شنبه، اسفند ۰۸، ۱۳۸۸

يک استراتژی-برگزاری کنگره های قانون اساسی برای ايران


بسوي کنگره هاي قانون اساسي براي ايران
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/315-Congress.htm

جدا شدن بخش قابل توجهي از نمايندگان مجلس ششم جمهوري اسلامي از انتخابات مجلس هفتم، اين واقعيت را بيش از هر زمان ديگري نشان داده است که انقلاب 1357، رفراندوم و مجلس خبرگان جمهوري اسلامي، قانون اساسي و رژيمي خلق کرده است، که خود سازندگان آن نميتوانند به ساده ترين اصل دموکراسي يعني برکناري آنان که مردم نمي خواهند، دست يابند، و به عوض خود از پروسه قانوني انتخابات حذف شده اند.

آقاي کديور گفته اند "مجلس مشروطه هم از دور هفتم فرمايشي شد". البته ناگفته نماند که اگر در انتخابات مجلس هفتم جمهوري اسلامي دعوا بر سر صلاحيت کانديداهاي اصلاح طلب است، مجلس جمهوري اسلامي از همان مجلس اول فرمايشي بوده است، و بت اصلاح طلبان اسلامي، بعني آيت الله خميني، قاسملو را که نماينده منتخب شده در همان مجلس اول جمهوري اسلامي بود، با حکم شجصي خود فاقد صلاحيت خواند، و آنگونه که ميدانيم بعدأ قاسملو را در اروپا ترور کردند.

امروز بسياري از رفراندوم ميگويند. من هم معتقدم اگر قانون يا قانون هاي اساسي جديدي در دسترس بود، به رفراندوم گذاشتن آنها ميتوانست راه گشاي آينده ايران باشد. اما درک من از واقعيت چنين نيست. بنظر من حتي جمع هائي که در جند سال اخير براي اتحاد جمهوري خواهان تشکيل شده اند اساسأ به دليل روشن نبودن خواستهاي مردم ايران در زمينه قانون اساسي، و نه بخاطر مسأله افراد ، شکست خورده اند. درست است که هرگاه جنبش بالا ميگيرد، عده اي هم که به دنبال مقام و منصبي هستند فعال ميشوند، ولي اين موضوع بخودي خود باعث شکست اين کوششها نيست، و بالعکس هم يافتن بهترين انسانها نميتواند اين کوششها را موفق کند، مگر آنکه اين کوشش ها همراه درک روشني از قانون اساسي آينده انجام شوند

مثلأ از نظر آقاي رضا پهلوي رفراندوم اساسآ درباره قانون اساسي تازه اي نيست و درباره انتخاب سلطنت و جمهوري است. در نتيجه اگر سلطنت رأي آورد، قانون اساسي آن ميتواند همان قانون زمان محمد رضاشاه باشد. از ديد برخي ديگر از سلطنت طلبان، سلطنت آينده ايران بايستي مثل سلطنت سوئد باشد. به عبارت ديگر درک ناروشن از موضوعات قانون اساسي براي سلطنت طلبان نيز مانند جمهوريخواهان، باعث شکست کوششهايشان شده است. من حتي در گذشته پيشنهاد کردم که رضا پهلوي در صورت استعفا از مقام سلطنت ابتکار تجمعي براي قانون اساسي در خارج را بگيرد. دليل من هم اين بود که موضوع قانون اساسي و همه گير شدن آن رمز تضمين دموکراسي در آينده ايران است و نه اين شخص يا آن شخص.

موضوع قانون اساسي موضوعي نيست که يک عده اي بنشينند و نظير قران بنويسند و فقط مردم به آن رأي دهند. درست است که همه کس نميتوانند قانون اساسي بنويسند اما همه کس ميتوانند آن را بخوانند و نتيجه آن را براي خود حلاجي کنند و صبر نکنند تا به استبداد جديدي سقوط کنند و بعد دوباره 25 سال ديگر دنبال سرنگون کردن محصول از خود گذشتگي هايشان شوند. البته در پايان پروسه، رآي به قانوني است که به رفراندوم گذاشته ميشود، ولي آن مرحله پاياني کار است. کار ابتدا بايستي از هر کوي و برزن شروع شود. منظورم چيست؟

بنظر من در هر شهر و ده، منطقه و استان ايران، و نيز در هر جامعه ايراني خارج کشور، بايستي جمعيت هاي قانون اساسي تشکيل شود و طرح هاي مختلف قانون اساسي ايده ال مردم به بحث گذاشته شوند. درست است که کساني نظير وکلا و روشنفکران در ارائه طرح ها بيشتر نقش خواهند داشت، وليکن مردم عادي ميتوانند هر طرحي را نسبت به تجربه خود در جمهوري اسلامي در 25 سال اخير، و نيز نسبت به تجربه رژيم شاهنشاهي قبل از آن ارزيابي کنند. کنگره هائي براي تصويب قانون هاي اساسي گوناگون در نقاط مختلف ايران و خارج ميتواند تشکيل، و تعداد رأي ها براي طرح هاي گوناگون گزارش شود. حاصل نهائي ميتواند در يک کنگره سراسري طرح و تصويب شود و به رفراندوم ملي گذاشته شود.

حتي ممکن است اين کنگره هاي محلي پس از تصويب قانون اساسي سراسري به حيات خود ادامه دهند و ضامن بقأ دموکراسي در ايران شوند. اين را از حالا نميتوان پيش بيني کرد و بستگي به اين دارد که پروسه ذکر شده چگونه جلو رود و قانون اساسي نهائي که تصويب شود چه قانوني باشد.

آنچه مهم است اين است که جنين پروسه اي ميتواند سيستم کنترل و توازن مهمي براي جلو.گيري از سو استفاده آناني که هدفشان جاه و مقام است ايجاد کند، وبه اهداف آزادي، عدالت و پيشرفت در ايران ياري رساند.

ايران کنوني، آمريکاي زمان ابراهام لينکلن نيست، که با بند الحاقي ضد برده داري، قانون اساسي اش درست شود. ايران ما آفريقاي جنوبي نيست، که با حذف آپارتايد، قانون اساسي اش مترقي شود. قانون اساسي مجلس خبرگان يک سند کاملأ واپس گرا ست که ضد سکولاريسم، ضد دموکراسي، ضد عدالت اجتماعي، و ضد فدراليسم است و بايستي اساسأ بدور ريخته شود و قانون اساسي مدرني به جاي آن نوشته شود. دليل اصلي عدم موفقيت مجلس جمهوري اسلامي نيز نه اين و يا آن ارگان دولتي، بلکه کل اين ساختماني است که 25 سال پيش بدست مجلس خبرگان ساخته شد، مجلسي که نتيجه کوششهاي مردم، وکلا ،و روشنفکران نبوده ، بلکه مجلس فرمايشي اسلامگرايان ايران و در رأس آن ايت الله خميني بود.

تجمع اتحاد جمهوريخواهان در برلين و جمع هاي مشابه درسال هاي اخير نشان داد که بدون انجام کارهاي پايه اي که در بالا ذکر شد، از جمع سران نتيجه اي حاصل نميشود، و هر بارتکرار تجربه هاي شکست خورده با ليست افراد جديد، به نتيجه مشابهي ميرسد. مسأله افراد نيست و مسأله شخصي آن ها هم به کسي ربطي ندارد. در رابطه با مسائل سياسي هم درست است که کم و زياد گوئي هست، که به اعتماد سياسي اثر ميگذارد، اما اين ها دليل اصلي شکست اين جمع ها نيستند. مسأله اين است که کار را بايستي از پايه انجام داد و ميان برها بنظر تند تر ميايند، ولي در مدت کمي از نفس ميافتند، و به گله و سرزنش از اين و آن فرد ميانجامند، و عده اي جديد دوباره جمع ميشوند اما همان نتيجه قبلي را بدست مياورند. کار پايه اي ظولاني تر و سخت تر است ولي نتيجه اش معقول تر است.

ما همه مردم بايستي خود ابتکار عمل را به دست گيريم و به اميد هيچ شخصيت يا کشور بيگانه اي ننشينيم و در هر جائيکه هستيم جمعيت هاي قانون اساسي ايجاد کنيم، و تکنولوژي اينترنت نيزدر اين زمينه بسيار کمک کننده است تا از تجربيات نقاط مختلف ايران، ايرانيان خارج از کشور، و ديگر مردم جهان استفاده کنيم، ولي هر کدام از ما بايستي روي قانون اساسي آينده کار کنيم و به اميد ديگري ننشينيم، وگرنه اگر فردا دوباره سيستمي ساختيم که حتي خود سازندگانش از آن فراري بودند، کسي جز خود را نبايستي سر زنش کنيم.

براي اطلاعات درباره بحث قانون اساسي آينده ميتوانيد به صفحه زير مراجعه کنيد:
https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/const.htm

به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
25 بهمن 1382
February 11, 2004


متن بزبان انگليسي
http://www.ghandchi.com/315-CongressEng.htm



قرار بازداشت یک فعال سیاسی که پس از روز عاشورا بازداشت شده است مجددا تمدید شد


قرار بازداشت یک فعال سیاسی که پس از روز عاشورا بازداشت شده است مجددا تمدید شد
http://hra-news2.info/news/13357.aspx

خبرگزاری هرانا - قرار بازداشت حشمت الله طبرزدی فعال سیاسی در بند توسط دادسرای واقع در زندان اوین برای مدت نامعلومی تمدید شد.

به گزارش هرانا، قرار بازداشت حشمت الله طبرزدی فعال سیاسی در بند که روز 7 دی ماه پس از رویدادهای تاسوعا و عاشورا توسط 5 تن از ماموران وزارت اطلاعات در منزل شخصی خود بازداشت و به بازداشتگاه امنیتی بند 209 منتقل شد بود توسط دادسرای مستقر در زندان اوین به مدت نامعلومی تمدید شد.

این فعال سیاسی پنج شنبه گذشته در زندان اوین با فرزندش ملاقات کرده بود، طبرزدی در ملاقات با فرزندش اعلام داشت از آنجايی كه اتهامات منتسب به ايشان سياسی است، بنا بر نص صريح اصل 168 قانون اساسی محاكمه اش بايد در دادگاه علنی و با حضور هيات منصفه برگزار شود.

در خصوص وضعیت پرونده، وکیل نامبرده نیز در گفتگو با هرانا مدعی شد "پرونده وی در شعبه 12 بازپرسی است و محتوای پرونده تنها یک صورت جلسه بازداشتی و یک شماره پرونده است"

لازم به ذکر است حشمت الله طبرزدی از فعالین دانشجویی و سیاسی دهه 60 و 70 است که پیشتر به دلیل فعالیت های سیاسی بیش از 9 سال زندان را تحمل کرده است وی توسط 5 تن از ماموران وزارت اطلاعات روز ۷ دیماه ۱۳۸۸، پس از تظاهرات و در پي رويدادهای تاسوعا و عاشورا بازداشت و به بازداشتگاه امنیتی بند 209 منتقل شده است.

طبرزدی در دادگاه غير علني و بدون هيات منصفه دفاع نمي كند


طبرزدي در دادگاه غير علني و بدون هيات منصفه دفاع نمي كند
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1827.aspx

حشمت الله طبرزدي اعلام كرده است تنها در دادگاهي به دفاع از خود در برابر اتهامات وارده خواهد پرداخت كه علني و با حضور هيات منصفه برگزار شود .

دكتر محمد اوليايي فر، وكيل اين زنداني سياسي با اعلام اين خبر به هم ميهن گفت : آقاي طبرزدي اعلام كرده است از آنجايي كه اتهامات منتسب به ايشان سياسي است، بنا بر نص صريح اصل 168 قانون اساسي محاكمه ايشان نيز بايد در دادگاه علني و با حضور هيات منصفه برگزار شود .
اوليايي فر افزود : آقاي طبرزدي به من تاكيد كرده اند در لايحه دفاعيه تنظيمي تاكيد كنم كه بر اين اساس، تا زمان فراهم آمدن امكان برخورداري ايشان از حقوق مصرح شهروندي درقانون اساسي، از دفاع محتوايي خودداري خواهد شد .
اوليايي فر افزود : قرار بازداشت موقت طبرزدي در تاريخ هفتم اسفند ماه به پايان مي رسد . ما خواستار تبديل قرار و آزادي ايشان تا زمان تشكيل دادگاه هستيم اما بعيد مي دانم چنين امكاني فراهم شود .
گفتني است حشمت الله طبرزدي روز پنج شنبه با پسر خود به صورت كابيني ملاقات كرد .
حشمت‌الله طبرزدی در روز ۷ دیماه ۱۳۸۸، پس از تظاهرات و در پي رويدادهاي تاسوعا و عاشورا تاسوعا بازداشت شده است .

سايتی که بچه های ايرانی در آمريکا درباره رفتار پدرو مادرشان می نويسند


سايت زير به انگليسی است
My Life is Persian

http://www.mylifeispersian.net/

جمعه، اسفند ۰۷، ۱۳۸۸

جبهه دموکراتیک ایران: ملاقات خانواده حشمت الله طبرزدی با ایشان

جبهه دموکراتیک ایران-ملاقات خانواده حشمت الله طبرزدی با ایشان

http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1825.aspx

پس از پیگیری های مکرر خانواده و وکیل حشمت الله طبرزدی، خانواده ایشان پس از گذشت دو ماه از بازداشت ایشان موفق به ملاقات با ایشان در زندان اوین گشتند .

بنا به گفته خانواده حشمت الله طبرزدی، ایشان از نظر جسمی و روحی در وضعیت مناسب قرار داشتند و مردم را به ادامه جنبش دعوت نمودند .

دبیر کل جبهه دموکراتیک ایران در مورد وضعیت دوران بازداشت خود ابراز داشتند که در چهل روز اول بازداشت فشار به شدت بالا بوده و به طور کلی وضعیت این دوره بازداشت را متفاوت تر از گذشته دانستند . ایشان همچنین از وارد ساختن اتهامات سنگین و بی اساس از طرف بازجوهای خود خبر دادند .

سخنگوي شوراي همبستگي براي دمكراسي و حقوق بشر در ايران در رابطه با وضعیت دادگاه خود ضمن بی خبری از روند پرونده خود شرط حضور در دادگاه را برگزاری آن به صورت علنی بیان داشتند .

جبهه دموکراتیک ایران همچون گذشته بر خواست خود مبنی بر آزادی تمامی زندانیان سیاسی – عقیدتی پا فشاری می نماید و از تمامی نهاد های حقوق بشری را جهت یک اقدام هماهنگ در این زمینه دعوت می نماید .

زنده باد آزادی – گسسته باد زنجیر استبداد – برقرار باد دمکراسی

جبهه دموکراتیک ایران

۰۶/۱۲/۱۳۸۸

با اعلام جهانی شدن نوروز ، این جشن باستانی پارسیان رسما وارد تقویم های کشورهای عضوسازمان ملل متحد خواهد شد


با اعلام جهانی شدن نوروز ، این جشن باستانی پارسیان رسما وارد تقویم های کشورهای عضوسازمان ملل متحد خواهد شد
http://www1.voanews.com/persian/news/arts/NowRooz-2010-2-24-Firoozeh-85306307.html

با کوشش های پی گیر ایرانیان و ایرانی تبار ها در سراسر جهان، در روز سه شنبه چهارم اسفندماه ١٣٨٨ ،مجمع عمومي سازمان ملل متحد با تصويب قطعنامه ای تحت عنوان «روز بين المللی نوروز» ، برای نخستين بار در تاريخ اين سازمان، نوروز ايرانيان را بعنوان يك جشن جهانی ومناسبت بين المللی به رسميت شناخت .

درخبرنامه سازمان ملل متحد رباره اهمیت نوروز چنین نوشته شده است:«بیش از ٣٠٠ میلیون نفر در سراسر جهان نوروز را جشن می گیرند و برای آنان این روز آغاز سال نو محسوب می شود و بیش از سه هزار سال است که در مناطقی از کشورهای بالکان، منطقه دریای سیاه، قفقاز، آسیای مرکزی و خاورمیانه و نیز نقاط دیگری از جهان این روز جشن گرفته می شود.»

پیشنهاد به رسمیت شناختن نوروز ابتدا توسط نماینده کشور آذربایجان مطرح شده است که این پیشنهاد را همراه با شعری از مولانا جلال الدین معروف به «رومی» درباره تولد دوباره جهان و موجودات در روز اول بهار ارائه داده است. این طرح سپس در یک ابتکار عمل مشترک با کشورهایی که نوروز را به عنوان یک جشن ملی گرامی می دارند از جمله ایران، افغانستان، تاجیکستان، ترکیه، ترکمنستان، قزاقستان و قرقیزستان آماده شده است. سپس با حمایت عموم کشورهای عضو سازمان ملل متحد این طرح نهایتا به اتفاق آرا به تصویب رسید. ازنکات جالب دررابطه با این خبر پیوستن سه کشور هند، آلبانی و مقدونیه هنگام رای گیری به کشور های بانی این طرح است.

ازکشورهای دیگری که برای ثبت جهانی نوروز همکاری کرده اند باید از ازبکستان نام برد که بخش عظیمی از جمعیت آن را فارسی زبانان تشکیل می دهند و پیوندهای قوی و مشترکی با کشورهای منطقه از جمله ایران دارند.

فعالیت های مربوط به این قطعنامه از چند ماه پیش آغاز شد و پس از توافق های اولیه در مورد متن پیش نویس این قطعنامه فعالیت ها برای پیشبرد آن بین کشورهای نامبرده آغاز شد. متن توافق شده سپس به شش زبان رسمی در سازمان ملل ترجمه شده در اختیار کشورهای مختلف عضو سازمان ملل قرار گرفت. مرحله بعدی رایزنی های گسترده با کشورهای گوناگون برای رسیدن به حمایت عمومی اعضای سازمان ملل متحد از این قطعنامه بوده است. «روز بین المللی نوروز» در چهارچوب ماده ٤٩ دستور کار مجمع عمومی سازمان ملل قرار گرفت و تحت عنوان «فرهنگ صلح» به تصویب رسید.

باتصویب سازمان ملل متحد، از این پس هریک از کشورهای عضو این سازمان موظفند تا د رتقویم های رسمی خود روز ٢١ مارس را به عنوان «نوروز» به ثبت برسانند و برای حفظ و توسعه فرهنگ و سنت های این جشن ملی پارسیان و ملل نامبرده در قطعنامه تلاش کنند.

درنشست مجمع عمومی سازمان ملل بر این مسئله تاکید شد که:«نوروز تنها روزی در تقويم ها نيست بلکه این روز دارای فرهنگی عمیق و ریشه دار است که با تمامی آداب و سنن خود هرسال امید، صلح ،خوشبختی و خوشحالی برای میلیون ها انسان در سراسر جهان به ارمغان می آورد. »

«نوروز نخستین بار در سرزمین پارس پایه گزاری شده است و درسراسر قرون همواره خواستگاه اقوام و تمدن های مختلف بوده است. نوروز به صورت زبان مشترک میلیون ها تن از اهالی آسیا، شبه قاره هند، آسیای مرکزی، خاورمیانه، بالکان، حوزه دریای سیاه و بسیاری از نقاط دیگر جهان درآمده است و امروزه بیش از ٣٠٠ ميليون نفر نوروز را در سراسر جهان جشن می گیرند. بزرگداشت نوروز بزرگداشت ريشه ها، تاريخ و ارزش های تمدن های درخشان بشری است که در طول قرون ارزش های انسانی را منتقل ساخته اند. ترويج و پيشبرد فرهنگ زندگی سازگار با طبيعت یکی دیگر از جنبه های مهم نوروز است که هم سو با بسیاری از اهداف سازمان ملل متحد است. »

این قطعنامه در هفده بند مقدماتی و پنج بند اجرایی تنظیم شده است. بندهای اجرایی این قطعنامه عبارتند از:

شناسایی روز اول فروردین ماه (٢١ مارس) به عنوان روز بین المللی نوروز، استقبال از تلاش کشورهایی که نوروز را گرامی می دارند درجهت حفظ و توسعه فرهنگ و سنت های نوروزی، تشویق سایر کشورها به آگاه سازی در مورد نورزو و سازماندهی مراسمی در بزرگداشت این روز جهانی، درخواست از کشورهایی که نوروز را گرامی می دارند برای پزوهش در رابطه با تاریخ و سنن نوروزی با هدف انتشار آگاهی در مورد میراث نوروز در میان جامعه بین المللی. دعوت از کشورهای علاقمند، نظام ملل متحد، کارگزاری های تخصصی ملل متحد به ویژه یونسکو، صندوق ها و برنامه های ملل متحد، سازمان های بین المللی و منطقه ای و سازمان های غیر دولتی برای شرکت در مراسم نوروزی.

چهارشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۸

Dear President Obama Please Call for Mr. Tabarzadi's Freedom پرزيدنت اوباماِ عزيز لطفاً برای آزادی آقای طبرزدی سخن بگوييد


Dear President Obama Please Call for Mr. Tabarzadi's Freedom
http://www.ghandchi.com/612-ObamaTabarzadiEng.htm

متن فارسی در پايين متن انگليسی در زير است لطفاً اسکرول کنيد به پايين

http://www.ghandchi.com/612-ObamaTabarzadi.htm

Dear President,

I am sure you remember how for decades because of our memory of the 1968 Spring of Prague, the symbol of opposition in the former Czechoslovakia known to us in the outside world, was always Alexander Dubček and not Václav Havel but when that country finally was close to freedom, we saw it was the latter and not the former which was the main force of change *inside* that country.

Iran is in a similar situation. The Islamic reformists like Mr. Mousavi, Mr. Karroubi, or Mr. Khatami, with all due respect, but want to keep the *religious* state although they desire to reform it just as Alexander Dubček wanted to keep the *communist* state but desired to reform it. Nonetheless, there is another opposition right *inside* Iran that also includes those like Mr. Tabarzadi, who have come out of the ranks of the Iranian Islamic revolutionaries too, but have arrived at secularism believing that there cannot be democracy in Iran unless the religion and state are completely separated. Of course, contrary to Turkey's experience, Mr. Tabarzadi believes that secularism is not be driven from above but should be introduced as a human right to the society so that both secularism and democracy would take roots and become a lasting achivement.

In other words there are leaders like Mr. Tabarzadi who was just imprisoned again two months ago, who do not want to keep the *religious* state, the same way that Václav Havel did not want to keep the *communist* state and saw this position, as the requirement to have a true democracy. I have explained this reality of the pro-Democracy opposition inside Iran in details in my book "The Futurist Iran.(1)"

Outside Iran, we hear more about the Islamic reformists and this is why your predecessor Mr. George W. Bush, former US President, called for freedom of Akbar Ganji, an Islamic Reformist journalist, as a symbol of Iranian pro-Democracy movement, when Mr. Ganji was in prison and thanks to all those efforts he is free now and lives in the United States. I hope that you would do the same for the secular journalist and political leader Heshmat Tabarzadi who is now in prison in Iran and his family and friends hardly know anything about his whereabouts.

Heshmat Tabarzadi has always been committed to nonviolent struggle just like Martin Luther King in the American Civil Rights movement. In fact, in his last interview with Voice of America two days before his arrest he emphasized two points: First was to make sure to avoid any violent actions despite Islamic Republic's violence and secondly he emphasized separation of religion and state as the only hope for Iran to have a lasting democracy (2).

Mr. Tabarzadi is the founder and leader of Jebhe Democratic of Iran (Iran's Democratic Front) and other coalitions inside Iran has spent many years in Islamic Republic's prison yet he has always courageously expressed his views transparently in his writings and interviews (3).

Dear President Obama, please speak up for freedom of Mr. Tabarzadi and all other Iranian political prisoners.

Thank you,

Hoping for a Democratic and Secular Futurist Republic in Iran

Sam Ghandchi, Publisher/Editor
IRANSCOPE
http://www.iranscope.com
February 25, 2010

Footnotes:
1. http://www.ghandchi.com/500-FuturistIranEng.htm
2. http://www.blip.tv/file/3022053
3. http://mohandestabarzadi.blogfa.com/

پرزيدنت اوباماِ عزيز لطفاً برای آزادی آقای طبرزدی سخن بگوييد
http://www.ghandchi.com/612-ObamaTabarzadi.htm

Dear President Obama Please Call for Mr. Tabarzadi's Freedom
http://www.ghandchi.com/612-ObamaTabarzadiEng.htm


پرزيدنت اوباماِ عزيز،

مطمئن هستم که شما به ياد مياوريد که چگونه برای چندين دهه بخاطر خاطره بهار پراگ 1968 سمبل اپوزيسيون در چکسلواکی سابق الکساندر دوبچک بود و نه واسلاو هاول اما در زمانی که آن کشور بالاخره به آزادی نزديک شد ما ديديم که دومی و نه اولی سمبل نيروی اصلی برای تغيير در *داخل* آن سرزمين بود.

ايران در موقعيت مشابهی است. اصلاح طلبان اسلامی نظير آقایان موسوی، کروبی، يا خاتمی، با همه احترامی که برايشان قائلم، اما خواستار آنند که دولت *مذهبی* را حفظ کنند گرچه علاقمندند آنرا رفرم کنند نظير الکساندر دوبچک که ميخواست دولت *کمونيستی* را حفظ کند اما علاقمند بود که آن را اصلاح کند. در همين حال اپوزيسيون ديگری درست در *داخل* ايران وجود دارد که شامل کسانی نظير آقای طبرزدی که خود از صفوف انقلابيون اسلامی ايران آمده ميشود که به سکولاريسم رسيده و معتقد است که در ايران دموکراسی نميتواند برقرار شود مگر آنکه مذهب و دولت از هم کاملاً جدا باشند. البته برعکس تجربه هايی نظير ترکيه، آقای طبرزدی معتقد است که سکولاريسم نه از بالا بلکه بايد بمثابه يک خواست حقوق بشری در جامعه مطرح شود تا که هم سکولاريسم و هم دموکراسی در جامه ريشه بگيرند و پايدار بمانند.*

به عبارت ديگر رهبرانی نظير آقای طبرزدی که دوباره دوماه پيش به زندان افتاد نيز هستند که نميخواهند دولت *مذهبی* را حفظ کنند همانگونه که واسلاو هاول نميخواست دولت *کمونيستی* را حفظ کند و اين موضع را بمثابه پيش شرط برای دموکراسی واقعی ميديد. اين واقعيت درباره اپوزيسيون دموکراسی خواه ِ داخل ايران را در کتابم با عنوان "ايران آينده نگر" مفصلاً توضيح داده ام (1).

بيرون از ايران ما بيشتر درباره اصلاح طلبان اسلامی ميشنويم و به همين دليل نيز سلف شما جرج بوش رييس جمهوری پيشين آمريکا برای آزادی اکبر گنجی ژورناليست اصلاح طلب بمثابه سمبل جنبش دموکراسی خواهی ايران فراخوان صادر کرد، هنگاميکه آقای گنجی در زندان بودند، و با مراتب امتنان از همه تلاشهايی که برای آزادی ايشان شد آقای گنجی از زندان آزاد شدند و امروز در آمريکا زندگی ميکنند. اميدوارم که شما فعاليت مشابهی را برای حشمت طبرزدی ژورناليست سکولار و رهبر سياسی ايران که اکنون در زندان در ايران است و خانواده و دوستان او از وضعيت وی چندان خبری ندارند، انجام دهيد.

حشمت طبرزدی همواره به مبارزه بدون خشونت نظير مارتين لوترکينگ در جنبش حقوق مدنی آمريکا، متعهد بوده است. در حقيقت در آخرين مصاحبه خود با صدای آمريکا دو روز پيش از بازداشت، آقای طبرزدی بر روی دو نکته تأکيد کرد: اول اين بود که با وجود خشونت رژيم بايد جنبش از هرگونه خشونت اجتناب کند و دوم آنکه وی بر جدايی مذهب و دولت بعنوان تنها اميد برای رسيدن به دموکراسی پايدار در ايران تأکيد گذاشت (2).

آقای طبرزدی بنيانگذار و رهبر جبهه دموکراتيک ايران و چند ائتلاف ديگر در داخل ايران هستند و سالهای زيادی از زندگی خود را در زندان های رژيم سپری کرده اند با اين حال همواره نظرات خود را شجاعانه با شفافيت در نوشته ها و مصاحبه هايشان بيان داشته اند (3).

پرزيدنت اوباماِ عزيز لطفاً براي آزادی آقای طبرزدي و همه زندانيان سياسی ديگر در ايران سخن بگوئيد.

باسپاس

به اميد جمهوری آينده نگر دموکراتيک و سکولار در ايران،

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
ششم اسفند ماه 1388
February 25, 2010

پانويس ها:
* http://www.ghandchi.com/598-Secularism_is_a_Human_Right.htm
1. http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm
2. http://www.blip.tv/file/3022053
3. http://mohandestabarzadi.blogfa.com

سه‌شنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۸

درباره خبر مربوط به کشته شدن چهار کرد در منطقه سردشت


جانباختن چهار کرد در منطقه سردشت
http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-57303

نامبردگان ارتباطی با تشکیلات حزب کومه له کردستان ایران نداشته و اساسا ما با ماجراجوی هائی از این نوع که گذشته از اینکه موجب خسران جانی به افرادی می شود که با قصد خدمت به مبارزه و جنبش آزادیخواهانه به صفوف پیشمرگان می پیوندند- در مرحله کنونی به مبارزه مردم کرد و توسعه سیاسی در کردستان صدمه می زند، موافق نبوده و آن را یک سیاست نامسولانه می دانیم

***

بنا بر گزارش حزب کومه‌له کردستان ایران

«مطابق اخبار واصله در تاریخ اول اسفندماه چهار نفر از پیشمرگان مسلح که خبرگزاری سپاه پاسداران آنان را به کومه له منتسب کرده است، در درگیری با نیروهای مسلح جمهوری اسلامی جان خود را از دست دادند. انتشار این خبر سوالات و نگرانیهائی زیادی در میان خانواده پیشمرگان، جانباختگان و بسیاری از دوستداران کومه له و جنبش حق طلبانه مردم کردستان موجب شد. ما ضمن اظهار تاسف، تسلیت و همدردی با خانواده و خویشان قربانیان این درگیری جهت روش شدن افکار عمومی اعلام می کنیم که نامبردگان ارتباطی با تشکیلات حزب کومه له کردستان ایران نداشته و اساسا ما با ماجراجوی هائی از این نوع که گذشته از اینکه موجب خسران جانی به افرادی می شود که با قصد خدمت به مبارزه و جنبش آزادیخواهانه به صفوف پیشمرگان می پیوندند- در مرحله کنونی به مبارزه مردم کرد و توسعه سیاسی در کردستان صدمه می زند، موافق نبوده و آن را یک سیاست نامسولانه می دانیم.»

دستگیری ریگی و کشته شدن 4 پیشمرگه در کردستان نشان از برنامه جدید کودتاچیان در مناطق اقلیت های فرهنگی _ اتنیکی دارد ، بنابراین اخبار هوشیاری جنبش سیاسی ایران را می طلبد.

برجسته سازی رجب زاده؛ فراموشی آمران اصلی



برجسته سازی رجب زاده؛ فراموشی آمران اصلی
http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/article/2010/february/24//-71e3920b43.html

همزمان با تغییر و جابجایی سازمانی علی فضلی، فرمانده سپاه سیدالشهدای تهران و همچنین عزیزاله رجب زاده، فرمانده نیروی انتظامی تهران، دوشنبه شب تلویزیون فارسی بی بی سی فیلم پخش نشده ای از ماجرای حمله نیروهای بسیجی و نیروی انتظامی به کوی دانشگاه تهران در ساعت ابتدایی بامداد نیمه شب 25 خردادماه را منتشر کرد. این تصاویر خشونت نیروهای مهاجم به دانشجویان ساکن کوی دانشگاه را در ابعاد تازه ای افشا و همزمان بازتاب ها و تحلیل های متفاوتی را در افکار عمومی ایجاد کرد.

این فیلم، برخلاف موارد مشابه که توسط شهروندان و به صورت غیرحرفه ای به وسیله تلفن همراه و دوربین های آماتور فیلمبرداری شده بود، دارای یک تصویربردار ثابت است که خود عضو مهاجمان به کوی دانشگاه می باشد.این فیلمبردار در لحظاتی از فیلم نیز علاوه بر اعلام تاریخ و ساعت حمله (ساعت یک و سی دقیقه بامداد 25 خردادماه) و برخی اظهارنظرهای پراکنده، به وضوح اعلام می کند که این حمله به دستور سردار رجب زاده انجام گرفته است. صدایی که به گفته کارشناسان رسانه های صوتی و تصویری بعدا به فیلم اضافه شده است.

این گفته کارشناسان زمانی رنگ واقعی تری به خود می گیرد که عزیز اله رجب زاده فرمانده سابق نیروی انتظامی تهران که گویی از انتشار این فیلم در آینده خبر داشت، در مراسم تودیع خود با اشاره به اینکه "نیروی انتظامی در جریات وقایع پس از انتخابات نه کسی را کشت و نه کشته داد" مسولیت حوادث روی داده در تهران را به سپاه و بسیج نسبت داده و اعلام کرده بود که: "امنیت تهران پس از انتخابات برعهده قرارگاه ثارالله و سپاه محمد رسول الله تهران بود."

نکته ای که پیش از این فرماندهان سپاه پاسداران از جمله عبدالله عراقی، فرمانده سابق سپاه محمد رسول الله و جانشین فعلی فرمانده کل نیروی زمینی سپاه نیز آن را اعلام کرده و گفته بود: "از ۲۵ خردادماه تا ۲۵ مردادماه مسئوليت امنیت پایتخت برعهده سپاه و نيروهای بسيجی بود."

علاوه بر این آنچه که در دوروز گذشته و پس از انتشار این فیلم خشونت بار مورد توجه افکار عمومی قرار گرفته تاکید بر نقش نیروی انتظامی به فرماندهی عزیزاله رجب زاده در حمله به کوی دانشگاه و در برابر نادیده گرفتن نقش نیروی های سپاه، بسیج و لباس شخصی در این حادثه است؛ نکته ای که مورد نظر فرماندهان سپاه پاسداران نیز بود، چرا که پیش از این علی فضلی، فرمانده پیشین سپاه استان تهران نیز نقش نیروهای تحت امرش به کوی دانشگاه را رد کرده و گفته بود: "افرادي که از کوي دانشگاه بالا رفته‌اند نه بسيجي هستند نه سپاهي. چون سپاه و بسيج سازمان‌يافته است، فرمانده دارد و کاملا مشخص هستند."

این در حالیست که در تصاویری که در جریان سرکوب اعتراضات مردمی طی هشت ماه گذشته به دفعات منتشر شده، نیروهای سپاه، بسیج و لباس شخصی حضور پررنگتری داشته اند.ضمن آنکه حضور نیروی انتظامی در تجمعات اعتراضی جنبه قانونی دارد اما حضور نیروهای مختلف نهادهای نظامی مانند سپاه و بسیج و درگیری آنها با معترضان و کشتن مردم توجیه قانونی ندارد.



برکناری رجب زاده و انتشار فیلم حمله به کوی

روز دوشنبه پیش از انتشار تصاویر مربوط به حمله نیروهای سپاه، بسیج و انتظامی تهران به کوی دانشگاه و پس از برکناری عزیزاله رجب زاده از سمت فرماندهی نیروی انتظامی تهران، محمد باقر قالیباف از فرماندهان سابق سپاه پاسداران و فرمانده پیشین نیروی انتظامی که هم اکنون شهردار تهران است و در سال 84 یکی از رقبای انتخاباتی محمود احمدی نژاد در میان اصولگرایان بود طی مراسمی، عزیزاله رجب زاده را به سمت رییس سازمان مدیریت بحران پایتخت منصوب کرد.

قالیباف در مراسمی که به همین منظور برگزار شد گفت: "زماني که فرصت فراهم شد و سردار رجب زاده از فرماندهي انتظامي تهران بزرگ جا به جا شد، از فرمانده ناجا خواهش کردم تا موافقت کند که با توجه به آشنايي که ايشان با شهر تهران دارد و همچنين اينکه رشته و کارش مديريت بحران بوده است، در اين سازمان مشغول به کار شود که موافقت شد و اين موضوع را از اقدامات خوب مي دانم اميدوارم آثار و برکاتش را در آينده ببينيم."

شهردار کنونی تهران با اشاره به اینکه پیش از این با عزیز اله رجب زاده دوست و همکار بوده درباره انتصاب وی به سمت ریاست سازمان مدیریت بحران در جملاتی معنا دار گفت: "هر قدر امروز در قبل عمليات عرق بريزيم خون کمتري در زمان عمليات ريخته مي شود و در سازمان پيشگيري و مديريت بحران شهر تهران نيز افراد بدانند که هر چه که امروز زحمت مي‌کشند در واقع در آينده در مواقع اضطرار و بحران جان مردم شهر را حفظ کرده‌اند و آن روز خون کمتر و جان کمتري ازدست مي رود."

او که توضیح بیشتری در باره "بحران" و "خون" مورد نظرش نداد در ادامه مراسم معارفه رجب زاده گفت: "رجب‌زاده به عنوان رئيس جديد سازمان توانايي براي مديريت در بحران به صورت عملي را داراست چرا که مديريت بحران علاوه بر دانش جوهره ذاتي مي‌خواهد که در مواقع بحران به خوبي وضعيت را اداره کند."

این انتصاب و مراسم معارفه درحالی صورت می گرفت که هنوز فیلم حمله به کوی دانشگاه و گفته تصویربردار مبنی بر اینکه "این حمله به دستور سردار رجب زاده انجام می شود" منتشر نشده بود. به همین دلیل است که بعضی کارشناسان معتقدند ممکن است ارتباطی بین ماجرای برکناری رجب زاده از فرماندهی نیروی انتظامی، انتصاب او به سمت ریاست سازمان مدیریت بحران توسط قالیباف و بعد انتشار فیلم وجود داشته باشد.

این دسته از کارشناسان بر این باورند که احتمال ارتباط بین این سه گزینه وجود دارد چرا که بر این اساس و باتوجه به تاثیرفیلم در افکار عمومی هم اکنون نقش سردار رجب زاده (که توسط قالیباف به سمت ریاست سازمان مدیریت بحران منصوب شده) در سرکوب اعتراضات مردمی پررنگ تر از فرماندهان مافوق (اسماعیل احمدی مقدم و احمدرضا رادان جانشین وی) و همچنین فرماندهان و نیروهای سپاه پاسداران است.



جابجایی فضلی در سپاه پاسداران

اما همزمان با برکناری عزیزاله رجب زاده از سمت فرماندهی نیروی انتظامی تهران و جایگزینی حسین ساجدی نیا فرمانده سابق عملیات نیروی انتظامی به جای وی، جانشین فرمانده کل سپاه پاسداران هم علی فضلی فرمانده "سپاه سید الشهدا تهران" را از سمت خود برکنار و به جای او سرتیپ 2 پاسدار بهرام حسینی مطلق را منصوب کرد.

حسین سلامی در این مراسم که روز دوشنبه در سپاه تهران برگزار شد علاوه بر تودیع علی فضلی و معرفی بهرام حسینی مطلق به جای وی، از جانشین فرمانده سابق سپاه سید الشهدای تهران، محسن شانه ساززاده نیز "قدردانی" کرد و به این ترتیب این دوتن از فرماندهان ارشد سپاه تهران را تغییر داد.

جانشین محمد علی جعفری در همین مراسم همچنین علی فضلی را به سمت جانشین فرمانده سازمان بسیج مستضعفین ( محمدرضا نقدی) منصوب کرد.

علی فضلی که پیش از فرماندهی سپاه سیدالشهدای تهران (سپاه استان تهران) معاون سابق عملیات فرمانده کل سپاه پاسداران بود، در جریان تغییرات ساختاری سپاه پاسداران در کشور و طرح "موزاییک های دفاعی" در تیرماه سال 87 به دلیل آنچه که "شایستگی های ویژه"خوانده شد به این سمت منصوب شده بود. همچنین محسن شانه ساززاده نیز پیش از این فرمانده منطقه ای بسیج مقاومت سپاه پاسداران استان تهران بود که همزمان با انتصاب علی فضلی به فرماندهی سپاه سید الشهدا، به دلیل نزدیکی های رفتاری و عملیاتی با وی و عبدالله عراقی (فرمانده سپاه محمد رسول الله تهران بزرگ)به سمت جانشینی فضلی منصوب شده بود.

علی فضلی و جانشین وی محسن شانه ساززاده در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری، در کنار عبدالله عراقی، فرمانده سابق سپاه محمد رسول الله تهران و حسین طائب، فرمانده بسیج، نقش پررنگی در سرکوب اعتراضات مردمی و کشتار معترضان ایفا کرده بودند.

علی فضلی که همچون عبدالله عراقی در سرکوب و کشتار معترضان، به ویژه در روزهای خونین خرداد و تیرماه خود نیز حضور داشت، پیش از این در گفت و گویی با ایرنا درباره شلیک مستقیم به مردم معترض در نزدیکی یک پایگاه بسیج مدعی شده بود که: "بسیجی ها ناگزیر شدند به پشت بام بروند و به آنها تیر اندازی کنند."

وی در عین حال در گفت و گوی با خبرگزاری دولتی ایرنا که 22 شهریورماه منتشر شد به نقش گسترده بسیج و سپاه در برخورد با معترضان اشاره کرده و گفته بود که: "تمام بسيجيان استان تهران از پيروزکوه، دماوند، بومهن، پرديس، پاکدشت، ري، اسلامشهر، رباط‌کريم، شهريار، شهر قدس، ملارد، ساوجبلاغ، کرج و حتي از برخي ديگر از استان‌ها مانند فرزند شهيد شوشتري به تهران براي خاموش کردن اغتشاشات آمده بودند."

نقش پررنگ نیروهای سپاه پاسداران در کنار نیروهای بسیج(تحت فرماندهی حسین طائب) در سرکوب اعتراضات مردم آنقدر آشکار و مورد پسند کودتاگران بود که روز شنبه 7 آذرماه محمد علی جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران در این باره گفت: "با حضور بسيجيان پشت سر مقام عظماى ولايت تمام اين توطئه‏ها و دسيسه‏هاى اخير خنثى شد، اما اگر بسيج نبود معلوم نبود چه وضعيتى داشتيم و شايد فتنه‌گران به اهداف خود مى‌رسيدند."

سردار عزیز جعفری پیش از آن نیز یادآوری کرده بود که آیت الله خامنه ای از نقش سپاه و بسیج در سرکوب اعتراضات مردمی تشکر کرده است. رهبر جمهوری اسلامی هم در حکم جابجایی حسن طائب از فرماندهی بسیج به معاونت اطلاعات سپاه، از وی به خاطر نقش نیروهای تحت امرش درسرکوب اعتراضات پس از انتخابات تشکر کرده بود. به همین دلیل است که برخی کارشناسان معتقدند جابجایی اخیر در سپاه سید الشهدا بیشتر از نظر تاکتیکی و برای کاهش حساسیت های احتمالی انجام می شود و به هیچ وجه توبیخ یا برکناری نیست.

از سوی دیگر گفته می شود همانطور که در جریان برخورد با آمران و عاملان فجایع بازداشتگاه کهریزک (محمود احمدی نژاد به عنوان رییس شورای امنیت ملی، صادق محصولی وزیر کشور و رییس شورای امنیت کشور، اسماعیل احمدی مقدم فرمانده کل نیروی انتظامی و احمدرضا رادان جانشین وی) تنها سعید مرتضوی به عنوان مقصر معرفی شد، در باره حادثه کوی دانشگاه و سرکوب های خونین خرداد و تیرماه نیز گویا شخص عزیزاله رجب زاده به عنوان تنها قربانی در نظر گرفته شده تا به این ترتیب آمران و عاملان اصلی از مصونیت برخوردار شوند.

گفتگو با شيرين عبادی و خليل بهراميان


گفت و گويی یا شيرين عبادی در مورد برخورد دولت ايران و جامعه بين المللی با مسأله حقوق بشر در ايران در دقيقه 15:00





همچنين گفت و گو با خليل بهراميان وکيل شيرين علم هويی در دقيقه 24:00







اينجا را کليک کنيد


فاطمه آدينه وند همسر عبدالله مومني : توان پرداخت چنين وثيقه اي را ندارم


تحول خواهي | فاطمه آدينه وند همسر عبدالله مومني : توان پرداخت چنين وثيقه اي را ندارم
http://tahavolkhahi.org/component/content/article/42-homenews/5325-1388-12-04-11-43-41.html

همسرعبدالله مومنی، سخنگوی سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی (ادوار تحکیم وحدت ) در واکنش به میزان سنگین وثیقه مومنی اعلام کرده است که توان پرداخت چنین وثیقه ای را ندارند
به گزارش تحول خواهي با صدور قرار وثيقه 800 ميليون توماني براي عبدالله مومني، فاطمه آدينه وند همسر وي با تائيد اين خبر اعلام کرد که پرداخت اين وثيقه در توان ايشان نمي باشد

خانم آدينه وند اظهار داشت : بعد 3 ماه از بازداشت عبدالله مومني حقوق وي قطع شده و هيچگونه منبع درآمدي نداريم.

بر همين اساس مسئول پرونده مومني اعلام کرد احتمال کاهش وثيقه ي وي وجود دارد.


عبدالله مومنی رئيس شوراي مرکزي و سخنگوی سازمان دانش آموختگان ايران (ادوار تحکیم وحدت) مي باشد.

وي همچنين مسئول ستاد شهروند آزاد (مطالبه محوران حامي مهدی کروبی) در ایام انتخابات بود که پس از انتخابات بازداشت شد و ۸ ماه است که در زندان به سر می برد

بی خبری از وضعیت حشمت الله طبرزدی در زندان / کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی


بی خبری از وضعیت حشمت الله طبرزدی در زندان / کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی
http://komitedefa.blogspot.com/2010/02/blog-post_22.html

کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی - با گذشت ۵۵ روز از بازداشت مهندس حشمت اله طبرزدي دبیر کل جبهه دمکراتیک ایران ، هنوز اطلاع دقیقی از محل نگهداری و وضعیت او در دست نیست و این ابهام خانواده او را در نگرانی عمیق فرو برده است.

به گزارش کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی ، بر اساس گفته خانواده حشمت طبرزدی، او از زمان دستگیری در روز دوشنبه هفتم دی ماه تا به امروز تنها دو بار تماس تلفنی برقرار کرده اما اشاره ای به محل بازداشت خود نکرده است. همچنین مراجعه مکرر خانواده و محمد اولیایی فرد، وکیل مدافع، به دادگاه انقلاب نیز نتیجه ای در بر نداشته است. دادگاه انقلاب در پاسخ به مراجعات خانواده تنها گفته است که برای او قرار بازداشت دو ماهه صادر شده و پس از آن نیز روشن نیست چه اتفاقی خواهد افتاد.
Align Right
حشمت طبرزدی که در چند سال گذشته نقش برجسته ای در سازماندهی اعتراضات مردمی داشته، در یک سال اخیر به دلیل تلاش های گسترده برای ایجاد همبستگی در میان نیروهای سیاسی و حقوق بشری سکولار، از سوی ماموران امنیتی به شدت تحت فشار قرار گرفت و بالاخره پس از چندین بار تهدید دستگیر شد.
او پیش از این چندین بار بازداشت و زندانی شده و بیش از هشت سال را در زندان های جمهوری اسلامی گذرانده است.

گفتني است از ديدگاه دبيركل جبهه دمكراتيك ايران راه حل نفي استبداد و برون رفت از بن بست سياسي كشور دگرگوني ساختاري ازطريق مبارزه عاري از خشونت است. طبرزدي پيش از اين بارها بر ناكارآمدي راهكارهاي اصلاح ساختار جمهوری اسلامی تاكيد نموده و بطور مشخص پيشنهاد رفراندوم ساختار سياسي را مورد پشتيباني قرار داد.

کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی
تهران، دوشنبه ۳ اسفند ۸۸

یکشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۸

قطع رابطه عروس احمدی نژاد با رییس دولت کودتا و باقی ماجرا


قطع رابطه عروس احمدی نژاد با رییس دولت کودتا و باقی ماجرا
مسيح علی نژاد
http://masihalinejad.com/?p=1344

رضا رحیم مشایی فرزند اسفندیار مشایی معاون احمدی نژاد پس از مطلبی که در خصوص وام پدر ایشان به هدیه تهرانی نوشته بودم، رنجنامه ای کوتاه برایم نوشته است که در آن از نارضایتی و ناراحتی عمیق خواهر خودش( عروس احمدی نژاد) نسبت به وضعیت موجود در کشور سخن گفته و یاد آور شد به همین دلیل عروس احمدی نژاد از روز سیزده آبان تا کنون به دلیل رفتارهای غیر انسانی نیروی انتظامی با مردم در راهپیمایی، به منزل رییس جمهور رفت و آمد نمی کند.

فرزند مشایی در عین حال توصیه کرده است خبرنگار تا مادامی که از همه مسایلی که در یک خانواده سیاسی می گذرد بی خبر است ، وظیفه ندارد همه خانواده یک سیاستمدار را یکجا مورد بی مهری قرار دهد . ادبیات صمیمی و توصیه های انسانی و اخلاقی رضا رحیم مشایی که مثالی هم از فرزند آقای کلهر(نرگس) زده است ، متقاعدم کرد تا متن این نامه را منتشر نکم. اما به ایشان یاد آور شدم که من خبرنگار هستم و از انتشار کلی این خبر نمی تواند مرا منع نگاه دارد. گفتنی است صحت این نامه را حسین رنجبران خبرنگار برنامه بیست و سی صدا و سیما و حامد طالبی خبرنگار خبرگزاری فارس که از دوستان قدیمی من در حوزه پارلمان بودند تایید می کنند.

* تازه ترین دروغ احمدی نژادی: پرچم ایران در کنفرانس مطبوعاتی احمدی نژاد و مراسم معارفه مدیرعامل خبرگذاری دولت در اثر انعکاس نور آبی شده بود.

دروغ دارد در جامعه ایران نهادینه می شود و حتی کودکان هم به سبک احمدی نژاد به یکدیگر دروغ می گویند . در یک بازی کودکانه در چشم های همدیگر نگاه می کنند و مسابقه می گذارند ببینند چه کسی بزرگترین دروغ را می گوید. بد نیست یک مسابقه طنز برای برگزدین بزرگترین دروغگو برگزار شود و طی آن مسابقه، هر کس مجاز باشد یک خبر دروغ بنویسد و یا در یک فرصت زمانی کوتاه، به دوربین خیره شود و بدون آنکه تعجب کند یک دروغ بزرگ و البته جالب به سبک احمدی نژاد بگوید. در نهایت بزرگترین و دریده ترین دروغ این مسابقه نمادین را خود افکار عمومی تعیین می کند.

* مطلبم در ستون مسافر روز آن لاین

جناب احمدی نژاد، هنگام دروغ، حداقل به چشم های کسی نگاه نکن!

در کنفرانس مطبوعاتی اخیر باز هم به چشم های روزنامه نگاران نگاه کرده ای و واقعیت ها را وارونه نشان دادی. ما که تعجب نمی کنیم. تعبیر میرحسین موسوی، شما کماکان قادری به آسانی به دوربین ها نگاه کنی و دروغ بگویی بی آنکه تعجب کنی.

در کنفرانسی که دوربین هایی از سراسر دنیا، لنزهایشان را به سمت و سوی صورت ریس دولت ایران متمرکز کرده اند، جنابعالی دوباره شانه بالا انداخته ای و خیره به چشم های یک جهان، چنین گفتی: “آزادی مطبوعات در ایران در حد بسیار بالایی است”.

اما خبرنگاران ایرانی همانند همیشه شجاع تر و آگاه تر از خبرنگاران رسانه های خارجی در ایران روبروی شما ایستادند تا واقعیت را در برابر کسی که در انکار واقعیت سابقه طولانی دارد، فریاد زنند.

سه خبرنگار اصلاح طلب که این روزها اکثریت همکاران آنها یا در زندان هستند و یا متواری و نا امن و گریخته از ایران، شجاعانه و زیرکانه سوال های خود را با ادبیاتی آرام در این کنفرانس خبری مطرح کردند.

خبرنگار روزنامه اعتماد به می گوید: شما در برابر سوال رسانه های خارجی در خصوص چرایی برخورد با مطبوعات و بازداشت روزنامه نگاران همواره این برخوردها را مربوط به قوه قضاییه می دانید، بفرمایید نقش و وزارت اطلاعات و دولت خودتان در این برخورد ها، بازداشت ها و بازجویی ها چیست؟

خبرنگار روزنامه فرهنگ و آشتی از می پرسد: شما برخورد با روزنامه و روزنامه نگار را در مراسم معرفی مدیرعامل خبرگزاری رسمی دولت، دیکتاتوری تعریف می کنید، بفرمایید نظر خودتان در مورد بگیر و ببندهای روزنامه نگاران چیست و آیا از نقش وزارت ارشاد دولت خودتان در تعطیلی روزنامه ها دفاع می کنید؟

خبرنگار روزنامه فرهیختگان می پرسد: دولت شما اساسا چه کمکی برای بهبود وضعیت روزنامه نگاران زندانی در ایران انجام داده است؟

جواب های شما در کسوت رئیس این دولت پر اما و اگر به این پرسش ها اگرچه کش دار و دراز است اما در همه آنها یکبار دیگر همه چیز را به آسانی انکار می کنی آن هم در برابر سه روزنامه نگاری که هرکدام پس از دیگری به وجود فضای نا امن کاری و همکاری شان با رسانه های داخلی اصرار می کنند:

آزادی در رسانه های ایران در حد بسیار بالایی است، دولت نقشی در بستن روزنامه ها و دستگیری ها و باز جویی ها ندارد، و در آخر اینکه دولت از دستگیری زندانیان در ایران ناراحت است اما قوه قضاییه مسول وضعیت روزنامه نگاران زندانی است.

رییس دولت دروغ!

به عنوان یک روزنامه نگاری که نزدیک به ده سال در روزنامه های داخلی ایران کار کرده ام، گواهی می دهم که در دوران پیش از دوران دولت جنابعالی، قوه قضاییه و دادستانی تهران، تیغ سانسور و قلع و قمع مطبوعات ایران را دردست داشته اند اما در دوران دولت شما این شمشیر به دست دولت یاران و نهادهای یاریگر شما افتاده است و حتی بارها همین دولت از قوه قضاییه برای تعطیلی و برخورد بیشتر با مطبوعات یاری و کمک طلبید. متاسفانه به مدت چهار سال در دوران ریاست جمهوری جنابعالی هر روز با محدودیتی جدید از سوی دولتی که ادعا می کند نقشی در محدود ساختن روزنامه ها و بگیر و ببند ها ندارد، در روزنامه و خبرگزاری که با آنها کار کرده ام مواجه بوده ام.

یک:

گفته ای، ایران قانون دارد و روزنامه ها در صورت داشتن شاکی خصوصی تحت پیگیرد قانویی و قضایی قرار می گیرند.

درست گفته ای. روزنامه ها به واسطه شاکیان قدرتمند به دادگاه فراخوانده و تهدید می شوند. برای اینکه دولت جنابعالی خودش به بزرگترین شاکی روزنامهها بدل شده است. به عنوان مثال، آقای جهرمی وزیر کار دولت اول شما یک تنه هفده شکایت از خبرگزاری کار را تقدیم قوه قضاییه کرد و این خبرگزاری با پشتکار و همت همین دولت توقیف موقت شده بود.

مثال دیگر اینکه، غلام حسین الهام، به عنوان سخنگوی دولت شما، یک نامه رسمی به دادستان وقت تهران آقای مرتضوی مینویسد و درخواست میکند دادستانی باید با روزنامههایی که علیه دولت مطلب مینویسند (سیاه نمایی می کنند) برخورد قضایی کند.آقای رحیم مشایی معاون و مشاور و خویشاوند فکری و فامیلی شما، خودش به عنوان شاکی شماره یک روزنامه اعتماد ملی، مدیر مسئول این روزنامه را به دادگاه میکشاند. نام او در لیست شاکیان بسیاری از روزنامههای منتقد دولت دیده میشود و همچنان مدیران مسئول روزنامهها در حال احضار و بازجویی برای شکایتهایی هستند که رحیم مشایی یار غار آقای احمدی نژاد از روزنامهها به قوه قضاییه ارائه کرده است. محمد علی رامین معاون مطبوعاتی وزیر ارشاد جدید جنابعالی در وزارت ارشاد همان کسی است که طرح تئوری نفی هولوکاست را به شما پیشنهاد داده بود، حالا همین آقا که پرسشگری در مورد هولوکاست را حق مسلم همه میداند اجازه پرسش گری در برابر یک انتخابات در ایران را به رسانهها نمیدهد و بخشنامه های متعدد به دفتر روزنامه ها میفرستند که دیگر نباید پس از تایید انتخابات توسط مقام رهبری مطالبی در نقد انتخابات منتشر شود و کسی حق ندارد ریاست جمهوری احمدی نژاد را زیر سوال ببرد.

دو: ما در دفتر روزنامههایمان صدای ضبط شده وزرا و اعضای کابینه شما را در مصاحبه ها و میزگرد ها و سخنرانی های متعدد داشتیم اما با بخشنامههایی که از نهاد ریاست جمهوری برایمان میرسید مجبور بودیم گفتههای ضبط شده خودشان را هم تکذیب کنیم. یعنی اعضای دولت وقتی می خواهند حرفهای خودشان را هم تکذیب یا تصیحح کنند ما را مجبور می کنند تا بنویسم این ما روزنامه نگاران بودیم که حرفهای دولت را تحریف کردیم. درست عین تکذیب هاله نور که خودتان که یکبار میگویید در سازمان ملل یک هاله مقدس نوری شما را احاطه کرده است فیلم سخنان شما هم در دفتر روزنامه ها موجود است اما بعد به راحتی آن را انکار میکنید. به همین ترتیب این نوع تکذیب کردن ها به یک سنت در دولت تان بدل شد که وزرا و معاونان تان بارها از طریق اداره اخبار ریاست جمهوری و یا روابط عمومی وزارت خانه ها، برای دفتر روزنامه های ما، بخشنامه فرستادند و ما را وادار کردند تا در شماره بعدی روزنامه تیتری بر علیه خودمان بزنیم و خودمان را متهم به دروغگویی علیه دولت کنیم در حالیکه ما صدای ضبط شده و اسنادی که نشان می داد دولت دارد واقعیت را انکار می کند را هم در اخیتار داشتم اما حتی اگر آن صدا ها و مستندات را در وبلاگ های شخصی خودمان منتشر می کردیم فردا هم وبلاگ هایمان فیلتر می شد و هم خودمان به وزارت ارشاد و یا وزارت اطلاعات و یا حتی نهادهای موازی در نیروی انتظامی، احضار می شدیم.

سه: می گویید ما از دستگیری ها و زندانی شدن افراد ناراحت هستیم در حالیکه در دوران ریاست شما وقتی به خوابگاه دانشجویان حمله می شود، از یک طرف هیات نظارت بر مطبوعات وزارت ارشاد به روزنامه نامه می دهد تا مبادا اخبار ابراز تاسف و ناراحتی دانشجویان را در مورد حمله به دانشگاه را در روزنامه ها منتشر کنیم از طرف دیگر لباس شخصی ها نیز همان روز به دفتر روزنامه حمله می کنند تا مبادا خبر حمله به دانشگاه و یا بیانیه های آقای کروبی و موسوی به عنوان دو کاندیدای معترض به خشونت بعد از انتخابات، در روزنامه ها منتشر شود. برای همین فردای حمله به دانشگاه، یا فردای حمله به راهپیمایی آرام مردم در خیابان ها، نماینده دادستانی و نماینده ای از وزارت ارشاد با همکاری یکدیگر، شبانه در چاپخانه حضور می یابند و روزنامه را یک روز توقیف موقت می کنند و روزنامه با حذف اخبار مربوط به خشونت علیه مردم، به صورت سفید و خالی منتشر می شود

زندانیان در بازداشتگاه معروف و مخوف کهریزک زیر شکنجه کشته میشوند و سپس بخشنامه از وزارت ارشاد دولت به دفتر روزنامه صادر میشود که حق نداریم در مورد این بازداشتگاه، بزرگ نمایی کنیم.

در عین حال، علاوه بر اینکه دستور میدهند از چه چیزی نباید در روزنامه ها بنویسم، بخشنامه های دیگری از طرف دفتر ریاست جمهوری و همچنین وزارت ارشاد تحت نظارت تان به روزنامه میفرستند و دستور میدهند که چه چیزی را باید بنویسم. به عنوان مثال برای مان تعیین و تکلیف می شد که برای تقویت دیدگاه رئیس جمهور در مورد مباحث هستهای ما باید این هفته در روزنامه مطالب مرتبط در مورد عزت و سربلندی ایران در دستیابی به انرژی صلح آمیز هسته ای بنویسم و همچنین تعیین می شد که گزارشی در مورد سخنرانی احمدی نژاد در مورد مسایل هسته ای را در صفحه نخست روزنامه منتشر کنیم. آیا منظور جنابعالی از اینکه دولت در محدود ساختن رسانه ها نقشی ندارد همین ها بود؟

رئیس دولت انکار!

شرایط فعلی رسانهای و خبررسانی و آزادی در سیستم جمهوری اسلامی متناسب با هیچ یک استانداردهای قانونی اخلاقی و حتی شرعی خودتان هم نیست. سه حزب جدی منتقد دولت، پلمپ و معلق ماندهاند، محسن میردامادی دبیر کل جبهه مشارکت در زندان است. بهزاد نبوی چهره ارشد سازمان مجاهدین حکم طولانی مدت برای حبس دریافت کرده است. مهدی کروبی دبیرکل حزب اعتماد ملی خانه نشین و تهدید به بازداشت شده است. میرحسین موسوی و سید محمد خاتمی هیچ روزنامه ای در ایران ندارند و از همه مهمتر آنکه حتی تریبون هاشمی رفسنجانی که ممکن است گه گاهی از جنبش معترضان در ایران دفاع کمرنگی انجام دهد هم در خطبههای نمازجمعه معلق مانده است و به عنوان رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام هم حق حضور در برنامه زنده تلوزیونی را ندارد.

تنها تریبون باقی مانده در ایران، خود مردم هستند که آنها هم ممکن است به دلیل انتشار یک ویدئو یا عکس معمولی، به راحتی روانه زندان و سپس وادار به اعتراف در دادگاه و در نهایت ممکن است به جرم محاربه، محکوم به اعدام شوند. آیا منظور جنابعالی در اینکه ایران از آزادی بسیار بالایی برخوردار است همین ها بود؟

مرد پر اما و اگر!

مرگ و زندان و تهدید، روزنامه نگاران ایرانی را چنین تحت فشار قرار داده است که برای اولین بار در یک کنفرانس خبری، سه خبرنگار داخلی، شما را در کسوت رییس دولت پر مسئله ایران در مورد همکاران زندانی خود مورد بازخواست قرار می دهند. وقتی جنابعالی به چشم های آنها نگاه می کنید و رنج هایشان را انکار می کنی تعجبی نیست که دروغ به چنان امر مقدسی در نظام سیاسی و اجتماعی ایران بدل شده است که فاطمه آلیا که کمتر کسی نام او را در عرصه های بین المللی شنیده است بشود نماینده کل ایران و همانند خود شما به چشم های مردم جهان نگاه کند و به آسانی خوردن یک لیوان آب ایران را بهشت فراموش شده در معادلات بین المللی معرفی کند. یا محمد جواد لاریجانی هم به چشم های خبرنگار سی ان ان نگاه کند و بگوید در ایران کسی به جرم روزنامه نگاری یا اعتراض در زندان نیست یا آن یکی در کسوت استاد دانشگاه(محمد مرندی) با آنکه می داند در راهپیمایی بیست و دوم بهمن چگونه با باتوم و گاز اشک آور روسای جمهور و مجلس سابق یک کشور را هم مورد حمله قرار داده اند تا چه رسد به مردم معمولی، به چشم های خبرنگاران رسانه های خارجی نگاه کند و بگوید در راهپیمایی بزرگ ایران در سالگرد انقلاب اسلامی هرگز خشونتی در کار نبوده است.

جناب جنجال برانگیز!

جهان به همت جمعی از جارچیان دروغ که راهی دنیا می شوند و بر دردهای ملت خویش پا می گذارند تا خود را تبرئه کنند خوب دریافته است رنجی که این روزها مردم ایران از دروغ گویی دولتمداران این کشور می برند، هزاران برابر بیشتر از رنج آزادی است. شما هیچ اگر نکرده باشید حداقل به دنیا نشان داده اید که ایران از چه چیزی بیش از دموکراسی و آزادی بیان رنج می برد. ما هرچه می گفتیم دنیا باور نمی کرد اما نحوه نگاه و چشم های سفیران دروغ در مواجهه با مردم همه جای جهان خود رسوا گر منکران واقعیت است شاید بهتر آن است بار دیگر که می خواهید دروغ بگویید حداقل به چشم های ما نگاه نکنید


۰۲ اسفند ۸۸ | گاه نویس

دکتر عرفان قانعی فرد-سياست دوگانه كردهای عراق


سياست دوگانه كردهاي عراق
عرفان قانعي فرد
http://kurdistantoday.ir/NewsDetail.aspx?itemid=774

"كردستان امروز". ناصر شيخ الاسلامي.
خبرگزاري ها و پايگاه هاي خبري ايران در روزهاي گذشته به نقل از ‌ روزنامه‌های منطقه‌ کردستان عراق، لایحه‌ جدید بودجه‌ این منطقه‌ را منتشر کردند که در بخشی از آن به‌ بررسی بودجه‌‌ای که‌ دولت به‌ احزاب سیاسی کردستان به طور ماهیانه‌ اختصاص می‌دهد، پرداخته‌ شده‌ است. و این گزارش ها واكنش هاي گوناگوني هم در ايران و متقابلا در اقليم كردستان به دنبال داشت.
در این باره با یکی از محققان جوان تاریخ کردستان – عرفان قانعی فرد - گفتگوئی انجام داده ام کسی است که علاوه بر کتاب تحقیقی پس از ۶۰ سال ( زندگی جلال طالبانی ) از وی مجموعه مقالات زیادی در رسانه های داخل در زمینه سیاست کردها منتشر شده اند و کتاب " سیاست کردها در خاورمیانه " نوشته پرفسور نادر انتصار به قلم وی ترجمه شده است که در چند روز آتی توزیع آن آغاز خواهد شد.
چرا حکومت خودگردان منطقه‌ کردستان عراق، پناهگاه گروه هایی شده است که از نظر حکومت ایران مطلوب نیستند ؟ آیا پس از انقلاب ایران شروع شد ؟
در دهه چهل که شاه و ساواک در عراق قصد داشتند کودتایی ضد عبدالکریم قاسم انجام بدهند، ایران از بازی کارت کردها استفاده کرد و بنا به توصیه ساواک، مصطفی بارزانی حرکت عشایر ضد حکومت را مصادره به مطلوب کرد و برای جذب توده عوام و مشتاق هویت کردی، آن را جنبش ملی کرد در عراق نامید اما صرفا بازی ساواک بود و ساواک به آنها کمک مالی و تسلیحاتی مشروط کرد که در نواحی کردنشین ایران دخالتی نداشته باشند و صرفا در جهت پیشبرد امور خود در کردستان عراق تمرکز داشته باشند. گرچه حزب دمکرات کردستان عراق را نماینده روس ها در ۱۹۴۶ تاسیس کرده بود اما از ۱۹۵۹ به بعد ساواک ایران و از ۱۹۶۷ به بعد اسرائیل در آن نفوذ گسترده ای داشت و حتی برای نخستین بار در تاریخ معاصر کردی، در آن مرکز اطلاعات و امنیت پایه ریزی کردند.عملکرد افراطی ارتش موجب شده بود که حزب دمکرات کردستان ایران – به سخنگویی قاضی محمد – از بین برود و گروهی باقی مانده – منتسب به هوادارن وی - به کردستان عراق و سوریه پناه ببرند و این گروه از ۱۹۵۹ به بعد – ۱۳۳۸ – گروهی زیر چتر بارزانی ارتزاق میکردند که خود را کردستان ایران و نماینده کردهای ایران می نامیدند در حالی که در آن ایام کردها در ایران در سطوح مختلف اداری و نظامی حکومت دارای مشاغل بودند. پس می توان گفت که پناه گرفتن کردهای ایران در عراق سابقه تاریخی ۵۰ ساله دارد. و البته بارزانی توصیه اکید ساواک را گوش می داد و نمی گذاشت که کردهای ایران کمترین حرکتی در جهت مخالف حکومت ایران داشته باشند مثلا سبب اصلی اخراج قاسملو از عراق شد و در ۱۹۶۷ به ترور فعالان سیاسی کرد ایران پرداخت و جنازه معینی را هم ساواک تحویل داد.دردوران انقلاب اسلامی، کردستان دارای دو گروه مسلح با شناسنامه های حزب دمکرات کردستان و کومله شدند و آنها پس از عدم درک سیاست حکومت و تعامل نداشتن با دولت موقت، به عراق رفتند و به همکاری با حزب بعث پرداختند و حزب آقای طالبانی حتی در جنگ این گروه های مسلح علیه جمهوری اسلامی ایران، پشتیبانی و حمایت کردند که تا سال ۱۹۸۵ - ۱۳۶۴ ادامه داشت.
سبب اصلی این کمک و حمایت کردهای عراق از نیروهای کرد اپوزیسیون ایرانی را چه رهیافتی می توان نامید ؟
بعضی از افراد درون حزب اتحادیه میهنی - به عنوان یکی از احزاب اصلی سنتی کردستان عراق - معتقدند که این حمایت از حرکت ملی کردها است و از نظر سیاسی و یا پرنسیب محلی، فیگور مناسبی است. اما این احتمال جدی هم هست که از طرف حکومت ثالث این کمک ها به انان پرداخت می شود. و گرنه خود به میزان توانایی و استحقاق این گروه مضمحل و دارای عدم نفوذ در منطقه، آشنایی دارند. اما ناگفته نماند که در دوران ۲-۳ سال قبل از انقلاب ایران ، بعضی از افراد کومله به حزب تازه تاسیس اتحادیه میهنی کردستان عراق کمک هایی می رساندند.
شما اشاره کرده اید که اتحادیه میهنی این کمک را می کند ، پس حزب پارت دمکرات آقای بارزانی چه نقشی دارداین حزب رابطه چندان خوبی با گروه های ایرانی نداشته و شواهد و قراین حاکی از آن است که هنوز هم ندارد و حتی در پاکسازی منطقه و باز پس گیری بعضی از مناطق استان کردستان و آذربایجان غربی در سال ۱۳۵۸ - ۱۳۵۹ با نیروهای ارتش و سپاه پاسداران همکاری داشتند و باوری به حرکت سیاسی گروه های کرد ایران نداشتند و حتی در سیاست خارجی خود در منطقه این مساله را رعایت کرده اند.
جمهوری اسلامی ایران شاید اگر این مساله را با احزاب کرد عراقی مطرح نکرده دلیل بر عدم آگاهی بر اوضاع داخلی کردستان عراق بوده?
خیر! جمهوری اسلامی ایران در طی سالهای جنگ با عراق ، همواره در مذاکرات خود از احزاب کرد عراقی خواسته است که با منافقین – مجاهدین خلق – همکاری نداشته باشند اما هیچ وقت گروه های مسلح کرد زیر تسلط منطقه اتحادیه میهنی کردستان را جدی نگرفتند که احساس خطری جدی از آنها داشته باشند . مثلا در دورانی که نمایندگان سپاه در کنار مقر اتحادیه میهنی کردستان ایران سرگرم طراحی حمله نظامی به تاسیسات کرکوک بودند، هر روز قاسملو و شیخ عزالدین حسینی و نیروهای آنها را دیده اند و اگر قصد واکنشی سریع بود که این مساله انجام می شد و نیازی به تحمل هزینه سیاسی نبود.کردهای عراق در حزب اتحادیه میهنی و حتی سوسیالیست در دوران حمله شیمیایی عراق به کردستان ، نیروهای مسلح این دو گروه را از داخل خاک ایران نجات دادند و آقایان محسن رضایی، جعفری، ذوالقدر و شمخانی از اتحادیه میهنی گله کردند ؛ اما این پاسخ را شنیدند که " ما کردها علیه کردهای دیگر، شلیک نخواهیم کرد و این کمکی انسانی بود ".
اما در سال های بعد که حمله نظامی شد، نشانه جدی گرفتن بود.
کاملا برعکس ! حتی بعضی از نیروهای این دو گروه مسلح، در قالب کادرهای احزاب کردستان عراق در بهترین بیمارستان های داخلی ایران تحت مداوا قرار گرفتند و اگر بگوییم اطلاعات و امنیت سپاه یا وزارت اطلاعات ایران نا آگاه بوده است، امری خنده دار است. یا وقتی که با دخالت اتحادیه میهنی کردستان عراق در دوران پس از جنگ تحمیلی با گروه های مسلح کرد ایرانی ، سپاه پاسدارن قرار داد امضا می کند که علیه ایران عملیات نظامی انجام ندهند و این موضوع بهترین نشانه است بر اینکه آنها را دعوت به دیپلماسی کرده است تا به هویت خودشان باور کنند که با یک دولت و حکومت طرف شده اند اما خودشان هویتی را جدی نگرفتند و حتی در وصیت نامه آیت الله خمینی اسم شان درج شد که دوباره به آب و خاک ایران بازگردند و وقتی قاسملو گفتگو را پذیرفت همین دو گروه ، اعلامیه هایی منتشر کردند و انواع تهمت ها را برای وی استفاده کردند که گفتگو، یعنی سازش. اما مثلا در دهه ۹۰ گروه کومله هم در منزل آقای طالبانی در سوریه به مذاکره می نشیند و تقاضای آشتی فرهنگی می کند و یا اینکه از ریاست جمهوری خاتمی دفاع کنند اما نزاع های درون گروهی خودشان موجب اضمحلال جدیت هویتی خودشان شده است و ارتباطی به حکومت ندارد.
خوب ، اینها خواسته هایی کردها را بیان می کنند.
مساله زبان و فرهنگ کردی و به رسمیت شناختن هویت زبانی و فرهنگ شناختی ، ارتباطی به استفاده ابزاری آن ها ندارد. آنها در عرصه سیاست و دیپلماسی حرکت خود را باید داشته باشند وگرنه اهل فرهنگ در منطقه کردنشین که به رشد فرهنگی خود، تلاش داشته اند و این افراد زبان حال جامعه کردها نیستند بلکه یک سازمان یا موسسه سیاسی هستند. هویت فرهنگی کردستان را اهل فرهنگ برعهده دارند. در دیدارم با برژیسنکی ، پس از سخنانم باور نداشت که کردهای ایران ، روزنامه ، رادیو، دانشگاه، کتاب ، نماینده پارلمان و .... داشته باشند.
اما حکومت ایران همواره معتقد است که این دو گروه ضد انقلاب ایرانی ـ در شمال عراق فعالیت می‌کنند و حتی افرادی را عنوان هواداری از آنان به اعدام محکوم می کنند.ببینید در سیاست کلی جمهوری اسلامی ایران، برای گروه های خارج نشین که نفوذی در داخل جامعه ندارند ارزش و اعتباری قایل نیستند و در اکثر کشورها هم این موضوع صدق دارد و معمولا مخالف حاضر در داخل جامعه و همراه با روند اجتماعی و سیاسی را جدی می گیرند نه کسی که در کنار بعث همکاری بکند. آن هم بعث به عنوان دشمنی که تمامیت ارضی و منافع ملی ایران را با خطر روبرو کرد. گروه هایی مسلح که در داخل مردم روشنفکر و آگاه پایگاهی ندارند و فقط با یک سری ارزش های تاریخی سعی در تعصب داشتن و اصرار بر آرمانی موهوم و فریب نسل جوان دارد، چه تاثیری یا نفوذی واقعی و عینی دارند?این سخن تلخ است اما واقعی است که دیگر در سیاست داخلی منطقه کردنشین، محلی از اعراب ندارند و سلاح داشتن فعلی آنها، نوعی تظاهر است. و علاوه بر داشتن قرارداد با جمهوری اسلامی ایران با حکومت اقلیم هم قرارداد عدم استفاده از خاک آنجا علیه مصالح ایران را دارند. پس برای بقای خودشان نمی توانند کاری را انجام بدهند و معارض مسلح هم در همین واشنگتن ، محاکمه و مجازات خواهد شد.
یعنی واقعا برای حکومت ایران، این چند گروه مسلح به عنوان خطر مطرح نیستند ؟ برای غرب هم قابلیت ارزشی ندارند ؟
انشقاق پی در پی نشانه اضمحلال آنهاست. در دوران بوش یکی از گروه های دمکرات، نامه نوشت که حمله به ایران بهترین راه است ! کومله هم راهی در میان آمریکایی ها می جست که بودجه ای برای یک سری عملیات در داخل خاک ایران دریافت بکند. همواره به خاطر این که خطر بالقوه ابزار دست حکومت خارجی شدن را دارند، قابل بررسی اند و این تفکر براندازی آن ها، خانمان سوز است. و البته گروه غیر جدی دیگری هم هست – پژاک – که سعی در توسعه ترور و نا آرامی در نوار مرزی دارد تا توجه آمریکایی ها را به خود جلب بکند. علت آن هم ساده است . گروهی از گروه های مسلح ایرانی با امثال لدین سعی در به آشوب کشاندن منطقه و خود را نماینده کردهای ایران شناساندن داشتند که مورد تایید سیا و پنتاگون قرار نگرفت.آمریکا هرگز جدی نگرفت. در ایام حمله سپاه پاسداران برای پاکسازی منطقه کردستان، یکی از نمایندگان دمکرات – گادانی – به مرز روسیه می رود تا آنان را به کمک بطلبد و با این پاسخ سرد و عقلانی روبرو می شود که روسیه قصد دخالت در امور داخلی ایران را ندارد و با حکومت مرکزی گفتگو می کند و آمریکا هم ۱ هفته قبل از ترور قاسلمو برایش – برای نخستین بار - ویزای ورود صادر می کند! . الان هم برنامه کومله را اصلا نپذیرفت و به قول کسینجر تمایلی برای تحریک آشوب در ایران ندارد!
در حالی که کردستان عراق همواره اظهار دوستی و مراودت با سیاست جمهوری اسلامی ایران کرده است. آیا این کمک های علنی تاثیری بر سیاست خارجی اقلیم کردستان با جمهوری اسلامی ایران نخواهد داشت ؟ به‌ گزارش «تابناک»، سالیانه‌ سه میلیارد و پانصد میلیون تومان از بودجه‌ شهروندان خود را به‌ گروهای اختصاص داده‌ است.
فعلا این سیاست دوگانه را حکومت منطقه‌ کردستان دنبال می کند و جمهوری اسلامی ایران هم در تعریف مجدد روابط خارجی خود قطعا نکاتی را در نظر خواهد گرفت. اولین کشوری که هویت اقلیم را رسمیت شناخت ، ایران بود و اولین جایی است که مرز ایران ، عامل اصلی ارتزاق و رفت و آمد و درامد اقلیم است و هنوز از برق تا آذوقه این منطقه و حتی مساله امنیت از ایران ، تامین می شود. بنا براین قطعا اقلیم هم سعی در بازنگری خواهد کرد اما از نظر امنیتی آمریکایی ها هر ماه مثلا به ۱۵۰۰ نفر جمعیت دمکرات سرکشی می کند و در رسانه هایی مانند ماهواره به آنان یاری می رسانند اما بازخورد فعالیت محدود آنها را هم در نظر دارند و حتی بخش امنیتی پنتاگون، مسئولان اقلیم را به کنترل بیشتر آنها فراخوانده است که مبادا در نوار مرزی با ایران، فعالیتی تحریک آمیز داشته باشند. فعلا برای حفظ اقلیم آمریکا حساسیت دارد که منافع وی در عراق با خطر روبرو نشود.و همانطور که گفتم مساله حمایت دولت ثالث مطرح است که فعلا این گروه های مسلح ایرانی وجود داشته باشند اما روابط فرهنگی گسترده میان کردهای ایران و عراق سبب روشن شدن مردم و مسئولان اقلیم شده است و کاملا با موضوع به طور ارزشی برخورد می کنند و معضل امنیتی به وجود نخواهد آمد. آقایان هم به جای رسیدن به وضع معیشتی کادر مسلح خود – که فکرشان را مسخ کرده اند و حتی اجازه ادامه تحصیل در دانشگاه را هم ندارند – به سفرهای خود به اروپا و آمریکا مشغول اند و جلسه هایی محفلی و میهمانی گرفتن.
اما موضوع مذاکره ‌حزب دمکرات کردستان ( شاخه‌ عبدالله‌ حسن زاده‌ و شاخه‌ مصطفی هجری)، حزب کومه‌له‌ ( شاخه‌ عبدالله‌ مهتدی ، شاخه‌ عمر ئیلخانی زاده‌، شاخه‌ ابراهیم علی زاده‌ )، پارت آزاد کردستان (علی قازی) ، سازمان خبات کردستان ( بابا شیخ حسینی)، اتحاد شورشگیران ( سمکو یزدان‌پناه‌ ) به عنوان احزاب کردستانی با جمهوری اسلامی ایران مطرح است. سرانجام این گروه ها چه خواهد شد ؟ شاید آمریکا در جهت تشکیل حکومت کردی بخواهد از آنان استفاده کند.
جمهوری اسلامی ایران ، و البته هر کشور دیگری، آنها را به عنوان یک سازمان یا نهاد یا گروه کردی می شناسند که پرچم اپوزیسیون به دست گرفته اند و مطلقا از نظر سیاسی و روابط خارجی نمی شود آنها را زبان حال یک جامعه نامید مثلا حدود ۷ میلیون کرد ایرانی دارای این گروه ها باشند هر شهر و روستای ایران نماینده رسمی در داخل پارلمان این کشور دارد و مثلا شادروان آقای ادب نماینده سنندج در کانادا به عنوان نماینده کردهای ایران در یک جلسه سیاست خارجی دعوت شد و درست هم بود زیرا ملزم به رعایت قوانین کشور ایران بود اما وقتی مثلا نماینده آقای حسن زاده به خاطر رسانه ها، با نماینده رسمی دولت اسراییل مصافحه می کند این برخلاف قوانین ایران و حتی عراق است.در نزدیکی رابطه ایران و آمریکا در دهه فعلی ، سرنوشت این ها هم روشن خواهند شد و آمریکا هرگز منافع خود را در حمایت از گروه های غیررسمی به مخاطره نخواهد انداخت و رشد سیاسی ایران و ترکیه از یک سو و قرارداد امنیتی سوریه و ترکیه و ایران از دیگر سو، اجازه تحقق چنین امری را محال می کند و جامعه جهانی هم تمایلی به این تفکر ندارد. که با استقبال در سازمان ملل روبرو بشود.
همیشه شما به زبانی صریح نقد می کنید و شما متهم می کنند که ضد کرد و ضد جنبش ملی گرایی کرد هستید.
کدام جنبش؟ من دنبال خیال خام حکومت کردی نیستم. هربار در منازعه های داخلی ایران با محاسبه نادرست و دستخوش هیجان شدن و یا بنا به موقعیت طلبی ، دوباره بر همان ادبیات بیات شده فروپاشی و براندازی انگشت می گذارند - که البته جزو هویت ایشان است - انگار که هر برنامه ای دارند باید بعد از فروپاشی حکومت باشد. بهار ۱۳۵۸ را که مردم از یاد نبرده اند چه راهکاری برای اداره کردستان داشتند ؟ شاه و حکومتش که رفته بود. الان هم زبان به گله گشوده اند که چرا پس از انتخابات کردستان آرام است ؟ انگار هر چه نا آرام تر و غوغایی تر باشد، به نفع ایشان است.طبعا در میان مردم آگاه و به ویژه نسل جوان فعلی، این سخنان و وعده ها اعتباری ندارند. و کمترین حرکت آنها به ضرر امنیت و توسعه استان کردستان خواهد انجامید و البته همیشه مردم کردستان از این گروه ها – که من از نامیدن آنها به عنوان حزب، پرهیز جدی دارم – پیشرفته تر و آگاه تر بوده است. و جنبش آزادیخواهی کردها در طی تاریخ ، کمترین ربطی به این افراد ندارد. هر منتقدی مشفق هم اگر زبان به نقد گشود، به ضد کرد بودن متهم می کنند و دیگر کسی نمی پرسد که با این نگاه اغراق آمیز خود را عین یک ملت نامیدن ، چه سودی دارد ؟ برای من رشد و آگاهی و بستر فرهنگی کردستان مهم است. و منافع استراتژیک کردها در مشارکت سیاسی و عقلانیت به دور از احساسات است.

شنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۸۸

يوسف رشيدي را نجات دهيد


iran7031@googlemail.com فورورد شده ازايميل

عكسي كه ماندگار مي شود؛
شجاعت یعنی این
لطفا این خبر را برای همه بفرستید
با معروف شدنش،
شانس زنده ماندش در زندان افزایش خواهد یافت.
محمد یوسف رشیدی مورخ 6/9/88 در خانه پدری خود در نوشهر توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد و تنها خبری که از خانواده اش در اختیار دوستان وی قرار گرفته است خبر اعتصاب غذای او در بازداشتگاه اداره ی کل اطلاعات اطلاعات استان مازندران است. محمد یوسف رشیدی یکی از فعالان دانشجویی چپگرای دانشگاه صنعتی امیر کبیر تهران است که در اعتراضات دانشجویی علیه حضور احمدی نژاد در دانشگاه نقش برجسته ای داشت و از زمان سخنرانی محمود احمدی نژاد در دانشگاه پلی تکنیک در تعلیق از تحصیل به سر می برد. او در هنگام سخنرانی احمدی نژاد پلاکارد بزرگی را در مقابل او بالا برده بود که روی آن نوشته شده بود:«رئیس جمهور فاشیست، پلی تکنیک جای تو نیست.

قندچی-يک پيشنهاد عملی به جنبش سبز ايران


يک پيشنهاد عملی به جنبش سبز ايران
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/611-bazaar.htm

در همه سالهايی که در خارج بوده ام هميشه از دادن پيشنهادهای عملی به جنبش در داخل ايران پرهيز کرده ام زيرا آنها که خود در ايران دست بر آتش دارند است که ميتوانند بهترين راهکارها، طرح ها و تاکتيکهای مشخص را برای فعاليت های مدنی و سياسی، ارائه دهند. همچنين هفته پيش متذکر شدم هرکسی ميتواند در ارائه استراتژی و تاکتيک برای جنبش اشتباه کند و نبايد به دليل اشتباه مأيوس شود. اما جنبش با خرد جمعی خود طرحی را ميپذيرد يا نمیپذيرد (1).

به سهم خود نظراتی که در اين زمينه ها نوشتم بيشتر در کليات بوده است و يا اينکه درباره تجارب کشورهای ديگر يا اينکه در تاريخ ما چه درس هايی هست که ميتوان از آنها بهره برد. مثلاً دوسال پيش نوشته مفصلی درباره استراتژی آينده نگر نوشتم و توضيح دادم که در استراتژی يک جنبش مدنی، اهرم يا آنچه در زبان انگليسی لِورِج (2) ميخوانند را بايد در نظر گرفت يعنی که جنبش در صورت عدم توجه رژيم به خواستهايش چگونه روی طرف مقابل با چه اهرم معينی فشار ميگذارد و مثال جنبش حقوق مدنی آمريکا در زمان رُزا پارک را زدم که جنبش از اهرم سوار نشدن به اتوبوس ها که بخش سياه و سفيد را جدا ميکردند، استفاده کرد (3).

امروز مـوضوعات استراتژی در ميان فعالين مدنی ايران بيشتر و بيشتر مورد بحث قرار می گيرد و داشتن استراتژی تهاجمی در مقابل استراتژی دفاعی را که شش ماه پيش در نوشتاری بحث کردم اميدوارم مورد توجه قرار بگيرد. البته همانطور که مفصل توضيح دادم ابداً از تهاجمی منظورم مبارزه خشونت آميز نبوده و نيست و فقط محدود نکردن استراتژی جنبش مدنی يا سياسی به آکسيونهای دفاعی است (4).

شش سال پيش نيز که موضوع رفراندوم قانون اساسی در کانون توجه فعالين سياسی و مدنی ايران بود توصيه ام تشکيل کنگره هايی برای بررسی قانون اساسی کنونی در شهرهای مختلف بود تا که نقدهای مختلف به قانون اساسی موجود و طرح های اصلاحی يا آلترناتيو را مورد بررسی قرار دهد و به مردم اجازه دهد خود در طرح قانون اساسی درگير شوند بجای انکه دوباره يک قانونی فوری به رأی گذاشته شود و مردم فقط فقط راِی دهنده شوند آنگونه که فوراً بعد از انقلاب اتفاق افتاد. البته پيشنهادم نه در تضاد با ارائه پيشنويس های مختلف برای قانون اساسی بلکه اتفاقاً تشويق آنگونه ابتکارها و به بحث گذاردن آنها در چنين کنگره های مردمی است (5).

در نتيجه همانگونه که در گذشته چنين پيشنهادهايی را مطرح کرده ام و روشن گفته ام که در صلاحيت خود نميدانم که چنين تصميماتی را برای جنبش دموکراسی خواهی ايران بگيرم و درخواستم هم اين بود که اگر فعالين داخل کشور ارزشی در پيشنهادم ديدند در حدی که ارزشی دارد از آن استفاده کنند. امروز نيز ميخواهم پيشنهادی را با همين روحيه برای جنبش سبز مطرح کنم که در زير توضيح ميدهم.

هم اکنون بيش از 8 ماه از جنبش سبز ميگذرد و هنوز حتی يکبار بازار های ايران در پشتيبانی از اين جنبش تعطيل نکرده اند در صورتيکه کمتر از دو سال پيش وقتی آقای احمدی نژاد طرح ماليات ارزش افزوده را مطرح کرد بازارهاي ايران در اعتراض تعطيل کردند. بنظرم طرح حذف يارانه ها از سوی دولت احمدی نژاد در واقع امتيازی به بازار در اين زمينه بوده است يعنی اولی ارعاب بازاريان و دومی تطميع بوده است.

در اينجا نميخواهم بگويم که هميشه از طرح ماليات بر ارزش افزوده دفاع ميکنم يا که همشه با حذف يارانه ها مخالفم.

اتفاقاً در يک جامعه مدرن بايد ماليات بر ارزش افزوده به عنوان يک منبع درآمد برای استانها در نظر گرفته شود هرچند چه در سطح استانی و چه در سطح کشوری تأکيد اصلی بايد بر ماليات بر درآمد باشد و نه بر ارزش افزوده. اما اين بحث ها برای يک دولت مدرن و جامعه آزاد است و نه ايرانی که در آن دولت، امروز خود بزرگترين مالک کشور است، و همه نفت و درآمد آن را در تملک خود دارد. اگر سهام نفت در اختيار مردم بود يا حتی نفت در مالکيت خصوصی بود در آنصورت از آن درآمد هم ماليات می پرداختند.

به عبارت ديگر ما در اينجا درباره جامعه ايده ال حرف نميزنيم که بگويم کلاً با ماليات بر ارزش افزوده در ايران موافقم يا مخالف و در رژيم فعلی، دولت آقای احمدی نژاد که بخاطر سياست های غلط بين المللی، به دليل پايين رفتن بهای نفت، و همچنين بخاطر عدم سرمايه گذاری درست درآمدهای نفتی در خارج، مجبور شده است که منبع درآمد تازه ای بيابد، ماليات بر ارزش افزوده را مطرح کرد. اما دولت محمود احمدی نژاد بخاطر مخالفت بازار، عقب نشست، و بجای اصرار بيشتر بر ماليات بر ارزش افزوده، دولت با طرح حذف يارانه ها جلو آمد، و مجلس را وادار کرد که طرح حذف يارانه ها را نه تنها بپذيرد، بلکه پول آن را هم يکجا در اختيار دولت قرار دهد، که هر طوری دوست دارد، هزينه کند.

در يک اقتصاد سالم و مدرن نبايد اساساً دولت يارانه پرداخت کند مگر زمان هايی که دليل استراتژيک ملی وجود داشته باشد. مثلاً برخی کشورهای اروپايی که صد در صد از نظر اقتصادی بنفعشان نيست که بخش کشاورزی داخلی داشته باشند، به دليل استراتژي ملی که نميخواهند يک دفعه در وضعيتی قرار گيرند که در زمان های جنگ يا تحريم توليد کنندگان محصولات کشاورزی، با گرسنگی شهروندانشان روبرو شوند، به کشاورزان خود يارانه ميدهند تا بخش کشاروزی را با وجود آنکه که ضرر ميدهد، زنده نگهدارند. يعنی اگر اقتصادی سالم است، نبايد نظير شوروی سابق در همه عرصه ها يارانه پرداخت کند، و فقط در موادری که تشخيص استرتژيک ملی خاصی وجود دارد چنين تصميم هايی را بايد اتخاذ کند.

حالا آيا بطور کلی طرفدار يارانه يا ماليات بر ارزش افزوده هستم؟ همانطور که توضيح دادم پاسخم نه است. اما ماليات بر ارزش افزوده يا حذف يارانه ها در دولت احمدی نژاد بحث ديگری است و با بحث اين موضوعات اقتصادی در يک دولت مدرن تفاوت دارد. يعنی تصميم گيری دولت محمود احمدی نژاد در رابطه با طرح ماليات بر ارزش افزوده و حذف يارانه ها عملی سياسی برای جبران اشتباهات اقتصادی دولت وی بود ه و هست.

آقای احمدی نژاد در هر دو مورد اين تصميمات را برای جبران کمبود بودجه دولت که از آن اشتباهات ناشی شده بود، انجام داد. اما آقای احمدی نژاد از اولی فعلاً صرفنظر کرده است اما دومی را که فوری تر به ضرر طبقات کم درآمد تمام ميشود، برگزيد و به زور به مجلس تحميل کرد. البته اولی هم در صورتيکه انجام شود بالاخره بازاريان هزينه تازه مالياتی خود را به مصرف کننده متتقل خواهند کرد، اما در کوتاه مدت اجرای طرح ماليات بر ارزش افزوده به ضرر بازار خواهد بود. حالا آقای احمدی نژاد با اين تاکتيک عقب نشينی موقت در مورد ماليات ارزش افزوده، بازار را ساکت نگه داشته است. يعنی که اگر بازار حرکتی سياسی به ضرر آقای احمدی نژاد بکند، چماق ماليات بر ارزش افزوده را بر سر بازار فرود مياورد.

در اين شرايط جنبش سبز ميتواند ماهی چند روز کل بازار را تحريم کند و از مردم بخواهد در آن روزها از بازار خريد نکنند و در عوض از مردم بخواهد به هموطنان خود که در اثر حذف يارانه ها قدرت خريدشان برای مايحتاج روزانه نظير نان و پوشاک و برق و آب تنزل يافته است، کمک کنند. در اينجا هدف دشمنی با بازار نيست و اتفاقاً هدف اتحاد با بازار است، اما تا زمانيکه بازار حاضر است سکوت کند، وقتی اکثريت جامعه با حذف يارانه ها هر روز زندگی شان سخت تر شود، لازم است با چنين آکسيونهائي به بازار هم تفهيم شود که دولت کنونی به ضرر کل ايران و از جمله بازار است و نبايد در اثر تطميع و ارعاب دولت کنونی سکوت اختيار کنند.

وگرنه هدف اتحاد با بازار برای رسيدن به انتخابات آزاد و دولتی سکولار و دموکراتيک است و نه دشمنی با بازار و بازاريان.

به عبارت ديگر مثلاً دو روز اول هر ماه از بازار خريد نکنيم و سعی کنيم از محل صرفه جويی خود به خانواده هايی که با حذف يارانه ها قدرت خريدشان برای خريد غذا و پوشاک و برق و آب کاهش يافته است، ياری رسانيم. دوباره تذکر ميدهم که اين فقط يک پيشنهاد است و اميدوارم برای آنهايی که خود از نزديک دست بر آتش دارند ارزشی داشته باشد و خود تصميم بگيرند که حتی در جنبش مطرح کنند يا نه و اگر هم تشخيص آنها اين است که فايده ای ندارد، تعصبی روی پيشنهادم ندارم.

به اميد جمهوري آينده نگر دموکراتيک و سکولار در ايران،

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
اول اسفند ماه 1388
February 20, 2010

پانويس ها:

1. http://www.ghandchi.com/609-Sabz.htm
2. Leverage
3. http://www.ghandchi.com/503-strategy.htm
4. http://www.ghandchi.com/586-madaniat.htm
5. http://www.ghandchi.com/315-Congress.htm


جمعه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۸

شادی صدر: باید از افشاگری به سمت دادخواهی حرکت کنیم


شادی صدر: باید از افشاگری به سمت دادخواهی حرکت کنیم
http://www.dw-world.de/dw/article/0,,5263099,00.html?maca=per-rss-per-all-1491-rdf

جلسه بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران در شورای حقوق بشر سازمان ملل روز ۲۸ بهمن به پایان رسید. جمهوری اسلامی ایران ۱۰۱ پیشنهاد از میان ۱۸۹ پیشنهاد داده شده را پذیرفت. فعالان حقوق بشر این را بازی جمهوری اسلامی می‌دانند.

جمهوری اسلامی ایران پیشنهاد فرستادن گزارشگر ویژه در مورد شکنجه، توقف اعدام کودکان و پیوستن به کنوانسیون رفع تبعیض علیه زنان را در جلسه ادواری شورای حقوق بشر سازمان ملل نپذیرفت.

در عوض به پیشنهاداتی همچون ادامه تلاش برای بهبود وضع اقلیت‌ها و بهتر شدن وضع حقوق بشر در ایران پاسخ مثبت داد.

این نوع پذیرفتن پیشنهادات از سوی جمهوری اسلامی را فعالان حقوق بشر به یک بازی سیاسی تعبیر کرده‌اند.


شادی صدر حقوقدان و فعال زنان یکی از نمایندگان سازما‌نهای غیردولتی ایران در جلسات بررسی وضعیت حقوق بشر ایران در ژنو بود. او می‌گوید نشستن و گوش دادن به اظهارات غیرواقعی نمایندگان جمهوری اسلامی درمورد وضعیت حقوق بشر در ایران برایش بسیار دردناک بوده است.

خانم صدر، شما خودتان به تازگی از ایران بیرون آمده‏اید و موارد نقض حقوق بشر را شخصاً لمس کرده‏اید و پس از انتخابات مدتی را در زندان بودید. شما چقدر از به اصطلاح بازی‏ای که جمهوری اسلامی در جلسه‏ی شورای حقوق بشر کرد، متعجب شدید و یا این که اصلا انتظارش را داشتید؟

شادی صدر: خیلی بیشتر از تعجب، برای من سخت بود. در حالی که به عنوان نماینده‏ی سازمان‏های غیردولتی حق صحبت کردن نداشتم، نشستن روی صندلی و گوش دادن به اظهارات غیرواقعی نماینده‏‏های جمهوری اسلامی خیلی سخت بود؛ گویی که ایران بهشتی در زمینه‏ی حقوق بشر است و گویی که ایران بهشتی است در زمینه‏ی حقوق زنان. این تجربه بسیار بسیار برای من دردناک و سخت بود.

ضمن این که انتظارش را داشتم، ولی فکر نمی‏کردم تا این حد دشوار باشد. فکر می‏کنم این سختی و دردناکی برای همه‏ی کسانی است که یا خودشان قربانی نقض حقوق بشر بوده‏اند و یا در مقابل چشمان‏شان نقض حقوق بشر اتفاق افتاده است. البته در عین حال موتور محرکه‏ی همه‏ی ماست که از هر فرصتی که به‏دست می‏آوریم استفاده کنیم، برای این که نگذاریم ادعاهای مقامات جمهوری اسلامی در سطح جهانی، به عنوان واقعیات پنداشته شود و بر اساس آن ادعاها در مورد ایران تصمیم گرفته شود.


مسائلی را که به آن اشاره می‏کنید، قاعدتاً از دید سایر کشورها پوشیده نمانده است. برخورد آن‏ها چه بود؟ به خصوص کشورهای اروپایی و کشورهایی مانند امریکا و کانادا که در موضعی مخالف با جمهوری اسلامی هستند، برخوردشان بعد از جلسه چگونه بود؟


آن‏چه به طور روشن به‏چشم می‏خورد، این بود که بسیاری از کشورها به نوعی از این بازی گیج کننده‏ای که جمهوری اسلامی به راه انداخته بود، مبهوت شده بودند. برای این که از یک طرف یک سری توصیه‏ها را قبول نکرده‏اند و از طرف دیگر توصیه‏هایی را قبول کرده بودند که در مقایسه با هم تقریبا هم‏پوشانی داشتند.

اما در نهایت، کشورها به این نتیجه رسیدند که جمهوری اسلامی عدم تعهد خود را به اجرای حقوق بشر و اجرای تعهدات داخلی و بین‏المللی خود کاملا و به طور واضح نشان داد. نشان داد تا چه حد به مکانیسم‏های بین‏المللی و مکانیسم‏های سازمان ملل بی‏اعتنا است و تا چه حد با بی‏احترامی کامل نسبت به این مکانیسم‏ها رفتار می‏کند.

به نظر من، در نهایت به همه‏ی آن کشورها نشان داده شد که برای پایان دادن به نقض گسترده‏ی حقوق بشر در ایران، به مکانیسم‏های قوی‏تر و به استراتژی‏های محکم‏تر و مؤثرتری نیاز داریم.

خانم صدر، شما به عنوان ناظر در در تمام این جلسات شرکت داشتید. نظرتان در مورد ضعف نهادهای غیردولتی حقوق بشر و ان‏جی‏اوها چیست؟ چگونه است که دولتی مانند جمهوری اسلامی که ناقض حقوق بشر است، می‏تواند به راحتی سازمان‏های بین‏المللی را بازی بدهد؟ ضعف این نهادها را در این ارتباط در چه می‏بینید؟

به نظرم، بیشتر از این که روی ضعف نهادهای غیردولتی انگشت‏ بگذاریم، باید روی ضعف ماهوی ساختارهای بین‏المللی و به خصوص ساختارهای مربوط به حقوق بشر سازمان ملل دست بگذاریم.

در واقع فقدان ضمانت اجراهای مؤثر برای کشورهایی که ناقض حقوق بشر هستند و بدون هیچ شک و تردیدی و با ادله و مدارک فراوان مشخص است که از پذیرش تعهدات بین‏المللی سرباز می‏زنند، مساله‏ی اصلی است.


به نظر می‏رسد که شورای حقوق بشر سازمان ملل نیز مانند سایر مکانیسم‏های بین‏المللی، ضمانت‏ اجراهای مؤثر را ندارد که بتواند در مقابل کشوری مانند ایران قد علم کند و بتواند به این روند پایان دهد.

Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: شادی صدر می‌گوید نباید اجازه دهیم ادعاهای جمهوری اسلامی در جهان به عنوان واقعیت پنداشته شود

از نظر من، مهم‏ترین موضوع این است که بدون خواست وسیع مردمی و فراگیر برای پایان دادن به نقض حقوق بشر در ایران، خواستی که از دل مردم ایران و از دل نهادهای جامعه‏ی مدنی ایران بجوشد، نمی‏توانیم امیدواری زیادی به سازمان‏های بین‏المللی حقوق بشر، چه دولتی و چه غیردولتی، داشته باشیم.

بعد از این قضایا، خیلی‏ها به این مساله فکر می‏کنند که باید با دید کلان‏تری به نقض حقوق بشر در ایران نگاه شود. حتی گروهی که چند تن از حقوق‏دانان هم جزو آن هستند، بر این نظراند که باید پرونده‏ای برای ایران در دادگاه‏های بین‏المللی تشکیل داد. شما به عنوان یک حقوق‏دان نظرتان چیست؟

به نظر من، لزوم اتخاذ استراتژی‏های هماهنگ‏تری در مورد نقض حقوق بشر در ایران لازم است. من خیلی خوشحا‏لم از این که به خصوص بعد از وقایع پس از انتخابات، این گفتار در میان فعالان حقوق بشر ایرانی روز به روز پیشرفت بیشتری پیدا می‏کند که لازم است در حقوق بشر از استراتژی افشاگری یا انتشار اخبار و یا آگاهی رسانی، به سمت استراتژی دادخواهی حرکت کنیم و برای ایران در جست‏وجوی عدالت باشیم و خواست دادخواهی و خواست عدالت‏خواهی را به عنوان یکی از مرکزی‏ترین خواسته‏های جنبش مردمی برای دمکراسی‏خواهی بگذاریم.

همان‏طور که گفتید، حقوق‏دان‏ها و فعالان جامعه‏ی مدنی پیشنهادهای متعددی را مطرح کرده‏اند. یکی از این پیشنهادات فرستادن پرونده‏ی ایران به شورای امنیت و پس از آن به دیوان بین‏المللی کیفری است. اما در شرایط سیاسی فعلی خیلی بعید به نظر می‏رسد که جامعه‏ی جهانی بتواند به چنین وفاقی برسد و به‏خصوص با ترکیبی که شورای امنیت دارد، به چنین تصمیمی برسد که پرونده‏ی جرایم علیه بشریت در ایران را به دیوان بین‏المللی کیفری بفرستد.

به نظرم تنها بختی که وجود دارد جلساتی است نظیر آن‏چه در سازمان ملل در سه روز گذشته دیدیم. این جلسات می‏توانند به عنوان مواد زیربنایی، زیرساخت‏ها و مصالحی استفاده شوند برای تصمیماتی که بعدها جامعه‏ی جهانی ممکن است در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران بگیرد.

یکی از این تصمیمات ممکن است بعدها شاید با تغییر فضای سیاسی بین‏المللی و به‏خصوص فضای سیاسی در داخل ایران، طرح پرونده‏‏ی جرایم جمهوری اسلامی علیه بشریت در دیوان بین‏المللی کیفری باشد.

اشاره کردید که نهادهای بین‏المللی در ارتباط با حقوق بشر، بازوی اجرایی قوی‏ای ندارند. پس در این مسیر به قول شما، دادخواهی و عدالت‏خواهی که ملت ایران باید حرکت کنند، از پشتیبانی چه گروه‏ها و نهادهایی می‏توانند برخوردار باشند؟

یکی از مهم‏ترین پشتیبانی‏هایی که ما می‏توانیم روی آن تکیه کنیم، تجربه‏ی کشورهای دیگر در این زمینه است. ایران اولین دولتی نیست که حقوق بشر را در سطح وسیع نقض می‏کند و آخرین آن هم نخواهد بود.

اگر به تجربه‏ی جامعه‏ی مدنی کشورهایی مانند شیلی، سودان، آفریقای جنوبی و کشورهای دیگری که به صورت گسترده و مستمر حقوق مردمشان نقض شده نگاه کنیم، می‏بینیم که روش‏ها و استراتژی‏های مختلفی در جهت دادخواهی اتخاذ شده است. یکی از آن‏ها که شاید این روزها بتواند به عنوان یک روش برای ایران هم مطرح باشد، استفاده از دادگاه‏های کشورهایی است که اصل صلاحیت جهانی را پذیرفته‏اند.

سیستم قضایی داخلی‏ بخشی از کشورها این موضوع را که جنایت علیه بشریت در هرکجای جهان اتفاق افتاده باشد، آن دادگاه صلاحیت رسیدگی به آن را دارد پذیرفته‏اند. با استفاده از همین اصل بود که به عنوان مثال، دادگاه‏های سوییس برخی از ناقضان حقوق بشر در سودان یا کشورهای دیگر را به محاکمه کشاندند. با استفاده از همین اصل بود که پرونده‏ی برخی از ناقضان حقوق بشر اسراییلی در دادگاه‏های بلژیک مطرح شد. من فکر می‏کنم این یکی از ابتکارات است.

کمیته‏ها و کمیسیون‏های حقیقت‏یاب که تجربه‏شان به وفور در آمریکای لاتین دیده می‏شود و توانستند اثر خیلی شگرفی بر جامعه‏ی امریکای لاتین و همین‏طور جامعه‏ی جهانی در زمینه‏ی نقض حقوق بشر بگذارند، تجربه‏ی دیگری است.

مهم این است که ما چشم‏های‏مان را باز کنیم؛ بخواهیم تجربیات کشورهای دیگر را ببینیم و بشنویم و بعد فکر کنیم کدامیک از این تجربیات و کدامیک از این استراتژی‏ها می‏تواند برای ایران و در شرایط ایران مناسب باشد. به نظرم این وظیفه‏‏ای است که امروز همه‏ی کسانی که خود را مدافع حقوق بشر معرفی می‏کنند و همه‏ی ایرانیانی که دلشان برای حقوق بشر می‏سوزد، پیش رو دارند.

مصاحبه‌گر. میترا شجاعی

تحریریه: عباس کوشک جلالی

پنجشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۸

پيام دانشجو-ابهام دروضعيت طبرزدي در پنجاهمين روز زندان


ابهام دروضعيت طبرزدی در پنجاهمين روز زندان
جبه متحد دانشجويی
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1824.aspx

خبرگزاري جبهه متحد دانشجويي - با گذشت 50 روز از بازداشت مهندس حشمت اله طبرزدي وضعيت وي درزندان جمهوري اسلامي همچنان درابهام است. درحاليكه محمد اوليايي فر وكيل طبرزدي هنوز موفق به ملاقات با وي و اطلاع از وضعيت پرونده اتهامي اش نشده ، خود نيزبه حكم دادگاه انقلاب به يك سال حبس تعزيري محكوم گرديده است.
گفتني است ازديدگاه دبيركل جبهه دمكراتيك ايران راهکار نفي استبداد و برون رفت از بن بست سياسي كشوردگرگوني ساختاري ازطريق مبارزه عاري از خشونت است. طبرزدي پيش از اين بارها بر ناكارآمدي راهكارهاي اصلاح طلبان حكومتي تاكيد نموده و بطور مشخص پيشنهاد رفراندوم ساختار سياسي را مورد پشتيباني قرار داد.

قندچی-توهماتي دربارهء اپوزيسيون خارج از کشور


توهماتي دربارهء اپوزيسيون خارج از کشور
سام قندچي
http://www.ghandchi.com/534-OppositionAbroad.htm

به اين پرسش توجه کنيم: «چرا اپوزيسيون خارج کشور در سي سالهء اخير، برعکس دوران پيش از انقلاب، فعاليت مؤثري نداشته است؟» گمان مي کنم که اين يک پرسش اصلي است که در ذهن خود فعالان اپوزيسيون از يکسو و کساني که اين اپوزيسيون را فقط تماشا مي کنند، از سوي ديگر، وجود دارد و هرکس، بقول مولوي، «از ظن خود» براي آن پاسخي، گفته و ناگفته، دارد. اما اگر اين پاسخ ها را دسته بندي کنيم ملتفت مي شويم که اغلب آنها داراي پايه و مايهء استواري نيستند و در عمل نمي توانند ما را به سوي راه حلي که قابل اجرا باشد رهنمون شوند.

در اين مقاله قصد اصلي من ارائهء پاسخي شخصي به اين پرسش است اما، قبل از دست زدن به آن، مي خواهم برخي از پاسخ هاي شناخته شده را مورد بحث قرار دهم.

1. مدعيان عضويت در اپوزيسيون اشخاصي کاذب و هوادار حکومت اسلامي اند

اين پاسخ اغلب از جانب کساني مطرح مي شود که خودشان در دوران رژيم قبلي جزو اپوزيسيون نبوده اند. از ميان معتقدان به اين پاسخ مي توان بخصوص به سلطنت طلبان و پادشاهي خواهاني اشاره کرد که نوک حملهء خود را به سوي جمهوريخواهان مي گيرند و، در متن اين حمله، به اين نکته توجه دارند که فعالين سياسي ضد حکومت پادشاهي در گذشته عموماً جمهوريخواه بوده و، در نتيجه، جمهوريخواهان هم در تحقق انقلاب اسلامي نقش داشته اند و هم هنوز دل از آن نکنده اند.

آنها نسبت به صداقت اپوزيسيون جمهوريخواه شک دارند و تا مي توانند سعي در خراب کردن اين فرد و آن فرد در اپوزيسيون جمهوريخواه مي کنند. اين دعواها را پاياني نيست. آنها فکر مي کنند که اگر اپوزيسيون چمهوريخواه مي خواست واقعاً عليه جمهوري اسلامي مبارزه کند، مي توانست در اين مدت تشکيلات عريض و طويلي مانند «کنفدراسيون دانشجوئي قبل از انقلاب» را در خارج بسازد و جمهوري اسلامي را به چالشي جدي بگيرد. آنها اختلافات بين اين اپوزيسيون را نيز همچون يک جنگ زرگري مي بينند که همه را آچمز و بي حرکت کرده است.

2. عدم اتحاد جمهوريخواهان و سلطنت طلبان موجب بي عملي است

اين نظر را بيش از همه از بسياري از «جمهوريخواهان سابقاً فعال» در جنبش سياسي خارج کشور، که برخي شان رسماً به سلطنت طلبان پيوسته اند و برخي نيز هنوز خود را جمهوريخواه مي دانند، مي شنويم.

و چرا اين اتحاد ممکن نشده؟ در اين مورد نيز نظرها گوناگون است.

3. عوامل نفوذي حکومت اسلامي مانع حرکت اند

بنظر مي رسد که بيشترين افراد اين پاسخ را درست دانسته و به توانائي ملي، عملي و تکنيکي حکومت اسلامي در نفوذ در داخل صفوف اپوزيسيون بهاي بسياري مي دهند.

البته مي توان پاسخ هاي ديگري نيز در اين مورد يافت. اما من به همين سه پاسخ بسنده کرده و مي کوشم نشان دهم که اگرچه هر سهء اين پاسخ ها داراي عناصري از واقعيت هستند اما، نه تک تک و نه با هم، پاسخ درخوري براي پرسش ما فراهم نمي کنند؛ و چرا؟

بنظر من، مشکل همهء اينگونه پاسخ ها در آن است که وضعيت اپوزيسيون بعد از انقلاب در خارج کشور را با اپوزيسيون قبل از انقلاب و، مثلاً، «کنفدراسيون دانشجوئي» مقايسه کرده و با اين خط کش مي خواهند وضعيت امروزي را اندازه گيري کنند.
اگرچه اين مقايسه از بنياد غلط است اما بد نيست چند واقعيت را در اين زمينه مورد توجه قرار دهيم و توجه کنيم که در دوران پيش از انقلاب هم دو عنصر «تفرقهء نيروها» و «نفوذ دستگاه هاي امنيتي رژيم» وجود داشته است.

در سال هاي رژيم شاه، حتي زماني که بزرگترين تظاهرات عليه او در واشنگتن برگزار مي شد، اختلافات درون کنفدراسيون آنقدر زياد بود که اين تشکيلات را به چندين سازمان جداگانهء کاملاً مستقل از هم تقسيم کرده بود. با اين همه هر کدام از آن خرده سازمان ها قادر بودند هزاران نفر را به کنگره هاي خود جلب کنند و فرياد تظاهر کنندگان شان در خيابان هاي شهرهاي آمريکا و اروپا، طنين انداز بود. همچنين، اگرچه تفرقه در صفوف اپوزيسيون آن دوران بسا بيشتر از امروز بود ولي حرکت ضد رژيم جرياني قوي داشت.

و اگر بخواهيم از نفوذ رژيم در اپوزيسيون صحبت کنيم (چه نفوذ در تعيين خط مشي ها و چه نفوذ فيزيکي عوامل اطلاعاتي) بايد به يادآوريم که در زمان شاه هم همهء انواع اين نفوذها وجود داشت و حتي يک بار نزديک بود که يکي از عوامل ساواک در بالاترين سطح کنفدراسيون به رهبري برسد. در واقع، در همه جاي دنيا و در همهء تشکلات سياسي اپوزيسيون هاي حکومت هاي مختلف اين وضعيت وجود داشته است اما، جريان کلي فعاليت اپوزيسيون هاي کشورهاي مختلف گاه قوت داشته و گاه دچار ضعف شده اند. در نتيجه مي توان گفت که اين عامل نيز نمي تواند پاسخ درخوري براي پرسش مورد نظر ما فراهم کند.

در عين حال، تصور اينکه روشنفکران جمهوريخواه باعث سقوط رژيم شاه شدند نيز سخت کاذب است اما همين توهم بشدت به نفرت هاي بين ما دامن مي زند. در واقع روشنفکران دوران شاه، چه چپي و چه جبهه ملي، چنان نيروئي نبودند که بتوانند موجب سقوط رژيم سلطنتي شوند.(1)

حال بپردازم به تحليل خودم و پاسخي که در نظر من بر واقعيت پس از انقلاب تکيه دارد. بنظر من، و در واقع، هيچ توطئهء گسترده اي در کار نيست. تنها ترکيب جمعيتي ايرانيان خارج کشور در 30 سال گذشته است که با ايرانيان مقيم خارج در 30 سال پيش از آن تفاوت ماهوي پيدا کرده است و در دوران کنوني اکثريت ايرانيان کنوني مقيم خارج، چه بخواهيم و چه نخواهيم، مهاحريني هستند که به دنبال ساختن زندگي بهتر براي خود و خانواده شان در خارج از ايران هستند و به همين علت هم چندان توجهي به اپوزيسيون ندارند، چه اپوزيسيون متحد باشد و چه نباشد.

به کلام ديگر، دليل وضعيت بي تحرک خارج از کشور نه ربطي به سلطنت طلب بودن دارد و نه به خواستاري جمهوري، نه به متحد بودن يا نبودن فعالين جنبش سياسي مربوط است و نه به نفوذ رژيم در اپوزيسيون. علت اين واقعيت را بايد از يکسو در «ترکيب جمعيتي ايرانيان مقيم خارج» در بعد از انقلاب اسلامي و، از سوي ديگر، در چند و چون واقعي يک جنبش مدني در داخل کشور جستجو کرد.

وضعيت ايرانيان خارج کشور هميشه يک شکل نبوده است. (2) در دوران شاه، جمعيت اصلي اين ايرانيان را دانشجوياني تشکيل مي دادند که به خارج مي آمدند تا تحصيل نموده و به ايران برگردند و کار کنند. البته ممکن بود که برخي در خارج ماندگار شوند؛ ولي هدف اکثريت آنها بازگشت به ايران بود. در عين حال، اطلاعات اين دانشجويان دربارهء جامعهء ايران بسيار اندک بود و آنها تازه در خارج با جنبه هاي مختلف سياسي و اجتماعي جامعهء داخل کشور آشنا مي شدند و جسته و گريخته مطالبي را دربارهء ايران ياد مي گرفتند و وقتي آن مطالب را با وضعيت حوامع دموکراتيکي که در آن درس مي خواتدتد مقايسه مي کردند آرزومند آن مي شدند که کشوري که به آن برمي گردند نيز همانگونه باشد. به همين علت، اکثر آنها به سوي اپوزيسيوني سياسي که رژيم گذشته و استبداد سياسي آن را هدف قرار داده بود، جلب مي شدند.

صرفنظر از پناهندگان سياسي که روز بروز تعدادشان کم شده و بسياري شان هم دست از فعاليت سياسي کشيده اند، امروزه اما جمعيـت اصلي ايرانيان خارج کشور را کساني تشکيل مي دهند که بهتر و بيشتر از بسياري از فعالين سياسي واقفند که ايران تحت تسلط حکومت اسلامي چگونه کشوري است و اساساً به همين دليل تصميم گرفته اند که به خارج از آن مهاجرت کنند. در نتيجه هر گونه کوشش اعضاء فعال اپوزيسيون در راستاي افشاي رژيم براي آنان حکم تکرار دانسته ها را دارد و آنها نظير دانشجويان 40 سال پيش نيستند که کسي بخواهد برايشان دربارهء جامعه اي که از آن آمده اند افشاگري کند. خودشان همه چيز را بهتر مي دانند و به همين علت حرف هاي تبعيديان و پناهندگان اساساً برايشان اتلاف وقت است.

به اين نکته اضافه کنيد اين واقعيت را که آنها نه براي مبارزه با رژيم که براي بهتر کردن وضع زندگي خودشان بخارج آمده اند و، در نتيجه، با همهء بي علاقگي به رژيم ايران، اولويت کارشان مبارزه با آن نيست. اين مهاجرين مي خواهند زندگي شان بهتر شود و اگر مي خواستند دست به مبارزهء مدني بزنند چه بسا که در ايران کنوني مي ماندند و نيازي به خروج از کشور حس نمي کردند. در نتيجه، به استثناء عدهء بسيار کوچکي از مبارزين داخل کشور که در اين سال ها مجبور به خارج شدن بوده اند، 99 درصد کسانيکه طي دهه هاي اخير مهاجرت کرده اند هدفشان بهتر زندگي کردن بوده است که حق هر انساني است و نمي شود به کسي از بابت آن خرده گرفت.

همچنين، اکثر اين مهاجرين خواهان برقراري روابط حسنه بين کشورهاي محل اقامتشان و ايران هستند ـ نه به اين خاطر که فکر مي کنند جمهوري اسلامي دولت خوبي است بلکه چون مي خواهند راحت به ايران سفر کنند و برگردند، با آن تجارت داشته باشند، و از خدا و خرما يکجا استفاده کنند.

بدينسان، مي شود گفت که «تبعيديان ايران»، که بدنهء اصلي اپوزيسيون حکومت اسلامي را تشکيل مي دهند، چه عضو اپوزيسيون قديم، چه جمهوريخواه و چه سلطنت طلب، اساساً در خارج از کشور حمايتي ندارند. در اين مورد بد نيست دو سازمان خارج کشوري را با هم مقايسه کنيم. از يکسو جريانات سياسي فعالي نظير «گروه مهر» (3) را داريم، که به درستي خواستار افزودن شرط رعايت حقوق بشر به زمينه هاي رابطه کشورها با ايران است. متأسفانه اين تشکل که خود را حتي مدني مي داند تا سياسي، در ميان مهاجرين پا نگرفته است. در برابر آن سازماني نظير «نياک» (4) را داريم که از حقوق و امکانات شغلي و تجاري مهاجرين ايراني در خارج و برقراري روابط حسنه بين آمريکا وجمهوري اسلامي دفاع مي کند و در ميان مهاجرين ايراني در آمريکا نيز بسيار ريشه کرده است و از نظر مالي نيز قادر بوده است مديران حرفه اي استخدام کند و حقوق بدهد و حتي از آمريکا کمک مالي (5) بگيرد و تشکيلات خود را گسترش دهد. بحث هاي مربوط به لابي گري و برخورداري از کمک هاي حکومت اسلامي در واقعيتي که بيان شد تفاوتي بوجود نمي آورد و از دايرهء بحث کنوني خارج است. (6)

در واقع، مي توان گفت که سخنان تبعيديان ايراني در خارج از کشور بيشتر مورد توجه ايرانيان داخل بوده تا مهاجرين مقيم خارج و به همين دليل هم هست که وقتي، در سال هاي اخير برخي از فعالين داخل به خارج آمده اند از آنچه ديده اند جا خورده و بسياري از اميدهاي کاذب شان نسبت به خارج از بين رفته است.

درک وضعيت متزلزل و ضعيف فعالان اپوزيسيون خارج از کشور، و نيانداختن تقصير اين وضعيت به گردن اين و آن، يا به گردن فقدان اتحاد و نفوذ عوامل رژيم، خود مي تواند ـ هم براي خودشان و هم براي مبارزان داخل کشور ـ سرآغاز توهم زدائي و بنياد نهادن حرکات سياسي بر واقعيت باشد. در حال حاضر، بيشتر آن دسته از فعالين جنبش سياسي که در زمان شاه رهبران تشکلات واقعي بودند، امروز ديگر رهبر چيزي جز خاطرات گذشتهء خود نيستند. در عين حال، ديگر چنان تشکلاتي که بتواند کار گسترده و مؤثري انجام دهد نه وجود دارد و نه وجودش امکانپذير است. در نتيجه، مطرح کردن چهره هاي بازنشسته و دادن تصورهاي کاذب حاصلي جز ايجاد بي اعتمادي نسبت به بازماندگان اپوزيسيون سابق در نزد نيروهائي که در گذشته بخشي از اپوزيسيون نبوده اند، نخواهد داشت و تصور نخواهد شد که اينها مي توانند نظير گذشته چنان جنبشي را سازمان دهند ولي نميخواهند.

و حال ببينيم که بر بنياد آنچه که من نامش را نگاه واقع گرايانه به فضاي اپوزيسيون خارج مي گذارم، لااقل در کوتاه مدت، چه مي توان کرد. بنظر من، در بهترين حالت، نيروهاي متفرق اپوزيسيون ـ چه سلطنت طلب و چه جمهوريخواه ـ بايد در جستجوي آن باشند که چگونه مي توانند در خدمت اهداف و کنش هاي جنبش مدني داخل کشور باشند. (7) در اين مورد هم نبايد دست به ايجاد توهمات تازه زد و بايد دانست که همين خدمت هم بسيار محدود خواهد بود. چرا که نيروهاي جنبش مدني در داخل کشور نه تنها قويتر، که گسترده تر نيز هستند و امکانات بهتري ـ چه از نظر مالي و چه از نظر فکري ـ دارند.

در عين حال نبايد با غلوکاري و به رخ کشيدن امکانات مهاجرين ايراني در خارج، که در فعاليت هاي اپوزيسيون شراکت نمي کنند و امکانات شان ربطي به تبعيديان ندارد توهمي را ايجاد کنند که مآلاً همين فعاليت هاي مختصر را نيز بي حاصل خواهد کرد. چرا که اگر در ذهن داخل کشوري ها اين توهم بوجود آيد که دست تبعيديان با دست مهاجران در يک کاسه است و با اين همه اقدام مؤثري صورت نمي دهند، آنگاه اين تصوير کاذب حاصلي جز نا اميدي و تنفر از تبعيديان نخواهد داشت؛ چرا که مبارزين داخل تصور خواهند کرد که ما مي توانيم اما نمي خواهيم به آنان کمکي کنيم.

توجه کنيد که سخن از ناتواني کامل اپوزيسيون نيست، بلکه حرف بر سر آن است که اين اپوزيسيون نسبت به هويت و ماهيت خود دچار توهم است و در عين حال اين توهم را به اپوزيسيون داخل کشور هم سرايت مي دهد. توانائي اين اپوزيسيون تنها زماني قابل تحقيق و تحقق خواهد بود که تصورات و نگرش ها توهم زدائي شده و واقع گرائي بر آنان حکمروا شود.

در آن صورت ما، در خارج، داراي اپوزيسيوني خردمدار و واقع گرا خواهيم بود که قصد کرده است امکانات اندک خود را در خدمت مبارزه اي بگذارد که از جانب اپوزيسيون داخل کشور اجرا مي شود؛ بي آنکه همين توان محدود را با سوء ظن هاي بي اساس در راستاي نابودي يکديگر به هدر دهد. در اين صورت مبارزين داخل هم قادر خواهند بود، بدون داشتن توهم، روي امکانات واقعي ما حساب باز کند.

به اميد ايجاد جمهوری آينده نگر، فدرال، سکولار و دموکراتيک در ايران،

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
11 شهريور 1387
Sept 1, 2008

پانويس:
1. در اين مورد من در نوشته زير اين موضوع را مورد بحث قرار داده ام و در اينجا لزومي به تکرار آن نيست:
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/352-taraghikhahi.htm

2. در گذشته هاي دورتر، زمان اميرکبير، حتي موضوع مهاجرين به خارج طور ديگري بوده است که دربارهء آن در نوشتار ديگري در گذشته بحث کردم و لازم به تکرار در اينجا نيست:
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/518-technocrats.htm

3. گروه مهر http://www.mehr.org

4. سازمان نياک http://www.niacouncil.org

5. Grant

6. نگاه کنيد به مطلبي دربارهء «لابي جمهوري اسلامي»
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/473-IRILobby.htm

7. نگاه کنيد به «گام بعدي در جنبش آينده نگري ايران:»
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/482-FuturistsNextStep.htm



بايگانی وبلاگ