سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۲

روایت اول ماه مه، روز جهانی کارگر، در سال ۱۳۵۸ در ایران

 
ارسالی ناجی



روایت اول ماه مه، روز جهانی کارگر، در سال ۱۳۵۸ در ایران

یک ) برگزاری مراسم روز جهانی کارگر در سال 58 شاید از این نظر قابل توجه باشد که همه‌ی شخصیت های مذهبی و انقلابی، برگزاری این مراسم را گرامی داشته و برخی نیز خود دراین مراسم شرکت کرده بودند. بهشتی در تجمع بزرگ کارگران در میدان امام حسین تهران سخنرانی کرد و هاشمی رفسنجانی در اجتماع کارگران آبادانی، از استثمار کارگران دررژیم پهلوی سخن گفت. آیت‌الله خمینی نیز به مناسبت این روز پیامی فرستاد ، آن‌گونه که آیت‌الله شریعتمداری و منتظری نیز چنین کردند.
گروه‌های چپ همچون سازمان چریکهای فدایی خلق نیز مراسم های متعددی به مناسب روز جهانی کارگر برگزار کردند که شاید مهم‌ترین‌شان، راهپیمایی بزرگ کارگران از مقابل خانه‌ی کارگر به‌طرف میدان سپه بود.  اولين مراسم روز کارگر بعداز انقلاب ۵۷ در فضای خروشان انقلابی برگزار شد. اين باشکوه‌ترین تجمع کارگران بود. میلیون‌ها زن و مرد کارگر در اين روز در شهرهای مختلف ايران، روز همبستگی جهانی خود را با برپائی ده‌ها مراسم و راهپيمايی جشن گرفتند.
فقط در تهران، بيش از نيم ميليون نفر درتظاهرات اول مه شرکت کردند. کارگران در پيشاپيش صفوف تظاهرات شعارهای طبقاتی وانقلابی خود را حمل می‌کردند، شعارهای «قانون کار رژيم شاه بايد ملغی شود»،«قانون کار با شرکت نمايندگان کارگران بايد نوشته شود»، «دو روز تعطيلی و ۴۰ ساعت کار در هفته»، «مزد برابر در ازای کار برابر برای زنان و مردان»،«مبارزه کارگران شاغل از مبارزه کارگران بیکار جدا نيست»، از جمله شعارها ومطالبات کارگران بود.
نکته‌ی مهم این اجتماع ، تلاش برخی گروه‌های اسلامی در برهم زدن راهپیمایی بود ، به نوشته‌ی روزنامه‌ی کیهان «در مسیرراهپیمایی عده ای با دادن شعارهای مذهبی به آنان نزدیک شدند و چندبار درگیری های مختصری روی داد که سپس به آرامش منجر شد.»در بخش دیگری از گزارش روزنامه‌ی کیهان آمده است : « آنها با نظم حرکت می‌کردند و بیشتر شعارهای‌شان پیرامون اتحاد وهمبستگی کارگران بود. کسانی که در حاشیه‌ی خیابان جمهوری حرکت می‌کردند، با صدای بلند صلوات می‌فرستادند. در نزدیکی چهارراه استانبول، گروهی چند پلاکارد هم بالابردند و با شعار « مرگ بر کمونیست » راه آنان را سد کردند و روی زمین نشستند. راهپیمایان نیز به اجبار روی زمین نشستند. سرانجام چند پاسدار مسلح وساطت کردند و گروه معترض را از راهپیمایان دورکردند. ولی هنگامی که راه پیمایان کارگر وارد خیابان فردوسی شدند و به طرف میدان سپه حرکت کردند، این گروه دوباره خود را به ابتدای صف رساندند و در نتیجه بی نظمی هایی در صفوف پیدا شد .» خبرنگار دیگر کیهان نیز مشاهدات خود ازاین وقایع را چنین ثبت کرده است : « در خیابان بهارستان ، سه راه ژاله ، یک گروه صد نفری در حالیکه شعارهایی علیه کمونیست می‌دادند ، مانع راهپیمایی کارگران شدند. بعد از دقایقی چند که صف طویل کارگران از راهپیمایی بازماند ، گروهی از این عده تصمیم گرفتند از سمت راست کارگران میانبر بزنند و پشت سر کارگران شعار بدهند. این‌هادر حالیکه شعار « الله اکبر » می‌دادند ، جلوی کلانتری 9 نیز توقف کردند و عده‌ای از آنها روی زمین نشستند و مانع راهپیمایی کارگران شدند. در حالیکه شعار « حزب فقط حزب الله … » سر میدادند، سعی کردند وارد صفوف کارگران شوند.  اما کارگران در حالیکه دست های شان را زنجیر کرده بودند ، مانع از وروداین عده به صفوف خود شدند»
 در حالیکه افراد وابسته به حاکمیت و گروه‌های تندروی مذهبی قصد داشتند مراسم جریان‌های چپ را برهم زنند ، به دعوت حزب نوظهورجمهوری اسلامی، مراسمی در میدان امام حسین برگزار شد. زنان و مردان کارگر باسرویس‌ها و اتوبوس های کارخانه از 5 مسیر اعلام شده ، به‌تدریج در میدان امام حسین و خیابان‌های اطراف اجتماع کردند . بخشی از خبر را از روزنامه‌ی کیهان بازمی‌خوانیم: « راهپیمایان در گروه‌های مجزای چندهزار نفری حرکت خود را آغاز کردند . در میدان انقلاب ( 24 اسفند سابق ) ، هشت هزارکارگر کارخانه های قرقره‌ی زیبا ، بنز خاور ، سازمان گوشت ، پارس متال ، گروه صنعتی ملی ، پریتون واخن، ارج و کارخانه های دیگر، اولین گروهی بودند که به سمت میدان امام حسین به راه افتادند. در پی این گروه صف راهپیمایان بیش از سه کیلومترامتداد داشت و در پیشاپیش ، اعضای حزب جمهوری اسلامی ایران و روحانیون در حرکت بودند.در این راهپیمایی عکس هایی از امام خمینی ، آیت‌الله طالقانی و مهندس مهدی بازرگان نخست وزیر ایران و شهدای انقلاب دیده می شد.»
در ساعت 9:15 دقیقه‌ی صبح 11 اردیبهشت1358، صدها نفر در میدان امام حسین گرد هم آمدند . ابتدا نمایندگانی از سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ، پاسداران انقلاب اسلامی ، انجمن اسلامی مهندسین ، کارگران صدا و سیما و کفش ملی ، انجمن اسلامی معلمان و جمعی از شوراهای اسلامی کارگران کارخانجات، پیام‌هایی قرائت کردند و سپس ابوالحسن بنی‌صدر ، سید محمد بهشتی و هانی الحسن ( نماینده‌ی سازمان آزادی‌بخش فلسطین در ایران ) به سخنرانی پرداختند . هانی الحسن که گویا آن روزها با دیدن شور انقلابی ایرانیان اختیار از کف داده و جملات باربط و بی‌ربط رادر پس هم ردیف می‌کرد ، در بخشی از سخنرانی‌اش می‌گوید : « ما می باید پیرو امام خمینی باشیم . آنچه امام می گوید اسلام است و آنچه امام قبول می کند ، قبول کنیم و آنچه امام رد می کند رد کنیم ... شما کارگران مردم ایران را با ما کردید و مصر موقتا از ما جدا شد. اما مصر به زودی زود انشا الله جزو ما خواهد بود.امام دیروز هدیه ای بزرگ به ما و کلیه ی کارگران جهان تقدیم کرد و آن قطع روابط ایران و مصربود و این بزرگترین هدیه ای بود که بما داده شد و ما به این دلیل بسیار سپاسگزاریم.» هانی الحسن در انتهای سخنان عجیبش افزود : « برادران کارگر مسلمان ، آزاد ساختن کارگران یعنی آزاد ساختن بیت المقدس و کسی که برای آزاد ساختن بیت المقدس کاری نکند ، نمی تواند کارگری را آزاد کند ! »
بهشتی نیز در سخنرانی خود ، تلویحاًبه تأثیر گروه‌های غیراسلامی چپ بر کارگران اشاره کرد و گفت : « ای کارگر مسلمان ! آگاه باش هیچ شعاری ، هیچ وسوسه ای ، تو را از انتخاب راه راست و صراط مستقیم اسلام بسوی جامعه‌ی پرسعادت و جامعه ی بدون تبعیض توحیدی ، ذره ای منحرف نکند .انقلابی انقلاب است که بر متن جامعه تکیه داشته باشد . و تجربه ی تاریخی این چندده سال به همه ی کاوشگران نشان داد که تنها ، انقلابی در ایران مردمی ، خلقی ، توده‌ای، عمومی و همگانی است که آرمانش تنها و تنها از اسلام باشد.»
خمینی در پیام خود به مناسبت روزجهانی کارگر در سال 1358 ، با این گفته که خدا هم کارگر است به استقبال این روز رفت و درباره برگزاری مراسم گفت: « اختصاص یک روز به کارگران شاید ، به لحاظ تشریفات و تعظیم باشد . والا هر روز ، روز کارگری و کارگران است ، بلکه عالم از کار و کارگر تشکیل شده است . اینکه ما یک روز را اختصاص بدهیم به کارگر ، مثل این است که یک روز را اختصاص بدهیم به نور، یک روز را اختصاص بدهیم به خورشید . هر روز نور هست و روز نور هست ، هر روز روز خورشید است . لکن شاید این برای یک تشریفات و تعظیمی باشد . از این جهت مضایقه نیست.» آیت‌الله خمینی در بخش دیگری ازپیام خود می‌گوید : «‌دیگر اختناق ها نیست ، دیگر فشارها نیست ، دیگر چپاولی نیست. امروز کشور مال شماست و شما مسئولیت آن را مستقیم دارید . اگر چنانچه در این مسئولیت کوشش نکنید ، اگر چنانچه در این امری که بر عهده ی شماست کوشش نکنید و آن دینی که در کشور خودتان و اسلام دارید ادا نکنید ، شما مسئول هستید … اسلام عزیز است که برای شما ارج قائل است و برای شما حق قائل است وحقوق شما را به شما رد خواهد کرد. بگذارید اسلام تحقق پیدا کند..»
این فراز پایانی پیام آیت‌الله خمینی ، سی و چهار سال بعد ، در آستانه‌ی روز جهانی کارگر ، صورتی تراژیک به خودمی‌گیرد.

دو ) حاکمیت همواره سعی دارد این روز را از مضمون و محتوا تهی سازد، طوریکه از دو سو مورد هجمه واقع می‌شود: گرایش‌های کاپیتالیستی و حافظان وضع موجود حتی در درون جنبش کارگری، اول ماه مه را صرفاً به يک  «جشن کارگری»تبديل کرده‌ و جوهر مبارزاتی آن را گرفته‌اند و از سوی دیگر، حاکمیت با دو بازوی ضدکارگری خود یعنی خانه کارگر و شورای اسلامی کار اول ماه مه را به روز تبليغاتی انتخابات پارلمانی و حزبی‌شان تبديل می کنند. ازاین‌رو تاکيد بر مضمون و محتوای سياسی ـ طبقاتی اول ماه مه و جايگاه آن در درون جنبش کارگری سوسياليستی امری مهم و ضروری است.
اول ماه مه سال ۱۸۸۶ ميلادی، پليس شيکاگو با حمله به تظاهرات گسترده کارگران که برای هشت ساعت کار در روز و حق تشکيل اتحاديه‌های کارگری برپا شده بود، آنان را به خاک و خون کشيد. چند روز بعد از اين واقعه دادگاه چند تن از رهبران کارگران را محاکمه و به مرگ محکوم کرد. يکی از رهبران کارگران اعتصابی، پس از اعلام رأی در برابر دادگاه چنين گفت: «کارگران اينک دريافته‌اند که می‌توانند با اتحاد و همبستگی و مبارزه جمعی بر مشکلات خود فائق آيند. آنان بر قدرت عظيمی که در اتحادشان نهفته است آگاهند، به همين دليل کارفرمايان با تمام توان می‌کوشند تا اتحاد کارگران را بشکنند؛ ما کارگران گردهم آمديم تا اندکی از حقوق خود را باز پس گيريم؛ اما از دادگاه و زندان سر در آورديم. اين است معنای برابری و عدالت در جامعه ما؟ امروز اگر صدای حق‌طلبانه ما را با گلوله خفه می‌کنيد، مطمئن باشيد که اين صداها از اين پس خاموش شدنی نيست، بلکه هر روزی طنين آن رساتر خواهد شد.»
رهبران کارگران شيکاگو جان باختند؛ اما حقانيت مبارزه و گفته‌هاي‌شان، سال ۱۸۸۹ ميلادی در کنگره بين‌المللی کارگران در پاريس، با ناميدن روز اول ماه مه(۱۱ ارديبهشت) به عنوان روز جهانی کارگر اثبات شد. کنگره مؤسس انترناسيونال دوم، قطعنامه‌ای صادر کرد که در آن تمام کارگران جهان را به اعتصاب و تظاهرات در اول ماه مه ۱۸۸۰، فراخواند. در اين روز، کارگران اروپا، آمريکا و نيز چند کشور آمريکای لاتين به اين فراخوان پاسخ مثبت دادند. در اين روز فقط در هايدپارک لندن نيم ميليون کارگر تجمع کرده بودند که فردريش انگلس نيز در آن حضور داشت. از آن تاريخ اول ماه مه، به عنوان روز جهانی کارگر گرامی داشته می‌شود

....................................

پاورقی:

یک) بانی شورای اسلامی کار دولت اصلاحات بود و برای اینکه بتواند به عضویتسازمان تجارت جهانی درآید بر طبق مقاوله‌نامه های سازمان جهانی کار ـ آی ال او ـ به‌جای دادن اجازه برای بازفعالیت‌های سندیکاها وتشکل‌های کارگری، شورای اسلامی کار بنا نهادند.

دو) نقل قول‌های مربوط به مراسم اول ماه مه ۱۳۵۸به تمامی برگرفته از روزنامه کیهان ۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۸ است

سه ) مآخذ مورد استفاده:
http://passionofanna.wordpress.com
http://www.kargaran-iran.com








iran#

کتاب شايگان-آگاهی چند لایه

ارسالی مهدی خانباباتهرانی

با سلام
مجله بخارا در ایران گزارش من از کتاب داریوش شایگان را در شماره تازه خود چاپ کرده است.
شب خوش
محسن متقی

آگاهی چند لایه: وضعیت انسان چند هویتی در تمدن سیاره ای
 نگاهی به کتاب تازه داریوش شایگان
محسن متقی

داریوش شایگان، نویسنده ایرانیِ فرانسوی نویس، در تازه ترین اثر خود "آگاهی چند لایه"  که به زبان فرانسه از سوی انتشارات معتبر آلبن میشل (Albin Michel) در آغاز سال 2012 در پاریس منتشر شده، کوشیده است تا بار دیگر به رابطه ما با جهان غرب بیندیشد و به تحولاتی که در این چند دهه تمدن های سنتی به ویژه دین‌ها از سر گذرانده‌اند   سنجشگرانه بنگرد. او حاصل تاملات خود را به صورت کتاب که در واقع مجموعه ای است از مقالات گذشته و تازه او، به خوانندگان عرضه کرده است.

نشاندن شایگان در یک حوزه پژوهشی معین در علوم اجتماعی و انسانی کار ساده ای نیست. در نوشته ای در باره شهر تهران می نویسد : " من نه شهر شناس و شهر سازم، نه معمار و تاریخنگار و نه حتی جامعه شناس. من خویشتن را آزاد اندیشی می دانم که در گذشته هند شناسی، مذاهب تطبیقی و کمی هم فلسفه خوانده است". در کتاب های شایگان به انبوهی از منابع و ارجاعات به کتاب ها و مقالات، خاطرات شخصی با غربیان و شرقیان برمی‌خوریم. خواننده پس از خواندن کتاب های او و دقت در ارجاعات پرشمارش به گفته‌ها و نوشته‌های بزرگان شرق و غرب از خود می پرسد که به راستی چه چیزی از گفتار و نوشتار نویسنده آموخته است؟ اما او برای این منظور نباید شتاب کند و، به عبارتی، اندکی باید شکیبایی پیشه کند و در نظریات او نیک بنگرد و بکوشد تا کنه مفاهیمی را که او برای توضیح پدیده‌ها، رویدادها و دگرگونی‌ها برساخته است، بفهمد و بدین‌سان، به ساحت اندیشۀ او که، در واقع، گشت و گذاری است حکیمانه از غرب به شرق یا از شرق به غرب، راه یابد. نوشته های او پژوهش دانشگاهی به معنای رسمی و عادی آن نیست. آن‌ها را در حوزه ادبیات نیز نمی‌توان گنجاند. این نوشته ها، جز «انقلاب مذهبی چیست؟»، درواقع، درنگ فلسفی و اندیشه ورزی ( Essaie) دربارۀ جهان کنونی و جایگاه ایران در این جهان است. خواننده نکته سنج و باریک بین در صفحه صفحۀ کتاب های او مایه‌های بسیار برای تفکر، تعقل و تامل می یابد بی آنکه در آن‌ها پاسخِ روشن و بی چون و چرا برای پرسش هایش پیدا کند. شایگان تحصیلات رسمی خود را در فلسفه تا بالاترین مرحله به پیش برده است و حاصل آن کتاب " مذاهب و فلسفه هند" است که از منابع معتبر و قابل استناد برای شناخت جهان فکری، دینی و معنوی هند به شمار می‌رود. او پیش از انقلاب در کنار فعالیت های دانشگاهی و آکادمیک، در بحث‌های روشنفکری و جامعه مدنی نیز شرکت می کرد و این کار را همچنان ادامه می‌دهد. برخی از نوشته هایش جستجوی پاسخ به پرسش های عامی است که هر کسی در باره مسائل و گرفتاری‌های جامعه‌اش مطرح می‌کند. برای مثال، کتاب «توهم هویت» در برگیرنده چند نوشتۀ اوست در باره مسائل روزمره و حوادث ایران و جهان. اگر تعریف شایگان را در باره روشنفکر که او را به فضول محله تشبیه می‌کند، بپذیریم باید بگوییم که او خود عضوی از این گروه است.

شهرت شایگان چه در داخل ایران و چه در خارج در درجۀ اول به سبب کوشش های اوست در مفهوم سازی‌های (Conceptualisation ( درخورند و موشکافانه که در این سی و اند سال برای فهم بهتر وضعیت ما در جهان کنونی و شناخت ذهنیت ایرانیان انجام داده است، ایرانیانی که در کشاکش سنت و تجدد در پی یافتن راهی برای برون‌رفت از بن بست تاریخی و روان پارگی ذهنی و فرهنگی هستند. ایدئولوژی کردن سنت [تبدیل شدن سنت به ایدئولوژی] (Idéologisation de la tradition)، روان پارگی فرهنگی (Schizophrénie culturelle) ، تعطیلات در تاریخ (Vacances dans l’histoire) ، روکش کاری (Placage) ، جهل دوگانه [یا جهل مضاعف]  (double ignorance)، هویت چهل تکه (Identité d’Arlequin)، آگاهی چند لایه  (conscience métisse)، تمدن سیاره ای (civilisation planétaire) ، برخی از مفاهیم برساختۀ شایگان اند که به کمک آن‌ها کوشیده است ما را به فهم و شناخت بهتر جایگاه و ایستارمان در جهان کنونی رهنمون ‌شود. گستردگی حوزه‌های پژوهشی شایگان و دامنۀ اندیشه‌ورزی‌های او در باره مسائل کلی همچون  رابطۀ غرب و شرق، اسلام و جهان غرب، تجدد و سنت، وضعیت روشنفکران در ایران پیش و پس از انقلاب، سبب شده است که در میان ایرانیان از نوشته‌های او تفسیرهای گوناگون بشود و از این رهگذر گروهی دوست و دشمن برای او پدید آید. در مقابل کوشش ها و اندیشه‌ورزی‌های شایگان با چند تفسیر روبرو هستیم:

نخست تفسیر همدلانه: بخشی از روشنفکران دینی و اصلاح طلبان در تحول فکری خود چه مستقیم و چه غیر مستقیم متاثر از آراء شایگان‌ بوده‌ا‌‌ند و هستند. نقد ویرانگر او بر ایدئولوژی به ویژه سنجش جسورانۀ کوشش‌های شریعتی در ایدئولوژیک کردن دین، در میان بخشی از روشنفکران مسلمان پژواک گسترده یافت. عبدالکریم سروش با طرح مفهوم «فربه تر از ایدئولوژی» و انتقاد از دیدگاه‌های شریعتی در مقام نماد چنین کوششی در ایرانِ پیش از انقلاب (هرچند می‌گوید از نوشته های شایگان اطلاعی نداشت)، در واقع، در همان راه ویرانگر شایگان گام نهاد و به نتایج مشابهی رسید . نقد اسلام سیاسی و کوشش در جهت یافتن جایی سزاوار برای ایران در دنیای امروز برنامۀ فکری بسیاری از روشنفکران اصلاح طلب در ایران است. از میان تفسیر های همدلانه می توان به نوشته های محمد منصور هاشمی و سروش دباغ اشاره کرد.

تفسیر نفی کننده. دلبستگی شایگان به فرهنگ و تمدن شرق و شناخت باریک‌بینانۀ او از وضعیت ایران و جایگاه این کشور در جهان امروز که گزارش آن در چندین کتاب‌ او به تفصیل آمده است و مخصوصا کتاب "آسیا در برابر غرب" او تاکنون باعث گمانه زنی های بسیار در باره دیدگاه‌ها و اندیشه‌های وی شده است. در این میان آرامش دوستدار و جواد طباطبائی به تفسیری نفی کننده (که می‌توان آن را مغرضانه نیز نامید) دست زده‌اند و آشکارا به ستیز و رویارویی با شایگان برخاسته‌اند و هیچ فرصتی را برای بی اعتبار کردن کوشش‌های او از دست نداده‌اند.

طباطبایی در این چند سال در هر کوی و برزنی منادی کرده است که ما، هم نسبت به سنت جاهلیم و هم غرب را نمی شناسیم ودیدگاه های شایگان را در کنار کسانی چون شریعتی، آل احمد و نراقی یعنی در طیف غرب ستیزان قرار داده است که گویا با تجدد نیم‌بند دوران پیش از انقلاب درافتادند   و ما را به این روز نشاندند. این نظریه که در بسیاری از نوشته های او تکرار می‌شود چیزی جز همان مفهوم جهل و توهم مضاعف  double illusion))  شایگان نیست که بنا بر آن وضعیت ما وضعیتی بینابینی است ویکی از گرفتاری های ما از سویی نشاختن سنت است و از سوی دیگر جهل و بی‌علمی ما دربارۀ غرب. به باور شایگان ما هنوز نه از سنت های خود دل کنده ایم که به آن‌ها با فاصله و با دیدی انتقادی بنگریم و نه توانسته‌ایم ارزش های دنیای مدرن را درست بگیریم و درونی کنیم. به عبارتی، جهل ما نسبت به سنت خود و ناآگاهی یا بی‌علمی ما دربارۀ سرچشمه‌های اصلی تحولات شگرف جهان غرب، ما را در وادی جهل مضاعف افکنده است. این ایدۀ شایگان را در شکل های گوناگون، طباطبایی و دیگران تکرار کرده اند بی آنکه منبع سخنان خود را آشکار کنند. انصاف و شرافت روشنفکری ایجاب می‌کند که وقتی ایده‌ یا مفهومی را از کسی می‌گیریم، نامی هم از او ببریم. «مصالح مسروقه از آثار دیگران» را باید به صاحبان اصلی آن‌ها بازگرداند.

آرامش دوستدار که در گذشته گویا هم‌نشینی و دوستی با شایگان داشت و حتی مقاله ای از شایگان را به فارسی برگرداند، در بازگشت دو باره به آلمان و تامل در اوضاع و احوال ایران، مفهوم "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" را برساخت و جریان های روشنفکری را در ایران به "دینخویی" و "روزمرگی" که ماحصل آن "هنر نیندیشیدن" است مبتلا دانست چنان که کوشش‌های خود را در این چند دهه صرف درمان این بیماری کرده است. او که از سویی طباطبایی را به سرقت و دزدی از نوشته هایش متهم می کند، از سوی دیگر نیز شایگان را به دلیل استقلال فکری و شاید به سبب دلبستگی‌اش به عرفان ایرانی، به تازیانۀ دینخویی می زند و می راند.
 
آرامش دوستدار و جواد طباطبایی که این همه در وصف مزایای غرب داد سخن می‌دهند و ما را ناتوان از گفت و شنود و همسخنی با غرب می‌دانند، تا آنجا که من اطلاع دارم تا کنون کتابی یا نوشته ای دندانگیر به زبانی خارجی منتشر نکرده اند تا غربیان نیز از تاملات شگرف ونبوغ‌ آمیز آنان و نوآوری های فکری‌شان در غنا بخشیدن به میراث اندیشۀ بشری آگاه و بهره مند شوند. جواد طباطبایی که دانش آموخته فرانسه است و رساله پایان نامه دانشگاهی‌اش را به این زبان نوشته، تا آنجا که من می‌دانم (مگر آنکه اشتباه کرده باشم) جز چند مصاحبه و یک مقاله در مجله Le débat ،  کتابی یا نوشته‌ای به زبانی از زبان‌های اروپایی منتشر نکرده است. وضعیت آرامش دوستدار نیز جز این نیست و به قول علی میرسپاسی "دوستدار حدود بیش از 30 سال از عمر خود را در آلمان زیسته و مطالعه کرده است. اما جالب اینجاست که او فقط به زبان فارسی مطلب می نویسد و نشانه ای در دست نیست که گویای ارتباط او با محافل آکادمیک در آلمان یا اروپا باشد"   .

شایگان بر خلاف این دو نفی‌کنندۀ خود، چند کتاب به زبان فارسی و چندین کتاب و ده ها مقاله به زبان فرانسه نوشته است و برخی از نوشته هایش به زبانهای انگلیسی، عربی، اسپانیولی و ترکی ترجمه شده اند و نقد نوشته هایش نه تنها برای فارسی زبانان بلکه برای بیگانگان نیز ممکن است. او امسال جایزه بزرگ "فرانسه زبانی" را به سبب چیرگی به زبان فرانسه و شیوانویسی در این زبان دریافت کرد.

در این نوشته می کوشم تا تحول فکری شایگان را با مبنا قرار دادن برخی نوشته هایش در آخرین کتاب او برجسته کنم. اما نخست نگاهی به تحول فکری او می‌افکنم. به باور من، تحول فکری شایگان را می توان در سه دوره جدا ولی پیوسته به هم پی‌جویی کرد:

دوره اول: در زمانی که در ژنو دانشجو بود و در رشته ادبیات و فلسفه تحصیل می‌کرد و در کلاس های درس ژان هربر استاد فرانسوی که تاریخ اساطیر هند را تدریس می‌کرد حاضر می‌شد. در این هنگام است که کم کم حوزه پژوهشی‌اش را شناخت بهتر فرهنگ و مذاهب هندی تعیین می کند. این دوره با نوشتن کتاب "ادیان و مکتب های فلسفی هند" آغاز می شود و با کتاب "آئین هندو و عرفان اسلامی" پایان می پذیرد. در این دوره که ده سالی به طول می انجامد شایگان به آموختن زبان سانسکریت و مطالعه متون هندی و آثار کهن هند می‌پردازد.  

دوره دوم: دوره آشنایی با هانری کربن و حضور او در ایران و حشر و نشر با محیط های سنتی و فلسفی و شرکت در بحث ها و جلسه های هفتگی کربن با علامه طباطبایی، آشتیانی، نصر و دیگران. در این دوره شایگان با حضور در محافل اندیشۀ سنتی در ایران و آشنایی با محیط های سنتی و نزدیکی با کربن از آراء این متفکر فرانسوی و عرفان ایرانی اثر می‌پذیرد و این اثرپذیری سال ها اندیشۀ او را رها نمی‌کند. در دوران پس از انقلاب هنگامی که در فرانسه کتاب "هانری کربن آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی" را منتشر می کند که فارسی آن با ترجمه باقر پرهام در ایران منتشر شده است، دین خود را به هانری کربن ادا می‌کند. می‌گوید: به خود گفتم کربن که آنقدر به شناساندن فرهنگ ایرانی خدمت کرده است، وظیفه من است که پیش از یک فرانسوی کتابی در باره او بنویسیم".  . در این دوره شایگان دربارۀ اندیشه اسطوره ای، خاطرۀ جمعی و وضعیت ایران در جهان می‌اندیشد و حاصل اندیشه‌ورزی‌هایش را در کتاب «بت‌های ذهنی و خاطرۀ ازلی» به چاپ می‌رساند. نمود مشخص و شاید بتوان گفت حد اعلای اندیشه‌ورزی‌های این دوره او بی‌شک کتاب "آسیا در برابر غرب" است.

دوره سوم: با پیروزی انقلاب اسلامی شایگان نیز همچون بسیاری از همروزگارانش ترک دیار می‌کند و زندگی در فرانسه را برمی‌گزیند. در این کشور است که به بازاندیشی رابطه ما با غرب با توجه به تجربه انقلاب اسلامی می‌پردازد. نخست کتاب "انقلاب مذهبی چیست ؟"  را می‌نویسد که نوعی بازبینی ایده‌های کتاب «آسیا در برابر غرب» در پرتو رویداد ها و درس‌های انقلاب ایران است. این کتاب را می توان نقطه عطفی در تحول فکری شایگان دانست. در این کتاب با برساختن دو مفهوم "تبدیل سنت به ایدئولوژی" و "توهم دوگانه" ابزار‌های لازم را برای سنجش انقلاب اسلامی و تجربۀ اسلام سیاسی و نقش آن در تبدیل کردن دین به ایدئولوژی برمی‌سازد. شایگان در این کتاب می کوشد تا ساختارهای ذهنی جامعه ایران و وضعیت دین را در روند ایدئولوژیک شدن آن توضیح دهد. این کتاب یکی از اثرگذارترین کتاب‌ها در تحول فکری روشنفکران مذهبی است. هرچند تاکنون جز فصلی از آن به فارسی درنیامده است، اما ایرانیانی که این کتاب را به فرانسه خواندند در انتقال ایده‌های اصلی آن به ایران فروگذار نکردند.

پس از انتشار این کتاب شایگان کتاب دیگری زیر عنوان "نگاه شکسته، روان پارگی فرهنگی، کشورهای سنتی در برابر مدرنیته" را منتشر کرد. در این کتاب نیز به نقد ذهنیت ایرانی پرداخت و آشفتگی این ذهنیت و روان پارگی انسان‌های غیرغربی از جمله مسلمانان به ویژه ایرانیان را در رویارویی با فرهنگ و تمدن غربی بازنمود. این کتاب بررسی سنجشگرانه کوشش های عقیم روشنفکران ایرانی برای برون رفت از بن‌بست رقت‌آوری است که در آن گیر کرده‌اند. شایگان با استفاده از مفهوم روکش کاری ( placage ) به سهل‌انگاری فکری و سرهم‌بندی ایده‌ها در نزد روشنفکران ایرانی می پردازد که حاصل آن، به گفتۀ او، در نهایت، "غربی کردن" از سویی و "اسلامی کردن" از سوی دیگر است. او پس از این کتاب چند کتاب دیگر ومقاله های بسیاری به زبان فرانسه منتشر کرد که از این میان تنها کتاب "هویت چهل تکه" [عنوان فرانسوی کتاب: La lumière vient de l’Occident] به فارسی برگردانده شده است و امسال ما شاهد نشر کتاب تازه او زیر عنوان "آگاهی چند لایه" (La conscience métisse) هستیم.

آگاهی چند لایه و ضرورت بازاندیشی مسئله هویت، غیریت، غرب

این کتاب تازه ترین کتاب اوست و شامل مجموعه مقالاتی است دربارۀ دگرگونی‌های جهان اسلام از سویی و رابطه آن با فرهنگ و تمدن غربی از سوی دیگر. غالب این مقالات پیش از رویدادهایی نوشته شده اند که در جهان عرب به سیلابی بنیانکن تبدیل شد، سیلابی که چندین نظام‌ کهن سیاسی منطقه را یکی پس از دیگری روبید و همچنان می‌روبد. این جنبش با حرکت اعتراضی (سبز) در ایران آغاز شد و به آنچه بهار عربی نام گرفت، انجامید. شروع اعتراض ها و جنبش‌های طالب آزادی و تغییر در جهان عرب، سبب شد تا شایگان مقاله‌های این کتاب را کمی دستکاری و به روز کند. با اندیشیدن به اوضاع و احوال جهان اسلام و نیک نگریستن در پدیدۀ حضور گسترده و بی‌سابقۀ جوانان در این جنبش‌ها که با خواست و طلب آزادی و تغییر به میدان آمده‌اند، شایگان را متوجه این واقعیت کرد که میان جامعه سیاسی و جامعه مدنی در این کشورها هیچ گونه ‌توازنی وجود ندارد. در کشورهای مسلمان، از سویی با جوانانی روبرو هستیم که نه کار و آینده‌ای دارند و نه حضوری مؤثر در قدرت. از سوی دیگر، دولت های پلیسی فضای ابراز وجود را برای این جوانان ناممکن کرده‌اند. او نشان می دهد که نقطه مشترک جنبش هایی که در کشورهای عربی و ایران به راه افتاد، نخست شکل عرفی آن‌ها، سپس نبود رهبران فره‌ مند، و از همه مهم‌تر، نقش کارساز رسانه های مجازی بود. در فهم این جنبش ها آنچنان که الویه روا (Olivier Roy) به خوبی نشان داده است دیگر نمی توان به چهارچوب های سنتی که در این سی سال برای تحلیل انقلاب اسلامی ایران به کار بسته شده است، بسنده کرد. شایگان که امروز با نگاهی کم و بیش با فاصله به تحولات کشورهای اسلامی می نگرد، از ساده دلی و گزاف گویی غربیان در باره بهار عرب و جنبش سبز شگفت زده است. برای مثال، مارتن امی، نویسنده مشهور انگلیسی، زیر تأثیر جنبش جوانان در ایران در مقاله ای مدعی شد که " ایران یکی از تمدن های بزرگ روی زمین است. در برابر این تمدن، چینی همچون جوانی تازه بالغ و آمریکایی چون کودک به نظر می‌رسند". نویسنده دیگری در تحلیل جنبش سبز در ایران عنوان مقاله خود را "پایان افسانه حاکمیت خدا" نامید. جدا از چنین داوری های مبالغه آمیز، شایگان بر این باور است که در کشورهای اسلامی با حضور جوانانی روبرو هستیم که با ابزارها و شیوه‌های جدید می‌کوشند تا در این جهان مدرن و به سرعت تغییریابنده جای درخوری برای خود پیدا کنند. پدیدۀ "هم‌پیوندی" یا «رابطه‌مندی» (interconnectivité) که به کمک ابزارهای دنیای مجازی امکان‌پذیر می‌شود بازتاب نیاز جوانان به ایجاد رابطه‌ای گسترده و مدنی با یکدیگر است تا بتوانند کوشش‌هاشان را برای پیشبرد هدف‌هاشان هماهنگ کنند. شایگان معتقد است که نکته مهم در تحولات کنونی کشورهای اسلامی دور شدن از دام هویت و گشودگی در جهت پذیرش دیگری است که با مفهوم غیریت آنرا توضیح می‌دهد. داوری در باره آینده این کشورها که دستخوش تحولی عمیق هستند کار ساده ای نیست، چرا که جنبش ها و انقلاب ها همیشه به قول خود وفا نمی کنند. هرچند داوری در این باره ساده نیست، اما می توان به آینده امیدوار بود. به قول اسلام شناس فقید فرانسوی، محمد ارکون، کشورهای اسلامی از پایان قرن نوزده تا سال های 1950 میلادی دوران اصلاح را سپری کردند. از آن پس، دوران انقلاب آغاز شد که اوج آن انقلاب اسلامی بود. شایگان روایت می کند که محمد ارکون در نشست‌های خصوصی و پس از بهار عرب معتقد بود که کشورهای اسلامی وارد مرحله سومی شده اند که می توان آن را دوران بیداری (   Eveil ) نامید. هر چند ارکون چندان به آینده این جنبش ها خوشبین نبود، اما نتیجه این بیداری را آگاهی نسبت به وضعیت کنونی و کنار گذاشتن غرب ستیزی و کین‌توزی می‌دانست.

معرفی تک تک مقالات کتاب شایگان کار ساده ای نیست و من برای آنکه بتوانم کتاب را کم و بیش معرفی کنم، می کوشم تا به توضیح دو مفهوم مذهب و غرب در این کتاب و تحول این دو مفهوم در نزد او بپردازم. 

مذهب، معنویت و قدسیت

شایگان در دوران تحصیل و زندگی در سوئیس و فرانسه به پدیدۀ دین و عرفان کنجکاو و علاقمند شد و زیر تاثیر تفسیرهای کربن از اسلام شیعی قرار گرفت. گزینش موضوع پژوهشی‌اش در زمینۀ عرفان اسلامی و تفسیری باطنی از دین بی ارتباط با همسخنی‌اش با کربن و حشر و نشر با شخصیت‌هایی وابسته به محافل پاسدار سنت اسلامی نبود. چنان که گفتیم، شایگان در میان سال های 40 در حلقه ای حضور داشت که یکسر آن کربن و سر دیگرش علامه طباطبایی و نصر بودند. شایگان در این سال ها با جدیت تمام به آموزش مبانی سنت اسلامی و فراگیری عرفان ایرانی پرداخت که حاصل آن چند کتاب و چندین مقاله است. از خلال نوشته‌هایش درمی‌یابیم که او در باره دین، امر قدسی و جایگاه دین در جهان امروز به جد اندیشیده است هر چند اثر مستقلی در باره اسلام منتشر نکرده است.

به باور او نخست باید میان دین و معنویت تمایز قائل شد. هر چند همه ادیان در بطن خود حامل وجهی از معنویت‌اند، اما از یاد نباید برد که دین‌ها پدیده های تاریخی‌اند. داریوش شایگان در سال 1982 در پاریس با انتشار کتاب «انقلاب مذهبی چیست؟» به بازبینی کتاب «آسیا در برابر غرب» نیز پرداخت و با توجه به تجربه انقلاب اسلامی به نقد جانانۀ روند تبدیل شدن دین به ایدئولوژی دست زد. به باور شایگان، کنشگران اجتماعی به ویژه روشنفکران که ثمرۀ مدرن شدن جامعه ایران در عصر پهلوی‌ها بودند به میدان آمدند و زیر نفوذ ایدئولوژی های مدرن و در صدر آن‌ها مارکسیسم، به مقابله با نظام و تجدد نیم‌بند جامعه پرداختند.

شایگان در این کتاب نشان میدهد که چگونه مفاهیم مدرنی همچون انقلاب، جمهوریت، تفکیک قوا به دست معماران انقلاب اسلامی تبدیل به اسلحه ای کارساز برای بسیج تودۀ مردم شد و چگونه دو مفهوم متناقض "اسلام" و "انقلاب" در فضای ایران ترکیب نوین انقلاب اسلامی را پدید آورد. هدف رهبران مسلمان انقلاب ایران ، معنوی کردن جهان و ورود دین به عرصه اجتماع و سیاست بود. اما در این روند، به قول شایگان، " اسلام بود که به ایدئولوژی تبدیل شد و پا به میدان تاریخ گذاشت تا با کافرکیشان یعنی با ایدئولوژی های رقیب بجنگد ....اما دین با چنین کاری به دام نیرنگ عقل افتاد. می خواست در برابر غرب بایستد، اما خود غربی شد. می خواست جهان را معنوی کند، خود دنیوی شد، می خواست تاریخ را انکار کند، خود یکسره وارد تاریخ شد. " 

مسئله اسلام و جایگاه آن در دنیای معاصر همچنان دغدغۀ اصلی شایگان است و در کتاب تازه خود در دو بخش به "احیا و تجدید حیات ادیان" از سویی و " تحولات امر قدسی" از سوی دیگر می پردازد. به نظر او ما از یکسو با گرایش بنیادگرایی در جهان اسلام روبرو هستیم که تبارشناسی آن را می توان تا ابن حنبل در قرن نهم و ابن تیمیه در قرن چهاردهم پی گیری کرد. هدف بنیاد گرایی بازیابی قانون و شریعت اسلامی و وفاداری به نص قرآن و سنت و احیا شریعت اسلامی در جهان معاصر است. جریان بنیادگرایی در قرن بیستم با نام‌هایی چون حسن البنا، سید قطب، مودودی و فدائیان اسلام گره خورده است. کوشش این افراد و به طور کلی جنبش بنیادگرایی، تبدیل اسلام به ایدئولوژی مبارزه جو و نبرد با مخالفان دین است که در زبان مسلمانان مبارز ایران، عنوان طاغوت به خود گرفته است. کوشش‌های جنبش‌های بنیادگرا در جهان سنی به تشکیل حکوت نینجامید، اما در جهان شیعی جریان های اسلامی به رهبری آیت الله خمینی انقلاب کردند و موفق به تشکیل حکوت اسلامی و برپایی دین دولتی شدند. به نظر شایگان در روند تبدیل شدن اسلام به دین دولتی ما با چهار نوع جابجایی روبرو هستیم :

1 - جابجایی از معادشناسی(Eschatologie)  به تاریخ باوری  (Historicisme)که می توان آن‌را اسطوره زدائی از زمان  (Démythologisation du temps) نامید. با تقدس بخشیدن به انقلاب، نظام جدید مشروعیت‌اش را نه از وحی و آخرت بلکه از تاریخ می‌گیرد.
2 - جابجایی از وجه فرهنگی دین به نص دین با رجوع به سلف صالح. نام این جابجایی را شایگان "پاک شدن خاطره جمعی" گذاشته است. دینی که از فرهنگ و تاریخ خود محروم شده مانند همۀ ایدئولوژی‌ها به دین عقیم و بدوی بدل می‌شود که نمونۀ عالی آن اسلام طالبانی است. بهتر است منتقدان یکجانبه‌نگر اسلام به این نکته مهم که شایگان مطرح می‌کند توجه کنند و اسلام سیاسی را با اسلامی که فرهنگ و تاریخی پس پشت خود دارد عوضی نگیرند.
3 - جابجایی از انسان کامل که آرمانِ اسلام معنوی بود به انقلابی های بی باک که یادآور نیهیلیست ها و آنارشیستهای روسی است. این روند را می توان تقدس زدائی از انسان نام نهاد.
4 - سرانجام جابجایی کلامی که ویژگی اصلی آن جایگزینی اسلامِ رحمانی به اسلامِ خشونت طلب است که اوج این برداشت را در تقدیس خشونت از سوی مسلمانان بنیادگرا و یا انقلابی می توان یافت.

شک نیست که تقلیل اسلام به بنیادگرایی خطای فکری بزرگی است که منتقدان ناآگاه اسلام و برخی ناسیونالیست‌های باستان‌گرا می‌کنند. اگر بنیادگرایی جنبه تاریک و منفی تجدید حیات دین در دنیای معاصر است، اکنون با نوع دیگری از دینداری و بازگشت به معنویت و چند خدایی روبرو هستیم که جنبه تفریحی آن مهم است. گرایش به چنین معنویت گرایی غیر دینی در جوامع مدرن نشان ‌دهندۀ ناتوانی ادیان رسمی برای پاسخ‌گویی به نیازهای انسان امروز است که می‌خواهد دست به نوعی تفسیر معنوی از هستی بزند.
شایگان و غرب:

بیش از چهل سال است که اندیشیدن به غرب و رابطه ما با آن در مرکز اندیشه‌ورزی‌های شایگان قرار دارد. تحول فکری شایگان را در باره غرب می توان چنین صورت بندی کرد:

آسیا در برابر غرب:
در سال 1357 و در آستانه انقلابی که نام انقلاب اسلامی به خود گرفت داریوش شایگان کتاب «آسیا در برابر غرب» را منتشر کرد که اولین اثر او در زمینه بحث های روز بود. این کتاب کمتر خوانده شده و بیشتر نفرین شده است. بنابراین، بجاست که موضوع بررسی انتقادی قرار گیرد. این کتاب هم دوستان بسیار و هم دشمنان بی‌شمار داشته است و هر کسی از ظن خود یار یا دشمن آن شده است. برخی تنها با دیدن عنوان کتاب گمان کرده اند که شایگان آسیا را در برابر غرب نهاده است و نگران «هویت بر باد رفته» ما ست. عده ای نیز گمان کرده اند که بیماری غرب ستیزی دامنگیر شایگان نیز شده است.

گمان می کنم این کتاب نقش مهمی در کژخوانی آثار شایگان داشته است و بسیاری تنها به عنوان روی جلد این کتاب بسنده کرده‌اند و از خوانش سنجشگرانۀ این اثر چشم پوشیده‌اند. این کتاب که در آستانه انقلاب در ایران منتشر شد، اندیشه‌ورزی در وضعیت تمدن های سنتی و تقدیر تاریخی این تمدن‌ها در برابر سیل بنیانکن مدرنیته است. در این کتاب شایگان کوشیده است در وضعیت کنونی این تمدن ها نیک بنگرد و تلاش های آنان را در برون رفت از گرداب عقب ماندگی که ناشی از جهل مضاعف آن‌هاست ارزیابی کند. اما نام کتاب عده ای را بدگمان کرده، پنداری که شایگان در صدد احیاء سنت یا بازگشت به آن و انکار تجدد نیم بند عصر پهلوی‌هاست. می‌گوید: "از کارهای من تعبیرهای گوناگون شده است. بعضی معتقدند که من خشکه مقدس هستم.، ولی خودم نمی دانم که چه هستم. فقط می دانم که در سفرم و هنوز هم به جایی نرسیده ام. از کتاب "آسیا در برابر غرب"، انواع و اقسام قرائت های مختلف شده است، هرکس هر وقت گرفتاری فکری پیدا می کند می رود سراغ این کتاب، شاید هم سرگرمی خوبی است برای نقادان فاضل. لااقل این حُسن را دارد، اما وقتی خودم این کتاب را پس از سال ها می خوانم، می بینم که با خیلی از حرف هایش هنوز موافق هستم. شاید بنده به حد کافی متحول نشده ام" .

 در این کتاب شایگان آسیا را در برابر غرب قرار نداده است بلکه کوشیده است تا وضعیت تمدن های سنتی را در برابر امواج کوبنده و نابود کننده مدرنیتۀ غربی بررسی کند. به باور شایگان، جامعه ما در برابر غرب دچار موتاسیون شده است. به عبارتی ما در یک برزخ دائم به سر می بریم و حالت "برزخی ما مرحله گریز و بازنیافتن الوهیت نیست، زیرا خدایان ما در احتضارند و هنوز کاملا نگریخته اند. به عبارت دیگر، ما در دوره فترت یعنی در مرحله "نه هنوز" از هر دو سو هستیم" .  به این معنی که نه از جهنم سنت کاملا رهایی یافته ایم و نه به بهشت تجدد یا مدرنیته وارد شده ایم. این وضعیت بینابینی را می توان "نه دیگر" و "نه هنوز" نامید که ما را دچار توهم دوگانه و مضاعف کرده است چرا که " هم توهم این را داریم که پای در رکاب سنت‌ها داریم و هم توهم اینکه جهان مدرن را هضم کرده ایم"  . قرار دادن شایگان در کنار شریعتی، نراقی، آل احمد و دیگر غرب ستیزان  هم نشانه جهل و ناآگاهی نسبت به اندیشۀ شایگان و کارهای اوست و هم بی‌انصافی و ناجوانمردی درحق تلاش های فکری او. در همان صفحه نخست کتاب «آسیا در برابر غرب» شایگان می نویسد: " غور چندین ساله ما در ماهیت تفکر غربی که از لحاظ پویایی، تنوع، غنای مطالب و قدرت محسور کننده، پدیده ای تک و استثنایی بر کره خاکی است، ما را به این امر آگاه ساخت که سیر تفکر غربی در جهت بطلان تدریجی جمله معتقداتی بوده است که میراث معنوی تمدن های آسیایی را تشکیل می دهند"   . در برابر حملات بسیاری که به این کتاب شده است، شایگان می گوید : "به بسیاری از تزهای این کتاب اعتقاد دارم، منتها شکی نیست که کتاب در مجموع نگاهی نوستالژیک دارد، یا در برخی مقایسه ها اشتباهاتی صورت گرفته است"  . پرسش اساسی در وضعیت تمدن های سنتی و غیر غربی با آگاهی از وضعیت این تمدن ها و شناخت تمدن غرب و تحولات آن ممکن است و غفلت از این نکته به توهمی مضاعف می انجامد چرا که " از یک سو می پنداریم که ماهیت تفکر غربی را می شناسیم و مهار می کنیم و از آن میان عناصری را بر می گزینیم که با میراث فرهنگی ما دمساز است، و از سوی دیگر، گمان می کنیم هویت فرهنگی خود را حفظ می کنیم"  . نتیجه چنین وضعی، بیگانگی از خود و غرب زدگی (این مفهوم را به معنای فردیدی و آل‌احمدی آن نگیرید!) است که دو روی یک سکه اند.

فصل پایانی این کتاب زیر عنوان "تاریک اندیشی جدید" را می توان آغاز فصل تازه ای در سیر تفکر شایگان دانست که در دوره زندگانی‌اش در پاریس آن را به سرانجام می‌رساند. در این دوره است که با توجه به تجربه انقلاب اسلامی و به میدان آمدن اسلام همچون ایدئولوژی سیاسی به نقد سیاسی کردن دین می پردازد. از حق نباید گذشت که او نخستین کسی است که این کار را به گونه‌ای روشمند و موشکافانه انجام داده است. او شعارها و جار و جنجال ها و غرب ستیزی و غرب گرایی و سر فربردن در سنت و یا پناه بردن نا آگاهانه به غرب را کارساز نمی‌داند چرا که "گفتن اینکه ما چنین بودیم و چنان هستیم و تفکر فلسفی ما اشراقی بوده است و غرب مهد شیطان است و تکنولوژی نیز بلای آسمانی، نه حکمت اشراق را احیاء می کند و نه ما را از چنگ تکنولوژی رها. پرداختن به امری که در کنه با آنها آشنا نیستیم و ایجاد فضایی که درک را به هوای دل تنزل دهد و تحقیق را به تعصب، جز اینکه موجب "تاریک اندیشی" جدیدی باشد، دردی را درمان نخواهد کرد"  .

آسیا در غرب :
رویدادهای طوفان‌زایی که به پیروزی انقلاب ایران انجامید، روشنفکران و برخی فرهیختگان را به تبعیدی اجباری و یا خودخواسته کشاند. در این میان، داریوش شایگان به دلیل آموزش در فضای فکری و فرهنگی فرانسه و آشنایی با فرهنگ و زبان این کشور برآن شد تا فعالیت‌های فکری‌اش را در این کشور و به زبان فرانسه دنبال کند. حاصل بیست سال زندگی در کشور فرانسه انتشار چندین کتاب و ترجمه برخی از آثار خودش به این زبان است. از میان این کتاب ها کتاب‌های "انقلاب مذهبی چیست؟" و "نگاه شکسته" بیش از همه مربوط به ما، مسئله تمدن غربی و غرب شناسی است و از این نظر اهمیت خاص دارند. بخشی از کتاب «انقلاب مذهبی چیست»، چنان که گفتیم، حاصل بازاندیشی شایگان و نگاه دوبارۀ او در مضمون کتاب «آسیا در برابر غرب» در پرتو تجربه انقلابی بنیادبرانداز بود که بسیاری از باورهای نویسندگان، روشنفکران و کنشگران سیاسی را زیر و رو کرد. این کتاب در سال 1982 یعنی سه سال پس از انقلاب به چاپ رسید. شایگان می گوید: در این کتاب "مسئله ابزاری شدن دین را مطرح کردم. در این اثر، به این نکته اشاره می‌کنم که چگونه دینی که از حوزه خود و دنیای اساطیری و تمثیلی خویش خارج شده و وارد تاریخ و بستر تاریخی می شود، ناگزیر رنگ ایدئولوژیک به خود می گیرد و چون ایدئولوژیک می شود، به مخا صمه با ایدئولوژی های موجود دیگر می پردازد"  .
به نظر می رسد تکان های شدید و زمین لرزه ای که انقلاب اسلامی در ذهنیت بسیاری از روشنفکران و نویسندگان ایجاد کرد، شایگان را نیز به بازبینی دیدگاه‌های خویش در کتاب «آسیا در برابر غرب» واداشت . او در این کتاب همچنان بر اصل جهل مضاعف ما نسبت به غرب پافشاری می‌کند و تلاش کشورهایی را که از گردونه تمدن غربی بیرون مانده‌اند، برای دور زدن تمدن و تجدد غربی تلاشی ناکام ارزیابی می کند. مهم‌ترین بخش این کتاب فصل پنجم آن است که عنوان "ایدئولوژیک کردن سنت" نام دارد .  در این فصل شایگان می کوشد تا با تکیه بر نوشته های گابل و رودنسون و وام گیری از تعریف این دو از ایدئولوژی به نقد روند ایدئولوژیک کردن دین در فضای ایران پس انقلاب بپردازد.

اگر «انقلاب مذهبی چیست؟» آغاز درنگ فکری اوست برای یافتن راه حلی برای کشورهایی که گمان می کنند با انقلاب و با توسل به دین و ایدئولوژی دینی می توانند از وضعیت رقت بار خود رها شوند، کتاب نگاه شکسته را می توان اوج تفکر شایگان در مرحله دوم زندگانی اش در بارۀ ما و دیگر تمدن‌های سنتی و رابطۀ آن‌ها با غرب دانست. اگر چه شایگان در مقدمه کتاب گفت و گو با غرب را تنها راه ممکن می داند اما " بقیه کتاب با تحلیلی قوی نشان می دهد که تجدد و بینش سنتی، به عنوان دو برداشت کیفی و یکسره ناهمگون از جهان، کلیت بسته ای هستند که به دلیل نداشتن زبان و مفاهیم مشترک هیچگونه داد و ستد فرهنگی میانشان ممکن نیست و درست به دلیل ناهمخوانی ساختارهای بینشی شان، هرگونه ارتباط میان آنها زاینده سلسله ای از بدفهمی هاست"  .

در سالهای 80 میلادی شایگان تنها راه چارۀ تمدن‌های سنتی را کوشش در جهت پیوستن به تمدن جهانگیر غربی می داند و با استفاده از مفهوم «روکش کاری» تلاش روشنفکران را برای چسباندن مفاهیم تازه بر زمینه سنتی و یا مفاهیم سنتی بر زمینه مدرن ناکام ارزیابی می کند. حاصل این تلاش سترون یا کوشش بی‌حاصل، دو شکل غربی کردن و اسلامی کردن است که هر دو آنها صورت ناقصی از غرب و اسلام هستند. 

در همین کتاب با استفاده از مفهوم غیبت در تاریخ و یا تعطیلات در تاریخ نشان می دهد که ما در جشن و سرور تجدد غربیان شرکت نکرده‌ایم و زمانی که آنان در حال ساختن دنیای مدرن بودند ما به تماشای بناها و یادمان های خود ایستاده بودیم.

آسیا در کنار غرب:

سیر در آفاق و انفس، شایگان را به نوعی فروتنی فکری و کنارگذاشتن رویای حل و هضم فرهنگ های سنتی و دینی در درون تمدن و فرهنگ غربی کشاند. او در کتاب هویت چهل تکه و کتاب تازه خود با پیش کشیدن مفهوم "تمدن سیاره ای"  می‌کوشد تا جایگاهی برای مردمان تمدن های سنتی در دنیای کنونی پیدا کند. به نظر می رسد که شایگان کم کم به این باور رسیده است که ما به پایان تعطیلات خود نزدیک می‌شویم و تصمیم گرفته‌ایم پس از این تعطیلی دراز که بیش از چهار قرن به طول انجامیده است پا به دنیای مدرن بگذاریم. اگر در گذشته «آسیا در برابر غرب» بود و یا در کتاب «نگاه شکسته» ما ایرانیان دچار روان پارگی فرهنگی بودیم و کوشش‌هامان نتیجه ای جز اسلامی کردن جامعه و یا غربی کردن ناآگاهانه نبود، اکنون به نظر می رسد شایگان در کتاب تازه خود با ساختن مفهوم «تمدن سیاره ای» یا به وام گرفتن آن می کوشد تا نشان دهد که امروز روند جهانی شدن مرزها را از میان برداشته و حضور تمدن های سنتی در دنیای معاصر ناگزیر و در آمدن آن‌ها از جهان بستۀ خود امکان‌پذیر شده است. این مفهوم کوششی است برای نشان دادن ضرورت حضور در جهان امروز و قبول ارزش های جهانروایی که در درون تمدن و فرهنگ غرب شکل گرفته اند اما اکنون استفاده از آن‌ها برای همه تمدن‌ها ممکن شده است. به قول شایگان، امروز ارزش هایی چون دموکراسی، حقوق بشر نه کالاهای زینتی بلکه ضرورتی حیاتی برای جامعه‌های غیر غربی اند. امروز مسئلۀ اساسی اندیشه‌گران، اندیشیدن به تفاوت ها و تمایزهای فرهنگی در درون غرب از سویی، و میان غرب و دیگر کشورها از سوی دیگر است، و سرانجام، اندیشیدن به این تفاوت‌ها و تمایزها میان اسلام و فرهنگ غرب است. امروز برای شایگان پرسشهایی چون "آیا فلسفیدن در جایی جز غرب ممکن است؟" یا "چگونه می توان در باره هنر بیرون از جهان غرب اندیشید؟" پرسش‌هایی بنیادی است. درواقع، مشغله ذهنی انسان امروز در برابر سرنوشت تمدن ها و فرهنگ های غیر غربی یافتن پاسخ به مسئله ارزش های جهانگیر و وجه جهانی و بی مرزی این ارزش هاست. منظور از ارزش‌های جهانروا، ارزش هایی هستند که فراتر از مرزها، تقسیمات قومی، خواست های ملی و گسست های تاریخی چیرگی یافته‌اند. البته شایگان این را نیز می پذیرد که می توان در برابر این ارزش ها ایستاد و به هویت های قومی و ملی چسبید یا به این و آن امامزاده دخیل بست. اما نمی توان از کنار این ارزش ها ساده و آرام گذشت. کشورهایی که گمان می کنند با توسل به دین و یا ارزش های قومی و یا ایدئولوژی های سیاسی می توانند راه تازه ای برای بشریت عرضه کنند در عمل ناکام مانده‌اند و شکست خورده اند. خواسته های هویتی در جهان امروز پوششی برای نفی ارزش های جهانروا هستند. این هویت ها هر نقابی بر چهره داشته باشند نوعی جستجوی بیهوده در جهت یافتن معصومیت آغازین بشریت‌اند.
اگر چیرگی ارزش های جهانروای غربی را بپذیریم ناگزیر این پرسش مطرح می‌شود که با این ارزش ها چه کنیم؟ پاسخ به چنین پرسشی را که گریبان‌گیر روشنفکران ما از صد سال پیش تا کنون بوده است تنها با نوعی رابطه دیالوژیک (گفت و شنودی) با این ارزش ها می‌توان یافت. برقراری چنین رابطه ای ما را از افتادن در دام انحصار گرایی و کین توزی بر کنار می دارد.

امروز با توجه به پیشرفت فناوری و گسترش ابزار های مجازی رابطه ما با دنیای مدرن تغییر کرده است. سر فروبردن در سنت، چشم بستن به آنچه در دنیای کنونی می‌گذرد، کوشش برای احیای سنت، هیچ‌یک توان ایستادن در برابر ساختارهای ذهنی و عینی دنیای کنونی را ندارد. دیگر نمی توان به گذشتگان پناه برد و با توسل به آنان با دنیای مدرن درافتاد. نمی توان عقاید امروزی و رفتار دیروزی داشت. به قو ل پاز (در اشاره به روشنفکران آمریکای لاتینی) "عقاید امروزی اند اما رفتارها دیروزی. پیشینیان دست به دامن توماس قدیس می‌شدند اما امروزیان به مارکس سوگند می خورند. با این حال برای هر دو گروه، عقل سلاحی است در خدمت حقیقت " .

در یکی از مقالات این کتاب شایگان به بررسی پدیده فردید و فردیدزدگی زیر عنوان "هایدگر در ایران" می پردازد. شایگان که در کتاب «انقلاب مذهبی چیست؟» از نزدیکی‌اش به حلقه هایدگریان مسلمان سخن گفته بود، در این مقاله تازه نشان می‌دهد که این جریان نه تنها پس از انقلاب از میان نرفت بلکه در شکل های تازه ای بازتولید شد. رهبر جریان هایدگری‌های مسلمان کسی جز احمد فردید نبود. شایگان تعریف می کند که در دوران قبل از انقلاب حلقه هایدگری های مسلمان در منزل امیرحسین جهانبگلو گرد می‌آمدند و به دلیل نقش محوری فردید نام فردیدیه به خود گرفته بودند. او می گوید که خاطره اش از این نشست ها درگیری‌های لفظی بود و اضافه می‌کند: به هر حال این گردهم‌آیی‌ها هم به غنای ما می افزود و هم به افسردگی‌مان. آنچه باعث شیفتگی فردید نسبت به هایدگر شده بود نظریه استاد آلمانی در باره پایان متافیزیک بود و اینکه تنها خدا قادر به نجات ماست.

پس از انقلاب، فردید سرنوشت تازه ای یافت. او که شم فرصت طلبانه داشت در وضعیت تازه تبدیل به انقلابی شد. شاید آن الوهیت و معنویت را که در پی‌اش بود در سیمای رهبر معنوی و دینی انقلاب می‌یافت. در فضای پس از انقلاب فردید تبدیل به پیامبر تازه و چهره فره مند برای نسل تازه ای از جوانان شد. شایگان به یاد می آورد که چگونه فردید در نخستین سخنرانی عمومی خود در دانشگاه تهران به انتقاد از غرب پرداخت و مدعی شد که حقوق بشر و دیگر دست آوردهای عصر روشنگری حجاب و پوششی است که نفس اماره بر نفس مطمئنه می‌گسترد. و این آخرین باری بوده که شایگان از نزدیک شاهد سخن گفتن فردید بوده است.    

باری، عصر مردان بزرگ پایان یافته است و ما در قرن بیست و یکم با نوع تازه‌ای از انسان روبرو هستیم که نه شبیه غول های بزرگ گذشته است و نه شباهت به عارفان بزرگ تاریخ و فرهنگ ما دارد. شایگان این انسان تازه را سرهم بند کن Bricoleur)) می‌نامد. 

مسیر زندگانی شایگان، تجربه وجودی‌اش و کوشش‌های فکری‌اش را برای فهم جهان ما می توان همچون آینه ای در برابر خود گذاشت و در آن نگریست و بدین‌سان، گامی در جهت فهم تحولات فکری جامعه روشنفکری ایران از سال‌های پیش از انقلاب تاکنون برداشت. اگر چه او به سبب فرانسه نویسی و دلبستگی‌اش به سنت عرفانی یا حشر و نشر با محیط های سنتی و نقد ایدئولوژی های مدرن نقش تعیین‌کننده در سرنوشت روشنفکری ایران نداشته است اما در دودهۀ گذشته، نوشته های او و مفهوم سازی هایش دریچه تازه ای گشوده است تا ایرانیان کمی بهتر و عمیق‌تر به مشکلات فکری خود بیندیشند و از کپی‌برداری و تکرار حرف‌های متفکران غربی دست بردارند.

حاصل بیش از چهل سال تامل، تفکر و اندیشیدن در باره موضوع‌های پیچیدۀ فلسفی، کلامی، دینی، جامعه‌شناختی و به طور کلی میوۀ تلاش فکری او امروز پیش روی ماست. این نوشته را با نقل قولی از خود او که نشانی از فروتنی اوست به پایان می برم.  
"وقتی امروز به گذشته و کتاب هایی که از چهل سال پیش تا کنون نوشته ام نگاه می کنم با تعجب در می‌یابم که دو نوع شناخت و به بیان دیگر دونوع تفسیر را مطرح کرده ام. با استفاده ازاصطلاح شناسی ریکور می توان گفت که کار من از یکسو نوعی هرمنوتیک بسط یابنده یا گسترنده (amplifiante) است و از سوی دیگر نوعی هرمنوتیک فروکاهنده (réductrice). گمان نمی کنم قصد خاصی در این کار داشته ام چرا که بی شک این دوگرایش متضاد در درون من وجود داشته است. به بیان دیگر، من نیز گرفتار روان پارگی بوده ام بی آنکه آگاهی درستی از آن داشته باشم".

مشخصات کتاب شایگان
Daryush Shayegan, La conscience métisse, Albin Michel, 2012

iran#

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۹۲

دکتر اسماعيل نوری علا-در شناخت دو گونه اصلاح طلبی

در شناخت دو گونه اصلاح طلبی
دکتر اسماعيل نوری علا
درج شده در سايت سکولاريسم نو در پاسخ به مقاله سام قندچی در مورد اصلاح طلبی
http://www.newsecularism.com/2013/04/26.Friday/042613.Esmail-Nooriala-Two-kinds-of-reformism.htm

 صاحب اين قلم، بابت اختراع و مطرح ساختن اصطلاح «انحلال طلبی» در برابر «اصلاح طلبی»، طعنهء بسيار ديده و هرچه هم که کوشيده است تا توضيح دهد که اين «اصلاح طلبی» که در حکومت اسلامی و بوسيلهء بخشی از «اسلاميست های گاه دور افتاده از قدرت» مطرح شده و صحت آن مورد انکار اوست نمی تواند معادل واژهء «رفرميسم» فرنگی باشد، به خرج برخی از دوستان اش نرفته و، در نتيجه، وقتی او سخنی عليه «اصلاح طلبان حکومت اسلامی در ايران» می گويد، بعضی ها چنين تصور می کنند که او مشغول مخالفت با «اصلاح طلبی» (به معنی اعم ِ «رفرميسم») است.

همچنين، از آنجا که در «فرهنگ سنتی سياسی» مفهوم «رفرم» در مقابل مفهوم «رولوسيون» (يا «انقلاب») قرار دارد، چنين نتيجه گرفته می شود که من ِ صاحب اين قلم معتقدم که «در ايران بايد انقلاب کرد» اما، در عين حال و به دلايلی که روشن نيست، از بيان آشکار اين عقيده تن می زنم و بجای «براندازی» (که گويا از اضعاف انقلابی گری است) از واژهء «انحلال طلبی» استفاده می کنم.

نتيجهء غائی اين تفسيرات و تلقيات هم اين شده که، از يکسو، «انقلابيون رسمی» بر من بتازند که با طرح «انحلال طلبی» می خواهم انقلاب شان را آبکی کنم و، از سوی ديگر، اصلاح طلبان وطنی اعلام کنند که انحلال طلبی همان انقلابی گری است که بصورتی «خجالتی» مطرح می شود.

البته معلوم است که مسئول اين همه سوء تفاهم، يا سوء مفاهمه، بايد خود من باشم؛ و اگر تا کنون در اين مورد شکی هم داشته ام هفتهء گذشته، در پی روياروئی با مورد حيرت انگيزی از اين سوء تفاهم، ديگر بايد به صحت اين ابهام آفرينی اذعان کنم. اما چرا هنوز در اين مورد مقاومت می کنم خود به بحث کوچکی مربوط می شود که بد نيست اين هفته در باب آن اشاره هائی داشته باشم.

نخست بگويم که من خود را مخالف پايدار «اصلاح طلبی در حکومت اسلامی» می دانم و فکر می کنم، يا می کرده ام، که اين نکته را مخاطبانم نيز تا کنون در مورد من پذيرفته اند. به همين دليل وقتی تصميم گرفتم، بعنوان سردبير نشريهء اينترنتی «سکولاريسم نو»، و تا فرا رسيدن انتخابات خرداد ماه سال جاری در ايران، بيشتر مطالب اين نشريه را به همين انتخابات اختصاص دهم، و به ناچار ناشر عقايد و نظرات اصلاح طلبان حکومت اسلامی نيز بشوم، فکر کردم که ممکن است رهگذری تصادفی، که من و اين نشريه را نمی شناسد، سری به آن بزند و، بخاطر برخورد با مطالب اصلاح طلبان اسلامی، خيال کند که اين يک سايت اصلاح طلبی مذهبی است و «نو»ی «سکولاريسم نو» آن هم به شکلی شعبده بازانه به آن نوع اصلاح طلبی که مدعی سکولار بودن هم هست اشاره دارد! اين بود که تصميم گرفتم، برای پيشگيری از هر سوء تفاهمی، يادداشتی را بر پيشانی صفحهء اول سايت بگذارم بدين مضمون که «سکولاريسم نو  "اصلاح طلبی در حکومت اسلامی" را دشمنی با سکولار دموکراسی می داند». اما با کمال حيرت ديدم که اين يادداشت کوچک من صدای دوستی را در آورده است که هم از عزيزان من است و هم، در زمينهء طرح مفاهمی که امروزه جزء گفتمان سياسی اپوزيسيون شده، بر من و بسياری ديگر از کوشندگان سياسی حق پيشاهنگی و ارشديت دارد.

اين دوست، آقای سام قندچی است که سال ها است سايت «ايران سکوپ» را اداره می کند و، علاوه بر نقل مطالبی که از ديگران می پسندد، سايت خود را به مجموعهء بزرگی از نوشته های نغز خويش تبديل کرده است. و ايرادی که او به جملهء اخير من گرفته نيز در يک چنين پاراگرفی خلاصه می شود: «"اصلاح طلبی"، چه "مترقی" باشد و چه "ارتجاعی"، ... "در حکومت اسلامی" است؛ چرا که دولت در ايران همين جمهوری اسلامی است. [و] اگر کسی نخواهد اين حکومت را از طريق اصلاحات تغيير دهد در آن صورت يا خواستار انقلاب است يا در پی جنگ».

ديدم، ای داد بی داد، قندچی گرامی من معتقد است که دوست او، که من باشم، با اعلام مخالفت خود نسبت به «اصلاح طلبی در همين حکومت اسلامی»، يا انقلابی شده است و يا جنگ طلب؛ و، در همينجا بود که از خود پرسيدم: «تو اگر نتوانسته ای دوست همدل و همفکرت را دچار ابهام نکنی چگونه می توانی اميدوار باشی که مخاطبان ديگرت از مواضع تو دچار گيجی نشوند؟!»

و، گيج اين پرسش، پس از اندکی تأمل در نوشتهء قندچی، متوجه وجود «يک جفت اصطلاح جديد سياسی» و «دو گزارهء نظری» شدم که هم برای من تازگی داشتند، هم می توانستند کليد حل معما شوند، و هم يکی از آنها چندان از فکر من دور نبود اما ديگری فرسنگ ها با جهان ذهنی من فاصله داشت. توضيح می دهم.

 ***

به نظر من، می توان با موجوديت و تفکيک پذيری دو نوع اصلاح طلبی ِ ارتجاعی و ترقی خواهانه موافق بود؛ چرا که اصل اين روند به موضوع (يا «سوژه»ی) اصلاح طلبی بر می گردد و، متقابلاً، ماهيت اصلاح طلبی نيز بوسيلهء شناخت ماهيت و سمت و سوی آنچه که قرار است اصلاح شود قابل تشخيص است. پس برای تشخيص و تفکيک دو نوع اصلاح طلبی ِ ارتجاعی و ترقی خواهانه بايد دارای «معيار» ها و «محک» ها و «وجه انشقاق» هائی بود که به ماهيت «موضوع اصلاح» و يا «هدف اصلاح» مربوط می شوند.

حال بايد ديد که معيار و محک و وجه انشقاق دو صورت از اصلاح طلبی در نزد آقای قندچی چيست. او توضيح در مورد اين نکته را به مقاله های قديمی تر خود حواله می دهد. مثلاً، به مقاله ای در ده سال پيش، که طی آن نوشته است: «آنچه برای [امانوئل] کانت مهم بود ترقی و پيشرفت، حقوق بشر و آزادی های فردی بود و کوشش او در رفرم، دستيابی یه اين "اهداف" بود، و وقتی "انقلاب ِ" کیير فرانسه اين اهداف را برگزيد، کانت از "انقلاب" دفاع نمود و از آن زمان تا دو قرن بعد از آن،  انقلاب و ترقی مترادف تلقی مي شوند، در صورتي که حتی خود کانت رفرميست بود. ولی برای او هدف، ترقی و آزادی های فردی بود. آنچه در ميان روشنفکران ما، هم در 57 و هم امروز (1382) فراموش شده، "هدف" ترقی خواهی بوده است، و در 57 از مرتحعين اسلامگرا نظير خمينی پشتيبانی کردند چرا که هر دو خواهان انقلاب بودند، و امروز از مرتجعین بعثی – مذهبی، نظير آقاجری، دفاع مي کنند چرا که هر دو خواهان اصلاحات هستند؛  و هر دو بار فراموش کرده اند که "هدف" چيست،  و مردم را به بيراهه کشيدند، يک بار با فرياد انقلاب و اين بار با فرياد اصلاحات».

بدينسان، من چنين می فهمم که «وجه فارق ِ» مورد نظر آقای قندچی «ترقی خواهی» است و ما در هر برهه از زمان بايد از هر انقلابی و هر اصلاح طلبی که اهل ترقی خواهی باشد حمايت کنيم. اين آن قسمت از سخن آقای قندچی است که مورد توافق من نيز هست.

من اما در مورد صحت آن بخش از نظر ايشان مبنی بر اينکه «اصلاح طلبان ترقی خواه در همين حکومت اسلامی هم وجود دارند» شک دارم. متأسفانه ايشان در نوشته های خود چندان نمونه ای از اين نوع اصلاح طلبان ترقي خواه ِ موجود در دل حکومت اسلامی عرضه نکرده اند و من هم هر چه با معيار «ترقی خواهی» ايشان جمع اصلاح طلبان درون حکومت اسلامی را محک می زنم چيزی از ترقی خواهی آنان دستگيرم نمی شود. اتفاقاً خود آقای قندچی هم در همان مقالهء ده سال پيش «تمام اصلاح طلبان حکومت اسلامی» را «ارتجاعی» يافته و بر چهره شان خط ابطال کشيده اند. ايشان در آن زمان نوشته اند: «اگر قبل از انقلاب 57 بزرگترين اشتباه  روشنفکران ايران برابر پنداشتن انقلاب و ترقی بود،  از دوم خرداد 76  تصور غلط جديدی در میان روشنفکران ايران رايج شده و آن هم  برابر انگاشتن رفرم و ترقی است... اگر اصلاحات ميرزا تقی خان اميرکبير سمبل خواست های مترقی ترين بخش های جامعهء ايران بود، مواضع اصلاح طلبان حکومتی جمهوری اسلامی سمبل درخواست های ارتجاعی بخش های عقب ماندهء جامعه ايران است و اينها حتی از حضور امثال محتشمی و خلخالی در صفوف خود ابايی نداشته اند. در عرصهء سياست اقتصادی [نيز] اينان از همتايان به اصطلاح سرسخت خود دست کمی ندارند و در عرصهء سياست خارجی نيز با نيروهای اسلامگرا در جهان سمت گيری کرده و به انزوای ايران دامن زده اند».

حال، در غياب ارائهء نمونه ای روشن از اصلاح طلبی ترقی خواهانه در درون حکومت اسلامی، حق آن است که از خود، يا از نويسندهء سطور فوق، بپرسيم که چگونه شده که ايشان جملهء مرا مبنی بر اينکه «سکولاريسم نو  "اصلاح طلبی در حکومت اسلامی" را دشمنی با سکولار دموکراسی می داند» اشتباه دانسته و متذکر شده اند که «اصلاح طلبی، چه مترقی باشد و چه ارتجاعی، ... در حکومت اسلامی است؛ چرا که دولت در ايران همين جمهوری اسلامی است»؟

 من، در کوشش برای يافتن پاسخی مناسب اين پرسش، می خواهم نظر خود را در مورد مشکلی که آقای قندچی ـ شخصاً و بعلت مفروضاتی که مطرح کرده اند ـ آفريده اند بيان کنم. از نظر من، ذهن منطقی ايشان به ايشان می گويد که «آقا! وقتی می خواهيم چيزی را اصلاح کنيم نمی توانيم موضوع اصلاح خودمان را از بيرون آن "چيز" بياوريم. اصلاح طلبی يعنی قرار گرفتن در وضع موجود و کوشش برای اصلاح آن. پس موضوع اصلاح طلبی در زمان فعلی کشور ما هم نمی تواند خود حکومت اسلامی نباشد». بر اين قياس است که آقای قندچی نتيجه می گيرد که لازم است ما هم در داخل «اصلاح طلبان همين حکومت» به جستجوی «اصلاح طلبان مترقی» برآئيم و بيهوده بر همهء اصلاح طلبان داخل حکومت خط بطلان نکشيم.

اين «خط فکر منطقی» اما ـ به نظر من ـ به يک نکته توجه ندارد و آن هم اينکه «يک امر ضد ترقی خواهی» را نمی توان اصلاح مترقيانه کرد و، در نتيجه، اصلاح طلبی در حکومت اسلامی چيزی جز همانی نيست که ايشان از آن با نام «اصلاح طلبی ارتجاعی» ياد کرده اند وشکل دومی ندارد. يعنی، اگر کسی «اصلاح طلب مترقی» است نمی تواند «همين حکومت» را اصلاح کند.

 ***

اما می دانم که ايشان ممکن است در پاسخ من بگويند که «پس تو يا انقلابی هستی و يا جنگ طلب!» و بدين سان قطار گفتگوی ذهنی ما روی ريل جديدی بيافتد که بد نيست اندکی نيز به آن بپردازم.

من بجای تقسيم اصلاح طلبی به دو نوع ارتجاعی و مترقی، همواره گفته ام که در حکومت اسلامی اساساً نمی توان از رفرميسم به معنای رايج و مترقی آن سخن گفت و اسلاميست های خط امامی، با استفاده از معنای ترقی خواهانهء رفرميسم، و شناساندن خود بعنوان اصلاح طلبانی که نام شان از ترجمهء واژهء رفرميسم به فارسی برآمده، يک سوء تفاهم بزرگ را رقم زده اند. عقيده داشته ام و دارم که اينها اساساً «رفرميست» نيستند و بيشتر نوعی بزک کنندهء يک عجوزه و تعميرکار نقش ايوان يک عمارت از پايه ويرانند و اطلاق رفرميست به آنها نوعی اهانت به رفرميسم محسوب می شود.

اما ممکن است در مقابل اين احتجاج گفته شود که «مگر نمی شود کسی بخواهد يک نهاد غيرمترقی يا ضد ترقی را اصلاح مترقيانه کند؟» و من می گويم نه، نمی شود. اين «اصلاح طلبی ارتجاعی» که دوست من اختراع کرده است همان «بزک عجوزه و تعميرکاری نقش ايوان يک عمارت از پايه ويران» و رفرميسم تلقی نمی شود.

بنا براين، من بجای آنکه چراغ بردارم و در ظلمات حکومت اسلامی دنبال «اصلاح طلب مترقی» بگردم، از همينجا که ايستاده ام می گويم «بيهوده مگرديد؛ که آنچه می جوئيد يافت می نشود». و به همين دليل ساده نيز هست که، همچنان، از جمله ای که بر پيشانی سايت سکولاريسم نو آمده دفاع می کنم که: «سکولاريسم نو  "اصلاح طلبی در حکومت اسلامی" را دشمنی با سکولار دموکراسی می داند». دقت کنيد که من از دشمنی رفرميسم با سکولار دموکراسی سخن نمی گويم بلکه از "اصلاح طلبی در حکومت اسلامی" حرف می زنم و، در واقع، مشغول دفاع از رفرميسم ترقی خواهانه بطور کلی، و حمله به رفرميسم ارتجاعی مورد خشم آقای قندچی، هستم.

 ***

و همين نکته مرا به اصطلاح «انحلال طلبی» و رابطهء ان با «انقلاب طلبی» بر می گرداند و توضيح می دهم که اگر معيار تشخيص ارتجاعی از مترقی در نزد آقای قندچی «ترقی خواهی» است معيار من نيز، در تشخيص سکولار دموکراسی از انواع ديگر نحله های حکومتی، اين باور است که استقرار سکولار دموکراسی مآلاً حکومت مذهبی ـ ايدئولوژيک را «منحل» می کند و اينکه چگونه به اين «انحلال» می رسيم به اين بحث مربوط نمی شود.

از نظر من، «انحلال طلبی» همواره از رفرميسم (به معنی کوشش برای ايجاد تغييرات بدون هدف ساختارشکنی) آغاز می شود اما در طی حرکت خود، بر اثر واکنش حکومت های استبدادی، متحول می شود و اين واکنش ها آن را به مراحل مختلفی از مقاومت و نافرمانی مدنی گرفته، تا شورش و قيام، تا جنگ مسلحانه و تا انقلاب می کشاند. در اين مسير هر کجا که حکومت مذهبی ـ ايدئولوژيک فرو ريخت خود بخود مقصود «انحلال طلبی» حاصل شده است. من نه اعتقاد دارم که لازم است، از ابتدا، با اصرار بر «مبارزات خشونت گريز» خود را در برابر حکومت سرکوبگر خلع سلاح کرد و نه باور دارم که سرنگونی حکومتی اين چنين تنها از راه انقلاب (و يا به زعم آقای قندچی از طريق جنگ) حاصل می شود.

بدين سان از نظر من «انحلال طلبی» در برابر حکومت اسلامی عين «ترقی خواهی» است و اگر کسی ترقی خواهی را چراغ راه مبارزهء خود عليه حکومت اسلامی می کند ديگر نمی تواند «در داخل همين حکومت» دست به اصلاحات بزند.

 ***

در عين حال، همينجا گفته باشم که اگرچه آقای قندجی می نويسند که «معنای مفاهيمی نظير "اصلاحات" و "انقلاب" در علم سياست بسيار روشن است و نمی شود با بازی با اين کلمات بحث اصلی را مخدوش کرد»، و منظورشان نيز تقابل بلاترديد اين دو مفهوم است، من اما اعتقاد دارم که، در عصر ما، اين دو مفهوم ديگر و حتماً در برابر هم قرار نمی گيرند و صرفاً دو مرحله از «يک روند واحد» را تشکيل می دهند.

در جريان جنبش سبز، شعار «رأی من کو؟» يک شعار اصلاح طلبانه (هر چند، بخاطر ساختار حکومت اسلامی، بی محتوا) بود اما همان مردمی که اين شعار را سر داده بوند فقط چند ماه بعد خواستار «جمهوری ايرانی» و «مرگ ولايت فقيه» شدند. آنچه اين حرکت را از «اصلاح طلبی» به سوی «انقلابی گری» (يا، به تعبير مهندس موسوی، «ساختارشکنی») راند نه ارادهء آگاهانهء مردم، که واکنش حکومت در برابر مردم، بود. و در همين روند نيز بود که جنبش شادمانه و متمدنانه و خشونت گريز روزهای پيش و پس انتخابات بر اثر واکنش های سرکوبگرانهء حکومت به خشونت کشيده شد. حکمتی که می توان از اين مثال آموخت آن است که، در واقع، «هيچ عاقلی خواست خود را از ابتدا با خشونت مطرح نمی کند!»

خوشبختانه ما اکنون در مقطعی از تاريخ معاصر خود قرار گرفته ايم که، چه بخواهيم و چه نه، «اصلاح طلبی ِ داخل همين حکومت» بزودی، و در طی انتخابات سال جاری، ماهيت و نقش خود را نشان خواهد داد. اميد من آن است که البته حرف آقای قندچی درست از آب درآيد و در داخل اين حکومت هم کسانی با مقاصدی ترقی خواهانه به فکر اصلاح آن باشند. من البته در اين مورد هيچ اميدی به اسلاميست های داخل و خارج قدرت در ايران ندارم و سراسر اين طيف بخون کشانندهء کشور و ملت ايران را «ارتجاعی» که سهل است، ماقبل تاريخی و بازماندگان دوران وحش می دانم و می خوانم.

و از اين منظر که می نگرم می بينم که «اصلاح طلبی مترقی» آقای قندچی با «انحلال طلبی ِ مورد درخواست ما سکولار دموکرات ها» تفاوت چندانی ندارد و نتيجهء آن هم چيزی جز يک «انقلاب سياسی» نيست، اصلاح طلبی مترقی در برابر سنگواره ای به نام حکومت اسلامی چيزی جز خواستاری فروپاشی مبانی و ساختارهای اين حکومت نيست.  حال اگر انحلال طلبی را بدين معنا بگيريم، من با افتخار خود را ساختارشکن، برانداز و انقلابی می دانم و اعتقاد دارم که راه جلوگيری از جنگ و انهدام و تجزيهء کشورمان نيز از سر منزل همين «انحلال طلبی انقلابی» آغاز می شود.


با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:

NewSecularism@gmail.com

مجموعهء آثار نوری علا را در اين پيوند بيابيد:

http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm



iran#

سام قندچی-معنای رد کردن اصلاح طلبی چيست؟

معنای رد کردن اصلاح طلبی چيست؟
سام قندچی
درج شده در سايت سکولاريسم نو
http://www.newsecularism.com/2013/04/26.Friday/042613.Sam-Ghandchi-What-does-anti-reformisn-mean.htm

 
-------------------------
بعدالتحرير 26 آوريل 2013
پاسخ دکتر اسماعطل نوری علا
------------------------

از جمعه سی ام فروردين ماه، سايت سکولاريسم نو در بالای صفحه نخست خود اين عبارت را درج کرده است: «سکولاريسم نو "اصلاح طلبی در حکومت اسلامی" را دشمنی با سکولار دموکراسی می داند».

شخصا به رغم مخالفت با «اصلاح طلبی ارتجاعی»(1) خود را يک «اصلاح طلب» می دانم و اکثريت «سکولار دموکرات» های ايران را نيز اصلاح طلب مي شناسم. قبلاً هم مفصلاً در اين مورد نوشته ام و از کساني که با اصلاح طلبی مخالفند سؤال کرده ام که معنای مخالفت شان يا اين است که طرفدار «انقلاب در ايران» هستند (که در آن صورت بايد راه انقلاب را توضيح دهند و اينکه چگونه عملکرد خود را اقدامی در آن سو می دانند) و يا اينکه بايد خواستار «جنگ با ايران» باشند! اين همان مقاله ای که در آن مفصلاً نظرم را توضيح داده ام و دوست عزيزم دکتر اسماعيل نوری علا آن را با عنوان بهتر ِ "کنفرانس پراگ و اصلاح طلبی مترقی" يک ماه و نيم پيش در سکولاريسم نو منتشر کرد:

http://www.ghandchi.com/753-prague-conf.htm

«اصلاح طلبی»، چه «مترقی» باشد و چه «ارتجاعی»، به اصطلاح «در حکومت اسلامی» است چرا که دولت در ايران همين جمهوری اسلامی است. اگر کسی نخواهد اين حکومت را از طريق اصلاحات تغيير دهد در آن صورت يا خواستار انقلاب است يا که در پی جنگ. مضافاً آنکه، کسی که حتی سکولار انقلابی است باز هم چطور می تواند اصلاح طلبان مترقی را دشمن سکولار دموکراسی قلمداد کند؟

به هر حال هر دو اين مسائل برايم سؤال هستند، بويژه سؤال اول که «اگر کسی با اصلاح طلبی مخالف است  معنايش را چرا روشن نمی گويد که طرفدار انقلاب است و يا جنگ؟»، و «اگر گزينه اول در کار است چرا توضيح نمی دهد که قرار است چگونه انقلاب صورت گيرد؛ يعنی راه انقلاب چيست و خود اين نيرويی که به انقلاب معتقد است در 34 سال گذشته چه اقدامی در راستای انقلاب انجام داده است؟»

معنای مفاهيمی نظير «اصلاحات» و «انقلاب» در علم سياست بسيار روشن است و نمی شود با بازی با اين کلمات بحث اصلی را مخدوش کرد. اگر کسی با جريان معينی که «اصلاح طلبی ارتجاعی» را دنبال می کند مخالف است نبايد «اصلاح طلبی» يا «انقلاب» را بطور کلی از معنا تهی کند بلکه بايد بر «ترقی خواهی» (2) تأکيد ورزد!

به هر حال، همانطور که در مقالهء مورد اشاره در بالا نوشته ام، اگر نظر اينجانب يعنی تلاش برای اصلاحات غلط باشد و راه انقلاب درست باشد در آن صورت آنهائي که به راه انقلاب معتقدند لازم است با شفافيت اعلام کنند که چنين هدفی را دنبال می کنند، همانگونه که سازمان چريک های فدايی خلق در دوران شاه هدف خود را به روشنی انقلاب اعلام کرد و برای آن سازماندهی کرد نه آنکه جنگ و کودتا را بنام انقلاب به مردم ايران ارائه کند.

به امید جمهوری آینده نگر  دموکراتیک و سکولار در ایران،

سی ام فروردين ماه 1392
April 19, 2013

پانويس:

1. اصلاح طلبي ارتجاعي

http://www.ghandchi.com/249-ReactionaryReformism.htm

2. ترقی خواهی در عصر کنونی- متن کامل - ويرايش دوم

http://www.ghandchi.com/352-taraghikhahi.htm

منبع:
http://www.ghandchi.com/760-reformism-animosity.htm


iran#

بهروز سورن :کارگران زیر آوار در آستانه اول ماه مه روز همبستگی کارگران جهان



بهروز سورن :کارگران زیر آوار در آستانه اول ماه مه روز همبستگی کارگران جهان
http://gozareshgar.com/10.html?&tx_ttnews[tt_news]=20692&tx_ttnews[backPid]=23&cHash=967dff53e7bea62e4ac29685f61fbc55

ناگهان صدای مهیبی آمد و همه چیز در هم کوبیده شد (1). آوار شد. گرد و خاک بر چهره آنها نقش بست و دیگر هیچ. صدها کارگر که اغلب آنها زن بودند طعمه سود جوئی کنسرن های مالی و کلان سرمایه داران شدند. آمار های اعلام شده گویای ابعاد وحشتناک این فاجعه انسانی است. در آغاز چند ده نفر و بمرور رقم کشته شدگان به بیش از دویست و پنجاه نفر رسیده است( 2 ) . همچنین شمار زخمی شدگان تا کنون 1600 نفر اعلام شده است. ساختمان این کارخانه نساجی چنان آوار شده است که جز مخروبه ای از آن باقی نمانده است. جز کارگرانی که در این حادثه جانسوز جان خود را از دست داده اند هنوز صدها مفقود زیر اوار جستجو می شوند. به گزارش یکی از روزنامه ها امکان دارد هنوز تا 1600 نفر زیر آوار بتون مانده باشند.


این جنایت خاموش برگ سیاه دیگری در پرونده نظام بهره جوئی و ناعادلانه سرمایه داری است که ( نه مرز می شناسد! و نه از کشتار پابرهنگان و زحمتکشان ابائی دارد ) . امنیت محیط های کاری تابعی از سودجوئی آنهاست. لازم به ذکر است که در حدود چهار هزار و پانصد کارخانه پوشاک در این کشور موجود است.

متوسط حقوق یک کارگر در این کارخانه نساجی بین 50 تا 60 دلار ماهانه بوده است و بنگلادش بعنوان یکی از فقیر ترین کشورهای دنیا محاسبه شده است حال آنکه این کشور پس از چین بلحاظ صادرات پوشاک دومین کشور جهان محسوب می شود.

حوادث محیطهای کاری در این کشور سابقه ای طولانی دارد. در سالهای قبل نیز اخبار مشابهی در این زمینه منتشر شده بود. در نوامبر سال گذشته نیز 112 نفر از کارگران یکی از کارخانه های نساجی در داکا در آتش سوختند. سه سال قبل 14 نفر جان خود را از دست دادند و هشت سال پیش با فرو ریختن ساختمان کارخانه 77 کارگر جان خود را از دست دادند.


بدین شکل میتوان بنگلادش را کشتارگاه کارگران  و بویژه کارخانه های نساجی نامید. پس از این واقعه در کارخانه ای دیگر در داکا که شکافی در سقف دیده شده بود بلافاصله از سکنه و کارکنان تخلیه شده است.این کارخانه پنج هزار کارگر داشته است.  این حادثه به مردم جهان یادآوری می کند که خطر نظام حاکم جهانی بر جوامع  انسانی کمتر از فجایع ناشی از حوادث طبیعی مانند زلزله و آتشفشان و سونامی ها نیست.

این واقعه چند روز پیش از مارش جهانی کارگران در سالگرد اول ماه مه صورت گرفته است. میتوان انتظار داشت که مردم کشور بنگلادش به این فاجعه عمومی بی تفاوت نباشند و با اعتراضات گسترده خود در این روز افکار عمومی جهانیان را متوجه وضعیت کارگران در این کشور بنمایند. بی تردید همبستگی کارگران در اقصی نقاط با بازماندگان این حادثه اعلام خواهد شد و اثرگذار خواهد بود.

بر طبق گزارشات منتشر شده تا کنونی هزاران کارگر خشمگین ضمن تظاهرات و اعتراضات خود خواستار به مجازات رسیدن مسئولین این تراژدی انسانی شده اند. آنها اعلام کرده اند که با وجود اطلاع مسئولین از شکاف سقف بتونی کارخانه , کارگران مجبور به کار شده اند.

تظاهر کنندگان با بستن خیابان های اصلی و تخریب خودرو های دولتی اعتراض خود را نشان دادند و صدها نفر نیز مقر مدیریت و صدور محصولات این کارخانه را محاصره کردند. بی تردید این اعتراضات گسترده تر خواهد شد و این روز در تاریخ مبارزات کارگری در پرونده سیاه نظم حاکم سرمایه داری بعنوان جنایت علیه کارگران  حک می شود.

Sooren001@yahoo.de

25.04.2013


1 – از گفته های یکی از کارگران نساجی

2 – گزارش اشپیگل



iran#

بحث آموزش به زبان مادری: آری يا نه در فوروم ايران گلوبال

بحث آموزش به زبان مادری: آری يا نه در فوروم ايران گلوبال













iran#

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۹۲

دستگيری و آزادی پیمان عارف کنشگر ملی ــ مصدقی















پیمان عارف کنشگر ملی ــ مصدقی و عضو سازمان دانش آموختگان جبهە ملی ایران ساعت ٦ عصر امروز سوم اردیبهشت با هجوم نیروهای امنیتی بە منزل شخصی ایشان و ضبط لب تاپ اش بازداشت شد.
سه شنبه 23 آوريل 2013
http://www.hambastegi-iran.org/spip.php?article2684

علت این بازداشت مشخص نشدە است. آقای پیمان عارف پس از اعتراضات مردم ایران به نتایج انتخابات ریاست جمهوری (۱۳۸۸) دستگیر شده و از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به ریاست قاضی پیرعباسی به جرم داشتن تجهیزات ماهواره سه میلیون ریال فعالیت تبلیغی علیه نظام و عضویت در گروه‌های غیر قانونی (اپوزیسیون)، به تحمل دو سال و نیم زندان تعزیری، و ۷۴ ضربه شلاق و محرومیت مادام العمر(در تجدید نظر تبدیل به ۱۵ سال گردید) از هر گونه فعالیت مطبوعاتی و حضور در تشکل‌های سیاسی محکوم شد.

خبرگزاری هرانا - شب گذشته ماموران وزارت اطلاعات پیمان عارف را در منزلش بازداشت کرده و ضمن تفتیش منزل و ضبط وسایل شخصی، همسر وی را تهدید کردند.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، شامگاه دوشنبه ۲ اردیبهشت ماه، ماموران وزارت اطلاعات به منزل پیمان عارف روزنامه نگار و فعال سابق دانشجویی هجوم برده و ضمن تفتیش منزل، وی را به همراه برخی وسایل شخصی از قبیل لب‌تاپ با خود بردند.

مامورین که پیش از مراجعه به محل اینترنت منزل را قطع کرده بودند، پس از انتقال پیمان عارف طی تماسی تلفنی همسر ایشان "سمیرا جمشیدی" را تهدید و برای بازجویی احضار نمودند.

در همین رابطه روز گذشته خبرگزاری هرانا گزارش داده بود که پیمان عارف، برای ساعت ۹ صبح روز ۲۱ اردیبهشت ماه، بدلیل شکایت بهرام رشته احمدی معاون امنیت سابق دادستان تهران دایر بر نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی به شعبه ۱۱۷۲ دادگاه جزایی تهران احضار شده است.


گزارش شخصی پیمان عارف از دستگیری، تفهیم اتهام و دستبرد وزارت اطلاعات به لپ تاپ وی
http://www.hambastegi-iran.org/spip.php?article2688
جمعه 26 آوريل 2013

سلام به دوستان.

من ساعت 4:30 بعد از تفهیم اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی از طریق 13 مورد که مواردی چون شرکت در افطاری منزل مهندس تبرزدی در ماه رمضان گذشته ، شرکت در افطاری دوستان زندانی آزاد شده بند 350 در رمضان سال گذشته، دیدار با نسرین ستوده در ایام مرخصی او، امضای بیانیه صلح و آزادی به همراه دکتر محمد ملکی ، طرح دعوت از مهندس عباس امیرانتظام برای کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری آتی و... را در برمیگرفت ، در شعبه 2 دادسرای اوین توسط بازپرس حاجی محمدی، پس از 3 روز و 2 شب نگهداری در بند 240 زندان اوین و بازجویی توسط تیم بازجویی جبهه ملی ، با قرار التزام آزاد شدم.

در بازرسی از منزل ما در عصر پری روز ، متاسفانه لب تاب من که پسورد فیسبوک و ایمیل ام بر روی آن سیو بود، به دست تیم عملیاتی وزارت اطلاعات افتاد که آقایان ظاهرا در این دو روز با سوء استفاده از آن در فیسبوک و جی.میل ام آن بوده اند.لذا بدین وسیله بازیابی پسوردها و بازپس گیری فیسبوک و جی.میل ام را اعلام مینمایم.


iran#

قندچی-آموزش به زبان مادری: آری يا نه؟

آموزش به زبان مادری: آری يا نه؟
سام قندچی
صمد بهرنگی از شخصيت های مردمی پرنفوذ سياسی و ادبی معاصر آذری ايران و نويسنده کتاب "کندوکاو در مسائل تربيتی ايران" تدريس به زبان مادری در آذربايجان را مورد تأکيد قرار می داد و كتابی برای تدريس کلاس اول ابتدائی نوشت و در سوگش گفته شد هدف او از نگارش آن کتاب اين بود که "بچه‌ های آذربايجاني مجبور نباشند سو و چرك را آب و نان بنويسند و نفهمند چرا."
از سوی ديگر شادروان احمد کسروی مورخ نامدار آذری ايران اين بحث را مطرح کرده است که زبان ترکی به سرزمين آذربايجان تحميل شده است. فرض کنيم حرف کسروی درست باشد. در بسياری کشورهای مستعمره زبان انگليسی برايشان تحميلی بوده است اما دوست دارند همچنان به آن زبان تکلم کنند. اين ادعاها که تاريخاً چه کسی به چه کسی زبان يا دين ديگر را تحميل کرده است موضوعات کار مورخان است و قرار نيست مردم کشوری بر اين مبنی زبان يا مذهبشان را تغيير دهند.

در اينکه اکثريت مردم خطه آذربايجان ايران به زبان ترکی آذری سخن می گويند شکی وجود ندارد و اصل بحث هم اينجاست. به عبارت ديگر سوال اين است که آيا بنفع کودکان آذری است که به زبان مادری در مدارس آموزش ببينند که بنظر می رسد صمد بهرنگی اينگونه می انديشيده است؛ يا که بنفع آنهاست که به زبان فارسی يا زبان ديگری در مدارس تحصيل کنند، حال چه زبان ترکی در تاريخ تحميلی بوده است و چه نبوده تغييری در اين انتخاب نمی دهد؟

برخی نظير خود صمد بهرنگی تصور می کردند که اگر آموزش به زبان مادری نباشد بچه درست مفاهيم را درک نمی کند. اين تصور در ميان بسياری از زبانشناسان نيز در دورانی که صمد بهرنگی می نوشت مرسوم بود. در زمان ما نه تنها بسياری از محققين ديگر چنين نظری ندارند بلکه تجربه ميليونها ايرانی که به خارج مهاجرت کرده اند بويژه در اروپا و آمريکا نشان داده است که آموزش کودکانشان به زبانی که زبان مادری نبوده نه تنها مانعی در برابر پيشرفت آنها ايجاد نکرده است بلکه حتی از همکلاسی هايی که اهالی کشورهای محل اقامتشان بوده اند هم پيشی گرفته اند. همه اين ادعاها که بچه بايد به زبان مادری تحصيل کند غلط از آب در آمده و اتفاقا بچه های دوزبانه با هوش تر و بهتر بار می آيند.

درنتيجه ايرانيان بيشتر و بيشتر به آموزش چند زبانه روی آورده اند و اين تجربه گرانبهای ايرانيان مهاجر می تواند به خود ايران نيز منتقل شود. يعنی برعکس تصور صمد بهرنگی اينکه بچه در خانه به آب بگويد "سو" و در مدرسه بگويد "آب" نه تنها به رشد درک او از مفهوم "آب" ضرر نميزند بلکه درک او را عميق تر هم می کند. ممکن است که کودک دو زبانه ديرتر به تکلم آيد اما وقتی که به سخن می آيد درک بهتری هم از زبان مادری و هم از زبان آموزش از خود نشان می دهد.

البته ممکن است سؤال شود که آيا نبايد کودکان در آذربايجان حق داشته باشند که خواندن و نوشتن به زبان ترکی را بياموزند. بنظر اينجانب نه تنها چنين حقی بايد وجود داشته باشد بلکه دولت بايد امکانات آن را در همه مدارس فراهم کند. سؤال بعدی اين است که آيا زبان آموزش علوم هم بايد انتخابی باشد يعنی ترکی يا فارسی يا زبانی ديگر. بنظر اينجانب بهتر است آموزش علوم به زبان انگليسی صورت گيرد چرا که در عصری که ما زندگی می کنيم زبان انگليسی نه تنها زبان بين المللی است بلکه زبان بعدی در جهان بفاصله بسيار زيادی از انگليسی قرار دارد يعنی ديگر مانند 50 سال پيش نيست که بعد از انگليسی در فاصله کمی زبان فرانسه قرار داشت. حتی زبان دوم بين المللی در زمان حاضر بعد از انگليسی با فاصله زياد عملا قابل تعيين نيست ممکن است در برخی عرصه ها چينی باشد، در برخی اسپانيايی و غيره. مثلا در عرصه ديپلماتيک فرانسه هنوز بعد از انگليسی مطرح است اما در عرصه آرشيتکت ايتاليائی بعد از انگليسی . اين ها همه واقعيات موجود است. در نتيجه کودکان چه در نقاط ترک و کرد و بلوچ و عرب زبان و چه در نقاط فارس زبان بنفعشان است که علوم و رياضيات را به زبان انگليسی بياموزند. ضمنا ثروتمندان ايران هميشه توانسته اند فرزندان خود را به مدارس بين المللی نظير رستم آبادی و ايران زمين بفرستند و اين مردم عادی بوده اند که از چنين امکانی برخوردار نبوده اند.  بالاخره اينکه آيا تدريس يک زبان در همه کشور بعنوان زبان رسمی که امروز زبان فارسی است درست است؟

در آمريکا ابدا در قانون اساسی زبان رسمی وجود ندارد. در برخی کشورها چند زبان رسمی وجود دارد. دو نمونه چين و هند می توانند برای پاسخ به سؤال بالا درس آموز باشند. در هندوستان تعداد بسياری زبان رسمی وجود دارد و هيچ زبانی نيست که همه مردم کشور بلد باشند. در مناطق بزرگی همه تاميل حرف می زنند و در مناطقی هندی. به همين دليل هم عملا زبان انگليسی نقش رابط عمومی را ايفا می کند. در چين بعکس زبان مندرين زبانی است که در کل کشور اکثريت می اموزند. کدام روش برای ايران می تواند مفيد باشد. عملا اکثريت مردم در ايران زبان فارسی را بلد هستند و در نتيجه منطقی است که تدريس عمومی آن بعنوان زبان رابط همه کشور دنبال شود هر چند دليلی وجود ندارد که زبان های ترکی و کردی و بلوچی و عربی و آسوری و ارمنی هم در مناطقی که مردم به آن زبانها حرف می زنند رسميت نداشته باشند و متون دولتی به هر دو زبان منتشر نشوند. در دنيای جديد گلوبال تکنولوژی های جديد اين امکان را بوجود آورده اند که زبان رابط عمومی بدون استبداد در کشور شکل بگيرد و انتخابی باشد. در نتيجه احتياجی به تحميل مستبدانه زبان رسمی در کشور نظير چين نيست. بين المللی شدن زبان انگليسی در اينترنت خود بهترين گواه اين انتخاب آزادانه است. سيستم ترجمه اتوماتيک گوگل که در دستگاه های ديگر قابل تعبيه است همزمانی تبديل زبانها را آسان کرده است هرچند هنوز کامل نيست.

بسياری از مقالات علمی و فلسفی امروزه اول به زبان انگليسی نوشته می شوند و نه به زبان مادری نويسنده چون بيشتر کسانيکه متخصص آن عرصه ها هستند انگليسی می دانند و به اين شکل نظرات نويسنده مورد بررسی خوانندگان بيشتری قرار می گيرد. دانشمندان ايران نظير ابوعلی سينا زمانيکه اساس نوشته های فلسفی و علمی و پزشکی به زبان عربی نوشته می شده است به عربی نوشته اند. امروز بسياری موضوعات سياسی ایران را بهتر است به زبان فارسی نوشت چون کسانيکه مسأله شان اين بحث هاست فارسی می دانند. تا آنجا که به زبان های کردی و ترکی و عربی و بلوچی در ايران مربوط می شود، اگر خود ترک بودم و در ايران زندگی می کردم ترجيح می دادم بجه ام دروس ابتدايی و متوسطه را به فارسی ياد بگيرد. همچنين اگر  برايم امکانش بود بيشتر واحدهای علمی را ترجيح می دادم به انگليسی در مدرسه ياد بگيرد که زبان بين المللی امروز است. البته دوست داشتم در مدرسه کلاس تدريس زبان ترکی هم مهيا بود تا کودکم خواندن و نوشتن زبان ترکی را نيز بياموزد. همانطور که در آمريکا در اکثر مدارس متوسطه امکان آموختن زبان اسپانيايی وجود دارد. اما اينکه فکر کنيم علوم را بايد به زبان مادری ياد گرفت اشتباه است.

تا آنجا که به موضوع فدراليسم در ايران مربوط است مخالفت خود را با فدراليسم قومی بارها تأکيد کرده ام (1). همچنين توضيح داده ام که چرا بايد تجزيه طلبی درباره ايران را محکوم کرد (2). اما دفاع خود را از فدراليسم استانی برای ايران به روشنی گفته ام (3). موضوعات تاريخی در اين مورد هم در محافل سياسی ايران به تفصيل بحث شده اند (4). با اينحال بحث تدريس زبان مادری در مدارس و نيز گزينش زبان آموزش هيچ ربطی به فدراليسم ندارد و اگر نظام سياسی ايران غيرفدرال باشد نيز بحث های بالا مطرح است.

به امید جمهوری آینده نگر  دموکراتیک و سکولار در ایران،

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
سوم ارديبهشت ماه 1392
April 23, 2013

پانويس:

1.  فدرالیسم قومی طرحی ارتجاعی برای آینده ایران

2. چرا تجزیه طلبی را محکوم باید کرد

3.  «فدرالیسم استانی» و روند دموکراتیزه کردن ساختار قدرت

4. کردها و شکل گیری دولت مرکزی در ایران
iran#

دوشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۲

فراخوان گزارشگران: در دفاع از رضا پورکریمی و سایر پناهجویان ایرانی در ترکیه همراه با متن ترجمه انگلیسی برای ارسال به رسانه ها و نهادهای پناهندگی ترکیه

فراخوان گزارشگران: در دفاع از رضا پورکریمی و سایر پناهجویان ایرانی در ترکیه همراه با متن ترجمه انگلیسی برای ارسال به رسانه ها و نهادهای پناهندگی ترکیه
http://gozareshgar.com/10.html?&tx_ttnews%5btt_news%5d=20661&tx_ttnews%5bbackPid%5d=23&cHash=6dbc0c5b2f7f6097e26989bec37ef218

درودهای گرم و صمیمانه ما به همه یاران و آنان که بار مسئولیت شناسی را زمین نگذاشته اند و به سرنوشت همنوعان خود بی توجه نیستند. سپاس بیکران به همه شما از اینکه در این فراخوان نیز ما را یاری کردید و همراه بودید. به خود می بالیم که بسیار رزمندگان راه رهائی و برابری را در کنار خود داریم و در دفاع از هم سرنوشتان و انسان هایی که انسان ماندند و درد و رنج مبارزه با استبداد و بیداد را بر زندگی ننگین بجان خریدند, تنها نیستیم. به این می بالیم که هنوز اعتمادها و باورهایمان را نسبت بیکدیگر از دست نداده ایم و میتوانیم دوشادوش گامهائی مشترک و مفید برداریم.

پیام ها و محبت نامه های شما عزیزان مشوق ماست و شادیم که هر باره دهها نمونه دریافت میکنیم تا انگیزه هایمان دو چندان شود و به راه مشترکمان ادامه دهیم. در میان اسامی پرشمار چهره های سیاسی فرهنگی هنری و حقوق بشری کارگری جنبش زنان و مطبوعاتی دیده میشوند و این نکته بیانگر اهمیت و عیار بالای این فراخوان است.

در تهیه و ترجمه این فراخوان محتملا خطاهائی نیز موجود اند. وجود این خطاها نه از سر عمد که مرتبط با حجم آن و نیروی کم و زمان محدود تدارک کنندگان است. از این بابت پوزش خواسته و امید که در آینده درصد اشتباهات ناخواسته تنزل یابد. از همه عزیزانی که ما را همراهی کردند تقاضا داریم که متن فارسی را به نهادها و رسانه های فارسی زبان و متن ترجمه انگلیسی را به نهادهای بینالمللی پناهندگی در ترکیه ارسال نمایند.

رضا پورکریمی و سایر پناهجویان ایرانی در ترکیه از جنس ما هستند. آنها را دریابیم!

گزارشگران شما

http://gozareshgar.com



متن ترجمه انگلیسی فراخوان را از اینجا بردارید
http://gozareshgar.com/fileadmin/gozareshgar/gozareshgar1_eng._final.docx

پشتیبانی صد و هشتاد فعال سیاسی اجتماعی و فرهنگی, نهاد و رسانه از شاهدعینی جنایات جمهوری اسلامی در دهه شصت و همچنین پناهندگان ایرانی در ترکیه

آنزمان که از آسمان ستاره می دزدیدند و قربانی بارگاه سران جمهوری اسلامی می کردند, نمیدانستند که ستاره هائی هنوز زنده خواهند ماند و بر تاریخ خیانت و جنایت شان گواه خواهند بود. رضا پورکریمی از جمله آن بازماندگان است. در مرداب پناهندگان ایرانی در ترکیه باقی مانده است و در برابر آینده ای سراسر مبهم و اضطراب آور قرار دارد. وضعیت نگران کننده او و خانواده اش در ترکیه که گرداب پناهندگان ایرانی نامیده می شود, ما را بر آن داشت که ضمن اعتراض به اوضاع اسف بار و تشدید شونده پناهندگان ایرانی در این کشور و بویژه شهر وان از نهادهای مربوطه پناهندگی خواستار رسیدگی هر چه سریعتر به پرونده های آنان و اعزام به کشور ثالث باشیم. 

رضا پور کریمی که یک دهه از زندگی عزیز و پر افتخارش را در زندان های جمهوری اسلامی بسر برده است, پیش از این در دو گفتگو با گزارشگران به بخشی از دوران سیاه شکنجه و سرکوب اشاره داشته است.

ما فعالین سیاسی اجتماعی و فرهنگی نگرانی عمیق خود را از وضعیت پناهجویان ایرانی در ترکیه و همچنین رضا پور کریمی و خانواده اش اعلام میداریم.

آدرس برای تماس:


فعالین سیاسی فرهنگی و اجتماعی:

آرش کمانگر-  فعال سیاسی

ایرج حیدری – فعال سیاسی

احمد صبوری – فعال سیاسی

امیر جواهری لنگرودی – فعال کارگری

اکبر دیلمی - فعال سیاسی

احسان تیموری - فعال سیاسی

اردوان زیبرم - زندانی سیاسی سابق

ابراهیم آوخ – زندانی سیاسی سابق – فعال سیاسی

آمادور نویدی – فعال سیاسی

اکبر سیف – زندانی سیاسی سابق و فعال سیاسی

امیر ابراهیمی – فعال سیاسی - پناهندگی

اکبر حاج بابائی – شاعر

اشرف علیخانی – زندانی سیاسی سابق

آراز فنی – فعال حقوق بشر

احمد شبهه – فعال حقوق بشر

امیر میرزائیان – زندانی سیاسی سابق

امین بیات – فعال سیاسی

احمد بخرد طبع – فعال کارگری

اکبر پور احمدی – خبرنگار

بهروز فراهانی – فعال کارگری

برهان دیوارگر – فعال کارگری

بهنام چنگائی – فعال سیاسی

بتول جعفری نژاد – فعال سیاسی

بیژن سعید پور – فعال سیاسی

بهرام رحمانی – نویسنده و فعال سیاسی

بهروز سورن – زندانی سیاسی سابق

بهزاد جوادیان – فعال سیاسی – پناهندگی

بهار حاجیان سه پله - فعالی سیاسی و جنبش زنان

پروین اشرفی - فعال سیاسی

پروانه قاسمی – فعال جنبش زنان

بیژن پیرزاده – فعال سیاسی

پرویز میر مکری - شاعر

پروین ریاحی – فعال سیاسی

پروانه حاجیلو – فعال جنبش زنان

پرویز داورپناه – فعال سیاسی

پیروز زورچنگ – زندانی سیاسی سابق

پرویز مختاری – فعال حقوق بشر

تقی روزبه – تحلیل گر وفعال سیاسی

جمشید صفاپور – فعال کارگری

جابر کلیبی – تحلیل گر و فعال سیاسی

جلال نادری – فعال سیاسی -  زندانی سیاسی سابق

جمشید مهر – فعال سیاسی

حسن حسام – شاعر و فعال سیاسی

حسین نقی پور – خبرنگار و فعال سیاسی

حسین مختار زیبائی – زندانی سیاسی سابق

ح ریاحی – مترجم و زندانی سیاسی سابق

حمید کوثری – فعال سیاسی

رحیم استخری – فعال سیاسی

رایا دشتیان – فعال سیاسی

رضا بی شتاب – شاعر

رسول شوکتی – زندانی سیاسی سابق

زرین پاک نژاد – فعال سیاسی

زری عرفانی – زندانی سیاسی سابق

سیمین دبیری - زندانی سیاسی  سابق - فعال سیاسی

سیامک جهانبخش - فعال سیاسی

سرژ آراکلی – نویسنده و شاعر

سعید صارمی – فعال سیاسی

سعید آرمان – فعال سیاسی پناهندگی

سیامک موید زاده – فعال کارگری

سوسن شهبازی – فعال سیاسی

سام قندچی – روزنامه نگار

سیاوش عبقری – فعال حقوق بشر

سیاوش محمودی – زندانی سیاسی سابق

سیروس بینا – کارشناس حوزه نفت و انرژی

سینا کلهر – فعال حقوق بشر

سهیلا شاه حسینی – فعال سیاسی

سهیلا لیندهورست – فعال سیاسی

سعید محمدی - زندانی سیاسی سابق

سوسن شهبازی - فعال سیاسی

سیروس کفائی - شاعر

شراره لاری – خبرنگار

شیدا اخوان – فعال جنبش زنان

شهرام حاجی حسینی – فعال سیاسی

شیرین شکرزاده – فعال سیاسی اجتماعی

شبنم هدایت – فعال سیاسی

صدیق جهانی – فعال کارگری

صمد شمس – فعال حقوق بشر

صفار ساعد – فعال سیاسی

علی دروازه غاری – زندانی سیاسی سابق

عسگر شیرین بلاغی – فعال سیاسی

عاطفه اقبال – زندانی سیاسی سابق

عابد رضائی – فعال سیاسی

عباس سماکار – تحلیل گر و فعال سیاسی

عباس مظاهری – زندانی سیاسی سابق

غلامحسین عسگری – فعال کارگری در تبعید

فریبا ثابت – فعال سیاسی- زندانی سیاسی سابق و فعال جنبش زنان

فاطمه جوکار - فعال سیاسی

فرزاد سلطانزاده نادری – خبرنگار

فرهنگ قاسمی – نویسنده و فعال سیاسی

فرخ قهرمانی – زندانی سیاسی سابق

فرج آلیاری – زندانی سیاسی سابق و فعال سیاسی

فیروزه راد – فعال جنبش زنان

فرهاد متین – فعال سیاسی

فرامرز عبادت – فعال سیاسی

فرخ حیدری – زندانی سیاسی سابق

فرید افتخاری – فعال سیاسی

کاملیا اخباری آزاد – فعال و زندانی سیاسی سابق

کاوه کورسو – فعال حقوق بشر

ک - الوند - فعال سیاسی

کوکب جمالی – فعال حقوق بشر

کمال افسری – فعال سیاسی

لیلا جدیدی - فعال سیاسی

مسعود فروزش راد – زندانی سیاسی سابق و فعال سیاسی

مینا انتظاری – زندانی سیاسی سابق

مسعود فراز – فعال سیاسی

مهران مسعودی – فعال سیاسی

مریم افشاری – فعال سیاسی

مهرداد مهرپور محمدی – نویسنده و روزنامه نگار

مهناز قزلو – زندانی سیاسی سابق

محمود خلیلی – زندانی سیاسی سابق

مینا زرین – زندانی سیاسی سابق

مقصود کاسبی – فعال سیاسی

میلا مسافر – فعال سیاسی

محمود خدرزاده – فعال سیاسی

ماندانا لاری – خبرنگار

مجید بیدار – زندانی سیاسی سابق

مریم فکری - فعال حقوق بشر

منصور عابد زاده فعال سیاسی – زندانی سیاسی سابق

مینو همیلی - زندانی سیاسی سابق و فعال پناهندگی

مسعود نوری جاوید - خبرنگار

محمود خادمی – وبلاگنویس

محمد امیرانی – فعال سیاسی

منوچهر گلشن – فعال سیاسی

مهران سیرانی – فعال سیاسی

نسیم صداقت - فعال سیاسی - زندانی سیاسی سابق

نظام جلالی – وبلاگنویس

نجمه پیله ور – فعال حقوق بشر

ندا نوآور – فعال سیاسی

هوشنگ دیناروند – فعال سیاسی

همایون ایوانی – فعال و زندانی سیاسی سابق

یاسر جودک - فعال اجتماعی



نهادها:



رادیو پیام آزادی

انجمن فرهنگی - اجتماعی اندیشه - گوتنبرگ

انجمن حقوق بشر و دمکراسی - هامبورگ

کمیته دفاع از آزادی و برابری در ایران – وین

انجمن دفاع از دمکراسی در ایران – لس آنجلس – کالیفرنیا

کانون پناهجویان ایرانی در سوئد

اتحاد برای پیشبرد سکولار دمکراسی در ایران - هامبورگ

سازمان سراسری  پناهندگان ایرانی – بیمرز

اینفو ایران

اتحاد انجمن ها برای ایران آزادی – سوئد

کانون همبستگی با کارگران ایران - گوتنبرگ

رادیو همبستگی با کارگران - گوتنبرگ

 انجمن فرهنگی قصه

رادیو سرخ - گوتنبرگ

آسیل کمیته - گروه ایران - گوتنبرگ

رسانه ها:
وبلاگ تقی روزبه
وبلاگ مینا زرین
سایت راه کارگر – کمیته مرکزی
سایت پروانه قاسمی و جابر کلیبی
سایت راه کارگر خبری
سایت اتحاد کارگری
رادیو پارس
سایت علیه ستم جنسیتی
اندیشه نوین
وبلاگ پرتو
ایرانسکوپ
وبلاگ البرز ما
خبرنامه ملی ایرانیان
سایت لجور
احترام آزادی
سایت ایران امروز
آنتی فا
سایت انجمن فرهنگی - اجتماعی اندیشه - گوتنبرگ 
وبلاگ برسان سلام یاران
وبلاگ اشتراک
باز آفرینی واقعیت ها
وبلاگ رضا بی شتاب
نی لبک هائی که انسان را سرودند
سایت آرشیو اسناد وحدت کمونیستی
اطلاعات نت
سایت کانون همبستگی با کارگران ایران - گوتنبرگ 
وبلاگ ایستادگی
سایت محمود خادمی
Artsoncanvas
سایت اتحاد انجمن ها برای ایران آزاد
Irancare
وبلاک دفاع از مبارزات کارگران ایران 
وبلاگ خبری گزارشگران
سایت گزارشگران


صفحات فیسبوک حمایت کنندگان از فراخوان:


iran#

بايگانی وبلاگ