پنجشنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۹۳

به آيت الله ها چه مربوط است؟

http://iranscope.blogspot.com/2015/02/blog-post_50.html
به آيت الله ها چه مربوط است؟
منبع:

سام قندچی: پس از انتشار طرح «ابتکار گلوبال برای سکولاریسم»، عده ای سؤال کردند که چرا در اين مطلب به عوض حقوق بشر به سکولاریسم اولویت داده ام. در پاسخ به این سوال لازم به یادآوری است که در سال های اخیر بسیار در مورد سکولاریسم گفته شده اما اگر به مطبوعات روزانهء اپوزیسیون نگاه کنید نود ونه در صد مطالب حول نقد حقوق بشری از رژیم و فارغ از ماهیت تئوکراتیک آن است، و به ندرت می شود نوشته هایی نظیر توماس پین در مطبوعات اپوزیسیون ایران یافت که نشان می دهد سکولاریسم هنوز هم درک نشده است. نقد از عدم جدائی مذهب و حکومت یعنی نقد اجرای احکام مراجع تقلید و نه آنکه بگوییم مرجع تقلیدی حرفی زده که با دیگری فرق دارد. اصل بحث این است که به مرجع تقلید چه ربطی دارد که برای دولت دستور صادر کند و مقام دولتی چه حقی دارد برود حوزه و مراجع را در کار دولت دخالت دهد. به هر حال این مثال فقط نمونه ای از نداشتن زاویه سکولار در فعالیت روزمره اپوزیسیون ما است.


http://isdmovement.com/Index-All/2015/0215/022715.htm

سایت جنبش سکولار دموکراسی ایران: به صراحت اعلام می کنم که دولت به قم نیاز دارد! حسن روحانی، رئیس دولت اسلامی مسلط بر ايران. وبسایت رسمی رئیس دولت اسلامی خبر داده که آقای روحانی به شهر قم سفر کرده و در جریان این سفر قرار است با علما و مراجع تقلید به صورت جداگانه دیدار و گفت و گو کند. آقای روحانی، در آغاز سفر به قم، در یک سخنرانی در حرم حضرت معصومه، گفت: «می خواهم به صراحت اعلام کنم که دولت به قم نیاز دارد..» سفر روسای جمهور ایران به قم، به نشانهء حمایت متقابل دولت و روحانیون از یکدیگر، همواره از اهمیت برخوردار بوده است. یک روز پیش از سفر رسمی، نوش آبادی، سخنگوی وزارت ارشاد، «هدف از این سفر را رفع "شبهه یا ابهاماتی که در برخی حوزه ها پدید آمده" و تصحیح "اطلاعات ناصحیح و کذب ارائه شده از سوی برخی رسانه ها در خصوص مسائل فرهنگی به مراجع" دانسته بود. او، به عنوان نمونه، گفته بود که: «از جمله در موردی که گفته شد تک خوانی زنان صورت گرفته است وزير ارشاد بطور مکتوب با مراجع ارتباط گرفته و قویاً این موضوع را تکذیب کرده است که خوشبختانه شبههء به وجود آمده برای آقایان مرجع هم برطرف شده».

دکتر اسماعیل نوری علا: شرايط موافق و ناموافق برای استقرار سکولاريسم در ايران

http://iranscope.blogspot.com/2015/02/blog-post_16.html
شرايط موافق و ناموافق برای استقرار سکولاريسم در ايران
دکتر اسماعیل نوری علا
منبع:

در مورد انتقال مفاهيم مدرن پروريده در غرب به جوامعی غيرغربی، نوع «فرهنگ» و نحوهء شکل گيری «نهادهای اجتماعی» جوامع «دريافت کننده» از جمله تعيين کنندگان اصلی امکان توفيق روندهای انتقال و جا افتادن محسوب می شوند. لذا، می توان پرسيد که در اين زمينه وضعيت «فرهنگ» و «نهادهای اجتماعی» کشور ما چگونه است؟ و برای پاسخ دادن به اين پرسش است که ضروری می شود تا نخست نگاهی به گذشتهء پرورش اين مفاهيم در مغرب زمين افکنده و، با گرفتن آگاهی هائی در مورد آن گذشته، به بررسی شرايط امروز و امکانات واقعاً موجود کشورمان بپردازيم.


پيشگفتار
بنظر من، اگر تصور کنيم که استقرار هر يک از آحاد مجموعه مفاهيمی متشکل از دموکراسی، سکولاريسم، پلوراليسم، سوسيال دموکراسی، يا ليبرال دموکراسی در ايران کار ساده ای است سخت اشتباه کرده ايم. اين کار نه ساده است و نه آسان.
در توضيح اين سخن بايد برخی توضيحات جامعه شناختی را مطرح ساخته و در ابتدا بگويم که، معمولاً، انتقال مفاهيمی که در سرزمين و فرهنگی ديگر پرورش يافته اند، به سرزمين هائی که در جريان رشد و نمو آنها شراکت نداشته اند، لازمهء توجه به لوازمی است که امر انتقال را ممکن می سازند، و نيز در نظر داشتن شرايطی است که در سرزمين های «ميزبان» وجود دارند. در اين مورد مدد گرفتن از مثال انتقال گياهان از خاکی به خاکی ديگر می تواند مفيد باشد.
هر گياهی به نوع خاصی از آب و هوا احتياج دارد. گياه استوائی را نمی توان در سرزمين های سردسير رشد داد. در جامعه شناسی به اين «آب و هوا» نام «فرهنگ» داده اند. در عين حال نوع خاک سرزمينی که «پذيرا» يا «ميزبان» گياهان غيربومی است نيز بايد به گونه ای باشد که گياه بتواند براحتی در آن رشد و نمو کند. در جامعه شناسی از اين «خاک» می توان با نام «نهادهای اجتماعی» ياد کرد. بر اين قياس، برای استقرار مفاهيمی که مخلوق مغرب زمين اند در کشورمان، ايران، ما به فرهنگی مناسب و نهادهائی پذيرا نيازمنديم تا بتوانيم روند انتقال را با کمترين هزينه به انجام رسانيم.
در زبان علوم انسانی و اجتماعی، روند انتقال اين مفاهيم از يک مکان به سرزمينی ديگر را «متوطن کردن» (يا «طبيعی شدن» naturalization) می خوانند؛ همانگونه که وقتی شما از کشور خود به کشور ديگری «مهاجرت» می کنيد در ابتدا «بيگانه» (alien، مثلاً بصورت بکار رفته در اصطلاح «اتباع بيگانه» در زبان اداری ايران) محسوب می شويد و آنگاه، پس از طی روندی خاص و برآوردن شرايطی چند، در آن کشور «متوطن می شويد»؛ يعنی آن کشور «وطن دوم» شما می شود، انگار که حضور شما «طبيعی» شده باشد، و شما مقام «شهروندی» (citizenship) آن کشور را به دست می آوريد که مهمترين خاصيت اش آن است که همهء قوانين و حقوق و وظايف ناظر بر شهروندان ديگر اين «وطن دوم» بر شما نيز مترتب می گردد و، از جمله، حق شرکت در انتخابات و نيز حق انتخاب شدن را می يابيد. مفاهيمی نيز که از جائی ديگر به کشور ما وارد می شوند بايد از اين مرحلهء «توطن» بگذرند و به اصطلاح «اهلی» و «بومی» شوند تا جا بيافتند و مستقر گردند.
همينجا توجه کنيد که روند ِ «توطن» مورد نظر من هيچ ربطی به قلب ماهيت و تبديل شدن مفاهيم به معانی ديگر، و اغلب ضد خود، ندارد. مثلاً، دموکراسی را نمی توان به ايران برد و «اسلامی» کرد. اين دو، در گوهر، متضاد هم اند. سکولاريسم اسلامی و حکومت سکولار اسلامی هم مفاهيمی جعلی و بی معنا هستند. اما اگر بتوانيم از «دموکراسی ايرانی» و «سکولاريسم ايرانی» سخن بگوئيم در واقع از اين حکايت کرده ايم که ايرانيان توانسته اند اين مفاهيم را اخذ کرده و با رنگ و بوی فرهنگ خودشان، در آميزند؛ آن سان که، پس از طی روند «توطن»، ديگر نمی توان آنها را مفاهيمی «مهاجر» يا «بيگانه» دانست.

آمادگی فرهنگی
          آيا براستی فرهنگ (آب و هوای معنوی)ی جامعهء ما ايرانيان آمادگی پذيرائی از مفاهيمی همچون پلوراليسم (کثرت مداری)، دموکراسی (مردمسالاری) و سکولاريسم (جدا نگاه داشتن نهاد دين از نهاد حکومت) را دارد؟ و يا بايد پذيرفت که اين "آب و هوا" قادر به پذيرفتن و رشد و نمو دادن به آن گياهان نيست و بايد دندان طمع را کند و به دور افکند؟
          به باور من، آب و هوای فرهنگی ما، هم از لحاظ تاريخی و هم از لحاظ وضعيت کنونی، به دلايل زير کاملاً آمادگی اين ميزبانی را دارد:
          1. جامعهء ما جامعه ای رنگارنگ و متشکل از اقوام و فرهنگ ها و زبان ها و مذاهب گوناگون است؛ يعنی جامعه ای «متکثر» است. پس پلوراليسم (يا کثرت مداری) نياز گوهرين چنين جامعه ای است. اما در صورت تسلط تنها يکی از اين «پديده های گوناگون» بر بقيه، آن «بقيه» را می آزارد و تحت ستم قرار می دهد؛ حال آنکه باور به کثرت مداری، و دامن زدن به انديشه ها و رفتارهای مربوط به آن، جامعه را در وضعيتی «طبيعی» قرار داده و آزادی رشد و شکوفائی هر يک از اجزاء فرهنگی آن را ميسر می سازد.
          2. بايد توجه داشت که برای رسيدن به «کثرت مداری» ضروری است که «قدرت حکومتی» صرفاً به دست يکی از اقشار فرهنگی نيافتد و، در پی آن، قشر به قدرت رسيده نتواند همهء لوازم و ارزش های خود را بر «بقيه» تحميل کند. يعنی، حکومت بايد از تعهد صرف به يک فرهنگ و مذهب و قوميت خاص معاف باشد تا بتواند چتر حمايتی خود را بر سر همهء اين پديده ها بگستراند. اين چتر حمايتی را «سکولاريسم» و امروزه «سکولاريسم نو» می خوانيم. سکولاريسم، با ايجاد فيلتری در سر راه نفوذ پديده های «تک ساحتی»، ما را قادر می سازد تا به حکومتی دست يابيم که آزادی همهء عقايد و گروه بندی ها را تأمين و تضمين، و خود در مسير حمايت از آزادی های رنگارنگ حرکت کند. بنا بر اين، بعلت متکثر بودن جامعهء ايران، و به خاطر ضرورت استقرار کثرت مداری در اين جامعه، استقرار حکومت های سکولار در ايران يک نياز انکار ناپذير و حياتی است. خوشبختانه، در اين زمينه، فرهنگ تاريخی ما نيز، که در آثار ادبی و هنری و تاريخی مان منعکس است، همواره بر گريز از تعصب و خشک مغزی و تأکيد بر تساهل و تسامح تأکيد داشته است.
          3. از آنجا که نمی توان کثرت گرا بود اما، در شکل دادن به حکومت، از توجه به خواست ها و توقعات عموم «مردم» امتناع کرد، يکی از شرايط برقراری «سکولاريسم پلورال» (حکومت بی طرف و کثرت گرا) آن است که به «مردمسالاری» روی کنيم. يعنی، در سرزمين ما، پيوند زدن «جدا نگاه داشتن مذاهب و مکاتب از حکومت» (بخصوص در قانون اساسی جامعهء آينده) به سندی همچون «اعلاميهء جهانگستر حقوق بشر»، امری کاملاً شدنی و آسان است؛ البته اگر ارادهء آنان که به قدرت دسترسی دارند بر فراهم آوردن رفاه و آسايش مردم باشد. در اين مورد نيز، خوشبختانه، در جامعه جهانی، ما بنيان گزار تفکر سکولار و حقوق بشر بوده ايم و اين تفکر را کمتر از سه هزاره پيش در منشور کورش بزرگ به دست تاريخ بشر سپرده ايم و، عليرغم همهء اعوجاجات و انحرافاتی که بر اثر وجود حکومت های تحميل گر وجود داشته، آن را در گوهر فرهنگ منتشر خويش مخمر کرده ايم.
بدينسان می توانيم، با خيال جمع، بگوئيم که، اگر مسئله به عموم مردمان ساکن ايرانزمين تفهيم شود، کمتر می توان به دليلی برخورد که در برابر استقرار يک حکومت سکولار و دموکرات (و در نتيجه، پلورال) در ايران مقاومتی وجود داشته باشد. يعنی، اگرچه امروزه، به دليل يک غفلت تاريخی از جانب همهء سکولار دموکرات های ايران، گروهی زمام قدرت را در اختيار گرفته اند که با هر سه مفهوم کثرت مداری، جدا نگاه داشتن مذاهب از حکومت، و مردمسالاری مخالفند، و يا اگر يکی از آنها را تصديق می کنند بی شک دروغ می گويند اما، در صورتی که شر تحميل و سرکوب و زور، که بوسيلهء اين حکومت اعمال می شوند، از سر مردم ايران کم شود و مردم بتوانند نوع حکومت خود را با آزادی برگزينند، شايد کمتر بتوان ملتی را همچون ملت ايران يافت که آمادهء استقبال از کثرت مداری، جدا نگاهداشتن مذاهب از حکومت، و مردمسالاری باشند.

مکثی در مورد نهادها
اما در مورد رشد گياهان گفتم که نوع «خاک»، و در مورد مفاهيم مدرن پروريده در غرب، نوع «نهادهای اجتماعی»، نيز از جمله تعيين کنندگان اصلی امکان توفيق روندهای «جا افتادن و متوطن شدن» محسوب می شوند. می توان پرسيد که در اين زمينه وضعيت «خاک نهادهای اجتماعی» کشور ما چگونه است؟
برای پاسخ دادن به اين پرسش، لازم است که نخست نگاهی به گذشتهء پرورش اين مفاهيم (يا گياهان معنوی) در مغرب زمين افکنده و، با گرفتن آگاهی هائی از آن گذشته، به بررسی شرايط امروز کشورمان برگرديم.
از نظر من، مهمترين روندی که در مغرب زمين به متحقق شدن «سکولاريسم» کمک کرده آن بوده که «نهاد دين»، در سير تطور و تحول خود در قرون وسطی، هرچه بيشتر متعين و سازمان يافته شده؛ بطوری که می توانيم بطور مشخص پديده هائی مادی را در مد نظر قرار داده و آنها را مصالح نهاد اجتماعی «دين» بدانيم؛ پديده هائی همچون دينکاران، معبد، و آداب و رسوم سنگ شده که اغلب با نام «مذهب» از مفعوم «دين» متشخص می شوند.
در مغرب زمين «مذهب» را معمولاً «نهاد اجتماعی دين» می دانند و آن را در اشاره به شکل متعين «کليسا» بيان می دارند. کليسا، بنا به تعريف، يک نهاد اجتماعی مستقل، سازمان يافته، سلسله مراتبی، و متمرکز است. و همين «تشخص دقيق» امر جدا نگاه داشتن «نهاد دين» از «نهاد حکومت» را ممکن می سازد، چرا که اگر کليسا واجد ساختار منسجم و سلسله مراتب و دينکاران مزدبگير نبود معلوم نبود که کدام نهاد را از بايد از نهاد حکومت جدا ساخت يا جدا نگاه داشت. به همين دليل نيز سکولاريسم را، در زبان های غربی، بصورت «جدا نگاه داشن کليسا از حکومت» و نه «جدائی دين از حکومت» تعريف می کنند؛ چرا که دين، بنا به تعريف، امری منتشر و شخصی است و رابطهء فردی اشخاص را با عالم غيب، از طريق توجه به آموزه های يک پيامبر، منظم می کند. اما کليسا «نهاد سازمان يافته» ای است که، با قرار دادن خود در بين فرد مؤمن و خداوندی که می پرستد، می تواند زمام «افکار عمومی» (و نه لزوماً فرداً فردی) را در دست گيرد و با اين «موج سواری» به قدرت سياسی تبديل شود؛ بدين معنا که يا مقامات حکومتی را در تحت نفوذ خود بگيرد و يا خود صاحب حکومت شود. حدوث اينگونه اتفاقات در دوران سروری کليسای روم بخوبی قابل مشاهده است.
بدينسان، متفکران عصر روشنگری، در مبارزهء خود برای آزادی، با يک نهاد مشخص مذهبی روبرو بودند که «کليسا» نام داشت و خواستار «جدا سازی و جدا نگاه داشتن کليسا از حکومت» شدند و چنين امری را ممکن ساختند؛ عملی که بعدها نام «سکولاريسم» بخود گرفت. اين اتفاق در مورد «کليسا»های بعدی ِ برخاسته از «جنبش مسيحی اعتراض» (پروتستانتيزم) و نيز در برخی از اديان ديگر، همچون يهوديت و بهائيت، هم صائب بود و نحوهء شکل گيری و سازمان يافتگی آنان به گونه ای انجام گرفت که آنها نيز دارای «نهاد های دينی» خاص خود گشتند که عموماً با برنام «کليسا» مشخص می شدند.
اما، با پيدايش رشتهء «جامعه شناسی اديان»، ابتدا متفکران اين رشته کوشيدند تا به واژهء «کليسا» مفهوم گسترده تری از مفهوم «نهاد سازمان يافتهء مسيحيت» بدهند. در اين راستا آنها کنيسه و آتشکده و مسجد را نيز «کليسا» خوانده و در متون خود به «کليسای اسلامی» يا يهودی اشاره می کردند. لکن، با گسترشی که در رشتهء جامعه شناسی دين پيش آمد، و متفکران غيرمسيحی نيز به قلمروی اين رشته وارد شدند، کارائی اينگونه استفادهء متِوَسع از واژهء «کليسا» مورد ترديد قرار گرفت و کوشش شد تا، بجای آن، اصطلاح ديگری بکار گرفته شود که شامل همه نوع «نهاد سازمان يافتهء دينی» باشد. اينگونه است که امروز بجای اصطلاح «کليسا» از اصطلاح «دين سازمان يافته» (organized religion) ياد می شود و سکولاريسم را نيز بجای «جدا نگاهداری حکومت از کليسا» بصورت «جدا نگاهداری حکومت از دين سازمان يافته» تعريف می کنند.
بدينسان، فرمولی که در جهان امروز می توان برای سکولاريسم ساخت چنين است: هر کجا نهادی به نام «دين سازمان يافته» (مذهب) وجود دارد، سکولارها می کوشند از حضور و دخالت آن در نهاد حکومت جلوگيری کنند، خواه اين «نهاد سازمانی» کليسا نام داشته باشد و خواه کنيسه يا مسجد.
تفاوت در چگونگی نهادسازی
توجه کنيم که همهء اين واژه بازی ها و اصطلاح سازی ها نمی تواند مانع از آن شود که ما به نحوهء شکل گيری نهادهای مختلف در اجتماعات گوناگون توجه نکرده و وضعيت آنها را از ديدگاه چگونگی پديداری و رشد نهاد سازمان يافتهء دين مورد مطالعه و مقايسه قرار ندهيم. و اگر از اين ديدگاه به آن منظره يا مناظر بنگريم بلافاصله متوجه تفاوت های شگرف تمهيدات بشری در تنظيم روابط مابين دو پديدهء «نهاد دين» و «نهاد حکومت» نيز می شويم؛ تفاوت هائی که بی شک به روند متوطن ساختن سکولاريسم در هر جامعه ای شکلی منحصر بفرد می دهند.
در اين زمينه، واقعيت بسيار مهم و انديشه برانگيز آن است که تجربهء مشرق زمين بطور عام، و تجربهء ايران ما بطور خاص، با سرگذشت پديد آمدن مفهوم سکولاريسم در مغرب زمين، تفاوت هائی عمده دارند و عدم توجه به اين تفاوت ها می تواند، در آينده، در راه استقرار سکولاريسم در ايران موانعی صعب العبور را بوجود آورد.
          عموماً، در حکومت های ايرانی پيش از اسلام از يکسو، و حکومت های اسلام سنی، از سوی ديگر، بجای پرداختن به «جدا نگاه داشتن نهاد سازمان يافتهء دين از نهاد حکومت» کوشيده شده که «نهاد دين» استقلال نداشته و در درون نهاد حکومت بوجود يابد و همواره در زير سايهء نهاد حکومت سازمان يابد و همواره تحت سلطهء حکومت باشد.
          من در اين مورد چند سال پيش گزارش مفصلی را با نام «سابقهء جداسازی مذهب از حکومت در ايران» تدوين کرده ام که در سايت شخصی من وجود دارد و در اين مورد شما را به آن گزارش رجوع می دهم(*). اما در اينجا به اختصار بگويم که، صرفنظر سوابق تاريحی اين امر در دوران هخامنشی و اشکانی و ساسانی، هنگامی که حکومت های مسلط بر ايران، و کل قلمروی خلافت اسلامی، «مذهب تسنن» را اختيار کردند، الگوی پيش از اسلام ايران را سرمشق قرار داده و کوشيدند تا از تشکيل «نهاد مستقل و سازمان يافتهء دينی» (بگونهء کليسای روم) در بيرون از ديوانسالاری (يا بوروکراسی bureaucracy)ی خود جلوگيری کنند. اين تمهيد، با اعلام فتوای «انسداد باب اجتهاد» در دوران سلجوقی، رسميت عمومی يافت و کليهء دينکاران سنی بصورت کارکنان ديوانسالاری حکومتی و وزارتخانه های دينی حکومت در آمدند. هنوز هم در سرزمين های سنی نشين اين قاعده باقی است و، از مصر گرفته تا ترکيه، نهادهای دينی در درون ديوانسالاری حکومت قرار داشته و با بودجه و نظارت دولتی اداره می شوند و تا انجا که مقدور باشد از دخالت آنها در امور حکومتی جلوگيری می شود.
          اما، از آنجا که، تا پيش از استقرار صفويان در ايران، مذهب تشيع (در شعبات متنوع خود)، جز موارد کوتاهی همچون عهد آل بويه، به دين رسمی جوامع اسلامی تبديل نشده بود، دينکاران اش هم، از يکسو، آزادانه (حتی اگر بصورت مخفی) به کار خود مشغول بودند و، از سوی ديگر، هرگز نتوانستند «نهاد سازمان يافته» ای را برای خود بوجود آورند. ارنباط شان با يکديگر افقی بود تا سلسله مراتبي، و مرکزيت خاصی نداشتند. در واقع، قدرت حکومت (که نهاد دينی تسنن را در شکم داشت) بصورتی گسترده عليه آنها بود و اجازهء ايجاد نهادهای سازمان يافته را به آنها نمی داد.
          آنگاه، با بقدرت رسيدن صفويان در ايران، و اعلام تشيع دوازده امامی بعنوان مذهب رسمی قلمروی حکومت شان، اين وضع هم عوض شد و صفويان نيز، با اندکی تأخير، راه حکومت های سنی را در پيش گرفته و نهاد سازمان يافتهء دينی را در داخل بوروکراسی خود (و بصورت ايجاد منصب «ملاباشی» به معنی ورير امور دينی) بوجود آوردند.
          بدينسان، از لحاظ عامل «خاک»، وضعيت حکومت های اسلامی بخصوص در ايران، تا پايان انقراض سلسلهء صفويه، صورتی جدا از تجربهء سرزمين های مسيحی داشت و «کليسای اسلامی»، چه در شکل سنی و چه در وجههء شيعی خود، مستقل از حکومت نبود، بلکه جزئی از آن و حقوق بگير آن محسوب می شد.

وضعيت جديد
          با انقراض صفويه، شروع دوران هرج و مرج سياسی، فرارسيدن دوران حکومت نادرشاه افشار، فروپاشيدن دستگاه «ملاباشی ِ» ساخته شده در ديوانسالاری صفوی، و قطع ارتباط دينکاران شيعه با حکومت، مسير تحولات رابطهء دو نهاد دين و حکومت در ايران، پيچش تازه ای بخود گرفت که نه شباهت به ماجراهای اروپا داشت و نه ربطی به صورتی که پيش از اين در سرزمين های تحت قيادت اسلام پيدا کرده بود.
          به عبارت ديگر، در اين دوران، کشورمان با وضعيت جديدی روبرو شد که تا آن روز سابقه نداشت و آن وضعيت نيز شرايطی را آفريد که تا امروز «آب و خاک» وطن ما را چنان مسموم ساخته که حاصل آن همين که، در سه دهه و نيم اخير، دينکاران امامی قادر شده اند حکومت مستقل از خود را منحل ساخته و زمام امور حکومت و قدرت را در دست بگيرندو در واقع حکومت را ضميمهئ ديوانسالاری خود کنند!
          از آنجا که اين «وضعيت جديد» طبعاً «شرايط جديد»ی را بوجود آورده است، می توان انتظار داشت که رويه و روش استقرار ضروری حکومتی سکولار و دموکرات در ايران نيز بايد با توجه به اين وضعيت برنامه ريزی شود و، در نتيجه، ضروری است تا در اين مورد به صورتی مفصل تر به انديشه و توضيح بنشينيم.
          من اما انجام اين امر را به مطلب هفتهء آينده ام موکول می کنم.
8 اسفند 1393 ـ 27 فوريهء 2015
_______________________________________________
* سابقهء جداسازی مذهب از حکومت در ايران
بخش اول
http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2010/111910-PU-EN-Background-of-secularism-in-Iran-Part1.htm
بخش دوم
http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2010/112610-PU-EN-Background-of-secularism-in-Iran-Part2.htm


هيلا صديقي: خانه ات را باد برد تو هنوزم نگرانِ وزشِ باد، در موي مني !؟

http://iranscope.blogspot.com/2015/02/blog-post_26.html
هيلا صديقي: خانه ات را باد برد تو هنوزم نگرانِ وزشِ باد، در موي مني !؟ 
http://iranscope.blogspot.com/2015/02/blog-post_26.html

منیع:
https://www.facebook.com/hila.seddighi/photos/a.743627952366737.1073741829.151854684877403/860204434042421/?type=1&theater

خانه ات را باد برد
تو هنوزم نگرانِ وزشِ باد، در موي مني !؟
مسخِ افيونيِ افسانه ي اصحابِ كدامين غاري ؟
در كدامين خوابي ؟
خواب در چشمِ تو ويرانيِ صد طايفه است ...
تشتِ رسواييِ دزدانِ امارت افتاد
تو نگهدار ، هنوزم دو سرِ شالِ مرا
...
پشتِ اين پرده ي پوسيده ، تو در خوابي و من
با همين زلفكِ ممنوعه ي خود
نردباني به بلنداي سحر ميبافم
تا برآرم خورشيد
و تو در خوابي و آب
از سرت مي گذرد
...
و نديدي هرگز
توي جنگل ، كاج را
شب به شب ، جاي سپيدار زدند
و نبودند پلنگان، وقتي
كه دماوندِ اساطيري را
از كمر، دار زدند
و به هر دانه برنجي كه به رنج
بر سرِ سفره ي ما آمده بود
توي شاليزاران
آهن و آجر و ديوار زدند
...
و تو در خوابي و آب
تشنه ي هامون شد
خونِ زاينده بريد
و نفس هاي شبِ شرجيِ هور
زير گِل ، مدفون شد
...
خانه ات را باد برد
تشتِ رسوايي و غارت افتاد
تو نگهدار به چنگت ، شبِ گيسوي مرا
تا مبادا شبِ قحطي زده ي سفره ي ما
مشتِ خالي ترا باز كند
تا مبادا كه ببينند همه خوي ترا

موي مرا
من حجابم
نه حجابِ تنِ آزاده ي خود
من حجابِ تنِ يغما زده و خوابِ توام
پشتِ اين پرده ي پوسيده تو در خوابي و من
با همين زلفكِ ممنوعه ي خود
نردباني به بلنداي سحر ميبافم
تا برآرم خورشيد
اسپند ٩٣
هيلا صديقي

https://www.facebook.com/hila.seddighi/photos/a.743627952366737.1073741829.151854684877403/860204434042421/?type=1&theater

سه‌شنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۹۳

آیا حقوق بشر بر سکولاریسم اولویت دارد

http://iranscope.blogspot.com/2015/02/blog-post_24.html
آیا حقوق بشر بر سکولاریسم اولویت دارد

نظری مبنی بر اولویت حقوق بشر بر سکولاریسم در پی آغاز تلاش برای "ابتکار گلوبال برای سکولاریسم" از نو  مطرح شده است (1).

ابن بحث بسیار به گفتمان اولویت عدالت اجتماعی بر دموکراسی شبیه است که تمام صفحات تاریخ اروپا را در  قرن بیستم پوشانده است. کارل پاپر بهترین پاسخ را به آن داده است وقی می گوید: "من تا سالها پس از رد مارکسیسم، سوسیالیست ماندم، و اگر میتوانست چیزی شبیه سوسیالیسم، در ادغام با آزادی فردی، وجود داشته باشد، من هنوز نیز سوسیالیست می بودم. چرا که چیزی بهتر از یک زندگی متواضعانه، ساده،و آزاد در یک جامعه تساوی گرا نیست. مدت ها برای من طول کشید تا تشخیص دهم که این رویائی بیش نیست، و اینکه آزادی مهم تر از برابری است، و آنکه کوشش برای تحقق برابری، آزادی را به مخاطره میاندازد: و آنکه اگر آزادی از دست برود، حتی برابری در میان غیر آزادان نیز وجود نخواهد داشت." [کارل پاپر، "درسهائی از این قرن"، 1997، متن انگلیسی، ص5] (2)
 
به عبارت دیگر اولویت دادن به دموکراسی به این معنی نیست که عدالت اجتماعی برای ما مهمتر نیست، بلکه عدالت اجتماعی به معنی واقعی کلمه تنها در رژیمی دموکراتیک قابل تعریف است.

اولویت دادن سکولاریسم بر حقوق بشر نیز دلیل مشابهی دارد. تجربه هزار سال تاریخ اروپا در قرون وسطی نشان داد که  تلاش برای حقوق بشر تا زمانی که مذهب و دولت از هم جدا نشده اند نه تنها نمی تواند به نتیجه ای برسد بلکه حتی جلوی آن تلاش هم گرفته می شود. در واقع تجربه رفرماسیون لوتر و کالوین نشان داد که ژنو کالوین هم دست کمی از واتیکان پاپ نداشت و بالاخره آنچه برای اروپا بعد از قرن ها آزمون و خطا روشن شد این بود که تلاش برای حقوق بشر وقتی می تواند مطرح مانده و به ثمر برسد که مذهب و دولت از هم جدا شده باشند (3).

در نتیجه اولویت دادن به سکولاریسم ابداً به این معنی نیست که حقوق بشر برای ما مهمتر نیست بلکه به این معنا است که در شرایط عدم وجود سکولاریسم نمی شود به حقوق بشر دست یافت و همواره نظیر ژنو کالوین و مصر مرسی در زمان ما حقوق بشر برای گرایش مذهبی معینی برقرار خواهد شد و نه برای همه (4).

به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران

سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://iranscope.blogspot.com 
http://www.iranscope.com
http://www.ghandchi.com
ششم اسفند ماه 1393
February 25, 2015


پانویس:
1.  وقت تشکیل "ابتکار گلوبال برای سکولاریسم" است
http://www.ghandchi.com/871-global-secular-initiative.htm


2. آیا سوسیالیسم عادلانه تر است؟
http://www.ghandchi.com/303-Socialism.htm


3. مذهب بمثابه امری خصوصی در غرب (به انگلیسی)
http://www.ghandchi.com/190-religionwest.htm

 
4. چرا سکولاریسم آینده ایران را رقم خواهد زد
http://www.ghandchi.com/491-SecularismFuturism.htm
 متون برگزیده
http://featured.ghandchi.com
 


Does Human Rights have Priority over Secularism
Sam Ghandchi
http://www.ghandchi.com/881-secularism-humanrights-english.htm

آیا حقوق بشر بر سکولاریسم اولویت دارد
http://www.ghandchi.com/881-secularism-humanrights.htm

A viewpoint discussing priority of human rights to secularism is brought up since efforts for "Global Secular Initiative" have started (1).

This discussion is very similar to the discourse of priority of social justice to democracy which filled the pages of European history in the 20th Century. Karl Popper gave the best response to the argument when he said: "I remained a socialist for several years after my rejection of Marxism; and if there could be such thing as socialism combined with individual liberty, I would be a socialist still. For nothing could be better than living a modest, simple, and free life in an egalitarian society. It took some time before I recognized this is as no more than a beautiful dream; that freedom is more important than equality; that the attempt to realize equality endangers freedom; and that, if freedom is lost, there will not even be equality among the unfree." [Karl Popper, “Lessons of This Century”, 1997, P.5] (2).

In other words, giving priority to democracy does not mean that social justice is not more important for us but it means that social justice in the real sense of the word can only be defined in a democratic system.

Giving priority to secularism over human rights has the same reason. The experience of a thousand years of European history during Middle Ages showed that struggle for human rights not only cannot bear fruit till religion and state are separated but it also prevents such efforts. In fact, the experience of Reformation of Luther and Calvin showed that Calvin's Geneva was not much different from Pope's Vatican and finally what was cleared for Europe after centuries of trial and error was that struggle for human rights can be real and bear fruits when religion and state are separated (3).

Thus giving priority to secularism does not mean that human rights is not more important for us but it means that in the conditions of lack of secularism, human rights cannot be achieved and similar to Calvin's Geneva and Morsi's Egypt in our times, the human rights for a particular religion will be established and not for all (4).


Hoping for a democratic and secular futurist republic in Iran,

Sam Ghandchi, Editor/Publisher
IRANSCOPE
http://www.ghandchi.com 
http://www.iranscope.com

February 25, 2015

Footnotes:
3. "Religion as a Private Matter" in the West!
http://www.ghandchi.com/190-religionwest.htm

 
 
4. Why Secularism maps Iran's Future (in Persian)


ایرانسکوپ#
#iranscope

دوشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۹۳

چرا اسلامگرائی میکشد؟- ویرایش دوم

http://iranscope.blogspot.com/2015/02/blog-post_23.html
چرا اسلامگرائی میکشد؟- ویرایش دوم

مقدمه 2015

مقاله زیر ده سال پیش منتشر شد اما روز گذشته بعد از اعلامیه جهانی تشکیلات اسلامگرای الشباب که در آن از هواداران خود انفجار شاپینگ مال های جهان و مشخصا شاپینگ مال بزرگ آمریکا را در شهر مینیاپولیس طلب کرده است به بهترین وجه این واقعیت رادیکالیسم اسلامگرا را در عصر ما نشان داده که جریانی جنایتکار است و کسانی را که هدف قرار می دهد لزوماً نه توهینی به اسلام کرده اند و نه به اصطلاح عوامل امپریالیسم جهانی هستند. کسانیکه در دستور کار الشباب قرار است کشته شوند نظیر دختر باکره ای هستند که در مثال پایان تمدن آزتک در نوشتار زیر مطرح شده است. یعنی کسی که کاملاً بیگناه است و قربانی شدنش فقط برای هدف این نیروهای در حال زوال جهت قدرت نمایی و ایجاد وحشت در میان پیروانی است که اعتقادشان به چنین آیینی هر روز سست تر می شود.
س.ق.
پنچم اسفند ماه 1393
February 24, 2015

عدم کارائی و سقوط سریع امپراطوری های خاورمیانه یادآور قرون پایانی تمدن آزتک در قاره آمریکا است، زمانی که موبدان آزتک، قربانی کردن انسان را افزایش دادند، نه تنها برای پوشاندن زوال نظام خود، بلکه اساسأ برای تضمین فرمانبرداری طرفداران خود، در شرایط مرگ و انحطاط نظم کهن، سقوطی که از جمله از هم پاشی خود مذهب آزتک را نیز شامل میشد. اسلام شاید در آفریقا در حال رشد باشد، اما در مراکز قدرت خود، یعنی در عربستان و ایران، در حال از هم پاشی است، و مردمی که از شیفتگی اسلامگرایی رهائیده اند، در جستجوی آلترناتیو های سکولار هستند.
Aztec HumanSacrifice

 

ما در عصری زندگی میکنیم که سقوط دنیای قدیم در هر سوی جهان قابل رویت است، و بیشترین مقاومت در جائی است که جامعه در نیم قرن گذشته، بیش از هر جای دیگری، نسبت به ثروتش در حال سکون بوده است، و آن هم دنیای اسلام است، که بخاطر در آمد نفتش، دست نخورده باقی مانده بود. بعوض، در بسیاری بخش های دیگر دنیای بیرون از غرب، مثلأ در هند، خاوردور، یا آمریکای لاتین، غرب مجبور به ايجاد تغییرات جدی یود، تا که نیروی کار برای نیازهای خود را کاراتر سازد، و نقش حکمرانان محلی در آن نقاط بیش از سرایدار منبع طبیعی ای نظیر نفت بود.

تا زمانیکه نفت در شکل ساده استخراج میتوانست بهشت ثروت برای غرب باشد، دنیای اسلام نیز میتوانست دست نخورده باقی بماند. و بدینگونه بود که تغییرات اجتماعی 100 سال پیش، که در جنبش هائی نظیر مشروطیت در ایران منعکس شده بودند، از طرف غرب به عقب کشیده شدند، تا که رهبران اسلامی را راضی کنند، البته تا زمانیکه رهبران اسلامی، منافع غرب را در خاورمیانه از هم نمی گسستند.

اما بحران کنونی جامعه صنعتی بر تمام موسسات خاورمیانه ضربه میزند، و آن موسسات دیگر نمیتوانند در حالت دست نخورده شبه فئودالی، با ساختارهای فاقد کارائی سابق، ادامه حیات دهند. از عربستان سعودی تا عراق، حتی عدم کارائی در تولید نفت نیز مسأله است، و این نیز خود بخشی از بحران است، ودر نتیجه این جوامع دیگر نمیتوانند نظیر گذشته باقی بمانند.

بحران دنیای صنعتی و تغییرات پایه ای بسوی جامعه فراصنعتی از طریق دو نیروی متضاد مورد برخورد قرار گرفته اند. اولی، یعنی آینده نگر ها که برای پاسخ به بحران حاضر، به اقتصاد و سیاست فراصنعتی نظر دارند، چه در شوروی سابق و اروپای شرقی، چه در آمریکا و اروپای غربی، و چه در کشوری جهان سومی نظیر ایران یا سنگاپور. دومی، یعنی نیروهای واپسگرای گذشته، نظیر بنیادگرایان اسلامی که برای حل بحران، نظرشان به عقب، بسوی جامعه پیش صنعتی است.

آیا تسلط روحانیت اسلامی در قدرت در ایران باعث شرایط حاضر است؟ اگر این چنین بود، چرا جنایات مشابه اسلامگرائی در بنگلادش، پاکستان، یا نیجریه نیز دیده میشوند، در صورتیکه آن کشورها رژیم مذهبی (تئوکراسی) ندارند. حقیقت این است که آنچه ما شاهدش هستیم، فراسوی مسأله رژیم مذهبی است. آیا فقط بخاطر این است که اسلام، رفرماسیون و رنسانس نداشته است؟ نه، مسأله حتی فراسوی اسلام است. اساسأ اسلامگرائی بیان مقاومت شدید در برابر سقوط نظم کهن در خاورمیانه است، واین را از طریق دست زدن به قتل هر آنکسی که اصول اساسی اسلام را زیر سوال میبرد، انجام میدهد، و بدینسان سبعیت بنیاد گرایان اسلامی، گردن زدنهایشان و قتلهای فتوائی را شاهدیم (1).

اگر در زمان های ماقبل تاریخ، مذاهبی بودند که قربانی کردن انسان را توجیه میکردند، و اگر در قرون وسطی، مذاهبی بودند که زنده سوزاندن بخاطر کفر را توجیه میکردند، در قرن 21، مذهب *سازمان یافته* اسلامگرائی، مخالفین خود را با *فتوای* (2) رهبرانش میکشد، و فرقه های اسلامگرا این دستورات جنایات وحشیانه، بخاطر توهین به پیغمبر و معبود هایشان را به عمل در میاورند. حتی روحانی میانه روئی، مثل آیت الله منتظری، در یکی از آخرین مصاحبه های خود، هنوز مرتد کشی را، در مورد مسلمان سابق مخالفت جو رد نمیکرد (3).

دنیا بایستی به این دیدگاهی که نقطه نظرات جنایتکارانه مذهب *متشکل* اسلامگرائی را امری خصوصی ببیند، پایان دهد، همانگونه که نقطه نظرات سیاسی *متشکل* نازیسم را بعنوان امری خصوصی قلمداد نمیکند. هیچکس آتش زدن در کوره های آدم سوزی را امر خصوصی معتقدین نازی تصور نمیکند. دنیا نیاز به فاجعه مرکز تجارت نیویورک دیگر، سلمان رشدی دیگر، تسلیمه نسرین دیگر ندارد، تا ببیند این تشکیلاتها فرقه های جنایتکار هستند، و مذهبی بودن یا نبودنشان فرقی ندارد. البته غیرقانونی شدن آنها در صورت عمل کردن نظراتشان است.

اگر امروز مذهب متشکلی در دنیا بود که قربانی کردن دختر باکره را بعنوان یکی از شعائر مذهبی اش جائز میدانست، به آن مراسم بعنوان نظریه  عجیب خصوصی و اعتقادی مذهبی نگریسته نمیشد، بلکه به آن بعنوان سازمانی جنایتکار نگریسته میشد، نه چندان متفاوت از مافیا، و با چنین سازمانی نیروهای پلیس بمثابه *تشکیلاتی* جنایتکار برخورد میکردند، و در صورت قربانی کردن، اینگونه اعمال آن ها نیز مجازات شده، و بعنوان آزادی مذهب تلقی نمیشد.

جامعه جهانی و سازمان ملل، بایستی با این مخاطره عصر ما، یعنی با فتواهای قتل اسلامگرایان بخاطر توهین و کفر، و تمام تشکیلاتهائی که اینگونه اعمال جنایتکارانه را بعمل میگذارند، بطوز جدی برخورد کنند، و آنها را در کنار سازمان های تروریستی دیگر، غیرقانونی اعلام کنند. چه تفاوتی میکند که اینها نام مذهب بر خود بگذارند. پلاتفرم است که تعیین میکند تشکیلاتی جنایتکار است یا انجمنی صلح طلب.


به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://iranscope.blogspot.com 
http://www.iranscope.com
http://www.ghandchi.com
20 بهمن 1383
February 9, 2005 


پانویس:
1.  اسلام و گلوباليسم- ويرايش دوم تقديم به شاهين نجفی
2. خامنه ای و سلمان رشدی
3. آيت الله منتظری: هر تغيير مذهبی ارتداد نيست
 
Why Islamism Kills?- Second Edition
Sam Ghandchi
http://www.ghandchi.com/880-why-islamism-kills-english.htm

چرا اسلامگرائی میکشد؟- ویرایش دوم
http://www.ghandchi.com/880-why-islamism-kills.htm

Preface (2015)

The following article was published ten years ago but yesterday's global announcement of Al-Shabaab Islamist organization asking its supporters to blow up shopping malls across the world and specifically the Mall of America in Minneapolis shows the best the reality of radical Islamism in our times that it is a criminal organization and those it targets have not necessarily insulted Islam nor are they the so-called imperialist lackeys. Those who are supposed to be killed by the order of Al-Shabaab are like the virgin girl who is noted in the Aztec example in the following article. Meaning a person who is totally innocent and the reason for choosing her to be sacrificed is for the goal of showing the declining forcers as powerful to create fear among their own followers whose belief in the faith is getting weaker with every passing day.
SG
February 24, 2015
 
The Middle Eastern Empires are going thru a rapid decline of inefficiency reminding one of the last centuries of Aztec in the American continent, where the Aztec priests increased human sacrifice, not only to cover their decline, but basically to ensure the obedience of their own adherents, in face of the death and decline of the old order, including the disintegration of religion of Aztec itself. Islam maybe growing in Africa, but it is falling apart in its strongholds of Middle East, in Saudi Arabia and Iran, where people are getting disenchanted with Islamism and are looking to secular alternatives.
Aztec HumanSacrifice
 

We are living in an era where the collapse of the old world is happening all around the globe, and the highest resistance is where the society in the last half century has been the most stagnant relative to its wealth, and that is the Islamic world, which remained untouched thanks to its oil income. In contrast, in many other parts of the non-Western world, such as India, Far East or South America, the West had to make drastic changes, to be able to make the work force efficient for its own needs, and the role of local rulers was more than just being the custodians of a natural resource like oil.

As long as the oil in its simple excavation could be a wealth heaven for the West, the Islamic world was able to stay unchanged. This is how modern social changes of 100 years ago, reflected in movements such as the Constitutional Movement of Iran, were retracted by the West, to appease the Islamic leaders, as long as they did not disrupt the Western interests in the Middle East.

But the current crisis of industrial society is impacting all the Middle Eastern enterprises, and they cannot keep being in their untouched semi-feudal inefficient structures anymore. From Saudi Arabia to Iraq, even the production of oil is extremely inefficient, and is itself part of the crisis, and these societies cannot continue to exist as before.

The crisis of industrial world and the glacial changes to a post-industrial society is addressed by two opposite trends. The first, i.e. the futurists, look to post-industrial economy and politics, to address the crisis of the present, whether in the former Soviet Union and Eastern Europe, or in the United States and the Western Europe, or in a third world country like Iran or Singapore. The second, i.e. the retrogressive forces of the past, such as the religious fundamentalists, look backwards to the pre-industrial society, for a solution to the current crisis.

Has the dominance of power in Iran by the Islamic clergy caused the current conditions? If so, then why the same crimes of Islamism can be seen in Bangladesh, Pakistan or Nigeria, where those countries really do not have a theocracy. The truth is that what we are witnessing in the world is way beyond the issue of theocracy. Is it just because Islam has not had its Reformation and Renaissance? No, the problem is even beyond the issue of Islam itself. Basically Islamism is the representation of a strong resistance to the collapse of the old order in the Middle East, and this is done by resorting to the murder of whoever is questioning Islam's fundamental tenets. Thus the brutality of Islamist fundamentalists, their beheadings, and fatwa killings (1).

If in the prehistoric times, there were religions that justified human sacrifice, and if in Medieval Times, there were religions that justified burning of the blasphemous live at the stakes, in this 21st Century, there is the *organized* religion of Islamism that kills opponents by *fatwa* (2) of its religious leaders, and the Islamist mob carries out such heinous crime orders, for insulting their prophet and other idols. Even more moderate clergy, like Ayatollah Montazeri, in one of his last interviews (3), still did not reject mortad killing for those x-Muslims who are belligerent towards Islam.

I think the world should put an end to viewing the criminal *organized* religious views of Islamism as a private matter, the same way that *organized* political views of Nazism are not considered as private matter. Nobody would have considered the burning in the concentration camps as private matter of a Nazi faithful. The world does not need another WTC, another Salman Rushdie, another Taslimeh Nasrin, to see that these organizations are criminal mobs, and being religious or not makes no difference. Of course they can be outlawed if they act on their ideas.

If there was an organized religion in today's world which allowed sacrifice of virgins as its sanctioned practice, it would not be viewed as some fantastic private religious belief, and would be viewed as a murderous organization, not much different from mafia, and such an organization would have been dealt with by police authorities as a criminal *organization*, and if they sacrificed a human, such actions would not be considered as religious freedom.

The global community and the United Nations, must deal with this peril of our times, the murder fatwas of Islamists for blasphemy and insult, and all organizations that plan and act on such criminal practices, must be outlawed, along with the other terrorist organizations. What difference does it make if they call themselves a religion. The platform determines if it is a criminal organization or a peaceful association.

Hoping for a democratic and secular futurist republic in Iran,

Sam Ghandchi, Editor/Publisher
IRANSCOPE
http://www.ghandchi.com 
http://www.iranscope.com

February 9, 2005

Footnotes:
1. Islam and Globalization-Second Edition Dedicated to Shahin Najafi
2. Khamenei and Salman Rushdie
3. Interview with Ayatollah Montazeri (in Persian)

ایرانسکوپ#
#iranscope

جمعه، اسفند ۰۱، ۱۳۹۳

راهکارهای اپوزیسیون جوان ایران

http://iranscope.blogspot.com/2015/02/blog-post_20.html
راهکارهای اپوزیسیون جوان ایران



اگر نگاهی به وبسایت "عصر آنارشیسم" در لینک زیر بیاندازید راهکار بخشی از جوانان را در اپوزیسیون ایران می توانید مطالعه کنید:

در مورد آنارشیسم (1) و پست مدرنیسم (2) در این سالها به تفصیل بحث شده است. در عبن حال تردیدی در این واقعیت نمی توان داشت که جوانان امروز چندان شباهتی به نسل جنبش سبز ندارند (3).

شاید اولین حرکتی که در 20 سال گذشته در ایران به چالش جریان ملقب به "اصلاحات" (4) برخاست، جبهه دموکراتیک حشمت طبرزدی بود. متأسفانه با گذشت زمان، بجای شکل دادن جریان سیاسی آینده نگر، فعالان جبهه دموکراتیک خود را با بازماندگان جریانات سیاسی مختلف ماقبل اصلاحات تعریف کردند (5). با اینحال نمی توان فقط به آنها خرده گرفت چرا که صاحب نظران آینده نگر در داخل ایران یا از سیاست دوری می گزیدند و یا اگر موضع سیاسی می گرفتند با جریان اصلاح طلب یا حتی اصولگرایان درون رژیم سمتگیری می کردند و عده ای نیز خود را از نظر سیاسی با جریانات سیاسی ماقبل اصلاحات، تعریف می کردند. البته فقدان سمتگیری مستقل سیاسی صاحب نظران آینده نگر ویژه ایران نبوده و متأسفانه معضلی بین المللی است (6).

در نتیجه جنبش سیاسی ایران چه پیش از جریان اصلاحات اسلامی و چه بعد از آن میراث آماده ای نظیر حزبی مدرن برای نسل جوان کشور بجا نگذاشته است و موانع تشکیل حزبی آینده نگر (7) هم کم نیست. در چنین وضعیتی قابل فهم است که نسل جوان، به آنارشیسم تمایل پیدا کند. اما تشکیل دادن حزبی با پلاتفرمی آینده نگر (8) می تواند رهبری آینده ایران را به نحوی مؤثر در دورانی که جهان هر روز به سینگولاریته (9) نزدیک تر می شود، به ثمر برساند، هر چند انجام چنین کاری بسیار دشوار است.

به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران

سام قندچی، ناشر و سردبير
ایرانسکوپ
http://www.ghandchi.com  
دوم اسفند ماه 1393
February 21, 2015

پانویس:
1.  آنارشیسم مسکن است اما درمان نیست
http://www.ghandchi.com/820-anarchism-youth.htm
آیا مردم ایران برای دموکراسی آمادگی دارند؟
http://www.ghandchi.com/837-democracy-readiness.htm
خاورمیانه در دام اتوپیسم
http://www.ghandchi.com/821-middle-east-utopianism.htm
مشکل اصلی سکولارهای ایران
http://www.ghandchi.com/816-seculars-problem.htm


2. سخنی با هواداران فوکو و دریدا در جنبش سیاسی ایران
http://www.ghandchi.com/867-derrida-foucault.htm
دموکراسی سکولار نه پایان که آغاز کار است
http://www.ghandchi.com/868-democracy-secular.htm
درسی که می توان از اروپای شرقی آموخت
http://www.ghandchi.com/851-eastern-europe.htm


3. جوانان امروز چندان شباهتی به نسل جنبش سبز ندارند
http://www.ghandchi.com/833-new-youth.htm


4. اصلاح طلبی ارتجاعی
http://www.ghandchi.com/249-ReactionaryReformism.htm
اسلام و گلوباليسم- ويرايش دوم تقديم به شاهين نجفی
 http://www.ghandchi.com/695-IslamGlobalization.htm

5. درباره جبهه دموکراتيک مهندس طبرزدی
http://www.ghandchi.com/775-tabarzadi-idf.htm


 
6. کورزویل، هری پاتر، و حزب آینده نگر
http://www.ghandchi.com/479-KurzweilFuturism.htm


7. موانع مقابل شکل گیری حزب آینده نگر
http://www.ghandchi.com/724-futurist-party-obstacles.htm


  
8. پلاتفرم پیشنهادی حزب آینده نگر
9. آینده نگری و پایان مرگ
https://www.youtube.com/watch?v=CW81mhrFbBo


 
متون برگزیده


ایرانسکوپ#
#iranscope

پنجشنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۹۳

دو نوع حمله فاشیستی به محمد خاتمی

http://iranscope.blogspot.com/2015/02/blog-post_19.html
دو نوع حمله فاشیستی به محمد خاتمی

سه روز پیش جریانات تندرو در ایران حمله فاشیستی تازه ای را علیه سید محمد خاتمی راه انداختند.  سخنگوی قوه قضاییه گفت رسانه ها حق ندارند تصویر یا مطلبی را از آقای خاتمی منتشر کنند و اقدام به چنین کاری را تخلف حقوقی برای نشریات اعلام کرد . استبدادی بودن تصمیم اخیر قوه قضاییه در مورد رییس جمهوری اسبق ایران و محکوم بودن چنین حکم حقوقی از دیدگاه هر انسان پای بند به حقوق بشر آنقدر آشکار است که نیازی به توضیح ندارد (1).

اما مخالفان آقای خاتمی تنها تندرو های اصولگرا نیستند. بسیاری از اصلاح طلبان نیز از سوی دیگر نظرات ایشان را محافظه کارانه دانسته و نقد می کنند. برخی سکولارها نظیر نگارنده این سظور با کل برنامه اصلاح طلبان از جمله آقای خاتمی اختلاف دارند و هیچگاه ایشان را امیرکبیر ایران تصور نکرده اند (2).

با اینحال اختلاف نظری با برخورد فاشیستی به آقای خاتمی متفاوت است. متأسفانه در این چند روز فقط شاهد حمله تندروهای رژیم به سید محمد خاتمی نبوده ایم. برخی سکولارها نیز بجای حمایت از حقوق آقای خاتمی و محکوم کردن این اقدام استبدادی قوه قضاییه، به ایشان بخاظر آخوند بودن حمله ور شده اند. اتفاقاً فاشیسم هیتلری هم روحانیون را منسوخ می دانست که باید نابود شوند.

متأسفانه در اپوزیسیون ایران عده ای درباره آخوندها نظیر فاشیسم هیتلری حرف می زنند. ممکن است بخشی از مسلمانان تصمیم بگیرند بدون آخوند، خود مسائل مذهبی شان را حل و فصل کنند؛ حتی عده ای اسلام را کنار بگذارند. اما آنهایی که مسلمان می مانند و می خواهند که آخوندی به امور مذهبی شان رسیدگی کند، حق دارند در جامعه سکولار مسجد خود را داشته باشند و آخوند هم برایشان کار کند گرچه به خرج خودشان و نه دولت. اینکه کار آخوندها بنظر برخی افراد غیرمذهبی، مفتخوری است، کار بسیاری دیگران نظیر سیاستمداران، فلاسفه و ادیبان هم از نظر عده ای دیگر مفتخوری است. حملات فاشیستی به هر آخوند از جمله آقای خاتمی آنهم وقتی ایشان مورد حمله جریانات راست افراطی قرار دارد اصلا برازنده هیچ هوادار حقوق بشر نیست.

به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران

سام قندچی، ناشر و سردبير
ایرانسکوپ
http://www.ghandchi.com  
سی ام بهمن ماه 1393
February 19, 2015

پانویس:
1. محسنی اژه‌ای: رسانه‌ها حق انتشار تصویر یا مطلبی از محمد خاتمی ندارند
http://www.radiofarda.com/content/f4_ejei_ban_khatami_text_picture/26852598.html


2. اصلاح طلبی ارتجاعی
http://www.ghandchi.com/249-ReactionaryReformism.htm


 
متون برگزیده


 

ایرانسکوپ#
#iranscope

سه‌شنبه، بهمن ۲۸، ۱۳۹۳

تغییر تاکتیک افراطیون سنی مذهب

http://iranscope.blogspot.com/2015/02/blog-post_17.html
تغییر تاکتیک افراطیون سنی مذهب

جریانات افراطی اسلامگرا در جهان همیشه تاکتیک واحدی را بر نگزیده اند. مثلاً در نیمه دوم قرن بیستم سیدقطب از رهبران اخوان المسلمین در مصر به رغم تکیه بر مبارزه ایدئولوژیک،  مورد حمایت بسیاری از اسلامگرایان شیعه افراطی معتقد به ترور، نظیر مجتبی نواب صفوی در ایران بود، و بالاخره نیز خود سبد قطب به اتهام توطئه برای ترور جمال عبدالناصر اعدام شد. اما همین اخوان المسلمین نیم قرن بعد هنگامیکه در پی جنبش بهار عربی در سال 2012 در مصر به قدرت رسیدند دولت اصلاح طلب اسلامی به رهبری محمد مرسی تشکیل دادند؛ گرچه بخاطر تنگ نظری، حمایت نیروهای سکولار مصر را خیلی زود از دست دادند، و دست آخر نیز با کودتای نظامیان به رهبری ژنرال السیسی سرنگون شدند. پس از آن نیز بسیاری از هواداران اخوان المسلمین به داعش پیوسته اند.

در دو دهه گذشته القاعده جریان عمده تروریستی اسلامگرای افراطی سنی مذهب بود که از یکسو در اتحاد با طالبان در افغانستان به تأسیس دولت اسلامی افراطی سنی مذهب یاری رساند و از سوی دیگر تشکیلات نظامی پرقدرتی ساخت که قادر شد در سوی دیگر کره زمین کشتار بیش از 3000 نفر مردم بیگناه را در نیویورک در يازدهم سپتامبر 2001 سازمان دهد. تاکتیک القاعده ایجاد سازمانی بسیار منضبط و وسیع از رهبران، اعضاء و هواداران بود که قادر به انجام چنین عملیات تروریستی در جهان باشد.

در حاشیه بد نیست اشاره کنم که در سالهای پیش از 2001 که هنوز وب چندان مرسوم نبود و گروه های بحث اینترنتی از سِرورهای اِن اِن تی پی در یوزنت استفاده می کردند گاهی طرفداران طالبان هم به یوزنت می آمدند ولی فقط برای ضدیت با تکنولوژی و اینترنت، روشی که طالبان پیش از حمله آمریکا در دولت خودشان در افغانستان، اعمال می کردند. به یاد دارم با هوادارانشان در آن سالها چند بار در یوزنت وارد بحث شدم و گفتم شما که نابود کننده تکنولوژی هستید و در افغانستان اینترنت را ممنوع کرده اید پس چرا خودتان در اینترنت فعالیت می کنید. جالب بود که برای این بحث جوابی نداشتند. آن سالها در ایران فقط آیت الله جنتی طرفدار ممنوع کردن کل اینترنت بود اما در افغانستان، طالبان کاملاً اینترنت را ممنوع کرده بود. البته امروز اسلامگرایان افراطی نظیر داعش، اینترنت را عرصه اصلی فعالیت خود کرده اند و بنظر می رسد ضدیت با تکنولوژی را کنار گذاشته اند. به اصل بحث برگردیم.

پس از یازدهم سپتامبر تشکیلات القاعده تاکتیک خود را که مبتنی بر تشکیلاتی قوی و منضبط با سلسله مراتب دقیق بود، ادامه داد، اما این کار نه تنها آنها را نیرومندتر نکرد بلکه ضربه پذیرتر شدند و بالاخره نیز خود بن لادن در اثر این تاکتیک که روزی از آنها قدر قدرتی ساخته بود توسط نیروهای آمریکایی محاصره شده و کشته شد. بنظر می رسد نیروهای اسلامگرای افراطی بعد از آن شکست به این نتیجه رسیده اند که تاکتیکشان را عوض کنند و دیگر بجای ایجاد تشکیلاتی با سلسله مراتب و منضبط، گروهای شبه پارتیزانی درست می کنند که اساساً رابطه ارگانیکی با هم ندارند و فقط استراتژی عمومی اسلامگرایان افراطی را دنبال می کنند. احتمالاً اقدامات اخیر گروه های اسلامگرای افراطی در پاریس که خود را حامی هم القاعده و هم داعش اعلام کردند و مدعی رهبریت القاعده یمن در عملیات بودند، و همچنین اقدامات تروریستی سه روز گذشته در دانمارک و لیبی، به این شکل صورت گرفته است. حتی بنظر می رسد بمبگذاری در ماراتان بوستون در سال گذشته نمونه دیگری از همین تاکتیک جدید اسلامگرایان است. با اینحال استراتژی اسلامگرایان تغییری نکرده و استراتژی گلوبال مقابله با آن نیز به تفصیل بحث شده است (1).

به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران

سام قندچی، ناشر و سردبير
ایرانسکوپ
http://www.ghandchi.com  
بیست و هشتم بهمن ماه 1393
February 17, 2015

پانویس:
1. وقت تشکیل "ابتکار گلوبال برای سکولاریسم" است
http://www.ghandchi.com/871-global-secular-initiative.htm 

Time for a Global Secular Initiative
http://www.ghandchi.com/871-global-secular-initiative-english.htm


چرا سکولاريسم آينده ايران را رقم خواهد زد
http://www.ghandchi.com/491-SecularismFuturism.htm  


متون برگزیده


ایرانسکوپ#
#iranscope

پنجشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۹۳

تازه شدن درد دلها در سالگرد انقلاب پنجاه و هفت

http://iranscope.blogspot.com/2015/02/blog-post_12.html
تازه شدن درد دلها در سالگرد انقلاب پنجاه و هفت
http://iranscope.blogspot.com/2015/02/blog-post_12.html

دوباره سالگرد دیگری از انقلاب 57 برگزار شد. در مورد انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب آمریکا که بیش از دو قرن از وقوع آنها گذشته همچنان نظرات تازه ای توسط مورخان مطرح می شود. همچنین درباره انقلاب مشروطه که یک قرن پیش در ایران رخ داد، بحثهای تاریخی ادامه دارد. انقلاب 57 نیز به تفصیل سالهاست بحث شده و خواهد شد (1). اما در سالگرد انقلاب، همه ساله دولت ایران و اپوزیسیون با حرارت زیاد آنگونه صحبت می کنند، که گویی امروز بهمن 57 است.

دولت ایران این تصور را می دهد که کشور هنوز در شرایط انقلابی قرار دارد و از تکرار شعارهای گذشته در خیابانها، تلویزیون و رادیو کم نمیگذارد و اپوزیسیون نیز بحثهایی را ادامه می دهد که اگر فلان فرد یا جریان این کار را می کرد یا نمی کرد، چنان و چنین می شد یا نمی شد، گویی امروز در حال انقلاب کردن است. اما نمی دانم آیا همه بحثهای سالگرد انقلاب، آموختن از تجربه انقلاب، نظیر آموختن از بسیاری رویدادهای تاریخی دیگر است، یا اینکه نوعی نخواستن برای روبرو شدن با واقعیت جامعه کنونی ایران، چه برای رژیم و چه برای اپوزیسیون. به هر حال بعد از چند روز دوباره زندگی به حالت عادی باز می گردد و همه این حرفها به بوته فراموشی سپرده می شود تا سال بعد. البته مورخان همچنان به کار خود ادامه می دهند چون تاریخ موضوعی است نظیر عرصه های دیگر دانش.

مشکل دولت و اپوزیسیون در ایران عدم قبول واقعیت کنونی است. مثلاً دولت حتی فعالین حقوق بشر را که گناهشان فقط اعتراض به نارسایی های اجتماعی و رفتار دولت با فعالین سیاسی است، به زندان می اندازد. مثل این است که مثلا دولت در آمریکا بیاید و اعضا ای سی ال یو* را به زندان بیاندازد. اپوزیسیون هم اساساً در ایران جریانی مسالمت آمیز است که می تواند به حل و فصل بسیاری از مشکلات کشور کمک کند و دادن تصویری بسیار رادیکال از اپوزیسیون چه از سوی رژیم و چه از سوی اپوزیسیون باعث می شود آنچه برای پیشبرد جامعه امکانپذیر است نیز صورت نگیرد. ما در وضعیتی نظیر انقلاب 57 نیستیم.

شخصاً با اینکه نظرم با آقایان رضا پهلوی، میرحسین موسوی یا مهدی کروبی متفاوت است و به روشنی نیز گفته ام (2) اما نمی فهمم چرا آنها حق ندارند در ایران آزادانه بعنوان اپوزیسیون فعالیت کنند. همانطور که شخصاً در اینترنت اختلاف خود را با آنها نوشته ام چرا در جامعه ایران نیز نتوانند آنها نظرشان را بحث کنند و مخالفانشان اینگونه با نظر آنها مخالفت کنند. مگر هیچکدام از این سه نفر به کسی گفته اند که علیه دولت جمهوری اسلامی تفنگ بردارند؟ مگر خودشان تفنگ برداشته اند؟ این راهی است که امروز اکثر نقاط جهان پذیرفته اند و اپوزیسیون به موازات دولت موجود حق حیات دارد و نه تنها اینگونه تنش زدایی می شود بلکه متقابلاً به پیشرفت کار مملکت کمک می کنند. این راهکار در دنیای کنونی است. امروز دنیای 50 سال پیش نیست و حتی نگاهی ساده به زندگی اجتماعی در خود ایران این واقعیت را نشان می دهد و دیدن آن نیازی به بحثهای تاریخی ندارد. آنچه لازم است کمی حسن نیت از هر دوسو است.

به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران

سام قندچی، ناشر و سردبير
ایرانسکوپ
http://www.ghandchi.com  
بیست و سوم بهمن ماه 1393
February 12, 2015

پانویس:
*ACLU
1. ايران آينده نگر
http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm

چند کلمه ای در سالگرد انقلاب پنجاه و هفت
http://iranscope.blogspot.com/2015/02/blog-post_5.html

 
2. میرحسین موسوی و رضا پهلوی رهبران دموکراتیک نیستند
http://www.ghandchi.com/848-mousavi-rezapahlavi.htm





متون برگزیده
http://featured.ghandchi.com 

ایرانسکوپ#
#iranscope

بايگانی وبلاگ