دوشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۹

مصاحبه ای با خانواده هنرمند سيحون

مادر حسين رونقی ملکی با اعتصاب غذا و فريادهای خود ملاقات حضوری با پسرش را گرفت، رهانا


مادر حسين رونقی ملکی با اعتصاب غذا و فريادهای خود ملاقات حضوری با پسرش را گرفت، رهانا
http://news.gooya.com/politics/archives/2010/05/105569.php

سومين ديدار حسين رونقی ملکی، وبلاگ‌نويس و روزنامه‌نگار با خانواده‌اش در حالی صورت گرفت مادر وی در مقابل زندان اوين دست به اعتصاب غذا زده بود.

مجتبی سميع‌نژاد - رهانا: پدر و مادر حسين رونقی ملکی، فعال حقوق بشر و وبلاگ‌نويس پس از مکالمه‌ی کوتاهی با فرزندشان و اطلاع يافتن از شرايط جسمی وخيم وی در زندان در ملاقاتی با عباس جعفری دولت‌آبادی خواستار ملاقات حضوری با فرزند خود شدند که با آن مخالفت شد.

يکی از اعضای خانواده‌ی حسين رونقی ملکی در گفتگو با خبرنگار رهانا گفت: در خواست ملاقات با حسين در حالی از سوی دادستان تهران رد شد که خبر اعتصاب غذای او به همراه مجيد توکلی و کوهيار گودرزی در رسانه‌‌ها منتشر شده بود، اما اين در حالی بود که به دليل مشکل کليه که حسين در زندان از آن رنج می‌برد، خانواده‌ی او اصرار بر ملاقات با فرزندشان داشتند.

وی در ادامه گفت: همزمان با شنيدن جواب منفی برای ملاقات حضوری، مادر حسين رونقی همزمان با فرزندش تصميم به اعتصاب غذا گرفت.

او با اشاره به حضور و اعتصاب غذای مادر حسين رونقی ملکی در مقابل زندان اوين گفت: در خواست مادر حسين اين بود که تا زمانی‌که ملاقاتی انجام نگيرد همچنان در مقابل زندان اوين به اعتصاب غذای خود ادامه خواهد داد. از سوی ديگر در مقابل اين اعتصاب غذا، ماموران امنيتی زندان گفته بودند تا هر وقت می خواهيد در اعتصاب غذا باقی بمانيد و قرار نيست که با اين اعتصابها به خواست‌های خودتان برسيد.

وی اظهار داشت: تا جايی که بعد از چند روز که از اعتصاب غذای مادر حسين رونقی می‌گذشت، با توجه به عدم همکاری مسئولان برای ملاقات حضوری، مادر رونقی با داد و فرياد اعتراض خود را نسبت به وضع موجود در مقابل زندان اوين عنوان کرد و به علت جلوگيری از ايجاد فضای متشنج توسط او و آرام کردن جو حاکم، ماموران او را به دستور مقامات زندان به داخل راهنمايی و پس از ديدار با قاضی زندان و بيان خواسته های خود و اعتراض به عدم صدور مجوز برای ملاقات با فرزندش ، قاضی اجازه ملاقات حضوری با فرزندش را صادر کرد.

وی در ادامه گقت: در اين ملاقات حسين با توجه به بيماری قلبی و وضع بد جسمی و روحی مادرش اصرار در شکستن اعتصاب غذای مادر خود را کرد.

پس از اين ملاقات حسين رونقی ملکی، وبلاگ‌نويس و فعال حقوق بشر به سلول انفرادی منتقل شد. اين سومين ملاقات وی با خانواده در طول ۶ ماه بازداشت او بوده است.

شرايط جسمی وی طی آخرين تماس تلفنی او که شنبه شب با خانواده خود داشته مناسب عنوان نشده به صورتی که وی به راحتی قدرت تکلم نداشته و از ضعف عمومی برخوردار بوده است.

گفته می‌شود که پرونده حسين رونقی پس از شش ماه بازداشت در زندان اوين در مراحل پايانی خود قرار دارد و طی هفته جاری بازجويی وی تکميل خواهد شد.

حسين رونقی ملکی (بابک خرمدين) در دی ماه ۱۳۸۸ بازداشت و در تاريخ سوم خرداد ماه در پی اعتصاب غذا به سلول‌های انفرادی زندان اوين منتقل شد.

یکشنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۹

فيروزه خطيبی-دنيس هاپر درگذشت


فيروزه خطيبی-دنيس هاپر درگذشت
http://www1.voanews.com/persian/news/arts/Dennishopperdeath-2010-5-29-95194654.html

دنیس هاپر بازیگر، نقاش، تهیه کننده و کارگردان سینما که توانست با فیلم «ایزی رایدر» انقلابی در سینمای مستقل آمریکا به وجود بیاورد در سن ٧۴ سالگی به علت ابتلا به سرطان درشهر «ونیس» در حومه لس آنجلس درگذشت.

دنیس هاپر که برای نخستین بار در فیلم «شورش بی دلیل» در مقابل «جیمزدین» ظاهر شد، بعدها در دهه ۶٠ میلادی با کارگردانی و شرکت در فیلم «ایزی رایدرEasy Rider » در نقش یک هیپی موتور سوار به معروفیتی جهانی رسید. فیلمی که در آن او به همراه «پیترفوندا» و «جک نیکلسون» جهت فیلمسازی هالیوود را برای همیشه عوض کرد.

هاپر که علیرغم استعداد سرشار و دیدگاه پسا مدرنی به خاطر رفتار غیر معقول و غیرقابل پیش بینی که از روح آزاد و بی قید و بند او سرچشمه می گرفت هرگز نتوانست آنچنان که باید با جریان های اصلی صنعت فیلمسازی در هالیوود کنار بیاید، توانست از طریق فیلم های بیاد ماندنی چون «مخمل آبی» مهارت ها و شیوه بازیگری خاص خود را به نمایش بگذارد.

هاپر که در سال ٢٠٠٩ به سرطان پروستاتی غیرقابل معالجه مبتلا شده بود روز شنبه در خانه مسکونی خود در شهر ساحلی «ونیس» در لس آنجلس در حالی که اعضای خانواده و دوستان نزدیک او در کنارش بودند دار فانی را وداع گفت.

آخرین بار که دنیس هاپر با وجود بیماری در میان جمع حضور یافت در ماه مارس امسال بود که او برای دریافت ستاره مخصوص خود در «بلوار هالیوود» در مراسم ویژه ای که به این مناسبت برگزار می شد شرکت کرد. هاپر در حالی که ضعیف و لاغر به نظر می رسید در مقابل سینمای معروف «ایجیپشنEgyption » توانست چهار صد و سومین ستاره روی این پیاده رو را که به نام او مزین شده بود دریافت کند.

دنیس هاپر که از همان ابتدای دوران بازیگری به خاطر رفتار عصیان گرانه، استفاده از مشروب و مواد مخدر، فرصت های بی شماری را برای خلق یک زندگی حرفه ای جدی از دست داده بود یک بار در صحنه فیلمبرداری چنان «جان وین» را به خشم می آورد که این هنرپیشه قدیمی با تفنگ شروع به دویدن به دنبال او می کند.

اما این همه هنگامی فراموش شد که «دنیس هاپر» جوان و تازه کار به همراه یک بازیگر گمنام دیگر به نام «پیتر فوندا» فیلمنامه ای را درباره دو «هیپی» حشیش کش و دلال مواد مخدر که با موتورسیکلت از نواحی غربی و جنوبی آمریکا راهی نیواورلئان و جشن سالیانه «مارتی گرا» هستند فیلمی ساخت که امروز بنیان گذار جنبش سینمای مستقل آمریکا محسوب می شود.

شخصیت های«هاپر» و «فوندا» درداستان فیلم «ایزی رایدر» با یک وکیل جوان ودائم الخمری هم روبرو می شوند که نقش او را «جک نیکلسون» ایفا می کند واین نقشی است که نیکلسون را به جهانیان معرفی کرد هرچند دروحله اول دنیس هاپربا گزینش او برای ایفای این نقش مخالف بود.

دنیس هاپر درمورد فیلم «ایزی رایدر» درسال ٢٠٠٩ به آسوشیتد پرس گفته بود:« فیلم ایزی رایدر هرگز برای من داستان زندگی دوموتورسیکلت سوار محسوب نمی شود بلکه این فیلمی بود که برای نخستین بار شرایط و وضعیت سیاسی و اجتماعی آن زمان آمریکا را به صورتی غیرمتداول به نمایش می گذاشت.»

فیلم «ایزی رایدر» که تهیه کننده آن پیتر فوندا بود با ٣٨٠ هزار دلار ساخته شد ولی در همان سال اول فروش آن در سراسر جهان به بیش از ۴٠ میلیون دلار رسید. مبلغی که در آن زمان یک فروش گیشه خارق العاده به شمار می رفت.

این فیلم در زمان خود در جشنواره سینمایی «کن» در جنوب فرانسه سر و صدای زیادی بر پا کرد و از استقبال بی نظیر منتقدین برخوردار شد و «دنیس هاپر» و «پیترفوندا» همان سال نامزد دریاف جایزه اسکار بهترین فیلمنامه سال شدند. گذشته از این فیلم «ایزی رایدر» هم اکنون در فهرست ١٠٠ فیلم برجسته در «سینماتک» آمریکا نگهداری می شود. در سال ١٩٩٨ فیلم «ایزی رایدر» از طرف سازمان ملی ثبت آثار سینمایی ایالات متحده آمریکا به عنوان فیلمی که از لحاظ فرهنگی، اجتماعی و تاریخی ارزش نگهداری دارد ثبت شده است.

یک سال پس از «ایزی رایدر» با سرمایه گزاری استودیوی فیلمسازی یونیورسال، دنیس هاپر که اکنون عنوان برجسته ترین کارگردان جوان هالیوود را از آن خود ساخته بود به ساختن دومین فیلم خود «آخرین فیلم» پرداخت. این فیلم که سرنوشتی شبیه به عنوان آن داشت آنچنان شکست خورد که هالیوود به مدت ١٠ سال از دنیس هاپر روی برگرداند.

دراین دوران هاپر به کا ربازی در فیلم های اروپایی پرداخت اما درسال ١٩٧٩ دنیس هاپر یک بار دیگر و این بار با فیلم «آپاکالیپس اکنونApocolypse Now- » فیلمی درباره وقایع جنگ ویتنام - ساخته فرانسیس فورد کاپولا به صحنه بازگشت و یکی از بهترین بازی های خود را در نقش یک روزنامه نگار معتاد به مواد مخدر ارائه داد.

سال های بعد از این فیلم، دوران دشواری برای دنیس هاپر به همراه داشت. او چندین بار برای ترک مواد مخدر و الکل روانه کلینیک های مختلف شد و پیش از آن که بالاخره در اواخر دهه هشتاد موفق به ترک کامل این مواد شود یک بار نیز در یک آسایشگاه روانی در لس آنجلس بستری شد.

دنیس هاپر در چند سال گذشته در فیلم های مختلف هالیوود به ایفای نقش پرداخت اما بازی چشمگیر او در فیلم «مخمل آبی» Blue Velvet ساخته «دیوید لینچ» کارگردان موج نوی آمریکایی، نام او را در فهرست پنجاه نفری بهترین شخصیت منفی سینما قرار داد.

هاپر سال ها در منطقه «بوهمی» ساحل ونیس در خانه ای که آرشیتکت معروف «فرانک گری» آن را طراحی کرده زندگی می کرد. در سال های آخر زندگی، هاپر به عنوان مشاور با یک شرکت تبلیغاتی و فروش بیمه کارمی کرد. تمایلات سیاسی او نیز چون روحیه اش غیر قابل پیش بینی بود. او پس از آنکه مدتی به کمپین انتخاباتی حزب جمهوری خواه کمک های مالی می کرد ناگهان در سال ۲۰۰۸ به باراک اوباما رای داد.

دنیس هاپر در مزرعه کوچکی در «داج سیتی» کانزاس به دنیا آمد و در پنج سالگی با تماشای یک فیلم به شدت به سینما علاقه مند شد.

شنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۹

قندچی: ايران-جمهوري آينده نگر


ايران-جمهوري آينده نگر-ويرايش سوم
سام قندچي
http://www.ghandchi.com/411-FuturistRepublic.htm

پرزيدنت جمهوري اسلامي ايران، حجت الاسلام خاتمي، پس از هشت سال بودن در مقام رياست جمهوري، سخنراني آتشيني درباره دفاع از ايران در برابر تجاوز آمريکا نموده، با تأکيد بر نياز ايرانيان به محرم، عاشورا، و ديگر شعائر شيعه، و ايشان متذکر شده اند که روح محرم، روح انقلاب 57 بوده است. در سخنراني خود، وي همچنين از اتحاد گروه هاي طرفدار جمهوري اسلامي پشتيباني کرده است، و براي ترغيب اين گروه ها نيز ، علاقه خميني، پايه گذار جمهوري اسلامي، به اينگونه اتحاد ها را، مرجع قرار داده است.

واقعيت اين است که امروز، ما در سالهاي اول پس از انقلاب 57 نيستيم، که از حمله خارجي در شرف وقوع، براي جلب حمايت از جمهوري اسلامي بشود استفاده کرد. بزرگترين تهديد به استقلال ايران، خود جمهوري اسلامي است، و اکنون زمان پايان دادن به جمهوري اسلامي ، و آغاز جمهوري آينده نگر است، يک جمهوري مبتني بر مقامات انتخابي و با جدائي کامل مذهب و دولت.

برعکس آنچه آقاي خاتمي ادعا ميکند، نه تنها عاشورا و ديگر سنتهاي شيعه، ما ايرانيان را متحد نميکند، تحميل اين شعائر مذهبي از سوي دولت در 26 سال اخير، ايران و ايراني را به تفرقه کشيده است، و دقيقأ اين آنچيزي بود که در انقلاب 57 غلط بود، و انقلاب را انقلابي واپس گرا کرد، همانگونه که در آينده نگري و انقلاب 57 توضيح داده ام (http://www.ghandchi.com/355-Iran1357Eng.htm) و ديگر نيازي به ادامه طريق 26 ساله نيِست، که راهي است شکست خورده .

و آقاي خاتمي هنوز از آيت الله خميني نقل قول ميکند، گوئي خميني شخصيت متحد کننده مورد علاقه، در تاريخ ايران است. خميني اي که درست پس از امضاي قرارداد صلح با عراق، دستور قتل عام اول سپتامبر 1367 زندانيان سياسي را صادر کرد، تا که اعتراضات ايرانيان درمورد رهبري غلط وي در ايران و جنگ را خنثي کند. در صحنه بين المللي، گروگانگيري و فتواي جنايت بار خميني براي قتل سلمان رشدي (http://www.ghandchi.com/366-Khamenei.htm) نه تنها به وجهه ايرانيان در خارج لطمه زد، بلکه خود خميني نير به يکي از منفور ترين چهره هاي تاريخ معاصر تبديل شد. در نتيجه نقل قول از ارثيه خميني توسط آقاي خاتمي، براي اتحاد فراکسيون هاي طرفدار جمهوري اسلامي، کوششي بي ثمر است، و تمام اين فراکسيون ها با هم، بهمراه کشتي درحال غرق شدن جمهوري اسلامي، غرق خواهند شد.

از ديدگاه مردم ايران، برعکس آنچه آقاي خاتمي از مردم خواسته است، که انرژي خود را صرف رفتن به صندوق هاي رأي جمهوري اسلامي کنند، تا آنچه جمهوري اسلامي ميخواهد را انتخاب کنند، رأي ما آنچيزي است که ما ميخواهيم، يعني *پايان* جمهوري اسلامي و آغاز جمهوري آينده نگر. بله ما جمهوري اسلامي نميخواهيم. رأي ما شروع جمهوري آينده نگري است که بر مبناي عاشورا و ديگر شعائر شيعه، بعنوان ابزار سياسي جهت تحميل قدرت اسلامگرايان نباشد. رأي ما براي داشتن يک جمهوري سکولار، فدرال، دموکراتيک، و آينده نگر است. بله، ما براي پايان جمهوري اسلامي و آغاز چنين جمهوري آينده نگر رأي ميدهيم.

***

چرا من مينويسم رياست جمهوري *شکست خورده* خاتمي؟ براي اينکه رياست جمهوري وي با قول اصلاحات در دولت اسلامي، و آوردن دموکراسي به ايران آغاز شد. در عمل، در بهترين حالت اين دموکراسي اسلامي (http://www.ghandchi.com/308-IslamicDemocracy.htm)، در مقايسه با رياست جمهوري قبلي، بمعني برسميت شناختن چند گروه اسلامي بيشتر بود، اما کماکان حتي براي برسميت شناختن گروه هاي غير اسلامي اقدامي نشد، تا چه رسد به اينکه گروه هاي غير اسلامي بتوانند براي مقامات سه قوه دولت انتخاب شوند، و حتي بدتر آنکه خاتمي کاملأ در *حفاظت* از گروه هاي دموکراتيک نا موفق بود، آنچه که چشم اسفنديار همه دولت هاي ايران بوده است.

من بايستي اشاره کنم که حتي دولت هاي واقعأ دموکراتيک ايران، نظير دولت دکتر مصدق، زمانيکه دولت به واقع دموکراتيک بود، و نه آنکه يک شبه دموکراسي نظير دولت خاتمي باشد، باز هم ما مسأله *حفاظت* از دموکراسي را داشته ايم، همانگونه که در نوشتار ديگري (http://www.ghandchi.com/379-Protection.htm) ياد آور شده ام. بعبارت ديگر، وجود دولت دموکراتيک، باين معني بود که گروه هاي دموکراسي خواه، براي آنکه شهروندان خوبي باشند، بر روي حفاظت دولت تکيه کرده، و سلاح ها و وسائل ديگر دفاع از خود را بر زمين ميگذاشتند. بنابراين، وفتي که دولت نيروي پليس را اصلاح نميکرد، و از مسلح بودن نيروهاي مافوق دولتي اوباش ديکتاتور جلوگيري نميکرد، تا که به گروه ها و نشريات دموکراتيک حمله نکنند، در عمل، گروه هاي دموکراسي خواه شکست ميخوردند، و در دفاع از خود خلع سلاح ميشدند، و ديکتاتوري باز ميگشت.

در شرايط عدم وجود دولت دموکراتيک، با توان موثر *حفاظت* از دموکراسي، گروه هاي سياسي دموکرات بهتر است که امکان *حفاظت* و دفاع از خود را حفظ کنند، بجاي آنکه خوش خيال باشند که دولت از آنها پشتيباني خواهد کرد، مگر آنکه يک *مديريت واقعي* موثر دولت دموکراتيک، براي *حفاظت* از دموکراسي ايجاد شده باشد، و نه فقط اينکه در حرف دولت چنين ادعا کند که دموکرات و بي طرف است. چرا؟ به اين خاطر که *حفاظت* غير موثر، نظير ضرب المثل معروف شاعر ايراني سعدي در گلستان است، آنجا که وي ميگويد سنگ را بسته اند ولي سگ را آزاد گذارده اند، و چنين شرايط شبه ليبرالي ميتواند در عمل بيشتر بر عليه نيروهاي دموکراتيک باشد، تا که به آنها کمکي باشد.

من اميدوارم در آينده، وقتي آنهائي که در مديريت تشکيلاتهاي دموکراتيک قرار ميگيرند، از جمله دولت دموکراتيک، اگر نميتوانند از دموکراسي *حفاظت* کنند، از مقام خود پائين بيايند، بجاي آنکه نظير مهندس بازرگان بمانند و شکوه کنند، و باعث شوند که گذشت زمان بر عليه نيروهاي دموکراتيک شود، تا که نيروهاي ديکتاتوري قدرت را بگيرند، و شانس برگرداندن وضعيت بکلي از دست برود.

دولت خاتمي حتي يک دولت دموکراتيک نظير دولت دکتر مصدق نبود. اما وي توانست تصوير شبه دموکراتيک از دولت خود خلق کند، وقتي که در واقعيت، فروهر ها و ديگران در طي قتل هاي زنجيره اي در زمان حکومت خاتمي بقتل رسيدند، و او هرگز به مردم ايران نگفت که کدام مقامات دولتي ايران در پشت اين قتل ها بوده اند، در صورتيکه وي پس از هشت سال حضور در رأس قدرت، دسترسي به همه اين اطلاعات را داشته است. بيشتر اينکه، در طي دوره رياست جمهوري اش، او ميتوانست اسناد راجع به قتل هاي جمهوري اسلامي در خارج را، از طبقه بندي خارج کند، يعني اسناد قتل هاي بختيار، برومند، رهبران کرد، و ديگران را، در اختيار مطبوعات قرار دهد، بجاي آنکه به زنداني شدن امثال اکبر گنجي ها تمکين کند، کساني که اين قتل هاي زنجيره اي را به چالش کشيدند.

و بيائيم بپرسيم که آيا آقاي خاتمي نيروي پليس و پاسداران را رفرم کرد؟ آيا وي از ژورناليست ها در برابر اوباش حزب الله حفاظت کرد؟ دانشجويان کتک خوردند و رهبران مسالمت جويشان حتي تا به امروز از اعتصاب غذا در زندانهاي جمهوري اسلامي در حال مرگند، وقتي که آقاي خاتمي نطق هاي آتشين درباره اتحاد ايرانيان ميکند. زنان بزور بايستي حجاب بر سر کنند، و خفقان مذهبي ادامه دارد. سازمان هاي جنايت بار در ايران آزادانه براي کشتن سلمان رشدي، بخاطر عقائدش، پول جمع ميکنند، و ولي فقيه هم حکم را دوباره تأييد ميکند، وآقاي خاتمي پشتيباني از ولي فقيه در صندوق هاي رأي در انتخابات رياست جمهوري را تجويز ميکنند. اين است جمهوري اسلامي 8 سال پس از رياست جمهوري آقاي خاتمي و باصطلاح اصلاحات ايشان.

آقاي خاتمي ميتوانستند کميته اي براي دريافت گزارش هاي حملات و تهديد هاي اوباش تأسيس کنند، و رسيدگي مناسب انجام دهند، و به ملت گزارش کنند و مسائل را حل کنند. اين ها از نوع عملکرد هائي هستند که ميتوان نام قدم هاي واقعي *رفرم* سياسي بر آن ها نهاد، که وي در 8 سال گذشته حتي طرح هم نکرده است. البته در زمانهائي، وي از مسائلي حرف زد، اما نظير يک ژورناليست و نه نظير يک پرزيدنت. او قدم هاي عملي براي *حمايت* از دموکراسي در ظرفيت يک رئيس جمهور بر نداشت. وظيفه يک رئيس جمهور با وظيفه يک ژورناليست يکي نيست: يک ژورناليست بايستي درباره آنچه در جامعه اتفاق ميافتد حرف بزند، اما وظيفه يک پرزيدنت بيش از گزارش دادن است، و انجام اقدامات *عملي* براي حفاطت از حقوق شهروندان است (http://www.ghandchi.com/367-tudehii.htm). اين است که دفتر رئيس جمهوري، بخشي از قوه *مجريه* دولت است، و نه بخشي از دفتر هيئت مديريه يک موسسه *مطبوعاتي*.

همانگونه که قبلأ نوشته ام، مهمترين وظيفه جنبش دموکراسي خواهي ايران، *حفاظت* از دموکراسي در برابر حملات اوباش فرا قانوني، پليس، و نيروهاي مسلح است. حتي قبل از شکل گيري دولت، گام هاي لازم براي *حفاظت* از دموکراسي ميتوانند و بايستي شروع شوند، و کميته اي (http://www.ghandchi.com/378-Threats.htm) براي انجام اين موضوع مهم دموکراسي لازم است که شکل گيرد، و اين ارگان بايستي بمثابه ابزار دولت دموکراتيک، حتي پس از ايجاد دولت دموکراتيک جمهوري آينده نگر در ايران، به فعاليت خود ادامه دهد، بمثابه يک ابزار کنترل و توازن (http://www.ghandchi.com/313-Judgment.htm) ، با هدف نظارت بر *حفاظت* دموکراسي.


***

هشت سال رياست جمهوري خاتمي نشان داد که جمهوري اسلامي قابل اصلاح نيست و زمان ايجاد جمهوري آينده نگر رسيده است، جمهوري اي با مقامات انتخابي و جدائي کامل دولت و مذهب، بر پايه يک پلاتفرم جامع اجتماعي و سياسي (http://www.ghandchi.com/348-HezbeAyandehnegar.htm). جدائي کامل دولت و مذهب، يعني که هيچ دادگاه اسلامي نباشد که مردم را بر مبناي قوانين اسلام محاکمه کند. يعني که مجلس واقعي نماينده تمام سايه روشن هاي انديشه سياسي داشته باشيم و نه مجلس روحانيون اسلامگرا و پشتيبانانشان. يعني که قوه واقعي مجريه داشته باشيم و نه مقامات اسلامگرا که فکر کنند شغلشان پاسداري از محرم، عاشورا، و شعائر ديگر مذهب تشيع است.

آيا همه اين ها به اين معني است که مذهب و روحانيت در جمهوري آينده نگر ميبازند؟ واقعأ نه. آلکسيس دو توکويل، تاريخ نويس، سياستمدار، و نويسنده کتاب دموکراسي در آمريکا، که آقاي خاتمي در ابتداي رياست جمهوري خود از وي بسيار نقل قول ميکرد، به بهترين وجه نشان داده است که دولت سکولار حتي بنفع مذهب هم هست. عبارات زير نوشته توکويل در آن کتاب حدود سال 1835 است:

"در بدو ورودم به آمريکا جنبه مذهبي کشور اولين چيزي بود که توجه مرا بخود جلب کرد، هر چه بيشتر در آنجا ماندم، بيشتر نتائج سياسي اين وضعيت را ملاحظه کردم. در فرانسه من هميشه روحيه مذهبي و روحيه آزادي را دو حرکت در جهت متضاد هم ديده بودم. اما در آمريکا ديدم که در نهايت اين دو متحد بودند و مشترکأ بر کشور مشترکي حکم ميراندند. علاقه من براي کشف علت اين پديده روز به روز افزايش مييافت. براي راضي کردن خود، من از اعضأ همه فرقه هاي مذهبي سوال کردم، من بويژه از جامعه روحانيون سوأل کردم، که منبع همه مذاهب گوناگونند و بويژه در ادامه آن صاحب منفعت. بعنوان يک عضو کليساي کاتوليک، من بويژه در ارتباط با چندين کشيش آن مذهب قرار گرفتم، که با آنان از خيلي نزديک اشنا بودم. به هر کدام از آنان تحير خود را بيان داشتم و شک خود را توضيح دادم. من ديدم که آنها فقط درباره موضوعات جزئي با هم اختلاف داشتند، اما همه آنها حيات صلح آميز مذهب در کشور خود را اساسأ با جدائي مذهب و دولت مرتبط ميديدند. من حتي لحظه اي ترديد نميکنم که اين را تأييد کنم که در تمام مدت اقامتم در آمريکا من حتي يک نفر از روحانيون يا مردم عادي (لائيک) را نديدم که نظري غير از اين نکته را ابراز کند....

"مدت کوتاه سه سال نميتواند هرگز تجسم انسان را سير کند، و نه آنکه شادي هاي نا کامل اين دنيا دل وي را راضي کنند. انسان بتنهائي، از ميان همه مخلوقات، تحقير براي وضع طبيعي زيستن را بنما ميگذارد، و در عين تمايل بي نهايت براي زيستن، او به زندگي لعنت ميکند، در عين آنکه از نابود شدن مي هراسد. اين احساسات متفاوت مرتبأ روح وي را به انديشه به وضعيت آينده متمايل ميکند، و مذهب اين تفکرات ويرا به دور دست ها ميبرد. مذهب، به عبارت ساده نوع ديگري از اميد است. انسانها نميتوانند اعتقاد مذهبي خود را بدون عدم انطباق فهم خود، و يک نوع تحريف خشونت بار خصلت حقيقي خود، ترک کنند، و به طور مغلوب نشدني به احساسات وارسته خود باز ميگردند. بي ايماني يک اتفاق است، و اعتقاد تنها وضعيت ثابت بشريت است...وقتي يک مذهب، امپراطوري خود را تنها بر مبناي خواست فناناپذيري که در قلب هر بشري هست بنا ميکند، آن زمان ممکن است که قلمرو جهاني را بطلبد، اما وقتي که خود را به دولت متصل ميکند، بايستي که اصولي را بپذيرد که تنها در محدوده ملت معيني قابل قبولند. در نتيجه، با ايجاد اتحاد با نيروي سياسي، مذهب اتوريته خود را بر جمعي اضافه ميکند، اما اميد حکمراني بر همه را از دست ميدهد ." [کتاب دموکراسي در آمريکا، Alexis de Tocqueville ص 319-322 متن انگليسي]

آنچه در بالا آمد، ميتواند درباره آمريکاي امروز (يعني 150 سال پس از نوشته بالا)، نيز گفته شود، وقتي که 90 درصد مردم آمريکا ادعا ميکنند که نوعي اعتقاد مذهبي دارند. همانگونه که برخي فلاسفه سياست نظير جان رالزJohn Rawls اشاره کرده اند، جدائي دولت و مذهب به اين معني است که پيروان هر مذهب و دکترين فلسفي اي، انتظار دارند پيروان مکاتيب ديگر، که قدرت دولت را در اختيار دارند، نتوانند از قدرت سياسي، براي سرکوب آنهائي که مذهب ديگري دارند، استفاده کنند. اينکه چگونه ميتوان به چنين تعادلي رسيد، اصل سوال دموکراسي در جمهوري آينده نگر است، که سعي ميکنم در زير بررسي کنم.

جان رالز در کتاب سخنراني هائي درباره تاريخ فلسفه اخلاق که در سال 2000 پيش از فوتش منتشر کرد، ملاحظات جالبي را درباره فلاسفه عهد باستان نظير افلاطون، در مقايسه با فلاسفه مدرن نظير هيوم و کانت، در ارتباط با سوالاتي نظير عدالت و فلسفه اخلاق طرح کرده است. او نشان ميدهد که چگونه در مدافعات سقراط، مرکز توجه فلاسفه باستان نظير سقراط، مشخص کردن فضيلت و نيکي است، در صورتيکه براي فلاسفه مدرن نظير هيوم، مسأله حقوق است.

به عبارت ديگر، در يونان باستان، مذهب بر روي سنت هاي مدني متمرکز بود، و فلاسفه منتقد، از *دليل* براي تبيين اصول *فضيلت* و *نيکي* ياري ميجستند، وقتي که در جستجوي عدالت بودند. در صورتيکه در پايان فرون وسطي در اروپا، برعکس، مذهب جامعه برروي يک دکترين جامع با تعريف "فضيلت" و "نيکي" بنا شده بود، و انديشمندان مدرن از *دليل* براي تبيين اصول "حقوق" استفاده ميکردند، وقتي در جستجوي عدالت و دولت ايده ال در اروپاي مدرن بودند.

اين موضوع همچنين بنوعي تفاوت بين فلاسفه عصر روشنگري نظير کانت، و فلاسفه اخلاق زمان ما، نظير جان رالز است. کانت سعي داشت که يک دکترين جامع ليبرال را ارائه کند، در صورتيکه رالز سعي اش ارائه تئوري ليبراليسم بعنوان يک سيستم منطقي است، مثل يک الگوtemplate ، که هر ديدگاه جامع مذهبي يا فلسفي بتواند مستقلأ از آن استفاده کند. جالب است که اين تحول در کشوري مثل آمريکا اتفاق ميافتد، که در آن جدائي دولت و مذهب براي دو قرن اين امکان را ايجاد کرده است که دولت ليبرال چيزي نباشد که از طريق يک سيستم جامع دکترين ليبراليسم تحميل شود، و اين هم اعتباري ديگر براي قرن ها به اجرا در آوردن جدائي دولت و مذهب. يعني برخي از پيرون ديدگاه هاي مذهبي در آمريکا، اين تئوري را بصورت يک تئوري بي طرفانه مينگرند، هرچند که از درون دکترين جامع ليبراليسم رشد کرده است. اين نظير شکلي است که حقوق بشر در زمان ما در بيشتر نقاط جهان طرح ميشود، بصورت دستاورد بشريت.

بطور خلاصه، ما ميتوانيم سه شکل نگريستن به ايده ال درک اخلاقي را ببينيم. اولي سعي ميکند انسان با فضيلت بوجود آورد نظير آنگونه که افلاطون از زبان سقراط در غرب بيان کرده است، و کنفوسيوس و بسياري ديگران در شرق، و برخي در ميان ايرانيان، که فکر ميکنند تا زماني که انسان با فضيلت بوجود نيايد، هر کوششي براي دولت دموکراتيک بيهوده است. دومين نگرش، ديدگاه فلاسفه روشنگري نظير کانت است، که سعي ميکرد دکترين جامع فلسفي براي دستيابي به *حقوق* در دولت دموکراتيک طرح کند. آنها کساني بودند که اين را ه را ادامه دادند و مبناي اصول قضائي مدرن را در عصر مدرن بوجود آوردند. بهترين نمونه آن هم جان استوارت ميل. و بالاخره نگرش سوم، نگرش فلاسفه عصر ما نظير جان رالز است، که اساسأ سعي کرده اند منصفانه بودن و عدالت را مستقل از دکترين جامع فلسفي ليبراليسم، بصورت يک الگوtemplate طرح کنند.

اساسأ حقوق بشر ، همانگونه که بروشني در اعلاميه جهاني حقوق بشر UDHR آمده است، آنچيزي است که هر جامعه اي در عصر ما نياز دستيابي به آن را دارد، و مهمترين مسأله دولت، *حفاظت* از دموکراسي است. هر چه زودتر نيروهاي سياسي ما کميته اي براي *حفاظت* از دموکراسي شکل دهند، ما بيشتر ميتوانيم اميدوار باشيم که پس از پايان چمهوري اسلامي، طعمه نيروهاي ديکتاتوري نشويم، و به ساختن جمهوري آينده نگر سکولار و دمو.کراتيک بپردازيم. خواست مردم ايران براي رفراندوم (http://www.ghandchi.com/364-ConstRef.htm) نخستين گام در اين راه بسوي جمهوري آينده نگر است.


به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
8 خرداد 1384
May 29, 2005

يادداشت-ويرايش اول اين مقاله در 8 ژانويه 2002 به انگليسي نوشتم. ويرايش دوم در 12 فوريه 2005 (23 بهمن 1383) به فارسي و انگليسي نوشتم.



مطالب مرتبط:

آيا مسأله افراطي گري اسلامي است؟

کتاب ايران آينده نگر: آينده نگري در برابر تروريسم

چرا اسلامگرائي ميکشد؟

-------------------------------------------------------
مقالات تئوريک
http://www.ghandchi.com

فهرست مقالات
http://www.ghandchi.com/SelectedArticles.html



پنجشنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۹

مجيد توکلی-برای تغيير


برای تغيير، مقاله منتشرنشده مجيد توکلی از زندان، دانشجونيوز
http://news.gooya.com/politics/archives/2010/05/105463.php
http://news.gooya.com/politics/archives/2010/05/105464.php

متن حاضر آخرين نوشته مجيد توکلی است که با وجود همه محدوديت‌ها و مشکلات از زندان اوين به بيرون راه يافته‌است. نوشته‌ای که مجيد توکلی روزها و ساعت‌های زيادی از دوران زندان خود را (از اسفندماه تا ۲ هفته گذشته) صرف تدوين آن کرده‌است. وزارت اطلاعات پس از اطلاع از نوشته‌شدن اين متن راهبردی اقدام به انتقال مجيد توکلی به سلول انفرادی کرده و حق ملاقات و تماس تلفنی از وی سلب شده‌است تا ارتباط وی با دنيای خارج از زندان قطع شود

مجيد توکلی به عنوان تنها راه حل برای نجات خود از زير فشار و شکنجه، دست به اعتصاب غذای خشک زده است تا بلکه با به خطر انداختن جان خود -از طريق نخوردن آب و غذا- افکار عمومی را متوجه فشارهای غيرانسانی و وحشيانه يک حکومت غيرمردمی و استبدادی عليه خود کند.

در پی اين اعتصاب غذای خشک مقامات امنيتی حکومت به زندانبانان بند ويژه اطلاعات در زندان اوين چراغ سبز نشان داده اند تا در صورت امکان "از شرايط فعلی برای راحت شدن يکباره از دردسرهای" اين مبارز خستگی ناپذير استفاده کنند. اين مطلب را يکی از زندانبانان در تماس تلفن ای که به صورت ناشناس با خانواده مجيد توکلی داشته است صراحتا به زبان آورده است. اکنون نيز با گذشت ۵ روز از اعتصاب مجيد توکلی وضعيت جسمی وی به شدت رو به وخامت گذاشته است.

با وجود خطری که با انتشار اين متن متوجه اين دانشجوی دربند است با توجه به انتخاب آگاهانه مجيد توکلی و با توجه به خواست مصرانه خود وی، اين متن که در اختيار سايت دانشجونيوز قرار گرفته است، منتشر می شود.

برای تغيير
(يادداشتی منتشر نشده از مجيد توکلی)

هدفی که از تهيه اين نوشته داشتم احتياج به ماهها مطالعه و بررسی داشت. با اين وجود ضرورت اجازه داد که نقصان و خطا را به نامطلوبی و زيانهای فراوان تاخير در اين شرايط رها کنم. با توجه به شرايط ويژه اين روزها مطالبی را آماده کرده بودم که برخی پرورده و برخی خام بودند، يادداشتهايی هم مربوط به گذشته بود که منتشر شده است. اما اينک اين متن خام که شايد به چندين مرحله تصحيح و بازنويسی محتاج است، به صلاحديد برخی دوستان منتشر می گردد و اميدوارم در آينده فرصت تکميل آن فراهم گردد و دوستان ديگر نيز در نگارش و تکميل متنی جامع و کامل اقدام نمايند.در ضمن مراجعه به نوشته های مشابه در ايران و يا ساير کشورهای ديگر و وجود دقت و تمرکز می تواند هدف اين نوشته که ارتقای فعاليت و حضور افراد در جنبشهای مردمی هزاره سوم است را تقويت نمايد. به پيوست اين نوشته مطالعه هر نوشته ای که مرتبط با نحوه فعاليت و نحوه مبارزه و مقاومت از آغاز تا اتاق بازجويی و دادگاه است را به عنوان ملزومات فعاليت آگاهانه توصيه می کنم. چندی پيش يادداشتی درباره اطلاعاتی که در زمان بازداشت بايد دانست را تصحيح کردم که با همه کاستی ها مورد توجه برخی دوستان قرار گرفت، البته بسياری نکات بود که شايد فردای انتشار به ذهنم رسيد. به ويژه در مورد تکنويسی ها و آثار اطلاعات پرت در القای غلط اطلاع کامل از زندگی ديگری يا بسياری ترفندهای بازجويی ها که در آينده در فرصتی مناسب آن را تکميل می نمايم. گرچه اگر ساير دوستان نيز اين کار را به انجام برسانند، از ايشان بسيار سپاسگذار خواهم بود. امروز نيز اين يادداشت با همه کاستی ها و ناپختگی متن و پيشنهادات برای شروع در نظر گرفته شده که در آينده آن را تکميل خواهم کرد و از هر يک از دوستان که در تکميل يا ارائه متنی کامل تر اقدام نمايند، تشکر می کنم.

اين نوشته نه برای ايرانيان که برای هر يک از فعالين کمپين های مبارزات مسالمت آميز در سراسر جهان قابل استفاده است. نسل امروز بايد بداند که فرصت امروز سعادتی است که بسياری غبطه آن را ميخورند که در چنين شرايطی حضور داشته باشند و در رقم زدن سرنوشت ملتی، چنين کارگر افتند. زيستن در زمان و مکان انقلابهای بزرگ جهان آرزوی بسياری از انسانها به ويژه آزادی خواهان جهان بوده است، حال که چنين فرصت بزرگی را بدست آورده ايم تا تاريخ را بسازيم، بايد قدر اين فرصت را بدانيم. اميد است در اين شب زنده داری، برای آزادی و عليه استبداد، ندايی آيد و نويدی دهد که شب قدرمان است و فردا عيدی می رسد. دنيايی نو می شود تا استبداد برود و در آزادی همه سهيم شويم، با ياد و احترام به همه آزادی خواهان به ويژه زندانيان در بند و شهدای جنبش سبز.

۱- آن گونه که فردای نمايش تقلب در انتخابات، جنبش سبز تولد واقعی يافت و "راه سبز اميد" راه رسيدن به همه آرمانها و خواسته های ملتی بزرگ شد که سالها برای رسيدن به آن تلاشهای فراوانی کرده بودند و از بذل جان نيز ابايی نداشتند. چنين بود که اميد، زنده نگهدارنده راه سبزی شده که در بيشماری و اعتقاد راسخ يک ملت جز به پيروزی منتهی نخواهد شد. ليک بايد در نظر داشت که تحليل خوشبينانه و اميدوارانه نه يک واقعيت کنونی که ضرورتی برای همه ی حال و آينده جنبش مردمی در ايران است. آنچه که از زايندگی و پشتوانه بودن اميد در مبارزات مسالمت آميز امروز ايران بر می آيد، ما را متقاعد می نمايد که با تقويت اميد، تکيه گاه واقعيت آينده را بسازيم. واقعيت متکی به اميد است و آنگاه که ما با اميد آفرينی، رقم زننده حضور و ايستادگی باشيم، آينده را بر اساس خوشبينی خود ساخته ايم. واقع بينی در صورت کارگری اميد، جز خوشبينی امروز نخواهد بود. اين همان بيان است که هر تغيير را وابسته و منوط به اراده و عمل می داند و در جمله "انقلاب منوط به اراده ی انقلابيون است" تبلورهايی می يابد. خوشبينی و اميدواری بايد از سوی رهبران و فعالان شناخته شده جنبش رعايت شود. ايجاد روحيه و ارائه تحليلهای خوشبينانه و ايجاد اميدواری برای تحقق اهداف، زمانی قابل پذيرش است که مبتنی بر شواهدی و لو غيرگويا و غيرروشن باشد. البته با بيانی اطمينان بخش و با اعتماد به نفس بالا، سرانجام اين همان تحليل و بيانی است که به واقعيت خواهد پيوست، اگر بر اين امر واقف باشيم که واقعيت در آينده در مسير جنبش سبز و مبارزه ما متکی به حضور و نحوه فعاليت ماست. بنابراين اگر اميدوارانه و با پشتکار در پی تحقق آن تحليل خوشبينانه حرکت کنيم، در واقع با اطمينانی که از وجود زمينه ها و اسبابی که در تحليل خوشبينانه بيان شده است، داريم به اهدافمان می رسيم. اينک که می دانيم ما واقعيت آينده را می سازيم و با عملمان تاريخ را می نويسيم، بايد به عنصر آگاهی توجه کنيم تا در جمع اميد و آگاهی به آنچه که می خواهيم برسيم، بايد پيروز شويم.

۲- مسئله ديگر تفکيک قائل شدن ميان رهبران و فعالان جنبش مردمی ايران و حاميان و منتقدان اين جنبش با نظر به ضرورت نقش هر يک و تقويت گفتمان متفاوت آنها و مزايای ايشان است. از آنجا که يک نهضت (کمپين) پيشرونده در دو سويه ی شمار تا بی شمار و کف تا سقف خواسته ها و مطالبات، در حال پذيرش و تقويت است، نقد، ضامن بقای ايشان می باشد. پس در باب نقد چند نکته مورد نظر است. در اينجا هرگز عمل نقد، منفی نيست. نقد منفی وجود دارد ولی عمل اين نقد بايد مثبت باشد، بنابراين انتقاد از جنبش بايد در جهت مثبت و پيشرونده باشد. در اين وضعيت، ضرورت نقد، بازگشت هر توجه به تفکيک "در جنبشی" و "در کنار جنبشی" بايد هميشه به عنوان پيش فرضی در خوانش نقد مد نظر باشد.

رهبران و فعالان شناخته شده ی جنبش (نهاد فعال) که الگوهای مبارزين کمپين هستند، مجاز به انتقاد عمومی نيستند. اين افراد- در جنبش ها- هميشه بايد به تحليلهای خوشبينانه متوسل شوند و جز اميد و بيان مکرر پيروزی در هر مرحله چيزی نگويند و پس از هر رخداد نيز به خوانش فاتحانه ی - ولو اندک و حاشيه ای- مرحله کنونی جنبش بپردازند. همچنين نقد را در جمعهای خصوصی و به صورت تجديد نظر و سياستهای نو و ارائه برنامه های جديد در آينده- بدون بيان انتقادی- بکار گيرند. در مورد حاميان و به عبارتی "در کنار جنبشی ها" وضعيت به گونه ی نقد مثبت و سازنده است که در آن انتقاد در قالب بايدهای عمل و مبارزه فردا خواهد بود و نه ضعف های ديروز. البته مراد چشم بستن به ضعف های ديروز نيست، بلکه آنها را محل شکل دهی نقاط قوت می گرداند. بيان چنين نقدی با اظهار تاسف و ضعف در گذشته و يا ايراد بر افراد و تحليل ها نيست، بلکه فقط در بايدهای عمل آينده است. بنابراين با شناخت اين دو گروه- که ضرورت وجود آنها در جنبش بديهی است- بايد بدانيم که چگونه در شيوه ی خبری، تحليلی و تبليغی- چه بعنوان گوينده و چه بعنوان مخاطب- عمل نمائيم. در ضمن در ساختارهای شبکه اجتماعی و آگاهی سازی در هر گروه نيز اين وضعيت حاکم است و بايد مد نظر قرار گيرد. به عنوان نمونه در يک جمع بيست نفره فرد شماره يک بايد در توجه به شبکه معترضين اطراف خود، خوشبينانه به دور "ما پيروزيم" سخن بگويد. مسئله مورد اهميت ديگر توجه به سرمايه و ايجاد غنای فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و سياسی در جنبش سبز و کمپين تغيير وضع موجود است که در کنار نحوه ی عمل جمعی و آگاهی بخش است. البته توجه به اهميت سرمايه های اجتماعی به عنوان عظيم ترين سرمايه در مسير مبارزه در اولويت قرار دارد.

۳- از آنجا که کمپين های مبارزات ملی، فراگير و غير محدود است، مسئله وحدت و گيرايی و پذيرش بعلاوه پرهيز از هر گونه نگاه حذفی يک ضرورت در عمل اين کمپين است. اين مسئله در واقع مبين و مدون "وحدت" به ويژه در جنبش سبز است. اين وحدت که ضرورتی برای همگرايی عملی در گام نهايی است بايد با آرامش حاصل آيد تا تداوم و ثبات آن در مرحله شکل گيری تضمين شده باشد. چنانچه از ابتدا در موج حضور و حمايت جريانهای اپوزيسيون های قديم- داخل و خارج کشور- در ادبيات حمايتی و افزايش شدت مرحله ای حمايت، تا اينجا به نحوی مطلوب شاهد بوده ايم. متناسب بودن بيان اعتراضی رهبران، همراه با ميزان نارضايتی و سلب اميد از اصلاح در چند مرحله ای بودن فاصله گيری از حاکميت- در اعلام خطر، توصيه، افشاگری و قطع اميد و ايستادگی تا رسيدن به خواست مردم- بخشی از اين صورت تحقق يافته است. بنابراين افزايش حاميان و گاه تبديل شدن به "در جنبشی" از سوی برخی گروه ها فراگيری را موجب شده است که در آينده نيز بايد در بر گيرنده باقی منتقدان وضع موجود باشد، چرا که جنبش سبز تلاشی است برای تغيير وضع موجود و خيزش به سوی فردايی بهتر. امروز توجه ها در موضوع وحدت به دو موضوع نحوه ی عمل وحدت در حضور کثرت نظرات است و ديگری دوری از نگاه حذفی بر اساس اختلافات. بنابراين اصول اين وحدت نه بر اساس اختلافات که فقط و فقط بر اساس اشتراکات و خواسته های يکسان- در گام نخست وکامل ترين وجه استبداد ستيزی- است. در مورد نگاه حذفی بايد در نظر داشت که هر سخن از سوی رهبران و حاميان می تواند مخاطبانی داشته باشد. در مسائلی که اختلاف وجود دارد بايد سکوت از سوی ديگر گروه ها به عنوان يک ضرورت به دو علت- عدم خدشه بر وحدت و موثر بودن آن سخن در جمع خاص- صورت گيرد. همچنين سکوت و انتقاد زير پوستی نيز برای تقويت جمع معترضان به وضع موجود اقدامی موثر است. پس عدم مقابله با وجوه اختلاف بر انگيز در جنبش و نگاه مثبت به همه گروه های حاضر درجنبش بايد با توجه به تقسيم در دو جبهه ی استبداد و ضد استبداد و سياست سکوت در برابر موج تبليغی استبداد- در مسائل غير اساسی در جنبش- برای خدشه بر وحدت، بدون تبصره مورد نظر باشد. بايد در نظر داشت که هيچ يک از گروه ها و افراد در جنبش ذی حق تر نيست و اساسا چنين بيانی را بايد عامل منفی دانست. اما در مورد همبستگی و همدلی (عمل وحدت) در جنبش نيز بايد به دو مسئله توجه داشت، يکی در اعتقادات و ديگر در عمل افراد است. در مورد اعتقادات و خطوط کاملا باز اعتقادی، سياسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ضرورتی که در اينجا بيان شد در تدوين و معرفی ارزشها و کليات بيان خواهد شد. اما در مورد عمل همگرايی; الف) همه بايد بدانند - مطالعه و پيگيری اخبار- ب)همه بايد بگويند - اطلاع رسانی و به عبارتی هر فرد يک رسانه است- ج) همه هميشه حاضر باشند د) همه هميشه فرد آگاه و مديری را بيابند- افرادی مديريت پذير باشند و در عين حال مديران زيادی به صورت سلسله مراتبی بايد وجود داشته باشند. چنين قواعدی با توجه به شيوه فعاليت مبتنی بر شبکه های اجتماعی در فضای خفقان و استبداد جامعه در يک تجمع به شکل زيرخود را نشان می دهد، افرادی که در کنار هم هستند بايد جمع های اندک چند ده نفری تا چند صد نفری را شکل دهند و با هم ارتباط داشته و از هم حمايت کنند و فردی از اين گروه مديريت جمع را بر عهده داشته باشد که جهت و سرعت و چگونگی حرکت و شعار را تعيين نمايد تا در يک جمع ميليونی عمل بهتری داشته باشند. اساسا يک جمع ميليونی با شرط ايستادگی در مواجه با موج سرکوب زمانی موفق است که کاملا با برنامه عمل نمايد و برنامه در يک تجمع غير دولتی نه با بلندگوهای بيشمار که با جمعهای منسجم تشکيل دهنده پازل جمع است که می دانند نبايد قطعه پازلشان را از دست دهند. بنابراين يک گروه در تجمع، خودش از گروه های فراوانی تشکيل شده که هر يک خود گروهی کامل است. اين شيوه عمل در اطلاع رسانی و همنشينی های محله ای و ادارات و دانشگاه ها و مدارس مصداق دارد و مختص تجمع نيست و رعايت ۴ اصل اساسی عمل وحدت موجب همگرايی جمع در عمل اعتراضی در جنبش سبز می گردد و گاه در بروز مسائلی چون حمله پليس و لباس شخصی به مردم - با مقاومت و عدم فرار و متفرق شدن- عامل غلبه مردم بر ابزار سرکوب است. نکته اساسی در اينجا ادامه سياست توجه به سرمايه های اجتماعی و تقويت جامعه مدنی در اثر گذاری شبکه های اجتماعی مردم در تحقق مسائل فوق است. در اينجا بايد توجه داشت که در عمل وحدت ، در پی يکسان شدن عمل و بيان فعالان و رهبران جنبش سبز نبايد بود بلکه وجود سلايق مختلف و نحوه فعاليت و گونه ی بيان و نقد متفاوت ، عوامل موثر و مثبتی محسوب می شود. اينگونه است که ضرورت وجود افراد ميانه رو با ادبياتی گاه دو پهلو و همچنين افرادی به شدت صاحب صراحت و ادبياتی تند و گزنده در کنار هم در جنبش مردمی احساس می شود. اين تفاوت در ادبيات ها هميشه بايد مورد حمايت باشد و افراد با توجه به اينکه در کدام سوی جبهه ضد استبداد ايستاده اند به بيان پرداخته و گاه با توجه به تعارض با بيان سوی ديگر، سکوت در برابر مشی آن و حمايت در مشی خود را از آن سخن پيش بگيرند. بنابراين اگر گاهی فردی ميانه رو از ساختار شکنی شکوه ای هم دارد نبايد آنرا به معنای تقابل با ساختار شکنان دانست- با توجه به اينکه ساختار شکنی ضرورتی برای شرايط گذار و دوران انقلابی است - البته حرکت بايد به گونه ای باشد که انتقادهای از همديگر در ميان معترضان به وضع موجود به مثابه تقابل نباشد و از مقدار آن کاسته و به صفر رساند تا به حمايت در مشی و رويه ی خود منتهی کند. اين انتقاد به حرکت کند و ادبيات غير انقلابی در برابر حرکات راديکال و انقلابی بايد در فضايی معقول برای فراگير شدن جبهه ضد استبداد در نظر گرفته شود و از هر دو رويه حمايت گردد. انتقاد به رهبری و اعلام قصد براندازی در کنار حرکت در مسير قانون اساسی هر دو بايد وجود داشته باشد و اين يک ضرورت است. اين چند لايه گی هم در مورد فعالان و هم رهبران بايد وجود داشته باشد و با توجه به شرايط مختلف با استفاده از افرادی که توانايی ميانه روی يا اعتراضات ساختار شکنانه را دارند، در پيشبرد اهداف انقلاب اقدام کرد.- تاکيد ويژه بر اين است که گاه لازم است از لزوم براندازی گفت و جمهوری اسلامی را جنايتکار و متقلب و عامل قتل و جنايت دانست و گاه لازم است از اصالت جمهوری اسلامی و لزوم بازگشت به دوران نخست و اصيل آن در حرکت در مسير قانون اساسی و .... سخن گفت که افراد و رهبران مختلف اين بيان را خواهند داشت. اما در نهايت هدف جز تغيير وضع موجود (انقلاب) نيست.

۴- ارزشها و گفتمان جنبش مردمی بايد روشن و اميد بخش باشد. دانستن چند اصل در بيان ارزشها و اصول در مسير انقلاب مردمی ايران بسيار حائز اهميت است. اساسا ارزشهای انقلابی بصورت اصول به پس از انقلاب منتقل می شوند. اين همان وضعيتی است که در مصاديق فراوان گاه در توضيح خشونت و اعدامهای انقلابهای سرخ (کلنگی) بيان می شود. بنابراين با بسط چنين نظری به همه مسائل و اتفاقات و پيش بينی اتفاقات آينده لزوم اصرار بر برخی ارزشها نمايان تر می گردد. به عنوان نمونه اشاره و تاکيد بر نفی خشونت يا بی توجهی به گسترش خشونت در فردای تغييرات اساسی- انقلاب- گريبان گير همگان و در گام نخست انقلابيون خواهد شد. پس در ترسيم ارزشهای فعاليت برای تغيير وضع موجود بايد تاملی در خور صورت گيرد. پيش از دانستن ارزشها- اتفاق نظر در شناخت و معرفی- در يافتن ضرورت بايسته بودن رفتار مبتنی بر ارزشها بايد در نظر گرفته شود که رفتار و عمل انقلابيون بايد مويد ارزشهای معرفی شده باشد. اما در باب ارزشها، فراگير بودن- در بر دارندگی همه خواسته های اصلی در تاريخ جديد مبارزات- و مانع بودن آنها- در تجاوز به اصول و ارزشهای ديگر و اعتقادات انقلابيون- اهميت فراوان دارد و چنين است که در شناخت نخست از انقلاب، استبداد ستيزی و نفی هر گونه ظلم و تعدی به حقوق، به عنوان ارزش دانسته می شود و در ادامه پلوراليسم و رواداری به عنوان ضامن همراهی و همدلی و متضمن مسالمت آميزی زيست سياسی و اجتماعی آينده است. همچنين فرا ارزشهايی چون آزادی و برابری و همبستگی(برادری) مدنظر می آيند و اصول جهان شمول و انسانی- اخلاقی حقوق بشر و صلح، کليات نظام فرا دينی و دموکرات آينده ايران را شکل می دهد تا در جمعی که استقلال نيز نه در امر کلی که مختص حوزه های خرد و افراد خواهد شد- به عنوان معنای موثرتر از استقلال - حدود ارزشهای انقلابی معين گردد. در چنين قالبی عدم سانسور، آزادی نشر و مطبوعات و عموم آزادی های فردی، سياسی، اجتماعی و اقتصادی مورد احترام خواهد بود. همچنين غير خودی و مخالف دانستن ديگران و عدم آزادی برای ايشان وجود نخواهد داشت. در بيان نيز چنين بايد باشد که افراد تصويری روشن از فردای پس از انقلاب داشته باشند که هيچ يک از نامطلوبها و ستم های امروز به هيچ وجه به بهانه و علتی صورت نخواهد گرفت، زمينه های فساد اقتصادی و فقر و فساد و بی حرمتی به کرامت انسانی و اصول اخلاقی از بين خواهد رفت. بيان استراتژيهای مرحله ای چنان که پيشتر تجربه نشان داده است، در هم سطح ايستی در ديده بانی جامعه مدنی و آموزگاری برای جامعه در آگاهی بخشی با توجه به صداقت و شجاعت رهبران و نفی خشونت و شجاعت در بيان و افشاگری فعالان صف اول- روزنامه نگاران، فعالان سياسی و دانشجويان و ...- و همچنين در مشی براندازانه امروز به ساختار شکنی و سپس زنده نگاهداری به حساسيت زايی و تابوشکنی- در نهايت استراتژی شجاعت در بيان - در پيشبرد و افزايش سطح جنبش در آينده بايد مورد توجه باشد. در چنين مسيری توجه به سطح مطالبات و خواسته ها و ترسيم آزاد و فراگير و مانع در بيان اقناع کننده محافظه کاران و پا در تعلقات گير کرده ها از کف - روشن و تفکيک کننده از وضعيت حاکميت فعلی - تا سقف - نهايت توان تحقق بخشی به خواسته های انسانی و اخلاقی و ملی - بايد مد نظر باشد. بيان نه فقط بايد معطوف به آينده که در برگيرنده گذشته و حال نيز باشد. در چنين وضعيتی توجه به ارزشها و آرمانها - چون آزادی خواهی و استبداد ستيزی- و احترام به هزينه های معنوی و مادی برای تحقق خواست ها تا پيروزی و توجهی کوشا به پيروزی به عنوان هدف، بايد هميشگی و برجسته باشد. بنابراين گفتمان انقلابی در کنار ترسيم ارزش ها شکل می گيرد که نه تنها در بيان آزاد و محققانه از خواست تاريخی در شرايط کنونی که در مذاکره و مباحثه رهبران و انديشمندان جنبش سبز و همفکری و مباحثه همه فعالان و حاميان صورت می گيرد. همين گفتگوی فراگير ترسيم کننده کف و سقف خواسته ها و جملگی ارزش ها خواهد بود. چنين است که تضمين های پسا انقلابی خود اميد بخش و عامل انقلابی می گردد و همگانی بودن توجه و بحث به خوانش دقيق تر و سپس نگارش صحيح تر و گوياتر منتهی می گردد. در چنين شناختی از گفتمان مردمی جنبش سبز مشکلاتی چون عدم درک از آلترناتيو حکمرانی در مشی استبداد ستيزی و ترس از عدم امنيت و عدم شناخت و همچنين ترديد در مورد صداقت و يا بهره مندی شرايط انقلابی ذی حق تر دانی – که خود مانع تحقق کامل شرايط فراگيری انقلاب است- برطرف می گردد و عموم خواهند دانست که سهم خواهی ها و تکرار شرايط پس از انقلاب ۵۷ در کار نخواهد بود. در اين مسائل جامعه منتظر توضيحات و تضمين های کامل و روشن به وی‍ژه از سوی رهبران جنبش است. همچنين بايد دانست که انقلاب ها ارزش ها و اخلاق های جديدی در مجموع می آفرينند که اين اخلاق همان مطلوب های عصر جديد مردمان انقلابی – عرف مردمی جامعه يا اخلاق غالب مردم – است و بايد به اين اخلاق احترام گذاشت.

۵- بايد دانست که جنبش سبز ايران، جنبشی مردمی بر پايه شکل گيری کمپينی فراگير از ايرانيان به قصد تغيير وضع موجود به دور از خشونت در مبارزاتی مسالمت آميز است و چنين است که اطلاق انقلاب مخملی يا براندازی نرم به سرانجامين تلاش ملت ايران برای آزادی و عليه استبداد در دستيابی به حکومت قانون و استقلال و دموکراسی چنين نموده است که همگام با انقلاب های هزاره ی ما انقلابی رنگی است. البته بايد به اين مسئله خلاف خواست و تبليغ صاحبان و مريدان استبداد – با لحاظ احتياط – به افتخار نگريست. در شرايط کنونی شناخت ارزش های انقلاب ما را فارغ از شناخت شکل تلاش امروز ايرانيان برای تغيير وضع موجود نمی گرداند. چنين است که مروری بر کليات جنبش مردمی ايران در حوزه عمل و مطالعه شکلی در ارجاع و بازخوانی نمونه های آن در کنار آشنايی با روح انقلابی گری و اصول انقلابی در عصر جديد – چون مطالعه تاريخ انقلاب ها و سرگذشت رهبران انقلابی و جزواتی چون از ديکتاتوری تا دموکراسی و اشارات فعالان سياسی کشورهای پيروز در انقلاب های رنگی – در ادامه مسير لازم می آيد.

رهبر ، نماد ،‌ هدف ، ‌ساختار ،‌ اطلاع رسانی و اجرای هماهنگ و ثمر بخش و مواردی از اين دست مسائلی است که در هر يک از انقلاب ها مورد نظر خواهد بود. اگر در انقلاب های رنگی رهبری گروهی يا عدم رهبری به واسطه نماد رهبری و مقبوليت حرف های پخته و سخته در فرآيند محک به عقل جمعی توانسته نيل به هدف را ذيل نمادها- که در راس آن رنگی به عنوان معرفه اعتراض و معترضان است – بيان نمايد،‌ اطلاع رسانی و نحوه ی عمل خويش نيز در اين زمانه از جمله تشکيل دهنده کليات انقلاب است. – جنبش سبز ، تغيير وضع موجود ( براندازی ) ، تکيه به حضور مردم و تقويت جامعه مدنی ( جامعه مدنی= حضور آگاهانه . فعالانه و هدفمند در جامعه ) ،‌خودرسانی و خبر رسانی فراگير، ‌حضور شجاعانه در تجمعات و ايستادگی تا حصول به سرانجام تغيير مطلوب، ‌ايستادگی انقلابی رهبران سبز و ... –

در چنين وضعيتی نقش روحيه نقشی کليدی است. اين روحيه بخشی در تقويت رهبران و فعالان صف اول به ويژه نماد فعالان جنبش که زندانيان گروه اعظم آن ها هستند برای گسترش يافتن روحيه و اميد به سوی عموم مردم اهميت دارد. رهبران نبايد لحظه ای از ادامه مسير دلسرد شوند که تصميم آن ها متکی به حضور و حمايت مردم است و مردم نبايد لحظه ای رهبران و مطالباتشان را رها کنند. اين وابسته به ايستادگی رهبران و نماد فعالان و همچنين فعالان اصلی جنبش است. وقوع رخدادهای بزرگ در اعتراض به وضع موجود و همچنين اعتراض به اصل و اساس ديکتاتوری در ايران و حمايت از حرکت های اينچنين در ادامه مسير هزينه های معقول برای پيروزی می تواند در زندگی انقلابی زندانيان و رهبران سبز موثر باشد. بايد هدف استبداد ستيزی مستمرا با زبانی گويا و علنی خطاب به رهبران استبداد بيان گردد و چنين بيانی به شدت مورد حمايت قرار گيرد. بايد در نمادها بارها بازنگری صورت گيرد و برای هر مرحله عدد، ‌شعار و سخنی را در نظر گرفت. بايد افق های چند ماهه و چند ساله فعاليت به قالب نماد در آيد. بايد طراحی های محيط زندگی و لباس ها معرفه ی جنبش گردد. بايد نامگذاری فرزندان و مکان ها معرف اعتراض به ديکتاتوری و معرفه جنبش باشد.

در کليات که در موقع استراتژی های مبتنی بر ارزش ها و اصول است و آن را از استراتژی های مقطعی و تاکتيک های سليقه ای و جمعی جدا کرده ايم نيز تغيير سطح و ابتکار و آزادی عمل وجود دارد. اما نبايد هرگز فراموشی در مورد آن ها وجود داشته باشد. چنين که تحت استبداد ستيزی فعلی می توان اين گونه عمل کرد:

الف) ساختارشکنی در برابر نگاهدارنده های وضع موجود و تکيه گاه های حاکميت و حاکمان امروز با تکيه معترضان بر شجاعت در بيان.
ب) آگاهی بخش جهت دار و مخاطب محور.
ج) تغيير در شيوه اساسی مبارزه در نحوه مسالمت آميز (نفی خشونت) به مقاومت اصولی متناسب با برخوردها.

ساختارشکنی در چند سطح، افشاگری های معترضان خارج شده از حلقه حاکميت،‌ فاشگويی های حاميان جنبش در ساختار حاکميت – کسانی که هنوز در حاکميت جايگاهی دارند – و رسوا سازی های رسانه ای و ساختار شکنی های راديکال ها برای شکستن موانع تنگ و محدوده کننده برای ادامه مسير جنبش. همچنين در اين مشی بی پرواگويی و رسواسازی و به صراحت و بی پرده گويی علاوه بر افشا و معرفی حقيقت ظلم ها و بی عدالتی ها و حق کشی ها حاکميت و توسل به تک عبارات و مضامينی که اتکای حاکميت به آن ها بوده، ‌مورد نظر است. در اينجا اگر چه همان صراحت و شجاعت در بيان اصل است ولی بايد نسبت به تبديل ارزش ها به ضد ارزش های حاکميت تلاش کرد. چنان که از اتوريته ی دينی جمهوری اسلامی کاست و به سوی ساختن چهره ای ضددينی از او رفت و سخنان گاه عقلانی و ملايم و وحدت گرا و انسانی را در اندک بودن و غير موثر بودن در چنين ساختارهايی به عموم بنمايانيم. همچنين عبارات فصل الخطاب را با ديکتاتوری و وحدت حول رهبری را با اطاعت بی چون و چرا از رهبری برابر بدانيم. همچنين اصل ولايت فقيه را به معنای سلطنت طبقه روحانی– فقيه و ساختار نظامی ( سپاه ) را از ارزش های واقعيت به ضد ارزش برسانيم و عامل همه سختی ها و تلخی های امروز معرفی کنيم و موارد بی شماری از اين دست.

در مورد آگاهی بخشی با توجه به اساسی بودن عنصر رسانه، سانسور و فيلترينگ در طبقه متوسط -به عنوان مخاطب اصلی آگاهی بخشی عمومی جنبش سبز و همچنين ويژه بودن شرايط کشور - بيش از آنکه مخرب باشد ثمر بخش بوده است. می توان آگاهی بخشی کنونی را نوعی آگاهی بخشی استعلايی – فرارونده – به آگاهی کنجکاوانه دانست که آگاهی در نزد مخاطب به خواست مخاطب است و پذيرش آگاهی غالب بر بخشش (دادن) آگاهی است. اين فرا رفتن -منظور از اين فرا رفتن- سطح آگاهی و اخبار به واسطه نيل به هدف آگاهی به جای آگاهی داشتن -فهميدن و دانستن- است. بيان ساده اين عبارت اين که چون در شرايط کنونی جنبش سبز، مجامع معترضين و حاميان تغيير وضع موجود به شدت در پی اخبار هستند کافی است معطوف به غفلت ها و مشغله های موجود، با حساسيت زايی جهت آگاهی يابی را معرفی نموده و سطح آگاهی و اعتراض آگاهانه را حفظ و حتی ارتقا داد. چنين است که تداوم اعتراضات و خطاب براندازانه و انتقاد و اعتراض به رهبری و درج پيوسته اخبار حوادث در شبکه اطلاع رسانی سبز و حاميان بايد حائز اهميت باشد و گروه های آزادی بخش سابق با زمينه سازی و بستر سازی مناسب در رخدادها بتوانند در خبر و گزارشی ،‌ معرف سطح اعتراضات و مطالبات و تزلزل و ترديد استبداد در برخوردها و يا عصبانيت و عجز در سرکوب که می تواند همان حساسيت زايی (چنانچه که يافت نقاط ضعف استبداد و نقاط قوت انقلابيون در جلب نظر و آگاهی به سوی آن ها در قرار دادن گويا و ساده آن در محل آگاهی يابی مخاطبان، همان حساسيت زايی است) باشد. بايد برای آگاهی انگيزه و نيرو ايجاد کنيم تا با بهره از کنجکاوی و اصرار بر اعتراض مردم به آنچه که در آگاهی بخشی می خواستيم برسيم. مقدم بر بحث آگاهی بخشی مسئله آگاهی افزايی قرار دارد. يعنی آگر در بخش خبر رسانی، آگاهی بخشی بسته به خود آگاهی بخشی قبلی است ولی در موضوع تحليل و توضيح و برنامه ريزی – فراتر از خبر – احتياج به آگاهی ها و فهم پيشين وجود دارد. در اين وضعيت افراد بايد تسلط به علوم مختلف – به ويژه علوم انسانی – داشته باشند و با شناخت کامل از تاريخ و روابط سياسی در پيشبرد آگاهی بخشی با تکيه بر افزايش آگاهی و تسلط خود به حرکت در آيند. بنابراين مطالعه؛ مسئله ای استراتژيک می گردد که " دانستن " فرد را در جايگاهی والا قرار می دهد. اين آگاهی افزايی مقدم بر آگاهی بخشی است و در شرايط انقلابی گسترش آگاهی افزايی در فراگير شدن آگاهی بخشی و آماده سازی فعالان در عموم زمينه ها موثر است.

اگرچه آگاهی افزايی در واقع امری پيشا انقلابی است و بايد فعالان اصلی از قبل خود را آماده کرده باشند ولی در شرايط انقلابی نيز با الگوبرداری از روشهای پيشا انقلابی بايد تشکيل گروه های مطالعاتی، جلسات همفکری و نشست های مختلف -ولو در پوشش های ديگر و دوره های گوناگون- به صورت هفتگی يا ماهانه و يا جمع شدن در يک حلقه فکری و نشرياتی اقدام نمايند. مطالعه و مشورت کاری است که به صورت فردی نيز بايد پيشگيری شود. در مجموع بايد به مطالعه و آگاهی افزايی نگاه استراتژيک داشت. مطالعات در اين دوران کاربردی است. چنين است که گروه های مطالعاتی؛ ‌روشنفکری دينی، گذار به دموکراسی و تاريخ معاصر از جمله گروهها و طراح مباحث مفيد است که با نقد گفتمان ديکتاتوری، اطلاع از شرايط نوين انقلابی و شناخت از جامعه و مرور تجربيات تاريخی ياری رسان خواهد بود.

در باب مقاومت و نحوه مبارزه نيز اگرچه ارزش ها نکته اصلی توجه ماست ولی با توجه به برخوردهای خشن نيروهای سرکوب بايد راهکارهای مقاومت اصولی مبتنی بر نفی خشونت در کنار بازدارندگی ابزار سرکوب را توامان داشته باشيم. اين مسئله با ارجاع به جمع توصيه های موجود در آموزش های مقاومت و تاکيد بر عدم متفرق شدن در زمان حمله ی گروه های سرکوب، گفتگو با نيروهای سرکوبگر و تشويق به تمرد و ايجاد جمع های منسجم تر برنامه پذيرتر به تاثيرگذاری بيشتر منجر خواهد شد. جمع های برنامه پذيرتر جمع هايی هستند که با فرض وجود سرکوب با تشکيل گروه های کوچک تحت مديريت می توانند به نتايج مطلوب و اثربخشی – حتی حساسيت زا در امر آگاهی بخشی و استمرار آن – برسند.

۶- اساسا مقدم بر استراتژی ها، مديريت جامع بر رفتارها و اتفاقات در روزهای سخت و تعيين کننده جنبش حائز اهميت است. زمانی ما می توانيم با اطمينان از پيروزی سخن بگوييم که ابتکار عمل با ما باشد. بنابراين به انتظار اشتباهات جبهه استبداد نشستن و نداشتن برنامه فراگير عملياتی و عدم مديريت؛‌ الف) روحيه و اميد ب) اهداف و برنامه ج) اعتراض و مبارزه، می تواند مانع يا تاخير اندازنده برای ما باشد. اما درباره استراتژی ها يا تاکتيک های امروز فعاليت موارد بی شماری را می توان ذکر کرد که در ادامه با اشارات و تحليل هايی از فضای کنونی با تفکيک های موضوعی و محور قرار دادن معنرضين و حاکمان در چندين نکته در پی خواهد آمد.

ابتدا بايد مروری بر وقايع خرداد ۸۸ تا به امروز داشته باشيم و با نگاهی ويژه به سير حوادث و رفتارهای گروه های مختلف و تغييرات بيانی و اعتقادی در ترسيمی نو از جناح – جبهه های کنونی و معادلات درون جناحی و بين جناحی، ‌آنچه که مختصر مفيد حال اين متن است؛ با دو معيار متفاوت قابل بررسی است. ۱- جنبش سبز و حاميان در برابر مخالفان جنبش سبز و حاکميت ايران ۲- موافقان تغيير وضع موجود در برابر مدافعان وضع موجود. اين تقسيم بر حسب شرايط امروز لحاظ گرديده است و اگر بررسی را برحسب جناح های قبل از ۲۲ خرداد ۸۸ در نظر بگيريم وضعيت متفاوتی خواهيم داشت. در اينجا در يک نگاه ترکيبی – تطبيقی در حرکت از معيار نخست در يکسان کردن معيارها، سرانجام با معيار دوم عمل خواهد شد. از فردای برگزاری انتخابات با رسوايی و وقاحت برگزارکنندگان آن تقلب بزرگ و شروع جريان حوادثی که در يک سو ، خيانت و رذالت و وقاحت و همه حق کشی ها و آزادی ستيزی ها و سانسور و محدوديت و بازداشت و شکنجه و تجاوز و کشتار بوده و در ديگر سو؛ مقاومت و ايستادگی و پافشاری بر حق ، رنگ سبز نمادی از اعتراض به استبداد و اين سبز که در روزهای نخست در پی "رای" پايمال شده اش بود، پس از خطبه های ننگين و لشکرکشی وحشيانه و سرکوبی غير انسانی گام به گام در اعتراض خود چنان پيش رفت که نهايت آن جز رضايت به تغيير نظام و سقوط رهبری و براندازی نبود. شعارهای روزهای نخست در حمايت از موسوی از اعتراض به پليس و لباس شخصی ها و احمدی نژاد و سپاه عبور کرد و به شعارهايی عليه رهبری و اصل ولايت فقيه رسيد. چنين بود که اگر به زور سرکوب صدای اعتراض کم می شد، افزايش ميزان نارضايتی به وضوح ديده می شد و اين افزايش ميزان نارضايتی هم در شمار و هم در شدت مشاهده می شد. سبزها و حاميان و همفکران سبز تا چند ماه بعد از انتخابات همچنان قابل تقسيم به اصلاح طلب ها ( رفرميست ها ) و حاميان براندازی (رژيم چنج) بودند. اما با افزايش شکاف ملت-دولت، ‌حاکميت در سويی و مردم در سوی ديگر ايستادند. مردم با يکپارچگی شعار در همايش های پسين – از ۱۳ آبان و احتمالا ۱۶ آذر با توجه به گونه ی اعتراضی جنبش دانشجويی- در اعتراص به رهبری نشان دادند که در تغييرات اساسی در وضع موجود برای خداحافظی از جمهوری اسلامی که نماياننده عمل بنيادگرايی دينی و نظامی – در زمانه قدرت يابی فاشيست های اسلامی – است، عزم جدی ای دارند. افزايش سطح مطالبات از "رای من کجاست؟ " تا اعتراض به اصل ولايت فقيه و شعارهای تند عليه خامنه ای مسيری است که در طول ماه ها – خود- خامنه ای در قرار دادن خود در راس جناح متقلب انتخابات موجب آن گرديده است و به جمع همه ی جنايت های پس از انتخابات تثبيت گرديد. اما در وضع کنونی در رهيافت به تغيير وضع موجود که اصلاح طلب ها به اصرار حاکميت و در مشی انتقادی ويژه خود در زمره براندازان تثبيت شده اند، ‌شرايط چنان است که جمعی گسترده از اصولگرايان منتقد وضع موجود آگاه از خواست تغييرات در وضع کنونی سخن می گويند که همين بيان در يادآوری نقطه عزيمت موسوی -که مراد نه فقط موسوی بلکه عموم رهبران اصلاحاتی سبز چون خاتمی و کروبی است و ديگران است- هشدارهای فراوانی را برای حاکميت موجب شده است. چنانچه که در انتخابات شورای شهر با توجه به شانس حاميان قاليباف -که اصولگرايی با گرايشات اصلاح طلبی برای تغيير وضع موجود است- می تواند کابوس روزهای آينده جمهوری اسلامی باشد. (يادآوری اعتراض و نارضايتی رضايی در روزهای پس از انتخابات و اقداماتی که منجر به تاييد وجود تقلب به واسطه او بود، مويد چنين ادعايی است) حال با توجه به گستردگی مخالفين و منتقدان اصولگرای دولت که گاه از محتوای کلامشان تعارضاتی با سياست های کلی نظام و استمرار حيات وضع موجود نيز به گوش می رسد، بايد دو رويه را در ادامه مسير در پيش گرفت يک تقويت جبهه ضد استبداد با معرفه رنگ سبز و ديگر افزايش شمار مخالفان وضع موجود با ارتقا سطح مخالفت و دامنه دار کردن مخالفت به مثابه براندازی در وضعيت کنونی است. بنابراين در کوتاه مدت تبديل مخالفان وضع موجود به معترضان به استبداد در کمپينی واحد -جنبش سبز- می تواند آينده ای اميدوارانه را تحقق بخشد. علاوه بر افزايش شکاف حاکميت با مردم- که علاوه بر بعد سياسی در ابعاد اقتصادی و اجتماعی چون فقر و مسئله حجاب ديده می شود، ايجاد و گسترش شکاف در حاکميت نيز بايد مد نظر باشد. اين شکاف که با موضوع هاشمی علنی شد، امروز افراد فراوانی را می تواند در بر داشته باشد. بايد گفت که دامن زدن به اين اختلاف در نزديکی به اين افراد و القای برخی عبارات و تبليغ وجه اختلاف در بادی امر و فتح و يکسانی نظر در انتهای عمل مورد نظر است. امروز هر يک از اصولگرايان منتقد که اصلاح طلبان امروز هستند می توانند به براندازان فردای جمهوری اسلامی تبديل شوند. در شناخت شرايط امروز توجه به دوران گذار حائز اهميت است که در اين شرايط تصميم ها برای آينده و جدا شدن از وضعيت قبلی به طور کامل صورت نگرفته است و گذشته و ايده آل آينده در گفتگوی با يکديگرند. بنابراين نه اين و نه آن وضعيت را نه ثبات در يک نقطه – در صورت سياسی اين گذار ؛ نه در گذشته حاکميتی ايران هستيم و نه در وضعيتی جديد قرار گرفته ايم- بلکه در حال حرکت می گرداند. و اين حرکت در وضعيتی که حرکت ما به واسطه تعارضات مداخله ی قدرت در بر خورد با عزم مردم وجود دارد،‌ نه حرکتی پيوسته و يکسان که يک حرکت در هم و پيچيده است؛ نهايت کلام را به سويی می برد که سرگردانی دوران گذار را توضيح دهد. بيان اين مسئله فقط در باب موجه و عادی بودن شرايط فراز و نشيبی جنبش و ورود و خروج حاميان است. اما اگر به مقصد مورد نظر هم نرسيم آن را می دانيم که ديگر در نقطه گذشته نخواهيم ماند. تغيير نه صرف يک ضرورت که يک واقعيت ناگزير است و مقصد ما را خودمان تعيين خواهيم کرد. آخرين نسل انقلابيون متاثر از حرکت اين سال ها تکليف را روشن خواهند کرد و اراده و عزم تغيير از سوی حاميان و فعالان تغيير وضع موجود به سرانجام تغيير می رسد. ( انقلاب منوط به انقلابيون است ) بنابراين دوران گذار خود به معنای تحقق گذار است و چنين بايد تبليغ گردد.

۷- چندين نکته؛

- در شرايط کنونی بايد بر دقت در همه زمينه ها به ويژه رعايت مسائل امنيتی افزود. از گذشته بايد به درستی درس گرفت و با مروری صحيح آينده را فرا روی داشت. شابد عده ای بر اين باور باشند؛ ‌اگر موسوی پس از حضور مردم در ۲۵ خرداد از آن ها می خواست که تا رسيدن به نتيجه خيابان ها را ترک نکنند و خود نيز در ميان مردم ميماند و يا حداقل برای فردا باز مردم را دعوت به حضور می کرد شايد قصه در همان روزها به پايان می رسيد و اين حرف – که من نيز از موافقان سر سخت آن بودم – به هر سان جامه ی عمل نپوشيد. اما سختی ها و تلخی های فراوان در اين ماه های پس از انتخابات و مواضع و مقاومت ها و عيان شدن بسياری از واقعيت ها و افزايش آگاهی عمومی می تواند مزايايی از اين ايام تلخ نيز نصيب ملت ايران نمايد. در رعايت دقت ها استفاده از تجربيات ديگران و مراجعه به آموزش های عمومی در مقالات و جزوات بسيار موثر خواهد بود. ما بايد بدانيم که چگونه فعاليت کنيم که بازداشت نشويم – هزينه کمتر بدهيم – و چگونه مقاومت کرده و در صورت بازداشت چگونه به سوالات پاسخ دهيم و در دادگاه حاضر شويم و بسياری موارد ديگر که جزوات مرتبط آن موجود است که بايد به مرور کامل تر و مشروح تر گردد.

- مسئله مقاومت و ايستادگی رهبران و فعالان از مهمترين مسائل در تقويت جنبش برای حصول به پيروزی است. جمله رفتارهای انقلابيون بايد بازتاب دهنده شجاعت و مقاومت باشد. بايد نجوه ی تبليغی در مورد فعاليت های رهبران و فعالان از سوی عموم مويد شجاعت و مقاومت بوده و به ايجاد روح ايستادگی. پيروزی منتهی شود.

- موضوع فروپاشی در ايران در ابعاد مختلف سياسی،‌ فرهنگی، ‌اجتماعی و اقتصادی موضوع بسار پر اهميتی است. از سال ها پيش تقدم و تاخر مسايل بالا مطرح بوده است و عده ای ايجاد نارضايتی و فراگير شدن آن را با تشديد هر يک موثری دانسته است. چنين بوده است که برجسته کردن تفاوت فرهنگی و اجتماعی امروز ايرانيان با قرائت رسمی حاکميت در رعايت امور فردی چون پوشش و عموم تفريحات و سرگرمی ها و ارتباطات در ادامه نيز موثر خواهد بود. در باب اهميت و تقدم فروپاشی اقتصادی نيز – که تسهيل کننده شرايط انقلابی است، تحريم های اقتصادی که در چند سال اخير روند تشديدی داشته است در اين روزها رو به افزايش است که اگر چه شرايط زيست و پيشرفت را در کشور با مشکل روبرو می نمايد ولی با توجه به خطرات آن برای استحکام قدرت استبداد در ايران هم از کمبود منابع و هم از هزينه منابع قبلی در جبران محروميت های اساسی مورد نظر خواهد بود و هم از وضعيت نارضايتی که ايجاد خواهد کرد. بنابر اين افزايش محروميت و سختی که در بستر جمهوری اسلامی به يک واقعيت تثبيت شده منتهی شده است در چند ماه آينده نمی تواند چنان فاجعه آميز برای آينده ايران در نظر گرفته شود. زيرا که پس از دوران سخت ديکتاتوری در ايران، روزهای خوش نيز فرا خواهد رسيد. درباره سياست خارجی و عواقب آن نيز بايد تصور خود-مقتدردانی و تند خويی نسبت به همه کشورها در ايران را يک عامل موثر در بحرانی تر شدن شرايط جمهوری اسلامی دانست که ادامه آن به سود جنبش سبز خواهد بود. ماجراجويی و خيره سری محمود احمدی نژاد توانسته به اجماع جهانی عليه ايران و بی اعتمادی روز به روز افزون شده جهان به ايران ياری رساند. امری که از قدرت رسانه ها و فعالين مختلف خارج بوده است. موضوع سلاح هسته ای و فعاليت های پنهان هسته ای و موشکی ايران امروز در تقويت فشار بين المللی کارگر بوده است و با اعمال سياست هايی به تحريم ها ی مختلف عليه حاکميت ايران و حمايت از جامعه مدنی و جنبش سبز رسيده است که فروپاشی فرهنگی و علمی و اقتصادی را سرعت بخشيده است. آنچه که در ادامه بايد صورت گيرد اين است که تحريم و بستگی آن به فقر و معضلات رفاهی و اجتماعی ايران تبليغ شده و واقعيت همه ی اين مسائل که سياست غلط ايران است به همگان معرفی گردد. کشورها و انسان های آزادی خواه و استبداد ستيز نيز بايد در اين مسير صدای ملت ايران را بشنوند و به اين همت ايرانيان در سرنگونی استبداد ياری رسانند که در دو سويه فشار و تحديد دولت ايران و حمايت از ملت ايران و اعطای جوايز و مزايای متعدد به ايرانيان است. موضوع اول ايران، موضوع نقض حقوق بشر است که دنيا بايد با نظر به اين موضوع به ايران نگاه داشته باشد. چرا که حاکميت ايران با مسئله هسته ای تلاشی برای انحراف از اين موضوع دارد و ترجيح می دهد که با جهان نه در مسائل حقوق بشری در ايران – که هيچ دفاعی و حمايتی در داخل و خارج ندارد – که در مسئله هسته ای که می تواند حاميانی بيايد، ‌گفتگو کند. آنچه که انتظار از جنبش سبز و حاميان تغيير وضع موجود در اين شرايط است، نحوه ی عملی است که سست کننده ی مشروعيت ايران در خارج و داخل کشور در فروپاشی های گوناگون در تسهيل و تسريع فروپاشی سياسی است. فروپاشی ساختاری که از درون تهی شده است و اختلافات و درگيری های فراوانی دارد.

- برخی وظايف نيز در اين دوره مربوط به رهبران،‌ فعالان و نماد فعالان جنبش سبز است. باتوجه به روحيه بخشی ويژه و الگوبرداری حاميان و فعالان تغيير وضع موجود از ايشان بايد در نظر داشت که ترديد و لغزش و برگشت از اصول انقلابی آثار بسيار سويی در پی دارد. با توجه به فضای سياه و سفيد ايجاد شده يک نماد فعال و رهبر جنبش بايد دارای ويژگی های غالبی باشد که تفکيک کننده از حاکميت و در برابر آن باشد. يک نماد فعال موفق در اين زمان کسی است که در هيچ شرايطی مديريت و کنترل نشود. آنچه که در مورد بازداشت شده ها و يا برخی از رهبران در افزايش تهديدها وجود داشت اين بود که گاه اين افراد به فاصله گيری از فعاليت، پشت کردن به جنبش، اعترافات تحت فشار و انفعال يا سکوت – به ويژه در مورد بازداشت شده ها – می رسيدند که اين مسئله مطلوب جنبش سبز نبوده است. بايد توجه داشت که عموم حاميان و فعالان بدانند شرايط سخت و دشوار بازجويی و سلول انفرادی با انبوه شکنجه و تهديد به گونه ای است که فقط عده ای کمی که تجربه و اعتقاد راسخ تری دارند تحمل می کنند و در بازی های حرفه ای بازجوها و سپس حضور در دادگاه موفق عمل می نمايند. پس بايد اندکی نسبت به اين افراد سخت گيری را کم کرد. همچنين فعالانی که در شرايط قرار می گيرند بايد توجه داشته باشند که امروز اگر در زمره فعالان تغييروضع موجود – انقلابيون – هستند به واسطه اين است که از زمانی نخواسته اند مطيع و فرمانبردار جمهوری اسلامی باشند و مديريت و کنترل شوند و به ايشان چشم بگويند و به خواسته های نامشروع حکومتی مستبد تن دهند. امروز نيز اين افراد نبايد به مديريت و کنترل عمال اين استبداد در آيند و با اعتماد به بازجو و قاضی به اعتراف و سکوت برسند. يک زندانی که دست از فعاليت بکشد و هيچ اثر مثبتی نتواند برای جنبش داشته باشد، مسلما مورد پسند ديکتاتوری است.- البته گاه سکوت به مثابه مقاومت کامل و اميدوارانه در زندان است که آن دارای اثرات مثبت فراوان است.- به خصوص نماد فعالان بايد به نحوی عمل نمايند که در خارج از زندان و چه در زندان – و در مرخصی – محل اطمينان جمهوری اسلامی نباشند. اين مسئله البته بستگی به اعتقادی دارد که گاه مورد خلل قرار گيرد. گاه فعالان سبز به مخالفان خود اعتماد می کنند و به وعده و وعيدهای آن ها تن می دهند. جمله ای که برای يک فعال واقعی و رهبران و نماد فعالان جنبش بايد سرلوحه باشد اين است که در هيچ کجا و هيچ وقت مديريت نشوند و هميشه بايد يک معضل برای جمهوری اسلامی باشند.

- حمايت ها در ميان فعالان بايد به وضوح وجود داشته باشد. اين حمايت بايد نسبت به رهبران مورد تهديد و فعالان هزينه داده و به خصوص زندانيان بيشتر باشد. تماس های تلفنی و ملاقات خانواده، حمايت های خبری و گزارش های ويژه درباره وضعيت آن ها، ايجاد شرايط حضور وکلا در پرونده ها، بيانيه های حمايتی و اعلام اعتراض به ادامه بازداشت، تلاش برای ايجاد حمايت بين المللی و اساسا تقويت روحيه زندانيان و خانواده ايشان اموری است که بايد هميشگی باشد. در مورد رهبران نيز استقبال های باشکوه و ديدارهای جمعی فعالان صف اول جنبش به صورت دوره ای بسيار کارگر خواهد بود.

- در جنبش های مردمی و مبارزات مسالمت آميز ، سياست مرحله به مرحله ای جنبش و گوناگونی شدت و نوع مبارزه دردوره های زمانی کوتاه بسيار حائز اهميت است.اين نوع فعاليت که گاه به مثابه جزر و مد، پيوسته و طبيعی به نظر می آيد، در واقع قابل تقسيم به چند فاز عملياتی است. اين مسئله لزومی بر پنهان ماندگی ندارد و می توان به صراحت عنوان شود. ما گاه مجبور به گام هايی به عقب هم هستيم و اين فاز فعاليت ماست. در واقع اين نحوه عمل مديريت زمان است که چند قاعده طلايی در اين نحوه عمل وجود دارد. حساسيت زايی و ايجاد شرايط غير عادی و بحرانی نه به واسطه حضور بلکه به دليل تهديد و ذکر حضور- که ايجاد حساسيت در طرف سرکوبگر است – اين مسئله با اعلام تاريخ و تبليغ و ادعا بر امری تحقق می يابد و به بار روانی بيشتری با شمارش معکوس و گام به گام به سوی آن در شعارها و پوسترهای متعدد و با نامگذاری های مفهوم ساز و هدايتگر تقويت می گردد. درخواست مجوز برای يک تجمع، خبر از پيگيری، خبر از رد درخواست، اعتراض به رد درخواست و تلاش برای مجوز و سپس از خبر قطعی بودن حضور همگی موجه گرداننده ی حضور در يک تجمع است- به عنوان مثال- در هريک از اين مراحل از بيم و ترديد در مورد خشونت، جمعيت، ‌نارضايتی و اعلام برنامه ها استفاده می شود. عرصه تحقق اين تاکتيک در نشريات و مصاحبه ها و پايگاه های انقلابيون – مثلا دانشگاه ها و مدارس – مناسب تر است. اينجا ميدان مهارت های انقلابيون در تبليغ و پيشبرد رسانه ای و تقويت روحيه ی فعالان و گسترش جبهه حاميان تغيير وضع موجود است. مديريت زمانی در جنبش بسيار استراتژيک محسوب می شود.

- در اينجا شايد ضرورت نگارش متنی در مديريت مکانی و حضوری در تجمعات و خبر رسانی و گزارشی از مبارزات مثبت به چشم می آيد که آن نيز در دست تهيه است و می توان الگوبرداری از ديکتاتوری تا دموکراسی و ديگر اشارات و تجربيات فعالان انقلابی قرن ۲۰ و انقلاب های رنگی قرن ۲۱ باشد.


تبليغات خبرنامه گويا


advertisement@gooya.com

- توجه به رسانه به عنوان محور مديريت در جنبش برای تغيير وضع موجود چنان است که بيشينه مبارزه در فضای واقعی که در فضای مجازی و رسانه ها رقم می خورد. چنين است که جدای از توجه های مبارزين و فعالين در فعاليت های رسانه ای و تبليغی – ويژه در سطح شهر با شعار نويسی و توزيع تراکت و پوستر و صحبت در اتوبوس و ادارات و ... – توجه به فعاليت های استبداد در حوزه رسانه با توجه به ابزار فيلترينگ و سانسور در کنار استفاده بسيار تشديد شده از مونولوگ راديو و تلويزيون – که مخاطب گسترده ای به ويژه از طبقات پايين جامعه دارد – بسيار حائز اهميت است. بنابراين افشاگری درباره تاکتيک های رسانه ای جمهوری اسلامی بايد صورت گيرد. تحريم رسانه های استبداد و اعتراض به نحوه عمل آن به ويژه از سوی اصولگرايان منتقد و همچنين تبليغ رسانه های جايگزين از جمله ماهواره و تماشای فيلم های سينمايی در خانه بايد در اولويت قرار گيرد- البته انتظار می رود حاميان خارجی ايران در ايجاد شرايط و لوازم برای دسترسی ايرانيان به شبکه های ماهواره ای و راديويی و اينترنت اقدام نمايند تا سد فيلتر و سانسور جمهوری اسلامی را در هم شکنند. تاکتيک های رسانه ای مونولوگ و يک جانبه در حکومت های استبدادی و سانسور محور در برجسته نمايی بخشی از واقعيت به جای همه ی واقعيت و دروغ های مکرر و پيوسته و مويد يکديگر بيشتر به چشم می آيد. تهيه تصاوير و فيلم هايی در رد اين ادعاها بسيار کارآمد است. همچنين ارائه تحليل های دروغين و جهت دار آن ها را با عالم به واقع و شرايط تحليلی اين افراد می توان توضيح داد. گاه برخی مسائل و انتقادات را جهت دار و به منظور ايجاد شرايط و اخذ مجوز برای برخورد با انقلابيون بيان می کنند که بايد به اين مسئله هم توجه داشت. در موارد گنگ و مبهم گاه نيروهای اطلاعاتی با ايجاد دام های ويژه سعی در خط دهی به سمت بهره برداری خاص در جهت ضربه به جنبش هستند. به اشتباه انداختن معترضان در درج اخبار غلط و حمايت های نادرست و ايجاد بستر برای برخی افراط و تندروی ها و شعارهای نادرست از جمله اين مسائل است. بايد در برابر همه ی تاکتيک های جمهوری اسلامی در نظر داشت که در اينجا آنچه که به عنوان اصول و کليات به عنوان ابتکار در تمامی مراحل فعاليت است را از دست داده ايم. بنابراين بايد به دنبال مديريتی سريع ابتکار استبداد را به حاشيه ببريم و نه به موضوع مورد توجه رسانه های استبداد که به وجوه ديگر آن و موضوعات ديگر بپردازيم. موضوع اصلی خودمان را مطرح کنيم. حادثه ای بزرگ برای جلب نظر بيافرينيم- اين يکی از سياست های اصلی حکومت های استبدادی هم است که مثلا در شرايط گسترش يک خبر و رويداد با انتشار يک خبر ويژه چون بازداشت گسترده ،‌ بمب گذاری و ... نگاه را به سويی ديگر می برد. – اگر آن ها سعی در برجسته نمايی اعترافات دارند شما بر مقاومت و ايستادگی عده ای ديگر تاکيد کنيد. اگر آنها برخی افراط ها و خشونت هايی که خود موجب آن بوده اند را به تصوير می کشند شما نيز ابعاد گسترده خشونت آن ها و مقاومت و مبارزه مسالمت آميز مردم و مظلوميت و کشتارها و بازداشت های گسترده را به تصوير بکشيد و موارد فراوان ديگر. که خلاصه آن اين است که هرگز نگذاريد جامعه تحت تاثير رسانه ای جبهه استبداد باشد – يک موضوع که پيشتر نيز در نوشته ای بيان کرده ام در تفکيک افراط و تفريط و تندروی به مثابه اشتباه در عمل است. در آنجا بيان کرده بودم که بسياری از حرکت های ساختار شکنانه و پيشرو نه امری اشتباه بلکه بسيار پسنديده است. ولی اگر کاری را فردی انجام دهد و نه تنها در آنجا حمايتی از او نباشد بلکه ديگران نيز در وضعيتی مشابه حاضر به انجام چنان کاری نباشد، اشتباه است و تندروی محسوب می شود. اگر آن کار در آن شرايط به تکرار قابل انجام باشد و ديگران نيز مايل به انجام آن در صورت تحقق شرايط باشند، حرکتی پيشرو است. چنانچه در موضوع شدن نقد و اعتراض به رهبری به جای ديگر مسائل تحقق اين امر را شاهد بوديم. در مورد رسانه نيز اقدامی موثر و متناسب با شرايط کنونی اين است که در اين شرايط بايد به سمت رسانه های جديد و فراگير رفت. اين رسانه های جديد هم برای فرار از برخوردهای امنيتی با پايگاه های خبری قبلی شناسايی شده است و هم در عبور از خطوط و مرزهای پايگاه های خبری قبلی موثر است و هم می تواند با استفاده گسترده تر و آزادی بيشتر در نگارش اخبار و مقالات تحولی را ايجاد کنند. در اين دوره بايد به چنين رسانه مرجع که افراد شناخته شده ای از جنبش آن را مديريت می کند، مراجعه اصلی را داشت و از شکل گيری سايت های مادر در گروه های مختلف انقلابيون حمايت کرد. اين پايگاه های خبری بايد زمينه حمايت مالی را خود فراهم کنند و با ديگر سايت های سبز در ارتباط باشند. آنچه که مورد اهميت در اين سخن است، ساختن رسانه های جديد قدرتمند در فضای شبکه های اينترنتی و راديويی و ماهواره ای است.

- يکی از مسائلی که به ادامه و تقويت جنبش کمک شايانی خواهد کرد، مکتوب کردن تجربيات به عنوان يک ضرورت است. مزايای مکتوب کردن تجربيات در وجوه مختلف عمل در آينده – برنامه ريزی، دقت در اجرای برنامه ها، نقد و يافتن راه های جديد، مقاومت بيشتر و بهتر و ... – مفيد خواهد بود و مجموعه ای است که در فرآيند تکميل و در خوانش عمومی به يک آيين نامه عمومی يا قانون اساسی انقلاب تبديل می گردد. – مراد از قانون اساسی انقلاب فقط قوانين انقلابی انقلابيون در زمان تغييرات است- در تجربه مکتوب، ايراد و مشکلی هم اگر باشد در طرح نويسی مشارکتی _ از يک تا چند نفر ) به نقد و شرح نويسی گسترده تر در جمع آگاهان و فعالان در روندی تدريجی و مرحله ای به مجموع ای در خور توجه تبديل می گردد. اين طرح می تواند مجموعه فعاليتی در فضای محدودتر و با اهداف خاص در دانشگاه و محله ( منطقه خاص ) باشد يا با فضا و هدفی ديگر ( يا همان هدف ) با شبکه های اجتماعی مجازی و واقعی در پی خبر رسانی و مباحث انديشه های و تجمع های انقلابی صورت گيرد. توجه به ارتقا و تقليل هر يک از اين فضاها و هدف ها – به صورت جدا – با توجه به شرابط و مراحل به صورت آگاهانه و هوشيارانه- امری بديهی است که نيازی به توضيح ندارد. خلاصه آنکه تجربيات مکتوب چون طرح و الگويی در معرض خلاقيت و مديريت يک راهنمای بسيار خوب خواهند بود و جنبه ی دستوری و اجرايی ندارد. اگر چه در صورت تدوين و نقد مناسب مرجعی کامل و جامع است ( آنگونه که در طرح هايی چون از ديکتاتوری تا دموکراسی و موارد مشابه ديده می شود). اين طرح مکتوب تجربيات، شناسايی مشکلات و ارائه ی راهکارها و پيشنهادات، مقاله نويسی و مصاحبه های آگاهان و رهبران و نماد فعالان، بيانيه ها به ويژه بيانيه – اعلاميه های مناسبت ها با هدف تعيين عمل و شعار، تذکرات و پيشنهادات مکرر در رجوع به جزوات و طرح های مکتوب را در برمی گيرد. اين طرح ها بايد در شناخت شعارها و نمادها و رهبران و ساختار و ارتباط گيری و خبريابی و خبر رسانی تا نحوه عمل در راه رفتن و نظر به اطراف انداختن و سخنرانی کردن و بيانيه دادن و تحصن کردن تا ايستادگی و پاسخگويی در اتاق بازجويی و دادگاه و انفعال نداشتن در دريافت حکم و بازی غير يک سويه با نهادهای حاکميت و بهره مندی از ديگران به ويژه از فعالان صف اول و وکلا و ...... دارای راهنمايی ها و اشاراتی باشد. با اين تجربيات مکتوب ما بايد در برابر همه چير مجهز و آماده باشيم و همه چيز را بدانيم و اين قدرت را به دست آوريم که در هر شرايطی ابتکار عمل را به دست آوريم و شرايطمان را مديريت نمائيم.

- تأکيد ويژه ای که در اين شرايط بايد عنوان داشت مسئله زندان و به طور کلی سياست ارعاب و وحشت در کاهش سرعت جنبش از سوی حاکميت است. بايد در برابر هزينه های کنونی آگاهی کافی را به دست آرويم و به صورت غير عادی دچار ترس و وحشت نباشيم. از آنجايی که زندانی شدن در شرايط انقلاب خود به خود يک ارزش است بايد به ارزش پرداخته شود و در کنار تقديرهای مکرر و حمايت های داخلی و بين المللی به منظور افزايش فشار گام برداشت. هيچ حاکميتی توانايی بازداشت گسترده را ندارد. حتی با همه ی خبرهای هراس افکن در جمهوری اسلامی هيچ گاه اين حاکميت اين توانايی را ندارد تا در يک تجمع بيش از چند هزار نفر را به صورت دسته جمعی بازداشت کند و بيش از چند صد نفر را نمی تواند تا يک ماه نگه دارد و بيش از چند ده نفر را نمی تواند بيش از چند ماه در زندان نگه دارد. با توجه به اين نسبت ها در نظر بگيريد در يک تجمع اگر آنها قصد بازداشت ۲۰۰ نفر را داشته باشند با توجه به نيرو و هزينه ی نيروهای سرکوبگر توانايی انتقال و نگه داری ۲۰۰ نفر توسط آن ها – اصلاً – وجود ندارد. مردم با حضورشان در کنار بازداشت شده ها – در واقع – آزادی آن ها را تضمين می کنند. در صورت انتقال به زندان هم از آنجايی که حکومت موظف به حفظ شرايط حداقل زندگی برای زندانيان بود – فقط اندکی در روزهای نخست به بازداشتگاه های غير استاندارد منتقل شدند و بقيه در بازداشتگاه های رسمی بودند که شرايطی اين گونه دارد – زندانيان جز هزينه های مادی و معنوی (فشارها و مراجعات خانواده و ... ) برای حاکميت اثری نخواهد داشت. بايد در نظر داشت که بازداشت يک فرد باعث درگير شدن خانواده و اطرافيان فرد در مراجعه به زندان و دادگاه ها و تجمع های آنان و نارضايتی و گسترش آن به اطرافيان فرد بازداشت شده و مذاکرات افراد مختلف است و در نهايت عامل موثری برای مشروعيت زدايی از حاکميت و تغيير نگرش و رفتار در جامعه است. اينجا بايد تحت تأثير سخنان بازجوها در ايجاد ترس و وحشت قرار نگرفت. اگر عده ای از نزديکان جز افرادی هستند که ماه ها در زندان مانده اند، اين نمی تواند ملاکی برای ايجاد همان شرايط برای ديگران باشد. با يک مرور در تمام مراحل اعتراضات پس از انتخابات – جز هفته های بازداشت گسترده – هيچ گاه بيش از چند صد نفر همزمان در زندان وجود نداشته اند که در صورت آرام شدن نسبی اين عده به ۱۰۰ نفر نزديک خواهد شد که واقعيت نگه داری زندانيان در شرايط حساس و فشارهای فراوان بيرون است. انقلاب های قرن گذشته به خوبی اين مسئله را نشان می دهد که ملحق شدن افراد مختلف به ويژه جوانان پر روحيه و افراد کم تعلق دار، چگونه به شکست بازداشت های دسته جمعی رسيد. اگر با روحيه ای خوب و با قصد مقاومت آگاهانه برای نپذيرفتن کليه ادعاها و ترفندهای بازجوها به سمت زندان برويد، بدانيد به زودی اين حربه ی استبداد نيز به شکست می انجامد. بدانيد که مسئله ی اعدام – به عنوان تهديدی ديگر و يا شکنجه های وحشيانه – فقط مختص افرادی ست که سوابق خاصی در گذشته داشته اند و هرگز يک معترض تجمعات خيابانی يا فعال سياسی شناخته شده به اعدام نخواهد رسيد. و حتی اگر برای ايجاد ترس حکم اعدام صادر شود، هرگز حاکميت توانايی اجرای اعدام را ندارد. – اين احکام وحشت است. – در اين مرحله رهبران بايد با حمايت ويژه از زندانيان و ارائه ی توضيح و قرار دادن خود در صف مردم و در معرض بازداشت قرار دادن خود، در فرو ريختن سياست های ارعاب و تهديد به همگان و جنبش سبز ياری رسانند. جمهوری اسلامی بر اين پندار است که " النصر به الرعب ". بنابراين شما ثابت کنيد که پيروزی با ايستادگی تا آخر شما حاصل می گردد نه با ترس آفرينی و رفتارهای غير انسانی و غير اخلاقی ايشان.

- اعتراضی هم به روند کند برخی اقدامات و راهکارهای معترضان است. گاه در گير و دار ترديد ها و ناهماهنگی ها طرح ها و بيانيه های مناسب و بجا و درخور شرايط منتشر و اجرايی نمی شوند يا با تأخير صورت تحقق می يابند. اين مسئله موجب مشکلات فراوانی تا به امروز شده است. در اين باره بايد در نظر داشت يک فيلم و تصوير روحيه ساز، يک مقاله مفيد و روحيه بخش، اگر برخی ايرادات را هم دارد بايد سريع منتشر شود تا از مزايای آن برای جنبش استفاده شود و ايرادات جزئی آن را با توجه به ابتکار از سوی انقلابيون و سرعت در اجرای برنامه ها پوشش داد. شما می توانيد با آفرينش هر روزه يک موضوع – اگر ايرادی هم داشته باشد – فقط محاسن آن را _ با توجه به بی شماری اين آثار و نيز بی شماری اعضای جنبش، _ در رسانه های مختلف ايجاد نمائيد. آنچه اهميت دارد اين است که در همه ی کارها و مسائل از سرعت کند و تأخيری پرهيز کنيد. تنها شرط برای سرعت عمل- که نبود و کمبود آن می تواند تبصره ای برای کاهش سرعت باشد – آگاهی است. برای بهتر اجرا شدن اين مسئه نيز رهبران بايد روندی رو به پيشرفت، با شدت در بيان اعتراضی و افزايش سخن گفتن در بيانيه ها و مصاحبه ها و حضورهای مردم داشته باشند. جنبش سبز امروز به رهبران و فعالان اصلی اش چشم دوخته است. اين پيام ها و بيانيه ها بايد از فيلترها و سانسورها بگذرد، از روش های نوين و مجازی برای تقويت استفاده کند، نسخه ها و گزيده ی آن دست به دست و دهان به دهان بين افراد منتقل شود و همه ی مسائل و اتفاقات در رويه ی هر فرد يک رسانه است، منتقل گردد و همه افراد کاملاً به عنوان يک سهيم واقعی در تغييری بزرگ که پيش رو است، بايد عمل نمايند.

- ترديدهايی در مورد آلتوناتيوهای حاکميت در ايران و وضعيت آينده و شيوه ی حکمرانی به عنوان سوال و مطالبه ی اصلی مطرح است. زيرا که مسئله ی امروز ما نه صرف حاکمانی مستبد بلکه ساختاری است که جز استبداد از آن بيرون نمی آيد. اين بستر حکومت اسلامی – مد نظر در امروز ايران – بستری است که حاصلخيزی آن فقط و فقط برای بنيادگرايی و ديکتاتوری است. بنابراين بايد توضيح مناسب و جامعی در مورد آينده داده شود. اينجا صرف تأکيد بر کليات و ارزش ها بسنده نمی کند و بايد به سوالاتی اساسی پيرامون قوميت ها، اقليت ها، سياست خارجی و مسئله ی هسته ای، شيوه ی حکمرانی آينده و بسياری سوالات ديگر پاسخ داد. مسئله فدراليسم، پلوراليسم و رواداری دينی، سياست صلح طلبانه با حفظ منافع ملی و تلاش برای آينده بشر در رعايت حقوق بشری و حفاظت از محيط زيست، حکومتی فرادينی-سکولار- دموکرات که هم به آزادی ها احترام می گذارد و هم رفاه را تأمين می کند و در آن خبری از تبعيض و فقر و فساد نيست و بسياری از مسائل ديگر از جمله پاسخ های مشابه ای است که بايد داده شود. ولی آنچه که بيش از همه مدنظر و مورد سوال مخاطبان جنبش سبز است؛ روزهای نخست پس از انقلاب – تغيير وضع موجود- پيرامون نفر اول حاکميت و نحوه ی برگزاری انتخابات و نظارت و قانون گذاری و آزادی رسانه ها و صدا و سيما و ارتش و نيروی انتظامی است که شايد پاسخی چنين؛ که در بدو امر دولت موقتی به رياست ميرحسين موسوی- يا ديگری از رهبران جنبش سبز چون عطااله مهاجرانی، مهدی کروبی و ... – تشکيل می شود تا در ظرف چند ماه- مثلاً ۶ ماه- شرايط برگزاری انتخابات آزاد و سراسری با نظارت همه ی گروه ها و مردم ناظران بين المللی و بی طرف را فراهم آورد. در اين مدت ارتش و سپاه با مديريت افرادی نظامی- ارتشی- که دخالتی در سياست ندارند، نظم مجدد می يابد. از فرار سرمايه بايد جلوگيری شده و زمينه ی سرمايه گذاری های کلان به سرعت فراهم شود. صدا و سيما رويه ای روادارانه و با رعايت کليه اصول تساهل و تسامح را پيشه می کند. مجلسين قانون گذاری و نظارت تشکيل می گردد و رفراندم های لازم انجام می شود و ... . بايد در نظر داشت که اين تساهل و تسامح نه فقط مسئله ای حقوق بشری بلکه تأمين کننده منافع ملی و پيشرفت آينده است. – در کشور هايی که انقلاب های رنگی صورت گرفت اگر چه تساهل و تسامح گاه باعث بازگشت گروه ديکتاتوری به عرصه رقابت برای دسترسی به قدرت – معمولاً پس از چند سال – شده است اما مزايای آن حفظ سرمايه های اقتصادی در کشور بوده است. اين سرمايه ها که در اختيار مديران و حاکمان قبل از انقلاب بوده است با قرار گرفتن در خدمت گفتمان انقلاب به شدت خرج بازگشت به قدرت شده که نتيجه اگر به شکست ائتلاف انقلابيون هم منتهی شود ولی اقتصاد کشور را تأمين و تثبيت می نمايد. در کنار اين مسئله به گفتمان اصيل انقلاب هم ضربه ای وارد نخواهد شد و حتی گردش قدرت متضمن دموکراسی اصيل نيز می گردد- بنابراين آنچه که در اينجا اهميت دارد پاسخگويی به ابهام شرايط پسا انقلابی به عموم مردم است.

- عده ای با توجه به عموم احوال انقلاب، بيم نا امنی و تجزيه و غارت و ضربات جدی به اقتصاد کشور را در شرايط انقلاب و پسا انقلابی دارند. در اين باب با اشاره های دقيق و مستدل با توصيف ضربات تخريبی يک انقلاب نرم که زير ساخت ها را هدف قرار نمی دهد و آسيبش نهايت به امکاناتی است که به خودی خود بايد سالانه يا در ظرف چند سال تعويض گردد و نسبت آن با ويرانی های جنگ احتمالی و يا عقب ماندگی و ضربات سهمگين چپاول دولتی اموال ملی و آثار مخرب تحريم است پاسخ گفت. همچنين بايد در بيانيه ها از تخريب اموال شخصی و تاراج و غارت در شرايط بحرانی و تضمين های آرامش بخش داده شود. در باب نا امنی و مسئله ی تجزيه که مورد سوال است نيز بايد اين بيان و توضيح رهبران و فعالان به نحوی باشد که مردم اين استدلال ها و توصيف وضعيت را بپذيرند که بلافاصله با اعلام عفو ملی و ايجاد شرايط دوری از خشونت و دوری از انتقام- رجوع به سياست بخشش توأم با عدم فراموشی ( ببخش، اما فراموش نکن) – و همچنين اعلام منطقه سبز در نقاط مختلف برای خلع سلاح از نيروهای خود سر، امنيت به شهرها بازگشته و افرادی که بيم برخورد دارند در ساختار انسانی و حق مدارانه حکومت جديد جذب می گردند و آرامش فراگير می شود. آنچه که مهم است اطمينان از عدم وجود ترور و بمب گذاری است که در صورت از بين رفتن بستر خشونت، آن از بين می رود و اساساً وظيفه ی رهبران برطرف کردن هرگونه نگرانی مردم است. در موضوع تجزيه نيز با احترام به خواست همه ی قوميت ها – و اقليت ها – با پذيرش همه ی اجحاف ها و ظلم های گذشته، شرايط همزيستی در کنار هم در يک فدراليزم- احترام گذار به فرهنگ های بومی و قومی- فراهم می گردد. درباره ی اين مسئله با توجه به در هم آميختگی اقوام در ايران و نگاه های نوين در عصر جهانی شدن فرهنگ ها و روابط می توان با رفع محروميت ها و ظلم هايی که دراين سال ها وجود داشته به برطرف شدن اين دغدغه اميدوار بود.

- مسائلی چون تصميم انقلاب در موضوعات سپاه، بسيج، نيروهای امنيتی، وزارت اطلاعات، قوه قضائيه و..... از جمله مسائلی است که بايد با تأکيد بر ارزش ها و اصول جنبش، امروز پاسخ داده شود. تساهل و تسامح و عفو عمومی و خارج کردن کشور از وضعيت نظامی، ضرورت پاسخگويی به مردم درباره جنايات، دوری از مجازات های غير انسانی و غير اخلاقی و ديگر موضوعاتی که مورد اتفاق نظر از سوی همه ی فعالان و رهبران سبز است، در اين باره راهگشا است. اين مسئله از جمله مسائل پاسخ دهنده ی امنيت و آرامش آينده است. ما در اين زمينه به اصل تقصير و معذوريت بايد نگاهی انسانی داشته باشيم و با جميع شرايط معيشتی و ناآگاهی و تحت تأثير بودن در دوران استبدادی با کارگزاران خرد و کلان حاکميت برخورد کنيم. احزاب حامی جمهوری اسلامی- حتی حاميان اصل ولايت فقيه- در دايره ی آزادی احزاب و آزادی عقيده، با برخورد حذفی روبرو نمی شوند. روحانيت در يک سکولاريسم واقعی مدنظر و گفتگو قرار گرفته می شود و به روحانيت نگاه سياسی صورت نخواهد گرفت. اين نگاه در بی توجهی به دين سياسی هم در برخوردها و مواخذه مورد نظر است و هم در بازگشت به سياست. بنابراين حضور آن ها در عرصه سياسی نهايتاً حضوری صنفی است و حق پيشينی و خاصی ندارند. بايد رهبران و فعالان بر ارزشی و اخلاقی بودن فرآيند تغييرات و رفتارهای انقلابيون تأکيد و مراقبت داشته باشند. واقعيت مفيد بودن سکولاريسم به حال دين در رعايت حرمت و جايگاه دين بحث شود و از روحانيون انقلابی تجليل و تاريخ تحريف شده تشيع در تشکيل حکومت، رسوا شده و تاريخ واقعی اخلاق مداری دينی و سياست گريزی روحانيون واقعی بيان گردد.

- مسئله ی پليس و لباس شخصی ها از جمله مسائلی است که در شرايط امروز بايد مورد مداقه ای هوشيارانه قرار گيرد. اين مسئله ی اساسی در استفاده از جوانان مجبور ( مأمور و معذور ) به تهديد و ارعاب برای حمله به جمع مردم است که عمدتاً از ميان افراد نا آگاه از مناطق دورافتاده و با شستشوی شديد مغزی صورت می گيرد. بايد در راس برنامه های آينده ی جنبش، توجه و پرداخت به اين موضوع وجود داشته باشد. بايد زمينه ی ارتباط و گفتگو در سربازخانه ها و زمينه ی لزوم گفتمان گسترده برای اطلاع همه ی خانواده هايی که سربازانی در نيروی انتظامی دارند و همچنين خانواده و افراد جوان و کم سن و سالی که در پايگاه های مقاومت – مورد استفاده ی غير انسانی دستگاه سرکوب هستند- فراهم آورد. در اين زمينه بايد قبح حمله و برخورد با يک هموطن و راستين بودن حق اعتراض او معرفی گردد. بايد به سربازان و بسيجيان گفته شود که قويا ممکن است خشونت حاکميت عليه خانواده خودشان (برادر، خواهر، مادر ، پدر، همسر و ... ) يا دوستان، آشنايان، معلمان و ... آنها به کار رود. بايد به سربازان و بسيجيان گفته شود که خشونت اعمال شده از طرف آنها دقيقا متوجه بی گناهان و مردم عادی است نه دشمنان مردم يا عناصر بيگانه و ... . بايد بدانند که معترضان نه به خاطر مسائل شخصی- بلکه منافع ملی- و نه به دستور و سرسپردگی عوامل خارجی و ضد ارزش – و ضد دين – بلکه افرادی چون خود او هستند که با دغدغه های ملی و انسانی و اخلاقی خواهان توجه به حقوق انسان ها و آزادی ها و پايان کشتار و شکنجه و سرکوب و تاراج اموال ملی و مدافعان صلح و مواردی از اين دست هستند. موضوع مهم درباره پليس تمرد سربازان است. تمرد بايد از سوی فعالان جنبش تبليغ گردد و به عنوان يک ارزش شناخته شده- که در آينده مورد تقدير خواهد بود- معرفی گردد. سرباز بايد بداند که عواقب تمرد زياد نيست و در برابر آسيب های وجدانی و ملی سرکوب هيچ است. تمرد به صورت دسته جمعی تقريباً هيچ عواقبی ندارد و اين تمرد پاسخ معقولی دارد که شما نتوانسته ايد بر روی مردمی که هيچ سلاحی نداشته اند و حتی رفتار آرامی داشته اند، باتوم فرود بياوريد. شما بايد با اين سوال فرماندهان خود را روبرو کنيد که وظيفه شما چيست و آيا شما بايد با دزدان اموال و آن هايی که سلاح گرم و سرد در دست دارند و معترض جان و مال مردم شده اند برخورد کنيد يا مردمی که حق آن ها پايمال شده است و مورد ستم قرار گرفته اند. مسئله ی تمرد مأموران و بی اعتقادی بسيجيان به ادامه ی حضور برای سرکوب مردم مسئله ای است که احتياج به تبليغ و فعاليت بيشتر دارد.

- گفتگو با حاکميت کنونی ايران نيز از جمله مسائل مهم اين روزهاست. اين گفتگو بايد گفتگويی برای ايجاد تفرقه و شکاف در ميان جبهه مخالفان تغيير وضع موجود باشد. حاکمان و مديران بايد بدانند از تخصص های مديريت آن ها در صورت تغيير استفاده خواهد شد. اساساً تغيير و وضع حال ملاک برای سنجش و تصميم گيری درباره ی آن ها خواهد بود و نه گذشته آن ها. کروبی، موسوی و خاتمی و سال ها پيش از آن ها سروش و مهاجرانی و مقدم بر همه ی ايشان آقای منتظری نمونه های خوبی هستند که نشان داده اند در صورت تغيير و معذرت خواهی از گذشته- که بسيار امر پسنديده ای است- يا حتی بدون معذرت خواهی، به وضعيتی دگرگونه از گذشته محبوب همه گروه ها خواهند شد و حتی احترام مخالفانشان را نيز بر می انگيزند. خوشنامی امروز اينان با تصميمی برای تغيير و ماندن ايشان بر تصميم خوشنامی رفتار انسانی و در برابر منفعت طلبی، الگويی نيک برای کارگزاران و حاکمان امروز ايران است. در گفتگوی با ايشان بايد اصل بخشش و ادبيات دوستی و رفتار انسانی در آينده غالب باشد و در گونه ی عمل بر روابط دورن حاکميت نيز بايد تلاش در ايجاد ترس و رعب بيشتر اين افراد از يکديگر در تقويت بی اعتمادی و احتمال بروز بحران از درون اصولگرايی امروز است. البته سياست تهديد در مورد آينده اين افراد با تأکيد بر اين که فرض بر اين است که شما تا امروز نمی دانسته ايد و چنين بوده ايد. ولی اگر بدانيم آگاهانه چنين می کرده ايد در آينده وضعيتی بد خواهيد داشت. يا اينکه به آن افراد گفته شود که در رفتار اطاعت و پيروی بی چون و چرا از استبداد جز پيشروها نباشند و در حد توان تمرد و کم کاری داشته باشند و به مردم و معترضان کمک کنند.

- در روش های اعتراضی بايد مطالعه و بررسی جامعی صورت گيرد و هر يک در حد توان خود با عدم حضور در مکانی خاص- محل کار يا تحصيل و ....- يا تجمع و مراجعه زياد به محلی ديگر، نوشتن شعار و کمک مالی و نامگذاری و حضور در برنامه های اعتراضی و حمايت از هنرمندان و ورزشکاران سبز و تحريم اجناس و افرادی که وابستگی به استبداد دارند و اعتراض به کشورهای حامی استبداد- با تحريم اقتصادی و اعتراض به تيم ورزشی– و موارد فراوانی که در مجموعه های نوشتاری در عمل اعتراضی در قالب کمپين مبارزه مسالمت آميز آمده، اقدام کرد. بحران آفرينی در خدمات شهری، حمل و نقل و برق و گاز و ... از ديگر موارد مورد اهميت است.

- دانشگاه نيز به عنوان مهم ترين پايگاه حاميان تغيير وضع موجود بايد مورد توجه ويژه قرار گيرد و در کنار اين توجه مدارس و آموزش و پرورش نيز با سياستی همگونه مورد هدف باشد. در دانشگاه اصول فعاليت منتقدانه و معترضانه با رجوع به تجربه های سال های سال اعتراض بسيار گسترده و آزموده است- در اين زمينه بارها به صورت مکتوب متونی را در اختيار دوستانم قرار داده ام و بارها نيز در برنامه ريزی های مکتوب تشکل ها و صحبت های فعالان برجسته جنبش دانشجويی در نشست ها اين گستردگی تجربه را ديده ام- تجمع با همه ی ملزومات از تعيين زمان و بستر سازی و تهيه تراکت و بيانيه و پوستر و دعوت و همکاری از دانشجويان و تهيه ی لوازم اجرای تريبون (سيستم صوتی و موسيقی و پلاکارد و کادر اجرايی و سخنران) و همچنين اعتراض های صنفی و تهيه نشريات و شبنامه ها و شعار نويسی و تشکيل گروه ها و دوره های سياسی و تحصن و اعتصاب غذا و ملاقات ها و ساختارسازی فعاليتی و حضور در خوابگاه ها و دانشکده ها و ارتباط با اساتيد و.... همه و همه بارها گفته شده است. – در آينده نيز قصد تهيه جزوه ای برای کار دانشجويی دارم که از آماده شدن آن توسط دوستانم استقبال می کنم- اما آنچه که درباره ی نقش دانشگاه بايد گفت فراتر از فعاليت دانشجويی است. دانشجويان علاوه بر اين نقش و نقش های رسانه ای در شکل دهی پايگاه های خبری و آگاهی رسانی حضور شجاعانه ی پيوسته در همه تجمعات نقش محوری در شکل گيری هر اعتراض بزرگ را دارا هستند. دانشجويان در شرايط رکود، جانی دوباره به جنبش ببخشند و در واقع قسمتی از جنبش هستند که تضمين کننده ی پايان ناپذيری مسير امروز است. در بسياری از نکاتی که در بالا گفته شد دانشجويان نقش اساسی دارند. هسته های تجمعات منسجم و با برنامه و مديران آگاه اعتراضات همين دانشجويان هستند. البته اصرار و تأکيد بر دانشجويان نبايد موجب فراموشی از نقش اساتيد و ضرورت حضور علنی و حمايت هميشگی و شجاعانه ی ايشان باشد. نکته ای خاص هم اينکه در اين برهه که تشکل های دانشجويی منتقد شرايط آزاد فعاليت را ندارند نقش شوراهای صنفی و انجمن های علمی بيشتر می شود. در مورد نشريه هم در صورت ادامه لغو مجوز ها شبنامه ها با برنامه ای مناسب برای توزيع بسيار ايده آل است. چه خوب می شد اگر تلاش عده ای از دوستان در راه اندازی نشريه ای سراسری از طريق يکی از تشکل های فراگير دانشجويی به ثمر می رسيد و شاهد نشريه ای سراسری – شبنامه ای سراسری- می بوديم. راه اندازی پايگاه خبری جديد و فراگير برای دانشجويان ايران و نزديک شدن همه ی گروه های دانشجويی و تبديل شدن آن به رهبر رسانه ی دانشگاه و جنبش دانشجويی از ديگر اتفاقاتی است که در صورت تحقق کمک شايانی به جنبش خواهد کرد و البته خوشحالم که طبق گفته دوستان مقدمات و فعاليتهای ابتدايی اين عمل در سايت دانشجونيوز انجام شده است و اميدوارم هرچه زودتر تبديل به يک پايگاه خبری فراگير برای جنبش دانشجويان ايران شود.
***

آنچه که در بالا آمد تلاشی آغازين برای مکتوب کردن تلاش برای تغيير وضع موجود است تا نقش آگاهی تقويت گردد و اثرگذاری هر عمل معترضانه افزايش يابد. اگرچه برخی مسائل چون نقش انديشه و انديشمندان و رهبران فکری غفلت شده است ولی باشد که در فرصتی در آينده در تکميل اين آغاز تلاش بيشتری شود و ساير دوستان اين اندک پر خطا را به اثری مفيد حال آينده مبدل سازند تا پيروزی شيرين تری داشته باشيم.

مجيد توکلی
خرداد ۱۳۸۹ - زندان اوين

سه‌شنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۹

طراحان رقص اتحادیه اروپا، نوآوری های خود را در هنر باله مدرن و معاصر به روسیه می آورند


طراحان رقص اتحادیه اروپا، نوآوری های خود را در هنر باله مدرن و معاصر به روسیه می آورند
http://www1.voanews.com/persian/news/arts/Balet-2010-5-25-94841614.html

گروهی از برجسته ترین طراحان رقص اتحادیه اروپا به روسیه رفته اند تا در یک همکاری با رقصندگان روس، نوآوری های خود در این هنر را درجشنواره باله و رقص های مدرنی که هم اکنون در این کشور جریان دارد به نمایش بگذارند.

اجرای باله و برنامه های رقص در این جشنواره برای رقصندگان روس این امکان را فراهم می آورد تا با دستاوردهای طراحان اروپایی و نوآوری های مدرن تر هنر رقص آشنا شوند. نوآوری هایی که گونه ای ساختار شکنی در فرم های سنتی و شناخته شده رقص غربی به شمار می آیند.

سال گذشته نیز هفت تن از معروف ترین طراحان باله اروپایی و هفت گروه رقصنده روسی برگزیده شدند تا در یک همکاری، سری برنامه های رقصی را برروی صحنه های شهرهای مختلف روسیه اجرا کنند.

روسیه که روزگاری پیشتاز نوآوری در هنرهای اجرایی به ویژه باله بوده است امروز در تلاش است تا با ایجاد امکانات آموزشی برای گروه های مختلف و اعضای رقصندگان آن ها به فرم های موجود رقص در این کشور تنوع و تازگی بخشیده و در این زمینه تحولاتی ایجاد کند. رقصندگان روس می گویند طی دهه های گذشته، محدودیت های حکومتی امکان مبادله تجربه های هنری میان اروپائیان و روس ها را از آنان گرفته بود و به همین علت رقصندگان روس نتوانسته اند از تحولاتی که رقصندگان باله اروپا از آن متاثر شده اند بهره مند شوند و در نتیجه تصوری از امکان نو آوری در رقص را نداشته اند.

یوری ایوگی، استاد طراح رقص ساکن شهر آمستردام در هلند هدف از این سفر را کمک به توسعه ساختارهای مدرن رقص در روسیه می داند و در این رابطه به استعداد سرشار رقاصان روسی اشاره می کند: «ما در زمینه باله آموزش های خوبی داشته ایم. رقصندگان روس مشکل ویژه ای در زمینه رقص معاصر ندارند. وقتی ما کار آموزش رقص را شروع کردیم از سرعت فراگیری رقصندگان روس شگفت زده شدیم. آن ها بدون اغراق از برجسته ترین رقصندگان جهان به شمار می روند.»

لنا توپه سوام، یکی از راهنمایان رقص روسی، با توجه به فرصت اندک مبادله دستاوردهای رقصندگان اروپایی با همتایان روسی خودمی گوید: «هدف ما متعالی است. نمایش ساختارهای نو به گونه ای خطر کردن بر روی صحنه نمایش است زیرا گروه های رقص مدرن روسی تا کنون با آن ها نا آشنا بوده اند و فرصت چهار پنج هفته ای اندکی هم برای دریافت این ساختارها داشته اند. با این همه حاصل کار ما عالی بود و توانستیم از پس این آموزش ها سریعا و به خوبی برآییم.»

استادان طراحی رقص اروپایی پس از آشنایی بیشتر با هنر رقص در روسیه بر این مسئله تاکید کرده اند که :«رقصندگان روس، به ویژه آن دسته از این رقصندگانی که از شهرهای بزرگی چون «پترزبورگ» و «مسکو» آمده اند در اجرای فرم های سنتی رقص حقیقتا بی نظیرند. آن ها بی گمان این ساختارهای نوین در رقص را نیز با مهارت کامل به روی صحنه خواهند برد.»

هنر باله در ایران نیز پس از انقلاب روسیه به وسیله شهروندان ارمنی تباری که سرکیس جانبازیان در صدر آنان قرار داشت رواج یافت. علاوه بر جانبازیان دو مهاجر ارمنی دیگر،مادام یلنا آودیسیان و مادام کرنلی نیز نقش های اصلی و تعیین کننده ای در معرفی هنر باله به جامعه فرهنگی و هنری ایران آن زمان داشتند. هرچند فعالیت های آنان از لحاظ کیفی قابل مقایسه با فرآورده های هنری این رشته در زمان خود نبود ولی ایجاد مراکز رقص و آموزش هنر باله در شهرهای بزرگ ایران مثل تهران و تبریز، مرهون تلاش و کوشش این سه نفر بود. به این ترتیب هنر باله از میان تمام کشورهای خاورمیانه (به استثنای جمهوری آذربایجان که در آن زمان بخشی از روسیه محسوب می شد) برای نخستین بار به ایران راه یافت.

در طول دهه‌های ۱۹۳۰، ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ میلادی نوعی از رقص ایرانی شامل حرکات برگرفته شده از رقص عربی، فولکلور و رقص‌های دوران قاجار به وجود آمد که بیشتر در محفل ‌های خصوصی و به صورت تکنفره و فی البداهه اجرا می ‌شد. بعد ها این نوع از رقص به خاطر توسعه و محبوب شدن سینمای تجاری ایران شناخته و همه گیر شد و زمینه به وجود آمدن ژانرهای مختلف رقص ایرانی را مثل روحوضی، مطربی، بابا کرم، تهرونی و شاطری را فراهم کرد. اگر همت و نوع آوری تعدادی از کارشناسان و رقص پردازان ایرانی و غیر ایرانی مانند آنتونی شی و جمال در سال‌های بعد نبود، این رقص‌ها به کلی فاقد ارزش هنری، از لحاظ تکنیکی بسیار فقیر و از منظر حرفه‌ای یک سرگرمی مبتذل و عامیانه محسوب می ‌شدند.

گونه دیگری از رقص‌های ایرانی نیز در این دوران با توجه و تکیه بیشتری بر روی تکنولوژی رقص باب شد که رقص سنتی ایرانی نام گرفت و تلفیقی است از رقص‌های فولکلر ایرانی و رقص‌های درباری دوران قاجار که همراه با موسیقی سنتی ایرانی اجرا می‌ شود. اطلاق اصطلاح رقص سنتی ایرانی و یا رقص ملی ایرانی به این گونه رقص در میان کارشناسان و محققان رقص ایرانی هنوز پذیرفته نیست، چرا که در دوران قبل از انقلاب سال ۱۳۵۷ هیچگاه هیچ برنامه مدون دولتی برای ایجاد یک رقص سنتی ملی (نظیر آنچه که در آذربایجان، ارمنستان، تاجیکستان و غیره وجود داشته) وجود نداشت و بعد از انقلاب نیز رقصیدن به طور کلی مذموم و مردود شد و هیچگونه پشتیبانی دولتی برای آکادمیزه کردن این گونه از رقص ایرانی، ابداع و تدوین تکنیک و ابتذال زدائی صورت نگرفت.

اولین سازمان حرفه‌ای رقص در ایران که ترکیبی از حرکات باله، رقص سنتی ایرانی و فولکلور را ارائه می‌کرد در دهه ۱۹۴۰ میلادی به وجود آمد و برای اجرای برنامه به ترکیه، یونان، ایتالیا، لبنان و هند سفر کرد. این گروه تا سال ۱۹۵۳ فعالیت می‌کرد. در سال ۱۹۵۸ و تحت حمایت وزارت فرهنگ و هنر یک گروه جدید به نام گروه ملی موسیقی، آواز و رقص فولکلور با مدیریت نژاد احمد زاده راه اندازی شد که تا دهه ۱۹۶۰ میلادی فعال بود و در شوروی، ژاپن، کانادا، کشورهای بلوک شرق و خاور نزدیک برنامه اجرا کرد.

در طول دهه ۱۹۶۰ وزارت فرهنگ و هنر ایران با الهام از کشورهای اروپائی تصمیم به ایجاد یک کمپانی باله در سطح ملی گرفت. برای این منظور تعدادی از فعالین این رشته در ایران را برای گذراندن دوره‌های آموزش مدیریت فرهنگی و یا بازدید از تالارهای اپرا به اروپا و آمریکا فرستاد و از تعدادی کارشناسان خارجی برای کمک به پایه ریزی باله و اپرای ملی ایران و گشایش تالار رودکی دعوت کرد. مادام نینت دو ولوآ که بعداً مسبب پایه گذاری کمپانی‌های باله ملی در چند کشور دیگر خاورمیانه مثل ترکیه و مصر شد به دعوت وزارت فرهنگ و هنر به ایران آمد. به این ترتیب سازمان باله ملی ایران در سال ۱۹۶۷ در تالار رودکی تهران گشایش یافت که در طول سال‌ های بعد به یکی از معتبرترین و در سطح بین المللی شناخته شده ترین سازمان‌های هنری ایران تبدیل شد.

این سازمان در طول ۱۲ سال فعالیت خود و با تعداد ۴۶ عضو رقصنده ثابت و تعداد دیگری رقصنده میهمان تا وقوع انقلاب سال ۱۳۵۷ آثار متعددی از رپرتوار کلاسیک و مدرن باله را بر روی صحنه برد. صحنه تالار رودکی تهران، هم به جهت سطح بالای تولیدات و هم به خاطر امکانات ویژه تکنیکی صحنه، در تمام خاورمیانه جایگاه ویژه‌ای برای اجرای برنامه هنرمندان بین المللی باله و اپرا یافت. رودلف نوریف و مارگوت فونتین برای اجرای برنامه به ایران آمدند. بیرگیت کولبرگ، الوین ایلی، مارتا گراهام و موریس بژار آثار خود را در تالار رودکی بر روی صحنه بردند و برای باله ملی ایران باله‌های اختصاصی تولید کردند. برگزاری جشنواره‌های مختلف مثل جشن هنر شیراز در خارج از پایتخت در طول دهه ۱۹۷۰ هنر باله و رقص را به قشر وسیع تری از ایرانیان معرفی کرد. در کنار فعالیت‌های تولیدی سازمان باله ملی ایران از اوان تاسیس، هنرستان باله نیز راه اندازی شد تا به تربیت هنرمندان جوان ایرانی بپردازد. سیستم نوین و مدرن آموزش باله به وسیله پرویز کلانتری در مراکز آموزش دولتی باله در ایران نهادینه شد. رپرتوار باله عمدتاً شامل آثار غربی باله مثل دریاچه قو، زیبای خفته، فندق شکن و ژیزل ‌شد ولی به مرور آثار جدیدی با الهام از تاریخ و فرهنگ ایران تولید شد مثل باله بیژن و منیژه (ساخته حسین دهلوی)، سیمرغ (ساخته لوریس چکناوریان)، افسانه آفرینش (ساخته ملیک اصلانیان)، شهرزاد (ساخته امین الله آندره حسین) و غیره.

اواخر دهه ۱۹۷۰ گروه‌های رقص دیگری نیز شروع به کار کرد مانند گروه رقص مجموعه فرهنگی نیاوران. هر چند که با وقوع انقلاب هیچ یک از آن ها فرصت رشد و توسعه نیافتند. از سازمان ملی باله ایران و گروه‌های رقص دیگری که با حمایت وزارت فرهنگ و هنر راه اندازی شدند مرتباً برای اجرای برنامه در مراسم رسمی دولت ایران و در حضور شخصیت‌های عالی رتبه مانند الیزابت ملکه انگلستان، ملک حسن پادشاه مراکش، شارل دو گل رئیس جمهوری فرانسه، یحیی خان رئیس جمهوری پاکستان، ریچارد نیکسون رئیس جمهوری آمریکا وغیره استفاده می‌ شد.

با وقوع انقلاب سال ۱۳۵۷ فعالیت این سازمان هنری بین المللی متوقف شد و پس از انحلال آن، رقصندگان و دست اندرکاران ایرانی سازمان بالاجبار یا جذب زمینه‌های دیگر هنرهای نمایشی مانند تئاتر و سینما شدند و یا برای ادامه فعالیت در این رشته به خارج از ایران مهاجرت کردند. تعدادی نیز برای همیشه این حرفه را ترک گفتند. برخی از این افراد کوشیده اند تا باله ملی ایران را در خارج از مرزها زنده نگاه دارند.

پس از انقلاب و در سال‌ های اخیر، در داخل کشور، تعدادی از اعضای پیشین سازمان باله ملی ایران و سازمان رقصندگان محلی فولکلور دست به فعالیت هائی هر چند بسیار محدود و غیر حرفه‌ای در زمینه رقص زده‌اند. آموزش تفننی باله برای علاقه مندان بی شمار این رشته هنری نیز به صورت زیرزمینی در تهران و شهرهای بزرگ در جریان است. هر چند واژه رقص در ادبیات اجتماعی که رسماً از طرف حکومت تبلیغ می‌ شود به کار برده نمی ‌شود ولی هر از چند گاه و به مناسبت‌های شاد مذهبی و اجتماعی نمایش‌های ابتدائی رقص با محدودیت هائی برگزار می‌شود که به آن حرکات موزون می‌گویند.


یکشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۹

فیروزه خطیبی-ژولیت بینوش، برنده بهترین بازیگر زن جشنواره کن خواستار آزادی بی قید و شرط جعفر پناهی از زندان اوین شد


ژولیت بینوش، برنده بهترین بازیگر زن جشنواره کن خواستار آزادی بی قید و شرط جعفر پناهی از زندان اوین شد
فیروزه خطیبی
http://www1.voanews.com/persian/news/arts/Cann-2010-5-23-94704779.html

یکشنبه شب، ٢٣ مه جایزه بزرگ نخل طلائی فستیوال بین المللی کن ازمیان ١٩ فیلم در بخش رقابت های اصلی به فیلم تایلندی «عمو بونمی» درباره مردی که در روزهای آخر زندگی با ارواح گذشتگان خود روبرو می شود ساخته «آرپیچات‌پونگ ویراستاکول» کارگران جوان تایلندی اهدا شد و خاویه باردم بازیگر اسپانیائی و الیو جرمانو بازیگر ایتالیایی به طور مشترک و ژولیت بینوش جوایز بهترین بازیگران مرد و زن شصت و سومین جشنواره سینمایی «کن» را از آن خود ساختند.

ژولیت بینوش که پیش از این نیز به خاطر بازی درفیلم «بیمار انگلیسی» جایزه اسکار را دریافت کرده است، این بار به خاطر بازی درنقش اول فیلم تازه عباس کیارستمی، کارگردان ایرانی به نام «رونوشت برابر اصل» که محصول مشترک فرانسه و ایتالیاست به دریافت این جایزه نائل شد.

بینوش هنگام دریافت نخل طلائی جشنواره سینمایی «کن» ضمن ایراد سخنانی خواستار آزادی جعفرپناهی از زندان شد. پناهی، کارگردان برنده جایزه نخل طلائی که قرار بود به عنوان یکی از ٩ عضو هیئت داوران جشنواره امسال درجمع شرکت کنندگان حضور داشته باشد از چندی پیش به خاطر ساختن فیلم مستندی درباره وقایع و رویدادهای پس از انتخابات خرداد سال گذشته در ایران در زندان اوین به سر می برد.

ژولیت بینوش درحالی که پلاکی که نام جعفرپناهی با رنگ طلائی روی آن نقش بسته بود را دردست می فشرد به حاضران گفت:«امیدوارم این کارگردان دربند بتواند سال دیگر شخصا در این جشنواره حضور پیدا کند. خیلی سخت است هنگامی که شما یک هنرمند متفکر و یک روشنفکرهستید و می دانید که کشورشما به شما نیاز دارد.»

خاویه باردم، بازیگری که برای بازی در فیلم «هیچ سرزمینی برای مردان کهنسال» ساخته برادران کوهن توانست جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد را به دست آورد امسال یکی از دوبرنده جایزه نخل طلائی برای مقام بهترین بازیگر مرد سال جشنواره کن بود. باردم به خاطر بازی دراثر تازه «الکساندرو گانزالس ایناریتوس» به نام «زیبا» که داستان غم انگیزمردی بیمار و درحال مرگی است که برای به دست آوردن پول برای حمایت از خانواده فقیر خود به هرکار خطایی دست می زند برنده این جایزه شد و آن را مشترکا با بازیگر ایتالیائی – الیو جرمانو- دریافت کرد. جرمانو درفیلم تازه ای از «دانیل لوچتی» به نام «زندگی ما» ایفای نقش کرده است که آن هم درامی دردناک است درباره پدری که درشرایط اقتصادی ناهمگون در تلاش معاش است.

خاویه باردم درکنفرانس مطبوعاتی پس از دریافت جایزه خود گفت:«من خوشحالی که این جایزه را با الیو جرمانو شریک شده ام. این فکر خوبی است چون به این صورت افراد کمتری در این نوع رقابت ها بازنده می شوند!»

باردم گفت:«من خودم در همین فستیوال به عنوان یکی از اعضای هیئت داوران حضور داشته ام و می دانم که چقدر مشکل است میان این همه فیلم و بازی های خوب یکی را انتخاب کردن. از این گذشته باید درنظر داشته باشیم که این انتخاب ها درواقع از دیدگاه ونقطه نظر ٩ نفر اعضای هیئت داوران هستند و بس.»

جایزه بزرگ هیئت داوران جشنواره، که امسال به ریاست تیم برتن تشکیل شده بود، به فیلم فرانسوی "از انسان‌ها و خدایان" ساخته زاویه بووآ تعلق گرفت، که داستان دردناک و واقعی کشته شدن ۸ راهب بی‌گناه به دست اسلامگرایان افراطی در سال ۱۹۹۶است.

«متیو آمالریک» برای فیلم "در سفر" جایزه بهترین کارگردانی را دریافت کرد و لی چانگ دونگ فیلمساز کره جنوبی جایزه بهترین فیلمنامه را برای فیلم « یک قطعه شعر» به دست آورد.

جايزه اصلی بخش «نوعی نگاه» که شنبه شب به برندگان آن اهدا شد به فيلم «هاهاها» ساخته هونگ سانگسو فیلمساز اهل کره جنوبی تعلق گرفت.

اين فيلم داستان يک فيلمساز کره ای است که می خواهد از سئول به کانادا برود اما قبل از عزيمت با يکی از دوستانش که منتقد فيلم است ملاقات می کند. بعد از مدتی دو دوست درمی يابند که هر دو در يک زمان و در يک جا در يک شهر کوچک و ساحلی اقامت داشته و با افراد مشترکی در تماس بوده اند. آنها بدون آگاهی از وضعيت همديگر، خاطرات مشترکی را تجربه کرده بودند.

فيلم داستان عجيب آنجليکا، ساخته فيلمساز کهنه کار پرتغالی مانوئل دو اليويرا، که مورد توجه بسياری از منتقدان قرار گرفت، جايزه ای کسب نکرد و تنها از آن تقدير شد. فیلم «رونوشت برابر اصل» کیارستمی هم با عکس العمل های دوگانه روبرو شد وهنگام نمایش نیمی از تماشاگران از آن استقبال کرده و نیمی دیگر به شیوه رایج جشنواره «کن» آن را هو کردند.

جايزه ويژه هيئت داوران اين بخش به فيلم اکتبر ساخته دو برادر فيلمساز پرويی به نام دنيل و ديه گو وگا اهدا شد.

فيلم سوسياليسم اثر پسا مدرنیستی ژان لوک گدار سينماگر برجسته و ٨٠ ساله موج نوی فرانسه که در اين بخش شرکت داشت، همان گونه که انتظار می رفت مورد توجه اعضای هيئت داوران قرار نگرفت.

جشنواره کن امسال هرچند گروهی از نام‌های برجسته جهان سینما را گرد هم آورد اما در مجموع جشنواره درخشان و موفقی نبود.

از بریتانیا دو فیلمساز نامی در بخش مسابقه شرکت داشتند: مایک لی و کن لوچ. مایک لی سینماگر مؤلف انگلیسی که با سبکی واقع‌گرا و عاطفی، یکی از شاخص‌ترین سینماگران اروپای امروز به شمار می‌رود. او در سال ۱۹۹۶ با فیلم زیبای "رازها و دروغ‌ها" برنده نخل طلایی شد.

مایک لی با فیلم "سالی دیگر" به فستیوال کن برگشته بود. این فیلم کمدی سياهی است که زندگی روزمره يک زن و شوهر ميانسال را روایت می‌کند. آنها زندگی یکنواختی دارند، اما در پیوند با دوستان و آشنایان خود، در معرض سختی‌‌ها و نابسامانی‌های اجتماعی قرار می‌گیرند.

مايک لی در "سالی دیگر" در قالب درامی ساده و انسانی، یک بار دیگر همدردی خود را با مردم ساده و فرودست نشان داده است. فیلم با دیالوگ‌ها گیرا، تنش‌های عاطفی و بازی‌های درخشان فضایی مؤثر خلق کرده است.

بايگانی وبلاگ