پنجشنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۸

قندچی-توهماتي دربارهء اپوزيسيون خارج از کشور


توهماتي دربارهء اپوزيسيون خارج از کشور
سام قندچي
http://www.ghandchi.com/534-OppositionAbroad.htm

به اين پرسش توجه کنيم: «چرا اپوزيسيون خارج کشور در سي سالهء اخير، برعکس دوران پيش از انقلاب، فعاليت مؤثري نداشته است؟» گمان مي کنم که اين يک پرسش اصلي است که در ذهن خود فعالان اپوزيسيون از يکسو و کساني که اين اپوزيسيون را فقط تماشا مي کنند، از سوي ديگر، وجود دارد و هرکس، بقول مولوي، «از ظن خود» براي آن پاسخي، گفته و ناگفته، دارد. اما اگر اين پاسخ ها را دسته بندي کنيم ملتفت مي شويم که اغلب آنها داراي پايه و مايهء استواري نيستند و در عمل نمي توانند ما را به سوي راه حلي که قابل اجرا باشد رهنمون شوند.

در اين مقاله قصد اصلي من ارائهء پاسخي شخصي به اين پرسش است اما، قبل از دست زدن به آن، مي خواهم برخي از پاسخ هاي شناخته شده را مورد بحث قرار دهم.

1. مدعيان عضويت در اپوزيسيون اشخاصي کاذب و هوادار حکومت اسلامي اند

اين پاسخ اغلب از جانب کساني مطرح مي شود که خودشان در دوران رژيم قبلي جزو اپوزيسيون نبوده اند. از ميان معتقدان به اين پاسخ مي توان بخصوص به سلطنت طلبان و پادشاهي خواهاني اشاره کرد که نوک حملهء خود را به سوي جمهوريخواهان مي گيرند و، در متن اين حمله، به اين نکته توجه دارند که فعالين سياسي ضد حکومت پادشاهي در گذشته عموماً جمهوريخواه بوده و، در نتيجه، جمهوريخواهان هم در تحقق انقلاب اسلامي نقش داشته اند و هم هنوز دل از آن نکنده اند.

آنها نسبت به صداقت اپوزيسيون جمهوريخواه شک دارند و تا مي توانند سعي در خراب کردن اين فرد و آن فرد در اپوزيسيون جمهوريخواه مي کنند. اين دعواها را پاياني نيست. آنها فکر مي کنند که اگر اپوزيسيون چمهوريخواه مي خواست واقعاً عليه جمهوري اسلامي مبارزه کند، مي توانست در اين مدت تشکيلات عريض و طويلي مانند «کنفدراسيون دانشجوئي قبل از انقلاب» را در خارج بسازد و جمهوري اسلامي را به چالشي جدي بگيرد. آنها اختلافات بين اين اپوزيسيون را نيز همچون يک جنگ زرگري مي بينند که همه را آچمز و بي حرکت کرده است.

2. عدم اتحاد جمهوريخواهان و سلطنت طلبان موجب بي عملي است

اين نظر را بيش از همه از بسياري از «جمهوريخواهان سابقاً فعال» در جنبش سياسي خارج کشور، که برخي شان رسماً به سلطنت طلبان پيوسته اند و برخي نيز هنوز خود را جمهوريخواه مي دانند، مي شنويم.

و چرا اين اتحاد ممکن نشده؟ در اين مورد نيز نظرها گوناگون است.

3. عوامل نفوذي حکومت اسلامي مانع حرکت اند

بنظر مي رسد که بيشترين افراد اين پاسخ را درست دانسته و به توانائي ملي، عملي و تکنيکي حکومت اسلامي در نفوذ در داخل صفوف اپوزيسيون بهاي بسياري مي دهند.

البته مي توان پاسخ هاي ديگري نيز در اين مورد يافت. اما من به همين سه پاسخ بسنده کرده و مي کوشم نشان دهم که اگرچه هر سهء اين پاسخ ها داراي عناصري از واقعيت هستند اما، نه تک تک و نه با هم، پاسخ درخوري براي پرسش ما فراهم نمي کنند؛ و چرا؟

بنظر من، مشکل همهء اينگونه پاسخ ها در آن است که وضعيت اپوزيسيون بعد از انقلاب در خارج کشور را با اپوزيسيون قبل از انقلاب و، مثلاً، «کنفدراسيون دانشجوئي» مقايسه کرده و با اين خط کش مي خواهند وضعيت امروزي را اندازه گيري کنند.
اگرچه اين مقايسه از بنياد غلط است اما بد نيست چند واقعيت را در اين زمينه مورد توجه قرار دهيم و توجه کنيم که در دوران پيش از انقلاب هم دو عنصر «تفرقهء نيروها» و «نفوذ دستگاه هاي امنيتي رژيم» وجود داشته است.

در سال هاي رژيم شاه، حتي زماني که بزرگترين تظاهرات عليه او در واشنگتن برگزار مي شد، اختلافات درون کنفدراسيون آنقدر زياد بود که اين تشکيلات را به چندين سازمان جداگانهء کاملاً مستقل از هم تقسيم کرده بود. با اين همه هر کدام از آن خرده سازمان ها قادر بودند هزاران نفر را به کنگره هاي خود جلب کنند و فرياد تظاهر کنندگان شان در خيابان هاي شهرهاي آمريکا و اروپا، طنين انداز بود. همچنين، اگرچه تفرقه در صفوف اپوزيسيون آن دوران بسا بيشتر از امروز بود ولي حرکت ضد رژيم جرياني قوي داشت.

و اگر بخواهيم از نفوذ رژيم در اپوزيسيون صحبت کنيم (چه نفوذ در تعيين خط مشي ها و چه نفوذ فيزيکي عوامل اطلاعاتي) بايد به يادآوريم که در زمان شاه هم همهء انواع اين نفوذها وجود داشت و حتي يک بار نزديک بود که يکي از عوامل ساواک در بالاترين سطح کنفدراسيون به رهبري برسد. در واقع، در همه جاي دنيا و در همهء تشکلات سياسي اپوزيسيون هاي حکومت هاي مختلف اين وضعيت وجود داشته است اما، جريان کلي فعاليت اپوزيسيون هاي کشورهاي مختلف گاه قوت داشته و گاه دچار ضعف شده اند. در نتيجه مي توان گفت که اين عامل نيز نمي تواند پاسخ درخوري براي پرسش مورد نظر ما فراهم کند.

در عين حال، تصور اينکه روشنفکران جمهوريخواه باعث سقوط رژيم شاه شدند نيز سخت کاذب است اما همين توهم بشدت به نفرت هاي بين ما دامن مي زند. در واقع روشنفکران دوران شاه، چه چپي و چه جبهه ملي، چنان نيروئي نبودند که بتوانند موجب سقوط رژيم سلطنتي شوند.(1)

حال بپردازم به تحليل خودم و پاسخي که در نظر من بر واقعيت پس از انقلاب تکيه دارد. بنظر من، و در واقع، هيچ توطئهء گسترده اي در کار نيست. تنها ترکيب جمعيتي ايرانيان خارج کشور در 30 سال گذشته است که با ايرانيان مقيم خارج در 30 سال پيش از آن تفاوت ماهوي پيدا کرده است و در دوران کنوني اکثريت ايرانيان کنوني مقيم خارج، چه بخواهيم و چه نخواهيم، مهاحريني هستند که به دنبال ساختن زندگي بهتر براي خود و خانواده شان در خارج از ايران هستند و به همين علت هم چندان توجهي به اپوزيسيون ندارند، چه اپوزيسيون متحد باشد و چه نباشد.

به کلام ديگر، دليل وضعيت بي تحرک خارج از کشور نه ربطي به سلطنت طلب بودن دارد و نه به خواستاري جمهوري، نه به متحد بودن يا نبودن فعالين جنبش سياسي مربوط است و نه به نفوذ رژيم در اپوزيسيون. علت اين واقعيت را بايد از يکسو در «ترکيب جمعيتي ايرانيان مقيم خارج» در بعد از انقلاب اسلامي و، از سوي ديگر، در چند و چون واقعي يک جنبش مدني در داخل کشور جستجو کرد.

وضعيت ايرانيان خارج کشور هميشه يک شکل نبوده است. (2) در دوران شاه، جمعيت اصلي اين ايرانيان را دانشجوياني تشکيل مي دادند که به خارج مي آمدند تا تحصيل نموده و به ايران برگردند و کار کنند. البته ممکن بود که برخي در خارج ماندگار شوند؛ ولي هدف اکثريت آنها بازگشت به ايران بود. در عين حال، اطلاعات اين دانشجويان دربارهء جامعهء ايران بسيار اندک بود و آنها تازه در خارج با جنبه هاي مختلف سياسي و اجتماعي جامعهء داخل کشور آشنا مي شدند و جسته و گريخته مطالبي را دربارهء ايران ياد مي گرفتند و وقتي آن مطالب را با وضعيت حوامع دموکراتيکي که در آن درس مي خواتدتد مقايسه مي کردند آرزومند آن مي شدند که کشوري که به آن برمي گردند نيز همانگونه باشد. به همين علت، اکثر آنها به سوي اپوزيسيوني سياسي که رژيم گذشته و استبداد سياسي آن را هدف قرار داده بود، جلب مي شدند.

صرفنظر از پناهندگان سياسي که روز بروز تعدادشان کم شده و بسياري شان هم دست از فعاليت سياسي کشيده اند، امروزه اما جمعيـت اصلي ايرانيان خارج کشور را کساني تشکيل مي دهند که بهتر و بيشتر از بسياري از فعالين سياسي واقفند که ايران تحت تسلط حکومت اسلامي چگونه کشوري است و اساساً به همين دليل تصميم گرفته اند که به خارج از آن مهاجرت کنند. در نتيجه هر گونه کوشش اعضاء فعال اپوزيسيون در راستاي افشاي رژيم براي آنان حکم تکرار دانسته ها را دارد و آنها نظير دانشجويان 40 سال پيش نيستند که کسي بخواهد برايشان دربارهء جامعه اي که از آن آمده اند افشاگري کند. خودشان همه چيز را بهتر مي دانند و به همين علت حرف هاي تبعيديان و پناهندگان اساساً برايشان اتلاف وقت است.

به اين نکته اضافه کنيد اين واقعيت را که آنها نه براي مبارزه با رژيم که براي بهتر کردن وضع زندگي خودشان بخارج آمده اند و، در نتيجه، با همهء بي علاقگي به رژيم ايران، اولويت کارشان مبارزه با آن نيست. اين مهاجرين مي خواهند زندگي شان بهتر شود و اگر مي خواستند دست به مبارزهء مدني بزنند چه بسا که در ايران کنوني مي ماندند و نيازي به خروج از کشور حس نمي کردند. در نتيجه، به استثناء عدهء بسيار کوچکي از مبارزين داخل کشور که در اين سال ها مجبور به خارج شدن بوده اند، 99 درصد کسانيکه طي دهه هاي اخير مهاجرت کرده اند هدفشان بهتر زندگي کردن بوده است که حق هر انساني است و نمي شود به کسي از بابت آن خرده گرفت.

همچنين، اکثر اين مهاجرين خواهان برقراري روابط حسنه بين کشورهاي محل اقامتشان و ايران هستند ـ نه به اين خاطر که فکر مي کنند جمهوري اسلامي دولت خوبي است بلکه چون مي خواهند راحت به ايران سفر کنند و برگردند، با آن تجارت داشته باشند، و از خدا و خرما يکجا استفاده کنند.

بدينسان، مي شود گفت که «تبعيديان ايران»، که بدنهء اصلي اپوزيسيون حکومت اسلامي را تشکيل مي دهند، چه عضو اپوزيسيون قديم، چه جمهوريخواه و چه سلطنت طلب، اساساً در خارج از کشور حمايتي ندارند. در اين مورد بد نيست دو سازمان خارج کشوري را با هم مقايسه کنيم. از يکسو جريانات سياسي فعالي نظير «گروه مهر» (3) را داريم، که به درستي خواستار افزودن شرط رعايت حقوق بشر به زمينه هاي رابطه کشورها با ايران است. متأسفانه اين تشکل که خود را حتي مدني مي داند تا سياسي، در ميان مهاجرين پا نگرفته است. در برابر آن سازماني نظير «نياک» (4) را داريم که از حقوق و امکانات شغلي و تجاري مهاجرين ايراني در خارج و برقراري روابط حسنه بين آمريکا وجمهوري اسلامي دفاع مي کند و در ميان مهاجرين ايراني در آمريکا نيز بسيار ريشه کرده است و از نظر مالي نيز قادر بوده است مديران حرفه اي استخدام کند و حقوق بدهد و حتي از آمريکا کمک مالي (5) بگيرد و تشکيلات خود را گسترش دهد. بحث هاي مربوط به لابي گري و برخورداري از کمک هاي حکومت اسلامي در واقعيتي که بيان شد تفاوتي بوجود نمي آورد و از دايرهء بحث کنوني خارج است. (6)

در واقع، مي توان گفت که سخنان تبعيديان ايراني در خارج از کشور بيشتر مورد توجه ايرانيان داخل بوده تا مهاجرين مقيم خارج و به همين دليل هم هست که وقتي، در سال هاي اخير برخي از فعالين داخل به خارج آمده اند از آنچه ديده اند جا خورده و بسياري از اميدهاي کاذب شان نسبت به خارج از بين رفته است.

درک وضعيت متزلزل و ضعيف فعالان اپوزيسيون خارج از کشور، و نيانداختن تقصير اين وضعيت به گردن اين و آن، يا به گردن فقدان اتحاد و نفوذ عوامل رژيم، خود مي تواند ـ هم براي خودشان و هم براي مبارزان داخل کشور ـ سرآغاز توهم زدائي و بنياد نهادن حرکات سياسي بر واقعيت باشد. در حال حاضر، بيشتر آن دسته از فعالين جنبش سياسي که در زمان شاه رهبران تشکلات واقعي بودند، امروز ديگر رهبر چيزي جز خاطرات گذشتهء خود نيستند. در عين حال، ديگر چنان تشکلاتي که بتواند کار گسترده و مؤثري انجام دهد نه وجود دارد و نه وجودش امکانپذير است. در نتيجه، مطرح کردن چهره هاي بازنشسته و دادن تصورهاي کاذب حاصلي جز ايجاد بي اعتمادي نسبت به بازماندگان اپوزيسيون سابق در نزد نيروهائي که در گذشته بخشي از اپوزيسيون نبوده اند، نخواهد داشت و تصور نخواهد شد که اينها مي توانند نظير گذشته چنان جنبشي را سازمان دهند ولي نميخواهند.

و حال ببينيم که بر بنياد آنچه که من نامش را نگاه واقع گرايانه به فضاي اپوزيسيون خارج مي گذارم، لااقل در کوتاه مدت، چه مي توان کرد. بنظر من، در بهترين حالت، نيروهاي متفرق اپوزيسيون ـ چه سلطنت طلب و چه جمهوريخواه ـ بايد در جستجوي آن باشند که چگونه مي توانند در خدمت اهداف و کنش هاي جنبش مدني داخل کشور باشند. (7) در اين مورد هم نبايد دست به ايجاد توهمات تازه زد و بايد دانست که همين خدمت هم بسيار محدود خواهد بود. چرا که نيروهاي جنبش مدني در داخل کشور نه تنها قويتر، که گسترده تر نيز هستند و امکانات بهتري ـ چه از نظر مالي و چه از نظر فکري ـ دارند.

در عين حال نبايد با غلوکاري و به رخ کشيدن امکانات مهاجرين ايراني در خارج، که در فعاليت هاي اپوزيسيون شراکت نمي کنند و امکانات شان ربطي به تبعيديان ندارد توهمي را ايجاد کنند که مآلاً همين فعاليت هاي مختصر را نيز بي حاصل خواهد کرد. چرا که اگر در ذهن داخل کشوري ها اين توهم بوجود آيد که دست تبعيديان با دست مهاجران در يک کاسه است و با اين همه اقدام مؤثري صورت نمي دهند، آنگاه اين تصوير کاذب حاصلي جز نا اميدي و تنفر از تبعيديان نخواهد داشت؛ چرا که مبارزين داخل تصور خواهند کرد که ما مي توانيم اما نمي خواهيم به آنان کمکي کنيم.

توجه کنيد که سخن از ناتواني کامل اپوزيسيون نيست، بلکه حرف بر سر آن است که اين اپوزيسيون نسبت به هويت و ماهيت خود دچار توهم است و در عين حال اين توهم را به اپوزيسيون داخل کشور هم سرايت مي دهد. توانائي اين اپوزيسيون تنها زماني قابل تحقيق و تحقق خواهد بود که تصورات و نگرش ها توهم زدائي شده و واقع گرائي بر آنان حکمروا شود.

در آن صورت ما، در خارج، داراي اپوزيسيوني خردمدار و واقع گرا خواهيم بود که قصد کرده است امکانات اندک خود را در خدمت مبارزه اي بگذارد که از جانب اپوزيسيون داخل کشور اجرا مي شود؛ بي آنکه همين توان محدود را با سوء ظن هاي بي اساس در راستاي نابودي يکديگر به هدر دهد. در اين صورت مبارزين داخل هم قادر خواهند بود، بدون داشتن توهم، روي امکانات واقعي ما حساب باز کند.

به اميد ايجاد جمهوری آينده نگر، فدرال، سکولار و دموکراتيک در ايران،

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
11 شهريور 1387
Sept 1, 2008

پانويس:
1. در اين مورد من در نوشته زير اين موضوع را مورد بحث قرار داده ام و در اينجا لزومي به تکرار آن نيست:
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/352-taraghikhahi.htm

2. در گذشته هاي دورتر، زمان اميرکبير، حتي موضوع مهاجرين به خارج طور ديگري بوده است که دربارهء آن در نوشتار ديگري در گذشته بحث کردم و لازم به تکرار در اينجا نيست:
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/518-technocrats.htm

3. گروه مهر http://www.mehr.org

4. سازمان نياک http://www.niacouncil.org

5. Grant

6. نگاه کنيد به مطلبي دربارهء «لابي جمهوري اسلامي»
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/473-IRILobby.htm

7. نگاه کنيد به «گام بعدي در جنبش آينده نگري ايران:»
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/482-FuturistsNextStep.htm



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ