دوشنبه، اردیبهشت ۱۱، ۱۳۹۱

مقامات حوزه يورو: برنامه های صرفه جويی جلوی رشد اقتصادی را گرفته است

مقامات حوزه يورو: برنامه های صرفه جويی جلوی رشد اقتصادی را گرفته است
http://www.voanews.com/persian/news/Euro_Growth-2012-04-30-149458615.html

 

در اجلاس آينده سران اتحاديه اروپا رشد اقتصادی در رأس موضوعات مورد بحث خواهد بود. آمارها و گزارشهای اقتصادی اخير حاکيست که عليرغم کاهش کسری بودجه کشورهای اروپايی، اقتصاد بريتانيا و اکثر کشورهای حوزه يورو رشد منفی داشته، و آنها رسماً وارد رکود اقتصادی شده اند.

به همين دليل بسياری از مقامات کشورهای حوزه يورو اعتقاد دارند که برنامه صرفه جويی و تعادل بودجه جلوی رشد اقتصادی کشورهای حوزه يورو را گرفته است.

«ماريو دراگی» رييس بانک مرکزی اتحاديه اروپا هفته گذشته، تحت عنوان «مبارزه برای رشد» از سران اروپا خواست، تا بيش از هر اقدام ديگر، تلاش خود را بر روی اصلاحات زيربنايی، و رشد اقتصادی کشورهای حوزه يورو متمرکز کنند.

در همين رابطه آنگلا مرکل، صدر اعظم آلمان، نيز گفت که در اجلاس ماه «ژوئن» آينده سران اتحاديه اروپا، تقويت و رشد اقتصادی، بهبود بازار مشاغل، و ايجاد رقابت در اروپا، در رأس موضوعات مورد بحث قرار خواهد داشت.



iran#

یکشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۱

دفتر امور ویزای سفارت کانادا در ایران تعطیل شد

دفتر امور ویزای سفارت کانادا در ایران تعطیل شد
http://www.voanews.com/persian/news/Canada-Visa-closed-Tehran-149416635.html

سفارت کانادا در تهران، دفتر امور ویزا و مهاجرت خود در ایران را تعطیل و اعلام کرد که از این پس ایرانیان باید برای درخواست ویزا و مسائل مربوط به مهاجرت، به سفارتخانه این کشور در آنکارا، پایتخت ترکیه مراجعه کنند.

وبسایت سفارت کانادا در ایران روز یکشنبه، ۱۰ اردیبهشت ‌ماه در بیانیه‌ای اعلام کرد که دفتر امور ویزا و مهاجرت این سفارتخانه تعطیل شده است و تأکید کرد که این اقدام به منظور بالابردن کارآیی سفارت‌خانه‌های کانادا و انجام موثر و آسان‌تر امور سفارتی صورت گرفته است.

این تصمیم از سوی اداره تابعیت و مهاجرت کانادا اتخاذ شده است.

سفارت کانادا در ایران با تأکید بر این ‌که محول کردن برخی مسئولیت‌های یک سفارتخانه به سفارتخانه‌ای در کشور دیگر امر غیر معمولی نیست، افزود که از این پس سفارت کانادا در آنکارا مسئولیت تمامی فرم‌های درخواست ویزا و امور مهاجرتی ایرانیان را بر عهده دارد.

خبرگزاری فرانسه گزارش کرده است که روز یکشنبه به افرادی که با دفتر امور ویزای سفارت کانادا در ایران تماس گرفته ‌اند گفته شده است که این دفتر تعطیل است و از این پس هیچ فرم درخواستی را نمی ‌پذیرد.

به گفته این خبرگزاری، طبق سرشماری سال ۲۰۰۶ در کانادا، بیش از ۱۲۰ هزار ایرانی مقیم کانادا هستند که اقوام آن‌ها در ایران برای دیدار از آن‌ها و سفر به کانادا نیازمند اخذ ویزا هستند.

سال ۱۹۹۶ دو کشور کانادا و ایران با تبادل سفیر موافقت کردند، اگرچه از اواخر سال ۲۰۰۷ هر دو کشور سطح مراودات دیپلماتیک خود را به حد کاردار کاهش دادند.

تعطیلی دفتر امور ویزای سفارت کانادا در تهران در حالی صورت گرفته است که آذرماه سال ۹۰ نیز، به دنبال حمله به سفارت بریتانیا در تهران، بریتانیا تمام کادر دیپلماتیک خود را از ایران خارج کرد و از دیپلمات های ایرانی خواست تا خاک این کشور را ترک کنند.


iran#

نامه حسین رونقی به آملی لاریجانی: از تعطیلی قانون اساسی بیشتر از بیماری خود رنج می برم

نامه حسین رونقی به آملی لاریجانی: از تعطیلی قانون اساسی بیشتر از بیماری خود رنج می برم
http://www.kaleme.com/1391/02/10/klm-99396/

یکشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۳۹۱
چکیده :من متعهد شده ام که اعتراض خود را به شیوه های غیر از اعتصاب غذا اعلام کنم که می کنم و امروز بعد از آنکه پنج بار تحت عمل چراحی قرار گرفته ام و به خاطر برگشت به زندان در دوران نقاهت دچار عفونت و خونریزی شده ام که منجر به پس زدن عمل جراحی کلیه ام شده است و در بیرون از زندان مجددا باید تحت عمل جراحی قرار بگیرم. سازمان اطلاعات سپاه پاسداران و بازجویان بدلیل واهی احتمال خروج اینجانب از کشور و ادامه فعالیت های خود در خارج از کشور با آن مخالفت کرده اند و من با تمام خطراتی که سلامتی مرا تهدید می کند و احتمالا مرگ تدریجی من را در پی خواهد داشت در داخل زندان تن به عمل جراحی نخواهم داد و از درمان و مصرف دارو خودداری خواهم کرد تا آنها که با تازیانه استبداد تلاش می کنند مرا ساکت کنند بدانند که در مقابل تهدید، ظلم و ستم سر خم نخواهم کرد. از جنابعالی درخواست دارم که به موارد ذکر شده رسیدگی فرمایید ...


سید حسین رنقی زندانی سیاسی دربند ۳۵۰ اوین در نامه ای به املی لاریجانی، رییس قوه قضاییه با اعلام اینکه اعتصاب غذا نخواهد کرد اما تا روزی ه ناعدالتی وجود داشته باشد در زندان تن به عمل جراحی نخوهد داد آورده است: بهترین روزهای من درحالی پشت دیوارهای زندان اوین سپری می شود که به واسطه عدم استقلال قضایی با مرگ تدریجی روبرو هستم با این حال سکوت را جایز نمی دانم و مشکلات را به شما مطرح می کنم.

به گزارش کلمه در ادامه ی این نامه آمده است: بازجویان با تفتیش عقاید، جلوگیری از تعیین وکیل و دسترسی به آن، با نادیده گرفتن اصل برائت و همچنین هتک حرمت و حیثیت متهمان، با زندان انفرادی که بر اساس قانون مصداق بارز شکنجه است و اعلام اینکه زندانی مدت بازداشتش در سلول انفرادی نامحدود است و با استفاده از خشونت، تهدید و آزار بدنی یا روانی در زمان بازجویی از متهمان، علیه خود و دیگران اعتراف می گیرند که من نیز از این موارد مستثنا نبوده ام.

این وبلاگ نویس منتقد و فعال حقوق بشر در بخشی دیگر از این نامه با تاکید بر اینکه “شما احتمالا آخرین مرجع برای قضاوت و دادخواهی در جمهوری اسلامی هستید” خاطرنشان کرده است: نگذارید شان و جایگاه قوه قضایی برای همیشه در اذهان عمومی از بین برود. مشکل اصلی و جدی در حقوق اساسی و شهروندی در ایران نبود قانون نیست بلکه عدم رعایت قوانین و مقررات توسط نهادهایی با اختیارات فراقانونی است. کار فراتر از قانون نمی خواهیم. جلوی این قانون شکنی ها و بی قانونی ها را بگیرید.

متن کامل این نامه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

در مقابل تهدید، ظلم و ستم سر خم نخواهم کرد



و حق را به باطل در نیامیزید و دیده و دانسته حقیقت را پنهان نکنید

وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُواْ الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ

بقره۴۲



جناب آقای آملی لاریجانی ریاست محترم قوه قضاییه جمهوری اسلامی

با سلام و عرض ادب

اینجانب سیدحسین رونقی ملکی فرزند سید احمد که از تاریخ ۲۲ آذر ۱۳۸۸ بازداشت و در یک دادرسی ناعادلانه به ۱۵ سال حبس محکوم شده ام؛ امروز آنقدر که از تعطیلی قانون اساسی، قانون شکنی و ظلم رنج می برم از بیماری و درد جسمانی خود رنچ نمی برم.

من به عنوان یک فعال حقوق بشر همان خواسته هایی را داشتم که روزگاری آیت الله خمینی مطرح کردند و گفتند: «ما می خواهیم همین مطابق اعلامیه حقوق بشر عمل بکنیم. ما می خواهیم آزاد باشیم» اما با کمال تاسف با اتهامات سنگین و دروغینی مواجه شدم و این شیوه محاکمه و محکومیت، درست بر خلاف سخنان آیت الله خمینی است که حتی درباره حدود آزادی های سیاسی می گفتند: «تمام مردم آزادند که آرای خودشان را بنویسند و بگویند، بگویند که ما رژیم سلطنتی می خواهیم، بگویند که ما برگشت محمدرضا پهلوی می خواهیم، آزادند! بگویند که ما رژیم غربی می خواهیم جمهوری باشد لکن اسلامی نباشد.»

ریاست محترم قوه قضاییه

بهترین روزهای من درحالی پشت دیوارهای زندان اوین سپری می شود که به واسطه عدم استقلال قضایی با مرگ تدریجی روبرو هستم با این حال سکوت را جایز نمی دانم و مشکلات را به شما مطرح می کنم. بازجویان با تفتیش عقاید، جلوگیری از تعیین وکیل و دسترسی به آن، با نادیده گرفتن اصل برائت و همچنین هتک حرمت و حیثیت متهمان، با زندان انفرادی که بر اساس قانون مصداق بارز شکنجه است و اعلام اینکه زندانی مدت بازداشتش در سلول انفرادی نامحدود است و با استفاده از خشونت، تهدید و آزار بدنی یا روانی در زمان بازجویی از متهمان، علیه خود و دیگران اعتراف می گیرند که من نیز از این موارد مستثنا نبوده ام در حالی که قاعدتا باید به مراتب بهتر از من بدانید که در بخش حقوق ملت در قانون اساسی، این شیوه بازجویی و اعتراف گیری بر اساس همین قانون، اعترافاتی که بدین صورت از متهم گرفته می شود نیز فاقی اعتبار است و طبیعتا کلیه متخلفان از این قوانین باید مجازات شوند.

ریاست محترم قوه قضاییه

بر اساس قانون «احترام به آزادی های مشروع و حفظ حقوق شهروندی» مصوب سال ۸۳ مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان، در جریان دستگیری و بازجویی، بستن چشم با چشم بند، نشستن پشت سر متهم یا بردن وی به مکان نامعلوم به هنگام بازجویی، هرگونه شکنجه متهم به منظور اخذ قرار و با اجبار او به موارد دیگر، کنجکاوی در اسرار شخصی و خانوادگی و سوال از گذشته افراد و پرداختن به موضوعات غیر موثر و جلوگیری از دسترسی متهم به وگیل مدافع و جلوگیری از ارتباط گرفتن با اعضای خانواده خلاف قانون و ممنوع است. اما در گزارشی که در تاریخ ۲/۵/۱۳۸۴ از سوی رییس کل دادگستری وقت استان تهران منتشر شد موارد متعددی از نقض حقوق شهروندی از جمله چشم بند، ضرب و شتم متهمان، تعیین تکلیف نشدن متهمان و طولانی شدن مدت تحقیقات، در مورد وضعیت عمومی زندانیان، شیوه های اتخاذ شده در مورد احضار، جلب، و نحوه دستگیری متهمان ذکر و مورد انتقاد شدید قرار گرفته است. که امروز همچنان این موارد نقض حقوق شهروندی از طرف نهادهای اطلاعاتی، امنیتی و انتظامی تداوم دارد.

ریاست محترم قوه قضاییه

در تاریخ ۳ دی ۱۳۹۰ روزنامه ها مطلبی به نقل از شما منتشر کردند مبنی بر اینکه «استقلال قضایی بی نظیر است. در هیچ کجای دنیا سابقه ندارد که یک دستگاه تا به این حد دارای استقلال باشد و حتی رییس جمهور هم نتواند هیچ دستوری به قوه قضاییه بدهد» اما در گزارش هیات نظارت و بازرسی حقوق شهروندی ذکر شده بود که «ما به قاضی خودمان اشکال داریم متاسفانه قاضی در اختیار نیروی انتظامی است، قاضی ما نباید ابزار وزارت یا حفاظت قرار گیرد.» در ادامه گزارش ذکر شده که به بازداشتگاه اطلاعات سپاه (۲-الف) مراجعه کرده اند اما این بازداشتگاه از راه دادن آنها خودداری و عنوان کرده است که حتی اگر مقام بالاتر از شما هم بیاید او را راه نمی دهیم. در واقع مسوولان این بازداشتگاه خود را ورای هرگونه قانون می دانند، در صورتی که به تصریح قوانین موجود، این بازداشتگاه غیر قانونی است. در این گزارش از تعیین تکلیف نشدن متهمان و طولانی شدن مدت تحقیقات در بازداشتگاه وزارت اطلاعات (۲۰۹) سخن به میان آمده و گفته شده است در بازداشتگاه های حفاظت اطلاعات، هرچه کارشناسان (بازجویان) می گویند عمل می کنند. در واقع آنجا تنها به ظاهر تحت مدیریت سازمان زندانهاست و علیرغم تمام تاکیدات قانونی بر ممنوعیت شکنجه، گزارش تهیه شده از سوی هیات، وجود شکنجه و انفرادی را در بازداشتگاه ها پذیرفته و استفاده از چشم بند در جریان بازجویی ها را مورد انتقاد شدید قرار داده است. من هم مانند شما معتقدم استقلال قاضی از مهم ترین اصول موفقیت نظام قضایی کشور است و همه باید تلاش کنیم که این استقلال خدشه دار نشود اما آنچه در حال حاضر شاهد آن هستیم هیچ نشانه ای از چنین استقلالی در خود ندارد.

ریاست محترم قوه قضاییه

بدیهی است در حکومت قانون، هیچ مقامی ما فوق قانون نیست اما متاسفانه فروپاشی اخلاق در دستگاه های سیاسی و امنیتی کشور، مانعی بزرگ در برابر حکومت قانون است. براستی آیت الله طالقانی که در فروردین ۱۳۵۸ در اعتراض به بازداشت خودسرانه فرزندش توسط کمیته ها و پاسداران و احترام نگذاشتن به قوانین قضایی کشور از همه مسئولیت های خود در انقلاب کناره گیری و خود را از همه انظار پنهان کرد، اگر امروز بود و همه این اقدامات خودسرانه و فراقانونی نهادهای اطلاعاتی و امنیتی را می دیدی چه می کرد؟ آیا امروز کسی مثل او پیدا می شود که بگوید «من رفتم، تا مسئولین متوحه شوند چه اتفاقی می افتد، تا هر کسی به خودش اجازه ندهد هر طور عمل کند.»؟ امروز اعتراضات و انتقادات ما بر خلاف گفته های آقای خامنه ای نیست که در ۳۰ خرداد ۱۳۶۳ روزنامه جمهوری اسلامی از قول ایشان چنین نقل کرد «مردم اگر متوجه باشند و هوشیار باشند، اگر نشانه های کبر و غرور و خودخواهی را در زمامداران خود ببینند و بشناسند و خیر خواهانه اعتراض کنند و اگر احساس کردند که زمامدار در صدد رفع این بیماری نیست در مقابل او تعرض کنند یقینا آن بیماری علاج خواهد شد.»

ریاست محترم قوه قضاییه

در قرآن آمده «وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا» هنگام سخن گفتن عدالت بورزید و من کاملا احتیاط می کنم که با کینه و غرض سخن نگویم تا عدالت در سخن گفتن را زیر پا نگذارم، شما احتمالا آخرین مرجع برای قضاوت و دادخواهی در جمهوری اسلامی هستید. نگذارید شان و جایگاه قوه قضایی برای همیشه در اذهان عمومی از بین برود. مشکل اصلی و جدی در حقوق اساسی و شهروندی در ایران نبود قانون نیست بلکه عدم رعایت قوانین و مقررات توسط نهادهایی با اختیارات فراقانونی است. کار فراتر از قانون نمی خواهیم. جلوی این قانون شکنی ها و بی قانونی ها را بگیرید.

سخنان آیت الله طالقانی را که در نخستین نماز جمعه بعد از انقلاب ایراد کرد، به خاطر بیاورید که گفت «ما موظف هستیم و نسبت به این مسوولیت داریم، باید دردها، اندیشه ها، بدبختی ها، ناراحتی ها، عقب ماندگی های این مردم را جبران کنیم. خودرایی و خودخواهی را کنار بگذاریم! گروه خواهی، فرصت طلبی و تحمیل عقیده با خدای ناخواسته استبداد زیر پرده دین را کنار بگذاریم! و بیاییم با مردم، با دردمندها، با رنج کشیده ها، با محروم ها هم صدا شویم. خداوند همه ما را بیامرزد.»

ریاست محترم قوه قضاییه

بر خلاف شرع، قانون، اخلاق و انصاف دروغ پردازی ها و خلاف گویی های بسیاری در مورد ما صورت گرفت و خانواده هایمان ناجوانمردانه و مظلومانه هدف تیرهای ناسزا گویی و توهین قرار گرفتند، تهمت دست نشانده بودن که ستم و بی حرمتی غیرقابل توجیهی است با ما زده شد سکوت کردیم شاید دادرسی باشد اما نبود. شما، صدای بغض در گلو خفه شده مادرانی را که در خلوت خانه هایشان در فراغ عزیزانشان به خود می پیچیدند بشنوید، صدای مناجات زندانیان سیاسی را که در سلول های تنگ زندان اوین مردانه فشارهای طاقت فرسا را تحمل می کنند اما به خواست ناپاک خلاف حق زبان گشودن تن نمی دهند بشنوید. صدای دختران و پسرانی را که به جرم حق طلبی و آزادی خواهی کتک می خورند، تحقیر می شوند و فرصتی برای ناله و اعتراش نمی یابند بشنوید.

صدای محمدرضا معتمدنیا از معتقدان به جمهوری اسلامی را که در اعتراض به ظلم ها، نامردی ها، اعمال فشارهای نا به جا و ناعادلانه و به پاس حرمت خون همه شهدا و برای رفع حصر خانگی میرحسین موسوی، زهرا رهنورد و مهدی کروبی اعتصاب غذا کرده است بشنوید. صدای محمد علی ولایتی از موسسان دانشکده وزارت اطلاعات را که در اعتراض با تعطیلی قانون اساسی اعتصاب غذا کرده است بشنوید. همانگونه که صدای مهدی خزعلی را شنیدید زمانی که در اعتراض به ظلم و بیداد گری، احیای آیین دادرسی، استقلال قضایی و خاتمه دادن به خیمه شب بازی ها اعتصاب غذا کرد و گفت «اغلب مشکلات از سو تدبیر، دروغ و فریب بازجویان است؛ دروغ در وزارت قبحی ندارد، حتی دروغ بلاوجه و بی خاصیت؛ آیندگان از این ایام تیره به عنوان سیاه ترین برهه تاریخ یاد خواهند کرد. زوایای تاریک زندان های ایران عیان می شوند.»

ریاست محترم قوه قضاییه

من متعهد شده ام که اعتراض خود را به شیوه های غیر از اعتصاب غذا اعلام کنم که می کنم و امروز بعد از آنکه پنج بار تحت عمل چراحی قرار گرفته ام و به خاطر برگشت به زندان در دوران نقاهت دچار عفونت و خونریزی شده ام که منجر به پس زدن عمل جراحی کلیه ام شده است و در بیرون از زندان مجددا باید تحت عمل جراحی قرار بگیرم. سازمان اطلاعات سپاه پاسداران و بازجویان بدلیل واهی احتمال خروج اینجانب از کشور و ادامه فعالیت های خود در خارج از کشور با آن مخالفت کرده اند و من با تمام خطراتی که سلامتی مرا تهدید می کند و احتمالا مرگ تدریجی من را در پی خواهد داشت در داخل زندان تن به عمل جراحی نخواهم داد و از درمان و مصرف دارو خودداری خواهم کرد تا آنها که با تازیانه استبداد تلاش می کنند مرا ساکت کنند بدانند که در مقابل تهدید، ظلم و ستم سر خم نخواهم کرد. از جنابعالی درخواست دارم که به موارد ذکر شده رسیدگی فرمایید. حسن ختام، شرح حال ما چه زیباست از زبان فرخی یزدی:

سوگواران را مجالِ بازدید و دید نیست

بازگرد ای عید از زندان، که ما را عید نیست

بی گناهی گر به زندان مُرد با حال تباه

ظالم مظلوم کُش هم تا ابد جاوید نیست

وای بر شهری که در آن مزد مردان درست

از حکومت غیر حبس و کشتن و تبعید نیست

با سپاس

سید حسین رونقی ملکی

بند ۳۵۰ – زندان اوین

۲۵ فروردین۱۳۹۱

*****

هفته ی گذشته کلمه گزارش داده بود که سید حسین رونقی ملکی، فعال حقوق بشر که در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ۱۵ سال حبس محکوم شده و به دلیل شکنجه بازجویان از ناحیه کلیه به شدت آسیب دیده بود به خاطر وضعیت بد جسمی و دخالت سپاه و بازحویان در روند پرونده خویش در داخل زندان از هرگونه درمان و انجام عمل جراحی خودداری کرده است.

این وبلاگ نویس دربند پیش از این چهار بار در بیمارستان فوق تخصصی هاشمی نژاد بستری و تحت عول حراحی قرار گرفت بود. وی در ادامه درمان و دوران نقاهت به زندان اوین بازگردانده شد که این امر موجب عفونت و خونریزی مداوم و در نهایت باعث پس زدن عمل جراحی کلیه وی شد.

خودداری این زندانی سیاسی از درمان و انجام عمل جراحی مجدد در داخل زندان موجب تشدید عفونت و خونریزی کلیه وی شده، به نحوی که متخصصان و پزشکان بهداری زندان اوین به مسوولان زندان هشدار داده اند که خودداری وی از عمل جراحی و درمان موجب از بین رفتن کلیه ها و دیالیزی شدن این زندانی را در پی خواهد داشت به همین جهت باید تحت عمل جراحی و درمان قرارگیرد.

این فعال حقوق بشر و خانواده اش بارها مورد دخالت نهادهای اطلاعاتی و امنیتی در روند پرونده و عدم موافقت اطلاعات سپاه با مرخصی درمانی وی به مراجع قضایی شکایت کرده و اعتراض خود را اعلام نموده، اما تا کنون هیچ جوابی دریافت نکرده اند.



iran#

شنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۹۱

بیانیه ی برندگان صلح نوبل برای آزادی نرگس محمدی

بیانیه ی برندگان صلح نوبل برای آزادی نرگس محمدی
جمعه 27 آوريل 2012
http://www.hambastegi-iran.org/spip.php?article1977


• شیرین عبادی، میخاییل گورباچف، محمد یونس، و جودی ویلیامز از امضاکنندگان بیانیه ای هستند که برندگان جایزه ی صلح نوبل برای آزادی نرگس محمدی منتشر کرده اند ...

صدای آمریکا: در نشست برندگان صلح درشیکاگو در میز گردی با عنوان «نقش زنان در صلح»، پس از سخنان شیرین عبادی در باره فعالیت های خانم نرگس محمدی در شورای ملی صلح ایران، به پیشنهاد عده ای از حاضران بیانیه ای برای آزادی او صادر شد و به امضای آنان رسید.

شیرین عبادی به سایت صدای آمریکا گفت که در سخنانش در این نشست از «از نقش سازنده نرگس محمدی در شورای ملی صلح» یاد کرد. به گفته خانم عبادی: «این شورا که مرکب از بیش از ۸۰ نماینده از گروه های مختلف فکری و اقوام گوناگون ایرانی بود، به پاس خدمات خانم محمدی او را به عنوان دبیر کمیته اجرایی انتخاب کرد». شیرین عبادی می گوید:« علاوه بر نرگس محمدی بیش از ۱۰ نفر از اعضای این شورا تحت تعقیب کیفری قرار گرفته و برخی از آنان هم اکنون در زندان هستند.»

خانم عبادی درباره فعالیت های این شورا به نشست برندگان نوبل صلح گفت: «در شورای ملی صلح راه های مختلف کاهش تنش های بین المللی بررسی می شد. زیرا کلیه اعضا پیش بینی می کردند سیاست های نادرست جمهوری اسلامی به تدریج ایران را به سوی تنشهای شدید بین المللی سوق خواهد داد. چنان که هم اکنون به علت تحریم های شدید اقتصادی بین المللی تورم سرسام آور در مقیاس روزانه رو به افزایش است. در شورای ملی صلح که من افتخار سخنگویی آن را بر عهده دارم مطالعه می کردیم که چگونه می شود علاج واقعه قبل از وقوع کرد.»

با شنیدن سخنان شیرین عبادی چند تن از حاضران پیشنهاد کردند که بیانیه ای مبنی برحمایت از خانم نرگس محمدی تهیه شود. این اطلاعیه تهیه شد و به امضای عده ای از برندگان صلح نوبل رسید. خانم عبادی می گوید:« این اطلاعیه نشان دهنده آن است که افکار عمومی در سطح بین المللی نگران رفتار حکومت ایران با مدافعان حقوق بشر و فعالان صلح است.» او ابراز امیدواری کرد که:« صدای مردم ایران و سراسر جهان به گوش دولتمردان ایرانی برسد و بدانند که آرامش در ایران جز در سایه رعایت حقوق بشر ممکن نیست.»

علاوه بر خانم عبادی شخصیت هایی چون میخاییل گورباچف، دالایی لاما، لخ والسا، محمد یونس، و جودی ویلیامز در میان امضاکنندگان این بیانیه اند.

گزارشگران بدون مرز: دستگيری نرگس محمدی را محکوم می‌کنيم

http://mag.gooya.com/politics/archi...



iran#

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۹۱

قندچی-چرا سکولاريسم آينده ايران را رقم خواهد زد

چرا سکولاريسم آينده ايران را رقم خواهد زد
سام قندچي
http://www.ghandchi.com/491-SecularismFuturism.htm

 
در 25 سال گذشته مبارزه اصلي اپوزيسيون ايران عليه جمهوري اسلامي مبارزه براي کسب حقوق بشر در ايران بوده است. در اين نوشتار من نشان خواهم داد که بر خلاف رژيم هاي بلوک شرق که با تمرکز مبارزه مخالفين بر روي موضوع حقوق بشر سرنگون شدند، مبارزه بر سر حقوق بشر بعنوان مبارزه اصلي نيروهاي سياسي ايران، نه تنها به رژيم جمهوري اسلامي پايان نخواهد داد بلکه حتي موضوع حقوق بشر در ايران را هم حل نخواهد کرد. اين نظر را من  بخاطر تفاوت اصلي وضعيت ايران با کشورهاي کمونيستي و فاشيستي سابق که در بخش دوم اين نوشتار بحث خواهم کرد، ابراز ميکنم.  در بخش آخر اين نوشتار هم نشان خواهم داد که در صورت عدم موفقيت سکولاريسم در ايران، مردم ما  با رسيدن به نقطه پايان مرگ در جهان در سال 2025 و نيز با فرارسيدن نقطه انفصالي در سال 2045، در تکامل بعدي بشريت به نوع جديد، با خطر جدي روبرو خواهند شد.

***

در سال 2002 در نوشتاري در توصيف جمهوري آينده نگر مورد نظرم نوشتم که شايد هيچکسي به اندازه آلکسيس دو توکويل با توصيف تفاوت رابطه دولت و مذهب در آمريکا و اروپا ، به توسعه انديشه سکولار کمک نکرده باشد، و جالب است که وي يک کاتوليک مؤمن بود، و جالب تر اينکه آقاي خاتمي در ايران از ابتداي رياست جمهوري خود در سال 1997 از اين شخصيت سياسي و نويسنده فرانسوي تاريخ سکولاريسم در آمريکا ياد ميکرد، هر چند فرسنگها در سياست هاي خود از وي فاصله داشته و دارد.   عبارات زير را  توکويل در کتاب خود تحت عنوان «دموکراسي در آمريکا» در سال 1835 ، يعني حدود يازده سال قبل از به وجود آمدن اصطلاح سکولاريسم در انگليس توسط  «جرج هوليوت،» دوست و هم قطار رابرت اون، نوشته است، که بنظر من بهترين توصيف سکولاريسم است:

"در بدو ورودم به آمريکا جنبه مذهبي کشور اولين چيزي بود که توجه مرا بخود جلب کرد، هر چه بيشتر در آنجا ماندم، بيشتر نتائج سياسي اين وضعيت را ملاحظه کردم.  در فرانسه من هميشه روحيه مذهبي و روحيه آزادي را دو حرکت در جهت متضاد هم ديده بودم.  اما در آمريکا ديدم که در نهايت اين دو متحد بودند و مشترکاً بر کشور مشترکي حکم ميراندند.  علاقه من براي کشف علت اين پديده روز به روز افزايش مييافت.  براي راضي کردن خود، من از اعضأ همه فرقه هاي مذهبي سوال کردم، من بويژه از جامعه روحانيون سوأل کردم، که منبع همه مذاهب گوناگونند و بويژه در ادامه آن صاحب منفعت.  بعنوان يک عضو کليساي کاتوليک، من بويژه در ارتباط با چندين کشيش آن مذهب قرار گرفتم، که با آنان از خيلي نزديک آشنا بودم.  به هر کدام از آنان تحير خود را بيان داشتم و شک خود را توضيح دادم.  من ديدم که آنها فقط درباره موضوعات جزئي با هم اختلاف داشتند، اما همه آنها حيات صلح آميز مذهب در کشور خود را اساسأ با جدائي مذهب و دولت مرتبط ميديدند.  من حتي لحظه اي ترديد نميکنم که اين را تأييد کنم که در تمام مدت اقامتم در آمريکا حتي يک نفر از روحانيون يا مردم عادي (لائيک) را نديدم که نظري غير از اين نکته را ابراز کند....

"مدت کوتاه سه سال نميتواند هرگز تجسم انسان را سير کند، و نه آنکه شادي هاي نا کامل اين دنيا دل وي را راضي کنند.  انسان بتنهائي، از ميان همه مخلوقات، تحقير براي وضع طبيعي زيستن را بنما ميگذارد، و در عين  تمايل بي نهايت براي زيستن، او به زندگي لعنت ميکند، در عين آنکه از نابود شدن مي هراسد.  اين احساسات متفاوت مرتباً روح وي را به انديشه به وضعيت آينده متمايل ميکند، و مذهب اين تفکرات وي را به دور دست ها ميبرد.  مذهب، به عبارت ساده نوع ديگري از اميد است.  انسانها نميتوانند اعتقاد مذهبي خود را بدون عدم انطباق فهم خود،  و يک نوع تحريف خشونت بار خصلت حقيقي خود، ترک کنند، و به طور مغلوب نشدني به احساسات وارسته خود باز ميگردند.  بي ايماني يک اتفاق است، و اعتقاد تنها وضعيت ثابت بشريت است...وقتي يک مذهب،  امپراطوري خود را تنها بر مبناي خواست فناناپذيري که در قلب هر بشري هست بنا ميکند، آن زمان ممکن است که قلمرو جهاني را بطلبد، اما وقتي که خود را به دولت متصل ميکند، بايستي که اصولي را بپذيرد که تنها در محدوده ملت معيني قابل قبولند.  در نتيجه، با ايجاد اتحاد با نيروي سياسي، مذهب اتوريته خود را بر جمعي اضافه ميکند، اما اميد حکمراني بر همه را از دست ميدهد ."(1)

آنچه در بالا آمد،  ميتواند درباره آمريکاي امروز (يعني 150 سال پس از نوشته بالا)، نيز گفته شود، وقتي که 90 درصد مردم آمريکا ادعا ميکنند که نوعي اعتقاد مذهبي دارند.  همانگونه که برخي فلاسفه سياست نظير جان رالزJohn Rawls اشاره کرده اند، جدائي دولت و مذهب به اين معني است که پيروان هر مذهب و دکترين فلسفي اي، انتظار دارند پيروان مکاتيب ديگر، که قدرت دولت را در اختيار دارند، نتوانند از قدرت سياسي،  براي سرکوب آنهائي که مذهب ديگري دارند،  استفاده کنند.  اينکه چگونه ميتوان به چنين تعادلي رسيد،  اصل سوال عصر مدرن بوده است.

جان رالز در کتاب سخنراني هائي درباره تاريخ فلسفه اخلاق  که در سال 2000 پيش از فوتش منتشر کرد، ملاحظات جالبي را درباره فلاسفه عهد باستان نظير افلاطون،  در مقايسه با فلاسفه مدرن نظير هيوم و کانت،  در ارتباط با سوالاتي نظير عدالت و فلسفه اخلاق طرح کرده است.  او نشان ميدهد که چگونه در مدافعات سقراط، مرکز توجه فلاسفه باستان نظير سقراط، مشخص کردن فضيلت و نيکي است، در صورتيکه براي فلاسفه مدرن نظير هيوم،  مسأله حقوق است. اين موضوع را در نوشته ديگري مفصل بحث کرده ام . (2)

به عبارت ديگر، در يونان باستان، مذهب بر روي سنت هاي مدني متمرکز بود،  و فلاسفه منتقد،  از *دليل* براي تبيين اصول *فضيلت* و *نيکي* ياري ميجستند،  وقتي که در جستجوي عدالت بودند.  در صورتيکه در پايان فرون وسطي در اروپا، برعکس، مذهب جامعه برروي يک دکترين جامع با تعريف "فضيلت" و "نيکي" بنا شده بود، و انديشمندان مدرن از *دليل* براي تبيين اصول "حقوق" استفاده ميکردند،  وقتي در جستجوي عدالت و دولت ايده ال در اروپاي مدرن بودند.

اين موضوع همچنين بنوعي تفاوت بين فلاسفه عصر روشنگري نظير کانت،  و فلاسفه اخلاق زمان ما، نظير جان رالز است.  کانت سعي داشت که يک دکترين جامع ليبرال را ارائه کند، در صورتيکه رالز سعي اش ارائه تئوري ليبراليسم بعنوان يک سيستم منطقي است، مثل يک الگوtemplate ، که هر ديدگاه جامع مذهبي يا فلسفي بتواند مستقلأ از آن استفاده کند.  جالب است که اين تحول در کشوري مثل آمريکا اتفاق ميافتد، که در آن جدائي دولت و مذهب  براي دو قرن اين امکان را ايجاد کرده است که دولت ليبرال چيزي نباشد که از طريق يک سيستم جامع دکترين ليبراليسم تحميل شود، و اين هم اعتباري ديگر براي قرن ها به اجرا در آوردن جدائي دولت و مذهب.  يعني برخي از پيروان ديدگاه هاي مذهبي در آمريکا، اين تئوري را بصورت يک تئوري بي طرفانه مينگرند، هرچند که از درون دکترين جامع ليبراليسم رشد کرده است.  اين نظير شکلي است که حقوق بشر در زمان ما در بيشتر نقاط جهان طرح ميشود، بصورت دستاورد بشريت.

  بطور خلاصه، ما ميتوانيم سه شکل نگريستن به ايده ال درک اخلاقي را ببينيم.  اولي سعي ميکند انسان با فضيلت بوجود آورد نظير آنگونه که افلاطون از زبان سقراط در غرب بيان کرده است، و کنفوسيوس و بسياري ديگران در شرق، و برخي در ميان ايرانيان، که فکر ميکنند تا زماني که انسان با فضيلت بوجود نيايد، هر کوششي براي دولت دموکراتيک بيهوده است.  دومين نگرش،  ديدگاه فلاسفه روشنگري نظير کانت است،  که سعي ميکرد دکترين جامع فلسفي براي دستيابي به *حقوق* در دولت دموکراتيک طرح کند.  آنها کساني بودند که اين را ه را ادامه دادند و مبناي اصول قضائي مدرن را در عصر مدرن بوجود آوردند.  بهترين نمونه آن هم جان استوارت ميل.  و بالاخره نگرش سوم، نگرش فلاسفه عصر ما نظير جان رالز است، که اساسأ سعي کرده اند منصفانه بودن و عدالت را مستقل از دکترين جامع فلسفي ليبراليسم، بصورت يک الگوtemplate طرح کنند.  اساسأ حقوق بشر ، همانگونه که بروشني در اعلاميه جهاني حقوق بشر آمده است، آنچيزي است که هر جامعه اي براي ورود موفقيت آميز به عصر مدرن نياز داشته است.

به همين خاطر در واقع تفاوت بزرگي بين مسيحيان و مسيحيت است و تفاوت بسيار بزرگي بين مسلمانان و اسلام است. مسلمانان يا مسيحيان از کشور به کشور بر مبناي رشد سکولاريسم و کلاً رشد جامعه مترقي تر يا واپسگرا تريند و لزوماً اين ربطي به اين ندارد که به شاخه مثلاً پروتستان يا کاتوليک مرتبط باشند. يعني لزوماً مرتبط به تاريخ خود مذهب نيست، اقلاً نه مستقيم.

***

اما در جوامع کمونيستي با وچود آنکه کاملاً ديدگاه مذهبي را کنار گذاشتند ايدئولوژي آنها خود نظير مذاهب قرون وسطائي سايه دولتي تام گرا را بر جامعه گسترد که انسان کمونيست صاحب فضيلت تصور ميشد و گوئي دوباره بحث حقوق هيوم و کانت از اين جوامع رخت بر بست و نظريه افلاطون باز گشت. اولين منقدين کمونيسم نظير لوکاش، اتوپيسم کمونيستي را مسؤل اين مصيبت اعلام کردند. اما آيا ليبراليسم غرب هم ابتدا در عالم تخيل نبود و آيا آنهم نوعي اتوپيسم نبود؟  پس چرا ليبراليسم به چنان مصيبتي دچار نشد. حتي اولين منقدين ليبرال نظير برتراند راسل که از کمونيسم نقد ميکردند نيز اتوپيسم را دليل اصلي سرنوشت کمونيسم ميديدند و اين موضوع را در نقد تاريخي راسل به توماس مور به وضوح ميشود ديد. (3)

اما پاسخ اين سؤال را نسل بعدي منقدين کمونيسم و در رأس آنها کارل پاپر داد و بعدها تاريخ نويساني نظير کولاکوسکي از نظر تاريخي مدون کردند. پاپر نشان داد که مسأله اصلي عدم رشد جامعه باز بوده است و نه اتوپيسم. يعني اگر دقت کنيم  رهبران روسيه حتي همه نظريات مارکس هم برايشان قابل مشروعيت بخشيدن به دولت تام گرا نبود و لبنينيسم را برگزيدند که برداشت معين مارکس در نقد برنامه گوتا را بر برداشتهاي ليبرالي نوشته هاي ديگر مارکس ارجحيت ميداد.

يعني نه تنها ليبراليسم جان لاک بلکه حتي ليبراليسم موجود در مارکس نيز که بسياري از احزاب سوسيال دموکرات برگزيدند، براي ايجاد دولت تام گراي شوروي قابل استفده نبود. در صورتي که ليبراليسم جان لاک و بخش ليبرالي مارکس هم ميتوانستند اتوپي خوانده شوند. حتي بسياري از کشورهاي ضد کمونيستي سکولار در دنيا نظير ترکيه از اتوپي ناسيوناليستي براي مشروعيت دولت تام گرا سود جستند.

بنابراين تنها داشتن اتوپي بخودي خود نيست که به نتيجه دولت تام گرا ميانجامد بلکه قبول تئوري دولت تام گرا اسباب چنين تحولي در اين سيستم هاي دولتي غير مذهبي شده است. در واقع هم ليبرالهاي کشورهاي غربي و هم کمونيستهاي کشورهاي بلوک شوروي و هم سکولارهاي ناسيوناليست ترکيه اقليت کوچکي در جامعه خود بودند و اکثريت در همه اين جوامع مردم مذهبي بودند. آنچه سيستم ليبرالها در کشورهاي غرب را دموکراتيک کرد و آن دومي ها را از دموکراسي جدا کرد قبول طرح هاي جامعه باز بود که بر عکس تصور عاميانه دموکراسي بمثابه حکومت مردم *نبوده* بلکه آنگونه که پاپر به خوبي نشان ميدهد قضاوت مردم در سيستم کنترل و توازن است  که تفاوت آن دو است. (4)

به عبارت ديگر کشورهاي کمونيستي يا فاشيستي حتي از نوع ترکيه سکولار، داشتن حکومت ايدئولوژيک مسأله شان نبوده بلکه تئوري هاي راهنمايشان دولت تام گرا بوده چرا که حتي دولت هاي ليبرال را ميشود به نوعي گفت ايدئولوژيک هستند حتي اگر امروز با آنچه رالز ميگويد بدون ليبراليسم بمثابه سيستم جامع قابل تبيين باشند، و اکثريت افراد غير مذهبي سامان دهنده آنها درصد کوچکي از مردم هستند. 

چرا اين بحث  انقدر بنظر من مهم است؟ به اين خاطر که اگر توجه کنيد کشورهاي سوسياليستي با وجود 80 سال کوشش مدوام ايدئولوژيک توسط شوروي حتي نميشد گفت که 5 درصد جامعه تعلق مذهب گونه به ايدئولوژي کمونيسم پيدا کردند. در صورتيکه هم در کشورهاي کمونيستي و هم در کشورهائي که تئوريهاي ليبرالي جان لاک پيروز شدند، درصدعظيم مردم تا حدود 90 درصد کماکان به يک مذهب معين خود را متعلق ميبينند که نه ليبراليسم است و نه کمونيسم و مذاهب تاريخي قرون وسطي هستند که ميشود گفت ارثيه طفوليت بشريت هستند که نظير بسياري شعائر ملي و اساطيري در جشن ها و امثالهم با بشريت امروز کماکان مانده اند و بعيد بنظر ميايد که در نيم قرن آينده هم اين وضعيت تغيير چشمگيري کند.

يک نتيجه اين واقعيت نحوه سقوط کمونيسم و مبارزه حقوق بشر در کشورهاي بلوک شرق بود. در اين کشورها اصل سکولاريسم در سيستم پذيرفته شده بود و حتي بيشتر از غرب. ولي تعلق ايدئولوژيک حکومت گران به نظريات تام گرا نتيجه اش جامعه بسته بود. تأثير مبارزه براي حقوق بشر بر روي درصد کوچک مردم که به کمونيسم بصورت مذهب نگاه ميکردند دموکراتيزه کردن آن مذهبشان بود نظير الکساندر دوبچک ها و از آنجا که خود اين ها درصد کوچکي از جامعه بودند نيروي آنها به معني تمديد عمر حکومت کمونيستي نبود. بعوض براي 90 درصد جامعه که از نظر عقيدتي قرابتي با کمونيسم نداشتند حقوق بشر به معني نفي دولتي بود که با اعتقادات آنها در تضاد بود. به همين علت مبارزه براي حقوق بشر مبارزه اي بنيان فکن براي فاشيسم و کمونيسم شد.

چنين مبارزه براي حقوق بشر در قرون وسطي  نميتوانست براي کليساي کاتوليک بنيان فکن شود و حداکثر به رفرم ديني منجر ميشد همانطور که قرن ها در اروپا چنين شد چرا که مذهب مسيحيت فقط مذهب يا ايدئولوژي دولت نبود بلکه مذهب بيش از 90 درصد مردم بود. در نتيجه بالاخره هم مبارزه براي جدائي دولت و کليسا بود که به دولت هاي مذهبي پايان داد و حتي دستيابي به حقوق بشر در اروپا نه در پرتو جنبش هاي اوليه رفرماسيون بلکه بعد از استقرار جدائي دولت و مذهب بدست آمد يعني دستيابي به حقوق بشر از کانال جدائي دولت و مذهب بدست آمد. البته حنبش هاي الحادي رنسانس هم در کنار رفرماسيون بودند ولي آنها هم نقش فرعي بازي کردند. چرا؟ 

در واقع پاسخ به اين چرا و نکته قبلي درباره قرون وسطي در رابطه با وضعيت ايران بسيار درس آموز هستند.

چرا جنبش هاي الحادي و جرياناتي نظير شيطان پرستان در زمان رنسانس آنقدر اهميت نداشتند.  دليلش اين است که بالاخره هنوز که هنوز است درصد کسانيکه در اروپا مسيحي نيستند يا در خاورميانه مسلمان نيستند خيلي ناچيز است. در نتيجه نفوذ فکر علمي نه از طريق رد کردن مذاهب که بشکل ارثيه اي از قرون وسطي مثل اعتقاد به بابا نوئل با عامه مردم در اروپا و خاورميانه مانده است، و شايد دليل اين پايداري مذاهب را هم الکساندتوکويل که در ابتدا ذکر کردم خوب گفته باشد و علل پايه اي تر آنرا هم در جاي ديگري بحث کردم (5)،  بلکه اينکه در عين پايداري چنين اعتقادات ارثيه قرون وسطي بشريت در عرصه سياست و اخلاق و اقتصاد توانسته علمي بيانديشد و بقول دکارت در گفتمان متد مستقل بر مباني عقلي بيانديشد بدون آنکه در عرصه هاي متافيزيک و تجمع هاي انساني نشير کليسا ها که بقول رورتي نقشي مانند خيريه پيدا کرده اند تغييري بوجود آيد. (6)

در نتيجه بنظر من اين دو عامل يعني اهميت فعاليت براي سکولاريسم و عدم اهميت مبارزه براي نابودي مذاهب راهگشاي جامعه نوين بوده است.  بنظر من در ايران نيز اگر مبارزه اصلي براي حقوق بشر شود، 90 درصد جمعيت که به اسلام خود را متعلق ميبيند سعي در درک دموکراتيک از اسلام پيدا خواهند کرد که به *دوام* رژيم مذهبي ياري خواهد کرد، چرا که درصد آنهائي که به مذهبي تعلق ندارند هر قدر هم افراد ضد مذهبي کوشش کنند درصد بسيار کوچکي از جامعه خواهد بود.
اين موضوع همانطور که گفتم نفاوت اصلي با کشورهاي کمونيستي است که در آنها کمونيسم هيچگاه در صد حتي قابل ملاحظه اي از مردم نشد.

در نتيجه استراتژي نيروهاي سياسي ايران که در 25 سال گذشته سعي اصلي شان را بر مبارزه براي حقوق بشر در ايران گذاشته اند حتي به آن نتيجه هم نخواهد رسيد. همچنين به نظر من آنها که سعي خود را براي نابودي اسلام ميگزارند در واقع خود را از مردم ايزوله ميکنند و نه آنکه به عمر جمهوري اسلامي پايان دهند. به هيمن دلائل من مبارزه براي سکولاريسم را مبارزه اصلي مسالمت آميز براي پايان دادن به جمهوري اسلامي و برقراري حقوق بشر در ايران ميبينم.

****
اما جدا از همه اين بحث ها خطر ديگري براي ايران در صورت عدم پيروزي سکولاريسم وجود دارد. در نوشتار ديگري و در مصاحبه اي اخيراً اشاره کردم که بشريت تا 20 سال ديگر به مرگ پايان خواهد داد و تا سال 2045 نقطه انفصالي خواهد بود که بعد از آن تاريخ، انساني که هنوز در محدوده بيولوژيک بماند قابليت رقابت با انسانهائي که ديگر نوع متکامل تري خواهند بود بااستفاده از کليه مصنوعي گرفته تا سيستم جديد تغذيه، بدون غذا خوردن، همانظور که امروز ديگر سکس در جوامع بشري اساساً براي توليد مثل نيست. ديگر حتي گوشت بدن کلون کل حيوان قابل کلون سازي قابل توليد خواهد بود که به کشتار حيوانات هم پايان ميدهد و امکانات تازه تغذيه. به هر حال جزئيات اين تحولات را در جاي ديگر توضيح داده ام. (7)

حالا جامعه اي مثل ايران که تحت جمهوري اسلامي است نه تنها جلوي پيشرفت هاي اجتماعي و اقتصادي را ميگيرد که امروز شاهد قوانين اسلامي درباره سفر زنان و بهره اسلامي بانکها هستيم بلکه عدم رشد سکولاريسم و تحميل قوانين مذهبي از سوي دولت اجازه برداشتن گامهاي فراسوي انسان بيولوژيک را نميدهد که فقط يک ذهن سکولار که مذهب را امري خصوصي ببيند ميتواند به آن بپردازد نه دولتي که ميخواهد مذهب را فرمانرواي عرصه عمومي نگهدارد. در واقع رشد حقوق فردي در کشورهاي سکولار با وجود ادامه حيات مذاهب ارثيه قرون وسطي در عصر مدرن، اجازه داد که مردم در عين حال جلوي تکامل جامعه و خود نايستند. اين وضع در تکاملي که در نيم قرن آينده در پيش رو داريم بسيار پر اهميت تر بوده و يک دولت مذهبي ميتواند به اين معني باشد که مردم کشوري به سرنوشت مناطقي از جهان که در آنها نسل هائي از ميمونها در ساوانا عقب ماندند وقتي ميمون هاي ديگري دنياي کهن را به مدد ابزار سازي پشت سر ميگذاشتند و انسان شدند.  دولت جمهوري اسلامي با ممانعت از رشد جامعه ايران به جامعه اي سکولار مردم ما را با چنين خطري در چهل سال آينده روبر و ميکند.

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
 5 دي 1386
December 26, 2007


پاورقي ها:

1-کتاب دموکراسي در آمريکا، Alexis de Tocqueville ص 319-322 متن انگليسي
2. http://www.ghandchi.com/295-ghAnoon.htm
3. http://www.ghandchi.com/468-AyandehnegariChist.htm
4. http://www.ghandchi.com/313-Judgment.htm
5. http://www.ghandchi.com/363-GodAndUs.htm
6. http://www.ghandchi.com/412-PowerReligion.htm
7. http://www.ghandchi.com/487-PayaneMarg.htm


کتاب ايران اينده نگر
http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm

مقالات مرتبط
http://secularismpluralism.blogspot.com

Futurist Iran Book
http://www.ghandchi.com/500-FuturistIranEng.htm

 



iran#

برج «گری» نيويورک بلندترين آسمانخراش مسکونی در قاره آمريکا

برج «گری» نيويورک بلندترين آسمانخراش مسکونی در قاره آمريکا
http://www.voanews.com/persian/news/Frank_Gehry-2012-04-25-148839205.html

 

آسمان خراش مسکونی جديد نيويورک که با ارتفاع ۲۶۴ متر بلندترين برج مسکونی در قاره آمريکا بشمار ميرود، سبک و جلوه تازه ای به جنوب «منهتن» مرکز شهر نيويورک بخشيده است.

آسمان خراش مسکونی فرانک گری، که توسط فرانک اُوِن گری، يکی از برجسته ترين معماران معاصر طراحی شده، چشم انداز تازه و نماد چشمگيری در جنوب «منهتن» مرکز شهر نيويورک ايجاد کرده است.

آسمان خراش مسکونی ۷۶ طبقه «گری» با ارتفاع ۲۶۴ متر، بعنوان بلندترين برج مسکونی، و در عين حال يکی از گرانترين آپارتمانهای مسکونی در قاره آمريکا، بشمار ميرود.

کليفورد فين، بازارياب ساختمان ميگويد کرايه آپارتمانهای طبقه آخر اين ساختمان ماهانه بالغ بر ۶۵ هزار دلار، و کرايه آپارتمانها در ساير طبقات بين ۳ تا ۱۲ هزار دلار است و کمبود مستأجر هم وجود ندارد.

فين گفت که مستأجران تنها آمريکاييان نيستند بلکه بسياری از خارجيان، حتی دانشجويان خارجی و تعدای از اعضای خانواده های سلطنتی نيز آپارتمان های برج «گری» را اجاره کرده اند. فين افزود که آقای گری داخل آپارتمانها، مراکز ورزشی، تفريحی و بازيهای مختلف از جمله زمين بازی گلف را نيز طراحی کرده است.

گری در طراحی اين برج از کار «لورنزو برنينی» هنرمند و آرشيتکت معروف قرن ۱۷ ايتاليا الهام گرفته، و در عين حال سبک پنجره های برجسته قديمی را در اين برج دوباره احيا کرده است.

فرانک گری ميگويد پنجره های سراسری برجسته که مانند بالکونی از سطح ساختمان بيرون آمده، بويژه به ساکنان طبقات از ۴۰ به بالا يک امتياز ويژه ميدهد تا حدود نيم متر از سطح ساختمان خارج شده و با وسعت و بعد بيشتری از مناظر شهر لذت ببرند، که در نيويورک بی نظير است.

در طبقه آخر برج گری سه آپارتمان ساخته شده که از داخل آنها براحتی مجسمه آزادی، برج جديد مرکز مالی، ساختمان امپاير استيت، و پلهای تاريخی و معروف شهر نيويورک ديده ميشوند.


iran#

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۹۱

تاسیس احزاب دینی، قومی و‌ نژادی در لیبی ممنوع شد

تاسیس احزاب دینی، قومی و‌ نژادی در لیبی ممنوع شد
http://www.radiofarda.com/content/f8_libya_bans_religious_tribal_ethnic_parties/24560403.html

شورای ملی انتقالی لیبی قانونی تصویب کرد که برپایه آن تاسیس احزاب سیاسی برپایه‌های دینی، قومی و نژادی در این کشور ممنوع شد.

برپایه این قانون همچنین دریافت کمک‌های مالی از خارج توسط احزاب لیبیایی ممنوع شده است.

خبرگزاری فرانسه، مصطفی عضو لندی کمیسیون حقوقی شورای ملی لیبی گفته است: «شرط اصلی این است که احزاب سیاسی در لیبی برپایه‌های دینی، فبیله‌ای یا دینی تاسیس نشوند. احزاب همچنین نباید دنباله رو احزاب خارجی نباشند و کمک مالی از خارج بپذیرند.»

فتحی الباجه دیگر عضو شورای ملی انتقالی لیبی گفته است که این قانون اسلامگرایان را هدف قرار نداده است بلکه اسلامگرایان تندرو را هدف قرار داده که سیاست‌هایشان برپایه «حذف دیگران» استوار است.

او همچنین خاطرنشان کرد که برپایه قانون جدید احزاب و نهادهای سیاسی، «تعداد اعضای هیات موسس حزب باید حد اقل ۲۵۰ نفر و اعضای هیات موسس نهاد سیاسی، باید ۱۰۰ نفر باشند.»

الباجه گفته است که درخواست تشکیل احزاب باید به اداره حقوقی وزارت دادگستری ارائه داده شود.

شورای ملی انتقالی لیبی پیشتر قانون ممنوعیت فعالیت احزاب را که معمر قذافی رهبر پیشین این کشور آن را وضع کرده بود، لغو کرده بود.

قانون جدید احزاب گامی است برای اینکه کمیسیون ملی انتخابات لیبی بتواند احزاب و گروه‌های سیاسی که اعضای خود را برای در انتخابات آینده نامزد خواهند کرد، شناسایی کند.

انتخابات مجمع ملی لیبی که اولین انتخابات از زمان سرنگونی نظام قدافی است، ژوئن آینده برگزار خواهد شد. مجمع ملی وظیفه تدوین قانون اساسی جدید لیبی را بر عهده دارد. قرار است این انتخابات برپایه نظام «فهرستی» برگزار شود.

هنوز نحوه تعامل قانون جدید با احزاب اسلامگرایی که اعلام موجودیت کرده‌اند مشخص نیست. گروه اخوان المسلمین لیبی از جمله احزاب اسلامگرا است که ماه مارس گذشته اعلام تشکیل حزب سیاسی کرده بود.

به نظر می‌رسید رقابت اصلی در انتخابات آینده لیبی میان احزاب اسلامگرا و احزاب سکولار صورت گیرد.

قانون جدید تاسیس احزاب در لیبی در حالی تصویب می‌شود که گروه‌های اسلامگرا توانسته‌اند پیروز انتخابات در کشورهای شاهد تغییر نظام در پی انقلاب در سال گذشته باشند.



iran#

نسرین ستوده، نامزد دریافت جایزه جهانی مدافعان حقوق بشر

نسرین ستوده، نامزد دریافت جایزه جهانی مدافعان حقوق بشر
http://www.voanews.com/persian/news/Nasrin-Setoudeh-Human-rights-award-148947095.html


نام نامزدان دریافت جایزه مارتین انالس، جایزه ای برای مدافعان حقوق بشر در سراسر جهان، اعلام شد. میشلن کالمی – ری، رئیس جمهوری پیشین سویس و رئیس فعلی جایزه مارتین انالس، نامزدهای دریافت این جایزه را در سال ۲۰۱۲ نسرین ستوده، وکیل مدافع حقوق بشر زندانی در ایران، لوون سوات، روحانی بوداییِ کامبوجی و مدافع حق برخورداری از مسکن، و مرکز حقوق بشر بحرین معرفی کرد. جایزه مارتین انالس مهم ترین جایزه برای مدافعان حقوق بشر در جهان است و هدف آن بالابردن سطح قدردانی و حمایت عموم از کسانی ست که در حال حاضر در صف اول تلاش برای ارتقا و حمایت از حقوق بشرایستاده اند.

هدف از این جایزه تشویق افراد – و در موارد استثنایی تشکل ها ـ یی است که هم اکنون در حمایت از محروم شدگان از حقوق اولیه بشری و نیازمندان به حمایت فعالیت می کنند؛ ویا دارای سوابق طولانی در زمینه مبارزه شجاعانه و مبتکرانه با ناقضان حقوق بشردر جهان اند.
اکبر گنجی و عماد باقی در سال های گذشته برنده این جایزه جهانی حقوق بشری شده اند.

سه نامزد:


نسرین ستوده، وکیل زندانی

نسرین ستوده، وکیل مدافع حقوق بشر با اتهام تبلیغ علیه نظام، تبانی و تجمع برای اقدام علیه امینت ملی، وعضویت در سازمان های غیرقانونی، به شش سال زندان محکوم شده و هم اکنون سومین سال محکومیت شش ساله خود را در زندان اوین می گذراند. این وکیل مدافع حقوق بشر که از ادامه وکالت نیز محروم شده است عضو کانون مدافعان حقوق بشر بود که توسط شیرین عبادی وکیل و برنده جایزه صلح نوبل تاسیس شد. خانم عبادی که در وضعیت تبعید به سر می برد، نسرین ستوده را «یکی از آخرین بازماندگان مدافعان شجاع حقوق بشر در ایران که برای دفاع از قربانیان نقض حقوق بشر همه خطرها و محرومیت های ناشی از آن را پذیرفته است» توصیف کرده است.

لوون سوات، راهب بودایی

لوون سوات، راهب بودایی، در سال ۲۰۰۹ شاهد بیرون راندن اجباری روستاییان و اعضای خانواده خود ازخانه و کاشانه شان توسط دولت بود. تخلیه اجباری، خانواده ها را از مسکن و سرپناه محروم می کند و غالبا هیچ خسارتی به آنان پرداخت نمی شود. این راهب بودایی به رغم تهدید به اعمال خشونت و بازداشت و خلع لباس، با توسل به روشهای بدون خشونت و استفاده از ویدیو و خواندن شعر و ترانه به دفاع از حق مسکن برخاسته است. اما اقدام های او حساسیت صاحبان قدرت های اقتصادی را برانگیخته است و تهدیدها هرچه بیشتر به عمل نزدیک می شوند.

مرکز حقوق بشر بحرین

«مرکز حقوق بشر بحرین» به خاطر تلاش هایش در مستند کردن نقض حقوق بشر در بحرین اعتباری جهانی یافته است. این مرکز به رغم ارعاب دولتی علیه اعضای آن، به کار خود در گردآوری اطلاعات برای سازمان های غیردولتی و جامعه دیپلماتیک بحرین ادامه می دهد و در سطوح محلی و بین المللی از ایجاد تغییرات دمکراتیک در این شیخ نشین خلیج فارس حمایت می کند.



iran#

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۹۱

افزايش چشمگير تعداد نوزادان دوقلو در آمريکا

افزايش چشمگير تعداد نوزادان دوقلو در آمريکا
http://www.voanews.com/persian/news/Twins_US-2012-04-24-148637285.html

 

تعداد نوزادان دوقلو در آمريکا در سه دهه اخير، افزايش چشمگيری داشته است. بر اساس گزارش مرکز کنترل و پيشگيری از بيماری ها در آمريکا، اين افزايش به علت تاخير در سن و سال بارداری و يا درمان نازايی ها بوده است.

از هر ۳۰ نوزاد متولد شده در سال ۲۰۰۹ در آمريکا، يک جفت دوقلو بوده اند. اين تعداد در سال ۱۹۸۰، يک دوقلو در هر ۵۳ مورد تولد بود.

تولد دوقلوها در آمريکا حدود ۱۰۰ درصد در ميان مادران ۳۵ تا ۳۹ ساله و بيش از ۲۰۰ درصد در ميان زنان بالای ۴۰ سال افزايش داشته است.

حدود يک سوم از اين افزايش به اين علت است که زنان بيشتری اکنون تشکيل خانواده و بارداری را تا سنين بعد از ۳۰ سال به تاخير انداخته اند. علت ديگر افزايش تولد دوقلوها در آمريکا، پيشرفت در داروها و روش های درمان نازايی است.

از اوائل دهه ۱۹۸۰ ميلادی مردان و زنانی که مشکل باروری داشتند، توانستند از پيشرفت های علمی در درمان خود بهره گيرند. بارداری دو قلوها ممکن است خطرهای بيشتری از قبيل کم وزنی نوزدان و زايمان زودرس را برای مادران، در بر داشته باشد.

دکتر لاوری گرين، از مرکز پزشکی پاسفيک در کاليفرنيا، می گويد: مادرانی که دوقلو باردارند، حتی در ميان زنان جوان تر با خطرهای بيشتری روبرو هستند. افزايش فشار خون، ديابت، چاقی و خونريزی از خطرهای دوران بارداری است. اما، با افزايش تعداد دوقلوها و پيشرفت های علمی، اين روند تغيير پيدا کرده و هم اکنون جامعه پزشکی راحت تر با مشکلات مادران باردار برخورد می کند.

از سال ۱۹۸۰ تا سال ۲۰۰۴ تولد دوقلوها هر ساله به طور ميانگين ۲ درصد افزايش داشته است، اما از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ اين افزايش به کمتر از ۱ درصد رسيد.

افزايش تعداد دوقلوها در تمامی ايالت های آمريکا ديده شده است، اما بيشترين افزايش در ايالت های کنتيکت، هاوايی، ماساچوست، نيو جرزی و رود آيلند بوده است.



iran#

توپ فوتبال گمشده در سونامی ژاپن در آلاسکا پيدا شد

توپ فوتبال گمشده در سونامی ژاپن در آلاسکا پيدا شد
http://www.voanews.com/persian/news/Soccer_Ball-2012-04-24-148637595.html

نوجوانی ۱۶ ساله بزودی توپ فوتبال خود را مجدداً بدست خواهد آورد.

با گذشت يکسال از سونامی مهيب ژاپن اکنون توپ فوتبال اين نوجوان ژاپنی در آلاسکا، يافت شده است.

صاحب توپ از روی امضاهای هم مدرسه ای های نوجوان شناسايی شده است.

همسر يابنده توپ که ژاپنی است با صاحب آن تلفنی صحبت کرده و قرار است بزودی توپ را برای وی، پست کنند.

به گفته سازمان ملی اقيانوسها و جو آمريکا اين توپ يکی از اولين اشيايی است که در پی سونامی در سواحل آمريکا، يافت شده است.





iran#

لامپ جديد کم مصرف فيليپس ۲۰ سال عمر می کند


لامپ جديد کم مصرف فيليپس ۲۰ سال عمر می کند
http://www.voanews.com/persian/news/Philips_LightBulb-2012-04-23-148476755.html

به مناسبت روز جهانی زمين روز شنبه شرکت فيليپس، لامپ برقی را به بازار عرضه کرد که نه تنها در انرژی صرفه جويی می کند بلکه ۲۰ سال عمر دارد.

اين لامپ ده واتی در حال حاضر ۵۰ دلار قيمت دارد اما شرکت فيليپس که سازنده وسائل الکترونيکی است می گويد قصد دارد آن را در آينده به قيمت ۲۵ تا ٣۰ دلار به معرض فروش گذارد.

شرکت فيليپس می گويد اين لامپ در طول عمر خود ۱۶۵ دلار در مصرف انرژی، صرفه جويی می کند.


iran#

وبسايت مهدی خانبابا تهرانی آپديت شد

ارسالی مهدی خانبابا تهرانی


دوست عزیز سلام،

 از آنجا که تارنمای من به نشانی تازه‌ی:
www.khanbaba-tehrani.com
منتقل شده است، سپاسگزار خواهم شد اگر شما نیز این نشانی را در تارنمای خود به روز کرده و یا در دسترس دیگران قرار دهید.

با مهر و سپاس فراوان،
مهدی خانبابا تهرانی



iran#

دوشنبه، اردیبهشت ۰۴، ۱۳۹۱

مازندران تنها استان ممنوع كشور براي حضور افاغنه

مازندران تنها استان ممنوع كشور براي حضور افاغنه

مديركل مهاجران و اتباع خارجي استانداري مازندران از ممنوع شدن حضور مهاجران افغاني در اين استان خبر داد.

به گزارش اداره كل امور اتباع و مهاجرين خارجي به نقل ازخبرگزاري فارس، سيد تقي شفيعي صبح امروز در كارگروه ساماندهي اتباع خارجي در آمل با اشاره به اينكه در سال ‌جاري يك مصوبه اولويت‌دار براي خروج اتباع خارجي در مازندران اجرايي شده است، اظهار داشت: بر اساس مصوبه شوراي تامين مازندران و تاييد آن از سوي كارگروه كشوري، مازندران به‌عنوان تنها شهر ممنوع براي حضور اتباع مجاز و غيرمجاز افغاني شناخته شده است.

وي با بيان اينكه بر اساس اين مصوبه، تمام اتباع افغاني تا تاريخ 30 خرداد امسال فرصت حضور در مازندران را دارد، افزود: اين قانون براي تمامي افغان‌هاي مجرد، متاهل، داراي مجوز غيرمجوز و حتي داراي گذرنامه مي‌شود.

شفيعي با اشاره به اينكه امروز يك گروه دامادهاي تحميلي ناشي از ازدواج غيرقانوني با دختران ايراني با افغاني‌ها تشكيل شده است، يادآور شد: تعدادي از اين ازدواج‌ها شرعي و برخي نيز قانوني است.

وي افزود: تاكنون هزار ازدواج شرعي دختران مازندراني با اتباع خارجي ثبت شده است.

شفيعي با اعلام اينكه اين دامادها نيز بايد دست همسران خود را گرفته و از مازندران خارج شوند، بيان كرد: گروهي كه ازدواج قانوني كردند در اين طرح قرار ندارند.

وي با اشاره به اينكه قانون نيروي انتظامي را ملزم كرده‌ است كه نسبت به دستگيري و اخراج اين اتباع از مازندران اقدام كند، افزود: همه موظف به اجراي اين قانون و پاكسازي استان از اين اتباع هستيم.

شفيعي با بيان اينكه اين مصوبه يك فرصت طلايي براي مازندران در راستاي پاكسازي استان از اتباع بيگانه است، گفت: امروز ديگر حضور افغان‌ها براي مازندران يك تهديد به شمار مي‌رود.

وي با اعلام اينكه نبايد اجازه داد گروهي در راستاي تغيير فرهنگ استان تلاش كنند، گفت: مازندران به دليل گردشگرپذير بودن نمي‌تواند حضور اين اتباع را بپذيرد.



iran#

پشت پرده ی انهدام پرواز IR655 چه بود؟

پشت پرده ی انهدام پرواز IR655 چه بود؟
منبع




بالاخبر// پرواز مسافربری شماره ۶۵۵ شرکت هواپیمایی ایران‌ایر با شناسه «IR655» از بندر عباس به مقصد دبی در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۶۷ در حرکت بود که با شلیک موشک هدایت شونده از ناو یو‌اس‌اس وینسنس متعلق به نیروی دریایی ایالات متحده آمریکا بر فراز خلیج فارس سرنگون شد و تمامی ۲۹۰ مسافر آن که شامل ۴۶ مسافر غیر ایرانی و ۶۶ کودک بودند، جان باختند.

انتشار خبر مذکور در اواخر دهه ی اول تشکیل حکومت جمهوری اسلامی موج شدیدی از خشم عمومی نسبت به دولت آمریکا را برانگیخت و مدتها دستاویز سیاست مداران ایرانی برای درپیش گرفتن سیاست های ضد آمریکایی بود.

به گزارش بالاخبر، اما محمد نوریزاد در تازه ترین مصاحبه ی خود با سایت کلمه و با افشای زاویه ی دیگری از این ماجرا، از پشت پرده ی انهدام پرواز IR655 می گوید و جنایتی دیگر از سوی رهبران نظام جمهوری اسلامی را فاش می سازد.

بر اساس متنی که از این مصاحبه منتشر شده است نوریزاد با اشاره به فاجعه پرواز IR655 از پرواز همزمان جنگنده های ایرانی در پناه این هواپیمای مسافربری به منظور گریز از رادار ناوهای آمریکایی و ضربه زدن به آنها پرده بر می دارد و می گوید: «به محض شلیک آمریکایی ها و زدن هواپیمای مسافربری ما، داد و قال سرمی دهیم که ای دنیا این آمریکایی های نامرد را ببینید که به هواپیمای مسافربری هم رحم نمی کنند؟! اما دم برنمی آوریم که در سایه ی معکوس همان هواپیمای مسافربری جنگنده های خود را مخفی کرده بودیم تا از رادار ناو آمریکایی فرار کنند و به او ضربه بزنند.»

گفتنی است در جریان شلیک و انهدام IR655 نیروهای آمریکایی بلافاصله ادعا می کنند که یک هواپیمای جنگی اف-14 را مورد هدف خویش قرار داده اند، اما با گذشت زمان مشخص می شود که هواپیمای منهدم شده یک هواپیمای مسافربری متعلق به شرکت هواپیمایی ایران ایر بوده است.

در اسناد منتشر شده در خصوص این فاجعه آمده است که زمانی که موشک به سمت هواپیمای مذکور شلیک می گردد، اختلاف نظر بر سر تجاری و یا نظامی بودن هواپیمای هدف در میان کارکنان ناوهای جنگی آمریکایی وجود داشته است. اما بر اساس افشاگری نوریزاد مشخص می شود که بواقع در سایه ی معکوس هواپیمای مسافربری IR655 جنگندهای جمهوری اسلامی  نیز برای گریز از رادارها و ضربه زنی به ناوهای آمریکایی مشغول انجام عملیات بوده اند. این گزارش فاش می سازد که به واضح در این عملیات مقام های جمهوری اسلامی از جان شهروندان خویش برای پوشش مقاصد نظامی خود استقاده نموده اند.

این عملیات مرگبار که  جز کشته شدن 290 نفر سرنشینان این هواپیمای مسافر بری که حامل 254 سرنشین ایرانی بوده ، دست آورد دیگری به همراه نداشته است، از بی ارزش بودن جان شهروندان ایرانی نزد حکومت جمهوری اسلامی حکایت دارد.

آیا به راستی حکومتی که برای آزمایش برنامه ها و مقاصد خود حاضر به ریسک جان شهروندانش می شود، استحقاق حکمفرمایی بر سرزمین پهناوری چون ایران را دارد؟

افشاگری اخیر محمد نوریزاد با پرده برداری از یکی دیگر از جنایات جمهوری اسلامی، مکر خونین رهبران این نظام را برای استفاده از این حادثه به منظور ترویج سیاست های ضد آمریکایی در نظام جمهوری اسلامی را نشان می دهد.



iran#

قندچی-تأملی فلسفی: خردگرائی و آينده نگری-ويرايش دوم

تأملی فلسفی: خردگرائی و آينده نگری-ويرايش دوم
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/508-falsafe.htm

با سقوط جنبش کمونيستی در جهان، به آن جهت که اين جنبش به نوعی تبلور مدرنيسم در افکار بخش بزرگی از روشنفکران جهان برای بيش از يک قرن تبديل شده بود، راسيوناليسم ضربه بسيار جدی خورد که فقط قابل مقايسه با ضربه ای است که خردگرائی ارسطو بعد از سقوط تمدن يونان در غرب متحمل شد (1) و قرن ها بعد از قرون وسطی توانست دوباره به نوعی تازه در راسيوناليسم دکارت متولد شود (2).

همانگونه که در نوشتاری درباره مارکسيسم نشان داده ام (3) عناصر قوی غيرراسيوناليستی از همان ابتدا در مارکسيسم حضور داشته اند اما در واقع تکامل مارکسيسم به لنينيسم، آنگونه که پاپر نشان داد، پس از شکست پيش بينی های مارکس درباره انقلاب جهانی، نقطه پايانی بر هرآنچه بشود تئوری علمی در مارکسيسم دانست گذاشت و آن را به يک فرقه غيرعلمی ايدئولوژيک مبدل کرد. با اين وجود برای جنبش روشنفکری جهان اين ايدئولوژی مهمترين تبلور راسيوناليسم برای بيش از يک قرن تلقی ميشد و سقوط آن هم به راسيوناليسم در ميان روشنفکران لطمه جدی وارد کرد.

جريان بازگشت به نيچه، باصطلاح فرامدرنيسم فوکو و دريدا که بيشتر "پيش مدرنيسم" است تا فرامدرنيسم که نامش گذارده اند، و محبوبيت مجدد هايدگر و مرلو پونتی، انواع اصلی نظری رلاتيويسم فرهنگی در غرب در ميان روشنفکران بوده که به توجيه جريانات ارتجاعی نظير جمهوری اسلامی ايران انجاميده است. همانگونه که زمانی آنان که خواستار دموکراسی بودند به بيراهه مارکسيسم که نافی دموکراسی بود افتادند، امروز نيز بسياری که خواهان دفاع از حقوق بشر هستند به بيراهه فرامدرنيسم و رلاتيويسم فرهنگی سقوط کرده اند و به خيال خود همه ارزش های فرهنگی متضاد را ارج مينهند، بجای آنکه ببينند همه گزينه های نظری هم وزن نيستند و نميتوان تئوری حاملگی بخاطر دست دادن را هم وزن توضيح لقاح بوسيله کروموزون ها دانست.

حدود سی سال پيش، اين جريان در جنبش سياسی ايران حتی حرف زدن از لغت *ترقی* را تا مدت ها کفر ميانگاشت چرا که برايش ترقی با عکس آن مساوی مينمود. در آن زمان سری مقالاتی تحت عنوان "ترقی خواهی در عصر کنونی" را در پاسخ به اين جريان نوشتم (4).

بعدها نيز نوشتار "فرامدرنيسم شکل دهنده اسلامگرائی" با حملات شديد فرامدرنيستها در داخل و خارج ايران روبرو شد (5).

حمله به منقدين فرامدرنيسم يادآور بحث های نظری در دورانی پيش از جنگ دوم جهانی است که برخورد کارل پاپر با مارکسيسم، با چنين عکس العملی از سوی روشنفکرانی که در مارکسيسم غرق بودند، روبرو شد. فرامدرنيسم بيماری مشابهی برای جنبش سياسی ايران است که اگر تأثيرش بدتر از ضررهای مارکسيسم در 70 سال پيش نباشد، کمتر از آن نيست. نوشتار مختصر بالا اين موضوع را منعکس ميکند و گرچه بسياری دوستان در جنبش سياسی که اصلاً هواداران جمهوری اسلامی هم نيستند، با اين نوشتار نظری شديداً مخالفند، اما اميدوارم علاقمندان آن را دقيق بخوانند، چون اصل بحث درباره هم رلاتيويسم فرهنگی و هم چرخش سياسی لابی ايست های جمهوری اسلامی بر اين ديدگاه نظری استوار است، به رغم انکه بسياری از مخالفين سرسخت رژيم نيز تصور می کنند فرامدرنيسم انديشه ای است که آزاد کننده ايران خواهد بود.

از سوی ديگر جريان زنده شدن دوباره انديشه های شريعتی در ايران در پرتو همين جريان فرامدرنيسم است و نظريات تازه آقای دکتر سروش که ديگر هيچ ربطی به پاپر ندارد بر بستر چنين حرکت صوفيانه ای قرار دارد (6).

جريان فرامدرنيسم برای روشنفکران ايران زهر مهلک تری است تا برای روشنفکران ديگر نقاط گيتی. در ايران، راسيوناليسم بخاطر تسلط شديد افکار عرفانی طی قرون متمادی، رشد چندانی نکرده  است، در صورتيکه در افکار روشنفکران و در کل زندگی اجتماعی در غرب آنقدر راسيوناليسم و علم، رشد داشته اند، که صدها جنبش "نيو ايج" و جريانات فرامدرن فوکو و دريدا، يا جريانات زنده کردن هايدگر و کرکه گارد، نميتوانند به جامعه آنقدر ضرر بزنند، همانطور که در سالهای رشد افکار نيچه در غرب، که البته در کشورهای عقب مانده تر اروپا به فاشيسم انجاميد و امثال هايدگر در آلمان در همان زمان به عضويت حزب نازی درآمدند، در آمريکای پيشرفته، همان زمان نيز با اينکه در نيويورک، در سالهای 1930 اين انديشه ها بين روشنفکران رشد کرد، اما نتوانست حتی در افکار روشنفکری آمريکا تغيير مسير مهمی را باعث شود و جريانی حاشيه ای باقی ماند، چرا که سنت طولانی ليبراليسم و راسيوناليسم توانست جلوی چنين جريانات ضدراسيوناليستی بايستد.

متأسفانه ما در ايران چنين تاريخی نداشته ايم. در نوشتار "اسپينوزا در رد علت غائی" مهمترين نمودارهای اين تفاوت رشد انديشه در غرب و ايران و ضعف علم گرايی در انديشه های فلسفی در ايران بحث شده است (7).

نميتوانيم خود را گول بزنيم، همه می دانيم هر کودکی در ايران کتاب حافظ و مولوی را خوانده و اشعارشان را از حفظ ميخواند اما چند نفر حتی يک صفحه از کتب ابوعلی سينا يا ذکريای رازی يا ابوريجان بيرونی را خوانده اند.  اين واقعيت نشان ميدهد که تا چه حد در انديشه ايرانی، عرفان ريشه دارد و نميشود اين جريان را تمام شده انگاشت و اين نگرش به شکل های فرامدرنيسم تا نوانديشی دينی، افکار شريعتی و سروش، دوباره سر بلند کرده است.

در نتيجه رفتن فراسوی جامعه صنعتی يعنی رفتن فراسوی راسيوناليسم کهن و اگر در جامعه مدرن امثال دکارت و اسپينوزا و لايبنيتس فراسوی راسيوناليسم دوران اوج تمدن يونان يعنی راسيوناليسم ارسطو رفتند، امروز نيز بايستی فراسوی راسيوناليسم عصر مدرن رفت و نه آنکه راسيوناليسم را به دور افکند. کسانی نظير کارل پاپر راهگشای اين راه بوده اند (8).

خلاصه کنم راسيوناليسم مورد نظر برابر راسيوناليسم عصر مدرن نيست بلکه اگر ارسطو را سمبل مرحله اول، و دکارت را سمبل مرحله دوم راسيوناليسم در تاريخ بناميم، اين جريان تازه که با پاپر شروع شده است را مرحله سوم می توان تلقی کرد، که تازه در حال تبيين است (9).

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
سوم ارديبهشت 1391
April 22, 2012

1. http://www.ghandchi.com/440-Aristotle.htm
2. http://www.ghandchi.com/397-Descartes.htm
3. http://www.ghandchi.com/299-Marxism-plus.htm
4. http://www.ghandchi.com/352-taraghikhahi.htm
5. http://www.ghandchi.com/304-Postmodernism.htm
6. http://www.ghandchi.com/506-nogaraeimazhabi.htm
7. http://www.ghandchi.com/406-Spinoza.htm
8. http://www.ghandchi.com/358-falsafehElm.htm
9. http://www.ghandchi.com/291-RaghsDarAsemAn.htm


توضيحات:

ويرايش اول اين نوشتار در 22 اسفند 1386 برابر March 12, 2008 منتشر شده بود.

یکشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۹۱

مهندس کورش زعيم-آيا توجيه انحراف اخلاقي مسئولان دولتي در برزيل اختلاف فرهنگي با ايرانيان است؟!

آيا توجيه انحراف اخلاقي مسئولان دولتي در برزيل اختلاف فرهنگي با ايرانيان است؟!
يكشنبه 22 آوريل 2012
http://www.hambastegi-iran.org/spip.php?article1951


2 ارديبهشت 1391

رفتار و گفتار غيراخلاقي و ضد ملي سفارت جمهوري اسلامي در برزيل - كورش زعيم

هر روز كه از خواب بر مي خيزم، فساد جديدي رخ مي دهد. مسئولان امنيتي و قضايي كشور مي گويند بايد هميشه سكوت كنم وگرنه زندان است. آقايان امنيتي و قضايي، آيا مي شود در برابر اين آبروريزي ها سكوت كرد؟

آيا مي توان در مورد فساد ديپلمات جمهوري اسلامي در برزيل سكوت كرد؟ مردي كه نفر سوم سفارت جمهوري اسلامي در برزيل است، و با ته ريش خود ادعاي اسلامي بودن مي كند، در يك استخر مختلط با زنان و دختران و دختربچه هاي مردم شنا مي كند و هنگام زيرآبي رفتن به لاي پاي اين دختران 9 تا 14 ساله دست درازي مي كند. او با شكايت پدر و مادرها دستگير و سرانجام به سفارت ايران تحويل داده شده دستور به اخراج مي دهند.

انگار كه اين رفتار زشت و غيرانساني اين مرد منحرف به اندازه كافي براي ملت ما شرمندگي نيافريده بود، كه سفارت جمهوري اسلامي اعلام مي كند اين يك سوء تفاهم بوده و دليلش "تفاوت فرهنگي ميان آنها و ايرانيان" است!

آقاي سفير جمهوري اسلامي در برزيل، شرم بر تو! تو از كارمند منحرف زيردستت پليدتر هستي. تو ملتي را كه از والاترين اخلاق اجتماعي برخوردار است و به فرهنگ زيباي پندار و گفتار و كردار نيك خود افتخار مي كند، به انحراف جنسي و پليدي فرهنگي متهم مي كني. تو وقيح ترين توهين را به فرهنگ چندهزار ساله ايرانيان كرده اي، تو به باورهاي ديني ايرانيان توهين كرده اي، تو به اخلاق در خانواده ايراني توهين كرده اي، تو به دختران ايراني توهين كرده اي و به خانواده خودت نيز. تف بر تو!

آيا كارمندان تو در ايران حق دارند به يك استخر مختلط حتا نزديك شوند، چه رسد به انجام كارهاي شنيع در آن؟ آيا اين فرهنگ ايراني است كه تو ترويج مي كني؟ آيا اين فرهنگ اسلامي است كه سفارت شما به مردم برزيل مي آموزد؟ تو براي ملت ايران شرمي تاريخي و جبران ناپذير آفريده اي و از سفارت ملت ايران معذولي. اگر از ملت ايران در برابر رسانه ها پوزشخواهي نكني و كناره گيري نكني، فرزندان كورش تو را ادب خواهند كرد.

من به نام يك ايراني از مردم برزيل بخاطر اين رفتار زشت ناايراني آن ديپلمات منحرف و بخاطر توجيه پليد سفارت جمهوري اسلامي پوزش مي خواهم و تاسف مي خورم كه وزير خارجه جمهوري اسلامي هيچ كنترلي بر كساني كه براي او كار مي كنند ندارد و اشخاصي چنين وقيح او را نمايندگي مي كنند.

كورش زعيم

2/2/1391



iran#

جمعه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۹۱

سرمایه گذاری و تجارت با هند

سرمایه گذاری و تجارت با هند
http://www.voanews.com/persian/news/editorials/Editorial-2012-04-19-148166275.html

جان برایسون وزیر بازرگانی آمریکا اخیرا در یک ماموریت تجارتی به هند گفت ایالات متحده بر آن است مناسبات اقتصادی با هند را گسترش دهد. اقتصاد هند پس از اجرای برنامه های اقتصاد آزاد در اوائل دهه ۱۹۹۰، با شتابی حدود ۸ درصد در سال رشد کرده است. این تحول میلیون ها نفر را از شرایط فقر بیرون آورده و در را بروی داد و ستد حتی بیشتر با آمریکا باز کرده است.

صادرات آمریکا به هند از کمتر از ۴ میلیارد دلار در ۲۰۰۱ به بیش از ۲۱ میلیارد دلار در سال پیش افزایش یافت. در مقابل، آمریکا در سال ۲۰۱۱ سی و شش میلیارد دلار کالا از هند وارد کرد. امروز، بدلیل برنامه هند برای سرمایه گذاری یک تریلیون دلار در تاسیسات زیر بنایی در ۵ سال آینده، فرصتی نادر جهت تقویت این مشارکت تجارتی فراهم آمده است.

وزیر بازرگانی آمریکا گفت رشد اقتصادی نیرومند و متوازن باید مشخِّصه رابطه سرمایه گذاری بین ایالات متحده و هند باشد. این رابطه هم اینک قوی تر شده است زیرا آمریکا بیش از ۲۷ میلیارد دلار در بخش های گوناگون، از جمله خدمات، تولید، و فناوری اطلاعاتی سرمایه گذاری کرده است. در همین حال، هند بسرعت به یک منبع سرمایه گذاری مستقیم در آمریکا تبدیل می شود.

این سرمایه گذاری ها باید بسود آمریکا و هند افزایش یابد. در حالی که سرمایه گذاری مستقیم هند در آمریکا بسرعت رشد می کند، هنوز فقط حدود ۳ میلیارد دلار است.

هدف طرح جهانی جدید، آمریکا را انتخاب کنید، این است که شمار بیشتری از شرکت ها و سرمایه گذاران هندی به سرمایه گذاری در آمریکا تشویق شوند. این طرح بعنون یک مرکز اطلاعاتی برای مدیران شرکت ها و سرمایه گذاران خدمت می کند و آنها را در برطرف ساختن تاخیرها وموانع یاری می دهد. نخستین اجلاس سالانه سرمایه گذاری آمریکا را انتخاب کنید، در پاییز امسال در واشنگتن برگزار خواهد شد.

آمریکا و هند باتفاق می توانند یکی از نیرومند ترین فضاهای بازرگانی در جهان را بوجود آورند، اما فقط در صورتی که هر دو خود را به اصول انصاف، شفافیت و یک زمین بازی مساوی و هموار متعهد سازند. 



iran#

جبهه ملی ایران ادعاهای واهی امارات را درباره جزایرسه گانه بشدت محکوم می کند

جبهه ملی ایران ادعاهای واهی امارات را درباره جزایرسه گانه بشدت محکوم می کند
جمعه 20 آوريل 2012

http://www.hambastegi-iran.org/spip.php?article1949


جبهه ملی ایران ادعاهای واهی امارات را درباره جزایر سه گانه بشدت محکوم می کند و مهیای ستیزه گری در بارهً حفظ تمامیت کشور است
به نام خداوندجان وخرد

بر آشنایان تاریخ و نقشه های ترسیمی قدیم پوشیده نیست که شیخ نشین های خلیج فارس که اکنون به نام «امارات» شناخته می شونداز عهد داریوش کبیر جزوی از سرزمین ایران و فرمان پذیر شاهان این کشور بوده اند. از اواخر دوران قاجار، سیاست تجاوزگراستعماری به اراضی شیخ نشین ها مانند بسیاری از نقاط جهان دست اندازی کرده وباعنوان حمایت از خودمختاری آنها شیخ یا امیری را برای هریک از نواحی اطراف تعیین کرده و موجب قطع روابط آنها با ایران شده است.

این سیاست پس از سالها سوء استفاده و بهره برداری از مخازن زیرزمینی این شیخ نشین ها سرانجام تصمیم به عمران وسامان بخشی آن نواحی گرفته است وشیخ یا امیری را بظاهر مستقل قلمداد کرده به آنها زیرعنوان « اتحادامارات » موقعیت کشوری بخشیده است . این امارات اکنون به اتکای همان سیاست استعماری پا را از گلیم خود فراتر کشیده و ابوموسی ودو جزیره دیگر را که سال های متمادی درمالکیت ایران بوده ، از آن خویش پنداشته واجازه جسارت در ادعای مالکیت آنها را با پرروئی وگزافه اندیشی بخود داده اند. این اظهارات بی پایه که هرچندگاه از حلقوم بیگانه پناهان بیرون می آیدموجب خشم شدید ملت غیورایران گردیده وبرای رویاروئی با امارات ازجان ودل اعلام آمادگی کرده اند.

جبهه ملی ایران که همواره نگهبانی و حفظ تمامیت خاک ایران را نخستین اصل برنامه سیاسی خود قرارداده وآماده جانفشانی درین راه مقدس است ، اکنون هم آهنگ با هم میهنان وطنخواه خود با بانگ بلند ادعاهای واهی امارات را درباره جزایرسه گانه بشدت محکوم میکند ومهیای ستیزه گری در باره حفظ تمامیت کشور است.

تهران – ٣۰ فروردینماه ۱٣۹۱

ادیـب بـرومـند



iran#

تأسيس کانال تلويزيون کابلی مخصوص سگها در کاليفرنيا

تأسيس کانال تلويزيون کابلی مخصوص سگها در کاليفرنيا
http://www.voanews.com/persian/news/Dog_TV-2012-04-19-148060535.html

 

تلويزيون کابلی برای سگ ها در جنوب کاليفرنيای آمريکا راه اندازی شد.

داگ تی وی ۸ ساعت برنامه در روز پخش می کند که اختصاصاً برای سگ ها ساخته می شوند.

فيلمبرداری برای برنامه های داگ تی وی در ارتفاع پايين يعنی در افق ديد سگ ها انجام می شود؛ اين برنامه ها سياه و سفيد است و صدا و موسيقی پخش شده، اختصاصاً برای سگ ها ساخته می شود.

در داگ تی وی آگهی های تجارتی پخش نمی شود. يک ميليون عضو شرکت های تلويزيون کابلی در شهر سن ديه گوی کاليفرنيا به داگ تی وی دسترسی دارند.

شرکت پی تی وی، شرکت اصلی تلويزيون های کابلی در اين منطقه، می گويد: استقبال از داگ تی وی به حدی بوده است که اين شرکت در چندماهه آينده سراسر آمريکا را تحت پوشش، قرار خواهد داد.




iran#

پنجشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۹۱

حزب آينده نگر ايران در راه مصدق

حزب آينده نگر ايران در راه مصدق
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/690-FuturistMossadegh.htm


سالهاست در مورد نياز به ايجاد حزب آينده نگر ايران بحث شده است (1).

حزب آينده نگر نظير هر حزب ديگری در جهان برای همه نخواهد بود.  اگر قرار بود همه مردم عضو يک حزب باشند که ديگر نيازی به وجود هيچ حزبی نبود. هر حزب سياسی برای گرفتن قدرت مبارزه می کند و اين رأی مردم است که در هر برهه زمانی کدام حزب را در رأس قوه مجريه قرار دهد يا که بيشترين نمايندگان چه حزبی را در قوه مقننه بنشاند. در نتيجه هر توصيه ای که در اينجا می شود نه تنها به معنی نفی بقيه احزاب نيست بلکه در ترغيب نيروهای ديگر سياسی به تحزب است. در واقع بسياری از نيروهای سياسی ايران نظير سلطنت طلبان يا اصلاح طلبان اسلامی سالهاست که احزاب خود نظير حزب مشروطه يا احزاب مشارکت و اعتماد ملی را دارند و آن احزاب نقش مثبتی در زندگی سياسی ايران در 30 سال گذشته، ايفا کرده اند.

اما چرا بنظر اين حقير آينده نگرهای ايران در راه مصدق می توانند به تأسيس حزب خود برسند؟ در اينجا می خواهم یکی از تحليلهای مورخان جبهه ملی را تکرار کنم که کل جنبش مليون ايران را، از صدر مشروطيت تا مصدق و نهضت ملی شدن نفت، به جنبشی نظير جنبش حقوق مدنی آمريکا تشبيه می کنند و مصدق را شخصيتی نظير مارتين لوترکينگ می بينند. از اين ديدگاه، مصدق چارچوبی را نمايندگی می کند که تکيه بر استقلال، آزادی و عدالت برای ايران دارد، هرچند آنها بقول مارتين لوترکينگ رؤيايی برای آينده باشند و نه آنچه امروز در دست است. در آمريکا نيز حزب دموکرات از دوران تأسيس خود در زمان جفرسون چيزی شبيه جنبش ملی بوده است و مضافاً آنکه نيروهايی که خود را ادامه راه جنبش حقوق مدنی مارتين لوترکينگ می دانند اکثراً در اين حزب فعال هستند و آن را امروز رنگين کمانی شبيه ايده آل جبهه ملی می بينند. آينده نگرهای آمريکايی نيز که اينگونه برخورد را می پسندند در حزب دموکرات آمريکا فعاليت می کنند.

البته کسانی هم هستند که نظير نوت گينگريچ خود را آينده نگر می خوانند و در کمپ نئوکان ها هستند و در حزب جمهوريخواه آمريکا فعال هستند. کسی نميتواند به آقای گينگريچ بگويد خود را آينده نگر نخواند.  حتی يکی از مشهورترين آينده نگرهای جهان، آقای آلوين تافلر، هميشه حامی آقای گينگريچ در عرصه سياست بوده است.  در نتيجه اينکه جمعی در آمريکا با جنبش حقوق مدنی مارتين لوترکينگ سمت گيری کنند و در ايران با جبهه ملی مصدق، ابداً به اين معنی نيست که برای ديگران بخواهيم تعيين تکليف کنيم. حزب آينده نگری که مد نظر است حزبی نيست که بخواهد بقيه احزاب را تعطيل کند، بلکه بالعکس حزبی است که نه تنها از وجود ديگر احزاب استقبال می کند بلکه هرگاه آن احزاب رأی مردم را کسب کنند، به آن رأی احترام گذاشته و از حاکميت آن احزاب پيروی خواهد کرد.

مطمئناً چنين حزب آينده نگری با هر مسأله ای نظير برخورد با جنگ يا فدراليسم قومی، تکه تکه نخواهد شد چون در اين موارد مواضع روشنی دارد، با اينحال ممکن است بعدها مسائلی بوجود آيد که قبلاً جنبش ملی با آن روبرو نبوده و در نتيجه بستگی به پاسخی که در آينده به آن نوع بحث ها داده شود، در حزب می تواند انشعاب شود، اما تا آنجا که به مسائل صد سال اخير و آينده نزديک قابل پيش بينی مربوط می شود، بيشتر بحث ها انجام شده و مواضع روشن است (2).

تجارب رهبران و اعضاء احزاب و سازمانهای موجود جبهه ملی در عرصه تشکيلاتی از اکثر آينده نگرها بيشتر است و بهره بردن از آن تجربه، مهمترين سرمايه سازماندهی است که برای تشکيل حزب آينده نگر مفيد خواهد افتاد و با فشردن دست آن دوستان است که چنين تلاشی می تواند به ثمر رسد. آن دوستان با تجربه می توانند به جمع های آينده نگر که محافلی کوچک هستند برای فعاليت در تشکيلاتهای بزرگتر حزبی راهکار نشان دهند.

به امید جمهوری آینده نگر  دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
سی و يکم فروردين ماه 1391
April 19, 2012

پانويس:

1. پلاتفرم حزب آينده نگر
http://www.ghandchi.com/348-HezbeAyandehnegar.htm

2. ايران آينده نگر
http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm




iran#

چهارشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۹۱

بيانيه جبهه دموکراتيک ايران در محکوميت فشار بر اعضای خود را از سوی دستگاه های اطلاعاتی – امنيتی


بيانيه جبهه دموکراتيک ايران در محکوميت فشار بر اعضای خود را از سوی دستگاه های اطلاعاتی – امنيتی


http://news.gooya.com/politics/archives/2012/04/139238.php
روابط عمومی جبهه دموکراتيک ايران – در پی احضار چند تن از اعضای شورای مرکزی و ديگر اعضای جبهه دموکراتيک ايران اين تشکل با صدور بيانيه فشار بر اعضای خود را از سوی دستگاه های اطلاعاتی – امنيتی محکوم کرده و اقدامات صورت گرفته را خلاف اعلاميه جهانی حقوق بشر و حتی قانون اساسی جمهوری اسلامی دانسته است .

در پايان اين بيانيه تنها راه برون رفت از بن بست اقتصادی، سياسی و اجتماعی موجود در کشور را تن دادن به خواست های به حق مردم بيان شده است .

متن کامل اين بيانيه که از سوی روابط عمومی جبهه دموکراتيک ايران منتشر شده است، به شرح زير است :

طی چند روز گذشته تعدادی از اعضای شورای مرکزی و اعضای جبهه دموکراتيک ايران به وزارت اطلاعات احضار شده و نسبت به فعاليت اين تشکل مورد بازخواست قرار گرفته اند .

جبهه دموکراتيک ايران ضمن محکوم کردن احضار اعضای خود از سوی دستگاه های اطلاعاتی - امنيتی و همچنين تداوم حبس حشمت اله طبرزدی، دبير کل جبهه دموکراتيک ايران در زندان رجايی شهر کرج با وجود وخامت حال وی، چنين روندی را خلاف اعلاميه جهانی حقوق بشر و حتی قانون اساسی جمهوری اسلامی می داند .

اين فشارها در حالی است که معتقديم تنها راه برون رفت از بن بست اقتصادی، سياسی و اجتماعی موجود در کشور، تن دادن حاکميت به خواست های به حق مردم است که از اين طريق مشارکت ملت در آبادانی و آزادی ايران به کار گرفته خواهد شد .

در غير اين صورت فرصت ها يکی پس از ديگری از بين رفته و منافع ملی بيش از اين خدشه دار خواهد شد .

زنده باد آزادی – برقرار باد دموکراسی – گسسته باد زنجير استبداد

جبهه دموکراتيک ايران
 ۳۰ فروردين ماه ۱۳۹۱


iran#

کامبيز قائم مقام -"اتحاد" از تئوری تا عمل


"اتحاد" از تئوری تا عمل
کامبيز قائم مقام
http://www.jebhemelli.net/htdocs/Political_Articles/2012/GhaemmaghamK_Unity.html

تشویق و ترغیب مردم به "اتحاد" موضوعی بسیار قدیمی است. در دبستان یا دبیرستان بود که در کتاب درسی به ما می آموختند: "مورچگان را چو بود اتحاد /شیر ژیان را بدرانند پوست!" و یا شعار معروف و دلنشین "اتحاد ،مبارزه، پیروزی" سال ها پیش از مبارزات دانشگاه های ایران به خارج از کشور رسید و در تظاهرات زمان دیکتاتوری شاه بر پلاکارد ها نوشته می شد و مکرر شرکت کنندگان تظاهرات آن را تکرار می کردند. خوبی های اتحاد بیشمار است و کسی مخالفتی با اتحاد ندارد و نباید داشته باشد. آن چه کمتر از آن صحبت می کنند و یا صحبتی از آن نمی شود شرایط "عملی بودن" اتحاد است و این که چرا این موضوعی را که مورد توافق همگان است، به انجام نمی رسد.

از تجربیات شخصی خودم در مبارزات دانشجوئی سالهای دیکتاتوری شاه شروع کنم. ابتدا باید دید اتحادی که بوجود آمده برچه مبنائی قرار دارد. در کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی نمونه بسیار جالبی از اتحاد حاکم بود والبته بنا نیست این نمونه ها دوباره تکرار گردند چون شرایط اجتماعی فرق کرده است . در ابتدای کار، اتحاد در سازمان دانشجویی برمبنای دفاع از مبارزات مردم شکل ګرفته بود و سرنگونی رژیم در دستور کار نبود و رمز موفقیت سازمان هم همین اصل بود، لذا سازمان دانشجویی با امکانات وسیع دانشجوئی خود وتنها بر مبنای دفاع از مبارزات مردم میتوانست محیطی بزرګی برای اتحاد فراهم آورد. در صورتیکه سازمانهاهائی که بنیانگذران اصلی آنرا تشکیل میدادند خواسته های دیگری داشتند و دنبال براندازی رژیم و جانشین ګردن نظام نوینی در جامعه بودند. دفاع از مبارزات مردم با عنوان کردن تغییر رژیم دو خواسته کاملآ جدا از هم بود. باین جهت هر زمانی که این سازمانها موفق میشدند تاافکار خود را بر کنفدراسیون تحمیل نمایند اختلافات بالا میگرفت. بالاخره با پیدایش انقلاب نقش تاریخی کنفدراسیون تمام شده بود وفعالین آن اکثرا بایران بازگشته و در سازمانهای خود مشغول فعالیت شدند. فراموش نکنیم چند سال قبل از پیدایش انقلاب اختلافات نظری میان نیروهایی که با اتحاد خود کنفدراسیون را بوجود آورده بودند بجائی رسید که به تجزیه کنفدراسیون انجامید. مطالعه سازمانهای مختلف این دوره زمینه های عملی و تاریخی برای موضوع اتحاد در میان نیروهای سیاسی بما میتواند بدهد.و دراین دوران سازمانهای چپ که اغلب آنها مائویست بودند و راه محاصره شهرها از طریق دهات را ترویج میکردند هرگز نتوانستند با هم یکی شوند، باوجود اینکه دولت چین (برادر بزرکتر) نیز اصرار بر اتحاد این سازمانها داشت در حالیکه منشور این سازمانها اختلاف فاحشی با یکدیگر نداشتند و لی اختلافات هرروز بیشتر میشد. جبهه ملی نیزاز این جریان مستثنی نبود، دو جریان سازمانهای جبهه ملی و گروه خبرنامه جبهه ملی، که اولی سکولار و دومی براحترام به پایه های مذهبی بنیان گرفته بود، با آنکه هر دو از نظر سیاسی دکترین مصدق را قبول داشتند و باو عاشقانه علاقه داشتند، هرگز نتوانستند با هم اتحادی بوجود آورند. لذا موضوع اتحاد بحث جدیدی در میان مبارزین راه آزادی ایران نیست. اینکه مبارزین در پیدا کردن راه حل برای آن مکررآ به بن بست رسیده اند باید دلیل یا دلائًلی داشته باشد وبهتر است بجای عادت تنها دائمآ شماتت از خود، بدنبال یافتن علل این پدیده باشیم

در مطالعه پدیده اتحاد مشاهده میکنیم که امروز در خارج از کشور بیش از هر دوره تاریخی دیګر احزاب و سازمانهای مختلف موجود است حتی بعضی ار این سازمانها تشکلشان صرفا بخاطر دشمنی با تشکل دیگری شکل گرفته است و بسیای از آنها از نظر فکری اختلاف آنچنانی با یکدیگر ندارند ولی از نظر ظاهر و برخورد با یکدیگر بنظر میرسد که هزاران فرسنگ با یکدیګرفاصله دارند. مثلا جبهه ملی، سازمانیکه مرکزیت آن در ایران در سخت ترین شرائط قرار دارد، متآسفانه در خارج از کشور دارای دسته بندیهای متعددی شده اند. اشکال کار در خارج از کشور اینست که امروز سازمانهای «یکنفره» بسیار زیادی شده است که هرکدام مدعی رهبری کل طرز تفکر جبهه ملی هستند، در حالیکه قرار بر این است که جبهه ملی مرکز تفکرات مختلف باشد و این سازمانهای یکنفره خود را نماینده کل احزاب و تفکرات متشکل در جبهه ملی میداند. لذا بااین اوضاع و رهبری های تکنفره فراوان چګونه میشود اتحادی بوجود آورد؟ زمانیکه بین دسته های همفکر چنین فاصله ای موجود است، اگر مثلآ بناشود که جبهه ملی و سازمان فدائیان خلق بخواهند با هم اتحاد نمایند معلوم نیست نتیجه چه خواهد بود؟ اولین سؤال این خواهد بود که کدام سازمان جبهه ملی با کدام سازمان فداییان متحد شده اند ؟ در ضمن باید توجه داشت اگر این اتحاد صحبت از براندازی نظام را مینماید و بر این مبنا تشکیل شده باشد ، ایا پایه های اجتمایی سازمانی برنداز در درون کشور وجود دارد؟ چه با نداشتن سازمان مادر برانداز در درون کشور همه این اتحادها بی فایده است، چون حرکتی مجازیست و دوام انهم زیاد نخواهد بود. کوششهائیکه در رابطه با ایجاد تشکیل «هسته رهبری» در خارج از کشورانجام میشود، که بتوانند انرا بایران صادر نمایند در عمل بکاری غیر ممکن دست زده اندچون خارج از کشور قادر به ایجاد تحول در درون کشور نیست. خارج از کشور فقط میتواند مکمل تحولات درون کشور باشد و یا حد اکثر نقش دست راست انرا بازی نماید. ولی هیچګاه خود ان نخواهد گردید. تجربه های یونان وفلیپین وحتی خمینی زمانیست که رهبری تشکیلات درون کشور نتواند بخاطر شرایط سخت مبارزه در درون کشورسازمان راهدایت کند لذا بخارج انتقال پیدا میکند و پس از پیروزی بداخل باز میگردد. عکس ان یک رهبری بدون بدنه، شانسی برای ادامه کار در درون کشور را نخواهد داشت . من دبیر فدراسیون امریکا در کنفدراسیون بودم و روابط ما و جنبش یونانیان علیه حکومت سرهنگها بسیار نزدیک بود. در آنزمان در تظاهرات یونانی ها در مقابل کنسولگری یونان اگر دویست نفر شرکت میکردند حتما صدو هشتاد نفر ان ایرانی بودند ولی فرق عمده ای بین این دو گروه بود، آن بیست نفر مشخصا میدانستند چه میخواهند، رهبری آنها (جرج پاپاندورا ، ملینا مرکوری و کارامالیس) مشخص و مورد قبول اکثریت مردم یونان بود لذا ابدا احتیاجی بتعداد زیاد تظاهرکننده نداشتند در صورتیکه یونانیان شمال کالیفرنیا بیش از صدسال بود که در آنجا زندگی میکردند و جمعیت بزرګی را تشکیل میدادند. از سوی دیګر، درعین حالیکه رهبری دانشجویان ایرانی دسته جمعی بود ولی فقط یکسال اعتبار داشت و در ضمن در ایران کسی جز سازمان امنیت از ان اطلاع نداشت! ولی آکینو را همه فلیپینیها میشناختند و خمینی در ایران جایگاه مشخصی داشت پشتوانه او 15 خرداد و مساجد ایران بودند، و آنها که بخارج از کشور تبعید شده بودند جزو ردیف «هسته های رهبری» وارداتی بکشورشان نبودند بلکه در بدنه جامعه جا داشتند. قصد من اصلا این نیست که اصولا نفس همکاری باهم را نفع نمایم بلکه نظرم این است که مرزهای این اتحاد را باید تعین کرد وآګاه باشیم که هرگاه از اتحاد انچه که در قدرت ان نیست را بخواهیم تنها زمان بهم ریختگی انرا نزدیکتر کرده ایم. داستان تشکیل نیروهای «ازادیبخش و بدنبال دمکراسی» عراق توسط امریکا(چلبی سازی) باید در خاطرمان باقی باشد و نتیجه انرا میبینیم که اتحاد ظاهری و ساختګی در خارج از عراق هرګز تنوانست تا برای عراق «یکپارچګی» بوجود آورد. مسآله چند پارچګی عراق را با ایجاد «اتحاد» ساختګی در خارج از عراق نمیشد تآمین کرد.امروز کردستان عراق اعلان حودمختاری کرده است درمقابل بخش اکثریت شیعه هم قرار گرفته است. با همین منطق ، جرگه سازی در افغانستان که ساخته و پرداخته امریکا بود نیز همانطوری که میبینیم سرنوشت بهتری نداشت و ندارد. پایه عملی نشدن یکپارچګی ملی در هر دو کشوربر این بود که در این دو کشور جنبش همگانی متشکل موجود نبود وخفقان موجود اجازه انرا نمیداد. جنبش احمد شاه مسعود نمایندگی همه مردم افغانستان را نمیکرد. لذا ایجاد جرگه محکوم بفنا بود. بسیاری برآنند تاهمان «جرگه» را در خارج از کشور بدون داشتن پایه اجتماعی در ایران بوجود آورند در حالیکه اینکار در یک کلمه عملی نیست. میبینیم بمجرد تشکیل یکی از این هسته ها دستجات دیگر بجای پیوستن بان، آنرا مورد حمله قرار میدهند چون آن تشکیلات پشتوانه مردمی ندارد که انرا ضد ضربه کند. در ضمن سرو کله نمایندگان خارجی هم در ان مجموعه پیدایشان میشود و این همان چیزیست که همه از ان واهمه دارند .

باوجود تمام این اشکالات باید دید ما در خارج از کشور چکارهائی میتوانیم انجام دهیم که جای اتحادی که نتوانسته ایم بر قرار نماییم را بګیرد؟ چه اګر داـًمآ دنبال «اتحادی» باشیم که عملی نیست نه تنها اثر بدی درروحیه ما دارد بلکه موجبات حمله حکومت و وابستګان آنها به مبارزین خارج از کشور را نیز فراهم خواهد آورد و ایشانرا به نادرست افرادی که با هم نمیسازند و همه شان فقط برای خود یا دسته خویش فعالیت دارند معرفی مینمایند. لذا باید از آنجا شروع کنیم که تحلیل از شرائط خودمان داشته باشیم. اول اینکه سعی کنیم انهاییکه دارای افکار مشترک هستند و بخصوص از نظر سازمانی یک فکر مشخصی را دنبال میکنند را متحد کنیم تا پدیده سازمانهای یکنفره از میان برود، چه سازمان وقتی دارای قدرت شد پیوستن بان ساده تر میگردد و نیز بجای رهبر تراشی و ایجاد دولت در خارج از کشور که پایه ای در درون کشور ندارد، با سازمانهای دیگر بر روی اکسیون های مشخص همکاری بوجود آوریم. درعمل ابعاد این اکسیونها انقدر وسیع است که پایه های همکاری و اتحاد عمل را محکم تر میکند. این آکسونهای مشترک، از دفاع از زندانیان سیاسی گرفته تا انتخابات آزاد وافشای جنایات رژیم همه و همه بستر این همکاری را میتوانند تشکیل دهند. که در عمل زمینه و پایه کمک بادامه جنبش در ایران در خارج از کشور خواهد شد و بالعکس قدرت ګیری حرکتهای درون کشور نیز ما را در پیشبرد مبارزه محکمتر میکنند. اتحاد فقط باید برای یک اکسیون مشخص باشد و اکسیون بعد شروع اتحاد دیگرخواهد بود . بهتر است این پروسه را اتحاد عمل بنامیم. منظور اینست که نباید گروه ها را وظیفه دار کرد که همیشه با همه چیز موافق باشند. باید در نظر داشت که ساختار اجتماعی خارج از کشور پیچیده تر از انست که بنظر میرسد. امروز سازمانهایی در جنبش چپ موجودند که حتی حمله به جمهوری اسلامی را مصلحت نمیدانند و فقط حمله به خامنه ای را در این برحه از مبارزه بصلاح جنبش میشناسند، واحتمالا چون رهبران جنبش سبز خود را بخشی از نظام میدانند آن چپ ها صلاح میدانند که علیه ایدال های آنها هم شعاری ندهیم .

بهرحال اینکه ایرانیها از اتحاد بدشان میاید و یا فرهنگ آنرا ندارند باور درستی نیست و منطق صحیحی ندارد.باید ګفت ایرانی ها امروز در شرائط مشخصی زندگی میکنند وباید ابتدا آن شرائط راشناخت و تحلیل کرد و بر مبنای آن موضوع ایجاد اتحاد را برآورد کرد. مثلا بخش عظیمی پس از جنبش سبز بدنبال رهبری آن راه افتاده و شکایت از نبودن اتحاد در خارج از کشور میکردند بدون اینکه فکر کنند قرار نیست همه موافق شعار یاحسین میر حسین باشند. چه پس از وارد ساختن اینګونه شعار ها تجمع در تظاهرات بعدی یک دهم قبلی هم نبود. آنهاییکه ایرادهای نبود اتحاد در خارج از کشور رامیګرفتند فکر میکردند که همه باید یکجور فکر نمایند تا بقول ایشان اتحاد بهم نخورد.

با این تصویر بنظر من ما باید عاقلانه تر و دور اندیشانه تر برای اتحاد سیاسی در خارج از کشور بیاندیشیم.

کامبیز قائم مقام – لس آنجلس
7 ماه آوریل 2012


iran#

بايگانی وبلاگ