پنجشنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۹۰

فراخوان گزارشگران درمحکومیت حکم وحشیانه اعدام شیرکو معارفی


فراخوان گزارشگران درمحکومیت حکم وحشیانه اعدام شیرکو معارفی
Kategorie: Schlagzeile
http://www.gozareshgar.com/10.html?&tx_ttnews[tt_news]=13111&tx_ttnews[backPid]=23&cHash=fbbb6ec7e2


این در حالیست که میدانیم اعدام های مخفیانه زندانیان سیاسی بدون اطلاع خانواده ها و وکلای آنها بکرات از طرف رژیم حاکم صورت پذیرفته است. سکوت را جایز ندانیم و زندانیان سیاسی از جمله شیرکو معارفی را در زندان های مخوف حاکمان تنها نگذاریم. ما فعالین سیاسی - فرهنگی و اجتماعی بدین طریق مراتب اعتراض خود به حکم اعدام دولتی و عمل وحشیانه جمهوری اسلامی را اعلام نموده و خواهان توقف بازداشت ها, شکنجه و اعدام و آزادی بی قید و شرط شیرکو معارفی و سایر زندانیان سیاسی وعقیدتی می باشیم.
..........................
نامه سرگشاده فعالین سیاسی فرهنگی و اجتماعی به افکار عمومی جهانیان و نماینده ویژه سازمان ملل

درمحکومیت حکم وحشیانه اعدام شیرکو معارفی
زندانی سیاسی کرد شیرکومعارفی دریک قدمی اعدام است– اعتراض کنیم!
بر اساس خبرهای دریافتی و منتشر شده, جمهوری اسلامی قصد دارد که شیرکو معارفی را در امتداد اعدام های زنجیره ای اخیر به جوخه مرگ بسپارد و این زندانی سیاسی کرد را اعدام کند. شیر کو در مهر ماه هزار و سیصد و هشتاد و هفت بازداشت و تا این تاریخ در اسارتگاههای رژیم بسر میبرد. وی از سوی نهاد قضائی رژیم به اعدام محکوم و این اقدام جنایتکارانه از طرف بیدادگاههای انقلاب اسلامی تائید شده است. از جمله اتهامات وی " اقدام علیه امنیت ملی "و " محاربه با خدا" اعلام شده است. جمهوری اسلامی از دیرباز با سرکوب, شکنجه, زندان و اعدام با مردم ایران سخن گفته است و فشار بر زندانیان سیاسی و خانواده های آنها هرگز کاهش نیافته و این روند همچنان ادامه دارد. بر طبق گزارشات اعلام شده تاریخ اعدام وی 11 اردیبهشت ماه 1390 برابر اول ماه مه (روزجهانی کارگر)به اطلاع عموم رسیده است. این در حالیست که میدانیم اعدام های مخفیانه زندانیان سیاسی بدون اطلاع خانواده ها و وکلای آنها بکرات از طرف رژیم حاکم صورت پذیرفته است. سکوت را جایز ندانیم و زندانیان سیاسی از جمله شیرکو معارفی را در زندان های مخوف حاکمان تنها نگذاریم. ما فعالین سیاسی - فرهنگی و اجتماعی بدین طریق مراتب اعتراض خود به حکم اعدام دولتی و عمل وحشیانه جمهوری اسلامی را اعلام نموده و خواهان توقف بازداشت ها, شکنجه و اعدام و آزادی بی قید و شرط شیرکو معارفی و سایر زندانیان سیاسی وعقیدتی می باشیم.

گزارشگران
29.3.2011

آدرس برای حمایت

gozareshgar1001@yahoo.de
www.gozareshgar.com

افراد:


آزاده سپهری – اکبر محمدی - احمد بخرد طبع - آریز اندریاری - ابراهیم آوخ - امیر محسن محمدی - آرش کمانگر - افسانه خاکپور - اصغر نصرتی ( چهره ) امین حصوری – امین بیات - انور میر ستاری - آمادور نویدی - بهروز فراهانی - بهرام چوبینه – بهمن شفیق - بهنام زندی - برهان عظیمی - بهرام رحمانی - بهروز سورن – پروین ریاحی – پرویز داورپناه – پروانه قاسمی - پویان انصاری - تراب مستوفی - سیاوش عبقری - سام قندچی - سیاوش محمودی - سیامک مویدزاده - سیامک جهان بخش - شهاب شکوهی - شهلا صفائی - شهلا عبقری - شکوه میرزادگی - صبری بهمنی - صادق تهرانی - صدیق اسماعیلی - طاهره خرمی - طیبه اسدی - علی یحیی پور سل تی تی - علی ندیمی – عباس سماکار - عباس منصوران - علی دروازه غاری - علی پیچگاه - علی فرمانده - علی طایفی - عباس بختیاری – فریبا ثابت - فرهاد مهدوی - فرهاد حیرانی – فیروز مستعان - فرهنگ قاسمی - فرخ قهرمانی - فیروزه راد - فرج آل یاری - فرامرز فهیمی - فرشید یاسائی - ک کاوه - کورش عرفانی - کاوه آهنگری - ک الوند - گیل آوائی - رضا هیوا - جمشید صفاپور – جعفر پویه - جواد دادستان - جهانگیر محبی - جابر کلیبی - ح ریاحی – حرش جعفری - حسن حسام - حسین مقدم - حنیف حیدرنژاد - حسین نقی پور - حسن بهگر - رسول شوکتی – مینا انتظاری - مهری زند - مینو همیلی - محمود خلیلی - محمد رضا اسکندری - مژده ارسی - منوچهر شهابی - مهناز قزلو - مجتبی قطبی - محمد توفیق اسدی - منوچهر تقوی بیات - مهین شکرالله پور - محسن قائم مقام - مجتبی نظری - نیلوفر بیضائی - نادر ثانی - ناهید باقری - نیلوفر شمیرانی - نادر ساده - ندا نوآور - همایون ایوانی - همایون مهمنش - هوشیار اسماعیلی - ی صفائی - یوسف زرکار -

رسانه ها

وبلاگ باز آفرینی واقعیت ها

http://bazaferinieazad.blogspot.com

سایت آزادی بیان

http://www.azadi-b.com

راه کارگر خبری

http://www.rahekaregarnews.com

سایت گفتگوهای زندان

www.dialogt.org

سایت بولتن

http://www.booltan.com

ایران تریبون

http://www.iran-tribune.com

وبلاگ آزاده سپهری

http://www.azadeh-sepehri.blogspot.com

رادیو همبستگی با کارگران – گوتنبرگ

http://hambastegibakargaran.se/fa

وبلاگ اشتراک

http://eshtrak.wordpress.com

سایت شکوه میرزادگی

http://shokoohmirzadegi.com

وبلاگ کانون دفاع از کارگران

http://3rooz.blogspot.com

نشریه سینمای آزاد

http://www.cinemaye-azad.com

سایت دگرگونی

http://www.degarguny.com

ایرانسکوپ

http://www.iranscope.com

سایت لجور

http://www.lajvar.se

وبلاگ اندیشه

http://www.andishegbg.blogspot.com

سایت اشتراک

http://www.eshterak.info

پارس دیلی نیوز

http://parsdailynews.com

سایت آفتابکاران

http://www.aftabkaran.com

احترام آزادی

http://ehterameazadi.blogspot.com

وبلاگ البرز ما

http://aleborzma.wordpress.com

وبلاگ برسان سلام یاران

http://www.mina-entezari.blogspot.com

وبلاگ شاهین شهر

http://shahinshar3.blogspot.com

وبلاگ نی لبک هائی که انسان را سرودند

http://mahnazghezelloo.blogspot.com

کانال کاوه پرستو

http://www.youtube.com

سایت پرس لیت

http://www.perslit.com

سایت گزارشگران

http://www.gozareshgar.com


وبلاگ خبری گزارشگران

http://gozareshgaran1.wordpress.com

وبلاگ کمیته دفاع از آزادی و برابری در ایران – وین

http://azadibarabari1.wordpress.com

وبلاگ اندیشه نوین
http://andishehnovin.tk/

سایت رنگین کمان
http://www.rangin-kaman.org

Revolutionary Flowerpot Society
http://revolutionaryflowerpot.blogspot.com


سایت بیان
http://beyan.eu/farsi.php

سایت جابر کلیبی - پروانه قاسمی

http://www.djaber-ka-parvaneh-gh.com

سایت ریشه ها
http://nadersani.net

Förenade Föreningar för ett Fritt Iran

http://www.fffi.se

حزب سوسیال دمکرات ایران

http://www.spiran.com/

نهادهای سیاسی اجتماعی و فرهنگی

انجمن دفاع از زندانیان سیاسی و عقیدتی در ایران ـ پاریس

انجمن دفاع از زندانیان سیاسی – عقیدتی ایران در انگلستان

کانون روزنامه نگاران و نویسندگان برای آزادی

سازمان زنان 8 مارس – ایران – افغانستان

رادیو آوا - هانور

انجمن بیان - بلژیک

کمیته دفاع از آزادی و برابری در ایران – وین

کانون پشتیبانی و دفاع از مبارزات مردم ایران - هانور

اتحاد برای ایران - بلژیک

اتحاد انجمن ها برای ایران ازاد در سوئد

کانون دفاع از دمکراسی در ایران - هلند

انجمن فرهنگی اندیشه - گوتنبرگ

فدراسیون ارو پرس

جامعه رنگین کمان

شورای کار - کمون

کانون همبستگی با کارگران ایران - گوتنبرگ

بنیاد اندیشه و آزادی بیان

گاهنامه گونه گون

بنیاد اسماعیل خویی

آسیل کمیته گروه ایران - گوتنبرگ

کمیته آمریکائیان – ایرانیان پیشرو

انجمن فرهنگی ایران همراه- گوتنبرگ

رادیو همراه – گوتنبرگ

هیئت تحریریه پارس دیلی نیوز



iran#

قندچی-يکبار ديگر نئوکان ها هوس نظام سازی کرده اند

يکبار ديگر نئوکان ها هوس نظام سازی کرده اند
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/663-NationBuilding.htm



در سال 2003 در زمان حمله آمريکا به عراق اولين باری بود که مردم ايالات متحده صدايی را از بخشی از محافل قدرت سياسی در درون کشور خود می شنيدند که بيشتر به تلاشهای ابرقدرت شوروی در قرن بيستم شبيه بود، و آن هم توهمات نئوکانها بود که قول می دادند عراق را با تصرف، نظام سازی کنند، و از آن ژاپن دومی بسازند، هرچند حتی آنچه در ژاپن پس از جنگ دوم جهانی انجام شد نظام سازی نبود. به هرحال آمريکا که پيروزی در افغانستان را خيلی سريع بدست آورد به راحتی اين رؤيا را پذيرفت و تصرف عراق نيز خيلی سريع به وقوع پيوست، هرچند ديری نپاييد که مردم آمريکا از خواب بيدار شدند و با رأی دادن به اوباما به ادامه جنگ در عراق و همه رؤياهای نظام سازی در آن کشور، پايان دادند.

اگر آخرين پروژه نظام سازی شوروی در افغانستان نه تنها پايان اينگونه تخيلات بلکه پايان خود نظام سوسياليستی در آن کشور بود، در آمريکا وداع با نظام سازی در عراق پايان تخيلات نظام سازی نبوده است، و با آغاز انقلابهای اخير خاورميانه گويی پروژه نظام سازی باری ديگر به دنبال مشتری برای اين ديدگاه شکست خورده در آمريکا می گردد.

از آنجا که بخشی از آينده نگرهای جهان و مشخصاً آقای نوت گينگريچ که يکی از کانديداهای بالقوه جمهوريخواهان در انتخابات آتی رياست جمهوری در آمريکا محسوب می شود، به دليل سالها تلاش آقای آلوين تافلر در زمره سياستمداران آينده نگر توصيف می شود، لازم می بينم در اين مورد توضيح دهم که همه آينده نگرها، نه تنها موافق نئوکانيسم نيستند، بلکه اکثراً همانگونه که در نوشتار ديگری سالها پيش توضيح دادم بطور فعال با جنگ در عراق و نئوکانها، مخالفت کردند، و همان نيروها نيز بودند که اول بار باراک اوباما را که مخالف جنگ در عراق بود -- آنهم مدتها پيش از کانديد شدن اوباما برای رياست جمهوری آمريکا -- به جامعه روشنفکری آمريکا، معرفی کردند. باری، جدا از همه اين موضوعات شخصی اجازه دهيد نظر خود را در مورد پروژه نظام سازی توضيح دهم.

نظام سازی در واقع از جنبش ليبرالی و سنت های جامعه باز بيرون نيامده است. کانت و جان لاک يا حتی لايبنيتس و جفرسون از جامعه ايده آل خود صحبت می کنند اما آن را محصول فعاليت آزاد شهروندان می دانند. اگر در قانون اساسی آمريکا اين ايده آل به شکل انعکاسی از ديدگاه جان لاک با عبارت "زندگی، آزادی و مالکيت خصوصی" بيان شده است، پيش از آن در بيانيه استقلال آمريکا، به قلم توماس جفرسون و با انعکاس ديدگاه لايبنيتس، ايده ال جامعه جديد با عبارت "زندگی، آزادی و جستجوی خوشبختی" بيان شده است. البته در هر دو مورد لغت آزادی به معنی حريت است که مشخصاً با حقوق قبول شده اقليت نظير متمم قانون اساسی آمريکا بيان می شود يعنی آزادی هايی که دولت بايد تضمين کند و نه فقط آنچه دولت نبايد در آن دخالت کند که در قانون اساسی برشمرده شده اند (1)

اما هر دو بيان جامعه ايده ال جنبش ليبرالی و سنت جامعه باز فرسنگ ها از هر نوع نظام سازی به دور است و با قبول آزادی و جامعه باز در پی توانمند کردن شهروندان برای ساختن آينده خود است. در مقابل اين ديدگاه سنت ليبراليسم و جامعه باز، سنت کمونيستی در تاريخ در پی نظام سازی بوده است (2).

البته در درون جريانات سوسياليستی و کمونيستی، لنينيسم بيشترين مظهر نظام سازی در تاريخ بوده است. جالب است که خود لنين وقتی در زمان جنگ جهانی اول از سوسيال دموکراسی اروپايی جدا می شود، دليل مخالفتش، سمت گيری سوسيال دموکراسی اروپايی با دولتهای خودی برای اعمال سلطه امپرياليستی بود. يعنی دولت های غربی که در کشورهای تحت سلطه، دولت و نظام اجتماعی را زير يوغ خود برده و آزادی شهروندان را در مستعمرات و نومستعمرات زيرپا می گذاشتند موضوع انشعاب عنوان می شد. اما خود لنين بعد از پيروزی انقلاب اکتبر، کمينترن -- انترناسيونال سوم -- يعنی تشکيلاتی را ساخت که هدفش نظام سازی در همه مستعمرات با ياری گرفتن از جننبش های آزاديبخش در آن سرزمين ها بود، چرا که می گفت کمونيسم هرچند می تواند با پيروزی سوسياليسم در يک کشور آغاز شود اما برای پيروزی کمونيسم در جهان بايد در کشورهای ديگر دنيا نيز هرچه زودتر نظام سوسياليستی به پيروزی برسد. اين پروژه کمينترن که در زمان لنين آغاز شد، در زمان استالين به اوج خود رسيد و پس از مرگ استالين نيز ادامه يافت و حتی منتقدين استالين در شوروی نيز، نوع ديگری از برنامه نظام سازی را تحت عنوان "راه رشد غيرسرمايه داری" اختراع کردند و تا به آخر در کشورهايی نظير افغانستان ادامه دادند. لازم است همچنين متذکر شوم که رژيم جديد شوروی از همان ابتدای کار به دستور شخص لنين همه اعضای خانواده تزار را مخفيانه به قتل رساند و به اينگونه روش ديکتاتوری و پشت کردن به روش های جامعه باز را با مخفی ساختن اينگونه تصميمات سياسی از همان ابتدا بنيان گذاشت و در زمان استالين در طی تصفيه های حزبی به اوج خود رساند و نهادينه کرد، وقتی خود بنيانگذاران آن سيستم شوروی، نظير بوخارين، نيز به اتهام دروغين ستون پنجم آلمان، اعدام شدند، هنگاميکه خود دولت شوروی بطور مخفيانه با آلمان هيتلری قرارداد عدم تجاوز امضاء کرده بود. بطور خلاصه ديکتاتوری و استبداد همواره در کنار نظام سازی بوده است چرا که هردو با آزادی بيگانه اند و يکديگر را تقويت می کنند.

به هرحال منظور آنکه نظام سازی و ديکتاتوریِ همزاد آن، چيزی است که در کشورهای کمونيستی و کمينترن با لنينيسم برای دنيا به ارمغان آورده شده است و گرچه همانطور که در نوشتار مورد اشاره در بالا توضيح داده ام، هر دو ريشه خود را در مارکسيسم دارد، اما اکثريت احزاب سوسياليست که در اروپا بودند به دليل قدرت سنت ليبراليسم و جامعه باز در آن جوامع، از اين خط مشی نظام سازی و ديکتاتوری، در عمل، فرسنگها فاصله داشته اند. حال سؤال اين است که چطور اين پديده در آمريکا از سوی گروهی که خود را مخالفين سرسخت کمونيسم می دانند، دنبال می شود. اولين منتقدان چپ که در دوران تصفيه های استالين به همراه برتراند راسل از آن دادگاه های استالينی نقد کرده و افشاگری کردند کسانی نظير سيدنی هوک بودند که با تروتسکی نزديک بودند. تروتسکی با نظام سازی مخالفتی نداشت فقط معتقد بود که نظام سوسياليستی بايد به شکل جهانی خلق شود. به عوض لنين معتقد بود که در يک کشور، روسيه، هم می شود نظام را ساخت اما هم زمان بايد برای ساختن نظام سوسياليستی در اقصی نقاط دنيا تلاش کرد و اين کار را هم، هدف کمينترن قرار داد. برخی تروتسکيستهايی که بعدها حتی، خودِ مارکسيسم را نيز به کنار گذاشتند، متأسفانه تعلق خود را به نظام سازی کنار نگذاشتند و طنز آميز آنکه وقتی عملاً با مشکل لنين روبرو شدند، يعنی وقتی از نظام سازی همزمان در جهان دلسرد شدند، در پی ساختن کاريکاتور کمينترن رفتند که دنبال نظام سازی در کشورهای مختلف با استفاده از طرفداران نئوکان بود. البته بايد اشاره کنم که اکثريت منتقدين استالينيسم که آغازگر تريبون برتراند راسل در محکوم کردن دادگاه های استالين بودند، به اين راه نيافتادند، و خدمات گرانقدری به جنبش حقوق بشر در جهان کردند، هرچند بايد اذعان کرد که اکثراً آنها عرصه فعاليت سياسی را نيز دنبال نکرده و به عرصه های فرهنگی و فکری و مدنی و حقوق بشری پرداخته اند.

خلاصه آنکه نئوکان ها واقعيتی در عرصه سياسی آمريکا هستند که امروز با آغاز انقلاب های خاورميانه دوباره نظراتشان مطرح شده است. در زمان انقلاب های اروپای شرقی و شوروی در دهه های پايانی قرن بيستم نيز اين جريانات مطرح شدند و پس از نخستين سالهای آزادی آن سرزمينها از يوغ نظام شوروی، نئوکانها سعی کردند با برخوردی استعماری به نيروهای تازه رهبری مردم در آن کشورها برخورد کنند و اين امر سبب شد که اين کشورها تا مدتی حتی از آمريکا دور شده و احساس کنند که رفتاری مانند شوروی سابق با آنها می شود. حتی خود مقامات روسيه نيز مدتی چنين احساسی را نسبت به آمريکا پيدا کردند. از زمان روی کار آمدن دولت اوباما در آمريکا، خوشبختانه دولت های تازه دموکراتيک در اروپا، آسيا و آمريکای لاتين شاهد برخورد مساوی با احترام متقابل از سوی آمريکا بوده اند و بيشتر احساس کرده اند که با آزادی شهروندان آنها برای انتخاب دولت، و ساختن جامعه خود به گونه ای که مطلوب نظرشان است، تحت فشار نيستند. اما کشورهای خاورميانه که تازه در پی انقلاب و ساختن دولتهای دموکراتيک خود هستند، از يکسو با نيروهای بنيادگرای اسلامی روبرو هستند که نوع نظام سازی خود را برای آنها خواب ديده اند و از سوی ديگر با نئوکانها روبرو هستند که می خواهند برای آنها نظام سازی کنند. مطمئن هستم در اين دنيای گلوبال، جوانان اين کشورها خيلی بهتر از پيشينيان خود در اروپا، آسيا و آمريکای لاتين نشان خواهند داد که فرزند صغير دموکراسی نيستند و راه خود را خواهند يافت و آنچه برايشان مقدس خواهد ماند همان "زندگی، آزادی و جستجوی خوشبختی" است.

به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،

سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
يازدهم فروردين ماه 1390
March 31 , 2011

1. http://www.ghandchi.com/528-InvasionOfPrivacy.htm
2. http://www.ghandchi.com/547-fundamenalism.htm

iran#

پدر حسين رونقی می گويد او از درد شديد کليه رنج می برد


«بازجوها هستند که تصميم می گيرند»

حسين رونقی

http://www.radiofarda.com/content/f3_jailed_blogger_in_dabger/3541468.html

۱۳۹۰/۰۱/۱۰
حسين رونقی، وبلاگ نويس ، در تاريخ ۲۲ آذر ماه ۱۳۸۸ بازداشت و چندين ماه را در سلول‌های انفرادی زندان اوين تحت فشارهای جسمی و روحی شديد گذرانده است. او در نهايت به ۱۵ سال زندان محکوم شد. وی هم اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوين دوران محکوميت خود را می گذراند.

چند روز قبل خانواده او بار ديگر اعلام کردند حسين رونقی در زندان از درد شديد کليه رنج می برد و از اين رو نگران جان فرزندشان هستند.

راديو فردا در گفتگويی با احمد رونقی ، پدر حسين رونقی در ابتدا از او در مورد وضعيت جسمی پسرشان پرسيده است.

احمد رونقی: درمورد وضعيت جسمی شان، خيلی وقت است که يکی از کليه هايش عفونت کرده، و می بايست هر چه سريعتر تحت عمل جراحی قراربگيرد، بايد به بيمارستان منتقل شود، تا کنون اين کار انجام نگرفته است.

تا کنون در اين باره خيلی به مسئولين قضايی و مسئولين زندان مراجعه کرده ايم. کسی به ما جواب قانونی نداده که به بيمارستان منتقلش کنيم.

از چه زمانی کليه ايشان دچار مشکل شده است؟

ايشان ۳۷۶ روز در زندان انفرادی بود. اين مشکل از زندان انفرادی برايش پيش آمد.

شما ساکن تهران نيستيد. چطور شده است که حسين را به زندان اوين برده اند و در شهر خودش در زندان نيست؟

مامورين آمدند از اينجا بردنش. اتهاماتی هم که به او زده اند را حسين قبول ندارد. موقعی که در شعبه ۲۶ ايشان را جا به جا می کردند، حکمی را که به ايشان ابلاغ کرده اند، نه در حضور وکيلش بوده و نه ما حضور داشتيم.

با تحت فشار گذاشتن حکم را به ايشان ابلاغ کرده اند. برايش ۱۵ سال حبس بريده اند. حسين يک بچه بيش نيست. حسين يک بچه سالم است. واقعا من بابت اين اتهاماتی که به او زده اند متاسفم.

دقيقا موارد اتهامی به ايشان چيست؟

آنقدر اتهامات به او وارد کرده اند که ما در آن مانده ايم. سر گروه بودن، آدم استخدام کردن، فراری دادن افراد سياسی منطقه، ما ازاينها خبر نداريم. روح پسرم هم از اين حرفها خبر ندارد. پسر من يک بچه دانشجوست.

آقای رونقی، آيا حسين وکيل هم دارد؟

بله.وکيل دارد. وکيلش آقای دادخواه است. تا کنون به آقای دادخواه اجازه نداده اند که برود موکلش را ببيند. يک بار به زندان رفته و امضا وکالتش را گرفته است و فقط يکبار هم او را در دادگاه ديده است.

حسين چندين بار درخواست کرده که می خواهم وکيلم را ببينم. اجازه نداده اند. از مسئولين قضايی و مقامات جمهوری اسلامی تقاضای رسيدگی به مسئله بی گناهی فرزندم را دارم. تا کنون اجازه ملاقات حضوری به ما نمی دهند،به ايشان مرخصی نمی دهند.

يعنی از روزی که به زندان افتاده تا به امروز به ايشان مرخصی نداده اند؟ حتی ملاقات حضوری به شما نداده اند؟

نه ، اصلا مرخصی نداده اند. چندين بار هم درخواست کرديم ولی مرخصی به ايشان ندادند. برای اعزام کردنش به بيمارستان هم هنوز نتوانسته ايم اقدام کنيم که ايشان را به بيمارستان منتقل کنيم و تحت عمل جراحی قرار بدهيم.

حتی متخصصين هم صحبت کرده اند که اگر هر چه سريعتر ايشان تحت درمان قرار نگيرد، آن يکی کليه اش هم عفونت می کند.


فکر می کنيد دليل اينهمه سخت گيری که مسئولين قضايی و امنيتی برای درمان کليه حسين اعمال می کنند به خاطر چيست؟

به اين دليل است که حسين را تحت فشار گذاشته بودند که بايد مصاحبه کند. اما او گفت بود من چه مصاحبه ای بکنم؟ می خواهند او را تحت فشار بگذارند که مصاحبه بکند و ايشان هم مصاحبه نمی کند. می گويد من اين اتهامات را قبول ندارم. اين کارها را نکرده ام که بخواهم مصاحبه کنم.

الان بازجوها هستند که تصميم می گيرند. ما دردمان را به چه کسی بگوييم؟ نظر خودم هم نبود که مصاحبه کنم. ولی چون فرزندم را تحت فشار قرار دادند و الان جان فرزندم در خطر است، مجبور شدم به حضرتعالی جواب دادم.

چندين بار از رسانه های مختلف به من زنگ زدند، من جواب ندادم. ولی مرا به عنوان يک توپ فوتبال، او می اندازد و اين می گيرد ، می آيم تهران کسی به من جواب نمی دهد. نمی گويند اين پول را اين بنده خدا از کجا درمی آورد کيلومترها می آيد تهران؟ می آيد با اين همه مشکلات در تهران می ماند؟

ما از مقامات جمهوری اسلامی انتظار داريم. نه اينکه يک بچه بيست و سه، چهارساله را ببرند، با اتهامات دروغين ۱۵ سال زندان بدهند و آنجا نگهش دارند. ۱۳ ماه او را در انفرادی نگه دارند تا کليه اش از کار بيفتد و الان هم اجازه ندهند که تحت درمان قرار بگيرد، خودشان هم برای درمانش اقدام نکنند؟

يا در دادگاه انقلاب ، شعبه ۲۶ که اين رای را صادر کرده ، نبايد به وکيلش اين رای را ابلاغ کنند؟ اين رای حتی به تجديد نظر هم رفته ولی به وکيلش ابلاغ نشده است.

زمانی که ما ۳۰۰ ميليون تومان وثيقه برديم ولی اجازه آزادی اش را ندادند، وکيلش آنجا لايحه نوشته بود و در پرونده اش گذاشته بود. اما لايحه را از توی پرونده اش برداشته بودند.

من از مسئولين جمهوری اسلامی برای آزادی فرزندم و اثبات بی گناهی او، تقاضای رسيدگی به پرونده ايشان را دارم. اين آخرين کلام من است.
iran#

عکس شماره ۵۱ روزاليند فرانکلين دنيای ژنتيک را برای هميشه متحول کرد


عکس شماره ۵۱ روزاليند فرانکلين دنيای ژنتيک را برای هميشه متحول کرد
http://www.voanews.com/persian/news/Rosalind_Franklin-2011-03-31-118975354.html

اسم روزاليند فرانکلين، دانشمند انگليسی، برای خيلی ها آشنا نيست. او با تحقيقاتش، راز ساختار دی ان ای را کشف کرد. در سال ۱۹۵۲ ميلادی، فرانکلين از يک مولکول با دستگاه ايکس-ری عکاسی کرد و نشان داد که دی ان ای، دو رشته بافته شده است در محفظه ای مارپيچی، مثل يک نردبان به هم پيچيده. شفاف ترين عکس، که به عکس شماره ۵۱ معروف است، باعث شد ديگر دانشمندان بتوانند مدلی از دی ان ای بسازند.

در انجمن يهوديان شهر واشنگتن، نمايشی اجرا می شود با عنوان «عکس شماره ۵۱،» که زندگی خانم دکتر رزاليند فرانکلين را نشان می دهد. تنها زنی که در دنيای مردانه آن روز، درباره دی ان ای تحقيق می کرد. اين نمايش، با «ماه تاريخ زنان» مصادف شده است. در سطور زير برگردان گزارشی از دبورا بلاک را می خوانيم.

روزاليند فرانکلين يک شيمی دان بود، با مدرک دکترا از دانشگاه کمبريج انگلستان در اوايل دهه ۵۰ ميلادی. او در دهه ۳۰ زندگی اش، روی تحقيقات دی ان ای کار می کرد. نمايش، فرانکلين را نشان می دهد که بطور خستگی ناپذير، و عموما به تنهايی، تحقيق می کند. خيلی وقتها با همکاران مرد خود درگير می شد، چون احساس می کرد به او بی اعتنايی می کردند.

کارگردان نمايش، دانيلا توپول، می گويد: «به او نمی گفتند دکتر فرانکلين، ميگفتند خانم فرانکلين. اجازه نداشت در غذاخوری کارمندان ارشد غذا بخورد، اما همه مردها اجازه داشتند. اين موضوع تاثير خيلی بدی روی او گذاشته بود و به کسانی که با آنها کار می کرد، اعتماد نداشت.»

فرانکلين سعی کرد از مارپيچ دوگانه دی ان ای سردرآورد، اما موفق نشد. همکار او، موريس ويلکينز، عکس های او را بدون اجازه، به دانشمندی آمريکايی به نام جيمز واتسون، نشان داد. واتسون و همکار انگليسی اش، فرانسيس کريک، سعی داشتند يک مدل دی ان ای بسازند. واتسون از اين عکس ها فهميد که دی ان ای يک مارپيچ دوگانه ست، و آن دو موفق شدند مدل شان را کامل کنند.

واتسون و کريک در نمايش می گويند: «کار می کند! باورم نميشود. جلوی چشممان دارد زندگی توليد ميکند.»

فرانکلين، از طريق همکارش، ويلکينز، از اين موفقيت باخبر شد. خود مدل بود؟ قشنگ بود؟ بله!

کريک و واتسون و ويلکينز، در سال ۱۹۶۲ جايزه نوبل پزشکی را گرفتند. يعنی چهار سال بعد از اينکه فرانکلين، در سن ۳۷ سالگی، از بيماری سرطان درگذشت.

جايزه نوبل فقط به افراد زنده اهدا می شود.

اما در مراسم اهدای جايزه، اسمی از فرانکلين برده نشد. واتسون، نقش او را خيلی دست کم گرفته است. اما کريک، که در سال ۲۰۰۴ درگذشت، گفته است که فرانکلين تا دو قدمی حل معمای دی ان ای رفته بود.

توپول اميدوار است مردم با تماشای اين نمايش، نه تنها با فرانکلين آشنا شوند، بلکه درک بهتری از او پيدا کنند. او می گويد: «می خوام مردم بفهمند روزاليند فرانکلين به چه چيزهايی رسيد. اگر منزوی نشده بود و مورد تبعيض قرار نگرفته بود، می توانست خيلی بيشتر پيشرفت کند.»

دکتر فرانکلين، پيشرو بود، و عکس با ارزشی که از دی ان ای گرفت، دنيای ژنتيک را برای هميشه متحول کرد.
iran#

چهارشنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۹۰

فيروزه خطيبی- «میرال» فیلم آمریکایی ازیک دیدگاه فلسطینی درباره تضاد بین اسرائیل و فلسطین


«میرال» فیلم آمریکایی ازیک دیدگاه فلسطینی درباره تضاد بین اسرائیل و فلسطین
فيروزه خطيبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/MiralMovie-2011-3-30-118922844.html


این هفته فیلم سنت شکن «میرال» Miral برای نخستین بار در تاریخ جریان اصلی فیلمسازی آمریکا، تضادهای میان اسرائیل و فلسطین که تماما از دیدگاه سه زن فلسطینی از سه نسل مختلف بازگو شده است را درسینماهای مختلف آمریکا به نمایش می گذارد.

این فیلم که از روی اتوبیوگرافی (خود زندگی نامه) روزنامه نگاری به نام «رولا جبرئیل» ساخته شده تازه ترین اثر کارگردان نامزد جایزه اسکار، «جولیان اشنابل» است که به صورت بی سابقه ای هم به خاطر محتوای آن و هم به خاطر پخش گسترده آن در سینماهای متعدد آمریکا مورد توجه قرار گرفته است.

در فیلم تازه «میرال»، بازیگرانی چون «ویلیام دفو»، «فریدا پینتو» بازیگر هندی تبار فیلم «میلیونرزاغه نشین»، ونسا ردگریو، بازیگر تئاتر و سینمای بریتانیا، عمرمتوآلی و بازیگر برجسته «حییام عباس» نقش آفرینی کرده است. فیلم میرال سال گذشته در جشنواره سینمایی ونیز هم به عنوان یکی از فیلم های برگزیده سال به نمایش گذاشته شد.

با وجود آنکه کنگره یهودیان آمریکا، شورای مقاومت علیه تبعیض و دولت اسرائیل از «سازمان ملل متحد» خواسته اند تا از نمایش فیلم «میرال» و انجام مراسم فرش قرمز برای گشایش این فیلم جلوگیری شود اما فیلم که قرار بود در ماه دسامبر گذشته به نمایش گذاشته شود، بالاخره روز جمعه ٢٥ مارس گشایش یافت و چهره های سرشناسی چون «شاون پن»، «رابرت دونیرو» هفته گذشته در جلسه سازمان ملل متحد شرکت کردند تا حمایت خود را از این فیلم نشان دهند.

با وجود آن که هم کارگردان فیلم «جولیان اشنابل» و هم مدیریت شرکت پخش فیلم، هاروی واینستاین (که خود از یکی از پشتیبانان اسرائیل به شمار می رود) به خاطر نگاهی قهرمانانه به فلسطینی ها مورد حمله مستقیم این گروه های مخالف قرار گرفته اند اما هردو بر این باورند که زمان آن رسیده است که مردم آمریکا بالاخره بتوانند روی دیگر سکه وماجراهای «آن سوی داستان» را هم بشنوند. اشنابل و واینستاین معتقدند این تنها راه رسیدن به صلح بین دو ملت اسرائیل و فلسطین است و اگر خواهان این صلح هستیم بایست طاقت و تحمل شنیدن هردوسوی قضایا را داشته باشیم.

جاستین چانگ، منتقد سینمایی نشریه «ورایتی» Variety چاپ لس آنجلس می نویسد:«با وجودآن که هرفیلمی با موضوع اسرائیل و فلسطین می تواند جنجال برانگیز باشد، اما جولیان اشنابل توانسته است بدون آن که قصد توهین یا تحقیر کسی را داشته باشد و با یک حس دلسوزی عمیق فیلم تازه «میرال» که ماجرای زندگی چهار زن فلسطینی در مناطق تحت اشغال اسرائیل است را با همان شیوه های خاص خود که مخلوطی است از روایت گری خرد کننده و عمیق ترین احساسات بشری به نمایش بگذارد.»

فیلم ماجرای چهار زن عرب فلسطینی است که جوان ترین آن ها «میرال» بیش از هرچیز دیگر نمادی است از امید تا قهرمان محوری یک فیلم سینمایی. داستان فیلم هرچند نمایانگر وقایع مختلف از جمله سوء استفاده های مقامات اسرائیلی از قدرت و بدرفتاری آن ها با شهروندان فلسطینی است اما این وقایع از جنبه های توهین آمیز خالی است ومنازعات میان اسرائیلی ها و فلسطینیان به صورتی آنچنان حسابگرانه و دقیق به نمایش درآمده است که تا حد امکان جایی برای دلخوری و رنجش نباشد وتم اصلی فیلم به جای استفاده از یک شرح روایت سیاسی، همان درخواست صلح جویانه همیشگی است:«بیاییم صلح جو و همه با هم دوست باشیم.»

«میرال» اقتباسی است از کتاب «رولا جبرئیل» ژورنالیست فلسطینی که از بخش های مختلفی تشکیل شده است. داستان «هیند حسینی» (با بازیگری حیام عباس) یکی از این بخش هاست که ماجرای زندگی زنی مصمم و مهربان را به نمایش می گذارد که مدتی پس از ایجاد اسرائیل در سال ١٩٤٨ در اورشلیم زندگی می کند. «هیند» خانه خود را تبدیل به مدرسه و یتیم خانه ای به نام «تیفی ال عربی» می کند که کار آن نگهداری از دختربچه های بی سرپرست فلسطینی است. درسال های پرآشوب بعد، این انستیتو تبدیل به مکانی برای آموزش و احیای صلح می شود.

دربخش دیگر فیلم «میرال»، اشنابل تماشاگر خود را به دهه شصت میلادی و به درون زندگی دو زن دیگری می برد که در کتاب «جبرئیل» از آن ها به عنوان قربانیان وقایع سیاسی مابین اسرائیل و فلسطین نام برده شده است.

نادیا (با بازی یاسمین المصری) زن جوان فراری است که زندگیش تحت تاثیر وقایع ناخوشایندی چون سوء استفاده جنسی و اعتیاد به الکل نابود شده است. «نادیا» به اتهام مشت زدن به صورت یک زن یهودی در اتوبوس دستگیر شده است. او در زندان با «فاطمه»(با بازی روبا بلال) آشنا می شود. پرستاری که به اتهام کارگذاشتن بمب دریک سالن سینما به سه بار حبس ابد محکوم شده است. بخش هایی از این صحنه از فیلم تماشاگر را به یاد شیوه های فیلمسازی «رومن پولانسکی» به ویژه در فیلم «تنفر» Repulsion می اندازد.

نادیا پس از آزادی از زندان، بلافاصله با مرد مسلمانی به نام جمال (با بازی الکساندر صدیق) که به شدت خواستار صلح است ازدواج می کند و نتیجه این ازدواج دختری است به نام «میرال» با بازی یولاندا ال کرم.

«میرال» کمی بعد به یتیم خانه «هیند» فرستاده می شود و همانجا رشد و نمو می کند و تبدیل به دختری جوان و دوستداشتنی اما یکدنده می شود که اغلب از روی انگیزه آنی وبدون فکر قبلی عمل می کند. نقش میرال نوجوان را درفیلم بازیگر هندی تبار «فریدا پینتو» بازی می کند. شخصیت «میرال» مجموعه ای است از خصوصیات پیشینیان اش. او میان خواست های پدرش جمال و یافته هایش در انستیتوی «هیند» سرگردان است. از سویی می خواهد بنا بر توصیه «صدیق» و «عباس» به تحصیلاتش ادامه دهد اما از طرفی به شدت به سوی سیاست های افراطی گرایش پیدا می کند.

روابط عاشقانه «میرال» با «هانی» (با بازی عمر متوآلی) که نقش یک فعال سیاسی جنبش رهایی بخش فلسطین را بازی می کند در نهایت این زن جوان را بر سر دوراهی یک زندگی بهتر از طریق ادامه تحصیل و یا شورش و انتخاب یک زندگی خشونت بار قرار می دهد.

«میرال» که معنی لغوی آن گل های سرخ خودرو و وحشی دشت است، درفیلم نمادی است از هزاران هزار جوان دیگری که برسرهمین دوراهی قرار گرفته و درنهایت مجبور به انتخاب می شوند.

منتقد سینمایی «ورایتی» درجای دیگری از نقد خود می نویسد:«اشنابل درفیلم تازه خود از همان چاقوی برنده و شیوه های امپرسیونیستی همیشگی استفاده کرده است که حرکت دوربین نقش عمده ای در آن ایفا می کند. لنزهای گوناگون و فیلترهای رنگی و تدوین گری هنری که از پرش های متعدد تشکیل شده، از جلوه های خاص فیلم «میرال» هستند و یادآور بخش هایی از فیلم های فراموش نشدنی اشنابل. فیلم هایی چون «پیش از فرود شب» و «لباس غواصی و پروانه» که برشرایط روحی بشر تکیه داشته اند اما این بار اشنابل بر روی یک «موضوع خاص» متمرکز شده است.

دربسیاری از صحنه های فیلم «میرال» از فیلم های مستند در رابطه با وقایع مهمی چون جنگ شش روزه ١٩٦٧ و امضای قرارداد «اسلو» در سال ١٩٩٣ استفاده شده است. هرچند موضوع فیلم برای کسانی که با این وقایع آشنایی ندارند جذابیت و کشش خاصی دارد اما برای کسانی که تاریخ خاورمیانه را بخوبی می شناسند اغلب موارد ذکر شده در فیلم ، هرچند پراهمیت اما تازگی ندارد. حضور بازیگرانی چون «ویلم دفو» و «ونسا ردگریو» و استفاده از زبان انگلیسی به جای عبری و عربی در فیلم جنبه های تجارتی به فیلم می بخشد که توجه تماشاگر را از موضوع خاصی که به آن پرداخته شده منحرف می سازد. استفاده از موسیقی «تام ویتز» یکی از همکاران همیشگی اشنابل درفیلم هم به این مسئله کمک کرده است و ذهنیت تماشاگر را از قدیمی بودن داستان و زمینه های تاریخی آن دور می کند.

iran#

فارلی گرنجر، بازیگر محبوب آلفردهیچکاک درگذشت


فارلی گرنجر، بازیگر محبوب آلفردهیچکاک درگذشت
فيروزه خطيبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/FarleyGrangerdead-2011-3-30-118969954.html

فارلی گرنجر، بازیگر نقش اول برخی از برجسته ترین فیلم های آلفرد هیچکاک از جمله «بیگانگان در ترن» ُStrangers On The Train و «طناب» Rope روز گذشته در منزل مسکونی خود در «منهتن» نیویورک درسن ٨٥ سالگی به طور طبیعی درگذشت.

فارلی گرنجر با چهره ای جذاب و نگاهی آرام یکی از بازیگران محبوب هیچکاک، کارگردانی که به استاد دلهره معروف بود محسوب می شد. او در فیلم «بیگانگان در ترن» که امروزه در مدارس سینمایی به عنوان یکی از آثار درخشان سینمای هنری تدریس شده و مورد بحث و بررسی قرار می گیرد نقش یک جوان محجوب و یک قهرمان تنیس را بازی می کند که پس از آشنایی با یک غریبه درکوپه یک قطار مسافری ناخواسته وارد جریان یک قتل می شود.

گرنجر که متولد شهر سن حوزه در کالیفرنیای شمالی بود در فیلم دیگری از ساخته های آلفرد هیچکاک نیز به نام «طناب» بازی کرد که در آن نقش قاتل جوانی را ایفا می کند که به همراه جمعی از دوستانش برای سرگرمی شخصی را می کشند و جسد او را داخل صندوقی وسط اطاق می گذارند و بعد با ترتیب دادن یک مهمانی پرسروصدا تمام شب در همان اطاق به رقص و پایکوبی می پردازند.

نکته مشترکی که درهردوفیلمی که هیچکاک با شرکت گرنجر ساخته وجود دارد، کشش ناخودآگاهی است که بین گرنجر و بازیگران مرد نقش مقابل او دراین فیلم ها به چشم می خورد. مسئله ای که هرگزدر زمان نمایش این دو فیلم مطرح نشد هرچند هرسه شخصیت اصلی فیلم «طناب» در واقع همجنسگرا بودند. با این همه این مسئله و رابطه آتشین و پردردسری که میان گرنجر و «آرتور لورنتس» فیلمنامه نویس «طناب» که او نیز همجنسگرا بود بوجود آمد هرگزبرملا نشد.

بازیگرانی چون «کری گرانت» و «مونتگمری کلیف» در آن زمان پیشنهاد بازی در فیلم «طناب» را به همین دلیل رد کردند اما گرنجر در آن زمان هم اهمیت چندانی به فاش شدن راز همجنسگرایی خود درصحنه محافظه کارانه سینمای هالیوود نمی داد.

فارلی گرنجر، پس از بازی در چند فیلم ، هالیوود را برای همیشه ترک کرد. هرچند او در آن زمان در اوج معروفیت و محبوبیت به سر می برد اما ترجیح داد تا به نیویورک رفته و در رشته بازیگری به تحصیل بپردازد.

او بعدها گفت که هالیوود را به این دلیل ترک کرده است چون نمی توانست مفهوم حرفه بازیگری را آنچنان که لازم بود در آنجا درک کند:«من ناگهان یک ستاره معروف سینما بودم اما کوچک ترین اطلاعی از فن بازیگری نداشتم. می دانستم که تنها راه بقایم به عنوان یک بازیگر پس از خاموش شدن ستاره بازیگری آموختن فنون بازیگری است وگرنه بایستی با مشکل بی کاری روبرو شوم.»

علاوه بر دوفیلم هیچکاک، فارلی گرنجر، در فیلم دیگری به نام «آن ها درون شب زندگی می کنند» به کارگردانی نیکولاس ری بازی به یادماندنی از خود به جای گذاشت. این فیلم درسال ١٩٤٩ بر روی پرده سینما آمد و این بار گرنجر نقش دزدی را بازی می کند که درحال فرار از دست پلیس با ماجراهای احساسی روبرو می شود.

گرنجر بعدها به اروپا رفت و در ایتالیا در یکی از ساخته های کارگردان معروف «لوچینو ویسکونتی» ایفای نقش کرد. دربازگشت به نیویورک او در سریال های روزانه تلویزیونی به بازی پرداخت وهم زمان در تئاتر برادوی به ایفای نقش های مختلف مشغول بود. او در سال ٢٠٠١ در سن ٧٥ سالگی برروی صحنه تئاتر وست اند لندن ظاهر شد و در یکی از آثار نمایشی «نوئل کاوارد» به نام «سمی موند» Semi Monde ایفای نقش کرد.

از گرنجر زندگی نامه ای نیز بجای مانده که که با همکاری شریک زندگیش «رابرت کلهون» نوشته شده و در آن این بازیگر درباره تجربیات سینمایی خود و بخشی از خاطرات زندگی اش از جمله روابط عاشقانه اش با مردان و زنان معروف دیگری از جمله «اوا گاردنر»، «پاتریشیا نیل»، شلی وینترز- زنی که گرنجر او را بزرگ ترین عشق زندگی خود خوانده است و نیز «ژان ماره» بازیگر و کارگردان فرانسوی و لئونارد برنستین آهنگساز معروف «داستان وست ساید» شرح داده است.

فارلی گرنجر دراین کتاب خاطرات می نویسد:« من هرگزاحساس نکردم که به گروه بخصوصی تعلق دارم وهرگز سعی نکردم خودم را از نظرجنسی و جنسیتی توجیه کنم. هیچوقت هم از کارهایی که انجام داده ام شرمگین یا پشیمان نبوده ام. به همین دلیل هم درهیچ یک از روابط عاشقانه ام هرگز مجبور نبوده ام از کسی عذرخواهی کنم.»

iran#

نظرات آقای خانباباتهرانی در مورد اوضاع ايران


نظرات مهدی خانباباتهرانی در مورد اوضاع ايران با آقای مهری در راديو صدای ايران

لطفاً برای شنيدن کليپ اينجا را کليک کنيد

iran#

اشرف دهفانی-یاد اسد بهرنگی، تلاش گر فرهنگی ِمترقی و آزادیخواه گرامی باد!


یاد اسد بهرنگی، تلاش گر فرهنگی مترقی و آزادیخواه گرامی باد!
اشرف دهقانی
http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-65845

کتاب برادرم صمد بهرنگی ، روایت زندگی و مرگ او علاوه بر شناساندن زندگی صمد بهرنگی، در ارتباط با چگونگی مرگ او اطلاعات موثق و قابل اتکائی را در اختیار خواننده قرار داد، اطلاعاتی که مورد استفاده نگارنده این سطور نیز در نوشتن کتاب راز مرگ صمد در سال 1381 که اساساً در ارتباط با افشای سیاست توطئه آمیز وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی برای تخطئه شخصیت انقلابی صمد و یاران فدائی اش به رشته تحریر در آمده، قرار گرفت.

اسد بهرنگی، برادر بزرگ صمد و کسی که تلاش های پی گیر و ترقی خواهانه اش در نمایاندن زندگی و مرگ صمد بهرنگی، این انسان کمونیست و نویسنده محبوب مردم آگاه و مبارز ایران فراموش نشدنی است، دو روز مانده به عید سال 1390 زندگی را بدورد گفت و از میان ما رفت. با اندوهی فراوان، به سهم خود فقدان او را به اعضای خانواده بهرنگی ها ، به مردم ایران و به خصوص به مردم آذربايجان تسلیت می گویم.

اسد بهرنگی را در شهریور 1347 بیاد آوریم، زمانی که افسر همراه صمد بهرنگی (حمزه فراهتی) در قتلگاه او، جسم بی جان صمد را در آبهای رودخانه آراز رها کرده و خود به تبریز برگشته بود، زمانی که اسد بهرنگی از طریق تلفن یکی از اقوام خود از وقوع "حادثه ای" برای برادرش و یا در واقع از مرگ نابهنگام و جانگداز صمد بهرنگی مطلع شد. اسد به عنوان برادری مهربان و دارای احساس مسئولیت بلافاصله کاظم سعادتی، یکی از صمیمی ترین یاران صمد و تن پاره ای دیگر از وجود او (علاوه بر بهروز دهقانی) را از موضوع باخبر ساخت و آن دو با هم برای اطلاع از چگونگی آن واقعه دردناک و یافتن جسد صمد عازم منطقه قره داغ شدند. کاری دشوار اما با اهمیتی بزرگ و بیاد ماندنی در پیش بود بدون آن که نه دشواری راه و نه اهمیت عظیم کاری که آنها در صدد انجامش بودند، مورد توجه شان بوده باشد. می دانیم که کاظم سعادتی و اسد بهرنگی چندین شبانه روز وجب به وجب ساحل آراز را زیر پا گذاشته و بالاخره موفق شدند با کمک روستائیان آن محل جسم بی جان صمد را از رودخانه بگیرند. " هرکس یکی از قربانیان بی شمار آراز را نقل می کرد که البته فکر می کردند که اینطور بهتر می توانند ما را تسلی بدهند و شاید اینطور خیال می کردند که اگر دردی همه گیر باشد تحملش آسان تر از درددی است که فقط آدم خودش داشته باشد و همگی در این اتفاق داشتند که آدم های آنها اغلب در فصل بهار و در روزهائی که آراز پر آب بود طعمه آب شده است"، "ما از کی می توانستیم پرسش بکنیم که این حادثه چطور اتفاق افتاده، به سر عزیز ما چی آمده است، مگر این که سنگ های ساحل را به حرف در می آوردیم و یا آبهای ارس را"، این سخنان را اسد بهرنگی در همان سال 1347 نوشته است. (نگاه کنید به سندی تحت عنوان" روزی که به "آراز" رسیدیم" با دستخط اسد بهرنگی درج شده در کتاب "راز مرک صمد" چاپ دوم).

نه آب و نه سنگهای صبور ساحل آراز هیچکدام راز مرگ صمد گرامی را برای اسد بهرنگی نگشودند، اما تقلا و تلاش او و کاطم سعادتی (یا به قول اسد بهرنگی آن "مرد خوش قلب و با صفا")، نتيجه گرانبهائی داشت. پیدا شدن جسد صمد، دیده شدن زخم های معینی روی بدن او و عوض کردن گزارش پزشک قانونی توسط پاسگاهی در آن منطقه و مسایلی از این قبیل که اسد بهرنگی در مورد آنها نوشته است، همگی خط بطلان به ادعاهائی می کشد که محافل راست و مغرض برای طبیعی جلوه دادن مرگ صمد به قصد حمله به صمد و یاران فدائی اش طرح می کنند. حاصل تلاش اسد بهرنگی و کاظم سعادتی در یافتن جسد صمد، در همان سال 47 نیز راه را بر اولین شایعه دشمنان مردم که گویا صمد به قصد رفتن به "شوروی" از آراز گذشته و به آن طرف رودخانه رفته است را بست و آن شایعه را بی اعتبار نمود.

پس از مرگ صمد و به دنبال جمع آوری نوشته های پراکنده صمد بهرنگی توسط یار صمیمی اش بهروز دهقانی، اسد بهرنگی نیز به نوبه خود به انتشار نامه های صمد همت گماشت و از این طریق دوستداران بیشمار او را با گوشه هائی از زندگی صمد بهرنگی آشنا ساخت. بعدها وی با تجدید چاپ کتابهای صمد و بعضاً ترجمه آنها به زبان ترکی آذربایجانی، نوشتن مقاله، انجام مصاحبه و از راه های دیگر از جمله گرد آوری تا حد مقدور همه آنچه به صمد تعلق داشت، یاد برادر و یار و یاور زحمتکشان و خلقهای ستمدیده ایران یعنی صمد بهرنگی را گرامی داشته است.

اما، یکی از پر ارج ترین اقدامات اسد بهرنگی در گرامی داشت یاد برادر و دفاع از صمد که به خودی خود به معنای دفاع از حقیقت است- چرا که زندگی سراسر مبارزاتی صمد بهرنگی تجلی روشنی از راستی و حقانیت و حقیقت می باشد- به اقدامی بر می گردد که او در سال 1370 در برخورد به نشریه " آدینه" در دوره رياست جمهوری رفسنجانی انجام داد. این نشریه در پوشش توضیح چگونگی مرگ صمد، با همکاری همان افسر همراه صمد در قتلگاه آراز یعنی حمزه فراهتی (کسی که تماس هایش با وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در آلمان، بعدها در جريان قتل نیروهای اپوزیسیون توسط مزدوران آن وزارتخانه در دادگاه میکونوس افشاء و برملا گشت)، بطور کاملاً موذیانه به اشاعه دروغ و تهمت هائی به صمد و یاران فدائیش چون بهروز دهقانی، کاظم سعادتی، علیرضا نابدل پرداخته بود- که در واقع اجرای بخشی از سیاست تازه اتخاذ شده وزارت اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی برای مقابله ایدئولوژیک با نظرات انقلابی و کمونیستی مطرح در جامعه و تخطئه شخصیت های انقلابی و کمونیست محبوب در میان مردم از طریق اشاعه دروغ و تهمت در مورد آنها بود. در این زمان اسد بهرنگی که خود نیز به خاطر انتشار اظهارات مادر صمد بهرنگی در مورد زندگی و قتل پسرش، مورد اهانت قرار گرفته بود، به نوشتن نامه های اعتراضی و افشای دروغ های منتشر شده در آن نشریه اقدام نمود. مسلماً جای تعجب نبود که آن نامه های اعتراضی که در مغایرت آشکار با خواست بخش فرهنگی وزارت اطلاعات قرار داشتند هرگز در نشریه آدینه منتشر نشوند. حتی در شماره های بعدی هم که آن سیاست بر علیه صمد و یارانش دنبال شد و اسد بهرنگی دوباره دست به اعتراض زد، باز نامه های او را منتشر نکردند. با این وجود، در اوضاع و احوال دیگری که سالها بعد در جامعه بوجود آمد، این اقدام حق طلبانه و هشیارانه اسد بهرنگی تأثیرات شایسته خود را به جای گذاشت و در افشای اغراض نشریه آدینه در اجرای خواسته های بخش فرهنگی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی برعلیه صمد بهرنگی و یاران او، نقش ایفاء نمود. عدم چاپ حتی یکی از نامه های اعتراضی او در طول سالها در نشریه آدینه به نوبه خود آشکار ساخت که سیاستی که آن نشریه تحت عنوان گویا کشف حقیقت در مورد چگونگی مرگ صمد بهرنگی براه انداخته بود از کجا آب می خورد و چگونه در راستای سیاست "باور شکنی" وزارت توطئه گر و جنایتکار جمهوری اسلامی قرار داشت.

انتشار کتاب "برادرم صمد بهرنگی، روایت زندگی و مرگ او" در سال 1378 از طرف اسد بهرنگی، اقدام ارزشمند دیگری بود که وی برای شناساندن گوشه های ناشناخته زندگی و مرگ صمد به مردم ایران انجام داد. اسد بهرنگی در این کتاب در مورد زندگی صمد از دوران کودکی تا زمان مرگ وی نوشته و تا آنجا که می توانسته برخورد های مبارزاتی و مشتاقانه مردم ایران نسبت به فرزند انقلابی خود یعنی صمد بهرنگی را منعکس کرده است. او در این کتاب از درهم آمیختگی زندگی مبارزاتی صمد با دو یار صمیمی ، همفکر، همراز و همراه او یعنی رفقا کاظم سعادتی و بهروز دهقانی نیز سخن گفته و در خلال ذکر وقایع گوناگون علاقه و عشق خود را نیز نسبت به آنها عیان ساخته است. هرچند در صفحاتی از این کتاب تلاشی دیده می شود که به طور غیر واقعی می کوشد راه مبارزاتی صمد از راه یاران فدائی او مجزا جلوه داده شود، ولی این ایراد و نقص هم باعث نشده است که واقعیت هائی که اسد بهرنگی خود در جریان آنها قرار داشته مورد کتمان قرار گیرد و می توان گفت که در مجموع اسد بهرنگی در این کتاب با امانت داری به ذکر واقعیت های مختلف در مورد زندگی و مرگ صمد بهرنگی اين گرامی آموزگار پيشرو مردم ایران پرداخته است، امری که باید بسیار مورد تقدیر قرار گیرد.

کتاب "برادرم صمد بهرنگی ، روایت زندگی و مرگ او" علاوه بر شناساندن زندگی صمد بهرنگی، در ارتباط با چگونگی مرگ او اطلاعات موثق و قابل اتکائی را در اختیار خواننده قرار داد، اطلاعاتی که مورد استفاده نگارنده این سطور نیز در نوشتن کتاب " راز مرگ صمد" در سال 1381 که اساساً در ارتباط با افشای سیاست توطئه آمیز وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی برای تخطئه شخصیت انقلابی صمد و یاران فدائی اش به رشته تحریر در آمده، قرار گرفت.

موضع حق طلبانه و ترقی خواهانه اسد بهرنگی کاملاً در لابلای صفحات کتاب "برادرم صمد بهرنگی، روایت زندگی و مرگ او" خود را عیان ساخته است و او با بازگوئی حقایق بسیار در این کتاب نشان می دهد که تا چه حد بر علیه ستمکاران و نیروهای جنایتکار بوده و تا کجا همراه مردم و دوستدار آنها بوده است، و نشان می دهد که جایگاه اسد بهرنگی به مثابه یک فعال فرهنگی و انسانی آزادیخواه و مترقی در صف توده های مبارز ایران قرار دارد.

«نامه‌های صمد بهرنگی و نامه‌های دیگران به او» و «صمد بهرنگی در آینه‌ی زمان» حاوی آلبومی از عکس های او، آخرین کتاب هائی است که اسد بهرنگی چند ماه پیش به انتشار آنها همت گماشت.

متاسفانه استبداد و ديکتاتوری و فقدان آزادی بیان در جامعه، مانع از آن بود که اسد بهرنگی بتواند در روایت زندگی و چگونگی مرگ صمد بهرنگی با دستی باز عمل نموده و گام های بزرگتری در اشاعه هر چه بیشتر میراث او بردارد. امری که وظیفه و مسئولیت یاران و دوستداران صمد بهرنگی را دو چندان می سازد. با تأکید بر اهمیت این امر و تقدیر از همه کوشش های ارزشمند اسد بهرنگی دراین زمینه، بر ضرورت تداوم راه وی در شناساندن صمد وميراث گرانبهايش تاکيد می کنم.

مسلماً نام نیک اسد بهرنگی به عنوان يکی از اشاعه دهندگان فرهنگ مردمی و تلاش گری مترقی و آزادیخواه همواره در حافظه خلقهای ایران جاودان خواهد ماند.

iran#

دوشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۹۰

تروی ديويس در خطر اعدام قرار گرفت


تروی ديويس در خطر اعدام قرار گرفت
دوشنبه, 01/08/1390 - 23:49
http://radiozamaneh.com/news/world/2011/03/28/2848

متن خبر به انگليسی از آسوشيتدپرس
http://www.forbes.com/feeds/ap/2011/03/28/general-us-supreme-court-troy-davis_8378305.html


تروی ديويس زندانی ۴۲ ساله سياه‌پوست آمريکايی پس از دو دهه حبس در سلول مرگ، در خطر اعدام قرار گرفت.

به گزارش خبرگزاری فرانسه، آخرين دادگاه تجديد نظر ديوان عالی ايالات متحده در واشنگتن، درخواست ديويس را برای محاکمه مجدد رد کرد و وی اينک در خطر اعدام قرار دارد.

تروی ديويس که خود را بی‌گناه می‌داند اينک در ايالت ويرجينا در انتظار مرگ با تزريق کشنده است.

ديويس در سال ۱۹۹۱ بر اساس شهادت شاهدان، به جرم قتل مارک مک‌فيل، پليس سفيدپوست به اعدام محکوم شد.

اسلحه‌ای که وی قتل را انجام داده، مدرک روشن و يا آثار دی‌ان‌ای که ثابت کند وی قاتل مک‌فيل بوده، به‌دست نيامده است.

در ماه اوت ۲۰۰۹ ديوان عالی دادگاه فدرال درخواست بازگشايی دوباره پرونده قتل را کرده بود. با وجود آن‌که هفت شاهد از ۹ شاهد، شهادت خود عليه ديويس را پس گرفتند دادگاه ساوانا در اوت ۲۰۱۰ به اعدام وی رأی داد.

تروی ديويس سه بار موفق شد اجرای حکم اعدام خود را به تعويق اندازد. مبارزه او عليه حکم اعدام توجه جهانيان را به وی جلب کرده است و بسياری مورد ديويس را سند تازه‌ای عليه دستگاه تبعيض‌آميز قضائی آمريکا نسبت به سياه‌پوستان می‌دانند.

از پشتيبانان نامدار تروی ديويس می‌توان به اتحاديه اروپا، جيمی کارتر، رئيس جمهور پيشين آمريکا در اواخر دهه ۷۰ ميلادی، دزموند توتو، کشيش آفريقای جنوبی و برنده جايزه صلح نوبل، و همچنين پاپ بنديکت شانزدهم اشاره کرد.

سازمان عفو بين‌الملل اعلام کرد که از رأی ديوان عالی قضائی آمريکا شگفت‌زده شده است. عفو بين‌الملل امروز گفت در مورد جرم ديويس ترديدهای بيشتری وجود دارد.

عفو بين‌الملل افزود عدم وجود شواهد روشن در اين ماجرا، «غير قابل فسخ» دانستن اين حکم از سوی ديوان عالی قضائی را قابل تعمق می‌سازد.

اکنون می‌بايست مقامات ايالت ويرجينا زمان اعدام ديويس را تعيين کنند.

از زمان اجرای دوباره حکم اعدام در سال ۱۹۷۶ در اين ايالت، تا کنون ۴۹ نفر اعدام شده‌اند. آخرين بار در ماه ژانويه اين حکم در اين ايالت به اجرا گذاشته شد.

اکنون تنها اميد ديويس کميته عفو است که بتواند مجازات اعدام را به حبس ابد تغيير دهد.

سازمان عفو بين‌الملل امروز در گزارش سالانه خود درباره اعدام‌های سال ۲۰۱۰ اعلام کرد که آمريکا با ۴۶ اعدام در رتبه پنجم کشورهايی قرار دارد که بيشترين اعدام‌های سال گذشته را داشته‌اند.

iran#

هرانا؛ محکومیت قطعی حشمت الله طبرزدی به ۸ سال حبس


هرانا؛ محکومیت قطعی حشمت الله طبرزدی به ۸ سال حبس
دوشنبه 08 فروردين 1390 ساعت 22
https://hra-news.org/00/7552-1.html

خبرگزاری هرانا - بر اساس رای دادگاه تجدیدنظر حشمت الله طبرزدی، فعال سیاسی شناخته شده و دبیر کل جبهه دموکراتیک ایران، به تحمل ۸ سال حبس تعزیری محکوم شده است.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، آقای طبرزدی از اتهام "اختلال در نظم عمومی" تبرئه شده تا حکم وی از ۹ سال حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق به ۸ سال حبس تعزیری تقلیل یابد.

پیش از این نیز حشمت الله طبرزدی بر اساس حکمی دیگر از سوی دادگاه انقلاب به ۱۱ سال حبس محکوم شده و سال‌های متمادی را در زندان به سر برده بود.
همچنین ۱۰ سال ممنوعیت از فعالیت اجتماعی ایشان از محکومیت قبلی‌اش با اتمام دوران زندان ۸ سال به جریان خواهد افتاد که باتوجه به مدت آزادی بین این ۲ محکومیت ۲ سال از ان سپری شده است.

لازم به یادآوری که بر اساس اشتباهی که مسئولان اسفندماه سال گذشته در ابلاغ شفاهی حکم به این زندانی سیاسی داشتند، محکومیت قطعی وی ۷ سال عنوان شده بود؛ چرا که با احتساب ایام بازداشت وی، در حال حاضر ۷ سال از محکومیت ایشان باقی مانده است.


iran#

حراج نامه های عاشقانه الیزابت تیلور


حراج نامه های عاشقانه الیزابت تیلور
http://www.voanews.com/persian/news/arts/AuctionLizTaylorletters-2011-3-28-118815364.html

سال ها پیش از هشت ازدواجی که بخشی از وقایع زندگی الیزابت تیلور را رقم می زند، این ستاره معروف هالیوود درزمانی که ۱۷ سال بیشترنداشت، نامه هایی را روی کاغذ صورتی با جوهربنفش برای اولین نامزد خود نوشته است که با این عنوان آغاز می شود«به عزیرترین عزیرانم».

الیزابت در تاریخ ششم ماه مه ۱۹۴۹ خطاب به نخستین عشق زندگی خود «ویلیام پاولی» می نویسد:«هرگز نمی دانستم می توان به این صورت عاشق شد. این قدرکامل و به رشد رسیده! تا امروز هیچکس را به اندازه یک سوم توهم دوست نداشته و بعد از این هم نخواهم داشت(یعنی از این جهت خیالت راحت باشد که پس از تو هیچکس دیگر را هیچوقت…هیچوقت دوست نخواهم داشت. همین و بس.)

تیلور که هفته گذشته درسن ۷۹ سالگی درگذشت درآن زمان و چندماه پیش از نخستین ازدواجش با «پاولی» نامزد بود و بیش از ۶۰ عدد از نامه های عاشقانه ای که بین ماه های مارس تا اکتبر همان سال برای او نوشته است توسط حراجی «آر آر» RR در شهر آمهرست در ایالت «نیوهمپشایر» به فروش گذاشته خواهد شد. این حراجی دوسال پیش نامه های الیزابت تیلور را از ویلیام پاولی که درحال حاضر درفلوریدا زندگی می کند خریداری کرده است.

این نامه های هرگز منتشرنشده، گوشه ای از افکار و احساسات الیزابت تیلورستاره نوجوانی که درآن زمان درحاحال تغییر و تحول بود را به نمایش می گذارد.

الیزابت در این نامه ها گاه از اضافه وزن خود شکایت دارد:«همینطور که اینجا نشسته ام و این نامه را برای تو می نویسم مشغول خوردن همه شوکولات های یک جعبه بزرگ هستم. اما واقعا باید جلوی خودم را بگیرم و از این همه پرخوری خودداری کنم.»

درهمین نامه الیزابت تیلور از امتخانات آخرسال مدرسه سخن برده است و درباره دو فیلمی که به تازگی در آن مشغول به بازی است صحبت کرده است. از «مکانی در آفتاب» و اینکه چقدر کارگردان آن را دوست دارد و از فیلمی به نام «خماری بزرگ» که او آن را فیلمی عذاب آور و کارگردان آن را غیرقابل تحمل می خواند.

اما بیش از هرچیز دیگر، الیزابت در این نامه ها درباره خود «پاولی» صحبت می کند که پسر ۲۲ ساله سفیر سابق آمریکا در برزیل است و با هیجان از او می خواهد که عشق او را باور کند و به او قول می دهد که این عشق ابدی است:«قلبم از این همه عشق به درد آمده است و وقتی به تو فکر می کنم می خواهم گریه کنم. می خواهم باتو باشم و توی چشم های آبی زیبای تو نگاه کنم و لب های شیرینت را ببوسم و می خواهم که مرا با بازوان قوی ات در آغوش بگیری…هرچه نزدیک و نزدیک تر. می خواهم همیشه و همیشه معشوق من باشی. حتی هفتاد و پنج سال بعد از ازدواجمان و داشتن یک دوجین بچه و ده ها نوه و نتیجه بازهم می خواهم معشوق من باشی.»





iran#

جمعه، فروردین ۰۵، ۱۳۹۰

فیروزه خطیبی-الیزابت تیلور درگورستان فارست لاون درهمسایگی مایکل جکسون به خاک سپرده شد


الیزابت تیلور درگورستان فارست لاون درهمسایگی مایکل جکسون به خاک سپرده شد
فیروزه خطیبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/FuneralLizTaylor-2011-3-25-118668669.html

مراسم تشییع جنازه الیزابت تیلور، روز پنج شنبه ٢٤ مارس ٢٠١١ ، کم تر از چهل وهشت ساعت پس از مرگ این ستاره سرشناس هالیوود که بیش از هرچیزبه خاطرخدمات انسانی و نیکوکارانه سال های اخیرنامش برسرزبان ها بوده است درگورستان «فارست لاون» درشهر لس آنجلس برگزار شد و جسد او طی مراسمی در آرامگاهی در نزدیکی مقبره مایکل جکسون به خاک سپرده شد.

تعدادی نزدیک به چهل تن از اعضای خانواده و دوستان الیزابت تیلور از تنها شرکت کنندگان در این مراسم خصوصی بودند و گورستان در طول مدت تشییع جنازه که کم تر ازدوساعت به طول انجامید تحت مراقبت های امنیتی شدید بود.

شرکت کنندگان درحدود ساعت ٢ بعدازظهر با ٥ لیموزین به محل آمده و از مقابل صف عظیمی از خبرنگاران که درکنار دروازه های ورودی تجمع کرده بودند رد شده و درحدود ساعت ٤ بعدازظهر بدون اعلام هرگونه اطلاعاتی محل گورستان را ترک گفتند.

اعضای خانواده الیزابت تیلور و دوستان او قرار بود تا پنج شنبه شب در یک گردهم آیی خصوصی دیگر شرکت کنند تا یاد این بازیگر اسطوره ای سینما که در سن ٧٩ سالگی به علت ایست قلبی درگذشت را گرامی بدارند.

دوستداران الیزابت تیلورنیز هم زمان درنزدیکی بولوار هالیوود در خیابان «آیوار» صدها شاخه گل ، شمع های روشن و یادمان های کوچک و بزرگ دیگر را بر روی ستاره برنزی او قرار دادند و از ساعات بامدادی روز چهارشنبه که خبر درگذشت تیلورپخش شد تا کنون، ستاره او را به یک زیارتگاه تبدیل کرده اند.

درمحل دیگری نه چندان دورتر ازاین بلوارمعروف درهالیوودغربی، در اطاق مخصوص افراد خیلی مهم VIP بار معروف «ابی» Abbey نیز مجموعه ای از شمع های روشن درکنار عکس های الیزابت تیلور قرار گرفت. «ابی» که یکی از بزرگ ترین و شیک ترین مراکز گردهم آیی همجنسگرایان درهالیوود به شمار می رود از بارهای مورد علاقه الیزابت تیلور بود که اغلب با دوستان خود به آنجا می رفت.

شب گذشته بار «ابی» مارتینی تازه ای را به نام «مخمل آبی» (نام یکی از فیلم های اولیه الیزابت تیلور) به مشتریان خود معرفی کرد که درطول آخرهفته آینده به یاد الیزابت تیلور فروخته خواهد شد و تمام عواید آن به بنیاد پیکار با بیماری ایدز که الیزابت بنیان گذار آن بوده است اهدا خواهد شد. هم چنین در «نیوزیوم» شهر واشنگتن دی سی ، روزنامه «میریاد» Myriad که یک نشریه مخصوص همجنسگرایان است به نمایش گذاشته شده است که روی جلد این هفته آن به تصویری از الیزابت تیلور اختصاص داده شده است.

تعجیل دربه خاک سپردن الیزابت تیلور به این دلیل بوده است که این مراسم طبق رسوم یهودیت برگزارمی شد. الیزابت تیلور در سال ١٩٥٨ چند ماه پیش از ازدواج با «مایک تاد» تصمیم گرفت تا مذهب خود را از مسیحیت به یهودیت تغییر دهد. اما انجام این پروسه تا سال ١٩٥٩ و پس از مرگ نابهنگام «تاد» در یک سانحه هوایی به طول انجامید.

مایکل جکسون، یکی از نزدیک ترین دوستان الیزابت تیلورکه در سال ٢٠٠٩ درگذشت درآرمگاه بزرگ دیگری در گورستان فارست لاون به خاک سپرده شده است.



iran#

فيروزه خطيبی-«ابرقهرمان ها»موضوع دو نمایشگاه هم زمان آثار هنری تازه ایرانی درتهران و لس آنجلس


«ابرقهرمان ها»موضوع دو نمایشگاه هم زمان آثار هنری تازه ایرانی درتهران و لس آنجلس
فيروزه خطيبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/GalleryTehranLosAngeles-2011-3-25-118681019.html

«قهرمان من: آثارهنری مدرن و تازه از ایران» نمایشگاهی است از آثار عکاسی و نقاشی ٣١ هنرمند ایرانی که هم زمان در گالری «مورونو کیانگ» لس آنجلس و گالری «آران» تهران به نمایش درآمده است.

منتقدین هنری شهر لس آنجلس معتقدند که دست اندرکاران این دونمایشگاه، زمان مناسبی را برای برگزاری این نمایشگاه انتخاب کرده اند. نمایشگاهی که برگزاری آن با وقایع، خیزش ها و انقلاب های گوناگون خاورمیانه هم زمان شده است و این سئوال را از ورای وقایع دردناک اما به شدت ضروری جریان یافته در این کشورها پیش می آورد که «قهرمان یا «ابرقهرمان»های واقعی چه کسانی هستند؟ چه کسانی باید برما حکومت کنند و چگون می توان از قید فساد، سرکوب و تجاوز روزانه به حقوق بشری که این حکومت ها بوجود آورده اند رهایی یافت؟»

«نازیلا نوع بشری» مدیر گالری «آران» مجموعه وسیعی از آثار هنری که در توصیف کلمه «قهرمان» و «ابرقهرمان» سنت شکنی کرده اند را در کنار هم قرار داده است. این آثار هم چنین روش های هوشمندانه ای که هنرمندان نقاش وعکاس درایران امروز از طریق آن پیام های پربار خود را القاء می کنند را به نمایش می گذارد.

«نازیلا نوع بشری» از این هنرمندان که اغلب آن ها در داخل مملکت زندگی می کنند خواسته است تا در رابطه با موضوع «ابرقهرمان ها» هرکدام دو کار هنری برای هریک از دو گالری در تهران و لس آنجلس عرضه کنند. درنتیجه این هنرمندان هریک یا دو کارمختلف هنری و یا دو کپیه از روی یک کارهنری در رابطه با موضوع نمایشگاه را ارائه کرده اند. آن دسته از هنرمندانی که دو کار مختلف ارائه داده اند در آثار خود به به تفاوت هایی که میان دو فرهنگ تهران و لس آنجلس وجود دارد توجه داشته اند. برای مثال، نمایش تندیس برنزی به نام «عمامه» اثر «بهداد لاهوتی» در لس آنجلس یک پدیده کاملا معمولی است که یک سرپوش مذهبی را به شکل تازه ای به نمایش گذاشته است اما همین اثر در گالری تهران می تواند به عنوان «بی احترامی به یک نماد مذهبی» تبدیل به مسئله ای جنجالی و جنجال برانگیز با پیامدهایی غیرقابل پیش بینی شود.

تصویر دیگری به نام «مرد عنکبوبی» اثر «سیامک فیلزاده» که در آن یک مردعنکبوتی بادکنکی بزرگ که برجستگی هایی در قسمت های سکسی بدنش بوجود آمده در هوا شناوراست اثر دیگری است که در لس آنجلس کاملا قابل قبول و تهران به هیچوجه قابل نمایش نیست.

نقاشی دیگری اثر «مریم امینی» از روی آلات تناسلی یک مرد و عکس یک قیچی که پشت آن در یک جعبه آینه کوچک قرار گرفته یکی دیگر از این آثارهنری است که هرچند در لس آنجلس به عنوان یک اثر هنری جالب توجه به آن نگاه می شود اما در تهران نمایش آن غیرممکن است.

هنرمندان دیگر این دو نمایشگاه به این مسائل اجتماعی و سیاسی از دیدگاه های دیگری نگاه کرده اند. «نسیم داوری» دراثرنقاشی خود به نام «تولد» تصاویر تودرتو و به هم پیوسته ای از یکی از خدایان «ازتک» با نقد و انتقاد از بنیادگرائی و تبعیضات جنسی و جنسیتی را روی یک بوم واحد درهم آمیخته است. آرش فائز نکاتی از تاریخ را با عکس هایی از آرشیوهای موجود به نمایش گذاشته است که حقیقت برخی از «ابرقهرمان» های زمان های گذشته را برملا می کند. ابرقهرمان های منفوری چون هیتلر و یا حتی مائوتسه تونگ.

برخی دیگر از هنرمندان هم تحت تاثیرداستان های قدیمی ایرانی بوده اند. در نقاشی های ظریف «نازنین پوینده» مردی که یک تاج طلائی به سر دارد روی کوهی از زباله نشسته است. شخصیت مرد تاج به سر شباهت هایی به کاراکترهای انیمیشن ژاپنی دارد اما سلاح ها و تاج او به شخصیت های ایران باستان نزدیک تر است.

درمقابل همه این ها، بسیاری دیگر از این هنرمندان به تماشاگر آثارخود نشان می دهند که «ابرقهرمان ها» امروز همان مردم عادی کوچه و خیابان هستند. «نیوشا توکلیان» زنی را نشان می دهد که حجاب سیاهی برتن و دستکش های مشت زنی قرمز شفافی به دست دارد. کار دیگری از سهند حسامیان تصویری از خود نقاش را روی ماسکی نشان می دهد که نیمی از آن شکل یک زره را به یاد می آورد و نصف دیگر آن از یک توپ شیشه ای دیسکو ساخته شده است. نام این اثر «من در نقش شیر درنقش قهرمان»است.

البته همه آثار نمایشگاه قابل توجه نیست اما با درنظرگرفتن تعداد هنرمندان و تعداد کارهای عرضه شده این مسئله چندان اهمیت ندارد. مهم این است که این هنرمندان هنوزهم براین باورند که می توانند با استفاده از طبعی ظریف و شیوه های زیرزمینی هنرخود را به دیگری القاء کنند.

«شارون میزوتا»یکی از منتقدین هنری لس آنجلس که در جلسه گشایش نمایشگاه حضور داشت می گوید: «مسئله جالب در این است که ببینیم آیا برخی ازاین ابرقهرمان های خود ساخته در خاورمیانه همچنان سقوط خواهند کرد و یا این که راه های ارائه هنرهای زیرجلکی و یواشکی زیرزمینی ادامه پیدا خواهد کرد.»


iran#

مصدق مردی پیشگام تر از زمانه خویش


ارسالی دکتر حميد اکبری

مصدق مردی پیشگام تر از زمانه خویش
http://drmossadeghneiu.wordpress.com/


گزارش برگزاری کنفرانس بررسی چگونگی و روش‌های دستیابی به دموکراسی در ایران به مناسبت شصتمین سالگرد نخست وزیری دکتر محمد مصدق

Naming Dr. Mossadegh Room at Northeastern Illinois University
کیان امانی – گزارش و عکس ها

کنفرانس بررسی چگونگی و روش‌های دستیابی به دموکراسی در ایران به مناسبت شصتمین سالگرد نخست وزیری دکتر محمدمصدق به همت بنیاد دانشگاهی دکتر محمد مصدق و مرکز چند فرهنگی آنجلینا پدروسو از دهم تا دوازدهم مارچ در دانشگاه نورت ایسترن ایلینوی شهر شیکاگوبرگزارشد. در این کنفرانس تنی چند از اساتید دانشگاه های امریکا، فعالان سیاسی، دانشجویی و حقوق بشر درباره ویژگی های دوران صدارت دکتر مصدق و شرایط امروزین جنبش دموکراسی خواهی در ایران سخنرانی و تبادل نظر کردند.

در اولین نشست روز اول این کنفرانس دکتر حمید اکبری، ماتیو فرزانه، کی مای کانگ و مایورا استفنز درباره چشم انداز انتقال مسالمت آمیز به دموکراسی در ایران و برمه گفتگو کردند.

در دومین نشست کنفرانس بررسی چگونگی و روش‌های دستیابی به دموکراسی در ایران، کریس توفولو، سانگمین بای، دیوید لمن و ماتیو فرزانه میزگردی با موضوع امکانات صلح جهانی: کشورها، گروه‌های غیر دولتی و جنبش های اجتماعی برگزار کردند و در ادامه آماندا رسپس، فرهنگ فرید و بابک رحیمی درباره کارکرد رسانه های اجتماعی و تغییرات غیر خشونت آمیز سخنرانی و تبادل نظر کردند.

قدرت تصویر برای تغییرات اجتماعی موضوع میزگرد پایانی روز اول این کنفرانس با حضور رضا دقتی عکاس شناخته شده ایرانی به همراه کریستی میلر و ریاست دانشگاه، خانم دکتر شارون هاس بود.

در دومین روز کنفرانس، بررسی چگونگی و روش‌های دستیابی به دموکراسی در ایران به مناسبت شصتمین سالگرد نخست وزیری دکتر محمد مصدق، مورا استفنز، مارک متاینی وکی مای کونگ به بررسی روش های مبارزه غیر خشونت آمیز گاندی و کارکرد آن در ایران، برمه و خاورمیانه پرداختند.

در میزگردهای عصر گاهی این کنفرانس ماتیو فرزانه، الیس آرباخ، میثاق پارسا و فریبا زرینه باف به ارزیابی جنبش سبز و حقوق بشر در ایران در چارچوب جنبش های کنونی و تاریخی در خاورمیانه پرداختد.

نشست بعدی دومین روز کنفرانس با سخنرانی رضا دقتی، هرمین والی زاده، یاسمین رینی، مایکل آنزیک در میزگردی به ریاست آذر خونانی تحت عنوان اهمیت نمادین دکتر مصدق برای استقرار دموکراسی در ایران همراه بود.

رضا دقتی عکاس شناخته شده ایرانی درباره ی اهمیت سمبولیک دکتر مصدق گفت: مصدق را نباید تنها به عنوان یک شخصیت تاریخی نگاه کرد بلکه باید وی را به عنوان چهره ای که راه او همچنان ادامه دارد و کسی که از زمانه خودش جلوتر بود دید. به یاد داشته باشیم که می گویند برخی از مردم از زمان خودشان جلوتر بودند و به نظرم مصدق هم از جمله آن افراد بود. من به یاد می آورم که در زمان کودکی‌ام می گفتند مصدق از زمان خودش جلوتر بود و افکار مصدق اهمیتش در این است که نگاه اش به آینده بود.

وی افزود: تاریخ ما کسانی چون مصدق را که برای آزادی مبارزه کردند، از لحاظ جسمی نابود شدند، به زندان افکنده شدند و یا کشته شدند اما راهشان نمرده است را بزرگ خواهد داشت.

این خبرنگار عکاس و فعال حقوق بشر در ادامه به نقل خاطره ای از احمد شاه مسعود پرداخت و گفت: در شرایطی که مسعود و یارانش در محاصره بودند و وضعیت آذوقه آنها در محدودیت شدید بود مسعود به من گفت برای بازدید از مکانی همراه آنها بروم و آنجا دیدم که عده قابل توجه ای از نیروهایش در جبهه به تمرین و آموزش کارهای پلیس و انتظامات مشغول بودند. تعجب کردم که در حال جنگ این آدم ها در آنجایند و مشغول چنین آموزشی هستند و دلیل چنین کاری را پرسیدم. احمد شاه مسعود در جواب گفت: دفعه قبل که کابل را گرفتیم آمادگی حفظ آن را نداشتیم و این نیروها را برای روزی که کابل را مجددا بازپس بگیریم به عنوان نیروی پلیس تعلیم می دهیم.

رضا دقتی افزود: این را گفتم که آینده نگری را فراموش نکنیم ما باید برای آینده آماده شویم تا وقتی که جمهوری اسلامی سقوط کرد، آماده باشیم. مصدق حرفهایی می زد که ما الان به آن حرف ها در منطقه می رسیم. شرایط امروز به گونه ای است که ما متوجه می شویم مصدق واقعا چه می خواست. الان کل منطقه خاورمیانه همان چیزی را که مصدق می خواست فریاد می زند اما آن کودتا باعث شد که کشورهای غربی به چپاول ثروت منطقه دست بزنند.

در ادامه این جلسه هرمین ولی زاده وکیل و حقوقدان ساکن آمریکا درباره اهمیت نمادین دکتر مصدق برای استقرار دموکراسی در ایران گفت: من از خانواده‌ای میایم که پیشینه ای سیاسی دارد و با مصدق و کودتای بیست و هشت مرداد آشنایی کامل دارد.

وی افزود: اندیشه مصدق نماد دموکراسی ایده‌آل برای ایران است. او ملی‌گرا بود، عاشق مردم اش بود، مصدق معتقد به برابری بدون در نظر گرفتن موقعیت اجتماعی، جنسیت یا هرگونه وابستگی مذهبی و سیاسی بود و به آزادی سیاسی، انتخابات آزاد و مطبوعات آزاد اعتقاد داشت و در عین حال نمی‌خواست به بت تبدیل شود.

فراموش نکنیم که مصدق این‌ها را برای موقعیت اجتماعی شصت سال پیش جامعه ایران می خواست. زمانی که جامعه ایرانی به‌خصوص زنان بی‌سواد بودند و مانند ما به اینترنت و شبکه‌های اجتماعی دسترسی نداشتند و با دنیای بیرون در ارتباط نبودند. حتی در آنزمان در آمریکا با سیاهان مانند شهروندان درجه دو برخورد می شد. فراموش نکنیم که در حال حاضر آموزش و پرورش ، فن آوری ، و تجربیات تاریخی ما به نفع ماست و دیگر از بقیه دنیا جدا نیستیم و معتقدم مستحق بدست آوردن آزادی و دموکراسی هستیم.

در ادامه این نشست یاسمین رینی مدیر برنامه‌های آسیایی در مرکز آنجلینا پدروسو برای امور چند فرهنگی دانشگاه نورت ایسترن ایلینوی سخنرانی کرد.

یاسمین رینی گفت: زمانی که من در جنوب هندوستان زندگی میکردم در منطقه ما تا فرسنگ ها هیچ وسیله نقلیه یا محصولات تکنولوژی مانند تلفن یا وسایل دیگر دیده نمی‌شد اما من از همان زمان با نام مصدق آشنا بودم. پدرم از دوستداران و طرفداران وی بود و برای ما خیلی جالب بود که یک ایرانی نفت ایران را ملی کرده و بریتانیا را وادار به پذیرش شکست دیگری کرده است.

مایک آنزیک دانش آموخته دانشگاه نورت ایسترن ایلینوی سخنران بعدی نشست بررسی اهمیت نمادین مصدق برای استقرار دموکراسی در ایران بود و در آغاز سخنانش خود را تحت تأثیر دکتر مصدق دانست و گفت: من به شدت تحت تأثیر مصدق و استقامت و پایداری او هستم و کتاب «همه مردان شاه» را به خاطر وی چند بار خوانده‌ام.

در ادامه از منصوره صبوری فیلم ساز مستقل ساکن بوستن به خاطر کوشش های اجتماعی که وی در شیکاگو برای ایران انجام داد قدردانی شد. دکتر حمیداکبری درباره این فیلمساز مستقل گفت: دوست داشتم منصوره صبوری روزی به شیکاگو بازگردد و بداند که ما قدردان همه تلاش‌های او در سالهای گذشته هستیم. کاری که صبوری میکرد در‌واقع پیروی از افکار مصدق برای کمک به دیگران بود و وی همیشه در کمک به دیگران پیشقدم بود.

کیانوش سنجری فعال حقوق بشر و زندانی سیاسی پیشین از خاطرات خود در ایران درباره خواندن کتاب های مربوط به مصدق و نیز روزهایی که به احمد آباد می رفتند سخن گفت. وی گفت: تفاوت آنچه در کتابهای درسی جمهوری اسلامی و آنچه در کتابهای آزاد بود حقیقت دکتر مصدق را به مردم نشان می داد.

سپس رضا مهاجری نژاد در باره ی چگونگی آشنای اش با دکتر مصدق سخن گفت و درباره اهمیت و شناخت دانشجویان کشورهای دیگر با رهبر نهضت ملی شدن نفت گفت: زمانی من و تعداد دیگری از دانشجویان کشورهای مختلف در کالیفرنیا تصمیم گرفتیم عده ای از شخصیت‌های بین المللی را الگوی دانشجویان کنیم اما چون خودم دکتر مصدق را خیلی دوست دارم نخواستم نظر بدهم ولی دوستان غیر ایرانی سه شخصیت بین المللی ماندلا، گاندی و همچنین دکتر محمد مصدق را انتخاب کردند.

وی افزود: مصدق را باید جدا از هر گروه و جناح دید و خط مشی مصدق را می‌توان در تمام مبارزات دانشجویی و آزادی خواهانه سالهای اخیر دید.

کوروش صحتی فعال دانشجویی و دیگر زندانی سیاسی پیشین حاضر در جلسه گفت: در زمانی که محصل بودم کتاب‌های درسی ما چهره دکتر مصدق را به گونه‌ای نشان می‌داد که پیر مردی بوده که به حرف‌های آیت الله کاشانی توجه نمی کرده و دچار اشتباه می‌شده اما همین تصویر باعث تحریک من شد که واقعیت را بدانم و درباره وی مطالعه کنم.

وی افزود: فکر می‌کنم هر کسی با مطالعه تاریخ متوجه شود که دکتر مصدق یکی از افراد بزرگ تمام تاریخ ایران باشد. کسانی که به مردم ایران خدمت کرده‌اند هرگز در تاریخ فراموش نمی شوند.

در پایان نشست اهمیت نمادین مصدق برای استقرار دموکراسی در ایران امیر سلطانی مدیر اجرایی بنیاد امید برای ایران درباره نحوه آشنایی اش با دکتر مصدق گفت: من از طریق دایی‌ام با دکتر مصدق آشنا شدم. وی عاشق دکتر مصدق بود و عمیقاً وی را دوست داشت. زمانی که دکتر مصدق در راس کار بود دایی‌ام که نوجوان دوازده ساله‌ای بود بدون اجازه خانواده اش به تظاهرات رفته بود و این باعث شد خانواده به بهانه تحصیل وی را به آمریکا بفرستد و این مصادف شد با سقوط دولت دکتر مصدق و هر وقت من ایشان را می‌دیدم به نظرم میامد که وی در یک تبعید خودساخته به سر می‌برد و دردی همه وجودش را گرفته ولی عشق به آزادی و عشق به وطن در دکتر مصدق در وجود دایی‌ام شکل گرفته بود و وی باعث آشنایی من و علاقه ام به دکتر مصدق شد.

در روز پایانی کنفرانس شصتمین سالگرد نخست وزیری دکتر محمد مصدق که دوازدهم مارچ در شهر شیکاگو برگزار شد، منیژه مرعشی، رضا مهاجری نژاد، کیانوش سنجری و کوروش صحتی در میزگردی به مدیریت میثاق پارسا به بررسی تأثیر جنبش های اجتماعی در ایران و چگونگی سازماندهی مؤثر در این جنبش ها برای دستیابی به دموکراسی سخنرانی کردند.

در این میزگرد منیژه مرعشی پژوهشگر مطالعات زنان از دانشگاه ایلینوی شیکاگو گفت: پس از پیروزی انقلاب زنان با قوانین سرکوبگری مواجه شدند که بخشی از مردان جامعه روشنفکری ایران با بهانه اینکه مسایل مهمتری پیش روی ماست با آن همگام شدند و خواست های زنان را غیر ضروری و به آینده موکول کردند اما زنان همچنان با سختی‌های فراوان به کارهایشان و در عین حال به تحصیل پرداختند و همین به رشد زنان در سراسر کشور کمک کرد و این به نظرم اهمیت بسیار زیادی دارد.

اگر در زمان شاه تحصیلات عالی مربوط به طبقه بالای جامعه بود انقلاب و محدود کردن زنها در امور اجتماعی کمک شایانی به پرداختن زنان طبقه متوسط و بدنه جامعه به تحصیلات عالیه کرد و زنان مذهبی و غیر مذهبی به نوعی در مقابل هم قرار گرفتند و در دوران اصلاحات این مسیله با اصلاحات در هم آمیخته شد و اهمیت این در آن است که امروز اینها در کنار هم کار می‌کنند و بر هم تأثیر می‌گذارند و در نهایت تأثیر آن را بر جنبش سراسری مردم ایران مشاهده می کنیم.

در ادامه این میزگرد کیانوش سنجری ضمن سپاس از دکتر حمید اکبری برای برگزاری این کنفرانس گفت: برگزاری چنین جلساتی برای ما که خارج از ایران هستیم یادآور این نکته است که وطنمان گرفتار چه مشکلاتی است و تمامی جنبش های آزادی خواهانه مردم ایران طی سال‌های گذشته مدیون همه زنانی است که به خاطر کوتاهی شلوار یا روسریشان در اداره اماکن شلاق خورده اند مورد توهین قرار گرفته‌اند اما مبارزه را ترک نکرده اند و یک مبارزه نانوشته را هر روز در خیابانها شاهد هستیم.

وی همچنین در باره نقش دانشجویانی که با از خودگذشتگی به مبارزه در راه آزادی و دموکراسی

پرداخته اند اشاره کرد و گفت: دانشجویانی مانند مجید توکلی … و اکبر محمدی جانباخته راه آزادی هرگز نبایند فراموش بشوند.

دانشجویانی که در انتخابات سال هشتاد و شش در ستادهای آقایان کروبی و موسوی شرکت داشتند این تأثیر را بر آقایان گذاشتند که مثلاً آقای کروبی آمد و به دولت به خاطر دانشجویان ممنوع التحصیل اعتراض کرد و در فیلم تبلیغاتی موسوی بخشی از زنان جلوی دوربین آمدند و مطالبات زنان را خواستار شدند. در‌واقع دانشجویان و زنان این دو کاندیدا را مجاب کردند که به خواسته هایشان توجه کنند. سماجت و شجاعت زنان و دانشجویان و جنبش های دانشجویی باعث شد شعارهای انتخاباتی کسانی که مردان نظام بودند تغییر کند و حالا حتی در بیانیه های کروبی و موسوی هم شاهد مطالبات دانشجویان و زنان هستیم و در بدنه این جنبش شاهد حضور زنان و مردانی از طبقات و نگرش‌های مختلف هستیم و این جنبش جنبشی نیست که رژیم توان محدود کردن یا سرکوب آن را داشته باشد.

کوروش صحتی زندانی سیاسی و فعال پیشین دانشجوئی نیز سخنانش را با گرامیداشت یاد دکتر محمد مصدق آغاز کرد. صحتی گفت : هم حکومت شاه و هم حکومت جمهوری اسلامی سعی در به فراموشی سپردن نام و راه مصدق کردند ، اما همانطور که در ۱۴ اسفند ۱۳۵۷ در اولین سالگرد درگذشت مصدق پس از انقلاب ۵۷ آن جمعیت عظیم در احمد آباد و بر سر مزار وی حاضر شد امروز هم مصدق جایگاه ویژه ای در میان جوانان آزادیخواه ایرانی دارد.

صحتی افزود: دکتر مصدق در مجلس چهاردهم شورای ملی گفت که نجات وطن عظیمترین و عالیترین قانون است. من فکر میکنم که جوانانی که امروز در خیابانهای ایران فریاد آزادی سر میدهند هم بخوبی این درس را آموخته اند که هر قانونی که ملت و کشور را به سمت سقوط و نابودی ببرد را باید زیر پا گذشت. امروز ایرانیان آزادیخواه فریاد مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای سر می دهند چرا که نجات کشورو سرنگونی استبداد را مهمترین وظیفه خود میدانند.

وی سپس به بررسی تحولات جنبش دانشجویی طی سالهای گذشته پراخت و گفت: هر وقت تحرکات اعتراضی دانشجویان زیاد می‌شود، سرسپردگان ولایت فقیه هم دچار ترس می شوند و هم حملات خود را به دانشجویان معترض شدت می بخشند. به طور مثال بعد از دور جدید اعتراضات پس از بیست و پنج بهمن ماه روزنامه کیهان بلندگوی تبلیغاتی آقای خامنه ای با یک مقام ناشناس امنیتی بلندپایه مصاحبه‌ای کرد و وی گفته بود ما هر چه می‌کشیم از دانشجویان است و ریشه تمام بحران های نظام را دانشجویان دانسته بود. در‌واقع دانشجویان موتور متحرک تمام جنبش های اعتراضی هستند.

سپس رضا مهاجری نژاد دانشجوی دوره کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه ایالتی سانفرانسیسیکو و زندانی سیاسی پیشین گفت: هر چه زمان می‌گذرد و هر چه از مبارزات می‌گذرد به این امر اعتقاد بیشتری پیدا می‌کنم که شصت سال پیش دولتی در خاورمیانه بر سر کار آمد که به جدایی دین از سیاست و آزادی‌های فردی و آزادی رسانه‌ها اعتقاد داشت و از احزاب مخالف خود هم استقبال میکرد و حتی به لغو حکم اعدام توجه داشت و مسیله حقوق بشر تا این اندازه برایش مهم بود و این برای من خیلی قابل احترام است. مصدق مردی بود که از مشرق زمین درخشید و حتی مرد سال آن روزگار شد و به ما ایرانیان عزت بخشید اما متأسفانه امروز حتی رفتن به احمد آباد و آوردن نام مصدق بر زبان جرم است.

هیچ الگویی بهتر از الگوی دکتر مصدق را در ایران پیدا نمی‌کنیم که توامان به جدایی دین از حکومت و در عین حال به دموکراسی بپردازد آنهم در فضای جامعه آنروز ایران.

خاطرم هست زمانی که در زندان توحید بودم آقای ناطق نوری در یکی از سخنرانی‌های پیش از نماز جمعه گفت خطر اصلی گروه‌ها و احزاب مخالف نیستد خطر اصلی ملی گرایی جوانان است و جالب است که دکتر مصدق زمانی که مبارزه را آغاز می‌کند افراد گروه‌ها و احزاب مختلف آنروز همه در جبهه ملی جمع می‌شوند و به اصول دکتر مصدق باور دارند و کسی مانند خلیل ملکی در بیست و پنجم مرداد به دکتر مصدق می‌گوید راهی که شما می‌روید به جهنم ختم می‌شود اما من تا جهنم هم با شما خواهم آمد.

امروز هم معتقدم مسیله ای مانند به وجود آمدن جنبش سبز خیلی زودتر از این‌ها می‌توانست پیش بیاید اما مسایلی مانند یازده سپتامبر و نوع برخورد دولت ها با جمهوری اسلامی این امر را به تأخیر انداخت و اکنون شاهد به وجود آمدن پدیده‌ای به اسم احمدی نژاد و قدرت گرفتن نیروهایی مانند سپاه پاسداران هستیم و مجموعه این اتفاقات ضربه بزرگی به جنبش دانشجویی ایران زد. حتی متأسفانه امروز شاهد تحریف جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران توسط عده‌ای از اصلاح طلبان هستیم.

دومین میزگرد روز پایانی کنفرانس به مدیریت لادن یزدیان و با حضور شبنم اسداللهی، بابک رحیمی و آماندا رسپس به نقش شبکه های اجتماعی اینترنتی و شبکه های مستقل در سازماندهی برای دموکراسی پرداخت.

بابک رحیمی استاد مطالعات ایرانی و اسلامی دانشگاه سان دیه گو گفت: موضوع شبکه های اجتماعی الزاما مختص شبکه های اینترنتی نیست و حتی روابط اجتماعی می تواند تبدیل به شبکه های اجتماعی شود. اشتباهی وجود دارد که خیلی ها فکر می کنند تکنولوژی اطلاعاتی وسیله ای است که یا می توان از آن به نفع خود استفاده کرد یا با سرکوب مردم مانع شد تا از طریق آن به دموکراسی دست نیابند. به نظر من تکنولوژی اطلاعاتی را باید در یک فضای عمومی دید. تصور کنید در یک پارک اتفاقات و گفتگوهای گوناگونی را می بینید مثلا عده ای مشغول غیبت هستند عده ای از بازنشستگان مشغول گفتگو هستند عده ای بحث سیاسی می کنند و غیره. اگر همه این اتفاقات را در نظر بگیرید همان پارک تبدیل می شود به یک شبکه اجتماعی پیچیده با صدا ها و چهره های مختلف. حالا شما این تصویر را ارتباط دهید به اینترنت. این هم مانند همان است با یک تفاوت اساسی و آن این است که در اینترنت شما آن فضای عمومی را می توانید به شکل دلخواهتان تغییر دهید. بهترین مثال فیلم آواتار است که دیدیم به چه زیبایی واقعیت را تغیر داده و به یک واقعیت جدید تبدیل کرده بود. اینکار در یک پارک عمومی بسیار مشکل است اما در اینترنت به راحتی امکان پذیر است.

دو نگاه کلی درباره تکنولوژی مدرن وجود دارد. یکی این است که دیدیم بعد از انقلاب صنعتی در اروپا رواج پیدا کرد و آن این است که جوهر تکنولوژی آزاد کننده است. این نیروی آزاد کننده می تواند اقتصادی سیاسی و غیره باشد. نگاه دیگری هم وجود دارد که منفی است و باز هم در اروپا شکل گرفت و تکنولوژی را ابزاری برای سلطه و قدرت می داند.

به نظر من اینترنت آزاد کننده است و میبینیم که در ایران تبدیل به آلترناتیوی برای مردم می شود که در آن حرفشان را بزنند. این را ما بعد از انتخابان و به وجود آمدن جنبش سبز در ایران دیدیم.

بعد از انتخابات اینترنت نقش شفاف سازی در ایران داشت و اتفاقات را به کمک ابزاری مانند موبایل در عرض مدت کوتاهی به شبکه های تلویزونی مانند سی ان ان فرستاد و دولت را مجبور به جوابگویی می کند.

اینترنت به نظرم جنبش های اجتماعی را طولانی تر می کند و بعد از سرکوب هم می بینیم که جنبش ها به زندگی خود ادامه می دهند و حتی قوی تر هم می شوند.

وی افزود: فراموش نکنیم که همین نقش را دولت ها هم می توانند برای مقابله با مردم در پیش بگیرند و حتی نظارت بر کار اپوزوسیون را گسترش می دهند. اینترنت منبع اطلاعاتی مهمی است که دولت ها هم از آن استفاده می کنند و در کشوری مثل ایران که اینترنت وابسته به دولت است اعمال محدودیت بیشتر می شود.

شبنم اسداللهی مجری و برنامه ساز مستقل رادیو در اوتاوا نامه ای را که نوشته یکی از اعضای جنبش بی رنگ ایران را خواند. نویسنده این نامه به نقل اتفاقی پرداخته بود که نقش شبکه های اجتماعی در برخورد با قوانین تبعیض آمیز برای زنان و اعمال محدودیت ها توسط همسرانشان برای مواردی مثل تحصیل می پرداخت. نویسنده این .نامه با زن دانشجویی که همسرش مخالف تحصیل او بود روبرو شده بود.

در ادامه این نشست آماندا رسپس دانشجوی رشته ارتباطات در زمینه بهداشت زنان و امید حبیبی نیا در سوییس از طریق اسکایپ به بررسی نقش شبکه های اجتماعی اینترنتی و رسانه های مستقل پرداختند.

امید حبیبی نیا روزنامه نگار ساکن سوییس گفت: مبارزه برای دستیابی به دموکراسی برای جوانان به امری ضروری تبدیل شده است اما سال گذشته در ایران جوانان دسترسی به هیچ تاکتیک عملی و یا حتی رسانه مستقلی نداشتند که هدایتشان کند یا چشم اندازهای آینده را برایشان ترسیم کند و از سویی با اصلاح طلبانی روبرو بودند که خواستار حضور در چارچوب نظام اسلامی بودند و از طرفی فرصتی تاریخی برای دستیابی به دموکراسی را در حال از دست رفتن می دیدند. در این میان نقش رسانه های اجتماعی مانند فیسبوک و تویتر در بین جوانان گسترش یافت و بلافاصله به مکانی برای تبادل نظر بیش از صدها هزار نفر از معترضین شد.

آخرین میزگرد کنفرانس بررسی چگونگی و روش های دستیابی به دموکراسی با سخنرانی رضا دقتی، سیروس بینا، امیر سلطانی، لادن یزدیان، به مدیریت دکتر حمید اکبری با موضوع چشم انداز دموکراسی در ایران: ارمغان دموکراسی برای ایران چیست آغاز شد.

در آغاز دکتراکبری اعلام کرد که این کنفرانس با یاد محمد علی کشاورز صدر و در تقدیر از هوشنگ کشاورز صدر برگزار شده است. وی از خدمات بی شمار خانواده کشاورز برای اعتلای نام مصدق و در راه آزادی و دموکراسی در ایران تقدیر نمود.

سخنران بعدی دکتر سیروس بینا استاد ممتاز رشته اقتصاد دانشگاه مینه سوتا گفت: پیش از این بالغ بر بیست ساعت درباره دکتر مصدق در رادیو آزادگان سخن گفته ام. می دانیم که از زمان مشروطیت افراد بزرگی وجو داشته اند که گرایش های سیاسی مختلفی هم داشته اند اما چرا مصدق نماد و سمبول مبارزات آزادی خواهانه می شود؟ مصدق کارهای به واقع اساسی کرده است اما برای بررسی این موضوع باید بازگردیم به صدر جنبش مشروطیت. جنبش مشروطه خواهی دو هدف عمده داشت، یکی مردم گرایی و دموکراسی خواهی بود و دوم خواهان استقلال بود. این دو هدف توامان هستند و جدایی ناپذیرند. بر این اساس ما می توانیم حرکت بزرگ دکتر مصدق را در زمان نخست وزیری اش ارزیابی کنیم. ملی شدن نفت توسط مصدق ارتباط مستقیم داشت با استقلال خواهی و دموکراسی خواهی مصدق برای مردم ایران. مصدق شصت سال پیش این کار را کرد و باید به عنوان یک سمبل جهانی ضد امپریالیسم شناخته شود. مصدق حق تعیین سرنوشت را فقط برای مردم ایران نمی خواست بلکه این را برای مردم شمال آفریقا، برای مردم آمریکای جنوبی و برای همه ملل جهان می خواست.

رضا دقتی در ادامه این نشست گفت: ما باید بتوانیم ابزار جنگ را به گونه ای که لازم است آماده کنیم. فعلا این جنگ به یک ابزار مهم احتیاج دارد و آن ابزار رسانه است. پس از انتخابات بیش از دویست روزنامه نگار از ایران خارج شده اند که بیشتر آنها از وضعیت خوبی برخوردار نیستند و ما یکی از مهمترین ابزار این جنگ را از دست داده ایم. بنابراین ایجاد رسانه برای این جنگ بسیار ضروری است. ما نیازمند رسانه هستیم تا بتوانیم با رژیم مقابله کنیم وقتی آنها هکر استخدام می کنند ما هم باید مقابله به مثل کنیم.

وی افزود: خیلی زجر آور است که شخصیتی مانند دکتر مصدق که به نظر من حتی پیشگام تر از گاندی بوده – چون گاندی فقط امپراتوری بریتانیا در هند را از بین برد اما مصدق در تلاش بود نظم نوین جهانی را از بین ببرد – کودکان ما امروز نشناسند.

لادن یزدیان پژوهشگر امور ایران و خاورمیانه در ادامه این نشست گفت: دموکراتیزه شدن پروسه ای بس دشوار و پیچیده است که در صورت احقاق آن در ایران تحولات بنیادینی هم در داخل و هم در پیرامون کشورمان پدید خوهد آمد. در زمینه مسایل داخلی حکومت دموکراتیک بر پایه مردم سالاری، مسیولیت پذیری دولت و تلاش برای برآورد کردن نیازهای اجتماعی مردم که از انقلاب مشروطیت خواستار آن بوده اند خواهد بود. واضح است که کف مطالبات مردم رعایت کامل و بی چون و چرای بیانیه حقوق بشر و میثاق های آن است که ایران خود امضا کننده آن بوده است و این جز با تغییر قانون اساسی میسر نمی شود.

در حال حاضر سیاست خارجی ایران نابخردانه و در جهت بقای رژیم و نه بر پایه پیشبرد منافع دراز مدت ملی در سطح بین المللی است.

این پژوهشگر امور ایران و خاورمیانه افزود: انزوای ایران به ویژه به دلیل دخالت منفی در کشور های منطقه، تلاش جهت جلوگیری از پیمان صلح در خاورمیانه و تشکیل کشور مستقل فلسطین در کنار اسراییل، و عدم شفافیت در برنامه هسته ایست.

انزوای ایران در منطقه و در سطح جهانی عاملی منفی و مانعی در راه پیشرفت است تا جاییکه کشور ترکیه با وجود نداشتن منابع نفتی توانسته است خود را به عنوان یکی از قدرت های نوظهور در سطح منطقه و جهان مطرح کند و حتی به میانجیگری بین ایران و کشورهای دیگر مبادرت ورزد که این خود نمونه کوچکی از فقدان درایت سیاسی حاکمیت است.

وی در پایان گفت: واضح است که ادامه سیستم به شکل کنونی غیرممکن است و تغییرات بنیادین اجتناب ناپذیر و در شرایط حاضر به دلیل پیش زمینه های تاریخی، سیاسی، و اجتماعی چشم انداز دموکراسی را در ایران مثبت ارزیابی می کنم

در پایان این نشست امیر سلطانی مدیر اجرایی بنیاد امید برای ایران گفت: ما باید از مردان و زنانی که برای دموکراسی در ایران مبارزه می کنند حمایت کنیم. من به عنوان عضوی از بنیاد امید برای ایران که توسط یک ایرانی وطن دوست، آقای خسرو سمنانی، تشکیل شده اعتقاد دارم که امروز حمایت از جنبش آزادی خواهانه مردم ایران وظیفه تک تک ما ایرانیان خارج نشین است.

در جریان برگزاری این کنفرانس به پاس قدردانی از تلاش های دموکراسی خواهانه دکتر مصدق، به همت دکتر حمید اکبری و همسرش، آذر خونانی، اتاق ویژه ای از سوی مسوولان دانشگاه نورت ایسترن ایلینوی به نام نخست وزیر فقید ایران ثبت دایم شد.

iran#

جین سیمنز، از اعضای گروه «کیس» برای نخستین بارازاسرائیل، کشور زادگاه خود دیدن می کند


جین سیمنز، از اعضای گروه «کیس» برای نخستین بارازاسرائیل، کشور زادگاه خود دیدن می کند
http://www.voanews.com/persian/news/arts/KissIsrael-2011-3-24-118585604.html

جین سیمنز عضو گروه «کیس»، از گروه های Heavy metal برای اولین بار از اسرائیل، زادگاهی که در اوان کودکی آن را ترک کرده است دیدار می کند.

جین سیمنز در اسرائیل متولد شد اما در سن ٨ سالگی به همراه مادرش به آمریکا نقل مکان کرد. او هم اکنون برای ضبط و تکمیل بخشی از سریال تلویزیونی واقعگرایی که ماجرای زندگی او را دنبال می کند به نام «جین سیمنز فمیلی جول» Gene Simmons Family Jewel با دوست دختر و فرزندانشان در اورشلیم به سر می برند.

سیمنز که پس از بیش از نیم قرن برای نخستین بار به اسرائیل بازگشته است هنوز هم خود را یک اسرائیلی می داند و کشورهایی را که اسرائیل را تحریم کرده اند مورد نکوهش قرار می دهد: «اینجا مملکت منه. من اینجا به دنیا اومدم و بهش افتخار می کنم. کشورهایی که اسرائیل را تحریم می کنند همان کشورهایی هستند که ملت های خودشون علیه آن ها طغیان و شورش کرده است.»

پیش از این ها هنرمندانی چون «الویس کاستلو»، گروه پیکسیز و «راجر واترز» عضو گروه «پینک فلوید» Pink Floyd نیز اسرائیل را به خاطر سیاست هایش در برابر فلسطینی ها تحریم کرده و از اجرای کنسرت در این کشور خودداری کرده اند.

سیمنز در رابطه با طغیان های خودجوش و مردمی اخیر در کشورهای آفریقای شمالی و خاورمیانه می افزاید: «مردم دوست دارن آزاد باشن. نمی خوان یک رهبر مذهبی بهشون بگه چطور فکر کنن، کجا برن یا چیکار کنن و من مطمئنم این مردم دیگر حاضر نیستن کسی که خودشون اونو انتخاب نکردن بهشون حکم کنه یا توی کشورشون حکومت کنه.»

سیمنز می گوید مشغله فراوان باعث شده است که تا کنون نتواند به اسرائیل بازگردد: «آمریکا به من این فرصت رو داد که به بالاترین درجات موفقیت برسم و من هم نمی خواستم کوچکترین وقفه ای توی این کار بیاندازم. شما وقتی به اوج می رسید تازه می تونید استراحت کنید. من هم الان به آن اوج رسیده ام .»

جین سیمنز گروه «کیس» را در سال ١٩٧٠ پایه گذاری کرد. این گروه تا امروز بیش از صد میلیون صفحه فروخته است و کنسرت های آن پس از بیش از چهار دهه هنوز هم از پرفروش ترین کنسرت ها به شمار می رود.
iran#

فائزه المصری -کتاب تازه ای به نام انقلاب ناتمام جهان:«موعد خیزش های مردمی خاورمیانه از مدت ها پیش فرا رسیده بود»


کتاب تازه ای به نام انقلاب ناتمام جهان:«موعد خیزش های مردمی خاورمیانه از مدت ها پیش فرا رسیده بود»
فائزه المصری
http://www.voanews.com/persian/news/arts/BrownBookWorldRevolution-2022-4-34-118615934.html

«مارک مالوک – براون» از بیش از سه دهه پیش درسازمان ملل متحد با اموربین المللی سروکار داشته است. او به عنوان روزنامه نگارکه بعدها، دردوران ریاست «کوفی عنان»، درمقام یک اقتصاددان برجسته به مقام معاونت این سازمان رسید، در دوران ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش از او و سیاست های او درعراق به شدت انتقاد کرد و «بوش» نیز او را بزرگ ترین منتقد سیاسی خود در سازمان ملل متحد خواند.

«براون» که درحال حاضر از مشاغل سیاسی کناره گرفته است از چندی پیش مشغول نوشتن کتابی بوده است به نام «انقلاب ناتمام جهان: به دنبال سیاست های تازه بین المللی».

سونامی انقلاب

اخیرا میلیون ها نفرتظاهرکننده درخیابان های قاهره وشهرهای دیگر جهان عرب در حین نمایش مخالفت های خود با نظام جهانی به صورتی که می شناسیم، صدای اعتراض خودبه دولت های فاسد و زورگو، عدم مساوات و نبود آزادی را به گوش جهانیان رساندند.

مالوک براون به عنوان اولین مقام سیاسی درسازمان ملل که بیش از ١٠ سال پیش نخستین پیش نویس «گزارش توسعه و ترقی انسانی اعراب» را به رشته تحریر درآورد معتقد است که زمان ایجاد امواج سونامی مانند وخیزش های مردمی درجوامع عرب از مدت ها پیش فرارسیده بود:«شرایط اقتصادی جوامع عرب نتوانست مشاغل برانگیزنده درخور استعدادهای روزافزون جوانان ناحیه را برای آنان مهیا کند. این سازی بود که از مدت ها پیش در گوشه و کنار، در قهوه خانه ها و درکوچه و خیابان ها جهان عرب نواخته می شد اما متاسفانه رهبران گوششان بدهکارنبود.»

اما امروز جامعه بین المللی وظیفه خطیری دارد تا ازجنبش های دمکراتیکی که در این کشورها آغاز شده حمایت کند و اجازه بدهد تا روش های سیاسی آزادی بخش تازه ای در منطقه فراگیرشود:«در بسیاری از کشورهای جهان ، برای شهروندان موفقیت در زندگی بدون یک روند سالم و پایدار دمکراتیک امکان پذیر نیست. تا زمانی که مردم فقیر و زیردست صدایی نداشته باشند و نتوانند درانتخابات مملکت خود شرکت کرده و به مسائلی که برای آن ها حائز اهمیت است رای بدهند، رهبران این ممالک مسائل و مشکلات مورد توجه آنان را حل نخواهند کرد. این جوابگویی هم فقط از راه دمکراسی امکان پذیر است. بنابراین من فکر می کنم مسئله حمایت جامعه بین المللی از این خیزش ها و از مردمی که به دنبال دستیابی به حقوق خود هستند به شدت حائز اهمیت است. درعین حال این حمایت بایستی با نوعی فروتنی همراه باشد. فروتنی که این حمایت ها را جدا از مسئله اهمیت پایداری منطقه و فقط در پیشبرد روند دمکراسی به کار می اندازد. کار ما در حال حاضر این است که با ابزار مدرنی که در اختیار داریم به مردم مصر، تونس و کشورهای دیگر کمک کنیم تا بتوانند بنای دمکراسی دلخواه خود را پایه ریزی کنند.»

با این همه براون معتقد است که رسیدن به دمکراسی چالش هایی هم به همراه دارد:«در اغلب مواقع، همان عواملی که در آغاز خیزش ها و انقلاب ها مردم را به هم نزدیک می کنند بعدها تبدیل به یک دشمن مشترک می شوند. مثلا در مصر با برکناری مبارک که تظاهرکنندگان خواهان آن بودند، گروه های دیگری به میدان آمده اند که هرکدام از لحاظ سیاسی و اقتصادی دیدگاه ها و نظرگاه های خاص خود را دارند. مردم مصر راه دراز و پرفراز و نشیبی برای رسیدن به منزلگه دمکراسی دارند و ایجاد ساختارهای تازه و قانون اساسی مناسب هم به زمان نیاز دارد. زمان برای بوجود آوردن احزاب سیاسی واجد شرایط و سپس زمانی برای برگزاری انتخاباتی که بتواند نتایج دلخواه را در رابطه با یک دولت قوی و قادر به ایجاد اصلاحات اساسی بوجود آورد. دولتی با قیمومیت که از پشتیبانی قوانین دمکراتیک به درستی برخوردار باشد.»

انقلاب های ناتمام

مالوک براون در کتاب تازه خود «انقلاب ناتمام جهان» بخشی از تجربیات شخصی خود به عنوان نظاره گر و شرکت کننده در پروسه پیشبرد دمکراسی و «جهانی شدن» را بازگو کرده است. کتاب علاوه برجنبه های سیاسی و تاریخی دارای بخش هایی به صورت «اتوبیوگرافی» یا خود زندگی نامه نویسی است و به ویژه مسئله جهانی شدن را مورد بحث و بررسی قرار داده است:«درجهان امروز شما دیگر نمی توانید در درون مرزهای مملکتی ،مسائل بخش بانکی خود را حل کنید. سیستم های بانکی امروز بیش از هرزمان دیگری به هم نزدیکند و بجزدر شرایطی خاص این بانک ها نمی توانند درمقابل بحران های مالی جهانی به تنهایی ایستادگی کنند. به همین صورت هم بهداشت عمومی و بهزیستی جوامع مختلف نیز یک مسئله جهانی به شمار می رود ونه فقط یک مسئله کشوری. شیوع بی محابای آنفلوآنزا در دوسال گذشته به خوبی این مسئله را ثابت می کند. آنفلوآنزایی که در مکزیک آغاز شد اما از طریق فرودگاه کندی نیویورک و راه های هوایی به مناطق مختلف آمریکا و از آنجا به تمام جهان سرایت کرد.»

بروان می گوید دنیا ناچار است برای حل مشکلات جهان امروز در سطحی جهانی بیاندیشد:«دولت ها باید با با تقسیم قدرت و از طریق مذاکره، سازش و مصالحه به راه حل های مشکلات جهان امروز دست پیدا کنند. راه حل های سیاسی امروز باید بتوانند از جنبه های عمومی و جهانی برخوردار باشند. اما این کار آسانی نیست چون بسیاری از دولت های ملی گرای جهان امروز وابسته به حفظ و حراست اند.»

درعین حال براون براین مسئله تکیه دارد که منظور از جهانی شدن این نیست که جهان به یک دولت و یا قدرت واحد در سطح جهان احتیاج دارد:«آخرین چیزی که مردم جهان امروز به آن احتیاج دارند همین است که بیائیم برای آن ها یک دولت یا قدرت جهانی عظیم و پرقدرت تعیین کنیم که از روی الگوی یک دولت ملی امروزی ساخته شده است.»

مالوک براون می گوید برای تکمیل انقلاب جهانی، جهانیان بایست یک بار دیگر نقش سازمان ملل را بررسی کنند و بکوشند تا بعد وسیع تری از صداهای گوناگون مردم از جوامع مختلف مدنی از سراسرجهان را انعکاس دهند:«من درطول مدت زندگی حرفه ای شاهد مشکلات جهانی بوده ام. در سال های اخیرحل اغلب این مشکلات با موفقیت روبروبوده است. اما دلایل این موفقیت حضور دولت ها نبوده است بلکه این فعالان اجتماعی از جوامع غیردولتی ، ازجمله مدیران بنیادها و رهبران تجاری بوده اند که دست به دست هم داده و با مصلحت اندیشی های خود کارها را پیش برده و این مشکلات را حل کرده اند.»

مالوک براون ازهمه شهروندان درهرکجای دنیا می خواهد که نقش اصلی و اساسی در این انقلاب جهانی ایفا کرده و تبدیل به نیرویی برای ایجاد تغییرات و بهبود شرایط زندگی بهتر برای همه مردم جهان شوند.


iran#

پنجشنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۹۰

یوسف اردلان-بهاران خجسته‌باد


بهاران خجسته‌باد
یوسف اردلان
http://www.roshangari.net/as/sitedata/20110320214859/20110320214859.html

بهاری ديگر آمده است
آری
اما برای آن زمستان‌ها که گذشت
نامی نيست
نامی نيست.

"احمدشاملو"

مي‌گويند:" تمام افراد بشر آزاد زاده می شوند و از لحاظ حيثيت و کرامت و حقوق با هم برابرند. ..."(اعلاميه‌ جهانی حقوق بشر).
جمله‌ زيبائی است ، جملات هرچه‌ زيباتر باشند آدميزاد بيشتر مي‌خواهد باورشان کند. شايد اين جمله‌ آغازين اعلاميه‌ حقوق بشر هم ازآن جمله‌ ها باشد اما وا اسفا که‌ آزادی نه‌ مطلق است ونه‌ بی قيد وشرط ، آزادی زاده‌ شرايط است وانسانها در شرايط برابر قرار ندارند.
بهاری ديگر مي‌آيد و مردمانی فرارسيدن آن را به‌ فال نيک مي‌گيرند وآرزوی روزهای دل‌خواهشان را برزبان مي‌آورند‌، مردم کُرد هم درزمره‌ آنسانها‌ئی هستند که‌ اين جشن را ازآن خود مي‌دانند. ازآنجاکه‌ در کشورهای ترکيه‌ وسوريه‌ و عراق نوروز ويژگی خا‌صی برای ملت کُرد داشته‌است نوروز خود به‌ نمادی از وجوه‌ اين ملت تبد‌يل شده‌است. درسرگذشت پراز فراز ونشيب شکل گيری ملت کُرداگر نه‌ هر روز بلکه فراوانند حوادث و روزها‌ئی که‌ ميتوان آنها را بعنوان سنبل نشان کرد،اما مقدر اين است که‌ نوروزهای اين مردمان همراه با اتفاقات چشمگيرتاريخی باشد، به‌ گذشته‌ دور نميرويم سی و دو سال پيش بود که‌ همراه با قيام عمومی مردم ايران پديده‌ ايناخواستنی روبيده‌شد،حکومت ديکتاتوری شاه‌ برچيده‌شد، اما آنچه‌ برجای او نشست هيچ نشانی از انسانيت را در خود‌نداشت اند‌کی بيش ازيکماه نگذشته‌ بود که‌ عوارض دژخيمانه‌ حکومت جديد درشکل حمله‌ به‌ کردستان سيمای واقعی غيرانسانی و مستبد خودرا نشان داد. مردمی که‌ برمتن سنت مبارزاتيشان اسلام سياسی رانمی پذيرفتند صريحا نفی حاکميت دينی را فرياد کشيد‌ند وديديم چگونه‌ ارتش تازه‌مسلمان شده‌ آن‌زمان تحت فرمان حاکمان دينی تازه‌ به‌قدرت رسيده‌ چه‌ وحشيانه‌ شهرسنندج را آماج آتش سنگين رزمی خود قرار دادند. اما ديگر مردم بيدار را نميشود به‌ سادگی ازپای درآورد.
جنبشی نوين آغاز شده‌ بود که‌ به‌"جنبش مقاومت خلق کرد"تکامل پيداکرد.

جنبشی که‌ روی آوری زنان درآن چشم گير بود ،جنبشی که‌ مبارزاتش بر مبنای احقاق حقوق کارگران وزحمتکشان و خلاصه‌ ستمديگان قرارداشت. شايد هم بتوان گفت بر بستری که‌ قيام 1357فراهم کرده‌بود، قيامی که‌ سلطنت را سرنگون کرده‌ بود اين جنبش فضای بيشتری برای شکوفائی يافت.
حاکمان نو کيسه‌ اين برآمد جنبش نوين را احساس کردند . ديديم که‌حاکمان جد‌يد از در گفتگو وارد شدند "شورای انقلابشان"(بهشتي،طالقاني،هاشمی رفسنجاني، بني‌صدرو...)در جلسات مشاوره‌ شرکت کردند متنی داير بر اينکه‌ "کميته‌ های اسلامی"درسنندج منحل گردد و اداره‌ شهر بدست خودمردم شهر انجام گيرد را امضاکرد‌ند(چهارم فروردين1358).
اما ريا کاری و دروغ آنان ديری نگذشت که‌ کاملا عيان شد. چند ماه بعدازآن حمله‌ همه‌ جانبه‌ واعلام جهاد عليه‌ کردستان ماهيت حاکميت دينی را بروشنی نشان داد.
اين تعرض وحشيانه‌ کافی بود که‌ سلب اعتماد کامل ازحاکمان دينی را به‌ثبوت برسا‌ند ،اما متاسفانه‌ بودند وشايد هنوز باشند افرادی که‌ به‌ باور داشتن به‌ اين حکومت دل خوش دارند. ديديم که‌ اين حکومت هيچ پايبندی به‌ هيچ قول و قرار وتعهدی ندارد،هر نوع توهمی در مورد حکومت دينی عواقب وخيمی را در بر دارد. اين حاکمان حتی درخارج از حيطه‌ جغرافيائی قدرتشان اگر فرصتی بيابند لبيک هم گفته‌ باشی در سر ميز مذاکره‌ دست به‌ ترور ميزنند. اين درس بزرگی است که‌ ملت کرد در مقابله‌ با حکومت دينی بايد بياموزدو به‌ديگران هشدار دهد که‌ حاکميت دينی جز دروغ،قتل وارعاب ثمر ديگری ندارد. اين حکومت غير قابل اصلاح است و درهر رنگی که‌ خود را بنماياند ماهيت آن تغيير نميکند در حالت ضعف چهره‌ مردم‌دارانه‌ ارائه‌ مي‌دهد و در قدرت حمام خون راه می اندازد مسئله‌ خمينی ، ملاعمر وبن لادن نيست روش آنها بر اين شيوه‌ استوار است.
مقايسه‌ آيه‌های" مکی" و"مد‌نی" روشنگرشيوه‌ سياست مداری آنهاست. در مکه‌صحبت از مدارا ، رافت و"لااکراه فی الدين" است و پس از فتح مدينه‌ فرمان "اقتل المشرکين"!.
باز بهارها ميآيد و مردم کُرد همچنان در هر بخشی درگير مبارزه‌ برای برقراری روابط اجتماعی دمکراتيکی هستند که‌"حق ملل در تعيين سرنوشت خويش" يکی از شعارهای اساسی آن است ديگر دورانی است که‌ نميتوان موجوديت ملت کُردرا نفی کرد.
دراواخر جنگ نکبت بار حکومتهای ايران و عراق(16مارس1988) بهاری وهم انگيز نصيب کردستان در داخل مرزهای عراق ميشود بمب‌باران شميائی حلبجه ‌! حادثه‌ ای شوم که‌ به‌ بهائی گزاف چهره‌ ضد بشری شوينيسم را عريان می کند وبه‌ ما ميآموزد که‌ شونيسم در هر لباس و باهر زبانی که‌ باشد نشان از فاشيسم هيتلری خواهد داشت .
زندگی ومبارزه همچنان ادامه‌ دارد، دراواخربهار دوسال گذشته‌ در ايران انفجار اعتراضات مردمی به‌ وقوع پيوست اما با بهائی سنگين! متاسفانه‌ معترضين نيآزموده‌ بودندکه حکومت دينی ازهر نوعش جرثومه‌ نکبت وکشتار است، واميد آنکه‌ با چنين بهای سنگينی آزموده‌ باشند که‌ تا اثری از اين حکومت و پس ماندگانش در کار است اميد ثمری نيست.
در چندماه گذشته‌موجی از اعتراضات پرشکوه‌ستمد‌يدگان، شمال آفريقا را در نورد‌يد اين فريادهای حق‌طلبانه‌ ثابت کرد که‌ قيام توده‌ای امری است واقع و شد‌نی ، شبحی است که‌ خواب خوش

"دوران انقلاب‌ها به‌سر رسيده‌"است رادرچشم سرد‌مداران جهان از بزرگ و کوچک آشفته‌ مي‌سازد. وبه‌ روشنی نشان داد که‌ خيزش توده‌ای شرط اول است. ولی درتداوم آن ديديم که‌ قيام به‌تنهائی کافی نيست در تونس و مصر قدمهائی برداشته‌شده‌ است اما ميبينيم عدم داشتن سازمانی متشکل و با برنامه‌ که‌ مبتنی بر منافع توده‌های کارگر وزحمتکش ودرکل مبتنی بر منافع ستمديدگان باشد مانعی در راه رسيدن به‌ پيروزيهای چشمگير شده‌ است.
نسيم اين فريادها به‌ ناحيه‌ خودمختار کردستان عراق هم وزيد. نسلی که‌ در دنيای کوچک کنونی انتظار به‌ حق داشتن حد اقل زندگی شايسته‌ انسانی را دارند بر نابسامانی ها شوريده‌اند نوروز امسال کردستان درعراق متاثر ازين خيزش حق‌طلبانه‌ است اميد آنکه‌ با پند گيری ازآزمون های منا‌طق ديگرجهان وبويژه‌ کردستان ايران وتجربه‌ به‌ قدرت رسيدن اسلام سياسی ، در دستيابی به‌ روابط اجتماعی دموکراتيک، آزموده‌ را نيازمايند وسربلند وپرتلاش موفق به‌ساختن جامعه‌ای گردند که‌ لياقت آنرا دارند. درانتظار ساختن دنيائی فارغ از ستم و استثمار، باآرزوی شادی و سرفرازی آزادگان به‌ پێشواز نوروز 1390 خورشيدی (2011م) برويم .

يوسف اردلان
نوروز هزاروسيصد ونود خورشيدی
مارس 2011

بايگانی وبلاگ