جمعه، مهر ۰۸، ۱۳۹۰

کتاب خاطرات تازه ای به قلم «آرنولد شوارتزنگر»


کتاب خاطرات تازه ای به قلم «آرنولد شوارتزنگر»
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Arnold-2011-9-29-130792268.html

آرنولد شوارتزنگر، فرماندار پیشین کالیفرنیا، چهاربار قهرمان زیبایی اندام جهان و یکی از پرفروش ترین ستارگان فیلم های «اکشن» سینمای هالیوود به زودی خاطرات خود را به صورت کتاب تازه ای توسط انتشارات معتبر «سایمون و شوستر» منتشر خواهد کرد.

این کتاب که عنوان یکی از فیلم های معروف «آرنولد» یعنی«توتال ریکال» Total Recall (به معنی یادآوری کامل) آن گذاشته شده بنا بر حدسیات دست اندرکاران، مقدمه ای است برای بازگشت این بازیگر سیاستمدار به صحنه فیلم و سینما.

شوارتزنگر که در سال ١٩٤٧ در دهکده کوچکی درکشور اطریش متولد شده است، از دوران نوجوانی به کار بدن سازی پرداخت. او ابتدا به شهر لندن و سپس به آمریکا مهاجرت کرد و در شهر«ونیس» در حومه لس آنجلس مستقر شد ودر آنجا هم چنان به ورزش های زیبایی اندام ادامه داد.

مدت کوتاهی نگذشته بود که «آرنولد» علیرغم لهجه غلیظ آلمانی ونداشتن استعداد چندان برای بازیگری وارد دنیای هنرپیشگی شد و با پیمودن مراحل اولیه به زودی به سوی معروفیتی جهانی قدم برداشت.

نخستین فیلم «آرنولد شوارتزنگر» به نام «خداحافظی طولانی» The Long Goodbye از ساخته های کارگردان برجسته سینمای هالیوود «رابرت آلتمن» در سال ١٩٧٣ اکران شد و «آرنولد» نقش کوچک و کم اهمیتی را در آن بازی کرد. بعدها و اوائل دهه هشتاد میلادی بود که شوارتزنگر با فیلم «کونان: بربر» Konan The Barbarian یکشبه ره صدساله پیمود و تبدیل به یک قهرمان فیلم های «اکشن » و یک ستاره پرطرفدار هالیوود شد.

فیلم های بعدی آرنولد از جمله «غارتگر» و «توتال ریکال» و هم چنین سری فیلم های «نابودگر» Terminator این ستاره هالیوود را به یکی از غول های فروش بالای گیشه و معروف ترین چهره فیلم های «اکشن» هالیوود تبدیل ساخت. پس از آن که کالیفرنیا با یک رای گیری اضطراری دست به فراخوان «گری دیویس» فرماندار آن دوران این ایالت زد، «آرنولد» تصمیم گرفت خود را نامزد انتخابات از حزب جمهوریخواه کند و به این صورت و با محبوبیت و شهرتی که بین مردم داشت به عنوان فرماندار کالیفرنیا انتخاب شد.

آرنولد شوارتزنگر پیش از این نیز چندین کتاب خاطرات به صورت تکنفره و مشترک درباره زندگی خود نوشته و منتشر کرده است. این بار در کتاب تازه «توتال ریکال» که عنوان دوم آن «قصه حقیقی و باورنکردنی زندگی من» است این بازیگر و سیاستمدار پیشین با همکاری «پیتر پتری» ویراستار پیشین نشریه «فورتوون» Fortune همکاری داشته است.

انتشارات «سایمون و شوستر» اعلام کرد که کتاب تازه شوارتزنگر «یکی ازآن زندگی نامه هایی است که بسیاری منتظر خواندن آن هستند و یکی از مهم ترین کتاب های خاطره نویسی نسل آرنولد شوارتزنگر به شمار می رود. این کتاب تصویری کامل و چندجانبه از زندگی پرماجرا، گاه جنجال برانگیز و اغلب سرگرم کننده این شخصیت سینمایی و سیاسی به دست می دهد که نه تنها به بررسی مسائل تازه ای در رابطه با زندگی او از دیدگاه عموم در اختیار خواننده می گذارد بلکه برای نخستین بار گوشه های مهمی از زندگی خصوصی او را نیز روشن می سازد.»

آرنولد شوارتزنگر مدت کوتاهی پس از پایان دوران دوم فرمانداری کالیفرنیا، ناگهان یک بار دیگر تبدیل به داغ ترین موضوع روز رسانه های خبری شد. اما این بار به خاطر روابط نامشروعی که از چهارده سال پیش با یکی از خدمتکاران خانه. داشتن فرزندی نامشروع از خدمتکار خانه و به ویژه آن که این پسر درست هم سن و سال کوچکترین فرزند او با همسرش «ماریا شرایور» بوده است بیش از هرمسئله دیگری به این جنجال ها دامن زد. «شرایور»، روزنامه نگار و از اعضای خاندان «جان اف کندی» رئیس جمهور فقید آمریکا، بیش از دو دهه همسر شوارتزنگر بوده است که پس از برملا شدن روابط «آرنولد» با یک زن دیگر از او تقاضای طلاق کرد. هنوز روشن نیست که آیا ماریا شرایور که مادر چهار فرزند «آرنولد» است هم کتاب خاطراتی در دست نوشتن دارد یا نه؟


iran#

آغاز کارجشنواره سینمایی «جنایات و مکافات» دراستانبول


آغاز کارجشنواره سینمایی «جنایات و مکافات» دراستانبول
دوریان جونز
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Istanbul-2011-0-29-130805018.html

این هفته شهر استانبول میزبان یک جشنواره سینمایی بین المللی سنت شکن و غیر مترادف به نام «جنایات و مکافات» بود.

تمرکز این جشنواره سینمایی بر روی کودتاهای نظامی درکشورهای مختلف جهان بوده است. موضوعی که بیش از هرچیز مردم ترکیه با آن آشنایی دارند. چرا که از سال ١٩٦٠ تا امروز، ترکیه ومردم آن شاهد سه کودتا برای تغییر رژیم وقت بوده اند. با وجود آنکه از سال ١٩٨٠ تا کنون دیگرحکومت نظامی در ترکیه بر سرکار نبوده است اما هنوزهم مسئله «کودتا» یک موضوع حساس و «تابو» برای مردم ترک است و هرگز صحبتی در اطراف آن نمی شود.

نخستین سخنران در مراسم گشایش فستیوال «جنایات و مکافات» سخنان خود را با موضوع اثرات دردناک و خاطرات فراموش نشدنی کودتاهای نظامی در تاریخ ترکیه آغاز کرد. کودتاهایی که در اثر آن هزاران نفر زندانی، شکنجه و یا ناپدید شده اند.

در طول چند دهه گذشته دانسته ها و اثرات ناشی از این وقایع سیاسی به صورتی از انظار پنهان نگهداشته شده بود و تا همین چند سال اخیر، ارتش به هیچ عنوان اجازه تجسس و تحقیق در این مورد را به روزنامه نگاران و فیلمسازان مستند نمی داد.

«هولیا سونگو» برگزار کننده فستیوال بین المللی فیلم استانبول می گوید:« به مدت بیست سال آزگار هیچکس نمی توانست کلمه ای راجع به این مسائل صحبت و یا در رابطه با این کودتا ها اثری خلق کند. این یک موضوع کاملا غیرقابل بحث و بررسی بود. راستش باید بگویم که برگزاری چنین فستیوال هایی در ترکیه غیرممکن بود مگر آن که فیلمی هم رسما به خود جریان کودتاها اختصاص داده شود. یعنی ها می خواستند جریان کودتا را نشان بدهند ..همانطور که اتفاق افتاده بود اما حاضر نبودند فیلمی که این کودتا را تجزیه و تحلیل می کند را بپذیرند. ما هم کوشیدیم تا فیلم هایی درباره همه کودتاهای جهان در این فستیوال گردآوری کنیم و به نمایش بگذاریم. از آرژانتین، ونزوئلا و پرو و به این صورت انعکاسی از این کودتا ها را ازدیدگاهی هنری و از پشت دوربین سینما نشان بدهیم.»

جشنواره سینمایی استانبول با فیلمی به نام «١٧ ساعت» کارخود را آغاز کرد. فیلمی درباره وقایع کودتای نظامی عقیمی که در اسپانیا بر علیه دولت دمکراتیک این کشور در سال ١٩٨١ اتفاق افتاد و به مدت هفده ساعت به طول انجامید.

کارگردان «چما د لا پریا» در این فیلم به تماشاگر نشان می دهد که برای پیشبرد اهداف سیاسی در یک کشوردمکراتیک، دولت ها نیاز دارند تا با گذشته خود رویارو شوند.«لاپریا» می گوید:«این فیلم یک تریلر سیاسی است. به شما نشان می دهد که چگونه یک کشور می تواند از این رو به آن رو شود و تغییر پیدا کند. برای مردم یک مملکت خیلی مهم است بدانند که اگر امروز در یک کشور آزاد زندگی می کنند فقط و فقط به این خاطر است که عده ای جنگیده اند و حتی جان خود را از دست داده اند تا این حقوق بشری را به دست بیاورند.

موضوع نبود عدالت های اجتماعی

علاوه برنمایش فیلم، در فستیوال «جنایات و مکافات» استانبول، جلسات سخنرانی، بحث و بررسی و پرسش و پاسخ نیز برگزار می شود. این بخش از برنامه فستیوال توسط دانشگاه استانبول برنامه ریزی شده است و فرصتی است تا در این جشنواره بتوان به موضوع های مهم دیگری از جمله عدالت اجتماعی پرداخت.

صحنه ای از فیلم ونزوئلائی «برادریس» درباره دو بازیگر فوتبال که برای تیمی در محلات فقیر نشین «کاراکاس» بازی می کنند، هرچند یک فیلم کاملا سیاسی محسوب نمی شود اما از طریق استفاده از ورزش توانسته است به خوبی از فشارهایی که مقامات دولتی بر مردم ونزوئلا تحمیل می کنند پرده بردارد.

مارسل راسکویین کارگردان فیلم «برادریس» می گوید:«من اگر بخواهم از کشورم انتقاد کنم حتما مشکل آفرین خواهد بود و کارم را چند برابر سخت تر می کند. چرا که ونزوئلا در حال حاضر در شرایط آشفتگی کامل به سر می برد. ما فیلمساز ها باید مراقب باشیم که فیلم هایمان به صورت علنی تبدیل به یک فیلم انتقادی از شرایط اجتماعی نشود. با این حال فیلم من سرشار از انتقاد از شرایط اجتماعی است اما درعین حال درجایی فرا شرایط انسانی قرارگرفته است.

مشکلات سانسور

«سانگو»، برگزارکننده فستیوال بین المللی فیلم استانبول می گوید مشکل سانسور و خود سانسوری در ترکیه از مسائلی است که فیلمسازان ترک به خوبی از آن آگاهی دارند. با وجود آن که فشارهای نیروهای نظامی در این کشور به مراتب کم تراز پیش شده است اما این مشکلات هنوز وجود دارد:«هنوزمسائلی در این رابطه وجود دارد که باعث می شود فیلمسازان ترک با سانسور مشکلاتی داشته باشند. ما هنوز نتوانسته ایم با مسائلی که در طول سال ها در فیلم ها مورد سانسور قرار گرفته اند کنار بیائیم و آن ها را حداقل برای خودمان به عنوان یک فیلمساز حل و فصل کنیم.»

علیرغم این مسئله، فیلمساز اسپانیایی «لا پریا» معتقد است که همین اندازه که ترکیه میزان یک چنین فستیوالی است آن هم در چنین دوران حساس سیاسی خیلی اهمیت دارد:« برای من این خیلی مهمه که چنین فستیوالی اینجا در ترکیه برگزار میشه. چرا که شکلی که دمکراسی در ترکیه به خود گرفته است می تواند نمونه خوبی برای تمام کشورهای دیگر منطقه به ویژه کشورهای عربی باشد. ترکیه مثل پلی است که بین شرق و غرب قرار گرفته و می تواند راهنمای خوبی برای آینده این جنبش های دمکراتیک باشد.»

فروش کامل بلیت های فیلم های جشنواره سینمایی «جنایات و مکافات» درترکیه نشان دهنده موفقیت کامل این فستیوال است. برگزار کنندگان از هم اکنون به دنبال فیلم هایی برای نمایش در جشنواره سال آینده هستند. فیلم هایی که بتواند مسائل مهم دیگری که در ترکیه اهمیت دارد را به نمایش بگذارد.


iran#

پنجشنبه، مهر ۰۷، ۱۳۹۰

اجرای کنسرت اعظم علی و گروه نیاز درلس آنجلس


اجرای کنسرت اعظم علی و گروه نیاز درلس آنجلس
فیروزه خطیبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Niyaz-2011-9-28-130721903.html

اعظم علی و گروه «نیاز»، گروهی که موسیقی آن ها تلفیقی است از نواهای ایرانی، موسیقی سنتی و فولکلوریک جهان و موسیقی الکترونیکی و کامپیوتری، در آخرهفته ای که گذشت در تئاتر «ال ری» در لس آنجلس کنسرت موفقی اجرا کردند.

در این کنسرت از مهمانان ویژه ای از جمله ووکالیست ایرانی«خسرو انصاری»، «کوروش مرادی» نوازنده دف و پرکاشنیست «حبیب مفتاح بوشهری» از همکاران قدیمی «شنبه زاده» نیز دعوت شده بود تا با «نیاز» همکاری کنند.

«نیاز» که اعضای اصلی آن را «لوگا رامین ترکیان» - یکی از اعضای گروه قدیمی «اکسیوم آو چویس» Axiom Of Choice- ، اعظم علی، خواننده ایرانی بزرگ شده هند و کارمن ریزو، آهنگساز ایتالیایی موسیقی کامپیوتری تشکیل می دهند، آخرین بار درسال ٢٠٠٩ در همین محل کنسرتی برگزار کرد و پس از آن اعضای گروه به کانادا مهاجرت کردند و امروز ساکن مونترال هستند.

موسیقی نیاز که اغلب ترانه های آن ساخته «لوگا رامین ترکیان» نوازنده زبردست سازهای گوناگون است به خاطر قالب عرفانی، تم های شرقی و نواهای مدرنی که «کارمن ریزو» به آن اضافه کرده است، موسیقی است منحصر به فرد که به شدت مورد پسند مخاطبان غیر ایرانی در کشورهای مختلف جهان است.

طنین ملودی های آکوستیکی که با موسیقی الکترونیکی گروه عجین شده از جنبه های بارزموسیقی «نیاز» به شمار می رود که همراه با ریتمی زنده و نوایی چرخنده و مدور شنونده را به حالتی عرفانی و خلسه آورفرو می برد.

اعظم علی درباره موسیقی گروه نیاز می گوید:« این موسیقی مخلوطی است از موسیقی قدیم و جدید، موسیقی سنتی و مدرن و درحقیقت انعکاسی است از صدای نسل ما ..نسل من و رامین که ریشه هایمان در ایران است و کارمان را از اینجا شروع کرده ایم. شاید بشود گفت این نوعی موسیقی اتوبیوگرافیک و یا شرح حالی است. تجربه ای است که در آن ما ضمن حفظ موسیقی سنتی قدم به قلمروهای تازه ای در موسیقی مدرن می گذاریم . ما ریشه درموسیقی و شعر ایرانی داریم اما کم کم در طول زمان موسیقی ملل دیگررا هم داخل این موسیقی کردیم چون می خواستیم نشان بدهیم که همه ما ازهرنژاد و ملیتی که باشیم درواقع یکی هستیم و یک نوع زندگی بشری را تجربه می کنیم. برای همین هم روی صحنه می بینید که ما با موزیسین های مختلفی کار می کنیم. نوازندگان کرد، افغان، فلسطینی، آمریکایی، هندی و ایرانی. ترانه های ما هم یا براساس موسیقی فولکلوریک ملت های مختلف است و یا این که با استفاده از ترانه ها و اشعار کهن و کلاسیک ایرانی ساخته شده است.»

ازهمکاران غیرایرانی کنسرت یکشنبه شب نیاز در تئاتر «ال ری»، خواننده و نوازنده فلسطینی تبارعود ناصر موسی و جسی استروپ، نوازنده گیتار آمریکایی بودند.

برنامه با یک لالائی دوصدایی توسط اعظم علی و حبیب مفتاح بوشهری آغازشد و با چند لالائی دیگر و قسمت هایی از آلبوم های تازه دو عضو اصلی گروه، اعظم علی و رامین ترکیان ادامه پیدا کرد. در طول این برنامه «حبیب مفتاح بوشهری» نوازنده سازهای کوبه ای با استفاده از ابراز مختلف و نوظهوری چون یک گوی بزرگ چوبی و جمجمه گوزن، ابعاد تازه ای را به موسیقی شرقی و غربی «نیاز» اضافه کرد وکار او به شدت مورد توجه تماشاگران قرار گرفت.

«شری رضائی» و «پروفیوژن ایونتز» Profusion Events برگزارکننده کنسرت اخیر گروه نیازکه پیش از این هم کار تبلیغات و برگزاری نخستین کنسرت گروه هایی چون«مستان»، «کیوسک» و «دنگ شو» را با همکاری چند تن دیگر از جمله لیلا سالارتاش در لس آنجلس برعهده داشته اند می گوید:«وقتی تصمیم گرفتم از گروه نیاز دعوت کنم تا پس از سه سال یک بار دیگر در لس آنجلس برنامه اجرا کنند می دانستم که همکاری لیلا کمک بزرگی خواهد بود. موفقیت این کنسرت مسلما موجب خواهد شد تا همکاری های من و لیلا با این گروه و گروه های موسیقی دیگر در آینده نزدیک ادامه پیدا کند.»

شری رضایی که خود از هواداران موسیقی پیشرو و آوانگارد است دوستان موسیقی دان زیادی در لس آنجلس دارد:«وقتی باخبر شدم که هم اعظم علی و هم همسرش «رامین ترکیان» هردو آلبوم های تازه ای به بازار داده اند فکر کردم این بهترین موقعیت است تا یک بار دیگر از آن ها دعوت کنیم که به لس آنجلس بیایند و برای طرفداران بی شمار خود در این شهر برنامه اجرا کنند.»

آلبوم «مهراب» تازه ترین اثر مستقل «رامین ترکیان» است که در آن با ووکالیست«خسرو انصاری» همکاری کرده است. سی دی تازه «اعظم علی» هم بر اساس لالائی هایی از ملل مختلف ساخته و اجرا شده که «ایمان»، پسر پنج ساله این زوج هنرمند برانگیزنده آن بوده است.


iran#

چهارشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۹۰

زندگی بیتل مرموز جورج هریسون، درمستندی به کارگردانی مارتین اسکورسیزیز


زندگی بیتل مرموز جورج هریسون، درمستندی به کارگردانی مارتین اسکورسیزیز
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Georgeharrison-2011-9-27-130647753.html

«مارتین اسکورسیزیز» فیلمساز سرشناس، دریک فیلم مستند تازه و دوقسمتی ، زندگی جورج هریسون یکی از معمائی ترین و مرموزترین اعضای گروه «بیتل ها» را به تصویر کشیده است. این فیلم در ماه اکتبر آینده از شبکه «اچ بی او» HBO به نمایش گذاشته خواهد شد.

در دهه ٩٠ میلادی و هنگامی که «پل مک کارتنی»، «رینگو استار» و «جورج هریسون» در میان آرشیو عکس ها و یادمان های «بیتل ها» در حال جستجو بودند تا مجموعه ای از دست نوشته ها، نوت های موسیقی و عکس های دستجمعی خود را برای یک «آنتولوژی» انتخاب کنند، جورج به همسرش گفته بود:«من دلم می خواهد یک روز کتابی از مجموعه خاطرات و یادمان های خودم بچاپ برسانم.» اما این فرصت هرگز به دست نیامد و این بیتل ناکام که در سال ٢٠٠١ درگذشت هرگز به این آرزوی خود جامه عمل نپوشانید. اما در حال حاضر این خواسته «جورج هریسون» به همت همسرش «اولیویا» به بهترین شکل ممکن در مستندی به کارگردانی «مارتین اسکورسیزیز» و یک کتاب همراه مملو از نامه ها و عکس های هرگز چاپ نشده او ارائه خواهد شد.

اولیویا هریسون می گوید:«من از کاری که «مارتی»(مارتین اسکورسیزیز) در این فیلم انجام داده شگفت زده شده ام. یعنی اصلا باورم نمیشه از مجموع اسناد و مدارکی که من بهش دادم او توانسته چنین فیلمی رو بسازه. این فیلم توانسته است روح واقعی «جورج» را به نمایش بگذارد.»

پروژه مستند جورج هریسون درسال ٢٠٠٥ و هنگامی آغاز شد که «اولیویا» برای تماشای مستند دیگری از ساخته های «مارتین اسکورسیزیز» درباره «باب دیلان» به مراسم گشایش این فیلم در لندن رفته بود. «اولیویا» از مدتی پیش از این واقعه، آرزوی خود مبنی بر ساختن فیلمی از داستان زندگی شوهرش «جورج هریسون» را با تهیه کننده انگلیسی، «نایجل سینکلر» در میان گذاشته بود. این دو مدت به پژوهش و بررسی در اطراف این موضوع پرداختند و به ویژه به دنبال کارگردان مناسبی برای انجام این پروژه بودند.

«سینکلر» می گوید:«ما خیلی محتاطانه این پروژه را با «اسکورسیزیز» درمیان گذاشتیم چرا که احساس می کردیم ممکن است او از قبول آن خودداری کند. اما «مارتی» با کمال خوشروئی از آن استقبال کرد و حتی گفت که داستان زندگی جورج برای او به شدت برانگیزنده و الهام بخش بوده است.»

داستان فیلم، برمحورجنبه های روحانی که «جورج هریسون» در طول زندگی به دنبال آن بوده است می چرخد. جستجویی برای یافتن معنی زندگی که از دوران اوج معروفیت و محبوبیت گروه بیتل ها در دهه شصت میلادی آغاز شد و کم کم به «جورج» نشان داد که داشتن شهرت و ثروت نمی تواند به تنهایی برای یک انسان از هرنظر ارضا کننده باشد.

«مارتین اسکورسیزیز» می گوید:«جورج همیشه به دنبال راهی برای رسیدن به سادگی و بی آلایشی بود. راهی که بتواند ازطریق آن زندگی حقیقی و شفقت آمیز داشته باشد. اما این یک راه مستقیم و بدون دست انداز نبود. هرچند مسئله مهم تر این است که فکر می کنم «جورج» فهمیده بود که چیزی به عنوان «موفقیت» وجود ندارد بلکه مهم راهی است که برای رسیدن به این موفقیت طی می شود.»

مستند «جورج هریسون» شامل مصاحبه هایی با «پل مک کارتنی»، «رینگو استار»، «یوکو اونو»، «جورج مارتین»، «تام پتی» و «اریک کلاپتون» است. اما «اسکورسیزیز» و همکاران او در ساختن فیلم بیشتر بر آرشیو خصوصی «هریسون» و اسناد و مدارکی که او درطول زندگی خود گردآوری کرده تکیه داشته اند. فیلم هایی از تعطیلات گروه بیتل ها درکنار یکدیگر، نخستین درس «سیتاری» که «هریسون» از «راوی شانکار» گرفته است، فیلم های خانگی که «جورج» و پسرش «دانی» را درحال ضبط موسیقی در استودیوی صدابرداری نشان می دهد.

«اولیویا هریسون» می گوید:«ما یک دفتر مخصوص برای گردآوری چیزهایی که برای فیلم لازم داشتیم درخانه مان ساخته بودیم. جورج مدت ٣٠ سال در آن خانه زندگی کرده بود وهمه کشوها و گنجه ها پر از اشیاء مختلفی بود که در طول سال ها درآن ها جمع شده بود. بنابراین ما به کمک این دفتر و دو دفتر دیگر در نیویورک و لندن شروع به کند و کاو در این کشوها و یافتن و ارسال اسناد مدارکی کردیم که بعدها مورد پژوهش قرار گرفتند. این کارسال ها بطول انجامید و ضمن آن ما فیلم هایی از مصاحبه های مختلف «جورج» به دست آوردیم که در نوع خود بی نهایت قابل توجه است.»

فیلم ها و اسناد و مدارک یافته شده شواهدی هستند از بی خوابی های دوران آغاز کار گروه در شهر «هامبورگ» و دوران ساختن ترانه هایی چون «لت ایت بی» و بسیاری از وقایع دیگری که در اطراف آن جریان داشت.

«اسکورسیزیز» هم خوب می داند که بارها و بارها قصه های زیادی درباره «بیتل ها» گفته شده و فیلم ها و کتاب های بیش شماری درباره آن ها نوشته و ساخته شده است. لذا او رنج و مرارت های زیادی را متحمل شده تا بتواند تا آن جایی که ممکن است از فیلم هایی کمیاب و نایاب درساختن مستند «جورج هریسون» استفاده کند.

نایجل سینکلر تهیه کننده فیلم می گوید:«صحنه هایی که نشان می دهد بیتل ها برای فرار از دست هوادارانشان از یک اطاق هتل به اطاق دیگری فرار می کنند و صحنه هایی که آن ها را در فرودگاه های مختلف نشان می دهد وهرگز در جای دیگری دیده نشده در این فیلم تازه گنجانده شده است. «مارتی» به داستان بیتل ها از دریچه چشم «جورج هریسون» نگاه کرده است به همین دلیل هم می شود گفت بیش ازهرچیز دیگر این یک فیلم روایتگر است که تجربه های راوی (جورج) را به ما نشان می دهد.»

با همه این احوال، گوشه های تاریک زندگی «جورج هریسون» نیز در این مستند تازه به نمایش گذاشته شده است. ازجمله فیلم هایی از کنسرت ویرانگر و تور تکنفره او درسال ١٩٧٤ و چالش هایی که زندگی زناشوئی اش به همراه داشته است. اولیویا هریسون در این مورد می گوید:« جورج هرگز ادعای پرهیزکاری و یا مقدس بودن نداشته است بلکه برعکس. او همیشه می گفت که گناهکار است. این به این دلیل است که جورج همیشه می خواست همه کاری در زندگی اش انجام داده باشد.»

گفتگو با « پل مک کارتنی» برخی از بهترین و قوی ترین بخش های فیلم را تشکیل می دهد. «پل» در سخنان خود به این مسئله می پردازد که کسانی که فکر می کنند تنها او (پل) و «جان لنون» اعضای مهم و اصلی گروه «بیتل ها» بوده اند در اشتباه کامل به سر می برند. «رینگو استار»هم هنگامی که درباره آخرین ملاقاتش با «جورج هریسون» که به بیماری سرطان ریه دچار بود صحبت می کند به گریه می افتد و این یکی از غم انگیز ترین صحنه های فیلم به شمار می رود.

بخش دیگری از مستند «جورج هریسون» که به دوران زندگی پس از گروه «بیتل ها» باز می گردد پر از صحنه های شگفت انگیز است. از آن جمله اجرای برنامه هایی در توری به همراه گروه «تراولینگ ویلبریز» و ماجرای وحشتناک حمله یک هوادار روانی «جورج» به منزل مسکونی آن ها در سال ١٩٩٩. در این بخش از فیلم به دنیای خارج از موسیقی جورج هریسون نیز پرداخته شده است. دوران کار به عنوان تهیه کننده فیلم های سینمایی. دورانی که او از هواداران سرسخت مسابقات اتومبیلرانی به شمار می رفت و دورانی که وقت خود را به نظارت بر ترمیم و بازسازی خانه و باغ مسکونی خود که از اماکن مورد علاقه اش بود می گذراند.

سینکلر می گوید:«جورج خیلی زحمت کشید تا به این نتیجه برسد که پس از «بیتل» بودن چگونه زندگی را در پیش بگیرد. وقتی من این مستند را تماشا می کنم متوجه می شوم که او این مسئله را به بهترین صورت ممکن برای خودش حل کرده بود.»


iran#

فيروزه خطيبی-انعکاس صدای مایکل جکسون درنخستین جلسه محاکمه پزشک معالج او


انعکاس صدای مایکل جکسون درنخستین جلسه محاکمه پزشک معالج او
فيروزه خطيبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/jackson-9-27-130686508.html

هئیت منصفه دادگاهی در لس آنجلس که دکتر«کنراد موری» پزشک معالج مایکل جکسون به دلیل قتل غیر عمد در آن محاکمه می شود، در نخستین روز جلسه این دادگاه توانستند نواری از صدای آهسته و نیم هوشیار مایکل جکسون را بشنوند که چند هفته پیش از مرگ نابهنگام او در سال ٢٠٠٩ ضبط شده است و نشان می دهد که به این ستاره فقید موسیقی پاپ بیش از حد لازم داروهای قوی خواب آور داده شده است.

دراین نوار، صدای مایکل جکسون با حالتی شبیه به فردی که به دلیل استفاده از داروهای خواب آور نمی تواند کلمات را به آسانی ادا کند می گوید:«من ...می خوام....مردم بگویند هرگز چیزی شبیه آن در زندگیم ندیدم..می خوام بگویند... اون بهترین خواننده دنیاست...»

سلطان پاپ که قرار بود بزرگ ترین و بهترین کنسرت تاریخ موسیقی جهان را اجرا کند، شش هفته پس از ادای این کلمات جان خود را ازدست داد. شنیدن این صدا برای حاضران در دادگاه از جمله هیئت منصفه ١٢ نفری نه تنها شگفت آور بود بلکه یکی از احساس برانگیز ترین دقایق این نخستین جلسه از محاکمات «کنراد موری» به شمار می رفت.

چند دقیقه پیش از اعلام تنفس برای ناهار، دکتر موری که پشت میز دفاع نشسته بود ناگهان شروع به گریه کرد. مادر مایکل جکسون هم که درگوشه دیگری درمیان جمعیت نشسته بود نیز اشک می ریخت.

گروهی از حامیان دکتر کنراد موری درحالی که دایره بزرگی درمحوطه جلوی دادگاه تشکیل داده بودند برای او دعا می خواندند. درهمین محوطه عکس های مایکل جکسون به شکل پرچم و پوسترهای بزرگ دردست هواداران بی شمار او همه جا به چشم می خورد. یکی از شبیه سازهای مایکل جکسون نیز درحالی که تصویری از جسد بی جان «سلطان پاپ » را در دست داشت در راهروهای دادگاه بالا و پائین می رفت.

در داخل دادگاه هیئت منصفه فیلم های کوتاهی از مایکل جکسون را در حال خواندن و رقصیدن تماشا کردند که تنها دو روز پیش از مرگ او فیلمبرداری شده بود. اما این صدای مایکل جکسون بود که همه را تکان داد به صورتی که انگار این خواننده فقید حضور خود را در این جلسه دادخواهی اعلام می کرد. دادستان ها گفتند که دکتر موری به عنوان یک پزشک به شدت غفلت کرده و با تجویز مقادیری بیش از حد لازم از دارویی مرگ آور یا مسکنی به نام «پروپوفل» باعث مرگ مایکل جکسون شده است. کمی بعد با پخش صدای این خواننده در سالن پرجمعیت دادگاه، هیجانی همراه با تاسف و تاثر ایجاد کردند.

دادستان دیوید والگرن به هیئت منصفه گفت که این نوار صدا از «آیفون» دکتر «موری» به دست آمده و نشان می دهد که این پزشک عادت داشته صدای مریض خود (مایکل جکسون) را درحالی که او به شدت تحت تاثیر مواد مخدر و مسکن های خواب آور قوی بوده است را ضبط کند.»

دادستان سپس اظهار داشت که این تنها بخشی از یک نوار کامل است و هیئت منصفه به زودی و به طور مفصل تمامی آن را خواهد شنید و به ویژه آن قسمت از نوار را که در آن مایکل جکسون گفته است می خواهد با درآمد کنسرت بازگشت خود، در چند کنسرت خیریه بزرگ و پولساز شرکت کند:«من این پول را به یک میلیون بچه می دهم..به بیمارستان بچه ها ..بزرگ ترین بیمارستان بچه های جهان..به اسم بیمارستان بچه های مایکل جکسون..»

دادستان در ادامه این سخنان و در حالی که «کاترین» مادر مایکل جکسون با نگاهی اشک آلود به آن گوش فرا داده بود گفت:«دکتر موری می دانست که مایکل در چه شرایطی به سر می برد و با این حال به تجویز داروهای قوی و کشنده خود ادامه داد. می بینیم که کنراد موری در روز دهم ماه مه چه دیده ها و شنیده هایی داشته است و این دیده ها و شنیده ها چه اطلاعاتی و آگاهی هایی به او داده اند اما علیرغم شنیدن این صدا و نوع بیان می بینیم که او دو روز بعد یعنی در روز دوازدهم ماه مه یک سری دارو از جمله «پروپوفل» و «میدازولام» را برای مایکل سفارش می دهد!»
مایکل جکسون روز ٢٥ ماه ژوئن به علت مصرف زیاد داروهای مذکور و نیز مقدار زیادی داروی خواب آور درگذشت.

دادستان در ادامه سخنان کوبنده خودبه هیئت منصفه گفت که دکتر کنراد موری بخاطر این که «دکتر کنسرت» باشد و حقوق ١٥٠ هزار دلار درماه خود را از دست ندهد، به حرفه پزشکی اش خیانت کرده و مسئولیت های حرفه ای خود را نادیده گرفته است:«دکتر کنراد موری نقش یک کارمند فرمانبردار را ایفا می کرده است و نه یک پزشک سوگند خورده و به همین خاطر هم از قضاوت های پزشکی در موارد حساس نسبت به بیمارخودداری می کرده است.»
پس از ادای این کلمات، دادستان والگرن فهرستی از عملیات غیرقانونی که دکتر کنراد موری در رابطه با مراقبت از بیمار خود انجام داده است را برای حاضران قرائت کرد. از جمله استفاده از داروی بیهوشی در خارج از بیمارستان و عدم ایجاد ارتباط فوری با سیستم های مراقبت اورژانس و خبرکردن آمبولانس پس از مشاهده مایکل جکسون در حال مرگ:«مایکل جکسون عملا زندگی خود را به دست کنراد موری سپرده بود. این اشتباهی بود که مایکل درنتیجه آن جان خود را از دست داد.»

در بیانیه آغازین وکلای مدافع،«اد چرنوف» وکیل دکتر موری گفت که شواهد علمی نشان خواهد داد که مایکل جکسون خودش مسئول مرگ خود بوده است. این جکسون بوده است که با دست خود تعداد هشت قرص مسکن «لورازپم» را قورت داده است:«این تعداد قرص کافی است تا شش نفر از شما را به خواب کامل فروببرد ..آنوقت مایکل مقداری هم پروپوفل به خودش تزریق می کند. در این زمان دکتر موری البته در اطاق نبود.»
چرنوف در ادامه این سخنان گفت:«از مخلوط کردن این دواها معجونی به دست آمده بود که حتی یک معجزه پزشکی هم نمی توانست مایکل جکسون را از مرگ حتمی که انتظارش را می کشید نجات بدهد. او به تدریج اما به سرعت مرد و حتی وقت آن را هم پیدا نکرد که چشم هایش را ببندد.»

چرنوف گناه اعتیاد مایکل جکسون به داروها و قرص های مسکن قوی را بر گردن پزشک دیگری به نام «آرنولد کلاین» گذاشت. دکتر جراح پلاستیکی در شهر بورلی هیلز که در طول یک هفته آمپول های هزار میلی گرمی «دمرول» به جکسون تزریق می کرده است. «چرنوف» به هیئت منصفه گفت که ترک اعتیاد به «دمرول» باعث بی خوابی های شدید و آزار دهنده مایکل جکسون شده بود و دکتر «موری» برای رفع این بی خوابی ها برای او«پروپوفل» تجویز می کرده است. وکیل مدافع دکتر موری دادستان را بخاطر به دست دادن تصویر مردی تشنه پول از موکل او به چالش کشید و مدعی شد که دکتر موری به خاطر بخشش های نیکوکارانه و کمک به بیماران بی بضاعت در محله های فقیر نشین «هوستون»شهرت دارد.
«تونی اورتگا» طراح رقص های مایکل جکسون نخستین شاهد دادستان بود که در نخستین جلسه دادگاه رسیدگی به مرگ «سلطان پاپ» به جایگاه مخصوص فراخوانده شد. اورتگا گفت که یک هفته پیش از مرگ جکسون، او به شدت نگران مایکل و شرایط روحی و جسمانی او بود اما دکتر موری به او گفته بود که «لطفا مراقبت از سلامت جسمانی جکسون را بگذار به عهده من.»
«پل گنگاور» تهیه کننده کنسرت های هرگز اجرا نشده مایکل جکسون یکی دیگر از شهود دادگاه بود که گفت به نظر او مایکل «یک نابغه و بی نهایت علاقمند به کارش بود. او از من خواسته بود که دکتر موری را استخدام کنم تا در تور کنسرت های تازه همراهش باشد و یک روز ضمن اشاره به خودش به من گفت:« این بدن من هم مثل یک ماشینی است که باید ازش مراقبت بشه ».. اما وقتی من به سراغ دکتر موری رفتم او از من ٥ میلیون دلار در سال حقوق خواست. من هم همانجا به او گفتم که چنین مبلغی هرگز قابل پرداخت نیست.»


iran#

دوشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۹۰

انیمیشن «شیرشاه» فیلم تازه «برد پیت» رادرفروش گیشه شکست داد


انیمیشن «شیرشاه» فیلم تازه «برد پیت» رادرفروش گیشه شکست داد
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Boxoffice-2011-9-26-130575133.html

فیلم تازه «مانیبال» Moneyball با شرکت «برد پیت» که در طول چند هفته گذشته تبلیغات زیادی در اطراف آن شده بود نتوانست از لحاظ فروش گیشه با فیلم انیمیشن سه بعدی «شیرشاه» The Lion King رقابت کند و این فیلم کارتونی برای دومین هفته پیاپی با بیش از ۲۲ میلیون دلار فروش گیشه در آمریکایی شمالی و کانادا به مقام پرفروش ترین فیلم هفته گذشته رسید.

بنا برگزارش نشریه «اینترتینمت ویکلی» Entertainment Weekly فیلم «شیرشاه» که بازسازی است از فیلم دیگری به همین نام اما به شکل تازه سه بعدی در عرض دو هفته گذشته در سینماهای آمریکای شمالی بیش از ٦١ میلیون دلار فروش داشته است.

این مسئله دور از انتظارباعث شده است تا استودیوی «دیسنی» سازنده انیمیشن «شیرشاه» مدت نمایش این فیلم در سینماهای آمریکا و کانادا را تمدید کند.

«شیرشاه» با کارگردانی «ریر آلریز» و «رابرت مینکاف» ماجرای شیر نوجوانی است به نام «سیمبا» که برای بازپس گرفتن تاج و تخت از دست رفته پدرش به زادگاه خود باز می گردد. نخستین نسخه فیلم «شیرشاه» در اوائل دهه ٩٠ میلادی نیز در آن زمان توانست با فروش ٧٨٤ میلیون دلاری تبدیل به موفق ترین فیلم انیمیشن تاریخ سینما بشود.

از سوی دیگر فیلم «مانیبال» درباره ورزش بیسبال، تازه ترین اثر کارگردانی «بنت میلر» با بازی «برد پیت» درنقش اول این فیلم، با ٢٠ میلیون دلار فروش گیشه به مقام دوم فیلم های پرفروش آخرهفته گذشته رسید.

این فیلم که از روی کتاب پرفروشی به نام «مانیبال: هنر پیروز شدن در یک بازی ناعادلانه» به قلم «مایکل لوئیس» اقتباس شده است بر مبنای یک داستان واقعی ساخته شده است.

«برد پیت» در فیلم «مانیبال» نقش «بیلی بین» صاحب و مدیرعامل تیم بیسبال «اوکلند اتلتیکس» را بازی می کند که قواعد معمول و رایج در بازی بیسبال را به کناری می زند و بجای آن با استفاده ازیک سیستم تجزیه و تحلیلی پیچیده تیمی تشکیل می دهد که شبیه به هیچ تیم دیگری نیست.

بازیگران دیگر این فیلم «فیلیپ سیمور هافمن» و «رابین رایت» هستند و فیلم با استقبال منتقدین روبرو بوده است. اما این سئوال پیش می آید که آیا فیلم هایی از این قبیل درباره مسائل ورزشی می تواند مورد پسند همه دوستداران سینما قرار بگیرد؟

فیلم سرگرم کننده خانوادگی «داستان دلفین» درباره دوستی یک پسربچه و یک دلفین، با بازی مورگان فریمن و اشلی جاد نیز توانست با تفاوت چند هزار دلاری با رقمی بالای ٢٠ میلیون دلار تبدیل به سومین فیلم پرفروش آخر هفته گذشته شود.

فیلم ماجراجویانه «آدم ربایی» با بازیگری و تهیه کنندگی «تیلور لاتنر» یکی از ستارگان فیلم پرطرفدار «گرگ و میش» Twilight (فیلمی درباره نوجوانان خون آشام در دهکده ای در ایالت لوئیزیانا) با ١١ میلیون دلار فروش گیشه به مقام چهارم رسید.

«لاتنر» در این فیلم نقش نوجوانی را بازی می‌کند که ناگهان متوجه می شود همه تصوراتی که درباره پدر و مادرش داشته است اشتباه بوده و زندگی اش یک دروغ بزرگ است. او ضمن فرار از ماموران پلیس فدرال و یک گروه آدمکش حرفه ای همچنان به دنبال حقیقت می گردد. فیلم «آدم ربایی» ساخته «جان سینگلتن » کارگردان آفریقایی آمریکایی است و با بودجه ای در حدود ٣٥ میلیون دلار ساخته شده است.

از فیلم های دیگری که برخلاف انتظار و حدسیات دست اندرکاران نتوانست به فروش گیشه موفقی برسد، فیلم جاسوسی و دلهره آور «نخبگان آدمکش» با بازیگری «کلایو اوون» و «رابرت دونیرو» بود که با کمی بیش از ٩ میلیون دلار فروش گیشه در رده پنجم جدول فیلم های پرفروش آخر هفته ای که گذشت قرار گرفت.


iran#

از خسارت هیتلر به انگلستان بیش تر بود


ارسالی مهدی خانباباتهرانی

از خسارت هیتلر به انگلستان بیش تر بود

خبر کوتاه بود : ” با کمال تاسف اطلاع یافتیم که آقای دکتر محمد مصدق سحرگاه امروز پنج شنبه در ساعت 5/4 بامداد 14/12/1345 در سن 87 سالگی در اتاق شماره 62 بیمارستان نجمیه تهران زندگی را بدرود گفت. “
خبری بسیار کوتاه برای مردی بزرگ!!!
سالنامه سازمان اطلاعات انگلیس در سال 1995 درباره اش منتشر کرد: خسارتی که وی به انگلستان وارد کرد از خسارتی که هیتلر در جنگ دوم جهانی به انگلستان وارد کرد بیش تر بود، معترف هستیم که انگلستان در برابر مصدق شکستی بی سابقه را متحمل شد.
اولین نفر که با لایحه کاپیتولاسیون در ایران مخالفت کرد.
اولین ایرانی فارق التحصیل در دکتری حقوق.
امتیاز حق شیلات و کشتیرانی در دریای خزر را از شوروی باز پس گرفت.
شخصا در دادگاه لاهه برای احیای حقوق ملت خویش فریاد کشید.
جمال عبدالناصر (رهبر بزرگ و فقید ناسیونالیست عربی-اسلامی مصر) به گفته خویش او را الگوی خود قرار داد و کانال سوئز را برای مصر ملی کرد.
سفیر شوروی در ایران رسما اعلام کرد که دولتش در برابر وی به زانو افتاد.
اولین نفر که با استفاده از علوم روز در دانشگاه به بررسی علمی حقوق اسلامی شیعه پرداخت.
اولین نفر که حقوق شرعی زنان را به طور علمی در دانشگاه مطرح ساخت.
ابرمرد تاریخ ایران، با جان بر کف بودن خویش در راه وطن اجازه نداد که تا سال 1992 امتیاز نفت ایران در انحصار بیگانه باشد.
مجاهدت های کسی که خود را وقف سرزمین و مردم و دین خویش کرد، یگانه طراح بزرگ ملی شدن صنعت نفت ایران، جاوید یاد دکتر محمد مصدق به همین جا ختم نشد،وی خود را وقف ملیت ایرانی و دیانت اسلامی ساخت و لحظه به لحظه افتخار آفرید.

بخشی از بیانات بزرگوار:
” من ایرانی و مسلمانم و بر علیه هرچه ایرانیت و اسلامیت را تهدید کند تا زنده هستم مبارزه می کنم “.
” تنها گناه من و گناه بسیار بزرگ من این استکه صنعت نفت ایران را ملی کردم و بساط استعمار و اعمال نفوذ سیاسی و اقتصادی عظیم ترین امپراطوری جهان را از این مملکت برچیدم “.
” حیات من و مال و موجودیت من و امثال من در برابر حیات و استقلال و عظمت و سر فرازی میلیون ها ایرانی و نسل های متوالی این ملت کوچکترین ارزشی ندارد و از آنچه برایم پیش آمد هیچ تاسف ندارم و یقین دارم وظیفه تاریخی خود را تا سر حد امکان انجام داده ام .عمر من و شما و هر کس چند صباحی دیر نخواهد پائید.
*برای درمان سرطان بینی با وجود اصرار فرزندش که پزشک بود و دوستدارانش راضی به سفر به خارج برای درمان نشد وگفت پزشکان ما قادرند همه کاری را برای درمانم انجام دهند.

به اختیار خود ملک خودش را بین کشاورزانش تقسیم کرد!
اما
*هنوز هم برای رفتن بر سر مزارش که نیمه ویرانست، مردم مشکل دارند!
و هنوز یک خیابان و کوچه بنامش نیست...


iran#

یکشنبه، مهر ۰۳، ۱۳۹۰

فیلم های چهارمین گردهمایی سراسری در باره کشتار زندانیان سیاسی در ایران


ارسالی سايت گزارشگران

فیلم های چهارمین گردهمایی سراسری در باره کشتار زندانیان سیاسی در ایران

اينجا را کليک کنيد



iran#

بزرگترين نمايشگاه الماس در هنگ کنگ افتتاح شد

بزرگترين نمايشگاه الماس در هنگ کنگ افتتاح شد
http://www.voanews.com/persian/news/Diamonds_HongKong-2011-09-24-130490713.html


«الماس هميشگی است» گفته مشهوری است که فروشندگان اين سنگ گرانقيمت اميدوارند خريداران اين هفته در نمايشگاه جواهرات هنگ کنگ به ياد داشته باشند.

باوجود نگرانی های جهانی در مورد شرايط اقتصادی، بزرگترين نمايشگاه الماس اين هفته در هنگ کنگ افتتاح شد.

به مثال ترانه مشهور «الماس بهترين دوست زن است» برای بسياری از خانمها الماس جايگاه ويژه ای دارد. در هنگ کنگ خبری از خياطخانه های مجللی که در لندن و پاريس ديده می شود نيست و اين گردهمايی، يک نمايش مد نيست. تنها چيزی که در اين نمايش ديده می شود دختران الماس پوش است.

«نمايشگاه جواهرات و سنگ های قيمتی» هنگ کنگ در دو مکان که روی هم رفته ١٣٠ هزار مترمکعب مساحت دارند، برپا شده است. ٣ هزار و ٤۵٤ غرفه از ٤۶ کشور جهان در ٢۹ مين نمايشگاه سالانه جواهرات و سنگ های قيمتی ديده می شود. برنامه امسال در مقايسه با سال گذشته ۸ درصد رشد داشته است.

با اين حال صنعت سنگ های گران قيمت نيز از تحولات اقتصادی جهانی مصون نبوده است. جيم اسينک، مدير سازماندهنگان نمايشگاه، با تاکيد بر اين موضوع می افزايد: اگر شما به تحولات سه سال اخير صنعت جواهرات بنگريد، سالهای دشواری را گذرانده ايم. بعد از سونامی اقتصادی، خريد و فروش جواهرات در سطح جهانی کاهش يافته است. اما جنبه مثبت اين است که رشد اقتصادی چين و هندوستان، به اکثر توليد کنندگان آسيايی کمک کرده است.

قدرت اقتصادهای آسيايی به تقويت صنايع مختلف از جمله صنعت جواهرات ياری رسانده است. با اين حال دلالان الماس برای بقا در تحولات اقتصادی جهانی راهکارهای جديدی را نيز در نظر گرفته اند.

ويکی چن، از نمايندگان جواهر فروشی گران قيمت انزو، می گويد: بدون شک ما بسيار نگران تحولات آينده هستيم، به خصوص بحران اقتصادی. با اين حال برای ادامه فعاليت های تجاری خود قصد داريم فعاليت هايمان را گسترش دهيم. هم به دنبال مشتريان بيشتر هستيم و هم کلکسيون خود را گسترش داده ايم تا بتوانيم با چالشهای آينده، مقابله کنيم.

گسترش کلکسيون جواهرات برای فروشندگانی مانند انزو به اين معناست که حق انتخاب بيشتری برای خريدن جواهرات ارزان قيمت تر، خواهد بود.

ويکی چن می گويد: برخی خريداران نسبت به قيمت جواهر حساس تر هستند، برای همين سعی کرديم که طرح های ويژه تری را به آنها ارائه دهيم تا بتوانند اين جواهرات را راحت تر در بازار بفروشند.

خريداران غربی در اين نمايشگاه به منظور آماده شدن برای فصل فروش کريسمس به اين نمايشگاه آمده اند. به جز ولنتاينز دِی، روز عشاق، ايام کريسمس پرفروش ترين فصل جواهر، محسوب می شود.

انتظار می رود، اين نمايشگاه که بيش از هفت روز ادامه خواهد داشت، ٤٠ هزار خريدار را به خود جذب کند.



iran#

جمعه، مهر ۰۱، ۱۳۹۰

تحریم تئاتر نوساز ساحل غربی توسط هنرمندان اسراییلی


تحریم تئاتر نوساز ساحل غربی توسط هنرمندان اسراییلی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Hebronart-2011-9-23-130436788.html

بنا بر گزارش نشریه «آیریش تایمز» بیش از ۵٠٠ هنرمند اسراییلی با امضای یک بیانیه، مرکز هنری تازه ای به نام «کریات آربا» را که سه شنبه شب گذشته در نزدیکی «هبران» در نواحی ساحل غربی گشایش یافت تحریم کردند.

تئاتر و آدیتوریوم ۴٠٠ نفری که دولت اسراییل و سرمایه گزاران خصوصی هزینه ساختمان آن را برعهده داشته اند، مکانی است برای اجرای برنامه های هنری، کنسرت ها و تئاترهایی توسط گروه ها و هنرمندان مختلف اسراییلی. اما اعضای یکی از همین گروه ها در مورد اجرا در این مرکز دچار تردیدهایی شده اند. «رامی باروخ» یکی از بازیگران سرشناس تئاتر اسراییل صریحا اعلام کرد که وجدانش به او اجازه نمی دهد که در محلی که روی خط های سبز ١٩۶٧ و مناطق اشغالی فلسطینی بنا شده است دست به اجرای برنامه بزند.

«باروخ» قرار بود در نقش «جاناتان پولارد»، یک آمریکایی که به جرم جاسوسی برای اسراییل متهم و محکوم شده در نمایش تکنفره ای به نام «پولارد» بازی کند.

«واردیت شالفی» هنرمند هنرهای دراماتیک و از رهبران دیگر این تحریم می گوید:«به نظر من کارهای هنری و فرهنگی نباید در مناطقی که به عنوان شهرک های اشغال شده شناخته می شوند ساخته شود. به ویژه در مکانی که پارک یادبود بزرگی در وسط آن به نام «میر کاهن» (رهبر ترور شده حزب نژاد پرست «کاچ») ساخته شده و جایی که «باروخ گلدستاین» (یکی از نخستین خوش نشینان مهاجر و از مسئولان کشتار جمعی مسجد هبران در سال ١٩٩۴) به خاک سپرده شده است.» او در ادامه این سخنان می گوید: «ما امیدواریم کمپانی های تئاتری دیگر هم به زودی متوجه اهمیت این موضوع شده و از اجرای نمایش های خود در این مرکز هنری خودداری کنند.»

«مالاچی لوینگر»، مدیر شورای محلی مرکز هنری «کریات آربا» می گوید این مرکز مکانی است که در آن مهاجران می توانند به جای پیمودن راه های طولانی برای رسیدن به یک مرکز هنری در مناطق دیگر اسراییل، به صورت محلی به تماشای برنامه های هنری و کنسرت های گوناگون بنشینند.»

«لوینگر» می گوید: «کریات آربا» به زودی به یکی از مراکز مهم فرهنگی جهان تبدیل خواهد شد و محلی برای برگزاری انواع هنرهای اجرایی. او ضمن انتقاد از تحریم کنندگان گفت: «من مطمئن هستم که این هنرمندانی که «کریات آربا» را بویکات کرده اند هیچ مشکلی برای اجرای برنامه در «رام الله» و در محلی که خیابان ها و میدان ها با نام تروریست ها نامگذاری شده اند نخواهند داشت.»

از سوی دیگر دو کمپانی تئاتر بزرگ و معروف اسراییلی، «کامری» و «بیت لسین» با انتشار یک اعلامیه اظهار داشتند که آن ها در این مرکز هنری برنامه اجرا خواهند کرد اما به هیچوجه حاضر نخواهند بود تا بازیگران و یا کارکنان فنی را برخلاف میل و خواسته خودشان مجبور به کار در این محل کنند.

سال گذشته هنرمندان و استادان دانشگاه های اسراییلی با امضای یک عریضه دیگر، مرکز فرهنگی دیگری به نام «آریل» را در ساحل غربی بویکات کردند.

این عمل مخالفت شدید مقامات دولتی اسراییل را به همراه داشت و موجب شد در ماه جولای گذشته یک لایحه تازه و جنجال آفرین «ضد بویکات» در مجلس به امضا برسد. طبق این قانون تازه هرگونه بویکات توسط شهروندان برضد اسراییل و یا مهاجران ساحل غربی غیرقانونی خواهد بود.

آن دسته از اعضای محافظه کار شورای اداری مرکز هنری «کریات آربا» پس از واقعه بویکات هنرمندان خواستار آن شده اند که سوابق اعضای هر گروه هنری و یا کمپانی تئاتری که قصد اجرای برنامه در این مرکز را دارد به دقت بررسی شده و یکی از شرایط اجرای برنامه در آن، اثبات خدمت سربازی این افراد در ارتش اسراییل باشد. این شورا هم چنین خواستار آن شد که گروه های مذکور، یک سوگند نامه رسمی که وفاداری و ثبات قدم آن ها را نسبت به اسراییل نشان می دهد را به امضا برسانند.


iran#

فیلم «جایی بالاتر»، اعتقادات مذهبی یک زن را به چالش می گیرد


فیلم «جایی بالاتر»، اعتقادات مذهبی یک زن را به چالش می گیرد
آلن سیلورمن - هالیوود
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Filmcritic-2011-9-23-130461943.html

«ورا فارمیگا» بازیگر نامزد جایزه اسکار ٢٠١٠ برای ایفای نقش در فیلم «روی هوا» Up In The Air با شرکت جورج کلونی، با فیلم «جایی بالاتر» برای نخستین بار دست به کارگردانی فیلمی درام زده است که در آن یک زن مذهبی ایمان و اعتقاداتش را زیر سئوال می برد.

«کورنی» دختربچه ای است که آموزش هفتگی انجیل در کلیسای محله، اثرات عمیقی بر زندگی او گذاشته است. او دهقان زاده ای است که در یکی از ایالت های میانی آمریکا زندگی می کند و بنا بر اعتقادات مذهبی شدید، خود را یک فرد به اصطلاح «نجات یافته» می داند و در همه موارد زندگی ازجمله ازدواج و تشکیل خانواده با همکلاسی مدرسه اش، بی هیچ چون و چرایی از این اعتقادات مذهبی پیروی می کند. اما وقایع زندگی در داستان فیلم ، «کورنی» را به مرحله ای می کشاند که او ناچار این اعتقادات مذهبی را به چالش می کشد و آن ها را مورد سئوال قرار می دهد:

کورنی: «وقتی به من نگاه می کنی چی می بینی؟ مادر بچه هایت را؟ یک زن نجیب را؟ یا یک عروسک بی صدا و دست ساز آفریدگاررا؟»
ایتان: «ما فقط می خواهیم به روح تو کمک کنیم. ما می خواهیم تورو در بهشت ببینیم.»

ورا فارمیگا علاوه برکارگردانی فیلم «جایی بالاتر»، نقش بزرگسالی «کورنی» را هم بازی می کند و قبول دارد که این داستان می تواند عکس العمل های شدیدی در میان تماشاگران داشته باشد: «این یک مسئله بی نهایت حساسیه که با موضوع «شک» در ایمان سرو کار داره. این موضوعی است که هرانسانی با هرمذهب و عقیده و فلسفه ای که در زندگی دارد حداقل یک بار در طول مدت عمر خود با آن رویارو می شود»

دربخش دیگری از فیلم «کورنی» فریاد می کشد:«خدایا به من کمک کن ..چون نمی توانم تورو حس کنم. هیچ احساسی نسبت به تو ندارم. به من نزدیک شو خداوندا..بیا..پس کجایی؟ کجایی؟»

فارمیگا می گوید:«این موضوع برای همه ما سخته. حتی موقع کارگردانی یک چنین فیلمی شما باید بنشینید و روی جنبه های روحی و عرفانی خودتان حساب کنید و ببینید که از عهده این کار برمی آیید یا نه؟ یعنی باید این سئوال را از خودتان بکنید که خود من راجع به وجود یا نبود خدا چه عقیده ای دارم؟ یا نظرم به راستی درباره روحانیت چیه؟ یک روح موفق چگونه روحی است و چگونه به این موفقیت رسیده؟ یا اصولا چطوری می توانم به درستی باهریک از شخصیت های چنین فیلمی ارتباط ایجاد کنم؟ آیا می توانم همه آن ها را دوست داشته باشم یا نه؟ فکر می کنم ساختن این فیلم برای من بزرگ ترین درس روشن بینی و قبول و تحمل دیگران بوده است.»

ورا فارمیگا می گوید بزرگ ترین چالش برای خود او این بوده است که بتواند خودش و دیگربازیگران فیلم را متقاعد کند که شخصیت های خیالی فیلم را مورد قضاوت و انتقاد قرار ندهند:« آدم ها وقتی وارد یک پروژه تازه می شوند، خاطرات ، تفکرات، ارتباط ها و تجربیات خود را هم به همراه می آورند. در مورد این فیلم بخصوص من متوجه شدم که بازیگران می خواهند با تصورات خود رنگ دیگری به شخصیت های فیلم بدهند تا جایی که حتی گاه از آن ها شخصیت هایی کاریکاتورمانند بسازند.»

«جاشوآ لئونارد» در نقش شوهر «کورنی» یکی از بازیگرانی است که در ابتدای کار فیلمبرداری به شدت از شخصیتی که نقش او را بازی می کرد انتقاد می کرد اما این مسئله پس از آنکه این بازیگر مدتی با یک مسیحی بنیادگرا از نزدیک رفت و آمد پیدا کرد حل شد:«من شروع کردم به رفتن به کلیسا و این افراد را به دقت تماشا کردم و شاهد نوع تفکر و زندگیشان بودم. آن ها وقتی دست هایشان را به آسمان می برند و حضور «روح القدس» را حس می کنند کسی را مورد قضاوت قرار نمی دهند. آن ها در مکانی قرار دارند که همه چیز را به صورتی کامل و بلاشرط پذیرفته اند. چیزی که من از تجربه بازی در این فیلم آموختم این بود که شاید من زیادی همه چیز را تجزیه و تحلیل می کنم و زندگی را سخت می گیرم و شاید من هم باید خودم را بدون هرقید و شرطی در اختیار یک نیروی ناشناخته و ماورای همه چیز بگذارم.»

با این همه «ورا فارمیگا» اصرار دارد که «جایی بالاتر» درباره زنی در جستجوی عشق و صداقت است و «ایمان» و «اعتقاد» تنها گوشه ای از زندگی ااین زن می باشد و نه همه آن:«این یک فیلم مذهبی نیست. بلکه فیلمی است که در یک زمینه مذهبی ساخته شده است و به نظر من هم افراد معتقد و هم آن هایی که بی ایمان محسوب می شوند می توانند از آن درس های ارزشمندی بیاموزند.»


iran#

پنجشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۹۰

مشاهده حرکت ذرات سریعتر از نور


مشاهده حرکت ذرات سریعتر از نور
http://www.voanews.com/persian/news/science-technology/Science-Faster-than-speed-of-light-particles-2011-09-22-130392978.html

دانشمندان به کشفی دست يافته اند که اگر تایید شود، می تواند قوانین فیزیک را بازنویسی کند.

يک گروه بین المللی از محققان می گوید: در مشاهده حرکت ذرات وابسته به پدیده های درون اتمی، به نام نوترینو، حرکتی سریع تر از سرعت نور - چیزی که قرار بود غیر ممکن باشد- را اندازه گيری کرده اند.

یک شتاب دهنده ذرات يک پرتو نوترينوها را از فاصله ۷۳۰ کيلومتری آزمايشگاه مرکز تحقيقات اتمی اروپايی در سوئيس به ايتاليا پرتاب کردند. دانشمندان می گويند آنها هنگامی که نوترينوها در مدت زمان ۶۰ نانو ثانيه (۶۰ ميلياردم ثانيه) و سريع تر از سرعت نور به مقصد رسيدند شوکه شدند.

آلبرت اینشتین در سال ۱۹۰۵ ميلادی در نظریه خاص نسبیت، و معادله معروف 2^E = MC انرژی را برابر جرم ضربدر سرعت نور به توان ۲ می داند که يک جزء بنيادين از فيزيک مدرن است. بر اساس اين نظريه هيچ چيزی نمی تواند سريعتر از سرعت نور حرکت کند.

اگر یافته های نوترینو اثبات شود، فیزیکدانان را مجبور ميکند که در بسياری از فرضيه های قرن گذشته پيرامون چگونگی کار گيتی تجديد نظر بعمل آورند. اين گروه تحقيقاتی می گويد نتايج بدست آمده بسختی قابل باور است، حتی برای دانشمندانی که آنها را کشف کرده اند.

محققان از ساير دانشمندان در نقاط دیگر جهان درخواست کرده اند اين نتايج را به دقت بررسی کنند، تا اطمينان حاصل شود که احيانا خطايی در روش و يا محاسبات وجود نداشته باشد.


iran#

آغاز کار پنجمین جشنواره بین المللی فیلم زنان در مراکش


آغاز کار پنجمین جشنواره بین المللی فیلم زنان در مراکش
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Merakesh-2011-9-22-130367653.html

پنجمین جشنواره بین المللی فیلم های زنان روز دوشنبه در شهر «سلا» در مراکش افتتاح شد. در این جشنواره فیلم هایی پذیرفته شده اند که موضوع آن ها در ارتباط با مسائل زنان است و یا توسط یک زن ساخته و کارگردانی شده است.

شهر «سلا» در مراکش در چند روز آینده میزبان برخی از سرشناس ترین کارگردان ها و شناخته شده ترین ستارگان و بازیگران سینما خواهد بود که برای شرکت در جشنواره بین المللی فیلم های زنان به این شهر سفرکرده اند.

هیئت داوران این جشنواره از هفت زن که اکثرا تولید کننده و کارگردان فیلم هستند تشکیل شده است. این زنان کانادایی ،فرانسوی ، بریتانیایی، مراکشی و ایرانی هستند. مریم خاکی پور کارگردان ایرانی تبار مقیم فرانسه یکی از اعضای این هیئت داوران است که می گوید:«خوشحالم که در «سلا» هستم بخصوص به این دلیل که این جشنواره ویژه آثار زنان فیلمساز و اصولا فیلم های مربوط به زنان است. من از اینکه امتیاز عضویت هیئت داوری چنین جشنواره ای به من داده شده افتخار می کنم.»

خانم خاکی پور در ادامه این سخنان می گوید:« برگزار کنندگان این جشنواره از من دعوت کردند که یکی ازهفت عضو هیئت داوری باشم. برای من افتخار بزرگی است زیرا زنان باید در هنر سینما دست داشته باشند. در واقع مدت زیادی است که زنان در این حرفه اشتغال دارند. این نشانگر توانایی و دانش آن ها در رشته های مختلف این هنر است.»

در پنجمین جشنواره سینمایی زنان در«سلا»، دوازده فیلم که در کشور های مختلف جهان در ارتباط با مسائل زنان ساخته شده و یا فیلم هایی که توسط یک زن کارگردانی شده اند با هم رقابت می کنند.

«نورالدین شمائو» رئیس فستیوال فیلم های زنان «سلا» می گوید:«من از جمله مردانی هستم که همواره از حقوق زنان دفاع کرده ام و هنوز هم در کارم در سینما تلویزیون و تئاتر از هرفرصتی برای احقاق حقوق زنان استفاده می کنم. من به حقوق زنان معتقدم.»

نورالدین شمائو می گوید او تلاش زنان مراکش را برای به دست آوردن حقوق خود می ستاید:«این جشنواره همواره مسئله احقاق حقوق زنان را مطرح کرده است و تا وقتی که زنان با مشکلات گوناگون اجتماعی روبرو هستند این جشنواره هم هر چه بیشتر به این مسائل و طرح و بررسی آن ها می پردازد.»

جمع شرکت کنندگان در جشنواره سینمایی سلا هم با حضور خود درواقع تلاش گسترده زنان در صنعت سینما را ستودند.

جشنواره بین المللی فیلم های زنان به مدت ٥ روز ادامه دارد.



iran#

ايران هم می تواند در مسير سقوط ماهواره ۶ تنی باشد


ايران هم می تواند در مسير سقوط ماهواره ۶ تنی باشد
http://www.voanews.com/persian/news/iran-nasa-satellite-09-21-11-130278653.html

کانزاس سيتی استار زير عنوان "کره زمين به ماهواره: کی و کجا می افتی؟" می نويسد دانشمندان ناسا بيشترين تلاش خود را بعمل می آورند تا به ما بگويندماهواره ای شش تنی و در حال سقوط، اواخر اين هفته کجا می افتد. يک اشتباه محاسبه کوچک می تواند تفاوت در محل سقوط را ازفلوريدا به نيويورک، و يا از ايران به هند برساند. محل و زمان سقوط ماهواره هنوزيک موضوع مبهم علمی است . فعلا زودترين زمان پيش بينی شده برای افتادن اين ماهواره روز پنجشنبه، و ديرترين آن، روزشنبه است. محدوده پيش بينی شده برای سقوط نيز بخش عمده ای از کره زمين را دربرمی گيرد.

اين بدان معنا نيست که مردم لازم است به پناهگاه بروند. اين ماهواره حين سقوط تکه پاره می شود. ناسا احتمال برخورد اين قطعات با يک انسان را يک در بيست و يک تريليون تخمين می زند، حال آنکه احتمال مجروح شدن يک انسان هر لحظه يک در سه هزار و دويست است.

تا آنجا که می دانيم تا کنون هيچ انسانی در اثر سقوط تکه پاره های اجسام فضائی مجروح نشده است. تاکنون گزارشی حاکی از وارد آمدن آسيبی عمده به املاک و اموال نيز داده نشده است، زيرا بخش عمده ای از کره زمين درياست، و سطح گسترده ای از اراضی در مناطق مختلف از سکنه خالی است.

اگر شما به قطعه ای برخورديد که حدس می زنيد قطه ای از ماهواره است ناسا دوست ندارد به آن دست بزنيد. ناسا می گويد ماده ای سمی درکارنيست اما اين قطعات می تواند لبه هائی تيز و برنده داشته باشند. چنين قطعاتی در عين حال متعلق به دولت است. برداشتن آنها به عنوان سوغاتی و يا فروختن آنها در ئی بی eBay با قانون جور در نمی آيد. توصیه ناسا اين است که پليس را در جریان بگذارید.

انتظار می رود اين ماهواره بيست ساله حين سقوط و ورود به جوّ زمين صد تکه شود که بيشتر آنها سوخته می شوند. پيش بينی شده است بيست و شش تکه سنگين فلزی آن به کره زمين برسد که بزرگترين آنها قريب سیصد پاوند ( حدود صدو سی و شش کیلوگرم) وزن خواهد داشت. تکه پاره ها می تواند در محدوده ای به طول پانصد مايل ( حدود هشتصد کيلومتر) پخش شود.

از آنجا که سرعت ماهواره هنگام سقوط هفده هزار و پانصد مايل در ساعت ( بيست و هشت هزار و صد و شصت کیلومتر در ساعت )، یا پنج مايل در ثانيه ( هشت کيلومتر در ثانيه) است، يک پيش بينی توام با چند دقيقه اختلاف می تواند به معنای اشتباهی هزار مايلی ( هزار و ششصد کيلومتری ) تمام شود.




iran#

نمایشگاه «پمپی»، شهری که زیر خاکسترهای آتشفشان مدفون شد


نمایشگاه «پمپی»، شهری که زیر خاکسترهای آتشفشان مدفون شد
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Pompei-2011-9-21-130281168.html

شهر پمپی در جنوب ایتالیا در سال ٧٩ میلادی در زیر خاکسترهای آتشفشان مدفون شد. نزدیک به١٧٠٠ سال پس از وقوع این حادثه، برای نخستین بار باقی مانده های این شهر توسط باستان شناسان پیدا شد. اخیرا موزه ای در پاریس، در تلاشی برای شبیه سازی این شهر، زندگی ٢٠٠٠ سال پیش را با زندگی امروز مقایسه میکند.

نمایشگاه «پمپی، روش زندگی»، فضای شهرباستانی پمپی ایتالیا را پیش از وقوع آتشفشانی که این شهر و ساکنان آن را در خود فروکشید بازسازی کرده است تا شباهت های بین زندگی مردم این شهرکهن و دنیای امروز را به دیدار کنندگان نشان دهد.

در این نمایشگاه به جای تمرکز بر آتشفشانی که شهر را زیر توده ای از مواد مذاب و بارانی از خاکسترمدفون کرد، بر زندگی روزمره پیش از این حادثه تاکید می شود.

مدیر هنری موزه «میلول» پاریس، پاتریشیا نیتتی، می گوید هدف نشان دادن شباهت های میان زندگی انسان ها در سال ٧٩ میلادی با زندگی مردمان امروز است:«"خانه ها و کاخ های مجلل مربوط به دوره رنسانس در قرن هجدهم، بدون شک بسیار زیبا هستند. اما با روش زندگی امروز دیگر کسی قادر به زندگی در آنها نیست. بر عکس، خانه های پمپی، هرچند به مراتب قدیمی ترند اما با زندگی امروزی سازگار هستند. خانه هایی که همگی مجهز به سیستم گرمای مرکزی ، لوله کشی آب و فاضلاب بودند. این به زندگی ما شباهت زیادی دارد.»

از نقاشی های آبرنگ روی دیوار های گچی و موزائیک گرفته تا وسایل مورد استفاده در زندگی روزانه ، مانند تابه، پارچ آب و قالب کیک پزی در این نمایشگاه به چشم میخورد. برای نیتتی شهر پمپی در همسایگی ناپل، بیشتر نشان از زندگی دارد تا مرگ:«ما در این شبیه سازی تلاش کرده ایم که نه خانه های مجلل و قصرهای با شکوه، بلکه خانه های مردم عادی دو هزار سال پیش از این را به نمایش بگذاریم.»

پاتریشیا نیتتی پیش از مدیریت این موزه چندین سال را به مطالعه در مورد بقایای شهر پمپی اختصاص داده بود . از بیشتر شهر هایی که بر اثر حوادث طبیعی از بین رفته اند، چیزی بر جای نمانده است، اما به نظر میرسد که در پمپی، زندگی در یک لحظه کوتاه متوقف شده است:«از آنجایی که ساکنان پمپی بر اثر خفگی از گازهای مسموم ناشی از انفجار کوه آتشفشان جان خود را از دست داده اند ،انگار که زندگی به طور ناگهانی از حرکت باز ایستاده است. باقیمانده های شهر پس از حفاری، زندگی در یک شهر را با تمام ویژگی های آن نشان میدهد. طرف ظهر بوده که حادثه آتشفشان رخ داده و مردم در آن موقع در حال انجام کارهای روزانه خود خفه شده اند. دو هزار سال بعد، ما شهر را همانطور که بود زیر خاکستر پیدا کردیم.»

این نخستین بار است که موزه ای در فرانسه، نه تنها وسایل مربوط یه یک زمان، بلکه روش زندگی یک دوره از بشریت را نشان میدهد. این موزه از روزچهارشنبه بیست و یکم سپتامبر تا دوازدهم فوریه برای تماشای عموم گشوده خواهد بود.


iran#

سه‌شنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۹۰

فیلم نوآر «درایو»، سفری دیوانه وار به دنیایی ممنوعه


فیلم نوآر «درایو»، سفری دیوانه وار به دنیایی ممنوعه
پنه لوپه پولو
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Drive-2011-9-20-130206063.html

هرچه به فصل اهدای جوایز و به ویژه جوایز اسکار نزدیک تر می شویم، فیلم های برتر و به مراتب قابل توجه تری برروی پرده سینماهای آمریکا ظاهر می شوند. یکی از این آثار سینمایی تازه، فیلم «درایو» Drive به کارگردانی «نیکولاس وایندینگ رفین» است. فیلمی درونی ، مبهم ، ماجراجویانه و دراماتیک با جلوه های بصری بی شمار از ژانر«نوآر» Noir که گروهی از بهترین و مطرح ترین بازیگران هالیوود در آن نقش آفرینی کرده اند.

«رفین» فیلمساز دانمارکی در ماه مه امسال در جشنواره سینمایی «کن» جایزه بهترین کارگردانی را برای فیلم «درایو» از آن خود ساخت. داستان فیلم از درون لنز دوربین «رفین» با «کلوز آپ» های طولانی، نگاه های سریع و زودگذر و وقایع خشونت بار و ناگهانی ادامه پیدا می کند. این درحالی است که «دیالوگ» نقش کوچکی در این فیلم دارد.

رایان گاسلینگ بازیگر نقش اول فیلم به صدای آمریکا می گوید:«خوب البته وقتی ما فیلمبرداری را شروع کردیم من از کارگردان پرسیدم که اگر اشکالی نداشته باشد هرجایی که احساس کردم دیالوگ ها اضافی است به طور طبیعی از گفتن آن ها خودداری کنم و او هم با این کار موافقت کرد. کم کم در طول مدت فیلمبرداری متوجه شدیم که زبان سینما به مراتب قوی تر از هر دیالوگی است و احساس کردیم می تونیم داستان را به شکل خیلی اثرگذار تری بدون دیالوگ تعریف کنیم.»

فیلم «درایو» با صحنه هایی پرتنش آغاز می شود. راننده اتومبیل (با بازی رایان گاسلینگ) هنگامی که شورلت ایمپالای نقره ای خود را در خیابان های «لس آنجلس» می راند به نظر آرام و بی دغدغه می رسد اما ناگهان برای گریز زدن از پلیس وارد یک دوره کوتاه اما پرتحرک و «اکشن» می شود.

در همین پنج دقیقه اول فیلم که در آن هر از چند لحظه نفس تماشاگر حبس می شود ما متوجه می شویم که هرلحظه از این فیلم ارزش تماشا دارد.

از همان آغازکار تماشاگر هیچ اطلاعی درباره این راننده و گذشته پر رمز و راز او ندارد. او پشت فرمان به نظر با تجربه، انعطاف پذیرو مورد اعتماد می رسد. کمی بعد متوجه می شویم که شغل اصلی او رانندگی اتومبیل برای دزد ها پس ازشبیخون زدن به اماکن مختلف است اما روزها در هالیوود به کار عملیات حیرت آور با اتومبیل اشتغال دارد و بقیه اوقاتش هم در گاراژی به مکانیکی می گذرد. او عشق را تا روزی که با «آیرین» (با بازی کری مولیگان) آشنا نشده نمی شناسد.

شوهر آیرین در زندان است. اما وقتی از زندان خارج می شود مجبور می شود تا یک بار دیگر دست به یک دزدی بزرگ بزند. اگر او از این کار سر بزند، اعضای خانواده اش کشته خواهند شد. به این صورت است که «راننده» قبول می کند که به شوهر آیرین برای انجام این دزدی کمک کند. اما همه چیز ناگهان عوض می شود. شوهر «آیرین» طبق نقشه ای که «مافیا» برای او کشیده است در جریان دزدی کشته می شود. «راننده» با یک میلیون دلار پول باید راه گریزی برای خود و آیرین پیدا کند. راه گریزی که با وجود اعضای «مافیا» در هرگوشه و کنار کار آسانی نیست.

فیلم «درایو» شباهت های زیادی به فیلم های «آکشن» و «درام» دهه هشتاد میلادی هالیوود دارد که انگار به صورتی با کمیک های ابرقهرمانی ادغام شده است ودر آن ناگهان «راننده» دست به انتقام جویی می زند. او قهرمانی است درخود فرورفته، آرام و شیرین که ناگهان تبدیل به عاملی مرگ آفرین می شود.

گاه در فیلم «درایو» کارگردان «رفین» برای رساندن منظورخود به شیوه های سوررئالیستی فیلمسازی روی می آورد:«داستان این فیلم خیلی شبیه به یک قصه بچه هاست. می دونید؟ اول همه چیز خیلی آرام شروع میشه و کم کم مسائل کوچک و بزرگی پیش می آد که قهرمان قصه را وامی داره که ناگهان سراژدها را از تنش جدا کند، جادوگر را بکشد و شیطان را قطعه قطعه کند!»

بازی «رایان گاسلینگ» در فیلم «درایو» درخشان است. او در نقش «راننده» یک بار دیگر استعداد چند سو گرد خود را به نمایش گذاشته است. استعدادی که این بازیگر جوان را به عنوان یکی از چهره های مهم سینمای امروز آمریکا و جهان به تماشاگر عرضه می کند.

«درایو» از همه عوامل فیلم های «کالت» Cult- فیلم هایی که به صورت کلاسیک در آمده و طرفداران بی شماری پیدا می کنند – برخوردار است. عواملی چون شخصیت های بارز، عمق، شیوه های کم سابقه فیلمبرداری و تعقیب های پرسرعتی شبیه به مسابقات ماشین رانی. برخی از تماشاگران ممکن است از صحنه های خشونت باری که در فیلم به کار گرفته شده خوششان نیاید اما این صحنه ها هم چون صحنه های خشونت بار فیلم های «کونتین تارانتینو» جزئی تفکیک ناپذیراز داستان فیلم هستند.


iran#

نقد کتاب: تاریخچه ترانه های انقلابی


نقد کتاب: تاریخچه ترانه های انقلابی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Revolutionarysongs-2011-9-20-130219848.html

در کتاب تازه ای به نام «٣٣ انقلاب در هردقیقه»، نویسنده و منتقد موسیقی، دوریان لینسکی، به این مسئله می پردازد که چگونه موسیقی پاپ و ترانه های محبوب و مورد علاقه مردم در طول سال ها موجب بروز جنبش های مردمی و تظاهرات مختلف شده است و چگونه «بیلی هالیدی» و «باب دیلان» که درکتاب به طور مفصل از آن ها سخن رفته، برخی از مهم ترین این نوع ترانه ها را ارائه داده اند.

جان لنون فقید دریکی از ترانه هایی که در سال ١٩٦٨ ساخته است می خواند:«تو می گویی یک انقلاب می خواهی؟ خوب ..همه ما می خواهیم دنیا را عوض کنیم...» دوریان لینسکی در کتاب خود «٣٣ انقلاب در هر دقیقه » می نویسد:«هرچند همه ما نمی توانیم دنیا را عوض کنیم اما بسیاری از ستاره های موسیقی پاپ توانسته اند این کار را انجام بدهند و به صورتی دنیای همه ما را عوض کنند.»

کتاب با ماجرای ساختن ترانه «میوه غریب» Strange Fruit بیلی هالیدی در سال ١٩٣٩ آغاز می شود. این ترانه اعتراضی اشاره به رفتار مردم نژاد پرست ایالت های جنوبی آمریکا نسبت به سیاهان وبه دار آویختن آن ها از درخت ها به جرم سیاه بودن دارد. این ترانه های اعتراضی و انقلابی سپس یک به یک تا به امروز بررسی و تجزیه و تحلیل می شوند. در کتاب به بیش از ١٢٠٠ ترانه اشاره شده است.
در سی و سه بخش مختلف کتاب درباره ترانه های شناخته شده و حتی ترانه های میهنی مهمی چون «این سرزمین مال توست» This Land Is Your Land، «ما پیروز خواهیم شد» We Shall Overcome و «جنگ» نیز اشاره شده است.

دوریان لینسکی سال هاست به حرفه نقد موسیقی اشتغال دارد و به همین جهت نیز کتاب او مملو از اطلاعات و جزئیات تازه و گاه هرگز فاش نشده در رابطه با این ترانه هاست. برای مثال در بخشی از کتاب آمده که هنگامی که «بیلی هالیدی» نوجوان برای نخستین بار در کلاب «کافه سوسایتی» نیویورک ترانه «میوه غریب» را می خواند، مدیر کلاب به گارسون ها دستور می دهد که از پذیرائی از مشتری ها خودداری کنند تا آن ها شش دنگ حواسشان پیش خواننده باشد.

بسیاری از ترانه های اعتراضی در اول کار از جنبه های مذهبی برخوردار بودند بعد کم کم این کلام ها با مهارت و زیرکی به مسائل روز تبدیل می شدند و مثلا نام «خدا» در این ترانه های مذهبی با کلمه «کارگر»عوض می شد.

همانطور که قرن بیستم به سوی جنبش های مردمی و مدنی پیش می رفت برخی از این ترانه های اعتراضی با شکل های تازه یک بار دیگر به داخل کلیساها بازگشتند. یکی از این ترانه ها «ما پیروز خواهیم شد» بود که «پیت سیگر» آن را نخستین بار در سال ١٩٤٧ نوشت و این ترانه به مرور زمان شکل عوض کرد تا بالاخره در سال١٩٦٣ پس از آن که سه ترانه سرای دیگر نیز در طول سال ها روی آن دست بردند به ثبت رسید.

در اینجاست که کتاب «لینسکی» به بخش مربوط به «باب دیلان» می رسد و ترانه «استادان جنگ» Masters Of War را مورد بحث و بررسی قرار می دهد. شاید به این جهت که این ترانه یکی از واضح ترین و روشن ترین ترانه های اعتراضی «دیلان» به شمار می رود. هرچند «باب دیلان» به هیچ عنوان یک هنرمند ساده به حساب نمی آید اما «لینسکی» خواسته است سر راست ترین راه به این شخصیت پیچیده موسیقی را که همین ترانه باشد برای بررسی موضوع انتخاب کند.

ترانه «استادان جنگ» در سال ١٩٦٣ نوشته شده و بخشی از آلبوم معروف « فری ویلین» Freewillen باب دیلان به شمار می رود که ترانه «برباد داده» Blown On The Wind نیز در همین آلبوم گنجانده شده است. ترانه ای که علیرغم چالش هایی که باب دیلان برای توصیف آن با دیگران داشته ، توانست تبدیل به مهم ترین ترانه انقلابی زمانه خود بشود.

استقبالی که تماشاگران فستیوال جاز «نیوپورت» در آن زمان از این خواننده بعمل آوردند نشان دهنده احساساتی است که مردم نسبت به این ترانه داشته اند. اما در کتاب صحبتی از این مسئله که چگونه این ترانه مورد استفاده اعضای جنبشی قرار گرفت که خود دیلان با آن مخالف بوده نشده است.

کتاب «لینسکی» بخشی از وقایع مربوط به دهه شصت میلادی در آمریکا را به خوبی روشن کرده است:«این دورانی است که جوان های آن قدیم دوست دارند فکر کنند که موسیقی راک و نوازندگان و خواننده های آن در مرکز جنبش های ضد جنگ آن زمان قرار داشته اند. اما درحقیقت این یک افسانه بیشتر نیست و مخالفت این موسیقی دان ها با جنگ خیلی اتفاقی و سرپوشیده بود.»

درکتاب «٣٣ انقلاب در هر دقیقه» در توصیف ترانه های انقلابی آمده است:«این کاری است که یک ترانه سرا انجام می دهد تا کمی از یک ترانه سرای معمولی قدم فراتر بگذارد.»
لینسکی در کتاب خود در دهه هفتاد میلادی به خارج از ایالات متحده پرداخته است و به دورانی که ترانه های انقلابی در نقاط دیگرجهان از جمله «شیلی» و «نیجریه» و حتی «جامائیکا» جایی برای خود پیدا کرده اند. اما از چکسواکی اواخر دهه شصت میلادی یا حتی ایران و برزیل اواخر دهه هفتاد میلادی در کتاب نامی برده نشده است. هم چنین در کل بخش های مختلف این کتاب بجز بیلی هالیدی از هنرمندان زن فقط از گروه زنانه انگلیسی «هاگی بر» Hugy Bear و «نینا سیمون» نام برده شده است. از موزیسین های انقلابی کالیفرنیای جنوبی چون «فرانک زاپا» ، «جکسون براون» و «گراهام پارسون» هم نامی برده نشده است.

کتاب «لینسکی» به ما نشان می دهد که در سال های اخیرهنرمندان موسیقی پاپ دیگر از ترانه برای بازگوی عقاید خود استفاده نمی کنند بلکه مستقیما و رو در رو این مسائل را مطرح می سازند. از این جمله باید به گروه «دیکسی چیکز» اشاره کرد که اعتراض خود را به به جنگ تهاجمی به عراق در سال ٢٠٠٣ با یک جمله بیان می کنند:«ما این جنگ را نمی خواهیم.»کانیه وست هم دو سال بعد در یک کنسرت جمع آوری کمک برای بازماندگان طوفان «کاترینا» می گوید:«جورج دبلیو بوش به مردم سیاه پوست اهمیت نمی دهد.»

لینسکی درپایان کتاب خود می نویسد:«شاید در کتاب بعدی بتوانیم به ترانه هایی که ضمن خیزش مردم عرب توسط خوانندگان محبوب آن ها خوانده شده بپردازیم.»


iran#

بهروز سورن: صدای دادخواهی و عدالتجوئی از شهر گوتنبرگ سوئد بگوش رسید


بهروز سورن: صدای دادخواهی و عدالتجوئی از شهر گوتنبرگ سوئد بگوش رسید
منبع

گردهمائی چهارم زندانیان سیاسی در گوتنبرگ سوئد برگزار شد. هنوز جمع بندی ها و گزارشات کمیته برگزار کننده منتشر نشده است. امید که برای اطلاع همگان از این واقعه بسیار مهم سیاسی جزئیات آن بزودی به اطلاع عموم برسد. بهر حال کاری بزرگ پس از مدتهای طولانی توسط تلاش گروهی به انجام رسید و جای تبریک و قدردانی از همه دست اندرکاران صدیق, پرشور و متعهد آن دارد. کار و تلاش شبانه روزی این دوستان برهمه علاقه مندان و وجدان های حساس به تاریخچه خونین سه دهه حاکمیت رژیم و کشتار زندانیان سیاسی بخوبی روشن بوده است. این واقعه برگی از تاریخ زنده ای بود که پنجره ای دیگر به ناگفته ها و ناروشنائی های آن دهه خونین باز کرد. حضور گسترده فرهیختگان و اهل قلم و هنر در این همایش دال بر تدارک و همیاری عمومی بود. کوششی همگانی و بین المللی از جانب افرادی که رنج راه و محنت سفرهای طولانی را بجان خریدند تا در کنار یکدیگر بر ظلم و ستم حاکمیت استبداد بخروشند و با فراموشی و خاموشی مبارزه کنند.

دستمریزاد به همه دست اندرکاران و شرکت کنندگان در این تجمع و خاطره ماندگار.

رسم است که پس از هر واقعه سیاسی بزرگ و خاطره انگیز و برای بهسازی و تداوم آن به نقاط ضعف و قوت آن پرداخت و با خرد جمعی در تدارک آینده آن بود. هم از اینجهت نکته ای را از میان داده ها و شنیده های تا کنونی قابل ذکر دانستم.

نمی بخشیم و فراموش هم نمی کنیم بعنوان شعاری شناخته شده و هدفمند بلحاظ سیاسی و شاید بزودی قضائی درمیان اپوزیسیون سازش ناپذیر با رژیم و حواشی آن مطرح است. بدرستی میتوان گفت که تلاشهای برگزارکنندگان و شرکت کنندگان در 4 دوره گردهمائی زندانیان سیاسی بیشترین نقش در تثبیت و طرح این شعار داشته است.

تلاشهای بسیاری صورت گرفت که در برابر این شعار ببخشیم و فراموش نکنیم و یا ببخشیم و فراموش کنیم را جا بیاندازند که به همت نیروهای رادیکال جنبش ( سرنگونی طلب ) این ترفند ها نیز کاری نیافتاد. اما این طیف از پا نخواهند نشست و از راههای دیگر وارد خواهند شد. خطر این ترفند همیشگی خواهد بود. هم از اینرو یادآوری این نکته اگر چه شاید تکراری اما کم ضرر است.

تفاوت میتوان گذاشت میان آنها که نمی بخشند و آنها که می بخشند و اگر در حال حاضر دچار فراموشی نشده اند که ببخشند! اما پتانسیل آن را دارند و با خود حمل می کنند.

کدام پتانسیل و چگونه آنرا عریان میکنند؟.

پاسخ این سوال رفتار سیاسی آنهاست که قاشق در کاسه سازمانها و نهادهائی دارند که از تشعشع!! و تلالو!! اصلاح طلبان شریک جرم, انگشت بدهان مانده اند. در فعالیتهای سبز رنگ این جماعت شرکت میکنند و گاها بدنبال رای خود فریاد وا دمکراتیکا!! سر میدهند و حمایتهای مالی و ارتباطی خود را در اختیار آنها می گذارند. این طیف لزج و بسیار لیزند و بسادگی رنگ میبازند و جمعی عمل میکنند. همین مشکل ساز است و میتواند روند تا کنونی گردهمائی ها که بر شعارهای نه می بخشیم و نه فراموش میکنیم و اینکه در حضور این رژیم جنایتکار پدیده زندانی سیاسی و دادخواهی باقی خواهد ماند را متاثر و منحرف سازد.

گفتگو بر سر یک یا چند فرد نیست. بحث یک طیف است که به مقتضی زمان و مکان دچار بیماری بی پرنسیپی هستند. این طیف بسیار هم توانا می باشند. با قلم و هنر بخوبی کار میکنند و بخشا بواسطه ارتباطات و رفاقت! های خانگی با رسانه های سبز یا خبرنامه های انحصارطلبان همانند گویا و بی بی سی فارسی که این یکی ضربه های نوبه ای اش به جنبش خیابانی و رادیکال هنوز در یادهاست, چهره میشوند و به بازار مماشات سیاسی عرضه میشوند. آنچیز که به تعبیری دیگر اپورتونیسم محلی میتوان از آن نام برد. پز رادیکال می گیرند و با اصلاح طلبان معاشقه می کنند. آنان که برای چهره شدن از مرزهای سیاسی و وجدانی خود براحتی عبور میکنند قطعا نمیتوانند مدعی عموم باشند و یاد هزاران عزیز قتلعام شده در دهه شصت و تابستان 67 را زنده نگاه دارند. چرتکه خود را محکم نگاه میدارند و بدنبال بلندگو در هر خانه ای را میزنند.

به همین چند جمله بسنده میکنم که آبی به آسیابی نریزم و آتشی به خرمنی نیاورم. جوهر کلام اما این است که هشیار باشیم که ناسازگاری با رژیم حاکم و شرکای سابق اما مجرمش که هنوز هم سکوت میکنند و یا در راه امامشان رویاهای طلائی می بینند, پایدار بماند و صلابت و سلامت گردهمائی بعدی همچنان که تا کنون حفظ شود.

نکته آخر اینکه اگر چه افتخار سخنگوئی گردهمائی چهارم در اتریش به من محول شده بود و با علاقه پذیرفته بودم اما بدلائل مشکلات بسیار و سلامت جسمی خود را برای ادامه توانمند نمی بینم و با تاسف تمام و کمال, آرزوی موفقیت برای تک تک شما در برگزاری این گردهمائی ها دارم. امید که گردهمائی پنجم با شکوه هر چه بیشتر برگزار گردد و سایت گزارشگران مفتخرا همچنان در کنار و بعنوان جزئی از هواداران و مبلغان آن برقرار بماند.

بهروز سورن
18.09.2011
http://www.gozareshgar.com



متن پ د اف



iran#

جایزه «انتخاب مردم» جشنواره تورنتو به یک فیلم لبنانی رسید


جایزه «انتخاب مردم» جشنواره تورنتو به یک فیلم لبنانی رسید
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Torontofilm-2011-9-19-130135163.html

فیلم «حالا کجا برویم؟» درباره چالش های مردم یک دهکده کوچک و جنگ زده در لبنان توانست جایزه اول جشنواره سینمایی تورنتو یا جایزه «انتخاب مردم» این فسیتوال معتبر را از آن خود سازد.

جشنواره تورنتو که یکشنبه شب (١٨ سپتامبر) با اهدای جوایز به برندگان این فسیتوال کار خود را به پایان رساند، معمولا ویترینی است برای فیلم های برگزیده ای که شانس برنده شدن در جوایز اسکار را نیز به دست می آورند.

فیلم «حالا کجا برویم؟» را «نادین لبکی» فیلمساز زاده لبنان ساخته و خودش نیز در آن نقش اول را ایفا کرده است. فیلم داستان دهکده ای است که مردم آن را مسلمان ها و مسیحیان تشکیل می دهند. هنگامی که اختلافات مذهبی از خارج به داخل این دهکده نفوذ می کند تا شکاف بین دو گروه را بیشتر کند، زنان دهکده دست به دست هم می دهند و دست به هر کاری می زنند تا جلوی وقایع خشونت آمیز را در دهکده خود بگیرند.

فیلم «حالا کجا برویم؟» برای نخستین بار در جشنواره سینمایی «کن» به تماشاگران معرفی شد و درحال حاضر نماینده کشور لبنان برای شرکت در رقابت های اسکار در رده بندی فیلم های خارجی محسوب می شود.

یکی از مقامات جشنواره فیلم تورنتو گفت که «لبکی» فیلمنامه فیلم «حالا کجا برویم؟» را در سال ٢٠٠٧، هنگام وقوع منازعات در منطقه و در زمانی که دوران بارداری را می گذراند نوشته است. او در آن زمان فکر می کرد که چگونه می تواند با ساختن یک فیلم جهان را عوض کند.

این فیلمساز پیامی از طریق دست اندرکاران فستیوال تورنتو برای حاضران فرستاد:«من دارم از خوشحالی پرواز می کنم..الان در فرودگان فرانکفورت هستم اما در پوست خودم نمی گنجم.»

سال گذشته فیلم «نطق پادشاه» جایزه «انتخاب مردم » جشنواره فیلم تورنتو را به دست آورد و پس از آن نیز در جوایز اسکار به عنوان برنده بهترین فیلم سال انتخاب شد. از فیلم های دیگری که پس از موفقیت در جشنواره فیلم تورنتو به اسکار نیز دست یافته اند باید از فیلم های «زیبای آمریکایی»، «تصادف»Crash و «میلیونر زاغه نشین» نام برد.

دومین فیلم مورد توجه در فستیوال پس از «حالا کجا برویم؟» فیلم «جدایی نادر از سیمین» به کارگردانی «اصغر فرهادی» بود که این فیلم نیز به عنوان نماینده ایران در بخش فیلم های خارجی به اسکار ارسال شده است. فیلم فرهادی در ماه فوریه گذشته، جایزه معتبر «خرس طلائی» فستیوال برلین را نیز به دست آورده است.

جایزه انتخاب مردم در بخش مستند به فیلم «رئیس جمهور جزیره» به کارگردانی «جان شنک» اهدا شد. این فیلم درباره «محمد ناشید» رئیس جمهور «مالدیو» و تلاش هایی است که او برای نجات جزیره کوچک خود که بخاطر تغییرات جوی درحال فرورفتن زیر آب است انجام داده است.

«محمد ناشید» در مراسم پایانی فستیوال فیلم تورنتو با ارسال پیامی به حاضران گفت:«امیدوارم مردم با تماشای این فیلم جلوی استفاده بی جهت از وسائلی که موجب آلودگی هوا می شود را بگیرند و کمک کنند تا ما بتوانیم «مالدیو» را نجات بدهیم.»

در این سی و ششمین مراسم برگزاری جشنواره سینمایی تورنتو، تعداد فیلم های مستند بیش از همشه بود. فیلم هایی چون «از آسمان به زمین»، مستندی درباره گروه معروف «یوتو»() ، فیلم هایی از «ورنر هرزاگ» فیلمساز برجسته آلمانی، مورگان اسپرلاک ، ویم وندرس و الکس گیبنی.

جشنواره تورنتو بخش مسابقه رسمی و هیئت داوری ندارد، اما در پایان جشنواره بهترین فیلم با آرای تماشاگران انتخاب می‌شود.


iran#

دوشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۹۰

فیروزه خطیبی-کیت وینسلت، جان استوارت و مارتین اسکورسیزیز، از برندگان اصلی جایزه تلویزیونی «امی»


کیت وینسلت، جان استوارت و مارتین اسکورسیزیز، از برندگان اصلی جایزه تلویزیونی «امی»
فیروزه خطیبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Emmy-2011-9-18-130099023.html

آکادمی تلویزیون آمریکا طی مراسمی در تالار «نوکیا» در لس آنجلس، جوایز بهترین های تلویزیون در سالی که گذشت را به برندگان آن از جمله « کیت وینسلت» برای بهترین بازیگر زن سال در یک نقش درام در سریال «میلدرد پیرس»، مارتین اسکورسیزیز برای تهیه و کارگردانی «امپراطوری اسکله تخته چوبی» ، جان استوارت برای بهترین شوی کمدی شبانه و سریال «خانواده مدرن» برای بهترین برنامه کمدی سال اهدا کرد.

«ماریا بلو» و «ویلیام اچ میسی» جایزه «بهترین سریال درام تلویزیونی» را در این شصت و سومین سال برگزاری جوایز «امی» به برنده آن تهیه کنندگان سریال پرطرفدار «مد من» Mad Men اهدا کردند. سریالی که علاوه بر برنده شدن این عنوان در چهار سال پیاپی، امسال نیز نامزد بیش از ١٩ جایزه در رده بندی های مختلف «امی» بوده است.

این سریال که توسط شبکه «ای بی سی» ABC تهیه می شود، برنده بزرگ مراسم اهدای جوایز «امی» بود که توانست در رده بندی کمدی، جایزه بهترین سریال هفتگی، بهترین بازیگر زن و مرد نقش مکمل برای «جولی بوئن» و «تای بورل» و جایزه بهترین فیلمنامه و کارگردانی سال را نیز برای دومین سال پیاپی از آن خود سازد.

هرچند شبکه «اچ بی او» با ١٠٤ نامزدی در رشته های مختلف پا به صحنه رقابت ها گذاشته بود، اما این شبکه پرتماشاگر و محبوب برخلاف سال های گذشته نتوانست برنده جایزه «بهترین مینی سری سال» شود. «داونتون ابی» مینی سری بریتانیایی از محصولات تلویزیون PBS با یازده نامزدی در رشته های مختلف یک بار دیگر و این بار جایزه بهترین مینی سری سال را به دست آورد.

در رده بندی بازیگری در یک سریال هفتگی درام، «جولیانا مارگلیس» برای بازی در سریال «همسر خوب» Good Wife و «کایل چندلر» برای درام تلویزیونی «چراغ های جمعه شب» Friday Night Lights در نقش یک مربی ورزشی به جوایز بهترین بازیگر زن و مرد سال دست یافتند. «استیو بوشمی» از سریال دنباله دار «امپراطوری اسکله تخته چوبی» و «جان هم» از سریال «مد من» ازرقبای «کایل چندلر» در این رده بندی بودند.

علاوه بر «مارتین اسکورسیزیز» که برای نخستین بار جایزه «امی» را به دست می آورد، «پیتر دینکلیج» نیز برای نخستین بار برای بازی در یک نقش مکمل در سریال «بازی ترون ها» Game Of Thrones به این جایزه دست یافت.

«ملیزا مک کارتی»ضمن دریافت جایزه بهترین بازیگرزن درسریال کمدی «مایک و مالی» یک تاج و یک دسته گل نیز دریافت کرد. این به مناسبت سالی است که در آن بیش از همیشه به زنان بازیگر در تلویزیون و سینما نقش های قابل توجه و کلیدی داده شده است. «مک کارتی» امسال برای بازی در فیلم «ساقدوش های عروس» Bridesmaids نیز مورد توجه قرار گرفت.

«جیم پارسون» جایزه بهترین بازیگر کمدی سال را برای ایفای نقش در سریال هفتگی «تئوری انفجار بزرگ» The Big Bang Theory به دست آورد.

جایزه بهترین سریال واقع گرا به «مسابقه بزرگ » Amazing Race اهدا شد. جایزه بهترین نویسندگی برای یک شوی تلویزیونی کمدی یا موزیکال به «شوی روزانه با جان استوارت» اهدا شد. این شو برای نهمین سال پیاپی جایزه بهترین شوی واریته را دریافت کرد.

برنامه اهدای جوایز «امی» که از شبکه تلویزیونی «فاکس» پخش می شد با یک قطعه نمایش کمدی آغاز شد اما بخشی از آن که «الک بالدوین» درباره وقایع جنجال برانگیزی که صاحب این شبکه «روپرت مرداک» درمرکز آن قرار داشته است لطیفه ای را تعریف می کند حذف شده بود.

«الک بالدوین» در یک «توئیت» نوشت که فاکس جوک او را سانسور کرده است. شبکه فاکس هم در پاسخ اعلام کرد که به نظر آن ها «این یک شوخی بیجا درمورد مسئله ای بوده است که ما آن را خیلی جدی تلقی می کنیم.»

دست اندرکاران شبکه «فاکس» جوک «بالدوین» را با یک قطعه رقص و آواز توسط «جین لینچ» مجری برنامه و بازیگر سریال هفتگی «گلی» Glee به همراه «لئونارد لیموی» مستر اسپاک سریال قدیمی «پیشتازان فضا» جایگزین کردند.

«چارلی شین» بازیگر سریال «دو و نیم مرد» Two And A Half Man هم با حضور غیرمنتظره روی صحنه کوشید تا از همکاران پیشین خود در این سریال دلجویی کند. «شین» پس از مدت ها دردسرآفرینی و دعوا با تهیه کنندگان این سریال بالاخره اخراج شد و نقش او به «اشتون کوچر» داده شد.

مراسم اهدای جوایز «امی» از کم تماشاگرترین برنامه های اهدای جوایز در تلویزیون به شمار می رود. این مراسم در سال ٢٠٠٨ تنها ١٢ میلیون تماشاگر را به خود جلب کرد. سال گذشته درحدود ١٣ میلیون نفر آن را تماشا کردند که در مقایسه با مراسم اهدای جوایز موسیقی «گرمی» و جوایز «اسکار» تعداد ناچیزی محسوب می شود.

دربخش یادی از هنرمندان از دست رفته سالی که گذشت، از رضا بدیعی سینماگر قدیمی ایرانی نیز با نمایش تصویری ازاو و عکسی از سری فیلم های «بالاترازخطر» تقدیر شد و یاد این فیلمساز نیز در کنار دیگرهنرمندان و دست اندرکاران درگذشته سینمای هالیوود گرامی داشته شد.



iran#

یکشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۹۰

تماشای محموداحمدی نژاد از درون لنز «آلیور استون»؟


تماشای محموداحمدی نژاد از درون لنز «آلیور استون»؟
http://www.voanews.com/persian/news/arts/SeanStone-2011-9-8-129484783.html

با سفر «شان استون» پسر مستند ساز و بازیگر، «آلیور استون» فیلمساز سرشناس آمریکایی به تهران، اخبار و شایعات در اطراف این مسئله که آیا فیلمی درباره «محمود احمدی نژاد» رئیس جمهور رژیم اسلامی ایران در دست تهیه است یا نه بیش از همیشه قدرت گرفته است.

به گزارش خبرگزاری رویترز، روز گذشته رسانه های داخلی ایران از سفر آلیور استون، کارگردان برنده سه جایزه اسکارو سازنده فیلم هایی چون «متولد چهارم ژوئیه» و «جی اف کی» به ایران در ماه جاری خبر دادند و اینکه هم اکنون پسر او «شان» در این کشور درحال تعیین محل برای ساختن یک فیلم مستند درباره احمدی نژاد می باشد اما چند و چون موضوع این فیلم هنوزفاش نشده است.

«شان استون» ٢٦ ساله در آمریکا به عنوان یک مستند ساز گمنام شناخته می شود که در فیلم های پدرش نقش های سینمایی کوچکی را ایفا کرده است. اما نوع انعکاس این اخبار درمطبوعات داخل ایران نشان می دهد که رسانه های ایرانی از این که آلیور استون، یکی از کارگردان های مهم و مطرح سینمای آمریکا تصمیم دارد یک بیوگرافی مستند از روی زندگی رئیس جمهورضد غربی آن ها بسازد خشنود و راضی هستند.

روز گذشته قرار براین بود که شان استون در یک جلسه مطبوعاتی در یکی از هتل های تهران به سئوالات خبرنگاران پاسخ بدهد اما بنا برگزارش خبرنگار رویترز، شب گذشته این قرار لغو شد و پروژه فیلمسازی «استون» در ایران هم چنان به شکل یک رمزو راز باقی ماند.

پیش از این ها مقامات جمهوری اسلامی ایران، فیلم «الکساندر» ساخته سال ٢٠٠٤ آلیور استون را «توهین به غرور ملی ایرانیان» خواندند و از نمایش آن در این کشور جلوگیری کردند. چندی بعد در سال ٢٠٠٩، آلیور استون مستندی به نام «در جنوب مرزها» South Of The Borders درباره برخاستن سیاستمداران چپ در آمریکایی لاتین ساخت. در این فیلم «استون» با «هوگو چاوز» رئیس جمهور ونزوئلا، رائول کاسترو، رهبر کوبا، «اوو مورالز» رئیس جمهور بولیوی و «لوئیز ایناسیو لولا داسیلوا» رهبر برزیل گفتگوهایی انجام داده است.

یک سال پیش از این درسال ٢٠٠٨ نشریه «ورایتی» چاپ هالیوود نوشت که «آلیور استون» شایعات ساختن فیلمی درباره محمود احمدی نژاد را تکذیب کرده است. از سوی دیگرفرصت برای دیدار شخصیت های هالیوود از ایران، کشوری که دولت آن از ایالات متحده به نام «شیطان بزرگ» یاد می کند به ندرت اتفاق می افتد.

درماه مارچ ٢٠٠٩، «سید گنیس »که در آن زمان ریاست آکادمی علوم وهنرهای سینمایی را برعهده داشت ترتیبی داد تا چند تن از چهره های سرشناس هالیوود به تهران سفر کرده و در آنجا با دست اندرکاران سینمای مطرح ایران که در سال های گذشته بارها برنده جوایزی نیز شده است دیدارهایی داشته باشند. اما این سفربازتابی منفی در میان مقامات ایرانی داشت و در آن زمان مشاورفرهنگی احمدی نژاد «جواد شمقدری» به این میهمانان گفته بود که چنانچه خواهان ملاقات با دست اندرکاران سینمای ایران هستند بایستی از مردم ایران «به خاطر ٣٠ سال توهین به آن ها» درفیلم های هالیوودی عذرخواهی کنند.

با این همه مقامات ایرانی که به نظر می رسد از یک احساس عدم اطمینان نسبت به هالیوود برخوردارند و مدعی هستند که صنعت سینمای آمریکا تحت کنترل «صیهونیست» هاست وبه نفع آن ها عمل می کند وبه همین جهت نیز در فیلم های خود چهره ناهمگونی از کشور آن ها، ایران را به نمایش می گذارد، هنوز نتوانسته اند ماهیت ارتباط خود با آلیور استون را مشخص کنند.

درسال ٢٠٠٧، دولت محمود احمدی نژاد هالیوود را به خاطرچهره ای که از ایرانیان در فیلم «٣٠٠» نشان داده است متهم به آغاز یک «جنگ روانی» کرد. این فیلم که توسط استودیوی برادران وارنر ساخته شده بود، موضوع نبرد«ترموفیل» در سال ٤٨٠ پیش از میلاد مسیح بین یونانی ها و ایرانی ها را مطرح می کرد.

فیلم دیگر «آلیور استون» به نام «الکساندر» نیز درتهران بازتابی منفی داشت و مقامات تهران آن را«فیلمی درهمدردی با اسکندرمقدونی، جنگجویی قصی القلب و مورد تنفربسیاری از ایرانیان که تخت جمشید و امپراطوری ایران باستان را برای همیشه نابود ساخته» خواندند.

ازطرفی «آلیور استون» یکی از ده ها فیلمسازانی بوده که در سال ٢٠١٠ به همراه «استیون اسپیلبرگ»، «مارتین اسکورسیزیز» و «انگ لی» خواهان آزادی جعفرپناهی سینماگری که به اتهام مخالفت با رژیم در زندان به سر می برد شده است. اما هنوز بسیاری از مقامات ایران «استون» را به خاطر ساختن مستند سیاستمداران چپ گرای آمریکای لاتین از جمله «چاوز» که یکی از حامیان رژیم تهران به شمار می رود تحسین می کنند.

درسال ٢٠٠٧ «محمود احمدی نژاد» رئیس جمهوری اسلامی ایران اعلام کرد که مشکلی با ساختن مستندی از او توسط آلیور استون ندارد اما می خواهد پیش از انجام این کار از اهداف این پروژه دقیقا آگاه شود و فیلمنامه آن را هم بخواند و قبول کند.

در آن دوران مقامات ایران آلیور استون را به عنوان «بخشی از نیروی مخالف در داخل آمریکا» شناسایی کرده بودند اما کمی بعد یک بار دیگر راه های رسیدن این پروژه به مرحله عمل را به این بهانه که «حتی اینگونه مخالفان بخشی از شیطان بزرگ یا آمریکا به شمار می روند» مسدود ساختند.

درپاسخ به این سخنان مقامات جمهوری اسلامی درسال ٢٠٠٧، آلیور استون خطاب به احمدی نژاد و هم چنین پرزیدنت جورج دبلیو بوش به خبرنگاران گفته بود:«تا امروز به من القاب زیادی داده شده اما هرگز عنوان «شیطان بزرگ» را نگرفته بودم! من آرزوی خوشبختی مردم ایران را دارم و فقط امیدوارم که آن ها بتوانند تجربه های بهتری از ما در رابطه با یک رئیس جمهور بی منطق، ناشایسته با طرزتفکری خشک و انعطاف ناپذیر داشته باشند.»

اما آلیور استون ازفکر ساختن مستندی درباره احمدی نژاد دست نکشید و یک بار دیگر درسال ٢٠٠٩ به سراغ مقامات ایرانی رفت اما این بار مسئله «مشکلات برنامه ریزی» انجام این پروژه را به تعویق انداخت.

بنا برگزارش رویترز، روز گذشته (چهارشنبه 7 سپتامبر)، نشریه «تهران تایمز» گزارش داد که آلیور استون و پسرش به دعوت «چند تن از تهیه کنندگان و سرمایه گزاران فیلم در ایران» به این کشوردعوت شده اند.

با این همه مردم معمولی داخل ایران، به طور روزانه به تماشای فیلم های هالیوودی از طریق «دی وی دی» ها و کانال های ماهواره ای غیرقانونی می نشینند. فیلم های آمریکایی برروی پرده تلویزیون دولتی ایران نیز به نمایش در می آید اما بخش هایی از آن که به نظردست اندرکاران «توهین به اسلام» محسوب می شود سانسور و حذف می شود.


iran#

برگزاری نمایشگاه «یازدهم سپتامبر» در موزه اسمیتسونین در پایتخت آمریکا


برگزاری نمایشگاه «یازدهم سپتامبر» در موزه اسمیتسونین در پایتخت آمریکا
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Septembereleven-2011-9-8-129469283.html

در دهمین سالگرد حملات یازده سپتامبر ۲۰۰۱، در پایتخت آمریکا نمایشگاهی از بقایای بازمانده از این حوادث تروریستی برگزار شده که درآن قطعات هواپیماهای ربوده شده در روز یازده سپتامبر و گوشی های موبایل تعدادی از مسافران این هواپیماها و بسیاری اشیاء و اقلام دیگر مربوط به آن روز به نمایش گذاشته شده است.

موزه ملی تاریخ طبیعی شهر واشنگتن نیز یک نمایشگاه موقت به مناسبت دهمین سالگرد حملات یازدهم سپتامبر برگزار کرده است. این نمایشگاه «یازدهم سپتامبر: یادمان ها و انعکاس ها» نام دارد و در آن بیش از ٥٠ قطعه از اشیاء مختلفی که از ساختمان های تجارت بین المللی نیویورک، ساختمان «پنتاگون» در واشنگتن و محل سقوط هواپیمای «یونایتد پرواز شماره ٩٣» در چمنزارهای «شنکزویل» در پنسلوانیا به دست آمده به معرض تماشای عموم گذاشته شده است.

قطعات باقی مانده از این هواپیماها، درهای مچاله شده یک کامیون آتش نشانی و وسائل ردیابی ابزار آهنی از جمله اقلامی هستند که در این موزه روی میزهای مخصوص و بدون استفاده از جعبه های شیشه ای محافظ به نمایش گذاشته شده است.

هم چنین در این موزه یک وسیله پیام گیر(Beeper) بازمانده از «جاناتان برایلی» نیز به نمایش گذاشته شده است. جاناتان برایلی که یک مهندس صدا و تصویر بود هنگام برخورد هواپیما با برج شمالی ساختمان های دوقلوی نیویورک در طبقات ١٠٦ یا ١٠٧ ، محل رستوران های ساختمان تجارت جهانی بود. بعدها او به عنوان مردی که موضوع عکس تکان دهنده «سقوط یک مرد» ضمن وقوع حوادث یازدهم سپتامبر ٢٠٠١ از طبقات فوقانی این ساختمان بوده است شناسایی شد.

این نمایشگاه ها ونمایشگاه دیگری در موزه خبری واشنگتن (نیوزیوم) تحت عنوان «جنگ با ترور» کار خود را از روز سوم سپتامبر آغاز کرده ند و قرار است تا در پایان آخرهفته ای که هم زمان با یازدهم سپتامبراست این نمایشگاه های موقت برچیده شوند.

در «نمایشگاه جنگ با ترور» ده ها اثر هنری در رابطه با وقایع یازدهم سپتامبر که پلیس فدرال آمریکا (اف بی آی) آن را جمع آوری کرده به نمایش گذاشته شده است. هم چنین قطعات موتور هواپیماهایی که در یازده سپتامبر ۲۰۰۱ به مرکز تجارت جهانی نیویورک برخورد کردند. در آن زمان دو هواپیما به برج های دوقلو در نیویورک اصابت کردند، یک هواپیما به ساختمان وزارت دفاع آمریکا برخورد کرد و چهارمین هواپیما هم در ایالت پنسیلوانیا سقوط کرد.

عکس و کپی گذرنامه های برخی از ۱۹ عضو القاعده که طبق شواهد مسوول این حمله ها بودند، عکسی به نام «مادر و فرزند» از یک مادر و دختر ٤ ساله او که عازم پارک تفریحی «دیسنی لند» در کالیفرنیا بودند و گوشی های موبایل برخی از مسافران نیز در این نمایشگاه به نمایش گذاشته شده است. بنا برگفته ماموران امداد، در آن زمان این گوشی ها تا روزها بعد از وقایع یازدهم سپتامبر زنگ می خوردند.انگار خانواده ها منتظر معجزه ای بودند.

ورود و دیدار از این نمایشگاه ها در دو روز آخر هفته دهم و یازدهم سپتامبر برای عموم رایگان خواهد بود.

سوزان بنت معاون مدیر موزه خبر می گوید:«یازده سپتامبر روز غم انگیزی بود، نه فقط برای آمریکا، بلکه برای همه دنیا. چون فقط زندگی آمریکایی ها نبود که تغییر کرد، بلکه زندگی همه عوض شد. یعنی هر کسی که امروز پرواز می کنه، سوار قطار یا کشتی میشه، ... حالا باید از موانع امنیتی رد بشه که قبل از این اصلا ضروری نبود.»


iran#

جمعه، شهریور ۲۵، ۱۳۹۰

فیروزه خطیبی-جدایی نادر از سیمین، نماینده ایران در رقابت های «اسکار»


جدایی نادر از سیمین، نماینده ایران در رقابت های «اسکار»
فیروزه خطیبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Nader-2011-9-16-129959748.html

پس از انتشار اخبار ضد و نقیض درباره فیلم ارسالی ایران به بخش رقابت ها در رده بندی فیلم های خارجی اسکار، بنا برگزارش نشریه «ورایتی» چاپ لس آنجلس، فیلم «جدایی نادر از سیمین» نخستین فیلم ایرانی برنده جایزه «خرس طلائی» از فستیوال فیلم برلین، رسما به عنوان نماینده سینمای ایران به هشتاد و چهارمین مراسم اهدای جوایز اسکار ارسال خواهد شد.

فیلم «جدایی نادر از سیمین» ماجرای عواقب و اثرات جدایی و طلاق در زندگی یک زوج طبقه متوسط در تهران است که نقش اول آن را «لیلا حاتمی» ایفا کرده است.

«سیمین» که می خواهد دخترش آینده بهتری داشته باشد، با خودداری همسرش «نادر» از ترک ایران و زندگی در یک کشور خارجی تقاضای طلاق می کند.

فیلمنامه فرهادی بنا بر نوشته نشریه «ورایتی» گردش ظریفی در اطراف مسئله سانسور در ایران دارد و«هرچند هرگز دراین فیلم مستقیما ازعملکردهای رژیم و اثرات منفی آن برزندگی مردم سخنی نمی رود اما «سیاست» نقشی اصلی ولو خاموشی در این فیلم بازی می کند.»

«جدایی نادر از سیمین» پنجمین اثر سینمایی اصغر فرهادی است که با کمک یک هزینه ۲۵ هزار دلاری از طرف «بنیاد آسیا پاسیفیک» یک سازمان کمک به فیلمسازان برجسته جهان ساخته شده است. این فیلم نیز چون فیلم برنده جایزه «درباره الی» محصول سال ۲۰۰۹ از ساخته های فرهادی، بدون هرگونه حمایت مالی از سوی دولت ایران یا بنیاد فارابی وابسته به آن ساخته شده است.

وزرات ارشاد رژیم اسلامی ایران درماه سپتامبرسال گذشته پس از یک سخنرانی توسط اصغر فرهادی، کوشید تا جلوی تهیه فیلم توسط این کارگردان را بگیرد. فرهادی در سخنانی گفته بود که امیدوار است تا فیلمسازان ایرانی تحریم شده از جمله «محسن مخملباف» که هم اکنون در تبعید اختیاری به سر می برد و «جعفر پناهی» که زندانی رژیم است اجازه پیدا کنند تا یک بار دیگر به صحنه فیلمسازی ایران بازگردند. فرهادی چندی بعد با پخش یک اعلامیه از بیان این سخنان عذرخواهی کرد. تنها در این شرایط بود که مقامات ایران ممنوعیت کاری او را لغو کردند.

همین مسائل و رویدادها در رابطه با فرهادی، موجب شده است که انتخاب فیلم «جدایی نادر از سیمین» توسط بنیاد فارابی که سازمانی وابسته به رژِیم تهران است برای شرکت دررقابت های اسکار، دست اندرکاران را شگفت زده کند. اعضای هیئت انتخاب فیلم ایرانی اسکار، پوران درخشنده،رویا تیموریان، محمد بزرگ‌نیا، شهرام جعفری‌نژاد، محمد داودی، علیرضا شجاع‌نوری، مهدی صباغ‌زاده، رسول صدرعاملی و امیر اسفندیاری بودند. این گروه پس از بررسی چند فیلم از جمله «اینجا بدون من»، «مرهم» و«آلزایمر» بالاخره «جدایی نادر از سیمین» را انتخاب کردند. شاید به این دلیل که این فیلم با برنده شدن جایزه معتبر «خرس طلائی» فستیوال برلین می تواند شانس بهتری برای گزینش در فهرست فیلم های منتخب اسکار داشته باشد.

در تائید این مسئله بایست به یادداشتی که بهمن فرمان آرا، کارگردان قدیمی در این باره در نشریات ایران به چاپ رسانده است اشاره کنیم که در آن آمده است: «انتخاب هرفیلم دیگر بجز «جدایی نادر از سیمین» به عنوان فیلم انتخابی ایران برای جوایز اسکار اتلاف وقت خواهد بود. چرا که این فیلم علاوه بر موفقیت هنری و فروش گیشه بالایی که در سینماهای اروپا داشته یک پخش کننده مهم چون «سونی کلاسیک» هم در آمریکا دارد.»

فرهادی هنگام دریافت جایزه خود درفستیوال برلین گفته بود:«موفقیت این فیلم به من فرصتی داده است تا به مردم کشورم فکر کنم. کشوری که در آن رشد کرده ام، کشوری که در آن و درکنار مردم خوب آن قصه هایم را آموخته ام.»

ایران در سال های نخست پس از انقلاب هرگز فیلمی برای شرکت در مسابقات اسکار ارسال نکرد. اما در سال ۱۹۷۴ فیلم «زیردرختان زیتون» عباس کیارستمی و پس از آن هم در سال ۱۹۹۷ فیلم «بچه های آسمان» مجید مجیدی توانست تا فهرست کوتاه جوایز اسکار پیش برود.

جوایز اسکار طی مراسمی در روز ۲۶ فوریه در تئاتر کداک هالیوود به برندگان آن اهدا خواهد شد.


iran#

شعری از سهراب سپهری


ايميل فورورد شده

زندگی

لب پاشویه نشست

پدرم دفتر شعری آورد، تکيه بر پشتی داد

شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین

با خودم می گفتم:

زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست

زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

رود دنیا جاریست

زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم

دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟

هیچ !!!

زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند

شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت

زندگی درک همین اکنون است

زندگی شوق رسیدن به همان

فردایی است، که نخواهد آمد

تو نه در دیروزی، و نه در فردایی

ظرف امروز، پر از بودن توست

شاید این خنده که امروز، دریغش کردی

آخرین فرصت همراهی با، امید است

زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک

به جا می ماند



زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ

زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود

زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر

زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ

زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق

زندگی، فهم نفهمیدن هاست

زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود

تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست

آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

فرصت بازی این پنجره را دریابیم

در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

پرده از ساحت دل برگیریم

رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم

زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است

وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست

زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند

چای مادر، که مرا گرم نمود

نان خواهر، که به ماهی ها داد

زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم

زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت

زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست

لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست

من دلم می خواهد

قدر این خاطره را دریابیم .

سهراب سپهری





iran#

پنجشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۹۰

فیروزه خطیبی-آیا هنرمندان در رابطه با وقایع تلخ دوران ما سکوت کرده اند؟


آیا هنرمندان در رابطه با وقایع تلخ دوران ما سکوت کرده اند؟
فیروزه خطیبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Artistsnow-2011-9-15-129912138.html

رسانه های خبری به مسائل مربوط به مشکلات ناشی از رکود اقتصادی، بیکاری و ورشکستگی از دیدگاهی سطحی و گزارشی نگاه می کنند اما هنرمندان می توانند این وقایع را از طریق ایجاد آثار هنری ارزشمند ابدی سازند. این درحالی است که کارشناسان معتقدند آن ها هنوز عکس العملی به این وقایع غم انگیز، اثرگذار و قابل لمس نشان نداده اند.

در سال ۱۹۳۰ میلادی، جان اشتاین بک، در نوول معروف خود با عنوان «خوشه های خشم» تصویرزنده ای از وقایع مربوط به رکود اقتصادی زمان خود را از طریق شخصیت های خیالی اهل اوکلاهما به نام «خانواده جود» به دست می دهد. او در آن زمان با خلق این شخصیت های خیالی به جنگ سیاستمداران رفت و صدایی ادبی به مردم آمریکا و شرایط دردآور زندگی آن ها داد.

علاوه بر جان اشتاین بک، تعداد کثیری از هنرمندان در رشته های مختلف هنری دیگر نیز به بازگویی این وقایع اقتصادی غم انگیز پرداختند. از جمله «دورتیا لنگ» عکاسی که چهره های این مردم را بر دیوارهای موزه های آمریکا و جهان قرار داد و «وودی گوتیر» خواننده ترانه های فولکلورآمریکا که دردهای مردم دوران خود را در آثار موسیقیایی خود منعکس کرده است. در این میان هالیوود هم با ساختن فیلمی از روی نوول «اشتاین بک»، سهمی از این قضیه داشت.

در آن دوران و برخلاف امروز، هالیوود هرگز وقایعی را که در خارج از سالن سینما می گذشت نادیده نمی گرفت و حتی در همان زمان در آغاز فیلم ماجراجویانه «کینگ کونگ» تماشاگر«فی رای» ، ستاره اصلی فیلم را می بیند که در صف طویلی برای خرید نان ایستاده است!

«جیمی اونیل» نویسنده و منتقد هنری ساکن شمال کالیفرنیا در مقاله ای در روزنامه لس آنجلس تایمز می نویسد:«در دنیای امروزو درزمانی که سربازان آمریکایی در بازگشت از جنگ عراق و افغانستان با بیکاری و عدم وجود فرصت هایی که زندگی را بارور می کند روبرو هستند، دنیای فیلم و فیلمسازی درخواب خرگوشی به سر می برد که انگار بیداری به همراه نخواهد داشت. اما در فیلم «من فراری یک گنگ هستم» محصول سال ۱۹۳۲ هالیوود، ما شاهد تظاهرات گروهی از سربازان جنگ جهانی اول در خیابان های واشنگتن هستیم که خواهان کار هستند. درخواستی که به جای کمک به آن ها با خشونت علیه آن ها پاسخ داده می شود.»

اونیل در ادامه این مطلب می نویسد:«حتی در فیلم های موزیکالی چون «جویندگان طلا» که آن هم درباره قهرمانان جنگ است ویا «پسران وحشی جاده ها» درباره جوانانی که برای یافتن کار با قطارهای باربری از یک شهر به شهر دیگری مهاجرت می کنند، ما می بینیم از کمک رسانی به آن ها اثری نیست.»

چند فیلم مستقل اخیرا نگاه گذرایی به چیزی شبیه به «خوشه های خشم» اشتاین بک داشته اند. از جمله «استخوان زمستان» Winter's Bone فیلم برنده جایزه اسکاری که سال گذشته برروی پرده سینماها آمد. اما در مجموع به نظر می رسد فیلمسازان این دوران بیشتر دچار خودمحوری هایی هستند که در آن نوع زندگی و علائق شخصی خودشان را به نمایش می گذارند تا نوع زندگی که مردم کوچه و بازار به طور روزانه با آن سرو کار دارند.

حتی اهل موسیقی نیز به نظرمی رسد امروزه از این مسائل واقعی رویگردان هستند واز قطعات موسیقی شبیه به آنهایی که در دوران رکود اقتصادی بزرگ آمریکا برسر زبان ها بود ازجمله «برادر میتونی یک ده سنتی بدی به راه خدا؟»(محصول۱۹۳۲) امروزه اثری نیست.

کجا هستند ترانه هایی که نشان بدهند مردم چگونه از خانه هایی که بانک از آن ها پس گرفته است تخلیه می شوند؟ کجاهستند ترانه هایی که نشان بدهند چند مغازه خالی در مراکزخرید بزرگ و «مال» ها وجود دارد و چگونه هیچ هنرمندی حاضرنیست درباره زن وشوهری که به خاطر مسائل و مشکلات مالی زندگی شان به هم خورده است ترانه ای بسازد؟

سال ها پیش در دوران تظاهرات برای آزادی های مدنی در شهر سن فرانسیسکو مردم بلند گوهای پخش موسیقی خود را از پنجره بیرون می گذاشتند تا همه این ترانه «باب دیلان» که می گوید «زمانه عوض شده است» را بشنوند. تازه در آن زمان اذهان عمومی آمریکا هنوز برضد جنگ ویتنام هم آهنگ نشده بود.

در حقیقت این هنر است که زمانه و کارنامه ما را منعکس می کند. مثل طرحی که یک لحظه از زندگی یک ملت را با چند خط به تصویر می کشد تا آن هایی که پس از ما می آیند هم بدانند برما چه گذشت.





iran#

بايگانی وبلاگ