چهارشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۹۰

برمه از ورود بازیگر نقش «آنگ سو چی» به این کشور جلوگیری کرد


برمه از ورود بازیگر نقش «آنگ سو چی» به این کشور جلوگیری کرد
http://www.voanews.com/persian/news/arts/BermeYeo-2011-6-30-124734459.html

مقامات برمه روز گذشته اعلام کردند که به میشل یئو، بازیگر سینمای هالیوود هفته گذشته هنگام ورود به این کشور اجازه ورود داده نشده و این ستاره دیپورت شده است.

یئو که در سال١٩٩٧ با بازی در فیلم جیمزباندی «فردا هرگز نمی میرد» در نقش یک جاسوس چینی به معروفیتی جهانی رسید، در فیلمی به نام «بانو» The Lady درباره جنبش های دمکراسی خواهی در برمه، نقش «آنگ سان سوچی» فعال سیاسی این کشور را بازی کرده است. این فیلم قرار است که در اواخر سال جاری اکران شود.

مقامات کشور برمه نگفتند که چرا در روز ٢٢ ماه ژوئن هنگام ورود به فرودگاه رنگون به این بازیگر٤٨ ساله اهل مالزی ویزای ورود به برمه داده نشده است. بلکه تنها به این گفته اکتفا کرده اند که نام «یئو» درفهرست سیاه دولت قرار دارد.

یئو پیش از این درماه دسامبر گذشته ضمن تدارک برای بازی در نقش فعال دمکراسی خواه آنگ سان سوچی به برمه سفر کرده بود. فیلم «بانو» درباره «سان سو چی» و روابط او با شوهر فقیدش میکائل آریس است. در آن زمان یئو توانست با این برنده جایزه نوبل که پس از هفت سال از حبس خانگی به اتهام مخالفت با دولت آزاد می شد ملاقات کند.

یئو که پیش از این ها به عنوان ملکه زیبائی مالزی انتخاب شده بود، در سال ٢٠٠٠ برای بازی در فیلم «ببرخیزان، اژدهای پنهان» ساخته آنگ لی به نامزدی جایزه «بفتا» BAFTA رسید. او هم چنین ستاره فیلم «خاطرات یک گیشا» بوده است.


iran#

بالرین اسطوره ای کوبایی در ٩٠ سالگی: «من عاشق زندگی هستم»


بالرین اسطوره ای کوبایی در ٩٠ سالگی: «من عاشق زندگی هستم»
http://www.voanews.com/persian/news/arts/CubanBalerina-2011-6-29-124699359.html

آلیشیا آلانزو، گرداننده باله ملی «کوبا» به زودی با گروهی از برجسته ترین رقاصان خود به ایالات متحده آمریکا خواهد آمد تا برنامه هایی در شهرهای مختلف این کشور اجرا کند.

برای دوستداران این ستاره ٩٠ ساله باله کلاسیک کوبا، او یک ملکه فرهنگی مصمم و محافظه کار است که به رغم عقاید محکم سیاسی و ابراز آزادانه این عقاید توانسته است در مدتی حتی طولانی تر از «فیدل کاسترو» بر مسند قدرت باقی بماند.

نکته جالب در اینجاست که حتی بزرگ ترین منتقدین «آلانزو» قبول دارند که «باله ملی کوبا» این موسسه ۶٣ ساله قدیمی که خود آلیشیا آلانزو آن را پایه گذاری کرده و در طول سال ها مدیر آن بوده است، هنوز یکی از برجسته ترین و با مهارت ترین گروه های رقص باله کلاسیک و کمپانی های باله در مناطق شمالی، مرکزی و جنوبی آمریکا به شمار می رود. کمپانی که به رغم مشکلات مالی، پناهنده شدن رقاصان آن به کشورهای مجاور و بسیاری دیگر از مشکلاتی که سر راه آن قرار داشته است هم چنان پابرجای مانده است.

با این همه، ستاره درخشان باله ملی کوبا، خود آلانزو است که در ٩٠ سالگی هنوز هم یکی از رنگین ترین شخصیت های حاضر در صحنه است و می توان او را با سربندها، لباس ها و زینت آلات شگفت انگیزش و به خصوص اعتقادات محکم اش درباره سیاست و بسیاری مسائل دیگر، «گرتا گاربوی» منطقه کارائیب خواند.

آلیشیا آلانزو که هفته پیش در پایتخت ایالات متحده آمریکا، واشنگتن دی سی به سر می برد در پاسخ به این سئوال که آیا آسان تر شدن قوانین مسافرت بین کوبا و ایالات متحده به تعداد بیشتری از هنرمندان این دو کشور فرصتی خواهد داد تا بتوانند در کشورهای یکدیگر دست به اجرای برنامه بزنند گفته است: «به نظر من این سئوالی است که مردم ایالات متحده آمریکا باید پاسخگوی آن باشند. ما همیشه آماده به اشتراک مساعی بوده ایم. ما این موضوع را با اجرای برنامه در اغلب کشورهای دنیا ثابت کرده ایم. به نظرمن، هنر بهترین راه بهبود روابط میان یک کشور با کشورهای دیگر است. چرا که تنها از طریق هنر است که ما می توانیم انسان های بهتری باشیم.»

آلیشیا آلانزو که در اواخر ماه ژوئن چند برنامه به نام «جادوی رقص» به همراه گروه باله ملی کوبا در کالیفرنیای جنوبی به اجرا خواهد گذاشت می گوید: «ما نمونه هایی از شناخته شده ترین قطعات از باله های معروفی چون «دریاچه قو»، «ژیزل»، «زیبای خفته» و «فندق شکن» را به نمایش خواهیم گذاشت.»

گروه آلانزو در مرکز هنری و اپرای «چندلر» شهر لس آنجلس نیز باله «دون کیشوت» را اجرا خواهد کرد.

باله ملی کوبا و آلیشیا آلانزو، در ذهنیت مردم جهان به دو عامل جدایی ناپذیر تبدیل شده اند. تلاش های خستگی ناپذیر این زن هنرمند در برپا نگاهداشتن یک کمپانی باله که یک هنر طبقه مرفه محسوب می شود در مملکتی با جامعه ای فقرزده موجب شده است تا وی در میان جوامع هنری و دست اندرکاران باله در سراسر جهان از علاقه و احترام خاصی برخوردار شود و از سوی بنیادهای فرهنگی کشورهای مختلف جهان مورد تقدیر قرار گرفته و جوایز مختلفی دریافت کند. علاوه بر دولت کوبا، کشورهای اسپانیا و فرانسه نیز مدال های افتخاری به او اهدا کرده اند و «یونیسف» به او عنوان سفیر صلح و دوستی خود را اهدا کرده است.

این تحسین ها وقتی به اوج خود رسید که شایع شد «آلیشیا آلانزو» سال هاست که به علت پاره شدن شبکه چشم در اثر رقصیدن تقریبا نابینا شده است.

آلیشیا که رقص را از ٩ سالگی آغاز کرده است می گوید: «وقتی که بچه بودم همیشه توی اطاقم مشغول رقصیدن بودم. مادرم برایم یک آهنگ می گذاشت و من می رقصیدم. تنهای تنها می رقصیدم. نمی دانستم چکار می کنم فقط دوست داشتم تکان بخورم، بچرخم و بچرخم و بچرخم. همان موقع به مادرم گفتم این کاریه که میخوام برای بقیه عمرم انجام بدم...رقص!»

آلیشیا در سال ١٩٣٠ برای نخستین بار به همراه پدرش از نیویورک دیدن کرد. در آن زمان او ١٨ سال داشت و عاشق انرژی شهر نیویورک شد. او با شرکت در تئاترهای موزیکال «برادوی» از جمله بازی در نمایش «بانوی بزرگ» و «ستاره ای در چشم تو» پا به صحنه رقص این شهر گذاشت و به زودی به «باله نیویورک» که بعدها به «تئاترباله آمریکا» تبدیل شد پیوست. در آنجا آلیشیا با «جورج بالنشین» نابغه هنر طراحی رقص و بزرگان دیگری چون «برونیسلاوا نیژینسکیا»، «جروم رابینز» و «اگنس دومیل» همکاری کرد. همکاری با بالنشین در اجرای برخی از مشکل ترین قطعات رقص در طرحی به نام «تم ها و حرکات» در سال ١٩۴٧ بود که «آلیشیا آلانزو» را به عنوان یک رقاص برجسته باله به جهان معرفی کرد: «بالنشین هر بار یک قطعه مشکل دیگر به این طراحی بسیار مشکل اضافه می کرد و به من می گفت: فکر می کنی بتونی انجامش بدی؟ من هم می گفتم: سعی خودمو می کنم. اما او اهمیتی نمی داد و بلافاصله می گفت: انجامش بده. بالنشین وقت تلف نمی کرد. او بسیار سخت کوش و سختگیر بود.»

در اواخر دهه چهل میلادی، آلانزو تصمیم گرفت که آموخته های خود را به کشور زادگاهش «کوبا» ببرد و در آنجا اقدام به تاسیس یک کمپانی باله ملی کند. موسسه ای که پس از پیروزی انقلاب در کوبا به «باله ملی کوبا» تغییر نام داد.

بسیاری از منتقدان آلانزو معتقدند که برجا ماندن او به عنوان تنها مدیر کمپانی در طول سال ها باعث شده است که گروه های رقص او در عین زیبایی و مهارت از یک حالت تغییر نیافته و یکنواخت برخوردار شوند و برخی نیز دلیل فرار و پناهنده شدن بسیاری از رقاصان باله ملی کوبا برای به دست آوردن فرصت های تازه در ممالک دیگر را همین عدم ایجاد تغییرات در مدیریت دانسته اند. گروهی دیگر نگران آینده «باله ملی کوبا» هستند و از آنجایی که «آلیشیا آلانزو» جانشینی برای خود در نظر نگرفته است نمی دانند که این کمپانی باله بعد از او به چه سرنوشتی دچار خواهد شد. اما «باربارا گارسیا» یکی از رقاصان اصلی باله ملی کوبا می گوید: «این هم مثل همه چیزهای دیگه در زندگی ادامه پیدا می کنه. بله آینده نامطمئنی است و ما نمی دونیم چطوری اما می دونیم ادامه پیدا خواهد کرد.»

اما وقتی ازخود آلانزو بپرسید، کی آماده بازنشستگی خواهد بود می گوید: «من فکر می کنم تا ٢٠٠ سالگی این مقام را نگه دارم..آخه من عاشق زندگی ام.»


iran#

برگزاری جشنواره موسیقی ناشنیده در رومانی


برگزاری جشنواره موسیقی ناشنیده در رومانی
http://www.voanews.com/persian/news/Unheard_Romania-2011-06-29-124696359.html

در رومانی جشنواره ی موسیقی های ناشنیده از آهنگسازان یهودی بر پا شده که در زمان جنگ جهانی دوم و در زمان حکومت نازی ها جان خود را از دست دادند.

جشنواره موسیقی ناشنیده، برای زنده نگاه داشتن نام آهنگسازان آلمانی و یهودیست که در زمان رژیم نازی و در ترانسلوانيای رومانی کشته و یا ناپدید شدند.

کنسرتها به گونه ای نمادین در کنیسه ها، و کلیساهای پروتستان و کاتولیک در فضایی حزن انگیز اجرا میشوند.

اورسلا فیلیپی یکی از نوازندگان میگوید: «این نخستین بار است که در این جشنواره بر مشکلاتی که این آهنگسازان برای ساختن و نواختن آثارشان با آن روبه رو بودند تاکید میشود. این اولین قدم در این راه از طرف کشور رومانیست.»

در این جشنواره آثار نادری از ویکتور اولمن، گیدئون کِلِین، نوربرت هان ون هانین هِم اجرا میشود. اولمن و کلین در آشوویتز و ون نانین هم در یک بیمارستان روانی در آلمان در زمان جنگ جهانی دوم جان خود را از دست دادند.

بیشتر آثار این هنرمندان در بحبوحه جنگ از بین رفت.

رکساندرا لئا مدیر جشنواره میگوید: «موضوع این جشنواره برایم جالب است چرا که به موسیقی مفهومی تاریخی میدهد یعنی با دیدی هنری و موزیکال به تاریخ مینگرد. این امر به تاریخ جنبه ای زنده و واقعی می دهد و به آن مفهومی عمیق و حجیم میبخشد. باعث میشود که گذشته را واضح تر ببینیم و به آینده با دیدی جدید بنگریم.»

جورج وُن لِتیس، مدیر آکادمی هنری اليسيوم یکی از اشعار ویکتور اولمن، آهنگساز یهودی که بیشتر عمرش را در پراگ گذرانده بود، خواند. اولمن و هانن هیم هر دو از شاگردان آرنولد شونبرگ بودند. اولمن در سال ۱۹۴۴ در ۴۶ سالگی در آشوویتز به قتل رسید.

جورج وُن لِتیس می گويد: «نباید آنها را از یاد ببریم. بیشتر جوانان امروز از خود بی قیدی نشان میدهند و از درد گذشتگان بیخبرند. باید گذشته را به خاطر بیاوریم و سعی کنیم که این رویداد ها هرگز تکرار نشوند. مثلا در رومانی حکومت دیکتاتوری حکمفرما بود. باید واقعیت ها را به یاد داشته باشیم تا دیکتاتوری دوباره به این کشور راه پیدا نکند.»

بیشتر آثار اولمن در زمان تصرف چکسلواکی توسط نازیها نابود شدند. تنها ۱۳ قطعه که اولمن به طور خصوصی انتشار داده بود باقی مانده است. در کنار اجرای آثار اولمن، آثار دیگر آهنگساز یهودی گیدئون کلین به گوش میخورد. وی در دسامبر ۱۹۴۱ همراه با چندین موسیقیدان دیگر به اردوگاه جنگی تِرِزين فرستاده شد.

جشنواره موسیقی ناشنیده تا سی ام ژوئن ادامه خواهد داشت.


iran#

سه‌شنبه، تیر ۰۷، ۱۳۹۰

فیروزه خطیبی-نگاهی به مستند برنده جایزه «سنا»، درباره زندگی و مرگ قهرمان اتومبیلرانی«فورمولا 1»


نگاهی به مستند برنده جایزه «سنا»، درباره زندگی و مرگ قهرمان اتومبیلرانی«فورمولا 1»
فیروزه خطیبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Sennamoviereview-2011-6-28-124637129.html

داستان زندگی «آیرتن سنا» قهرمان اتومبیلرانی خوشقیافه، جذاب، با استعداد و رک گوی برزیلی که در سال ۱۹۹۴ در سن ۳۴ سالگی ضمن شرکت در مسابقه سرعت در «گراند پری مارینو» جان خود را از دست داد داستانی است که بایستی گفته می شد. «سنا» این فیلم مستند و تکان دهنده که این هفته جایزه بهترین مستند فستیوال فیلم لس آنجلس را از آن خود ساخت، سرشار از لحظاتی هیجان آور و پرانرژی و گاه طنزآمیز است که درتماشاگر ایجاد شورو اشتیاقی همراه با احترام برای این قهرمان بی همتای اتومبیلرانی ایجاد می کند.

بخش های دراماتیک فیلم ماجرای رقابت ها و حسادت هایی است که میان «سنا» و رقیب فرانسوی او «آلن پروست» معروف به «پروفسور» وجود دارد. ماجرای برخوردهای شدید این دو قهرمان، چه هنگام انجام مسابقات اتومبیلرانی به صورت تصادف روی جاده مسابقه و چه هنگام گفتگو با خبرنگاران و اظهارنظرهای هریک درباره دیگری از بخش های درخشان فیلم به شمار می رود. هم چنین ماجرای سیاست های پشت پرده مسابقات اتومبیلرانی درسطح جهانی. از آن دراماتیک تر، نمایش هواداران برزیلی «سنا» است که به او نه به چشم یک قهرمان اتومبیلرانی بلکه به صورت یک ناجی و حتی یک «خدا» نگاه می کنند. اما این «سنا» است که با آن قدرت الهی دروجود خود پیوندی ناگسستنی دارد تا جایی که تنها راه نزدیک تر شدن به خالق، همان پایان تراژیکی است که سرنوشت برای او رقم زده است.

کارگردان فیلم مستند «سنا»، آسف کاپادیا، تماشاگر را به مدت دوساعت به همان دوران و زمان اوج قهرمانی «سنا» می برد. دراین مستند که تماما با به کارگرفتن فیلم های خبری و بدون استفاده از گویندگی و داستانسرایی ساخته شده حتی یک قطعه فیلم از زمان حال حاضر گنجانده نشده است.

در فیلم «سنا» هم چنین ازآرشیو فیلم های ارزشمند و کمیابی از پشت صحنه های مسابقات «فورمولا وان»Formula One استفاده شده است. فیلم هایی از رانندگانی برانگیخته و برآشفته، گاه خشمگین و عصبانی. درلابلای این فیلم های آرشیوی، تماشاگر شاهد فیلم های خانگی است که اعضای خانواده «سنا» در اختیار فیلمساز گذاشته اند. فیلم هایی که زندگی آرام بخش این قهرمان را ضمن استراحت در سواحل دریا، هنگام قایقرانی، شنا، اسکی روی آب و ماهیگیری نشان می دهد. گاه آیرتن سنا با بدنی آفتاب سوخته روی عرشه کشتی تفریحی دراز کشیده است. گاه با اعضای خانواده و دوستانش دیده می شود و دراغلب بخش های این قسمت ازمستند «سنا» ازفیلم های خبری تلویزیونی استفاده شده است . تماشای این صحنه ها با آن کیفیت فیلم های خانگی یک حس نزدیکی، صمیمیت و خصوصیت با موضوع فیلم را به تماشاگر القا می کند.

فیلم برروی فرازو نشیب های زندگی حرفه ای سنا تمرکز دارد در حالی که گفتارهایی از افراد مختلف و خارج از تصویر تماشاگر را به درون این ماجراها هدایت می کنند.:«آیرتن سنا»یک ستاره تلویزیونی و یک شخصیت دوستداشتنی و پرطرفداربود که به مسابقات «فورمولا وان» جلوه های تازه ای بخشید و به مدت یک دهه درصدراین مسابقات قرارگرفت.»

توجه عمومی نخستین بار هنگامی به «سنا» جلب شد که او در سال ۱۹۸۴ در مسابقات «گراند پری» موناکو، علیرغم بارش شدید باران به مقام اول این مسابقات رسید. بعدها در سال ۱۹۹۱، سنا با برنده شدن «گراند پری» برزیل درحالی که اتومبیلش در دنده ششم گیرکرده بود، نوعی نیروی حیاتی و استقامتی کم نظیراز خود نشان داد. چرا که او مصمم بود هواداران بی شمار خود که دراین نخستین مسابقه در داخل وطن به او چشم دوخته بودند را ناامید نکند.

درفیلم، آیرتن سنا گاه هنگام معاشرت با دوست دخترمعروفش «آدریانه گالیستو» که با نام «شوشا» از معروف ترین شخصیت های تلویزیونی آن زمان برزیل به شمار می رفت نشان داده می شود و البته مرگ او نیز با حضور دوربین های تلویزیونی اتفاق افتاد. اتومبیل «سنا» درحالی که به سرعت از جاده مسابقه خارج می شد به دیواری اصابت می کند و این صحنه ازچند زاویه مختلف تلویزیونی بارها و بارها تکرار می شود.

صحنه های دلخراش پایانی فیلم «سنا» و سرنوشت شوم این قهرمان جوان با موسیقی «آنتونیو پینتو» که گاه از«الکترو جاز» به صداهای ارکستره شده دیگری تبدیل می شود وملودی های زیربنایی برزیلی همراه است و برای تماشاگر یادآورنده آنچه درحال وقوع است می باشد. اما فیلم «سنا» به هیچوجه مقدمه ای برای منجرشدن به یک فاجعه محسوب نمی شود. بخش های مهمی از فیلم با مسئله مسابقات اتومبیلرانی و حوادث ناشی از آن و یارگیری ها و پیروزی های مسابقاتی سروکار دارد. پروست دائما با «سنا» درحال کلنجاری حرفه ای است. همین مسئله خود تضادهای جالب توجهی در روند فیلم ایجاد کرده است و در نهایت احساسات تند و شدید سنای برزیلی را در مقابل مصلحت گرایی و فلسفه های عملی و سرد «پروست» قرار می دهد. تا جایی که در فیلم به تدریج «پروست» همراه با «ژان ماری بالستر» مدیر و گرداننده مسابقات تبدیل به «محور شرارت» مسابقات «فورمولا وان» می شوند. به ویژه درصحنه ای که «بالستر» - یکی از دو مرد شرور فیلم – درحالی که انگشت سبابه خود را بلند کرده به جمع رانندگان تحکم می کند:«بهترین تصمیم، تصمیم من است.» لحظاتی که تماشاگر احساس می کند می خواهد شیئی را به طرف پرده سینما پرتاب کند.

«سنا» هرکسی را که حتی برای مدتی کوتاه در دهه هشتاد و نود میلادی ارتباط یا اطلاعی از مسابقات «فورمولا وان» داشت به هیجان آورد. حتی اگر کوچکترین علاقه ای هم به مسابقات اتومبیلرانی نداشته باشید، داستان زندگی و پیروزی های «سنا» می تواند یکی از زیباترین، هوشمندانه ترین وعمیق ترین فیلم هااز نوع سرسپاردگی به شخصیت های شناخته شده باشد.


iran#

روی جلد جنجالی مجله نیوزویک از لیدی دایانا در ۵۰ سالگی


روی جلد جنجالی مجله نیوزویک از لیدی دایانا در ۵۰ سالگی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/KateandDianaNewsweek-2011-6-28-124658859.html

اگرپرنسس دایانا امروز زنده بود، جمعه آینده سالروزتولد پنجاه سالگی خود را جشن می گرفت. این درحالی است که بسیاری از خود می پرسند که اگر دایانا درحادثه تصادف اتومبیلی که در سال ۱۹۹۷ اتفاق افتاد کشته نمی شد امروز چه می کرد؟ همین سئوال انگیزه ای بود برای تینا براون در نشریه نیوزویک تا این حدسیات را از سر راه برداشته و تصویری از آنچه می توانست باشد را به خوانندگان این مجله پرخواننده ارائه دهد.

اما تصویر روی جلد نیوزویک برای بسیاری از افراد تکان دهنده و حتی ناراحت کننده بوده است. تصویر، لیدی دایانای فقید را نشان می دهد که در روزی مثل امروز با عروس جوانش، کیت میدلتون در حال قدم زدن است. عکس دایانا که در آن با «فتوشاپ» این پرنسس را ۵۰ ساله نشان داده اند به صورت دیجیتالی در کنار عکسی از «کیت میدلتون»، دخترمعمولی که به عقد و ازدواج «پرنس ویلیام» درآمد، قرار داده شده است. کیت پس از ازدواج باشکوهش با پرنس ویلیام در ماه اپریل در کلیسای «وست مینیستر» عنوان «کاترین، دوشس کمبریج» را گرفته است.

درحالی که بسیاری از هواداران «دایانا» این عکس پرزرق و برق و فریبنده را دوست دارند و با تماشای آن می توانند تصور کنند که حضور دایانا در مراسم عروسی این زوج جوان چه اثراتی می توانست داشته باشد، درپاورقی مربوط به این عکس در داخل مجله هم در یک مقاله مفصل در این رابطه قلم فرسایی شده است:« اگر دایانا امروز زنده بود، درحول و حوش چهل سالگی احتمالا می کوشید تا با مردان قدرتمند و سرشناس جهان معاشرت کند و نه با پلی بوی های جوان و سربه هوا!» در جایی دیگر نوشته شده است که حتما دایانا تمام زندگی خود را به انجام خدمات بشردوستانه اختصاص می داده است و بی شک نقش مهمی در زندگی دو پسر خود «ویلیام» و «هری» ایفا می کرده است.

«براون» بنیانگذار وبلاگ «دیلی بیست» Daily Beast و یکی از هواداران پروپا قرص دایانا یک تصویر خیالی جالب تری از «دایانای امروزی» به خوانندگان این مقاله می دهد:«دایانا حتما هر روز با «دالایی لاما» از طریق «توئیت» ارتباط برقرار می کرده است و حتما یک صفحه «فیسبوک» محشر و عالی هم برای خودش درست کرده و صاحب یک آیفون هم بود.»

در ادامه مطلب «دایانای امروز» در نشریه نیوزویک ، نویسنده براین باور است که دایانا حتما شهر نیویورک را برای زندگی انتخاب می کرده است و یک رابطه عجیب اما دوستانه هم با شوهر سابقش «پرنس چارلز» برقرار می کرده است:«دایانا حتما دربرنامه سالانه مد درکنار «ویکتوریا بکهم» نشسته و مدهای تازه را تماشا می کرد.»

علیرغم همه این حدسیات، مسئله مهم تری در رابطه با این عکس روی جلد و مطلب ضمیه آن وجود دارد و سئوالی که به ذهن تماشاگر این عکس می رسد این است که آیا چاپ این عکس تصمیم درست و یا غلطی از طرف نیوزویک بوده است؟


iran#

ماهنامه «شوجاز» در کنيا برای جوانان منتشر می شود


ماهنامه «شوجاز» در کنيا برای جوانان منتشر می شود
http://www.voanews.com/persian/news/Kenya_Youth-2011-06-28-124637364.html

جوانان کنيايی پس از نسلها موفق شدند از طريق يک ماهنامه مصور تحت عنوان «شوجاز» به معنای «قهرمانان» صدای خود را به گوش جهان برسانند. گفته می شود اين ماهنامه تنها نشريه ای است که برای نخستين بار، زبان غيراستاندارد متداول در ميان جوانان کنيايی را به صورت مکتوب گردآوری کرده است.

شوجاز به معنای قهرمانان حدود ۲۷ ميليون نفر مخاطب دارد که عمدتا جوانان کنيايی هستند. حدود ۷۳ درصد از جمعيت کنيا زير ۳۰ سال هستند.

اين نشريه مصور که به زبان سواحيلی است، در واقع آينه تمام نمای فرهنگ جوانان کنيايی است، و نام آن به صورت يکجا گويای مجموعه کاملی از کارتون، کتاب، و نمايشهای راديويی موج اف ام است.

شوجاز قرار است زبان حال جوانان کنيايی باشد و شعار آن تشويق جوانان کنيايی به برداشتن گامهای قهرمانانه در زندگی است.

راب بِرنِت، مدير مسؤل شوجاز می گويد، شوجاز بازتاب صدا و آرزوی تمامی نسلهای فراموش شده کنيا است. وی در مورد انديشه چگونگی شکل گيری شوجاز می گويد: «ما فکر کرديم يک شکاف بزرگ، يک فرصت، و يک نياز وجود دارد تا با جهت دادن سليقه جوانان اهل رسانه ها، توجه آنها را به طرف مسائل اجتماعی جلب کرد و با ايجاد نقطه نظرهای روشنفکرانه در ميان ۲۰، ۲۵ ميليون جوان کنيايی که تشنه فرصت هستند، انگيزه بوجود آورد.

نيازهای مالی اين مجله توسط سازمانها و نهادهای تجاری تأمين می شود.

شوجاز از ماه فوريه سال ۲۰۱۰ کار خود را آغاز کرده و تيراژ ماهنامه آن به ۶۰۰ هزار نسخه در ماه می رسد که بطور رايگان همراه با روزنامه ديلی نيشن و از طريق ماشينهای اتوماتيک در سراسر کشور توزيع می شود. گفته می شود، ماهنامه شوجاز در حال حاضر يکی از پر تيراژترين نشريات کنيا است.

بخش هنری آن، از ابتدا تا انتها، از زمانيکه به روی کاغذ می رود تا انتشار، با نظارت و سرپرستی فاطمه علی جعفر، تهيه کننده آثار هنری اداره می شود.

شوجاز حکايت چهار جوان عادی و معمولی است که هر يک نماينده بخشی از جامعه کنيا هستند تا همه مخاطبان به نوعی بتوانند با حداقل يکی از شخصيتها به نوعی ارتباط برقرار کنند.

شخصيت داستان، ماريا کيم است که برای بدست آوردن حقوق زاغه نشينهای شهر خود همواره در ستيز است. ماليکا، نوجوان مبارزی است که در بخشهای ساحلی کشور زندگی می کند، و چارلی پله، پسر يک کشاورز فقير است که بازی فوتبال را ديوانه وار دوست دارد.

اما راديو با پخش ماجراهای شوجاز از ۲۲ ايستگاه در سراسر کشور به شخصيتها روح زندگی می دمد و آنها را به خانه تک تک جوانان کنيايی می برد.

دوشنبه، تیر ۰۶، ۱۳۹۰

رحمان موسیقی دان برجسته هندی هم به گروه «سوپرهوی» پیوست


رحمان موسیقی دان برجسته هندی هم به گروه «سوپرهوی» پیوست
http://www.voanews.com/persian/news/arts/RahmanSuperheavy-2011-6-27-124588074.html

هیجده ماه پیش «دیو استوارت»، «میک جگر»، «دیمین مارلی» و «جاس استون» از «ای آر رحمان» آهنگساز معروف موسیقی متن فیلم هندی دعوت کردند تا در یک گردهم آیی هنری در استودیویی در لس آنجلس با آن ها دست به اجرای یک موسیقی تجربی و کاملا تازه بزند:«آن ها به من گفتند ما می خواهیم یک مقدار موسیقی پرمعنا بسازیم.»

پس از این واقعه «رحمان» چند بار دیگر نیز با گروهی که به خاطر هنرمندان سرشناسی که آن را تشکیل داده اند نام «سوپر هوی» Super Heavy را به خود گرفته است به اجرای موسیقی پرداخت. نتیجه این همکاری ها و این گردهم آیی های هنری ۱۶ تا ۱۸ ترانه است که هریک ازجنبه های موسیقی جهانی در رابطه با هریک از این موسیقی دان ها برخورداراست:«موسیقی باورنکردنی «دیو» و «میک» و «جاس» و تاثیرات موسیقی جامائیکایی «دیمین مارلی» و فلسفه موسیقی سنتی هندی که من به این ترانه ها اضافه کرده ام واقعا توانسته یک نوع موسیقی تازه و جهانی را بوجود بیاورد که تا امروز بی سابقه بوده است.»

رحمان در میان آهنگسازان موزیک متن فیلم درهند از معروفیت و اعتبار زیادی برخوردار است اما امروزدعوت به همکاری از او برای پیوستن به گروه «سوپر هوی» با شرکت برخی از مطرح ترین و برجسته ترین چهره های هنری غرب یک رویداد هیجان انگیز و حتی شگفت آور محسوب می شود.

نام گروه «سوپرهوی» از ترانه ای به همین نام از نخستین آلبوم این گروه گرفته شده که قرار است در ماه سپتامبر به بازار عرضه شود.

رحمان می گوید این کار یک تجربه درمسیری کاملا تازه برای او به شمار می رود:«اجرای روی صحنه را در واقع از دیگر اعضای این گروه یاد گرفتم. وقتی جوانتر بودم در یک گروه می نواختم. اما بیشترعادت به ضبط موسیقی در استودیو دارم. حالا روی صحنه رفتن با این افراد مشهور برایم کاری تازه و پیچیده است.»

میک جگر تنها خواننده اصلی گروه نیست بلکه رحمان و مارلی نیز هریک ترانه هایی را اجرا می کنند. سازهای اصلی استفاده شده در این آلبوم، گیتار، سازهای کوبه ای و کی بوردهای جامائیکای هستند.

هنوز معلوم نیست اولین اجرای گروه درچه زمانی خواهد بود اما اولین موزیک ویدیوی آن ها درحال حاضر در دست تهیه و تولید است. رحمان هم زمان با کار روی آلبوم تازه گروه «سوپرهوی» ، به کار روی برنامه آینده خود یعنی رهبری ارکستر فیلارمونیک لس انجلس درهالیوود باول (محل اجرای کنسرت های تابستانی این ارکستر)اشتغال دارد:« در این کنسرت بهترین موسیقی متن فیلم هایی که در بیست سال گذشته ساخته ام اجرا خواهد شد و تماشاگران ضمن شنیدن آن می توانند بخش های از این فیلم ها را هم تماشا کنند. من تابحال چنین کاری را انجام نداده ام و خیلی خیلی خوشحال و هیجان زده هستم.»

رحمان در ماه های اخیر مشغول راه اندازی کمپانی تولید موسیقی خود نیز بوده است و دو فکرجدید برای فیلم هایی در رابطه با موسیقی خود دارد:«وقتی از کاری خسته می شوید همیشه به دنبال تغییر ذائقه و راه تازه ای هستید. در ده سال گذشته در طول پروازهای طولانی به آمریکا و انگلیس ، به ایده های تازه ای دست پیدا کرده ام. سئوال هایی در ذهنم برای تولید موسیقی جدید شکل گرفته و حالا همه این ها به ایده ها و کارهای تازه انجامیده است. به این نتیجه رسیدم که باید کمپانی فیلمی راه بندازم که کارش معرفی ایده های تازه باشد. چون بودجه تولید فیلم را ندارم.»


iran#

فیروزه خطیبی-یک فیلم کانادایی و یک فیلم کوتاه ایرانی برندگان اصلی جشنواره فیلم لس آنجلس


یک فیلم کانادایی و یک فیلم کوتاه ایرانی برندگان اصلی جشنواره فیلم لس آنجلس
فیروزه خطیبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/LAFilmFestival-2011-6-27-124585944.html

«مکانی آشنا» Familiar Ground یک کمدی کانادایی درباره یک برادر و خواهر غمگین که سرنوشت آن ها توسط مردی از زمان آینده رقم زده شده است توانست به عنوان بهترین فیلم داستانی فستیوال شناخته شده و جایزه هیئت ژوری هفدهمین جشنواره فیلم لس آنجلس را به دست آورد.

جشنواره سینمایی لس آنجلس که امسال برای دومین بار در محل جدید برگزاری آن، در «داون تاون» یا مرکز شهر لس آنجلس برگزار می شد، جایزه بهترین فیلم مستند را به «آرزوکن من دورباشم » ساخته «بورلی گوف» درباره زندگی یک خواننده موسیقی«کانتری» به نام «چلی رایت» اهدا کرد. این فیلم درباره زن هنرمندی و سرشناسی است که در محدوده محافظه کارانه موسیقی کانتری، بالاخره به همجنسگرا بودن خود اعتراف می کند. سازمان «فیلم ایندیپندنت» Film Independent برگزار کننده جشنواره فیلم لس آنجلس ، برای هریک از این دوبرنده اصلی یک جایزه ۱۵ هزاردلاری نیز درنظرگرفته است.

«امبر استیلی»، «کنت آزبورن»، «آماندا استریت» و «گابریل دایاموند» به عنوان تیم بازیگران فیلم «چگونگی فریفتن» جایزه بهترین «آنسامبل بازیگری» در یک فیلم بلند داستانی جشنواره را به دست آوردند. جایزه نقدی این بخش از جشنواره ۵۰۰۰ دلار بود.

فیلم «به محله حمله کن» Attack The Block درباره بچه های محله ای در لندن که درمقابل حمله موجودات فضایی از محل زندگی خود دفاع می کنند، جایزه تماشاگران جشنواره را برای بهترین فیلم داستانی به دست آورد. فیلم «ضربان، ریتم و زندگی» درباره «سنا»، قهرمان مسابقات ماشین رانی «فورمولا وان» Formula One اهل برزیل، برنده جایزه تماشاگران فستیوال را برای بهترین فیلم مستند از آن خود ساخت. این فیلم در بخش رقابت های بین المللی فسیتوال شرکت کرده بود.

امسال برای نخستین بار درتاریخ برگزاری فستیوال، به برندگان بخش فیلم های کوتاه نیز جایزه نقدی ۵۰۰۰ دلاری اهدا شد. صبا ریاضی فیلمساز ایرانی ، برنده جایزه بهترین فیلم داستانی کوتاه را برای فیلم «درخيابان من باد می ‌وزد» به دست آورد. این فیلم درباره دخترنوجوانی است که درشهرتهران به طور اتفاقی در خارج از خانه خود بدون روسری پشت در می ماند.

فیلم ایرانی دیگری نیز به نام «لطفا مزاحم نشوید» ساخته محسن عبدالوهاب دربخش مسابقات این دوره از جشنواره فیلم لس آنجلس شرکت داشت. این فیلم بنا برنقد کوتاهی که نشریه «ورایتی» چاپ لس آنجلس درباره آن نوشته است« دررده بندی کمدی، برخلاف انتظاری که تماشاگر از فیلم های عمیق و شاعرانه ایرانی دارد نکته های خنده داری از زندگی امروز مردم معمولی را در این کشوربه نمایش گذاشته است.»

هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم لس آنجلس که از۱۶ ماه ژوئن با نمایش فیلم کمدی «برنی» ساخته «ریچارد لینکلیتر» کارخود را آغاز کرد، روز یکشنبه ۲۶ ژوئن با اعلام نام برندگان جشنواره امسال کار خود را به پایان رساند.




iran#

تغییر ترکیب نژادی کودکان در آمریکا


تغییر ترکیب نژادی کودکان در آمریکا
http://www.voanews.com/persian/news/america/US-BABIES-MINORITIES-06-23-2011-124453264.html

دولت آمریکا می گوید برای نخستین بار، اکثریت کودکان ایالات متحده را اقلیت ها تشکیل می دهند، تغییری که احتمالا ترکیب نژادی قومی آینده کشور را تحت تاثیر قرار می دهد.

تحقیقات مرکز آمار آمریکا که روز دوشنبه منتشر شد، نشان می دهد کودکان زیر ۳ سال نژاد سفید که اسپانیایی و یا آمریکای لاتینی نیستند، کمتر از نصف جمعیت این محدوده سنی را تشکیل می دهند.

در ۱۹۹۰، بیش از ۶۰ درصد کودکان این رده ی سنی، از نژاد سفید بودند.

این تحقیق همچنین نشان می دهد جمعیت کودکان نژاد سفید کمتر از ۵ سال، در ۱۲ ایالت آمریکا کمتر از ۵۰ درصد جمعیت کل این محدوده سنی است و ۷ ایالت دیگر نیز، طی دهه آینده ممکن است در همین وضعیت قرار بگیرند.

لورا اسپیر، یک تحلیلگر مسائل جمعیتی کودکان در آمریکا می گوید آمریکایی ها، به سمت این واقعیت پیش می روند که در دنیای متفاوتی نسبت به دهه ۱۹۵۰ زندگی می کنند. او می گوید واضح است است که نسل جوان تر، با نسل مسن تر از نظر ویژگی های جمعیتی خیلی فرق دارد.




iran#

جمعه، تیر ۰۳، ۱۳۹۰

آزاده سپهری-چرا پسرانمان را ختنه می کنیم؟


چرا پسرانمان را ختنه می کنیم؟
آزاده سپهری
http://azadeh-sepehri.blogspot.com/2011/06/blog-post_24.html

ایمیلی دریافت کردم که در آن یکی از خوانندگان از من اطلاعاتی راجع به ختنه ی پسران در آلمان می خواست. این باعث شد که به این موضوع بیشتر فکر کنم. دیدم در اروپا هم، حتی آن دسته از ایرانیانی که شدیدا مخالف اسلام هستند، اکثرشان پسران شان را ختنه می کنند. برای این کار هم دلایل پزشکی می آورند و می گویند چون ختنه از نظر بهداشتی مزایایی دارد، چنین اقدامی کرده اند یا می خواهند بکنند.

من ولی شک دارم چنین چیزی حقیقت داشته باشد و فکر می کنم پایبندی به سنت هایی که در درون ما ریشه دوانده اند، دلیل اصلی ختنه ی پسران است. قصدم هم در اینجا اثبات این قضیه نیست (که البته کار آسانی هم نیست)، بلکه فقط می خواهم افرادی که اسلام را قبول ندارند و پسران شان را ختنه کرده اند، با خودشان صادقانه فکر کنند و ببینند آیا این کار را واقعا فقط به خاطر اندک مزایای بهداشتی قضیه کرده اند یا اینکه اصلا تصور اینکه پسرشان ختنه نشده باشد برایشان دشوار و غیر قابل قبول بوده.

مسئله پایبندی به سنت ها فقط به ختنه برنمی گردد و در بسیاری موارد دیگر هم خود را نشان می دهد. در بسیاری مراسم، چون مراسم نامزدی وعروسی و عزاداری و حتی در برخی مراسم سیاسی چون بزرگداشت افراد یا سالگرد کشتارهای سیاسی، می بینیم که افرادی که در جامعه ی ایرانی سنت شکن محسوب می شوند، باز هم از یکسری سنت های بی معنی و زائد پیروی می کنند، بدون اینکه درباره آن فکر کرده باشند و واقعا به این نتیجه رسیده باشند که دارند کار درست و مفیدی انجام می دهند.

اگر فرد فرد ما بیشتر درباره خودمان فکر کنیم و دائما افکار و رفتار و اعمال مان را زیر سوال ببریم و مورد بررسی قرار دهیم، فقط به خودمان خدمت نکرده ایم. اطرافیان ما، فرزندان ما و مردم جوامعی که با آن در ارتباط هستیم نیز از تاثیرات این کار بهره خواهند گرفت، حتی اگر این تاثیرگذاری بسیار ناچیز و سرعت آن بسیار کم به نظر برسد. ولی باید این را در نظر گرفت که جامعه ی بشری از همین "من" ها و "تو" ها تشکیل شده است!




iran#

محمدرضا خاتمی: اصول و برنامه‌هایی داریم که باید تضمین شود تا در انتخابات مشارکت کنیم


اصول و برنامه‌هایی داریم که باید تضمین شود تا در انتخابات مشارکت کنیم
محمدرضا خاتمی
http://www.rahesabz.net/story/39066/

تاریخ انتشار: ۰۳ تیر ۱۳۹۰, ساعت ۲۲:۰۴

جــرس: محمدرضا خاتمی در واکنش به خبر دیدار محرمانه علی لاریجانی با برخی اصلاح‌طلبان برای شرکت در انتخابات آینده مجلس گفت: ما مساله پشت پرده و نیاز به واسطه نداریم، بلکه اصول و برنامه‌هایی داریم که باید تضمین شود تا در انتخابات مشارکت کنیم.


به گزارش ایلنا، نایب‌ رئیس مجلس ششم در این زمینه خاطرنشان کرد "برگزاری انتخابات آزاد، به رسمیت شناختن احزاب و مطبوعات مستقل و آزادی زندانیان سیاسی خواسته اصلی ما است و هر کسی انتخابات پر شور می‌خواهد باید این شرایط را فراهم کند."


وی با اشاره به دخالت نهادها و مقامات نظامی در روند و نتایج انتخابات کشور، خاطرنشان کرد "پیش زمینه برگزاری انتخابات آزاد این است که به فرمایش امام، نظامیان به پادگان‌ها برگردند و عرصه سیاسی را به فعالان سیاسی بسپارند، اگر کسی خواستار حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات است باید این شرایط را تامین کند."


خاتمی تاکید کرد: ما به روند گذشته انتقاد داریم و باید تضمین داده شود که انتخابات بر اساس اصول قانون اساسی و به صورت آزاد برگزار خواهد شد، ما نیز در صورت تحقق این اصول، توان پرشور کردن انتخابات آزاد را داریم و نجات کشور را نیز در برگزاری انتخابات آزاد می‌دانیم.


iran#

آغاز نمایش فیلم مستند «صفحه نخست: یک سال داخل نیویورک تایمز»


آغاز نمایش فیلم مستند «صفحه نخست: یک سال داخل نیویورک تایمز»
http://www.voanews.com/persian/news/arts/MoviereviewFrontpageNYT-2011-6-24-124481394.html

مستند تازه ای به نام «صفحه نخست: یک سال داخل نیویورک تایمز»، مشکلات روزنامه نگاری به شیوه این نشریه معتبرو موثق را در جهان امروزبا وجود نشریات اینترنتی و آنلاین متعدد مطرح می کند. در این فیلم، فیلمساز«اندرو راسی» به مسائل و مشکلات داخلی نشریه نیویورک تایمز پرداخته است و در آن مدیر وسردبیر این نشریه درجلسه ای که با نویسندگان آن تشکیل داده است، جایگاه کنونی و آینده «روزنامه» را در شرایط موجود و با وجود تعداد روزافزون رسانه های اینترنتی درحال پیشرفت امروزی بررسی می کند. این مستند برای نخستین بار در جشنواره فیلم «ساندنس» اکران شد و از امروز نمایش آن در سینماهای سراسر آمریکای شمالی آغاز می شود.

فیلم «صفحه نخست: یک سال داخل نیویورک تایمز» نگاهی دارد به تلاش هایی که برای حفظ یک روزنامه درشرایط کنونی وجود دارد و هم چنین به مشکلاتی که نشریات کاغذی در آینده ای نزدیک با آن روبرو خواهند شد.

درحالی که رسانه های خبری بزرگ تر و شناخته شده به دنبال چاپ اخبار تازه و انتشار اسناد «ویکی لیکز» در رابطه با زندانی های «گوانتانامو بی» هستند، آن ها مجبورند تا دائما با وبسایت های خبری به رقابت بپردازند. در فیلم «صفحه نخست: یک سال داخل نیویورک تایمز»، اندرو راسی در یک نگاه اجمالی به رسانه ها، به تماشاگر هشدار می دهد که سیل اطلاعات دیجیتالی می تواند پایان عصر روزنامه های کاغذی را رقم بزند. به خصوص خطری که خبررسانی و گزارش های تحقیقی نهادهایی چون نیویورک تایمز به دنبال آن هستند و امروزه با وجود سایت های خبری اینترنتی در معرض خطر نابودی قرار دارد. فیلمساز به تماشاگرنشان می دهد که چگونه تبادل اطلاعات به صورت آنلاین می تواند روزنامه نگاری حرفه ای را به خطر بیاندازد.

راسی معتقد است:«ایده جریان آزاد اطلاعات خیلی هیجان انگیزه اما در عین حال فرایندی که طبق آن نویسنده ها و ویراستارها بر روی خبرها کارمی کنند تا مطمئن بشوند این اخبار موثق هستند هم خیلی اهمیت دارد. چیزی که وبلاگ های آنلاین همیشه به آن دسترسی ندارند.»

راسی می گوید:«جریان آزاد خبرها در اینترنت، روزنامه ها را در سراسر جهان از بین برده است. جریانی که به ویژه روی روزنامه معتبری چون «نیویورک تایمز» هم اثرات عمیقی داشته است. روند انتشار این روزنامه و درآمد آن از طریق تبلیغات تجارتی به مراتب کاهش یافته است. برخی روزنامه نگاران کارشان را از دست داده اند که همین مسئله خود صدمه بزرگی به این روزنامه زده است.»

با این وجود«ایمی آیزمن» استاد دانشگده روزنامه نگاری با این نظر مخالف است:«ببینید در ژاپن چه اتفاقی افتاد. این همه خرابی. طی چند ماه اخیر دنیا دچار تغییرات عمده زمین شناختی، سیاسی، اقتصادی و غیره شده که تا حالا سابقه نداشته است. به نظر من به همین دلیل هم ما هر روز به منابع تازه و بیشتری برای خبررسانی احتیاج داریم. هرچند ممکن است بعضی از این منابع خیلی موثق نباشند ولی از نظرخبررسانی دارای ارزش هایی هستند. درعین حال منابع موثق ترهم در کنار آن ها وجود دارد که تعداد آن ها هم کم نیست.»

آیزمن معتقد است که خبرنگاری حرفه ای حتی اگر روزنامه ای هم وجود نداشته باشد همیشه وجود خواهد داشت:«در آینده روزنامه نگاران زیادی را خواهیم دید که به صورت مستقل کار خواهند کرد و می تونند مثلا با پولی که مردم در اختیارشون می گذارند به عراق بروند و بعد داستان هاشون رو به سازمان های خبری یا دانشگاه ها بفروشند.

پل سارو، مدیر عامل ارشد سازمان خبررسانی NEWSEUM در واشنگتن دی سی است. او می گوید منابع خبری باید خبرنگاران خصوصی خودشان را داشته باشند«برای اینکه خبرنگاری به منطقه جنگی بره، یا از شورای شهر یا جلسات دولتی گزارشی تهیه کنه، باید بهش پول بدیم. این معضلی است که سازمان های خبری الان باهاش روبرو هستند. آنها باید با وجود کاهش درآمدشون، حقوق خبرنگارانشون رو بپردازند.»

درحال حاضر به نظر می رسد نشریاتی چون «نیویورک تایمز» نه تنها با جریان آزاد اطلاعات دیجیتالی بلکه با منابع خبری رایگان بر روی اینترنت نیز در حال رقابت اند. اما این روزنامه به تازگی بخشی به نام PAYWALL را تاسیس کرده است که در آن کسانی که آبونمان هستند می توانند روزنامه را به صورت آنلاین بخوانند. بر اساس گزارش ها، تا کنون ۱۰۰ هزار نفر آبونمان این روزنامه به صورت آنلاین هستند اما این روش هنوز نتوانسته است درآمد چندانی به همراه داشته باشد.

سؤالی که در مورد PAYWALL در فیلم مستند «راسی» مطرح شده این است که آیا این منبع خبری ارزش آن را دارد که کسی برایش پول پرداخت کند؟ اما دست اندرکاران معتقدند که اگر از اینگونه منابع به طور دائمی استفاده شود خواننده مطمئن خواهد بود که خبرها موثق هستند. با آگاه شدن مردم به اهمیت دقت و صحت خبرها، تغیراتی صورت خواهد گرفت، ولی آیا عادت دسترسی به اطلاعات مجانی را کنار خواهیم گذاشت؟ این سئوالی است که جواب آن را آینده به ما خواهد داد.

«کنت توران» منتقد سینمایی لس آنجلس تایمز در مورد فیلم مستند «صفحه اول: یک سال داخل نیویورک تایمز» می نویسد:«تماشای این فیلم مانند حرف زدن با یک آدم خیلی باهوش است که از بیماری شدید «عدم توجه» رنج می برد. بسیاری از مسائلی که در این فیلم مطرح می شود بسیار هیجان انگیز است اما شما ضمن تماشای آن آرزو می کنید که ایکاش فیلمساز یک مسئله اصلی و اساسی را درنظر می گرفت و روی آن تمرکز بیشتری می کرد تا ما به عنوان تماشاگر بهتر بتوانیم متوجه منظوراو بشویم.»

با این همه «توران» موضوع فیلم «صفحه اول» را «قوی با شخصیت ها و شرایط استثنائی و چشمگیر» خوانده است. تنها مشکل این مستند بنا برگفته این منتقد سینمایی همان عدم تمرکز برروی یک موضوع خاص یا یک تم مشخص است که تماشاگر را تا اندازه ای گیج می کند.


iran#

فیروزه خطیبی-پیترفالک، ستوان کلمبوی تلویزیون درگذشت


پیترفالک، ستوان کلمبوی تلویزیون درگذشت
فیروزه خطیبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Peterfalkdies-2011-6-24-124508384.html

پیترفالک، بازیگرنقش کارگاه نامرتب اما باهوشی به نام « کلمبو» که در سریال جنایی به همین نام با بازی طنزآلود خود به حل مسائل جنایی پیچیده می پرداخت در سن ٨٣ سالگی درگذشت. فالک بنا بر گزارش ktla.com درچند سال اخیربه بیماری آلزایمر مبتلا شده بود.

پیترفالک برای نخستین بار نقش ستوان کلمبو (که نام اول او هرگز فاش نشد اما حدس زده می شود «فرانک» باشد) را در یک فیلم سینمایی برای تلویزیون در اواخر دهه شصت میلادی بازی کرد. این فیلم از چنان محبوبیتی برخوردار شد که خیلی زود قسمت دوم آن هم ساخته و از تلویزیون پخش شد. پس از آن «کلمبو» به صورت یک سریال تلویزیونی درآمد و از تاریخ ١٩٧١ به مدت هفت سال هرهفته یک قسمت تازه آن از تلویزیون به نمایش درمی آمد. حتی پس از لغو این شوی هفتگی تلویزیونی، پیتر فالک در فیلم های بلند تلویزیونی دیگردرنقش شخصیت کلمبو ظاهرمی شد و با همان ظاهر خونسرد و سئوالات مضحک اما زیرکانه به این شخصیت خیالی جان می بخشید.

فالک درباره شخصیت کلمبو گفته بود:«این آدم بارونیش به تنش زار میزنه و انگار همین الان از زیرسیل بیرون کشیدنش. آدم ریختش رو که می بینه دلش براش می سوزه. کلمبو به نظرمی رسه هیچ چیزی را نمی بینه اما درحقیقت اون همه چیزرو می بینه و زیراین سرو وضع ناجور یک مغزمتفکرخیلی تیزدرحال جنب و جوشه.»

کلمبو یک بارانی کهنه به تن داشت و فالک با همین بارانی به مدت ٢٥ سال به بازی در نقش ستوان کلمبو پرداخت تا جایی که تهیه کنندگان این سریال تلویزیونی مجبور شدند بارانی تازه ای برای او بخرند.

پیتر مایکل فالک در شانزدهم سپتامبر ١٩٢٧ در شهرنیویورک به دنیا آمد و بعدها در شهر «اوسینیگ» جایی که پدر و مادرش یک مغازه لباس فروشی را اداره می کردند بزرگ شد. در سه سالگی پیتر فالک به بیماری سرطان مبتلا شد و یکی از چشم هایش را از دست داد. پیترفالک بعدها به خبرگزاری آسوشیتد پرس گفته بود:«وقتی یک چنین اتفاقی درکودکی برایتان می افتد شما یاد می گیرید که با آن زندگی و به آن عادت کنید. من دربچگی توی محله مون معروف بودم چون هروقت یک نفر مرا اذیت می کرد فورا چشم مصنوعی ام را درمی آوردم و آن را کف دستش می گذاشتم!

وقتی پیترفالک به نیویورک آمد تا کار بازیگری تئاتر را آغاز کند یک مدیر آژانس کاریابی هنری به او گفته بود: «البته باید از همین الان بدونی که به خاطر یک چشمی بودن هیچوقت در فیلم یا تلویزیون نقشی نخواهی گرفت!»

پیترفالک بعدها دو بار به نامزدی جوایز اسکار رسید و توانست پنج جایزه «امی» را از آن خود سازد.

فالک دربرادوی درچند نقش از جمله درنقش «جوزف استالین» در نمایش «شور جوزف دی» درخشید و بعدها با نمایشی از نوشته های نیل سایمون به نام «زندانی طبقه دوم» به معروفیت بیشتری رسید. او در اواخر دهه پنجاه میلادی وارد سینمای هالیوود شد و درفیلم های گوناگونی از جمله «دنیای دیوانه دیوانه دیوانه ای است»، «مسابقه بزرگ» و بعدها در «کارآگاه خسیس» و «عروس پرنسس» بازی کرد.

درخشان ترین دوران زندگی حرفه ای پیترفالک، زمانی بود که او در یک سری فیلم های هنری از ساخته های کارگردان و بازیگر فقید و برجسته سینمای آمریکا «جان کاساویتیس» ایفای نقش کرد.«زن تاثیرپذیر» و «شوهرها» که هردو به صورتی تجربی با دیالوگ های فی البداهه ساخته شده بودند از بهترین فیلم های پیترفالک محسوب می شوند و قدرت و مهارت بازیگری او را به خوبی نشان می دهند. فالک هم چنین در فیلم هنری دیگری به نام «بر بال های هوس» ساخته «ویم وندرس» ایفای نقش کرد. او در این فیلم نقش خود را بازی می کرد.

پیترفالک دوبارازدواج کرده بود و دو دختر داشت. او اوقات بیکاری خود را به کار در استودیوی نقاشی که در گاراژ خانه خود در بورلی هیلزدرست کرده بود می گذراند.


iran#

سعيد پيوندي در مورد تجاوز جنسي به زنان


سعيد پيوندي در مورد تجاوز جنسي به زنان

http://www.youtube.com/watch?v=x6osOexJN7c




iran#

فیروزه خطیبی-آلبوم تازه زیگی مارلی، ادامه راه «باب مارلی» فقید


آلبوم تازه زیگی مارلی، ادامه راه «باب مارلی» فقید
فیروزه خطیبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/ZiggyMarleyAlbum-2011-6-23-124417034.html

این هفته آلبوم تازه ای به نام «وایلد اند فری» Wild & Free توسط زیگی مارلی پسر «باب مارلی»، خواننده فقید جامائیکایی که موسیقی «رگه» را به معروفیت جهانی رساند منتشر شده است که شباهت های بیشتری به آثار مارلی پدر دارد و «زیگی» بیش ازهرزمان دیگری سبک کار پدر را در پیش گرفته است.

زیگی مارلی ٤٢ که فرزند ارشد باب مارلی به شمار می رود در زمان حیات پدربا او اختلاف نظرهای زیادی داشت اما به نظر می رسد درحال حاضر و با گذشت زمان، پیرو راه پدر شده است و تاثیر موسیقی «باب مارلی» در سبک و ساخت موسیقی خاص او بیشتر از همیشه به چشم می خورد.

«زیگی مارلی» در آلبوم تازه «وایلد اند فری» از هرآنچه از پدرآموخته استفاده می کند، در ترانه ای به نام «رود لس تراولد» Road Less Traveled درباره تفاوت های میان خود و پدرش می خواند.زیگی می گوید:«این ترانه رو برای اين می خونم چون از همان کودکی تصميم گرفتم راه ديگری را انتخاب کنم. از همان کودکی ما با هم اختلاف نظر داشتيم. ايده های من متفاوت بود و او هم از هيچ کدام از ايده های من خوشش نمی آمد. مدام از دستم عصبانی می شد ولی من از همان کودکی نظر خودم رو داشتم.»

زیگی مارلی در این چهارمين آلبوم خود ترانه ای را به نام Get out of town می خواند که درباره ترک وطنش جامائیکا سروده شده است. او تا اکنون پنج بار برنده جوايزموسیقی Grammy شده است و در حال حاضر در شهر ساحلی ميامی در ایالات متحده آمريکا رندگی می کند.

زیگی می گوید:«پدرم در محلات فقیر نشین حومه شهر بزرگ شده بود و من در شهر. يک روز بهش گفتم که دوست ندارم در خارج از شهر بزرگ بشم. اونم از دستم خیلی ناراحت شد. يک بار هم بهش گفتم که دوست ندارم موهاشو ببافه و اين بار هم بازخيلی ناراحت شد. آخه هر پدری دوست داره پسرش عين خودش باشه.» اما امروز به نظر می رسد، زیگی توانسته است بالاخره راه پدر را دنبال کند واین مسئله به خوبی درآلبوم تازه wild and free مشخص است.

منتقدین موسیقی درباره آلبوم تازه «زیگی مارلی» نوشته اند:«پسندیدن آلبوم تازه زیگی مارلی بستگی به این دارد که آیا شما موضوع و مسئله ای که در ترانه اصلی این آلبوم مطرح شده است را می پسندید و با آن موافقید یا نه؟

«وایلد اند فری» درخواستی است برای قانونی ساختن ماری جوانا، گیاهی باستانی که از تخم شاهدانه به صورتی طبیعی و آزاد می روید. این ترانه که درضمن نام آلبوم هم از آن گرفته شده با همکاری بازیگر سینمای هالیوود «وودی هارلسون» برای حمایت از طرح شماره ١٩ برای تصویب لایحه آزاد ساختن مصرف «شاهدانه» - یا ماری جوانا - درکالیفرنیا نوشته شده است. طرحی که نتوانست در انتخابات محلی سال گذشته آرای لازم را برای تبدیل کردن کالیفرنیا به «آمستردام نو» به دست بیاورد.

ترانه «وایلد اند فری» یک آرزومندی است و یک تصویر خیالی از مزارع سرسبز محل کاشت گیاه باستانی شاهدانه که امروزه به نام «ماری جوانا» شناخته می شود و دررده بندی مواد زیان آور مخدر قراردارد. گیاهی که در این ترانه خیالی، یک بار دیگر شاهدانه، مثل دوران پیش از اکتشاف سودآور نفت برای عده ای ثروت جو و پیش از آنکه تبلیغات منفی علیه استفاده از این گیاه و مشتقات پرفایده آن چون کنف، روغن، داروهای گیاهی و غیره آغاز شود همه جا را پوشانده است. گیاه خودروی «شاهدانه» از هزاران سال پیش درمیان افراد بشر برای حفظ استقلال مالی و بهره برداری طبیعی و بی ضرر از آن رواج داشته است.

آلبوم «وایلد اند فری» چهارمین آلبوم مستقل زیگی مارلی به شمار می رود که این بار بدون حضور گروه او «ملودی میکرز»Melody Makers ساخته شده است. خریداران این آلبوم یک نسخه از کتاب کمیک معروف «زیگی مارلی» به نام «مارجوانا!» را هم به طور رایگان دریافت می کنند.

درمجموع آلبوم تازه «زیگی مارلی» سرشار از نغمه ها و ترانه هایی با تم پرستش «گانجا» Ganja، نیش زدن به مسائل سیاسی روز و فرازو نشیب های زندگی و نیزشکایت از دگرگونی های زمانه است.

یکی از منتقدین موسیقی رگه «وایلد اند فری» را «آلبومی با نغمه هایی آشنا به سادگی یک بعد از ظهر آرامبخش »خوانده است «که ممکن است تا شش ماه دیگر آن را به دست فراموشی بسپارید اما آنقدردلپذیر هست که بتوانید درزمان حال حاضر اوقات خوشی را با آن بگذرانید.»


iran#

چهارشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۹۰

فیروزه خطیبی-«آی وی وی » هنرمند چینی با پرداخت وثیقه از زندان آزاد شد


«آی وی وی » هنرمند چینی با پرداخت وثیقه از زندان آزاد شد
فیروزه خطیبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/AIwiwireleasedfromprison-2011-6-22-124386104.html

«آی وی وی» هنرمند چینی پس از نزدیک به سه ماه که از بازداشت و حبس غیرمنتظره او می گذرد، روز چهارشنبه به شرط وثیقه از زندان آزاد شد. آی وی وی هنگام خروج از زندان به خبرنگاران گفت:«من حالم خوبه. آزاد شده ام و به خانه ام برگشته ام.» اما این هنرمند که مسئله زندانی شدنش عکس العمل های منفی زیادی در جامعه بین المللی بوجود آورد در پاسخ به این سئوال که در زندان با او چگونه رفتار شده است با یک جمله کوتاه جواب داد و گفت:«من نمی توانم حرف بزنم. خواهش می کنم این مسئله را درک کنید.»

آی وی وی که یکی از بزرگ ترین منتقدین دولت چین به شمار می رود ظاهرا بخاطر عدم پرداخت مالیات دستگیر و زندانی شده بود اما در روز ٢٢ ماه ژوئن با پرداخت وثیقه آزاد شد. بنا برگزارش آژانس خبری چین، «شینهوا»، مقامات چینی دلایل آزادی این هنرمند را «خوش رفتاری و اعتراف به کارهای خلافی که انجام داده است، قبول پرداخت مالیاتی که به دولت بدهکار است و شرایط بیماری که از آن رنج می برد» خوانده اند.

بنا برگزارش همین خبرگزاری از بیانیه مقامات دولتی چین، شرکت فرهنگی که رسیدگی به امور مالی «آی وی وی» را برعهده دارد مقادیر زیادی مالیات به دولت بدهکار است اما این هنرمند «با از بین بردن مدارک موجود» ازپرداخت مالیات خودداری کرده است.

فشارهای بین المللی برای آزاد ساختن آی وی وی

دستگیر شدن «آی وی وی » در فرودگاه بین المللی پکن در روز سوم آوریل گذشته مورد انتقاد شدید رهبران غربی قرار گرفت که در آن زمان بلافاصله خواستار آزادی فوری و بلاشرط این هنرمند شدند.

آی وی وی هنرمندی درسطح بین المللی است که سال گذشته نمایشگاهی از آثار او در «موزه تیت مدرن لندن» به صورتی نمادین شیوه های حکومتی دولت چین را به نقد کشیده بود. درماه اکتبر گذشته «آی وی وی» با به نمایش گذاشتن ١٠٠ میلیون دانه تخمه آفتابگردان از جنس چینی، این سئوال را در ذهن تماشاگرزنده می کرد که انسان های به صورت فردی و تکنفره چه نقشی در جامعه دارند؟

«فلیم کیم» یک پژوهشگر آسیائی از سازمان «دیدبان حقوق بشر» معتقد است که آزاد شدن «آی وی وی» نمایانگر قدرت فشارهای بین المللی است.او هم چنین خاطرنشان ساخت که درحال حاضر این جوامع بین المللی بایستی با درنظر داشتن غیرقانونی بودن دستگیری «آی وی وی»، شرایط آزادی این هنرمند را نیز به دقت تحت نظر داشته باشند.

فعالان حقوق بشر نگران این مسئله هستند که «آی» مجبور شود در مقابل آزادی مشروط مهر سکوت برلب بزند:«دولت چین ممکن است چنان اثری برآی وی وی گذاشته باشد که این هنرمند دیگر نتواند مثل گذشته مسائل مهم حقوق بشری در رابطه با عملکردهای دولت چین را در سطح جهانی مطرح سازد.»

کاترین بیبر، معاون سازمان عفو بین الملل شعبه آسیا آزاد ساختن «آی وی وی» را «حرکت شطرنجی دولت چین برای سرپوش گذاشتن برانتقادهای شدید نسبت به آن» خواند.

درحال حاضر از شرایط افراد دیگری که با «آی وی وی » دستگیر شده اند از جمله حسابدار و راننده او اطلاعی در دست نیست.


iran#

صفحات فيس بوک


شما حالا ميتوانيد در ضفحه های فيس بوک آينده نگرو ايرانسکوپ تی وی و
فيوچرييست اوت لوک فرند شويد

آينده نگر
http://www.facebook.com/ayandehnegar


ايرانسکوپ تی وی
http://www.facebook.com/iranscopetv


فيوچرييست اوت لوک
http://www.facebook.com/futuristparty






iran#

لطفا لینک زير را کليک کنيد

آغاز اکران مستند تازه ای که از روی هشتاد هزار ویدیو کلیپ ارسالی به «یوتیوب» ساخته شده


آغاز اکران مستند تازه ای که از روی هشتاد هزار ویدیو کلیپ ارسالی به «یوتیوب» ساخته شده
http://www.voanews.com/persian/news/arts/LifeinaDay-2011-6-21-124270704.html

دراوائل ماه جولای ٢٠١٠ «کوین مک دانلد» کارگردان برنده جایزه اسکار فیلم «یک روز در سپتامبر»، ماجرای گروگان گیری ورزشکاران المپیک در سال ١٩٧٢، ناگهان بر روی سایت اینترنتی «یوتیوب» اعلام کرد که ساختن فیلم تازه خود را آغاز کرده است. این فیلم که «زندگی در یک روز» Life In A Day نام دارد مستند غیر متعارف و ابداعی تازه ای است که در آن تماشاگر، زندگی یک عده مردم معمولی را در اماکن مختلف جهان در یک روز خاص تماشا می کند. فیلمساز در این اعلامیه از دیدارکنندگان سایت «یوتیوب» در سراسر دنیا خواسته بود که یک قطعه فیلم درباره فعالیت های خود دریک روز به خصوص (٢۴ جولای ٢٠١٠) برای او بفرستند.

چهار سئوال طرح شده توسط «مک دانلد» تعیین کننده چگونگی آغاز، مسیر حرکت و پایان این فیلم های کوتاه برای تهیه کنندگان و ارسال کنندگان ویدیوها بود: «از چه چیزی بیش ازهر چیز دیگر می ترسید؟ به چه چیزی عشق می ورزید؟ چه چیزی شما را به خنده می اندازد و توی جیبتان چه چیزهایی را حمل می کنید؟

تعداد پاسخ دهندگان به این درخواست «یوتیوبی» به اندازه ای زیاد بود که در مدتی کوتاه، بیش از ۴۵٠٠ ساعت فیلم خام به دفتر کار «کوین مک دانلد» رسید به صورتی که این کارگردان و همکارانش بیش از دو ماه آزگار وقت گذراندند تا بتوانند تمامی این فیلم های ارسالی را تماشا و تدوین کنند.

نتیجه همه این فعالیت ها یک مستند بلند تازه و به شدت تاثیر گذار است که در آن زندگی با همه فراز و نشیب هایش جشن گرفته شده است.

فیلم زندگی در یک روز که شبکه «یوتیوب» تهیه کننده آن است، این هفته در بریتانیا بر روی اکران آمد. این فیلم که به ترتیب تاریخ وقوع وقایع و با یک روال مشخص که بر محور روز و شب و نمایش حالت های خواب و بیداری افراد می گردد تدوین شده، از روی ٨٠ هزار ویدیوی رسیده ساخته شده و در نهایت تماشاگر را از مهارت هایی که «مک دانلد» در ساخت و تدوین این فیلم مستند با این روش بی سابقه از خود نشان داده شگفت زده می کند.

در مراسم گشایش فیلم «زندگی در یک روز»، مک دانلد و برخی از افرادی که با فرستادن ویدیو کلیپ ها در ساختن این فیلم با وی همکاری کرده اند روی فرش قرمز حضور داشتند. یک مرد در کت و شلوار رسمی که یک دوچرخه هم همراه خود آورده بود و پسر بچه ای که روی فرش قرمز به این سو و آن سو می دوید. این چیزهایی است که معمولا در شب گشایش فیلم های سینمایی به ویژه روی فرش قرمز شاهد آن نیستیم. البته فیلم «زندگی در یک روز» هم یک فیلم معمولی به شمار نمی رود.

کوین مک دانلد کارگردان فیلم «آخرین پادشاه اسکاتلند» می گوید ساختن این مستند ٩٠ دقیقه ای برای او به عنوان یک فیلمساز، تجربه ای تازه و گرانبها بوده است:«معمولا تو کارگردانی و تصمیم می گیری که برایِ مثال می خوای این کفش ها سبز باشن یا آبی. یا لنزِ واید بکار ببری، یا دود بیشتر باشه. اما تو این فیلم هیچ کنترلی نداری. کاملا برعکسه. باید عقب بشینی و منتظر باشی. باید صبور باشی و به شانس تکیه کنی. ولی من لذت بردم. این شیوه متفاوت فیلمسازی غیرمترقبه در واقع نعمتی غیرقابل پیش بینی بود.»

فیلمسازانی از بیش از ١٩٢ کشور مختلف «ویدیو کلیپ های» خود را ارسال کردند. در میان آن ها بیشتر فیلمسازان جوان به چشم می خورند که به دنبال فرصت هستند تا استعدادهای خود را به نمایش بگذارند. جو واکر تدوین گر فیلم «زندگی دریک روز» می گوید: «از قطعاتی که مردم فرستاده بودند خیلی متعجب شدم. یعنی می دونید وقتی اسم یوتیوب می آد یکهو منظره یک بچه گربه یا یه نفر که از یه جایی پایین میفتد تو ذهن آدم شکل می گیره. چیزی که باعث تعجبم شد ویدیوهای متفکرانه و عمیقی بود که مردم فرستاده بودند اونم از داستان های خیلی شخصی زندگیشون. کاری که واقعا شجاعت لازم داره. بعضی از این قطعات ویدیوئی هم از لحاظ تصویری واقعا هنری و سوررئال بودند.

در فیلم «زندگی در یک روز» علاوه بر ویدیو کلیپ های ارسالی مردم، از اخبار روز و اتفاقات مهمی که در بیست و چهارم جولای ٢٠١٠ درجهان رخ داده بود نیز استفاده شده و پیام فیلم پیوستگی و وابستگی انسان ها را به یکدیگر را نشان می دهد.

کریستوفر برایِن هیرت که خود نیز به این فیلم هم بخشی کرده است می گوید «زندگی در یک روز» برای او آغازگر نگاهی تازه به جهان بوده است: «یه نفر رو می بینید که توی «بالی» در اندونزی داره روزنامه می خونه بعد یه نفر رو تو آمریکا می بینی. بعد متوجه می شی که همه توی دنیا فقط یه چیزی رو میخوان.. میخوان که شاد باشند.. سلامت باشند.. امنیت داشته باشند و عاشق باشند.»

باوجود آن که تنها نسل های آینده می توانند به ما بگویند که این نوع فیلم های تجربی موفق خواهد بود یا نه؟ اما درحال حاضر به جرات می توان گفت که «زندگی در یک روز» تجربه ای جالب، سرگرم کننده و آغازگر یک ژانر جدید در سینماست. اما مهم تر از هرچیز دیگر این فیلم به ما نشان می دهد که مردم جهان اهل هرکجای دنیا که باشند با یکدیگر پیوندی ناگسستنی دارند.


iran#

دوشنبه، خرداد ۳۰، ۱۳۹۰

بهمن معالی زاده وضعيت پناهندگان ايرانی را تشريح می کند

Link
بهمن معالی زاده وضعيت پناهندگان ايرانی را تشريح می کند

http://www.youtube.com/watch?v=9bWwdO5tPX4



iran#

اجرای برنامه های اپرای متروپولیتن نیویورک در ژاپن علیرغم خطرات ناشی از رادیواکتیو


اجرای برنامه های اپرای متروپولیتن نیویورک در ژاپن علیرغم خطرات ناشی از رادیواکتیو
سارا ویلیامز
http://www.voanews.com/persian/news/arts/MetOperainJapan-2011-6-20-124180544.html

اپرای «متروپولیتن» نیویورک، بدون حضور دو ستاره اصلی آن به ژاپن سفر کرده است. اجراهای این کمپانی معتبر و شناخته شده اپرا در ژاپن یکی از رویدادهای هنری مهم در این کشور آسیب دیده و اتم زده به شمار می رود.

«پیتر گلب» مدیر اجرایی اپرای متروپولیتن نیویورک می گوید هنرمندان این اپرا درشهرهای «نگویا» و «توکیو» برنامه هایی اجرا کرده اند که برای شهروندان آرامش و شادمانی به همراه داشته است و این اجراها در طول ماه جاری ادامه خواهد داشت :«این سفر با تمام سفرهای دیگر گروه اپرای متروپولیتن فرق می کند. ما نخستین گروه هنری بزرگ جهان هستیم که از پس از وقوع زلزله و سونامی مرگباری که در این کشور رخ داد به اینجا آمده ایم.»

وقایع یازدهم مارچ باعث ذوب شدن مواد رادیو اکتیو در رآکتورهای اتمی ناحیه «فوکوشیما» شد که در نتیجه عواقب ناگواری به همراه داشت. به دنبال این حادثه اتمی در فوکوشیما تا کنون گروه های هنری گوناگون از جمله «گروه همخوانی پسران وین» ، «ارکستر سمفونی لیون» و «ارکسترمجلسی استوتگارت» اجرای کنسرت های خود را در ژاپن لغو کرده اند.

دو ستاره اصلی اپرای متروپولیتن نیویورک، آنا نتربکو خواننده سوپرانو و جوزف کالجا خواننده تنور نیز به خاطرترس از مواد رادیو اکتیو از سفر به ژاپن خودداری کردند.

کمپانی اپرای متروپولیتن از یک متخصص مواد هسته ای به نام «دیوید بنر» که در این رشته در دانشگاه «کلمبیا» به تدریس اشتغال دارد دعوت کرد تا درمورد خطراتی که سفر به ژاپن در چنین مدت کوتاهی پس از وقوع حوادث اتمی دارد صحبت کند و به پرسش های هنرمندان پاسخ بدهد.

برنربه آن ها گفت که بلافاصله پس از وقوع واقعه «فوکوشیما» مقادیر زیادی مواد رادیو اکتیو در «توکیو» پایتخت ژاپن پخش شده است اما این مقدار و خطرات ناشی از آن به تدریج کم تر شده و امروز می توان گفت که مقدار موجود رادیو اکتیو در شهر توکیو به همان اندازه سال گذشته در همین زمان و پیش از وقوع حوادث و فجایع اتمی اخیرمی باشد.

علیرغم همه این توضیحات و ضمانت ها «گلب» می گوید کاربسیار مشکلی بود که بتوانیم اثرات اخباری که درهفته های گذشته از رسانه های مختلف در این باره پخش شده است را در ذهن گروه اپراخوان ها تغییر دهیم:«همانطور که می دانید دستگاه های خبری هیچوقت همه جزئیات اینگونه وقایع را گزارش نمی دهند ومثلا توضیح نمی دهند که حالا وضع توکیوبهتر است. بنابراین کسانی که همیشه از این نوع مسائل وحشت دارند، ازشنیدن اخباری که از آن سردرنمی آورند دچار اضطراب می شوند. افرادگروه ما هم دچار همین ترس ها و دلواپسی ها بودند.»

اپرای متروپولیتن به مدت چهارسال درحال تدارک مقدمات یک تورهنری به ژاپن بوده است و گلب مدیر این کمپانی پس از آن که به دقت جوانب را بررسی کرد بالاخره تصمیم گرفت که دست به این سفرماجراجویانه و تا حدودی قهرمانانه بزند.

خواننده سوپرانو، مارینا پوپلاوسکایا و مارچلو آلوارز خواننده تنور، هم چنین دو خواننده دیگر «رولاندو ویلازون» و « آلکسی دالگوف» جای دو ستاره اصلی اپرای متروپولیتن نیویورک را پر کردند و آن ها راهی ژاپن شدند. از آن تاریخ تا کنون اپرای متروپولیتن توانسته است به بازار کساد برنامه های هنری رونق تازه ای بدهد و از طریق اجرای این برنامه ها عوایدی هم برای صنعت تئاتر و جهانگردی ژاپن که درحال حاضر درشرایط رکود کامل به سرمی برد ایجاد کند.

گلب می گوید:«گروه کارگران پشت صحنه ژاپن که معمولا با گروه کارگران پشت صحنه میهمان کارمی کنند درماه های گذشته همه بیکار بوده اند. به همین خاطر هم آن ها از دیدن ما و از اینکه می توانند به سر کارهایشان برگردند بی نهایت خوشحال بودند.»

هنگامی که هنرمندان اپرای متروپولیتن به «نگویا» رسیدند، بنا برگفته «گلب»، همه کارکنان هتل محل اقامت آن ها از خدمتکار گرفته تا سرآشپز و مدیر هتل در کنار درورودی آن صف کشیدند تا به گروه اپراخوان ها خوش آمد بگویند. گلب می گوید گروه آن ها هم همین احساس خوش آمد گویی را نسبت به کارگران و کارمندان هتل داشتند:«تقریبا همه آن هایی که قراربود در این تور هنری به همراه ما باشند در اینجا حاضرند و من فکر می کنم هرکسی که اینجاست از بودن در ژاپن خوشحال است. همه و همه از کارگر ساده گرفته تا ستاره اول اپرا همه ما خوشحالیم که توانسته ایم امروز در ژاپن باشیم.»

گلب در ادامه این سخنان می گوید کمپانی اپرای متروپولیتن نیویورک می کوشد تا ازجنبه های مختلف به این مسئله نگاه کند:«کمی زحمت و دردسری که هنرمندان اپرای متروپولیتن به خود داده اند در مقابل تراژدی که مردم ژاپن مجبور به تحمل آن شده اند هیچ است. من فکر می کنم همه اعضای کمپانی ما این موضوع را درک می کنند که اگر حضور آن ها در این کشور مصیبت زده حتی یک مقدار کمی هم تسکین و تسلی خاطر برای مردم ژاپن به ارمغان بیاورد بازهم این خودش یک موهبت است. شاید آن ها بتوانند برای دوساعت هم که شده غم ها و نگرانی های خود را فراموش کنند. من می دانم که هنرمندان ما از این مسئله بی نهایت خوشحال خواهند شد.»


iran#

نمایشگاه «تایتنیک» در هتل «لوکسر» لاس وگاس


نمایشگاه «تایتنیک» در هتل «لوکسر» لاس وگاس
http://www.voanews.com/persian/news/arts/TitanicExhibitinLuxor-2011-6-21-124240699.html

هنگامی که کشتی عظیم تایتنیک در سال ۱۹۱۲ در آب های اقیانوس اطلس با توده یخ شناوری برخورد کرد و غرق شد، بیش از ۱۵۰۰ نفر مسافر جان خود را از دست دادند.این حادثه یکی از بدترین حوادث دریایی تاریخ شناخته شده بشربه شمار می رود.

ماجرای این سفردریایی شوم در سال ۱۹۹۷ تبدیل به فیلم پرفروش و پرطرفداری با شرکت «لئوناردو دی کپریو» و «کیت وینسلت» به نام «تایتنیک» شد و امروز در نمایشگاهی در هتل باشکوه «لوکسور»Luxor در لاس وگاس، اشیاء بازیافته شده از این کشتی معروف به نمایش گذاشته شده است.

هردیدارکننده ای که قدم به داخل این نمایشگاه می گذارد یک بلیط با نام یکی از مسافران واقعی کشتی تایتنیک دریافت می کند. یک تالار کامل هم به اشیاء و اجناس مسافران، چه آن هایی که جان خود را از دست داده اند و چه کسانی که از این واقعه جان سالم به دربرده اند اختصاص داده شده است.

ورود دیدار کنندگان به نمایشگاه درست مانند این می ماند که در روز چهاردهم آوریل سال ۱۹۱۲ سوار کشتی تایتنیک می شوند. آن ها از کنار خوابگاه هایِ ساده درجه سه رد می شوند و بعد به بخشِ زیبای درجه یک که در آن زمان از هر هتلی مجلل تر بوده است می رسند.

بیش از ۳۰۰ قطعه از اشیایی که به نمایش گذاشته شده از میان اقلامی انتخاب شده که پس از پیدا شدن لاشه کشتیِ تایتنیک در سال ۱۹۸۵ از کف اقیانوس بدست آمده است.

این اشیاء عبارت اند از جواهرات، لوازم آرایشِ شخصی، چینی آلات و قاشق و چنگال های نقره که هریک به صورتی باز دیده کننده ها را به زمان گذشته می برد:«وقتی این اشیاء رو تماشا می کنید انگار لحظات آن زمان براتون زنده میشه و احساس می کنید که واقعا یکی از مسافرای کشتی تایتنیک بودید.»

برخی از اشیاء به نمایش گذاشته شده هم از روی مدل های اصلی کپی برداری و عینا ساخته شده است. از همه آن ها جالب توجه تر، پلکان بزرگی است که اکثر مردم آن را از صحنه های فیلم «تایتنیک» به یاد دارند.

لوری میدمنت، جهانگرد بریتانیایی می گوید:«این پلکان خیلی جالبه و می تونی «رز» را درفیلم مجسم کنی که داره از این پله ها پایین می آد. فوق العاده است و خیلی خوب ساخته شده.»

رندی دیل ،کارشناس نمایشگاه ، بخشی از بدنه کشتی که «قطعه بزرگ» خوانده می شود را خیلی دوست دارد:«تو دنیا فقط همین یکی وجود داره. بزرگترین قطعه از تایتنیکه که تا حالا بیرون آوردن. پهناش ۸ متره و وزنش حدود ۱۵ تن. تمام تالار رو پر میکنه و وقتی وارد اتاق می شی انگار روح کشتی رو احساس می کنی.»

در این نمایشگاه توده یخی هم ساخته شده که دیدار کنندگان می توانند با دست زدن به آن دمایِ آب را هنگامی که تایتنیک و مسافرانش زیر آب رفتند حس کنند. بیشتر مسافرانِ کشتی در اثرسرمازدگی مردند نه خفگی در آب.

سفر احساساتیِ نمایشگاه در اینجا به پایان می رسد و دیدار کننده از سرنوشت مسافری که بلیط ورود به نمایشگاه به نام او صادر شده آگاه می شود.

نمایشگاه تایتنیک تا سال ۲۰۱۸ در لاس وگاس به رویِ عموم باز است.


iran#

سایت آینده نکر ایرانسکوپ به روز شد

http://www.iranscope.com
سایت آینده نکر ایرانسکوپ به روز شد

یکشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۹۰

گزارش: بازيافت بيش از اندازه محصولات الکترونيکی در چين


گزارش: بازيافت بيش از اندازه محصولات الکترونيکی در چين
http://www.voanews.com/persian/news/China_Waste-2011-05-04-121234224.html

حافظان محيط زيست سعی دارند تا از بازيافت بيش از اندازه محصولات الکترونيکی در چين جلوگيری کنند. به گفته آنها زندگی هزاران نفر به خاطر مواد شيميايی سمی قطعات بازيافت شده در خطر قرار می گيرد. آنها همچنين اخطار می دهند قطعات سمی که از فناوری های بسيار قديمی بدست می آيند، پس از بازيافت شدن، در محصولات جديد الکترونيکی بکار می روند که در چين و کشورهای ديگر به فروش می رسند.

هوای شهر جنوبی گويو در چين پر شده است از بوی سيم ها و قطعات پلاستيکی سوخته. کارگران مهاجر در اين شرايط بسيار آلوده، دستگاه های الکترونيکی را با دست متلاشی می کنند تا شيشه و قطعات الکترونيکی بدربخور را جدا کنند. اين کار خود منجر به پخش شدن قباری سربی در هوای اطراف می شود.

بيش از يک دهه است که فعالان محيط زيست و همچنين رسانه ها بر روی خطراتی که کارگران چينی طی بازيافت زباله های الکترونيکی در معرض آنها خواهند بود، تأکيد کرده اند.

با اين حال، ديدار از شهر گويو(۱) که به عنوان مرکز زباله های الکترونيکی شناخته شده است، نشان می دهد نه تنها چيزی بهبود نيافته است، بلکه وضعيت به خاطر افزايش ميزان زباله های خود کشور چين وخيم تر نيز شده است.

بر اساس آمار يک سازمان غير انتفاعی به نام «شبکه کاری بازل» (۲) که در آمريکا واقع شده است، شهر گويو سالانه يک و نيم ميليون تن زبالهالکترونيکی را دريافت و بازيافت می کنند. از جمله اين زباله ها می توان به مدارهای الکترونيکی، مونيتورهای کامپيوتر، و دستگاه های بازی، اشاره کرد.

فعالان محيط زيست متعلق به گروه گرين پيس (۳) می گويند بيشتر اين زباله ها از آمريکا و کشورهای غربی ديگر به چين وارد می شوند. به گفته آنها زباله های ابزار الکترونيکی سمی هستند و نه تنها برای کارگران چينی، بلکه برای محيط زيست نيز ضرر خواهند داشت.

«لايی يون» يکی از اعضای گرين پيس می گويد برخی از قطعات الکترونيکی پس از بازيافت، در ساخت اسباب بازی مورد استفاده قرار گرفته و در سراسر دنيا فروخته می شوند وی می گويد: «طی چند سال اخير ما شواهدی داريم که نشان می دهند برخی از قطعات بازيافت شده در محصولات جديد مثل موبايل يا اسباب بازی کودکان مورد استفاده قرار می گيرند. اين محصولات جديد ممکن است سمی باشند و به سلامت مردم صدمه بزنند.»

عامل اين اقدامات نيز اقتصادی است. در کشورهای غربی که مقررات امنيتی هزينه بازيافت زباله را بسيار بالا برده است، صادر کردن اين زباله ها به کشورهای در حال توسعه تا ده برابر ارزان تر تمام می شود.

در چين، مهاجران فقير که از حومه کشور آمده اند و به خواست خود سلامتشان را به خطر می اندازند تا درآمدی ناچيز داشته باشند، توسط شرکت های تشنه سود استعمار شده اند. مقامات چينی نيزبه کمپانی هايی که مجوز دارند اجازه می دهند تا زباله های خود را در آنجا بريزند.

چين با سازمان ملل به توافق رسيده است تا از صادرات زباله های الکترونيکی از کشورهای توسعه يافته به کشورهای در حال توسعه جلوگيری کند. اما زوايايی در قوانين وجود دارند که مانع اجرای همه گير اين مقررات می شود. گفته می شود بسياری از زباله های الکترونيکی که در شهر گويو وجود دارند، به صورت قاچاق از هنگ گنک به اين مکان وارد شده اند.

سازمان های غيرانتفاعی سعی دارند تا آگاهی فراگيری در سطح دنيا بوجود آورند تا مقررات سفت و سخت اجرا شوند. «لی بو» يکی از فعالان محيط زيست سازمان «دوستان زمين» (۴) می گويد: «تمام کشورها از جمله چين بايد مقررات بسيار جدی تری را برای اداره زباله های الکترونيکی اعمال کنند. بايد شهروندان ياد بگيرند چگونه با مسأله اين زباله ها کنار بيايند. البته شرکت ها مسؤليت عمده ای دارند. آنها نبايد فقط مسؤل توليد و فروش باشند و بايد مسؤليت محصولات خود را پس از مصرف نيز بر عهده بگيرند. ما برای اداره کردن اين موارد نياز به قوانين و مقررات زيادی داريم.»

معضل زباله های الکترونيکی از مرزهای چين نيز فراتر رفته است. اما در حال حاضر همين معضل، محل درآمد کارگران فقير در شهر گويو شده است.

۱. GUIYU

BASEL ACTION NETWORK .۲

GREENPEACE .۳

FRIENDS OF EARTH .۴




iran#

مرخصی استعلاجی نیاز مبرم ادامه درمان حسین رونقی


مرخصی استعلاجی نیاز مبرم ادامه درمان حسین رونقی
http://farsi.iranbriefing.net/?p=11967

خبرگزاری هرانا – بنا بر تشخیص پزشکان حسین رونقی ملکی با انجام عمل دوم کلیه، قادر به تحمل حبس نیست و می‌بایست در مرخصی استعلاجی به ادامه درمان خود بپردازد.

بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران علی رغم اعلام پزشک معالج وی و درخواست خانواده وی در نامه‌ای به دادستانی، مسئولین زندان و پزشکی قانونی تا کنون پاسخی مشخصی به ایشان داده نشده است.

بر اساس نظر پزشک معالج وی می‌بایست حداقل به مدت سه ماه در شرایط خاص محیطی قرار گیرد و در غیر این صورت کلیه وی مجددا دچار عفونت خواهد شد.

کمیسیون حقوق بشر اسلامی قوه قضائیه نیز پیش‌تر در نامه‌ای خواهان صدور مرخصی استعلاجی برای ادامه درمان این زندانی شده است.

حسین رونقی که به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شده است از بیماری‌های دیگری چون سنگ صفرا و… رنج می‌برد و نیاز مبرم و شدیدی به درمان بیماری‌های خود دارد.


iran#

مهدی اصلانی-دروغ می‌فرمایید! شما مخالف اعدام نبودید


ارسالی مهدی خانباباتهرانی



دروغ می‌فرمایید! شما مخالف اعدام نبودید
مهدی اصلانی
http://news.gooya.com/politics/archives/2011/06/123539.php
تمامی کسانی که از اعدام‌های سال ۶۷ مطلع بودند و به هر دلیل مقابل آن سکوت کردند به میزان سهم موقعیت‌شان در جنایت مشارکت داشته‌اند. هیچ‌کس و مطلقا هیچ‌کس دست کم پس از پنجم فروردین ۶۸ و انتشارِ نامه آیت‌الله منتظری در بی بی سی نمی‌تواند مدعی شود "خبر نداشتم" هیچ یک از کاربه‌دستانِ دیروزین نظام و از قدرت‌وامانده‌گان امروز که با نرم‌تنی به نقد کشتار ۶۷ پرداخته‌اند نقد را به حوزه‌ی اخلاق تسری نداده‌اند.

مهدی خزعلی، فرزند آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی، در یکی از تازه‌ترین مطالبِ خود، شرحی مختصر از دیدار اخیرش با موسوی اردبیلی رئیس قوه قضاییه دهه‌ی شصت در ارتباط با کشتار تابستان شصت و هفت نگاشته، که از پاره‌ای جهات قابل تاًمل است. وی پرسش در باره‌ی کشتار تابستان شصت و هفت را پس از بیست و سه سال پای جسارت خود می‌گذارد.: [جسارت کرده و از اعدام های سال 67 می‌پرسم، با کمال تعجب می‌بینم که رئیسِ وقتِ قوه قضا هم می‌گوید: "من مخالف بودم!" حتی سه بار نامه نوشتم، فرمودند: "که این ها دروغ می‌گویند و سر موضع هستند"، من عرض کردم: "من به این مطلب نرسیدم" فرمودند: "ما رسیده‌ایم!" و نهایتاً با حکم خاص به افراد خاص کار انجام شد! من در آن اعدامها دخالتی نداشتم] (1) آن‌چه از معنای "عرض کردم" و "فرمودند" گفتن‌های بالاترین مقام قضایی کشور به دست می‌آید آن‌که مخاطب موسوی اردبیلی در مکاتبات ادعایی‌اش شخص خمینی می‌باشد. اردبیلی در آستان نود ساله‌گی چونان دیگر کارورزان نظام اسلامی با انگشت یهودایی نشانِ قاتل می‌دهد، اما خام‌دستانه شراکت‌ِ خود در قتل انکار می‌کند. حرمت می‌شکند و دستانِ آلوده‌اش را به خون‌ می‌شوید. دست‌کم می‌توان از بالاترین مقام قضایی در سیاه‌ترین دورانِ تاریخ معاصر به مناسبت موقعیت سابق‌اش توقع داشت، چرتکه انداخته و به ما بگوید خون‌بها و "دیه" دست‌ِکم چهار هزار جانِ جوان که به لطف "امام امت" از ایران دریغ و بر خاکپشته‌های اسلامی شیار شد، چند است.؟ شاید سی سکه‌ ناقابل نقره. لیک یهودا شدن در حکومت مرگ‌فروشان نیز شهامتی می‌‌طلبد که ایشان فاقد آن است. (2) گیریم سه بار نامه نوشته‌اید و فرموده‌اند این‌ها دروغ می‌گویند. گیریم عرض کرده‌اید "من به این مطلب نرسیده‌ام" و فرموده‌اند "مارسیده‌ایم". معنای سرراست این حرف آن است که مجازات سرموضعی بودن در نظام قضایی که شما بر مسندش تکیه داده مرگ بوده است. همین اظهار نظری که با لکنتِ زبان همیشه‌تان بیان کرده‌اید نشان از آن دارد که مشکلِ بالاترین مقام قضایی نه با نفسِ اعدام به ویژه اعدامِ سرموضعی‌ها که بر سر نحوه‌ی اجرا بوده است. آقای اردبیلی! می‌خواهم چند تن از این سرموضعی‌ها را حضورتان معرفی کنم. فدایی خلق جهانبخش سرخوش، تنها چندماه از حکمش باقی مانده بود. وی در یکی از همان بی‌داد‌گاه‌های سال شصت توسط حکام منتسب شما به تحمل کیفری چند ساله محکوم شده و با تحمل کیفر حکم‌اش رو به اتمام بود. فرزندش انتظارِ آغوش کشیدن پدر در سر داشت. حجت الاسلام جنابِ مرگ‌فروش (حسینعلی نیری) با وی معامله سرموضع کرد. جهان یکی از دارهای شش ردیفه‌ی حسینیه‌ی گوهردشت نصیب برد. شما بدن گرمِ جهان را داخل یکی از کامیون‌های یخچال‌دار حمل گوشت انداخته و شبانه و دزدانه وی را در یکی از گورهای جمعی خاوران پنهان کردید و فرزندش را تا همیشه‌ی هنوز داغ‌دار پدر. این نمونه تنها سهم کفار بود، اما بشنوید از حکایت دیگر. به عنوان یک نیمه‌جان، شهادت می‌دهم زیردستان و منسوبین شما با برخی مجاهدان اعدامی سال شصت و هفت چونان فرشاد اسفندیاری و مصطفی مرد‌فر که جای مهر بر پیشانی داشته و نماز شب‌شان در زندان ترک نمی‌شد همین معامله روا داشتند. جخ خانواده‌ی ایشان نمی‌دانند فرزندان‌شان را شبانه در کدام گورستان پنهان کرده‌اید. و شما با چه وجدان آسوده‌ای دروغ می‌گویید آیت‌الله! بی‌تردید با وقوع انقلاب اسلامی، اگر بتوان چند ویژه‌گی برای ظهور "خمینیسم" و فکر وی قائل شد، همانا دروغ را باید مهم‌ترین دست‌آوردِ آن به شمار آورد. مقتدای شما دروغ را به یکی از بنیانهای نظامِ اسلامی بدل کرد و اخلاق را در میانِ جانشینان و مریداناش از جمله شما به کالایی نایاب. خمینیسم تجلیی نابِ ماکیاولیسم در دورانِ مدرن شد. وی در پای‌بندی عملی‌اش به "هدف وسیله را توجیه می‌کند"، نیکولو ماکیاول نظریه‌پرداز و سیاست‌مدارِ قرنِ پانزدهم ایتالیایی را فرسنگها پشتِ سر گذاشت و بذرِ دورویی را در زمینِ مساعدِ ایرانی کشت کرد. هرجا از دستش برآمد و توانست دین را قربانی سیاست کرد. به راستی دیانت وی عین سیاستش بود. او به هم‌راه پیروانِ صدیقی چون شما، از زمانِ فریبِ‌ بزرگ تا امروز، هر چه توانست دروغ گفت. از فردای یارکشی‌ی ‌انقلاب که با فریب ندا در داد: مارکسیست‌ها در ابراز عقیده آزادند. تا دوزخ‌سالِ شصت و هفت، که سریت و دروغ بنیان‌اش بود. نمونه بارز این وفاداری به دروغ‌، جناب‌عالی هستید. آفتابِ لبِ‌بامی به نامِ آیت‌الله العظمی موسوی اردبیلی.

جمعه هفتم مرداد ماه 67 زندان گوهردشت: در این روز با قطع تمامی کانال‌های ارتباطی پروژه محارب کشی کلید خورد. یک هفته‌ی تمام مجاهد کشتید و شبانه با کامیون‌های یخچال‌دار در گورستان‌ها و مکان‌هایی هنوز نامشخص پنهان کردید. از زیر دربِ بند، صدای گنگ و مبهم خطیب نماز جمعه گوش‌آزار بود. یادتان هست حضرت عظما؟! اگر فراموش کرده‌اید نشانی سرراست‌تر ارائه دهم.

جمعه چهاردهم مرداد 67 زندان گوهردشت: این را دیگر حتماً یادتان نرفته. شما خطیب نماز جمعه بودید. امت همیشه در صحنه در تاًئید فرمایش‌تان عربده می‌کشید "منافق مسلح اعدام باید گردد." محرم نزدیک بود و بازارِ شوم‌آوایی آهنگران گرم. سمفونی نکبت‌آلود "به کربلا می‌رویم." بر مانده‌جان‌های‌مان آوار می‌شد. خون بر در و دیوار گوهردشت شتک می‌زد. فردای آن روز به تاریخ پانزدهم مرداد ماه در توضیح بیان نماز جمعه‌تان در رادیوی دولتی ایران فرمودید: "قوه قضاییه در فشار بسیار سخت است که چرا این‌ها اعدام نمی‌شوند باید از دم اعدام شوند. دیگر از محاکمه و آوردن و بردن پرونده محکومین خبری نخواهد بود" حدودا سه هفته محارب‌کشی و مجاهد‌کشی کردید. یک هفته‌ای نفس چاق کرده و خاوران را مهیای پذیرایی از ملحدین و چپ‌ها. از پایان هفته اول شهریور چپ‌کشی آغازیدن گرفت. حضرت آیت‌الله! نهم شهریور هیچ خاطرتان هست.؟ من که از یاد نبرده‌ام. در این روز برای نوبت دوم مقابل هیئت مرگ قرار گرفتم. شما آن‌روز ریاست جلسه‌ای را عهده‌دار بودید که خبرش این‌گونه منتشر شد: "روز نهم شهریور سال شصت و هفت شورای عالی قضایی به ریاست آیت الله موسوی اردبیلی از کلیه داد‌گاه‌ها و دادسراهای انقلاب خواست که در مورد گروهک‌های محارب و ملحد با قاطعیت عمل کنند و در برخورد با آن‌ها سعی شود "اشداء علی‌الکفار" باشند." به کارگیری توامان "محارب و ملحد" به هنگامی که کار محاربین را ساخته‌ بودید تنها نظر بر ملحدین یا همان کفار داشت که باید در مقابل‌شان "اشداء" رفتار کرد. که کردید، و شما دروغ می‌گویید آیت‌الله! بعد‌تر و به هنگامی که دستانتان را از این "فتح‌الفتوح" به هم مالیده و تسبیح چرخان، چای‌تان را هورت می‌کشیدید، موقتاً دستور برچیدن دارها و خون‌شویی صادر کرده و در مصاحبه با برنامه‌ی خبرِ شام‌گاهی رادیو ایران به تاریخ نوزدهم آذر ماه شصت و هفت با صراحت اعلام کردید: "ما فرصت داده بودیم که این‌ها (اعدامیان) در لیست عفو قرار گیرند، اما آن‌ها نه تنها از این فرصت استفاده نکردند، بلکه در زندان هم دست به تحریک زدند." و البته در مرام و قاموس شما زندانی که نخواهد از "فرصت عفو" استفاده کند، حکمش اعدام است! حضرت آیت‌الله من شهادت به ناراستی‌تان داده و شما را متهم به دروغ‌گویی می‌کنم. در یکی از مهم‌ترین اسناد ننگین مخالف‌کشی که توسط سید احمد خمینی یکی از قاتلین اصلی انشاء شده، آمده است: "پدر بزرگوار حضرت امام مدظله‌ العالی پس از عرض سلام، آيت الله موسوي اردبيلي در موردِ حكمِ اخيرِ حضرتعالي (دستور قتل‌عام) درباره منافقين ابهاماتي داشته‌اند كه تلفني در سه سئوال مطح کرده‌اند"

آن‌گونه که از سند فوق استنتاج می‌شود شما حتا زحمت جا‌به‌جا شدن و دیدار حضوری با مقتدای‌تان را بر خود هموار نکرده و تلفنی به طرح سه سئوال اکتفا کرده‌اید. از جمله ابهامات و سئوالاتِ تلفنی و نه نوشتاری شما از احمد خمینی آن‌که: "در مورد رسيدگي به وضع منافقين آيا پرونده‌هاي منافقيني كه در شهرستان‌هایی که خود استقلال قضایی دارند و تابع استان مرکز نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود می‌توانند مستقلا عمل کنند" این رفتارِ شما چنان خشمی در آیت‌الله منتظری انباشت، تا بازتابی این‌گونه در خاطرات تنها معترض تاکنونی اعدام‌ها در چرخه‌ی قدرت برجای نهد.: "من به آيت‌الله موسوي اردبيلی كه آن زمان رئيس شوراي عالي قضايی بودند پيغام دادم: مگر قاضی‌های شما اينها را به پنج يا ده سال زندان محكوم نكرده‌اند! مگر شما مسئول نبودی؟ آن وقت تلفني به احمد آقا می‌گويی كه اينها را مثلا در كاشان اعدام كنند يا در اصفهان؟ شما خودت می‌رفتی با امام صحبت می‌کردی که کسی که مثلاً مدتی در زندان است و به پنج سال زندان محكوم شده و روحش هم از عمليات منافقين خبردار نبوده چطور ما او را اعدام كنيم؟! مگر اينكه جرم تازه‌ای مرتكب شده باشد كه بر اساس آن جرم او را محاكمه كنيم" (3)

در نظام اسلامی همه دروغ می‌گویند مگر آن‌که خلاف‌اش اثبات شود. نگاهی گذرا به برخی اظهار‌نظر‌های مسئولین نظام در ارتباط با کشتار تابستان 67 شهادت بر این مدعا می‌دهد.

خامنه‌ای: ايشان (خامنه‌ای) آمد قم پيشِ من با عصبانیت گفت : از امام يك چنين نامه‌اي گرفته‌اند و مي‌خواهند این‌ها را تند‌تند اعدام کنند. گفتم : چطور شما الان براي كمونيست‌ها به اين فكر افتاده‌ايد؟ چرا راجع به نامه ايشان در رابطه با اعدام منافقين چيزي نگفتيد؟ گفتند: مگر امام براي مذهبي‌ها هم چيزي نوشته؟! گفتم: پس شما كجاي قضيه هستيد، دو روز بعد از نوشته شدن، آن نامه به دست من رسيد و اين همه مسائل گذشته است، شما كه رئيس جمهور اين مملكت هستيد چطور خبر نداريد؟! حالا من نمي‌دانم ايشان آيا واقعا خبر نداشت يا پيش من اين صحبت‌ها را مي‌كرد." (4)

نتیجه: خامنه‌ای در جریان اعدام‌ها قرار نداشته است.

مهدی کروبی: من از اعدام‌های سال شصت و هفت مطلع نبودم. شصت و هفت را باید در یک بستر تاریخی دید و اینکه چه مقدار امام در آن نقش داشته است. مطمئن نیستم در زندان ها چه اتفاقی افتاده است، چه کسانی آمر بوده‌اند یا اینکه آیت‌الله خمینی مطلع بوده. (5) نتیجه: کروبی، در جریان اعدام‌ها قرار نداشته است.

میرحسین موسوی: نظرتان در باره اعدام‌های سال شصت و هفت چیست؟ چرا از من می‌پرسید. بروید این سئوال را از مسئولین قضایی بپرسید. [...] "گفته می‌شود در زمانی که آن اعدام‌ها صورت گرفت من نخست‌وزیر کشور بودم و کاری نکردم! باید توجه کنیم که مسئله‌ تفکیک قوا در کشور از ابتدای انقلاب وجود دارد. می‌توانید از من راجع به عملکرد قوه‌ مجریه در دوران جنگ سوال کنید و من با شفافیت، صراحت و صداقت پاسخ خواهم داد. نمی‌شود بدون نگاه به موقعیت‌ها، ظرفیت زمانی و وقایع مختلف این سوال از من پرسیده شود. سوال مربوط به من را بپرسید، حتما پاسخ خواهم داد" (6) نتیجه: میرحسین از اعدام‌ها مطلع نبوده است (نقش نداشته است)

زهرا رهنورد: آقایان موسوی و خامنه‌ای از کشتارهای سال ۱۳۶۷ آگاهی نداشته‌اند. (7) نتیجه: میر حسین و کروبی و خامنه‌ای از اعدام‌ها مطلع نبوده‌اند.

آیت‌الله موسوی اردبیلی: من مخالف بودم. من در آن اعدام‌ها دخالتی نداشتم. نتیجه: اردبیلی نه تنها مخالف اعدام‌ها بوده بلکه در اعدام‌ها نقش هم نداشته.

محسن کدیور: اشتباهی (؟!) که در سال شصت و هفت اتفاق افتاد آن بود ... وزیر اطلاعات وقت که صحنه‌گردان اصلی بود، رفت این اجازه (اعدام‌ها) را از رهبر انقلاب گرفت. نتیجه: صحنه‌گردان اصلی محمدی ری‌شهری بوده است. که رفته رهبر انقلاب را گول زده است.

اردشیر امیر‌ارجمند: آقای مهندس موسوی در آن هنگام نخست وزیر بوده و عضو قوه قضائیه نبوده‌اند. بنا به گفته خودشان بی‌خبر بوده و حتی تقاضای تشکیل هیات تحقیق داده بودند. ولی این تقاضا نیز کفایت نمی‌کند. من این سوال را از مهندس موسوی پرسیدم که با توجه به اینکه مطلع نبودید، چرا پس از اطلاع استعفا ندادید؟ ایشان ظاهراً استعفا داده بودند ولی همچنان سرکار بودند. (8) آقای امیر‌ارجمند البته روغن ریخته را خرج امام‌زاده می‌کنند. بر آقای امیر‌ارجمند دانسته است که دلایل استعفای مکتوب میرحسین موسوی در اوج کشتارها به تاریخ چهاردهم شهریور شصت و هفت هر آن‌چه بوده باشد دفاع از حقوق مخالف در آن دخیل نبوده. مگر خود شما مدعی نیستید که موسوی از اعدام‌ها مطلع نبوده؟ پس چگونه وی به موضوعی که از آن بی‌اطلاع بوده اعتراض داشته. درگیری وی با خامنه‌ای به تمامی در چرخه‌ی قدرت قابل توضیح می‌باشد. اساس گفتمان غالب در آن دوران بر سر دفاع از حقوق مخالف نبوده. موضوع نزاع دو جناح در دهه‌ی شصت مطلقا حقوق بشر نبوده. دلایلی چون: رابطه با آمریکایی‌ها از پنج کانال توسط لاریجانی. تماس بدون اطلاع دولت با نخست‌وزیر ژاپن. عملیات تروریستی برون‌مرزی در مکه و لبنان و ... از طریق دورزدن دولت و با هدفِ "تجزیه اقتدار مشروع و قانونی دولت" موضوع نزاع آن روز بوده است (9) آقای امیر‌ارجمند، "اطلاع نداشتم" گفتنِ کادرهای درجه اول نظام در خوش‌بینانه‌ترین حالت تنها می‌تواند محدود به معادل معنای "در تصمیم‌گیری شراکت نداشتم" تعبیر شود و نه مطلع نبودن از اصل ماجرا. آن‌هم در جایی که عناصر درجه دوم و سوم نظام هم‌چون عطاء مهاجرانی پس از 22 سال معترف به دانستن و سکوت می‌شود: "همه ما که در برابر کشتار جوانان در سال ۱٣۶۷ ساکت ماندیم گمان می‌کردیم شرایط جنگ و تهدید خارجی می‌تواند مجوزی برای چنان جوان‌کُشی باشد، که در تاریخ ما کمتر نظیری برای آن می‌توان یافت" (10)

سخن آخر: تمامی کسانی که از اعدام‌های سال 67 مطلع بودند و به هر دلیل مقابل آن سکوت کردند به میزان سهم موقعیت‌شان در جنایت مشارکت داشته‌اند. هیچ‌کس و مطلقا هیچ‌کس دست کم پس از پنجم فروردین 68 و انتشارِ نامه آیت‌الله منتظری در بی بی سی نمی‌تواند مدعی شود "خبر نداشتم" هیچ یک از کاربه‌دستانِ دیروزین نظام و از قدرت‌وامانده‌گان امروز که با نرم‌تنی به نقد کشتار 67 پرداخته‌اند نقد را به حوزه‌ی اخلاق تسری نداده‌اند. هیچ نقدی از جایگاه خود آغاز نشده است. هیچ‌یک از حکومتیان دیروز تیغ به صورت نکشیده، و وجدان هیچ‌یک از آن جنایت زخمی نشده است. و هم‌چنان مبنای تمامی انتقادات به کشتار تابستان 67 یک سر سیاسی جلوه می‌کند. "می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب/چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند."

1- نگاه کنید به "باران" وب سایت مهدی خزعلی

2- "یهودا" یکی از دوازده حواری مسیح، با دریافتِ رشوه‌ای معادل سی سکه نقره، مسیح را به حاکمان یهودی رم فروخت. به واسطه‌ی این خیانت، عیسی مسیح بر صلیب شد. سپس یهودا با پوزش از عمل خائنانه‌اش سکه‌ بر گرداند و خود را حلق‌آویز کرد" نقلِ به معنی. انجیل متی

4و3- نگاه کنید به خاطرات آیت‌الله منتظری چاپ ناشران اروپا

5- نقل به معنی. نگاه کنید به مصاحبه کروبی با نیویورکر

6- نگاه کنید به جلسات و نطق‌های انتخاباتی، میرحسین موسوی در دانشگاه مازندران و کرمان.

7- نگاه کنید به مصاحبه زهرا رهنورد با خودنویس

8- نگاه کنید به امیر‌ارجمند. جنبش سبز متکثر و خشونت گریز است. تارنمای جرس

9- برای اطلاع بیشتر نگاه کنید به استعفای کتبی میرحسین موسوی به تاریخ چهاردهم شهریور شصت و هفت. تارنمای "انقلاب اسلامی در هجرت"

10- نگاه کنید به عطاء‌الله مهاجرانی "ای آتش افروخته در بیشه اندیشه‌ها" تارنمای جرس

برای تماس با نویسنده: tabestan67 @ hotmail . com




iran#

دیدار اعضای جبهه دموکراتیک و جبهه متحد دانشجویی ایران از خانواده حشمت الله طبرزدی زندانی سیاسی


دیدار اعضای جبهه دموکراتیک و جبهه متحد دانشجویی ایران از خانواده حشمت الله طبرزدی زندانی سیاسی
http://www.hambastegi-iran.org/spip.php?article1073

شنبه 18 ژوئن 2011
روابط عمومی جبهه دموکراتیک ایران - عصر آدینه ( ۲۷/۰۳/۱۳۹۰ ) تعدادی از اعضای جبهه دموکراتیک ایران و جبهه متحد دانشجویی با حضور در منزل حشمت اله طبرزدی، دبیر کل جبهه دموکراتیک ایران با خانواده ایشان دیدار کردند .

در ابتدای این دیدار حاضران ضمن گرامی داشت یاد و خاطره عزت الله سحابی نسبت کشته شدگان اخیر راه آزادی، زنده یاد هاله سحابی و زنده یاد هدی صابر ادای احترام کردند .

در ادامه خانم محبوبه علي نقيان، همسر حشمت اله طبرزدی با بیان آخرین وضعیت جسمی و روحی ایشان و همچنین وضعیت زندان و زندانیان رجایی شهر به تشریح رنجی که در چند سال گذشته بر حشمت اله طبرزدی و خانواده ایشان رفته است پرداخت.

در این دیدار که پرویز سفری، جواد امامی، محمد مسعود سلامتی و امین کرد، اعضای شورای مرکزی جبهه دموکراتیک ایران نیز حضور داشتند، حاضران به تشریح شرایط روز پرداختند و سیاست در پیش گرفته شده توسط حکومت جمهوری اسلامی در جهت سرکوب داخلی و حذف مخالفان را به شدت محکوم کردند .

در پایان این دیدار خانواده حشمت اله طبرزدی از حضور یاران ایشان تشکر و قدردانی کردند .

حشمت اله طبرزدی، دبیر کل جبهه دموکراتیک ایران و سخنگوی شورای همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران از ۶ دی ماه 1۳۸۸ و مدت کوتاهی پس از حوادث عاشورای آن سال در زندان می باشند .

28 خرداد 1390


iran#

جمعه، خرداد ۲۷، ۱۳۹۰

فیروزه خطیبی-نقد فیلم:«فانوس سبز»، دیوانه وار، دیوانه کننده و یا بچگانه؟


نقد فیلم:«فانوس سبز»، دیوانه وار، دیوانه کننده و یا بچگانه؟
فیروزه خطیبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Greenlanternmovie-2011-6-17-124073559.html

«کنت توران» منتقد سینمایی روزنامه لس آنجلس تایمز، فیلم «فانوس سبز» Green Lanter را هم دیوانه وار و هم دیوانه کننده خوانده است. فیلمی که بیش تر به ژانر «علمی تخیلی» نزدیک است تا به یک بازسازی از روی کتاب های کمیک یا قصه های تصویری «ابرقهرمانی»!

توران می نویسد:«فانوس سبز دارای لحظه های پرهیجانی است که در طول نمایش فیلم کم و زیاد می شود. اما حرفه ای بودن ساخت فیلم تماشاگران علاقمند به این گونه فیلم ها را تا پایان نمایش آن به خود جذب می کند.»

داستان غیرمتعارف و تا حدودی بچه گانه این سری از کتاب های مصور که به دوران اوج محبوبیت قهرمانان خیالی و کارتونی دهه ۵۰ میلادی بازمی گردد، ماجرای ابرقهرمان هایی است که هر کدام با دردست داشتن یک فانوس سبز- البته فانوسی پیش رفته ای که به چراغ های تزئینی که از ماده ای شبیه به مواد مذاب آتشفشانی درست شده – در اطراف کائنات به حفاظت از گوشه های مختلف عالم اشتغال دارند.

با وجود آنکه گروه «فانوس های سبز» و انگشتر قدرتی که همراه آن می آید میلیون ها سال قدمت دارد اما هرگزتا کنون هنوزهیچ انسان «زمینی» نتوانسته است به مقام حفاظت از کائنات و دردست داشتن «فانوس سبز» برسد. تا اینکه بالاخره خلبانی به نام «هال جوردن» برای بدست آوردن این مقام انتخاب می شود اما این گزینش چه روی زمین و چه در عالم فرازمینی با مخالفت هایی روبرو می شود!

عین همین واقعه در «هالیوود» و هنگامی که «رایان رینولدز» خوشقیافه و جذاب را برای ایفای نقش اول فیلم «فانوس سبز» آزمایش می کردند افتاد. یعنی دست اندرکاران از خود می پرسیدند:«رینولدز توی اونیفورم سبز چه شکلی خواهد داشت؟ آیا این بازیگرجنبه های کافی برای قدرت نمایی کافی در مقابل «پارالاکس» یا شوم ترین نهاد مخرب کائنات را خواهد داشت؟»

دست برقضا، «رینولدز» خیلی هم خوب از ایفای این نقش تازه برآمده است و توانسته است فیلمنامه «گرگ برلانتی»،«مایکل گرین»، مایکل گلدنبرگ» و «مارک گوگنهایم» را زنده کند اما بنا برگفته منتقد سینمایی لس آنجلس تایمز: «مشکل در این است که آیا این همه زحمت برای ارائه چنین داستان متوسط الحالی لازم و یا اصلا ضروری است؟»

با این همه «رینولدز» نقش «هال جوردن» خلبان مغرور و ازخود راضی «شرکت هوانوردی فریس» را به خوبی ارائه می کند. به ویژه در بخش هایی از فیلم که او با دوست دختر قدیمی اش «کارول فریس» (با بازی بلیک لایولی) روبرو می شود. تا جایی که «کارول» باعث می شود او صبح روزی که قرار است به مقام دارنده «فانوس سبز» و نگهدارنده کائنات برسد، دیر از خواب بلند شود!

یکی از موثرترین عوامل فیلم «فانوس سبز» بدون شک جلوه های ویژه آن و طراحی های «گرنت میجر» است که برای برای نخستین بار «سیاره اوآ» یا محل زندگی و حشرونشر فانوس بدستان سبز یا محافظان دیرپای کائنات را به ما نشان میدهد. محافظانی که توانستند راه و رسم حفاظت از عالم و انرژی بخشیدن به این فانوس ها که همان «خواستن توانستن است» را بیاموزند.

در همین سیاره «اوآ» است که یکی از فانوس داران به نام «آبین سور» تصمیم می گیرد به جنگ «پارالاکس» پلید برود اما این جنگ با شکست روبرو می شود و «آبین سور» به طور اتفاقی برروی کره زمین سقوط می کند. انگشترمخصوص «آبین سور» که همیشه صاحب بعدی خود را انتخاب می کند، این بار«هال» را به عنوان فانوس دار سبز بعدی برمی گزیند. البته هیچکس به اندازه خود «هال» از این انتخاب شگفت زده نیست!

در اینجاست که مراسم سوگند «هال» در کائنات انعکاس می یابد:«بگذار کسانی که شرورت را پرستش می کنند از قدرت من و فانوس سبز آگاه شوند.»

«کنت توران» منتقد سینمایی لس آنجلس تایمز بزرگ ترین مشکل فیلم «فانوس سبز» که در طول مدت فیلم هرگز حل نمی شود را تضادی می خواند که بین دیدگاه های شخصیت«هال جوردن» نسبت به «پارالاکس» (شخصیت منفی فیلم) در آغازفیلم و پایان آن وجود دارد. تضادی که فیلمسازان کوشیده اند تا با استفاده از شخصیت ها و وقایع غیرضروری آن را از بین ببرند اما در این کار موفق نبوده اند. این شخصیت ها به ویژه «فانوس داران» دیگری هستند که گاه تماشاگر را به یاد پناهندگانی از سری فیلم های «جنگ ستارگان» Star Wars می اندازند.

«رینولدز» به عنوان ستاره اول یک فیلم ماجراجویانه و علمی تخیلی نتوانسته است به خوبی با رقبایی چون «مایکل فسبندر» که در تازه ترین فیلم از سری فیلم های X-Men به نام «ایکس من: طراز اول» استانداردهای تازه ای برای بازیگری درنقش «ابرقهرمان ها» بوجود آورده برابری کند.

یکی از بهترین وجه های فیلم تازه «فانوس سبز» حضور یک «ضد قهرمان» درخود توجه است. «پارالاکس» که «زرد» (رنگ ترس) رنگ مورد علاقه اوست نماد کاملی از شرارت و اعمال وحشتناک و وحشت انگیز است. نماینده این نهاد بدی، دانشمندی به نام «هکتور هاموند» (با بازی پیتر سارسگارد) است. ارتباط با «پارالاکس» هکتور را تبدیل به شخصیتی شبیه به «گوژ پشت نتردام» با چشمانی ریز و گرد زردرنگ کرده است. کازیمونویی که هرجا قدم می گذارد با خودش بدی و بدجنسی و شوریدگی به همراه می آورد. منتقدین سینمایی بازی «سارسگارد» در فیلم «فانوس سبز» را «بسیار قابل توجه» خوانده اند.

با همه فرازو نشیب هایی که فیلم چندگونه «فانوس سبز» دارد این فیلم توانسته است از موهبت داشتن کارگردان خوبی چون «مارتین کمبل» که پیش از این ها فیلم های موفقی چون «ماسک زورو» و «کازینو رویال» را ساخته برخوردارشود. هرچند «کنت توران» این فیلم را جزو بهترین آثار«کمبل» نمی داند اما تماشاگران درپایان فیلم فرصتی پیدا می کنند تا از همین حالا قسمت هایی از فیلم آینده «فانوس سبز» را تماشا کنند. فیلمی که قرار است در تابستان ۲۰۱۲ به نمایش درآید!


iran#

قندچی-انتظار داريم با پيمودن ره صد ساله به کجا برسيم؟


انتظار داريم با پيمودن ره صد ساله به کجا برسيم؟
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/673-sadsaaleh.htm

سالها ست ديگر برای همه ما روشن شده است که تنها جمهوری اسلامی نيست که راه های گذشته را دوباره طی می کند و انتظار دارد به نتيجه تازه ای برسد. بلکه اپوزيسيون ايران نيز به همينگونه است. راه های صدساله را دوباره تبليغ می کنيم و در صدد اتحادهای تازه بر ميآييم و دوباره متعجب ميشويم که چرا حتی به نتيجه ای که در گذشته رسيده بوديم هم نرسيده حتی به پايين تر از آن تنزل کرده ايم.

ديگر پس از سقوط اتحاد شوروی نياز چندانی نيست که از طريق تئوريک توضيح داد که جامعه صنعتی 300 سال گذشته -- چه به شکل سرمايه داری آن و چه بشکل سوسياليستی آن -- پايان يافته است. در مقابل اين بحران جامعه صنعتی نيز نيروهايی نظير القاعده خواستار آنند که به دنيای ماقبل صنعتی بازگردند و آن برنامه را آلترناتيو بحران جوامع صنعتی می دانند. از سوی ديگر نيز نيروهای تازه ای در همه دنيا جوانه های تحول نوينی را ديده و برعکس گروه اول -- بجای وحشت از تحول تازه در جهان -- به دنبال طرح های نوينی برای ساختن جامعه آينده هستند.

نقطه انفصالی يکی از بهترين توضيحات در مورد تحولی است که جهان در پيش روی دارد. (1)

در چنين شرايطی متأسفانه هم در پوزيسيون و هم در اپوزيسيون ايران اساساً نيروهای رهبری سياسی به دنبال تکرار راه هايی هستند که در صد سال گذشته بارها آزمايش خود را داده اند. انتظار آنکه نتيجه ديگری از آن راه ها بدست آيد انتظاری عبث است که جز به نوميدی نخواهد انجاميد. بايد از خود بپرسيم که اگر همان راه قديمی را بسوی علی آباد قم طی کنيم چرا بايد انتظار داشته باشيم که به ده ديگری غير از همان علی آباد برسيم؟

ضمناً بگويم اساساً شمار کسانيکه در پی يافتن راه تازه در ميان جوانان ايران چه در داخل و چه در خارج از کشورند، بسيار زياد است و بحث های آنها در تالارهای بحث اينترنتی نظير فوروم سايت ايران گلوبال -- بخش "اظهار نظر" -- ديده می شوند. (2)

در بخش اظهار نظر ايران گلوبال نوشته های فردی را بتازگی ديدم که با نام مستعار "هرمس" مينويسد. اينجانب نه اين نويسنده را ميشناسم و نه با او تماسی دارم. اما بنظرم کارهای تئوريک وی سمبل آنگونه راه يابی برای آينده است که به معنی تکرار راه های صدساله نيست و ميتوان از اين نوع کارهای نظری انتظار داشت که قادر شود جنبش جوانان ايران را به پلاتفرمهای تازه ای برای آينده سياسی کشور، رهنمون شود. (3)

البته همواره دو گونه کار نظری وجود دارد يکی نظير کاری است که در دانشگاه ها در دانشکده های علوم نظير دانشکده فيزيک انجام می شود و هدف آن درک و کشف آنچيزی است که در جهان وجود دارد. نوع ديگر کار نظری نيز فعاليتی است که دانشکده های مهندسی در دانشگاه ها می کنند که هدفشان ساختن چيزهايی است که بشر به آنها نياز دارد و لزوماً در واقعيت موجود به همان شکل يافت نميشوند. جنبش سياسی در گذشته و حال همواره به هر دو نوع کار نظری نياز داشته است.

به هر حال با بسته بندی تازه از طرح ها و برنامه های کهنه که بارها و بارها در صد سال گذشته آزمايش شده اند نميشود به نتيجه چندان بهتری نسبت به آنچه سالهاست ديده ايم، نائل شد.

به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،

سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و هشتم خرداد ماه 1390
June 18 , 2011

پانويس ها:

1. http://www.youtube.com/watch?v=CW81mhrFbBo
2. http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=7
3. http://www.ghandchi.com/348-HezbeAyandehnegar.htm




iran#

بايگانی وبلاگ