جمعه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۸

سر مقاله پيام دانشجو:انقلاب دموکراتیک برگشت ناپذیر است

سر مقاله پيام دانشجو:انقلاب دموکراتیک برگشت ناپذیر است
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1432.aspx

مرگ بر دیکتاتور

مجتبا بمیری-هبریت رو نبینم

عزا عزاست امروز-روز عزاست امروز-ایرانی با غیرت صاحب عزاس امروز

استقلال-ازادی- جمهوری ایرانی....

روز گذشته ۸ امرداد برای تجلیل از شهیدان راه ازادی هماه با هزاران تن از هم میهنان به سمت بهشت زهرا به راه افتادیم. حدود ساعت ۳ پس از ظهر و زیر تابش نور خورشید به بهشت زهرا رسیدیم.تا ساعت ۴ فرصت داشتیم. به همین دلیل راهی قطعه های شهدای انقلاب و جنگ شدیم تا با برخی دوستان و بستگان در خون و خاک خفته دیدار کنیم.قطعه های ۱۷ تا ۲۱ بیشتر نظرمان را جلب کرد. بسیاری از شهدا در روز های ۲۱،۲۲ و حتا ۲۳ بهمن به خاک و خون غلطیده بودند. چهره های معصوم. جوان های پاک.برخی از هما فر هاو...دقیقا ۳۱ سال به عقب برگشتیم. انگار دیروز بود.در عین حال درد اور بود. این ها ۳۰ سال پیش در سینه ی خاک خوابیدند تا امروز نشانی از استبداد و سرکوب نباشد. اما امروز ما برای تجلیل از ندا ها و شهدای دیگر امده بودیم. شهدای ۱۸ تیر ۷۸ و ۱۸ تیر ۸۸و...

با دوستان صحبت می کردیم. از خاطرات ان سال ها می گفتیم. از این که برخی می خواهند شاه و سلطنت را تبرئه کنند. اما اگر بر سر مزار این شهدا بیایند چه خواهند گفت؟می توانند این ها را ندیده بگیرند؟ یا از روی ترحم خواهند گفت:طفلکی ها!گول حرف های خمینی را خوردند!؟...

البته این را هم یاد اوری کردیم:از حق نگذریم. شاه تا این اندازه جانی نبود. نیرو های او در بهشت زهرا راحتمان می گذاشتند. در حالی که یک بخش از ذهنمان در گذشته سیر می کرد ،چشمانمان اما چیز های دیگری می دید. ون های نیروی انتظامی.یکی،دوتا،سه تا،چهار تا...ای پدر سگ ها. امده اند تا مردم را بریزند توش ببرند. لباس شخصی ها با قیافه های وحشتناک.گارد ویژه. همینطور می امد و می امد... کمی به هراس افتادیم. راستی در این بر بیابان و مکان بسته و دور افتاده چه خواهد شد؟ساعت چهار بود. راستش دل تو دلمان نبود.به سمت قطعه ی ندا راه افتادیم. ادرس نداشتیم. یکی از یاران گفت به دنبال ماشین ها می رویم. ان ها به همان طرف می روند. همین کار را کردیم. به نا گاه در پیش چشممان خیل بزرگی از مردم را دیدیم.برق شوق در چشممان جهیدن گرفت.پیاده شدیم و در بین جمعیت گم شدیم. پیش می رفتیم. گفتم کاش چند شاخه گل می گرفتیم تا تقدیم مادر ندا کنیم. یکی از یاران گفت: زکی!مگه تو این جمعیت تو میتونی خودت رو به مادر ندا برسونی. ولی بعد خودش هم یک اوت زد و گفت :مگه میتونن این جمعیت رو سرکوب کنند. من گفتم:عجله نکن. بذار ببینیم چی میشه. ساعت حدود ۴.۲۵ بود. به نا گاه جمعیت مثل گله ای که گرگ به درون ان افتاده باشد رم کرد.و بعد شعار ها شروع شد. اله اکبر-مرگ بر دیکتاتور...یاد تظاهرات های سال ۵۶ افتادم.این ها می گفتند:مرگ بر دیکتاتور.ولی ان سال به محض این که نیرو های شهربانی حمله می کردند، مردم فریاد می زدند:بگو مرگ برشاه... چقدر همه چیز شبیه هم است!

یکی از دوستان گفت:فلانی یادت میاد؟ان سال هم همین موقع ها بود. تیر و مرداد. قرار بود نیمه ی شعبان جشن بزرگی بر پا شود. اما ،خمینی گفت ما جشن نداریم. ما عزاداریم. من گفتم:عجب!راست میگی ها!بعدش هم نماز عید فطر و اولین راهپیمایی.

نیرو های گارد ویژه به درون مردم نفوذ کرده بود. مردم در حال جنگ و گریز بودن. ولی جوان ها و به ویژه دختر ها خیلی جسارت از خودشون نشان می دادند. مدتی ان جا بودیم. بعد ماشین رو سوار شدیم به هدف شرکت در برنامه ی مصلی.برنامه اما ادامه داشت. شعار و کتک و بازداشت و هیجان...

به تهران که رسیدیم از میدان انقلاب شلوغ بود. همه جا گارد ویژه. مردم و اعتراض. میدان ولی عصر تا خیابان ولی عصر حال و هوای دیگری داشت. گزارش ان را خوانده اید. تکرار نمی کنم.ولی می خواهم به یک واقعیت قطعی اشاره کنم.

من در این جا می خواهم سران حکومت و سران اصلاح طلب و عوامل سرکوب را مورد خطاب قرار بدهم.نه قصد زیاده گویی دارم نه قصد توهین و نه قصد تحقیر. فقط می خواهم تاکید کنم،دوستان عزیز و دشمنان ناعزیز.باور کنید کار تمام است. خودتان را به زحمت نیندازید. این جنبش خاموش شدنی نیست.این جوانانی که من به چشم خود دیدم با ترس خدا حافظی کرده اند.من و امثال من به گرد پای ان ها نمی رسیم. ان ها هستند که حتا موسوی و کروبی را دنبال خود می کشند. خودشان برنامه ریزی می کنند و خود نیز اجرا می کنند. ان روز که غول جمهوری اسلامی از جعبه ی جادویی اش بیرون افتاد باید فکر امروز را می کردند. برای این که با دستور سرکوب مردم،ضمن این که مشروعیت رژیم به طور کامل از بین رفت،ترس مردم از غول هم ریخت.

این مردمی که ما می بینیم و این شرایطی که بر کشور ما حاکم شده است،چیزی جز یک انقلاب را تداعی نمی کند. بگیر و ببند و سرکوب،ممکن است مدتی پیروزی مردم را به عقب بیندازد اما نمی تواند از وقوع حتمی ان جلو گیری نماید.مردم با طرح شعار های ساختار شکن ،دیگران را نیز به دنبال خود می کشانند.هیچ یک از شعار های مردم، ان چیزی نیست که اصلاح طلبان بپسندن.جالب این است که روز گذشته مردم با شعار جدید،اینده را نیز روشن کردند. البته ما برای جناحی به نام مشروطه خواه به عنوان یک تفکر هر چند اقلیت،احترام قایل هستیم. اما سال ها است که به ان ها می گفتیم که مردم حاضر به عقب گرد نیستند. ان ها به دنبال تجدید نظام سلطنتی با هر شکل و عنوان نیستند. مردم خواهان یک جمهوری سکولار یا ازاد و دموکراتیک هستند. در این جمهوری ازاد و دموکراتیک،جناح مشروطه خواه نیز می تواند حزب خود را داشته باشد و به تبلیغ افکار و عقایدش بپردازد.مردم روز گذشته به صورت خود جوش شعار دادند:استقلال-ازادی-جمهوری ایرانی. مردم ضمن تایید شعار ازادی و استقلال که دو شعار اصولی انقلاب بهمن ۵۷ بود،در یک هوشیاری بی نظیر و رشدی باور نکردنی ،ایرانی را به جای اسلامی گذاشتند تا بگویند:ما خواهان جدایی دین از حکومت هستیم. ایا اصلاح طلبان موج سبزی حاضر هستند به این خواسته ی مردم اعتراف و تمکین کنند؟

در پایان خوب است یک بار دیگر به اقایان رفسنجانی و خاتمی گوشزد کنم که در اندیشه ی مصالحه و سازش به قصد نجات رژیم و رهبر نباشید. مردم نمی پذیرند. مردم راه خود را انتخاب کرده و برای ان هزینه ی سنگینی داده اند. امروز مشکل اصلی مردم احمدی نژاد نیست. از شعار هایشان باید فهمید. مردم حکومتی ازاد و دموکراتیک می خواهند.انتظار مردم از شما ها این است که با فشار اوردن بر رفقای خود،این راه را هموار کنید. از شما نمی خواهند که بخواهید برای ان ها تصمیم بگیرید. همین و بس.

هم میهنان در برون مرز نیز به خوبی از هم میهنان درون مرز،پشتیبانی می کنند. به خوبی شاهد این هستند که شرایط برای پشتیبانی اماده است. باید تلاش کنند تا پرونده ی نقض سیتماتیک حقوق بشر و جنایت علیه بشریت این رژیم به شورای امنیت و دادگاه های بین المللی برود. این همان چیزی است که روزی در ارزوی انجام ان بودند. شرایط برای همه چیز مهیا است. باید متحد بود و با هم عمل کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ