با سلام
مجله بخارا در ایران گزارش من از کتاب داریوش شایگان را در شماره تازه خود چاپ کرده است.
شب خوش
محسن متقی
آگاهی چند لایه: وضعیت انسان چند هویتی در تمدن سیاره ای
نگاهی به کتاب تازه داریوش شایگان
محسن متقی
داریوش شایگان، نویسنده ایرانیِ فرانسوی نویس، در تازه ترین اثر خود "آگاهی چند لایه" که به زبان فرانسه از سوی انتشارات معتبر آلبن میشل (Albin Michel) در آغاز سال 2012 در پاریس منتشر شده، کوشیده است تا بار دیگر به رابطه ما با جهان غرب بیندیشد و به تحولاتی که در این چند دهه تمدن های سنتی به ویژه دینها از سر گذراندهاند سنجشگرانه بنگرد. او حاصل تاملات خود را به صورت کتاب که در واقع مجموعه ای است از مقالات گذشته و تازه او، به خوانندگان عرضه کرده است.
نشاندن شایگان در یک حوزه پژوهشی معین در علوم اجتماعی و انسانی کار ساده ای نیست. در نوشته ای در باره شهر تهران می نویسد : " من نه شهر شناس و شهر سازم، نه معمار و تاریخنگار و نه حتی جامعه شناس. من خویشتن را آزاد اندیشی می دانم که در گذشته هند شناسی، مذاهب تطبیقی و کمی هم فلسفه خوانده است". در کتاب های شایگان به انبوهی از منابع و ارجاعات به کتاب ها و مقالات، خاطرات شخصی با غربیان و شرقیان برمیخوریم. خواننده پس از خواندن کتاب های او و دقت در ارجاعات پرشمارش به گفتهها و نوشتههای بزرگان شرق و غرب از خود می پرسد که به راستی چه چیزی از گفتار و نوشتار نویسنده آموخته است؟ اما او برای این منظور نباید شتاب کند و، به عبارتی، اندکی باید شکیبایی پیشه کند و در نظریات او نیک بنگرد و بکوشد تا کنه مفاهیمی را که او برای توضیح پدیدهها، رویدادها و دگرگونیها برساخته است، بفهمد و بدینسان، به ساحت اندیشۀ او که، در واقع، گشت و گذاری است حکیمانه از غرب به شرق یا از شرق به غرب، راه یابد. نوشته های او پژوهش دانشگاهی به معنای رسمی و عادی آن نیست. آنها را در حوزه ادبیات نیز نمیتوان گنجاند. این نوشته ها، جز «انقلاب مذهبی چیست؟»، درواقع، درنگ فلسفی و اندیشه ورزی ( Essaie) دربارۀ جهان کنونی و جایگاه ایران در این جهان است. خواننده نکته سنج و باریک بین در صفحه صفحۀ کتاب های او مایههای بسیار برای تفکر، تعقل و تامل می یابد بی آنکه در آنها پاسخِ روشن و بی چون و چرا برای پرسش هایش پیدا کند. شایگان تحصیلات رسمی خود را در فلسفه تا بالاترین مرحله به پیش برده است و حاصل آن کتاب " مذاهب و فلسفه هند" است که از منابع معتبر و قابل استناد برای شناخت جهان فکری، دینی و معنوی هند به شمار میرود. او پیش از انقلاب در کنار فعالیت های دانشگاهی و آکادمیک، در بحثهای روشنفکری و جامعه مدنی نیز شرکت می کرد و این کار را همچنان ادامه میدهد. برخی از نوشته هایش جستجوی پاسخ به پرسش های عامی است که هر کسی در باره مسائل و گرفتاریهای جامعهاش مطرح میکند. برای مثال، کتاب «توهم هویت» در برگیرنده چند نوشتۀ اوست در باره مسائل روزمره و حوادث ایران و جهان. اگر تعریف شایگان را در باره روشنفکر که او را به فضول محله تشبیه میکند، بپذیریم باید بگوییم که او خود عضوی از این گروه است.
شهرت شایگان چه در داخل ایران و چه در خارج در درجۀ اول به سبب کوشش های اوست در مفهوم سازیهای (Conceptualisation ( درخورند و موشکافانه که در این سی و اند سال برای فهم بهتر وضعیت ما در جهان کنونی و شناخت ذهنیت ایرانیان انجام داده است، ایرانیانی که در کشاکش سنت و تجدد در پی یافتن راهی برای برونرفت از بن بست تاریخی و روان پارگی ذهنی و فرهنگی هستند. ایدئولوژی کردن سنت [تبدیل شدن سنت به ایدئولوژی] (Idéologisation de la tradition)، روان پارگی فرهنگی (Schizophrénie culturelle) ، تعطیلات در تاریخ (Vacances dans l’histoire) ، روکش کاری (Placage) ، جهل دوگانه [یا جهل مضاعف] (double ignorance)، هویت چهل تکه (Identité d’Arlequin)، آگاهی چند لایه (conscience métisse)، تمدن سیاره ای (civilisation planétaire) ، برخی از مفاهیم برساختۀ شایگان اند که به کمک آنها کوشیده است ما را به فهم و شناخت بهتر جایگاه و ایستارمان در جهان کنونی رهنمون شود. گستردگی حوزههای پژوهشی شایگان و دامنۀ اندیشهورزیهای او در باره مسائل کلی همچون رابطۀ غرب و شرق، اسلام و جهان غرب، تجدد و سنت، وضعیت روشنفکران در ایران پیش و پس از انقلاب، سبب شده است که در میان ایرانیان از نوشتههای او تفسیرهای گوناگون بشود و از این رهگذر گروهی دوست و دشمن برای او پدید آید. در مقابل کوشش ها و اندیشهورزیهای شایگان با چند تفسیر روبرو هستیم:
نخست تفسیر همدلانه: بخشی از روشنفکران دینی و اصلاح طلبان در تحول فکری خود چه مستقیم و چه غیر مستقیم متاثر از آراء شایگان بودهاند و هستند. نقد ویرانگر او بر ایدئولوژی به ویژه سنجش جسورانۀ کوششهای شریعتی در ایدئولوژیک کردن دین، در میان بخشی از روشنفکران مسلمان پژواک گسترده یافت. عبدالکریم سروش با طرح مفهوم «فربه تر از ایدئولوژی» و انتقاد از دیدگاههای شریعتی در مقام نماد چنین کوششی در ایرانِ پیش از انقلاب (هرچند میگوید از نوشته های شایگان اطلاعی نداشت)، در واقع، در همان راه ویرانگر شایگان گام نهاد و به نتایج مشابهی رسید . نقد اسلام سیاسی و کوشش در جهت یافتن جایی سزاوار برای ایران در دنیای امروز برنامۀ فکری بسیاری از روشنفکران اصلاح طلب در ایران است. از میان تفسیر های همدلانه می توان به نوشته های محمد منصور هاشمی و سروش دباغ اشاره کرد.
تفسیر نفی کننده. دلبستگی شایگان به فرهنگ و تمدن شرق و شناخت باریکبینانۀ او از وضعیت ایران و جایگاه این کشور در جهان امروز که گزارش آن در چندین کتاب او به تفصیل آمده است و مخصوصا کتاب "آسیا در برابر غرب" او تاکنون باعث گمانه زنی های بسیار در باره دیدگاهها و اندیشههای وی شده است. در این میان آرامش دوستدار و جواد طباطبائی به تفسیری نفی کننده (که میتوان آن را مغرضانه نیز نامید) دست زدهاند و آشکارا به ستیز و رویارویی با شایگان برخاستهاند و هیچ فرصتی را برای بی اعتبار کردن کوششهای او از دست ندادهاند.
طباطبایی در این چند سال در هر کوی و برزنی منادی کرده است که ما، هم نسبت به سنت جاهلیم و هم غرب را نمی شناسیم ودیدگاه های شایگان را در کنار کسانی چون شریعتی، آل احمد و نراقی یعنی در طیف غرب ستیزان قرار داده است که گویا با تجدد نیمبند دوران پیش از انقلاب درافتادند و ما را به این روز نشاندند. این نظریه که در بسیاری از نوشته های او تکرار میشود چیزی جز همان مفهوم جهل و توهم مضاعف double illusion)) شایگان نیست که بنا بر آن وضعیت ما وضعیتی بینابینی است ویکی از گرفتاری های ما از سویی نشاختن سنت است و از سوی دیگر جهل و بیعلمی ما دربارۀ غرب. به باور شایگان ما هنوز نه از سنت های خود دل کنده ایم که به آنها با فاصله و با دیدی انتقادی بنگریم و نه توانستهایم ارزش های دنیای مدرن را درست بگیریم و درونی کنیم. به عبارتی، جهل ما نسبت به سنت خود و ناآگاهی یا بیعلمی ما دربارۀ سرچشمههای اصلی تحولات شگرف جهان غرب، ما را در وادی جهل مضاعف افکنده است. این ایدۀ شایگان را در شکل های گوناگون، طباطبایی و دیگران تکرار کرده اند بی آنکه منبع سخنان خود را آشکار کنند. انصاف و شرافت روشنفکری ایجاب میکند که وقتی ایده یا مفهومی را از کسی میگیریم، نامی هم از او ببریم. «مصالح مسروقه از آثار دیگران» را باید به صاحبان اصلی آنها بازگرداند.
آرامش دوستدار که در گذشته گویا همنشینی و دوستی با شایگان داشت و حتی مقاله ای از شایگان را به فارسی برگرداند، در بازگشت دو باره به آلمان و تامل در اوضاع و احوال ایران، مفهوم "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" را برساخت و جریان های روشنفکری را در ایران به "دینخویی" و "روزمرگی" که ماحصل آن "هنر نیندیشیدن" است مبتلا دانست چنان که کوششهای خود را در این چند دهه صرف درمان این بیماری کرده است. او که از سویی طباطبایی را به سرقت و دزدی از نوشته هایش متهم می کند، از سوی دیگر نیز شایگان را به دلیل استقلال فکری و شاید به سبب دلبستگیاش به عرفان ایرانی، به تازیانۀ دینخویی می زند و می راند.
آرامش دوستدار و جواد طباطبایی که این همه در وصف مزایای غرب داد سخن میدهند و ما را ناتوان از گفت و شنود و همسخنی با غرب میدانند، تا آنجا که من اطلاع دارم تا کنون کتابی یا نوشته ای دندانگیر به زبانی خارجی منتشر نکرده اند تا غربیان نیز از تاملات شگرف ونبوغ آمیز آنان و نوآوری های فکریشان در غنا بخشیدن به میراث اندیشۀ بشری آگاه و بهره مند شوند. جواد طباطبایی که دانش آموخته فرانسه است و رساله پایان نامه دانشگاهیاش را به این زبان نوشته، تا آنجا که من میدانم (مگر آنکه اشتباه کرده باشم) جز چند مصاحبه و یک مقاله در مجله Le débat ، کتابی یا نوشتهای به زبانی از زبانهای اروپایی منتشر نکرده است. وضعیت آرامش دوستدار نیز جز این نیست و به قول علی میرسپاسی "دوستدار حدود بیش از 30 سال از عمر خود را در آلمان زیسته و مطالعه کرده است. اما جالب اینجاست که او فقط به زبان فارسی مطلب می نویسد و نشانه ای در دست نیست که گویای ارتباط او با محافل آکادمیک در آلمان یا اروپا باشد" .
شایگان بر خلاف این دو نفیکنندۀ خود، چند کتاب به زبان فارسی و چندین کتاب و ده ها مقاله به زبان فرانسه نوشته است و برخی از نوشته هایش به زبانهای انگلیسی، عربی، اسپانیولی و ترکی ترجمه شده اند و نقد نوشته هایش نه تنها برای فارسی زبانان بلکه برای بیگانگان نیز ممکن است. او امسال جایزه بزرگ "فرانسه زبانی" را به سبب چیرگی به زبان فرانسه و شیوانویسی در این زبان دریافت کرد.
در این نوشته می کوشم تا تحول فکری شایگان را با مبنا قرار دادن برخی نوشته هایش در آخرین کتاب او برجسته کنم. اما نخست نگاهی به تحول فکری او میافکنم. به باور من، تحول فکری شایگان را می توان در سه دوره جدا ولی پیوسته به هم پیجویی کرد:
دوره اول: در زمانی که در ژنو دانشجو بود و در رشته ادبیات و فلسفه تحصیل میکرد و در کلاس های درس ژان هربر استاد فرانسوی که تاریخ اساطیر هند را تدریس میکرد حاضر میشد. در این هنگام است که کم کم حوزه پژوهشیاش را شناخت بهتر فرهنگ و مذاهب هندی تعیین می کند. این دوره با نوشتن کتاب "ادیان و مکتب های فلسفی هند" آغاز می شود و با کتاب "آئین هندو و عرفان اسلامی" پایان می پذیرد. در این دوره که ده سالی به طول می انجامد شایگان به آموختن زبان سانسکریت و مطالعه متون هندی و آثار کهن هند میپردازد.
دوره دوم: دوره آشنایی با هانری کربن و حضور او در ایران و حشر و نشر با محیط های سنتی و فلسفی و شرکت در بحث ها و جلسه های هفتگی کربن با علامه طباطبایی، آشتیانی، نصر و دیگران. در این دوره شایگان با حضور در محافل اندیشۀ سنتی در ایران و آشنایی با محیط های سنتی و نزدیکی با کربن از آراء این متفکر فرانسوی و عرفان ایرانی اثر میپذیرد و این اثرپذیری سال ها اندیشۀ او را رها نمیکند. در دوران پس از انقلاب هنگامی که در فرانسه کتاب "هانری کربن آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی" را منتشر می کند که فارسی آن با ترجمه باقر پرهام در ایران منتشر شده است، دین خود را به هانری کربن ادا میکند. میگوید: به خود گفتم کربن که آنقدر به شناساندن فرهنگ ایرانی خدمت کرده است، وظیفه من است که پیش از یک فرانسوی کتابی در باره او بنویسیم". . در این دوره شایگان دربارۀ اندیشه اسطوره ای، خاطرۀ جمعی و وضعیت ایران در جهان میاندیشد و حاصل اندیشهورزیهایش را در کتاب «بتهای ذهنی و خاطرۀ ازلی» به چاپ میرساند. نمود مشخص و شاید بتوان گفت حد اعلای اندیشهورزیهای این دوره او بیشک کتاب "آسیا در برابر غرب" است.
دوره سوم: با پیروزی انقلاب اسلامی شایگان نیز همچون بسیاری از همروزگارانش ترک دیار میکند و زندگی در فرانسه را برمیگزیند. در این کشور است که به بازاندیشی رابطه ما با غرب با توجه به تجربه انقلاب اسلامی میپردازد. نخست کتاب "انقلاب مذهبی چیست ؟" را مینویسد که نوعی بازبینی ایدههای کتاب «آسیا در برابر غرب» در پرتو رویداد ها و درسهای انقلاب ایران است. این کتاب را می توان نقطه عطفی در تحول فکری شایگان دانست. در این کتاب با برساختن دو مفهوم "تبدیل سنت به ایدئولوژی" و "توهم دوگانه" ابزارهای لازم را برای سنجش انقلاب اسلامی و تجربۀ اسلام سیاسی و نقش آن در تبدیل کردن دین به ایدئولوژی برمیسازد. شایگان در این کتاب می کوشد تا ساختارهای ذهنی جامعه ایران و وضعیت دین را در روند ایدئولوژیک شدن آن توضیح دهد. این کتاب یکی از اثرگذارترین کتابها در تحول فکری روشنفکران مذهبی است. هرچند تاکنون جز فصلی از آن به فارسی درنیامده است، اما ایرانیانی که این کتاب را به فرانسه خواندند در انتقال ایدههای اصلی آن به ایران فروگذار نکردند.
پس از انتشار این کتاب شایگان کتاب دیگری زیر عنوان "نگاه شکسته، روان پارگی فرهنگی، کشورهای سنتی در برابر مدرنیته" را منتشر کرد. در این کتاب نیز به نقد ذهنیت ایرانی پرداخت و آشفتگی این ذهنیت و روان پارگی انسانهای غیرغربی از جمله مسلمانان به ویژه ایرانیان را در رویارویی با فرهنگ و تمدن غربی بازنمود. این کتاب بررسی سنجشگرانه کوشش های عقیم روشنفکران ایرانی برای برون رفت از بنبست رقتآوری است که در آن گیر کردهاند. شایگان با استفاده از مفهوم روکش کاری ( placage ) به سهلانگاری فکری و سرهمبندی ایدهها در نزد روشنفکران ایرانی می پردازد که حاصل آن، به گفتۀ او، در نهایت، "غربی کردن" از سویی و "اسلامی کردن" از سوی دیگر است. او پس از این کتاب چند کتاب دیگر ومقاله های بسیاری به زبان فرانسه منتشر کرد که از این میان تنها کتاب "هویت چهل تکه" [عنوان فرانسوی کتاب: La lumière vient de l’Occident] به فارسی برگردانده شده است و امسال ما شاهد نشر کتاب تازه او زیر عنوان "آگاهی چند لایه" (La conscience métisse) هستیم.
آگاهی چند لایه و ضرورت بازاندیشی مسئله هویت، غیریت، غرب
این کتاب تازه ترین کتاب اوست و شامل مجموعه مقالاتی است دربارۀ دگرگونیهای جهان اسلام از سویی و رابطه آن با فرهنگ و تمدن غربی از سوی دیگر. غالب این مقالات پیش از رویدادهایی نوشته شده اند که در جهان عرب به سیلابی بنیانکن تبدیل شد، سیلابی که چندین نظام کهن سیاسی منطقه را یکی پس از دیگری روبید و همچنان میروبد. این جنبش با حرکت اعتراضی (سبز) در ایران آغاز شد و به آنچه بهار عربی نام گرفت، انجامید. شروع اعتراض ها و جنبشهای طالب آزادی و تغییر در جهان عرب، سبب شد تا شایگان مقالههای این کتاب را کمی دستکاری و به روز کند. با اندیشیدن به اوضاع و احوال جهان اسلام و نیک نگریستن در پدیدۀ حضور گسترده و بیسابقۀ جوانان در این جنبشها که با خواست و طلب آزادی و تغییر به میدان آمدهاند، شایگان را متوجه این واقعیت کرد که میان جامعه سیاسی و جامعه مدنی در این کشورها هیچ گونه توازنی وجود ندارد. در کشورهای مسلمان، از سویی با جوانانی روبرو هستیم که نه کار و آیندهای دارند و نه حضوری مؤثر در قدرت. از سوی دیگر، دولت های پلیسی فضای ابراز وجود را برای این جوانان ناممکن کردهاند. او نشان می دهد که نقطه مشترک جنبش هایی که در کشورهای عربی و ایران به راه افتاد، نخست شکل عرفی آنها، سپس نبود رهبران فره مند، و از همه مهمتر، نقش کارساز رسانه های مجازی بود. در فهم این جنبش ها آنچنان که الویه روا (Olivier Roy) به خوبی نشان داده است دیگر نمی توان به چهارچوب های سنتی که در این سی سال برای تحلیل انقلاب اسلامی ایران به کار بسته شده است، بسنده کرد. شایگان که امروز با نگاهی کم و بیش با فاصله به تحولات کشورهای اسلامی می نگرد، از ساده دلی و گزاف گویی غربیان در باره بهار عرب و جنبش سبز شگفت زده است. برای مثال، مارتن امی، نویسنده مشهور انگلیسی، زیر تأثیر جنبش جوانان در ایران در مقاله ای مدعی شد که " ایران یکی از تمدن های بزرگ روی زمین است. در برابر این تمدن، چینی همچون جوانی تازه بالغ و آمریکایی چون کودک به نظر میرسند". نویسنده دیگری در تحلیل جنبش سبز در ایران عنوان مقاله خود را "پایان افسانه حاکمیت خدا" نامید. جدا از چنین داوری های مبالغه آمیز، شایگان بر این باور است که در کشورهای اسلامی با حضور جوانانی روبرو هستیم که با ابزارها و شیوههای جدید میکوشند تا در این جهان مدرن و به سرعت تغییریابنده جای درخوری برای خود پیدا کنند. پدیدۀ "همپیوندی" یا «رابطهمندی» (interconnectivité) که به کمک ابزارهای دنیای مجازی امکانپذیر میشود بازتاب نیاز جوانان به ایجاد رابطهای گسترده و مدنی با یکدیگر است تا بتوانند کوششهاشان را برای پیشبرد هدفهاشان هماهنگ کنند. شایگان معتقد است که نکته مهم در تحولات کنونی کشورهای اسلامی دور شدن از دام هویت و گشودگی در جهت پذیرش دیگری است که با مفهوم غیریت آنرا توضیح میدهد. داوری در باره آینده این کشورها که دستخوش تحولی عمیق هستند کار ساده ای نیست، چرا که جنبش ها و انقلاب ها همیشه به قول خود وفا نمی کنند. هرچند داوری در این باره ساده نیست، اما می توان به آینده امیدوار بود. به قول اسلام شناس فقید فرانسوی، محمد ارکون، کشورهای اسلامی از پایان قرن نوزده تا سال های 1950 میلادی دوران اصلاح را سپری کردند. از آن پس، دوران انقلاب آغاز شد که اوج آن انقلاب اسلامی بود. شایگان روایت می کند که محمد ارکون در نشستهای خصوصی و پس از بهار عرب معتقد بود که کشورهای اسلامی وارد مرحله سومی شده اند که می توان آن را دوران بیداری ( Eveil ) نامید. هر چند ارکون چندان به آینده این جنبش ها خوشبین نبود، اما نتیجه این بیداری را آگاهی نسبت به وضعیت کنونی و کنار گذاشتن غرب ستیزی و کینتوزی میدانست.
معرفی تک تک مقالات کتاب شایگان کار ساده ای نیست و من برای آنکه بتوانم کتاب را کم و بیش معرفی کنم، می کوشم تا به توضیح دو مفهوم مذهب و غرب در این کتاب و تحول این دو مفهوم در نزد او بپردازم.
مذهب، معنویت و قدسیت
شایگان در دوران تحصیل و زندگی در سوئیس و فرانسه به پدیدۀ دین و عرفان کنجکاو و علاقمند شد و زیر تاثیر تفسیرهای کربن از اسلام شیعی قرار گرفت. گزینش موضوع پژوهشیاش در زمینۀ عرفان اسلامی و تفسیری باطنی از دین بی ارتباط با همسخنیاش با کربن و حشر و نشر با شخصیتهایی وابسته به محافل پاسدار سنت اسلامی نبود. چنان که گفتیم، شایگان در میان سال های 40 در حلقه ای حضور داشت که یکسر آن کربن و سر دیگرش علامه طباطبایی و نصر بودند. شایگان در این سال ها با جدیت تمام به آموزش مبانی سنت اسلامی و فراگیری عرفان ایرانی پرداخت که حاصل آن چند کتاب و چندین مقاله است. از خلال نوشتههایش درمییابیم که او در باره دین، امر قدسی و جایگاه دین در جهان امروز به جد اندیشیده است هر چند اثر مستقلی در باره اسلام منتشر نکرده است.
به باور او نخست باید میان دین و معنویت تمایز قائل شد. هر چند همه ادیان در بطن خود حامل وجهی از معنویتاند، اما از یاد نباید برد که دینها پدیده های تاریخیاند. داریوش شایگان در سال 1982 در پاریس با انتشار کتاب «انقلاب مذهبی چیست؟» به بازبینی کتاب «آسیا در برابر غرب» نیز پرداخت و با توجه به تجربه انقلاب اسلامی به نقد جانانۀ روند تبدیل شدن دین به ایدئولوژی دست زد. به باور شایگان، کنشگران اجتماعی به ویژه روشنفکران که ثمرۀ مدرن شدن جامعه ایران در عصر پهلویها بودند به میدان آمدند و زیر نفوذ ایدئولوژی های مدرن و در صدر آنها مارکسیسم، به مقابله با نظام و تجدد نیمبند جامعه پرداختند.
شایگان در این کتاب نشان میدهد که چگونه مفاهیم مدرنی همچون انقلاب، جمهوریت، تفکیک قوا به دست معماران انقلاب اسلامی تبدیل به اسلحه ای کارساز برای بسیج تودۀ مردم شد و چگونه دو مفهوم متناقض "اسلام" و "انقلاب" در فضای ایران ترکیب نوین انقلاب اسلامی را پدید آورد. هدف رهبران مسلمان انقلاب ایران ، معنوی کردن جهان و ورود دین به عرصه اجتماع و سیاست بود. اما در این روند، به قول شایگان، " اسلام بود که به ایدئولوژی تبدیل شد و پا به میدان تاریخ گذاشت تا با کافرکیشان یعنی با ایدئولوژی های رقیب بجنگد ....اما دین با چنین کاری به دام نیرنگ عقل افتاد. می خواست در برابر غرب بایستد، اما خود غربی شد. می خواست جهان را معنوی کند، خود دنیوی شد، می خواست تاریخ را انکار کند، خود یکسره وارد تاریخ شد. "
مسئله اسلام و جایگاه آن در دنیای معاصر همچنان دغدغۀ اصلی شایگان است و در کتاب تازه خود در دو بخش به "احیا و تجدید حیات ادیان" از سویی و " تحولات امر قدسی" از سوی دیگر می پردازد. به نظر او ما از یکسو با گرایش بنیادگرایی در جهان اسلام روبرو هستیم که تبارشناسی آن را می توان تا ابن حنبل در قرن نهم و ابن تیمیه در قرن چهاردهم پی گیری کرد. هدف بنیاد گرایی بازیابی قانون و شریعت اسلامی و وفاداری به نص قرآن و سنت و احیا شریعت اسلامی در جهان معاصر است. جریان بنیادگرایی در قرن بیستم با نامهایی چون حسن البنا، سید قطب، مودودی و فدائیان اسلام گره خورده است. کوشش این افراد و به طور کلی جنبش بنیادگرایی، تبدیل اسلام به ایدئولوژی مبارزه جو و نبرد با مخالفان دین است که در زبان مسلمانان مبارز ایران، عنوان طاغوت به خود گرفته است. کوششهای جنبشهای بنیادگرا در جهان سنی به تشکیل حکوت نینجامید، اما در جهان شیعی جریان های اسلامی به رهبری آیت الله خمینی انقلاب کردند و موفق به تشکیل حکوت اسلامی و برپایی دین دولتی شدند. به نظر شایگان در روند تبدیل شدن اسلام به دین دولتی ما با چهار نوع جابجایی روبرو هستیم :
1 - جابجایی از معادشناسی(Eschatologie) به تاریخ باوری (Historicisme)که می توان آنرا اسطوره زدائی از زمان (Démythologisation du temps) نامید. با تقدس بخشیدن به انقلاب، نظام جدید مشروعیتاش را نه از وحی و آخرت بلکه از تاریخ میگیرد.
2 - جابجایی از وجه فرهنگی دین به نص دین با رجوع به سلف صالح. نام این جابجایی را شایگان "پاک شدن خاطره جمعی" گذاشته است. دینی که از فرهنگ و تاریخ خود محروم شده مانند همۀ ایدئولوژیها به دین عقیم و بدوی بدل میشود که نمونۀ عالی آن اسلام طالبانی است. بهتر است منتقدان یکجانبهنگر اسلام به این نکته مهم که شایگان مطرح میکند توجه کنند و اسلام سیاسی را با اسلامی که فرهنگ و تاریخی پس پشت خود دارد عوضی نگیرند.
3 - جابجایی از انسان کامل که آرمانِ اسلام معنوی بود به انقلابی های بی باک که یادآور نیهیلیست ها و آنارشیستهای روسی است. این روند را می توان تقدس زدائی از انسان نام نهاد.
4 - سرانجام جابجایی کلامی که ویژگی اصلی آن جایگزینی اسلامِ رحمانی به اسلامِ خشونت طلب است که اوج این برداشت را در تقدیس خشونت از سوی مسلمانان بنیادگرا و یا انقلابی می توان یافت.
شک نیست که تقلیل اسلام به بنیادگرایی خطای فکری بزرگی است که منتقدان ناآگاه اسلام و برخی ناسیونالیستهای باستانگرا میکنند. اگر بنیادگرایی جنبه تاریک و منفی تجدید حیات دین در دنیای معاصر است، اکنون با نوع دیگری از دینداری و بازگشت به معنویت و چند خدایی روبرو هستیم که جنبه تفریحی آن مهم است. گرایش به چنین معنویت گرایی غیر دینی در جوامع مدرن نشان دهندۀ ناتوانی ادیان رسمی برای پاسخگویی به نیازهای انسان امروز است که میخواهد دست به نوعی تفسیر معنوی از هستی بزند.
شایگان و غرب:
بیش از چهل سال است که اندیشیدن به غرب و رابطه ما با آن در مرکز اندیشهورزیهای شایگان قرار دارد. تحول فکری شایگان را در باره غرب می توان چنین صورت بندی کرد:
آسیا در برابر غرب:
در سال 1357 و در آستانه انقلابی که نام انقلاب اسلامی به خود گرفت داریوش شایگان کتاب «آسیا در برابر غرب» را منتشر کرد که اولین اثر او در زمینه بحث های روز بود. این کتاب کمتر خوانده شده و بیشتر نفرین شده است. بنابراین، بجاست که موضوع بررسی انتقادی قرار گیرد. این کتاب هم دوستان بسیار و هم دشمنان بیشمار داشته است و هر کسی از ظن خود یار یا دشمن آن شده است. برخی تنها با دیدن عنوان کتاب گمان کرده اند که شایگان آسیا را در برابر غرب نهاده است و نگران «هویت بر باد رفته» ما ست. عده ای نیز گمان کرده اند که بیماری غرب ستیزی دامنگیر شایگان نیز شده است.
گمان می کنم این کتاب نقش مهمی در کژخوانی آثار شایگان داشته است و بسیاری تنها به عنوان روی جلد این کتاب بسنده کردهاند و از خوانش سنجشگرانۀ این اثر چشم پوشیدهاند. این کتاب که در آستانه انقلاب در ایران منتشر شد، اندیشهورزی در وضعیت تمدن های سنتی و تقدیر تاریخی این تمدنها در برابر سیل بنیانکن مدرنیته است. در این کتاب شایگان کوشیده است در وضعیت کنونی این تمدن ها نیک بنگرد و تلاش های آنان را در برون رفت از گرداب عقب ماندگی که ناشی از جهل مضاعف آنهاست ارزیابی کند. اما نام کتاب عده ای را بدگمان کرده، پنداری که شایگان در صدد احیاء سنت یا بازگشت به آن و انکار تجدد نیم بند عصر پهلویهاست. میگوید: "از کارهای من تعبیرهای گوناگون شده است. بعضی معتقدند که من خشکه مقدس هستم.، ولی خودم نمی دانم که چه هستم. فقط می دانم که در سفرم و هنوز هم به جایی نرسیده ام. از کتاب "آسیا در برابر غرب"، انواع و اقسام قرائت های مختلف شده است، هرکس هر وقت گرفتاری فکری پیدا می کند می رود سراغ این کتاب، شاید هم سرگرمی خوبی است برای نقادان فاضل. لااقل این حُسن را دارد، اما وقتی خودم این کتاب را پس از سال ها می خوانم، می بینم که با خیلی از حرف هایش هنوز موافق هستم. شاید بنده به حد کافی متحول نشده ام" .
در این کتاب شایگان آسیا را در برابر غرب قرار نداده است بلکه کوشیده است تا وضعیت تمدن های سنتی را در برابر امواج کوبنده و نابود کننده مدرنیتۀ غربی بررسی کند. به باور شایگان، جامعه ما در برابر غرب دچار موتاسیون شده است. به عبارتی ما در یک برزخ دائم به سر می بریم و حالت "برزخی ما مرحله گریز و بازنیافتن الوهیت نیست، زیرا خدایان ما در احتضارند و هنوز کاملا نگریخته اند. به عبارت دیگر، ما در دوره فترت یعنی در مرحله "نه هنوز" از هر دو سو هستیم" . به این معنی که نه از جهنم سنت کاملا رهایی یافته ایم و نه به بهشت تجدد یا مدرنیته وارد شده ایم. این وضعیت بینابینی را می توان "نه دیگر" و "نه هنوز" نامید که ما را دچار توهم دوگانه و مضاعف کرده است چرا که " هم توهم این را داریم که پای در رکاب سنتها داریم و هم توهم اینکه جهان مدرن را هضم کرده ایم" . قرار دادن شایگان در کنار شریعتی، نراقی، آل احمد و دیگر غرب ستیزان هم نشانه جهل و ناآگاهی نسبت به اندیشۀ شایگان و کارهای اوست و هم بیانصافی و ناجوانمردی درحق تلاش های فکری او. در همان صفحه نخست کتاب «آسیا در برابر غرب» شایگان می نویسد: " غور چندین ساله ما در ماهیت تفکر غربی که از لحاظ پویایی، تنوع، غنای مطالب و قدرت محسور کننده، پدیده ای تک و استثنایی بر کره خاکی است، ما را به این امر آگاه ساخت که سیر تفکر غربی در جهت بطلان تدریجی جمله معتقداتی بوده است که میراث معنوی تمدن های آسیایی را تشکیل می دهند" . در برابر حملات بسیاری که به این کتاب شده است، شایگان می گوید : "به بسیاری از تزهای این کتاب اعتقاد دارم، منتها شکی نیست که کتاب در مجموع نگاهی نوستالژیک دارد، یا در برخی مقایسه ها اشتباهاتی صورت گرفته است" . پرسش اساسی در وضعیت تمدن های سنتی و غیر غربی با آگاهی از وضعیت این تمدن ها و شناخت تمدن غرب و تحولات آن ممکن است و غفلت از این نکته به توهمی مضاعف می انجامد چرا که " از یک سو می پنداریم که ماهیت تفکر غربی را می شناسیم و مهار می کنیم و از آن میان عناصری را بر می گزینیم که با میراث فرهنگی ما دمساز است، و از سوی دیگر، گمان می کنیم هویت فرهنگی خود را حفظ می کنیم" . نتیجه چنین وضعی، بیگانگی از خود و غرب زدگی (این مفهوم را به معنای فردیدی و آلاحمدی آن نگیرید!) است که دو روی یک سکه اند.
فصل پایانی این کتاب زیر عنوان "تاریک اندیشی جدید" را می توان آغاز فصل تازه ای در سیر تفکر شایگان دانست که در دوره زندگانیاش در پاریس آن را به سرانجام میرساند. در این دوره است که با توجه به تجربه انقلاب اسلامی و به میدان آمدن اسلام همچون ایدئولوژی سیاسی به نقد سیاسی کردن دین می پردازد. از حق نباید گذشت که او نخستین کسی است که این کار را به گونهای روشمند و موشکافانه انجام داده است. او شعارها و جار و جنجال ها و غرب ستیزی و غرب گرایی و سر فربردن در سنت و یا پناه بردن نا آگاهانه به غرب را کارساز نمیداند چرا که "گفتن اینکه ما چنین بودیم و چنان هستیم و تفکر فلسفی ما اشراقی بوده است و غرب مهد شیطان است و تکنولوژی نیز بلای آسمانی، نه حکمت اشراق را احیاء می کند و نه ما را از چنگ تکنولوژی رها. پرداختن به امری که در کنه با آنها آشنا نیستیم و ایجاد فضایی که درک را به هوای دل تنزل دهد و تحقیق را به تعصب، جز اینکه موجب "تاریک اندیشی" جدیدی باشد، دردی را درمان نخواهد کرد" .
آسیا در غرب :
رویدادهای طوفانزایی که به پیروزی انقلاب ایران انجامید، روشنفکران و برخی فرهیختگان را به تبعیدی اجباری و یا خودخواسته کشاند. در این میان، داریوش شایگان به دلیل آموزش در فضای فکری و فرهنگی فرانسه و آشنایی با فرهنگ و زبان این کشور برآن شد تا فعالیتهای فکریاش را در این کشور و به زبان فرانسه دنبال کند. حاصل بیست سال زندگی در کشور فرانسه انتشار چندین کتاب و ترجمه برخی از آثار خودش به این زبان است. از میان این کتاب ها کتابهای "انقلاب مذهبی چیست؟" و "نگاه شکسته" بیش از همه مربوط به ما، مسئله تمدن غربی و غرب شناسی است و از این نظر اهمیت خاص دارند. بخشی از کتاب «انقلاب مذهبی چیست»، چنان که گفتیم، حاصل بازاندیشی شایگان و نگاه دوبارۀ او در مضمون کتاب «آسیا در برابر غرب» در پرتو تجربه انقلابی بنیادبرانداز بود که بسیاری از باورهای نویسندگان، روشنفکران و کنشگران سیاسی را زیر و رو کرد. این کتاب در سال 1982 یعنی سه سال پس از انقلاب به چاپ رسید. شایگان می گوید: در این کتاب "مسئله ابزاری شدن دین را مطرح کردم. در این اثر، به این نکته اشاره میکنم که چگونه دینی که از حوزه خود و دنیای اساطیری و تمثیلی خویش خارج شده و وارد تاریخ و بستر تاریخی می شود، ناگزیر رنگ ایدئولوژیک به خود می گیرد و چون ایدئولوژیک می شود، به مخا صمه با ایدئولوژی های موجود دیگر می پردازد" .
به نظر می رسد تکان های شدید و زمین لرزه ای که انقلاب اسلامی در ذهنیت بسیاری از روشنفکران و نویسندگان ایجاد کرد، شایگان را نیز به بازبینی دیدگاههای خویش در کتاب «آسیا در برابر غرب» واداشت . او در این کتاب همچنان بر اصل جهل مضاعف ما نسبت به غرب پافشاری میکند و تلاش کشورهایی را که از گردونه تمدن غربی بیرون ماندهاند، برای دور زدن تمدن و تجدد غربی تلاشی ناکام ارزیابی می کند. مهمترین بخش این کتاب فصل پنجم آن است که عنوان "ایدئولوژیک کردن سنت" نام دارد . در این فصل شایگان می کوشد تا با تکیه بر نوشته های گابل و رودنسون و وام گیری از تعریف این دو از ایدئولوژی به نقد روند ایدئولوژیک کردن دین در فضای ایران پس انقلاب بپردازد.
اگر «انقلاب مذهبی چیست؟» آغاز درنگ فکری اوست برای یافتن راه حلی برای کشورهایی که گمان می کنند با انقلاب و با توسل به دین و ایدئولوژی دینی می توانند از وضعیت رقت بار خود رها شوند، کتاب نگاه شکسته را می توان اوج تفکر شایگان در مرحله دوم زندگانی اش در بارۀ ما و دیگر تمدنهای سنتی و رابطۀ آنها با غرب دانست. اگر چه شایگان در مقدمه کتاب گفت و گو با غرب را تنها راه ممکن می داند اما " بقیه کتاب با تحلیلی قوی نشان می دهد که تجدد و بینش سنتی، به عنوان دو برداشت کیفی و یکسره ناهمگون از جهان، کلیت بسته ای هستند که به دلیل نداشتن زبان و مفاهیم مشترک هیچگونه داد و ستد فرهنگی میانشان ممکن نیست و درست به دلیل ناهمخوانی ساختارهای بینشی شان، هرگونه ارتباط میان آنها زاینده سلسله ای از بدفهمی هاست" .
در سالهای 80 میلادی شایگان تنها راه چارۀ تمدنهای سنتی را کوشش در جهت پیوستن به تمدن جهانگیر غربی می داند و با استفاده از مفهوم «روکش کاری» تلاش روشنفکران را برای چسباندن مفاهیم تازه بر زمینه سنتی و یا مفاهیم سنتی بر زمینه مدرن ناکام ارزیابی می کند. حاصل این تلاش سترون یا کوشش بیحاصل، دو شکل غربی کردن و اسلامی کردن است که هر دو آنها صورت ناقصی از غرب و اسلام هستند.
در همین کتاب با استفاده از مفهوم غیبت در تاریخ و یا تعطیلات در تاریخ نشان می دهد که ما در جشن و سرور تجدد غربیان شرکت نکردهایم و زمانی که آنان در حال ساختن دنیای مدرن بودند ما به تماشای بناها و یادمان های خود ایستاده بودیم.
آسیا در کنار غرب:
سیر در آفاق و انفس، شایگان را به نوعی فروتنی فکری و کنارگذاشتن رویای حل و هضم فرهنگ های سنتی و دینی در درون تمدن و فرهنگ غربی کشاند. او در کتاب هویت چهل تکه و کتاب تازه خود با پیش کشیدن مفهوم "تمدن سیاره ای" میکوشد تا جایگاهی برای مردمان تمدن های سنتی در دنیای کنونی پیدا کند. به نظر می رسد که شایگان کم کم به این باور رسیده است که ما به پایان تعطیلات خود نزدیک میشویم و تصمیم گرفتهایم پس از این تعطیلی دراز که بیش از چهار قرن به طول انجامیده است پا به دنیای مدرن بگذاریم. اگر در گذشته «آسیا در برابر غرب» بود و یا در کتاب «نگاه شکسته» ما ایرانیان دچار روان پارگی فرهنگی بودیم و کوششهامان نتیجه ای جز اسلامی کردن جامعه و یا غربی کردن ناآگاهانه نبود، اکنون به نظر می رسد شایگان در کتاب تازه خود با ساختن مفهوم «تمدن سیاره ای» یا به وام گرفتن آن می کوشد تا نشان دهد که امروز روند جهانی شدن مرزها را از میان برداشته و حضور تمدن های سنتی در دنیای معاصر ناگزیر و در آمدن آنها از جهان بستۀ خود امکانپذیر شده است. این مفهوم کوششی است برای نشان دادن ضرورت حضور در جهان امروز و قبول ارزش های جهانروایی که در درون تمدن و فرهنگ غرب شکل گرفته اند اما اکنون استفاده از آنها برای همه تمدنها ممکن شده است. به قول شایگان، امروز ارزش هایی چون دموکراسی، حقوق بشر نه کالاهای زینتی بلکه ضرورتی حیاتی برای جامعههای غیر غربی اند. امروز مسئلۀ اساسی اندیشهگران، اندیشیدن به تفاوت ها و تمایزهای فرهنگی در درون غرب از سویی، و میان غرب و دیگر کشورها از سوی دیگر است، و سرانجام، اندیشیدن به این تفاوتها و تمایزها میان اسلام و فرهنگ غرب است. امروز برای شایگان پرسشهایی چون "آیا فلسفیدن در جایی جز غرب ممکن است؟" یا "چگونه می توان در باره هنر بیرون از جهان غرب اندیشید؟" پرسشهایی بنیادی است. درواقع، مشغله ذهنی انسان امروز در برابر سرنوشت تمدن ها و فرهنگ های غیر غربی یافتن پاسخ به مسئله ارزش های جهانگیر و وجه جهانی و بی مرزی این ارزش هاست. منظور از ارزشهای جهانروا، ارزش هایی هستند که فراتر از مرزها، تقسیمات قومی، خواست های ملی و گسست های تاریخی چیرگی یافتهاند. البته شایگان این را نیز می پذیرد که می توان در برابر این ارزش ها ایستاد و به هویت های قومی و ملی چسبید یا به این و آن امامزاده دخیل بست. اما نمی توان از کنار این ارزش ها ساده و آرام گذشت. کشورهایی که گمان می کنند با توسل به دین و یا ارزش های قومی و یا ایدئولوژی های سیاسی می توانند راه تازه ای برای بشریت عرضه کنند در عمل ناکام ماندهاند و شکست خورده اند. خواسته های هویتی در جهان امروز پوششی برای نفی ارزش های جهانروا هستند. این هویت ها هر نقابی بر چهره داشته باشند نوعی جستجوی بیهوده در جهت یافتن معصومیت آغازین بشریتاند.
اگر چیرگی ارزش های جهانروای غربی را بپذیریم ناگزیر این پرسش مطرح میشود که با این ارزش ها چه کنیم؟ پاسخ به چنین پرسشی را که گریبانگیر روشنفکران ما از صد سال پیش تا کنون بوده است تنها با نوعی رابطه دیالوژیک (گفت و شنودی) با این ارزش ها میتوان یافت. برقراری چنین رابطه ای ما را از افتادن در دام انحصار گرایی و کین توزی بر کنار می دارد.
امروز با توجه به پیشرفت فناوری و گسترش ابزار های مجازی رابطه ما با دنیای مدرن تغییر کرده است. سر فروبردن در سنت، چشم بستن به آنچه در دنیای کنونی میگذرد، کوشش برای احیای سنت، هیچیک توان ایستادن در برابر ساختارهای ذهنی و عینی دنیای کنونی را ندارد. دیگر نمی توان به گذشتگان پناه برد و با توسل به آنان با دنیای مدرن درافتاد. نمی توان عقاید امروزی و رفتار دیروزی داشت. به قو ل پاز (در اشاره به روشنفکران آمریکای لاتینی) "عقاید امروزی اند اما رفتارها دیروزی. پیشینیان دست به دامن توماس قدیس میشدند اما امروزیان به مارکس سوگند می خورند. با این حال برای هر دو گروه، عقل سلاحی است در خدمت حقیقت " .
در یکی از مقالات این کتاب شایگان به بررسی پدیده فردید و فردیدزدگی زیر عنوان "هایدگر در ایران" می پردازد. شایگان که در کتاب «انقلاب مذهبی چیست؟» از نزدیکیاش به حلقه هایدگریان مسلمان سخن گفته بود، در این مقاله تازه نشان میدهد که این جریان نه تنها پس از انقلاب از میان نرفت بلکه در شکل های تازه ای بازتولید شد. رهبر جریان هایدگریهای مسلمان کسی جز احمد فردید نبود. شایگان تعریف می کند که در دوران قبل از انقلاب حلقه هایدگری های مسلمان در منزل امیرحسین جهانبگلو گرد میآمدند و به دلیل نقش محوری فردید نام فردیدیه به خود گرفته بودند. او می گوید که خاطره اش از این نشست ها درگیریهای لفظی بود و اضافه میکند: به هر حال این گردهمآییها هم به غنای ما می افزود و هم به افسردگیمان. آنچه باعث شیفتگی فردید نسبت به هایدگر شده بود نظریه استاد آلمانی در باره پایان متافیزیک بود و اینکه تنها خدا قادر به نجات ماست.
پس از انقلاب، فردید سرنوشت تازه ای یافت. او که شم فرصت طلبانه داشت در وضعیت تازه تبدیل به انقلابی شد. شاید آن الوهیت و معنویت را که در پیاش بود در سیمای رهبر معنوی و دینی انقلاب مییافت. در فضای پس از انقلاب فردید تبدیل به پیامبر تازه و چهره فره مند برای نسل تازه ای از جوانان شد. شایگان به یاد می آورد که چگونه فردید در نخستین سخنرانی عمومی خود در دانشگاه تهران به انتقاد از غرب پرداخت و مدعی شد که حقوق بشر و دیگر دست آوردهای عصر روشنگری حجاب و پوششی است که نفس اماره بر نفس مطمئنه میگسترد. و این آخرین باری بوده که شایگان از نزدیک شاهد سخن گفتن فردید بوده است.
باری، عصر مردان بزرگ پایان یافته است و ما در قرن بیست و یکم با نوع تازهای از انسان روبرو هستیم که نه شبیه غول های بزرگ گذشته است و نه شباهت به عارفان بزرگ تاریخ و فرهنگ ما دارد. شایگان این انسان تازه را سرهم بند کن Bricoleur)) مینامد.
مسیر زندگانی شایگان، تجربه وجودیاش و کوششهای فکریاش را برای فهم جهان ما می توان همچون آینه ای در برابر خود گذاشت و در آن نگریست و بدینسان، گامی در جهت فهم تحولات فکری جامعه روشنفکری ایران از سالهای پیش از انقلاب تاکنون برداشت. اگر چه او به سبب فرانسه نویسی و دلبستگیاش به سنت عرفانی یا حشر و نشر با محیط های سنتی و نقد ایدئولوژی های مدرن نقش تعیینکننده در سرنوشت روشنفکری ایران نداشته است اما در دودهۀ گذشته، نوشته های او و مفهوم سازی هایش دریچه تازه ای گشوده است تا ایرانیان کمی بهتر و عمیقتر به مشکلات فکری خود بیندیشند و از کپیبرداری و تکرار حرفهای متفکران غربی دست بردارند.
حاصل بیش از چهل سال تامل، تفکر و اندیشیدن در باره موضوعهای پیچیدۀ فلسفی، کلامی، دینی، جامعهشناختی و به طور کلی میوۀ تلاش فکری او امروز پیش روی ماست. این نوشته را با نقل قولی از خود او که نشانی از فروتنی اوست به پایان می برم.
"وقتی امروز به گذشته و کتاب هایی که از چهل سال پیش تا کنون نوشته ام نگاه می کنم با تعجب در مییابم که دو نوع شناخت و به بیان دیگر دونوع تفسیر را مطرح کرده ام. با استفاده ازاصطلاح شناسی ریکور می توان گفت که کار من از یکسو نوعی هرمنوتیک بسط یابنده یا گسترنده (amplifiante) است و از سوی دیگر نوعی هرمنوتیک فروکاهنده (réductrice). گمان نمی کنم قصد خاصی در این کار داشته ام چرا که بی شک این دوگرایش متضاد در درون من وجود داشته است. به بیان دیگر، من نیز گرفتار روان پارگی بوده ام بی آنکه آگاهی درستی از آن داشته باشم".
مشخصات کتاب شایگان
Daryush Shayegan, La conscience métisse, Albin Michel, 2012
نگاهی به کتاب تازه داریوش شایگان
محسن متقی
داریوش شایگان، نویسنده ایرانیِ فرانسوی نویس، در تازه ترین اثر خود "آگاهی چند لایه" که به زبان فرانسه از سوی انتشارات معتبر آلبن میشل (Albin Michel) در آغاز سال 2012 در پاریس منتشر شده، کوشیده است تا بار دیگر به رابطه ما با جهان غرب بیندیشد و به تحولاتی که در این چند دهه تمدن های سنتی به ویژه دینها از سر گذراندهاند سنجشگرانه بنگرد. او حاصل تاملات خود را به صورت کتاب که در واقع مجموعه ای است از مقالات گذشته و تازه او، به خوانندگان عرضه کرده است.
نشاندن شایگان در یک حوزه پژوهشی معین در علوم اجتماعی و انسانی کار ساده ای نیست. در نوشته ای در باره شهر تهران می نویسد : " من نه شهر شناس و شهر سازم، نه معمار و تاریخنگار و نه حتی جامعه شناس. من خویشتن را آزاد اندیشی می دانم که در گذشته هند شناسی، مذاهب تطبیقی و کمی هم فلسفه خوانده است". در کتاب های شایگان به انبوهی از منابع و ارجاعات به کتاب ها و مقالات، خاطرات شخصی با غربیان و شرقیان برمیخوریم. خواننده پس از خواندن کتاب های او و دقت در ارجاعات پرشمارش به گفتهها و نوشتههای بزرگان شرق و غرب از خود می پرسد که به راستی چه چیزی از گفتار و نوشتار نویسنده آموخته است؟ اما او برای این منظور نباید شتاب کند و، به عبارتی، اندکی باید شکیبایی پیشه کند و در نظریات او نیک بنگرد و بکوشد تا کنه مفاهیمی را که او برای توضیح پدیدهها، رویدادها و دگرگونیها برساخته است، بفهمد و بدینسان، به ساحت اندیشۀ او که، در واقع، گشت و گذاری است حکیمانه از غرب به شرق یا از شرق به غرب، راه یابد. نوشته های او پژوهش دانشگاهی به معنای رسمی و عادی آن نیست. آنها را در حوزه ادبیات نیز نمیتوان گنجاند. این نوشته ها، جز «انقلاب مذهبی چیست؟»، درواقع، درنگ فلسفی و اندیشه ورزی ( Essaie) دربارۀ جهان کنونی و جایگاه ایران در این جهان است. خواننده نکته سنج و باریک بین در صفحه صفحۀ کتاب های او مایههای بسیار برای تفکر، تعقل و تامل می یابد بی آنکه در آنها پاسخِ روشن و بی چون و چرا برای پرسش هایش پیدا کند. شایگان تحصیلات رسمی خود را در فلسفه تا بالاترین مرحله به پیش برده است و حاصل آن کتاب " مذاهب و فلسفه هند" است که از منابع معتبر و قابل استناد برای شناخت جهان فکری، دینی و معنوی هند به شمار میرود. او پیش از انقلاب در کنار فعالیت های دانشگاهی و آکادمیک، در بحثهای روشنفکری و جامعه مدنی نیز شرکت می کرد و این کار را همچنان ادامه میدهد. برخی از نوشته هایش جستجوی پاسخ به پرسش های عامی است که هر کسی در باره مسائل و گرفتاریهای جامعهاش مطرح میکند. برای مثال، کتاب «توهم هویت» در برگیرنده چند نوشتۀ اوست در باره مسائل روزمره و حوادث ایران و جهان. اگر تعریف شایگان را در باره روشنفکر که او را به فضول محله تشبیه میکند، بپذیریم باید بگوییم که او خود عضوی از این گروه است.
شهرت شایگان چه در داخل ایران و چه در خارج در درجۀ اول به سبب کوشش های اوست در مفهوم سازیهای (Conceptualisation ( درخورند و موشکافانه که در این سی و اند سال برای فهم بهتر وضعیت ما در جهان کنونی و شناخت ذهنیت ایرانیان انجام داده است، ایرانیانی که در کشاکش سنت و تجدد در پی یافتن راهی برای برونرفت از بن بست تاریخی و روان پارگی ذهنی و فرهنگی هستند. ایدئولوژی کردن سنت [تبدیل شدن سنت به ایدئولوژی] (Idéologisation de la tradition)، روان پارگی فرهنگی (Schizophrénie culturelle) ، تعطیلات در تاریخ (Vacances dans l’histoire) ، روکش کاری (Placage) ، جهل دوگانه [یا جهل مضاعف] (double ignorance)، هویت چهل تکه (Identité d’Arlequin)، آگاهی چند لایه (conscience métisse)، تمدن سیاره ای (civilisation planétaire) ، برخی از مفاهیم برساختۀ شایگان اند که به کمک آنها کوشیده است ما را به فهم و شناخت بهتر جایگاه و ایستارمان در جهان کنونی رهنمون شود. گستردگی حوزههای پژوهشی شایگان و دامنۀ اندیشهورزیهای او در باره مسائل کلی همچون رابطۀ غرب و شرق، اسلام و جهان غرب، تجدد و سنت، وضعیت روشنفکران در ایران پیش و پس از انقلاب، سبب شده است که در میان ایرانیان از نوشتههای او تفسیرهای گوناگون بشود و از این رهگذر گروهی دوست و دشمن برای او پدید آید. در مقابل کوشش ها و اندیشهورزیهای شایگان با چند تفسیر روبرو هستیم:
نخست تفسیر همدلانه: بخشی از روشنفکران دینی و اصلاح طلبان در تحول فکری خود چه مستقیم و چه غیر مستقیم متاثر از آراء شایگان بودهاند و هستند. نقد ویرانگر او بر ایدئولوژی به ویژه سنجش جسورانۀ کوششهای شریعتی در ایدئولوژیک کردن دین، در میان بخشی از روشنفکران مسلمان پژواک گسترده یافت. عبدالکریم سروش با طرح مفهوم «فربه تر از ایدئولوژی» و انتقاد از دیدگاههای شریعتی در مقام نماد چنین کوششی در ایرانِ پیش از انقلاب (هرچند میگوید از نوشته های شایگان اطلاعی نداشت)، در واقع، در همان راه ویرانگر شایگان گام نهاد و به نتایج مشابهی رسید . نقد اسلام سیاسی و کوشش در جهت یافتن جایی سزاوار برای ایران در دنیای امروز برنامۀ فکری بسیاری از روشنفکران اصلاح طلب در ایران است. از میان تفسیر های همدلانه می توان به نوشته های محمد منصور هاشمی و سروش دباغ اشاره کرد.
تفسیر نفی کننده. دلبستگی شایگان به فرهنگ و تمدن شرق و شناخت باریکبینانۀ او از وضعیت ایران و جایگاه این کشور در جهان امروز که گزارش آن در چندین کتاب او به تفصیل آمده است و مخصوصا کتاب "آسیا در برابر غرب" او تاکنون باعث گمانه زنی های بسیار در باره دیدگاهها و اندیشههای وی شده است. در این میان آرامش دوستدار و جواد طباطبائی به تفسیری نفی کننده (که میتوان آن را مغرضانه نیز نامید) دست زدهاند و آشکارا به ستیز و رویارویی با شایگان برخاستهاند و هیچ فرصتی را برای بی اعتبار کردن کوششهای او از دست ندادهاند.
طباطبایی در این چند سال در هر کوی و برزنی منادی کرده است که ما، هم نسبت به سنت جاهلیم و هم غرب را نمی شناسیم ودیدگاه های شایگان را در کنار کسانی چون شریعتی، آل احمد و نراقی یعنی در طیف غرب ستیزان قرار داده است که گویا با تجدد نیمبند دوران پیش از انقلاب درافتادند و ما را به این روز نشاندند. این نظریه که در بسیاری از نوشته های او تکرار میشود چیزی جز همان مفهوم جهل و توهم مضاعف double illusion)) شایگان نیست که بنا بر آن وضعیت ما وضعیتی بینابینی است ویکی از گرفتاری های ما از سویی نشاختن سنت است و از سوی دیگر جهل و بیعلمی ما دربارۀ غرب. به باور شایگان ما هنوز نه از سنت های خود دل کنده ایم که به آنها با فاصله و با دیدی انتقادی بنگریم و نه توانستهایم ارزش های دنیای مدرن را درست بگیریم و درونی کنیم. به عبارتی، جهل ما نسبت به سنت خود و ناآگاهی یا بیعلمی ما دربارۀ سرچشمههای اصلی تحولات شگرف جهان غرب، ما را در وادی جهل مضاعف افکنده است. این ایدۀ شایگان را در شکل های گوناگون، طباطبایی و دیگران تکرار کرده اند بی آنکه منبع سخنان خود را آشکار کنند. انصاف و شرافت روشنفکری ایجاب میکند که وقتی ایده یا مفهومی را از کسی میگیریم، نامی هم از او ببریم. «مصالح مسروقه از آثار دیگران» را باید به صاحبان اصلی آنها بازگرداند.
آرامش دوستدار که در گذشته گویا همنشینی و دوستی با شایگان داشت و حتی مقاله ای از شایگان را به فارسی برگرداند، در بازگشت دو باره به آلمان و تامل در اوضاع و احوال ایران، مفهوم "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" را برساخت و جریان های روشنفکری را در ایران به "دینخویی" و "روزمرگی" که ماحصل آن "هنر نیندیشیدن" است مبتلا دانست چنان که کوششهای خود را در این چند دهه صرف درمان این بیماری کرده است. او که از سویی طباطبایی را به سرقت و دزدی از نوشته هایش متهم می کند، از سوی دیگر نیز شایگان را به دلیل استقلال فکری و شاید به سبب دلبستگیاش به عرفان ایرانی، به تازیانۀ دینخویی می زند و می راند.
آرامش دوستدار و جواد طباطبایی که این همه در وصف مزایای غرب داد سخن میدهند و ما را ناتوان از گفت و شنود و همسخنی با غرب میدانند، تا آنجا که من اطلاع دارم تا کنون کتابی یا نوشته ای دندانگیر به زبانی خارجی منتشر نکرده اند تا غربیان نیز از تاملات شگرف ونبوغ آمیز آنان و نوآوری های فکریشان در غنا بخشیدن به میراث اندیشۀ بشری آگاه و بهره مند شوند. جواد طباطبایی که دانش آموخته فرانسه است و رساله پایان نامه دانشگاهیاش را به این زبان نوشته، تا آنجا که من میدانم (مگر آنکه اشتباه کرده باشم) جز چند مصاحبه و یک مقاله در مجله Le débat ، کتابی یا نوشتهای به زبانی از زبانهای اروپایی منتشر نکرده است. وضعیت آرامش دوستدار نیز جز این نیست و به قول علی میرسپاسی "دوستدار حدود بیش از 30 سال از عمر خود را در آلمان زیسته و مطالعه کرده است. اما جالب اینجاست که او فقط به زبان فارسی مطلب می نویسد و نشانه ای در دست نیست که گویای ارتباط او با محافل آکادمیک در آلمان یا اروپا باشد" .
شایگان بر خلاف این دو نفیکنندۀ خود، چند کتاب به زبان فارسی و چندین کتاب و ده ها مقاله به زبان فرانسه نوشته است و برخی از نوشته هایش به زبانهای انگلیسی، عربی، اسپانیولی و ترکی ترجمه شده اند و نقد نوشته هایش نه تنها برای فارسی زبانان بلکه برای بیگانگان نیز ممکن است. او امسال جایزه بزرگ "فرانسه زبانی" را به سبب چیرگی به زبان فرانسه و شیوانویسی در این زبان دریافت کرد.
در این نوشته می کوشم تا تحول فکری شایگان را با مبنا قرار دادن برخی نوشته هایش در آخرین کتاب او برجسته کنم. اما نخست نگاهی به تحول فکری او میافکنم. به باور من، تحول فکری شایگان را می توان در سه دوره جدا ولی پیوسته به هم پیجویی کرد:
دوره اول: در زمانی که در ژنو دانشجو بود و در رشته ادبیات و فلسفه تحصیل میکرد و در کلاس های درس ژان هربر استاد فرانسوی که تاریخ اساطیر هند را تدریس میکرد حاضر میشد. در این هنگام است که کم کم حوزه پژوهشیاش را شناخت بهتر فرهنگ و مذاهب هندی تعیین می کند. این دوره با نوشتن کتاب "ادیان و مکتب های فلسفی هند" آغاز می شود و با کتاب "آئین هندو و عرفان اسلامی" پایان می پذیرد. در این دوره که ده سالی به طول می انجامد شایگان به آموختن زبان سانسکریت و مطالعه متون هندی و آثار کهن هند میپردازد.
دوره دوم: دوره آشنایی با هانری کربن و حضور او در ایران و حشر و نشر با محیط های سنتی و فلسفی و شرکت در بحث ها و جلسه های هفتگی کربن با علامه طباطبایی، آشتیانی، نصر و دیگران. در این دوره شایگان با حضور در محافل اندیشۀ سنتی در ایران و آشنایی با محیط های سنتی و نزدیکی با کربن از آراء این متفکر فرانسوی و عرفان ایرانی اثر میپذیرد و این اثرپذیری سال ها اندیشۀ او را رها نمیکند. در دوران پس از انقلاب هنگامی که در فرانسه کتاب "هانری کربن آفاق تفکر معنوی در اسلام ایرانی" را منتشر می کند که فارسی آن با ترجمه باقر پرهام در ایران منتشر شده است، دین خود را به هانری کربن ادا میکند. میگوید: به خود گفتم کربن که آنقدر به شناساندن فرهنگ ایرانی خدمت کرده است، وظیفه من است که پیش از یک فرانسوی کتابی در باره او بنویسیم". . در این دوره شایگان دربارۀ اندیشه اسطوره ای، خاطرۀ جمعی و وضعیت ایران در جهان میاندیشد و حاصل اندیشهورزیهایش را در کتاب «بتهای ذهنی و خاطرۀ ازلی» به چاپ میرساند. نمود مشخص و شاید بتوان گفت حد اعلای اندیشهورزیهای این دوره او بیشک کتاب "آسیا در برابر غرب" است.
دوره سوم: با پیروزی انقلاب اسلامی شایگان نیز همچون بسیاری از همروزگارانش ترک دیار میکند و زندگی در فرانسه را برمیگزیند. در این کشور است که به بازاندیشی رابطه ما با غرب با توجه به تجربه انقلاب اسلامی میپردازد. نخست کتاب "انقلاب مذهبی چیست ؟" را مینویسد که نوعی بازبینی ایدههای کتاب «آسیا در برابر غرب» در پرتو رویداد ها و درسهای انقلاب ایران است. این کتاب را می توان نقطه عطفی در تحول فکری شایگان دانست. در این کتاب با برساختن دو مفهوم "تبدیل سنت به ایدئولوژی" و "توهم دوگانه" ابزارهای لازم را برای سنجش انقلاب اسلامی و تجربۀ اسلام سیاسی و نقش آن در تبدیل کردن دین به ایدئولوژی برمیسازد. شایگان در این کتاب می کوشد تا ساختارهای ذهنی جامعه ایران و وضعیت دین را در روند ایدئولوژیک شدن آن توضیح دهد. این کتاب یکی از اثرگذارترین کتابها در تحول فکری روشنفکران مذهبی است. هرچند تاکنون جز فصلی از آن به فارسی درنیامده است، اما ایرانیانی که این کتاب را به فرانسه خواندند در انتقال ایدههای اصلی آن به ایران فروگذار نکردند.
پس از انتشار این کتاب شایگان کتاب دیگری زیر عنوان "نگاه شکسته، روان پارگی فرهنگی، کشورهای سنتی در برابر مدرنیته" را منتشر کرد. در این کتاب نیز به نقد ذهنیت ایرانی پرداخت و آشفتگی این ذهنیت و روان پارگی انسانهای غیرغربی از جمله مسلمانان به ویژه ایرانیان را در رویارویی با فرهنگ و تمدن غربی بازنمود. این کتاب بررسی سنجشگرانه کوشش های عقیم روشنفکران ایرانی برای برون رفت از بنبست رقتآوری است که در آن گیر کردهاند. شایگان با استفاده از مفهوم روکش کاری ( placage ) به سهلانگاری فکری و سرهمبندی ایدهها در نزد روشنفکران ایرانی می پردازد که حاصل آن، به گفتۀ او، در نهایت، "غربی کردن" از سویی و "اسلامی کردن" از سوی دیگر است. او پس از این کتاب چند کتاب دیگر ومقاله های بسیاری به زبان فرانسه منتشر کرد که از این میان تنها کتاب "هویت چهل تکه" [عنوان فرانسوی کتاب: La lumière vient de l’Occident] به فارسی برگردانده شده است و امسال ما شاهد نشر کتاب تازه او زیر عنوان "آگاهی چند لایه" (La conscience métisse) هستیم.
آگاهی چند لایه و ضرورت بازاندیشی مسئله هویت، غیریت، غرب
این کتاب تازه ترین کتاب اوست و شامل مجموعه مقالاتی است دربارۀ دگرگونیهای جهان اسلام از سویی و رابطه آن با فرهنگ و تمدن غربی از سوی دیگر. غالب این مقالات پیش از رویدادهایی نوشته شده اند که در جهان عرب به سیلابی بنیانکن تبدیل شد، سیلابی که چندین نظام کهن سیاسی منطقه را یکی پس از دیگری روبید و همچنان میروبد. این جنبش با حرکت اعتراضی (سبز) در ایران آغاز شد و به آنچه بهار عربی نام گرفت، انجامید. شروع اعتراض ها و جنبشهای طالب آزادی و تغییر در جهان عرب، سبب شد تا شایگان مقالههای این کتاب را کمی دستکاری و به روز کند. با اندیشیدن به اوضاع و احوال جهان اسلام و نیک نگریستن در پدیدۀ حضور گسترده و بیسابقۀ جوانان در این جنبشها که با خواست و طلب آزادی و تغییر به میدان آمدهاند، شایگان را متوجه این واقعیت کرد که میان جامعه سیاسی و جامعه مدنی در این کشورها هیچ گونه توازنی وجود ندارد. در کشورهای مسلمان، از سویی با جوانانی روبرو هستیم که نه کار و آیندهای دارند و نه حضوری مؤثر در قدرت. از سوی دیگر، دولت های پلیسی فضای ابراز وجود را برای این جوانان ناممکن کردهاند. او نشان می دهد که نقطه مشترک جنبش هایی که در کشورهای عربی و ایران به راه افتاد، نخست شکل عرفی آنها، سپس نبود رهبران فره مند، و از همه مهمتر، نقش کارساز رسانه های مجازی بود. در فهم این جنبش ها آنچنان که الویه روا (Olivier Roy) به خوبی نشان داده است دیگر نمی توان به چهارچوب های سنتی که در این سی سال برای تحلیل انقلاب اسلامی ایران به کار بسته شده است، بسنده کرد. شایگان که امروز با نگاهی کم و بیش با فاصله به تحولات کشورهای اسلامی می نگرد، از ساده دلی و گزاف گویی غربیان در باره بهار عرب و جنبش سبز شگفت زده است. برای مثال، مارتن امی، نویسنده مشهور انگلیسی، زیر تأثیر جنبش جوانان در ایران در مقاله ای مدعی شد که " ایران یکی از تمدن های بزرگ روی زمین است. در برابر این تمدن، چینی همچون جوانی تازه بالغ و آمریکایی چون کودک به نظر میرسند". نویسنده دیگری در تحلیل جنبش سبز در ایران عنوان مقاله خود را "پایان افسانه حاکمیت خدا" نامید. جدا از چنین داوری های مبالغه آمیز، شایگان بر این باور است که در کشورهای اسلامی با حضور جوانانی روبرو هستیم که با ابزارها و شیوههای جدید میکوشند تا در این جهان مدرن و به سرعت تغییریابنده جای درخوری برای خود پیدا کنند. پدیدۀ "همپیوندی" یا «رابطهمندی» (interconnectivité) که به کمک ابزارهای دنیای مجازی امکانپذیر میشود بازتاب نیاز جوانان به ایجاد رابطهای گسترده و مدنی با یکدیگر است تا بتوانند کوششهاشان را برای پیشبرد هدفهاشان هماهنگ کنند. شایگان معتقد است که نکته مهم در تحولات کنونی کشورهای اسلامی دور شدن از دام هویت و گشودگی در جهت پذیرش دیگری است که با مفهوم غیریت آنرا توضیح میدهد. داوری در باره آینده این کشورها که دستخوش تحولی عمیق هستند کار ساده ای نیست، چرا که جنبش ها و انقلاب ها همیشه به قول خود وفا نمی کنند. هرچند داوری در این باره ساده نیست، اما می توان به آینده امیدوار بود. به قول اسلام شناس فقید فرانسوی، محمد ارکون، کشورهای اسلامی از پایان قرن نوزده تا سال های 1950 میلادی دوران اصلاح را سپری کردند. از آن پس، دوران انقلاب آغاز شد که اوج آن انقلاب اسلامی بود. شایگان روایت می کند که محمد ارکون در نشستهای خصوصی و پس از بهار عرب معتقد بود که کشورهای اسلامی وارد مرحله سومی شده اند که می توان آن را دوران بیداری ( Eveil ) نامید. هر چند ارکون چندان به آینده این جنبش ها خوشبین نبود، اما نتیجه این بیداری را آگاهی نسبت به وضعیت کنونی و کنار گذاشتن غرب ستیزی و کینتوزی میدانست.
معرفی تک تک مقالات کتاب شایگان کار ساده ای نیست و من برای آنکه بتوانم کتاب را کم و بیش معرفی کنم، می کوشم تا به توضیح دو مفهوم مذهب و غرب در این کتاب و تحول این دو مفهوم در نزد او بپردازم.
مذهب، معنویت و قدسیت
شایگان در دوران تحصیل و زندگی در سوئیس و فرانسه به پدیدۀ دین و عرفان کنجکاو و علاقمند شد و زیر تاثیر تفسیرهای کربن از اسلام شیعی قرار گرفت. گزینش موضوع پژوهشیاش در زمینۀ عرفان اسلامی و تفسیری باطنی از دین بی ارتباط با همسخنیاش با کربن و حشر و نشر با شخصیتهایی وابسته به محافل پاسدار سنت اسلامی نبود. چنان که گفتیم، شایگان در میان سال های 40 در حلقه ای حضور داشت که یکسر آن کربن و سر دیگرش علامه طباطبایی و نصر بودند. شایگان در این سال ها با جدیت تمام به آموزش مبانی سنت اسلامی و فراگیری عرفان ایرانی پرداخت که حاصل آن چند کتاب و چندین مقاله است. از خلال نوشتههایش درمییابیم که او در باره دین، امر قدسی و جایگاه دین در جهان امروز به جد اندیشیده است هر چند اثر مستقلی در باره اسلام منتشر نکرده است.
به باور او نخست باید میان دین و معنویت تمایز قائل شد. هر چند همه ادیان در بطن خود حامل وجهی از معنویتاند، اما از یاد نباید برد که دینها پدیده های تاریخیاند. داریوش شایگان در سال 1982 در پاریس با انتشار کتاب «انقلاب مذهبی چیست؟» به بازبینی کتاب «آسیا در برابر غرب» نیز پرداخت و با توجه به تجربه انقلاب اسلامی به نقد جانانۀ روند تبدیل شدن دین به ایدئولوژی دست زد. به باور شایگان، کنشگران اجتماعی به ویژه روشنفکران که ثمرۀ مدرن شدن جامعه ایران در عصر پهلویها بودند به میدان آمدند و زیر نفوذ ایدئولوژی های مدرن و در صدر آنها مارکسیسم، به مقابله با نظام و تجدد نیمبند جامعه پرداختند.
شایگان در این کتاب نشان میدهد که چگونه مفاهیم مدرنی همچون انقلاب، جمهوریت، تفکیک قوا به دست معماران انقلاب اسلامی تبدیل به اسلحه ای کارساز برای بسیج تودۀ مردم شد و چگونه دو مفهوم متناقض "اسلام" و "انقلاب" در فضای ایران ترکیب نوین انقلاب اسلامی را پدید آورد. هدف رهبران مسلمان انقلاب ایران ، معنوی کردن جهان و ورود دین به عرصه اجتماع و سیاست بود. اما در این روند، به قول شایگان، " اسلام بود که به ایدئولوژی تبدیل شد و پا به میدان تاریخ گذاشت تا با کافرکیشان یعنی با ایدئولوژی های رقیب بجنگد ....اما دین با چنین کاری به دام نیرنگ عقل افتاد. می خواست در برابر غرب بایستد، اما خود غربی شد. می خواست جهان را معنوی کند، خود دنیوی شد، می خواست تاریخ را انکار کند، خود یکسره وارد تاریخ شد. "
مسئله اسلام و جایگاه آن در دنیای معاصر همچنان دغدغۀ اصلی شایگان است و در کتاب تازه خود در دو بخش به "احیا و تجدید حیات ادیان" از سویی و " تحولات امر قدسی" از سوی دیگر می پردازد. به نظر او ما از یکسو با گرایش بنیادگرایی در جهان اسلام روبرو هستیم که تبارشناسی آن را می توان تا ابن حنبل در قرن نهم و ابن تیمیه در قرن چهاردهم پی گیری کرد. هدف بنیاد گرایی بازیابی قانون و شریعت اسلامی و وفاداری به نص قرآن و سنت و احیا شریعت اسلامی در جهان معاصر است. جریان بنیادگرایی در قرن بیستم با نامهایی چون حسن البنا، سید قطب، مودودی و فدائیان اسلام گره خورده است. کوشش این افراد و به طور کلی جنبش بنیادگرایی، تبدیل اسلام به ایدئولوژی مبارزه جو و نبرد با مخالفان دین است که در زبان مسلمانان مبارز ایران، عنوان طاغوت به خود گرفته است. کوششهای جنبشهای بنیادگرا در جهان سنی به تشکیل حکوت نینجامید، اما در جهان شیعی جریان های اسلامی به رهبری آیت الله خمینی انقلاب کردند و موفق به تشکیل حکوت اسلامی و برپایی دین دولتی شدند. به نظر شایگان در روند تبدیل شدن اسلام به دین دولتی ما با چهار نوع جابجایی روبرو هستیم :
1 - جابجایی از معادشناسی(Eschatologie) به تاریخ باوری (Historicisme)که می توان آنرا اسطوره زدائی از زمان (Démythologisation du temps) نامید. با تقدس بخشیدن به انقلاب، نظام جدید مشروعیتاش را نه از وحی و آخرت بلکه از تاریخ میگیرد.
2 - جابجایی از وجه فرهنگی دین به نص دین با رجوع به سلف صالح. نام این جابجایی را شایگان "پاک شدن خاطره جمعی" گذاشته است. دینی که از فرهنگ و تاریخ خود محروم شده مانند همۀ ایدئولوژیها به دین عقیم و بدوی بدل میشود که نمونۀ عالی آن اسلام طالبانی است. بهتر است منتقدان یکجانبهنگر اسلام به این نکته مهم که شایگان مطرح میکند توجه کنند و اسلام سیاسی را با اسلامی که فرهنگ و تاریخی پس پشت خود دارد عوضی نگیرند.
3 - جابجایی از انسان کامل که آرمانِ اسلام معنوی بود به انقلابی های بی باک که یادآور نیهیلیست ها و آنارشیستهای روسی است. این روند را می توان تقدس زدائی از انسان نام نهاد.
4 - سرانجام جابجایی کلامی که ویژگی اصلی آن جایگزینی اسلامِ رحمانی به اسلامِ خشونت طلب است که اوج این برداشت را در تقدیس خشونت از سوی مسلمانان بنیادگرا و یا انقلابی می توان یافت.
شک نیست که تقلیل اسلام به بنیادگرایی خطای فکری بزرگی است که منتقدان ناآگاه اسلام و برخی ناسیونالیستهای باستانگرا میکنند. اگر بنیادگرایی جنبه تاریک و منفی تجدید حیات دین در دنیای معاصر است، اکنون با نوع دیگری از دینداری و بازگشت به معنویت و چند خدایی روبرو هستیم که جنبه تفریحی آن مهم است. گرایش به چنین معنویت گرایی غیر دینی در جوامع مدرن نشان دهندۀ ناتوانی ادیان رسمی برای پاسخگویی به نیازهای انسان امروز است که میخواهد دست به نوعی تفسیر معنوی از هستی بزند.
شایگان و غرب:
بیش از چهل سال است که اندیشیدن به غرب و رابطه ما با آن در مرکز اندیشهورزیهای شایگان قرار دارد. تحول فکری شایگان را در باره غرب می توان چنین صورت بندی کرد:
آسیا در برابر غرب:
در سال 1357 و در آستانه انقلابی که نام انقلاب اسلامی به خود گرفت داریوش شایگان کتاب «آسیا در برابر غرب» را منتشر کرد که اولین اثر او در زمینه بحث های روز بود. این کتاب کمتر خوانده شده و بیشتر نفرین شده است. بنابراین، بجاست که موضوع بررسی انتقادی قرار گیرد. این کتاب هم دوستان بسیار و هم دشمنان بیشمار داشته است و هر کسی از ظن خود یار یا دشمن آن شده است. برخی تنها با دیدن عنوان کتاب گمان کرده اند که شایگان آسیا را در برابر غرب نهاده است و نگران «هویت بر باد رفته» ما ست. عده ای نیز گمان کرده اند که بیماری غرب ستیزی دامنگیر شایگان نیز شده است.
گمان می کنم این کتاب نقش مهمی در کژخوانی آثار شایگان داشته است و بسیاری تنها به عنوان روی جلد این کتاب بسنده کردهاند و از خوانش سنجشگرانۀ این اثر چشم پوشیدهاند. این کتاب که در آستانه انقلاب در ایران منتشر شد، اندیشهورزی در وضعیت تمدن های سنتی و تقدیر تاریخی این تمدنها در برابر سیل بنیانکن مدرنیته است. در این کتاب شایگان کوشیده است در وضعیت کنونی این تمدن ها نیک بنگرد و تلاش های آنان را در برون رفت از گرداب عقب ماندگی که ناشی از جهل مضاعف آنهاست ارزیابی کند. اما نام کتاب عده ای را بدگمان کرده، پنداری که شایگان در صدد احیاء سنت یا بازگشت به آن و انکار تجدد نیم بند عصر پهلویهاست. میگوید: "از کارهای من تعبیرهای گوناگون شده است. بعضی معتقدند که من خشکه مقدس هستم.، ولی خودم نمی دانم که چه هستم. فقط می دانم که در سفرم و هنوز هم به جایی نرسیده ام. از کتاب "آسیا در برابر غرب"، انواع و اقسام قرائت های مختلف شده است، هرکس هر وقت گرفتاری فکری پیدا می کند می رود سراغ این کتاب، شاید هم سرگرمی خوبی است برای نقادان فاضل. لااقل این حُسن را دارد، اما وقتی خودم این کتاب را پس از سال ها می خوانم، می بینم که با خیلی از حرف هایش هنوز موافق هستم. شاید بنده به حد کافی متحول نشده ام" .
در این کتاب شایگان آسیا را در برابر غرب قرار نداده است بلکه کوشیده است تا وضعیت تمدن های سنتی را در برابر امواج کوبنده و نابود کننده مدرنیتۀ غربی بررسی کند. به باور شایگان، جامعه ما در برابر غرب دچار موتاسیون شده است. به عبارتی ما در یک برزخ دائم به سر می بریم و حالت "برزخی ما مرحله گریز و بازنیافتن الوهیت نیست، زیرا خدایان ما در احتضارند و هنوز کاملا نگریخته اند. به عبارت دیگر، ما در دوره فترت یعنی در مرحله "نه هنوز" از هر دو سو هستیم" . به این معنی که نه از جهنم سنت کاملا رهایی یافته ایم و نه به بهشت تجدد یا مدرنیته وارد شده ایم. این وضعیت بینابینی را می توان "نه دیگر" و "نه هنوز" نامید که ما را دچار توهم دوگانه و مضاعف کرده است چرا که " هم توهم این را داریم که پای در رکاب سنتها داریم و هم توهم اینکه جهان مدرن را هضم کرده ایم" . قرار دادن شایگان در کنار شریعتی، نراقی، آل احمد و دیگر غرب ستیزان هم نشانه جهل و ناآگاهی نسبت به اندیشۀ شایگان و کارهای اوست و هم بیانصافی و ناجوانمردی درحق تلاش های فکری او. در همان صفحه نخست کتاب «آسیا در برابر غرب» شایگان می نویسد: " غور چندین ساله ما در ماهیت تفکر غربی که از لحاظ پویایی، تنوع، غنای مطالب و قدرت محسور کننده، پدیده ای تک و استثنایی بر کره خاکی است، ما را به این امر آگاه ساخت که سیر تفکر غربی در جهت بطلان تدریجی جمله معتقداتی بوده است که میراث معنوی تمدن های آسیایی را تشکیل می دهند" . در برابر حملات بسیاری که به این کتاب شده است، شایگان می گوید : "به بسیاری از تزهای این کتاب اعتقاد دارم، منتها شکی نیست که کتاب در مجموع نگاهی نوستالژیک دارد، یا در برخی مقایسه ها اشتباهاتی صورت گرفته است" . پرسش اساسی در وضعیت تمدن های سنتی و غیر غربی با آگاهی از وضعیت این تمدن ها و شناخت تمدن غرب و تحولات آن ممکن است و غفلت از این نکته به توهمی مضاعف می انجامد چرا که " از یک سو می پنداریم که ماهیت تفکر غربی را می شناسیم و مهار می کنیم و از آن میان عناصری را بر می گزینیم که با میراث فرهنگی ما دمساز است، و از سوی دیگر، گمان می کنیم هویت فرهنگی خود را حفظ می کنیم" . نتیجه چنین وضعی، بیگانگی از خود و غرب زدگی (این مفهوم را به معنای فردیدی و آلاحمدی آن نگیرید!) است که دو روی یک سکه اند.
فصل پایانی این کتاب زیر عنوان "تاریک اندیشی جدید" را می توان آغاز فصل تازه ای در سیر تفکر شایگان دانست که در دوره زندگانیاش در پاریس آن را به سرانجام میرساند. در این دوره است که با توجه به تجربه انقلاب اسلامی و به میدان آمدن اسلام همچون ایدئولوژی سیاسی به نقد سیاسی کردن دین می پردازد. از حق نباید گذشت که او نخستین کسی است که این کار را به گونهای روشمند و موشکافانه انجام داده است. او شعارها و جار و جنجال ها و غرب ستیزی و غرب گرایی و سر فربردن در سنت و یا پناه بردن نا آگاهانه به غرب را کارساز نمیداند چرا که "گفتن اینکه ما چنین بودیم و چنان هستیم و تفکر فلسفی ما اشراقی بوده است و غرب مهد شیطان است و تکنولوژی نیز بلای آسمانی، نه حکمت اشراق را احیاء می کند و نه ما را از چنگ تکنولوژی رها. پرداختن به امری که در کنه با آنها آشنا نیستیم و ایجاد فضایی که درک را به هوای دل تنزل دهد و تحقیق را به تعصب، جز اینکه موجب "تاریک اندیشی" جدیدی باشد، دردی را درمان نخواهد کرد" .
آسیا در غرب :
رویدادهای طوفانزایی که به پیروزی انقلاب ایران انجامید، روشنفکران و برخی فرهیختگان را به تبعیدی اجباری و یا خودخواسته کشاند. در این میان، داریوش شایگان به دلیل آموزش در فضای فکری و فرهنگی فرانسه و آشنایی با فرهنگ و زبان این کشور برآن شد تا فعالیتهای فکریاش را در این کشور و به زبان فرانسه دنبال کند. حاصل بیست سال زندگی در کشور فرانسه انتشار چندین کتاب و ترجمه برخی از آثار خودش به این زبان است. از میان این کتاب ها کتابهای "انقلاب مذهبی چیست؟" و "نگاه شکسته" بیش از همه مربوط به ما، مسئله تمدن غربی و غرب شناسی است و از این نظر اهمیت خاص دارند. بخشی از کتاب «انقلاب مذهبی چیست»، چنان که گفتیم، حاصل بازاندیشی شایگان و نگاه دوبارۀ او در مضمون کتاب «آسیا در برابر غرب» در پرتو تجربه انقلابی بنیادبرانداز بود که بسیاری از باورهای نویسندگان، روشنفکران و کنشگران سیاسی را زیر و رو کرد. این کتاب در سال 1982 یعنی سه سال پس از انقلاب به چاپ رسید. شایگان می گوید: در این کتاب "مسئله ابزاری شدن دین را مطرح کردم. در این اثر، به این نکته اشاره میکنم که چگونه دینی که از حوزه خود و دنیای اساطیری و تمثیلی خویش خارج شده و وارد تاریخ و بستر تاریخی می شود، ناگزیر رنگ ایدئولوژیک به خود می گیرد و چون ایدئولوژیک می شود، به مخا صمه با ایدئولوژی های موجود دیگر می پردازد" .
به نظر می رسد تکان های شدید و زمین لرزه ای که انقلاب اسلامی در ذهنیت بسیاری از روشنفکران و نویسندگان ایجاد کرد، شایگان را نیز به بازبینی دیدگاههای خویش در کتاب «آسیا در برابر غرب» واداشت . او در این کتاب همچنان بر اصل جهل مضاعف ما نسبت به غرب پافشاری میکند و تلاش کشورهایی را که از گردونه تمدن غربی بیرون ماندهاند، برای دور زدن تمدن و تجدد غربی تلاشی ناکام ارزیابی می کند. مهمترین بخش این کتاب فصل پنجم آن است که عنوان "ایدئولوژیک کردن سنت" نام دارد . در این فصل شایگان می کوشد تا با تکیه بر نوشته های گابل و رودنسون و وام گیری از تعریف این دو از ایدئولوژی به نقد روند ایدئولوژیک کردن دین در فضای ایران پس انقلاب بپردازد.
اگر «انقلاب مذهبی چیست؟» آغاز درنگ فکری اوست برای یافتن راه حلی برای کشورهایی که گمان می کنند با انقلاب و با توسل به دین و ایدئولوژی دینی می توانند از وضعیت رقت بار خود رها شوند، کتاب نگاه شکسته را می توان اوج تفکر شایگان در مرحله دوم زندگانی اش در بارۀ ما و دیگر تمدنهای سنتی و رابطۀ آنها با غرب دانست. اگر چه شایگان در مقدمه کتاب گفت و گو با غرب را تنها راه ممکن می داند اما " بقیه کتاب با تحلیلی قوی نشان می دهد که تجدد و بینش سنتی، به عنوان دو برداشت کیفی و یکسره ناهمگون از جهان، کلیت بسته ای هستند که به دلیل نداشتن زبان و مفاهیم مشترک هیچگونه داد و ستد فرهنگی میانشان ممکن نیست و درست به دلیل ناهمخوانی ساختارهای بینشی شان، هرگونه ارتباط میان آنها زاینده سلسله ای از بدفهمی هاست" .
در سالهای 80 میلادی شایگان تنها راه چارۀ تمدنهای سنتی را کوشش در جهت پیوستن به تمدن جهانگیر غربی می داند و با استفاده از مفهوم «روکش کاری» تلاش روشنفکران را برای چسباندن مفاهیم تازه بر زمینه سنتی و یا مفاهیم سنتی بر زمینه مدرن ناکام ارزیابی می کند. حاصل این تلاش سترون یا کوشش بیحاصل، دو شکل غربی کردن و اسلامی کردن است که هر دو آنها صورت ناقصی از غرب و اسلام هستند.
در همین کتاب با استفاده از مفهوم غیبت در تاریخ و یا تعطیلات در تاریخ نشان می دهد که ما در جشن و سرور تجدد غربیان شرکت نکردهایم و زمانی که آنان در حال ساختن دنیای مدرن بودند ما به تماشای بناها و یادمان های خود ایستاده بودیم.
آسیا در کنار غرب:
سیر در آفاق و انفس، شایگان را به نوعی فروتنی فکری و کنارگذاشتن رویای حل و هضم فرهنگ های سنتی و دینی در درون تمدن و فرهنگ غربی کشاند. او در کتاب هویت چهل تکه و کتاب تازه خود با پیش کشیدن مفهوم "تمدن سیاره ای" میکوشد تا جایگاهی برای مردمان تمدن های سنتی در دنیای کنونی پیدا کند. به نظر می رسد که شایگان کم کم به این باور رسیده است که ما به پایان تعطیلات خود نزدیک میشویم و تصمیم گرفتهایم پس از این تعطیلی دراز که بیش از چهار قرن به طول انجامیده است پا به دنیای مدرن بگذاریم. اگر در گذشته «آسیا در برابر غرب» بود و یا در کتاب «نگاه شکسته» ما ایرانیان دچار روان پارگی فرهنگی بودیم و کوششهامان نتیجه ای جز اسلامی کردن جامعه و یا غربی کردن ناآگاهانه نبود، اکنون به نظر می رسد شایگان در کتاب تازه خود با ساختن مفهوم «تمدن سیاره ای» یا به وام گرفتن آن می کوشد تا نشان دهد که امروز روند جهانی شدن مرزها را از میان برداشته و حضور تمدن های سنتی در دنیای معاصر ناگزیر و در آمدن آنها از جهان بستۀ خود امکانپذیر شده است. این مفهوم کوششی است برای نشان دادن ضرورت حضور در جهان امروز و قبول ارزش های جهانروایی که در درون تمدن و فرهنگ غرب شکل گرفته اند اما اکنون استفاده از آنها برای همه تمدنها ممکن شده است. به قول شایگان، امروز ارزش هایی چون دموکراسی، حقوق بشر نه کالاهای زینتی بلکه ضرورتی حیاتی برای جامعههای غیر غربی اند. امروز مسئلۀ اساسی اندیشهگران، اندیشیدن به تفاوت ها و تمایزهای فرهنگی در درون غرب از سویی، و میان غرب و دیگر کشورها از سوی دیگر است، و سرانجام، اندیشیدن به این تفاوتها و تمایزها میان اسلام و فرهنگ غرب است. امروز برای شایگان پرسشهایی چون "آیا فلسفیدن در جایی جز غرب ممکن است؟" یا "چگونه می توان در باره هنر بیرون از جهان غرب اندیشید؟" پرسشهایی بنیادی است. درواقع، مشغله ذهنی انسان امروز در برابر سرنوشت تمدن ها و فرهنگ های غیر غربی یافتن پاسخ به مسئله ارزش های جهانگیر و وجه جهانی و بی مرزی این ارزش هاست. منظور از ارزشهای جهانروا، ارزش هایی هستند که فراتر از مرزها، تقسیمات قومی، خواست های ملی و گسست های تاریخی چیرگی یافتهاند. البته شایگان این را نیز می پذیرد که می توان در برابر این ارزش ها ایستاد و به هویت های قومی و ملی چسبید یا به این و آن امامزاده دخیل بست. اما نمی توان از کنار این ارزش ها ساده و آرام گذشت. کشورهایی که گمان می کنند با توسل به دین و یا ارزش های قومی و یا ایدئولوژی های سیاسی می توانند راه تازه ای برای بشریت عرضه کنند در عمل ناکام ماندهاند و شکست خورده اند. خواسته های هویتی در جهان امروز پوششی برای نفی ارزش های جهانروا هستند. این هویت ها هر نقابی بر چهره داشته باشند نوعی جستجوی بیهوده در جهت یافتن معصومیت آغازین بشریتاند.
اگر چیرگی ارزش های جهانروای غربی را بپذیریم ناگزیر این پرسش مطرح میشود که با این ارزش ها چه کنیم؟ پاسخ به چنین پرسشی را که گریبانگیر روشنفکران ما از صد سال پیش تا کنون بوده است تنها با نوعی رابطه دیالوژیک (گفت و شنودی) با این ارزش ها میتوان یافت. برقراری چنین رابطه ای ما را از افتادن در دام انحصار گرایی و کین توزی بر کنار می دارد.
امروز با توجه به پیشرفت فناوری و گسترش ابزار های مجازی رابطه ما با دنیای مدرن تغییر کرده است. سر فروبردن در سنت، چشم بستن به آنچه در دنیای کنونی میگذرد، کوشش برای احیای سنت، هیچیک توان ایستادن در برابر ساختارهای ذهنی و عینی دنیای کنونی را ندارد. دیگر نمی توان به گذشتگان پناه برد و با توسل به آنان با دنیای مدرن درافتاد. نمی توان عقاید امروزی و رفتار دیروزی داشت. به قو ل پاز (در اشاره به روشنفکران آمریکای لاتینی) "عقاید امروزی اند اما رفتارها دیروزی. پیشینیان دست به دامن توماس قدیس میشدند اما امروزیان به مارکس سوگند می خورند. با این حال برای هر دو گروه، عقل سلاحی است در خدمت حقیقت " .
در یکی از مقالات این کتاب شایگان به بررسی پدیده فردید و فردیدزدگی زیر عنوان "هایدگر در ایران" می پردازد. شایگان که در کتاب «انقلاب مذهبی چیست؟» از نزدیکیاش به حلقه هایدگریان مسلمان سخن گفته بود، در این مقاله تازه نشان میدهد که این جریان نه تنها پس از انقلاب از میان نرفت بلکه در شکل های تازه ای بازتولید شد. رهبر جریان هایدگریهای مسلمان کسی جز احمد فردید نبود. شایگان تعریف می کند که در دوران قبل از انقلاب حلقه هایدگری های مسلمان در منزل امیرحسین جهانبگلو گرد میآمدند و به دلیل نقش محوری فردید نام فردیدیه به خود گرفته بودند. او می گوید که خاطره اش از این نشست ها درگیریهای لفظی بود و اضافه میکند: به هر حال این گردهمآییها هم به غنای ما می افزود و هم به افسردگیمان. آنچه باعث شیفتگی فردید نسبت به هایدگر شده بود نظریه استاد آلمانی در باره پایان متافیزیک بود و اینکه تنها خدا قادر به نجات ماست.
پس از انقلاب، فردید سرنوشت تازه ای یافت. او که شم فرصت طلبانه داشت در وضعیت تازه تبدیل به انقلابی شد. شاید آن الوهیت و معنویت را که در پیاش بود در سیمای رهبر معنوی و دینی انقلاب مییافت. در فضای پس از انقلاب فردید تبدیل به پیامبر تازه و چهره فره مند برای نسل تازه ای از جوانان شد. شایگان به یاد می آورد که چگونه فردید در نخستین سخنرانی عمومی خود در دانشگاه تهران به انتقاد از غرب پرداخت و مدعی شد که حقوق بشر و دیگر دست آوردهای عصر روشنگری حجاب و پوششی است که نفس اماره بر نفس مطمئنه میگسترد. و این آخرین باری بوده که شایگان از نزدیک شاهد سخن گفتن فردید بوده است.
باری، عصر مردان بزرگ پایان یافته است و ما در قرن بیست و یکم با نوع تازهای از انسان روبرو هستیم که نه شبیه غول های بزرگ گذشته است و نه شباهت به عارفان بزرگ تاریخ و فرهنگ ما دارد. شایگان این انسان تازه را سرهم بند کن Bricoleur)) مینامد.
مسیر زندگانی شایگان، تجربه وجودیاش و کوششهای فکریاش را برای فهم جهان ما می توان همچون آینه ای در برابر خود گذاشت و در آن نگریست و بدینسان، گامی در جهت فهم تحولات فکری جامعه روشنفکری ایران از سالهای پیش از انقلاب تاکنون برداشت. اگر چه او به سبب فرانسه نویسی و دلبستگیاش به سنت عرفانی یا حشر و نشر با محیط های سنتی و نقد ایدئولوژی های مدرن نقش تعیینکننده در سرنوشت روشنفکری ایران نداشته است اما در دودهۀ گذشته، نوشته های او و مفهوم سازی هایش دریچه تازه ای گشوده است تا ایرانیان کمی بهتر و عمیقتر به مشکلات فکری خود بیندیشند و از کپیبرداری و تکرار حرفهای متفکران غربی دست بردارند.
حاصل بیش از چهل سال تامل، تفکر و اندیشیدن در باره موضوعهای پیچیدۀ فلسفی، کلامی، دینی، جامعهشناختی و به طور کلی میوۀ تلاش فکری او امروز پیش روی ماست. این نوشته را با نقل قولی از خود او که نشانی از فروتنی اوست به پایان می برم.
"وقتی امروز به گذشته و کتاب هایی که از چهل سال پیش تا کنون نوشته ام نگاه می کنم با تعجب در مییابم که دو نوع شناخت و به بیان دیگر دونوع تفسیر را مطرح کرده ام. با استفاده ازاصطلاح شناسی ریکور می توان گفت که کار من از یکسو نوعی هرمنوتیک بسط یابنده یا گسترنده (amplifiante) است و از سوی دیگر نوعی هرمنوتیک فروکاهنده (réductrice). گمان نمی کنم قصد خاصی در این کار داشته ام چرا که بی شک این دوگرایش متضاد در درون من وجود داشته است. به بیان دیگر، من نیز گرفتار روان پارگی بوده ام بی آنکه آگاهی درستی از آن داشته باشم".
مشخصات کتاب شایگان
Daryush Shayegan, La conscience métisse, Albin Michel, 2012
iran#
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر