دوشنبه، آبان ۲۲، ۱۳۹۱

مادر حشمت الله طبرزدی: مسوولان تا دیر نشده تجدیدنظر کنند

تاریخ انتشار: ۲۲ آبان ۱۳۹۱, ساعت ۱۱:۲۳ قبل از ظهر
مادر حشمت الله طبرزدی: مسوولان تا دیر نشده تجدیدنظر کنند
http://www.rahesabz.net/story/61675/

 جرس: هفته گذشته برای چندمین بار متوالی با درخواست مرخصی مهندس حشمت الله طبرزدی به دلیل نامه نگاری به رهبری مخالفت شد. این در حالی است که این زندانی سیاسی در سن پنجاه و چهار سالگی از ۷ دیماه ۱۳۸۸ در زندان بسر می برد و علی رغم گذراندن نیمی از دوران محکومیت خود تاکنون نتوانسته است از حق مرخصی استفاده کند.

مهندس حشمت الله طبرزدی، دبیرکل جبهه دمکراتیک ایران و سخنگوی شورای همبستگی برای حقوق بشر و دمکراسی در ایران است که پس از بازداشت در تظاهرات عاشورای سال ۸۸ در دادگاهی غیرعلنی و بدون حضور هیئت منصفه به هشت سال حبس محکوم شد و هم اکنون در زندان رجایی شهر کرج بسر می برد.
 وی مدیر مسئول نشریات گوناگونی از جمله هفته نامه پیام دانشجو بود که در سال‌های میانه دهه هفتاد مطالبی را پیرامون فساد اقتصادی و سیاسی در بدنه جمهوری اسلامی منتشر ساخت و پس از چند نوبت توقیف، لغو امتیاز شد.
 متن گفت و گوی "جرس" با سکینه زیبایی، مادر حشمت الله طبرزدی را با هم می خوانیم:

خانم زیبایی این چندمین بار است که با درخواست مرخصی فرزندتان مخالفت می شود؟
 الان نزدیک به چهار سال است که حشمت حتی یکروز هم به مرخصی نیامده است. بارها و بارها خانواده و خود حشمت از داخل زندان درخواست داده اند اما هیچ پاسخی نمی دهند. حساسیت روی بچه ام زیاد است. می گویند که چرا می نویسد؟ (منظورشان نامه و بیانیه است)

الان چه مدت است که آقای طبرزدی را ملاقات نکرده اید؟
 الان حدود دو، سه ماهی می شود که نتوانستم حشمت را ببینم.

چرا دو سه ماه، مگر ملاقات ها دو هفته یکبار نیست؟
خب، یک پیرزن هشتاد ساله هستم که در یک گوشه گلپایگان مریض احوال افتاده ام. بچه ها من را از گلپایگان به تهران می آورند و با ویلچر به ملاقات پسرم در زندان می روم. همین سه ماه یکبار هم برایم خیلی سخت است اما دلم تنگ حشمت می شود و طاقت نمی آورم. به هر سختی که هست همراه بچه ها به تهران می آیم تا به کمک بچه ها به زندان رجایی شهر بروم و حشمت را ببینیم.

آیا مشکلاتتان را به مسئولان گفته اید؟
 مادر من! کدام مسئول؟ اصلا کسی خودش را مسئول نمی داند. از این گوشه، دستم به کدام مسئول می رسد؟ چند بار زنگ زدم دفتر رهبری می گویند که در پنج دقیقه زود حرفهایت را بگو. آخر مگر این زندگی پر درد و رنج من در پنج دقیقه خلاصه می شود. باز اگر یک مرخصی هم به بچه ام می دادند دلم آرام می گرفت.

در آخرین ملاقات از نظر روحی و جسمی حالشان چطور است؟
از نظر جسمی حالش خوب نیست قلبش ناراحتی دارد اما روحیه اش عالی است. مدام قرآن می خواند و مشغول نوشتن کتاب است.
 
آقای طبرزدی در رژیم شاه هم زندانی شده بودند. اینطور نیست؟

 در رژیم شاه هم بچه هایم در زندان بودند و شکنجه می شدند. ساواک پسرهایم را می گرفت و به زندان می انداخت، دست و سرشان را می شکستند و حالا در این رژیم که بدتر... مادر دردهایی دارم که نمی توانم بگویم؛ یعنی از کدامشان برایت بگویم.


از چیزی که بیشتر از همه شما را آزار می دهد بگویید؟
 ما انقلابی بودیم و هنوز هم هستیم و هر چه هم سختی بکشیم برای کشور و اسلام است. از این نظر ناراحتی هم نداریم اما حرف من این است که اینها می گویند که حشمت برای نظام خطرناک است و آبروی نظام را می برد. آبروی نظام را برده، چون افشاگری کرده است و توی روزنامه اش از فسادهای مالی می نوشته است؛ و گرنه دزد که آبرو ندارد و حشمت با این سابقه انقلابی که ضد مملکت و اسلام نیست. هنوز یادم نمی رود که پانزده سال پیش آمدند و تمام دنده هایش را شکستند. حشمت نه اسلحه داشت نه چیزی، فقط یک قلم در دستش بود و می نوشت... دوباره بعد از سال 88 هم او را زندان بردند و تا الان در آنجاست.

شما از خانواده شهدا هستید آیا این روزها را تصور می کردید؟
 ما آن زمان ساکن آبادان بودیم. مردهامان در خط مقدم جبهه می جنگیدند و خود من و عروس هایم هم پشت جبهه کلتف مولوتف درست می کردیم. دو تا از پسرهایم در جبهه شهید شدند. حتی تیمور شهیدم بچه اش تازه بدنیا آمده بود. به او گفتم الان جبهه نرو. گفت مادر از بچه بگذر، خرمشهر دارد سقوط می کند من باید بروم جبهه... آبادان خیلی خطرناک شده بود. من را آوردند گذاشتند گلپایگان و خودشان رفتند جبهه. اول یکی از پسرهام شهید شد و بعد از آزادی خرمشهر پسر دیگرم شهید شد. در همین گلپایگان دفنشان کردند. الان هم پایبست این دو قبر شهیدم هستم و نمی توانم بروم تهران زندگی کنم. خب، حالا به ما می گویند شما هیچکاره اید. کسانیکه اصلا آن موقع نبودند حالا بالا نشسته اند و جواب ما را هم نمی دهند. ما هم جز صبر و توکل بخدا کاری نمی توانیم انجام دهیم...

هر صحبتی دارید از این تریبون به مسئولان بگویید؟
 خدا می داند اینها که گفتم فقط درد دلم بود. نه ضد کشور هستم نه ضد کسی. ما زحمت این آب و خاک را خیلی کشیدیم. در زمان جنگ همه اعضای خانواده می جنگیدیم. بعد از جنگ هم بچه هایم درس خوانند و دکتر شدند و الان در هر گوشه ای از این مملکت در حال خدمت به مردم هستند. حشمت هم با چه زحمتی مهندسی خواند اما حالا اینطور پاداشش را می دهند.
فقط بخدا پناه می برم و صبح تا شب می گویم، خدایا به داد ما برس. خدا هم خودش می داند چطور جواب ظالم را بدهد، خدا خودش رسوا و سرنگونشان می کند. اینها هنوز نمی دانند از کجا می خورند. هیچ کس به هیچکس نیست. تمام سرمایه دارها، گروه گروه شده اند و هر کدام هم یک تصمیم می گیرند. یک گروهشان هم می گویند زندانی ها را بزنید و بکشید و آزار کنید، اما هیچکس نمی پرسد، مگر این زندانی ها گناهشان چیست؟ امیدوارم تا دیر نشده است، آنهایی که دلشان برای انقلاب و کشور می سوزد یک تجدیدنظری کنند و دوباره پرونده زندانی های سیاسی را بخوانند و ببینند که چقدر برای حفظ انقلاب و کشور زحمت کشیدند.

گفتگو: مژگان مدرس علوم

iran#

بايگانی وبلاگ