اسلام و گلوباليسم- ويرايش دوم تقديم به شاهين نجفی
سام قندچی
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/695-IslamGlobalization.htm
متن انگليسی English Version
http://www.ghandchi.com/695-IslamGlobalizationEng.htm
پيشگفتار ارديبهشت 1391
اگر در ماقبل تاريخ مذاهبی بودند که قربانی کردن انسان را توجيه می کردند، و اگر در قرون وسطی، مذاهبی بودند که زنده سوزاندن بخاطر کفرگويی را شايسته بشر تلقی می کردند، در قرن 21، مذهب *سازمان يافته* اسلامگرايی، مخالفين خود را با *فتوای* رهبرانی نظير مکارم شيرازی، صافی گلپايگانی و فاضل لنکرانی، به ارتداد محکوم می کند و فرقه های اسلامگرا اين دستورات برای ارتکاب جنايت را به دليل توهين به پيغمبر و معبودهايشان، به عمل در می آوردند.
دنيا بايستی به اين ديدگاهی که نقطه نظرات جنايتکارانه مذهب *متشکل* اسلامگرايی را امری خصوصی می بيند، پايان دهد، همانگونه که نقطه نظرات سياسی *متشکل* نازيسم را بعنوان امری خصوصی قلمداد نمیکند. هيچکس آتش زدن در کورههای آدمسوزی را امر خصوصی معتقدين نازی تصور نمیکند. دنيا نياز به فاجعه مرکز تجارت نيويورک ديگر، سلمان رشدی ديگر، تسليمه نسرين ديگر، و اکنون شاهين نجفی ندارد تا ببيند اين تشکيلاتها، فرقههای جنايتکار هستند، و مذهبی بودن يا نبودنشان فرقی در اين واقعيت بوجود نمیآورد.
اگر امروز مذهب متشکلی در دنيا بود که قربانی کردن دختر باکره را بعنوان يکی از شعائر مذهبی اش جائز میدانست، به آن انديشه بمثابه يک نظريه عجيب خصوصی اعتقاد مذهبی نگريسته نمیشد، بلکه به آن مذهب بعنوان يک سازمان جنايتکار نگريسته ميشد، نه چندان متفاوت از مافيا، و با چنين سازمانی نيروهای پليس بمثابه يک *تشکيلات* جنايتکار برخورد میکردند، و رهبرانش که دستور چنين اعمال جنايتکارانهای را بدهند به زندان ميافتادند و در صورت قربانی کردن، اينگونه اعمال آن ها نيز بر طبق قانون مجازات شده، و بعنوان آزادی مذهب تلقی نمیشد.
اسلام و گلوباليسم
ماجرای کارتون های نشريه دانمارکی (1) و غضب اسلامی درباره آنها چيز تازه ای نيست. از گروگان گيری در سفارت آمريکا در تهران تا ماجرای سلمان رشدی (2) و ترورهای مخالفين جمهوری اسلامی در اروپا تا يازدهم سپتامبر در آمريکا و گروگانگيری ها و سربريدن ها در عراق؛ مردم ايران و ساير نقاط جهان از زمان انقلاب اسلامی ايران (3) تاکنون، هر از چندگاهی، شاهد زبانه کشيدن آتش غضب اسلامی بوده اند، و هميشه هم ادعای رهبران اسلامگرا اين است که همه اين ها مقابله با ظلمی است که بر اسلام ميرود، يا به عبارت ساده تر تبعيض هائی است که بر مسلمانان رفته و ميرود.
مسأله فقط اسلامگرائی افراطی نيست. آيا دليل واقعی اين ماجرا ها تبعيضات عليه مسلمانان است؟ بنظر من نه. دليل همه اين اعمال را شخص آيت الله خمينی بهتر از هر کسی بارها در سخنانش تکرار کرد، و آنهم اينکه از نظر رهبران اسلامگرا *اسلام در خطر است* و آنان از اين موضوع هراسناکند و لازم ميدانند که قدرت اسلام را مرتباً ثابت کنند. در گذشته هم توضيح دادم (4) که همه اعمال بالا توسط اسلامگرايان يادآور قربانی کردن انسانهای بی گناه توسط کاهنان آزتک در اواخر آن تمدن کهن قاره آمريکا است، که با هدف نشان دادن بقای *قدرت* آن آئين و ايجاد رعب و وحشت در کسانی بود که ممکن بود تصور پايان آن به ذهن شان خطور کند.
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/1/16/Mendoza_HumanSacrifice.jpg/200px-Mendoza_HumanSacrifice.jpg
آيا اسلام در خطر است؟ پاسخ هم نه و هم آری است. آيا مانند زمانی که بسياری از روشنفکران جهان از هر مذهبی رويگردان شده و کمونيست و لامذهب شده بودند يا به قول رهبران اسلامی بی خدا شده بودند، امروز اسلام با چنين شرايطی روبروست؟ بنظرمن نه. در واقع امروز مسأله رويگردانی روشنفکران از مذهب بطور کلی، و اسلام بطور اخص، اصلاً موضوع خيلی پراهميتی در دنيا نيست. اما در عين حال پاسخ آری است، يعنی خطری اسلام را تهديد ميکند، هرچند اساساً از سوی روشنفکران نيست، و در کل جامعه است، با اين تذکر که در عين حال فقط خطر برای اسلام نيست، بلکه منفعت هم هست، که رهبران اسلامگرا فراموش ميکنند همانطور که توضيح خواهم داد.
يعنی اگر در زمانی اسلامگرايان از امثال احمد کسروی (5) در ايران احساس خطر ميکردند، و فتوای قتل آنها را صادر ميکردند، ديگر امروز آنچه از نظر خطر برای اسلام مطرح است، از سوی مردم عادی است، که يک مذهب را ترک ميکنند، و گرايش معنوی ديگری را ميپذيرند، و لزوماً ترک مذهب هم نميکنند، و بی خدا هم نميشوند، مثلاً مسلمانی مسيحی ميشود، يا يکی ديگرنظير توماس جفرسون دئيست ميشود، به اين معنی که به خدا اعتقاد دارد، ولی از هيچ مذهب معينی پيروی نمیکند، يا يکی زردشتی ميشود، و يا مسيحی ای به پذيرش هندوئيسم يا بودائيسم ميرسد، يهودی ای به مسيحيت ملحق ميشود، مسلمانی به بهائيت ميپيوندد، و يا مسيحيای به اسلام ايمان ميآورد.
يعنی سياليت مذهبی و ايدئولوژيک در ميان مردم مختص مسلمانان امروز نيست، هرچند اسلام در اين مورد حساستر است، و دليلش را هم بسياری پژوهشگران توضيح دادهاند، يعنی اسلام تجربه رفرم مذهبی را که در مسيحيت طی چند قرن تجربه کرده، نداشته است!
به نطر من جغرافيای مذاهب در جهان در حال دگرگونی کامل است و نظير دوران بخبندانهای کره زمين، اين تحول بنيادی سيمای معنوی کره زمين و ساکنانش را سريعاً در حال تغيير دادن است. علت اصلی اين تغيير هم رشد گلوباليسم در جهان است. اگر دقت کنيم مذاهب اصلی جهان در مناطق معين دنيا بشکل جغرافيائی از هم جدا ميشوند و علت اين امر هم اين است که اين مذاهب اصلی در عصر کشاورزی جامعه بشر تکامل يافتند، و با پايان جامعه کشاورزی يعنی اواخر قرون وسطی ديگر جهان را بين خود تقسيم کرده بودند. حتی جمعيتهای کوچک مذهبی-قومی نظير ارامنه جلفای اصفهان که به دليل اقتصادی از ارمنستان به آنجا توسط شاه عباس کوچ داده شدند، در يک محل جغرافيائی معين زندگی ميکنند.
نقل و انتقال های مردم متعلق به مذاهب مختلف در جامعه فراصنعتی شکل ديگری دارد و امروز يک مسلمان ايرانی يا يک ژاپنی بودائی در يک نقطه آمريکا، ممکن است در ميان صدها خانواده مسيحی زندگی کند، و بهجز اقوامی مانند چينيها در آمريکا، اکثر اقوام بدنبال ايجاد محلههای جغرافيائی معين از مهاجرين هم تبار خود در نقاط مختلف دنيا نيستند، و در نتيجه با وجود کوششهای مسلمانان و بودائیها و هندوهای مهاجر در ايجاد مسجد و معبد و حتی کوشش برای جلب مردم بومی نقاطی که به آنجا مهاجرت کردهاند، باز هم شاهد سياليت مذهب و معنويت هستيم، و با آنکه اين مذاهب خود پيروان جديدی در سرزمينهای تازه برای خود بدست ميآورند، اما هنوز روی ديگر همين سکه که خروج کودکانشان و ديگر همراهانشان به مذاهب و انديشههای ديگر در اين محيط پلوراليستی است، برايشان براحتی قابل قبول نيست!
در واقع در دوران عصر صنعتی، اساساً دولتهای ملی شکل گرفتند، که محورشان اقوام اصلی ساکن نقاط معين جغرافيائی جهان بودند، و بالطبع ترکيب مذهبی مناطق مختلف گيتی تغيير چندانی نکرد، هر چند معتقدين به يک مذهب در عصر مدرن ممکن بود بين دولتهای ملی متعددی تقسيم شوند.
به اين صورت در عصر مدرن صنعتی همگونی مذهبی جغرافيائی جوامع، تقويت هم شد، و در مناطقی هم نظير آمريکا شکل گيری دولت ملی مدرن همزمان با به اوج رسيدن مذهب پروتستانيسم در اين ناحيه از جهان شد، منطقهای که حتی سابقه ماقبل صنعتی مسيحيت در خود نداشت. اما وضعيت در عصر فراصنعتی ديگرگونه است، و با رشد گلوباليسم، ترکيب قومی مناطق مختلف جهان شديداً در حال امتزاج اقوام و پيشينه های مذهبی مختلفی است، که قبلاً ساکن در نقاط جغرافيائی گوناگون بودهاند.
اگر در گذشته استثنائاتی نظير آوردن برده از آفريقا به آمريکا باعث بوجود آمدن ترکيبهای قومی در نقاطی نظير ايالات جنوبی آمريکا شد، و تازه بيشتر هم بصورت محلههای معين در داخل شهرها و مزارع بود، امروز حرکت انسانهای متعلق به اقوام و مذاهب مختلف به نقاط مختلف جهان، بسيار فردی انجام ميشود، و اشکال حرکت جمعی مهاجرت به نقطه جغرافيائی تازهای، نظير اوائل تاريخ آمريکا، واقعيت امروز نيست، آنگونه که مثلاً جمعيت بزرگی از پروتستانهای آلمان به کشتی مينشستند، و به منطقه جغرافيائی معينی مثلاً در تکزاس آمريکا مهاجرت ميکردند.
به عبارت ديگر گلوباليسم با خود رشد سياليت مذهبی و قومی را به ارمغان آورده است و حتی امتزاج اقوام و پيروان مذاهب مختلف در درون مرزهای ملی را افزايش داده است.
در نتيجه بيش از آنکه تبعيضهای مذهبی و قومی در ميان ساکنين جديد مسأله باشد، نگرانی رهبران مذهبی و قومی از در خطر ديدن موجوديت مذهب و قوم خود است، که علت بسياری از تنشهای موجود است، و در نتيجه حل مسأله فقط در رفع تبعيض نسبت به مسلمانان نيست، و بايستی تأکيد برروی قبول اين اصل توسط رهبران مذهبی باشد، که در آينده بسياری از آنها که مسلمان زاده شدهاند مذهب خود را عوض خواهند کرد، و نه لزوماً بخاطر دشمنی ورزيدن با اسلام، همانگونه که بسياری ديگر هم از مذاهب ديگر بريده و به اسلام خواهند گرويد، که لزوماً بخاطر دشمنی با مذهب قبلی شان نيست. اين تحول ناشی از خصلت امتزاج گلوبال مردم مختلف با پيشينه های مذهبی گوناگون است.
آنهائی هم که تصور ميکنند دليل خروج مسلمانان از اسلام سکولاريسم است، و با سکولاريسم دشمنی ميورزند، سخت در اشتباهند. اتفاقاً در ايران اسلامی در دو دهه گذشته، تعداد بيشتری مذهب اسلام را ترک کردهاند، تا در ترکيه سکولار. مسأله همانطور که اشاره کردم به کل تغيير ساختاری جهان بستگی دارد و اينکه ما در جهانی زندگی ميکنيم که وسائل ارتباط جمعی اين را ممکن کردهاند که کسی در يک نقطه جهان بنشيند و با ديگرانی از مذاهب و انديشههای گوناگون در فضای اطلاعاتی چه از طريق راديو، تلويزيون و چه کامپيوتر مرتبط باشد.
اين واقعيت دنيای گلوبال آينده است و قوانين ارتداد را که بسياری از اسلامگرايان برای ايجاد وحشت از تغييرات دنيای فراصنعتی و در نفی اين سياليت، تشديد ميکنند، ميبايست توسط رهبران اسلامی باطل اعلام شوند، وگرنه اين واقعيت سياليت معنوی گلوبال، از يکسو با تغيير تمايلات معنوی مسلمان زادگان، آنها را به اختفای احساسات مذهبی واقعيشان خواهد کشيد، و از سوی ديگر باعث افزايش رشد تنفر ميان مسلمانان و پيروان مذاهب ديگر خواهد شد.
آنچه در پايان ميخواهم تأکيد کنم اين است که تحول گلوبالی که ذکر ميکنم چند قرن طول نخواهد کشيد. طبق ارزيابی آينده نگر معروف ری کورزويل در کتاب جديدش بنام يکتائی انفصالی که قبلاً درباره اش نوشتم (6) بشريت در قرن بيست و يکم معادل 20000 سال خواهد بود. يعنی در عرض 100 سال در قرن کنونی که ما هستيم، معادل 10 برابر همه تحول دوهزار سال تاريخ مذاهب اصلی گذشته، دنيا بجلو خواهد رفت. اين موضوع درباره همه عقايد و افکار مطرح است، چه معنوی و چه عرصه های ديگر زندگی بشر.
مثلاً در عرصه سياست، فاصله ما از زمان مصدق، به اندازه فاصله مصدق از زمان کورش است. اين معنای حرکت با شتاب تصاعد هندسی در جامعه بشريت است، و تحول جاری به اينگونه بايستی در دنيای گلوبال امروز درک شود، که معنای *گذشته* اساساً عوض شده است. اگر دوران درشکه و ايحاد راههای مال رو چندين قرن طول کشيد تا در اقصی نقاط دنيا گسترش يابد، برای توسعه اتومبيل و ايجاد جاده ها در دنيا صد سال هم زياد بود، و برای کامپيوتر و همه جاگير شدن اينترنت يک دهه کافی بوده است. اين موضوعی است که رهبران مذهبی و سياسی امروز بايستی درک کنند، وگرنه با درک عصر کشاورزی و عصر صنعتی خود، يا جهان گلوبال عصر فراصنعتی را به خاک و خون خواهند کشيد و يا آنکه خود را نابود ميکنند، که هردو حالت ميتواند فاجعه ای مصيبتبار برای بشريت باشد.
به اميد قبول سياليت معنوی در ميان پيروان همه اديان در دنيای گلوبال،
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و نهم ارديبهشت ماه 1391
May 18, 2012
پانويس:
1. http://en.wikipedia.org/wiki/Jyllands-Posten
2. http://www.ghandchi.com/366-Khamenei.htm
3. http://www.ghandchi.com/355-Iran1357.htm
4. http://www.ghandchi.com/380-UNIslamism.htm
5. http://www.ghandchi.com/153-Kasravi.htm
6. http://www.ghandchi.com/423-Singularity.htm
مطالب مرتبط:
http://www.ghandchi.com/600-SecularismPluralism.htm
متن انگليسی English Version
http://www.ghandchi.com/695-IslamGlobalizationEng.htm
پيشگفتار ارديبهشت 1391
اگر در ماقبل تاريخ مذاهبی بودند که قربانی کردن انسان را توجيه می کردند، و اگر در قرون وسطی، مذاهبی بودند که زنده سوزاندن بخاطر کفرگويی را شايسته بشر تلقی می کردند، در قرن 21، مذهب *سازمان يافته* اسلامگرايی، مخالفين خود را با *فتوای* رهبرانی نظير مکارم شيرازی، صافی گلپايگانی و فاضل لنکرانی، به ارتداد محکوم می کند و فرقه های اسلامگرا اين دستورات برای ارتکاب جنايت را به دليل توهين به پيغمبر و معبودهايشان، به عمل در می آوردند.
دنيا بايستی به اين ديدگاهی که نقطه نظرات جنايتکارانه مذهب *متشکل* اسلامگرايی را امری خصوصی می بيند، پايان دهد، همانگونه که نقطه نظرات سياسی *متشکل* نازيسم را بعنوان امری خصوصی قلمداد نمیکند. هيچکس آتش زدن در کورههای آدمسوزی را امر خصوصی معتقدين نازی تصور نمیکند. دنيا نياز به فاجعه مرکز تجارت نيويورک ديگر، سلمان رشدی ديگر، تسليمه نسرين ديگر، و اکنون شاهين نجفی ندارد تا ببيند اين تشکيلاتها، فرقههای جنايتکار هستند، و مذهبی بودن يا نبودنشان فرقی در اين واقعيت بوجود نمیآورد.
اگر امروز مذهب متشکلی در دنيا بود که قربانی کردن دختر باکره را بعنوان يکی از شعائر مذهبی اش جائز میدانست، به آن انديشه بمثابه يک نظريه عجيب خصوصی اعتقاد مذهبی نگريسته نمیشد، بلکه به آن مذهب بعنوان يک سازمان جنايتکار نگريسته ميشد، نه چندان متفاوت از مافيا، و با چنين سازمانی نيروهای پليس بمثابه يک *تشکيلات* جنايتکار برخورد میکردند، و رهبرانش که دستور چنين اعمال جنايتکارانهای را بدهند به زندان ميافتادند و در صورت قربانی کردن، اينگونه اعمال آن ها نيز بر طبق قانون مجازات شده، و بعنوان آزادی مذهب تلقی نمیشد.
اسلام و گلوباليسم
ماجرای کارتون های نشريه دانمارکی (1) و غضب اسلامی درباره آنها چيز تازه ای نيست. از گروگان گيری در سفارت آمريکا در تهران تا ماجرای سلمان رشدی (2) و ترورهای مخالفين جمهوری اسلامی در اروپا تا يازدهم سپتامبر در آمريکا و گروگانگيری ها و سربريدن ها در عراق؛ مردم ايران و ساير نقاط جهان از زمان انقلاب اسلامی ايران (3) تاکنون، هر از چندگاهی، شاهد زبانه کشيدن آتش غضب اسلامی بوده اند، و هميشه هم ادعای رهبران اسلامگرا اين است که همه اين ها مقابله با ظلمی است که بر اسلام ميرود، يا به عبارت ساده تر تبعيض هائی است که بر مسلمانان رفته و ميرود.
مسأله فقط اسلامگرائی افراطی نيست. آيا دليل واقعی اين ماجرا ها تبعيضات عليه مسلمانان است؟ بنظر من نه. دليل همه اين اعمال را شخص آيت الله خمينی بهتر از هر کسی بارها در سخنانش تکرار کرد، و آنهم اينکه از نظر رهبران اسلامگرا *اسلام در خطر است* و آنان از اين موضوع هراسناکند و لازم ميدانند که قدرت اسلام را مرتباً ثابت کنند. در گذشته هم توضيح دادم (4) که همه اعمال بالا توسط اسلامگرايان يادآور قربانی کردن انسانهای بی گناه توسط کاهنان آزتک در اواخر آن تمدن کهن قاره آمريکا است، که با هدف نشان دادن بقای *قدرت* آن آئين و ايجاد رعب و وحشت در کسانی بود که ممکن بود تصور پايان آن به ذهن شان خطور کند.
http://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/1/16/Mendoza_HumanSacrifice.jpg/200px-Mendoza_HumanSacrifice.jpg
آيا اسلام در خطر است؟ پاسخ هم نه و هم آری است. آيا مانند زمانی که بسياری از روشنفکران جهان از هر مذهبی رويگردان شده و کمونيست و لامذهب شده بودند يا به قول رهبران اسلامی بی خدا شده بودند، امروز اسلام با چنين شرايطی روبروست؟ بنظرمن نه. در واقع امروز مسأله رويگردانی روشنفکران از مذهب بطور کلی، و اسلام بطور اخص، اصلاً موضوع خيلی پراهميتی در دنيا نيست. اما در عين حال پاسخ آری است، يعنی خطری اسلام را تهديد ميکند، هرچند اساساً از سوی روشنفکران نيست، و در کل جامعه است، با اين تذکر که در عين حال فقط خطر برای اسلام نيست، بلکه منفعت هم هست، که رهبران اسلامگرا فراموش ميکنند همانطور که توضيح خواهم داد.
يعنی اگر در زمانی اسلامگرايان از امثال احمد کسروی (5) در ايران احساس خطر ميکردند، و فتوای قتل آنها را صادر ميکردند، ديگر امروز آنچه از نظر خطر برای اسلام مطرح است، از سوی مردم عادی است، که يک مذهب را ترک ميکنند، و گرايش معنوی ديگری را ميپذيرند، و لزوماً ترک مذهب هم نميکنند، و بی خدا هم نميشوند، مثلاً مسلمانی مسيحی ميشود، يا يکی ديگرنظير توماس جفرسون دئيست ميشود، به اين معنی که به خدا اعتقاد دارد، ولی از هيچ مذهب معينی پيروی نمیکند، يا يکی زردشتی ميشود، و يا مسيحی ای به پذيرش هندوئيسم يا بودائيسم ميرسد، يهودی ای به مسيحيت ملحق ميشود، مسلمانی به بهائيت ميپيوندد، و يا مسيحيای به اسلام ايمان ميآورد.
يعنی سياليت مذهبی و ايدئولوژيک در ميان مردم مختص مسلمانان امروز نيست، هرچند اسلام در اين مورد حساستر است، و دليلش را هم بسياری پژوهشگران توضيح دادهاند، يعنی اسلام تجربه رفرم مذهبی را که در مسيحيت طی چند قرن تجربه کرده، نداشته است!
به نطر من جغرافيای مذاهب در جهان در حال دگرگونی کامل است و نظير دوران بخبندانهای کره زمين، اين تحول بنيادی سيمای معنوی کره زمين و ساکنانش را سريعاً در حال تغيير دادن است. علت اصلی اين تغيير هم رشد گلوباليسم در جهان است. اگر دقت کنيم مذاهب اصلی جهان در مناطق معين دنيا بشکل جغرافيائی از هم جدا ميشوند و علت اين امر هم اين است که اين مذاهب اصلی در عصر کشاورزی جامعه بشر تکامل يافتند، و با پايان جامعه کشاورزی يعنی اواخر قرون وسطی ديگر جهان را بين خود تقسيم کرده بودند. حتی جمعيتهای کوچک مذهبی-قومی نظير ارامنه جلفای اصفهان که به دليل اقتصادی از ارمنستان به آنجا توسط شاه عباس کوچ داده شدند، در يک محل جغرافيائی معين زندگی ميکنند.
نقل و انتقال های مردم متعلق به مذاهب مختلف در جامعه فراصنعتی شکل ديگری دارد و امروز يک مسلمان ايرانی يا يک ژاپنی بودائی در يک نقطه آمريکا، ممکن است در ميان صدها خانواده مسيحی زندگی کند، و بهجز اقوامی مانند چينيها در آمريکا، اکثر اقوام بدنبال ايجاد محلههای جغرافيائی معين از مهاجرين هم تبار خود در نقاط مختلف دنيا نيستند، و در نتيجه با وجود کوششهای مسلمانان و بودائیها و هندوهای مهاجر در ايجاد مسجد و معبد و حتی کوشش برای جلب مردم بومی نقاطی که به آنجا مهاجرت کردهاند، باز هم شاهد سياليت مذهب و معنويت هستيم، و با آنکه اين مذاهب خود پيروان جديدی در سرزمينهای تازه برای خود بدست ميآورند، اما هنوز روی ديگر همين سکه که خروج کودکانشان و ديگر همراهانشان به مذاهب و انديشههای ديگر در اين محيط پلوراليستی است، برايشان براحتی قابل قبول نيست!
در واقع در دوران عصر صنعتی، اساساً دولتهای ملی شکل گرفتند، که محورشان اقوام اصلی ساکن نقاط معين جغرافيائی جهان بودند، و بالطبع ترکيب مذهبی مناطق مختلف گيتی تغيير چندانی نکرد، هر چند معتقدين به يک مذهب در عصر مدرن ممکن بود بين دولتهای ملی متعددی تقسيم شوند.
به اين صورت در عصر مدرن صنعتی همگونی مذهبی جغرافيائی جوامع، تقويت هم شد، و در مناطقی هم نظير آمريکا شکل گيری دولت ملی مدرن همزمان با به اوج رسيدن مذهب پروتستانيسم در اين ناحيه از جهان شد، منطقهای که حتی سابقه ماقبل صنعتی مسيحيت در خود نداشت. اما وضعيت در عصر فراصنعتی ديگرگونه است، و با رشد گلوباليسم، ترکيب قومی مناطق مختلف جهان شديداً در حال امتزاج اقوام و پيشينه های مذهبی مختلفی است، که قبلاً ساکن در نقاط جغرافيائی گوناگون بودهاند.
اگر در گذشته استثنائاتی نظير آوردن برده از آفريقا به آمريکا باعث بوجود آمدن ترکيبهای قومی در نقاطی نظير ايالات جنوبی آمريکا شد، و تازه بيشتر هم بصورت محلههای معين در داخل شهرها و مزارع بود، امروز حرکت انسانهای متعلق به اقوام و مذاهب مختلف به نقاط مختلف جهان، بسيار فردی انجام ميشود، و اشکال حرکت جمعی مهاجرت به نقطه جغرافيائی تازهای، نظير اوائل تاريخ آمريکا، واقعيت امروز نيست، آنگونه که مثلاً جمعيت بزرگی از پروتستانهای آلمان به کشتی مينشستند، و به منطقه جغرافيائی معينی مثلاً در تکزاس آمريکا مهاجرت ميکردند.
به عبارت ديگر گلوباليسم با خود رشد سياليت مذهبی و قومی را به ارمغان آورده است و حتی امتزاج اقوام و پيروان مذاهب مختلف در درون مرزهای ملی را افزايش داده است.
در نتيجه بيش از آنکه تبعيضهای مذهبی و قومی در ميان ساکنين جديد مسأله باشد، نگرانی رهبران مذهبی و قومی از در خطر ديدن موجوديت مذهب و قوم خود است، که علت بسياری از تنشهای موجود است، و در نتيجه حل مسأله فقط در رفع تبعيض نسبت به مسلمانان نيست، و بايستی تأکيد برروی قبول اين اصل توسط رهبران مذهبی باشد، که در آينده بسياری از آنها که مسلمان زاده شدهاند مذهب خود را عوض خواهند کرد، و نه لزوماً بخاطر دشمنی ورزيدن با اسلام، همانگونه که بسياری ديگر هم از مذاهب ديگر بريده و به اسلام خواهند گرويد، که لزوماً بخاطر دشمنی با مذهب قبلی شان نيست. اين تحول ناشی از خصلت امتزاج گلوبال مردم مختلف با پيشينه های مذهبی گوناگون است.
آنهائی هم که تصور ميکنند دليل خروج مسلمانان از اسلام سکولاريسم است، و با سکولاريسم دشمنی ميورزند، سخت در اشتباهند. اتفاقاً در ايران اسلامی در دو دهه گذشته، تعداد بيشتری مذهب اسلام را ترک کردهاند، تا در ترکيه سکولار. مسأله همانطور که اشاره کردم به کل تغيير ساختاری جهان بستگی دارد و اينکه ما در جهانی زندگی ميکنيم که وسائل ارتباط جمعی اين را ممکن کردهاند که کسی در يک نقطه جهان بنشيند و با ديگرانی از مذاهب و انديشههای گوناگون در فضای اطلاعاتی چه از طريق راديو، تلويزيون و چه کامپيوتر مرتبط باشد.
اين واقعيت دنيای گلوبال آينده است و قوانين ارتداد را که بسياری از اسلامگرايان برای ايجاد وحشت از تغييرات دنيای فراصنعتی و در نفی اين سياليت، تشديد ميکنند، ميبايست توسط رهبران اسلامی باطل اعلام شوند، وگرنه اين واقعيت سياليت معنوی گلوبال، از يکسو با تغيير تمايلات معنوی مسلمان زادگان، آنها را به اختفای احساسات مذهبی واقعيشان خواهد کشيد، و از سوی ديگر باعث افزايش رشد تنفر ميان مسلمانان و پيروان مذاهب ديگر خواهد شد.
آنچه در پايان ميخواهم تأکيد کنم اين است که تحول گلوبالی که ذکر ميکنم چند قرن طول نخواهد کشيد. طبق ارزيابی آينده نگر معروف ری کورزويل در کتاب جديدش بنام يکتائی انفصالی که قبلاً درباره اش نوشتم (6) بشريت در قرن بيست و يکم معادل 20000 سال خواهد بود. يعنی در عرض 100 سال در قرن کنونی که ما هستيم، معادل 10 برابر همه تحول دوهزار سال تاريخ مذاهب اصلی گذشته، دنيا بجلو خواهد رفت. اين موضوع درباره همه عقايد و افکار مطرح است، چه معنوی و چه عرصه های ديگر زندگی بشر.
مثلاً در عرصه سياست، فاصله ما از زمان مصدق، به اندازه فاصله مصدق از زمان کورش است. اين معنای حرکت با شتاب تصاعد هندسی در جامعه بشريت است، و تحول جاری به اينگونه بايستی در دنيای گلوبال امروز درک شود، که معنای *گذشته* اساساً عوض شده است. اگر دوران درشکه و ايحاد راههای مال رو چندين قرن طول کشيد تا در اقصی نقاط دنيا گسترش يابد، برای توسعه اتومبيل و ايجاد جاده ها در دنيا صد سال هم زياد بود، و برای کامپيوتر و همه جاگير شدن اينترنت يک دهه کافی بوده است. اين موضوعی است که رهبران مذهبی و سياسی امروز بايستی درک کنند، وگرنه با درک عصر کشاورزی و عصر صنعتی خود، يا جهان گلوبال عصر فراصنعتی را به خاک و خون خواهند کشيد و يا آنکه خود را نابود ميکنند، که هردو حالت ميتواند فاجعه ای مصيبتبار برای بشريت باشد.
به اميد قبول سياليت معنوی در ميان پيروان همه اديان در دنيای گلوبال،
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و نهم ارديبهشت ماه 1391
May 18, 2012
پانويس:
1. http://en.wikipedia.org/wiki/Jyllands-Posten
2. http://www.ghandchi.com/366-Khamenei.htm
3. http://www.ghandchi.com/355-Iran1357.htm
4. http://www.ghandchi.com/380-UNIslamism.htm
5. http://www.ghandchi.com/153-Kasravi.htm
6. http://www.ghandchi.com/423-Singularity.htm
مطالب مرتبط:
http://www.ghandchi.com/600-SecularismPluralism.htm
iran#