دوشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۹

قندچی-يک تغيير مهم در اپوزيسيون ايران و ضرورت جوابگويی


يک تغيير مهم در اپوزيسيون ايران و ضرورت جوابگويی*
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/621-ChangeOfOpposition.htm

در کشورهای پيشرفتۀ دموکراتيک در جهان بسيار عادی است که احزاب مختلف روزی در پوزيسيون قرار گيرند يعنی در قدرت باشند و مثلاً چهار سال بعد همانها در اپوزيسيون باشند و با احزاب کوچکتر ائتلاف تشکيل دهند و بر مبنای رأی خود دوباره به قدرت بازگردند. اما در کشورهای غيردموکراتيک نظير ايران چنين نيست و اپوزيسيون اقلاً در يک قرن گذشته چند عضو ثابت داشته است و مهمترين آنها هم جريانات ليبرال و نيروهای چپ بوده اند که در همه يک قرن گذشته بيش از يکی دوسال حضور محدود در قوه مقننه يا مجريه، در قدرت شرکتی نداشته اند.
البته دو تغيير مهم در اپوزيسيون ايران در پس از انقلاب 57 رخ داد. از يکسو نيروهای سياسی مذهبی که پيش از انقلاب در اپوزيسيون بودند به قدرت رسيدند و از سوی ديگر سلطنت طلبان که پيش از انقلاب 57 در قدرت بودند، بخشی از اپوزيسيون شدند. در يکسال اخير نيز يک تغيير بسيار مهم در اپوزيسيون رخ داده است و آنهم اينکه بعد از انتخابات رياست جمهوری اسلامی در سال 1388، اصلاح طلبان اسلامی نيز بخشی از اپوزيسيون غيرحکومتی شده اند.
در غرب که تغيير از اپوزيسيون به پوزيسيون يک امر عادی و سيّال است، احزاب عادت دارند که جوابگويی به مردم را در مورد مواضع خود در زمان هايی که در قدرت بوده اند، مبنای کار خود در دورانی که اپوزيسيون می شوند، قرار دهند. در واقع جوابگويی را، هم مردم انتظار دارند، و هم اينکه سياستمداران می دانند که از اينطريق ميتوانند با احزاب حاکم، رقابت کنند. يعنی اينکه بگويند وقتی خود در قدرت بودند در مورد فلان خواست حقوق بشری يا بهمان طرح اقتصادی چه کار کرده اند و به اينطريق رأی خود را افزايش دهند.
متأسفانه نيروهای ليبرال و چپ ايران حضورشان در قدرت در يکصدل سال گذشته آنقدر محدود بوده است که اصلاً هرگونه بحثی اينچنين در مورد آنها بی معنی است. اما نيروهايی که سالها در قدرت بوده اند و اکنون بخشی از اپوزيسيون هستند اتفاقاً می بايست به اين موضوع بپردازند وگرنه عدم جوابگويی، مشروعيت خود آنها را نيز زير سؤال خواهد برد، و پس از مدتی اگر کسی آن نيروها را در مورد آنچه برای حقوق بشر يا برنامه های اقتصادی در زمان داشتن قدرت انجام داده اند مورد سؤال قرار ندهد، نه به اين خاطر است که خيلی محبوب هستند بلکه به اين علت است که بخاطر عدم جوابگويی، ديگر کسی آنها را جدی نميگيرد.
بنظر من اصلاح طلبان و بويژه ميرحسين موسوی بعد از انتخابات 22 خرداد 1388 دقيقاً در چنين موقعيتی قرار گرفته اند. سالها نخست وزيریِ آقای موسوی و نيز دو دوره رياست جمهوریِ محمد خاتمی به اين معنی است که اصلاح طلبان اکنون بعنوان بخشی از اپوزيسيون با چنان سابقه ای در قدرت می بايست در مورد آنچه در زمان داشتن قدرت انجام داده اند، نه تنها پاسخگو باشند، بلکه خود بايد در اين موارد پيشقدم در جوابگويی شوند.
مهمترين پلاتفرمِ برنامه ای که آقای موسوی پس از حملات رژيم به تظاهرات جنبش سبز و کشتارهای خيابانی و شکنجه و تجاوز و اعدام بازداشت شدگان در کهريزک و اوين مطرح کرده اند «اسلام رحمت» بوده است و سمبل آن را هم آيت الله خمينی معرفی کرده اند. در نتيجه منطقی است که بپرسيم آيا آقای موسوی تضييقاتی را که در رابطه با حقوق بشر در زمان نخست وزيری ايشان به دستور شخص آيت الله خمينی يا در دوران رياست جمهوری آقای خاتمی اتفاق افتاده است، توضيح می دهند و جوابگو هستند؟
منظورم اين نيست که سؤالات در مورد اعدام های مخالفين که در زمان نخست وزيری ايشان روی داده است را تکرار کنم که حتی قبل از انتخابات هم به کرّات و در جزئيات از ايشان سؤال شده است. بلکه منظورم اين است که هر موضوعی نظير رفتار با زندانيان که آقای موسوی *امروز* مورد بحث قرار می دهند لازم است که همان موضوع را ايشان در دوران نخست وزيری خود تشريح کنند و روشن بگويند، چرا که اصلاح طلبان برعکس اکثريتِ اپوزيسيون ايران، در قدرت بوده اند، و عدم جوابگويی باعث می شود که مشروعيت خود را از دست بدهند.
در نتيجه همانطور که ذکر کردم، برای نيروهايی که اکنون در اپوزيسيون هستند، اما سالها در کشور در قدرت بوده اند، اگر پس از مدتی مردم آنان را در مورد آنچه در زمان داشتن قدرت انجام داده اند، مورد سؤال قرار ندهند، نه به اين خاطر است که خيلی محبوب هستند، بلکه به اين علت است که ديگر کسی آنها را جدی نميگيرد.
رهبرانی که از جوابگويی طفره بروند اعتبارشان به مرور کمتر می شود و دقيقاً به همان دليلِ صداقت در بيان، که ابتدا جوانان را به خود جلب کردند، حمايـت آنها را از دست خواهند داد. اين بحثِ شخصی در مورد آقای موسوی نيست، بلکه چيزی است که انتظار پاسخگويی سياسی در کشورهای مدرن از اپوزيسيون است که در واقع با تغيير موقعيت احزاب از پوزيسيون به اپوزيسيون، که در جوامع دموکراتيک عادی و نهادينه شده است، جوابگويی استانداردی شده است برای قضاوت و حمايت از احزابی که در قدرت بوده اند هنگامی که بعداً در اپوزيسيون قرار دارند.
جوانانِ مدرن انديش در ايران نيز انتظارشان از رهبران خود امروز جوابگو بودن است. وقتی آقای موسوی هنگام آغاز اولين نوروزِ پس از جنبش سبز در پيام ويديوئی خود عکس آيـت الله خمينی را در روی ميز دارند، نياز به پاسخگوئی در مورد نقض فاحش حقوق بشر در زمان آيت الله خمينی، دو چندان می شود. همچنين رفتار با گروه های ديگر اپوزيسيون وقتی در اپوزيسيون ضرورت جوابگويی را دو چندان می کند. تا کنون همکاری های اصلاح طلبان در اپوزيسيون يکجانبه بوده است و بيشتر حمايت کسب کرده اند.
نشريات جنبش سبز نظير جرس که هيئت تحريريه آن در دست اصلاح طلیان است نظير نشريه خصوصی اصلاح طلبان عمل ميکنند و نه نشريه جنبش سبز و بقيه نيروهای جنبش سبز را که نسبت به اصلاح طلبان نقد دارند يا از آنان خواستار جوابگويی هستند، سانسور می کنند. اين خشت کجی است که در ابتدای ورود اصلاح طلبان به صفوف اپوزيسيون گذارده می شود و تأثير بدی بر روی همکاری و ائتلاف های ممکن در آينده خواهد گذاشت.
اميدوارم که رهبران اصلاح طلبان به اين موضوعات توجه کنند وگرنه کم کم خواهند ديد که ديگر نيروهای اپوزيسيون، نقدی ديگر از آنان نخواهند نوشت، نه چون محبوبيتشان زياد شده است، بلکه چون ديگر ادعاهای حقوق بشری شان و قول برخورد بهتر از رژيم با مخالفان را از آنها کسی جدی نخواهد گرفت.

به اميد جمهوري آينده نگر دموکراتيک و سکولار در ايران،

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
ششم ارديبهشت 1389
April 26, 2010

پانويس:

* Accountability


یکشنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۹

سيف زاده-قانونگذار نه تنها حکومت نظامی را ممنوع کرده بلکه گماردن نظاميان در قوه قضاييه يا قوه مقننه مغاير با روح قانون اساسی است

محمد سيف زاده-قانونگذار نه تنها حکومت نظامی را ممنوع کرده بلکه گماردن نظاميان در قوه قضاييه يا قوه مقننه مغاير با روح قانون اساسی است


گفتگو با وکيل حشمت طبرزدی


گيتی پورفاضل، نسرين ستوده و سارا نجيمی وکلای مهندس حشمت الله طبرزدی هستند. گفتگو با گيتی پورفاضل را در مورد وضعيت آقای طبرزدی بشنويد:

لطفاً به دقيقه 44:00 برويد

اينجا را کليک کنيد

همچنين گفتگو با خواهر اميد رضا مير صيافی وبلاگ نويسی که در زندان درگذشت

همچنين گفتگو با شکوه ميرزادگی و احمد کريمی حکاک ...


جمعه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۹

کتاب دمکراسی و ولايت فقيه


ارسالی مهدی خانباباتهرانی

دمکراسی و ولايت فقيه
اين کتاب مجموعۀ مقاله هايي است که در سال اول انقلاب ايران در نشريۀ اتحاد چپ، ارگان سازمان اتحاد چپ در نقد طرح نظريۀ نظام ولايت فقيه به مثابه نظام آيندۀ کشور به رشته تحرير درآمد و سپس در آبان 1358 به صورت کتاب حاضر در تهران به چاپ رسيد و در هزاران نسخه توزيع گرديد. در آن زمان متاسفانه بسياری از سازمانهای سياسی به خطر استقرارچنين نظامی که نافی برابری حقوق شهروندی و ترجمان نظامی تبعيض گرا بود بی توجه ماندند. ضرورت کنونی انتشار اين سند به لحاظ يادآوری به نسل جوان ايران است که شايد به اين حقيقت آگاهی ندارند که در آن زمان در جنبش چپ ايران جريانهايي هر چند کوچک وجود داشتند که خطر استقرار چنين نظامی را پيش بينی کردند و به موقع هشدار دادند اما دريغا که اين صدا در هياهو و فضای هيجان زده توده ای آن زمان گم شد.
به ياد نوری دهکردی يکی از نويسندگان اين مقالات.
مهدی خانبابا تهرانی
متن کامل کتاب "دمکراسی و ولايت فقيه" را به صورت پی دی اف می توانيد در لينک زير بخوانيد:
http://www.mktehrani.com/Text/Chap%20o%20Velayat.pdf

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۹

نامه جهانگيرهدايت تغيير آدرس سايت رسمی صادق هدايت Sadegh Hedayat's website changes from Mr Jahangir Hedayat


ارسالی مهدی خانباباتهرانی
http://sadeghhedayat.info

نامه جهانگيرهدايت تغيير آدرس سايت رسمی صادق هدايت

دوست گرامي
با درود به منظور پاسداري از فرهنگ و ادب و حقوق مردم ايران لازم مي داند به اطلاع برساند سايت صادق هدايت كه ازسال 2003 توسط شركت امريكائي eNom.Inc سرويس دهي مي شد درابتداي سال 1389 قطع شد . ظاهراً علت تحريم ايران بود براي روشن شدن اين امر مقاله اي تهيه شده كه پيوست مي باشد.
خوشبختانه سايت صادق هدايت با آدرس sadeghhedayat.info‌ مجدداً برقرار شده و علاقمندان مي توانند استفاده كنند .
ازتمام متعهدان به ادب وفرهنگ ايران و علاقمندان به صادق هدايت درخواست دارم اين اطلاعيه ومقاله پيوست را براي تمام دوستان و آشنايان بفرستيد .
وظيفه ملي ماست از بزرگان ادب و فرهنگ خودمان درمقابل تهاجم بيگانگان بي فرهنگ پاسداري كنيم .
با سپاس
جهانگيرهدايت

Sadegh Hedayat's website changes from Mr Jahangir Hedayat

Dear friend,
Greetings... with the goal of safeguarding and protecting the culture, the literature and the right of the people of Iran, it is necessary to inform you that Sadegh Hedayat's official website which has been provided services by the American Company eNom.Inc since 2003, has been disconnected since the beginning of the Persian Calendar year 1389. Apparently the reason for that was the sanctions implemented against Iran. For further clarification of the matter an article is prepared and enclosed for your attention.
Fortunately the site of Sadegh Hedayat with the following address: www.sadeghhedayat.info is now activated and those who are interested can use it.
I would request all of those who are dedicated in promoting the Iranian culture and literature to forward this information and the attached article to their friends and families.
It is our National duty to protect the great personalities of our literature and culture against the aggression of the barbaric aliens.
With Regards,
Jahangir Hedayat


سه‌شنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۹

نامه بهروز جاوید تهرانی، زندانی سیاسی به بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد


نامه بهروز جاوید تهرانی، زندانی سیاسی به بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل متحد
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1856.aspx

خدمت ریاست محترم سازمان ملل متحد، جناب آقای بان کی مون،

با درود فراوان

احتراما اینجانب بهروز جاوید طهرانی زندانی سیاسی حکومت ایران بیش از 10 سال است که در یکی از مخوف ترین زندان های این رژیم زندان رجائی شهر کرج ( گوهردشت ) بدون انجام هیچ گونه جرم یا بزه زندانی می باشم . در این مدت گذشته از تمام موارد نقض حقوق بشر در هنگام بازداشت، بازجوئی و دادگاه های ناعادلانه و نامشروع شاهد هزاران هزار مورد نقض حقوق بشر تنها در این زندان مخوف بوده ام .

بنده شاهدی زنده از 10 سال جنایت، شکنجه، بی عدالتی، اعدام، فساد اداری موجب ظلم مضاعف، مرگ بیماران به علت تأخیر در درمان به موقع و خودکشی زندانیان و ... بوده ام . در انفرادی های سالن 2 بند 1 زندانیان را تنها برای گرفتن انتقام و نه به دلیل اجرای عدالت با باتون، چماق، کابل و در مواردی با باطوم برقی مورد ضرب و شتم قرار می دهند تا جایی که به خود ادرار کنند . سال گذشته جوانی بر اثر همین ضربات باتون فوت کرد . در این انفرادی ها زندانی را با دست بند از پشت و پابند می کنند و چندین روز وی را در آن حالت عذاب آور در سلول خویش رها می کنند و تنها زمانی دست بند و پابند وی را باز می کنند که حاضر شود علیه خود و خانواده اش حرف های رکیک بزند . در انفرادی های سالن 2 حمام به صورت یک امتیاز قلمداد می شود و گاها حتی یک ماه طول می کشد تا زندانی را به حمام ببرند . اگر زندانی در مقابل زندانبان تسلیم نباشد حتی از رفتن به دستشوئی نیز محروم می باشد . چیزی به نام هواخوری در این سالن وجود ندارد و در تاریخچه آن بی سابقه است . رادیو، تلویزیون، روزنامه، تلفن، ملاقات، هواخوری و کتاب در این انفرادی ها ممنوع است .

زندانبان ها به صورت تحقیر و توهین زندانیان را خطاب می کنند استفاده از دکتر به صورت امتیازی هست که نصیب هر کسی نمی گردد . بیماری را در انفرادیهای سالن 2 به نام داریوش ارجمند سراغ دارم که مدت ۵/۲ سال است که در این انفرادی ها زندانی است . وی به بیماری ایدز مبتلا است و مدت ها است بهداری زندان قرص های آنتی بیوتیک وی را قطع نموده تا زودتر بمیرد . حتی بتادین و پمادی که برای زخم های یک بیمار مبتلا به ایدز لازم است به وی داده نمی شود . زندانبان ها می ترسند درب سلول وی را باز کرده و وی را به توالت و حمام بفرستند حتی چراغ سلول وی که مدتها سوخته را کسی عوض نمی کند .

بند ما توسط فردی به نام حسن آخریان مدیریت می گردد وی به مواد مخدر و محرک از نوع انفمتان ( معروف به شیشه ) اعتیاد دارد و غالبا رفتار جنون آمیزی با زندانیان دارد . هر گونه اعتراضی به رفتار غیر معقول وی با انفرادی های سالن 2 روبرو است . وی به تازگی دوربین های یکی از اتاقها را کنده و آن را به اتاق شکنجه بدل نموده است .

ریاست زندان رجائی شهر کرج بر عهده شخصی بنام علی حاج کاظم است وی انسانی فاسد و رشوه خوار است که اجازه هر جنایتی را به زیر دستان خود داده است . در سال 1384 بیش از 10 مورد شناسائی شده توسط بنده وجود دارد که وی اقدام به فروش اعضای بدن زندانیان بدون اجازه آنها کرده بود . در این مورد بهداری زندان نیز کاملا دست داشت . این زندانیان اغلب از بین کسانی انتخاب می شدند که اجرای حکم اعدام آنها نزدیک بود . از این زندانیان اعضای بدنشان بدون اجازه فروخته شده است 3 زندانی را نام می برم، افشین کریمی، شروین گودرزی و احمد حنانی .

در این زندان رسیدگی به موقع درمان پزشکی یک امتیاز مهم تلقی می گردد . می گویند زندانی حق ندارد ماهی یک بار بیشتر مریض شود و به نزد پزشک برود . دوست نزدیک من امیر حسین حشمت ساران سال گذشته به علت نرسیدن به موقع درمان پزشکی فوت کرد .

مورد دیگر اینکه کمبود فضای اتاق ها و هواخوری و تراکم جمعیت در این زندان به حدی بالا است که تمام زندانیان به شدت عصبی و کلافه شده اند و امکان استفاده از سرویس های بهداشتی نیز در سالن های غیر انفرادی محدود است . اینجا تعداد بسیار محدودی از سالن ها از امکان تخت بهره مند هستند تنها 4 سالن از 24 سالن زندان و سالن هایی که در آنها تخت وجود ندارد زندانیان حتی برای خوابیدن به علت کمبود فضا با مشکل روبرو هستند . این خود یکی از مصادیق بارز شکنجه در زندان رجائی شهر کرج محسوب می گردد . در سالن 1 و 3 بند 1 بیماران روانی و مجانین با زندانیان سالم نگه داری می شوند که این موضوع باعث سوء رفتار با این بیماران می گردد و هم زندانیان سالم را کلافه می کند .

جناب بان کی مون نمی خواهم سخن به درازا کشد ولی نه تنها از طرف خود بلکه از طرف تمام زندانیان سیاسی و عادی که به محضر شما بزرگوار دسترسی ندارند تقاضا دارم در بازدید خود از کشور زیبای ما از زندان رجائی شهر کرج ( گوهردشت ) نیز دیدن فرمایید . بی شک افتخاری برای بنده است اگر اجازه دهید در این بازدید شما و مشاوران تان را همراهی کرده و به عنوان یک راهنما زوایای تاریک شکنجه گاه های این زندان را به همراه تمام موارد نقض حقوق بشر آن به شما و همراهان معرفی نمایم . مسلما بازدید شما از ایران و به خصوص این زندان فضا را اندکی برای 3000 واندی زندانی مستقر در زندان رجائی شهر کرج بازتر خواهد کرد ولی باز هم شواهد و مدارک و موارد بسیاری برای مشاهده وجود دارد .

بی صبرانه در انتظار مقدم پر خیر و برکت شما ییم .


بهروز جاوید طهرانی، زندانی سیاسی و فعال حقوق بشر

29 فوردین 1389

زندان رجائی شهر کرج ( گوهردشت )، سالن 1، بند 1



گزارش فوق به دفتر آقای بان کی مون دبیر کل سازمان ملل ارسال شد .( فعالین حقوق بشر و دموکراسی در ایران )

+ نوشته شده توسط در سه شنبه سی و یکم فروردین 1389

فحشاء در پشت چادر


دوشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۹

نامه مادر کاوه قاسمی کرمانشاهی به رییس قوه قضائیه


نامه مادر کاوه قاسمی کرمانشاهی به رییس قوه قضائیه
دوشنبه، 30 فروردین 1389
http://advarnews.biz/organization/10803.aspx

ادوارنیوز: مادر کاوه قاسمی کرمانشاهی فعال حقوق بشر و عضو سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی(ادوار تحکیم وحدت) طی نامه ای در خواست پایان فشارهای روحی وارد آمده به کاوه قاسمی کرمانشاهی را داشت. در این نامه آمده است:

بسمه تعالی

ریاست محترم قوه قضائیه
حضرت آیت الله لاریجانی

با عرض سلام و احترام
اینجانب فرنگیس داوودی فر، معلم بازنشسته، مادر کاوه قاسمی به استحضار می رسانم که فرزندم از تاریخ 14 بهمن ماه 1388 تا کنون در بازداشت اداره اطلاعات شهرستان کرمانشاه می باشد. در طول این مدت، علی رغم مراجعات مکرر به دادسرای کرمانشاه جهت اطلاع از وضعیت پرونده و شرایط بازداشت پسرم، کمترین توجهی به خواست بنده نشده و پس از دو بار تمدید قرار بازداشت فرزندم توسط شعبه نهم بازپرسی دادسرا، طی مدت بازداشت تنها دو بار موفق به دیدار حضوری با وی گردیده ام.
آنچه موجب دادخواهی من به جنابعالی به عنوان بالاترین مرجع دادخواهی کشور گردیده، علاوه بر مدت طولانی بازداشت و تداوم ابهام پرونده پسرم، وضعیت به شدت نگران کننده اش در ملاقات اخیرمان با وی می باشد. به اذعان فرزندم، او در مدت بازداشت تحت فشارهای شدید روحی و روانی جهت پذیرش اتهامات دور از ذهنی قرار دارد که هیچ گاه مرتکبش نشده است. علاوه بر این، به استناد مدارک پزشکی ضمیمه پرونده، پسرم به دلیل سابقه بیماری و عمل جراحی شکاف کام وحنجره تحت نظر دائم پزشک متخصص قرار دارد، اما با کمال تاسف تاکنون به درخواستهای مکرر ما مبنی بر ویزیت وی ترتیب اثری داده نشده است و لذا بیم آن می رود که عدم رسیدگی به وضعیت فرزندم، خدای ناکرده موجب اتفاقاتی گردد که تصورش خاطر من مادر را چنان آزار می دهد که هر لحظه زندگی ام همراه رنج و آه و اشک گردیده است.
عالیجناب؛ افزون بر نگرانی شدیدم از مجموع موارد فوق الذکر، از آن جایی که تمامی فعالیتهای مدنی فرزندم را علنی، مسالمت آمیز و در چهارچوب قوانین کشور می دانم و بازداشت و شرایط سخت ناشی از آن را مستحق خیرخواهی و تلاش فرزندم در جهت اعتلای جامعه پیرامونش نمی دانم، مصرانه از آن مقام عالی تقاضامندم نسبت به اتمام فشارهای روحی وارده بر تنها فرزندم و تسریع روند قضایی پرونده و در نهایت آزادیش دستورات لازم را امر به ابلاغ فرمایید. باشد که دعای خیر من مادر، حسن توجه جنابعالی را اندکی جبران نماید.

فرنگیس داوودی فر
مادر کاوه قاسمی
23 فروردین 1389

رونوشت به:
- دادستان محترم شهرستان کرمانشاه

یکشنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۹

تکنولوژی عامل ایجاد تحول در جامعه ایران


تکنولوژی عامل ایجاد تحول در جامعه ایران
از: نیما تمدن
http://www1.voanews.com/persian/news/iran/iran-washington-panel-2010-04-17-91222259.html

روز پنجشنبه ۲۶ فروردین در واشنگتن، پایتخت آمریکا، نشست «راه میانه خلاق درباره ایران» با حضور شماری از کارشناسان ایران برگزار شد.

هدف از این نشست، یافتن راهی میانه برای تعامل با ایران بود، راهی که متفاوت از دو گزینه باشد:«بی تفاوتی در قبال تحولات ایران» و یا «اقدام نظامی برای تغییر حاکمیت در ایران».

گزارشی که شماری از کارشناسان امور ایران به سفارش بنیاد تحقیقاتی century تهیه کرده اند تلاش دارد امکانی در اختیار سیاستمداران آمریکایی و اروپایی بگذارد تا در نوع تعامل شان با حکومت و جامعه ایران، واقع بین تر و آگاه تر باشند.

این گزارش تحقیقاتی که زیر نظر جنیو عبدو، روزنامه نگار باسابقه آمریکایی تهیه شده؛ به وضعیت جامعه ایران در ماه های پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری می پردازد و تأکید دارد که ابزار تکنولوژی مدرن مانند خطوط اینترنت پرسرعت برای شنیده شدن صدای معترضان ایرانی، نقشی حیاتی دارد.

تام پریئلو Tom Perriello نماینده دموکرات ایالت ویرجینیا در کنگره و آغازگر نشست، درباره اهمیت این گزارش که با مشارکت ایرانیانی از سراسر جهان تهیه شده صحبت کرد. آقای پریئلو که کراواتی سبز بسته است، با اشاره به رنگ کراواتش، آن را بی ربط با تحولات ایران دانست اما به شوخی گفت اگر هم کسی کراواتش را نشانه همبستگی با ایرانی ها بداند؛ او ابزاری برای اعتراض ندارد.

به گفته این عضو مجلس نمایندگان آمریکا، جنبش اعتراضی ایرانیان، امری واقعی و رو به گسترش است اما لزوما نباید انتظار داشت که این جنبش در کوتاه مدت، فقط پیروزی کسب کند.


تام پریئلو، نماینده دمکرات ایالت ویرجینیا
تام پریئلو گفت «از حدود ۱۰ سال قبل که جنبش اعتراضی ایرانیان به تدریج از میان طبقه روشنفکر و دانشجویان فراتر رفته و به دیگر بخش های جامعه تسری یافت، شاهد بوده ایم که همزمان حکومت ایران هم روش های سرکوبگرانه پیچیده تری به کار گرفته است.»

این نماینده دمکرات در مجلس نمایندگان آمریکا با یادآوری زمان طولانی مبارزه مردم آمریکا در جنبش حقوق مدنی گفت، همان طور که در آن شرایط، برآیند موفقیتها و شکستهای فعالان مدنی، به شکست مشروعیت سیاسی انجامید و جدایی نژادی از بین رفت، ارکان مشروعیت حکومت ایران نیز سرانجام از بین می رود.

جنیو عبدو، روزنامه نگاری که پیشتر در دوران اصلاحات، چند سال به عنوان خبرنگار روزنامه گاردین در تهران بود، در معرفی گزارشی که زیر نظرش تهیه شده است گفت ۶ ماه قبل با توجه به تحولات ایران، تصمیم گرفت گروهی برای مشاوره دادن به سیاستمداران آمریکایی و اروپایی گردآورد تا درک بهتری از مسایل ایران به دست آید.


جنیو عبدو، روزنامه نگار
خانم عبدو گفت در تهیه این گزارش سعی کرده به ۳ موضوعی بپردازد که به نظرش قبلا در بحث های مربوط به ایران در واشینگتن، جای شان خالی بود: «اول، شنیدن صدای واقعی مردم ایران و بویژه گروه های معترض، دوم رسیدن به تحلیلی جامع از آنچه در ایران می گذرد آنهم در شرایطی که حکومت راه های ارتباطی را قطع کرده است و سوم تلاش برای افزدون به گزینه های موجود درآمریکا برای تعامل با ایران؛ اینکه تنها به دو گزینه «بی تفاوتی در قبال ایران» و یا «اقدام نظامی برای تغییر حکومت» رجوع نشود».

مهدی یحیی نژاد، بنیانگذار و مدیر سایت اینترنتی بالاترین، یکی از تهیه کنندگان این گزارش بود که به اهمیت انحصار رسانه ها و تکنولوژی برای حکومت ایران پرداخت و گفت نظام حاکم بر ایران، مشروعیتش را با این انحصار حفظ کرده است.

آقای یحیی نژاد که هفده سال پیش، عضو برنده تیم المپیاد فیزیک ایران بود بعدها برای ادامه تحصیل به کانادا و آمریکا مهاجرت کرد. او با نقل اظهاراتی از رهبر جمهوری اسلامی در یکی از جلسات شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت خود آیت الله خامنه ای حتی پیش از ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد، دستور داد تا ابزار فیلترینگ سایت ها خریداری شود و «در نتیجه آقای خامنه ای، شخصا در محدودسازی گردش اطلاعات در ایران دست دارد».

مدیر سایت بالاترین، «اختصاص بودجه ای معادل ۷۶ میلیون دلار به سپاه پاسدارن برای جنگ سایبری» را نشانگر اهمیت عملکرد رسانه ها برای مقام های جمهوری اسلامی دانست و گفت در شرایطی که همه منتقدان حکومت به رابطه داشتن با غرب متهم می شوند، تنها با تقویت راه های اطلاعرسانی برای ایرانیان است که می توان فرصت اهرم اتهام زنی را از حکومت ایران گرفت.

جَرِد کوهن، از دفتر برنامه ریزی های سیاسی در وزارت خارجه آمریکا، دیگر سخنران این نشست بود که در سال ۲۰۰۴ مدتی برای نوشتن کتابی درباره جوانان خاورمیانه، در ایران بود و در سخنانش به جوانان ایرانی پرداخت که چگونه در بکارگیری ابزارهای تکنولوژیک، توانمند هستند. او گفت چند سال قبل در سفر به شیراز، جوانانی را دیده که موبایل به دست، کنار دیوار ایستاده و فایل های به نظرشان جالب را برای همه کسانی که تا شعاع چند صدمتری شان بودند، بلوتوث می کرده اند.


جرد کوهن، از وزارت خارجه آمریکا
جرد کوهن می گوید در آن سفر متوجه شد که شکافی عمیق بیان نسل جوان ایران و طبقه حاکم بر آنها وجود دارد به خصوص وقتی که آن جوانان با خنده گفتند ماموران انتظامی اصلا نمی دانند که بلوتوث چیست؟!

آقای کوهن، کسی است که تابستان پارسال، همزمان با نیاز روزافزون به ابزار اطلاعرسانی از درون ایران، نقش اصلی را در متقاعد کردن مسوولان سایت توییتر داشت تا زمان سرویس برنامه ریزی شده این وبسایت به تعویق بیفتد.

جرد کوهن با یادآوری تلاش های انجام شده در دهه ۱۹۷۰ برای رویارویی با کمونیسم در اروپای شرقی گفت «آن موقع نوارهای کاست، نقش تکنولوژی مدرن و اینترنت امروزی را داشت و ابزاری بود که مثلا موسیقی راک اند رول را به گوش مردمی که پشت پرده آهنین بودند می رساند. و جالب است که در همان سال ها آیت الله خمینی هم با استفاده از همین نوارهای کاست توانست صدایش را از دهکده ای در فرانسه به گوش ایرانیان داخل کشور برساند».

این کارشناس وزارت خارجه، ۳ سال قبل در کتابش پیش بینی کرده بود که آنچه باعث ایجاد تحول در جامعه ایران می شود ابزار تکنولوژی است. او از روند انتشار فیلمی در اینترنت که چگونگی قتل ندا آقاسلطان را نمایش می دهد به عنوان بهترین نمونه تجسم «جامعه مدنی مدرن» یاد می کند که واقعه را به شکل گسترده منتشر کرد و واکنش رهبران جهان از جمله باراک اوباما را برانگیخت.


جمعه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۹

قندچی-پاراديم جنبش سبزِ ايران ghandchi-Paradigm of Iran's Green Movement


HTML clipboard

پاراديم جنبش سبزِ ايران

سام قندچی

http://www.ghandchi.com/620-NewParadigm.htm

متن مقاله به انگليسی (در پايين صفحه)

English Text

http://www.ghandchi.com/620-NewParadigmEng.htm

بنظر من جنبش سبز که يکسال پيش در ايران برخاست پاراديم جديدی در تحولات اجتماعی را نه تنها در داخل ايران بلکه فراسوی ايران، آغاز کرده است. منظورم از پاراديم را نيز در جای ديگری توضيح داده ام (1). اما پيش از آنکه به تشريح بحثم درباره جنبش سبز بپردازم، اشاره ای ميکنم به پاراديم های جنبش های اجتماعی در گذشته تا منظورم در اين مورد روشنتر شود.

انقلاب 1789 فرانسه پاراديم تازه ای در تحولات اجتماعی-سياسی در جهان آغاز کرد. گوئی جامعه نظير انسان يا ساير حيوانات است که می ميرد يا متولد ميشود. جامعه کهن در ديد انقلاب مُرد و جامعۀ نو با انقلاب تولد يافت. حتی يک قرن بعد متفکرينی نظير مارکس به انقلاب نظير ماما برای جامعه ای که آبستن دنيای نوينی بود، مينگريستند. البته مفهوم بشريت (هيومنيتی) بموازات مفهوم ترقى (پروگرس) در جوامع غربى شکل گرفته است و خود اصطلاح بشريت اول بار در قرن دوم ميلادى يعنى در زمان تدوين اولين قوانين مدون روم بکار برده شده است (2). اما اعلامیه حقوق انسان و حقوق شهروندی که مجلس فرانسه در 26 ماه اوت 1789 بعد از انقلاب به تصويب رساند، گوئی شناسنامۀ تولد کودکی را صادر می کرد که تازه از مادر زاييده شده است. در زمان انقلاب فرانسه، امانوئل کانت که طرفدار ترقی بود و نه لزوماً انقلاب، انقلاب فرانسه را مترادف با ترقی خواهی ارزيابی کرد. 25 سال پيش در ارزيابی از انقلاب 1357 ايران که ديگر نه ترقی خواهی یلکه واپسگرايی را مدنظر داشت، نوشتم شايد جهان، امانوئل کانت تازه ای می خواهد که بگويد ترادف انقلاب و ترقی پايان يافته است (3). البته همانطور که در گذشته متذکر شدم کانت همواره خواستار اصلاحات بود و نه انقلاب و فقط وقتی ديد اهداف ترقی خواهانه وی را انقلاب فرانسه مدنظر گرفته است، از آن انقلاب حمايت کرد، نه چون انقلابی بود، که نبود، بلکه چون ترقی خواه بود (4). اما چه در انقلاب به دنبال ترقی خواهی باشيم، و چه به دنبال واپسگرائی، انقلاب بنيادين، معنايش مرگ جامعه کهن و آغاز جامعه نوين بوده است. انقلابات بزرگ بعدی نيز نظير انقلاب اکتبر در روسيه خود را اينگونه تعريف کردند (5).

به عبارت ديگر گوئی جامعه نظير انسان يا هر حيوان ديگری است که متولد می شود و می ميرد. حتی رفرميست هايی نظير کانت، نوعی مرگ تدريجی جامعه کهن يا تولد تدريجی جامعه نوين را در برنامه های خود می ديدند. اين مدل درک تحول اجتماعی پاراديمی بوده است که جامعه را نظير موجودی شبيه انسان يا حيوانات ديگر تصور ميکرده است. البته نه تنها در عرصه سياسی و اجتماعی ما چنين پاردايمی را ديده ايم بلکه در عرصه کيهان شناسی هم پاراديم مشابهی برای درک تکامل اجرام سماوی موفق بوده است. مثلاً ميگوئيم که فلان ستاره مرد و يا فلان ستاره متولد شد. اين پاردايم اقلاً بعد ازِ بيگ بنگ برای توضيح تحولات کيهانی بهتر از هر مدل ديگری به درک تطور ستارگان و سيارات کمک ميکند و مدلی است بسيار شبيه به خودِ واقعيتِ تکامل حيوانات و از جمله انسان. حتی برای درک انقلاب 1357 در ايران نيز اين پاراديم بسيار خوب توانست آن تحول را توضيح دهد هرچند با توجه به تفاوت واپسگرائی انقلاب در ايران در مقايسه با ترقی خواهی در انقلاب فرانسه، که مفصلاً در کتاب ايران آينده نگر بحث کرده ام (6).

***

اما جنبش سبز ديگر با پاراديم بالا قابل درک نيست. يعنی اساساً مدل تکامل انسان و کلاً تکامل حيوانات که بر مرگ کهنه و تولد نو متکی هستند مدل خوبی برای درک جنبش سبز نيست. بنظر من مدل تکامل گياهان که برايشان مرگ بی معنی است پاراديمی است که به ما فرصت می دهد جنبش سبز را بهتر درک کنيم. جنبش سبز يکسال پيش با آواز "سر اومد زمستون" شروع شد، و البته منظورم بخش هائی از آن ترانه نظير ذکر تفنگ نيست که اصلاً شباهتی با اين جنبش ندارد. جنبش سبز نظير گياهان در طبيعت بود که نه با زمستان ميميرند و نه با بهار متولد ميشوند بلکه با زمستان که نور خورشيد کم است برگهايشان را می ريزند و مصرف انرژی شان را که ديگر به غذای ريشه هايشان متکی است، به حداقل ميرسانند و در بهار دوباره برگ می دهند و از انرژی خورشيد برای فتو سنتز استفاده می کنند و از غذای برگ هايشان هم بهره مند شده و رشد و نما می يابند، اما مردن کهنه و تولد نو در کار نيست، هرچند برايشان زمستان به سر ميرسد و بهار ميايد.

دو سال پيش در يک مصاحبه تلويزيونی در بحث مفصلی به موضوع پايان مرگ برای انسانها و نظرات کورزويل دراين زمينه پرداختم (7).

اگر همان بحث را ميخواستم در مورد گياهان بکنم، مرگی وجود نداشت که پايانش را بحث کنم. در واقع در مقايسه با حيوانات، تکامل گياهان، بسيار جالب است، چرا که برای آنها مرگ بی معنی است. درست است که درخت ده ساله از درخت يک ساله تنومند تر است اما پيرتر نيست. يک گياه ممکن است به دليل بيماری و آفت نابود شود. ممکن است با آتش سوزی نابود گردد، اما پير نميشود و از پيری نميميرد. ممکن است کسی نابودی يک گياه را مرگ بنامد وليکن مرگی که ناشی از پيری است برای گياهان بی معنی است. به عبارت ديگر مردن کهنه و تولد نو حرفی بی معنی است. در صورتيکه تکامل حيوانات چنين نيست. تقسيم سلولی در حيوانات در واقع آن پروسه ای است که از آغاز تولد با خود مرگ را نيز به همراه دارد يعنی تِلُمِرِس در انتهای کروموزون از همان زمان بستن نطفه در همۀ حيوانات شروع به کوتاه شدن ميکند تا روز مرگ در صورتيکه در گياهان ابداً کوتاه نميشود. همچنين سرعت تقسيم سلول ها در حيوانات و مثلاً انسان از همان زمان بستن نطفه تا کمی بعد از بلوغ مرتب افزايش مييابد و بعد ثابت ميماند و بعد در پيری سرعت تقسيم سلولی کمتر و کمتر ميشود در صورتيکه در گياهان دو مرحله اول اتفاق مييافتد اما مرحله کاهش يافتن تقسيم سلولی هيچگاه اتفاق نميافتد و در نتيجه گياهان هيچگاه پير نميشوند. به عبارت ديگر برای حيوانات و انسان وقتی اندازه تِلُمِرِس به حداقل برسد و تقسيم سلولی به آهسته ترين اندازه تنزل کند ديگر پيری است و مرگ کهنه. به هرحال آنچه در انسان و بقيه حيوانات می بينيم يک نوع مدل تکامل است اما تنها شکل تکامل نيست و گياهان که به اندازه حيوانات دنيای بزرگی را در عالم بيولوژی تشکيل مي دهند تکاملشان بر مبنای مدلی ديگر است.

بنظر من پاراديمی که جنبش سبز در ايران برای تحول سياسی و اجتماعی در پيش رو گذاشته است شبيه تکامل گياهان است. نه از مرگ دنيای کهنه حرفی ميزند و نه بشارت تولد دنيای نوئی را می دهد. وقتی می گويد سرآمد زمستون گوئی دارد از برگ دادن گياهان حرف ميزند که با زياد شدن نور خورشيد زمان را مناسب برای برگ دادن می بينند وگرنه اين گياهان همۀ زمستان آنجا بودند، نه مرده بودند و نه تازه زنده شده اند. حتی به زحمت بشود گفت که خوابيده بودند و از خواب بيدار شده اند، چرا که همه اين مدت زمستان بيدارند و از ريشه شان تغذيه ميکنند اما مقدارِ انرژی که بتوانند از طريق برگهايشان با فتو سنتز بدست آوردند، بخاطر کم شدن نور آفتاب، کمتر از مقدار انرژی است که برای نگهداشتن برگهای سبزشان لازم دارند. به همين دليل هم گياهانی که هر 12 ماه سال برگ سبز دارند نوعی برگهايشان را ساخته اند که کمترين انرژی را برای مقاومت در برابر برف لازم داشته باشند، و اشکالی خميده دارند که با برف کنده نميشوند.

اگر پاراديمی که برای جنبش سبز می بينم درست باشد، اين جنبش مانند گياهانی که سرزمين ايران را پوشانده اند سالهای سال در بهاران خود با تابش خورشيد گرمابخش آزادی، گل خواهد کرد، و در زير فشار سردیِ استبداد، برگ هايش زرد خواهد شد و بر زمين خواهد ريخت، اما نخواهد مُرد. استبداد ممکن است چند گل و گياه را نابود کند و درختانی را نيز با گلوله باران و بيماری نابود سازد اما گلستان و جنگل به زندگی خود ادامه خواهند داد و اين جنبش دوباره و دوباره بهاران را جشن خواهد گرفت. البته درک کنونی رهبران اين جنبش لزوماً بر پاراديم اين تحول متکی نيست (8) و آنگونه که در جای ديگری توضيح داده ام هر باری که اين گلستان پر شکوفه شود از شرايط اوليه متفاوتی آغاز می کند که دامنۀ نتيحه بخشی آن را هم متفاوت خواهد کرد (9).

به اميد جمهوري آينده نگر دموکراتيک و سکولار در ايران،

سام قندچي، ناشر و سردبير

ايرانسکوپ

http://www.iranscope.com

بيست و هفتم فروردين ماه 138

9

April 16, 2010

پانويس:

1. http://www.ghandchi.com/358-falsafehElm.htm

2. رجوع کنيد به کتاب تاريخ ايده ترقي نوشته رابرت نيزبت که بررسي جامعي از تاريخ ايدۀ ترقي است. لازم به تذکر است که در زبان انگليسي، دو لغت ترقي (پروگرس) و پيشرفت (دِوِلَپمنت) تفکيک بيشتري شده اند و اولي کيفيت و دومي کميت را ميرساند.

3. http://www.ghandchi.com/352-taraghikhahi.htm

4. http://www.ghandchi.com/249-ReactionaryReformism.htm

5. http://www.ghandchi.com/579-EnghelabEslahat.htm

6. http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm

7. http://www.mefeedia.com/watch/29040387

8. http://www.ghandchi.com/595-MousaviError.htm

9. http://www.ghandchi.com/601-FuturismGreen.htm



HTML clipboard

Paradigm of Iran's Green Movement

Sam Ghandchi

http://www.ghandchi.com/620-NewParadigmEng.htm

Persian Text نسخه فارسی

http://www.ghandchi.com/620-NewParadigm.htm

In my opinion, Iran's Green Movement that has risen in the last year has started a new paradigm of social change not only in Iran but also beyond Iran (1). But before I explain my discussion about Iran's Green Movement, let me take a quick look at the paradigms of the past social movements in order to make my point more clear.

The 1789 French Revolution started a new paradigm in the socio-political developments of the world. It was as if the society was like a human or animal which would die or be born. The old society in the eyes of the revolution died and the new society was given birth by the revolution. Even a century later thinkers such as Karl Marx viewed the revolution as a midwife for a society that was pregnant with the new world. Of course, the concept of humanity was formed parallel to the concept of progress in the Western world and the term "humanity" itself was first used in the Second Century at the time of the first written laws of Roman Empire (2). But when the Declaration of the Rights of Man which was approved by the National Assembly of France on August 26 of 1789, it was as if the birth certificate of a baby just born from the womb of the mother, was being issued. At the time of the French Revolution, Immanuel Kant who was for progress and not necessarily revolution, summed up the French Revolution as synonymous with progress. Twenty five years ago, in evaluating the 1979 Iranian Revolution which did not have progress in mind and was rather retrogressive, I wrote the world needed another Immanuel Kant to say that the synonymity of revolution and progress has ended. Nonetheless whether we are asking for progress or are chasing retrogression, a fundamental revolution, had meant the death of the old society and the birth of a new one. The subsequent major revolutions such as Russia's October Revolution also defined themselves as such in history.

In other words, it was as if the society was like a human or an animal which was born and would die. Even the reformists like Kant, before the French Revolution, saw a gradual death of the old society or a gradual birth of a new society when calling for reform in their programs to achieve progress. This model of understanding the social change was a paradigm that viewed the society similar to a human or an animal. Of course, not only in the realm of social and political change we have seen such a paradigm but even in a field of knowledge like astronomy, a similar paradigm to understand the heavenly bodies has been very successful. For example we say so and so star died or so and so star was born. This paradigm at least since the Big Bang has been better than any other model to help us to understand the evolution of stars and the planets and the model is very similar to the evolution of humans and animals. Even to understand the 1979 Revolution of Iran this paradigm was able to explain it very well although one had to keep in mind the difference of retrogression in Iran's Revolution in comparison to progress in the French Revolution as I have explained in details in my book "The Futurist Iran." (3).

***

But Iran's Green Movement cannot be understood with the above paradigm. In other words basically the model of evolution of humans and all the animals which is based on the concept of the death of the old and birth of the new is not a good model to understand the Green Movement. In my opinion, the model of evolution of plants, for which death is meaningless, is a paradigm that gives us the opportunity to better understand Iran's Green Movement. The movement that started with the song "Winter is over," and of course I do not mean parts of that old song that mention guns which has no similarity to this movement. Iran's Green Movement was like the plants in nature which neither die in Winter nor are they born in the Spring but during Winter when the Sunlight is scarce, they shed their leaves; and their energy usage which depends on the food they get from their roots, is minimized this way, and in the Spring they grow leaves again and use the increased Sunlight to create food by their leaves as well, togrow more, but there is no death and birth involved, although for them the Winter is over and Spring has come.

Two years ago in an interview in Persian I discussed the topic of end of death for humans and the ideas of Ray Kurzweil in this area (4).

If I wanted to have the same discussion about plants, there was no death, to talk about ending it! In fact, in comparison to the animals, the evolution of plants is very interesting in this respect, because death for them is meaningless. It is true that a 10 year old tree is more stalwart than a one year old tree but it is not more aged. A plant may get destroyed because of disease or pests, A plant may be destroyed by fire. But it will not be more aged and will not die of old age. One may call the destruction of a plant as death but a death resulting from old age is meaningless for plants. In other words, the death of the old and birth of the new is meaningless in the plant evolution. Whereas the evolution of animals is not this way. In fact, the cell dividion in animals is a process which has death accompanying it from the time of conception since the telomeres at the end of chromosome from the point of conception in all animals starts to shorten till the moment of death; whereas this is not the case in plants. Also the speed of cell division in animals and humans increases from the time of conception till the time of adolescence and then it flattens and then in the old age the speed of cell division decreases till we die; whereas for the plants the first two stages happen; but the third stage of decrease of cell division *never* happens, and therefore plants never experience old age. In other words for animals and humans, when the telomeres is minimized, and the cell division drops to the lowest levels, it is old age and the death of the old. At any rates, what we see in humans and other animals is one model of evolution but that is *not* the only model of evolution; and the plants which are as big of a universe of species as the animal kingdom, in the biological world, their evolution, is based on a different model as I explained.

In my opinion, the paradigm that Iran's Green Movement has put forward for the political and social change in Iran is similar to the model of evolution of plants. It neither talks of the death of the old world nor does it talk of the birth of a new world. When it says "the Winter is over," it is as if it is talking of a plant which is growing its leaves when the increase of intensity of the sSunlight is an opportunity for it to grow leaves; whereas all these plants were still there during the whole winter. They neither had died during the Winter nor have they just been born in the Spring. It is even hard to say they were sleep and have just woken up, because they are awake during the Winter and sustain themselves through their roots, and not through their leaves, because the energy they can obtain by photosynthesis through their leaves during the Winter, because of the decrease of the sun light, is less then the energy they need to keep their leaves during the Winter and they shed. This is why the plants that keep their leaves round the year, have made their leaves in a way that need the least energy to resist the snow and are bent in a way so that would not break under the snow.

If this paradigm that I see for Iran's Green movement is correct, this movement just like plants, will encompass Iran for years to come. In its own Spring, with the warmth of the Sunlight of freedom, will blossom and under the pressure of the cold of dictatorship, its leaves will turn yellow falling on the ground, but will not die. Dictatorship may destroy a few flowers and plants and a number of trees may get destroyed by the gun shots and disease, nonetheless the flower field and forest will continue its life and this movement again and again will celebrate its Spring. Of course the understanding of the current leaders of this movement is not necessarily based on the paradigm of this movement itself (5). And as I have explained elsewhere every time this flower field is filled with blossoms, it may start from a different initial conditions and its scope may be different (just as different sizes of hurricanes form by butterfly effects as defined by the chaos laws, depending on their initial conditions).

Hoping for a Democratic and Secular Futurist Republic in Iran

Sam Ghandchi, Publisher/Editor
IRANSCOPE

http://www.iranscope.com

April 16, 2010

Footnotes:

1. Here my usage of "paradigm" is similar to Thomas Kuhn's sense of the term

2. History of the Idea of Progress, Robert Nisbet

3. http://www.ghandchi.com/500-FuturistIranEng.htm

4. http://www.mefeedia.com/watch/29040387

5. http://www.ghandchi.com/595-MousaviError.htm (in Persian)

پنجشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۹

دکتر بیکس از ۲۴ خرداد در بازداشت است ؛ دندانهایش را از دست داده و نیاز به درمان فوری دارد


چهارشنبه ۲۵ فروردین ۱۳۸۹ - ۱۰:۳۰ شماره خبر : ۲۱۳۳
http://www.tahavolesabz.com/new_show.php/1133

دکتر بیکس از ۲۴ خرداد در بازداشت است ؛ دندانهایش را از دست داده و نیاز به درمان فوری دارد

تحول سبز : علی بیکس ، فعال اجتماعی ویکی از زندانیان پس از انتخابات ریاست جمهوری اخیر نیاز به درمان فوری دارد . او که از ۲۴خرداد ماه در زندان اوین به سر می برد اکنون در بند ۳۵۰ این زندان وضعیت ناگواری از جهت بهداشت دهان و دندان دارد

به گزارش خبرنگار کلمه، خانواده بیکس از مسولان تقاضا دارند که با مرخصی چند روزه این زندانی در بند برای درمانش موافقت کنند. چون او حتی به خاطر از دست دادن دندانهایش به دلیل بیماری پیوره قادر به غذا خوردن هم نیست . امکانانات دندانپزشکی بند ۳۵۰ اوین نیز نمی تواند پاسخگوی مشکلات درمانی او باشد.

خانواده بیکس همچنین از وضعیت بلاتکلیف او در زندان گلایه مندند اینکه چرا پس از ده ماه حبس هنوز وضعیت بیکس مشخص نشده و حکم دادگاه تجدید نظرش صادر نشده است.

علی بیکس ، دارای دکترای تاریخ ، ۲۴ خردادماه سال گذشته بازداشت و تاکنون نیز بدون استفاده از مرخصی در زندان به سر می برد. او با کمیته اطلاع رسانی ستاد مرکزی میرحسین موسوی نیز در زمان انتخابات همکاری داشته است.

بیکس بر اساس حکم شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به هفت سال حبس تعزیری محکوم شده است . .خانواده بیکس از وضعیت نامعلوم فرزند خود نگرانند و هر چه زودتر خواهان تعیین وضعیت و اعلام حکم نهایی وی هستند.

بهروز جاويد تهراني در خطر مرگ


بهروز جاويد تهراني در خطر مرگ
آژانس ايران خبر - ۱۳۸۹/۱/۲۵
https://www.newsagency-ina.com/News-Details.aspx?newsId=33544&back=1

بهروز جاويد تهراني از دستگيرشدگان اعتراضات گسترده دانشجويي در ۱۸ تير ماه ۷۸ است. او ده سال در زندان جمهوري اسلامي مانده و مورد اذيت و آزار بسياري قرار گرفته است. او بارها به اعتصاب غذا دست زده و اکنون در دهمين روز اعتصاب غذا در زندان گوهردشت٬ در وضعيت خطرناکي است. بهروز از جمله زندانياني است که به حکومت اسلامي همواره " نه " گفته و بهمين دليل مورد آزارهاي جسمي و روحي زيادي بوده است .
در زندان گوهر دشت علاوه بر بهروز سه زنداني سياسي ديگر نيز به اعتصاب غذا دست زده اند. اسامي اين زندانيان اينهاست: - رضا جلالى- حسين کرمى- محمد رضائى
اين زندانيان در سلولهاى انفرادى معروف به سگدونى زندانى هستند. شرايطى که در اين سلولها حاكم است عبارت است از:
- زندانيان 3 بار در روز حق استفاده از سرويسهاى بهداشتى را دارند
- غذاى زندانيان از کيفيت و کميت بسيار پايينى برخوردار است و زندانى در حد زنده ماندن غذا دريافت مىکند
- شکنجه زندانيان با باتونهاى برقى و ساير باتونها صورت مىگيرد
- زندانيان هر چند هفته يکبار حق استفاده از حمام را دارند
- زدن دست‌بند و پابند به زندانى و رها کردن او در سلول
- محروحيت کامل از امکانات درمانى و قطع داروهاى آنها
- قطع کامل ارتباط زندانى با خانواده و جهان خارج از سلول و هم‌چنين موارد متعدد ديگر شکنجه مىباشد.
کميته بين المللي عليه اعدام از همگان دعوت ميکند که به اين زمينه سازي براي جنايت از سوي جمهوري اسلامي ايران٬ به تحت فشار گذاشتن وحشيانه زندانيان سياسي و بي توجهي مطلق به خطرات ناشي از اعتصاب غذا و راندن زندانيان به سوي مرگ اعتراض کنند. ما نبايد بگذاريم بهروز جاويد تهراني٬ رضا جلالي٬ حسين کرمي و محمد رضايي در اثر فشارهاي وحشيانه زندانبانان و وادار شدن آنها به اعتصاب غذا براي مقابله با اين اوضاع وحشتناک٬ به مرگ تدريجي محکوم شوند. به اين زمينه سازي حکومت اسلامي براي جنايت اعتراض کنيد.
کميته بين المللي عليه اعدام
۱۰ آوريل ۲۰۱۰

سه‌شنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۹

گزارشی در مورد صهيونيسم و هولوکاست


گزارشی در مورد صهيونيسم و هولوکاست

http://www1.voanews.com/persian/news/human-rights/90740244.html

عبدالله مومنی به زندان بازگشت | رهانا


عبدالله مومنی به زندان بازگشت | رهانا
http://www.rhairan.info/archives/9400

رهانا: عبدالله مومنی سخن‌گوی سازمان دانش آموختگان ایران که از ۱۵ اسفند ماه با قرار وثیقه‌ی سنگین از زندان آزاد شده بود، در حالی که صبح فردا مرخصیش به پایان می‌رسید برای تحمل کیفر ۸ ساله خود بار دیگر به زندان منتقل شد.

به گزارش رهانا، صبح امروز از دادگاه انقلاب با وی تماس گرفته و او را احضار می‌کنند. در پی مراجعه مومنی به دادگاه در حالی که انتظار تمدید مرخصی وی می‌رفته است بار دیگر بازداشت می‌شود.

مومنی از ۳۱ خرداد ماه سال گذشته بازداشت و در مدت‌ها در سلول های انفرادی زندان اوین تحت شدیدترین شکنجه‌ها و فشارها قرار گرفته بود. وی در دادگاه بدوی به ۸ سال زندان محکوم شده بود.


به ما گفتند نگذارید موسوی به خانه‌تان بیاید

http://www.rhairan.info/archives/9474

همسر عبدالله مومنی اظهار داشت: آقایان زنگ می‏زنند و می‏گویند نگذار آقای موسوی به خانه‏‏ ات بیاید.

عبدالله مؤمنی که در دادگاه به شش سال حبس تعزیری و دو سال حبس تعلیقی محکوم شده بود، روز یکشنبه شانزدهم اسفند ماه، بعد از تحمل ۲۶۰ روز زندان، با تأمین وثیقه‏ی سنگین برای مرخصی از زندان آزاد شد.
طی این مدت مرخصی او تمدید می‏شد. اما امروز ناگهان اعلام شد که عبدالله مؤمنی بدون اطلاع قبلی به زندان بازگشته است.
خانم فاطمه‏ آدینه‏وند، همسر عبدالله مؤمنی، در این باره به رادیو زمانه می‏گوید:

تماس گرفتند و از او خواستند برای تمدید مرخصی به دادگاه برود. اما از آن‏جا مستقیم او را به اوین بردند.

پس رفتن امروز ایشان به دادگاه هم طبق قرار قبلی نبود؟

قرار بود چهارشنبه به دادگاه برود که صحبت کنند، به نتیجه‏ای برسند و مرخصی‏اش را تمدید کنند. اما متاسفانه نگذاشتند چهارشنبه برسد و امروز ساعت ۹ صبح به او زنگ زدند و خواستند که حدود ساعت ۱۱ در دادگاه باشد. او هم ساعت ۱۱ به آن‏جا رفت تا حدود ساعت‏های یک و نیم بعدازظهر گوشی‏اش خاموش بود. بعد هم زنگ زد و گفت که در اوین است.

نگفتند در کدام قسمت اوین هستند؟ و آیا در انفرادی هستند یا خیر؟

گفت که او را به ۲۰۹ برده‏اند.

شما انتظار داشتید که ایشان را به زندان برگردانند؟

نه؛ من هیچ انتظار نداشتم که او را دوباره به زندان برگردانند. عبدالله آخر آزاد می‏شود. ولی چه الان که در زندان کوچک‏تر اوین است و چه وقتی در زندان بزرگ‏تر آزاد بودن‏اش در ایران بود، زیاد تفاوتی نداشت. زندان اوین کوچک‏تر است، این‏جا بزرگ‏تر بود، اما در اصل زندان بود.

فکر می‏کنید چرا ناگهان تصمیم گرفتند که ایشان را به زندان برگردانند؟

دقیقاً نمی‏دانم چرا؛ ولی هر هفته خواسته‏ای داشتند. یعنی مرخصی‏اش را چند روز به چند روز تمدید می‏کردند و یک بار هم ۱۶ روز تمدید کردند، اما هربار خواسته‏ای داشتند. فکر می‏کنم عبدالله نمی‏توانست خواسته‏ی آن‏ها را برآورده کند.

آیا مشخص بود که خواسته‏ها‏ی آنان چیست؟

من که زن خانه‏داری هستم. زیاد سیاسی نبوده‏ام و نیستم، ولی همسرم را به لحاظ سیاسی درک می‏کنم. این آقایان زنگ می‏زنند و می‏گویند نگذار آقای موسوی به خانه‏‏ات بیاید. من که اولاً اصلاً به خودم اجازه نمی‏دهم به کسی بگویم به خانه‏ام نیاید و دوم این که آقای موسوی به نظر من، افتخار هر ایرانی است. وقتی آقای موسوی به خانه‏ی ما آمده بود، انگار عموی شهیدم زنده شده بود و به خانه‏ام آمده بود. ایشان یادگار دوران دفاع مقدس است.


حشمت الله طبرزدی، دبیر کل جبهه دموکراتیک ایران سال 1389 را سال امید و اتحاد عمل نامید .


حشمت الله طبرزدی، دبیر کل جبهه دموکراتیک ایران سال 1389 را سال امید و اتحاد عمل نامید .
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1855.aspx

در پی ملاقات روز گذشته خانواده حشمت الله طبرزدی، دبيركل جبهه دمكراتيك ايران و سخنگوي شوراي همبستگي براي دمكراسي و حقوق بشر در ايران ایشان از انتقال خود از بند 209 زندان اوین به بند 350 این زندان خبر دادند .

خانواده حشمت الله طبرزدی در این ملاقات که به صورت کابینی صورت گرفت وضعیت جسمی و روحی ایشان را خوب تشریح نمودند .

ایشان در ادامه ضمن حمایت از مواضع میر حسین موسوی و مهدی کروبی در دفاع از حقوق ملت از مردم و سران گروه های سیاسی جهت همراهی یکدیگر در این جنبش آزادی خواهانه دعوت نمود و سال 1389 را سال امید و اتحاد عمل نامید .

لازم به ذکر است جلسه دوم دادگاه ایشان امروز ( 24 فروردین ماه 1389 ) برگزار می شود . جلسه نخست دادگاه ایشان که در تاریخ 18 فروردین ماه 1389 در شعبه 26 دادگاه انقلاب اسلامی به ریاست قاضی پیر عباس برگزار شده بود .

روابط عمومی جبهه دمکراتیک ایران

ديدار اعضاي شعبه اصفهان سازمان دانش آموختگان با خانواده دکتر زيد آبادي و شيوا نظر آهاري


ديدار اعضاي شعبه اصفهان سازمان دانش آموختگان با خانواده دکتر زيد آبادي و شيوا نظر آهاري
http://advarnews.biz/organization/10754.aspx

یکشنبه، 22 فروردین 1389

مهديه محمدي همسر دکتر زيدآبادي در اين ديدار باتوجه به ملاقات روز پنج شنبه خود با دکتر زيد آبادي وضعيت روحي وي را برخلاف وضعيت جسماني اش خوب توصيف کرد

اعضاي شعبه اصفهان سازمان دانش آموختگان به ديدار خانواده هاي دکتر زيد آبادي دبير کل سازمان دانش آموختگان ايران (ادوار تحکيم وحدت) و شيوا نظر آهاري سخنگوي کميته گزارشگران حقوق بشر رفتند .
اعضاي ادوار تحکيم وحدت در ديدار با خانواده دکتر زيد آبادي ضمن ابراز آرزوي آزادي هرچه سريعتر دبير کل سازمان دانش آموختگان از استقامت و پايداري خانواده ايشان به ويژه همسر وي قدرداني نمودند.

مهديه محمدي همسر دکتر زيدآبادي در اين ديدار باتوجه به ملاقات روز پنج شنبه خود با دکتر زيد آبادي وضعيت روحي وي را برخلاف وضعيت جسماني اش خوب توصيف کرد.
در اين ديدار که با حضور مصطفي تاجزاده و همسرش فخرالسادات محتشمي پور مصادف بود اعضاي سازمان ادوار تحکيم پيرامون وقايع اخير با معاون سياسي وزير کشور دولت اصلاحات به بحث و تبادل نظر پرداختند.

همچنين اعضاي شعبه اصفهان ادوار تحکيم ديداري نيز با خانواده شيوا نظر آهاري سخنگوي کميته گزارشگران حقوق بشرداشتند و ضمن قدرداني از زحمات اين فعال حقوق بشرآخرين وضعيت وي را جويا شدند.

مادر شيوا نظر آهاري نيز در اين ديدار توضيحاتي را درباره چگونگي بازداشت دخترش و همچنين وضعيت نگه داري ايشان در زندان ارائه داد.



یکشنبه، فروردین ۲۲، ۱۳۸۹

ناهید حسینی-دریاچه طلا در قرقیزستان


دریاچه طلا در قرقیزستان/!ناهید حسینی
http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-58290

درست است که انگیزه اعتراضات خیابانی یعنی مبارزه با فساد و تحکیم دمکراسی درهردو کشورممکن است یکی باشد، اما شاید یکی از تفاوتهای ما با آنان مربوط به عزم واراده رهبران برای ایجاد تغییرات واقعی دراداره کشور باشد؟ احتمالا قرقیزها در رهایی خود ازیک نظام ایئولوژیکی و برقراری رابطه موفقیت آمیز با جهان کنونی از ما بهتر عمل میکنند.


در زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در دو دهه پیش، بسیاری از امکانات خصوصی حزب کمونیست در اختیار مردم قرار گرفت، یکی از آنها، استراحتگاه کادرهای حزب کمونیست شوروی بود که در کنار دریاچه قره کل در خاک قرقیزستان قرار داشت که پر از ذرات طلا بود، علیرغم محدویت های خبری، با راهنمایی یکی از ایرانیانی که در زمان کودتا علیه دکتر مصدق به قرقیزستان گریخته بود، به کنار دریاچه سفری داشتیم، ابتدا در خانه ای محلی، اتاق تاریک و کوچکی اجاره کردیم، جایی که خانواده همراه حیواناتش در حیاط زندگی می کردند و برای ما و دو مسافر دیگر یک چراغ خوراک پزی کوچک نفتی در کنار شیر آب حیاط قرار داده بودند، در حالیکه در صد متری آنان کاخ استراحتی حاکمان قرار داشت که روزی رئیس جمهوران فراری قرقیزستان از اعضاء آن بودند.

ابتدا از دروازه ساختمان حزب که درها یش بوسیله مردم شکسته شده بود، وارد استراحتگاه شدیم، قرقیزها با غرور ما را بسمت دریاچه راهنمایی میکردند، آب تمیز و آبی رنگ وصاف دریاچه، بسیار زیبا می نمود، قایق کوچکی اجاره کردیم و همراه مرد راهنما به وسط دریاچه رفتیم، آب بسیار زلال و شفاف بود، و براستی در برابر تابش آفتاب، بوضوح ذرات طلا دیده میشد. جایی که تا سال 1988 فقط اعضا بالای حزب کمونیست قادر بودند از آب این دریاچه استفاده کنند. اکنون قرقیزستان یکی از تولید کنندگان طلا در آسیای میانه است.

در واقع مردم قرقیزستان جزء اولین گروهایی بودند که در زمان گارباچف، مراکز مجهز دولتی که فقط در اختیار اعضاء بالای حزب قرار داشتند، را عمومی کردند. ملتی که در چندین صد سال گذشته در کوههای تیان شان چوپانداری و دامداری میکردند به کمک روسها بعد از انقلاب اکتبر 1917 به امکانات صنعتی و دانشگاهی دسترسی پیدا کردند، امروز 98٪ مردم قرقیز با سواد هستند. بگذریم از اینکه در کنار دریاچه قره کل، با خوشحالی عکسی بوسیله یک عکاس حرفه ای گرفتیم و آدرس دقیق دادیم ولی بعد از چندین هفته عکسی از یک خانواده ازبک بدستمان رسید که هیچگونه شباهتی با هم نداشتیم. حتما عکس ما را نیز برای آن خانواده ازبکی فرستاده بودند، لابد اگر می فهمیدند که ما ایرانی هستیم آنرا سر طاقچه میگذاشتند از بس ایران آن زمان را دوست داشتند.





مردم قرقیزستان در عین داشتن مسائل فرهنگی و گذشته نه چندان درخشان، حس ناسیونالیستی قوی آنها را وادار به حرکتهای تاریخی مشخصی کرده است. بعد از مستقل شدن از اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991، آقایف، رهبر حزب کمونیست را به عنوان ريیس جمهور انتخاب کردند و علیرغم اینکه 75٪ از مردم مسلمان و اکثرا سنی هستند، جمهوری لائیک را برگزیدند، اما همیشه بر سر انتخابات مسئله داشته و از تقلب مکرر شکایت داشته اند، آقایف از آغاز استقلال این کشور تا سال 2005 میلادی قدرت را بدست داشت و می خواست تا پایان عمر در مقام ریاست جمهوری باقی بماند .از این رو ، مردم پایتخت شورش کردند و به کاخ ریاست جمهوری و مجلس هجوم آوردند، آقایف به روسیه پناهنده شد و باقیف به جای او به ریاست جمهوری رسید. شاید اشتباه مردم قرقیزستان اعتماد به افرادی بوده است که تاکنون امتحان خود را پس داده اند.

در سال 2005 در طی انقلاب مخملی موسوم به لاله قدرت به باقیف منتقل شد ومردم از وی خواستند، جامعه را سر و سامانی دهد و کشوررا ازفقر اقتصادی برهاند. دمکراسی را تقویت و گسترش دهد، ولی او نتوانست به قولهایش وفادار بماند و دردور دوم ریاست جمهوری نیز با تقلب انتخاب شد، فساد را بیشتر و مقامات حساس را به فامیلهایش سپرد، تا اینکه هفته گذشته، همراه با افزایش قیمت برق، مردم همراه هم و متحد بر علیه این تصمیم به خیابانها ریختند. در حالیکه یکی از منابع در آمد این کشور تولید و صادرات برق است. چرا مردم باید پول بیشتری پرداخت کنند. حرکت سریع و متحد مردم و کنترل رادیو و تلویزیون و سایر اماکن دولتی، باعث فرار باقیف رئیس جمهور کنونی گشته است.





ائتلاف جنبش متحد مردمی، اصلی ترین ائتلاف مخالف دولت قرقیزستان از رئیس جمهور انتقاد دارندکه او موجب ایجاد جوی از فساد و خویشاوند سالاری شده و فعالیت رسانه ها را محدود کرده است و امروز هم خواستار استعفا و مجازات او در به قتل رساندن مردم بیگناه در خیابانها شده است. پرچم آبی علامت این ائتلاف مردمی است.

با توجه به فقر فرهنگی و اقتصادی در کشورهای آسیای میانه، ایران زمان شاه، الگوی تغییر آنان بود، اما ایران ج.ا نتوانست موقعیت خودرا به علت اشتباهات اساسی زمامدارانش در منطقه حفظ کند و همه این کشورها، ترکیه را الگوی خود قرار دادند. شاید شبیه سازی جنبش های مردمی ایران و قرقیزستان کار درستی نباشد، در مدت 5 سال، دوبار در این کشورانقلاب اتفاق افتاده است، مردم خواستار تغییرات اساسی هستند ولی نهادینه نشدن حق رأی به عنوان حق مسلم هر فرد در جامعه و تعجیل در تصمیم، آینده لرزان دیگری را پیام میدهد. در انقلاب 57 ایران واقعا نمیدانستیم چه اتفاقی روی میدهد. این بار به صلاح تمامی ماست که بدانیم چه راهی در پیش داریم، چکار میخواهیم بکنیم، و چگونه به مقصد برسیم که دوباره شکست نخوریم.





درست است که انگیزه اعتراضات خیابانی یعنی مبارزه با فساد و تحکیم دمکراسی درهردو کشورممکن است یکی باشد، اما شاید یکی از تفاوتهای ما با آنان مربوط به عزم واراده رهبران برای ایجاد تغییرات واقعی دراداره کشور باشد؟ احتمالا قرقیزها در رهایی خود ازیک نظام ایئولوژیکی و برقراری رابطه موفقیت آمیز با جهان کنونی از ما بهتر عمل میکنند. رهبری جنبش درآن جا با زبانی بی ابهام خواستارحقوق دمکراتیک برای همه اهالی کشورو از بین بردن فساد و خویشاوند سالاری است، دولت انتقالی قرار است در 6 ماه آینده، مسئه انتخابات و پارلمان و بعد تغییر قانون اساسی را به اجرا بگذارد. اما دلیل این امرچیست که پس از 10ماه از شروع جنبش مردمی ایران هنوزهم سخن از اجرای قانون اساسی ای در میان است که به مدت 31 سال مدافعین گوناگون آن نتوانسته اند بر آن اساس راه کشور را به سوی جامعه ای با سطحی از توسعه وپیشرفت ودموکراسی که منطبق بر ظرفیت های عملا موجود کشور باشد باز نمایند؟ اگر رهبران جنبش کنونی در ایران نتوانند پاسخی راه گشا وروشن به این پرسش بدهند فرصت تاریخی پیش آمده برای ایجاد تغییرات دموکراتیک در کشور یکبار دیگراز دست خواهد رفت که امیدوارم این چنین نباشد.

ناهید حسینی
9 آپریل

دادگاه مهندس حشمت الله طبرزدی-گفتگو با نسرين ستوده


گفتگو با نسرين ستوده در مورد دادگاه مهندس حشمت الله طبرزدی و اظهارات آقای طبرزدی در دفاع از حق قانونی برای اعتصاب، حق ميتينگ، حق راهپيمايی، و آزادی بيان

http://www.youtube.com/watch?v=yuup9aOMbM8

لطفاً به دقيقه 17:00 برويد

اينجا را کليک کنيد

گفتگو با مهدی خانباباتهرانی با راديو زمانه


برای شنيدن مصاحبه اينجا را کليک کنيد

گفت‌وگو با مهدی خان‌باباتهرانی، تحلیل‌گر سیاسی و از بنیان‌گذاران کنفدارسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی
«اشغال سفارت، مبارزه‌ی خشونت‌آمیز نیست»
شکوفه منتظری
shokoofeh@radiozamaneh.com
http://zamaaneh.com/special/2010/04/post_1146.html

روز سه‌شنبه، ۶ آوریل ۲۰۱۰، عده‌ای از معترضان جوان ایرانی با همراهی گروهی از جوانان هلندی وارد محوطه‌ی بیرونی سفارت ایران در شهر لاهه هلند شدند و ضمن پایین کشیدن پرچم جمهوری اسلامی، پرچمی سیاه رنگ با عکس ندا آقاسلطان را جایگزین آن کردند.

خواسته‌های آن‌ها به گفته‌ی خودشان بسیار ساده است: «ما ایرانیان و غیرایرانیان در کنار هم ایستاده‌ایم، برای پشتیبانی از یک اصل ساده و آن این است که ما و شما، یعنی مردم ایران، و نه دولت و روحانیت و نه آمریکایی‌ها، حق دارید سرنوشت‌تان را خود تعیین کنید و راه خوشبختی را بیابید.»

هرچند در ماه‌های اخیر نمونه‌هایی از این نوع حرکت در شهرهای مختلف اروپا ازجمله فرانکفورت، برلین، استکهلم و پاریس هم دیده شده است.
با نگاهی به تاریخ نمونه‌های آن در دوره‌ی سلطنت پهلوی هم به چشم می‌خورد. مهدی خانباباتهرانی تحلیل‌گر سیاسی و از بنیان‌گذاران کنفدارسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی است که در سال‌های پیش از انقلاب ۵۷ به شکلی تریبون جنبش دانشجویی ایران، مخصوصا در خارج از کشور، محسوب می‌شده است.
به سراغ مهدی خانباباتهرانی رفتیم تا از تجربیاتش برای ما بگوید و نگاهش نسبت به حرکت‌های اعتراضی از این دست:
من خودم شخصا نخستین بار نیم قرن پیش، یعنی در آستانه‌ی سال ۱۹۶۰ میلادی در اعتراض به عدم تمدید گذرنامه‌ی دو تن از فعالین آن زمان جنبش دانشجویی در آمریکا، آقایان شاهین فاطمی و صادق قطب‌زاده که سفارت در آن زمان گذرنامه‌ی ‌آن‌ها را تمدید نمی‌کرد، ما به عنوان اعتراض به این عمل دولت شاهنشاهی رفتیم به کنسولگری ایران در شهر مونیخ و اعتراض خودمان را بیان کردیم و از کنسول آن موقع آقای سپهبدی خواستیم این اعتراض ما را به تهران انتقال دهد و بخواهد که هرچه زودتر گذرنامه‌ی این‌ها تمدید شود.
وقتی آقای سپهبدی پرهیز کرد از قبول خواست ما، در نتیجه ما گفتیم ما در اینجا می‌مانیم. چون کنسولگری ایران بخشی از خاک کشور ما است و ما هم به عنوان شهروندان آن حقی بر این خاک داریم. و در آنجا به عنوان اعتراض یک اعتصاب نشسته کردیم و گفتیم، تا زمانی که جواب از وزارت فرهنگ نیاید درباره‌ی عدم تمدید گذرنامه‌ی این دو تن ما اینجا خواهیم ماند. ایشان پلیس صدا کرد و پلیس ما را که در حقیقت ۹۰ نفر بودیم از آنجا بیرون و به زندان برد. این نخستین تجربه‌ی من بود.

آخرین نمونه‌ای که مهدی خانباباتهرانی شخصا در آن حضور داشته است، به ۳۱ سال پیش برمی‌گردد. شهریور ۱۳۵۷. تنها چند ماه پیش از قیام بهمن در همان سال.
در حقیقت بعدها در اثر رشد جنبش و غلظت خشونت و سرکوب در ایران در سال‌های ۶۰ و ۷۰ چندین بار سفارتخانه‌های ایران در کشورهای مختلف اروپایی اشغال شد به عنوان اعتراض به کشتارها، شکنجه و نقض حقوق بشر در ایران. ما در آخرین عملی هم که شرکت داشتم، زمانی بود که بحران رژیم شاه شروع شده بود.

زمانی بود که آقایان طالقانی و این‌ها هم از زندان آزاد شده بودند. بعد از سرکوب در حقیقت جنبش خونین میدان ژاله ما به عنوان اعتراض به نقض حقوق بشر رفتیم سفارت ایران در شهر بن. آنجا اعتراض خودمان را به حکومت نظامی و دولت شاه اعلام کردیم. در آنجا ما سفارت را اشغال کردیم و خواستیم که این اعتراض به تهران انتقال داده شود. یعنی سفیر با تلفن اعتراضات ما را به آنجا انتقال دهد. از آنجایی که سفیر از این خواست ما امتناع می‌کرد، ما مجددا سفارت را اشغال کردیم و آنجا ماندیم، تا زمانی که پلیس آمد و ما را برد.
سؤال اینجاست که آیا می‌شود اعتراضاتی از این دست را به بهانه‌ی غیرمسالمت‌آمیز بودن از فهرست مدل‌های گوناگون مبارزات مردمی حذف کرد و به حاشیه راند؟
در حقیقت اعتراضات عمومی مردمی که خواهان آزادی هستند، خواهان برخی از موارد نقض شده‌ی حقوق‌شان در ایران هستند، همواره یک شکل نبوده است. یعنی زمان‌هایی هم بوده که ما با نمایندگان دولت ایران در گفت‌وگو بودیم. ولی از آنجایی که روز به روز شرایط اختناق در ایران تشدید و سرکوب‌ها دامن گسترتر می‌شد، ما مجبور بودیم اعتراض خودمان را بلندتر و تا حدودی هم به صورت اعتراض‌های اشغال سفارتخانه‌ها انجام دهیم.


در اینجا اشاره به این نکته را لازم می دانم، در فرایند پیکار آزادی نمی‌توان شیوه یا شکلی‌ از ابراز نافرمانی مدنی را در صورتی‌ که مورد میل یا پسند ما نباشد، به بهانه مغایرت با مشی یا رفتار اصلاح طلبی دولتی نفی و به سخره گرفت. به باور من چنین رفتاری، معنایی نخواهد داشت، جز انکار عنصر مقاومت در پهنه‌ی پیکار جنبش رنگین کمان ملی ایران.
آیا می‌شود از اعتراضاتی مثل اشغال مکان‌های رسمی و دیپلماتیک جمهوری اسلامی تفسیری خشونت‌آمیز ارائه داد؟ و آیا اصولا این گونه از اعتراضات را در رده‌ی نافرمانی مدنی تعریف می شوند؟ مهدی خانباباتهرانی معتقد است:
من باور براین ندارم که اعتراض مسالمت‌آمیز عده‌ای در مراکز سیاسی یا دیپلماتیک کشور ایران جزیی از مبارزات خشونت‌آمیز باشد. این را من جزیی از حقوق مدنی شهروندان هر کشوری می‌دانم که با مراجعه به مراکز دیپلماتیک کشورشان، اعتراض کنند به آن نوع استبداد و سرکوبی که در کشور دارد اعمال می‌شود.
من این نوع حرکاتی را، که در گذشته انجام دادیم و یا در آینده انجام خواهد گرفت، بخشی از نافرمانی مدنی شهروندان ایرانی در برابر استبداد دینی می‌دانم. تا زمانی که به نظر من دست به اسلحه برده نشود، تخریب نشود، من فکر نمی‌کنم اعتراض کردن و حتی پایین آوردن پرچم نظامی که خودش را بالای سر حاکمیت مردم ایران مسلط کرده است، خشونت باشد.

عکس‌ها مربوط به اشغال سفارت ایران در لاهه توسط معترضان
ببینید، تجربه‌ی تاریخ جهان را در نظر بگیرید. در کشور آلمان که من زندگی می‌کنم، در اعتراض به احداث پایگاه‌ها و پالایشگاه‌های اتمی، بزرگترین نویسندگان این کشور از هاینریش بل بگیرید تا آلبر شهردار سابق برلین، تا آدم‌های بزرگ و دانشمند و پرفسورهای دانشگاه‌های آلمان که رفتند خطوط راه‌‌آهن اینجا را به صورت زنجیره‌ای اشغال کردند، رویش نشستند تا قطارها نتوانند زباله‌های اتمی را انتقال دهند.
من فکر می‌کنم برخی از عناصری که امروزه به بهانه‌ی مسالمت‌آمیز بودن حرکت جنبش سبز ایران یک تفسیر خودسرانه و دولتمدارانه از این مسأله‌ی عدم خشونت می‌کنند، این‌ها به نظر من مبارزات را هضم نکرده‌اند. این‌ها به نظر من بیشتر در حال و هوای حفظ منافع نظام موجود دارند حرکت می‌کنند.
واقعیت این است که جنبش سبز ایران گوناگونی دارد. در آینده هم بعید نیست همان طور که دیدیم در عاشورا یا در صحنه‌های دیگری بسیاری از جوانانی که به تنگ آمده بودند، تندتر از دیگرانی می‌رفتند که فقط از طریق نوشتار یا از طریق گفتار اعتراض می‌کردند.
این است که من فکر نمی‌کنم مبارزه‌ی مسالمت‌آمیز فقط یک شکل دارد. یعنی اگر استبداد سیلی به سمت صورت شما زد، آن طرف صورت را هم نگه دارید تا یک سیلی دیگر هم این‌ور بزند. نخیر! نافرمانی مدنی به نظر من حق مسلم جنبش مدنی ایران است و این در اشکال گوناگون در آینده هم بروز خواهد کرد و باید هم بکند.

مهدی خان‌باباتهرانی، تحلیل‌گر سیاسی
خانباباتهرانی اصل مقاومت را حق مسلم تمام آن‌هایی می‌داند که می‌خواهند به نقض حقوق انسانی خودشان اعتراض کنند. او می‌گوید:
به باور من اگر مبارزه‌ی اعتراض‌آمیز مردم ما به صورت نافرمانی مدنی هم بخواهد نفی شود، با این عنوان که خشونت است، این در حقیقت نفی مقاومت است و به نظر من بدون عنصر مقاومت ملتی زنده نخواهد ماند.
نقدهای بسیاری به حرکت‌های اعتراضی از این دست شده است. بسیاری معتقدند چنین اقداماتی منجر به مخدوش کردن چهره‌ی مسالمت‌آمیز جنبش آزادی‌خواهانه‌ی مردم ایران در جهان می‌شود. خانباباتهرانی اما این نظر را قبول ندارد:
فکر نمی‌کنم با سیمایی که جمهوری اسلامی در جهان از خود نشان داده است، شهروندان اروپا و یا افکار عمومی جهان چنین اعتراضی از طرف شهروندان ایرانی را نفی نمی‌کنند و آن را حق مسلم مردم ایران می‌داند. من با هر نوع خشونت، با هر نوع قهر و اعمال قهر در رابطه با جنبش کنونی آزادی‌خواهانه‌ی مردم ایران مخالفم، چه در ایران چه در خارج از کشور.
اما اعتراض مدنی مردم خودم را جزیی از هستی اصل مقاومت می‌دانم. حتی همین کشورهای اروپایی جنبش‌های مدنی یا جنبش‌های صلح‌خواهانه‌اش با نافرمانی مدنی آغاز شد. از آقای ژان پل سارتر بگیرید که می‌آمد اعتراض می‌کرد تا آقای هاینریش بل که روی ریل‌های راه‌آهن آلمان نشست برای ممانعت کردن از عبور قطارهایی که حامل زباله‌های اتمی بودند.
این‌ها هم جزیی از خیزش مدنی مردم است. من فکر نمی‌کنم مردم اروپا با تاریخ فاشیستی که پشت سر داشتند، با تاریخ خونینی که اروپا به خودش در دو جنگ دیده است، حرکت اعتراض‌آمیز یک جوان را در نمایندگی‌های دیپلماتیک‌ کشورش به عنوان قهر و مبارزات خشونت آمیز تلقی کند.
اما آن چه مسلم است، این است که عده‌ای جوان، مستقل از هر گونه تشکل یا حزب سیاسی، ضرورتی را احساس می‌کنند که آن ضرورت آن‌ها را به سمت سفارت ایران می‌کشاند. آن گونه که از نوشته‌های وبلاگ آن‌ها برمی‌آید، دغدغه‌ی آن‌ها تنها رسیدن به آزادی برای مردم کشوری است که دارند برای حقوق خودشان مبارزه می‌کنند. نظر شما در این مورد چیست؟
آیا شما حرکت‌هایی از این دست را در رده‌ی مبارزات خشونت‌آمیز دسته‌بندی می‌کنید، یا این که آن را تنها تلاشی می‌دانید برای رسیدن به فرداهای بهتر. تلاش و مبارزه‌ای که می‌تواند خودش را در حیطه‌ی نافرمانی مدنی تعریف کند.

شنبه، فروردین ۲۱، ۱۳۸۹

هرانا-فشار بر قاضي پرونده طبرزدي براي صدور حكم اشد مجازات


هرانا-فشار بر قاضي پرونده طبرزدي براي صدور حكم اشد مجازات
http://hra-na.info/index.php?option=com_content&view=article&id=442:1389-01-21-05-49-25&catid=6:31&Itemid=7

شنبه 21 فروردين 1389 ساعت 05:37 |
خبرگزاري هرانا - وکیل حشمت الله طبرزدی، موسس جبهه دموکراتیک ایران گفت:"ماموران امنیتی به مسولان قضایی دادگاه طبرزدی فشار وارد می کنند که این فعال سیاسی را به اشد مجازات محکوم کنند اين در حالی است که کل پرونده طبرزدی به خاطر نقض کامل آئین دادرسی باید از دور خارج شود."

به گزارش کمپین بین المللی حقوق بشر، نسترین ستوده افزود:"موکل وی با یک کپی حکم جلب عمومی بازداشت شده است که در آن هیچ اسمی ذکر نشده بود، در حالیکه طبق قانون برای بازداشت هر فردی، حکم جلب باید به نام همان فرد صادر شده باشد."

وی با اشاره به اصل ۱۶۸ قانون اساسی گفت:این اصل تصریح کرده است که روند بررسی پرونده های سیاسی باید در دادگاه عمومی و با حضور هئیت منصفه صورت بگیرد. در حالیکه طبرزدی به عنوان یک زندانی سیاسی، نزدیک به ۴ ماه است که در بازداشت به سر می برد و تحت بازجویی های توام با فشارهای شدید و ضرب و شتم قرار داشته است.

وي مي افزايد: "ماموران امنیتی از قاضی خواسته اند که طبرزدی را به اشد مجازات با فرستادن وی به تبعید و محرومیت مادام العمر او از هر گونه فعالیت احتماعی و سیاسی، محکوم کنند."

از سوي ديگر، يارون رودز، سخنگوی کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران با اشاره به پرونده طبرزدی گفت: "مورد حشمت الله طبرزدی و تعداد بسیار زیاد دیگری نشان می دهد که زمانی که قوه قضائیه صرفا آلت دست نیروهای امنیتی و قوه مجریه هستند دیگر نمی توان از دادرسی عادلانه منطبق با معیارهای بین المللی سخن به میان آورد."

خاطر نشان مي شود، حشمت الله طبرزدي دراعتراض های روز عاشورا، از زمان بازداشتش در روز ۷ دی ماه تاکنون همچنان تحت بازجویی های شدید است. اما وي هر گونه شرکت در تظاهرات را رد کرده و می گوید که او فقط در ماشین خود در شهر دور می زده است. طبرزدی قبلا به خاطر فعالیت های سیاسی خود ۹ سال در زندان بوده است.

فرزاد کمانگر-ما هم مردمانیم


ما هم مردمانیم.../ نامه ای از فرزاد کمانگر معلم محکوم به اعدام
شنبه 21 فروردين 1389 ساعت 09:31 |
هرانا
http://hra-news4.info/index.php?option=com_content&view=article&id=446:farzad-name&catid=23:665&Itemid=9

هدف از نوشتن این مطلب جدا کردن مسئله کرد و یا نفی نا برابری های حاکم بر بلوچ ، ترک، فارس و عرب نیست
در یک همزاد پنداری می توان خود را یک اقلییت قومی، مذهبی یا دینی فرض کرد و درد های هم دیگر را بهتر شناخت
ما هم مردمانیم...
قصه ی کرد قصه ی آن زنی است که سهمش از شوهر فقط ناسزای هرروزه و چوب و ترکه بود.وقتی از شوهر پرسیدند تو که نه خرجش را می دهی و نه هیچ محبتی به او داری ، پس دیگر این کتک زدن هر روزه و تحقیر مستمر او چه دلیلی دارد ، مرد پاسخ داد اگر غیر از این کنم از کجا بدانند من همسراویم .اما حکایت ما؛ نگاهی واقع بینانه به کرد و کردستان در ادبیات متداول سیاسی حاکمیت ایران ، متأسفانه همواره تداعی گرکلماتی چون تجزیه طلب ، ضد انقلاب و ( منطقه ای ) امنیتی است. تو گویی که این دو واژه مهمان ناخوانده ای هستند و با کلیت این سرزمین قرابتی ندارند. محرومیت از بسیاری از حقوق اولیه اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی و توسعه نیافتگی دیرینه ی این استان که حاصلی جز فقر ، بیکاری و سرخوردگی برای مردم زحمت کش آن نداشته ، زمینه ساز شکل گیری برخی نارضایتی ها در این استان شده است. علیرغم اینکه کردهای میهن دوست و مهربان همواره زندگی مسالمت آمیز در ایران را برگزیده و جز مطالبات مسلم خود چیز دیگری نخواسته اند ، متأسفانه در راستای نگاه بدبینانه و پیش داوری های متداول ، عموماً پاسخ این مطالبات قانونی با ازدیاد زندانیان سیاسی و مدنی ، تبعید و اعدام داده شده است.

وجود اقلیت های قومی و نژادی در تاریخ ایران یا دنیا امرتازه ای نیست . تکثر قومی ، نژادی و فرهنگی یک جامعه می تواند همچون تیغ دو لبه ای برای آن جامعه عمل کند. به این معنا که در شرایط توسعه یافتگی و وجود مناسبات اجتماعی عادلانه و مساوات گرایانه ، همزیستی اقوام و نژادهای گوناگون نه تنها مسأله آفرین نیست بلکه می تواند به غنای فرهنگی آن جامعه از سویی و بالا بردن ظرفیت تحمل و کاهش تعصبات فرهنگی و کوته نگری افراد آن از سوی دیگر کمک کند.امروزه به ویژه که در عصر جهانی شدن سایه ی یکنواختی کسالت آور فرهنگی، تهدیدی برای بسیاری از جوامع است ، وجود این تکثر و تنوع فرهنگی موهبتی است که باید به خوبی آن را پاس داشت . در عین حال در شرایطی که مدیریت جامعه توجه کافی به نیازها و حقوق مشروع این اقلیت ها نداشته باشد ، خواه ناخواه باید منتظر پیامدهای پردامنه چنین امری بود. شاید یکی از ابتدایی ترین حقوقی که هر ایرانی ، اعم از کرد و غیر کرد ، خود را به آن محق می داند ، برخورداری از حق "شهروندی" است. حقی که در تقابل با انزوا و طرد شدگی قرار دارد. انزوا و طرد شدگی دو حسی هستند که تحت تأثیر شرایط عینی ، یعنی تحت تأثیر واقعیت های ملموس و روزمره ی زندگی ، تحت تأثیر فقر و سو سوی چشم کودکی از گرسنگی ، تحت تأثیر نگاه شرمناک پدر از جیب و سفره ی خالی اش و تحت تأثیر گونه های رنگ پریده و چهره ی فقر زده ی مادر شکل می گیرند. خلاصه آنکه انزوا تحت تأثیر نگاه "مرکز محور ی" شکل می گیرد که با نگاه فرادست به فرودست مسائل و نیازها ی کرد (حاشیه نشین) را از مرکز نشین، مجزا می کند. بی شک حس طرد ، انزوا و از خود بیگانگی در شرایط توسعه نیافتگی و سؤ مدیریت به اقلیت های قومی محدود نمی شود ، بلکه به فراخور موقعیت و جایگاه افراد در جامعه ،کم و بیش همه را به خود مبتلا می کند.با این وجود به دلیل نابرابری های عمیق ساختاری این حس ، میان اقلیت ها عمیق تر و گسترده تر است. حس انزوا نه تنها برای اقلیت های قومی و نژادی که برای هر گروه مطرود دیگری ، به ویژه در شرایط فقر فرهنگی که از تبعات فقر اقتصادی است ، زمینه ساز بروز تنش و نا آرامی است . چرا برای یک بار هم که شده ، به جای توسل به نگاه امنیتی ، با پرداختن به درد مردم این سرزمین ، که مطالبات خود را از زبان فرزندانشان به گوش می رسانند ، مسأله را یک بار و برای همیشه حل نکنیم؟ با این وجود مسأله به همین جا ختم نمی شود . یعنی زمانی که فرزند یا پدری از همین دیار برای کسب اولیه ترین حقوق مادی یا معنوی خود ، یعنی سیر کردن شکمی یا نوشتن نامه ای در تظلم خواهی اقدام کند ، باز هم به یمن همان نگاه امنیتی مألوف ، سخت ترین برخوردها و مجازات ها در انتظارش هستند . آیا برای مبارزه با پدیده ی قاچاق کالا که گاه مجازاتی مساوی با" حکم تیر" دارد راه متمدنانه ی دیگری وجود ندارد. آیا در شرایط تأمین اولیه ی مالی هیچ جوانی حاضر است به خاطر چند قواره پارچه یا یک جعبه چای جان خود را به خطر اندازد؟
در امتداد چنین سیاست های دوگانه محوری ، این نگاه امنیتی در مورد زندانیان سیاسی و مدنی کرد ، اما این بار به شکل مضاعفی به چشم می خورد. آیا حتی در درون زندان و در دایره ی مجازات نیز کردها باید با انگ اقلیت قومی همان احساس شوم انزوا و طرد شدگی را با خود همراه کنند؟ آیا مگر تفاوتی است میان زندانی کرد و غیر کرد که عمدتاً از بسیاری حقوق مصوب قانونی ، مانند حق داشتن وکیل ، مرخصی ، تخفیف مجازات ، عفو یا آزادی بی بهره هستند ؟ چرا با وجود در پیش گرفتن نوعی تساهل نسبی در مورد زندانیان سیاسی تهران و برخی دیگر کلان شهرها و آزادی بسیاری از آنان ، که مایه ی بسی مسرت بوده و ای کاش تسریع و تدوام یابد ، برخورد سخت گیرانه با زندانیان کرد همچنان ادامه داشته و به جای تلاش جهت حل مشکلاتشان هنوز سیاست کلی در جهت سرکوب یا اعدام آنان می باشد. متأسفانه برخی با دستاویز قرار دادن موقعیت جغرافیایی این استان سعی دارند اصرار خود بر ابقای نگاه امنیتی اشان را توجیه کرده و همچنان به سرکوب و فشار بر زندانیان سیاسی و مدنی ، یا اعدام گاه و بی گاه آنان ، که بعضاً بیش از آنکه متحمل جزای خود باشند ، به گونه ای غیر رسمی وجه المصاحه یا گروگان تلقی می شوند ، بپردازند. آیا این نگاه امنیتی که برخی مصرانه بر آن پا می فشارند و عملاًسبب واگرایی و نارضایتی جوانان کرد شده ، تا چه زمانی باید ادامه یابد ؟
آیا برای کردهای مظلوم که عقلانی ترین و منطقی ترین شیوه ، یعنی زندگی مسالمت آمیز و نفی خشونت ، را جهت حل مشکلات خود برگزیده اند ، نگاه امنیتی حاکم بر کرد و کردستان درصدد القاء و رواج بیشتر این تفکر نیست که کردها و مطالباتشان را از ایران و ایرانی تفکیک کرده و باید با آنان همچون اتباع غیر ایرانی برخورد شود؟ امیدوام چنین نباشد ، چرا که در غیر اینصورت متأسفانه ماحصل آن خشونت هایی است که هیچ عقل سلیمی آن را برنمی تابد.
امیدوارم با کنار نهادن برخورد دوگانه میان زندانی کرد و غیر کرد و تسری امتیازات و حقوق به تمام زندانیان گامی هر چند کوچک ، اما ضروری جهت تقلیل مشکلات این منطقه و دلجویی از مردم آن برداشته شود.

ای کاش قصه ی کرد دیگر قصه ی آن زنی نباشد که سهمش از شوهر فقط ناسزای هرروزه و....

فرزاد کمانگر

زندان اوین 21/1/89

انتشار : خبرگزاری هرانا

بايگانی وبلاگ