دوشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۹

قندچی-يک تغيير مهم در اپوزيسيون ايران و ضرورت جوابگويی


يک تغيير مهم در اپوزيسيون ايران و ضرورت جوابگويی*
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/621-ChangeOfOpposition.htm

در کشورهای پيشرفتۀ دموکراتيک در جهان بسيار عادی است که احزاب مختلف روزی در پوزيسيون قرار گيرند يعنی در قدرت باشند و مثلاً چهار سال بعد همانها در اپوزيسيون باشند و با احزاب کوچکتر ائتلاف تشکيل دهند و بر مبنای رأی خود دوباره به قدرت بازگردند. اما در کشورهای غيردموکراتيک نظير ايران چنين نيست و اپوزيسيون اقلاً در يک قرن گذشته چند عضو ثابت داشته است و مهمترين آنها هم جريانات ليبرال و نيروهای چپ بوده اند که در همه يک قرن گذشته بيش از يکی دوسال حضور محدود در قوه مقننه يا مجريه، در قدرت شرکتی نداشته اند.
البته دو تغيير مهم در اپوزيسيون ايران در پس از انقلاب 57 رخ داد. از يکسو نيروهای سياسی مذهبی که پيش از انقلاب در اپوزيسيون بودند به قدرت رسيدند و از سوی ديگر سلطنت طلبان که پيش از انقلاب 57 در قدرت بودند، بخشی از اپوزيسيون شدند. در يکسال اخير نيز يک تغيير بسيار مهم در اپوزيسيون رخ داده است و آنهم اينکه بعد از انتخابات رياست جمهوری اسلامی در سال 1388، اصلاح طلبان اسلامی نيز بخشی از اپوزيسيون غيرحکومتی شده اند.
در غرب که تغيير از اپوزيسيون به پوزيسيون يک امر عادی و سيّال است، احزاب عادت دارند که جوابگويی به مردم را در مورد مواضع خود در زمان هايی که در قدرت بوده اند، مبنای کار خود در دورانی که اپوزيسيون می شوند، قرار دهند. در واقع جوابگويی را، هم مردم انتظار دارند، و هم اينکه سياستمداران می دانند که از اينطريق ميتوانند با احزاب حاکم، رقابت کنند. يعنی اينکه بگويند وقتی خود در قدرت بودند در مورد فلان خواست حقوق بشری يا بهمان طرح اقتصادی چه کار کرده اند و به اينطريق رأی خود را افزايش دهند.
متأسفانه نيروهای ليبرال و چپ ايران حضورشان در قدرت در يکصدل سال گذشته آنقدر محدود بوده است که اصلاً هرگونه بحثی اينچنين در مورد آنها بی معنی است. اما نيروهايی که سالها در قدرت بوده اند و اکنون بخشی از اپوزيسيون هستند اتفاقاً می بايست به اين موضوع بپردازند وگرنه عدم جوابگويی، مشروعيت خود آنها را نيز زير سؤال خواهد برد، و پس از مدتی اگر کسی آن نيروها را در مورد آنچه برای حقوق بشر يا برنامه های اقتصادی در زمان داشتن قدرت انجام داده اند مورد سؤال قرار ندهد، نه به اين خاطر است که خيلی محبوب هستند بلکه به اين علت است که بخاطر عدم جوابگويی، ديگر کسی آنها را جدی نميگيرد.
بنظر من اصلاح طلبان و بويژه ميرحسين موسوی بعد از انتخابات 22 خرداد 1388 دقيقاً در چنين موقعيتی قرار گرفته اند. سالها نخست وزيریِ آقای موسوی و نيز دو دوره رياست جمهوریِ محمد خاتمی به اين معنی است که اصلاح طلبان اکنون بعنوان بخشی از اپوزيسيون با چنان سابقه ای در قدرت می بايست در مورد آنچه در زمان داشتن قدرت انجام داده اند، نه تنها پاسخگو باشند، بلکه خود بايد در اين موارد پيشقدم در جوابگويی شوند.
مهمترين پلاتفرمِ برنامه ای که آقای موسوی پس از حملات رژيم به تظاهرات جنبش سبز و کشتارهای خيابانی و شکنجه و تجاوز و اعدام بازداشت شدگان در کهريزک و اوين مطرح کرده اند «اسلام رحمت» بوده است و سمبل آن را هم آيت الله خمينی معرفی کرده اند. در نتيجه منطقی است که بپرسيم آيا آقای موسوی تضييقاتی را که در رابطه با حقوق بشر در زمان نخست وزيری ايشان به دستور شخص آيت الله خمينی يا در دوران رياست جمهوری آقای خاتمی اتفاق افتاده است، توضيح می دهند و جوابگو هستند؟
منظورم اين نيست که سؤالات در مورد اعدام های مخالفين که در زمان نخست وزيری ايشان روی داده است را تکرار کنم که حتی قبل از انتخابات هم به کرّات و در جزئيات از ايشان سؤال شده است. بلکه منظورم اين است که هر موضوعی نظير رفتار با زندانيان که آقای موسوی *امروز* مورد بحث قرار می دهند لازم است که همان موضوع را ايشان در دوران نخست وزيری خود تشريح کنند و روشن بگويند، چرا که اصلاح طلبان برعکس اکثريتِ اپوزيسيون ايران، در قدرت بوده اند، و عدم جوابگويی باعث می شود که مشروعيت خود را از دست بدهند.
در نتيجه همانطور که ذکر کردم، برای نيروهايی که اکنون در اپوزيسيون هستند، اما سالها در کشور در قدرت بوده اند، اگر پس از مدتی مردم آنان را در مورد آنچه در زمان داشتن قدرت انجام داده اند، مورد سؤال قرار ندهند، نه به اين خاطر است که خيلی محبوب هستند، بلکه به اين علت است که ديگر کسی آنها را جدی نميگيرد.
رهبرانی که از جوابگويی طفره بروند اعتبارشان به مرور کمتر می شود و دقيقاً به همان دليلِ صداقت در بيان، که ابتدا جوانان را به خود جلب کردند، حمايـت آنها را از دست خواهند داد. اين بحثِ شخصی در مورد آقای موسوی نيست، بلکه چيزی است که انتظار پاسخگويی سياسی در کشورهای مدرن از اپوزيسيون است که در واقع با تغيير موقعيت احزاب از پوزيسيون به اپوزيسيون، که در جوامع دموکراتيک عادی و نهادينه شده است، جوابگويی استانداردی شده است برای قضاوت و حمايت از احزابی که در قدرت بوده اند هنگامی که بعداً در اپوزيسيون قرار دارند.
جوانانِ مدرن انديش در ايران نيز انتظارشان از رهبران خود امروز جوابگو بودن است. وقتی آقای موسوی هنگام آغاز اولين نوروزِ پس از جنبش سبز در پيام ويديوئی خود عکس آيـت الله خمينی را در روی ميز دارند، نياز به پاسخگوئی در مورد نقض فاحش حقوق بشر در زمان آيت الله خمينی، دو چندان می شود. همچنين رفتار با گروه های ديگر اپوزيسيون وقتی در اپوزيسيون ضرورت جوابگويی را دو چندان می کند. تا کنون همکاری های اصلاح طلبان در اپوزيسيون يکجانبه بوده است و بيشتر حمايت کسب کرده اند.
نشريات جنبش سبز نظير جرس که هيئت تحريريه آن در دست اصلاح طلیان است نظير نشريه خصوصی اصلاح طلبان عمل ميکنند و نه نشريه جنبش سبز و بقيه نيروهای جنبش سبز را که نسبت به اصلاح طلبان نقد دارند يا از آنان خواستار جوابگويی هستند، سانسور می کنند. اين خشت کجی است که در ابتدای ورود اصلاح طلبان به صفوف اپوزيسيون گذارده می شود و تأثير بدی بر روی همکاری و ائتلاف های ممکن در آينده خواهد گذاشت.
اميدوارم که رهبران اصلاح طلبان به اين موضوعات توجه کنند وگرنه کم کم خواهند ديد که ديگر نيروهای اپوزيسيون، نقدی ديگر از آنان نخواهند نوشت، نه چون محبوبيتشان زياد شده است، بلکه چون ديگر ادعاهای حقوق بشری شان و قول برخورد بهتر از رژيم با مخالفان را از آنها کسی جدی نخواهد گرفت.

به اميد جمهوري آينده نگر دموکراتيک و سکولار در ايران،

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
ششم ارديبهشت 1389
April 26, 2010

پانويس:

* Accountability


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ