یکشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۹۱

قندچی-آيا "اينترنت ملی" برای کمک به ايرانيان است

آيا "اينترنت ملی" برای کمک به ايرانيان است
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/704-NationalInternet


چندی است برخی از متخصصان اينترنت در ايران می گويند که پياده کردن طرح اينترنت ملی برای امنيت بيشتر کاربران در ايران انجام شده است و همچنين اظهار می کنند که اين کار برای صرفه جويی در ميزان مسافتی است که مثلاً يک ايميل از خانه يکنفر در تهران به خانه همسايه خود طی می کند. گزارش تلويزيونی مبسوط زير از ايران حکايت از چنين ديدگاهی دارد. به خوانندگان توصيه می کنم اين ويديو را با دقت مورد توجه قرار دهند:

http://www.youtube.com/watch?v=HJsOYetWiic

تا آنجا که به فيلترينگ اينترنت مربوط می شود پنج سال پيش در مصاحبه ای جزئيات تکنيکی و راه های مقایله با آن بحث شده است:

http://www.youtube.com/watch?v=DbqOZoUouJA

البته اينترنت ملی تغييراتی در سيستم فيلترينگ ايجاد می کند که آنهم سالها پيش مورد بحث قرار گرفته است:

http://www.ghandchi.com/485-filtershekan3.htm

فيلترينگ اينترنت توهين بزرگی به شعور مردم ايران بوده و هست و اساساً کارآيی خود را از دست داده است. تازه ترين مورد آنهم فيس بوک است که از سوی جمهوری اسلامی مدتها فيلتر شد اما همه کس در ايران بر روی فيس بوک هستند و ثابت کرده اند که اگر مردم نپذيرند نميتوان مانع دسترسی آنها به سايت معينی شد و بالاخره چند روز پيش جمهوری اسلامی به فيس بوک پيشنهاد همکاری داده است و از آن شرکت خواسته است که در سانسور مطالب مستهجن به جمهوری اسلامی کمک کند.  ترديدی نيست که سايتهای علمی و اجتماعی و سياسی که همه اين سالها فيلتر شده اند مطالب مستهجن منتشر نمی کردند و بهتر است جمهوری اسلامی پيش از هر چيز به برداشتن فيلترينگ از سايتهای ايرانی اقدام کند.

http://news.yahoo.com/iran-seeks-facebook-against-porn-164727526.html

اما آنچه امروزه توسط ايندسته از متخصصين جمهوری اسلامی ادعا می شود که گوئی اينترنت ملی خدمتی برای کمک به کاربران اينترنت در ايران است بحث تازه ای است. بيائيم و فرض کنيم که اصلاً بحث فيلترينگ در ميان نباشد و اين ادعا را مورد بررسی قرار دهيم که آيا اينترنت ملی، امنيت کاربران را افزايش می دهد و هزينه ارسال ايميل از خانه يکنفر به خانه همسايه را تقليل می دهد.  اين موضوعی است که در مقاله ضميمه به آن پرداخته شده است که اميدوارم مورد استفاده خوانندگان قرار گيرد.

به اميد جمهوری آينده نگر  دموکراتيک و سکولار در ايران،

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
نهم مرداد ماه 1391
July 30, 2012

پانويس:

در مورد استراتژی «اينترنت ملی» در ايران
بلاگ فرادید
http://ir.voanews.com/content/blog/1418108.html

۱۳۹۱/۴/۲۷
در مورد آنچه در ايران «اينترنت ملی» نامگذاری شده و بهتر است «اينترانت ملی» خوانده شود و فيلترينگ بيشتر اينترنت را در ايران رقم می زند، بسيار بحث شده است.

آشکار است که در چنين طرحی بالاخره دستگاهی بايد به شکل دروازه برای ورود و خروج کل ترافيک داخلی کشور به شبکه بين المللی اينترنت عمل کند و آن دستگاه خود مانع اصلی بر سر کارايی اينترنت خواهد بود. چون پردازش هر جريان داده ها، با افزايش ممتد تعداد کامپيوترها و تلفن های هوشمند و تعدد برنامه هايی که هرکدام از آنها مورد استفاده قرار می دهند، ترافيک اينترنت را هر روز سنگين تر می کند، و هرچه سخت افزار دروازه پرقدرت تر شود بازهم در مقابل فشار چنين ترافيکی دوام نمی آورد، تجربه ای که سالها پيش در ويتنام شکست خورد.

اما در اين نوشتار، هدف بحث موضوع فيلترينگ و وجود دروازه سانسور بين «اينترانت ملی» و شبکه بين المللی اينترنت نيست. فرض کنيم که اصلاً هدف دولت ايران فيلترينگ و سانسور نباشد و آنگونه که برخی متخصصين جمهوری اسلامی می گويند، هدف، امنيت کاربران اينترنت در ايران و صرفه جويی در هزينه پيمودن فواصلی باشد که ترافيک اينترنتی طی می کند. منظور اينکه برخی کارشناسان در ايران اظهار می کنند که اگر مثلاً يک ايميل قرار است از خانه يکنفر در تهران به خانه همسايه برود چه لزومی دارد که اين ايميل به سِروِرهای تأمين کننده سرويس ايميل، مثلاً گوگل، در خارج برود و بعد به خانه همسايه. آنها می گويند که هم رفتن اين مسير طولانی هزينه بر است و هم آنکه از نظر ايمنی مخاطره انگيز است. چون آن ايميل می تواند در طی آن مسير طولانی هک شده و خوانده شود در صورتيکه اگر در داخل ايران ارسال و دريافت شود هم مسير کوتاه تری طی می کند و هم از نظر ايمنی مطمئن تر است.

آيا تصوير بالا با واقعيت اينترنت در دوران حاضر تطبيق دارد يا که نوعی توضيح نادرست از کارکرد اينترنت است؟
بياييد يک شرکت آمريکايی را در نظر بگيريم که سيستم ايميلی مخصوص برای کارمندان خود را داشته باشد. اگر در همان شرکت، کاربران، ايميل شخصی گوگل هم به همکارانشان در داخل شرکت بفرستند، اغلب بسيار امن تر و حتی سريعتر به دست دوستانشان می رسد. چرا؟ به اين دليل که امن بودن بستگی به مقرراتی دارد که صاحبان سِروِر ايميل موظف به اعِمال آن هستند و نه آنکه در داخل اينترنت چه مسيری را داده ها طی می کنند.

مثلاً با گوگل، بيشتر ايميلها امروز بصورت ايمن ارسال می شوند، که اطلاعات ارسالی را از منبع تا مقصد رمزی می کند. در صورتيکه سيستم ايميل داخلی يک شرکت ممکن است چنين نباشد. افزون بر اين در ايميل های شرکت ها، صاحب سرويس می تواند همه ايميل ها را بازبينی کند، در صورتيکه سرويس های عمومی نظير گوگل فقط در صورت دريافت حکم دادگاه، ممکن است ايميلی را در اختيار مقامات قرار می دهند. در رابطه با سرعت نيز اغلب شرکت ها نمی توانند سرورهای پرسرعتی را که گوگل در اختيار دارد هر روز بخرند و هميشه از نظر سرعت پردازش داده های خود بسيار کُندتر از گوگل عمل می کنند.

رفت و برگشت ترافيک در اينترنت نيز در جهان امروز آنقدر سريع است که اساساً تغييری در سرعت دريافت يا ارسال در درون يا بيرون شرکت بوجود نمياورد. نه تنها کابلهای زير اقيانوس، کابل های بين شهرهای بزرگ در خشکی و درون شهرهای متروپل و تا خود مراکز داده سرويس دهندگان عمده جهان، فيبرنوری هستند، بلکه امروزه در نقاط پيشرفته جهان حتی آنچه مايل آخر خوانده می شود و سيم ارتباطی تا منزل يا شرکت است نيز، فيبر نوری است.
حجم ترافيک هم که فشار آن بر روی کابل های اصلی اينترنت بين شهرهای بزرگ است ابداً زياد نيست. مثلاً کابل فيبرنوری بين سانفرانسيسکو و لوس آنجلس که از حدود ۸۰۰ تار فيبرنوری تشکيل شده است تنها دو تا از آنها روشن است يعنی ظرفيت عظيمی حتی لازم به استفاده نيست. در نتيجه تا آنجا که به کابل های ارتباطی مربوط است فرض سرعت نور دور از ذهن نيست.

روترهای پشتگاه اينترنت که بسيار قدرتمند هستند نيز در رديف همين سرعت ها، داده ها را پردازش می کنند. در نتيجه چه فرقی می کند که شرکت فيس بوک مثلاً مرکز داده خود را در سوئد قرار دهد يا در تهران.

جالب است که اين وضعيت باعث شده است شرکت هايی که در آمريکا در گذشته، خودشان سِروِر ايميل و نرم افزارهای ديگر داشته و بخشی بنام آی تی در داخل شرکت اين سرويس ها را برای کارمندان ارائه می داد، امروزه يک کلاوود – ابر اينترنتی - از گوگل يا شرکت های ديگر اجاره می کنند که همه گونه امنيت مورد نياز آنها را برآورده می سازد بدون آنکه مجبور شوند سخت افزارهای گرانقيمت بخرند و هر روز مجبور باشند سخت افزار جديدتر و نرم افزار جديدتر به تأسيسات خود اضافه کنند و بخش آی تی عريض و طويل تشکيل دهند که بسيار پرهزينه است. به عبارت ديگر همه سرويس های مورد نياز خود را از طريق کلاوود تأمين می کنند.

حالا سؤال اين است که برای جمهوری اسلامی که می خواهد اينترنت کل کشور را نظير شرکتی خصوصی با چنين استراتژی ملی اينترانت سازی، تجديد سازمان کند، آيا اين کار را به قيمت هزينه های فراوان برای سخت افزار و نرم افزار بدون بهينه سازی بازدهی به عمل نمياورد؟ آيا بدينگونه دولت ايران ايمنی بيشتر را برای مردم تأمين می کند يا که کارايی شبکه اينترنت در کشور را به حداقل می رساند و همزمان هزينه ها را به حداکثر سوق میدهد؟

اينکه چينن استراتژی اينترانت ملی بی معناست در اين حقيقت نهفته است که اينترنت نظير شبکه برق در دنيا تکامل پيدا می کند. در زمان اديسون هر کارخانه و محله ای تأسيسات توليد برق خود را داشت و تيم بزرگی از کارمندان که آن را اداره می کرد، هر روز ژنراتور جدید می خريد و تعويض می کرد و برای تأسيسات توليد برق پرسنل استخدام می کرد و هزينه ها بدينطريق روی هم انباشت می شد. اما مدل توزيع برق عوض شد و نيروگاه های اصلی کار توليد برق را برعهده گرفتند که به شبکه برق رسانی – گِريد- انرژی وارد می کنند و مصرف کنندگان در نقاط مختلف، از اين شبکه، برق دريافت می کنند.



iran#

ایرن درگذشت

ایرن، نخستین ستاره ایران
شوکا صحرایی
http://www.jadidonline.com/story/28072012/frnk/iren_actress



ایرن زازیانس ستاره زیبا و درخشان ِ سینمای پیش از انقلاب ایران روز هفتم مرداد به علت بیماری سرطان در تهران درگذشت.

ایرن در سال ۱۳۰۶ در بابلسر متولد شد، در دوران دبیرستان اغلب در نمایش‌های مدرسه بازی می‌کرد و بسیار علاقمند به فعالیت‌های هنری بود اما به صورت حرفه‌ای از ۱۹ سالگی پا به عرصه بازیگری گذاشت. او فعالیت‌هایش را از تئاتر شروع کرد و برای نخستین بار در تئاتر فردوسی در نمایش کارمند شریف بازی کرد و سپس در اسفند سال ۱۳۲۹ به گروه نوشین در تئاتر سعدی پیوست.

آن روزها عبدالحسین نوشین، که از هنرمندان چپ بود، در زندان به سر می‌برد. همسر نوشین خانم لرتا، ایرن را برای بازی در نمایش بادبزن خانم ویندرمر نوشته اسکار وایلد پیشنهاد کرد. لرتا، ایرن را به همراه خود به ملاقات نوشین برد و پس از تایید او، نقش را به ایرن داد.

پس از فرار نوشین به شوروی، گروه تئاتری او متفرق شد و ایرن به گروه محمدعلی جعفری در تئاتر فرهنگ  پیوست و در کنار توران مهرزاد و شهلا ریاحی در چند نمایش بازی کرد.

در اواخر سال ۱۳۳۶ همزمان از طرف جعفری و عطاالله زاهد به سینما دعوت شد و با بازی در فیلم‌های مردی که رنج می‌برد ساخته جعفری و چشم به راه ساخته زاهد فعالیت سینمایی خود را آغاز کرد.

بسیاری معتقدند تا سال ۱۳۳۶ سینمای ایران بازیگر داشت اما ستاره نداشت. با روی پرده آمدن فیلم چشمه آب حیات با بازیگری ایرن، سینمای ایران صاحب ستاره شد.

در همان سال در فیلم قاصد بهشت ساخته ساموئل خاچیکیان نقش ایفا کرد. ایرن در باره این فیلم گفته بود: "آن زمان سینما‌ها در تسخیر فیلم‌های ایتالیایی بود و مردم برای دیدن فیلم‌های سیلوانا منگانو و سوفیالورن سر و دست می‌شکستند، با نمایش فیلم قاصد بهشت، برای مدتی فیلم‌های ایتالیایی از رونق افتاد. استقبال از فیلم به حدی بود که اکثر سینماها به اجبار دو نوبت بیشتر فیلم را نمایش می‌دادند".

ایرن نقش‌های مختلفی بازی کرده بود: "بازیم  متفاوت بود و هر نقشی برایم ویژگی خودش را داشت و سعی می‌کردم زن‌هایی را که نقششان را بازی می‌کردم، درک کنم. مطالعه درباره آنها برایم خیلی جالب بود و در هر زمان با نقشی که داشتم زندگی می‌کردم. همه نقش‌هایم را دوست دارم و نمی توانم هیچ کدام را بر دیگری ترجیح دهم و یا حتی نمی‌توانم بگویم کار با کدام کارگردان و یا بازی در کنار کدام بازیگر برایم مهمتر بوده‌است اما آن چه مسلم است فیلم خروس به دلیل نقش متفاوتی که نسبت به سایر نقش‌هایم داشته‌ام را بیشتر می‌پسندم."

بازی ایرن در فیلم‌های مطرحی چون "خداحافظ رفیق" ساخته امیر نادری، "بلوچ" ساخته مسعود کیمیایی، "خروس" ساخته شاپور غریب و "برهنه تا ظهر با سرعت" ساخته خسرو هریتاش و همچنین نقش آفرینی او در نقش مهدعلیا، مادر ناصرالدین شاه در سریال "سلطان صاحبقران" ساخته علی حاتمی به یاد ماندنی است.

فیلم "محلل" ساخته نصرت کریمی نیز پس از سه روز اکران توقیف شد و در زمان خودش فیلم پرسر و صدایی بود.

ایرن پس از انقلاب در دو فیلم "جایزه" ساخته علیرضا داوودنژاد و "خط قرمز" ساخته مسعود کیمیایی بازی کرد که هر دو فیلم توقیف شد و هرگز نمایش داده نشد و پس از آن نیز نام او در لیست افرادی که اجازه کار ندارند قرار گرفت. او سرنوشت خود را پذیرفت، تا پایان عمر در ایران ماند و بیکار ننشست و به عنوان متخصص زیبایی به کار پرداخت. 

در گزارش مصور این صفحه که سال ۱۳۸۹ تهیه شده است خانم ایرن از هنر و زندگی‌اش می‌گوید.



iran#

بازجو و زندانی --- بسيار خواندنی

ارسالی مهدی خانبابا تهرانی

***************************************************
بازجو و زندانی

لطفا این نوشته را تا انتها و بدون نگاه به انتهای آن از بالا به پایین بخوانید. نوشته یکی از زندانی ها و گفتگوی وی با شخص بازجو كه بسیار شنیدنی و خواندنی است .

بايد همه تاریخ را به تماشای این بازجویی فرا خواند


***************************************************

 - سلام

- بگیر بنشین ! ما اینجا سلام و علیک و از اینجور خرمقدس بازی ها نداریم .

- سلام که حرف نامربوطی نیست دوست من . همه ملتها سلام دارند شما تلفن را که برمی دارید می گویید : الو . این الو ، اشاره به شعله آتش نیست . همان سلام خود ماست  که به انگلیسی می شود هلو.

- من هیچ وقت نگفته ام هلو ، همیشه گفته ام الو .

- بهرحال شما با برداشتن تلفن ، اول کاری که می کنید به طرف مقابلتان ، هرکه هست ، سلام می گویید .

- به ما گفته اند با زندانی سلام و علیک نکنید .

- این شاید بخاطر این است که سلام و علیک بین دو نفر عاطفه برقرار می کند .

- ظاهرا اینجا قرار است من سئوال کنم و تو جواب بدهی .  انفرادی چطور بود ؟

- سخت و تنگ و ساکت و درد ناک .

- تو دهنت می گویی انفرادی . هتل که نیست اینجا .

- یک حداقل هایی را باید مراعات کرد ..

- سه وعده غذا به تو داده اند یا نه ؟

- بله ، اگر این سه وعده را هم نمی دادند که من الان خدمت شما نبودم تا به پرسش های ناب شما پاسخ دهم .

- با من لفظ قلم صحبت نکن . پرسیدم انفرادی خوش گذشت ؟

-  به خوشی شما ، من یک کتاب خواستم ندادند . یک قرآن ، یک نهج البلاغه حالا تلفن زدن به خانواده و ملاقات با آنان بماند .

- جوری حق بجانب صحبت می کنی که ما اینجا نوکر تو هستیم و تو ارباب مایی . همین که اعدامت نکرده ایم باید ممنون ما باشی .  

- چرا من باید اعدام شوم ؟ مگر من چه کرده ام ؟

- تو برعلیه امنیت ملی فعالیت کرده ای .

- چه کرده ام ؟

- سخنرانی کرده ای . نه یکبار صد بار . در تجمعات غیرقانونی شرکت کرده ای و سخنرانی کرده ای ..

- من در این سخنرانی ها چه گفته ام ؟

- اتفاقا می خواهم درباره همینها با هم صحبت کنیم . تو روز دوشنبه در جمع دویست نفر کاسب و دانشجو، یک ساعت تمام صحبت کرده ای .

- بله ، کاملا درست است .. صحبت های خوبی هم بود . بعضی صحبت ها هدر دادن وقت خود و مخاطب است اما آن صحبت دوشنبه من خوب بود .

- تو در این یک ساعت صحبت ، یکجا گفته ای : " فضای مه آلود کشور" ، این عبارت ، می دانی کنایه به چیست ؟ تو فکر می کنی با یک مشت خر طرفی که یک عبارت را لای یک سخنرانی یک ساعته مخفی کنی و ما نفهمیم ؟

- شما اگر بازجو نبودی و از دستگاه امنیتی کشور حقوق نمی گرفتی ،  به من حق می دادی که حتی  بیش از این نیز بگویم . اگر فضای سیاسی کشور مه آلود نبود ، من و شما می توانستیم بیرون از اینجا ، در باره مشترکات ملی و میهنی مان صحبت کنیم . نه در باره چند کلمه از یک سخنرانی یک ساعته .

- تو روز سه شنبه در سفر به شیراز و در سخنرانی مسجد دانشگاه به سیم آخر زده ای و گفته ای : این چه مملکتی است که نظامیان برمقدرات ما حاکمند . استاندار نظامی ، فرماندار نظامی ، فلان شرکت نظامی ، فلان معامله اقتصادی نظامی . و گفته ای :  پس مردم چه می شوند ؟ سهم این مردم از نفت و جنگل و دریا کجاست ؟ چرا نظامیان کشور فکری برای این همه قاچاق نمی کنند ؟ چرا اعتیاد را ریشه کن نمی کنند ؟ وظیفه نظامیان مگر همین نیست که امنیت روانی جامعه را از جهات گوناگون تامین کنند ؟

- جواب همه این ها می دانی چیست ؟

- می دانم .

- می دانی ؟ بگو ببینم اگر می دانی .

- جواب همه پرسش های من این است : به تو چه !

- خوب از همه چیز سردر می آوری !

- من از چیزهای دیگر هم سردرمی آورم ..

- چهارشنبه یک نوشته را به دست یک دانشجو داده ای که ببرد آن را بین دانشجوهای دانشگاه توزیع کند . در این نوشته به شخص اول مملکت و اختیارات بیش از اندازه او اعتراض کرده ای . می دانی این مطلب می تواند سرت را به باد بدهد ؟

- دوست بازجوی من ، خود شما بیا و بقول قدیمی ها کلاهت را قاضی کن . یک نفر ، هرچه باشد یک نفر است . با محدودیتی از توانمندیها . اگر شخص اول مملکت ، بخشی از این اختیارات را به قانون و نمایندگان مردم  واگذار کند ، آن امور بهتر اداره نمی شوند ؟

- جوابت را خودت می دانی !

- بله ، به من چه ؟

- در یک جلسه خانوادگی گفته ای  مردم باید بتوانند طبق قانون راهپیمایی مسالمت آمیز داشته باشند و نسبت به چیزی که متفقند اعتراض کنند ..

- بله ، این یک حق قانونی است .

- به تو چه ؟ مگر تو وکیل و وصی مردمی ؟ مردم مگر به تو نمایندگی داده اند که حق آنها را از قانون بگیری ؟ مردم یک مشت عوام هیچ نفهمند که از نان شبشان خلاص نشده اند باید بفکر نان صبحشان باشند . یک نگاهی به خودت بیانداز . همه الان سرشان به کار خودشان است و دارند بار خودشان را به منزل می برند . یکی از آن مردمی که تو دلت برای حقوق آنها می سوزد ، یک جعبه بیسکوییت آوردند بگویند این را بدهید به فلانی ؟ الان پیش زن و بچه هایشان نشسته اند و با دارو ندار خود دارند کیف دنیا را می کنند  . نه از تو سراغی می گیرند نه کاری به حرفهای تو دارند . حرف نمی زنند اما می شود از بی تفاوتی شان این را فهمید که : سیاست کیلویی چند ؟ آزادی کیلویی چند؟ حقوق فردی و اجتماعی کیلویی چند ؟ همه رفته اند سرکارشان و نیم نگاهی هم به تو و زن و بچه ات نمی اندازند . تو اشتباه کردی رفتی سراغ اینجور قضایا !

- بله ، اشتباه از من بود !

- پس قبول کردی که اشتباه کردی . بیا اینجا را امضا کن و به کارهای خلاف خودت اعتراف کن .

- من چیزی را امضا نمی کنم . اشتباه من در این نبود که چرا حرف از آزادی و حق مردم زدم . اشتباه من این بود که روی انسان بودن مسئولین کشورم زیادی حساب باز کردم . فکر می کردم اگر مسئولین کشورم با من مثلا به عنوان استاد دانشگاه  و منبری و دانشجو مشکل دارند ، حداقل به خانواده ام جفا نمی کنند . شما مرا از کار بیکار کرده اید ، لابد دلایل خدا پسندانه ای هم دراختیار دارید  . اما دوست من ،  اگر به زعم شما من مقصرم ، خانواده من چه گناهی کرده اند که سرپرستشان مدتها در زندان باشد و نانی برسفره نداشته باشند ؟ 

- این دیگر به خود تو مربوط است . هر که خربزه می خورد باید پای لرزش هم بنشیند . همان مردمی که نگران کمبود آزادی شان هستی بروند مشکل نان سفره زن و بچه ات را حل کنند . حکومتی که با تو و امثال تو مشکل دارد و سربه تن تو نمی خواهد، حالا برود خرج زن وبچه ات را هم بدهد ؟

- اگر این حکومت حرف از خدا نمی زد و شخص اولش نمی گفت که من کمر بسته بزرگان دینم ، ما می پذیرفتیم که در یک کشور کافریم و حسابمان با خودمان و خدای خودمان است. اما آوازه انصاف و تاریخ و قدمت شکوه این دستگاه، کم مانده گوش فلک را کرکند.

- ببین بنده خدا ، بگذار حرف آخرم را همین اول به تو بگویم: این دستگاه موی دماغ نمی خواهد .. دوست ندارد آدمای یک لاقبایی مثل تو چوب لای چرخش بگذارند . اگر می خورد به تو چه ؟ اگر می برد به تو چه ؟ مثلا اینجا را نگاه کن، رفته ای در اجتماع زنان شرکت کرده ای و گفته ای در این مملکت هزار فامیل همه فرصت های اقتصادی و اجتماعی را بالا کشیده اند .. به تو چه ؟ اگر همین هزار فامیل، تو را می کشیدند داخل خودشان و تو را هم به نوایی می رساندند، باز اعتراض می کردی ؟ شما سیاسیون، اعتراض می کنید، بله ، اما نه بخاطر مردم، بخاطر این که در این گردونه، شما را به بازی نگرفته اند .. مردم بهانه اند .

- شما فرض کنید ما به نام مردم و به کام خودمان اعتراض می کنیم .. عزیزم، نفس هزار فامیل فساد می آورد . یک وزیر را می بینید نشسته برسر یک وزارتخانه و همه بستگان و آشنایانش را در اطراف خودش آرایش داده. دوست من ، امروز ما ممکن است سپری شود اما فرزندان ما وشما، ما را نخواهند بخشید . ما از گلوی تک تک بچه های بدنیا نیامده خود می بریم و می ریزیم به جیب خودمان . این یعنی ظلم . یعنی بلایی که در کمین ماست.

- خوب ، بگذریم . برای امروز کافی است . من یک سئوال شخصی از تو دارم .  نظرت راجع به این رژیم و آینده آن چیست ؟

- دوست دارید حقیقت را بگویم یا می خواهید پرونده ام را قطور کنید ؟

- نه ، این را برای آگاهی خودم پرسیدم . این پرونده تو، این هم قلم . می بندم و  می گذارم کنار . من الان دیگر بازجو نیستم . یک انسانم . فرض کن من نشسته ام داخل یکی از همان مجالس سخنرانی و تو داری سخنرانی می کنی . آینده این رژیم را چگونه می بینی ؟ با این همه توپ و تانک و نظامیان کارکشته و فداییانی که دارد ؟

- من و شما مسلمانیم . من در پاسخ به سئوال شما به سنت های حتمی و لایتغیر الهی اشاره می کنم . بزرگان این کشور،  اگر هرچه زودتر به آغوش مردم برنگردند و در کنار مردم قرار نگیرند و حق مردم را از آزادی های اجتماعی و سیاسی گرفته تا سایر حوزه ها ، برسمیت نشناسند ، دیریا زود فرو خواهند پاشید . این فرو پاشی حتمی است دوست من . من صدای شکستن استخوانهای این رژیم را می شنوم . ظلم پایدار نمی ماند . و تو ، دوست بازجوی من، در پرونده من،  این پیشگویی حتمی را متذکر شو . بنویس: سیدعلی خامنه ای، طلبه ای بی نشان در مشهد، در یک چنین روزی، در زندان ساواک، درسال یکهزار سیصد و پنجاه و چهارهجری شمسی، رسما به فروپاشی این رژیم انگشت نهاد و گفت: اگر این رژیم همچنان از حق عدول کند ، و حق مردم را نادیده بگیرد، و به ظلم خود ادامه دهد ، لاجرم فرو خواهد ریخت و چه بسا نامی از او نیز در تاریخ نماند . مثل بسیاری از حکومت ها که به سنت های حتمی خدا پشت کردند و گردونه تاریخ آنان را زیر چرخهای خود له کرد و هیچ از آنان بجای ننهاد

برگرفته از کتاب خاطرات سید علی خامنه ای

iran#

پنجشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۹۱

قندچی-چرا برده داری توانست در آمريکا احيا شود؟

چرا برده داری توانست در آمريکا احيا شود؟
سام قندچی


از ديدگاه تاريخگرايی موردی اينچنين بسيار شگفت انگيز است که نوع مناسبات انسانی که بيش از يکهزاره از نقاط پيشرفته جهان رخت بر بسته بود در نقطه ای از جهان پيشرفته يعنی در آمريکا نه تنها احيا شود بلکه بمدت طولانی ادامه يابد. هميشه تاريخگرايان وقوع مواردی اينچنين را استثناهای بسيار محدود و خارج از مناطق اصلی تمدن تلقی کرده اند. مثلاً دوام مناسبات ماقبل تاريخ در ميان بوميان استراليا بدآنگونه توضيح داده می شود. اما مناسبات برده داری در آمريکا و اروپا را که در دنيای مدرن رخ داد، نميتوان اينگونه توضيح داد.

البته مخالفت با تاريخگرايی به اين معنی نيست که رويدادهای تاريخی قابل پيشبينی نباشند ولی پيش بينی کردن به اين معنی نيست که هر روند يا سلسله رويدادها اجتناب ناپذير تلقی شود. آينده نگرهای مدرن ابدا خود را پيشگو نميدانند ولی وظيفه خود می دانند پيش بينی کنند چه می تواند اتفاق افتد و آيا روندها حکايت از آن دارد که آنچيز ممکن است اتفاق افتد و اگر امری نامطلوب است تلاش می کنند که از وقوع آن جلوگيری کنند. مثلاً اگر فکر می کنند در جامعه کنونی می تواند جنگی رخ دهد و روند اوضاع در منطقه ای را ببينند که امکان وقوع جنگ را فراهم می آورد، آنهايی که جنگ را امری نامطلوب می شناسند، تلاش می کنند که از وقوع آن جلوگيری کنند. در صورت موفقيت می توان گفت باعث شده اند نتيجه روند مورد بررسی شان، اجتناب ناپذير نباشد. به عبارت ديگر به رغم قابل ارزيابی دانستن روندهای اجتماعی به اجتناب ناپذير بودن رويدادها نميرسند. حالا اين چه ربطی به ظهور مجدد برده داری در آمريکا دارد؟

اگر بخواهيم رويداها را از ديدگاه تاريخگرا نگاه نکنيم، بازهم می توانيم روندها را مورد تحليل قرار دهيم و سناريوهای محتمل را بررسی کنيم. آن روندی که به برده داری در تمدن های کهن اروپا پايان داد آگاهی اجتماعی جامعه بود که ديگر برای جامعه از نظر اجتماعی وجود دو نوع بشر قابل قبول نبود. به همين دليل نيز ديدگاه های فلسفی دوران سقوط تمدن يونان، نظير رواقيون و بعدها مسيحيت، چنين عدم تساوی انسانی را مورد سؤال قرار دادند و در جنبش های ضد برده داری در دوران باستان اين انديشه ها نقش راهبردی ايفا کردند.

با اينحال دليل اقتصادی قبول برده داری از بين نرفته بود يعنی تا زمانی که انسان بتواند بعنوان ابزاری برای توليد به کار رود، امکان احيا برده داری وجود دارد و به اينگونه در شرايط توليد پنبه و نخ ريسی در جنوب آمريکا برده داری احيا شد و تحت عنوان حقوق ايالتها، تضييق حقوق انسانی شهروندان توجيه می شد. و در سالهای جنگ داخلی که به دليل اجتماعی مناسبات برده داری مورد سؤال قرار گرفت، با حمايت ايالتهای شمال آمريکا که دلائل اقتصادی خود را داشتند، الويت حقوق انسانی شهروندان بر حقوق ايالات جنوب مطرح شد. به اين شکل برده داری اين بار در آمريکای مدرن ملغی شد اما تا زمانيکه استفاده از انسان بعنوان ابزار امکان پذير است، امکان احيا برده داری هم وجود دارد* هرچند از طريق اصول اجتماعی و اخلاقی و قانونی در آمريکا در زمان ابراهام لينکلن اين مناسبات تبعيض گرايانه ملغی شد.

جالب است که با وجود الغای برده داری و تقسيم اوليه زمين های برده داران، ديری نگذشت که جريان کوکلاکس کلان در ايالت های جنوبی آمريکا بلند شد و زمين های از دست رفته را به برده داران گذشته بازگرداند و بردگان گذشته نيز به زارع مستأجر تغيير هويت يافتند. و تازه بيش از نيم قرن بعد اينبار برخاستن جنبش حقوق مدنی در آمريکا توانست حقوق مساوی سياه پوستان را در قانون و عرف تثبيت کند.

به اينطريق نه تنها احيا سيستمی که قرن ها و بلکه هزاره ها از آن گذشته است، در صورت از بين نرفتن مبانی مادی آن، امکانپذير است بلکه تغيير مجدد آن هم در هر زمانی راهی تازه می طلبد. اگر در دوران روم باستان برده داری با قيام های بردگان نظير قيام اسپارتاکوس و حمله اقوام ژرمن به پايان رسيد، برده داری در آمريکا در جنگ داخلی لغو شد و تازه بيش از نيم قرن بعد سياهان که بردگان پيشين بودند توسط جنبش مدنی به حقوق خود دست يافتند.


به اميد جمهوری آينده نگر  دموکراتيک و سکولار در ايران،

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
ششم مرداد 1391
July 27, 2012

پانويس:

* http://www.ghandchi.com/353-IntelligentTools.htm






iran#

دربزرگداشت روبرت کورتس

 ايميل فورورد شده

دربزرگداشت روبرت کورتس

http://www.hafteh.de/?p=31306



iran#

دوشنبه، مرداد ۰۲، ۱۳۹۱

صدافت

ارسالی مهدی خانبابا تهرانی

در این که ما ایرانی ها جوگیر هستیم که جای هیچ شکی نیست و دلیل اصلی شکستهای گروهیمان در طول تاریخ برمیگردد به همین جوگیر بودنمان. یک روز جوگیر میشویم و زنده باد میگوییم فردایش باز جوگیر میشویم و مرده باد میگوییم. یک روز یکی را میکنیم مراد و پیشوا، فردایش از بردن نامش حالمان بد میشود.

ولی بعضی وقتها این جوگیر بودنمان موجب انبساط خاطر میشود. مثلا همین کنسرت اخیر استاد علیزاده و اجرای آثارش توسط ارکستر سمفونی ملی ایران را برایتان تعریف کنم. از شانس خوبمان برای روز آخر اجرا بلیطی در همان جلوهای سن نمایش نصیبمان شد در سالن برج میلاد. قسمت اول کنسرت ارکستر سمفونی بود و قسمت دوم هم ابتدا ارکستر نواخت و در اواسط کار استاد علیزاده به با ستارش به روی سن آمد که بسیار مورد تشویق حضار قرار گرفت. همگان به افتخار استاد از جای برخاستند و شروع به کف زدن کردند. بعد استاد بروی صندلی جای گرفت و شروع به نواختن کرد و ارکستر هم همراهیش میکرد. در همان یکی دو دقیقه اول استاد چهار پنج باری به نقطه ای در سالن نگاه می انداخت. ناگهان دست از ساز زدن کشید و به همان نقطه انتهای سالن خیره ماند و بعد از چند ثانیه سری تکان داد و یک کلمه را با کمی اندوه و ناراحتی گفت:" صداقت". ناگهان غریو سوت و دست زدن بود که در سالن پیچید. استاد با دست جمعیت را دعوت به سکوت کرد و دوباره این بار بلند تر گفت " صداقت". باز جمعیت این بار بلندتر و با شور بیشتری شروع به دست زدن کردند و جمعیت با ریتم دست زدنشان به تکرار کلمه صداقت پرداختند. و به بغل دستیشان لبخندی میزدند و استاد را با چشم به هم نشان میدادند و میگفتند صداقت و سری تکان می دادند که یعنی" ببین استاد چی گفت ها، صداقت". یکی از وسطهای جمعیت داد زد:" جانا سخن از دل ما میگویی"

استاد علیزاده این بار با تعجب باز جمعیت را به سکوت دعوت کرد و به میکروفون جلوی ستارش اشاره کرد و این بار واضح تر کلمه قبلی را گفت که تازه جمعیت و مسئولین سالن فهمیدند استاد چی میگفته:


صدا قطعه!!!!...








iran#

"نامه هدايت الله متين دفتری در مورد "تصویر مهمانی فرمانفرما در سال ۱۳۰۴

ارسالی مهدی خانباباتهرانی

 نامه هدايت الله متين دفتری در مورد اين عکس:

مهدی جان
۱- این عکس فرمانفرما نیست
۲- وی ۳۲ فرزند داشت
۳- هیچ یک از دخترانش با براد صادق هدایت و یا سپهبد رزم آرا ازدواج نکردند!
۴-منوچهر میرزا فرمانفرمائیان هیچگاه وزیر نفت نبود و اصلاً زمان محمدرضاشاه وزی نفت نداشتیم! وی عضو هیأت مدیرهُ شرکت ملی نفت ایران بود!
۵- نصرت الدوله هیچگاه قرار نشد که به جای سدردار سپه (رضا شاه) جانشین احمد شاه شود. این داستان را ساخته اند.
۶- فقط ای صحیح است که مریم فیروز دختر فرمانفرما با کیانوری ازدواج کرد.
لطفاً تصحیحات را برای تمام کسانی که این عکس و نوشتهُ ذیل آن را دریافت کرده اند جهت رفع سهوالبیان قبلی بفرستید.
قربانت
هدایت متین دفتری

ايميل فورود شده قبلی

تصویر مهمانی فرمانفرما در سال ۱۳۰۴

اون کسی که بالای سفره نشسته فرمانفرما است. سرسلسله ی خاندان فرمانفرماییان و یکی از بزرگان سیاست تاریخ ایران. منطقه ی فرمانیه ی تهران به نام این آدمه چون مال اون بود. دایی دکتر مصدق هم میشد. نزدیک به بیست تا بچه داشت که هر کدومشون یکی از بزرگان این مملکت شدند. یکی از دخترهاش هم شد زن برادر صادق هدایت، یکی دیگشون زن رزم آرا همون نخست وزیری شد که ترورش کردند. یکی از پسراش نصرت الدوله بود که قرار بود جانشین احمد شاه بشه و سلسله ی قاجاریه تمام بشه اما ماشینش تو راه تهران خراب شد و نرسید به مجلس و فکر کردند انصراف داده و رضا شاه انتخاب شد یکی دیگه از پسراش منوچهر فرمانفرماییان وزیر نفت محمد رضا شاه بود و کسی بود که از طرف ایران معاهده ی اوپک رو امضا کرد. یکی ازدخترهاش هم مریم فیروز بود که شد زن کیانوری و نفر سوم حزب توده ی ایران شد و همین چند سال پیش در تهران درگذشت.



iran#



iran#

یکشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۹۱

قندچی-چرا رأی گيری ويسکانسين نماد دموکراسی است

چرا رأی گيری ويسکانسين نماد دموکراسی است
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/702-WisconsinRecall.htm

 

گزارش ضميمه را حدود يک ماه پيش هنگام رأی گيری برای عزل فرماندار ايالت آريزونا در آمريکا نوشتم. ممکن است در نظر اول اين رأی گيری مهم جلوه ننمايد بويژه آنکه فرماندار آريزونا که سياست های وی باعث نارضايتی بخش مهمی از ساکنان آن ايالت - بويژه کارمندان دولت بود، در مقام خود ابقا شد. اما کل روند رأی گيری به بهترين شکل دموکراسی مدرن را به تصوير می کشد چرا که مردم توانستند برای عزل کسی که پيش از اين انتخاب کرده بودند، مستقيماً اقدام کنند. يعنی اگر يک چهارم تعدادی که در انتخاباتِ مقام فرماندار که معادل استاندار در ايران است تقاضا برای به رأی گذاشتن عزل آن مقام بکنند قادرند وی را عزل کنند. در ايالت کاليفرنيا در آمريکا نيز در سال 2003 در اقدام مشابهی عزل فرماندار آن ايالت آمريکا به رأی گذاشته شد و وی معزول شد. در قانون اساسی کاليفرنيا فقط امضای 3 درصد رأی دهندگان برای به رأی گذاشتن عزل فرماندار کافی است.

مهم است که برای قانون اساسی آينده ايران اين نوع مکانيسم ها در نظر گرفته شوند. مهم نيست که فردِ بهتر انتخاب شود يا نه، مهم آن است که مردم قادرند در مورد کارکرد او قضاوت کنند و حتی پيش از پايان دوره، وی را عزل کنند.

سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
اول مردادماه 1391
July 22, 2012

ضميمه:

اِعمال یکی از شاخصهای دموکراسی در ویسکانسین
بلاگ فراديد
يازدهم تيرماه 1391
http://ir.voanews.com/content/wisconsin-governor-recall-voting/1178882.html

روز سه شنبه تلاش برای عزل اسکات واکر فرماندار جمهوريخواه ايالت ويسکانسين آمريکا شکست خورد: اسکات واکر 54 درصد و تام بارت 45 درصد رأی ها را کسب کردند.

در آمريکا نه تنها مقام فرمانداری ايالت - معادل استانداری در ايران - انتخابی است، بلکه در 19 ايالت آمریکا عزل فرماندار از طريق رأی گيری مستقيم قابل اجرا است.

در سال 2003 طبق قوانين کاليفرنيا تنها امضاء 3 درصد جمعيت آن ايالت کافی بود که عزل گری ديويس فرماندار وقت کاليفرنيا به رأی عمومی گذاشته شود. مردم به عزل گری دیويس رای دادند و او از مقام خود برکنار شد. بعد از عزل گری دیويس، در انتخابات میاندوره ای فرمانداری در کالیفرنیا آرنولد شوارتزنگر نامزد حزب جمهوريخواه پیروز شد.

قدرت مردم در عزل مقامهای انتخابی يکی از برجسته ترين شاخص های قوت دموکراسی در يک نظام مبتنی بر انتخابات است.

پيروزی فرماندار ويسکانسين از نظر برخی تحليلگران به معنی تقويت جمهوريخواهان در آن ايالت است. با اين حال نظرسنجی ها در بيرون از صندوق های اخذ رأی، حکايت از آن داشت که 81 درصد از حاميان آقای واکر جمهوریخواه به عنوان فرماندار ویسکانسین، هواداری خود را از انتخاب مجدد باراک اوباما به عنوان رئیس جمهوری اعلام کرده اند. آقای اوباما در انتخابات سال 2008 آراء ويسکانسين را به دست آورد.

مخالفت ها با آقای واکر از ماه فوريه سال 2011 پس از اعلام کاهش مزايا و حقوق اتحاديۀ کارمندان دولت آغاز شد.

قانون ايالتی ويسکانسين امضاء يک چهارم تعداد شرکت کنندگان در انتخابات قبلی را برای به رأی گذاشتن دادخواست عزل فرماندار مقرر کرده است. مخالفان تا ماه ژانويه 2012 حدود 900000 امضا جمع آوری کردند، که بيش از حد نصاب بود.

شکست طرح دادخواست عزل فرماندار در ويسکانسين، که شديداً مورد حمايت اتحاديه های کارگری در آن ايالت بود، نشاندهنده کاهش نفوذ اتحاديه ها در آن ايالت است.

در همين حال حاميان آقای واکر در خارج از ايالت ويسکانسين به کمپين وی کمک های مالی فراوانی رساندند. کمپين اسکات واکر حدود ۴۶ ميليون دلار در اختيار داشت، در صورتيکه کمپين آقای بارت، شهردار ميلواکی، تنها توانست حدود 81 ميليون دلار، جمع آوری کند.

ولایتمداری مجتهندسانه

ارسالی مهدی خانبابا تهرانی

ولایتمداری مجتهندسانه


From: vida Hadjebi
دوست عزیز آقای خانبابا تهرانی،

با درود گرم از تورنتو.

به همراه مقاله ای را که دربارۀ ولایتمداری مجتهندسانه نوشته‌ام‌ برایتان میفرستم. اگر پسندیدید، برای دوستان نیز بفرستید

از قول من به همسرتان سلام برسانید.

مهر و وفا،
محمد توکلی


Mohamad Tavakoli-Targhi
<m.tavakoli@utoronto.ca> | mtavakoli.com
Professor of History, Historical Studies & Near and Middle Eastern Civilizations

Editor-in-Chief, Iran Nameh: A Persian Quarterly of Iranian Studies
سردبیر،
ایران نامه: فصل نامه ایران شناسیhttp://Irannameh.org | http://facebook.com/irannamehDepartment of Near and Middle Eastern Civilizations
University of Toronto
4 Bancroft Avenue
Toronto, Ontario M5S 1C1
Canada

آژانس خبری کورش: آخرین مقاله ارسالی استاد منوچهر جمالی

کیمیای هستی، یا مایه ای که هستی رامیآفریند / آخرین مقاله ارسالی استاد منوچهر جمالی
http://www.cyrusnews.com/news/fa/?mi=2&ni=18457

منوچهر جمالی

درفرهنگ ایران
انسان،ازباده آتشین سرشته شده است
ودرشریعت اسلام،
انسان، ازخاکِ خشک وتوخالی وگندیده،سرشته شده است
-----------------------------------------------------------------
کیمیای هستی، یا مایه ای که هستی رامیآفریند

درتحول یافتن وجنبش، نو وتازه ، پیدایش می یابد . با تحول دادن ، میتوان نووبهتروچیزی دیگررا آفرید . هیچ چیزنوینی یا بهتری را، نمیتوان از« هیچ » خلق کرد . بلکه هرنوی وهرچیز بهتری را میتوان با « تحول دادن آنچه هست » ، آفرید و پدیدارساخت . هم انسان وهم اجتماع ، دراثر« تحول یابی» است که میتواند نو ویا بهتربشود . گذ شته وتاریخ ،با تحول دادنست که آینده میشود . انسان، درتاریخ ، آینده را میجوید و همین « آینده جوئی » ، مایه تخمیر تاریخست . تاریخ وگذشه ، جامعه وملت را معین نمیسازد وهویت ملت نیست ، بلکه این آینده جوئی درتاریخست که هویت ( منش) ملت است . گوهرهرپدیده ای ، تحول یابیست ، نه فنا و گذر. همه چیزها ، « میشوند » ، ولی « نمیگذرند » . آنچه گذشته است ، درآینده ، هست ، به آینده ، تحول یافته است . آینده ، امتداد و دوام یابی گذشته نیست، بلکه تحول یابی گذشته است، آفرینش ازماده خام گذشته است . زمان ، روند آفریدنست . وهراندیشه ای و آموزه ای و پدیده ای ، که بتواند ، از« فهمیدن آنها فقط با فکر» فراتر برود ، و گوهرِ انسان یا اجتماع را تحول بدهد ، مایه وسرمایه وکیمیاست . مفهوم « کیمیا » و « مایه » با همین «شیوه آفریدن ، در تحول دادن » کاردارد . مفهوم « کیمیا » که سپس واژه « شیمی » شده است ، ازاین اندیشه بنیادی درفرهنگ ایران ، برخاسته است . این مفهوم شامل گستره اجتماع واخلاق وسیاست ودین وهنروقانون نیزمیگردد ، هرچند نیز که به روند تحول یابی « اخلاق واجتماع وتحول فرد و سیاست و دین و هنر وقانون »« شیمی یا کیمیا گفته نمیشود . سیاست واخلاق ودین وهنروفلسفه و... همه ، نیازبه شیمی یا مایه یا کیمیائی دارند که آنهارا تحول بدهد، تا ازنو، هستی تازه بیابند . فلسفه زنده ، اندیشه های کیمیاگرند . فلسفه زنده ، بیان تجربیات مایه ایست که از« تغییر دادن افکار» به « تحول دهی روانها » میانجامد . فلسفه ای که با تغییر دادن افکار، از تحول یابی روانها ، ناتوانست ، فلسفه مرده است .
تصویر ومفهوم « خدا » در فرهنگ ایران ، تصویرِ « خالق » نبوده است ، و « کن فیکون » را نمیشناخته است ، که با «ااراده » ، خلق کند ، بلکه « سرچشمه مایه تحول دهندگی » بوده است که جهان، ازاین مایه یا کیمیا ، انباشته وپُر بوده است و در همه چیزها ، « مایه تحول دهندگی و آفریدن برپایه تحول دادن » بوده است . خدا، مایه یا کیمیای هستی بوده است . به عبارت بهتر، « مایه تحول دهنده وحرکت دهنده درهمه چیزها » ، خدا خوانده میشده است . خدا ، اصل تحول وتغییروحرکت درهرچیزی به سوی بهی وبهتری بوده است ، یا بسخنی دیگر، همه اصل تحول یابیها وتغییرات وجنبش ها که گوهر همه چیزهاست » باهم ، خدا نامیده میشده است . ازاین رو این خدا « ارتا فرَوَرتی= ارتافرورد = فروردین » نامیده میشده است . فروردین ، زمان آفریدن گیتی وزمان نو، در تحول دهی به گیتی وزمان گذشته است . تاریخ هم ، نیاز به فروردین دارد.
« فرَ+ وَرتی » همان « تحول یابی وگشتن وشدن و رقصیدن= وَرتـَن » است . «ارتا» ، عنصر نخستین همه چیزها درگیتی است که «اصل تحول یابی وجنبش ازخود » است ، و چون این عنصرنخستین جهان ، مثبت وگوهرخدائی شمرده میشده است ، گوهر وذاتِ هرموجودی ، « حرکت شاد = رقص = وشتن = گشتن » بوده است . تحول وگشتن وتغییر، حقیقت آفریننده درهرچیزی شمرده میشده است . هرچیزی درگوهر وذاتش ، جنبش شاد است ویا میرقصد . نام دیگر این عنصر، « فـرَن یا پرن=praana » است که « باد، یا هوای جنبده باشد » و « بادی که بسرعت میوزد= تند باد » اینهمانی با « آتش » داده میشده است ، وازاین رو « وازیشت = vaz-isht » نامیده میشده است و « واز» همان « وای » یا « پرن » یا « asv » است . درابـر، آتشِ وازیشت و درگیاه ، آتش اور- وازیشت هست . یعنی « باد و وای ، هست که تبدیل به آتش میشود ». وای ، آذرفروز است . خدایان ایران ، روشنگر نبودند ، بلکه آذرفروزبودند . آفریدن ، روند افروختن آذراست . به عبارت دیگر« بادی که باسرعت میوزد ، آتش وگرما میافروزد . «آتش جان» درانسان یا همان جان ، « فـرَن + اَفـتار» خوانده میشد . این فـرَن یا بادِجان ، به جان هرانسانی ، « تحول وتشخص می یافته است » . « افتار، که درسانسکریت اواتار» باشد ، چنین معنا ئی را میدهد . خدا ، که فـرن ( فرنبغ ) یا پران یا « وای» ، یا « اسو=asv » است و « ازخود، حرکت میکند وازخود، تحول می یابد » ، خود، به جان انسانها تحول می یابد ، و فرنبغ ، « آتش جانِ انسان » میگردد . اینست که هرانسانی همان وجودش ، پیکریابی این ازخود ، حرکت وتحول یابی شاد است که درتحول یابی وتحول دادن، شاد میشود . انسان، نیاز بدان ندارد که شادی را ازچیزهائی که خارج ازاو هستند ، گیربیاورد و بگیرد و تصرف کند ، تا ازمالکیت وغلبه برآنها ، شاد بشود . تفاوت مفهوم « لذت » ومفهوم « شادی » درفرهنگ ایران ، همین است . لذت بردن ازاین وآن ، غیرازشادی است که ازخودِ جان انسان ، سرچشمه میگیرد. سرچشمه ومایه شادی، درجان خود انسان هست و فقط باید دربرخورد با رویدادها و پدیده ها ، ازآنها انگیخته بشود و شادی را ازگوهرجان خود ، پدیدارسازد . او نمیخواهد ازتصرف ومالکیت چیزها ، لذت ببرد . ازسوی دیگر، « وای » که آتش جانست ، همآغوشی « بهرام و خرّم » است که« دوبُن جفت آفرینندهِ گیتی» هستند . وای که دراصل « دوای = دوتا باهمست » ، دوپا ی انسان و دوبال پرنده ( پرن+ اند = تخم باد ) است که درپیوند باهم ، ازخود ، میتوانند بجنبد وپروازکنند .
بنابراین که « وای یا فرن » ، اصل پیوند( مهر) وتحولست ، گوهرشادی درخود جان انسانست . حتا دربرخورد با ناملایمات و تنگدستی ، میتواند انگیخته به پیدایش این شادی گوهری از خود، شود، و تقلیل به وجودی واکنشی دربرابر درد و اضطراب خارجی نیابد، و برعکس اضطراب و دردها ، شاد بشود . انسان، درمقابل دردها نیز مبتکر و آغازگرشادی ازخود میشود . همین پیشینه فکریست که درغزل حافظ نیز بازتابیده میشود .
هنگام تنگدستی ، در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی ، قارون کند ، گدا را
بسیج ساختن این شادی گوهری ووجودی ، درست درهنگام تنگدستی ، کیمیائیست که گدارا ، قارونِ توانگرمیسازد . شادی ، کیمیای تحول دهنده هستی است . « مستی» که دراصل، « مـدَ » بوده است ، به معنای « سرشارازشادی » است . می یا مایه ، اینهمانی با شادی دارد . اساسا حالت تحول یابی ، حالت مستی است . انسان درحال تحول ، اجتماع درحال تحول ، درحالت « مستی= سرشاری ازشادی » است . مغز هستی ، چیست ؟ ازخودِ واژه « مغـز= مز+ گه » میتوان دید که مغزهرچیزی، جایگاه « ماه = می = مد = ماد= مایه » است . مغزهرچه هست ، مایه یا کیمیائیست که تحول میدهد ، و مست ، یا سرشارازشادی میکند . نام اصلی این مایه ، مینو و مینا بوده است . مینو که « mainyava = mai+ny+ava» به معنای آبِ نایِ ماه است، و آب اززهدان یا اصل زاینده ماه ، همان « مای= می= مَـدَ = ژد= مَن= مان » هست که اصل تحول دهنده درمیان هرموجودیست . نام دیگرش « مینا =mai+nya » است که به معنای « نای ماه یا مایه ازنای » است و این همان « کیمیا » است . واژه کیمیا دریونانی « xemeia =xe+meia » میباشد، ولی اصلش به فرهنگ ایران بازمیگردد که « خَه + مایه » باشد . « که + مایه » ، به معنای « اصل ومایه شادی ومسرّت » است ، و«خه khaیا خی » که پیشوند xemeia است ، به معنای سرچشمه واصل یا دفینه است ودرسانسکریت ( khaa) میباشد . پس کیمیا به معنای « مایه اصلی » است . این واژه « خه یا خی » ، در واژه های « خیابان ، خیار، خانه ، خیک » باقی مانده است . خیابان به معنای « سرچشمه آب » است . خانه به معنای جای چشمه است، و خیک مانندمشک ، دراصل به معنای زهدان بوده است . وخیار که دراصل « خی+ جار» بوده است به « پرازاصل وسرجشمه = پرازتخم » . به همین علت نیز به هُما ، همای خانی گفته میشود ، چون « هو+ مای = مادرِ به ، یا شیرابه وآب به » ، سرچشمه زندگی وهستی است . مادرو آب( آپه= آوه) ومایه ، باهم اینهمانی داشتند . مایه وآب ، مادرند . آب زندگی( آب حیات) ، مادرزندگیست .
« کیمیا » ، به « ارزیز» گفته میشده است . چرا ، ارزیز، کیمیا بوده است . ارزیز، چیست ؟ بنا برصحاح فرس ، ارزیز، کفشیر است. با ارزیر، روی ومس را برهم بندند و دوسانند . کفشیر، دراصل « کب + شیر» است، و کبیدن به معنای بهم لحیم کردن وبه هم وصل کردن است . کفشیر، شیرابه ایست که روی ومس را به هم می بندد ومیدوساند( دوست میکند ) . روی ، اصل نرینه جهان ، بهرام است و مس ، خرّم یا زهره است و ارزیز، هومای ( انهوما = ان+ هومای = انهو+ مای ) است که مُشتری یا برجیس ، یا سپهرششم باشد . این سپهر را سپس با اهورامزدای زرتشت وزئوس یونانی ( خدای خدایان یونان ) اینهمانی داده اند . بهرام و خرّم ، دوبن نرینه ومادینه هستند که سیمرغ یاهومای ( هما ) که برجیس باشد ومایه وکیمیاست به هم میدوساند ، ودرهرجانی هست و ازاین پیوند یابی ومهر دواصل باهم ، همه چیزها ، به هستی ، تحول می یابند . رد پای این اندیشه ، درشعرناصرخسرو، باقی مانده است که میگوید :
برجیس گفت ، مادر ارزیز است
مس را همیشه زهره بود ، مادر
به عبارت دیگر« کفشیریا ارزیز» ، همان مایه وکیمیا است واصل پیوند دهنده دوبن آفریننده جهان ، است که اصل « مهر» باشد . مهر، کیمیائیست که اصل آفریننده جهان هستی است . البته « مهر» ، مفهومیست که با عشق درزبان عربی و محبت درمسیحیت و اروس دریونانی فرق دارد . آلیاژ وبه هم جوشی روی ومس باهم ، وتولید برنج ( برنز) ، نخستین آلیاژ درتاریخ بشری بوده است . واژه « ارزیز» هم باید « ارزه + ایز » باشد . ارزه ، همان « ارته = ا- رَته » هست که عنصر نخستین است و ایز، دراوستا ، به معنای « شوق ومهروآرزو» هست ، ودرتبری به معنای « حقیقت وُکنه مطلب » باقی مانده است . پس ارزیز( مهرارتا ، عشق ارتا ) ، خودش به معنای « مهرواشتیاق وکشش ارتا » به پیوند دادن هست . پس اساسا کیمیا ( مایه ) ، به معنای اصل مهرو پیوند است که خود نیز، « ترکیب وپیوند دوبن جهان آفرین وهستی آفرین ، بهرام وخرّم » میباشد . و« کیمیای مهر، کیمیای عشق ، کیمیای وفا » درادبیات ایران ، همه گواه براین پیشینه فرهنگی هستند که مهروعشق ووفا ، کیمیای آفریننده درتحول دادنست .
از« کیمیای مهر» تو، زرگشت « روی » من
آری به یمن لطف شما، خاک ، زرشود – حافظ
دست ازمس وجود ، چو مردان ره بشوی
تا « کیمیای عشق» بیابی وزرشوی - حافظ
« وفا » مجوی زکس ، ورسخن نمی شنوی
به هرزه ، طالب سیمرغ و کیمیا میباش - حافظ
با نفی وانکاروحذف سیمرغ ( ارتا = کیمیا = مهر) از فطرت انسان، جُستن وفا ومهر، در اجتماع ، کاری بیهوده وخطاهست .
غلام همت آن « رند » عافیت سوزم
که درگدا صفتی ، کیمیا گری داند - حافظ
« رند »، نام خدای روز بیست ونهم هرماهی بوده است که اصل « دوستی ومهر» است و خدایان خرّم ( رام جید ) وبهرام را درپایان هرماهی ( زمان ) به هم میدوساند ، تا زمان وجهان تازه ای ازنوازاین « بُنِ مهر » ، آفریده شوند .« رند» یا «مرسپنا » یا « کلندر= قلندر» ، کیمیا ، پیوند دادن ولحیم کردن مس با روی است که تولید برنزِ زرد میشود ، و ازآن ، همه گونه ابزار کشاورزان وصنعتگران وسپاهیان ، و زینت آلات زنان ،وزنگ وجرس موسیقی ساخته میشده است .
ازسوی دیگر، دربندهش ، خون را اینهمانی با « ارزیز» میدهد وخون ، دراصل « vohu+ni » میباشد که به معنای « نای به » است . رگ که نای هست ، وخون آن که شیره نای است ، اینهمانی با « ارتا » دارند ، و پی( عصب ) اینهمانی با بهرام دارد( رگ وپی باهم ، درسغدی ، سنگ نامیده میشوند ) . و درهمان بندهش( بخش نهم، 94 ) دیده میشود که ازخون گاو( مجموعه جانهای زمین ) ، « کودک رز، می ازاو کنند » . خون و می ( باده ) باهم اینهمانی داده میشوند . علت نیز آنست که مفهوم « آب » درفرهنگ ایران ، به معنای گسترده « شیرابه واِ سانس همه چیزها » بوده است . شیرپستان و آب انگور و شیرابه نی و انارو می و خون و نطفه وآب زهدان و روغن همه دانه ها .... آب یا مایه بوده اند . درست این مایه یا اسانس وشیرابه همه چیزها ، همان « مغز= مز+ گه » همه چیزهاست که ماه باشد که سرچشمه جوشان همه این مایه ها شمرده میشد و چون ماه ، اصل مهریا همآغوشی سه خدا باهم بود ، این مایه جهان ، گوهر مهروعشق ودوستی بود که مغزهرچیزی بود ، و درتحول دهندگی ، هرچیزی را هست میکرد . طبعا ، « شیرپستان » نیز ، کیمیا ومایه آفریننده روشنی و بینش و مهربود . ازاین رو به « شیر» ، « جیوام » نیزگفته میشد . واین نام ، بهترین گواه براین محتوای اندیشگیست . چونکه « جیوام » به معنای « شیر از پستان خدای مهر ودوستی » است . ازانجا که خدا درفرهنگ ایران مفهوم « اصل » دارد پس شیرکه ازپستان خدای مهر است به معنای انست که « شیر» ، پیکریابی اصل مهریا همان کیمیای عشق ازپستان هرمادری است . ولی همین جیوام ، درهزوارش به معنای « روچ » است که روشنی باشد . البته « روج وبهروج » ، نام زنخدا خرّم ( بامداد= بام + داته = پیدایش وام ، زنخدای عشق وزیبائی و دهنده شیربه همه جهان ) است که سرآغاز روز( روچ ) وروشنی و بیداری و طبعا ، بُن بیداری و بینش است . اینست که « شیر» ، که فردوسی هم « سر مایه » میخواند ، کیمیای تحول دهی و آفریننده روشنی وبینش است . ازاین رو خرد ، از انگشت کوچک به تن وارد ودرهمه تن ، پخش وباهمه تن آمیخته میشود . و انگشت کوچک ، نوک پستان بوده است . اینهمانی دادن «پستان بطورکلی» ، با « زنخدای عشق ومهر» درواژه « وام = بام » به معنای آنست که شیر هرمادری ازپستانش ، پیکریابی مهربه طورکلی یا اصل مهر هست . اصل مهر، درهمه مادران شیر ده ، پراکنده وپخش است . اینست که هم « پستان » وهم «شیر ازپستان» ، بطورکلی ، بیان « اصل آفریننده مهر » میان انسانها وپدیده ها ست ، چون همه پستانها وشیرازهمه پستانها ، شیر ازپستان زنخدای مهروعشق است . همه شیر ومی و مایه و کیمیا ، ازپستان یک دایه که زنخدای مهروزیبائی وزندگی و روشنی وشادیست مینوشند ، پس همه بشر، با هم خواهروبرادرند و همه بشر، یک خانواده اند و« همشیره و خویشاوند » هستند .
این سراندیشه مردمی ، در اینهمانی دادن « پستان » با « جام باده » بازتابیده شده است . درفرهنگ ایران ، « پستان ابر» و « جام باده » باهم اینهمانی دارند . دربندهش دیده میشود که نام « ابر» ، « سنگ » هم هست . البته معنای اصلی سنگ ، همان اتحاد وامتزاج ومهراست . و لی « سنگ » هم به پستان وهم به زهدان گفته میشده است . درکردی ، سنگ ، به سینه وپستان گفته میشود و درسیستانی به زهدان، سنگک گفته میشود . ازاین رو نیز درادبیات ایران اصطلاح « پستان میغ وپستان ابر» ازاین پیشینه باقی مانده است .
پستان آب ( ابر) میخلد ، ایرا که دایه اوست
طفل نبات را طلبد دایه ، جا به جا – مولوی
بارانی که ازابر( جام باده = پستان ) فرومیبارد، خرّم ، زنخدای مهروزندگی وروشنی وخرّمی است . البته ، سیمرغ ، ابرسیاه باران زا بوده است . حاجی فیروزه ( پیروز= نام سیمرغ ) درنوروز که چهره خودرا سیاه میکند، نماد همین سیمرغ یا ابرسیاه است که دایه همه جهانست . وهمان « بـَرخ اسود= برق یا آذرخشِ سیاه » است که در داستان عطار درمصیبت نامه آمده است ، که نیایش انتقاد آمیزش ازیهوه یا الله ، سبب باریدن باران میگردد واوست که لطفِ یهوه ویاالله را روزی سه بار میخنداند ( برقِ ابردرفرهنگ ایران ، میخندد، خنده برق) . درسغدی ، ابر را پری وِ ه = pariwe = pari abra-ka مینامیدند که « پری به » یا همان « هوفری » باشد که « آتش جان انسان هم » هست .
به حق آنکه دهد بچگان بُستان را
سپید شیر، زپستان سرسیاه، سحاب
سپید= سپیت ، نام زنخدای عشق ، یعنی خرّم بوده است ، چون اینهمانی با « شیر و ژد = گد ، گیداوه = قیدافه » داده میشده است . خدای عشق ، شیریا به سخنی دیگر، مایه وکیمیای مهراست .
چشم دردی داشت بُستان ، کزسرپستان ابر
شیر براطراف چشم بوستان افشانده اند – خاقانی
برای سرچشمه مهربه همه بشرشدن ، بایستی ، « پستان خدای زیبائی وعشق » شد که همه جهان، ازشیراو پرورده میشوند . ازاین رو عطار درتعرف « مهر» میگوید :
مهر چیست ؟ ... از « سنگ » ، پستان ساختن
طفل خودرا ، هر دو کیهان ساختن
« مهر» درفرهنگ ایران و « عشق درعرفان » ، فراگیرنده همه بشر است ، وبرعکس ایمان دینی وشریعتی است که خود را به غلط با « عشق» اینهمانی میدهد ، وفقط شیوه رفتارخود با موءمنان میداند و با غیرموءمنان ، کین ودشمنی میورزد .
هرچند ، خود واژه « سنگ » معنای پستان را داشته است ، ولی عطار، با مفهوم متداوال درزمان خود از« سنگ » که سنگدلی وقساوت وقهر و درشتی باشد ، اشاره خفی بدان میکند که باید « سنگدلی وقهروکینه ورزی شریعتی را با کفارومشرکان وبیدینان » تبدیل به « پستان مهر» ساخت و بجای تفاوت وتمایزرفتار با کافروموءمن ، به همه انسانها ، شیر مهرخودرا نوشانید وهمه را فرزند خود دانست . این اندیشه بکلی برضد شریعت اسلامست .
ازآنجا نیز که « جان » ، « جی + یان» یعنی « خانه جی= زنخدا خرّم خدای مهر» است ، مولوی به حق ، از« پستان جان » سخن میگوید . جان هرانسانی ، پستان مهراست .
تا ابـد پستان جان ، پـُر شیر باد
مادردولت ( سعادت) ، طرب ، زاینده باد
این سخن ، شیریست درپستان جان
بی کشنده ، خوش نمیگردد روان
مستمع چون تشنه وجوینده شد
واعظ ارمرده بود ، گوینده شد
تا نزاید طفلک نازک گلو کی روان گردد زپستان شیراو
این خواننده وجامعه تشنه است که شیراندیشه را ازپستان جان اندیشمندان ، میمکد ومیکشد ، وبدون چنین خواننده وجامعه ای ، شیر اندیشه درپستانهای اندیشمندان ، خشک میگردد . حتا بازگشت به اصل را ، بازگشت به پستان مادر( زنخدای مهر) میداند :
ما به بحر تو ، زخود ، راجع شویم
وز رضاع اصل ، مستضرع شویم
اکنون همین « پستان ابر» ، دربندهش « جام باده » میگردد . باد ، ابر را با جام باده میوزاند ، تا همه گیتی را( بی تفاوت موءمن ازکافر) شراب شادی بنوشاند . « پستان شیر» با « جام باده » اینهمانی داده میشود . درفارسی به پستان شیردار، « جام شیر» نیز گفته میشود( برهان قاطع ).
مطالب آمده ، حاوی این اندیشه است که همه با آنکه ازمادرهای گوناگون زاده شده اند و ازپستانهای گوناگون شیر مکیده ومزیده اند ، ولی همه ازپستان یک مادرو دایه شیرنوشیده اند ، و همه همشیره وخواهربرادرند و همه ریشه مستقیم درخدا ودرحقیقت ودراصل (شیر= مایه = ژد= شد = شدّاد ) دارند . اینهمانی « جام » با « پستان » ، سبب پیدایش انتقال همان مفهوم خویشاوندی ازهمشیرگی ، به « نوشیدن ازیک جام » و همشیره وخویشاوند وهم پیمان شدن گردیده است . با نوشیدن از یک جام که محتوایش ، پیکریابی اندیشه مهرودوستی است ، جامعه ساخته میشود . همنوشی ، جامعه سازاست . ازاین رو درجام ، 1- آب و 2- شیرگاو و3 – شیرابه یکی ازگیاهان( شیرابه نیشکر، انار، آب انگوریا باده ... ) ریخته میشد که بیان شیرابه ابر( سیمرغ = ارتا ) و گاو( مانگ = ماه که ازآسمان تحول به مانگ ، گاو زمین می یافت و 3- گیاهان ، پستان گاو زمین بودند . تخم همه انسانها ، مستقیما ازخدا ومهرخدایانی که بُن جهانند ، آبیاری میشد ومی وخشید ( معانی وخش : حرف+ سخن+ کلمه+ کلام ایزدی + دم + نفس + جان+ درخشش+ شعله + روشن + نمو+ پیشرفت+ ..... ) .
می ، خون ارتا بود . می، شیرخرّم ( زنخدا مهروزیبائی وزندگی ) بود . گوهر انسان ، نیک وزیبا وبزرگ وراد است، و نیاز به مایه یا کیمیا یا آبی ونوشابه ای دارد ، تا این گوهرخدائی انسان را ببالاند ، نموبدهد ، شعله ورسازد . انسان وخدا ، تخم ومایه باهمند . درمهروجفت شدن واتصالِ این دو باهمست که آفریننده و روشن وشاد وجنبان و بینا میشوند . ازاین رو نیز « مزه شیرابه یا مایه و نوشابه و مَن یا گیداوهِ ( قیدافه ) جهان، که خدا وحقیقت و اصلست ، معنای زندگی وجهانست . معنا، مزیدنی است . خدا ، مزیدنیست نه فهمیدنی با عقل ، بلکه این شیره خدای عشق ازسرپستان مادراست که با تن انسان میآمیزد ، و تبدیل به خرد درسراسرتن میگردد .
مزیدن معنا ، جذ ب شدن یا هنجیدن خدا یا حقیقت یا اسانس جهان درکل تن وجان انسانست . با نوشیدن مستقیم شیرازپستان زنخدای عشق ازهرپستانی ، همه انسانها ، خویشاوند هم میشوند ، ودرواقع ازیک مادرودایه ( زنخدای مهروزیبائی ) زاده میشود ، و ازشیریک خدای مهر، می زیند . درست معنای « جام » ، دراوستا « خویشاوند » است . در سانسکریت جاما= jaamaaبه معنای دختراست ، جامی jaami، هم نام زنخداهست ، و هم به معنای « مانند خواهر وبرادربودنست» ، و هم به معنای خویشاوند است . و « جا= ja» درسانسکریت ، به معنای دختر ، و هم به معنای « زاده از» « ایجادشده از» « روئیده در» ، و « زیستن از» است . این معانی ، گواه برآنست که همه ، زاده ازیک مادرو خویشاوند وهمشیره هستند . ازاین رو بخشیدن « جامه » درفرهنگ ایران ، بیان خویشاوند شدنست . کیخسرو، جامه خودرا به رستم میدهد . انوشیروان ، جامه خورا به برزویه پزشک برای آوردن کتاب کلیله ودمنه میدهد . جام وجامه ، یک معنا دارند . رسم دادنِ « خرقه » درتصوف نیز، ازاین پیشینه آمده است .
این سراندیشه بیان آن بوده است که « جامعه وملت وشهر» ، ازیک قوم و همزبانان و ازهم نژادان و یا ازموءمنان به یک دین و عقیده ، پیدایش نمی یابد ، بلکه با نوشیدن شیرابه ( من، مایه ، می ، ژد ، شد ، گد ، رس ، انگ ...) از یک جام درجشن ها ایجاد میگردد . جام ، پستان زنخدای عشق وزیبائی وزندگی وروشنیست و همه با نوشیدن ازیک جام ، خویشاوند ومهرورز به همدیگر میشوند . ازاین رو نوشیدن ازیک جام ، «آئین بستن پیمان با همدیگر» بوده است . نوشیدن این مایه ازجام ، کیمیای مهراست .

آفرینش انسان درفرهنگ ایران ،
از« می = مایه = ژَد ) است
-----------------------------------
خلقت انسان درقرآن ، ازطین لازب( خاک خشک)
وتراب( خاک خشک) وطین صلصال(خشک توخالی) و
« حماءمسنون= بوی ناک وگندیده »
وکنود (زمینی که حاصل خیزنیست) میباشد

اینکه سرشت وفطرت انسان ، درفرهنگ ایران از« می » هست ، درست متضاد با سرشت وفطرت انسان از« خاک خشک یعنی بی آب که حاصل خیزنیست » که درقرآن آمده است و درست شعرای بزرگ ایران ، برغم چیرگی شریعت اسلام ، فطرت انسانی را از« می » میدانند، و این تفاوت ژرف میان فرهنگ ایران وشریعت اسلام درباره فطرت وطبیعت انسان ، درروانها بجای باقی میماند .
مرا ، حق از « می عشق » آفریده است
همان عشقم ، اگر مرگم بساید
منم مستی و اصل من « می عشق »
بگو ازمی ، بجز مستی چه آید ؟ - مولوی
همین اندیشه را حافظ در غزلیاتش بارها به عبارت میآورد :
بر درمیخانه عشق ، ای ملک تسبیح گوی
کاندرآنجا ، « طینت آدم ، مخمر میکنند »
درمیخانه عشق است که طین آدم را با می خمیرمیکنند .
دوش دیدم که ملایک درمیخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
« می » ، درفرهنگ ایران ، اصلِ1- شادی و2- روشنی( بینش) و3- مهر و4- رادی و5- راستی( حقیقت) است ، چون این ماه است که می وباده وبگمز( بغ+ مز= ماه خدا ) میباشد . ماه ، مایه وکیمیا وشیرابه ورَس ومینا ومینوئی هست که همه جهان را به هم می سریشد و خمیرمیکند. همه با مایه یا می ماه ، سرشته شده اند . درهمه چیز، ماه(می= May) ، می یا مایه یا کیمیا ئی هست که با تخم انسان ( مردم = مر+ تخم، خاک = هاگ=آگ= تخم) میآمیزد ، و آنرا تخمیرمیکند وتحول میدهد تا بوخشد . « می= ماه » ، اصل تحول دهنده وآفریننده درهرجانیست . ازاین رو آب ( مایه ) ، بنا بربندهش ، تـَنکـَردی ( جسمانی) و وَخـشائی ( معنوی وروحانی ومینوی ) است . به عبارت دیگر، روح وایده ووحی والهام ، روئیده وبالیده و زبانه کشیده ازماده وجسم هستند . این مایه یا آپه ، جسم وروح ، ایده وماده ، صورت ومعنا را باهم پدیدارمیسازد که ازهم جدا ناپذیرند . ماه ، اصل مهر واصل روشنی و اصل شادیست . ماه ، روشنائیست که از تاریکی پیدایش می یابد . ماه ، روشنائیست که درجستجو وآزمایش ( تاریکی ) پیدایش می یابد . اینست که « مستی یا مَـدَ که به معنای لبریزی ازشادیست »، وارونه تصورات امروزه ما ، به معنای « بیهوش وبی خرد شدن » نیست ، بلکه درست معنای وارونه آنرا میدهد . مستی که لبریزی ازشادیست ، بدان علت ، لبریز ازشادیست ، چون پدیدارسازنده روشنی وبینش ومهر ودوستی وجوانمردی ازتخم ( = توم = تاریکی ) یا فطرت انسانست . این مست هست که از اسرار حقیقت آگاهست که راست است که شاداست که راد است . درمستیست که گوهرانسان، آشکاروروشن میشود . بدین علت ، خدایان خرّم وسروش ورَشن ، که خدایان باده ومی وبامدادی( هنگام به هوش آمدن وبیدارشدن وآغازروشنائی ) هستند ، خدایان « بن روشنائی » هستند . ازاین رو هست که حافظ میگوید :
درخرابات مغان ، نور خدا میبینم
این عجب، بین که چه نوری زکجا می بینم
ازنوشیدن می هست که حقیقت وگوهرانسان پدیدارو روشن میشود . همه انسانها درخرابات( خور+ آباد، خور= نوشابه وشیرابه ای که اینهمانی با زنخدا خرداد دارد) مغان ، حقایقشان، روشن میشود .
هرگز نمیشود زسرخود خبرمرا تا درمیان میکده سربرنمیکنم
گفتی زسرِّ عهد ازل ، یک سخن بگو
آنگه بگویمت که دو پیمانه درکشم
جام می گیرم و اهل ریا دورشوم
یعنی ازخلق جهان ،« پاکدلی » بگزینم
بسکه درخرقه الوده زدم لاف صلاح
شرمساز از رخ ساقی و می رنگینم
بسکه درجامه دین وایمان ، ریا ودوروئی ورزیدم ، ازساقی وباده ای که حقیقت وجود را پدیدارمیسازد ، شرمسازم . « راستی » درفرهنگ ایران اینهمانی با« حقیقت » دارد، چون با نوشیدن می هست که آنچه حقیقت درگوهر انسانست ، آشکارمیشود وانسان ، درون نما وشفاف میگردد ( اَشه ) . برای « سوگند » ، سه جام باده را به کسی میدادند تا دراثرنوشیدن آن ، حقیقت را بگوید ( نه آب گوگرد را ، که سپس برضد فرهنگ ایران ، متداول شده است وبرضد قداست جانست ) .
تا بگویم که چه کشفم شد ازاین سیروسلوک
به درصومعه ، با بربط وپیمانه روم
ماه ( اصل مهروروشنی وشادی ) که می ومایه وکیمیا باشد، با گوهرانسان سرشته است . انسان ، چنان با این مایه ومی سرشته شده است وفطرت او میباشد ، که خودرا ، چنین باده طرب زائی میداند . مولوی میگوید :
نتانم بُد کم از باده ، زینبوع ( چشمه ) طرب، زاده
صلای عیش میگوید به هر مخمور وخماری
اینست که مفهوم « می » که اینهمانی با « همآغوشی خدایان ایران باهم » دارد که اصل مهرو آفریننده گیتی( تحول دهندگی وکیمیاگری ) درهرچیزی هستند ، ومستی ، که تخمیراین می دروجود است ، به کلی با مفهوم « باده ومی وشراب وخمر» که ما امروزه درذهن داریم ، و درشریعت اسلام رواج دارد ، فرق دارد . با چنین مفهومی، بسراغ ادبیات ایران رفتن ، همه ادبیات ایران وفرهنگ کهن ایران ، تاریک ومسخ وپوشیده ونامفهوم ساخته میشود . انسان ، سرشته از مایه ، ازمی ( با همه ویژگیهاست که دربالاشمرده شد ) است و خودرا چنین باده ای میداند که اصلِ1- شادی، و2- روشنی( بینش) ، و3- مهر ، و4- رادی و5- راستی( حقیقت) است . می یا کیمیای هستی درفرهنگ ایران ، طبیعت وفطرت انسان را عبارت بندی میکند. ازاین رو ، مولوی میگوید :
باده ، غمگینان خورند و ، ما ، زمی ، خوشدلتریم
رو به محبوسان غم ده ، ساقیا ا فیون خویش
باده ، گلگونه اسـت بر رخسـاران غـم
ما خوش از رنگ خودیم و چهره گلگون خوش
یا حافظ میگوید :
گفتم هوای میکده ، غم می برد ز دل
گفتا ، خوش آنکسان که دلی شادمان کنند
خوشا آنکسان که طبیعت باده دارند که اندیشه ورفتاروگفتارشان ، باده ایست که همه دلهاراشاد میکند. دربرابر این سرشت وطبیعت انسان درفرهنگ ایران ، فطرت انسان درشریعت اسلام ، درقرآن عبارت بندی شده است . فرهنگ ایران (که دین زرتشتی نیست ) ، به شهرمکه راه یافته بود و محمد ، داستانهای خدای ایران را که درمکه برسرزبانها افتاده بود ، کم وبیش میشنید ومیدانست ، و رابطه انسان را با خدایش ، دراین داستانها درست برضد تصویر انسان ، نزد یهوه ِیهودیها ، والله خودش یافته بود ، و این تصویر را بزرگترین خطر برای تصویری که خود از الله میپرورد ، می یافت . این بود که محمد ازهمان آغاز درمکه ، بزرگترین دشمن الله را همین « ابلیس » ، خدای مجوسان وگبران که دراقع خرمدینان وایرانیان باشد یافته بود . البته این اخبارکه به گوش او رسیده بود ، فقط بخشی ناچیز از کل داستان بود . این اخباررا درباره ابلیس ، خدای مجوسان وایرانیان که مهترپریان میباشد و نامهای دیگرش درعربی 1- ابوعمرو2- حارث و3- ابومره است ، میتوان درمتون اسلامی چه سنی وچه شیعی میتوان یافت . این نامها که « اَمرو + ارس ( حارث = ارتا = اِ رِ ز ) + مـره » باشد همه نامهای خدای بزرگ خرمدینانست ( نه زرتشتیان ) .
درفرهنگ ایران ، ابلیس که دراصل « البیس = ال + ویس » میباشد ، وبه معنای « آلِ دوبُن جفت » است ، که هنوز درتبری به « آذرخش » گفته میشود . درتبری به آذرخش (= رخشیدن آتش ) هم البیس ( ال+ بیس ) وهم سنجیل ( سنگ+ ایل ) گفته میشود، و سنجیل درقرآن ، تبدیل به « سجّیل » شده است . به برق یا آذرخش ( رخشیدنِ آتش ) ، بنا برابوریحان درالتفهیم « آتش » هم میگفته اند ، و آذرخش هم همین معنا را میدهد . برق ، آتشیست که میدرخشد . ابلیس یا البیس ، گوهرجفتی ، یعنی نرمادگی دارد . نرمادگی ، عبارت بندی « اصل آفریننده = قائم بذ ات = مستقل وآزاد = حـُر» بود ه است. دراین فرهنگ ، چیزی ، اصل آفریننده ومستقل وآزاد وقائم بذ ات است که درخود، هم نروهم ماده یا ، اصل مهر باشد ، یا به اصطلاح دیگر، سنگ باشد ( سنگ= اصل امتزاج واتصال است ، سنجیل ) . ابلیس ، چه وکه بود ؟ ابلیس یا ال+ ویس ، آذرخش وابر( آب+ ور= برنده یا حامله به آب ) باهم بود . دراوستا ابر dva+naraنامیده میشود ، یعنی « دوجنسه » . به عبارت دیگر، ابلیس ، آب وآتش باهم بوده است . این ابلیس ، همان « آتش جان یا جان انسان » دربندهش وگزیده های زاد اسپرم میباشد . ابلیس ، آبی یا باده ( می ) ای هست که ابر، ازجام باده خود یا ازپستانش فرومیریزد و گوهرهای این ابرگوهربار، جان هرانسانی میشود ، که هم آب وهم آتش ، یعنی آب گرم ( خویدی وگرمی باهم ) است که اصل آفریننده زندگیست . درآب ( = مایه ) ، آتش جان وگرما و تف بود . ازاین رو ، می یا باده ، آب آتشناک خوانده میشود .بدین علت نیز دربندهش ، آب ، تنکردی ووخشائی است ، چون درآب ( می = مایه ) ، آب وآتش باهمست . ازاین رو نیزهست که « وَخشیدن » هم به معنای روئیدن وبالیدنست ، و هم به معنای شعله وزبانه کشیدنست . واژه « نیرا » که درسانسکریت به آتش گفته میشود ، دراوستا به آب گفته میشود . این دومعنا، دورویه یک پدیده است . خویدی ( نمناکی ) وگرمی باهم ، اصل آفریننده وتخمیرکننده ، شمرده میشده است .
درواقع جان انسان ، نه تنها آتش ، بلکه آب ( مایه = می یا باده ) باهمست . یا به عبارت دیگر، جان انسان ، آب آتشناک است. درغزلیات مولوی این پدیده ، بارها ، عبارت خود را یافته است وجان ، آب ، شمرده میشود . درمتون زرتشتی که برضد « اندیشه آفرینش ازجفت هستند » ، فقط دم از « آتش جان » زده میشود ، و سخنی ازاین اصل آفرینندگی درجان که « آب وآتش باهم باشند » زده نمیشود ، چون آب یا مایه ، همان زن وآب زهدانست و آتش همان تخم ونطفه نرینه است » واینها درجفت شدن باهم ، اصل آفریننده و صورت دهنده هستند ، که البته برضد « آفریننده بودن اهورامزدای زدتشت » میباشد . ازسوی دیگر، آئین زرتشتی ، آئین خشک وپرهیزکارانه ای هست و طبعا این پیوند « آب آتشناک » را درفطرت انسان ، نمیتوانست بپذیرد ، چون ، آب آتشناک ، به باده تعبیر میشده است که انسان را به رقص و به آوازو سرود میانگیزد . وطبیعتِ می آلوده انسان ، برضدِ « اخلاق وافکاروکردارخشک » هست . محمد نیز، با توحید الله ، برضد همین اصلِ « آفرینش ازجفتی » بود ، و طبعا تصویرِ یکسویه وتنگی ازمفهوم « ابلیس » داشت ، ومی پنداشت که فقط « اصل آتش » است ، و البته الله ، این اصل نا ررا که جدا ازآب است ، خلق میکند ، به عبارت دیگر، ابلیس را ازاصل آفرینندگی درجان انسان میاندازد که اصل آزادی و استقلال وقائم به ذات خود بودن انسانست . وازآنجا که فقط درابلیس ، آتش جان را میدید که ویژگی جداناپذیر« سرفرازی » دارد ، چنین تصویری ازجان انسان را نمیتوانست بپذیرد ، چون الله ، غایت خلقت را « عبادت وعبودیت یا بندگی ، سر به امر الله نهادن » میدانست ، وسرفرازی وآزادی وقائم بذات خود بودن را تکبر، واصل طغیان و نابود سازنده ِ عبودیت میدانست که غایت خلقتِ الله است. درست « سجده » که پیکریابی اصل عبودیت وبندگیست ، جانشین جان انسان میشود ، که گوهر ابلیسی داشت . ابلیس ( ال+ ویس) ، بیان اینهمانی خدا با انسان و برافروختن خدا درآتشدان وزهدان ( تن ) انسان بود . چنین انسانی ، که می وخشید ( شعله وزبانه میکشید و به آسمان می آخت ) ، با سرفرازی فطریش ، هرگزسر را نگون نمیساخت وازسجده ، که پیکریابی عبودیت هست ، امتناع میورزید . چنین انسانی ، اصل تعظیم و عبودیت دربرابرعظمت را نمی پذیرد، چون « اصل وصال باخدا = ال ویس = سیمرغ » بود . به قول مولوی :
تعظیم ومواصلت ، دوضدند
درفـُسحت وصل ، آن ( تعظیم ) ، هبا بود
این دشمنی وضدیت محمد ، با این تصویر« خویشاوندی خدا وانسان باهم » وهمگوهر خدا در آزاد بودن ، درفرهنگ ایران ، و واکنش دربرابرآن ، به تصویر اسلامیش از خاک بودن انسان ، وناربودن ابلیس لعین ومرجوم ، و گسستن خویشاوندی خدا ازانسان و تغییر رابطه آمیزش خداوانسان باهم ، به بندگی تام انسان ازالله کشیده شد. محمد به جای « جان انسان » که ابلیس ( اصل آفریننده = آب وآتش باهم ، قائم به ذات خود هست و سرافرازی ، که ازواژه «آختن » برآمده ، اینهمانی با واژه « آزادی » دارد ) ، روحی ازامر الله را گذاشت . به عبارت دیگر، جان او « پیکریابی امرو حکمِ الله » است . بدین ترتیب ، ازجان انسان ، آزادی را یکجا حذف کرد .
با ترکیب چنین روحی با چنان جسمی که ازخاک خشک ( بی آب= ناروُیا ) و توخالی ( پوک ) و بوی ناک وگندیده سرشته بود ، که پیکریابی اصل مردگیست ، انسان را تبدیل به پیکریابی « اصل عبودیت وتسلیم واطاعت مطلق » کرد ، و آنگاه ازهمه فرشتگان وازجمله از « ابلیس که خودش جان سرفراز وآزاد انسان بود » خواست که به این « اصل عبودیت وسجده » ، سجده کنند . همه باید عبودیت مطلق را بپرستند . انسان که روح وجسمش ، فقط عبودیت است ، باید سرمشق همه قراربگیرد . البته ابلیس که همان « جان انسان » درفرهنگ ایران است ، زیربار چنین تصویری ازانسان ازمحمد نرفت و بدینسان ابلیس ، خدای ایران ، برغم رجم ولعن شدنِ ابدی دراسلام ، حافظ آزادی وسرفرازی انسان درتاریخ اسلام باقی ماند . رستاخیزآزادی انسان ، بازگشت ابلیس میباشد .






iran#

جلوگیری از ورود وکیل مهراوه و رضا خندان به دادسرای اوین


جلوگیری از ورود وکیل مهراوه و رضا خندان به دادسرای اوین
http://melimazhabi.com/?p=17249

وکیل مهراوه و رضا خندان را به دادسرا راه ندادند.

بنا به خبر دریافتی  توسط سایت ملی- مذهبی شنبه ۳۱ تیر ماه خانم نسیم غنوی به عنوان وکیل مهراوه و رضا خندان، جهت اعلام وکالت و تسلیم لایحه ی اعتراضی به قرار ممنوع الخروجی آنها به دادسرای اوین مراجعه کردند که به طور غیر قانونی از ورود ایشان به ساختمان دادسرا جلوگیری به عمل آمد. در حالی که طبق قانون هر متهمی بدون نظر گرفتن نوع اتهام انتسابی، اجازه دارد برای خود وکیل انتخاب کند، متاسفانه به ایشان حتی اجازه ی ورود به ساختمان دادسرا هم داده نشد. در نتیجه ایشان نه تنها موفق به تحویل وکالتنامه نشدند بلکه اساسا نتوانستد لایحه اعتراضی خود را نسبت به قرار صادره در شعبه ی مورد نظر به ثبت برسانند.

این در حالی است که در برگه ی احضاریه تاکید شده بود که ۲۰ روز برای اعتراض مهلت دارید و میتوانید اعتراض تان را کتبا به دفتر شعبه تحویل دهید.

پیش از این مسولین دادسرا اعلام می کردند در مراحل بازپرسی اجازه نمیدهند وکلا حضور داشته باشند. با وجود این وکلا حداقل این امکان را داشتند که وکالتنامه ی خود را به ثبت برسانند و یا لوایح و اعتراضات خود را به قرارهای صادره به شعب مربوطه تحویل دهند.


iran#

شنبه، تیر ۳۱، ۱۳۹۱

سام قندچی درباره سايفون، پراکسی و فيلترينگ

سام قندچي- درباره سايفون، پراکسي و فيلترينگ
مصاحبه سام قندچي ناشر و سردبير ايرانسکوپ در فوريه 2007 با صدای آمریکا در مورد سايفون، پراکسی و خنثی سازی فيلترينگ اينترنت
 

برای بحث در مورد استراتژی «اينترنت ملی» در ايران لطفاً به لينک زير برويد
http://ir.voanews.com/content/blog/1418108.html




iran#

جمعه، تیر ۳۰، ۱۳۹۱

قندچی-آواتارها: فضای سايبر از نوع دنيای سوم پوپر؟

آواتارها: فضای سايبر از نوع دنيای سوم پوپر؟


اجازه دهيد پيش از ادامه بحث در مورد آواتارها نکته ای را در مورد تئوری شناخت مطرح کنيم. اساساً در اين عرصه، فلاسفه، هستی را از نظر شناخت به دو بخش تقسيم کرده اند: جهان بيرون و دنيای ذهن ما.  البته عده ای اولی را به دومی تقليل داده اند و جمعی نيز بالعکس و دسته سومی هم به واقعيتی مستقل برای هردو معتقد بودند و دوآليست ناميده می شدند. در قرن بيستم کارل پوپر نظريه تازه ای در مورد تئوری شناخت ارائه و توضيحات مبسوط آن را در کتاب «دانش ابژکتيف» در سال ۱۹۷۲ منتشر کرد.
 پاپر تقسيم بندی تئوری شناخت خود را با مدلی سه گانه مطرح کرد - دوتای اول مانند بقيه فلاسفه است اما وی دنيای سومی را نيز اضافه می کند که محصول فکر بشر است، گرچه در جهان خارج از ذهن به موجوديت خود ادامه می دهد. بهترين نمونه اين دنيا سوم را هم در طول تاريخ، تئوری هايی معرفی می کند که در کتاب ها مدون شده اند که حتی بعد از مرگ نويسندگان آنها بر جهان تأثيرگذار هستند -  نظير تئوری های نيوتون که قرن ها بعد از مرگ او سر منشأ تکنولوژی های تازه ای نظير صنعت هوانوردی شدند.

حال از خود سؤال کنيم که اگر فضای سايبر چيزی از نوع آن دنيای سوم پاپر باشد ديگر آيا درست است که آن را «مجازی» بناميم. پوپر دنيای سوم خود را دنيايی واقعی می ناميد و کمتر کسی را بشود يافت که در اين مورد شکی داشته باشد. ممکن است حتی موضوع يک کتاب، تخيلی باشد، اما در عينيت آن نميتوان شکی داشت. و کتاب های علمی آنقدر منشأ اثر در جهان هستند که در مورد عينيت آنها حتی کمتر از واقعيت داشتن نيروی جاذبه جای بحث وجود دارد. پس اگر دنيای سايبر از اين جنس باشد کاربرد اصطلاح مجازی که معنايش غيرواقعی بودن است، درست نيست.

در اينجا تأکيد کنم که بحث بر سر لغت نيست. در دنيای کنونی قرن بيست و يکم اين بحث که در زمان پوپر موضوعی انتزاعی بوده و اساساً مورد نظر عده ای فيلسوف علاقمند به تئوری شناخت بود، اهميت عملی پيدا کرده است. يعنی اگر با چيزی از جنس خواب مواجه هستيم، پس از بيدار شدن برای اکثريت مردم به فراموشی سپرده می شود، اما اگر با چيزی از جنس کتاب روبرو هستيم، حتی اگر چنگيزی پيدا شود و همه را در آتش بسوزاند، بازهم نسخه ای ديگر در جايی دگر پيدا می شود و تجديد حيات می يابد
 .
 محصولات دنيای سوم پوپر هزاران سال است که با آغاز ابزارسازی و کتابت در تاريخ بشر از نسلی به نسلی ديگر منتقل شده اند و مضافاً آنکه در دنيای کنونی که انواع ميديا و تکنولوژی های ذخيره اطلاعات وجود دارند، موجوديت اين دنيای سوم، ابدی بنظر می آيد، بويژه وقتی اينگونه اطلاعات توسط سفينه هايی نظير «وُيجر يک» و «وُيجر  دو» به مرزهای منظومه شمسی رفته است، و حتی در صورت وقوع تأسف بار رويدادی نظير نابودی کره زمين و يا  کل منظومه شمسی، اين «واقعيات» دنيای سوم قابل پاک شدن از صحنه گيتی نيستند، و بعيد بنظر می آيد که آنها را بشود همانند رؤيايی تلقی کرد که پس از بيداری، موجوديتی در خارج از ذهن ما پيدا نکنند.

بنظر می رسد دنيای سايبر چيزی از جنس دنيای سوم پوپر می باشد که واقعيتی ابژکتيف است، حال چه آن را اصطلاحاً دنيای مجازی بناميم، چه هر نامی ديگر.
 اما دنيای سايبر، امروز فراتر از چشم انداز ۳۰ سال پيش در مورد هوش مصنوعی رفته است. اساساً تا آنجا که به علوم مربوط می شد، بحث های هوش مصنوعی بر گرد موضوع «ابزار» های هوشمند دور ميزد که به نوعی می توانستند قابليت های «کاری» بشر را بازتوليد کنند. مثلاً ربات هايی که قدرت بينايی یا حواس ديگر بشر را تقليد و بسط می دادند امروز در توالت های عمومی اکثر کشورها، در داخل خود سيستم، تعبيه شده اند و گرچه شباهتی به تصورهای اوليه ما از يک ربات ندارند اما کارِ کشيدن سيفون توالت را انجام می دهند. يا ربات هايی که در اينترنت در طول شبانه روز، اطلاعات وب سايت های مختلف را استخراج و ذخيره می کنند و حتی در وبسايت ها ما قادريم با قرار دادن فايلی بنام روباتز دات تکست به اين ربات ها اجازه دهيم به نقاط معينی از سايت ما وارد شوند يا نشوند، و اگر آنها ربات های متمدنی باشند به درخواست ما توجه می کنند. به همين شکل توان درک زبان توسط ابزارهای هوش مصنوعی به آنجا رسيده که مترجم اتوماتيک برروی سايت های اينترنتی يا دستگاه های کوچک ترجمه برای توريستها قابل استفاده است. توان هوش تخصصی نيز در سايتهايی نظير «وب ام دی» برای تشخيص بيماری ها به مردم عادی کمک می کند تا پيش از ديدار با دکتر يا برای اطمينان خاطر بيشتر، اين ابزارها را که نظير پزشکان، قادر به تشخيص بيماری ها هستند، مورد استفاده قرار دهند. حتی خود پزشکان نيز از اين ابزارهای هوشمند بهره می گيرند
 .
 در نتيجه آنچه ۳۰ سال پيش در مورد هوش مصنوعی و ابزارهای هوشمند مورد نظر بود، يعنی شبيه سازی توان کاری بشر، امروز در سطح وسيعی در محصولات مختلف متبلور شده است، هرچند ۹۹ درصد اين محصولات شباهتی به «آدم آهنی» ندارند. وقتی يک دستگاه اسکنر در فروشگاهی، محصولات خريداری شده مشتريان را حساب می کند و از سياهه اموال شرکت کم می کند و در بخش سفارشات هشدار می دهد که برای خريد مجدد آن قلم کالا اقدام شود ما عملاً شاهد کار رباتی هستيم که نظير روح در سيستم تازه عمل می کند و نه آنکه يک آدم آهنی باشد که در محل توليد ايستاده باشد.
 و مضافاً آنکه با اضافه شدن «آر اف» های دورگير به راحتی اطلاعات به سيستم از طريق شبکه، وارد می شود. اين ابزارها آنقدر در زندگی روزمره جوامع پيشرفته وارد شده اند که بحث اصلی «واقعيت مجازی» يا «واقعيت سايبر» ديگر به اين موضوعات مربوط نميشود هرچند ريشه همه در همان هوش مصنوعی نهفته است*.

اما چالش های آينده در برابر تلاشهای ما برای ساختن آواتار چه خواهد بود. اشاره ای کنم به ننوتکنولوژی و کتاب تاريخی فرانکشتاين اثر ماری شلی. ننوتکنولوژی تلاشی است برای تحقق نظريه فيزيکدان مشهور ريچارد فينمن مبنی بر ساختن جهان از سطح اتم به بالا. اريک درکسلر اين تکنولوژی را پايه گذاری کرد و اکنون رشد زيادی کرده است و ممکن است در آينده در تکامل آواتارها نقش ايفا کند (1).

و بالاخره اگر اينهمه به آعاز نسل جديدی از موجوداتی از نوعی ديگر بيانجامد خوب است هيولای فرانکشتاين در کتاب ماری شلی را بيادآوريم که در پايان کتاب از کلافگی خود، زبان به انتفاد می گشايد که چرا خالق همه جوانب را در زمان خلقت وی نيانديشيده بود. البته فيلم های سينمايی که از روی آن اثر ساخته شده اند تحريف کامل آن کتاب ارزشمند هستند و خوب است علاقمندان خود کتاب را بخوانند که اثری است فراموش نشدنی.

دنيای سايبر مدينه فاضله نيست اما واقعيت وجود اين جهان تازه با همه کاستی ها و بايستگی هايش ديگر غيرقابل انکار است و درک مرزهای نو ما را، هم برای مقابله با خطرات آماده می کند و هم برای بهره وری از امکانات نوظهور.

به اينطريق آنچه در همه پيشرفت های تازه «دنيای مجازی» می بينيم اساساً «مجازی» نيست و حکايت از کاربرد هوش مصنوعی نه فقط برای ساختن توان های کاری انسان بلکه برای شبيه سازی توان های خلاق هنری و احساسی بشر دارد. يعنی در توسعه آواتار نه فقط شبيه سازی از بشر بعنوان ابزاری هوشمند بلکه شبيه سازی کل انسان مورد نظر است و ابديتی ممکن را به بشريت نويد می دهد- همانگونه که پس از دو هزار سال هنوز کتابهای صاحب نظران عهد باستان بر دانش و توليد ما اثربخش هستند و به نوعی ابدی شده اند. و با نزديک شدن جامعه بشری به نقطه انفصالی در حوالی سال ۲۰۴۵، تحولات دنيای سايبر اهميتی در فراسوی آن نقطه ايفا خواهند کرد.

در پايان بی مناسبت نيست اگر يادی کنيم از فريدون اسفندياری، از ايرانيانی که در سالهای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در آمريکا توجه پيشتازانه ای به مهندسی بدن انسان داشت و آينده ای را برای بشريت به تصوير می کشيد که ورای راست و چپ بود و به نظريات خود نام «بالانگر»  داده بود. فريدون اسفندياری در ژوئن سال ۲۰۰۰ در آمريکا فوت کرد و بدنش به صورت کريوژنيک توسط موسسه الکور که خود از مؤسسانش بود، حفظ شده است  (2).
 
 پانويس:
 *ضمنآً در اينجا يادآوری کنم که مفهوم مجازی سازی سِروِرهای کامپيوتری با بحث اين نوشتار ارتباطی ندارد و موضوعی مشخصاً در عرصه نرم افزار است که با توسعه کلاوود کامپيوتينگ روند قدرتمندی در عرصه تکنولوژی «آی تی» به وجود آورده و بحثی تکنيکی و جدا از مباحث مورد بحث در اين نوشتار است.

1. http://www.ghandchi.com/306-Nano.htm
2.http://www.ghandchi.com/368-transhumanism.htm


*برای بخش های ديگر اين نوشتار به لينک زير مراچعه کنيد

iran#

پنجشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۹۱

متن دفاعیه سپهبد نادر جهانبانی در دادگاه خلخالی

ارسالی مهدی خانبابا تهرانی

متن دفاعیه سپهبد نادر جهانبانی در دادگاه خلخالی، پیش از تیرباران در پشت بام مدرسه علوی سپهبد خلبان نادر جهانبانی

سپهبد خلبان نادر جهانبانی یکی از بهترین فرماندهان نیروی هوایی ارتش ایران در زمان محمد رضا شاه بود. در باب رشادتها و خدمات وی به کشور ایران فراوان سخن رانده شده است. هنگامی که انقلابیون وی را برای دادگاه آماده میکردند بر روی پلاکارتی که بر گردن وی آویزان کرده بودند، هر چه فکر کردند که چه جرمی بنویسند به نتیجه ای نرسیدند و بلاخره فقط بر روی آن نوشتند «عامل فساد»!

نادر جهانبانی به حکم صادق خلخالی در تاریخ ۲۲ اسفند سال ۱۳۵۷ بر روی پشت بام مدرسه علوی تیرباران شد، و به حق ایران یکی از بهترین  و شجاع ترین فرماندهان ارتش خود را از دست داد. در زیر متن دفاعیه نادر جهانبانی در دادگاه صادق خلخالی را میخوانید.

+++++++++

«آنچه را که شما مطرح کردید آنقدر مسخره و احمقانه‌است که من لزومی به پاسخ گفتن به آن نمی‌بینم اما چند دروغ بزرگ گفتید که همراه با اتهام زدن‌های شما نشان می‌دهد که حکم شما علیه من مثلا صادر شده و همچنین حکایتگر این حقیقت است که شما نه تنها مسلمان نیستید بلکه مشتی بی وطن، بی دین و مزدور که به دستور اربابانتان فقط و فقط قصد ویرانی کشور من و ارتش سرزمین مرا دارید.

پدر من جاسوس روس نبود، بلکه افسری ایرانی بود که در روسیه درس خوانده، من هم هرگز عامل کشوری نبودام بلکه در سالهایی که شما برای لقمه نان مزدوری، سر حسین را از این منبر به آن منبر می‌کشاندید. در آمریکا به عنوان بهترین و با استعدادترین خلبان ایرانی، بر اوج ابرها پرواز می‌کردم. حال شما چگونه به خود اجازه می‌دهید به من تهمت خیانت بزنید. شما از خود خجالت نمی‌کشید شما از مردم شرم نمی‌کنید؟ شما از هزاران جوان ایرانی که من با همه تلاش در راه فراهم کردن وسایل ورزشی و ایجاد امکانات جهت تربیت روح و جسم آنها، در ماه‌های گذشته کوشیده‌ام، ازرم نمی‌کنید؟

شما که هستید آیا به جز جمعی غارتگر و خونخوار و دوری از هر نوع صفت انسانی کسانی را می‌شناسید که چون شما بر هر آنچه ملی و ایرانی است تیغ بکشند؟ آقایان من پنجاه یک سال به خوبی و نیکی زندگی کرده‌ام و قرارگاهم آسمان‌ها بود. پاسخی به یاوه گویی‌های شما ندارم. به دستوری که اربابانتان داده‌اند عمل کنید، ولی مطمئن باشید که مردم ایران خیلی زود از خواب فعلی بیدار می‌شوند و این تب که با دروغ و تزویر شما به آن در جان و روح آنها رخنه کرده، بسیار سریعتر از آنچه فکر کنید فرو خواهد نشست. آنگاه شما هستید و خشم ملتی که به تار و پود شما آتش می‌کشد.

من دفاع خاصی ندارم ولی من هیچ وقت بر ضد انقلاب کاری نکرده‌ام به هر حال دیگر مهم نیست و من آمادهٔ اعدام هستم.»


iran#

قندچی-در مورد استراتژی «اينترنت ملی» در ايران

در مورد استراتژی «اينترنت ملی» در ايران
سام قندچی
فراديد
http://ir.voanews.com/content/blog/1418108.html


۱۳۹۱/۴/۲۷
در مورد آنچه در ايران «اينترنت ملی» نامگذاری شده و بهتر است «اينترانت ملی» خوانده شود و فيلترينگ بيشتر اينترنت را در ايران رقم می زند، بسيار بحث شده است.

آشکار است که در چنين طرحی بالاخره دستگاهی بايد به شکل دروازه برای ورود و خروج کل ترافيک داخلی کشور به شبکه بين المللی اينترنت عمل کند و آن دستگاه خود مانع اصلی بر سر کارايی اينترنت خواهد بود. چون پردازش هر جريان داده ها، با افزايش ممتد تعداد کامپيوترها و تلفن های هوشمند و تعدد برنامه هايی که هرکدام از آنها مورد استفاده قرار می دهند، ترافيک اينترنت را هر روز سنگين تر می کند، و هرچه سخت افزار دروازه پرقدرت تر شود بازهم در مقابل فشار چنين ترافيکی دوام نمی آورد، تجربه ای که سالها پيش در ويتنام شکست خورد.

اما در اين نوشتار، هدف بحث موضوع فيلترينگ و وجود دروازه سانسور بين «اينترانت ملی» و شبکه بين المللی اينترنت نيست. فرض کنيم که اصلاً هدف دولت ايران فيلترينگ و سانسور نباشد و آنگونه که برخی متخصصين جمهوری اسلامی می گويند، هدف، امنيت کاربران اينترنت در ايران و صرفه جويی در هزينه پيمودن فواصلی باشد که ترافيک اينترنتی طی می کند. منظور اينکه برخی کارشناسان در ايران اظهار می کنند که اگر مثلاً يک ايميل قرار است از خانه يکنفر در تهران به خانه همسايه برود چه لزومی دارد که اين ايميل به سِروِرهای تأمين کننده سرويس ايميل، مثلاً گوگل، در خارج برود و بعد به خانه همسايه. آنها می گويند که هم رفتن اين مسير طولانی هزينه بر است و هم آنکه از نظر ايمنی مخاطره انگيز است. چون آن ايميل می تواند در طی آن مسير طولانی هک شده و خوانده شود در صورتيکه اگر در داخل ايران ارسال و دريافت شود هم مسير کوتاه تری طی می کند و هم از نظر ايمنی مطمئن تر است.

آيا تصوير بالا با واقعيت اينترنت در دوران حاضر تطبيق دارد يا که نوعی توضيح نادرست از کارکرد اينترنت است؟
بياييد يک شرکت آمريکايی را در نظر بگيريم که سيستم ايميلی مخصوص برای کارمندان خود را داشته باشد. اگر در همان شرکت، کاربران، ايميل شخصی گوگل هم به همکارانشان در داخل شرکت بفرستند، اغلب بسيار امن تر و حتی سريعتر به دست دوستانشان می رسد. چرا؟ به اين دليل که امن بودن بستگی به مقرراتی دارد که صاحبان سِروِر ايميل موظف به اعِمال آن هستند و نه آنکه در داخل اينترنت چه مسيری را داده ها طی می کنند.

مثلاً با گوگل، بيشتر ايميلها امروز بصورت ايمن ارسال می شوند، که اطلاعات ارسالی را از منبع تا مقصد رمزی می کند. در صورتيکه سيستم ايميل داخلی يک شرکت ممکن است چنين نباشد. افزون بر اين در ايميل های شرکت ها، صاحب سرويس می تواند همه ايميل ها را بازبينی کند، در صورتيکه سرويس های عمومی نظير گوگل فقط در صورت دريافت حکم دادگاه، ممکن است ايميلی را در اختيار مقامات قرار می دهند. در رابطه با سرعت نيز اغلب شرکت ها نمی توانند سرورهای پرسرعتی را که گوگل در اختيار دارد هر روز بخرند و هميشه از نظر سرعت پردازش داده های خود بسيار کُندتر از گوگل عمل می کنند.

رفت و برگشت ترافيک در اينترنت نيز در جهان امروز آنقدر سريع است که اساساً تغييری در سرعت دريافت يا ارسال در درون يا بيرون شرکت بوجود نمياورد. نه تنها کابلهای زير اقيانوس، کابل های بين شهرهای بزرگ در خشکی و درون شهرهای متروپل و تا خود مراکز داده سرويس دهندگان عمده جهان، فيبرنوری هستند، بلکه امروزه در نقاط پيشرفته جهان حتی آنچه مايل آخر خوانده می شود و سيم ارتباطی تا منزل يا شرکت است نيز، فيبر نوری است.
حجم ترافيک هم که فشار آن بر روی کابل های اصلی اينترنت بين شهرهای بزرگ است ابداً زياد نيست. مثلاً کابل فيبرنوری بين سانفرانسيسکو و لوس آنجلس که از حدود ۸۰۰ تار فيبرنوری تشکيل شده است تنها دو تا از آنها روشن است يعنی ظرفيت عظيمی حتی لازم به استفاده نيست. در نتيجه تا آنجا که به کابل های ارتباطی مربوط است فرض سرعت نور دور از ذهن نيست.

روترهای پشتگاه اينترنت که بسيار قدرتمند هستند نيز در رديف همين سرعت ها، داده ها را پردازش می کنند. در نتيجه چه فرقی می کند که شرکت فيس بوک مثلاً مرکز داده خود را در سوئد قرار دهد يا در تهران.

جالب است که اين وضعيت باعث شده است شرکت هايی که در آمريکا در گذشته، خودشان سِروِر ايميل و نرم افزارهای ديگر داشته و بخشی بنام آی تی در داخل شرکت اين سرويس ها را برای کارمندان ارائه می داد، امروزه يک کلاوود – ابر اينترنتی - از گوگل يا شرکت های ديگر اجاره می کنند که همه گونه امنيت مورد نياز آنها را برآورده می سازد بدون آنکه مجبور شوند سخت افزارهای گرانقيمت بخرند و هر روز مجبور باشند سخت افزار جديدتر و نرم افزار جديدتر به تأسيسات خود اضافه کنند و بخش آی تی عريض و طويل تشکيل دهند که بسيار پرهزينه است. به عبارت ديگر همه سرويس های مورد نياز خود را از طريق کلاوود تأمين می کنند.

حالا سؤال اين است که برای جمهوری اسلامی که می خواهد اينترنت کل کشور را نظير شرکتی خصوصی با چنين استراتژی ملی اينترانت سازی، تجديد سازمان کند، آيا اين کار را به قيمت هزينه های فراوان برای سخت افزار و نرم افزار بدون بهينه سازی بازدهی به عمل نمياورد؟ آيا بدينگونه دولت ايران ايمنی بيشتر را برای مردم تأمين می کند يا که کارايی شبکه اينترنت در کشور را به حداقل می رساند و همزمان هزينه ها را به حداکثر سوق میدهد؟

اينکه چينن استراتژی اينترانت ملی بی معناست در اين حقيقت نهفته است که اينترنت نظير شبکه برق در دنيا تکامل پيدا می کند. در زمان اديسون هر کارخانه و محله ای تأسيسات توليد برق خود را داشت و تيم بزرگی از کارمندان که آن را اداره می کرد، هر روز ژنراتور جدید می خريد و تعويض می کرد و برای تأسيسات توليد برق پرسنل استخدام می کرد و هزينه ها بدينطريق روی هم انباشت می شد. اما مدل توزيع برق عوض شد و نيروگاه های اصلی کار توليد برق را برعهده گرفتند که به شبکه برق رسانی – گِريد- انرژی وارد می کنند و مصرف کنندگان در نقاط مختلف، از اين شبکه، برق دريافت می کنند.







iran#

قندچی-نقطه انفصالی نزدیک است

نقطه انفصالی نزدیک است!
سام قندچی
فراديد
http://ir.voanews.com/content/blog/1405295.html



«ری کورزويل» در شاهکار نظری خود با عنوان نقطه انفصالی نزديک است پيش بينی می کند که بشريت در سال 2045 از يک نقطه انفصالی عبور خواهد کرد. (1)

بر اساس تحقيقات کورزويل کامپيوترها در سال2027 با سرعت  10 به توان 19 سی پی اِس - محاسبه در ثانيه - از سرعت مغز انسان جلو می زنند و اضافه می کند که تا سال 2045 انسان هايی که با هوش مصنوعی ادغام نشده باشند قادر به رقابت نخواهند بود. همچنين نشان می دهد که پيشرفت بشريت در قرن بيست و يکم معادل ٢۰۰۰۰ سال خواهد بود. يعنی در عرض ۱۰۰ سال در قرن کنونی که ما در آن به سر ميبريم، معادل 10 برابر همه تحول دوهزار سال تاريخ گذشته، دنيا بجلو خواهد رفت. به عبارت ديگر اگر برای درشکه و ايجاد راه هاي مال رو چندين قرن طول کشيد تا در اقصی نقاط دنيا گسترش يابند، و برای توسعه اتومبيل و ايجاد جاده ها در دنيا صد سال هم زياد بود، براي کامپيوتر و همه جاگير شدن اينترنت يک دهه کافی بوده است تا همه کره زمين را به هم وصل کند. (2)

برای ما که در پيش از نقطه انفصالی زندگی می کنيم به تصور آوردن زندگی پس از آن، دشوار است. اما بشريت يکبار ميليونها سال پيش، از نقطه انفصالی ديگری عبور کرده است، زمانی که ما دنيای ميمون ها را پشت سر گذاشتيم. آنچه مشخصاً بشريت را از ميمونهايی که از نقطه انفصالی عبور نکردند تفکيک کرد، ابزارسازی بود، که نه تنها دنيای بيرونی ما را تغيير داد بلکه در تکامل زبان و دانش بشری نقش عمده ايفا کرد.

در فراسوی نقطه انفصالی پيش رو دستکم دو راه برای تکامل بشريت قابل تصور است:
 اول راهی است که در همه تمدنهای بشری از آن بعنوان «کار» ياد می شود. اين نقشی است که می تواند از طريق ابزارهای غيربيولوژيک بهتر انجام شود. از همين حالا محصولاتی نظير سيستم های پردازش تصوير، کارهای مربوط به حواس ما را شبيه سازی می کنند. و سيستمهای خبره، کار مرتبط با دانش و تخصص را توسط ابزار هوشمند ممکن ساخته اند و دستگاه های ترجمه، انتقال مطالب از يک زبان به زبان ديگر را بدون دخالت مترجم، سريع تر می کنند. ما می توانيم به نقطه ای برسيم که محتويات مغز خود را بر دستگاه های هوش مصنوعی دانلد کنيم. (3)

دومين راهی که پيش روی ما قرار دارد تغيير ژن و ساختارهای بيولوژيک بدن انسان است تا حد استفاده از ننوبات، آنگونه که کورزويل مطرح می کند، نه تنها برای چيرگی بر امراض بلکه همچنين برای مقاوم کردن ما در برابر تشعشات يا حتی برای توان زندگی کردن بدون مصرف اکسيژن. (3)

چرا لازم است راه موجوديت بيولوژيک از نوعی متفاوت را در کنار راه ابزار هوشمند غيربيولوژيک، دنبال کرد؟ موجودات بيولوژيک بسيار بيش از ابزار هوشمند غيربيولوژيک در عرصه خودآموزی از دنيای بيرونی توانمند هستند. اگر بخواهيم از واژه پردازی کانت استفاده کنيم اولی در گزاره های *ترکيبی* بهتر عمل می کند در صورتيکه دومی در گزاره های *تحليلی* قادرتر است. اين واقعيت حتی وقتی کامپيوترها از سرعت محاسبه در ثانيه بشر، رد شوند هم صادق خواهد بود. به عبارت ديگر حتی در حال حاضر، موجودات بيولوژيک که سرعت محاسباتی کمتری نسبت به همتايان غيربيولوژيک خود دارند، در انجام کارهای دسته اول قابليت بيشتری دارند.

در نتيجه بنظر می رسد که هردو راه تکامل بشريت در جهان فراسوی نقطه انفصالی مهم خواهند بود و ما نبايد از يکی در مقابل ديگری صرف نظر کنيم.

پانويس:

1. نقطه انفصالی نزديک است
 http://singularity.com  

2. نقطه انفصالی و ما
 http://www.ghandchi.com/423-Singularity.htm

3. ابزار هوشمند شالوده تمدنی نوين
 http://www.ghandchi.com/353-IntelligentTools.htm

4. نوع متفاوت بشر مورد نياز است
http://www.ghandchi.com/653-HumanVariant.htm
  

iran#

بايگانی وبلاگ