ارسالی مهدی خانبابا تهرانی
در این که ما ایرانی ها جوگیر هستیم که جای هیچ شکی نیست و دلیل اصلی شکستهای گروهیمان در طول تاریخ برمیگردد به همین جوگیر بودنمان. یک روز جوگیر میشویم و زنده باد میگوییم فردایش باز جوگیر میشویم و مرده باد میگوییم. یک روز یکی را میکنیم مراد و پیشوا، فردایش از بردن نامش حالمان بد میشود.
ولی بعضی وقتها این جوگیر بودنمان موجب انبساط خاطر میشود. مثلا همین کنسرت اخیر استاد علیزاده و اجرای آثارش توسط ارکستر سمفونی ملی ایران را برایتان تعریف کنم. از شانس خوبمان برای روز آخر اجرا بلیطی در همان جلوهای سن نمایش نصیبمان شد در سالن برج میلاد. قسمت اول کنسرت ارکستر سمفونی بود و قسمت دوم هم ابتدا ارکستر نواخت و در اواسط کار استاد علیزاده به با ستارش به روی سن آمد که بسیار مورد تشویق حضار قرار گرفت. همگان به افتخار استاد از جای برخاستند و شروع به کف زدن کردند. بعد استاد بروی صندلی جای گرفت و شروع به نواختن کرد و ارکستر هم همراهیش میکرد. در همان یکی دو دقیقه اول استاد چهار پنج باری به نقطه ای در سالن نگاه می انداخت. ناگهان دست از ساز زدن کشید و به همان نقطه انتهای سالن خیره ماند و بعد از چند ثانیه سری تکان داد و یک کلمه را با کمی اندوه و ناراحتی گفت:" صداقت". ناگهان غریو سوت و دست زدن بود که در سالن پیچید. استاد با دست جمعیت را دعوت به سکوت کرد و دوباره این بار بلند تر گفت " صداقت". باز جمعیت این بار بلندتر و با شور بیشتری شروع به دست زدن کردند و جمعیت با ریتم دست زدنشان به تکرار کلمه صداقت پرداختند. و به بغل دستیشان لبخندی میزدند و استاد را با چشم به هم نشان میدادند و میگفتند صداقت و سری تکان می دادند که یعنی" ببین استاد چی گفت ها، صداقت". یکی از وسطهای جمعیت داد زد:" جانا سخن از دل ما میگویی"
استاد علیزاده این بار با تعجب باز جمعیت را به سکوت دعوت کرد و به میکروفون جلوی ستارش اشاره کرد و این بار واضح تر کلمه قبلی را گفت که تازه جمعیت و مسئولین سالن فهمیدند استاد چی میگفته:
صدا قطعه!!!!...
ولی بعضی وقتها این جوگیر بودنمان موجب انبساط خاطر میشود. مثلا همین کنسرت اخیر استاد علیزاده و اجرای آثارش توسط ارکستر سمفونی ملی ایران را برایتان تعریف کنم. از شانس خوبمان برای روز آخر اجرا بلیطی در همان جلوهای سن نمایش نصیبمان شد در سالن برج میلاد. قسمت اول کنسرت ارکستر سمفونی بود و قسمت دوم هم ابتدا ارکستر نواخت و در اواسط کار استاد علیزاده به با ستارش به روی سن آمد که بسیار مورد تشویق حضار قرار گرفت. همگان به افتخار استاد از جای برخاستند و شروع به کف زدن کردند. بعد استاد بروی صندلی جای گرفت و شروع به نواختن کرد و ارکستر هم همراهیش میکرد. در همان یکی دو دقیقه اول استاد چهار پنج باری به نقطه ای در سالن نگاه می انداخت. ناگهان دست از ساز زدن کشید و به همان نقطه انتهای سالن خیره ماند و بعد از چند ثانیه سری تکان داد و یک کلمه را با کمی اندوه و ناراحتی گفت:" صداقت". ناگهان غریو سوت و دست زدن بود که در سالن پیچید. استاد با دست جمعیت را دعوت به سکوت کرد و دوباره این بار بلند تر گفت " صداقت". باز جمعیت این بار بلندتر و با شور بیشتری شروع به دست زدن کردند و جمعیت با ریتم دست زدنشان به تکرار کلمه صداقت پرداختند. و به بغل دستیشان لبخندی میزدند و استاد را با چشم به هم نشان میدادند و میگفتند صداقت و سری تکان می دادند که یعنی" ببین استاد چی گفت ها، صداقت". یکی از وسطهای جمعیت داد زد:" جانا سخن از دل ما میگویی"
استاد علیزاده این بار با تعجب باز جمعیت را به سکوت دعوت کرد و به میکروفون جلوی ستارش اشاره کرد و این بار واضح تر کلمه قبلی را گفت که تازه جمعیت و مسئولین سالن فهمیدند استاد چی میگفته:
صدا قطعه!!!!...
iran#