دوشنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۸
مهندس طبرزدی-جنبش همیشه پیروز دموکراسی خواهی در ایران
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1755.aspx
روزی نیست که ده ها و بلکه صد ها مقاله و تحلیل از سوی کارشناسان در درون و بیرون مرز نوشته شود و در باره ی ماهیت و سرنوشت جنبش دموکراسی خواهی ملت ایران که اینک به نام جنبش سبز شناخته شده است ،صحبت نشود.نگارنده خود در چند سال اخیر به ویژه در این 6 ماه پس از انتخابات مخدوش و پر از تقلبی که جمهوری اسلامی برگزار کرد،در همین زمینه بسیار نوشته ام.ولی در شرایط کنونی که در استانه ی 16 آذر روز دانشجو،قرار داریم شاید نیاز باشد از زاویه ی دیگیری نیزبه این جنبش نگاه شود.نگاهی که می خواهد بداند به راستی الگوی مبارزاتی این جنبش چیست؟از نوع انقلاب های مخملین است؟از نوع انقلاب بهمن 57 است؟از الگوی انقلاب مشروطه پیروی می کند؟یا خودش یک الگوی جدید است و می تواند الگویی برای سایر جنبش ها باشد؟
برای پاسخ تحلیلی و دقیق تر به پرسش های بالا از یک جای معین شروع می کنم. از برگزاری انتخابات 22 خرداد شروع می کنم.انتخابات برگزار شدوکاندیداهایی که از سوی حکومت،بازنده اعلام شدند نتیجه ی ان را نپذیرفتند. در راس ان ها اقای موسوی اعلام کرد که او برنده ی انتخابات است وعلیه او کودتا شده است. زیرا پیش از برگزاری به ستاد های انتخاباتی اش حمله های هدایت شده صورت گرفته و به نمایندگان او و سایر کاندیداها اجازه داده نشده است که در پای صندوق ها حاضر شوند و یا این که در برخی حوزه ها به مردم اجازه نداده اند که رای خود را به صندوق بیندازند و ده ها تخلف اشکار دیگری که او و سایر کاندیدا ها در باره ی ان سخن گفته اند.به دنبال این اعتراضات اشکار و مدنی،شاهد اعتراضات مسالمت امیز مردم در خیابان ها بودیم. این البته یک قاعده ی جهانی و پذیرفته شده است که هر گاه مردم از راه صندوق ارا و گفتگو برای بیان نظرات خود به نتیجه نرسند به خیابان بریزند و اعتراض خود را بیان کنند اما این اعتراضات باید در جایی خاتمه یابد.در واقع با مذاکره ی نمایندگان دوطرف، و حصول نتیجه ،منازعه نیز فیصله می یابد
ان سوی سکه نیز اشکار است. حکومت کاندیدای خود را برنده اعلام می کند و پیش از این که شورای نگهبان که ظاهرا بی طرف اعلام شده است،نظر خود را بیان کند ،رهبر نتیجه ی انتخابات را تایید می کند و کاندیدای مورد حمایت او نیز در کف خیابان ها جشن پیروزی می گیرد. پس تا کنون هر دو طرف دعوا یا مجادله،راه مشترکی را گزینش کرده اند. هر دو به خیابان امده اند. هم معترضین به خیابان ریخته اند و هم موافقین.فرض را بر این قرار بدهیم که این نزاع در کشوری صورت گرفته بود که تا حدودی از قوانین و مشی دموکراتیک بر خوردار بود. ایاپایان این نزاع به فرض وقوع چگونه بود؟در واقع چگونگی کنش و واکنش در ان از ساختار ان نشئت می گرفت.ولی در ایران و به دنبال ان نزاع اولیه چه اتفاقی افتاد؟از یک سو وبا شتاب زیاد رهبر حکومت در مقابل مخالفین یا معترضین موضع کرفت و تهدید به برخورد و سرکوب کرد.اما معترضین که تا ان زمان فقط می گفتند:رای ما کجاست"در مقابل این تهدید مقاومت نشان دادند.به دنبال این مقاومت در 30 خرداد،سرکوب بسیارخشنی اعمال شد و ده ها تن کشته و صد ها تن زخمی و هزاران تن بازداشت شدند.اما اعتراضات پایان نگرفت. در این جدال جدید دو امر ویژه قابل بر رسی هستند. یکی کنش بسیار تند حکومت در مقابل معترضین به نتیجه ی انتخابات بود و دیگری مقاومت معترضین و تغییر سریع شعار های ان ها در مقابل حکومت گران.به راستی چرا باید حکومتی ها در مقابل یک امر انتخاباتی و اعتراض مسالمت امیز که از جنس اعتراضات براندازانه نیز نبود با این سرعت و به این شدت،کنش نشان بدهند؟و چرا باید واکنش معترضین با این سرعت و شدت از یک جنبش مدنی و اعتراضی درون ساختاری به یک جنبش بیرون ساختاری یا ساختارشکن، اگر نگوییم براندازانه ،تبدیل شود؟
واکاوی در مبانی این پرسش است که ما را به شناخت دقیق تر از ماهیت جنبش ،راهنمایی می کند.حکومت گران به خوبی اگاه هستند ،ساختار حکومتی و نحوه ی عمل ان ها در 31 سال اخیر به گونه ای بوده است که هر حرکت اعتراضی ولو این که درون ساختاری وبا خواسته های محدود و مدنی انجام بگیرد،ظرفیت این را خواهد داشت که به سرعت به یک جنبش اعتراضی و ساختارشکن تبدیل شود. ان ها با این واهمه و نگرش یا وحشت دایمی است که فورا کنش تندو سرکوبگرانه نشان می دهند که مبادا ان کابوس همیشگی به واقعیت تبدیل شود. به راستی اگر غیر از این بود برای خامنه ای بین احمدی با موسوی چه تفاوت عمده ای وجود داشت که صبر نکرد تا شورای نگهبان داور اصلی و نهایی باشد؟همین امر در مورد معترضین نیز صادق است. اگر به راستی فقط تقلب انتخاباتی بهانه ی اعتراض ان ها بود،چگونه در مقابل تهدید خامنه ای مقاومت نشان داده و چنان هزینه ی سنگینی را متقبل شدند و بیش از ان،چگونه بود که با ان سرعت از شعار :رای من کجاست" به شعار "مرگ بردیکتاتور و جمهوری ایرانی جهش نمودند؟
پس حاکم و محکوم به خوبی می دانند که ریشه ی دعوا در جای دیگر است.حکومت از مطالبات مردم اگاه است و مردم نیز انتخابات را گامی برای رسیدن به ان مطالبات می دانند.حکومت از ترس این که مبادا پیروزی موسوی یا کروبی راه رسیدن به مطالبات سرکوب شده ی مردم را هموار سازد ،فورا دست به تقلب می زند و به دنبال ان،راه سرکوب را بر می گزیند و مردم نیر که از شرکت در انتخابات در راستای سیاست گام به گام برای رسیدن به مطالبات خود نتیجه ای نگرفته اند،فورا دست به اعتراض می زنند و در برنامه های اعتراضی خود،مطالبات حد اکثری را رو می کنند.در واقع حکومت در 31 سال گذشته تلاش کرده بود با انتخابات های نیم بند تا حدودی رضایت شهروندان برای رسیدن به مطالبات حد اقلی را به دست بیاورد. در حالی که هر دو طرف به هم بدبین بودند. نه اکثریت از روند انتخابات و نتایج ان رضایت کامل داشت و نه حکومت می توانست به مردم اجازه دهد تا ازادانه دست به انتخاب بزنند.ولی مردم به حد اقل ها بسنده کرده بودند و حکومت نیز تا همین حدود با مردم کنار امده بود.شاید بتوان برای چنین پدیده ای عنوان "زیست مسالمت امیز دو نیروی مخالف "در کنار یکدیگر طی 31 سال را گزینش کرد.
در انتخابات اخیر اما اکثریت تصمیم گرفت تا با گزینش موسوی یک گام بلندتر از انچه حکومت در این زیست مسالمت امیز برای او قایل بود،بردارد. حکومت نیز سراسیمه شد و قاعده ی زیست مسالمت امیز را برهم زد.اگر چنین نبود و دوطرف نسبت به یکدیگر یک حسن ظن حداقلی می داشتند،اختلافات انتخاباتی نمی بایست به این سرعت به یک جنبش ساختار شکن تبدیل شود. حتا ژست تبلیغاتی موسوی به عنوان یک کاندیدای خط امامی، درست همان روزی که انتخابات به پایان رسید،نشانگر این بود که او درد های عمیق و پنهان شده دارد. ان نحوه بیان ،نمی تواند حاکی از یک اعتراض صرفا انتخاباتی در یک خانواده ی سیاسی باشد.هر دو طرف خشم و نارضایتی خود از دیگری را در لایه های گوناگون از الفاظ و رفتار به ظاهر مسالمت امیز و تعارفی پنهان کرده بودند تا به ناگاه همچون مسلسل بر علیه دیگری بیرون بریزند.مناظره های تلوزیونی را در یاد داشته باشید.
انتخابات 22 خرداد 1388 خورشیدی پایانی بود برای یک شروع. این انتخابات،پایان زیست تعارفی و مسالمت امیز مردم با حکومت بود.و شروعی بود تا مردم خواسته های دیرینه ی خود را با زبان اعتراض و در کف خیابان اعلام کنند. برای این که بیش از این نمی توانستند به صندوق های جادویی حکومت اعتماد کنند.در واقع این حکومت بود که راه خیابان و اعتراض را در پیش پای مردمی قرار داد که به حداقل ها رضایت داده بودند اما وقتی حکومت خود قاعده ی بازی را بر هم زد، هیچ دلیل نداشت که مردم هزینه ی سنگین داده اما هنوز بخواهند به خواسته های حد اقلی تن بدهند.
اکثریت به ویژه جامعه ی شهری که انتخابات برای او یک امر مهم است،همواره از حرکت های اعتراضی که هزینه ی زیادی دارد،پرهیز می کنند.در 31 سال گذشته و در دوره های گوناگون احزاب و جناح های سیاسی با صندوق های رای قهر کرده و خواهان تحریم انتخابات شده بودند.حتا برخی در دهه ی شصت جنگ مسلحانه را بر صندوق رای ترجیح دادند. در دهه ی هفتاد نیز دانشجویان و جنبش های اجتماعی راه اعتراضات خیابانی را برگزیدند.اکثریت نیز در مواردی از صندوق های رای فاصله گرفت. اما راه خیابان را نیز گزینش نکرد.برای این که اکثریت،به دنبال این است که برای رسیدن به منافع حداکثری،پرداخت کننده ی هزینه ی حد اقلی باشد.
جالب این است که پس از انقلاب بهمن 57 مهمترین امری که می توانست مردم را به زیست مسالمت امیز با حکومت بکشاند،همین صندوق های رای و انتخابات بود.می خواهم تاکید کنم که این امر در زمان شاه به این صورت مطرح نبود. اکثریت پذیرفته بودند که در نظام پادشاهی امر انتخاب یک امر فرعی است. برای این که شاه را یک فره ایزدی و امر غیر انتخابی می دانستند و باور نداشتند که نظام پادشاهی با دموکراسی های معمول سازگاری داشته باشد. حتا در بین اکثریت ،قانون اساسی دوران مشروطیت نیز مفهوم فوق العاده ای نداشت. همه چیز به اراده ی پادشاه و دستگاه حکومتی او بستگی داشت. روحانیون پس از شاه بیش از انچه خود به تاثیر انتخابات باور داشتند،برای ان تبلیغ کرده و مهمش دانستند.حتا نظام را به رای عمومی گذاشتند. پس انها خود قاعده ی جدیدی بنا کرده و نقطه ی وصل دستگاه با مردم را انتخابات و صندوق رای قرار دادند.به نظر می رسد حکومت خود در همین دام افتاد.برای این که از انتخابات شروع کرد و در همان جا نیز پایان یافت.برای این که پس از 22 خرداد 1388 خورشیدی حکومت اسلامی مشروعیت خود حتا در بین پایه گذاران و طرفداران را از دست داد.
شهرنشینان به ویژه طبقه ی متوسط در 31 سال گذشته با همه ی ایراد های اصولی که به حکومت داشتند،اعتراض یا انتقاد خود را از همین راه بیان می کردند.برای انها رفاه و معیشت ،ازادی های فردی و جمعی و ازادی اجتماعی اولویت دارد.برای نخبگان این طبقه به ویژه ازادی های سیاسی و عقیدتی از اهمیت فراوانی برخوردار است.برای این طبقه حتا چهره ی بیرونی ایران و حکومت به ویژه در دوران جدید که دوران ارتباطات نام گرفته است از اهمیت خاصی برخوردار است. فراموش نمی کنم در پایان دهه ی سصت و شروع دهه ی هفتاد، با همه ی ایرادهایی که به رفسنجانی می گرفتند ،از این که او در دنیا به عنوان یک سیاستمدار شناخته می شد و مثلا محتشمی که در مقابل رفسنجانی قرار گرفته بود به عنوان یک تروریست جا افتاده بود،مردم از رفسنجانی در مقابل محتشمی دفاع می کردند. یا از این که خاتمی توانسته بود چهره ی ملایمی از حکومت ایران در چشم جهانیان به نمایش بگذارد برای مردم دلپسند بود. زیرا در دوران مدرن ،این امر از اهمیت ویژه ای برخوردار شده است.و در مورد احمدی نژاد باید گفت که در بین طبقه ی متوسط شهری یکی از دلایل مهم شکست او همین چهره ی بسیار زشتی است که از ایران و ایرانی در چشم جهانیان به نمایش گذاشته است.
بنابراین طبقه ی متوسط شهری ایران مطالبات معینی دارد.در حوزه ی امور رفاهی و معیشتی تا اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و حتا خارجی.این طبقه ی بزرگ که بیش از 70درصد از جمعیت ایران را در خود جای داده است در 31 سال گذشته یاد گرفته بود برای تامین خواسته های حداقلی با حکومت زیست مسالمت امیز داشته باشد و مطالبات خود را از طریق انتخابات یا دیالوگ و اعتراضات محدود مدنی مطالبه کند.هیچ گاه دست از خواسته های خود برنداشت اما برای رسیدن به ان نیز راه صندوق و گفتگو را گزینش کرده بود.برخلاف جامعه ی شهری دهه ی پنجاه که تا حدود زیادی پوپولیستی بوده و ویژگی بارز ان نارضایتی از شرایط موجود بود اما برای رسیدن به مطالبات خود راه های گوناگون را تجربه نکرده بود،جامعه ی شهری ایران در شرایط فعلی به شدت مطالبه محور شده است. می داند که چه می خواهد و این خواست در طبقات کوچکتر و جنبش های صنفی و اجتماعی جزئی و متکثر شده است. همین مطالبه محوری و جامعه گرایی طبقه ی متوسط شهری موجب گردیده تا رفتار مدنی او در ارکان حکومت کنش و واکنش ویژه ای داشته باشد.
به همین دلیل است که این اکثریت به خوبی توانسته است بخش های بزرگی از حکومت گران را با خود همراه کند. در واقع ادامه ی مردم یا تداوم جنبش بزرگ اجتماعی مردم را می شود در درون حکومت نیز دید. ریزش شدید نیرو های درون حکومت و مجادله ی ان ها با سران سرکوب در مورد عدم خشونت در مقابل اعتراضات شهری و خیابانی حاصل این ساختار مدنی و دموکراتیک مبارزات اعتراضی مردم است.مردم زمانی راه خیابان را جایگزین تسلیم در مقابل خواست نامشروع حکومت کردند که در پیشاپیش ان ها جناح قدرتمند حکومتی و شخصیت های سیاسی و روحانی جمهوری اسلامی قرار گرفتند. پس در این جا نیز روش جدیدی در راه مبارزه برگزیدند.این روش مبارزاتی با ان روش زیست مدنی و ان اهداف قانونی یا مطالبه محوری،توانسته یک جنبش اصیل و دموکراتیک را به نمایش بگذارد که بخش مهمی از حکومت گران با این جنبش کار می کنند و ان را قبول دارند.
این جنبش تاریخی نه شدیدا احساسی است که بخواهیم ان را با انقلاب بهمن 57 مقایسه کنیم.نه تا ان اندازه نخبه گرا است که با انقلاب مشروطه تطبیق کامل داشته باشد.در عین حال به شدت اصیل و دموکراتیک است. اهداف ترقی خواهانه ی انقلاب مشروطه را با خود دارد.علیه اهداف ارتجاعی انقلاب بهمن 56 نیز قیام کرده ولی تا حدود زیادی به لحاظ توده گرا بودن یا اجتماعی بودن به انقلاب بهمن 57 شبیه است.جامعه ی شهری و حتا بخشی از روستائیان از ان دفاع می کنند.زنان ودانشجویان و دانشگاهیان و فرهنگیان در ان نقش رهبری دارند.کارگران و اقوام خواسته های سیاسی و صنفی معینی از ان دارند و احزاب و گروه های سیاسی سنتی دنباله روی ان هستند.و البته این جنش را باید جنش جوانان ایران نیز دانست.برای این که جمعیت بیش از 40 ملیونی زیر 30 سال که به کلی از شرایط فعلی نا امید است و هیچ سنخیتی با ارمان های یک حکومت دینی واپسگرا ندارد از این جنبش دفاع می کند و در ان نقش محوری دارد.
جنبش دموکراسی خواهی ایران که می توان از ان به جنبش انتخاباتی نیز یاد کرد به اندازه ای در روش و مطالبات خود اصیل بوده و به اندازه ای در همه ی شئون حکومتی و مردمی نفوذ دارد که باید از ان به جنبش همیشه پیروز یا شکست ناپذیر یاد کرد.حکومت در دهه ی شصت همه ی مخالفین را قلع و قمع کرد. ویژگی بارز مخالت ها در دهه ی شصت خشونت بود، با شکست مخالفین در ان دوره اما روش های خشونت هیچ گاه در رفتار مردم و اپوزسیون بازتولید نشد.حکومت اما در دهه ی هفتاد جنبش دانشجویی را سرکوب کرد ولی روش مبارزاتی جنبش اعتراضی دهه ی هفتاد که نگارنده از رهبران ان جنبش به حساب می اید به خوبی در دهه ی هشتاد و به ویژه پایان این دهه در اعتراضات پس از 22 خرداد با گستردگی و شدت بیشتر بازتولید شد.پس باید اذعان داشت حتا اگر حکومت موفق به سرکوب جنبش سال های پایانی دهه ی هشتاد بشود باید منتظر ماند که در شروع دهه ی نود،شاهد جنبشی به شدت گسترده تر از جنبش فعلی باشیم. برای این که طبقه ی متوسط شهری به حرکت در امده و مردم خواهان مطالباتی هستند که این حکومت نه تنها تامین کننده ی ان نیست بلکه به شدت در مقابل خواست اکثریت عمل می کند.
جنبش دموکراسی خواهی ملت ایران که اینک به نام جنبش سبز شناخته می شود،الگوی جدیدی در پیش روی ملت های خاورمیانه قرار می دهد.من از ان به انقلاب دموکراتیک سبز تعبیر می کنم.این انقلاب دموکراتیک شیوه های متکی بر احساس و خشونت را نفی می کند.به دنبال پیروزی یک شبه نیز نبوده است و حداقل از نیمه ی اول دهه ی هفتاد شروع شده است.به سبک انقلاب های مخملین نیز نبوده که با یک کنش و واکنش انتخاباتی به وجود امده و پیروز شود. اما تصمیم ندارد در چارچوب نظام موجود باقی بماند و تسلیم خواست و عمل ان ها بشود. 31 سال زیست مسالمت امیز با حکومت داشته، اما اینک مبارزه ی مسالمت امیز را به ان زیست 31 ساله ترجیح داده است. در واقع مشی اصلاحات درون ساختاری را ترک کرده و مشی مبارزات برون ساختاری و درنهایت ساختار شکن را گزینش کرده است. در عین حال از چنین ظرفیتی برخوردار است که موجب ریزش شدید در نیرو های حکومتی بشود و اصلاح طلبان را به دنبال خود بکشاند. کسانی چون منتظری و صانعی از مراجع بزرگ شیعه با این که می دانند پیروزی این جنبش موجب خواهد شد که روحانیون به مدرسه و حوزه برگردند اما به شدت از این جنبش دفاع می کنند. برای این که این جنبش خواست عدالت خواهانه دارد.و عدالت برتر از هر چیز است.
این جنبش پیروز است. برای این که اگر حکومت در مقابل ان کوتاه بیاید،مطالبات بعدی مطرح خواهد شد و مردم گام به گام حکومت گران را به عقب خواهد راند.یک عقب نشینی را پایه ی پیش روی قرار داده و همین طور تا ساختار را در هم بریزند.اگر حکومت گران بخواهند از راه سرکوب ان را خاموش کنند،اولا موجب این می شود که در درون حکومت اختلافات تشدید شود و ریزش نیرو داشته باشند. همین روز ها شنیده شد که بسیج را از خیابان جمع کردند تا بیش از این موجبات اختلافات درونی فراهم نشود.ثانیا به فرض موفقیت باید در انتظار جنبش گسترده تری در ادامه ی همین جنبش باشند. همان گونه که اشاره شد 10 سال پس از جنبش 18 تیر 1378 جنبش سبز 22 خرداد 1388 به راه افتاد. از انجا که حکومت با این بافت و ساختار امکان تامین مطالبات مردم از راه اصلاحات درون ساختاری را ندارد و صرفا با سرکوب به دنبال پاک کردن صورت مسئله است، پس به طور قطع و یقین جنبش سبز در جنبش بزرگتری تداوم خواهد یافت تا به پیروزی نهایی منجر شود.پیروزی که البته با فرو پاشی از درون همراه خواهد بود و اثار ان کاملا اشکار شده است.
+ نوشته شده توسط در دوشنبه نهم آذر 1388
یکشنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۸
پیروان ایزد و طاووس
آزاده حسینی
http://www.jadidonline.com/story/27112009/frnk/yezidis
برای مشاهده ويويديو اينجا را کليک کنيد
آیا تاکنون نام یزیدی یا یزیدیان را شنیدهاید؟ اگر نشنیدهاید، شما هم مثل من و دیگرانی خواهید بود در بارۀ این دین و پیروان آن اطلاع چندانی ندارند یا نداشتند. در واقع، من هم پس از شرکت در مراسمی در لندن بود که با جزئیاتی در باره یزیدیها آشنا شدم. این مراسم از طرف انجمن کردی گولان برپا شده بود و هدف از آن بالا بردن دانش عموم در بارۀ این دین و پیروان آن بود که در بسیاری از کشورها و به خصوص در ترکیه ، ایران، و عراق زندگی میکنند.
این که به نادرستی یزیدیان را پیرو یزید پسر معاویه یا شیطانپرست میدانند، موجب تنفر و بیزاری از آنها میشود و به آزار آنها هم انجامیده است. از سوی دیگر، اتهام پرستیدن شیطان به عنوان سرچشمۀ شر و دشمن اصلی انسان از نظر بسیاری گناهی بس نابخشودنی است.
یزیدی یک دین باستانی کردی است که از دوران پیش از اسلام در میان این قوم وجود داشتهاست. این دین در آئینهای باستانی چون مانوی و زرتشتی ریشه دارد. همچنین از اسلام، مسیحیت، دین یهود و حتا تصوف تأثیر گرفتهاست. در واقع، نام یزیدی مشتقشده از ایزدی یا یزد (یزدان) است که همان پرستش خدا معنی میدهد.
پیروان دین یزیدی برای خواندن خدا از واژگانی چون یزدان، ایزد، خدا و حق استفاده میکنند. بر اساس عقیدۀ یزیدیها، خداوند هفت فرشته (هفت سر) را برای ادارۀ زمین خلق کرد که ملک طاووس (که در ادیان دیگر آن را شیطان میدانند) در رأس آنان قرار دارد. فرشتهای که از فرمان خداوند مبنی بر زانو زدن در مقابل انسان خودداری کرد و به همین دلیل مورد غضب خدا قرار گرفت. آنها معتقدند که ملک طاووس حدود هفت هزار سال از خداوند طلب بخشش کرد که در نهایت مورد بخشش خدا قرار گرفت. در واقع، یزیدیان ملک طاووس را آموزگار انسان میدانند، نه دشمن او. در واقع، آنان به وجود شیطان اعتقاد ندارند. بر اساس باور یزیدیان، خداوند پس از خلقت دنیا، خودش را از هدایت انسانها کنار کشیده و این ملک طاووس است که هدایتکنندۀ انسانها بر روی زمین است.
البته، بر اساس تحقیقات جمال نباز، زبانشناس کرد، کلمۀ طاووس ریشه در واژه یونانی زئوس دارد که همان خدای خدایان در یونان باستان است. از سوی دیگر، این اعتقاد وجود دارد که شیطان در هیبت طاووس آدم و حوا را فریب داد.
به طور کل، یزیدیان به گونهای ثنویت یا دوگانگی نیروی خیر و شر اعتقاد دارند که این اعتقاد ریشه در آئین مانوی و زرتشتی دارد که براساس این باور، خیر بر شر غلبه میکند.
اگرچه عدهای از پیروان این دین سابقۀ دین خود را چهار هزار سال میدانند و عده ای دیگر معتقدتد تاریخچه پیدایش دین یزیدی همزمان با پیدایش بشر است، اما محققان بر این باورند که دین یزیدی در سدۀ ششم هجری شکل گرفتهاست. در واقع، همزمان با دورانی که شیخ عَدی میزیستهاست. او کسی است که سبب رواج دین یزیدی در عراق شد. در حال حاضر مقبره او در روستای لالش در نزدیکی موصل عراق، محل عبادت یزیدیان است.
آنها دو کتاب مقدس به نامهای کتاب جلوه و مُصحَف رش (کتاب سیاه) نام دارد که در اوایل قرن بیستم میلادی پیدا شد. کتاب اخیر توسط شیخ عدی نوشته شده و شامل دستورها و آداب دین یزیدی است.
در این دین، سه مرتبۀ موروثی دینی وجود دارد: شیخ، پیر و مرید. وظایف پیر و شیخ در برگزاری مناسک و دستورهای مذهبی است. این مراتب تنها از پدر به پسر انتقال مییابد. به علاوه، یزیدیها تنها در گروهی که به آن تعلق دارند، میتوانند ازدواج کنند. این دین تنها از طریق خون به افراد منتقل میشود و مانند برخی دیگر از ادیان نمیتوان با پذیرش اصول آن، وارد این دین شد.
تمامی پیروان این مذهب، کرد هستند که بیشترین تعداد آنها درشمال عراق زندگی میکنند. علاوه بر آن، شماری از یزیدیها در ایران (خوی و کرمانشاه)، ترکیه، روسیه، ارمنستان، گرجستان به سر میبرند. پیروان این دین نه تنها به خاطر دینشان، بلکه به دلیل قومیت خود همواره در معرض خطر کشتار و سرکوب بودهاند. به همین دلیل تعداد زیادی از آنان نیز به اروپا مهاجرت کردهاند که حدود ۵۵ هزار نفر از آنها در آلمان ساکن هستند.
در نمایش تصویری این صفحه، عکسهایی از معبد یزیدیان در روستای لالش، نزدیک شهر موصل عراق و مراسم مذهبی آنان را میبینید. موسیقی آن نیز قطعهای از موسیقی یزیدی است که توسط نهرو زاگرس در مراسم یزیدیها در شهر لندن اجرا شدهاست.
مهندس کورش زعيم: پیشنهاد به مجلس شورای اسلامی در ایران
http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-55186
سروران گرامی:
ما ایرانیان بخوبی می دانیم که سرچشمه همه پلیدی ها دروغ است. دروغ عامل فساد، عامل خشونت و نیز عامل خیانت به ملت و خیانت به کشور است. ایرانیان راستین دروغ را بزرگترین گناه می دانستند و کسانی که امور کشور را بدست داشتند هرگز به ملت دروغ نمی گفتند. ما ایرانیان امروز که صدها سال است از این آیین نیکو دور افتاده ایم، و در زمان حاضر بیش از هر دوران دیگر در تاریخ کشور به این بلا گرفتار آمده ایم، باید تلاش کنیم همانند نیاکانمان دروغ و ریا و نادرستی را از ذهن مردم، بویژه از ذهن مسئولان کشور بزداییم. در این سی ساله برپایی جمهوری اسلامی در ایران بدتر از سده های گذشته، و در پنج سال گذشته به شدتی باورنکردنی، ما در هر سه زمینه نه تنها شکست خورده ایم که در ژرفای آنها فرو افتاده ایم.
مجلس شورا که تعریف هموندی در آن نمایندگی مردم است، باید شایسته ترین سازمان مردم نهاد در کشور باشد، زیرا مسئولیت قانونگذاری کشور و نظارت بر اجرای آن را بر عهده دارد، و بنابراین بزرگترین و مهمترین مسئولیت را برای دستیابی به خودسروری، سربلندی و پیشرفت کشور دارد. برای عملی شدن این مسئولیت خطیر و تاریخ ساز، یعنی زدودن دروغ از ارکان حکومتی، که بدبختانه در طول زمان در تار و پود زندگی اداری ما رخنه کرده و امروز به زشت ترین شکل آن نمایان شده است، بایستی از فرهنگ ملی ما ایرانیان زدوده شود. این مجلس نمایندگان می تواند در این امر بزرگ ملی پیشگام باشد و نشان دهد که بهترین سیاست راستی و درستی است که سرچشمه نیکی و پاکی است.
هر چند که خود این نهاد را عاری از این صفتهای ناایرانی نمی دانم، ولی مطمئن هستم که شماری از هموندان آن براستی توسط مردم حوزه های روستایی، ایلی یا شهرهای کوچک خود برگزیده شده اند و می خواهند دوباره ایرانی باشند. هنگامی که ما در آینده به پاکسازی کل کشور از دروغ و ریا و فساد بپرداریم، مردم باید این باور را از شما داشته باشند که اگر خودهم خطاکار بوده باشید یا ناقض قانون یا مقررات اجتماعی باشید، دستکم دروغگو نخواهید بود؛ زیرا دروغ را ما ایرانیان پست ترین صفت انسانی میشماریم. من قصد توهین یا کنایه ناروا به شما نشستگان در مجلس شورای اسلامی را ندارم، ولی باید گواهی دهید که در شرایط کنونی، دروغ و تزویر و ناپاکی بر جامعه ما چیره شده است.
برای اینکه بتوان دیگران را به گرویدن دوباره به این سرشت راستین ایرانیان برانگیزانیم و این باور را که کشور ما فقط با زدودن دروغ می تواند دوباره راه خوشبختی، پیشرفت و سربلندی را بپیماید، من به این مجلس شورای اسلامی در ایران پیشنهاد می کنم که در آیین نامه انضباطی خود، و مهمتر از آن طی لایحه ای در مورد آیین گفتار و کردار مسئولان نهاد دولت و همه سازمانها و نهادهای دولتی و شبه دولتی که از خزانه ملت بهره می برند و خدمتکار مردم هستند، دروغ را بزرگترین گناه به شمار آورید و آن را از هر خطا و خیانتی ناپسندتر اعلام نماید. دروغگویان را جایی در ایران نباید باشد.
این پیشنهاد من، نخستین گام در راه نهادینه کردن راستگویی و درستکاری، که سرشت راستین ایرانی است، در جامعه کنونی ایران می باشد.
از این پس، اگر یک نماینده مجلس شورا که مدعی برگزیده بودن از سوی مردم است، در گفته ها و نوشته های خود با دانستن آنچه راست است دروغ بگوید، به کمیته انضباطی مجلس فراخوانده شده و برابر با آیین نامه تصویب شده، بسته به جدی و عمدی بودن دروغ نکوهش، وادار به پوزشخواهی از مردم و یا از مجلس اخراج شود.
در مورد دروغگویی و نادرستی مسئولان دولت، سازمانهای دولنی و همه نهادهایی که از بودجه دولت هزینه می کنند، اقدامات زیر پیشنهاد می شود:
1- در صورت دروغگویی یا نادرستی در آگاهی رسانی به مردم و رسانه ها توسط مسئولان دولتی، مانند رییس جمهور، وزیران، فرنشینان همه سازمانهای دولتی و شبه دولتی که از بودجه کشور بهره می برند، توسط مجلس استیضاح و درصورت اثبات جرم از کار خود برکنار و یا به تحمل زندان دراز مدت محکوم شوند. کمترین مجازات برای رییس دولت، وزیران و مسئولان رده اول کشور باید برکناری از شغل خود باشد.
2- دروغگویی یا نادرستی در ارائه اطلاعات به مردم و رسانه ها توسط مسئولان سازمانهای دولتی و نهادهای شبه دولتی که تمامی یا بخشی از بودجه آنها از خزانه دولت تامین می شود، پس از اثبات جرم به تعلیق مسئولیت، برکناری مدت دار یا دائم و یا زندان کوتاه مدت محکوم شوند.
هر چند این تخلفات را می توان در آیین نامه های انضباطی هر سازمان یا نهاد گنجاند، ولی خواست من از مجلس شورا گنجاندن جرم دروغگویی مسئولان حکومتی که عامل همه گونه فساد در کشور است، را در قانون جزایی کشور بررسی نمایند.
با گرامیداشت،
کورش زعیم
برگرفته از : وبلاگ کورش زعیم
انتشار از: داریوش حاجبی
شنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۸
گفت و گو با نسرين ستوده در مورد حکم بهزاد نبوي
لطفاً به دقيقه 06:24 برويد
اينجا را کليک کنيد
همچنين در دقيقه 30:00 گفتگويی است با سعيد پيوندی در مورد طرح های تازه رژيم براي اسلامي کردن بيشتر مدارس در ايران
مهندس طبرزدی-سومین تهدید برای من و خانواده ام طی 6 روز گذشته
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1747.aspx
طی 6 روز گذشته سومین تهدید را از نیرو های امنیتی رژیم ادم کش،متجاوز،ضدبشری و قرون وسطایی اسلامی حاکم بر ایران دریافت کردم. در تهدید اول،دامادم را به دفتر پیگیری وزارت اطلاعات واقع در خیابان صبا احضار کردند.به زودی دریافتند که این تهدید کارساز نبود.
نوبت دوم احضاریه ای مجعول از اجرای احکام زندان اوین پشت در خانه ام انداختند که به من بفهمانند که بدون دادگاه نیز می شود حکم صادر کرد و سپس به دنبال اجرای ان بر امد.اما نیک می دانند که زندان برای مبارز همچون اب است برای ماهی. پس با این ترفند نیز نمی توان طبرزدی را از میدان به در کرد.
او مدعی می شود که اموزشگاه دارد و می تواند به او کمک کند که رتبه اش زیر صد باشد(!؟)این نیروی تحت امر ولایت اصرار می کند که فرزند من را سوار اتومبیل کند که موفق نمی شود. چون دختر طبرزدی مثل خودش شیر است و نه شیره ای قاتل و ادم کش.او هراسان به خانه امد و ماجرا را برای ما بازگو کرد.
امروز دریافته ام که نیرو های ولایت فقیه خانه به خانه به دنبال مبارزین و مخالفین افتاده اند تا ان ها را به وحشت بیندازند و یا از ان ها انتقام بگیرند. چند روز پیش از خانم ستوده شنیدم که با خانواده ی شیرین عبادی نیز چنین کرده اند.
بسیار خوب! ولی اجازه دهید تا من به خامنه ای و نیرو های تحت امر او بسیار شفاف سخن بگویم.پیش از این هم گفته ام و یک باردیگر نیز تکرار می کنم. زن و بچه ی من ،ابروی من ،جان من و هر انچه دارم فدای ایران و مردم ایران.دیشب یکی از زنان شیردل ایرانی از ترکیه با من صحبت می کرد. او اینک یک پناه جو است. از کسانی است که در زندان خامنه ای و توسط نیرو های تحت امر او از 30 خرداد به مدت چندین روز مورد تجاوز قرار گرفته است.وقتی با من سخن می گفت گریه به او امان نمی داد. به او گفتم :عزیزم،خواهرم
،شرافتم،افتخارم، تو را مورد تجاوز قرار داده اند. اما تو گریه نکن. مثل کوه باش و افتخار کن که ان ها به زعم خودشان بهترین سرمایه ات که همانا ناموس و عصمت و پاکی ات بوده است را با تجاوز از تو گرفته اند. تو افتخار ایران هستی و با تجاوز هیچ چیز از دست نداده ای. بلکه ان ها با این عمل ددمنشانه ماهیت خود را بر ملا کرده اند. پس قوی باش و گریه نکن. می گفت دو فرزندم را ایران جا گذاشته ام و شوهرم را که حتا نمی داند چه بلایی برسر من اورده اند.
من در عین حالی که از درد این زن با شرافت ایرانی به خود می پیچیدم اما به افتخار و شرافت او رشک می بردم. شرافتی که با چنین هزینه ی سنگینی به دست اورده است.او با صدای امریکا نیز صحبت کرده که در شرایطی که خودش لازم بداند ان مصاحبه پخش خواهد شد تا خامنه ای به حکومت خود و نیرو های تحت امرش ببالد!
اما من سخنی با نیرو های تحت امر ولایت دارم. البته حساب ،اکثریت بسیجی ها و سپاهی ها و امنیتی ها را که می دانم ادم های ایرانی و با شرافتی هستند را از ان اقلیت مزدور و ادم کش و متجاوز جدا می کنم.به ان ها می گویم اگر فرزندان و همسر و بستگانم را یکی یکی در پیش چشمانم سر ببرید یا به ان ها تجاوز کنید،به شرافت انسانیت و ایران دست از مبارزه بر نخواهم داشت.پس خود را برای هر جنایتی اماده کنید و اماده هستم.سر راه یک دختر بچه که می دانید همه ی فکر و ذهن او درس است و شاگرد ممتاز مدرسه اشان است را بیهوده نگیرید. این بار ناگهانی بر سر او بریزید او را با خود ببرید و ان چه در شان خودتان است و با زنان و دختران ایرانی انجام دادید با او هم انجام دهید و جسم نیمه جان او را در خیابان رها کنید تا من بیایم و با افتخار او را جمع کنم.
سخنی نیز با مردم عزیز میهنم دارم. عزیزان با شرافت. فرزندان کوروش بزرگ.انسان های با شرافت. من روز 16 آذر ماه ساعت 5 پس از ظهر به همراه هزاران جوان و دانشجوی شما در دانشگاه تهران خواهم بود.من دست و پای شما زنان و مردان با شرافت ایرانی را می بوسم. شما را به شرافت و انسانیتی که دارید سوگند می دهم که 16 آذر فرزندان و پدران و مادران خود را تنها نگذارید. من اگر تا ان روز بودم و در زندان نبودم همچون روز قدس و 13 آبان در خیابان خواهم بود.
می دانید که این ادم خواران برای پول نفت و برای ثروت هایی که گرد اورده اند و برای حفظ باند های قدرت و جنایت ،دست به هر اقدامی می زنند تا شما مردم در روز 16 آذر از خانه بیرون نیایید.بیایید و یک بار دیگر تصمیم گرفته و سواره و پیاده به سوی دانشگاه تهران و در شهرستان ها به سوی مکان هایی که مبارزین مشخص می کنند،هجوم ببریم و ادم کش ها را مایوس کنیم. باید ایران از دست این ادم خواران رها شود.
سخنی نیز با اصلاح طلبان و روحانیان دارم.این بلا را شما ها بر سر ایران اوردید و اینک خود نیز گرفتار شدید.
از زندان و کتک خوردن و ابرو دادن نهراسید. از کروبی و منتظری و صانعی و موسوی و خاتمی و دستغیب ها بیاموزید. بیایید و یک صدا مردم را به تظاهرات مسالمت امیز دعوت کنید و خود نیز در ان شرکت کنید.با این کار خود ،ابروی از دست رفته ی اسلام و شیعه را ممکن است تا حدودی جبران نمایید.کاری کنید که در فردای پیروزی ملت ایران ،در این مملکت اخوند کشی و مسلمان کشی به راه نیفتد.امروز و پیش از این تهدید جدید،با همسرم که فردی عمیقا مذهبی،غیر سیاسی و مسالمت جو است صحبت می کردیم. من به او می گفتم با این کار خامنه ای و دار و دسته اش تا ابد اسلام از ایران رخت بر خواهد بست.او به من می گفت که ادم از این ها وحشت دارد. از مامور ساده ی دادگاه تا بازجو و بالاتر هایشان. خدا کند ادم به دست این ها نیفتد. ...او ادمی است که دل کشتن یک مورچه را نیز ندارد.
اما مراجع تقلید شیعه و برخی علمای غیر حکومتی و انسان های متدین باید به هوش باشند که تا کنون نیز زمان گذشته است. پیروان ولایت فقیه ،قمه به دست به جان مردم افتاده اند. در روز 13 آبان در جلوی چشم ملیون ها ایرانی و ملیون ها غیر ایرانی،دختران و زنان و پسران ایرانی را انگونه اماج توهین و باتوم و مشت ولگد قرار دادند. ولی سردار نقدی غیر ایرانی ادمکش که اخیرا حضرت ولایت او را به سرداری بسیج مفتخر کرده اند، می گوید که ما هنوز سرکوب نکرده ایم.فقط لباس یکی دونفر پاره شده است!؟ ای اف بر ما ایرانیان که یک غیر ایرانی این گونه تحقیرمان کند!
به شرافت ایرانی و به حقیقت انسانی ،بنای تحریک و تهدید و پرگویی ندارم.من ادم به شدت مسالمت جویی هستم. اما نیک می دانم که اگر در شرایط کنونی که این اژدهای هفت سر و این ضحاک زمان را زخمی کرده ایم،کوتاه بیاییم به بلای بزرگ و جبران ناپذیر گرفتار خواهیم شد.
زنده باد ازادی-برقرار باد دموکراسی-گسسته باد زنجیر استبداد.
حشمت اله طبرزدی/ادینه/6/آذر ماه/1388/خورشیدی
+ نوشته شده توسط در جمعه ششم آذر 1388
پنجشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۸
احضاریه ی عجیب برای مهندس طبرزدی-روابط عمومی جبهه ی دموکراتیک ایران
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1746.aspx
امروز پنجم اذرماه برگه ی احضاریه ای برای مهندس طبرزدی دبیرکل جبهه ی دموکراتیک ایران ارسال گردید. این برگه،ارم دادگستری جمهوری اسلامی را در بالای خود دارد اما امر عجیب این است که بدون این که مشخص کند از کدام شعبه ی دادگستری است،از طبرزدی خواسته است که برای اجرای حکم،خود را به دایره ی اجرای احکام دایره ی نظارت بر امور زندان های استان تهران مستقر در زندان اوین معرفی کند.
شایان ذکر است که مهندس طبرزدی در 4/خرداد ماه/1378 با گذراندن حکم محکومیت از زندان ازاد شد و طی این مدت نیز هیچ دادگاهی نداشته که در ان محکوم شود که نیاز به اجرای حکم ان باشد.به نظر می رسد که این احضاریه ی عجیب در ادامه ی تهدید های امنیتی چند روز اخیر علیه ایشان تدارک دیده شده باشد. به ویژه که تاریخ صدور ان ،اول آذرماه و تاریخ الصاق،پنجم آذر ماه است.در زیر این احضاریه مهر شعبه و نام شعبه نیز نیامده و شماره ی ان نیز نا خوانا است.با این وجود مهندس طبرزدی با وکلای مدافع خود مشورت نمود تا در این زمینه تمهدات لازم اندیشه شود.وکلای اقای طبرزدی به این شرح اند:1-اقای اولیایی فرد2-اقای خلیل بهرامیان3-خانم گیتی پورفاضل4-دکتر ناصر طاهری
روابط عمومی جبهه ی دموکراتیک ایران
+ نوشته شده توسط در پنجشنبه پنجم آذر 1388
توصیه های یک کارشناس (سبز ) نیروی انتظامی برای ایجاد ترافیک سبز در 16 آذر
نیروی انتظامی برای ایجاد ترافیک سبز در 16 آذر
http://teraficsabz.wordpress.com
با سلام و احترام
از اینکه نظرات بنده رو بعنوان یک خدمتگزار کوچک برای طرح “ماندن در خیابان” در 13 آبان مورد توجه قرار دادید بسیار سپاسگذارم . بخصوص شما دانشجویان سبز اندیش که با ایمیلهای خود مرا مورد لطف و محبت قرار میدهید . هدف من از نوشتن موارد قبلی که برای 13 آبان از طریق وبلاگ شما ارائه شد بیشتر کم کردن هزینه های جانی و جسمی و همچنین رسیدن بدون خشونت مردم به اهداف جنبش سبز بود که متاسفانه شاهد بودیم که چگونه نگذاشتند مردم تجمع و تظاهراتی را شکل بدهند .
اکنون دانشجویان و خلاقان ایده های مبارزه بدون خشونت راهکاری را ارائه داده اند به نام “ترافیک سبز” و از من خواسته اند بعنوان یک مهره سبز در کالبد نیروهای امنیتی و بعنوان یک کارشناس مقابله با شورش های خیابانی در نیروی انتظامی نظرات خود را در این باره بگویم .
به نظر من در تهران این حرکت و این مبارزه بی خشونت که نوعی نافرمانی مدنی نیز به شمار می آید میتواند حکومت و دولت را به شدت در پاینخت فلج کند . و پایه گذار نافرمانی های مدنی و گسترده شدن اعتصابات عمومی دیگر شود
1 - طرح ماندن مردم در خیابان با اتومبیل ( ترافیک سبز ) همانطور که میدانیم ، در تهران با این ترافیک سنگین ، بسیار بی خطر و امکان حضور اکثریت سبزها و کسانی که ممکن است به خاطر ترس از برخورد و دستگیری در تظاهراتهای اخیر شرکت نکرده اند فراهم است. فقط کافیست در این زمینه اطلاع رسانی گسترده ای صورت بگیرد که همه در جریان کار قرار گیرند که قرار است مثلا برای ساعتهای متمادی از ساعت 5 بعد از ظهر که زمان بسیار خوبی هم هست در خیابانها به بهانه ای توقف کنند و در خودروی خود بمانند
2 – آوردن گل میخ یا به قول وبلاگ شما میخ های چند طرفه بسیار ضروری و مهم است که ساخت آن بسیار راحت و کم هزینه خواهد بود . آوردن گل میخ از آن جهت اهمیت دارد که اگر شما پنچری را بهانه توقف خودرو خود در خیابان قرار دادید وجود این گل میخها در خیابان که برای مبارزه با گروه های ضد شورش و سرکوبگر ریخته شده نمایان باشد . پنچر شدن تعداد زیادی از اتومبیلها به بهانه این گل میخها میتواند بهانه خوبی برای ایجاد ترافیک سبز توسط مردم در خیابان باشد
3 – راهکار ماندن مردم در خیابان و درون خودروهایشان در این فصل آغاز سرما ( 16 آذر و یا شبهای محرم ) راهکار عالی بشمار میآید . چرا که من نظرات طرح قبلی مینی بر ماندن و نشستن مردم در روز 13 آبان را پیگیری میکردم . اغلب از سرما بعنوان مانع برای ماندن مردم در خیابان نام میبردند در حالیکه ماندن در خیابان با خودرو این مشکل را به راحتی حل میکند و مردم میتوانند به بهانه خودروی خود ساعتها در ماشین بمانند
4 – تنها راه مبارزه نیروهای امنیتی با این روش به نظر من مهار ترافیک است و نه باتوم و اسپری فلفل . مطمئنا در روز 16 آذر و ساعتی که از طرف جنبش سبز برای ایجاد ترافیک سبز در نظر گرفته . طرح کنترل ترافیک سختی در خیابانها بعمل خواهد آمد . ولی مهار این ترافیک اگر شدت بگیرد دیگر شدنی نیست مگر اینکه خود مردم برای خروج از ترافیک متحد شوند و آنهم جلب رضایت مردم و معترضین خیابانی است .
5 -توصیه من به کسانی که در 16 آذر و یا شبهای محرم قصد چنین حرکت اعتراضی را دارند این است که در خیابانهایی که در آن ایستگاه آتش نشانی و اورژانس وجود دارد این ترافیک مصنوعی را ایجاد نکنند و اگر ایجاد شد راهی را برای عبور مرور این خودروها حتی الامکان باز کنند . البته در صورت ایجاد چنین ترافیکی . خود کنترل ترافیک تهران مردم و مراکز آتش نشانی را از مناطق دارای ترافیک با خبر خواهد کرد که کسانی که نیاز به اورژانس و … دارند مسیر خود و اورژانس مقصد خود را بر اساس شرایط ترافیک شکل گرفته تغییر خواهند داد که در مناطق تهران تعداد اورژانسها و مراکز آتش نشانی زیاد است
به امید پیروزی ملت ایران
مهندس طبرزدی : حرکت دانشجویان ومردم در16 آذر مسالمت آمیزخواهد بود
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1743.aspx
خبرگزاري جبهه متحد دانشجويي – مهندس حشمت اله طبرزدي سخنگوي شوراي همبستگي براي دمكراسي و حقوق بشر درايران شب گذشته سوم آذرماه به پرسش هاي شبكه راديو تلويزيوني صداي آمريكا درخصوص بازداشت هاي گسترده دانشجويان درآستانه روز دانشجو، سياست هاي جاري حكومت اسلامي و راه حل نزاع مردم وحكومتگران پاسخ گفت. متن اين گفتگو را مي خوانيم
جمشید چالنگی (مجری): بازداشت دانشجویان در روزهای اخیر شدت بیشتری پیدا کرد این را چگونه تعبیر می کنید آیا برای جلوگیری از تظاهرات روز دانشجو هست یا ادامه رویدادهای انتخاباتی؟
مهندس طبرزدی: ابتدا می خواهم یادی از دکتر ملکی کنم. باخبرشدیم ایشان وضع بسیار بدی درزندان دارند. از بیماری سرطان وناراحتی قلب و ... رنج می برند. فرض کنیم دیگرکارهای جمهوری اسلامی درست باشد اما فکرنمی کنم درهیچ جای دنیا یک پیرمرد 80 ساله آنهم با این وضع را درزندان نگه دارند.
اما در ارتباط با مساله دانشگاه ودانشجو آقای محسنی اژه ای دادستان جدید و وزیر اطلاعات پیشین حرفی زد و گفت ما می خواهیم در ارتباط با 16 آذر اقدام پیشگیرانه ای انجام دهیم. وقوه قضاییه می خواهد پیشگیری کند که قریب به این مضمون که 13 آبان تکرار نشود. شاید من بتوانم ادعا کنم که درعمر دانشگاه ازسال1317 یا 20 به این طرف هیچگاه این میزان دانشجو درزندان نبود واین قدر تعلیق نگرفت. همین امروز خبری ما شنیدیم که دانشجویان اهواز که دست به اعتراض زده بودند بیش از 70 دانشجو تعلیق شدند. در تمام دانشگاه های سراسر کشورچه دانشگاه دولتی و چه آزاد به شکل فله ای دانشجوها را می گیرند. به این حساب که پیشگیری کنند. روز 16 آذر دانشجوها و مردم قرار است بصورت مسالمت آمیز این روزرا گرامی دارند و خواست هایشان را مطرح کنند. ما ازاين حجم كارهاي اينها درشگفتیم ، همین آقای نقدی به جز آن حرفهایی که درمورد قتل ندا زد. درمورد13 آبان گفت با مردم کاری نکردیم فقط یکی دو نفر لباس هایشان پاره شد. با کمال تاسف این اقلیتی که مانند محسنی اژه ای و نقدی و دوستانشان درقوه قضاییه ، سپاه یا بسیج وجاهای دیگر هستند، برای اینکه مردم و دانشجویان در16 آذر نیایند جمع بشوند ومسالمت آمیزخواست هایشان رابگویند به این نتیجه رسیدند که با تمام قوا نیروی امنیتی و قضایی را بسیج کنند تا دانشجویی که باید درسرکلاس درس باشد را بگیرند ببرند زندان، بخاطراينكه چنین اتفاقی نیفتد.
مجری: چه فرایندی درتصمیم گیری سیاست های حکومت وجود دارد؟
طبرزدی: درشرایط فعلی به جز این سیاست هایی که درحوزه مسایل سرکوب و برخورد با مردم هست. درمسایل اقتصادی، اجتماعی و سیاست خارجی هیچ چیزی مشخص نیست و معلوم هم نیست که چه گروهی تصمیم میگیرند. چه گروه پاسخگو هستند. همین الان بین جناح های درون حکومت هم درگیری هست. آقای لاریجانی و باهنر وعلی مطهری و آن جناح به اصطلاح عقلگرای اصولگراها حتی اینها هم الان فریاد شان به هواست. مسالهای هست اینکه آن جناح نظامی امنیتی که بسیارتند برخورد میکند. متاسفانه حتا شعارهای مسالمت آمیز مردم را مجبور می کند که رادیکال شود. اینها درمسایل داخلی هم پاسخگو نیستند. صدای اقای رفسنجانی را هم شنیدید که گفتند دیگردانشجویان را ازنظام نگیرید. وقتی مربوط به سیاست خارجی می شود این بطریق اولی مبهم ترخواهد شد.آنجا هم وقتی قرار است بنشینند و پای میزمذاکره صحبت کنند. آن نماینده ای که می رود مذاکره مطمئن نیست وقتی برگشت به ایران دوگروه دیگراستنطاق نکنند که چرا این حرف یا آن حرف را زدی. متاسفانه وقتی حکومتی مردمی نباشد یعنی بطور درست متکی به آراء و خواست مردم نباشد همه چیزمبهم خواهد شد و این وضعی است که اكنون داریم.
مجري: درخصوص ادعاهای اخيرعدالت گستری فرمانده بسیج؟
طبرزدي : این مطلبی که ازقول آقای نقدی بیان شد حرف جدیدی نیست درواقع نمایندگان وسران جمهوری اسلامی و درشرایط فعلی این حکومت اسلامی چون به تعبیراصلاح طلب ها این دولت مشروعیت ندارد وجمهوریت تبدیل به حکومت کودتایی شده، به گونه اي که اصلاح طلبانی این را مطرح می کنند که پایه این حکومت بودند نه اینکه ما گفته باشیم. اینها 30 سال است که دارند این حرف ها را تکرار می کننند می گویند که ما رسالت جهانی داریم ارزش هایی که ما مطرح می کنیم ارزش های الهی و جهانی و ارزش هایی که غرب و در راس آن امریکا مطرح میکند ارزش های مادی ومثلا ضد انسانی است. این یک ادعا ست، دردنیای مدرن کسی به ادعا نمره نمی دهد. میگویند این ارزش هایی که تعریف می کنید مشخص کنیم ببینیم با اعلامیه جهانی حقوق بشرکه همه دنیا آن را برسمیت شناخته، دولت جمهوری اسلامی آن را رد نکرده ودولت پیش ازانقلاب آن را تایید کرده این اعلامیه درمورد حقوق کودکان، حقوق زنان، حقوق کارگران، اقوام و گروهای مختلف اجتماعی، حقوق اقتصادی، حق دادرسی و...همه اینها را درعلامیه آورده ما هم ملتی هستیم که نخستین اعلامیه حقوق بشر را کوروش بزرگ در2500 سال پیش تهیه کرد. کشوری که ادعا می کند می خواهد ضد ظلم باشد و درنقطه مقابل آمریکا را مظهر ظلم می داند اولین چیزی که باید جواب دهد اینکه انتخاباتی كه 5-6 ماه پیش برگزار کردی این انتخابات هیچ ناظر مستقلی نداشت. شورای نگهبانی داشت که آن هم قبل ازاینکه انتخابات را تایید کند رهبرجمهوری اسلامی آن راتایید کرد. بعد هم گفتند هرکسی که بیاید توی خیابان می زنیم می کشیم و زدند و کشتند. آیا دردنیایی که ما زندگی می کنیم آیا حقوق بشر، حق اعتراض ، حق میتینگ ، حق مخالف، حق حزب به رسمیت شناخته نشده وآن چیزی که به اسم ارزش های جهانی تعریف می کنند. درآمریکایی که اینها اینگونه بد و بیراه می گویند همان ها اجرا میشود. انتخابات برگزار می شود و دمکراسی است. الان آن چیزی که درایران وجود ندارد همین ارزش های دمکراتیک است. حال آقای نقدی چگونه ادعا می کند که می خواهد عدالت گستری کند.
مجری : به نظرشما آیا حکومت برای فرار ازشرایط موجود داخل درپی جنگ افروزی درخارج است
طبرزدی :من دونکته را عرض کنم بعد نتیجه گیری مي کنم. دراین نامه (ايميل رسيده ازداخل كشور) که خواندید مطلب قشنگی آمده بود که ترس مردم ازاین سیستم ریخته است. جمهوری اسلامی تا پیش ازانتخابات روی دومساله تاکید داشت. یکی زندان های مخوف که برای عده ای سنگین بود وممکن بود برایشان ایجاد وحشت کند واینطورهم بود. یکی هم اینها به ویژه زمان آیت اله خمینی ازچیزی استفاده می کردند به اسم محارب با خدا، تا مثلا تظاهراتی صورت می گرفت می گفتند این محارب است. حکمش اعدام ، کما اینکه در18 تیر78 هم پس از23 تیرچنین اشاره ای کردند که بعد ازاین هرکس بیرون بیاید محارب است وچنین وچنان. اما به دلیل مبارزات طولانی که دراین 20 -30 سال طول کشید واینها تحت تاثیراین مبارزات مجبورشدند مقداری فضا را باز کنند و آن تاریک خانه ها بیرون آمد، خلاصه منجر به این شد که پس از23 خرداد دیگرترس از زندان ریخت. ببینید این همه اصلاح طلب درزندانند. به دلیل بافت قدرت و اختلافاتی که اینها دارند جرائت نکردند بعد از22 خرداد اعلام کنند هرکسی بیرون آمد محارب است. این شد که یک عده را می زنند و می گیرند و تازه در30 خرداد یا 25 خرداد عده ای را کشتند اما می بینید که آقای نقدی آمده می گوید ندا را هم ما نکشتیم. پس درواقع جمهوری اسلامی نمیتواند مردم را با تهدید و کشتن و اینها ازپای درآورد. دربحث جنگ و شرایط موجود هم آن جناح تندروی حاکم الان گیرافتاده وسعی می کند به نحوی فرارکند اما نه آنکه درگیرجنگ خارجی شود، بلکه دوست دارد درفلسطین ولبنان ویک جایی ازدنیا یک اتفاقاتی بیفتد وجمهوری اسلامی بتواند ازآن بهره ببرد. اما آمادگی اینکه درگیریک جنگ بشود ندارد. چون وضع اقتصادی بشدت خراب است، شرایط اجتماعی هم بهم ریخته است؛ یعنی اگرجنگی درگیرد اولین قربانی اش خود حکومت خواهد بود.
مجری – در بحث مطالبات مردم جایگاه کسانی که غیرازمعترضان به انتخاباتند چیست
طبرزدی : وقتی می گوییم ملت ایران منظوراین نیست که آنهایی که به آقای احمدی نژاد رای دادند درنظرگرفته نشوند. دراين اوضاع راه حل رفراندوم مطلوب است اما مردم یک خواسته های حداقلی دارند که این خواسته ها می تواند خواست طرفداران احمدی نژادهم باشد. مساله آزادی مطبوعات، آزادی احزاب، آزادی میتینگ آزادی زندانیان سیاسی. این چیزهایی که درقانون اساسی خودشان آمده دراعلامیه آقای مهندس موسوی فکرکنم اعلامیه شماره 9 بود. اینها به آن ملتزم شوند وعمل کنند. به خواسته هايی حداقلی كه کف مطالبات می شود گفت. همه مردم هم شامل می شود. اینها بپذیرند که این حداقل ها را و تعامل مثبت داشته باشند با مردم شان، نه با سرکوب و زندان انداختن دانشجویان.من فکر می کنم اولین گام برای رسیدن به یک راه حل اصولی این تعامل هست که حاکمیت باید با مردم داشته باشد وبه خواست حداقلی مردم تن بدهد.
Posted by خبرگزاری جبهه متحد دانشجویی at 8:53 PM 0 comments
+ نوشته شده توسط در چهارشنبه چهارم آذر 1388
پيام جبهه متحد دانشجويي به مناسبت 16 آذر روز دانشجو
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1742.aspx
زورسالاران كه باور و اميدي به صندوق راي وپايگاه مردمي نداشتند. آتش مرداد را برجان دولت ملي زدند. تا با سوختن روح آزادي پايكوبان استبداد وخودكامگي برپا كنند. كودتاچيان متوهم از باده قدرت درهركوي و برزن چتر وحشت گستردند تا دل آسوده درپناه سرنيزه ها پايه هاي سريرخون آلود حكومت را برشانه هاي مجروح ملت نهند. آنها برآن شدند تا ازدانشگاه ويتريني براي نمايش ثبات سياسي خود بسازند.اما هنوزشامي چند ازوزش باد بر پرچم نظاميان نگذشت تا اينكه 16آذر ازراه رسيد. جوانه هايي كه تنها چند صباحي شميم جان بخش آزادي را بوييده بودند.سايه سياه ديكتاتوري برصحن دانشگاه را برنتابيدند. بدين سان سه آذرخش درصحن دانشگاه تهران جان دادند تا به جنبش دانشجويي ايران جان بخشند. اينچنين بود كه شانزده آذر روز جاودانه دانشجو شد.
امروز درشرايطي كه خيل دانشجويان آزادي خواه وعدالت جو گروگان بي دادگاه هاي تفتيش عقايدند و هرروز از گوشه اي ازاين ميهن استبدادزده مان خبرهاي محروميت ازتحصيل ، تعليق، اخراج وبازداشت دانشجو بگوش مي رسد. امروز كه تاريك انديشان حاكم بخاطر تداول دست اندازي هاي روزافزون شان درسرمايه ها و ثروت هاي اين آب و خاك بذر اختناق را در كوچه ها وخيابان هاي شهرها و روستاها مان ارزاني داشته اند. امروز كه دانشجو درخانه خود دانشگاه آزادي ندارد تا بغض فروخفته ازنامردمي ها را فرياد كند.جنبش دانشجويي مهياست تا شانزده آذر ديگري را رقم زند. اما ديگرامروز جنبش دانشجويي تك چراغ شب ايران نيست. امروزهمه جاي ايران شاهد شريعت رضوي، قندچي و بزرگ نيا ست. جاي جاي اين سرزمين سبز آكنده ازنداها وسهراب هاي ايراني است. 16 آذر امسال روزي است كه جنبش دانشجويي دست دردست جنبش هاي زنان، معلمان، دانش آموزان، كارگران، كارمندان و دريك كلام همگام با اقشار ملت ايران فرياد دمكراسي خواهي خود رابه گوش هاي ناشنواي حاكمان خواهد رساند.
جبهه متحد دانشجويي به عنوان بخشي ازدانشجويان مبارزايران ضمن ابراز بيزاري از اعمال شرم انگيزحكومتگران درسركوب ملت درماههاي اخير وبا وجود همه تنگناهاي حكومت ساخته به منظور تحقق مطالبات وحقوق شهروندي به مبارزات مسالمت آميز خود همراه با جنبش سبز ادامه خواهد داد. همچنين اين تشكل برخواسته هاي صنفي دانشجويان به قرارذيل مصراست
1- حفظ شان علمي دانشگاه درگروخروج نيروهاي غيرعلمي اعم ازنهادهاي شبه نظامي ، وابستگان امنيتي ودفاترنمايندگي حكومت است.
2- حضوروفعاليت تشكل هاي دانشجويي صرف نظراز گونه گوني علمي ، فرهنگي و سياسي به عنوان يگانه نهادهاي مشروع دردانشگاه ها مي بايست به رسميت شناخته شود.
3- محاكمه آمران وعاملان هجوم وحشيانه به خوابگاه هاي دانشجويي درخرداد ماه سال جاري به ويژه جنايات كوي دانشگاه تهران ، دانشگاه اصفهان ودانشگاه شيراز خواست اكيد ماست
4- كليه احكام تعليق واخراج ومحروميت ازتحصيل دانشجويان ملغي وهمه زندانيان سياسي به ويژه دانشجويان دربند دراسرع وقت آزاد گردند.
5- تضييقات امنيتي نظيردوربين هاي مداربسته ، گيت هاي بازرسي و تفتيش عقايد دركميته هاي انضباطي برچيده وآپارتايد جنسيتي وامتيازات ناعادلانه نهادهاي خاص حكومتي دراماكن علمي ملغي شود.
6- اساتيد پرسابقه ومجرب دانشگاه ها كه به صرف نوع نگرش فكري و سياسي ازحضور در دانشگاه ها منع شده اند مي بايست بارديگر براي همكاري به دانشگاه فراخوانده شوند.
7- روساي امنيتي كه به جاي حمايت ازدانشجويان دغدغه اي جز پرونده سازي عليه فعالان دانشجويي ندارند از كليه دانشگاه ها بركنار و انتخاب روساي دانشگاه ها توسط هياتي متشكل ازنمايندگان اساتيد ، دانشجويان وكارمندان هر دانشگاه صورت پذيرد.
جبهه متحد دانشجويي با ياد تمام كوشندگان وجان باختگان جنبش دانشجويي از16 آذر32 تا 18 تير78 وازخرداد خونين امسال تا اين ماه آذرين يكايك دانشجويان را به حضور با صلابت توام با حفظ هوشياري و مسالمت درمراسم روزدانشجو در سراسركشور دعوت مي نمايد.
زنده باد آزادي – گسسته باد زنجيراستبداد – برقرارباد دمكراسي
چهارم آذرماه 1388 خورشيدي
جبهه متحد دانشجويي
Posted by خبرگزاری جبهه متحد دانشجویی at 2:38 AM 0 comments
Tuesday
+ نوشته شده توسط در چهارشنبه چهارم آذر 1388
اوين زيرپاي جنبش دانشجويي -اسامي بيش از 70فعال دانشجويي دربند-خبرگزاری جبهه ی متحد دانشجویی
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1740.aspx
اوين زيرپاي جنبش دانشجويي -اسامي بيش از 70فعال دانشجويي دربند
دانشگاه شيراز- علی صالح پور، یحیی طاووسی، ندا اسکندری، خدیجه قهرمانی، نظری، شیروانی ، باقری، بنایی، جلالی، سعید رضایی، زاهدی، ظهوریان، عارف، پورفتحی، طاهری، صفرپور، پورسلطان، کاظم رضایی ، سجاد بهنام ، احسان هاشمی
دانشگاه مازندران - میلاد حسینی کشتان، علی نظری، سیاوش صفوی، علی دنیاری، مازیار یزدانی نیا، شوانه مریخی، علی عباسی، و رحمان یعقوبی هركدام 6ماه حبس
دانشگاه علامه طباطبايی - مرتضی اسدی، حمید قهوه چیان، علیرضاموسوی، احمد میرطاهری، علیرضا زرگر، امیرکاظم پور و یاسر معصومی
دانشگاه خواجه نصير- علی پرویز و سهیل محمدی
دانشگاه شریف- میثم احمدی
دانشگاه آزاد - سلمان سیما
دانشگاه صنعتی اصفهان- علی مشمولی
دانشگاه فردوسی - افتخار بزرگیان
دانشگاه تهران- پیمان عارف
دانشگاه بهشتی- حامد روحی نژاد
دانشجویان كرد- شبنم مدد زاده ، روناک صفارزاده
دانشگاه علم وصنعت - علی اسداللهی
بهروز جاويد تهراني بازداشتي جنبش دانشجويي 18 تير78
دانشگاه باكو- علی بیکس
دفتر تحکیم وحدت - عباس حکیم زاده
سازمان دانش آموختگان ادوارتحكيم - احمد زید آبادی ، عبدالله مومنی، حسن اسدی زید آبادی، محمد صادقی، حجت شریفی، سلمان سیما، کوهزاد اسماعیلی، موسی ساکت، نفیسه زارع کهن
دانشجویان و دانشآموختگان لیبرال دانشگاهها- مهرداد بزرگ، سورنا هاشمی، علیرضا موسوی، فرزان رئوفی، احسان دولتشاه، سینا شکوهی و البرز زاهدی
سعید حبیبی 3 سال زندان ،مهدی گرایلو 5 سال زندان ،کیوان امیری الیاسی 5 سال زندان ،مهدی الیهاری 2 سال زندان و سروش ثابت دشتستانی 2 سال زندان
سعید نورمحمدی ، احسان حسین خانی ، ضیا نبوی و مجید دری، رها ثابت دانشجوی ،هاله روحی و ساسان تقوی
+ نوشته شده توسط در دوشنبه دوم آذر 1388
در استانه ی 16 آذر :دعوت دفتر تحکیم وحدت از مردم و دانشجویان برای تداوم پایداری و مسالمت
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1739.aspx
در استانه ی 16 آذر :دعوت دفتر تحکیم وحدت از مردم و دانشجویان برای تداوم پایداری و مسالمت
ملت شریف ایران:
در طی چند ماه گذشته حاکمیت انحصار طلب اخرین تلاش ها را برای یک دست کردن قدرت از یک سو و نیز تمهیدات لازم برای جلو گیری از اعتراضات احتمالی دانشجویی در سالگردشهادت سه اذر اهورایی توسط دولت کودتا در اذر 1332 را انجام می دهد .
بازداشت گسترده دانشجویان و نیز احکام سنگین دادگاه های انقلاب که بی شباهت به دادگاه های تفتیش عقاید در قرون وسطی نیست در شرایطی به صورت عجولانه و پر شتاب صورت می گیرد که سازمان امنیتی و نظامی حاکم ناتوانی خود را در کنترل شرایط بحرانی نشان داده است و از پیدا کردن پاسخی در برابر پرسش های عمومی و اقناع افکار عمومی در استحکام مشروعیت خود در مانده است.
به هرروی دولتی که اراده عمومی و جنبش فراگیر را به انقلاب رنگی و بیگانگان نسبت می دهد خود در باتلاق سر سپردگی به چین و روسیه و نیز بی اصالتی در برابر غرب متهم است و نتوانسته است افکار عمومی را در برابر ماجراجویی های مدیریت جهانی خود اقناع کند.
هموطنان عزیز:
تاریخ ایران سرشار از مستبدینی است که خون فرزندان این سرزمین را به تاراج برده اند و جز زمین سوخته برای نسل های بعد ارمغانی نداشته اند .
از انهایی که مجلس ملی را به توپ بسته اند و ازادی خواهان را به دار کشیده اند تا حکومتی که به نام جمهوری بار دیگر سلطنت را بر این کشور تحمیل کرده و دستاورد فرهنگی انها برای کشور تنها دیکتاتوری کشف حجاب بوده و نیز در نزدیک تر حکومتی که دولت ملی را با کودتا روبرو کرده اند همگی در یک زمره قرار دارند .
انقلاب رهایی بخش ملت ایران که در سایه سه شعار ازادی ،عدالت و استقلال به وقوع پیوست پس ازگذشت سه دهه از شعار پر طمطراق "میزان رای ملت" دچار بحران مشروعیت گردیده است و چاره کار راجز در این نمی بیند تا تنها با کمک میراث به جای مانده از دیکتاتوری های ماقبل انقلاب سرکوب گسترده را عایده ملتمان نماید.
جریان سیاسی –نظامی حاکم اتشی را افروخته که دود ان در چشم تمام هم میهنانمان رفته است .و کار به جایی رسیده است که تنها بی حیثیتی و بی اعتمادی نسبت به ایران و ایرانی در تمام دنیا به وجود اید.
امروز جریانی روی کار امده که اگر چه هنوز اعلام نکرده که مایل به تاسیس حزب رستاخیز است اما عملا کشور را به ان سو هدایت میکند ،اگر رسما اعلام نمی کند که مردم ناراضی بیایند و روادید خروج از کشور را دریافت کنند در باطن همین را زمزمه میکنندو با بازداشت بی وقفه دگر اندیشان انها را در دو راهی زندان و یا ترک دیار قرار داده است.
دفتر تحکیم وحدت از موضع حفظ منافع و حقوق ملت به جریان افراطی و خشونت گرا هشدار میدهد که از سیاست منتهی به سرکوب و حذف جنبش سبز دست بردارند و این جنبش را به رسمیت بشناسند و به جای سرکوب ان وارد گفتگو و پاسخ دهی به مطالبات حق طلبانه ان شوند .از تاریخ درس بگیرند تا روزی نرسد که پیام ملت را دیر تر از موعود خود دریافت کنند و کار بجایی برسد که تنها شیب سقوط و انحطاط سیاسی شامل حال انها گردد.و از این نظام نه جمهوریتی باقی بماند و نه قرائتی از اسلام.تا ایندگان از جمهوری که ساخته اند به نام دیکتاتوری یاد کنند و اسلام را بنیاد گرایی بخوانند.
هم وطنان گرامی :
فعالان سیاسی در حال حاضر در سخت ترین شرایط خود در پس از وقوع انقلاب قرار دارند ،حداقل ازادی های سیاسی برای برگزاری یک جلسه ساده نیز از انها گرفته شده است ،با وجود چنین شرایطی از عموم ملت مان می خواهیم در مراسم های ادواری پیش رو مانند گذشته مشی مسالمت امیز خود را که نوید پیروزی گل بر گلوله است گسترده تر کنندو شعار های مطرح شده را در محتوای ترسیمی از سوی جنبش سبز به عنوان یک جنبش مدنی و فراگیر بیان کنند، و از تند شدن فضا به سود رادیکالیسم سرکوب گر جلو گیری کنند، که تمام تلاش ما حفظ ایران در مقابل کوته فکرانی است که به حفظ باند و جناح خود به نام نظام اسلامی می اندیشند.زیرا جنبش سبز با وجود سخت گیری های موجود واجد ارزش ها و هویت هایی است که وجود ان را تضمین می کند از جمله باور به عدم خشونت ،مدارا مداری ،تاکید بر قانون اساسی و اخلاق مداری که وجه متمایز ما از انانی است که روزی حکم دادگاهی را که در تجدید نظر قرار دارد به اشد مجازات تبدیل می کنند و دست اخر تمامی جنایات صورت گرفته در کهریزک را بر گردن پزشک وظیفه ای می اندازند تا خاطره محاکمات فجایع کوی دانشگاه و ریش تراش مسروقه را زنده کنند.هر چند مصائب تنها به مرکز مربوط نمی شود ،تیغ سانسور از دانشگاه ها و علوم انسانی به حوزه های علمیه اهل تسنن نیز کشیده شده است و هم وطنان غیور و مرز نشینمان اگر نداشتن مسجدی در پایتخت ام القرای جهان اسلام و حق انتخاب شدن در قانون اساسی برایشان مسبوق بود باید امروز تفتیش در امور مدیریت و نحوه تدریس را در مدارس خود تحمل کنند.
نظام فعلی با رفتار خود می خواهد قانون شکنی ،دروغ گویی و انحطاط اخلاقی را در سطح عموم به امری طبیعی تبدیل کند.در چنین شرایطی دانشجویان بعنوان فرزندان شما ملت ازادی خواه عموم را به صبوری ، حق طلبی ،امید واری و مقاومت دعوت می کنند .
ملت عزیز ایران:
گستره فشارها برعموم ایرانیان در نهایت خود قرار گرفته است ،فرزندان شما در دانشگاه کمترین انتقادشان به شرایط موجود با سخترین واکنش ها روبرو می گردد،در کنار ممنوع الورود بودن بسیاری از دانشجویان منتقد به درون دانشگاه ها ،گستره احکام کمیته های انظباطی فراتر از تصورات و امار ها قرار گرفته است.و موج گسترده بازداشت فعالان دانشجویی در شهر های مختلف کشور روز به روز در حال افزایش می باشد.
از سوی دیگر نگرانی های شدیدی در مورد وضعیت جسمانی بازداشت شدگان چند ماه گذشته از جمله در مورد دکتر محمد ملکی ،عبدالله مومنی و دکتر احمد زید ابادی و مهندس بهزاد نبوی وجود دارد ،از این روی دفتر تحکیم وحدت نسبت به وضعیت جسمانی افراد یاد شد بخصوص عضو مظلوم و در بندمان عباس حکیم زاده به محافل امنیتی و قضایی هشدار می دهد و هر گونه مسئولیت نسبت به وضعیت صحت سلامت انها را بر عهده عوامل مسئول در بازداشت افراد یاد شده و سایر زندانیان سیاسی می داند.و نیز نگرانی خود را از وضعیت نا مشخص مهندس کیوان صمیمی و دکتر مصطفی تاج زاده و نیز احکام بی ضابطه از سوی دادگاه انقلاب اعلام می داریم.
در پایان دفتر تحکیم وحدت بازداشت گسترده ی دانشجویان و دانش آموختگان دانشگاه های مختلف همچون سورنا هاشمی، مهرداد بزرگ، فرزان رئوفی، احسان دولتشاه، علیرضا موسوی، سینا شکوهی، البرز زاهدی، رسول عالی نژاد، بهروز فریدی، ندا اسکندری، خدیجه قهرمانی، سهیل محمدی، علی پرویز، سلمان سیما، کوهزاد اسماعیلی، حسن اسدی زیدآبادی، محمدصادقی، حجت شریفی، نفیسه زارع کهن و موسی ساکت را نشان از ترس بی امان حاکمان از خروش جنبش دانشجویی در روز 16 آذر دانسته و خواستار آزادی بی قید شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی مبباشد.
مرغ سحر ناله سر مکن
مرغ سحر ناله سر مکن
دیده گان خسته، تر مکن
ما ز آه و ناله خسته ایم
ما غمین و دل شکسته ایم
گوشمان ز ناله کر مکن
نغمه های شادمانه خوان
صد سروده جاودانه خوان
با نوای عاشقانه خوان
ناله سر مکن
ظلم ظالمان همیشه هست
جور بی امان همیشه هست
مکر دشمنان همیشه هست
بر دهان ظلمان بزن،
ناله سر مکن.
اتحادیه انجمن های اسلامی
دفتر تحکیم وحدت.
+ نوشته شده توسط در دوشنبه دوم آذر 1388
چهارشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۸
اسپينوزا-آزادی پندار و آزادی گفتار در یک حکومت آزاد
از خبرنامه بنياد برومند
http://www.iranrights.org
"هرگز از مرگ نهراسيده ام , حتی اکنون که آن را در قريب ترين فضا و صميمانه ترين زمان , در کنار خويش حس ميکنم. آن را ميبويم و بازش ميشناسم , چراکه آشنايی ست ديرينه به اين ملت و سرزمين. نه با مرگ که با دلايل مرگ سر صحبت دارم , اکنون که "تاوان" دگرديسی يافته، و به طلب حق و آزادی ترجمه اش نموده اند، آيا ميتوان باکی از عاقبت و سرانجام داشت؟ "ما" ای که از سوی "آنان" به مرگ محکوم شده ايم در طلب يافتن روزنه ای به سوی يک جهان بهتر و عاری از حق کشی در تلاش بوده ايم , آيا آنان نيز به کرده ی خود واقف اند؟"
احسان فتاحیان
سنندج آبانماه ١٣٨٨ هجری شمسی
نوامبر ٢٠٠٩ میلادی
"کسی که خود را به درستکاری و شرافت میشناسد از مرگِ به عنوان ِ جنایتکار نمیهراسد و از هیچ کیفری روی نمیگرداند و بخشایش طلب نمی کند و روحاش ترسخورده و نادم از کاری ناشایسته نیست و جانسپردن برای امری نیک را کیفر نمی داند و مرگ در راه آزادی را افتخار آمیز میداند و شکوهمند... هدف حکومت این نیست که آدمیان را از موجوداتی خردورز به دَدان و بازیچههای خودکار تبدیل کند، بل که هدف آن توانمند ساختن ایشان است به پروراندن و شکوفا ساختن ذهن و جسمشان در امنیت کامل، و این که بتوانند آزادانه عقلشان را به کار بندند، بی آنکه با خشم و نفرت و رشک و نیرنگ و بیدادگری به ستیز با یکدیگر برآیند. در واقع، هدف حقیقی حکومت آزادی است."
باروخ (بندیکت) اسپینوزا
ووربرگ، هلند، ١٦٧٠ میلادی
اگر پیام تکان دهندۀ جوان مبارز کرد ایرانی، گواهی است بر صحت اندیشه های فیلسوفی که بیش از سیصد سال پیش در دیاری دوردست می زیست و به زبانی دیگر می اندیشید و می نوشت، به این دلیل است که این هر دو، در نبرد دایمی انسان ها برای دفاع از حق طبیعی آزادی اندیشه و داوری شان، یار نادیده و ناشناخته یکدیگرند. سلاح این یک فکر و قلم است، و ساز و برگ آن دیگری کردار و جانش.
در تاریخ بشریت این نبرد را پایانی نیست، چرا که در هر دوره ای و خطه ای هستند افرادی که از آزادی اندیشه و نا امنی روحی که به ارمغان می آورد هراس دارند، شک و پرسش و استدلال را بر نمی تابند و با بزدلی پناه به مکتبی یا مذهبی یا ایدهئولوژیی برده و عقاید خود را "حقیقت مطلق" می پندارند. و سپس با تکیه بر این "حقیقت مطلق" در صدد حذف آزادی وجدان و خرد ورزی ذاتی انسان ها برمی آیند. کاری عبث که عاقبت، با خونریزی و ظلم بسیار، به نتیجه هم نمی رسد، چون آزادی اندیشه و خود مختاری در طبیعت انسان است و تا انسان هست، آزادی اندیشه نیز هست.
امروز اگر نیک بنگریم، ایران را میدان همان نبردی می یابیم که سیصد سال پیش در هلند و دیگر نقاط اروپای جنگ زده و زخم خورده صورت گرفت. در ایران دوران ما، ندا ها، مهرنهاد ها، فتاحیان ها، و برادران و خواهران بزرگشان در تابستان شوم ١٣٦٧، به جرم حفظ حیثیت انسانی و دفاع از حق آزادی عقیده و وجدان خود کشته شدند، همانطور که در سال ١٦٧٢ یوهان دوویت، رجل سیاسی عالیرتبۀ هلند، دوست اسپینوزا، از پایه گزاران و مدافعان سیاست مدارا و اعتدال در این کشور، که با همۀ نیروی خود در مقابل نقض آزادی اندیشه، وجدان و مذهب توسط حکومت ایستادگی می کرد، به دست جمعی اوباش ِ بهره مند از حمایت دولت، و به نام مذهب، به طرز فجیعی به قتل رسید.
بدینسان می توان گفت که مبارزات امروز مردم ایران، به ویژه جوانانش، مرحله ای است از مبارزات چند صد سالۀ بشریت برای نیل به آزادی و دموکراسی و برای دفاع از ارزش های جهانشمول حقوق بشر. در حمایت از این مبارزات، بنیاد عبدالرحمن برومند بر آن است که تا آنجا که در توان دارد، آزادی خواهان ایران را با اندیشه ها و تجربیات همرزمان نادیده ، و یارانی که قرن ها پیش در همین جبهه مبارزه می کردند آشنا کند. در این مهم، بنیاد پیرو پیش کسوتانی است که در سی سال اخیر با زحمت زیاد و پاداش کم چه در ایران و چه در خارج از ایران، آثار متفکران مهمی را در باب آزادی ترجمه و در اختیار عموم قرار داده اند. در شرایط کنونی خفقان و سانسور در داخل کشور و با علم به اینکه سرکوبگران، پس از اعتراضهای وسیع پس از انتخابات دورۀ دهم ریاست جمهوری، فرهنگ و علوم انسانی را منشاء اصلی خطر برای نظام شناخته اند و بر آنند که دسترسی دانشجویان، پژوهشگران، روشنفکران، فعالان حقوق مدنی را به آثار "غربی" از این نیز که هست محدود تر کنند، وظیفۀ ترویج میراث فکری دموکراسی و حقوق بشر، که منحصر به هیچ فرهنگی نیست و میراث مشترک بشریت است، به عهدۀ هواداران ازادی و دموکراسی در خارج کشور است.
تاریخ اندیشۀ دموکراسی تاریخ دوحرکت فکری است که همزمان در پی دو هدف جداگانه ولی مرتبط، بوده است: از طرفی اهتمام برای نهادینه کردن مدارا و بردباری در جامعه و از طرف دیگر کوشش برای محدود کردن حاکمیت (قدرت) سیاسی و انتقال آن از طبقه ممتاز یا یک شخص به همۀ شهروندان و مشخص کردن دامنۀ آزادی های عمومی و تضمین آن ها در برابر قدرت حاکمیت. حرکت نخست مبتنی بر یک اصل اساسی و بدیهی است و آن اینکه هیچ نیروی خارجی نمی تواند هیچ حقیقتی را به قهر و عنف به وجدان انسان تحمیل کند. عقل و خود مختاری ذاتی انسان او را تنها داور حقیقتی مقرر کرده است که بر پندار و کردارش حکومت می کند. در نتیجه مراجع دینی و مذهبی نه حق دارند و نه قدرتش را که آنچه را حقیقت می پندارند به آدمیان تحمیل کنند، و تنها با برهان و دلیل می بایست که افراد را متقاعد به ایمان آوردن کنند. بنابراین نهادهای مذهبی و مراجع دینی را نیازی به قوۀ قهریه نیست و نه تنها خود نباید آلوده به قدرت سیاسی باشند، بلکه نیروی حکومت نیز نباید در خدمت مراجع دینی باشد و تا آنجا که به حقایق دینی و عقاید افراد مربوط می شود حاکمیت سیاسی در موضع بی طرفی است. بدینسان هدف نهایی جامعۀ سیاسی، و حکومت، سعادت اخروی آدمیان نیست، زیرا این هدف صرفاً و منحصراً در حیطۀ اقتدار وجدان فردی است. این نظریه شالودۀ نظریۀ دولت (جامعۀ سیاسی) است که منشاء آن تنها اراده آزاد اعضای جامعه، و هدف نهاییاش، نخست تأمین امنیت و سپس رفاه شهروندان است. گرچه در باب چگونگی اعمال اقتدار توسط دولت، به وکالت از اعضای جامعه، و دامنۀ این اقتدار و محدودۀ آزادی های فردی، بین فلاسفۀ سیاسی اختلاف نظر هست، امّا همگی به اجماع بر این نظرند که اقتدار دولت منبعث از حق حاکمیت ذاتی فرد بر سرنوشت خویش است و هیچ منشاء دیگری برای حکومت پذیرفته نیست.
باروخ (بندیکت) اسپینوزا[١] (١٦٣٢-١٦٧٧) یکی از برجسته ترین فلاسفۀ قرن هفده میلادی، اوّلین متفکر دموکراسی لیبرال است، گو اینکه شهرتش در این باب به پای جان لاک نمی رسد. اونخستین اندیشمندی است که بیش از چهل سال پیش از جان لاک هدف نهایی جامعۀ سیاسی را تأمین آزادی برای انسان شناخت. اسپینوزا"رساله الهیاتی-سیاسی (تئولوژیکو-پُلیتیک)" (١٦٧٠)، اثر پرنفوذ فلسفی-سیاسی خود را در دفاع از آزادی اندیشه، وجدان و عقیده، و در حمایت از مداراخواهی یوهان دوویت نوشت که از تعصب کالوینیست[٢] های هلند و تمایلشان به کنترل قدرت سیاسی و تحمیل افکارشان از طریق اعمال قدرت سیاسی، سخت آزرده و نگران بود. این اثر پس از قتل یوهان دوویت در سال ١٦٧٤ در هلند ممنوع شد. اسپینوزا که در آثار مهم خدا شناسی و اخلاق خود تفسیری نوآورانه از ذات الهی، دین و نبوت وکتاب مقدس ارائه می کند، در رسالۀ الهیاتی-سیاسی خود سعی در اثبات این نکته دارد که آزادی عقل و اندیشۀ انسان نه تنها برای حفظ و اشاعه تقوی مفید است بلکه واجب و ضروری است. و نیز این آزادی نه تنها برای امنیت و ثبات دولت سودمند است بلکه رکن اصلی اقتدار دولت است.
متن حاضر ترجمۀ باب بیستم و پایانی رسالۀ الهیاتی-سیاسی می باشد که چکیده ایست از دفاعیۀ اسپینوزا از آزادی اندیشه و وجدان در رابطه با دین و دولت. در پاورقی ها یادداشت ناشر و مترجم به صورت [ی-ن] و [ی-م] آمده است.
بنیاد عبدالرحمن برومند
آذرماه ١٣٨٨
-------------------------------------------------
باب بیستم
آزادی پندار و آزادی گفتار در یک حکومت آزاد
"هیچ فردی، در واقع، هرگز نمی تواند قدرت خود را - و در نتیجه حق خود را- تا بدان حد واگذار کند که دیگر انسان نباشد".
نشان خواهیم داد که،
در یک حکومت آزاد، هرکسی آزاد است، آن چه میخواهد بیندیشد، و آن چه میاندیشد، بر زبان آورد.
اگر ذهن آدمیان، همانسان مهارپذیر میبود که زبان ایشان، همۀ فرمانروایان بر اریکۀ فرمانرواییشان، ایمن مینشستند، و حکمرانی با قهر پایان میگرفت. زیرا هریک از تابعان، در سازگاری با خواستهای فرمانروا زندگی میکرد و به پیروی از فرمانهای او، آنچه را وی حق و باطل، خیر و شر، عادلانه و ناعادلانه میدانست، پذیرفتار بود و ارج مینهاد.
امّا، چنان که پیش از این، در ابتدای باب هفدهم (١٧) نشان داده ام[٣]؛ ناشدنی است که ذهن انسانی به طور کامل در اختیار دیگری نهاده شود. زیرا کسی قادر نیست، به دلخواه و یا از روی اجبار، حق طبیعی آزاد اندیشی و داوری خود را، به دیگری واگذار کند.
بنابراین دلیل، دولتی که قصد مهار اندیشهها را بکند، دولت جابری است. و قدرت حاکمهای که برای تابعاناش مقرر کند که حق چیست و باطل کدام است و یا بر اساس کدامین باورها میباید خداوند را پرستید، از حاکمیتاش سؤ استفاده میکند و حقوق تابعاناش را زیر پا میگذارد. اینها، تمامی از حقوق طبیعی فرد به شمار میآید، و هیچ کس نمیتواند آنها را از خود سلب کند، حتا اگر خود چنین بخواهد.[٤]
اذعان دارم که رأی و نظر انسانها، از راههای بسیار و به درجاتی باورنکردنی تأثیرپذیر است، به طوری که به رغم نبودن در زیر مهار بیرونی و مستقیم ِ دیگری، چنان وابسته به سخنان وی باشد که بتوان به درستی گفت که فرمانروای آن اوست. امّا ، با این که دامنه چنین تأثیرها سخت گسترده است، تا به آنجا نیست که به بیاعتباری این سخن درست بینجامد که فهم و شعور هر انسانی مال خود اوست و فکر آدمیان به همان اندازه گوناگون است که ذائقههاشان.
موسی که نه با فریب، بل که با فضیلت الهی چنان اذهان مردماناش را مسخر خود ساخته بود که برتر از بشرش میپنداشتند و باور میداشتند که عمل و سخن او ملهم از وحی الهی است، با این همه، از بدسخنیها و تأویلات شیطانی مردم ایمن نبود، و بسیار کمتر از او، دیگر شاهان و فرمانروایان توان پیشگیری از چنین کاری را دارند!
چنین قدرت نا محدودی اگر که اصلا وجود داشته باشد، باید به یک پادشاه تعلق داشته باشد، و از همه کمتر به یک حکومت مردمسالار که در آن همه مردم و یا بخش بزرگی از آنها مشترکآ اعمال حاکمیت می کنند. این واقعیتی است که گمان میکنم هرکس به آسانی آن را در مییابد.
قدرت یک فرمانروا هر چند نامحدود هم باشد، هر چند به طور ضمنی در مقام نماینده قانون و دین به او واگذار شده باشد، هرگز نمی تواند مانع از آن شود که مردم بر حسب عقل خود یا تحت تأثیر احساسی داوری کنند.
درست است که وی حق دارد کسانی را که عقایدشان در موضوعات مختلف با عقاید او یکسان نیست، دشمن خود بشمارد، ولی ما در اینجا در بارۀ حقوق مشخص وی سخن نمیرانیم، بل که در مورد سودمندی و درستی نحوۀ عمل اوست که گفت و گو میکنیم.
من قبول دارم که فرمانروا حق دارد به خشونت آمیزترین وجهی حکم براند و به هر خرده دلیلی، شهروندان را به دست مرگ بسپارد، امّا کسی نمی تواند مدعی شود که این کار وی مطلوب عقل سلیم است، مطلوب نیست از این رو که چیزهایی از این دست بدون به خطر انداختن جدی خود او انجام پذیر نیست، و از این رو حتا می توان قدرت مطلق او را در دست زدن و عمل به این کارها منکر شد و به تبع آن، حق او را، زیرا که [روشن است] حقوق فرمانروا محدود به قدرت اوست. از آنجا که هیچکس نمی تواند از آزادی اندیشیدن و احساس خود دست بکشد، بلکه بر اساس حق طبیعیالغاء ناپذیری ارباب اندیشههای خود است، این نتیجه به دست می آید که، اندیشه انسانها را، که سخت متنوع است و بسا که در مغایرت با همدیگر، نمی توان بدون پیآمدهای فاجعه بار، به جبر وادار کرد که فقط [و یکزبان] در سازگاری با فرمانهای قدرت حاکم سخن بگویند. حتا اگر از تودۀ مردم سخن نگوییم، مجرّبترین کسان هم، خاموشی را تاب نمیآورند. این از نقطه ضعفهای مشترک انسانی است که اندیشههایشان را با دیگران در میان نهند. حتا آن جایی که خاموشی و رازداری ضرورت دارد. از این رو، هر جا که فرد از بیان آزاد و آموزاندن اندیشههایش منع شود، حکومت از خشونتورزترین حکومتها خواهد بود و آنجا که افراد از این آزادی بهرهمند باشند حکومت معتدل است. با این حال، انکار نمیتوان کرد که اقتدار حاکم ممکن است از سخنها همان قدر آسیب ببیند که از کردارها، با آنکه آزادی مورد بحث را نمیبایست به کل از تابعان [رعایا] دریغ کرد، ولی واگذاری نامحدود آن نیز زیانبار خواهد بود، از این رو اکنون بایستی بررسید، چنین آزادی را تا به چه حد میتوان و باید داد بدون اینکه آرامش کشور برهم خورد و یا قدرت فرمانروایان به خطر افتد. همان طور که در ابتدای باب ١٦ گفته ام[٥]، این، هدف اصلی من است.
از توضیحات بالا، در بارۀ اساس حکومت به روشنی میشود نتیجه گرفت که هدف حکومت، حکم راندن، از راه نگهداشت مردم در ترس و خواستن فرمانبری از آنان نیست، بل که بر عکس، آزاد ساختن همگان است از ترس، و اینکه هرکس بتواند در امنیت هر چه بیشتر زندگی کند و به سخن دیگر، با بهرهمندی از حق طبیعیاش به کار و زندگی بپردازد، بیآنکه به خود و یا به دیگران آسیبی برساند.
[تکرار می کنم] که، هدف حکومت این نیست که آدمیان را از موجوداتی خردورز به دَدان و بازیچههای خودکار تبدیل کند، بل که هدف آن توانمند ساختن ایشان است به پروراندن و شکوفا ساختن روح و تنشان در امنیت کامل، و این که بتوانند آزادانه عقلشان را به کار بندند، بی آنکه با خشم و نفرت و رشک و نیرنگ و بیدادگری به ستیز با یکدیگر برآیند. در واقع، هدف حقیقی حکومت آزادی است.
به علاوه، دیدیم که بنیاد کردن حکومت [دولت] نیاز دارد به اینکه قدرت قانونگذاری یا به دست همۀ شهروندان و یا بخشی از آنان و یا یک فرد سپرده شود.
از آنجا که رأی و عقیدۀ آدمیان متفاوت است، و هر کس گمان میبرد که همه چیز را از دیگران بهتر می داند و ناممکن است که همه همعقیده باشند و یک سخن بگویند، زندگی صلح آمیز میان آنان تنها هنگامی امکان پذیر میشود که هر یک، تا حدودی [که بر اساس قراردادی تعیین می شود] از عمل کردن به آنچه خود درست می انگارد چشم بپوشد. امّا چون چنین کرد، به این معنی نیست که از حق اندیشیدن و بیان رأی و عقیدۀ خود نیز چشم پوشیده است. و از این رو هیچ کس بی آنکه به حق قدرت حاکم خدشهای وارد آورد، دست به عملی برخلاف قوانین حکومت نمی تواند بزند. اما از حق اندیشیدن و اظهار عقیده و به تبع آن، سخن گفتن منطبق با عقایدش، هر چند خلاف نظر حکومت باشد، برخوردار است. به شرط اینکه این کار را براساس دلیلهای استوار عقلی بکند و نه از روی نیرنگ و نفرت و خشم و یا به قصد ایجاد تغییراتی در حکومت برای دستیابی به خواستهای شخصیاش.
برای مثال، فرض میکنیم که کسی نشان دهد که قانونی با عقل سلیم ناسازگار است و بایستی لغو شود. اگر وی نظرش را برای داوری بر حکومت عرضه کند (که تنها مرجع تنفیذ و لغو قوانین است) و در این میانه به هیچ عملی که ناقض آن قانون باشد دست نزند، شهروندی نیک کردار است و حکومت او را قدر میشناسد. اما اگر وی حکومتیان را به بیدادگری متهم سازد و مردم را علیه حکومتگران برانگیزاند و یا بخواهد آن قانون را برخلاف خواست حکومت و با زور زیر پا نهد، مفسدهجو و شورشگر است.
بدین گونه، میبینیم که فرد بی آنکه به اقتدار حاکماناش و آرامش جامعه صدمهای بزند میتواند به بیان و آموزاندن عقاید خود بپردازد. بدین ترتیب که قدرت قانونگذاری تام و تمام را تا جایی که ناظر بر کردارهاست به حاکمان واگذار کند و از دست زدن به عملی برخلاف قوانین مصوب آنان خودداری ورزد، به رغم اینکه بیشتر وقتها ناگزیر میگردد به گونهای عمل کند که مغایر با عقاید خود اوست و به روشنی حس می کند که [عقاید خود او] عقاید بهتری اند. در پیش گرفتن چنین راه و روشی، نه تنها ناقض عدالت و وظیفهشناسی نیست، بل که درستترین روشی است که فرد عدالتخواه و وظیفهشناس باید اختیار کند.
نشان دادیم که عدالت وابسته است به قانونهای مصوّب مراجع اقتدار. بنابراین، کسی که از مصوّبات آنان تخطّی کند، عادل نیست، زیرا همان طور که در باب پیش ذکر کردیم برترین وظیفۀ فرد عملِ به حفظ صلح و آرامش اجتماعی است و اینها حفظ نمی شود اگر قرار باشد هر کس به گونهای که دلخواه اوست زندگی کند.
بنابراین عین وظیفهناشناسی است اگر کسی به انجام دادن عملی برخلاف قوانین کشورش دست بزند، چون اگر دستیازی به چنین عملی عمومیت یابد، ضرورتاً، فروپاشی حکومت را در پی خواهد آورد.
از این رو، تا وقتی که انسان در متابعت از قوانین حکومتگراناش عمل میکند به هیچ وجه در مغایرت با عقلاش نیست. چون به پیروی از عقل است که حق کنترل اعمالاش را از خود سلب کرده، و به آنان واگذارده است.[٦]
عرف و عادت رایج نیز مؤید این نظر است. در گردهماییهای بزرگ و یا کوچک قدرتها، کم پیش میآید که تصمیمها به اتفاق آراء گرفته شود. ولی، در به اجرا درآوردن تصمیمات، همه، چه آنان که به آن رأی موافق داده اند و چه آنان که رأی مخالف داده اند، وحدت نظر دارند.
باز گردم به سخن خود. از آنچه در بارۀ مبانی تأسیس حکومت [جامعۀ سیاسی] گفته شد دریافتیم که چگونه میشود انسان از آزادی عقیده و بیان بهرهمند شود، بی آنکه قدرت عالیه حکومت خدشه بپذیرد. براساس همان مفروضات و به همان آسانی معلوم میتوان کرد که چه عقایدی مفسدهانگیز است. آشکارا، عقایدی، که بنابر ماهیت شان، معاهده ای را فسخ میکنند که به موجب آن حق آزادیِ عمل [فرد] به حکومت واگذار شده بود.
برای مثال، کسی که براین عقیده باشد حکومت صاحب هیچ حقی در مورد او نیست، یا که، به هیچ عهد و پیمانی پایبند نمی باید بود، و یا اینکه، هرکس باید چنان زندگی کند که خوشایند اوست، و یا عقایدی همانند اینها که ماهیتاً در مخالفت مستقیم با قرارداد یاد شده است، فتنهانگیزاست، نه صرفاً به جهت نفس این عقاید به عنوان عقیده، بلکه از جهت عملی که در بطن داشتن چنین عقایدی نهفته است. زیرا کسی که دارای چنین نظریههایی است قراردادی را که با فرمانروایان، به صراحت و یا به تلویح[٧]، خود بسته بود، نقض کرده است.
دیگر عقایدی که متضمن اعمال ناقض قرارداد (مثل انتقام و خشم و نظایرشان) نباشند، مفسدهانگیز نیستند. مگر در حکومتی که فساد به حدّی رسیده باشد که خرافهپرستان و جاهطلبان که مردان اهل دانش را بر نمیتابند، چنان محبوبیت عام و دست بالایی یافته باشند که سخن ایشان از قانون، بیشتر ارج نهاده شود.
من منکر این نیستم که نظریههایی وجود دارند، که گرچه در ظاهر فقط با مجرداتی چون حق و باطل سر و کار دارند، ولی در واقع با انگیزههایی کاملاً ناپسند طرح و منتشر میشوند. ما این مسأله را در باب ١٥ بررسی کردهایم[٨] و نشان دادهایم که به رغم این، عقل میبایست از هر قید و بندی آزاد بماند.
امّا اگر به این اصل پایبند باشیم، که وفاداری انسان به حکومت مانند وفاداری او به خداوند می بایستی تنها براساس نامۀ اعمال اویعنی از جنبه نیکخواهی وی نسبت به هم نوعاناش داوری شود. نمیتوان شک کرد که بهترین دولتها، دولتی است که آزادی نظریهپردازیهای فلسفی را همان اندازه مجاز بشمارد که آزادی باورهای دینی را.
اعتراف میکنم که گاه میشود چنین آزادیهایی، مشکلاتی به وجود آورند، ولی آیا تا کنون مسألهای بوده است که چنان خردمندانه حل شده باشد که خردهای اشکال در آن بروز نکند؟ آن که در پی انتظام بخشیدن به همه چیز با یاری قانون است، بیشتر محتمل است به جای اصلاح آنها، مفاسدی برانگیزد.
هنگامی که نمی توان چیزی را منع کرد، به رغم زیانباریاش چارهای جز پذیرش آن نیست. چه بسیار شرها، که از شکم پرستی، حسد، حرص و میگساری و مانندهاشان بر نمیخیزد؟ ولی اینها همه تحمل میشوند ـ با آنکه از رذایل اند ـ به این سبب که با قانونگذاری نمیتوان منعشان کرد. از این رو سزاوارتر است که آزادی اندیشه پذیرفته شود که در حقیقت از فضایل است و از میان برداشتنی هم نیست. جدای از این، چنان که نشان خواهم داد، پیآمدهای بدِ آن [آزادی اندیشه] به آسانی به دست مقامات عرفی مهارپذیر است. حال این بماند که آزادی اندیشه و داوری برای پیشرفت دانش بشری و هنرها مطلقاً ضروری است و هیچ کس بدون بهرهمندی کامل از آن، چنین فعالیتهایی را به نحو احسن پی نخواهد گرفت.
اما بگذارید چنین فرض بگیریم، که آزادی را بشود درهم شکست و انسانها را چنان به بند کشید که کسی جرأت نیاورد دم برآورد و سخنی جز آنچه فرمان فرمانروایان است گفته نشود. امّا این کار هرگز تا بدانجا نمیتواند پیش برده شود که انسان وادار شود همان طور بیندیشد که حکومتمداران او میاندیشند که پیآمد ضروری آن این خواهد بود که انسانها در زندگی روزانه آنچه را میاندیشند، به گونهای دیگر بر زبان آورند، که این به بهای تباهی وفاداری و خلوص نیتی تمام میشود که زندگی اجتماعی و بنیاد دولت بر آن متکی است و به بهای پر و بال یافتن تملقپروری و عهد ناشناسی، که سرچشمههای نیرنگ اند و تباهکنندۀ هنرهای نیکو.
اینکه مقرر سازند، همگان یکسان سخن بگویند، اصلاً ناشدنی است، زیرا فرمانروایان هرقدر بیشتر بکوشند که آزادی بیان را محدود کنند با ایستادگی سرسختانهتری روبه رو خواهند شد، در واقع نه با ایستادگی از سوی مالپرستان آزمند و چاپلوسان و دیگر سستعنصران خردباختهای که میپندارند بالاترین شادکامیها، انباشتن شکمهاشان وحظّ بردن از شمردن پول کیسههاشان است، بل که ایستادگی از سوی آنانی که از راه آموزش خوب، خصلت نیکو و فضیلت به آزادی بیشتر رسیدهاند.
انسانها بنا بر طبیعتشان، از اینکه عقایدی که آنان درست میانگارند مجرمانه تلقی شود، و آنچه الهامبخش آنان به پارسایی و پرستش خداوند و بزرگداشت انسان است زشت به شمار آید و منع شود، سخت آزرده می شوند، و از این رو آمادگی مییابند قوانین را نادیده گیرند و علیه مراجع قدرت دسیسهپردازی کنند و این را نه تنها شرمآور نمیپندارند، بلکه چنین مفسده انگیزیها را افتخارآفرین نیز میدانند و با این چشمداشت سر به آشوب برمیدارند و این جرایم را تداوم میبخشند.
با سرشتی از این دست که طبیعت بشری دارد، ملاحظه میشود که قانونهای ضد آزادی عقیده، تأثیرشان بیشتر بر آزادهاندیشان است تا بر شریران، و بیش از آنکه به کار مهار کردن مجرمان بخورد، راستکرداران را ناخوش میآید و میآزارد، و از این رو، برقرار داشتنشان برای حکومت خالی از خطر نیست.
به علاوه، چنین قانونهایی، تقریباً همیشه بیهودهاند، زیرا کسانی که معتقد به آن عقاید اند، و درستشان میدانند، از آن قوانین پیروی نمیکنند، و کسانی که آن عقاید را نادرست میدانند، به آن قانون به چشم یک امتیاز مینگرند و چنان مباهی به آن اند که مراجع مسئول، حتا اگر بعدها به لغو آن نیاز افتد، قادر به الغای آن نیستند.
بر این تأملات میتوان درافزود، آنچه را در باب ١٨ در بررسی تاریخ عبرانیان گفته ایم [٩]. سرانجام، چه تفرقهها که در کلیسا از این قصدِ حکومت برنخاسته است که مشاجرات پیچیدۀ مذهبی را به ضرب قانون فیصله بخشد.
اگر که آدمیان، فریفتۀ این آرزو نمیبودند، که قانون و حکومتمداران را در جانب خود داشته باشند و در برابر دیدگان، و در میان هلهلۀ شادمانۀ عوامالناس بر مخالفانشان پیروز شوند و کسب افتخار کنند، نه چنین بدخواهانه به ستیز با یکدیگر برمیآمدند و نه چنین خشمی بر جانشان چیره میشد.
این را نه تنها عقل میآموزاند، بل که نمونههای روزانه نیز گواهی میکند آن را. قوانینی که مقرر میدارند، آدمی بایستی به چه چیز باور داشته باشد و یا به چه چیز نداشته باشد، و منع میکنند که کسی خلاف آن باور، سخنی بگوید یا بنویسد، غالباً برای امتیاز بخشیدن و یا باج دادن به کسانی است که مردمان روشنضمیر را تحمل نمیکنند، با چنین قوانین معیوب وخشنی می توان به آسانی هیجانهای تودۀ برآشفته را به خشم مبدل ساخت و علیه هر کسی هدایت نمود.
امّا آیا سودمندتر نمیبود که به جای وضع کردن این قوانین عبث، جلوی خشم و غضب تودۀ عوام گرفته میشد؟ قوانین عبثی که فقط از سوی دوستداران فضیلت و هنرهای آزاد است که زیر پا نهاده میشوند و حکومت را به چنان وضع مصیبتباری میاندازد که دیگر تحمل مردمان آزاداندیش را نکند.
برای حکومت چه مصیبتی بزرگتر از این که مردان درستکاری را که به گونهای دیگر میاندیشند و ظاهرسازی نمیکنند، مانند جنایتکاران روانۀ تبعید کند؟ زیانبخشتر از این کار چیست که انسانی را نه به سبب تباهکاری و یا جنایت، بل که به خاطر آزاداندیشی او دشمن بدارند و به دست مرگ بسپارند، و جایگاه اعدام که می بایستی در دل نابکاران هراس افکند، تبدیل شود به صحنۀ نمایشی که در روی آن والاترین نمونههای مداراگری و فضیلت به عنوان مظهر رسوایی و بی آبرویی به مردمان معرفی می شوند.
کسی که خود را به درستکاری و شرافت میشناسد از مرگِ به عنوان جنایتکار نمیهراسد و از هیچ کیفری روی نمیگرداند و بخشایش طلب نمی کند و روحاش ترسخورده و نادم از کاری ناشایسته نیست و جانسپردن برای امری نیک را کیفر نمی داند و مرگ در راه آزادی را افتخار آمیز میداند و شکوهمند.
از مرگ چنین مردانی چه حاصل میشود و این نمونه به چه کارمی آید؟ آنچه آنان برای آن جان باخته اند، نزد بیکارگان و ابلهان ناشناخته است، و نزد مفسدهجویان منفور است، و نزد راستان محبوب. و چنین نمونههایی تنها چیزی که میآموزانند یا سرمشق گرفتن از قربانی است و یا ستودن ستمکار.
اگر بنا نباشد که صِرف تظاهر بر اعتقاد باطنی مُرجّح دانسته شود. و اگر قرار باشد که دولتها از چنان اقتدار کاملی برخوردار باشند که به تمکین در برابر آشوبگران ناگزیر نگردند، الزام قطعی دارد که به اندیشه و بیان، آزادی اعطا شود تا انسانها بتوانند با همۀ گوناگونی و حتا ناهمخوانی آشکار باورهاشان، با یکدیگر در هماهنگی زندگی کنند. بی شک، این بهترین نظام حکومتی است و کمترین ایرادها را بر آن میتوان گرفت، زیرا از همۀ نظام های دیگر با طبیعت انسانی هماهنگتر است. در یک مردمسالاری (که طبیعیترین شکل حکومتاست، چنان که در باب ١٦ نشان داده ایم) هر کس، کنترل و نظارت حاکمیت را بر اعمال خود میپذیرد، امّا حق خود به داوری کردن و اندیشدن را، واگذار نمیکند و از آنجا که همگان همانند هم نمیاندیشند، میپذیرند که نظر اکثریت ملاک قرار گیرد و قدرت قانون یابد و به اقتضای شرایط و تغییر عقاید، آن را بتوان لغو کرد.
به همان نسبت که از واگذاری آزادی عقیده و بیان به آدمی دریغ ورزند، از وضعیت طبیعی بشری به دور می افتیم، و در نتیجه حکومترانی بر آدمیان جبارانهتر میشود.
برای اثبات این، که از چنین آزادی هیچ مشکلی بر نمیخیزد که نتوان به آسانی با اعمال حاکمیت [دولت] برطرف کرد و اینکه عرصۀ اَعمالِ آدمیان را می توان محدود کرد، در حالی که گوناگونی آشکار عقایدشان برجا ماند، خوب است نمونهای بیاوریم. برای ذکر چنین نمونهای راه دوری نمیباید رفت. شهر آمستردام از ثمرات یک چنین آزادی، در کمال رونق و رفاه فراوان، و در میان ستایش مردمان دیگر بهره برمیگیرد. زیرا، در این حکومتِ پُررونق و این شهر شکوهمند، مردم از هر ملت و مذهبی که هستند در هماهنگی کامل در کنار همدیگر زندگی میکنند و کسی که قصد به امانت سپردن مالاش را به دیگری دارد، تنها از دارایی و ناداری او و از صداقت و بی صداقتی او پرسش میکند و بس، و با دین و آیین او کاری ندارد، زیرا که در محضر قضا در بردن و باختن موضوع هیچ اثری نمیگذارد. و هیچ کیش و آیینی نیست که چنان خوار شمرده شود که پیرواناش اگر آسیبی به کسی نرسانند، و حق هر کس را ادا کنند و به درستی زندگی کنند، از حمایت مقامات حکومتی بی نصیب بمانند.
برعکس [چنان که در گذشته دیدهایم]، هنگامی که شخصیتهای سیاسی و ایالتها در مشاجرۀ مذهبی بین رمونسترانتها (Remonstrants) و ضد ـ رمونسترانتها Contre-Remonstrants))[١0] آغاز به دخالت [و جانبداری از این و آن] کردند، کار به تفرقه کشید، و در موارد بسیار نمایان گردید، قوانینی که به قصد فیصله بخشیدن به مشاجرههای مذهبی نهاده میشوند، بیشتر به رنجش آدمها دامن میزنند تا به اصلاح کارها و مجوزی میشوند برای افراطیگری فزاینده، افزون براین دیدیم که، تفرقهها از عشق به حقیقت که سرچشمۀ ملایمت و ملاطفت است برنمیخیزد، بل که خاستگاه تفرقهها برتریطلبی فزونتر از حدّ است.
نظر به تمام این ملاحظات، از آفتاب نیمروز روشنتر است که تفرقهانگیزان حقیقی آنانی اند، که نوشتههای دیگران را لعن میکنند و مجرمانه میشمارند، و نفاقافکنانه، تودههای پرخاشگر را علیه نویسندگان آنها بر میآشوبند، و نه خودِ این نویسندگان، که تنها برای دانش آموختگان مینویسند و داوری از عقل میجویند.
درواقع آشوبانگیزان حقیقی آنهایی هستند، که در یک کشور آزاد، در پی آنند که آزادی داوری و عقیده را که از عهدۀ مرعوب ساختناش بر نمیآیند محدود سازند.
من بدین ترتیب نشان دادم:
١ ـ که، از انسانها، آزادی بیانِ آنچه را می اندیشند، نمیتوان سلب کرد.
٢ ـ که، این آزادی، به حقوق و اقتدار قدرت حاکم، زیانی نمیرساند و همه کس می تواند از آن بهرهمند باشد و آن را به کار بندد، مشروط به اینکه، آن حقوق را خدشهدار نکند و با اعمال این آزادی، در پی آن نباشد که خودسرانه قانونهایی تازه در کشور برقرار کند و یا اینکه برخلاف قوانین موجود عملی انجام دهد.
٣ ـ که، هرکس میتواند از این آزادی بهرهمند گردد، بی آنکه امنیت عمومی آسیب ببیند و یا از آن مشکلاتی برخیزد که نتوان به آسانی آنها را حل و رفع کرد.
٤ـ که، هرکس میتواند از آن بهرهمند گردد، بی آنکه به تقوی و دیانت او آسیبی وارد آید.
٥ - که، قوانینی که با مسائل نظری سر و کار دارند، همه عبث اند.
٦ ـ و در آخر اینکه، نه تنها بایسته است چنین آزادیی، بدون هیچ پیشداوری و نگرانی نسبت به امنیت عمومی، دیانت و حقوق فرمانروایان، داده شود، بلکه حتا اعطای آن برای صیانت از اینها ضرورت دارد.
زیرا، آنجا که به رغم همۀ اینها، مردمانی این آزادی را از مخالفین خود دریغ می کنند، و نه اعمال ـ که فقط دست یازیدن به عمل است که می تواند مجرمانه باشدـ بل که عقاید مردم را به محاکمه می کشند، نمونهای از رفتار با مردمان درستکار عرضه میشود که شهادت و جانفشانی در راه عقیده و نظر را به نمایش میگذارد و در دیگران به جای ایجاد رُعب، احساس دلسوزی و کین خواهی نسبت به قربانیان را برمیانگیزد.
بدینسان، با چنین کاری، درستکاری و نیکخواهی به فساد کشیده میشود، چاپلوسان و خیانتپیشگان تشویق میگردند و فرقهگرایان پیروز میگردند، به همان اندازه، که حکومتمداران در مقابله با عداوتورزیهای آنان از در تسلیم در آیند و با بهرهگیری از قدرت اجرایی حکومت، از نظریههایی به حمایت برخیزند که آنان شارحان آنند. و درست از همین روست که آنان به خود اجازه میدهند مدعی حق حکومترانی شوند و ادعا کنند که مستقیماً از سوی خداوند برگزیده شده اند و قانونهاشان، قانون الهی است. و قوانین حکومت که قانونهای وضع شدۀ بشری است، می باید تابع قوانین آسمانی ـ به سخن دیگر تابع قوانین خود آنها ـ باشد.
نزد همه باید عیان باشد، که این وضعیت و احوالی نیست که به سعادت و رفاه عمومی راهبر شود، همان طور که ما در باب ٨ نشان داده ایم، ایمنترین راه برای حکومت، وضع این قاعده است که شمول کار دین را منحصر کند به نیکوکاری و عدالت و حدود حقوق حاکمان را منحصر کند به نظارت کردن براعمال مردمان و نه جز آن، خواه در امور مقدس معنوی و خواه در امور دنیوی.
و هرکس باید بتواند آن گونه که دلخواه اوست بیندیشد و آنچه میاندیشد بر زبان آورد.
به این ترتیب، من وظیفهای را که دراین رساله بر عهده گرفته بودم به انجام رساندم. تنها میماند، طلب کنم که به این واقعیت بذل توجه شود که من چیزی ننوشته ام که نخواهم با رغبت تمام برفرمانروایان کشورم، به منظور آزمون و تأئید آنان عرضه بدارم و آنچه را ایشان تشخیص دهند که ناسازگار با قوانین و یا زیانبخش به خیر عمومی است، پس بگیرم.
من میدانم که انسانام و چون یک انسان خطا پذیر. اما برای پرهیز از هرگونه خطا دقت بسیار کردهام و جهد کرده ام در سازگاری محض با قوانین کشورم و تقوا و اخلاق، باقی بمانم.
اسپنوزا
-------------------------------------------------
یاداشتها
١- باروخ (بندیکت) اسپینوزا (١٦٣٢-١٦٧٧) فیلسوف یهودی تبار هلندی است، اجدادش در دوران حکمروایی تفتیش عقاید در پرتغال (١٥٣٦) به اکراه و زور به مسیحیت گرویده بودند و برای گریز از خشونت مذهبی به شهر نانت در فرانسه مهاجرت کردند و در سال ١٦١٥ از فرانسه اخراج شده به روتردام در هلند مهاجرت کردند. پدربزرگ باروخ در این شهر درگذشت و پدر و عموی او در شهر آمستردام سکنی گزیدند. خانوادۀ اسپینوزا در هلند، که آزادی دین و وجدان را به رسمیت شناخته بود، به دین اجداد خود بازگشتند و خود او نیز در مدرسۀ علوم دینی یهودیان آموزش دید. محیط باز هلند و ذهن بیدار و کنجکاو اسپینوزا او را به فراگیری زبان لاتین و مطالعۀ متون فلسفی و دینی مختلف واداشت. او با آثار فیلسوفانی چون دکارت و هابز آشنا شد. نگاه انتقادی او به بینش مذهبی همکیشانش در آمستردام و تفسیر عقلانی اش از تورات باعث شد که همکیشانش او را مرتد بشناسند و طردش کنند (٢٧ جولای ١٦٥٦). اسپینوزا همچون دکارت و لایبنیتس یکی از چهره های مهم فلسفۀ عقلباوری در قرن هفدهم است. آثار او در دوران زندگیش هم از طرف کلیسای کاتولیک و هم از سوی همکیشانش تحت ممیزی قرار گرفت. اسپینوزا که به موازین اخلاقی پایبند بود و زندگی ساده برگزیده و با ساختن عدسی عینک امور خود را می گذراند در سن ٤٥ سالگی در اثر بیماری ریوی درگذشت.
٢- پیروان یکی از علمای الهیات مذهب پروتستان، یوهان کالوَن (١٥٠٩- ١٥٦٤ میلادی) که از جمله پیروی بی چون و چرا از نص کتاب مقدس را تکلیف مؤمنین می دانست . کالون خود در شهرهای ژنو و لوزان (سوئیس) به اشاعۀ برداشتی تعصب آلود و خشن از مذهب پرداخت و پیروانش نیز در هلند با پیروی از کردار او، مدارا با عفاید مخالف و دگر اندیشی را برنمی تابیدند. لازم به یادآوری است که اندیشۀ کالون محدود به برداشت تعصب الودش از دین نیست و نقش کلیسای اصلاح شده (پروتستانتیسم) ، که کالون یکی از علمای برجستۀ آن است، در رهایی سیاست از سیطرۀ دین و کلیسا، یکی از فصول مهم تاریخ شکل گیری دموکراسی در غرب است.
٣- در باب هفدهم، اسپینوزا با تحلیل تاریخ سیاسی عبرانیان ثابت می کند که هیچ فردی نیاز ندارد که تمامی قدرت طبیعی و حق حاکمیت خود را به دولت (یا جامعۀ سیاسی ) منتقل کند.
٤- در آغاز باب ١٦ رساله اسپینوزا در این مورد می نویسد: "هیچ فردی، در واقع، هرگز نمی تواند قدرت خود را - و در نتیجه حق خود را- تا بدان حد واگذار کند که دیگر انسان نباشد".
٥- در باب ١٦ اسپینوزا همچون هابز که کتاب لویاتان خود را در سال ١٦٥١ قریب به بیست سال قبل از انتشار کتاب او منتشر کرده، انسان را اوّل در وضع طبیعی، آزاد از هرگونه پیوند اجتماعی تصور می کند و حق حاکمیت طبیعی او بر سرنوشتش را، که ریشه در قدرت انسان دارد ، به اثبات می رساند. سپس شرایط پیوستن فرد را به جامعۀ سیاسی برای بهبود زندگی و رفاه بیشتر خویش تحلیل می کند. وجه تمایز اندیشۀ هابز و اسپینوزا در مورد حقوق شهروندی اینست که اوٍّلی معاهده ای بین اعضای جامعه توصیه می کند که بر اساس آن افراد همۀ حاکمیت خود را به دولت منتقل کرده و در ازای اطاعت محض شهروندان، آن دولت متعهد به حفظ امنیت کامل آن ها می شود. اسپینوزا، چنین انتقال کاملی را نقض قانون طبیعی و حقوق طبیعی می داند، و آن را کاری عبث و در واقع غیر ممکن می داند. درباب ١٦ اسپینوزا به عرصۀ حاکمیت دولت و حقوق مدنی فرد در جامعه می پردازد. [ی-ن]
٦- عقل انسان به وی حکم می کند که برای خروج از وضع طبیعی و عدم امنیت و خطرات آن با همنوعان خود عهدی ببندد و براساس آن جامعه سیاسی تشکیل شود که در آن همۀ اعضای جامعه بخشی از حاکمیت طبیعی خود را به دولت منتقل می کنند و دولت از آن نیرو برای وضع قوانین، ایجاد امنیت، و بهبود وضع زندگی همۀ شهروندان استفاده می کند. به این دلیل است که پیروی از قوانینی را که فرد باطل می شناسد از نظر اسپینوزا خلاف حکم عقل نیست، زیرا با نقض خودسرانۀ قوا نین، هرچند بد، شهروندان اساس قرارد اجتماعی را متزلزل کرده و جامعه را بسوی هرج و مرج و نهایتاً انحلال سوق می دهند. . [ی-ن]
٧- قرار داد اجتماعی که یک فرض حقوقی است، الزاماً واقعیت تاریخی ندارد، و صرف زندگی در یک جامعه و تابعیت از قوانین آن به نوعی پذیرش قرارداد اجتماعی محسوب می شود. به این دلیل است که بستن قرارد (اجتماعی) یا به صراحت یا تلویحاً مطرح می شود. [ی-ن]
٨- در باب ١٥ اسپینوزا در بارۀ رابطۀ بین عقل و وحی، فلسفه و الهیات می اندیشد و بر این تأکید می کند که این دو مقوله کاملاً جدا و از یکدیگر مستقل اند و هیچکدام نباید تابع و اسیر دیگری شوند. [ی-ن]
٩- در باب ١٨ اسپینوزا با اشاره به تجربیات تاریخی عبرانیان، رومیان، انگلیسی ها و هلندی ها، بر لزوم عدم دخالت روحانیون در سیاست و ممنوعیت احراز مقام سیاسی برای آنان تأکید می کند. [ی-ن]
١٠- رمونسترانتها ( Remonstrants ) فرقه ای از مسیحیان هلندی بودند که متأله اهل لیدن، ژاکوب آرمینیوس ( ١٦٠٩ ـ١٥٦٠) تأسیسگر آن بود و از مخالفان سرسخت نظریهی سختگیرانهی تقدیر باوری کالون بودند که آموزههای او مذهب رسمی حکومتی در هلند بود. رفتار آنها آمیخته با اعتدال، بردباری و مدارا بود. [ی-م]
------------------------------------------------
بنیاد برومند نهادی غیردولتی و غیرانتفاعی است که در فروردین ۱۳٨۰ تاسیس شده و متعهد به پیشبرد حقوق بشر و دمکراسی در ایران است. بنیاد سازمانی مستقل و بدون وابستگی سیاسی است که پایبند به پیشبرد آگاهی نسبت به حقوق بشر از راه آموزش و انتشار اطلاعات به مثابه پیش شرط ضروری برای ایجاد یک دمکراسی پایدار در ایران است.
.
دوشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۸
گرامیداشت یاد پروانه و داریوش فروهر در خانه ی وفاق- دفتر ارتباط مردمی همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ايران
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1738.aspx
ایا ان ها شهروند نیستند و مالیات نمی پردازند؟ایا پول نفت به ان ها تعلق ندارد؟ایا ایرانی نیستند؟اگر پاسخ مثبت است که هست،پس چرا نیاید از حقوق شهروندی برخوردار باشند؟گردهم ایی در خانه ی دو شهروند به ناحق کشته شده و گرامی داشتن یاد ان ها از ابتدایی ترین حقوق شهروندی است. نه این که نیروهایی را که از پول نفت و مالیات و سرمایه های همین شهروندان تشکیل داده اند را بر علیه خود ان ها به کار بگیرند!
به دنبال این اقدام غیر قانونی و سرکوبگرانه ی حکومت که مانع از حضور شهروندان در خانه ی ازادی شد: چند تن از شخصیت های ازادی خواه و ملی و از همرزمان شادروانان داریوش و پروانه ی فروهر در خانه ی اقای اسماعیل مفتی زاده که روزی شادروان داریوش فروهر از ان به خانه ی وفاق یاد کرد،گرد هم امدند و یاد ان عزیزان را گرامی داشتند.
دکتر هرمیداس باوند،خانم دکتر اردلان،مهندس درودی،اسماعیل مفتی زاده،مهندس کوروش زعیم،خانم نسرین ستوده،دکتر ناظری،عیسا خان حاتمی،مهندس طبرزدی، علی رضا جباری ،سعید درخشندی ، بیژن جانفشان و ... از اعضای جنبش همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران،ابتدا به احترام ان دو جانباخته ی راه ازادی به پا خاسته و یک دقیقه سکوت کردند.
حاضرین همچنین به تجلیل از پروانه و داریوش پرداخته و از اقدامات سرکوبگرانه و غیر قانونی حکومت در پیشگیری از برگزاری مجلس یادبود ان شادروانان اظهار نارضایتی کردند.
در این نشست همچنین در باره ی شرایط بسیار نامناسب زندانیان سیاسی به ویژه دکتر محمد ملکی دبیر شورای همبستگی و کیوان صمیمی،رسول بداقی،پیمان عارف ، عبداله مومنی ،عباس خرسندی ، حمیدرضا محمدی و بهروز جاوید تهرانی از اعضای همبستگی سخن گفته شد.شرکت کنند گان برخورد های اخیر دستگاه امنیتی با دانشجویان را به شدت محکوم کردند.
در ادامه ی این نشست در باره ی جنبش سبز ازادی خواهانه ی مردم ایران صحبت شد و دکتر باوند رییس شورای همبستگی صدور حکم اعدام برای 5 نفر از زندانیان سیاسی و اجرای حکم اعدام احسان فتاحیان را محکوم کرد.ایشان افزودند:ممکن است رزیم بخواهد برای پیشبرد سیاست خارجی اش و نشان دادن اقتدار خود،دست به اعدام افراد بیشتری بزند و ما باید هوشیار باشیم.
در ادامه ی این نشست ،حاضرین بر این امر تاکید کردند که تداوم جنبش دانشجویی و مبارزات مسالمت امیز از حقوق اساسی مردم است و سرکوب هایی که در استانه ی تظاهرات 16 اذر و به بهانه ی پیشگیری از این جنبش صورت می گیرد،محکوم است.
دفتر ارتباط مردمی جنبش همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران.
تهدید یکی دیگر از اعضای خانواده ی مهندس طبرزدی توسط وزارت اطلاعات-روابط عمومی جبهه ی دموکراتیک ایران
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1737.aspx
احتمالا وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی نیز به مانند همه ی دستگاه های امنیتی دنیا که در جهت منافع ملی و دفاع از استقلال و امنیت کشور در مقابل متجاوزان و بیگانگان،چاره جویی می کنند،باید از یک ساز و کار قانونی برخوردار باشد و در چارچوب قانون،وظایفی را بر عهده بگیرد.اما انحراف بزرگ دستگاه رسمی امنیتی جمهوری اسلامی به مانند سایر ارکان حکومتی،از راس هرم قدرت تا پایین ترین ان،از جایی معین سرچشمه می گیرد.در واقع خروج از وظایف قانونی و حرکت بر لاشه ی قانون،سر چشمه ی همه ی این انحراف ها است.
زیرا در اندیشه ی حکومت دینی این مجوز صادر شده است که حکومت به قوانین الهی و فرابشری متکی است،پس رهبر نیز فراقانون بوده و مشروعیت او برگرفته از اراده ی الهی است و مشروعیت سایر سازمان ها نیز از اراده ی شخص ولی فقیه و حکومت او اخذ می شود. این نگرش موجب به وجود امدن حکومت فرقه ای و باندی و فراقانون به جای حکومت در چارچوب قانون شده و مملکت ما را با بلای خانمان سوز قانون شکنی،دیکتاتوری و خودسری مواجه ساخته است.
با افشای باند سعید امامی یا به بیان روشن تر با افشای بخشی از برنامه های ترور در دهه ی هفتاد،معلوم شد که ترور های سیاسی از ماموریت های سازمانی وزارت اطلاعات بوده است.فقهایی در درون و بیرون این وزارت خانه،دستور صادر می کرده و البته این وزارت خانه نیز در اجرای ان ،همه ی امکانات خود را به خدمت می گرفته است. البته پیش از هر ترور،همین وزارت خانه بوده است که طعمه ها را کارشناسی می کرده و نتیجه را در اختیار فقهای گرام قرار می داده تا حکم اسلام را در مورد ان ها اعلام نمایند!؟
دلیل اصلی این انحراف بزرگ از وظایف قانونی و بلکه رو اوردن به قانون شکنی و سو استفاده از قدرت برای از بین بردن شهروندان بی گناه و دگر اندیش،همان نکته ای است که در بالا به ان اشاره شد. حکومت ایدئولوژیک مذهبی و یا فرقه ای و باندی.انتظار این بود که با افشا شدن این کار های کثیف به اصطلاح امنیتی یا اقدامات ضد بشری و ضد امنیتی ،عوامل تصمیم گیر در راس حکومت و دولت به این دستگاه عریض و طویل پر قدرت و مخوف تفهیم کنند که از چارت سازمانی خود بیرون نروند. اما اگر چنین کنند در ان صورت و در شرایطی که لازم است دست به حذف و تهدید و از بین بردن مخالفین،بزنند ممکن است کارایی لازم را نداشته باشند. پس باید این سیستم همچنان به اقدامات قانون شکنانه ،البته نه از ان دست که در دهه ی هفتاد و شصت انجام می داد، ادامه دهد تا در زمان مقتضی در اختیار نواب صفوی های زمان باشد تا مخالفین حکومت مذهبی را قلع و قمع نماید!؟
یکی از کار های کثیف به اصطلاح امنیتی این دستگاه ،در دهه ی گذشته و پس از این که امکان ترور ها و ادم کشی ها از ان سلب شد،تهدید مخالفین بوده است. البته تهدید تلفنی یا حضوری مخالفین به اندازه ای تکرار گردیده که برای دستگاه و نیز مخالفین و منتقدین در رده های گوناگون به امری عادی تبدیل شده است.اما بدتر از این امر قانون شکنانه که نام ان را اقدام پیشگیرانه گذاشته اند(!؟) این است که دستگاه اطلاعاتی رسمی این حکومت فرقه ای-باندی و دولت کودتایی به تهدید و احضار کسانی از خانواده های منتقدین و مخالفین رو اورده که از ویژگی های بارز ان ها غیر سیاسی بودنشان است.
پیش از عید امسال و همان گونه که پیش تر اخبار ان منتشر شد،وزارت اطلاعات اقدام به احضار خانم محبوبه ی علی نقیان همسر مهندس طبرزدی دبیر کل جبهه ی دموکراتیک ایران نمود و برای مدت یک ماه با این خانواده به جنگ و گریز پرداخت.این اقدام کثیف به اصطلاح امنیتی وزارت اطلاعات با ایستادگی شخص مهندس طبرزدی و خانواده و البته پشتیبانی هم میهنان گرامی به نتیجه نرسید. اما روز گذشته بار دیگر این محفل نشینان قدرت پرست،اقای مجید علیمی داماد دبیر کل این جبهه که هیچگونه فعالیت سیاسی ندارد (چه رسد فعالیت امنیتی،)را احضار کرده اند تا بر این خانواده فشار امنیتی وارد سازند.
به راستی ایکاش سران این حکومت و دولت که به حق به دولت کودتایی معروف شده است، حتا برای حفظ قدرت خودشان و نه امنیت هم میهنان،سر عقل می امدند و دست از این کار های قلدرمابی بر داشته و امر حکومت را با امر سرگردنه گیری ،اشتباه نمی گرفتند. درست است که این ها از قدرت مالی و امنیتی زیادی برخوردار هستند اما باید بدانند همین خیره سری ها و کار های کثیف به اصطلاح امنیتی ان ها را از پای در خواهد اورد.
درست است که امروز اسلحه و دستبند و زندان در دست این ها است اما دیر یا زود این ابزار و امکان از دست ان ها خارج می شود. چرا نمی خواهند دست از این اقدامات سخیف و ضد انسانی خود بردارند. همین کار ها نشان می دهد که این ها تا چه اندازه ضعیف هستند و تا چه اندازه در مقابل اراده ی ازاد شهروندان احساس نا توانی می کنند. در شرایطی که شهروندان در دست این ها همچون گروگان بوده و هر گاه اراده کرده با ان ها برخورد کرده اند ،چه اصراری دارند که به چنین شیوه های کثیفی رو بیاورند. بر فرض که طبرزدی یا فلان زندانی سیاسی یا مخالف سیاسی گنهکار یا مجرم باشند،اعضای خانواده ی ان ها که به هیچ وجه در امور سیاسی دخالتی نداشته و حتا شاید با فعالیت سیاسی ان ها به دلیل نگرانی از همین کار های کثیف،موافق هم نباشند ،چه جرمی مرتکب شده اند که باید از سوی مدعیان حکومت الهی یا اسلامی عذاب ببینند؟
انتظار پاسخ مثبت نداریم اما خطاب به سران این قوم اعلام می کنیم که حتا اگر وابسته به اراده ی الهی باشید و حتا اگر همه ی کار های شما برای حفظ قدرت مشروع باشد و همه ی کار های مخالفین اشتباه و انحراف باشد ولی ترور مخالفین،تهدید ان ها و فشار بر کسانی که هیچ دخالتی در امور سیاسی ندارند یا گروگان گرفتن افرادی از خانواده ها به هر دلیل، جزو کار های کثیفی است که شایسته ی یک سازمان قدرتمند ان هم در قرن 21 نمی باشد.ادم هایی که مدعی هستند از مرامی پیروی می کنند،حتا در زمانی که در شرایط ضعف مفرط قرار گرفته اند به قوانینی وفادار هستند.به راستی این چه مرام و چه الهی بودن و چه قانونی است که به شما اجازه می دهد برای رسیدن به هدف حتا اگر ان هدف درست و مقدس باشد از هر ابزاری ولو ضدبشری استفاده کنید؟
ان کس که سازمانی را در اختیار گرفته و قدرت و شوکت رسمی دارد،بسیار متفاوت از کسانی است که قداره در دست گرفته و کوچه و محله را قرق کرده اند. به راستی ازار و اذیت اعضای خانواده ها و افراد بیگناه را کدام دین و ایین و مرام مجاز دانسته که شما که مدعی تنها حکومت دینی و شیعی و امام زمانی در قرن 21 می باشید ،به کرات و طی سالیان گذشته به ان اهتمام ورزیده و هنوز هم نمی خواهید دست از این کار های زشت،کثیف و ضد انسانی و به اصطلاح خودتان شیوه ی امویان در برابر علویان بردارید؟ اگر قرار بود مخالفین با این فشار ها و ترفند ها و تهدید ها ،دست از مبارزات قانونی خود بر دارند که تا کنون زمین در انحصار زورگویان قانون ستیز در امده بود.
به راستی باید به سران این جریانات ضد انسانی و ضد ایرانی اعلام کنیم:اگر حتا مرامی ندارید که از ان پیروی کنید حد اقل به فکر منافع خود باشید و بیش از این مردم را ازار ندهید.شما قدرت این را داشته اید که هر گاه اراده کرده اید، منتقدین و مخلفین را بازداشت کرده و زیر شکنجه قرار داده و هر حکمی دوست داشته اید برای ان ها صادر کنید.توصیه ی ما این است که برای یک بار هم که شده ،دست از اقدامات کثیف به اصطلاح امنیتی که مواردی از ان را برشمردیم بردارید تا حد اقل در پایان حکومت 31 ساله ی خود تا این اندازه زمینه های نفرین و نفرت مردم ایران علیه خود را فراهم نسازید.
روابط عمومی جبهه ی دموکراتیک ایران.
+ نوشته شده توسط در دوشنبه دوم آذر 1388
بايگانی وبلاگ
-
▼
2009
(432)
-
▼
نوامبر
(48)
- گفتگو با نرگس محمدی در مورد حقوق بشر در ايران
- احمد باطبی، دکتر رؤيا برومند، دکتر رامين احمدی در ...
- مهندس طبرزدی-جنبش همیشه پیروز دموکراسی خواهی در ایران
- پیروان ایزد و طاووس
- مهندس کورش زعيم: پیشنهاد به مجلس شورای اسلامی در ا...
- گفت و گو با نسرين ستوده در مورد حکم بهزاد نبوي
- مهندس طبرزدی-سومین تهدید برای من و خانواده ام طی 6...
- احضاریه ی عجیب برای مهندس طبرزدی-روابط عمومی جبهه ...
- توصیه های یک کارشناس (سبز ) نیروی انتظامی برای ای...
- مهندس طبرزدی : حرکت دانشجویان ومردم در16 آذر مسالم...
- پيام جبهه متحد دانشجويي به مناسبت 16 آذر روز دانشجو
- اوين زيرپاي جنبش دانشجويي -اسامي بيش از 70فعال دان...
- در استانه ی 16 آذر :دعوت دفتر تحکیم وحدت از مردم و...
- بذر-پوستر 16 آذر
- اسپينوزا-آزادی پندار و آزادی گفتار در یک حکومت آزاد
- گرامیداشت یاد پروانه و داریوش فروهر در خانه ی وفاق...
- تهدید یکی دیگر از اعضای خانواده ی مهندس طبرزدی توس...
- گفتگو با پرستو فروهر
- گفتگو با جهانبخش پازوکی
- قندچی-شانزدهم آذر و آينده نگری
- محمد مسعود سلامتی- تاكتيك مهار دو گانه
- گفتگو با همسر عبدالله مؤمنی
- فيلم مستند پی بی اِس به انگليسی در مورد ندا آقا سلطان
- جبهه ی دموکراتیک ایران-سالگرد ترور فروهر ها و درس ...
- کاوه آهنگر- قانون اساسی راه نجات ایران در روشنائی ...
- مهندس طبرزدی-باز شناسی جنبش سبز در شرایط جدید
- قندچی-سؤال اين است که چرا سپاه پاسداران انقلاب هنو...
- پيام دانشجو-سالگرد درگذشت اسوه ی مبارزه و عدالت،قا...
- فاطمه حقيقت جو: تنها حکومت غيردينی حافظ دين و آزاد...
- علی نجاتی نیز زندانی شد، برای حمایت اقدام کنیم!
- گفتگو با مادر حامد روحی نژاد و گفتگو با خليل بهرام...
- گفتگو با اجلال اقوامی و سعيد پيوندی و شيرين عبادی
- مسيح علي نژاد-وقتی گربه های هار به جان شیران افتاد...
- پاسخ مهندس طبرزدی به بلاگ جنبش سبز ازادی در مورد ش...
- گفتگو با پدر حامد روحی نژاد که به اعدام محکوم شده است
- 16 آذر اهورایی،روز دانشجو در راه است-اتحادیه ی دان...
- مهدی خانباباتهرانی در مصاحبه با راديو فرانسه
- مهندس طبرزدی-سرکوب وحشیانه ی تظاهرات 13 آبان و تاث...
- مصاحبه با دکتر علی عبدی و دکتر عفت اماميان
- گفتگو با سخنگوی سازمان دانش آموختگان و منصوره شجاع...
- دکتر بنی صدر-گروگانگيری
- تصاویری از مهندس طبرزدی در تظاهرات در روز 13 ابان-...
- تقی رحمانی، محمد مصطفايی، و ليلی پورزند
- گفتگو با عباس عبدی
- گفتگو با حسين کروبی
- خاطرات زندان؛ گزارش از عمق زخم
- متن سخنرانی مهدی خانبابا تهرانی در افتتاحیه چهارمی...
- سرمقاله پيام دانشجو: تلاش اصلاح طلب ها برای اعمال ...
-
▼
نوامبر
(48)