شانزدهم آذر و آينده نگری
سام قندچي
http://www.ghandchi.com/597-Dec7Futurism.htm
اميدوارم از اينکه در اين مقاله به خود موضوع تاريخی شانزدهم آذر نميپردازم اين برداشت نشود که آن رويداد تاريخی را کوچک ميشمارم. اتفاقاً شانزدهم آذر سال 1332 برايم آنقدر مهم بوده است که طي بيش از 40 سال بارها درباره آن نوشته ام يا سخن گفته ام و آخرين بار نيز در سال گذشته در چنين روزی درباره شانزدهم آذر مقاله ای منتشر کردم (1).
اما چرا فکر ميکنم امروز بهتر است بيشتر درباره انديشه آينده نگری بنويسم تا خود بحث تاريخی شانزده آذر؟
جنبش اعتراضی بی نظيری در ايران بعد از انتخابات 22 خرداد امسال آغاز شد. ميدانيم جمهوری اسلامی طی 30 سال گذشته برای کشاندن مردم به خيابانها جهت نشان دادن مشروعيت خود و القای حمايت مردمی، روزهای معينی را انتخاب کرده بود. اما جنبش اعتراضی بعد از 22 خرداد نيز جهت مقابله با رژيم و نشان دادن عدم مشروعيت آن، روزهای خود رژيم را انتخاب کرده است، و روز 16 آذر که دو هفته ديگر است، يکي از اين روزها است. در نتيجه سؤالی که هست موضوع اين روز در سلسله روزهايی است که در پنج ماه گذشته صحنه جنبش اعتراضی ايران بوده اند و مهمتر آنکه چشم انداز آينده چيست؟
آنچه در اينجا لازم ميبينم به آن بازگردم اصلاً خود موضوع انديشيدن آينده نگرانه است.
آيا ما آينده نگرانه ميانديشيم؟ به عبارتی ميشود گفت همه انسانها و ديگر موجودات متفکر آينده نگرانه ميانديشند يعنی حتي يک الاغ هم وقتي راه ميرود نميايد گودال را انتخاب کند که به زمين بخورد. درست است هر موجودی اشتباه ميکند و دقيقاً همين اشتباه مبنای اوليه دانش است يعنی همه موجوداتی که مغز دارند به شکلی از روش آزمون و خطا و يادگيری از آن استفاده ميکنند. البته اين کارآئي موجودات متفکر به دانش حاصل از انديشه محدود نيست و جهش هاي ژنتيکي هم اهميت دارند اما موضوع بحث من چون آينده نگری ما انسانها در شرايط حاضر است توجه ام به عرصه فعاليت دِماغی متمرکز است و نه جهش هاي ژنتيکی و مشخص تر هم توجه ام به آينده نگری در انديشه بشر کنونی است.
آينده نگری که در هر انسان عادی وجود دارد مانند راه رفتن ما است. يعني اولاً قدم اول با دوم و سوم فرقی ندارد. يعني اگر قرار بود قدم دوم دو برابر قدم اول باشد و قدم سوم دو برابر قدم دوم و همينطور يک تصاعد هندسی، شايد هر ورزشکاري بعد از تعداد اندکی ديگر قادر به ادامه دادن به راه رفتن نبود. انديشيدن ما هم همينطور است و اگر تعداد عواملی که در نظر ميگيريم قرار باشد در هر گام بصورت هندسی افزايش يابد، توان فکری ادامه آن حتي براي بهترين متخصصين هم و حتی در صورت محدود کردن خود به يک عرصه دانش، خيلی زود متوقف ميشد.
به همين دليل واقعيت آنچيزی نيست که انديشه ما براي راحتي خود، تصوير ميکند، و به همين علت نيز يک واقعه نظير انقلاب يا جنگ يا زمين لرزه يا بارش شهاب ها برروي زمين همه رؤياهاي آنهائي که خيلي هم آينده نگر بوده اند و با انديشه و فکر چشم اندازهاي خود را انتخاب کرده بودند را در برابر ديدگانشان در قدم بعدي، نه در مقصدي که ميانديشيدند، بلکه در رويارويی با نابودی يا تغييراتی کاملاً غيرمنتظره، محو نمود. چرا؟
به اين علت که نه تنها عوامل متعددی جدا از يک تک خط که با رشد حسابی نظير راه رفتن عادی ما تصور ميشود، وجود دارند، که برای چشم انداز آينده ما اهميت دارند. يعني مثلاً علاوه برعرصه سياسی، عرصه های اقتصادی و طبيعی و غيره در کارند که تازه هيچکدام نيز در يک حرکت حسابی که ذهن ما دوست دارد در آن احساس آرامش و امنيت کند مانند گام برداشتن ما در خيابانی دور از هر حرکتي ديگر نبوده بلکه بسياري حرکتها در همه عرصه هاي مختلف خود بصورت هندسی عمل ميکنند که هر ورزشکاری را بعد از چند گام از پای در مياورد. يعنی تصور ما از واقعيت است که غلط است. پس چرا تاريخ که ميخوانيم جور ديگري است؟
يعنی چرا تاريخ که ميخوانيم بنظر راحت و قابل فهم است؟ بنظرم به اين خاطر که اغلب تاريخ نويسي ها بيشتر قصه اي در مورد تاريخ هستند و با برداشت آينده نگری ما که خود نوعی رشد حسابی، و نه هندسی است، و بسياری از اوقات بيشتر تک عاملی و نه چند عاملی، به نوعی، براي فکر ما راحت سازی ميسازند، تا تحليل واقعی تاريخ. درست است برخی تاريخ نويسان به عوامل بيشتری توجه ميکنند، اما تاريخ هم نظير بيشتر علوم اجتماعی و انسانی نه در قرن نوزدهم شايد متأسفانه در حد علوم طبيعی قرن شانزدهم يعنی زمان دکارت و نيوتون سير ميکند، البته بگذريم که برای آيت الله خامنه ای همين قدر علوم انسانی هم قابل تحمل نيست که آن خود بحث ديگری است. موضوع تاريخ محدود به عوامل اقتصادی، اجتماعی، هنری و غيره نيست و مثلاً براي آينده نگری همه ما انسانها، خورشيد هر روز قرار است مانند روز ديگر طلوع کند و برای تاريخ نگار هم عدم تداوم اين امر در ميلياردها سال ديگر در امتداد خطی اهميتی ندارد. ولی در نقطه ای از همين تاريخ معاصر ميتوانست جنگ هسته ای اين نقطه را 20 سال پيش کند!
ولی تاريخ نويسی ما اينگونه نيست. به عبارتی ديگر اگر ما مردمی از مشهد را در تهران ميبينيم، تاريخ نويسي مان نوعي است که گوئي راننده ای در مشهد پشت ماشين در روز دوشنبه نشست و با سرعت معينی رانندگي کرد و در روز سه شنبه به تهران رسيد. گوئي هدفشان روشن بود که ميخواستند بيايند تهران يعني هدفشان برايمان قابل فهم است و بعد هم سرعتشان هم قابل فهم است. درست است که تاريخ نويسی اجتماعي امروز انقدر ساده انگارانه نيست اما وقتي به بسياري از تحليل هاي تاريخي نگاه ميکنيم متأسفانه بيشتر با چنين مدلی روبرو هستيم که گوئي هدفی که در پايان به آن رسيده شده است از ابتدا هدف بوده است و نيز گويی همه چيز بصورت حسابی و با يک يا چند عامل بوده است و يکی هم تعيين کننده و غيره. همانطور که اشاره کردم متأسفانه در تاريخ نگاری هنوز پروژه اي نظير جنوم بوجود نيامده است که کل مدل موجود را که در علوم انسانی ارثيه علوم طبيعي قرن شانزدهم است را کنار بگذارد. بحثي در عرصه فلسفه علم که چند هفته قبل در رابطه با اشتباه آقای موسوی مطرح کردم و اميدوارم در فرصت هاي ديگر بتوانم بيشتر به آن بپردازم.
اما دوباره برگردم به آينده نگری، شانزدهم آذر و جنبش اعتراضی اخير.
نه شانزدهم آذر 56 سال پيش با اين هدف در آينده بود که مثلاً چهل و شش سال بعد جنبش 18 تيري خواستهاي مشابهي مطرح کند و نه آنکه در تاريخ پيش از آن جنبش اعتراضی سالهاي 1320 تا 1332 محکوم بود که با 16 آذر پايان يابد. اين اتوموبيلی نبود که از مشهد روز دوشنبه حرکت کرد و روز سه شنبه هم به تهران رسيد. جنبش بعد از انتخابات 22 خرداد نيز يک مسير معينی از پيش تعيين شده ندارد که شانزده آذر يکي از آن ايستگاه ها باشد. يعني اگر همان مثال را بخواهم تکرار کنم دوباره ما از مشهد حرکت نکرده ايم که قرار است که حالا شانزدهم آذر سبزوار يا سمنان باشيم. منظورم اين است که بايد هم تاريخ نويسيِ از نوع مثال اول، و هم آينده نگریِ از نوع مثال دوم را کنار بگذاريم، وگرنه دوباره روشنفکران ما جز گمراه کردن مردم نخواهند کرد و در آخر هم سالها بعد دوباره همه تاريخ ها را از نو خواهند نوشت تا با اين مدل هاي عاميانه همساز شود وقتی نويسندگانش خوب ميدانند که هنوز از رويدادی نگذشته مجبورند همه تحليلهاي قبلي را به دور بريزند.
واقعيتي که ما با آن از 22 خرداد ماه روبرو هستيم فقط آن جريانی نيست که با موضوع انتخاباتی شروع شده است. هيزمي که در زير همه اين جنبش ميسوزد جوانانی هستند که در کشور ايران زندگي ميکنند و ميبينند با اينکه در قرن بيست و يکم "زندگی ميکنند" اما با رژيمي روبرو هستند که اجازه نميدهد آنها در قرن بيست و يکم زندگي کنند. در ميان غيرسياسي ترين آنها يکی از با دانش ترين که نه علاقه اي به تظاهرات دارد و نه به انقلاب و سياست، ميگويد نميتواند با اينترنتي که پهناي آن انقدر محدود است که حتي نميشود با آن ايميل بخواند و همه چيزهم در آن فيلتر شده است زندگي کند. اينها درمورد لوازم زينتي نيست. اينترنت گردن بند الماس نيست. داريم از قرن بيست و يکم صحبت ميکنيم که محافظه کارترين ارزيابي ها حکايت از پيش افتادن سرعت کامييوترها از مغز انسانها تا 20 سال ديگر دارد و جوان ايرانی در غاری محبوس شده است که حتي نميتواند با بيرون راحت حرف بزند تا چه رسد به آنکه در حد قرن بيست و يکم زندگی کند.
بنظر ممکن است اين حرف ها شوخی بيايد ولي گلوباليسم در عصر کنونی در رابطه تنگاتنگ با نقطه انفصالي است که در گذشته مفصلاً در مصاحبه ای در مورد آن بحث کردم (2).
يعنی که حتي دولت چين توانسته است دموکراسی را سرکوب کند و با ايدئولوژيک بودن حتي سکولاريسم را نيز نفي کند اما بخاطر پايبندي به گلوباليسم توانسته هنوز خود را به شکلی از سرنوشت شوروي محفوظ نگهدارد در صورتيکه جمهوری اسلامی ايران و کره شمالی شايد تنها دوکشوری در جهان هستند که اين موضوع را درک نکرده اند. اطلاعات چندانی در مورد جوانان کره شمالی ندارم فقط ميدانم با وجود کمونيست بودن يکی از مشغله آن دولت مانند ايران تعيين سن ازدواج براي دختران و پسران است. اما جوانان ايران بيشترين لطمه اي که از تحريم هاي عليه ايران ميخورند همين جدا ماندن از دنيايي است که در آن گلوباليسم غيرقابل انکار است و تازه نه اين واقعيت تلخ تحريمها بلکه خود دولت جمهوری اسلامي نيز با سانسور اينترنت و گذاردن مانع بر سر ارتباطات بين المللي جوانان ايران، اين وضعيت را بدتر و بدتر کرده است. امروز دور افتادن از دنيای گلوبال مثل اين است که در زمان تکامل گروهي از ميمون ها به انسان، يک گروه از ميمونها از اين حرکت جدا افتند، که افتادند، و ديگر نتوانستند راه را طي کنند.
امروز در آستانه 16 آذر، مردم ايران با وضعيتي در دنيا روبرو هستند که به مراتب برای موجوديت ايران و ايرانی حياتي تر از سال 1332 است و تکامل ما بعنوان انسان در خطر است و هر گونه لطمه زدن به ارتباط مردم ايران با جهان و محبوس کردن مردم نتيجه اي جز به نابودي کشاندن مردم ايران ندارد و خروش جوانان ايران نيز از همين راه است و ندا آقا سلطان ها براي اين مهم جان باختند.
به اميد جمهوري آينده نگر دموکراتيک و سکولار در ايران،
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
اول آذر 1388
November 22, 2009
1- http://www.ghandchi.com/545-16Azar.htm
2- http://video.google.com/videoplay?docid=-8226496006795352478#
سام قندچي
http://www.ghandchi.com/597-Dec7Futurism.htm
اميدوارم از اينکه در اين مقاله به خود موضوع تاريخی شانزدهم آذر نميپردازم اين برداشت نشود که آن رويداد تاريخی را کوچک ميشمارم. اتفاقاً شانزدهم آذر سال 1332 برايم آنقدر مهم بوده است که طي بيش از 40 سال بارها درباره آن نوشته ام يا سخن گفته ام و آخرين بار نيز در سال گذشته در چنين روزی درباره شانزدهم آذر مقاله ای منتشر کردم (1).
اما چرا فکر ميکنم امروز بهتر است بيشتر درباره انديشه آينده نگری بنويسم تا خود بحث تاريخی شانزده آذر؟
جنبش اعتراضی بی نظيری در ايران بعد از انتخابات 22 خرداد امسال آغاز شد. ميدانيم جمهوری اسلامی طی 30 سال گذشته برای کشاندن مردم به خيابانها جهت نشان دادن مشروعيت خود و القای حمايت مردمی، روزهای معينی را انتخاب کرده بود. اما جنبش اعتراضی بعد از 22 خرداد نيز جهت مقابله با رژيم و نشان دادن عدم مشروعيت آن، روزهای خود رژيم را انتخاب کرده است، و روز 16 آذر که دو هفته ديگر است، يکي از اين روزها است. در نتيجه سؤالی که هست موضوع اين روز در سلسله روزهايی است که در پنج ماه گذشته صحنه جنبش اعتراضی ايران بوده اند و مهمتر آنکه چشم انداز آينده چيست؟
آنچه در اينجا لازم ميبينم به آن بازگردم اصلاً خود موضوع انديشيدن آينده نگرانه است.
آيا ما آينده نگرانه ميانديشيم؟ به عبارتی ميشود گفت همه انسانها و ديگر موجودات متفکر آينده نگرانه ميانديشند يعنی حتي يک الاغ هم وقتي راه ميرود نميايد گودال را انتخاب کند که به زمين بخورد. درست است هر موجودی اشتباه ميکند و دقيقاً همين اشتباه مبنای اوليه دانش است يعنی همه موجوداتی که مغز دارند به شکلی از روش آزمون و خطا و يادگيری از آن استفاده ميکنند. البته اين کارآئي موجودات متفکر به دانش حاصل از انديشه محدود نيست و جهش هاي ژنتيکي هم اهميت دارند اما موضوع بحث من چون آينده نگری ما انسانها در شرايط حاضر است توجه ام به عرصه فعاليت دِماغی متمرکز است و نه جهش هاي ژنتيکی و مشخص تر هم توجه ام به آينده نگری در انديشه بشر کنونی است.
آينده نگری که در هر انسان عادی وجود دارد مانند راه رفتن ما است. يعني اولاً قدم اول با دوم و سوم فرقی ندارد. يعني اگر قرار بود قدم دوم دو برابر قدم اول باشد و قدم سوم دو برابر قدم دوم و همينطور يک تصاعد هندسی، شايد هر ورزشکاري بعد از تعداد اندکی ديگر قادر به ادامه دادن به راه رفتن نبود. انديشيدن ما هم همينطور است و اگر تعداد عواملی که در نظر ميگيريم قرار باشد در هر گام بصورت هندسی افزايش يابد، توان فکری ادامه آن حتي براي بهترين متخصصين هم و حتی در صورت محدود کردن خود به يک عرصه دانش، خيلی زود متوقف ميشد.
به همين دليل واقعيت آنچيزی نيست که انديشه ما براي راحتي خود، تصوير ميکند، و به همين علت نيز يک واقعه نظير انقلاب يا جنگ يا زمين لرزه يا بارش شهاب ها برروي زمين همه رؤياهاي آنهائي که خيلي هم آينده نگر بوده اند و با انديشه و فکر چشم اندازهاي خود را انتخاب کرده بودند را در برابر ديدگانشان در قدم بعدي، نه در مقصدي که ميانديشيدند، بلکه در رويارويی با نابودی يا تغييراتی کاملاً غيرمنتظره، محو نمود. چرا؟
به اين علت که نه تنها عوامل متعددی جدا از يک تک خط که با رشد حسابی نظير راه رفتن عادی ما تصور ميشود، وجود دارند، که برای چشم انداز آينده ما اهميت دارند. يعني مثلاً علاوه برعرصه سياسی، عرصه های اقتصادی و طبيعی و غيره در کارند که تازه هيچکدام نيز در يک حرکت حسابی که ذهن ما دوست دارد در آن احساس آرامش و امنيت کند مانند گام برداشتن ما در خيابانی دور از هر حرکتي ديگر نبوده بلکه بسياري حرکتها در همه عرصه هاي مختلف خود بصورت هندسی عمل ميکنند که هر ورزشکاری را بعد از چند گام از پای در مياورد. يعنی تصور ما از واقعيت است که غلط است. پس چرا تاريخ که ميخوانيم جور ديگري است؟
يعنی چرا تاريخ که ميخوانيم بنظر راحت و قابل فهم است؟ بنظرم به اين خاطر که اغلب تاريخ نويسي ها بيشتر قصه اي در مورد تاريخ هستند و با برداشت آينده نگری ما که خود نوعی رشد حسابی، و نه هندسی است، و بسياری از اوقات بيشتر تک عاملی و نه چند عاملی، به نوعی، براي فکر ما راحت سازی ميسازند، تا تحليل واقعی تاريخ. درست است برخی تاريخ نويسان به عوامل بيشتری توجه ميکنند، اما تاريخ هم نظير بيشتر علوم اجتماعی و انسانی نه در قرن نوزدهم شايد متأسفانه در حد علوم طبيعی قرن شانزدهم يعنی زمان دکارت و نيوتون سير ميکند، البته بگذريم که برای آيت الله خامنه ای همين قدر علوم انسانی هم قابل تحمل نيست که آن خود بحث ديگری است. موضوع تاريخ محدود به عوامل اقتصادی، اجتماعی، هنری و غيره نيست و مثلاً براي آينده نگری همه ما انسانها، خورشيد هر روز قرار است مانند روز ديگر طلوع کند و برای تاريخ نگار هم عدم تداوم اين امر در ميلياردها سال ديگر در امتداد خطی اهميتی ندارد. ولی در نقطه ای از همين تاريخ معاصر ميتوانست جنگ هسته ای اين نقطه را 20 سال پيش کند!
ولی تاريخ نويسی ما اينگونه نيست. به عبارتی ديگر اگر ما مردمی از مشهد را در تهران ميبينيم، تاريخ نويسي مان نوعي است که گوئي راننده ای در مشهد پشت ماشين در روز دوشنبه نشست و با سرعت معينی رانندگي کرد و در روز سه شنبه به تهران رسيد. گوئي هدفشان روشن بود که ميخواستند بيايند تهران يعني هدفشان برايمان قابل فهم است و بعد هم سرعتشان هم قابل فهم است. درست است که تاريخ نويسی اجتماعي امروز انقدر ساده انگارانه نيست اما وقتي به بسياري از تحليل هاي تاريخي نگاه ميکنيم متأسفانه بيشتر با چنين مدلی روبرو هستيم که گوئي هدفی که در پايان به آن رسيده شده است از ابتدا هدف بوده است و نيز گويی همه چيز بصورت حسابی و با يک يا چند عامل بوده است و يکی هم تعيين کننده و غيره. همانطور که اشاره کردم متأسفانه در تاريخ نگاری هنوز پروژه اي نظير جنوم بوجود نيامده است که کل مدل موجود را که در علوم انسانی ارثيه علوم طبيعي قرن شانزدهم است را کنار بگذارد. بحثي در عرصه فلسفه علم که چند هفته قبل در رابطه با اشتباه آقای موسوی مطرح کردم و اميدوارم در فرصت هاي ديگر بتوانم بيشتر به آن بپردازم.
اما دوباره برگردم به آينده نگری، شانزدهم آذر و جنبش اعتراضی اخير.
نه شانزدهم آذر 56 سال پيش با اين هدف در آينده بود که مثلاً چهل و شش سال بعد جنبش 18 تيري خواستهاي مشابهي مطرح کند و نه آنکه در تاريخ پيش از آن جنبش اعتراضی سالهاي 1320 تا 1332 محکوم بود که با 16 آذر پايان يابد. اين اتوموبيلی نبود که از مشهد روز دوشنبه حرکت کرد و روز سه شنبه هم به تهران رسيد. جنبش بعد از انتخابات 22 خرداد نيز يک مسير معينی از پيش تعيين شده ندارد که شانزده آذر يکي از آن ايستگاه ها باشد. يعني اگر همان مثال را بخواهم تکرار کنم دوباره ما از مشهد حرکت نکرده ايم که قرار است که حالا شانزدهم آذر سبزوار يا سمنان باشيم. منظورم اين است که بايد هم تاريخ نويسيِ از نوع مثال اول، و هم آينده نگریِ از نوع مثال دوم را کنار بگذاريم، وگرنه دوباره روشنفکران ما جز گمراه کردن مردم نخواهند کرد و در آخر هم سالها بعد دوباره همه تاريخ ها را از نو خواهند نوشت تا با اين مدل هاي عاميانه همساز شود وقتی نويسندگانش خوب ميدانند که هنوز از رويدادی نگذشته مجبورند همه تحليلهاي قبلي را به دور بريزند.
واقعيتي که ما با آن از 22 خرداد ماه روبرو هستيم فقط آن جريانی نيست که با موضوع انتخاباتی شروع شده است. هيزمي که در زير همه اين جنبش ميسوزد جوانانی هستند که در کشور ايران زندگي ميکنند و ميبينند با اينکه در قرن بيست و يکم "زندگی ميکنند" اما با رژيمي روبرو هستند که اجازه نميدهد آنها در قرن بيست و يکم زندگي کنند. در ميان غيرسياسي ترين آنها يکی از با دانش ترين که نه علاقه اي به تظاهرات دارد و نه به انقلاب و سياست، ميگويد نميتواند با اينترنتي که پهناي آن انقدر محدود است که حتي نميشود با آن ايميل بخواند و همه چيزهم در آن فيلتر شده است زندگي کند. اينها درمورد لوازم زينتي نيست. اينترنت گردن بند الماس نيست. داريم از قرن بيست و يکم صحبت ميکنيم که محافظه کارترين ارزيابي ها حکايت از پيش افتادن سرعت کامييوترها از مغز انسانها تا 20 سال ديگر دارد و جوان ايرانی در غاری محبوس شده است که حتي نميتواند با بيرون راحت حرف بزند تا چه رسد به آنکه در حد قرن بيست و يکم زندگی کند.
بنظر ممکن است اين حرف ها شوخی بيايد ولي گلوباليسم در عصر کنونی در رابطه تنگاتنگ با نقطه انفصالي است که در گذشته مفصلاً در مصاحبه ای در مورد آن بحث کردم (2).
يعنی که حتي دولت چين توانسته است دموکراسی را سرکوب کند و با ايدئولوژيک بودن حتي سکولاريسم را نيز نفي کند اما بخاطر پايبندي به گلوباليسم توانسته هنوز خود را به شکلی از سرنوشت شوروي محفوظ نگهدارد در صورتيکه جمهوری اسلامی ايران و کره شمالی شايد تنها دوکشوری در جهان هستند که اين موضوع را درک نکرده اند. اطلاعات چندانی در مورد جوانان کره شمالی ندارم فقط ميدانم با وجود کمونيست بودن يکی از مشغله آن دولت مانند ايران تعيين سن ازدواج براي دختران و پسران است. اما جوانان ايران بيشترين لطمه اي که از تحريم هاي عليه ايران ميخورند همين جدا ماندن از دنيايي است که در آن گلوباليسم غيرقابل انکار است و تازه نه اين واقعيت تلخ تحريمها بلکه خود دولت جمهوری اسلامي نيز با سانسور اينترنت و گذاردن مانع بر سر ارتباطات بين المللي جوانان ايران، اين وضعيت را بدتر و بدتر کرده است. امروز دور افتادن از دنيای گلوبال مثل اين است که در زمان تکامل گروهي از ميمون ها به انسان، يک گروه از ميمونها از اين حرکت جدا افتند، که افتادند، و ديگر نتوانستند راه را طي کنند.
امروز در آستانه 16 آذر، مردم ايران با وضعيتي در دنيا روبرو هستند که به مراتب برای موجوديت ايران و ايرانی حياتي تر از سال 1332 است و تکامل ما بعنوان انسان در خطر است و هر گونه لطمه زدن به ارتباط مردم ايران با جهان و محبوس کردن مردم نتيجه اي جز به نابودي کشاندن مردم ايران ندارد و خروش جوانان ايران نيز از همين راه است و ندا آقا سلطان ها براي اين مهم جان باختند.
به اميد جمهوري آينده نگر دموکراتيک و سکولار در ايران،
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
اول آذر 1388
November 22, 2009
1- http://www.ghandchi.com/545-16Azar.htm
2- http://video.google.com/videoplay?docid=-8226496006795352478#
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر