مهندس حشمت اله طبرزدی-جنبش همیشه پیروز دموکراسی خواهی در ایران
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1755.aspx
روزی نیست که ده ها و بلکه صد ها مقاله و تحلیل از سوی کارشناسان در درون و بیرون مرز نوشته شود و در باره ی ماهیت و سرنوشت جنبش دموکراسی خواهی ملت ایران که اینک به نام جنبش سبز شناخته شده است ،صحبت نشود.نگارنده خود در چند سال اخیر به ویژه در این 6 ماه پس از انتخابات مخدوش و پر از تقلبی که جمهوری اسلامی برگزار کرد،در همین زمینه بسیار نوشته ام.ولی در شرایط کنونی که در استانه ی 16 آذر روز دانشجو،قرار داریم شاید نیاز باشد از زاویه ی دیگیری نیزبه این جنبش نگاه شود.نگاهی که می خواهد بداند به راستی الگوی مبارزاتی این جنبش چیست؟از نوع انقلاب های مخملین است؟از نوع انقلاب بهمن 57 است؟از الگوی انقلاب مشروطه پیروی می کند؟یا خودش یک الگوی جدید است و می تواند الگویی برای سایر جنبش ها باشد؟
برای پاسخ تحلیلی و دقیق تر به پرسش های بالا از یک جای معین شروع می کنم. از برگزاری انتخابات 22 خرداد شروع می کنم.انتخابات برگزار شدوکاندیداهایی که از سوی حکومت،بازنده اعلام شدند نتیجه ی ان را نپذیرفتند. در راس ان ها اقای موسوی اعلام کرد که او برنده ی انتخابات است وعلیه او کودتا شده است. زیرا پیش از برگزاری به ستاد های انتخاباتی اش حمله های هدایت شده صورت گرفته و به نمایندگان او و سایر کاندیداها اجازه داده نشده است که در پای صندوق ها حاضر شوند و یا این که در برخی حوزه ها به مردم اجازه نداده اند که رای خود را به صندوق بیندازند و ده ها تخلف اشکار دیگری که او و سایر کاندیدا ها در باره ی ان سخن گفته اند.به دنبال این اعتراضات اشکار و مدنی،شاهد اعتراضات مسالمت امیز مردم در خیابان ها بودیم. این البته یک قاعده ی جهانی و پذیرفته شده است که هر گاه مردم از راه صندوق ارا و گفتگو برای بیان نظرات خود به نتیجه نرسند به خیابان بریزند و اعتراض خود را بیان کنند اما این اعتراضات باید در جایی خاتمه یابد.در واقع با مذاکره ی نمایندگان دوطرف، و حصول نتیجه ،منازعه نیز فیصله می یابد
ان سوی سکه نیز اشکار است. حکومت کاندیدای خود را برنده اعلام می کند و پیش از این که شورای نگهبان که ظاهرا بی طرف اعلام شده است،نظر خود را بیان کند ،رهبر نتیجه ی انتخابات را تایید می کند و کاندیدای مورد حمایت او نیز در کف خیابان ها جشن پیروزی می گیرد. پس تا کنون هر دو طرف دعوا یا مجادله،راه مشترکی را گزینش کرده اند. هر دو به خیابان امده اند. هم معترضین به خیابان ریخته اند و هم موافقین.فرض را بر این قرار بدهیم که این نزاع در کشوری صورت گرفته بود که تا حدودی از قوانین و مشی دموکراتیک بر خوردار بود. ایاپایان این نزاع به فرض وقوع چگونه بود؟در واقع چگونگی کنش و واکنش در ان از ساختار ان نشئت می گرفت.ولی در ایران و به دنبال ان نزاع اولیه چه اتفاقی افتاد؟از یک سو وبا شتاب زیاد رهبر حکومت در مقابل مخالفین یا معترضین موضع کرفت و تهدید به برخورد و سرکوب کرد.اما معترضین که تا ان زمان فقط می گفتند:رای ما کجاست"در مقابل این تهدید مقاومت نشان دادند.به دنبال این مقاومت در 30 خرداد،سرکوب بسیارخشنی اعمال شد و ده ها تن کشته و صد ها تن زخمی و هزاران تن بازداشت شدند.اما اعتراضات پایان نگرفت. در این جدال جدید دو امر ویژه قابل بر رسی هستند. یکی کنش بسیار تند حکومت در مقابل معترضین به نتیجه ی انتخابات بود و دیگری مقاومت معترضین و تغییر سریع شعار های ان ها در مقابل حکومت گران.به راستی چرا باید حکومتی ها در مقابل یک امر انتخاباتی و اعتراض مسالمت امیز که از جنس اعتراضات براندازانه نیز نبود با این سرعت و به این شدت،کنش نشان بدهند؟و چرا باید واکنش معترضین با این سرعت و شدت از یک جنبش مدنی و اعتراضی درون ساختاری به یک جنبش بیرون ساختاری یا ساختارشکن، اگر نگوییم براندازانه ،تبدیل شود؟
واکاوی در مبانی این پرسش است که ما را به شناخت دقیق تر از ماهیت جنبش ،راهنمایی می کند.حکومت گران به خوبی اگاه هستند ،ساختار حکومتی و نحوه ی عمل ان ها در 31 سال اخیر به گونه ای بوده است که هر حرکت اعتراضی ولو این که درون ساختاری وبا خواسته های محدود و مدنی انجام بگیرد،ظرفیت این را خواهد داشت که به سرعت به یک جنبش اعتراضی و ساختارشکن تبدیل شود. ان ها با این واهمه و نگرش یا وحشت دایمی است که فورا کنش تندو سرکوبگرانه نشان می دهند که مبادا ان کابوس همیشگی به واقعیت تبدیل شود. به راستی اگر غیر از این بود برای خامنه ای بین احمدی با موسوی چه تفاوت عمده ای وجود داشت که صبر نکرد تا شورای نگهبان داور اصلی و نهایی باشد؟همین امر در مورد معترضین نیز صادق است. اگر به راستی فقط تقلب انتخاباتی بهانه ی اعتراض ان ها بود،چگونه در مقابل تهدید خامنه ای مقاومت نشان داده و چنان هزینه ی سنگینی را متقبل شدند و بیش از ان،چگونه بود که با ان سرعت از شعار :رای من کجاست" به شعار "مرگ بردیکتاتور و جمهوری ایرانی جهش نمودند؟
پس حاکم و محکوم به خوبی می دانند که ریشه ی دعوا در جای دیگر است.حکومت از مطالبات مردم اگاه است و مردم نیز انتخابات را گامی برای رسیدن به ان مطالبات می دانند.حکومت از ترس این که مبادا پیروزی موسوی یا کروبی راه رسیدن به مطالبات سرکوب شده ی مردم را هموار سازد ،فورا دست به تقلب می زند و به دنبال ان،راه سرکوب را بر می گزیند و مردم نیر که از شرکت در انتخابات در راستای سیاست گام به گام برای رسیدن به مطالبات خود نتیجه ای نگرفته اند،فورا دست به اعتراض می زنند و در برنامه های اعتراضی خود،مطالبات حد اکثری را رو می کنند.در واقع حکومت در 31 سال گذشته تلاش کرده بود با انتخابات های نیم بند تا حدودی رضایت شهروندان برای رسیدن به مطالبات حد اقلی را به دست بیاورد. در حالی که هر دو طرف به هم بدبین بودند. نه اکثریت از روند انتخابات و نتایج ان رضایت کامل داشت و نه حکومت می توانست به مردم اجازه دهد تا ازادانه دست به انتخاب بزنند.ولی مردم به حد اقل ها بسنده کرده بودند و حکومت نیز تا همین حدود با مردم کنار امده بود.شاید بتوان برای چنین پدیده ای عنوان "زیست مسالمت امیز دو نیروی مخالف "در کنار یکدیگر طی 31 سال را گزینش کرد.
در انتخابات اخیر اما اکثریت تصمیم گرفت تا با گزینش موسوی یک گام بلندتر از انچه حکومت در این زیست مسالمت امیز برای او قایل بود،بردارد. حکومت نیز سراسیمه شد و قاعده ی زیست مسالمت امیز را برهم زد.اگر چنین نبود و دوطرف نسبت به یکدیگر یک حسن ظن حداقلی می داشتند،اختلافات انتخاباتی نمی بایست به این سرعت به یک جنبش ساختار شکن تبدیل شود. حتا ژست تبلیغاتی موسوی به عنوان یک کاندیدای خط امامی، درست همان روزی که انتخابات به پایان رسید،نشانگر این بود که او درد های عمیق و پنهان شده دارد. ان نحوه بیان ،نمی تواند حاکی از یک اعتراض صرفا انتخاباتی در یک خانواده ی سیاسی باشد.هر دو طرف خشم و نارضایتی خود از دیگری را در لایه های گوناگون از الفاظ و رفتار به ظاهر مسالمت امیز و تعارفی پنهان کرده بودند تا به ناگاه همچون مسلسل بر علیه دیگری بیرون بریزند.مناظره های تلوزیونی را در یاد داشته باشید.
انتخابات 22 خرداد 1388 خورشیدی پایانی بود برای یک شروع. این انتخابات،پایان زیست تعارفی و مسالمت امیز مردم با حکومت بود.و شروعی بود تا مردم خواسته های دیرینه ی خود را با زبان اعتراض و در کف خیابان اعلام کنند. برای این که بیش از این نمی توانستند به صندوق های جادویی حکومت اعتماد کنند.در واقع این حکومت بود که راه خیابان و اعتراض را در پیش پای مردمی قرار داد که به حداقل ها رضایت داده بودند اما وقتی حکومت خود قاعده ی بازی را بر هم زد، هیچ دلیل نداشت که مردم هزینه ی سنگین داده اما هنوز بخواهند به خواسته های حد اقلی تن بدهند.
اکثریت به ویژه جامعه ی شهری که انتخابات برای او یک امر مهم است،همواره از حرکت های اعتراضی که هزینه ی زیادی دارد،پرهیز می کنند.در 31 سال گذشته و در دوره های گوناگون احزاب و جناح های سیاسی با صندوق های رای قهر کرده و خواهان تحریم انتخابات شده بودند.حتا برخی در دهه ی شصت جنگ مسلحانه را بر صندوق رای ترجیح دادند. در دهه ی هفتاد نیز دانشجویان و جنبش های اجتماعی راه اعتراضات خیابانی را برگزیدند.اکثریت نیز در مواردی از صندوق های رای فاصله گرفت. اما راه خیابان را نیز گزینش نکرد.برای این که اکثریت،به دنبال این است که برای رسیدن به منافع حداکثری،پرداخت کننده ی هزینه ی حد اقلی باشد.
جالب این است که پس از انقلاب بهمن 57 مهمترین امری که می توانست مردم را به زیست مسالمت امیز با حکومت بکشاند،همین صندوق های رای و انتخابات بود.می خواهم تاکید کنم که این امر در زمان شاه به این صورت مطرح نبود. اکثریت پذیرفته بودند که در نظام پادشاهی امر انتخاب یک امر فرعی است. برای این که شاه را یک فره ایزدی و امر غیر انتخابی می دانستند و باور نداشتند که نظام پادشاهی با دموکراسی های معمول سازگاری داشته باشد. حتا در بین اکثریت ،قانون اساسی دوران مشروطیت نیز مفهوم فوق العاده ای نداشت. همه چیز به اراده ی پادشاه و دستگاه حکومتی او بستگی داشت. روحانیون پس از شاه بیش از انچه خود به تاثیر انتخابات باور داشتند،برای ان تبلیغ کرده و مهمش دانستند.حتا نظام را به رای عمومی گذاشتند. پس انها خود قاعده ی جدیدی بنا کرده و نقطه ی وصل دستگاه با مردم را انتخابات و صندوق رای قرار دادند.به نظر می رسد حکومت خود در همین دام افتاد.برای این که از انتخابات شروع کرد و در همان جا نیز پایان یافت.برای این که پس از 22 خرداد 1388 خورشیدی حکومت اسلامی مشروعیت خود حتا در بین پایه گذاران و طرفداران را از دست داد.
شهرنشینان به ویژه طبقه ی متوسط در 31 سال گذشته با همه ی ایراد های اصولی که به حکومت داشتند،اعتراض یا انتقاد خود را از همین راه بیان می کردند.برای انها رفاه و معیشت ،ازادی های فردی و جمعی و ازادی اجتماعی اولویت دارد.برای نخبگان این طبقه به ویژه ازادی های سیاسی و عقیدتی از اهمیت فراوانی برخوردار است.برای این طبقه حتا چهره ی بیرونی ایران و حکومت به ویژه در دوران جدید که دوران ارتباطات نام گرفته است از اهمیت خاصی برخوردار است. فراموش نمی کنم در پایان دهه ی سصت و شروع دهه ی هفتاد، با همه ی ایرادهایی که به رفسنجانی می گرفتند ،از این که او در دنیا به عنوان یک سیاستمدار شناخته می شد و مثلا محتشمی که در مقابل رفسنجانی قرار گرفته بود به عنوان یک تروریست جا افتاده بود،مردم از رفسنجانی در مقابل محتشمی دفاع می کردند. یا از این که خاتمی توانسته بود چهره ی ملایمی از حکومت ایران در چشم جهانیان به نمایش بگذارد برای مردم دلپسند بود. زیرا در دوران مدرن ،این امر از اهمیت ویژه ای برخوردار شده است.و در مورد احمدی نژاد باید گفت که در بین طبقه ی متوسط شهری یکی از دلایل مهم شکست او همین چهره ی بسیار زشتی است که از ایران و ایرانی در چشم جهانیان به نمایش گذاشته است.
بنابراین طبقه ی متوسط شهری ایران مطالبات معینی دارد.در حوزه ی امور رفاهی و معیشتی تا اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و حتا خارجی.این طبقه ی بزرگ که بیش از 70درصد از جمعیت ایران را در خود جای داده است در 31 سال گذشته یاد گرفته بود برای تامین خواسته های حداقلی با حکومت زیست مسالمت امیز داشته باشد و مطالبات خود را از طریق انتخابات یا دیالوگ و اعتراضات محدود مدنی مطالبه کند.هیچ گاه دست از خواسته های خود برنداشت اما برای رسیدن به ان نیز راه صندوق و گفتگو را گزینش کرده بود.برخلاف جامعه ی شهری دهه ی پنجاه که تا حدود زیادی پوپولیستی بوده و ویژگی بارز ان نارضایتی از شرایط موجود بود اما برای رسیدن به مطالبات خود راه های گوناگون را تجربه نکرده بود،جامعه ی شهری ایران در شرایط فعلی به شدت مطالبه محور شده است. می داند که چه می خواهد و این خواست در طبقات کوچکتر و جنبش های صنفی و اجتماعی جزئی و متکثر شده است. همین مطالبه محوری و جامعه گرایی طبقه ی متوسط شهری موجب گردیده تا رفتار مدنی او در ارکان حکومت کنش و واکنش ویژه ای داشته باشد.
به همین دلیل است که این اکثریت به خوبی توانسته است بخش های بزرگی از حکومت گران را با خود همراه کند. در واقع ادامه ی مردم یا تداوم جنبش بزرگ اجتماعی مردم را می شود در درون حکومت نیز دید. ریزش شدید نیرو های درون حکومت و مجادله ی ان ها با سران سرکوب در مورد عدم خشونت در مقابل اعتراضات شهری و خیابانی حاصل این ساختار مدنی و دموکراتیک مبارزات اعتراضی مردم است.مردم زمانی راه خیابان را جایگزین تسلیم در مقابل خواست نامشروع حکومت کردند که در پیشاپیش ان ها جناح قدرتمند حکومتی و شخصیت های سیاسی و روحانی جمهوری اسلامی قرار گرفتند. پس در این جا نیز روش جدیدی در راه مبارزه برگزیدند.این روش مبارزاتی با ان روش زیست مدنی و ان اهداف قانونی یا مطالبه محوری،توانسته یک جنبش اصیل و دموکراتیک را به نمایش بگذارد که بخش مهمی از حکومت گران با این جنبش کار می کنند و ان را قبول دارند.
این جنبش تاریخی نه شدیدا احساسی است که بخواهیم ان را با انقلاب بهمن 57 مقایسه کنیم.نه تا ان اندازه نخبه گرا است که با انقلاب مشروطه تطبیق کامل داشته باشد.در عین حال به شدت اصیل و دموکراتیک است. اهداف ترقی خواهانه ی انقلاب مشروطه را با خود دارد.علیه اهداف ارتجاعی انقلاب بهمن 56 نیز قیام کرده ولی تا حدود زیادی به لحاظ توده گرا بودن یا اجتماعی بودن به انقلاب بهمن 57 شبیه است.جامعه ی شهری و حتا بخشی از روستائیان از ان دفاع می کنند.زنان ودانشجویان و دانشگاهیان و فرهنگیان در ان نقش رهبری دارند.کارگران و اقوام خواسته های سیاسی و صنفی معینی از ان دارند و احزاب و گروه های سیاسی سنتی دنباله روی ان هستند.و البته این جنش را باید جنش جوانان ایران نیز دانست.برای این که جمعیت بیش از 40 ملیونی زیر 30 سال که به کلی از شرایط فعلی نا امید است و هیچ سنخیتی با ارمان های یک حکومت دینی واپسگرا ندارد از این جنبش دفاع می کند و در ان نقش محوری دارد.
جنبش دموکراسی خواهی ایران که می توان از ان به جنبش انتخاباتی نیز یاد کرد به اندازه ای در روش و مطالبات خود اصیل بوده و به اندازه ای در همه ی شئون حکومتی و مردمی نفوذ دارد که باید از ان به جنبش همیشه پیروز یا شکست ناپذیر یاد کرد.حکومت در دهه ی شصت همه ی مخالفین را قلع و قمع کرد. ویژگی بارز مخالت ها در دهه ی شصت خشونت بود، با شکست مخالفین در ان دوره اما روش های خشونت هیچ گاه در رفتار مردم و اپوزسیون بازتولید نشد.حکومت اما در دهه ی هفتاد جنبش دانشجویی را سرکوب کرد ولی روش مبارزاتی جنبش اعتراضی دهه ی هفتاد که نگارنده از رهبران ان جنبش به حساب می اید به خوبی در دهه ی هشتاد و به ویژه پایان این دهه در اعتراضات پس از 22 خرداد با گستردگی و شدت بیشتر بازتولید شد.پس باید اذعان داشت حتا اگر حکومت موفق به سرکوب جنبش سال های پایانی دهه ی هشتاد بشود باید منتظر ماند که در شروع دهه ی نود،شاهد جنبشی به شدت گسترده تر از جنبش فعلی باشیم. برای این که طبقه ی متوسط شهری به حرکت در امده و مردم خواهان مطالباتی هستند که این حکومت نه تنها تامین کننده ی ان نیست بلکه به شدت در مقابل خواست اکثریت عمل می کند.
جنبش دموکراسی خواهی ملت ایران که اینک به نام جنبش سبز شناخته می شود،الگوی جدیدی در پیش روی ملت های خاورمیانه قرار می دهد.من از ان به انقلاب دموکراتیک سبز تعبیر می کنم.این انقلاب دموکراتیک شیوه های متکی بر احساس و خشونت را نفی می کند.به دنبال پیروزی یک شبه نیز نبوده است و حداقل از نیمه ی اول دهه ی هفتاد شروع شده است.به سبک انقلاب های مخملین نیز نبوده که با یک کنش و واکنش انتخاباتی به وجود امده و پیروز شود. اما تصمیم ندارد در چارچوب نظام موجود باقی بماند و تسلیم خواست و عمل ان ها بشود. 31 سال زیست مسالمت امیز با حکومت داشته، اما اینک مبارزه ی مسالمت امیز را به ان زیست 31 ساله ترجیح داده است. در واقع مشی اصلاحات درون ساختاری را ترک کرده و مشی مبارزات برون ساختاری و درنهایت ساختار شکن را گزینش کرده است. در عین حال از چنین ظرفیتی برخوردار است که موجب ریزش شدید در نیرو های حکومتی بشود و اصلاح طلبان را به دنبال خود بکشاند. کسانی چون منتظری و صانعی از مراجع بزرگ شیعه با این که می دانند پیروزی این جنبش موجب خواهد شد که روحانیون به مدرسه و حوزه برگردند اما به شدت از این جنبش دفاع می کنند. برای این که این جنبش خواست عدالت خواهانه دارد.و عدالت برتر از هر چیز است.
این جنبش پیروز است. برای این که اگر حکومت در مقابل ان کوتاه بیاید،مطالبات بعدی مطرح خواهد شد و مردم گام به گام حکومت گران را به عقب خواهد راند.یک عقب نشینی را پایه ی پیش روی قرار داده و همین طور تا ساختار را در هم بریزند.اگر حکومت گران بخواهند از راه سرکوب ان را خاموش کنند،اولا موجب این می شود که در درون حکومت اختلافات تشدید شود و ریزش نیرو داشته باشند. همین روز ها شنیده شد که بسیج را از خیابان جمع کردند تا بیش از این موجبات اختلافات درونی فراهم نشود.ثانیا به فرض موفقیت باید در انتظار جنبش گسترده تری در ادامه ی همین جنبش باشند. همان گونه که اشاره شد 10 سال پس از جنبش 18 تیر 1378 جنبش سبز 22 خرداد 1388 به راه افتاد. از انجا که حکومت با این بافت و ساختار امکان تامین مطالبات مردم از راه اصلاحات درون ساختاری را ندارد و صرفا با سرکوب به دنبال پاک کردن صورت مسئله است، پس به طور قطع و یقین جنبش سبز در جنبش بزرگتری تداوم خواهد یافت تا به پیروزی نهایی منجر شود.پیروزی که البته با فرو پاشی از درون همراه خواهد بود و اثار ان کاملا اشکار شده است.
+ نوشته شده توسط در دوشنبه نهم آذر 1388
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1755.aspx
روزی نیست که ده ها و بلکه صد ها مقاله و تحلیل از سوی کارشناسان در درون و بیرون مرز نوشته شود و در باره ی ماهیت و سرنوشت جنبش دموکراسی خواهی ملت ایران که اینک به نام جنبش سبز شناخته شده است ،صحبت نشود.نگارنده خود در چند سال اخیر به ویژه در این 6 ماه پس از انتخابات مخدوش و پر از تقلبی که جمهوری اسلامی برگزار کرد،در همین زمینه بسیار نوشته ام.ولی در شرایط کنونی که در استانه ی 16 آذر روز دانشجو،قرار داریم شاید نیاز باشد از زاویه ی دیگیری نیزبه این جنبش نگاه شود.نگاهی که می خواهد بداند به راستی الگوی مبارزاتی این جنبش چیست؟از نوع انقلاب های مخملین است؟از نوع انقلاب بهمن 57 است؟از الگوی انقلاب مشروطه پیروی می کند؟یا خودش یک الگوی جدید است و می تواند الگویی برای سایر جنبش ها باشد؟
برای پاسخ تحلیلی و دقیق تر به پرسش های بالا از یک جای معین شروع می کنم. از برگزاری انتخابات 22 خرداد شروع می کنم.انتخابات برگزار شدوکاندیداهایی که از سوی حکومت،بازنده اعلام شدند نتیجه ی ان را نپذیرفتند. در راس ان ها اقای موسوی اعلام کرد که او برنده ی انتخابات است وعلیه او کودتا شده است. زیرا پیش از برگزاری به ستاد های انتخاباتی اش حمله های هدایت شده صورت گرفته و به نمایندگان او و سایر کاندیداها اجازه داده نشده است که در پای صندوق ها حاضر شوند و یا این که در برخی حوزه ها به مردم اجازه نداده اند که رای خود را به صندوق بیندازند و ده ها تخلف اشکار دیگری که او و سایر کاندیدا ها در باره ی ان سخن گفته اند.به دنبال این اعتراضات اشکار و مدنی،شاهد اعتراضات مسالمت امیز مردم در خیابان ها بودیم. این البته یک قاعده ی جهانی و پذیرفته شده است که هر گاه مردم از راه صندوق ارا و گفتگو برای بیان نظرات خود به نتیجه نرسند به خیابان بریزند و اعتراض خود را بیان کنند اما این اعتراضات باید در جایی خاتمه یابد.در واقع با مذاکره ی نمایندگان دوطرف، و حصول نتیجه ،منازعه نیز فیصله می یابد
ان سوی سکه نیز اشکار است. حکومت کاندیدای خود را برنده اعلام می کند و پیش از این که شورای نگهبان که ظاهرا بی طرف اعلام شده است،نظر خود را بیان کند ،رهبر نتیجه ی انتخابات را تایید می کند و کاندیدای مورد حمایت او نیز در کف خیابان ها جشن پیروزی می گیرد. پس تا کنون هر دو طرف دعوا یا مجادله،راه مشترکی را گزینش کرده اند. هر دو به خیابان امده اند. هم معترضین به خیابان ریخته اند و هم موافقین.فرض را بر این قرار بدهیم که این نزاع در کشوری صورت گرفته بود که تا حدودی از قوانین و مشی دموکراتیک بر خوردار بود. ایاپایان این نزاع به فرض وقوع چگونه بود؟در واقع چگونگی کنش و واکنش در ان از ساختار ان نشئت می گرفت.ولی در ایران و به دنبال ان نزاع اولیه چه اتفاقی افتاد؟از یک سو وبا شتاب زیاد رهبر حکومت در مقابل مخالفین یا معترضین موضع کرفت و تهدید به برخورد و سرکوب کرد.اما معترضین که تا ان زمان فقط می گفتند:رای ما کجاست"در مقابل این تهدید مقاومت نشان دادند.به دنبال این مقاومت در 30 خرداد،سرکوب بسیارخشنی اعمال شد و ده ها تن کشته و صد ها تن زخمی و هزاران تن بازداشت شدند.اما اعتراضات پایان نگرفت. در این جدال جدید دو امر ویژه قابل بر رسی هستند. یکی کنش بسیار تند حکومت در مقابل معترضین به نتیجه ی انتخابات بود و دیگری مقاومت معترضین و تغییر سریع شعار های ان ها در مقابل حکومت گران.به راستی چرا باید حکومتی ها در مقابل یک امر انتخاباتی و اعتراض مسالمت امیز که از جنس اعتراضات براندازانه نیز نبود با این سرعت و به این شدت،کنش نشان بدهند؟و چرا باید واکنش معترضین با این سرعت و شدت از یک جنبش مدنی و اعتراضی درون ساختاری به یک جنبش بیرون ساختاری یا ساختارشکن، اگر نگوییم براندازانه ،تبدیل شود؟
واکاوی در مبانی این پرسش است که ما را به شناخت دقیق تر از ماهیت جنبش ،راهنمایی می کند.حکومت گران به خوبی اگاه هستند ،ساختار حکومتی و نحوه ی عمل ان ها در 31 سال اخیر به گونه ای بوده است که هر حرکت اعتراضی ولو این که درون ساختاری وبا خواسته های محدود و مدنی انجام بگیرد،ظرفیت این را خواهد داشت که به سرعت به یک جنبش اعتراضی و ساختارشکن تبدیل شود. ان ها با این واهمه و نگرش یا وحشت دایمی است که فورا کنش تندو سرکوبگرانه نشان می دهند که مبادا ان کابوس همیشگی به واقعیت تبدیل شود. به راستی اگر غیر از این بود برای خامنه ای بین احمدی با موسوی چه تفاوت عمده ای وجود داشت که صبر نکرد تا شورای نگهبان داور اصلی و نهایی باشد؟همین امر در مورد معترضین نیز صادق است. اگر به راستی فقط تقلب انتخاباتی بهانه ی اعتراض ان ها بود،چگونه در مقابل تهدید خامنه ای مقاومت نشان داده و چنان هزینه ی سنگینی را متقبل شدند و بیش از ان،چگونه بود که با ان سرعت از شعار :رای من کجاست" به شعار "مرگ بردیکتاتور و جمهوری ایرانی جهش نمودند؟
پس حاکم و محکوم به خوبی می دانند که ریشه ی دعوا در جای دیگر است.حکومت از مطالبات مردم اگاه است و مردم نیز انتخابات را گامی برای رسیدن به ان مطالبات می دانند.حکومت از ترس این که مبادا پیروزی موسوی یا کروبی راه رسیدن به مطالبات سرکوب شده ی مردم را هموار سازد ،فورا دست به تقلب می زند و به دنبال ان،راه سرکوب را بر می گزیند و مردم نیر که از شرکت در انتخابات در راستای سیاست گام به گام برای رسیدن به مطالبات خود نتیجه ای نگرفته اند،فورا دست به اعتراض می زنند و در برنامه های اعتراضی خود،مطالبات حد اکثری را رو می کنند.در واقع حکومت در 31 سال گذشته تلاش کرده بود با انتخابات های نیم بند تا حدودی رضایت شهروندان برای رسیدن به مطالبات حد اقلی را به دست بیاورد. در حالی که هر دو طرف به هم بدبین بودند. نه اکثریت از روند انتخابات و نتایج ان رضایت کامل داشت و نه حکومت می توانست به مردم اجازه دهد تا ازادانه دست به انتخاب بزنند.ولی مردم به حد اقل ها بسنده کرده بودند و حکومت نیز تا همین حدود با مردم کنار امده بود.شاید بتوان برای چنین پدیده ای عنوان "زیست مسالمت امیز دو نیروی مخالف "در کنار یکدیگر طی 31 سال را گزینش کرد.
در انتخابات اخیر اما اکثریت تصمیم گرفت تا با گزینش موسوی یک گام بلندتر از انچه حکومت در این زیست مسالمت امیز برای او قایل بود،بردارد. حکومت نیز سراسیمه شد و قاعده ی زیست مسالمت امیز را برهم زد.اگر چنین نبود و دوطرف نسبت به یکدیگر یک حسن ظن حداقلی می داشتند،اختلافات انتخاباتی نمی بایست به این سرعت به یک جنبش ساختار شکن تبدیل شود. حتا ژست تبلیغاتی موسوی به عنوان یک کاندیدای خط امامی، درست همان روزی که انتخابات به پایان رسید،نشانگر این بود که او درد های عمیق و پنهان شده دارد. ان نحوه بیان ،نمی تواند حاکی از یک اعتراض صرفا انتخاباتی در یک خانواده ی سیاسی باشد.هر دو طرف خشم و نارضایتی خود از دیگری را در لایه های گوناگون از الفاظ و رفتار به ظاهر مسالمت امیز و تعارفی پنهان کرده بودند تا به ناگاه همچون مسلسل بر علیه دیگری بیرون بریزند.مناظره های تلوزیونی را در یاد داشته باشید.
انتخابات 22 خرداد 1388 خورشیدی پایانی بود برای یک شروع. این انتخابات،پایان زیست تعارفی و مسالمت امیز مردم با حکومت بود.و شروعی بود تا مردم خواسته های دیرینه ی خود را با زبان اعتراض و در کف خیابان اعلام کنند. برای این که بیش از این نمی توانستند به صندوق های جادویی حکومت اعتماد کنند.در واقع این حکومت بود که راه خیابان و اعتراض را در پیش پای مردمی قرار داد که به حداقل ها رضایت داده بودند اما وقتی حکومت خود قاعده ی بازی را بر هم زد، هیچ دلیل نداشت که مردم هزینه ی سنگین داده اما هنوز بخواهند به خواسته های حد اقلی تن بدهند.
اکثریت به ویژه جامعه ی شهری که انتخابات برای او یک امر مهم است،همواره از حرکت های اعتراضی که هزینه ی زیادی دارد،پرهیز می کنند.در 31 سال گذشته و در دوره های گوناگون احزاب و جناح های سیاسی با صندوق های رای قهر کرده و خواهان تحریم انتخابات شده بودند.حتا برخی در دهه ی شصت جنگ مسلحانه را بر صندوق رای ترجیح دادند. در دهه ی هفتاد نیز دانشجویان و جنبش های اجتماعی راه اعتراضات خیابانی را برگزیدند.اکثریت نیز در مواردی از صندوق های رای فاصله گرفت. اما راه خیابان را نیز گزینش نکرد.برای این که اکثریت،به دنبال این است که برای رسیدن به منافع حداکثری،پرداخت کننده ی هزینه ی حد اقلی باشد.
جالب این است که پس از انقلاب بهمن 57 مهمترین امری که می توانست مردم را به زیست مسالمت امیز با حکومت بکشاند،همین صندوق های رای و انتخابات بود.می خواهم تاکید کنم که این امر در زمان شاه به این صورت مطرح نبود. اکثریت پذیرفته بودند که در نظام پادشاهی امر انتخاب یک امر فرعی است. برای این که شاه را یک فره ایزدی و امر غیر انتخابی می دانستند و باور نداشتند که نظام پادشاهی با دموکراسی های معمول سازگاری داشته باشد. حتا در بین اکثریت ،قانون اساسی دوران مشروطیت نیز مفهوم فوق العاده ای نداشت. همه چیز به اراده ی پادشاه و دستگاه حکومتی او بستگی داشت. روحانیون پس از شاه بیش از انچه خود به تاثیر انتخابات باور داشتند،برای ان تبلیغ کرده و مهمش دانستند.حتا نظام را به رای عمومی گذاشتند. پس انها خود قاعده ی جدیدی بنا کرده و نقطه ی وصل دستگاه با مردم را انتخابات و صندوق رای قرار دادند.به نظر می رسد حکومت خود در همین دام افتاد.برای این که از انتخابات شروع کرد و در همان جا نیز پایان یافت.برای این که پس از 22 خرداد 1388 خورشیدی حکومت اسلامی مشروعیت خود حتا در بین پایه گذاران و طرفداران را از دست داد.
شهرنشینان به ویژه طبقه ی متوسط در 31 سال گذشته با همه ی ایراد های اصولی که به حکومت داشتند،اعتراض یا انتقاد خود را از همین راه بیان می کردند.برای انها رفاه و معیشت ،ازادی های فردی و جمعی و ازادی اجتماعی اولویت دارد.برای نخبگان این طبقه به ویژه ازادی های سیاسی و عقیدتی از اهمیت فراوانی برخوردار است.برای این طبقه حتا چهره ی بیرونی ایران و حکومت به ویژه در دوران جدید که دوران ارتباطات نام گرفته است از اهمیت خاصی برخوردار است. فراموش نمی کنم در پایان دهه ی سصت و شروع دهه ی هفتاد، با همه ی ایرادهایی که به رفسنجانی می گرفتند ،از این که او در دنیا به عنوان یک سیاستمدار شناخته می شد و مثلا محتشمی که در مقابل رفسنجانی قرار گرفته بود به عنوان یک تروریست جا افتاده بود،مردم از رفسنجانی در مقابل محتشمی دفاع می کردند. یا از این که خاتمی توانسته بود چهره ی ملایمی از حکومت ایران در چشم جهانیان به نمایش بگذارد برای مردم دلپسند بود. زیرا در دوران مدرن ،این امر از اهمیت ویژه ای برخوردار شده است.و در مورد احمدی نژاد باید گفت که در بین طبقه ی متوسط شهری یکی از دلایل مهم شکست او همین چهره ی بسیار زشتی است که از ایران و ایرانی در چشم جهانیان به نمایش گذاشته است.
بنابراین طبقه ی متوسط شهری ایران مطالبات معینی دارد.در حوزه ی امور رفاهی و معیشتی تا اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و حتا خارجی.این طبقه ی بزرگ که بیش از 70درصد از جمعیت ایران را در خود جای داده است در 31 سال گذشته یاد گرفته بود برای تامین خواسته های حداقلی با حکومت زیست مسالمت امیز داشته باشد و مطالبات خود را از طریق انتخابات یا دیالوگ و اعتراضات محدود مدنی مطالبه کند.هیچ گاه دست از خواسته های خود برنداشت اما برای رسیدن به ان نیز راه صندوق و گفتگو را گزینش کرده بود.برخلاف جامعه ی شهری دهه ی پنجاه که تا حدود زیادی پوپولیستی بوده و ویژگی بارز ان نارضایتی از شرایط موجود بود اما برای رسیدن به مطالبات خود راه های گوناگون را تجربه نکرده بود،جامعه ی شهری ایران در شرایط فعلی به شدت مطالبه محور شده است. می داند که چه می خواهد و این خواست در طبقات کوچکتر و جنبش های صنفی و اجتماعی جزئی و متکثر شده است. همین مطالبه محوری و جامعه گرایی طبقه ی متوسط شهری موجب گردیده تا رفتار مدنی او در ارکان حکومت کنش و واکنش ویژه ای داشته باشد.
به همین دلیل است که این اکثریت به خوبی توانسته است بخش های بزرگی از حکومت گران را با خود همراه کند. در واقع ادامه ی مردم یا تداوم جنبش بزرگ اجتماعی مردم را می شود در درون حکومت نیز دید. ریزش شدید نیرو های درون حکومت و مجادله ی ان ها با سران سرکوب در مورد عدم خشونت در مقابل اعتراضات شهری و خیابانی حاصل این ساختار مدنی و دموکراتیک مبارزات اعتراضی مردم است.مردم زمانی راه خیابان را جایگزین تسلیم در مقابل خواست نامشروع حکومت کردند که در پیشاپیش ان ها جناح قدرتمند حکومتی و شخصیت های سیاسی و روحانی جمهوری اسلامی قرار گرفتند. پس در این جا نیز روش جدیدی در راه مبارزه برگزیدند.این روش مبارزاتی با ان روش زیست مدنی و ان اهداف قانونی یا مطالبه محوری،توانسته یک جنبش اصیل و دموکراتیک را به نمایش بگذارد که بخش مهمی از حکومت گران با این جنبش کار می کنند و ان را قبول دارند.
این جنبش تاریخی نه شدیدا احساسی است که بخواهیم ان را با انقلاب بهمن 57 مقایسه کنیم.نه تا ان اندازه نخبه گرا است که با انقلاب مشروطه تطبیق کامل داشته باشد.در عین حال به شدت اصیل و دموکراتیک است. اهداف ترقی خواهانه ی انقلاب مشروطه را با خود دارد.علیه اهداف ارتجاعی انقلاب بهمن 56 نیز قیام کرده ولی تا حدود زیادی به لحاظ توده گرا بودن یا اجتماعی بودن به انقلاب بهمن 57 شبیه است.جامعه ی شهری و حتا بخشی از روستائیان از ان دفاع می کنند.زنان ودانشجویان و دانشگاهیان و فرهنگیان در ان نقش رهبری دارند.کارگران و اقوام خواسته های سیاسی و صنفی معینی از ان دارند و احزاب و گروه های سیاسی سنتی دنباله روی ان هستند.و البته این جنش را باید جنش جوانان ایران نیز دانست.برای این که جمعیت بیش از 40 ملیونی زیر 30 سال که به کلی از شرایط فعلی نا امید است و هیچ سنخیتی با ارمان های یک حکومت دینی واپسگرا ندارد از این جنبش دفاع می کند و در ان نقش محوری دارد.
جنبش دموکراسی خواهی ایران که می توان از ان به جنبش انتخاباتی نیز یاد کرد به اندازه ای در روش و مطالبات خود اصیل بوده و به اندازه ای در همه ی شئون حکومتی و مردمی نفوذ دارد که باید از ان به جنبش همیشه پیروز یا شکست ناپذیر یاد کرد.حکومت در دهه ی شصت همه ی مخالفین را قلع و قمع کرد. ویژگی بارز مخالت ها در دهه ی شصت خشونت بود، با شکست مخالفین در ان دوره اما روش های خشونت هیچ گاه در رفتار مردم و اپوزسیون بازتولید نشد.حکومت اما در دهه ی هفتاد جنبش دانشجویی را سرکوب کرد ولی روش مبارزاتی جنبش اعتراضی دهه ی هفتاد که نگارنده از رهبران ان جنبش به حساب می اید به خوبی در دهه ی هشتاد و به ویژه پایان این دهه در اعتراضات پس از 22 خرداد با گستردگی و شدت بیشتر بازتولید شد.پس باید اذعان داشت حتا اگر حکومت موفق به سرکوب جنبش سال های پایانی دهه ی هشتاد بشود باید منتظر ماند که در شروع دهه ی نود،شاهد جنبشی به شدت گسترده تر از جنبش فعلی باشیم. برای این که طبقه ی متوسط شهری به حرکت در امده و مردم خواهان مطالباتی هستند که این حکومت نه تنها تامین کننده ی ان نیست بلکه به شدت در مقابل خواست اکثریت عمل می کند.
جنبش دموکراسی خواهی ملت ایران که اینک به نام جنبش سبز شناخته می شود،الگوی جدیدی در پیش روی ملت های خاورمیانه قرار می دهد.من از ان به انقلاب دموکراتیک سبز تعبیر می کنم.این انقلاب دموکراتیک شیوه های متکی بر احساس و خشونت را نفی می کند.به دنبال پیروزی یک شبه نیز نبوده است و حداقل از نیمه ی اول دهه ی هفتاد شروع شده است.به سبک انقلاب های مخملین نیز نبوده که با یک کنش و واکنش انتخاباتی به وجود امده و پیروز شود. اما تصمیم ندارد در چارچوب نظام موجود باقی بماند و تسلیم خواست و عمل ان ها بشود. 31 سال زیست مسالمت امیز با حکومت داشته، اما اینک مبارزه ی مسالمت امیز را به ان زیست 31 ساله ترجیح داده است. در واقع مشی اصلاحات درون ساختاری را ترک کرده و مشی مبارزات برون ساختاری و درنهایت ساختار شکن را گزینش کرده است. در عین حال از چنین ظرفیتی برخوردار است که موجب ریزش شدید در نیرو های حکومتی بشود و اصلاح طلبان را به دنبال خود بکشاند. کسانی چون منتظری و صانعی از مراجع بزرگ شیعه با این که می دانند پیروزی این جنبش موجب خواهد شد که روحانیون به مدرسه و حوزه برگردند اما به شدت از این جنبش دفاع می کنند. برای این که این جنبش خواست عدالت خواهانه دارد.و عدالت برتر از هر چیز است.
این جنبش پیروز است. برای این که اگر حکومت در مقابل ان کوتاه بیاید،مطالبات بعدی مطرح خواهد شد و مردم گام به گام حکومت گران را به عقب خواهد راند.یک عقب نشینی را پایه ی پیش روی قرار داده و همین طور تا ساختار را در هم بریزند.اگر حکومت گران بخواهند از راه سرکوب ان را خاموش کنند،اولا موجب این می شود که در درون حکومت اختلافات تشدید شود و ریزش نیرو داشته باشند. همین روز ها شنیده شد که بسیج را از خیابان جمع کردند تا بیش از این موجبات اختلافات درونی فراهم نشود.ثانیا به فرض موفقیت باید در انتظار جنبش گسترده تری در ادامه ی همین جنبش باشند. همان گونه که اشاره شد 10 سال پس از جنبش 18 تیر 1378 جنبش سبز 22 خرداد 1388 به راه افتاد. از انجا که حکومت با این بافت و ساختار امکان تامین مطالبات مردم از راه اصلاحات درون ساختاری را ندارد و صرفا با سرکوب به دنبال پاک کردن صورت مسئله است، پس به طور قطع و یقین جنبش سبز در جنبش بزرگتری تداوم خواهد یافت تا به پیروزی نهایی منجر شود.پیروزی که البته با فرو پاشی از درون همراه خواهد بود و اثار ان کاملا اشکار شده است.
+ نوشته شده توسط در دوشنبه نهم آذر 1388
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر