سه‌شنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۸

قندچی-مشی چريکي، واقعيتی که ديگر نميشود انکار کرد



مشی چريکي-واقعيتی که ديگر نميشود انکار کرد
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/522-mashyecheriki.htm

بيش از يکسال پيش در آوريل 2007 مقاله ای نوشتم تحت عنوان «تکليف جنبش سياسی ايران با تروريسم»:

http://www.ghandchi.com/470-Terrorism.htm

در آن نوشتار تا آنجا که به جنبش سياسی کنونی ايران مربوط بود فقط به جند الله و مجاهدين خلق اشاره کرده بودم. البته مجاهدين امروز ميگويند که سالهاست دست از عمليات تروريستی برداشته اند و واقعيت هم اين است که گرچه رسماً آنها مشی چريکی را تقبيح نکرده اند ولی سالهاست که به آن مبادرت ننموده اند. جند الله نيز بيشتر يک جريان مذهبي-قومی در بلوچستان است که تروريسم را هم بخشی از تاکتيک خود ميبيند. در واقع در آن نوشته بحثی درباره جريان چريکی جاری در ايران جمهوری اسلامی در حال حاضر نکرده بودم، موضوعی که در اين نوشته به آن می پردازم.

واقعيت اين است که بعد از شکست جريان اصلاح طلبی و با پايان دولت خاتمي، اولين جريانات جديدی که رسماً مشی چريکی را برای مقابله با رژيم مطرح ميکردند، جوانه زدند. بسياری از اين جريانات اتفاقاً شديداً ملی گرا و ضد اسلامی بودند و هيچ شباهتی به مجاهدين خلق نداشتند. حتی چندان شباهتی به جريانات چريکی قديمی پيش از انقلاب که اکثراً کمونيستی و ضد امپرياليست بودند هم نداشتند. برخی از اين ها خود را متعلق به جنبش پادشاهی ايران ميدانستند و گروهی نيز همانطور که در پائين نشان خواهم داد، خود را همسو با مليون ميديدند.

در واقع با وجود شکست اصلاح طلبان مذهبی و پايان يافتن دولت خاتمی در سال 2004، دولت جديد احمدی نژاد کماکان اجازه فعاليت را از نيروهای اسلامی مخالف خود سلب نکرد و به غير از مجاهدين، بقيه جريانات اسلامی گرچه با وجود دردسر های مختلف، ولی قادر بودند در ايران علناً فعاليت کنند. نه تنها طرفداران خاتمی و رفسنجاني، حتی نيروهای راديکالتر نظير جريانات مختلف دانشجوئی اسلامی به درجات مختلف توانستند در دوران احمدی نژاد فعاليت علنی کنند. حتی سايت های اصلاح طلبان نظير سايت امروز در دوران احمدی نژاد کمتر از دوران خاتمی با فيلترينگ روبرو شد. در نتيجه جريان تازه مشی چريکی در ميان آن دسته مخالفين دولت که اسلامی بودند، پايه نگرفت و حتی مجاهدين هم که طرفدارانش از ميان اسلاميون هستند عملاً کار تروريستی در اين دوران نکردند.

جريانات چپی نيز چه در دوران احمدی نژاد و چه در دوران پيش از آن، بيشتر به فعاليت های قانونی توجه داشتند، و نه عمليات چريکي. در بسياری از اين دوران ها نيز گرچه چپی ها رسماً از حق انتخاب شدن در مجلس و ديگر نهادها محروم بوده اند ولی فعاليت های مختلف نيروهای چپی به درجات مختلف از پس از کشتار 1367 در ايران تحمل شده است، چه در اواخر دولت رفسنجانی که سعی در جلب بخش های مختلف چپ نمود و چه در دوران خاتمي، و بعد از دولت خاتمی نيز، در دوران احمدی نژاد وضعيت نيروهای چپ چندان تفاوتی نکرده است. همچنين حرکت اصلی نيروهای چپی که مشی چريکی را دنبال کرده اند بيش از نيم قرن است که مبارزه ضد امپرياليستی را عمده ميبيند و در نتيجه بخاطر برداشتشان از جمهوری اسلامی بعنوان مخالف غرب، فعاليت تروريستی عليه رژيم را درست نميديده اند. مضافاً آنکه بعد از سقوط کمونيسم در شوروی و بلوک شرق و توسعه دموکراسی در آمريکای لاتين، جريان چريکی در ميان نيروهای چپ رنگ باخته است و اکثر شاخه های چريکهای فدائی خلق در ايران سالهاست که با مشی چريکی وداع گفته اند.

اما در ميان نيروهائی که شديداً ضد اسلام هستند وضع به صورت ديگر است. اساساً اين نيروها در جمهوری اسلامی اجازه حيات نداشته اند و در نتيجه مشی چريکی در ميان بخشی از اين نيروها مطرح شده است. اگر جنبش سکولار در ايران اجازه رشد يافته بود، مشی چريکی در ميان نيروهای غير مذهبی و ضد مذهبی کمتر نشو و نما ميکرد. ولی مذهبی تر شدن جامعه در دوران احمدی نژاد اين بخش مخالفين را بيشتر به سوی عمليات چريکی سوق داده است.

جالب است که يکی از اولين جرياناتی که درست بعد از انتخاب احمدی نژاد مشی چريکی را بعنوان راه کار در ايران اعلام کرد، خود را متعلق به جنبش مليون ايران ميديد و حتی يکی از افراد سرشناس منتسب به جنبش ملی در آمريکا از آن جريان در همان ماه مه سال 2004 حمايت کرد. اين جريان نامش «شورای ملی آزاديخواهان» بود.

بنظر من از آنجا که نيروهائی نظير جبهه ملی توانستند تا حدی در ايران در دوران احمدی نژاد به فعاليت های سياسی علنی بپردازند، جريان چريکی «شورای ملی آزاديخواهان» که خود را هوادار مليون ميدانست عملاً محو شد. درست است که جبهه ملی نظير نيروهای چپی يا آينده نگر يا بسياری مخالفين اسلامی دولت که در ايران فعاليت سياسی علنی دارند، قادر نيستند که در مجلس وارد شوند، يا در نهادهای ديگر دولتی نقش ايفا کنند، ولی بعنوان اپوزيسيون علنی تحمل شده اند، و اين امر کمک کرده است که هواداران اين جريانات به مشی چريکی روی نياورند.

ولی يک نيروی سياسی در ايران امکان فعاليت علنی نداشته است و آن هم مشروطه طلبان ايران بوده اند. حتی بخشهائی از جريان مشروطه طلب نظير حزب مشروطه ايران که هم مواضعی ليبرالی داشته است و هم بر سر حمله نظامی به ايران موضع گيری روشن داشته است قادر نبوده است که در ايران فعاليت علنی کند. اين امر بسياری از هواران آنها را از مبارزه علنی دلسرد کرده است. بسياری از مشروطه خواهان به خاطر عدم امکان فعاليت علني، به دنبال راه کارهای غير علنی ولی سياسی رفته اند، ولی برخی هم از اينگونه احزاب سنتی مشروطه خواهان کناره گرفته و به دنبال مشی چريکی رفته اند. اين امر بويژه برای نيروهائی که شديداً ضد اسلامی هستند و حق بيان آنها در ايران شديداً نقض ميشود بيشتر واقعيت است.

بنظر ميرسد ضديت شديد با اسلام ويژگی اکثر جرياناتی است که مشی چريکی را در ايران برگزيده اند و هر چه رژيم مذهبی تر عمل کند، به جريان چريکی در ميان اين بخش از روشنفکران بيشتر دامن خواهد زد. ولی بحث فقط در اين جا نيست. برخی از رهبران مدبر مشروطه خواهان در ماه های اخير سعی دارند نشان دهند که دعوای اپوزيسيون با مذهب نيست بلکه با دولت مذهبی است. اين حرف درست، ولی به خودی خود اين حرف به اين گرايش چريکی پايان نخواهد داد، چرا که تا وقتيکه رژيم حق اين افراد غير مذهبی يا ضد مذهبی را در ابراز عقايد خود برسميت نشناسد، زمينه مادی برای رشد اين گرايش بر سر جای خود خواهد بود.

در نتيجه يا کسی بايستی در اصول اعتقادی با تروريسم به هر شکل آن مخالف باشد يا که به خاطر تضييق حقوق فردی خود ممکن است به آن دست يازد حتی وقتی معتقد باشد که دعوای اپوزيسيون با مذهب نيست ولی ناراحتی فردی اش از سرکوب شديد بخاطر ضد مذهبی بودن يا مرتد بودن باشد. موضوعی که در مقاله ذکر شده ابتدای اين نوشتار به آن اشاره کردم مبنی بر اينکه تروريسم خوب و بد نداريم و بايد تروريسم را برای هر هدفی که باشد تقبيح کنيم. موضوع عمومی تری که در نوشتار ديگری سالها پيش به آن پرداختم که هدف وسيله را توجيه نميکند:

http://www.ghandchi.com/270-EndMeans.htm

حالا سوال پيش ميايد که درباره کسی مثل حسين کاوسی فر چه فکر ميکنم؟ من کار تروريستی را محکوم ميکند با هر هدفی که باشد. البته در عين حال از حق وی برای دادگاه عادلانه دفاع ميکنم. در نتيجه اين که دولت دوبی وی را به دولت ايران تحويل داد را هم محکوم ميکنم چون روشن بود که وی در داخل ايران نميتوانست از امکان دادگاه عادلانه برخوردار باشد. در نتيجه او را ميشد به کشور ثالثی نظير هلند فرستاد و از جمهوری اسلامی هم بعنوان مدعی خواست که در يک دادگاه بين المللی اتهامات خود عليه وی را اقامه کند. در دادگاهی که متهم بتواند از وکيل برخوردار باشد. در نتيجه اينکه کسی ترور را بخاطر هدف والائی بکند حتی کشتن يک قاضی جنايتکار، برای من قابل قبول نيست، چون کسی که به ترور دست ميزند خود را هر سه قوه يک دولت عادلانه فرض ميکند، حکم ميدهد و اجرا ميکند و از نظر من چنين کاری مردود است هر چند که با کمال حسن نيت باشد.

از بحث اصلی ام دور شدم. بحث مقاله اين بود که ديگر واقعيت مشی چريکی در ايران قابل انکار نيست. به موضوع برگردم.

***

به تازگی خبر انفجارحسينيه شيراز در مطبوعات جمهوری اسلامی آمد. جمهوری اسلامی بارها ادعای های خود را در اين باره تغيير داد. در ميان مخالفين هم جريانات مختلفی مسؤليت آن را به عهده گرفته اند از جمله يک گروه سنی مذهب قومی که اعتقاد به کار تروريستی دارد. آخرين حرف رژيم هم اين بوده است که يک گروه سلطنت طلب مسؤل اين عمليات بوده اند که به زودی محاکمه خواهند شد. در ميان جريانات هوادار رژيم پادشاهي، حزب مشروطه ايران اعلاميه داد و گفت که هيچ گروه سلطنت طلبی به اين کار دست نزده است و اگر هم جريانی درست به اين کار زده باشد از سلطنت طلبان واقعی نيست. برخی ديگر از هواداران رژيم پادشاهی نيز نوشتند فرود فولادوند که گروهی در خارج خود را منتسب به وی ميدانند و مسؤليت آن بمب گذاری را به عهده گرفته اند، اگر به دادگاه بيايد و پوزش هم بخواهد، قهرمان آن هاست. نيروهای ديگر جنبش سياسی ايران هم اساساً نوشته اند که اين حرف ها تبليغات رژيم است و جريان تروريستی اصلاً وجود خارجی ندارد.

بنظر من تا آنجا که به فرود فولادند مربوط ميشود، پسر وی مصاحبه ای درباره مفقود شدن وی کرده است، وی يک شخصيت حقيقی است با نظراتی مشخص و آقای دکتر بهرام مشيری در برنامه زير بسيار بيطرفانه وی را معرفی کرده است:

http://youtube.com/watch?v=sT2u55ZwjSY

واقعيت ديگر هم اين است که جريانی با نام نتدر در اينترت سايت زير را دارند و خود را منسوب به آقای فولادوند و هوادار رژيم پادشاهی ميدانند و برنامه راديوئی مرتب دارند:

http://www.tondar.org
http://www.tondar.org/radio-tv/rt.m3u

برخی از هواداران رژيم پادشاهی اين سايت را متعلق به رژيم جمهوری اسلامی ميدانند. تا آنجا که من به اين برنامه گوش کرده ام برخی از برنامه های اين سايت آشکار است که هيچ شباهتی به نظريات نيروهای هوادار رژيم پادشاهی ندارد. آيا چنين برنامه هائی توسط عوامل اطلاعاتی رژيم برای لطمه زدن به نيروهای مشروطه خواه درست شده اند؟ نميدانم، ولی در عين حال ممکن است که اين جريان چريکي، نظير جريانات کمونيستی چريکی در گذشته باشد که نيروهای کمونيست ديگر را که مخالف فعاليت چريکی بودند، خائن ميديدند، و نوک تيز حمله شان به سوی آن نيروها بود. در واقع برخی از برنامه های اين انچمن پادشاهی معلوم است که نيروهائی هستند که صادقانه در پی فعاليت چريکی هستند و شديداً هم ضد اسلام هستند. البته نه تنها در ميان نيروهای چريک بلکه ميان همه نيروهای سياسی چه در زمان شاه و چه در زمان حاضر ممکن است عوامل اطلاعاتی نفوذ کرده باشند، و اين امر به خودی خود به معنی اين نيست که ان نيرو را اطلاعاتی های رژيم راه انداخته اند. اين ها حتی لغت سلطنت را غير ايرانی ميدانند و خود را هوادار پادشاهی ميخوانند و نه سلطنت طلب.

اما جدا از سايت نتدر و اينکه آيا اين جريان يک نيروی صادق اپوزيسيون است که در پی مشی چريکی است يا که سايت جمهوری اسلامی است، من با اطمينان صد در صد ميتوانم بگويم که جريان ضد اسلامی معتقد به مشی چريکی يک واقعيت است. من خودم مدتی با يکنفر که چنين نظراتی داشته و خود را متعلق به جمعی ميدانست، در يک گروه اينترنتی سالها بحث داشتم، و ميتوانم با اطمينان بگويم که وی از عوامل رژيم نبود، و فردی واقعی و انسانی صادق بود. حتی نظرات افراطی ضد اسلامی که در مقاله «تکليف جنبش سياسی ايران با تروريسم» به آن اشاره کرده ام و راه های مقابله با جريانات افراطی اسلامی را دقيقاً با وی بحث کرده بودم و به خوبی در اين زمينه های فکری صاحب نظر بود، اما کار تروريستی را تأييد ميکرد، هر چند فعاليت های افشاگرانه و علمی را نه تنها رد نمينمود بلکه بسيار خوب هم از آنها مطلع بود. من هيچگاه حتی تماس ايميل هم نخواستم با او داشته باشم و فقط ميخواستم بحث نظری داشته باشم و هميشه بعنوان يک محقق از ارتباط با هر تشکيلاتی بويژه تشکيلاتهای معتقد به عمليات مسلحانه دوری کرده ام ولی با وی بحث در محيط علنی يگ گروه اينترنتی داشتم.

جريان چريکی که در بالا ذکر کردم بنظر من هم واقعی است و هم شديداً ضد اسلامی و خود را هوادار رژيم پادشاهی هم ميداند و البته شخصی که ذکر کردم از فولادوند دفاع ميکرد ولی هيچگاه از سايت تندر دفاع نکرد، يعنی ذکر نکرد و من هم نپرسيدم.. تا آنجا که من اين نظرات را شناخته ام، شک دارم که مشروطه خواهان ايران و مشخصاً سلطنت پهلوی و حتی آقای رضا پهلوی بتوانند انتظارات اين جريانات را برآورده کنند. برای آقای رضا پهلوی و حزب مشروطه، موضع کنونی شان درباره همکاری با مذهب اسلام، تاکتيکی نيست، و اينکه امروز به درک سکولاريسم رسيده اند، گام بزرکی برای ايشان محسوب ميشود. ولی برای اين هواداران رژيم پادشاهی چنين موضعی کافی نيست. تصوری که اين هوادارن مشی چريکی از پادشاهی ايران دارند را فکر نميکنم واقعيت جريانات معتقد به پادشاهی بتواند برآورده کند، همانگونه که کمونيسم مورد توجه چه گوارا را رهبران شوروی نميتوانستند برآورده کنند. در نتيجه برای من تعجب انگيز نخواهد بود اگر اين نيروها مواضع ضد مشروطه خواهان موجود بگيرند که در تندر بيان ميشود، حال چه آن سايت واقعی باشد و چه نباشد.

اما جدا از همه اين مواضع سياسی و ايدئولوژيک، اصل بحث اين است که برای رسيدن به هر هدفی حتی کنار گذاشتن کامل مذهب و آتئيسم، اتخاذ مشی چريکی تنها راه نيست. چند جريان مهم که زمانی به کار چريکی معتقد بودند و شديداً هم ضد اسلام بودند، چه مشروطه خواه و چه جمهوريخواه، مشی چريکی را کنار گذاشته، و سياسی کار شده اند. بالعکس اگر فردا نيروهای اسلامی مخالف يا مليون يا چپی ها و سکولار ها هم آزادی هايشان در ايران محدود تر شود ، آيا دست زدن به کار چريکی از سوی کساتی با آنگونه ايدئولوژی ها ممکن نيست آنگونه که زمان شاه رخ داد؟ بنظر من ممکن است و به همين خاطر در نوشتار ديگرم ذکر کردم که تروريسم را تحت هر شرايطی تقبيح ميکنم.

جنبش سياسی ايران در زمان شاه از سياهکل چه سودی برد. جز اينکه نيروهای با ايدئولوژی های غير کمونيستی هم به جريان چريکی که توسط بخشی از نيروهای کمونيست شروع شد، روی آوردند، و حتی بخشی از طرفداران جبهه ملی هم که از کند بودن نتيجه بخشی کار سياسی و تعطيل بودن انجمن هاتی سياسی و غيره، خسته شده بودند، به کار چريکی روی آوردند، و نتيجه آنکه مردم دنبال عقب مانده ترين نيروی جامعه يعنی خمينی رفتند، وقتی که روشنفکران ما فداکاری در کار چريکی را ارج ميگذاشتند، و بعد از مدتی حتی هدفهای ايدئولوژيک و سياسی را هم بی اهميت ديدند و ميگفتند کار چريکی هم استراتژی و هم تاکتيک. همين سلحشوران برای فداکاری در کاری که قهرمانی با خود نداشت اهميتی نميدادند. بخاطر نقد از حزب توده به مشی چريکی روی اوردند ودر آخر حزب توده رهبريشان کرد.

مهم نيست که اساس جريان کنونی چريکی خود را هوادار پادشاهی ميداند و من طرفدار جمهوری هستم. مهم نيست که آنها اکنون بيشتر ضد اسلام هستند و برای منِ غير مذهبي، جدائی مذهب و دولت و سکولاريسم است که مهم ميباشد، و نه نابودی مذهب. من از خود ميپرسم که اگر فردا کسی با نقطه نظرات فکری من بود ولی خواست کار چريکی کند چه ميگويم؟ بله، به او چه ميگويم؟ پاسخم همين است که مشی چريکی به تکامل جامعه ايران يک بار لطمه زد و يک نسل را برای هيچ نابود کرد، دوباره اين اشتباه را نکنيم.

اگر در گذشته همه ميترسيدند که حتماً از قهرمانی و بزرگی چريکها حرف بزنند تا ضد انقلاب شناخته نشوند من به روشنی ميگويم که با وجود آنکه حسن نيت امثال آقای حسين کاوسی فر ها را درک ميکنم، و از عدم وجود دادگاه عادلانه برای وی و اعدام وی دلم به درد ميآيد، وليکن راه وی را محکوم ميکنم و به جوانان ايران ميگويم که فداکاری يعنی کار پر زحمت سياسي، فرهنگي، و فکری با مدد گرفتن از علم برای ساختن نهادهای سکولار و اشاعه حقوق بشر و انديشه آزاد و نه ترور که همه اين انرژی ها را به هدر ميدهد. شايد اين حرف من خيلی سخت باشد گفتنش ولی ميگويم تا که از يک بيراهه رفتن جلوگيری کنم. قهرمان من يک چريک نيست.

من رژيم را برای مسدود کردن کانالهای آزادی انديشه در ايران که حتی يک سايت علمی هم فيلتر ميشود و اينکه حق فردی مخالفت با اسلام را با سرنيزه و اعدام جواب ميدهد، محکوم ميکنم. ولی راه کار تروريسم نيست. من اگر هوادار پادشاهی بودم هم همين حرف را ميزدم که کسانيکه مردم ما را دوباره چهل سال بعد از تجربه سياهکل به آن راه ميبرند، قهرمان ما نيستند، حتی اگر با بهترين حسن نيت و برای آزادی مردم اين کار را بکنند و جان خود را فدا کنند. مشی چريکی گمراهی است، چه برای جمهوری باشد چه برای پادشاهي، چه برای اسلام و کمونيسم باشد چه برای ضد اسلام، چه برای دوستی با القاعده و حزب الله باشد چه برای دوستی با غرب.


به اميد جمهوری آينده نگر، فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
5 تير 1387
June 25, 2008

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ