یکشنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۸

سيد منصور موسوي دانشجوي دانشگاه علامه-برای مهندس حشمت اله طبرزدی و در ستایش آزادی


سيد منصور موسوي دانشجوي دانشگاه علامه-برای مهندس حشمت اله طبرزدی و در ستایش آزادی
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1816.aspx

از تو و برای تو نوشتن دشوار است، که باید دریده سخن گفت و مصلحت اندیشی را به صاحبانش در پس القاب و منصب هاشان وا نهاد؛ برای ما که خود سانسوری امانمان را بریده، چون تو خطر را به جان خریدن و حقیقت را بی پیرایه فریاد زدن دشوار می نماید. همیشه برایم جای سوال بود که آیا اندیشه در سلول های تنگ و تاریک می تواند بال بگشاید، اینک به یقین آگاهم که به بند کشیدن دگراندیشان، آزادگی شان را ستودن و تیزآب اندیشه شان است. آنان که شما را به بند استبداد کشیده اند بدانند که حتی جای خالی تان فریاد آزادی خواهی سر می دهد. بدانند که این سرکوب ها عطش ما را برای آزادی، بیشتر می کند که یأس در دل های سبز سرشار از زندگی جایی ندارد؛ بدانند که به یمن بهار سبز و خرداد سرخ 88 پرده ی فریب و ریا از چهره ی منادیان جهل و خشونت و خرافه بر افتاده است که: "جاء الحق و زهق الباطل" مهندس طبرزدی عزیز فراموشمان نمی شود آن روزهای سخت را که سخنان امیدبخش تو مایه ی دلگرمی ما بود، روزهایی که اغتشاشگرمان خواندند و به دانشجو و دانشگاه ها حمله کردند، دانشگاه را با چکمه های سربازان استبداد به خون کشیدند و عده ای در آن روزهای دشوار یا اسیر مصلحت بودند و یا به سهم خواهی از حاکمیت مشغول! اما پایداری تو در بی مهابا سخن گفتن از اراده ی پنهان در پس آن جنایات و افشای دستهای آغشته به خون دانشجویان، در حافظه مان به یادگار مانده است. فراموش نمی کنیم زمانی را که برای کاستن از ضرب حملات بر فعالان دانشجویی مستقل، خود را سپر بلای بسیاری از ایشان نمودید؛ در حالی که برخی با زد و بندهای در پس پرده، استقلال تشکل های دانشجویی را به مسلخ می کشاندند. از تو چه پنهان، بغض گلویم را می فشارد که به پاس آن همه نیکی، اینک تنها می توانم بنشینم و برایت بنویسم. "باری سخن دراز شد وین زخم دردناک را خونابه باز شد... اما در طول این سال های خفقان و سرکوب، امید را در دل ها یمان زنده نگاه داشتیم و با تمامی فشارها پرچم دمکراسی خواهی در آخرین سنگر آزادی برافراشته ماند. همان پرچمی که در بهار 88، به درفش کاویانی برای دانشجویان جوان و تازه نفس مبدل شد. اما دیدی که چگونه قرآن ها را بر سر نیزه کردند و دیگر بار نام دین را تن پوش عجز خود کردند؛ رسانه ها به تبلیغ جهل و حماقت آغازیدند و برای حفظ قدرت نامشروع خود، شرع را وارونه نشان دادند. در آن برهه ی حساس، نوشته ها و نقدهای بی پروای تو خون تازه به رگ هایمان می بخشید و فانوسی بر راهمان می افروخت؛ مهندس طبرزدی عزیز تو خود خوب می دانی که در این ایام صداقت درّ نایابی در میان رجل سیاسی است و من این صداقت و خود انتقادی را بارها در منش تو شاهد بوده ام؛ فراموش نمی کنیم زمانی را که بسیاری برای سهیم شدن در قدرت مطلقه و پیوستن به جریان حاکم از هم سبقت می گرفتند و تو خود را از گردن نهادن بر این قدرت نا مشروع کنار کشیدی که آن را با آرمان های آزدایخواهانه ی خود در ستیز یافتی. اینک که جسمت در بند متحجرین به اسارت است نیک می دانم جرم تو ستایش آزادی است از آن رو که با تمام وجودت هیچ چیزی را مقدم بر آن ندانستی؛ می دانم که اراده ی راسخ تو روح آن بازجویان پوپولیستی را می ساید و درهم می شکند و نیز می دانم که بر کارهای عبث شان تلخند میزنی و بر حماقت شان افسوس می خوری. می دانم که هیچ بند و زنجیری توان حبس روان و اندیشه ی آزاده ات را ندارد. "حاشا که آواز آزادی از پس میله و زنجیر به گوش تواند رسید و از گلوگاه مرغان اسیر" (جبران خلیل جبران) سيد منصور موسوي – دانشجوي دانشگاه علامه ////////////////////////////////////////////////// امروز 26 دي بيست و يكمين روز بازداشت مهندس طبرزدي

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ