يادداشتی در مورد ترور مسعود عليمحمدی
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/604-MasoudAlimohammadi.htm
سه روز پيش مسعود عليمحمدی استاد فيزيک اتمی دانشگاه تهران در مقابل خانه خود در قيطريه با انفجار بمبی که از راه دور کنترل ميشد، به قتل رسيد. آقای عليمحمدی از هواداران ميرحسين موسوی در انتخابات 22 خرداد 1388 بود.
قبل از آنکه تحليل خود را در مورد ترور آقای عليمحمدی بنويسم لازم است يادآوردی کنم که گرچه اين ترور را کار مخالفين رژيم نميدانم، با هرگونه ترور مخالفم و از نظرِ من ترور خوب و بد وجود ندارد. در نتيجه مخالف هرگونه گروه تروريستی هستم چه آنهايی که توسط رژيم جمهوری اسلامی اداره ميشوند و چه آنهايی که توسط برخی گروه هاي اپوزيسيون تشکيل شده باشند. در مورد نظراتم در مخالفت با ترور و تروريسم نيز در گذشته در مقاله ای مفصلاً توضيح داده ام (1).
در ارتباط با مشی چريکی و مشخصاً گروه تندر نيز در گذشته مفصلاً نظرم را نوشته ام و نيازی به تکرار در اينجا نيست (2).
اما در اينجا ميخواهم بحث کنم که چرا با قتل های زنجيره ایِ تازه ای روبرو هستيم که اينبار نه فعالين سکولار بلکه در وحله نخست فعالين اصلاح طلب، هدف قرار گرفته شده اند. همچنين اگر در قتل های زنجيره ای سال 1377 سکولارها هدف بودند و تلاش دستگاه های امنيتی آن بود که قتل ها را به اصلاح طلبان منتسب کند، اين بار در حال حاضر اصلاح طلبان هدف گرفته شده اند و تلاش آن است که سکولارها بعنوان عامل معرفی شوند.
در قتلهای زنجيره ای سال 1377 ابتدا رژيم جمهوری اسلامی عامل ترور را آمريکا و اسرائيل و گروه های مسلح کُرد معرفی ميکرد، اما کمی ديرتر بحث ها عوض شد. يادم هست در همان زمان در اينترنت، ترور فروهرها و نويسندگان را بعنوان کار رژيم محکوم کردم و عوامل جمهوری اسلامی در آمريکا ميگفتند فروهر در رابطه با جريان پ.ک.ک در ترکيه بوده است و اين دعوای خانوادگی بين جريانات کُرد مسلح است و به اين طريق، هم دفاع از او را دفاع از تروريستها ميناميدند و هم قتل وی را توجيه ميکردند. در پاسخ ميگفتم اين مورد هم نظير ترور بختيار و تهديد به ترور سلمان رشدی است. هنوز واقعه سپتامبر 2001 هم اتفاق نيافتاده بود و آمريکا و اروپا هنوز با تهديدات اين ها زياد کاری نداشتند.در آن روزها آنها تا ميتوانستند حتی در خارج از کشور مأمورانشان آنقدر تهديد و ارعاب ميکردند تا کسی جرئت نکند در مورد تاريخ تروريسم جمهوری اسلامی بحث کند.
اما ديری نگذشت که آيت الله خامنه ای که ميدانست اصلاح طلبان به جريان پی برده اند يک سخنرانی کرد و داريوش فروهر را دوست معرفی کرد و به اين طريق عوامل جمهوری اسلامی هم در خارج و برروی اينترنت داستانهايشان عوض شد. پس از آنهم افشاگری محمد خاتمی آغاز شد و بعد هم بازداشت سعيد امامی و ماجراهای وی. اما ديری نپائيد که آقای روح الله حسينيان تا توانست سعي کرد شبهه ايجاد کند و قتل فروهرها، مختاری، پوينده و ديگران را به اصلاح طلبان متصل کند. هرچند سعيد امامی و برنامه هويت او را کسی نبود که نداند به کجا مرتبط بود.
امروز نيز در ابتدا دولت آمريکا و اسرائيل و گروه تندر را عامل ترور آقای عليمحمدی اعلام کردند و روز گذشته نيز بجای تشييع جنازه تظاهرات دولتی راه انداخته و شعار مرگ بر اسرائيل سر دادند. بايد منتظر بود تا چند روزی بگذرد و ببينيم اين بار آقای روح الله حسينيان وکيل مجلس شورای اسلامی که دو روز پيش، همزمان با اين واقعه اعلام انصراف از استعفاي خود از مجلس را اعلام کرده است، اينبار درباره عاملين قتل های زنجيره ای تازه که با ترور علی موسوی حبيبی، خواهر ميرحسين موسوی در روز عاشورا شروع شده و با ترور آقای عليمحمدی ادامه پيدا کرده است، چه خواهد گفت.
اطلاعيه ای فوراً بعد از ترور مسعود علی محمدی منتشر شد که گويی تشکيلات چريکی تندر ناشر آن است، هرچند گروه تندر تکذيب کرده است و اطلاعيه را جعلی و کار رژيم خوانده است. جالب است که در اطلاعيه کذايی، نام خانوادگي آقای "علی محمدی" را، "محمدی" ذکر کرده اند. اگر يک گروه تروريستی در ايران بخواهد چنين عملياتی را انجام دهد چطور ممکن است نام هدف خود را هم درست نداند. شايد قصد توليد کنندگان اين اطلاعيه القای اين تصور است که شايد آقای علی محمدی توسط به اصطلاح گروه تندر يا اسرائيل، به اشتباه جای کس ديگری ترور شده است. در زمان قتل های زنجيره ای هم اينگونه بازی ها را اول در مورد کًردها و فروهر و بعد ها نيز تا مدتها در مورد آقای پوينده راه انداختند تا رد گم کنند اما در پايان معلوم شد که همه آن قتل ها از يک گروه اطلاعاتي خود رژيم سرچشمه گرفته بود يعنی گروه سعيد امامی.
يکی از بزرگترين خدمات حجت الاسلام محمد خاتمی در همه دوران رياست جمهوری وی همين بر ملا کردن نقش جمهوری اسلامی در قتل هاي زنجيره ای بود. نقشی که در همه ترورهای بختيار و برومند و قاسملو و ديگران هميشه در هاله ای از دروغ هاي رژيم مخدوش گشته بود. البته در عين حال به محمد خاتمی انتقاد دارم که همه واقعيات را هيچگاه علنی نکرد و بعد هم در 18 تير 1378 دانشجويانی را که از روز اول در همان آذر 1377 مقابل اين قتلها مقاومت کرده بودند را نه تنها در حرکتی که در برابر ترورها شروع شد، شرکت نداد، بلکه آنها را تنها گذاشت و اجازه داد به راحتی بعد از 18 تير زندانی و سرکوب شوند.
حتي کساني مانند اکبر گنجی نيز امروز که در خارج از کشور هستند هنوز همه آنچه درباره قتل های زنجيره ای ميدانند را به مردم نگفته اند. با همه اين احوال بايد از اصلاح طلبان و بويژه حجت الاسلام محمد خاتمی بخاطر برملا کردن واقعيات قتل های زنجيره ای سال 1377 سپاسگزار بود و البته اکنون آنهايی که جزئيات بيشتری از قتل های زنجيره اي را ميدانند، مثل خود آقای خاتمی، وقت آن است که به آن دانسته ها رجوع کنند تا بتوانند برای کشف عاملان اين قتل های زنجيره ای تازه، پيش از آنکه قتل های بيشتری رخ دهد، اقدام کنند.
بنظرم قتل های زنجيره ای امروز، مکمل بازداشتها و بگير و ببندهائي است که در دانشگاه های ايران شروع شده است تا رعب و وحشت در جنبش سبز ايجاد کنند. در سال 1377 برای همه، مايه تعجب بود که چرا شخصی مانند مختاری که اصلاً شخصيت شناخته شده ای در عرصه سياسی ايران نبود، هدف گرفته شده بود، اما بعد ها معلوم شد که گردانندگان قتل های زنجيره ای ميخواهند دقيقاً در ميان همان آن دسته از مردم عادی که برای حقوق اوليه بشر فعال هستند رعب و وحشت ايجاد کنند که آنها فکر نکنند چون رهبر نيستند هدف نخواهند بود. در واقع قتل ندا آقا سلطان ها در خيابان کافی نيست و حالا ترور هدفمند از افراد عادی ميکنند تا ترس ايجاد کنند همانگونه که دانشجويان عادی و ورودی های تازه دانشگاه ها را چند روزی است که در ايران با بازداشت و سرکوب مورد حمله های شديدتر قرار داده اند.
البته در سال 1377 در عين حال داريوش فروهر را شخصيتی ميديدند که ميتواند در رأُس جنبش سکولار ايران در داخل کشور قرار گيرد و به همين علت او را نيز هدف قرار دادندو با چنان قساوتی به قتل رساندند چرا که آن روزها در ميان جريانات هوادار مبارزه مسالمت اميز، ترسشان فقط از جنبش سکولار مسالمت آميز بود هنگاميکه حتی به رياست جمهوری اصلاح طلبان تن داده بودند. اما امروز درجنبش سبز، براي اينان ميرحسين موسوی و مهدی کروبی و رهبران اصلاح طلب هم مسأله هستند و اگر جلوی اين قتل های زنجيره ای تازه گرفته نشود، همانطور که چند هفته پيش، قبل از تيراندازی به مهدی کروبی نوشتم، جان آقای موسوی و آقای کروبی و خانم عبادی و ديگر رهبران اپوزيسيون نيز بطور جدی در خطر است.
به اميد جمهوري آينده نگر دموکراتيک و سکولار در ايران،
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و پنجم دی ماه 1388
January 15, 2010
پانويس ها:
1. http://www.ghandchi.com/470-Terrorism.htm
2. http://www.ghandchi.com/522-mashyecheriki.htm
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/604-MasoudAlimohammadi.htm
سه روز پيش مسعود عليمحمدی استاد فيزيک اتمی دانشگاه تهران در مقابل خانه خود در قيطريه با انفجار بمبی که از راه دور کنترل ميشد، به قتل رسيد. آقای عليمحمدی از هواداران ميرحسين موسوی در انتخابات 22 خرداد 1388 بود.
قبل از آنکه تحليل خود را در مورد ترور آقای عليمحمدی بنويسم لازم است يادآوردی کنم که گرچه اين ترور را کار مخالفين رژيم نميدانم، با هرگونه ترور مخالفم و از نظرِ من ترور خوب و بد وجود ندارد. در نتيجه مخالف هرگونه گروه تروريستی هستم چه آنهايی که توسط رژيم جمهوری اسلامی اداره ميشوند و چه آنهايی که توسط برخی گروه هاي اپوزيسيون تشکيل شده باشند. در مورد نظراتم در مخالفت با ترور و تروريسم نيز در گذشته در مقاله ای مفصلاً توضيح داده ام (1).
در ارتباط با مشی چريکی و مشخصاً گروه تندر نيز در گذشته مفصلاً نظرم را نوشته ام و نيازی به تکرار در اينجا نيست (2).
اما در اينجا ميخواهم بحث کنم که چرا با قتل های زنجيره ایِ تازه ای روبرو هستيم که اينبار نه فعالين سکولار بلکه در وحله نخست فعالين اصلاح طلب، هدف قرار گرفته شده اند. همچنين اگر در قتل های زنجيره ای سال 1377 سکولارها هدف بودند و تلاش دستگاه های امنيتی آن بود که قتل ها را به اصلاح طلبان منتسب کند، اين بار در حال حاضر اصلاح طلبان هدف گرفته شده اند و تلاش آن است که سکولارها بعنوان عامل معرفی شوند.
در قتلهای زنجيره ای سال 1377 ابتدا رژيم جمهوری اسلامی عامل ترور را آمريکا و اسرائيل و گروه های مسلح کُرد معرفی ميکرد، اما کمی ديرتر بحث ها عوض شد. يادم هست در همان زمان در اينترنت، ترور فروهرها و نويسندگان را بعنوان کار رژيم محکوم کردم و عوامل جمهوری اسلامی در آمريکا ميگفتند فروهر در رابطه با جريان پ.ک.ک در ترکيه بوده است و اين دعوای خانوادگی بين جريانات کُرد مسلح است و به اين طريق، هم دفاع از او را دفاع از تروريستها ميناميدند و هم قتل وی را توجيه ميکردند. در پاسخ ميگفتم اين مورد هم نظير ترور بختيار و تهديد به ترور سلمان رشدی است. هنوز واقعه سپتامبر 2001 هم اتفاق نيافتاده بود و آمريکا و اروپا هنوز با تهديدات اين ها زياد کاری نداشتند.در آن روزها آنها تا ميتوانستند حتی در خارج از کشور مأمورانشان آنقدر تهديد و ارعاب ميکردند تا کسی جرئت نکند در مورد تاريخ تروريسم جمهوری اسلامی بحث کند.
اما ديری نگذشت که آيت الله خامنه ای که ميدانست اصلاح طلبان به جريان پی برده اند يک سخنرانی کرد و داريوش فروهر را دوست معرفی کرد و به اين طريق عوامل جمهوری اسلامی هم در خارج و برروی اينترنت داستانهايشان عوض شد. پس از آنهم افشاگری محمد خاتمی آغاز شد و بعد هم بازداشت سعيد امامی و ماجراهای وی. اما ديری نپائيد که آقای روح الله حسينيان تا توانست سعي کرد شبهه ايجاد کند و قتل فروهرها، مختاری، پوينده و ديگران را به اصلاح طلبان متصل کند. هرچند سعيد امامی و برنامه هويت او را کسی نبود که نداند به کجا مرتبط بود.
امروز نيز در ابتدا دولت آمريکا و اسرائيل و گروه تندر را عامل ترور آقای عليمحمدی اعلام کردند و روز گذشته نيز بجای تشييع جنازه تظاهرات دولتی راه انداخته و شعار مرگ بر اسرائيل سر دادند. بايد منتظر بود تا چند روزی بگذرد و ببينيم اين بار آقای روح الله حسينيان وکيل مجلس شورای اسلامی که دو روز پيش، همزمان با اين واقعه اعلام انصراف از استعفاي خود از مجلس را اعلام کرده است، اينبار درباره عاملين قتل های زنجيره ای تازه که با ترور علی موسوی حبيبی، خواهر ميرحسين موسوی در روز عاشورا شروع شده و با ترور آقای عليمحمدی ادامه پيدا کرده است، چه خواهد گفت.
اطلاعيه ای فوراً بعد از ترور مسعود علی محمدی منتشر شد که گويی تشکيلات چريکی تندر ناشر آن است، هرچند گروه تندر تکذيب کرده است و اطلاعيه را جعلی و کار رژيم خوانده است. جالب است که در اطلاعيه کذايی، نام خانوادگي آقای "علی محمدی" را، "محمدی" ذکر کرده اند. اگر يک گروه تروريستی در ايران بخواهد چنين عملياتی را انجام دهد چطور ممکن است نام هدف خود را هم درست نداند. شايد قصد توليد کنندگان اين اطلاعيه القای اين تصور است که شايد آقای علی محمدی توسط به اصطلاح گروه تندر يا اسرائيل، به اشتباه جای کس ديگری ترور شده است. در زمان قتل های زنجيره ای هم اينگونه بازی ها را اول در مورد کًردها و فروهر و بعد ها نيز تا مدتها در مورد آقای پوينده راه انداختند تا رد گم کنند اما در پايان معلوم شد که همه آن قتل ها از يک گروه اطلاعاتي خود رژيم سرچشمه گرفته بود يعنی گروه سعيد امامی.
يکی از بزرگترين خدمات حجت الاسلام محمد خاتمی در همه دوران رياست جمهوری وی همين بر ملا کردن نقش جمهوری اسلامی در قتل هاي زنجيره ای بود. نقشی که در همه ترورهای بختيار و برومند و قاسملو و ديگران هميشه در هاله ای از دروغ هاي رژيم مخدوش گشته بود. البته در عين حال به محمد خاتمی انتقاد دارم که همه واقعيات را هيچگاه علنی نکرد و بعد هم در 18 تير 1378 دانشجويانی را که از روز اول در همان آذر 1377 مقابل اين قتلها مقاومت کرده بودند را نه تنها در حرکتی که در برابر ترورها شروع شد، شرکت نداد، بلکه آنها را تنها گذاشت و اجازه داد به راحتی بعد از 18 تير زندانی و سرکوب شوند.
حتي کساني مانند اکبر گنجی نيز امروز که در خارج از کشور هستند هنوز همه آنچه درباره قتل های زنجيره ای ميدانند را به مردم نگفته اند. با همه اين احوال بايد از اصلاح طلبان و بويژه حجت الاسلام محمد خاتمی بخاطر برملا کردن واقعيات قتل های زنجيره ای سال 1377 سپاسگزار بود و البته اکنون آنهايی که جزئيات بيشتری از قتل های زنجيره اي را ميدانند، مثل خود آقای خاتمی، وقت آن است که به آن دانسته ها رجوع کنند تا بتوانند برای کشف عاملان اين قتل های زنجيره ای تازه، پيش از آنکه قتل های بيشتری رخ دهد، اقدام کنند.
بنظرم قتل های زنجيره ای امروز، مکمل بازداشتها و بگير و ببندهائي است که در دانشگاه های ايران شروع شده است تا رعب و وحشت در جنبش سبز ايجاد کنند. در سال 1377 برای همه، مايه تعجب بود که چرا شخصی مانند مختاری که اصلاً شخصيت شناخته شده ای در عرصه سياسی ايران نبود، هدف گرفته شده بود، اما بعد ها معلوم شد که گردانندگان قتل های زنجيره ای ميخواهند دقيقاً در ميان همان آن دسته از مردم عادی که برای حقوق اوليه بشر فعال هستند رعب و وحشت ايجاد کنند که آنها فکر نکنند چون رهبر نيستند هدف نخواهند بود. در واقع قتل ندا آقا سلطان ها در خيابان کافی نيست و حالا ترور هدفمند از افراد عادی ميکنند تا ترس ايجاد کنند همانگونه که دانشجويان عادی و ورودی های تازه دانشگاه ها را چند روزی است که در ايران با بازداشت و سرکوب مورد حمله های شديدتر قرار داده اند.
البته در سال 1377 در عين حال داريوش فروهر را شخصيتی ميديدند که ميتواند در رأُس جنبش سکولار ايران در داخل کشور قرار گيرد و به همين علت او را نيز هدف قرار دادندو با چنان قساوتی به قتل رساندند چرا که آن روزها در ميان جريانات هوادار مبارزه مسالمت اميز، ترسشان فقط از جنبش سکولار مسالمت آميز بود هنگاميکه حتی به رياست جمهوری اصلاح طلبان تن داده بودند. اما امروز درجنبش سبز، براي اينان ميرحسين موسوی و مهدی کروبی و رهبران اصلاح طلب هم مسأله هستند و اگر جلوی اين قتل های زنجيره ای تازه گرفته نشود، همانطور که چند هفته پيش، قبل از تيراندازی به مهدی کروبی نوشتم، جان آقای موسوی و آقای کروبی و خانم عبادی و ديگر رهبران اپوزيسيون نيز بطور جدی در خطر است.
به اميد جمهوري آينده نگر دموکراتيک و سکولار در ايران،
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و پنجم دی ماه 1388
January 15, 2010
پانويس ها:
1. http://www.ghandchi.com/470-Terrorism.htm
2. http://www.ghandchi.com/522-mashyecheriki.htm
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر