آيا در علوم جديد جايی برای متافيزيک وجود دارد؟
http://ir.voanews.com/content/blog/1454271.html
چند سال پيش در مقاله ای تحت عنوان متافيزيک و مذهب (1) رابطه اين دو عرصه انديشه مورد بحث قرار گرفت. حدود 30 سال پيش نيز مفصل تر به نگرش فلسفی دانشمندان و فلاسفه علوم در قرن بيستم پرداخته شد (2).
امروز که بيش از يک دهه از قرن بيست و يکم گذشته است آيا می شود گفت که هنوز اينگونه انديشه ها در مباحثات علوم جديد قابل مشاهده هستند؟
اجازه دهيد با نگاهی به کتاب کانت تحت عنوان پيش درآمدی درباره هرگونه متافيزيک آينده که پيش از آغاز قرن نوزدهم در سال 1783 نوشته شده است آغاز کنيم – نوشتاری که سلف منازعات علم، فلسفه و مذهب در قرون نوزده و بيست بود.
کانت اين کتاب را با تحسين جسارت هيوم در به زير سؤال بردن عليت آغاز می کند. جالب است که عليت موضوعی مذهبی نيست و جايگاهش در تاريخ علوم، بويژه با تحکيم فيزيک نيوتونی در آنزمان، بسيار شامخ بود - دورانی که هنوز از بحث های فيزيک کوانتا که بيش از يک قرن بعد مطرح شدند، خبری نبود. حتی هدف کانت از ارائه اين بحث هيوم رفتن بسوی ايده آليسم سوبژکتيف نيست چرا که خود به روشنی نظرات اسقف برکلی را در همين کتاب، رد می کند. در نتيجه سؤال اين است که چرا آنقدر طرح بحث هيوم در مورد عليت برای کانت مهم است؟
متذکر شوم که کانت در اين کتاب به روشنی رياضيات را بعنوان گزاره های *ترکيبی* تعريف می کند. و فضا و زمان را بعنوان مفاهيمی «اپريوری» مطرح می کند که ما را قادر می سازند رياضيات را در مورد جهان بيرون از ذهن به کار ببريم. امروز، قرن ها بعد از کانت، ديگر بدون رياضيات نمی توان در مورد علوم جديد حرفی زد و حتی بجای بيان، اين کامييوترها هستند که با کاربرد رياضيات، بسياری از آنچه حتی در بيان هم نمی گنجد را پردازش می کنند.
هدف کانت اين نيست که نشان دهد تعريف هيوم از رابطه علت و معلولی بعنوان پيوستگی با بالاترين درجه، درست است. کانت با شروع اين بحث هيوم می خواهد نشان دهد بسياری از مفاهيم قبول شده در انديشه بشر، که حتی ويژه مذهب نيز نيستند، نوعی مانع در برابر رشد انديشه هستند و با ورود به بحث گزاره های *ترکيبی* و گزاره های *تحليلی* و قرار دادن رياضيات در دسته اول نشان می دهد که علوم تجربی با نگاهی تازه می توانند کارايی بيشتری پيدا کنند. به عبارت ديگر چنين انديشه های بظاهر کفرآلود در علم، نه تنها مضر نيستند، بلکه می توانند دانش بشری را گسترش و تعميق بخشند.
البته امروز پس از آنچه کارل پوپر در فلسفه علم و دانشمندان فيزيک کوانتا در زمينه اصل عدم قطعيت انجام داده اند ديگر مشکلی برای درک اينگونه سنت شکنی های کانت در اواخر قرن هجدهم نداريم، وقتی ديگر ثابت شده است که آلبرت اینشتین نيز وقتی می گفت «خدا با تاس بازی نمی کند» اشتباه می کرد.
کانت تا پايان کتاب پيش درآمدی درباره هرگونه متافيزيک آينده به اين نتيجه می رسد که علمی تحت عنوان متافيزيک نمی تواند وجود داشته باشد و موضوعات مورد بحث در گفتمان متافيزيک چيزی نيستند بيش از آنچه در کتاب نقد عقل محض به آنها پرداخته است - يعنی نوعی دليل و برهان که گويی برای انسان تا وقتی موجوديت ما به شکل بيولوژيک است، مورد نياز می باشد.
اين نتيجه کانت امروز نيز صادق است وقتی ما هنوز بصورت موجودی بيولوژيک زندگی می کنيم و طرح بسياری از بحث های ما در مورد موضوعاتی نظير زندگی پس از مرگ، به دليل محدوديت حيات بيولوژيک ما در اين کره خاکی، پس از هزاران سال، نه تنها مختص مذهب نيست بلکه به بحث های مذهبی شباهت دارد.
دانيل بل در آخرين سالهای حيات خود در اين مورد در بحث مذهب و عرصه مقدسات انسانها، اين عرصه انديشه بشر را به تسلايی برای پيرمردی نظير خود تشبيه می کرد.
به اين شکل شايد آنچه بودا بيش از دوهزار سال پيش در مورد بحث های متافيزيک می گفت را بشود امروز نيز نظير او بعنوان آنچه با بيان نمی شود مطرح کرد، مورد اشاره قرار داد. بودا در بحث خود در مورد زندگی پس از مرگ از «بدن ذهنی» حرف می زند که گرچه به روح در فلسفه يونان شبيه است اما تأکيدش بر شکنندگی بدن انسان قرار دارد به رغم آنکه «بدن ذهنی» مورد نظر بودا از کالبد بشر مجزا نيست. بحث های تازه تر در اين زمينه پنج سال پيش در مصاحبه ای بطور مفصل مطرح شد. (3).
اما به بحث رد عليت توسط هيوم برگرديم. آيا هنوز پس از سپری شدن سه قرن از اين گفتمان می شود ادعا کرد که علم اين نوع نظرات انتراعی را به دور افکنده است و آنها را بی حاصل قلمداد می کند؟ بنظر نمی رسد که اينطور باشد.
چند سال پيش آقای ست لويد* از پايه گذاران و سازندگان کامپيوترهای کوانتومی در دانشگاه ام آی تی در آمريکا نظريه ای را مطرح کرد که کل جهان را يک کامپيوتر کوانتومی می بيند و می گويد که کامپيوترهای کوانتومی به اين دليل موفق هستند که اين توان واقعی را که در جهان هستی موجود است، مهار می کنند.
آقای لويد حتی رويداهای مهمی در تاريخ جهان نظير بيگ بنگ، شکل گيری دی اِن ای و جنسيت و اختراع کتابت را در تاريخ مشابه همين مهار کردن پردازش اطلاعات که در خود جهان هستی وجود دارد، توصيف می کند. اينکه با استفاده از اصل عدم قطعيت فيزيک کوانتا اطلاعات ذخيره شده در بيت کوانتومی می تواند همزمان هم صفر و هم يک باشد يعنی که دو عمليات مختلف را می توان همزمان انجام داد، و در نتيجه پردازش موازی واقعی در اين کاميپوترها ممکن می شود. اين چيزی است که به قول ست لويد با عقل سليم جور در نمی آيد اما واقعيت است. در حقيقت موجوديت يافتن اين پردازش موازی در کامپيوترهای کوانتومی به اين معنی است که برعکس تصور اينشتين به اصطلاح خدا با تاس بازی می کند!
1. http://www.ghandchi.com/264-Metaphysics.htm
2. http://www.ghandchi.com/358-falsafehElm.htm
3. http://www.youtube.com/watch?v=CW81mhrFbBo
4. http://ir.voanews.com/content/blog/1405295.html
* Seth Lloyd
سام قندجی
بلاگ فراديدچند سال پيش در مقاله ای تحت عنوان متافيزيک و مذهب (1) رابطه اين دو عرصه انديشه مورد بحث قرار گرفت. حدود 30 سال پيش نيز مفصل تر به نگرش فلسفی دانشمندان و فلاسفه علوم در قرن بيستم پرداخته شد (2).
امروز که بيش از يک دهه از قرن بيست و يکم گذشته است آيا می شود گفت که هنوز اينگونه انديشه ها در مباحثات علوم جديد قابل مشاهده هستند؟
اجازه دهيد با نگاهی به کتاب کانت تحت عنوان پيش درآمدی درباره هرگونه متافيزيک آينده که پيش از آغاز قرن نوزدهم در سال 1783 نوشته شده است آغاز کنيم – نوشتاری که سلف منازعات علم، فلسفه و مذهب در قرون نوزده و بيست بود.
کانت اين کتاب را با تحسين جسارت هيوم در به زير سؤال بردن عليت آغاز می کند. جالب است که عليت موضوعی مذهبی نيست و جايگاهش در تاريخ علوم، بويژه با تحکيم فيزيک نيوتونی در آنزمان، بسيار شامخ بود - دورانی که هنوز از بحث های فيزيک کوانتا که بيش از يک قرن بعد مطرح شدند، خبری نبود. حتی هدف کانت از ارائه اين بحث هيوم رفتن بسوی ايده آليسم سوبژکتيف نيست چرا که خود به روشنی نظرات اسقف برکلی را در همين کتاب، رد می کند. در نتيجه سؤال اين است که چرا آنقدر طرح بحث هيوم در مورد عليت برای کانت مهم است؟
متذکر شوم که کانت در اين کتاب به روشنی رياضيات را بعنوان گزاره های *ترکيبی* تعريف می کند. و فضا و زمان را بعنوان مفاهيمی «اپريوری» مطرح می کند که ما را قادر می سازند رياضيات را در مورد جهان بيرون از ذهن به کار ببريم. امروز، قرن ها بعد از کانت، ديگر بدون رياضيات نمی توان در مورد علوم جديد حرفی زد و حتی بجای بيان، اين کامييوترها هستند که با کاربرد رياضيات، بسياری از آنچه حتی در بيان هم نمی گنجد را پردازش می کنند.
هدف کانت اين نيست که نشان دهد تعريف هيوم از رابطه علت و معلولی بعنوان پيوستگی با بالاترين درجه، درست است. کانت با شروع اين بحث هيوم می خواهد نشان دهد بسياری از مفاهيم قبول شده در انديشه بشر، که حتی ويژه مذهب نيز نيستند، نوعی مانع در برابر رشد انديشه هستند و با ورود به بحث گزاره های *ترکيبی* و گزاره های *تحليلی* و قرار دادن رياضيات در دسته اول نشان می دهد که علوم تجربی با نگاهی تازه می توانند کارايی بيشتری پيدا کنند. به عبارت ديگر چنين انديشه های بظاهر کفرآلود در علم، نه تنها مضر نيستند، بلکه می توانند دانش بشری را گسترش و تعميق بخشند.
البته امروز پس از آنچه کارل پوپر در فلسفه علم و دانشمندان فيزيک کوانتا در زمينه اصل عدم قطعيت انجام داده اند ديگر مشکلی برای درک اينگونه سنت شکنی های کانت در اواخر قرن هجدهم نداريم، وقتی ديگر ثابت شده است که آلبرت اینشتین نيز وقتی می گفت «خدا با تاس بازی نمی کند» اشتباه می کرد.
کانت تا پايان کتاب پيش درآمدی درباره هرگونه متافيزيک آينده به اين نتيجه می رسد که علمی تحت عنوان متافيزيک نمی تواند وجود داشته باشد و موضوعات مورد بحث در گفتمان متافيزيک چيزی نيستند بيش از آنچه در کتاب نقد عقل محض به آنها پرداخته است - يعنی نوعی دليل و برهان که گويی برای انسان تا وقتی موجوديت ما به شکل بيولوژيک است، مورد نياز می باشد.
اين نتيجه کانت امروز نيز صادق است وقتی ما هنوز بصورت موجودی بيولوژيک زندگی می کنيم و طرح بسياری از بحث های ما در مورد موضوعاتی نظير زندگی پس از مرگ، به دليل محدوديت حيات بيولوژيک ما در اين کره خاکی، پس از هزاران سال، نه تنها مختص مذهب نيست بلکه به بحث های مذهبی شباهت دارد.
دانيل بل در آخرين سالهای حيات خود در اين مورد در بحث مذهب و عرصه مقدسات انسانها، اين عرصه انديشه بشر را به تسلايی برای پيرمردی نظير خود تشبيه می کرد.
به اين شکل شايد آنچه بودا بيش از دوهزار سال پيش در مورد بحث های متافيزيک می گفت را بشود امروز نيز نظير او بعنوان آنچه با بيان نمی شود مطرح کرد، مورد اشاره قرار داد. بودا در بحث خود در مورد زندگی پس از مرگ از «بدن ذهنی» حرف می زند که گرچه به روح در فلسفه يونان شبيه است اما تأکيدش بر شکنندگی بدن انسان قرار دارد به رغم آنکه «بدن ذهنی» مورد نظر بودا از کالبد بشر مجزا نيست. بحث های تازه تر در اين زمينه پنج سال پيش در مصاحبه ای بطور مفصل مطرح شد. (3).
اما به بحث رد عليت توسط هيوم برگرديم. آيا هنوز پس از سپری شدن سه قرن از اين گفتمان می شود ادعا کرد که علم اين نوع نظرات انتراعی را به دور افکنده است و آنها را بی حاصل قلمداد می کند؟ بنظر نمی رسد که اينطور باشد.
چند سال پيش آقای ست لويد* از پايه گذاران و سازندگان کامپيوترهای کوانتومی در دانشگاه ام آی تی در آمريکا نظريه ای را مطرح کرد که کل جهان را يک کامپيوتر کوانتومی می بيند و می گويد که کامپيوترهای کوانتومی به اين دليل موفق هستند که اين توان واقعی را که در جهان هستی موجود است، مهار می کنند.
آقای لويد حتی رويداهای مهمی در تاريخ جهان نظير بيگ بنگ، شکل گيری دی اِن ای و جنسيت و اختراع کتابت را در تاريخ مشابه همين مهار کردن پردازش اطلاعات که در خود جهان هستی وجود دارد، توصيف می کند. اينکه با استفاده از اصل عدم قطعيت فيزيک کوانتا اطلاعات ذخيره شده در بيت کوانتومی می تواند همزمان هم صفر و هم يک باشد يعنی که دو عمليات مختلف را می توان همزمان انجام داد، و در نتيجه پردازش موازی واقعی در اين کاميپوترها ممکن می شود. اين چيزی است که به قول ست لويد با عقل سليم جور در نمی آيد اما واقعيت است. در حقيقت موجوديت يافتن اين پردازش موازی در کامپيوترهای کوانتومی به اين معنی است که برعکس تصور اينشتين به اصطلاح خدا با تاس بازی می کند!
1. http://www.ghandchi.com/264-Metaphysics.htm
2. http://www.ghandchi.com/358-falsafehElm.htm
3. http://www.youtube.com/watch?v=CW81mhrFbBo
4. http://ir.voanews.com/content/blog/1405295.html
* Seth Lloyd
iran#