پنجشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۹۳

مدل مالی فعالیت اپوزیسیون مسأله ای جدی است

http://iranscope.blogspot.com/2015/03/blog-post_12.html
مدل مالی فعالیت اپوزیسیون مسأله ای جدی است

هر کاری مدلی مالی دارد. مثلاً روزنامه نیویورک تایمز حقوق کارمندانش را از فروش روزنامه تأمین می کند. درسالهای اخیر که فروش روزنامه نیویورک تایمز به دلیل گسترش اینترنت دائماً سیری نزولی داشته، درآمدهایش را باید از منابع اینترنتی و حتی رویالتی در برنامه های تلویزیونی جبران کند و یا که کم کم با فروش دارائی هایش از بین خواهد رفت گرچه یکی از بهترین روزنامه های دنیا است (1).

اپوزیسیون ایران پس از انقلاب اسلامی اساساً فعالیت مسالمت آمیز را انتخاب کرده است اما در کشوری فعالیت می کند که دولت احترامی برای حقوق مخالفان سیاسی و مدنی قائل نیست. برای نمونه اگر روزنامه ای مخالف، خیلی موفق باشد، آن را تعطیل می کنند و نه تنها امکانات مالی روزنامه بخاطر موفقیت بهتر نمی شود بلکه از بین می رود، که به معنی نابود شدن زندگی روزنامه نگاران است. مخالفان اگر زندانی و اعدام نشوند به راحتی از محل کار خود اخراج می شوند.  فعالان مدنی نظیر خانم نسرین ستوده که پروانه کارش لغو شده و از حق کار محروم، با چنین مسائلی روبرو هستند. نگاهی به تحصن "حق کار، حق دگراندیشان" این معضل اپوزیسیون را در داخل ایران نشان می دهد (2).

در رژیم گذشته نیز وضع اپوزیسیون چندان تفاوتی نداشت اما جریانات اصلی اپوزیسیون سیاسی در آن زمان بویژه بعد از 15 خرداد 1342 اساساً اعتقادی به فعالیت های مسالمت آمیز نداشتند و تشکیلات های آنها بر مدل سازمان انقلابیون حرفه ای لنین ساخته شده بود (3). اکثر جریانات اسلامی نظیر گروه های پیرو آیت الله خمینی مدل مالی شان بر دریافت خمس و زکات متکی بود که رهبرانی نظیر آیت الله خمینی از مقلدین خود دریافت می کردند و به صلاحدید خود برای هوادارانشان خرج می کردند. افرادی نیز نظیر شادروان دکتر محمد مصدق شخصا ثروتمند بودند و نه تنها خودشان نیاز مالی نداشتند بلکه به همکارانشان هم کمک می کردند. حتی برخی اعضای کابینه مصدق از دولت حقوق نمی گرفتند و دکتر مصدق شخصا به آنها حقوق می داد. البته درست یا نادرست بودن این کار زمانی که آنها خود دولت بودند در اینجا موضوع بحثم نیست، اما منظور مدل مالی تأمین زندگی افراد در زمانی است که بطور تمام وقت در ارتباط با جنبش سیاسی یا مدنی فعال هستند.

در خارج کشور در زمان شاه تشکیلات کنفدراسیون مدل مالی خود را داشت که برعکس تهمت هایی که به آن زده شده از دولت های خارجی کمکی دریافت نمی کرد. درست است که برخی جریانات نظیر حزب توده از طریق شوروی تأمین می شدند اما آنها اساساً بیرون از کنفدراسیون و بعدها هم کاملا کنار گذاشته شدند. تشکیلات دانشجویی آن زمان بسیار بزرگ بود و دانشجویان خارج کشور به استثنا پنج سال آخر که تعداد قابل توجهی از خانواده های کارگران نفت آبادان هم به خارج آمدند، اکثراً از خانواده های متوسط و بالای ایران بودند که خانواده هایشان برایشان پول میفرستادند و در نتیجه هم خود تأمین مالی داشتند و هم می توانستند به تشکیلات کنفدراسیون کمک کنند. نیروهای مذهبی نظیر آیت الله خمینی، در خارج نیز، مدل مالی فعالیتشان بر خمس و زکات متکی بود. جریاناتی نظیر جبهه ملی در خارج نیز افرادی بودند که کمتر بطور حرفه ای فعالیت می کردند و اغلب دکتر و مهندس بودند و شغل تمام وقت داشتند و به همین علت نیز تأثیرشان در فعالیتهای سیاسی کمتر از نیروهای چپ و مذهبی بود. 

به هرحال مدل مالی فعالیت در خارج کشور در زمان شاه، دیگر بعد از انقلاب، برای نیروهای سکولار اساساً کار نکرده است. دلیل اصلی نیز این است که ایرانیان خارج کشور امروز دانشجویانی نیستند که از طریق خانواده خود در ایران تأمین شوند، و تازه دانشجویان ایرانی یا غیرایرانی در آمریکا و اروپا در مقایسه با آن سالها نه آنقدر سیاسی هستند و نه فعال. ایرانیانی که در خارج هستند اساسا مهاجرند و مانند همه مهاجران، تلاششان بهبود وضع زندگی خود است و امکان رفت و آمد بدون دردسر به ایران و از حمایت مالی از فعالیتهای اپوزیسیون سیاسی و مدنی اجتناب می کنند. در نتیجه عده قلیلی از ایرانیان مقیم خارج که در فعالیتهای سیاسی اپوزیسیون یا فعالیتهای حقوق بشری و روزنامه نگاری فعال هستند، به استثنا برخی نیروهای مذهبی که هنوز بر اساس مدل خمس و زکات زندگی می کنند، بقیه با مشکلات جدی مالی روبرو هستند (4).

یعنی نه تنها استبداد در داخل ایران مدل مالی فعالیتهای مشابه آمریکایی ها و اروپاییان را برای فعالان اپوزیسیون مسالمت آمیز ایران از بین برده بلکه این امر بر فعالیت اپوزیسیون ایران در خارج هم تأثیر دارد. مثلا وقتی وبسایتی ایرانی و خبری بیشتر خوانندگانش در ایران هستند هرقدر هم موفق باشد نمی تواند در آمدی از آگهی داشته باشد چون در ایران فیلتر است. البته بگذریم که مؤسسات بازرگانی ایرانی جرئت دادن آگهی به نشریات اپوزیسیون را ندارند وقتی احساس خطر می کنند. مؤسسات بین المللی هم اگر با برداشتن تحریم ها اجازه کار در ایران را پیدا کنند نمی توانند حتی اگر بخواهند در نشریاتی که فیلترند آگهی درج کنند. در نتیجه انتخاب راه مسالمت آمیز برای اپوزیسیون هنگامیکه با دولتی طرف هستیم که به حقوق اپوزیسیون احترام نمی گذارد در عرصه اتنخاب مدل مالی نیز مشکل ایجاد می کند. درست است برخی ممکن است ثروتمند باشند و بتوانند مدت بیشتری دوام بیاورند، برخی دیگر هم نیروهای اسلامی هستند که با خمس و زکات تأمین می شوند،  جریانات وابسته نیز که موضوع بحث نیستند؛ اما افراد مستقل که بطور حرفه ای به فعالیتهای خبری و حقوق بشری در خارج مشغولند، مگر آنکه شخصاً ثروتمند باشند، همچنان بسان همه این سالها امکانات چندانی برای تأمین مالی نداشته و نخواهند داشت.

راه حل عده ای از افراد مستقل در خارج که تمام وقت به فعالیتهای مرتبط با ایران می پرداختند کار در مؤسسات خبری و حقوق بشری بین المللی نظیر صدای آمریکا بود چرا که مؤسسات خبری خصوصی نظیر سی اِن اِن در زمینه ایران بازار آگهی نمی بینند که در آن سرمایه گذاری کنند. حالا در چنین شرایطی یکی از اولین کارهای آقای اکبر گنجی وقتی به آمریکا آمدند چاپ مقاله ای در نیویورک تایمز بود که در آن از دولت آمریکا خواسته شده بود که بودجه بخش فارسی صدای آمریکا را حذف کند. در این مورد که مخارج آن صفحه بزرگ را چه جریانی داده بود نیز حرف های زیادی گفته شده است. آیا این کار به وابستگان به دولت های خارجی لطمه زد؟ خیر. آنها که مأمور و جاسوس هستند که حقوق دریافت می کنند و نیازی به این شغل ها ندارند و زندگی خود و خانواده هایشان تأمین است. این حذف بودجه ضررش را به افراد مستقلی زد که با کار در این مؤسسات کمکی به ایجاد اخبار همه جانبه تر در فضای ایران هستند. جالب است که خود آقای گنجی نیز بعداً جایزه چند صد هزار دلاری مؤسسه میلتون فریدمن را قبول کرد و در همه این رسانه ها هم مصاحبه می کند. آقای گنجی عذرخواهی بزرگی به روزنامه نگاران ایرانی خارج بدهکار است. اگر مستقل بودن برای خود آقای گنجی از طریق دریافت جایزه میلتون فریدمن تأمین شده، برای بسیاری دیگر نیز از طریق کار در بی بی سی و صدای آمریکا بوده و بجای تأکید بر اینکه این مؤسسات باید به چارتر خود وفادار باشند، آقای گنجی منابع مالی آنها را از ریشه هدف قرار داد.

اگر توجه کنیم در یکسال اخیر توجه آقای اکبر گنجی متمرکز بر امضاء توافق با ایران به هر قیمت بوده است و کمتر نقدی می کنند از اجحافات حقوق بشری که در ایران صورت می گیرد. دو کلمه آنهم بعد از اعدام محسن امیر اصلانی نوشتند و از اعدامهای اخیر هم که حرفی نزده اند اما مرتب در مطبوعات بین المللی به انگلیسی مطلب منتشر می کنند که یا تنش آفرینی با اسراییل است و یا دادن تصویری غیرواقعی از دولت ایران. نظرم را در مورد خطر جنگ ایران و اسراییل و اینکه اپوزیسیون در این باره چه کار می تواند بکند سالها پیش نوشته ام (5). زمانی فکر می کردم  آقای گنجی در پی صلح و جلوگیری از جنگ با اسراییل هستند. اما هر چه کارهای ایشان را بیشتر می بینم مسأله شان ایجاد صلح بین ایران و اسراییل نیست و تلاششان تنش آفرینی بیشتر با اسراییل است. خودتان صفحه فیسبوکی آقای گنجی را بخوانید و قضاوت کنید که به دنبال چه هدفی بوده و هستند (6).

به هرحال جدا از اقدامات امثال اکبر گنجی ها، مدل مالی کنونی برای جنبش سیاسی و مدنی ایران چه در داخل و چه در خارج کار نمی کند. یا که دولت ایران باید حقوق اپوزیسیون را برسمیت بشناسد و نشریات اپوزیسیون فیلتر نشوند و بتوانند آگهی داشته باشند و فعالیت کنند و یا اینکه مدل مالی فعالیتهای رسمی و مسالمت آمیز برای ایران کار نمی کند و بویژه با توافق ایران و آمریکا بسیاری از امکانات مدنی، خبری و حقوق بشری در غرب، برای اپوزیسیون ایران، بیشتر و بیشتر از بین خواهد رفت.

به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران

سام قندچی، ناشر و سردبير
ایرانسکوپ
http://www.ghandchi.com
بیست و یکم اسفند ماه 1393
  March 12, 2015
 
پانویس:
2. حق کار حق دگراندیشان
3. بحثی درباره سازمان انقلابیون حرفه ای لنین
http://iranscope.blogspot.com/2014/11/blog-post_29.html


4. توهماتی دربارهء اپوزیسیون خارج از کشور
http://www.ghandchi.com/534-OppositionAbroad.htm


5. خطر جنگ جمهوري اسلامي و اسرائيل ..و اينکه اپوزيسيون چه کار ميتواند بکند
http://www.ghandchi.com/465-IRI-IsraelWar.htm

Danger of IRI-Israel War..and What Iranian Opposition Needs to Do
http://www.ghandchi.com/465-IRI-IsraelWarEng.htm


6. فیسبوک اکبر گنجی
https://www.facebook.com/AkbarGanji


  
متون برگزیده


ایرانسکوپ#
#iranscope

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ