بدست علی سجادی
منبع: برباد
چند روزی ست مشغول مرتب کردن و تمیز کردن کتابخانه هستم. یاد حرف مادر بزرگم افتادم که می گفت کاغذ و قلم نکبت می آورد. راست می گفت. همه جا را نکبت فراگرفته، خاصه هر جای کتابخانه را که نگاه می کنم و دست می زنم آثار آیت الله خمینی و دیگر بزرگان نظام مقدس اسلامی است، با کاغذها و یادداشتهایی که روی آنها نوشته ام یا روی کاغذی جداگانه که به آنها وصل گردیده.
یادم می آید اوائل انقلاب در دورانی که صادق قطب زاده به فرمان آیت الله خمینی رادیو تلویزیون را گرفته بود، اعلام شد که آیت الله خمینی از این به بعد هر هفته در برنامه ای با عنوان «با امام در صحنه» بر روی صفحه تلویزیونها ظاهر خواهد شد و اخلاقیات مردم را رو به راه خواهد کرد، اخلاقیاتی که ظاهراً در زمان طاغوت مورد هجمه قرار گرفته و نابود شده بود! هنوز روزهای خوب جمهوری اسلامی در پیش بود…
باری بعد از چند ماه انتظار آیت الله خمینی روزی بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و شروع کرد به فرمایشات درباره «الف» – یعنی همان حرف اول الفباء – بیش از چهل و پنج دقیقه درباره الف و آ و نقش آن در قرآن و حدیث و پیامبر و ائمه مطالبی فرمودند که مطلقاً مفهوم نشد و بالاخره هم با ابراز خستگی به «بحث»! خود پایان دادند، و بعد هم ظاهراً فهمیدند که تلویزیون جای بعضی کارها نیست و آن کارها باید در مساجد انجام شود، و بنابراین دیگر هرگز در «صحنه» حاضر نشدند. اهالی تلویزیون تازه اسلامی شده هم به قول معروف «بور» شدند و رفتند سراغ آیت الله طالقانی و او را آوردند تا در «صحنه» باشد، ولی او هم مالی نبود و برنامه بعد از دو سه جلسه قطع شد. البته این خفت باعث نشد که حضرت آیت الله خمینی دست از فرمایشات خود بردارد، ابدا ابدا!
بعد از چندی من بنده تصمیم گرفتم ستونی را آغاز کنم با عنوان «با امام در صحنه» که سالها در برخی از مطبوعات خارج از ایران منتشر می شد. منبع این کار البته فرمایشات آقای خمینی بود که در بیست و چند جلد با نفاست تمام چاپ شده، و البته ترجمه شده به زبانهای زنده و مرده دنیا از عربی و عبری و پرتغالی و انگلیسی و چینی گرفته تا پشتون و سواحیلی و زبان مردمان بورکینافاسو که از کشفیات آقای دکتر ولایتی وزیر وقت امور خارجه بود که اینک به دبیرکلی ائمه اطهار ارتقاء مقام یافته است!
در تمیز کردن کتابخانه به بخشی از این مطالب برخوردم که در جایی چاپ نشده، بنابراین تصمیم گرفتم از این به بعد هر چند گاه یکی دو تا از آنها را منتشر کنم تا هم خدمتی به نسل جوان کرده باشم و آنها را با افکار و آراء پیشوا و بنیانگذار جمهوری اسلامی آشنا کرده باشم، و هم یادی از آن رهبر کبیر باشد که حقیقتاً در خبث طینت کسی به پایش نمی رسید.
اما قبل از شروع مطالب دنباله دار «با امام در صحنه»، ترجیع بند معروفی از استاد مؤید ثابتی را از نظرتان می گذرانم که در اوان انقلاب با استناد به یک حدیث معروف شیعه سروده شده که از امام زمان می خواهد به ظهورش شتاب کند، عجل الله تعالی، با این فرق که شادروان مؤید ثابتی از امام زمان می خواهد شتابی در ظهور نداشته باشد، و اگر هم قصد ظهور دارد در مملکتی دیگر ظهور کند، نه در ایران. چرا؟ زیرا در ایران آیت الله خمینی به جای او ظهور کرده و اگر امام زمان هم ظهور کند، امریکایی خوانده و محکوم به مرگ می شود. این است آن ترجیع بند. بعضی توضیحات در پایان هر بند آمده:
یا صاحب الزمان به ظهورت مکن شتاب!
(1)
این مسلمین شیعه با عزّ و احترام
کُشتند در مرور زمان یازده امام (*)
اکنون به انتظار امام دوازده
بنشسته اند و وقت شمارند صبح و شام
تا این که او بیاید و از آن امام نیز
مردم به تیغ تیز بگیرند انتقام!
یا صاحب الزمان ز چنین قوم الحذر
خود را پی ظهور میانداز در خطر
(توضیح: شیعیان معتقدند که همه امامشان مسموم و شهید شده اند و هیچ یک به مرگ طبیعی از دنیا نرفته، که البته موضوع گفتاری دیگر است.)
(2)
زنهار اگر سر مبارکت از تن جدا شود
تجدید باز واقعۀ کربلا شود
با این همه مصیبت و این شور و انقلاب
خالی زمین ز حجت دین خدا شود
این شیعۀ پدر سگ بی مادر و پدر
بی تو به درد بی پدری مبتلا شود
تا هرچه ممکن است مکن پای در رکاب
یا صاحب الزمان به ظهورت مکن شتاب!
(3)
بیخود تو جان خویش دچار خطر مکن
قصد دیار شیعۀ اثنی عشر مکن
عزم نبرد و جنگ در این دورۀ اتم
با تیغ و گرز و خنجر و تیر و تبر مکن (*)
با حرفهای باطل این خلق خر مشو
جان را فدای مفتی و ملای خر مکن
از روضۀ مقدسۀ سَر من رآ (**)
یا صاحب الزمان سر جدّت برون نیا
* (اشاره به حدیثی که می گوید امام زمان آن قدر از مردم با شمشیر می کشد که رکاب مبارکشان در خون فرو رود
** سر من رآ، نام شهری است که اکنون به آن سامره می گویند، منظور از روضۀ مقدسه چاهی است که شیعیان معتقدند امام زمان در آن پنهان شده، و اخیراً شعباتی از آن چاه در جاهای دیگر از جمله در جمکران افتتاح شده است)
(4)
یک روز میان شیعۀ خود سر نمی بری
صد جان اگر توراست، یکی در نمی بری
ظاهر اگر شوی تو پس از این هزار سال
زین قوم، حان به در به پیمبر نمی بری
باشد اگر که آن خر دجّال در پی ات
جز دردسر تو نفعی از آن خر نمی بری
با ریسمان پارۀ این شیعیان خر
خود را درون چاه میانداز الحذر
(5)
این مرکب بُراق نسب را تو زین مکن*
بیرون تو از غلاف دگر تیغ کین مکن
با این خسان که دشمن هر دین و مذهبند
خود را دچار دردسر این نازنین مکن
جان را برای خلق میانداز در خطر
بر فرض گفته است خدا، این چنین مکن
در دخمه ای تو فارغ از آشوب و انقلاب
خفتی هزار سال برو باز هم بخواب
* براق نسب، منظور این که اسبت از نسل همان اسب پیامبر است که براق نام داشت.
(6)
بهر ظهور خویش شتاب از چه می کنی؟
بیهوده پای خود به رکاب از چه می کنی؟
بر فرض این که عالم و آدم ز دست رفت
تو خویش را دچار عذاب از چه می کنی؟
بودی هزار سال تو در عالم حجاب
در این زمان رفع حجاب از چه می کنی؟
باور مکن اگر که بگویند شیعیان
عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان (*)
* دعایی که شیعیان برای ظهور امام زمان می خوانند.
(7)
گویند شیعیان ارنی الطلعت الرشید (*)
باور مکن تو گفته این مردم پلید
خواهند تا دهند همی تو را فریب
آن گه تو را کنند چو جد و پدر شهید
زنهار روی مردم ایران مکن حساب
اینان شقی ترند ز شمر و هم از یزید
اینجا شوی دچار فدایی و پاسدار
وین مسلمین کشند تو را عاقبت به دار
* دعای شیعیان یعنی خدایا آن طلعت رشید – اشاره به امام زمان – را به ما نشان بده.
(8)
هان ای امام عصر که جانها نثار تو
در این هزار سال چه بوده است کار تو؟
در اندرون دخمۀ تاریک و تنگ و سرد
آیا که داده جامه و شام و ناهار تو؟
هنگام شب ز دیدۀ این مردمان نهان
آیا که خفته است همی در کنار تو؟
در آن سرای تنگ بگو یار تو که بود؟
آنجا رفیق و محرم اسرار تو که بود؟
(9)
مُلکی خدا چگونه تو را در جهان نداد
غیر از درون دخمه تنگی مکان نداد
در دخمه ای سیاه درافکند مر تو را
بستر نداد و جامه نداد و آب و نان نداد
جز شیعیان خائن بدکاره و دغل
چیزی دگر چرا به تو صاحب زمان نداد؟
زان مالها و ثروت سلطان دین رضا
سهمی چرا به ارث نداده است مر تو را؟
(10)
گویند مر تو را خر دجال رهبر است
با این گروه شیعه چه حاجت به آن خر است؟
این قوم بی حمیت بی عقل و بی شعور
بی گفتگوی از خر دجال بدتر است
گویند طعم پشگل آن خر ز معجزات
با طعم پر حلاوت خرما برابر است
آید برون ز هر سر مویش صدای ساز
مردم شوند والۀ ان ساز دلنواز
(11)
از بس ز کتم* غیب نکردی تو سر به در
جای تو را گرفت خمینی سگ پدر
بس احتیاط کن که به عنوان دفع شر
باشد به قصد جان تو آن افعی دو سر
گر م یکنی ظهور بدین سو مکن گذر
بگریز از این دیار و برو کشور دگر
با چند تن جهود و نصارا بشو شریک
بردار جان خویش و برو سوی آمریک
* کتم =نهانگاه
(12)
از آنچه کرده اند در این مدت دراز
انبوه شیعیان به درت نذر یا نیاز
مانند شیخ و مفتی و ملا به مکر و فن
از بهر خویش ثروت و سرمایه ای بساز
با پاسپورت جعلی از این جا به آمریک
بنشین به پشت آن خر دجال و خوش بتاز
زین جا فرار کن اگرت عقل و دین بود
زیرا فرار از سنن مرسلین بود (*)
* اشاره به حدیثی که می گوید فرار در مواقع سخت از سنن پیامبران است: الفرار ممّا لایطاق من سنن المرسلین!
(13)
گر طالب مصاحبت احمقی و خر
در آمریک از همه جا هست بیش تر
آن جا بدون هیچ تقلا و درد سر
گردی امام و مفتی و هادی و راهبر
یک چند درون صومعه ای می شوی نهان
وآنگه کنی ظهور به صد گونه کرّ و فرّ
با سازمان مافی و همکاری سیا
گردی در این جهان ز بزرگان انبیا
iran#
iranscope#
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر