دوشنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۸

نماز جمعه 6 شهريور 1388


ارسالي مهدی خانبابا تهراني

نماز جمعه ششم شهريور 1388


پیشنهاد راه کار های عملی به جنبش سبز-جبهه ی دموکراتیک ایران

پیشنهاد راه کار های عملی به جنبش سبز-جبهه ی دموکراتیک ایران
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1552.aspx

ابتدا لازم است به پتانسیل واقعی جنبش سبز اشاره داشته باشیم.این جنبش در سطوح گوناگون دارای هواداران و حامیان و اعضایی است که در کمتر جنبش سیاسی- اجتماعی در سال های اخیر دیده شده است.

اول این که اکثریت مردم ایران اعم از کسانی که به موسوی یا کروبی رای داده یا اصولا در انتخابات شرکت ننموده و یا حتا به دیگری رای داده اند ،از این جنبش انتظارات زیادی دارند. به بیان دیگر خاستگاه این جنبش از تقلب انتخاباتی فراتر رفته و می رود تا به یک جنبش ملی تبدیل شود. بنا براین در سطح اول باید اذعان کرد که همه ی مخالفان تقلب،استبداد و سرکوب و تجاوز،از طرفداران این جنبش هستند.


در سطح دوم این افکار جهانی است که جنبش را پشتیبانی می کند. در چند هفته ی گذشته دیده شد که نخبگان جهانی و رسانه های ازاد و گروه های گوناگون اجتماعی و حتا برخی دولت ها از جنبش سبز و اهداف ان پشتیبانی کرده و سعی کردند چهره ی واقعی ملت ایران را در متانت و مظلومیت این جنبش دیده و نه رفتار و گفتار حکومت خشن و خودسر جمهوری اسلامی.در واقع جنبش سبز توانست با بهروری از تکنولوژی، پیام خود را به گوش جهانیان برساند و گفتمان جدیدی در روابط بین الملل در تعامل با ملت ایران را بگشاید.

در سطح سوم باید به هزاران عضو فعال و هوادارن گسترده ی این جنبش در درون و برون مرز اشاره کرد. به راستی هزاران انسان اگاه در انتظار شنیدن اخبار این جنبش و پیوستن به اکسیون ها و تظاهرات مسالمت امیز جنبش سبز هستند. این امر یکی از سرمایه های اصلی جنبش سبز است.

سطح چهارم از سطوح هواداری و پشتیبانی کننده ی این جنبش را اپوزسیون ایران تشکیل می دهد. اپوزسیون دموکرات و مسالمت جو،به شدت از جنبش سبز پشتیبانی کرده و این حرکت را ادامه می دهد. در طول نزدیک به سه ماه گذشته ،این پشتیبانی ها اشکار بوده و امید است که در اینده ی نزدیک بیش از پیش شاهد پشتیبانی تئوریک و عملی اپوزسیون دموکرات از جنبش سبز باشیم.

در سطح پنجم باید به حمایت گسترده ی جناح اصلاح طلب حکومت ،از جنبش سبز اشاره کنیم.این جناح اینده ی خود و بلکه اینده ی جمهوریت را در گرو حمایت از جنبش سبز می داند.زیرا سرنوشت این جناح با جنبش سبز گره خورده است.به راستی باید این سرمایه ی سیاسی- اجتماعی را مد نظر قرار داد و از ان برای تداوم جنبش بهره برد.

تا کنون دیده نشده است که چین بخش بزرگی از روحانیون و شخصیت های حکومتی با یک جنبش اعتراضی هما هنگ شده باشند. در عین حال و با توجه به حجم بزرگ پشتیبانی های مردمی و جهانی و حتا رسمی از این جنبش،انگونه که انتظار می رود،حرکت جنبش رو به جلو نمی باشد.بر همین اساس پیشنهاد های راهگشا و عملی تقدیم راهیان جنبش سبز می شود،بلکه در اینده شاهد گام های استوارتری به سمت اهداف از سوی این جنبش باشیم.

1-یکی از ضعف های اصولی این جنبش،پراکندگی در سطح رهبری است.اگر چه اقای کروبی با افشاگری های شجاعانه و تاریخی خود در افشای ماهیت تجاوز کارانه ی رژیم نقش مهمی ایفا کرده است اما باید پذیرفت که جنبش از رهبری معینی برخوردار نیست.تا زمانی که رهبری دموکراتیک،دسته جمعی و جسور برای جنبش وجود نداشته باشد از پتانسیل واقعی ان استفاده نخواهد شد. باید ساز و کاری طراحی شود تا اپوزسیون دموکرات و رهبران جنبش های اجتماعی بتوانند به نحوی خود را در رهبری این جنبش شریک دانسته و از امکانات خود برای پیشبرد ان استفاده کنند. معلوم نیست بار دیگر چنین شرایط تاریخی برای رهایی ملت به دست بیاید. اصلاح طلبان نیز نباید از اپوزسیون دموکرات واهم داشته باشندو نگرانی ناشی از انحلال تدریجی رژیم فعلی انان را به انفعال وا بدارد.اگر این ساختار با همین وضعیت باقی بماند نه به نفع مردم است و نه به نفع دین. خوب است تا دیر نشده اصلاح طلبان به این واقعیت توجه کنند.

2- جنبش سبز باید تاکتیک های معینی برای تداوم مبارزات مسالمت امیز انتخاب کند.اگرچه در بین این تاکتیک ها ادامه ی تظاهرات مسالمت امیز نقش سرنوشت سازی را ایفا می کند. پر واضح است که رژیم با بی رحمی ،مخالفین را سرکوب می کند.بنا براین استفاده از حاشیه ی امن برای تداوم مبارزه یک تاکتیک درست خواهد بود. چنانچه دقت شود در خواهیم یافت که شعار اله اکبر بر پشت بام ها به دلیل نوع شعار و زمان و مکان مورد استفاده و با توجه به پیشینه ی تاریخی ان،یک اقدام موفق بوده که هنوز ادامه دارد و به طور قطع و یقین هر گاه لازم باشد شهروندان بر بالای پشت بام ها خواهند رفت و شعار اله اکبر- مرگ بر دیکتاتور سر خواهند داد.این یک تجربه ی موفق در جنبش سبز است که باید به عنوان الگو مورد استفاده قرار بگیرد.

بنابراین استفاده از مناسبت های سیاسی-مذهبی برای ابراز نظر و تداوم اعتراضات مسالمت امیز یک تاکتیک سرنوشت ساز خواهد بود. شب های قدر،روز 17 شهریور و گل افشانی میدان شهدا به منظور گرامی داشت یاد شهدای انقلاب،شرکت در تظاهرات روز قدس البته با نشانه های سبز و طرح شعار های متفاوت و شرکت در برنامه های عید فطر البته به تشخیص شهروندان و گزینش راهبرد درست ، مورد پشتیبانی است. جبهه ی دموکراتیک ایران در 22 ربهمن 1379 برای اولین بار و البته با برنامه ی متفاوت در ان راهپیمایی شرکت کرد. در ان روز ما در مقابل دانشگاه تهران ایستادیم و شعار های خود را مطرح کردیم. اما رژیم دست به سرکوب زد و ده ها تن را بازداشت نمود که هزینه ی سختی بر او تحمیل شد.بنابراین مناسبت های مذهبی که رژیم از ان ها بهره برداری سیاسی می کند، همچون شمشیر دو دم است که می تواند مورد استفاده ی مخالفین نیز قرار بگیرد.

3- دولت فعلی نا مشروع است و این عدم مشروعیت موجب تضعیف بیش از پیش ان شده است.عدم همکاری مردم با این دولت و کارشکنی یا نافرمانی مدنی و استعفای مدیران غیر وابسته از تاکتیک های موثر در شکست سرکوبگران خواهد بود.همان گونه که ضرغامی رییس صدا و سیمای دروغ وتحریف،اعلام کرد بخش بزرگی از بینندگان خود را از دست داده اند.بنابر این،جنبش سبز از توانی برخوردا است که اگر بخواهد به راحتی می تواند دولت نامشروع را فلج کند. باید تضعیف دولت غیر مشروع از تاکتیک های اصولی در مبارزه ی دموکراتیک جنبش سبز باشد.البته این مهم نیاز به برنامه ریزی دارد که رهبری جنبش می تواند در میزان موفقیت و اولویت بندی ان نقش اصولی داشته باشد.برای یک بار هم که شده است مردم ایران می توانند به مردم منطقه نشان بدهند که از طریق نافرمانی مدنی می توان دولت نامشروع را ساقط کرد و نیاز به جنگ و خونریزی نیست.

4-بازگشایی مدارس و دانشگاه ها در کنار کارخانه ها با لشکریانی از کارگران بیکار،امکان بزرگی برای تداوم و تقویت جنبش سبز است. اعضا و هواداران جنبش سبز باید بدانند که اکثریت قاطع و فعال گروه ها و صنوف و طبقات اجتماعی را همین ها تشکیل می دهند.بنا براین نباید نا امید و خسته شد. در حالی که رهبران حکومت سرکوب و دیکتاتوری مذهبی از وقوع جنایت در زندان ها سخن گفته و وعده ی مجازات ان ها را می دهند،باید اگاه بود که این قدرت جنبش است که ان ها را وادار به اتخاذ چنین مواضعی کرده است. ان ها از قدرت جنبش دانشجویی و دانش اموزی و فرهنگیان به وحشت افتاده اند. باید جنبش سبز مراقب باشد که تحت هیچ شرایطی سال تحصیلی جدید را عقب نیندازند و در صورت ارتکاب چنین عملی ،بازگشایی مراکز تحصیلی به شعار محوری جنبش تبدیل شود.

5-ب اعضا و فعالین در درون جنبش سبز از طیف ها و جناح های گونا گون اجتماعی هستند که به اسانی حول ارمان های مشخص سیاسی گرد نخواهند امد. شاید به همین دلیل است که این جنبش تا حدودی در جا زده است. برای برون رفت از این ابهام در اهداف،می توان در مورد اهداف کوتاه مدت یا استراتژی ،توافق کرد.یشنهاد جبهه ی دموکراتیک ایران این است که:ازادی کلیه ی زندانیان سیاسی-افشا و مجازات امران و عاملان تجاوز ها-توقف دادگاه های استالینیستی-مشخص شدن وضعیت گم شدگان یا کشته شدگان-حمایت از دانشجویان ستاره دار و دفاع از حق تحصیل برای همه-تضمین ازادی های مصرح در قانون-تقویت مبانی جمهوریت-مخالفت با راه اندازی گشت به اصطلاح ارشاد و توجه ی ویژه به حقوق شهروندی، به عنوان اهداف مرحله ای و کوتاه مدت که همگان بر ان توافق دارند، در دستور کار جنبش قرار بگیرد

یکی از نقاط ضعف جنبش 18 تیر 1378 این بود که خواسته ها مرحله بندی نشد و رژیم به مرور از زیر بار فشار و هزینه ها و جنایات وارده علیه دانشجویان شانه خالی کرد.جنبش فعلی نباید به سرنوشت جنبش 18 تیر دچار شود. با پرهیز از پراکندگی در رهبری جنبش،گزینش تاکتیک ها و استراتژی معین و گزینش اهداف و شعار های مرحله ای،می توان این جنبش را پیش برد.

جبهه ی دموکراتیک ایران

زنده باد ازادی-گسسته باد زنجیر استبداد-برقرار باد دموکراسی

+ نوشته شده توسط در دوشنبه نهم شهریور 1388

بهروز بيات-برنامه اتمی ايران

تحلیلی از آخرین گزارش آژانس در مورد برنامه هسته ای ایران

اينجا را کليک کنيد

يا اينجا را کليک کنيد

یکشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۸

گروه مهر: اسماعیل حسین زاده نمونه زنده واپس گرایان

ارسالي گروه مهر
http://mehr.org

اسماعیل حسین زاده نمونه زنده واپس گرایان درمانده ایست که خود را "چپ" مینامند بدون اینکه کوچکترین شناختی از دینامیسم عدالت اجتماعی و گذار از دموکراسی به عدالت اجتماعی داشته باشند. او همانند دیگر همپالگی های خود نظیر "کمیته مبارزه با تحریم و جنگ" (کسمی)، تنها کسانی را که برای پیشبرد اهداف خود میتوانند بیابند، افرادی نظیر احمدی نژاد است. در به اصطلاح جنگ اَنها بر علیه امپریالیزم، هر کسی که به امریکا فحش بدهد، متحد اَنهاست.

حسین زاده در نوشته ۱۹ صفحه ای خود بزبان انگلیسی تحت عنوان " برخورد به انتخابات ریاست جمهوری در ایران" در پی اثبات اینست که احمدی نژاد نماینده منتخب مردم ایران و از حامیان عدالت اجتماعی است و اینکه "انقلاب سبز" راه را برای مرگ و نابودی هموار کرد.

لطفا حداقل دو صفحه اول و نتیجه گیری او را مطالعه کنید تا دریابید که او چگونه در مخالفت با "انقلابات رنگین" پای بر زمین میکوبد.

Reflecting on Iran’s Presidential Election, by Ismael Hossienzade
http://www.middle-east-online.com/english/?id=33816

احتمالا بهترین راه برای شناخت لابیگران رژیم اسلامی دنبال کردن تلاش هم آهنگ اَنها در مشروعیت بخشی به رژیم بر اساس نوشتار و نظرات خود اَنهاست.مجموعه ای از این نظرات در سایت "مهر" جمع اَوری شده است:

http://mehr.org/index_lobby_english.htm

تلاش لابی گران برای ایجاد ارتباط بدون قید و شرط با رژیم اسلامی و مشروعیت بخشی به اَن

است. طبیعی است که تلاش ایرانیان برون مرز که خواستار سیستمی سکولار و دموکراتیک در ایران هستند باید مقابله با اَنها برای اعمال تحریم هوشمندانه و توانمند تر کردن مردم درون مرز در مبارزات خود باشد.

MEHR
P.O. Box 2037
P.V.P., CA 90274

Tel: (310) 377-4590
Web: http://mehr.org


Ismael Hosseinzadeh is a living example of desperate reactionaries who call themselves “left” without having any real sense whatsoever about the dynamics of social justice and that the road to social justice is democracy. He, like his counterparts such as CASMII, can only find people like Ahmadinejad to advance their cause. In their so-called fight against imperialism, whoever trades insults with the U.S. is an ally. Ahmadinejad is Hosseinzadeh lightening rod in his search for “social justice.” He has written a twenty page article to prove that Ahmadinejad is the true representative of Iranians and a proponent of social justice and that “green revolution” paved the way for a lot of death and destruction. Please read at least the first two pages and his conclusion at the following link to find out how he screams and drags his feet against the “color revolutions.”

Reflecting on Iran’s Presidential Election, by Ismael Hossienzade

http://www.middle-east-online.com/english/?id=33816


May be the best way to know the Islamic Regime’s lobbyists is to follow their orchestrated efforts in legitimizing the Islamic Regime through their own statements and writings that are collected and routinely updated at MEHR’s website:

http://mehr.org/index_lobby_english.htm

To empower the Iranians in their fight for a secular democracy, we should counter the effort of lobby groups by trying to enforce a smart sanction against the Islamic Regime as long as the human rights violations have not been stopped and all political prisoners are not released.

MEHR
P.O. Box 2037
P.V.P., CA 90274

Tel: (310) 377-4590
Web: http://mehr.org

اقایان و خانم ها ،بپذیرید شکست خوردید-حشمت اله طبرزدی

اقایان و خانم ها ،بپذیرید شکست خوردید-حشمت اله طبرزدی
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1551.aspx

به دلیل درگذشت یکی از بستگان نزدیک باید به شهرستان می رفتم. رفتم و گروهی از هم میهنان که از شهر ها و روستا های دور و نزدیک امده بودند را دیدم. من در این مدت حدود سه ماه ،از تهران دور نشده بودم و با گروه های گوناگون شهری و اجتماعی تماس واقعی نداشتم. اما سفر اخیر برایم بسیار مفید بود.تا پیش از ان مردم به سه دسته ی عمده تقسیم شده بودند. گروه طرفداران موسوی،طرفداران احمدی نژاد و تحریمی ها. به مرور که به شب انتخابات نزدیک می شدیم و به ویژه با راه افتادن ان مناظره های تاریخی از شمار تحریمی ها کاسته می شد و بر شمار دو کاندیدای اصلی اضافه می شد. تا انجا که مناظره ها توانست مردم را به مانند طرفداران دو تیم رقیب به میدان بکشاند. تحریمی ها حدودا در اقلیت قرار گرفتند و من نیز در این اقلیت و بلکه از پیشقراولان ان بودم و از این بابت خوشحال هستم.البته اگر احتمال می دادم مردم در اعتراض به تقلب دست به اعتراض می زنند حتما در انتخابات شرکت می کردم اما به هر حال در ان شرایط حاضر نشدم پای صندوق هایی بروم که از نتیجه ی ان اگاه بودم. این البته یک بحث غیر ضروری در شرایط فعلی است و من نمی خواهم به ان دامن بزنم.


مناظره ها البته به خوبی مردم را قطب بندی کرد. بخش بزرگی از روستائان و شهرستانی ها به طرف کاندیدای مخالف هاشمی رفسنجانی و به اصطلاح کاندیدای افشاگر رفتند و بخش بزرگی از ساکنین کلانشهر ها به ویژه در تهران و اصفهان و ... به سوی کاندیدای مخالف دروغ و استبداد یعنی موسوی کشانده شدند. چیزی که اهمیت داشت این بود که طرفداران دو طرف به واقع پذیرفته بودند که رای ان ها سرنوشت ساز است.رژیم نیز که با زیرکی هر چه تمام تر و با رقابتی نشان دادن انتخابات توانسته بود مردم را در این رقابت وارد کند،ترفندی به کار برد که هیچ کس نتواند مچ او را بگیرد. او حتا اگر 10 ملیون رای می داشت،به دلیل غیر سالم بودن انتخابات که ناشی از عدم وجود ناظر بی طرف بر انتخابات بود ،می توانست و البته توانست تقلب را بپوشاند که هیچ کس نتواند مشت او را باز کند. قبول بفرمایید که در انتخاباتی که مجری و ناظر از یک جناح است و هر دو مرید احمدی هستند،به همان میزان که امکان تقلب زیاد است،به همان میزان نیز مخفی نگه داشتن تقلب امکان پذیر می شود. البته قصد متهم کردن نیرو های طرفدار ولایت که البته به دلیل پیروی از ولایت،به خودی خود معصوم از تقلب هستند را ندارم. اگر چه انها به قصد قربت به چند نفری تجاوز کردند و چند نفری را هم کشتند و گروهی را نیز شکنجه نمودند!؟ ولی این جنایات که ما از ان به جنایت علیه بشریت تعبیر می کنیم و اقای خامنه ای نیز به وقوع ان اعتراف کرد،در مقابل حفظ قدرت نا چیز بود!؟به بیان دیگر برای حفظ قدرت می توان جنایاتی مرتکب شد و پس از ان اعلام کرد که این به ان در!یا این جنایت در مقابل ان اعتراض نا چیز است!به ویژه که این جنایت توسط نیرو های خودی علیه غیر خودی ها صورت گرفته و صد البته حقشان بود ه است! تا کور شوند که پس از این علیه ما شعار ندهند. مگر همین جنایات به نحوی دیگر علیه فروهر ها و نویسندگان از سوی نیروهای خودی و تحت امر اتفاق نیفتاد؟ایا اب از اب تکان خورد؟ان نیرو های مخلص که به دستور عمل کرده و بر پایه ی فتوا پیکر زن ومرد پیر را دشنه اجین کردند،راست راست نمی گردند و البته به نحوی دستمزد خود را نیز دریافت نکردند!؟ بگذریم...

به هر حال داور به نفع احمدی بازی را اداره کرد و او را نیز برنده اعلام کرد. چند ملیونی به خیابان ها ریخته و به داور اعلام کردند که نتیجه ی بازی را قبول ندارند اما تا پیش از این اعتراضات، طرفداران احمدی اعم از این که 10 ملیون بوده باشند یا حتا 18 ملیون ،از نتیجه ی کار راضی بودند. و در مرحله ی پیش از اعتراضات،باز هم رژیم برنده ی این مسابقه ی نا برابر بود.می توانست بگوید که طرف بازی را باخته و حالا جرزنی می کند. اما دو اتفاق موجب شد همه چیز بر هم بریزد. حجم کسانی که در همان روز های اول به خیابان ریختند حاکی از تقلب بزرگ و باخت اولیه ی رژیم بود. برای این که طرفداران احمدی به خیابان نریختند و به جای مقابله ی طرفداران احمدی با طرفداران موسوی،این دستگاه های حکومتی و در راس ان ها رهبر بود که با طرفداران موسوی روبرو شد. و در این جا بود که معلوم شد احمدی را به جای موسوی قالب کرده اند. برای این که اگر احمدی به راستی 25 ملیون طرفدار داشت، حد اقل می بایست یک ملیون از ان ها به خیابان ها می ریخت تا دستگاه های حکومتی مجبور نباشند هزینه ی ان ها را تحمل کرده و خود یک تنه به جنگ طرفداران موسوی بروند! این جا بود که مشت رژیم باز شد و البته ان ها انتظار چنین حادثه ای با این گستردگی را نداشتند.

این باخت اول بود. زیرا در چنین منازعه هایی که یک سوی ان حاکمیت و سوی دیگر ان بخشی از مردم باشند،گفته می شود که حکومت در مقابل مردم ایستاده است.حاصل چنین منازعه ای هر چه باشد ، در نهایت افکار عمومی حق را به مردم خواهد داد و چنین شد.

اتفاق دومی که حاصل منازعه را به طور کامل به نفع مردم و به ضرر احمدی تمام کرد،دستور خامنه ای برای سرکوب کسانی بود که به خیابان ها می امدند. و البته این مسئله ان گاه به صورت یک تراژدی در امد که سرکوب کنندگان با خشونت هر چه تمام تر دست به این کار زدند.من در بین گرو های گوناگون شهری و روستایی ان چه دیدم پیروزی مردم و شکست خامنه ای و احمدی بود. می دانم که از این کلام من بر اشفته می شوند اما من عادت دارم حق را بگویم.شرایط به گونه ای علیه انان است که حتا کسانی که به احمدی رای داده اند ،یا این کار را کتمان می کنند و یا با صراحت می گویند که ما اگر می دانستیم این ها این گونه مردم را می کشند و مورد تجاوز قرار می دهند به هیچ وجه به احمدی رای نمی دادیم.

من با صراحت به اقایان اعلام می کنم ،نه تنها اعتماد عمومی را از دست داده اید، بلکه افکار عمومی علیه شما و اقدامات شما بسیج شده است. البته شما چون از نیروی نظامی و سرکوب بالایی برخوردار هستید،هنوز توانسته اید خود را بر سریر قدرت نگه دارید ، ولی خود می دانید که این قدرت پوشالی است و زور نمی تواند اعتماد و مقبولیت بیاورد. با انجام مناظره ها و برگزاری انتخابات تقلبی و سرکوب وحشیانه ی مردم، احاد شهروندان به شدت سیاسی شده اند.این مردم، مردم سه ماه پیش نیستند. می گویید نه،سعی کنید به صورت ناشناس به میان ان ها بروید تا ببینید چه خبر است.البته دیده ام که اقای خامنه ای نیز به این واقعیت یعنی از دست رفتن اعتماد عمومی و بسیج افکار عمومی علیه ان ها ،اعتراف کرده اما او این امر را نه حاصل سرکوب و تقلب که حاصل اعتراض به سرکوب و تقلب می داند. و البته داوری در این امر را باید به همان افکار عمومی وا گذاشت.می توان همه چیز را دیکته کرد و دیگران عمل نمایند، اما نمی توان افکار عمومی را نیز بر پایه ی دیکته کردن ،این طرف و ان طرف کرد.

جالب این است که اقای خامنه ای رهبر رژیم،به جنایت ارتکابی در کوی دانشگاه و کهریزک اعتراف کرد اما اعلام داشت که این جنایت در مقابل ظلمی که به جمهوری اسلامی شد،کوچک است. در مورد قیاس این دو با هم، هر کس نظری دارد. اگر حاکم باشی ممکن است چنین داوری داشته باشی اما اگر از مردم باشی داوری متفاوتی خواهی داشت.تجاوز به انسانی و شکنجه ی اسیری و کشتن ادم های بی سلاحی، از مصادیق جنایت علیه بشریت است و من در مقاله ی پیشین، مبانی حقوقی ان را بر شمردم.اما من نمی دانم چگونه می شود جنایت علیه بشریت را با تظاهرات مردمی قیاس کرد و انها را در یک ردیف و بلکه جنایت را به نفع اعتراظ مسالمت امیز ،خفیف نمود؟و چرا باید در حکومتی که خود را نماینده ی خدا می داند و 30 سال از عمر ان گذشته ،اقداماتی را مرتکب شد که شخص حاکم از ان به جنایت تعبیر نماید؟ اگر حاکم به وقوع جنایت در حکومت خود اعتراف کرد که کرد، این حق کیست که در مورد ابعاد و نحوه ی پیگیری و مجازات جنایتکاران داوری نماید؟ ایا می بایست به جنایتکار این حق را داد که هم جنایت کند و هم خود در باره ی ان داوری نماید؟ ایا این از مصادیق عدل و انصاف است؟و ایا می توان در این زمینه نیز خواسته های خود را دیکته کرد؟ان چه اهمیت دارد،اعتراف به جنایت است. داوری در باره ی ان را باید به قربانی جنایت وا گذاشت. هیچ کس انتظار ندارد رژیمی که در حق شهروندان خود جنایتی مرتکب شده ،خود نیز در باره ی جنایتکار داوری بی طرفانه و عادلانه ای داشته باشد و به همین دلیل در تراژدی قتل های زنجیره ای یا حمله به کوی دانشگاه یا سایر قتل ها در چند سال اخیر، هیچ گاه عدالت اجرا نشد،اما افکار عمومی نیز این حق را به طرف مقابل نمی دهد که در این جا نیز خواسته ی خود را دیکته کند.افکار عمومی راه خود را خواهد رفت و رفته است.

جالب تر از بیان خامنه ای،داوری احمدی است. او که پس از اظهار نظر اقای خامنه ای نا چار به پذیرش اصل جنایت شد، سعی کرد ان را به قربانی جنایت نسبت بدهد. او می گوید،قربانی جنایت خود جنایت را طراحی کرده بود تا موجبات بدنامی نظام را فراهم سازد!داوری احمدی بیش از پیش نشان داد که او نیز در این جنایات شریک بوده و بیش از این نمی تواند از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند.احمدی که تا کنون سعی می کرد خود را مردمی نشان بدهد با این اظهاراتی که بیشتر توجیه گر جنایت بود تا محکوم کردن ان،خودش را در نوک پیکان اعتراضات مردمی قرار داد تا ان جا که حتا حسن خمینی برای خوش امد گویی او بر سر مزار خمینی،حاضر نشد و عملا نشان داد که او را به رسمیت نشناخته و دولت او را مشروع نمی داند.احمدی که مدعی است 25 ملیون از این مردم به او رای داده اند به جای این که مدعی تجاوز و کشتار و شکنجه شود،تلاش کرد برای جنایتکاران حاشیه ی امنی درست کند تا در نوبت بعدی باز هم به جنایت خود ادامه دهند. او از خود نمی پرسد که چرا باید سردار مقدم و سردار رادان و سردار طائب و امثال او مجری دستورات دشمن برای ضربه زدن به نظام برامده و در زیر زمین وزارت کشور او و در کهریزک و کوی دانشگاه دست به جنایت بزنند؟

فرمانده ی سپاه اما با اظهار نظری که در مورد محاکمه ی لباس شخصی های حمله کننده به کوی دانشگاه و تبرئه ی بسیج نمود، بیش از پیش مشخص کرد که نیرو های نظامی در همه ی جریانات نقش داشته و دارند. و گرنه این موضوع چه ارتباطی به او داشت تا اظهار نظر نماید. باید به سردار جعفری گوشزد کرد که شما فقط با یک جناح و چند ملیون طرفدار ان ها رو برو نیستید. باور کنید که با همه ی مردم یا با تمامیت افکار عمومی رو در رو هستید.پس سعی نکنید از موضع حاکم و به صورت دستوری و یک طرفه وارد منازعه ای شوید و پس از ان از موضع قدرت بخواهید معین کنید که چه کسی به چه اندازه محکوم شود تا مجرمان اصلی رهایی یابند. شما عادت کرده اید این گونه وارد منازعه های سیاسی بشوید و پس از ان نیز همه چیز را به صورت دستوری و یک طرفه فیصله بدهید. امروز البته تفنگ در دست هستید اما معلوم نیست همیشه درب بر این پاشنه بچرخد. از افکار عمومی و داوری مردم بترسید.برای جان ومال وناموس مردم ارزش قایل باشید، برای این که داوری مردم سخت و عقوبت ظلم سخت تر خواهد بود. بی جهت نبوده است که حکما رای به عدم دخالت تفتگ به دستان در سیاست داده اند. اگر سرداران ،تفنگ در دست نداشتند و همچون سایر احزاب در منازعه های سیاسی دخالت می کردند، وزن و اعتبار سخن ان ها بر پایه ی خرد و برنامه ی درست ان ها معین می شد و نه بر اساس زور و لوله ی اتشین تفنگ ان ها. بپذیرید که چون شکست خورده و اعتماد عمومی را از دست داده اید بیش از پیش به زور و اسلحه پناه برده اید.و بپذیرید که افکار عمومی ارتکاب جنایت از سوی مجریان دستورات شما ها را پذیرفته اما قادر نخواهید بود با این گونه مواضع و دادن ادرس های اشتباهی ،خواست خود را به افکار عمومی دیکته کنید. دیکتاتور ها فقط این امکان را دارند که دستورات خود را به زیر دستی ها دیکته کنند اما افکار عمومی بر پایه ی قانون خود عمل می کند.افکار عمومی از شما انتظار اجرای انصاف و عدالت را ندارد برای این که خود را قربانی تجاوز و جنایت می داند. اگاه هستید که تجاوز به یک تن از سوی نیرو های حکومت یا جنایت علیه یک تن از سوی قدرت،به مفهوم تجاوز و جنایت علیه بشریت به حساب می اید. پس اگر افکار عمومی در درون و بیرون از ایران را قربانی تجاوز و جنایت بدانیم ،باید حق داوری را نیز به او بدهیم. در این جا دیکته کردن نظرات و خواسته ها امکان کاربری ندارد. دیکتاتور ها از درک این واقعیت مسلم عاجز هستند.ان هاگمان کرده اند که همان گونه که بر زیر دستی ها و اسلحه ی خود حاکم اند و همان گونه که به انجام هر امری در حوزه ی حکومت و البته به واسطه ی اتکا به زور خود ،توانا هستند پس خواهند توانست به افکار عمومی نیز دیکته کنند که در مورد میزان جنایت ارتکابی یا کوچک و بزرگ بودن ان و یا مرتکبین نیز همان گونه داوری کنند که دیکتاتور ها می خواهند. زهی خیال باطل!به نظر من اگر در این حکومت حساب و کتابی وجود داشت می بایست از حاکمین پرسیده می شد که چرا جنایت؟روحانیت و مرجعیت دینی که تشکیل دهنده ی این حکومت به اصطلاح دینی است باید این جسارت را داشته باشد تا از رهبر بپرسد که چرا جنایت؟اگر با مفهوم حقوقی جنایت و تاثیر مخرب ان بر افکار عمومی اشنا بودند و اگر به این فرموده ی قران کریم که کشتن انسان بی گناهی برابر با کشتن همه ی انسان ها است، حساسیت درست می داشتند،به این سادگی از کنار ان نمی گذشتند. روحانیت شیعه که روزی خود را پرچمدار انصاف و عدالت می دانست در این منازعه که به ارتکاب جنایت منتهی شد،رفوزه شد.این کمترین اثر جنایت در افکار عمومی بود. اقایان و خانم ها بپذیرید که شکست خوردید.


دیدار چند تن از مبارزین سیاسی و مدنی با خانواده ی شیوا نظر اهاری-انجمن زندانیان سیاسی

دیدار چند تن از مبارزین سیاسی و مدنی با خانواده ی شیوا نظر اهاری-انجمن زندانیان سیاسی
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1550.aspx

چند تن از زندانیان سیاسی پیشین و مبارزین راه ازادی و کوشندگان مدنی ،با خانواده ی زندانی سیاسی خانم شیوا نظر اهاری دیدار کردند.در این دیدار که مادر،پدر،پدر بزرگ و خواهران شیوا نظر اهاری نیز حضور داشتند، مادر شیوا گزارشی از چگونگی بازداشت این کوشنده ی حقوق بشری و نحوه ی نگهداری و شرایط این زندانی را ارایه داد.
ایشان ابراز داشتند که ساعت حدود 2 پس از نیمه شب و درست پس از انتخابات 22 خرداد به خانه ی ان ها هجوم اوردند تا شیوا را ببرند. اما به دلیل این که او در خانه نبود،روز بعد به محل کار او حمله ور شده و او را با خود بردند.خانم نظر اهاری تاکید کرد که فرزند من در دوره ی احمدی نژاد ستاره دار شد و مانع ادامه ی تحصیل او شدند. او همچنین در زمینه ی حقوق بشر و حقوق کودکان خیابانی فعال است و در این راه نه از زندان می هراسد و نه خسته خواهد شد. او اضافه کرد: به تعبیر بازجویش،شیوا هر کس که یک کله و دو پا دارد و به او ظلم شده باشد،از حقوقش دفاع می کند. برای این که در این راه برایش عقیده و مرام زندانی اهمیت ندارد.

خانم نظر اهاری ان گاه به فشار های وارده بر شیوا پیش از بازداشت اشاره کرد و گفت:هر روز بازجو ها زنگ می زدند و او را زیر فشار قرار می دادند ولی شیوا اگر چه کلافه بود اما زیر بار نمی رفت. او به ویژه در مورد دفاع از حقوق دانشجویان محروم از تحصیل بسیار حساس بود و اطلاعات نیز از این بابت بسیار از شیوا دلخور بود.احتمالا شخص احمدی نژاد بر روی این موضوع تاکید داشت چون شیوا ابروی او را برد و دروغ او را افشا کرد و نشان داد که چندین دانشجو در دوران او از تحصیل محروم شده و ستاره دار شده اند.

مادر شیوا،سپس به شرایط کنونی دخترش اشاره کرد و گفت:بیش از 2 ماه است که به صورت بلاتکلیف در بازداشت موقت و در بازداشتگاه امنیتی به سر می برد.اخیرا بازپرس برای او قرار وثیقه تعیین کرد و به امضای شیوا نیز رساند اما گویا مرتضوی پرونده را از قاضی مربوطه گرفت و به صورت غیر قانونی او را در بازداشت نگه داشت و مانع از ازادی شیوا شد. خانم نظر اهاری در ادامه ابراز داشت: وقتی هیچ بهانه ای برای نگه داری شیوا پیدا نکردند به او اتهام ارتباط با مجاهدین خلق زدند که این یک اتهام کذبی است که اخیرا به هرکس دلشان می خواهد وارد می کنند.

در ادامه ی این دیدار امین کرد از اعضای شورای مرکزی جبهه ی متحد دانشجویی به بیان خاطراتی از شیوا در دوران مبارزه و بازداشت پرداخت و بیان داشت: شیوا دختری مبارز و جسور است که نشان داد از زندان نمی هراسد. در همان بازداشت های سال های پیش،بازجو ها به او گفته بودند که به زودی به زندان بر خواهد گشت و این چندمین بار است که شیوا بازداشت می شود.

پرویز سفری عضو شورای مرکزی جبهه ی دموکراتیک ایران نیز در باره ی شیوا و مبارزات مدنی او سخنانی ایراد کرد. سفری شیوا را یک نخبه خواند و بیان داشت: نخبه ها افرادی هستند که راه خود را از روی دانش و خرد و نه تقلید انتخاب می کنند و به همین دلیل کارشان ارزشمند است. شیوا نخبه ای است که برای نظرات خود در حوزه ی حقوق بشر،ارزش قایل است و بر همین پایه است که حاضر است در این راه هزینه بدهد.

دکتر جواد امامی عضو دیگر شورای مرکزی جبهه ی دموکراتیک ایران در باره ی بازداشت ظالمانه ی شیوا نظر اهاری و سایر زندانیان سیاسی،ابراز داشت:تحصیل حق احاد شهروندان است.این استاد دانشگاه علم و صنعت ایران ابراز داشت: دولت احمدی نژاد به جای این که در مورد اقدامات غیر قانونی خود به دلیل محروم کردن دانشجویان از تحصیل توضیح بدهد،اعتراض کنندگانی مثل شیوا نظر اهاری را به زندان می اندازد.

در این دیدار که سعید درخشندی،سپیده پور اقایی و بهزاد مهرانی نیز حضور داشتند،مهندس طبرزدی دبیر کل جبهه ی دموکراتیک ایران نیز در مورد شیوا سخنانی ایراد کرد. طبرزدی شیوا را دختر مبارزی دانست که در چند سال گذشته و با وجود همه ی مشکلات و نیز فشار های بازجو ها و شرایط سخت زندان همچنان بر اهداف مقدس و حقوق بشری خود تاکید داشته و جزو افراد نادر این مملکت است.مهندس طبرزدی ابراز داشت:به راستی اگر دختران و پسران ایرانی این دختر مبارز و شجاع را الگوی خود قرار بدهند، استبداد و تبعیض از این مملکت رخت بر خواهد بست.طبرزدی به تلاش های مادر شیوا اشاره کرد و گفت:خانم نظر اهاری در سال 83 و در جریان حمایت از زندانیان سیاسی و زمانی که من در اعتصاب غذا بودم، همراه دخترش و حدود 30 تن دیگر از مبارزین از جمله دو فرزند من به زندان افتاد و مادری جسور است که شیوا را او تربیت کرده است.

در این دیدار همچنین در مورد سایر زندانیان سیاسی از جمله:بهروز جاوید تهرانی،اوسالو،مومنی و زنان دربند گفتگو شد و حاضرین در جلسه از وضعیت ان ها ابراز نگرانی کردند.


















+ نوشته شده توسط در شنبه هفتم شهریور 1388

استعفای جمعی از جوانان جبهه ملی ایران

استعفای جمعی از جوانان جبهه ملی ایران
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1545.aspx

به نام خداوند جان و خرد

ریاست محترم و اعضای محترم شورای مرکزی جبهه ملی ایران

متاسفانه طی دو سا ل اخیر و به ویژه پس از در گذشت بزرگانی چون شادروانان دکتر پرویز ورجاوند و مهندس نظام الدین موحد گواه حرکت روز افزون جریان خزنده ای در جبهه ملی ایران هستیم که هر چند از هسته چند نفره تشکیل شده ولی ازآنجایی که به هیچ معیار اخلاقی و اصول سیاسی مصدقی پایبند نیست می تواند اکثریت اخلاق مدار جبهه ملی ایران را تحت تاثیر خود قرار دهد ."این از ما بهتران "که متاسفانه در بسیاری از مراکز تصمیم گیری آشیان گزیده اند از تمامی امکانات خود جهت تفرقه اندازی و ایستایی جبهه ملی ایران سود می جویند درست چند ی پس از در گذشت شخصیت میهنی ایران دکتر پرویز ورجاوند به انتشار جزوه ای سراسر دروغ می پردازند که در آن هیچ هدفی جز دروغ پراکنی وبی ارزش نمودن زحمات آن دو بزرگ جبهه ملی ایران و ستون ها نامیرای این سازمان (علی اردلان و دکتر پرویز ورجاوند) متصور نیست.
پروژه سازمان سازی و ورود نیروهای گلچین شده به صورت هدفمند جهت انجام خواست های این باند چند نفره و و به احتمال تسخیر تمامی مراکز تصمیم گیری جبهه ملی ایران در پلنوم آینده از نقشه های آشکارباند از ما بهتران است.

هر گاه جبهه ملی ایران به واسطه خطر پذیری جوانان آن با موضع گیری و اعتراض به شرایط موجود سیاسی حرکتی مثبت و سازنده را در پیش می گیرد با مانعی بزرگ از درون جبهه ملی ایران مواجه می گردد و با تکذیبیه های پی درپی تشکیلات ، جبهه ملی ایران را از هرنوع تحرک و پویایی باز می دارد و از هر نوع حرکت مثبت اجتماعی و سیاسی توسط جبهه ملی ایران اعلام برائت می کنند به شکلی که از زحمت نیروهای امنیتی می کاهند . تکذیبیه مسئول تشکیلات در گردهمایی دهم اردیبهشت ، تکذیبیه بیانیه های صادر شده ، تکذیبیه گردهمایی سی تیر و ... و در نهایت تکذیبیه اعلامیه نوشته شده
توسط سخنگوی جبهه ملی ایران(دکتر هرمیداس باوند)در رابطه با مکانیسم دولت در سایه به نام دفتر روابط عمومی و نام بردن از اعضای سازمان دانش آموختگان به عنوان نیروهای خود سر جهت انتشار این اعلامیه می باشد در حالی که هیچکدام از اعضای سازمان دانش آموختگان در نوشتن این اعلامیه نقشی نداشتند (با توجه به جو امنیتی فعلی بی گمان این کردار که به خودی خود حساسیت نیروهای امنیتی را بر می انگیزد نمی تواند بدون انگیزه های هدفمند باشد) .

ما با اعتقاد کامل و پایبندی به منشور جبهه ملی ایران اعتقاد داریم که این جبهه در حال حاضر توان انجام رسالت تاریخی خود در جهت حفظ منافع ملی ندارد.
و از این روست که در چنین شرایط خطیر میهنی ،باید نیروی خود را صرف خنثی ساختن توطئه از ما بهتران نماید تشبیه آنان به مکی ،بقایی و حائری زاده منصفانه نیست،چرا که برخی از آنان چون مکی در برهه ای کارهای مثبتی برای جبهه ملی ایران انجام داده اند،اما این باند همواره به این جبهه لطمه زده است دو دیگر آن که ،آنان مردانه از جبهه ملی ایران بریدند و آشکارا به مخالفت بر خاستند،اما دشمنان خانگی موریانه وار بر آنند تا این بنای شکوه مند تاریخی را متلاشی سازند.

ما جبهه ملی ایران را خانه خود می دانیم ولی متاسفانه باید به عرض برسانیم،با توجه به آنچه یاد شد، ادامه همکاری با ساختار کنونی جبهه ملی ایران برایمان امکان پذیر نیست.
6/6/1388

علی حاج قاسمعلی- حسین مجتهدی - اشکان رضوی - آرش رحمانی - حمید رضا خادم


www.hamidrezakhadem.blogfa.com

ناگفته هاي شكنجه و قتل دكتر زهرا بني يعقوب

ناگفته هاي شكنجه و قتل دكتر زهرا بني يعقوب
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1543.aspx

پروین نبی مادر دکتر زهرا بنی یعقوب پرده پرده از ناگفته هایی در مورد دخترش برداشت و گفت که جنازه دخترش را در حال که گلویش بریده و ران و پایش کبود بود به آنها تحویل داده بودند و معلوم بود که او در برابر خواسته ای مقاومت کرده و درگیر شده است. مادر دکتر زهرا بنی یعقوب که در بازداشتگاه همدان به طرز مشکوکی به قتل رسید و هر گز خاطیان و عاملان پرونده او معرفی و Align Rightمحاکمه نشدند، همچنان عزادار و سیاهپوش است. او در گفت و گویی که با گروه مادران عزادار داشته ، ناگفته هایی را از مرگ دخترش بیان کرده و درباره شکنجه دخترش می گوید : زهرا شکنجه شده بود . گلویش جای بریدگی داشت و ران و پای چپ اش هم کبود بود . سرش هم ورم کرده بود و یک تیکه مثل اینکه به جایی خورده باشد سرش برجسته شده بود . از کسی شنیدیم که اول صدای جرو بحث می آمده از اتاقی که زهرا در آن زندانی بوده و بعد صدای جیغی و بعد سکوت . فکر می کنم زهرا حرف زور قول نکرده و درگیر شده اند و زهر را زده اند و سرش به جایی خورده وبعد کشته شده . خدا از آنها نگذرد . یعنی می بینم روزی را که قاتلان بچه ام مجازات بشوند حالا چه عمد و چه غیر عمد. اگر به شکایت ما درست رسیدگی می کردند این همه مامور جرات نمی کردند بچه های مردم را شکنجه کنند و بکشند. او که می گوید تا زمان دستگیری عاملان جنایت قتل دخترش سیاهپوش خواهد ماند و دست از پی گیری برنخواهند داشت، به افراد آزاد شده، توصیه می کند: جوانان باید بدانند که در هر شرایطی عزیز ما هستند و سر بلندند و باید حرف بزنند و بگویند چه بلا هایی سرشان آمده است. زهرای من اگر زنده بود حتمن خیلی ها را رسوا می کرد . جوانان بگویند و نترسند این گفتن ها کمک می کند که دیگرانی که الان در زندان هستند یا بعدا شاید دستگیر شوند شکنجه نشوند . سخن گفتن ها تلاش بزرگی است برای فاش شدن حقیقت و واقعا من از این کمیته ای که در مجلس تشکیل شده می خواهم که حقیقت را به مردم و مسوالان بگویند . البته من همراه چند نفر از مادران هم می خواهیم به دیدن اعضا این کمیته برویم امیدوارم هر چه زودتر به ما وقت ملاقات بدهند . پروین نبی همچنین پدر و مادرانی را که فرزندی در زندان دارد با تجربه تلخ خود پند می دهد: خانواده ها مخصوصا پدر ها از بچه هایشان که زندان بودند حمایت کنند. مادرها که همیشه سنگ صبور بچه هایشان هستند ولی حمایت هم مادر و هم پدر به این بچه ها قوت قلب می دهد که خود را پیدا کنند و از افسردگی بیرون بیایند و کمک کنند که ظالمان به سزای اعمال شان برسند . خانواده ها دست از پیگیری بر ندارند بخصوص مادران که بیشترین زحمت را برای بچه هایشان کشیده اند خیلی باید تلاش کنند و در خانه هم برای آرامش خود و برای ادامه راه سوره والعصر را بخوانند من وقتی خیلی ناراحتم این سوره را می خوانم و آرام می گیرم . خانواده زهرا بنی یعقوب از زمان قتل دخترشان در بازداشتگاه همدان همواره برای روشن شدن زوایای پنهان این پرونده تلاش کرده و البته به جایی هم نرسیده اند. مادر زهرا خاطرنشان می کند: می گویند زهرا با پارچه پلاکاردی که تیکه تیکه شده بوده خودکشی کرده یعنی پارچه ها را به هم گره زده و خودش را از دری که کوتاه تر از قد او بوده دار زده اصلن غیر ممکن است. همش ساختگی است . همه هم می دانند که زهرا خودکشی نکرده روحیه زهرا به حدی خوب بوده که به ماموران اعتراض می کرده . حالا از همه این ها گذشته مسئول نگهداری و حفاظت از جان زندانی چه کسی است ؟ مامور بسیج به ابولقاسم ( پدر زهرا) گفته بود که دخترت با یکی از اوباش و اراذل همدان در پارک بوده . او به در د جامعه پزشکی نمی خورد . من می گویم پس چرا آن مرد را آزاد و دختر مرا زندانی کردید؟ اگر او از اوباش و ارادل بود چرا آزادش کردید؟ و اصلا مامور بسیج چه مرجعی است که تشخیص بدهد کی به درد جامعه پزشکی می خورد و کی نمی خورد . آنها انقدر بیسواد بودند که وقتی پرونده را بخوانید خنده تان می گیرد پر از غلط املایی مثلا اصرار را اسرار نوشته اند فکر کنید یک خانم دکتر شاگرد ممتاز دانشگاه تهران که حرف زور هم اصلن قبول نمی کرد به دست این بیسواد ها بیفتد، چه با او می کنند .مسلما تحمل اش نمی کنند . وی در خصوص پی گیری این پرونده و شکایت از متهمان می گوید: از 10 نفر شکایت کرده بودیم که در اداره اماکن همدان در شبی که زهرا کشته شد حضور داشتند و همه از قتل عمد تبرئه شدند .و بعد از تبرئه شدن آنها از 3 نفر شکایت کرده ایم که در اسناد دست برده اند . بابت جعل اسناد و دستگیری غیرقانونی از آنها شکایت کرده ایم چندی پیش دادگاه داشتیم ، بدون اینکه به ما اطلاع بدهند دادگاه را تشکیل ندادند من و همسرم این همه راه را رفتیم ولی متهمان نیامده بودند آنها خبر داشتند ولی ما خبر نداشتیم دادگاه تشکیل نمی شود . حالا 18 شهریور وقت دادگاه است، ببینیم چه می شود

+ نوشته شده توسط در شنبه هفتم شهریور 1388

شنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۸

گفت و گو با مرتضي سمياري درباره ديدار آيت الله خامنه ای با دانشجويان

توضيح عضوو شورای مرکزی دفتر تحکيم وحدت درباره گروه هايی که دانشجويی معرفی شده اند و روز گذشته در نشست با آيت الله خامنه اي نشسته بودند

لطفاً به دقيقه 27:00 مراجعه کنيد

اينجا را کليک کنيد

يا اينجا را کليک کنيد


هپلی-مرگ خوبه برای همسايه




در پستخانه هپلی 13
Hapali@iranliberal.com
مرگ خوبه برای همسایه !؟
http://www.iranliberal.com/Tanz/Post13.htm

حداد عادل پدر زن مجتبا خامنه ای مشغول خرید لباس زنانه از فروشگاههاي زنجيره اي هارولدز و C&A انگلستان هست. بیاد بیاوریم که چندی پیش وی در مقام ریاست مجلس در متروی تهران در پاسخ یک شهروند پیر که کفش پاره ی خود را نشان ریاست محترم مجلس شورای اسلامی داد فرمودند بروید کفشتان را چسب بزنید!

از آنجا که حداد عادل پیرو عدل علی و بویژه رهبرش علی خامنه ای است چسب زدن به کفش پاره را به مردم توصیه می کند و لباس و کفش خانوادگی خود را از لندن تهیه می نماید.
هپلی در پاسخ بدخواهان که معتقداند که خانم «عادل» لباس خود را به پیروی از فرمایشات مولانا حداد عادل باید وصله کند یا دستکم از مزون های اسلامی که رادیو و تلویزیون شب و روز در محاسن آن سخن می گویند خریداری کنندنه این که در بلاد کفر دست نیاز به البسه های مستکبران دراز کنند، توصیه می کند بهتر است ساکت بمانند زیرا که حضرت حداد بلدند چگونه جواب صاحب زمان و چاه جمکران و پدر مجبتا را بدهند.


جمعه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۸

بنياد برومند- ترور در بوئنس آیرس، جنایت فراموش شدۀ جمهوری اسلامی علیه بشریت

خبرنامه بنياد برومند
http://www.iranrights.org/

ترور در بوئنس آیرس، جنایت فراموش شدۀ جمهوری اسلامی علیه بشریت

" حق مسلم هر مردمی است که درباره جنایات فجیع گذشته، و وضعیت و دلایلی که به ارتکاب آن جنایات، به نحوی گسترده و نظام‌مند منجر شده‌اند، حقیقت را بدانند." (گزارشگر ویژه سازمان ملل)

"پائولا سارا ژیزوسکی" ٢١ ساله و "دیگو دو پیرو"ی ٢٣ ساله که هردو دانشجوی اقتصاد بودند هرگز به دلایل وقوع آن جنایت فجیعی، که در ساعت ٩ و ٥ دقیقه بامداد ١٨ جولای ١٩٩٤ آرزوهایشان را بر باد داد و جانشان را گرفت، پی‌نخواهند برد. آن روز ، وانتی حاوی ٢٧٥ کیلوگرم مواد منفجره، ساختمان هفت طبقه در خیابان پاستور بوئنس آیرس را با خاک یکسان کرد، و در این انفجار پائولا و دیگو هر دو کشته شدند. هدف این بمبگذاری، ساختمان «مرکز همیاری یهودیان آرژانتین» آمیا بود. این انفجار که جان ٨٥ نفر را گرفت و ١٥٠ نفر را مجروج کرد (قربانیانی عمدتا یهودی‌الاصل)، نه یک تصادف بود و نه یک اشتباه.
فجد، حق مسلم هر مردمی است." (گزارشگر ویژه سازمان ملل)
در سال ٢٠٠٦ تحقیقات مقامات قضایی آرژانتین نشان داد که فرمان بمبگذاری از سوی کمیته‌ای مرکب از مقام‌های عالی‌رتبۀ حکومت ایران صادر شده و دیپلمات‌ها و مأموران ایرانی به دستور این کمیته، در کارهای عملی و تامین هزینۀ مالی عملیات مشارکت داشته‌اند. صبح آنروز ، بمب نیرومند نیترات آمونیوم عامدانه و با این هدف منفجر شد که حداکثر تلفات و خسارات را به کودکان، زنان و مردان داخل و خارج مرکز آمیا وارد کند.
این نخستین باری نبود که رهبران جمهوری اسلامی برای پیشبرد اهداف سیاسی و نظامی خود، مستقیماً و یا از طریق عواملشان، شهروندان غیرنظامی را هدف قرار می‌دادند. بمبگذاری‌ در سفارتخانه های آمریکا و فرانسه در لبنان و کویت در سال‌های ١٩٨٣ و ١٩٨٤ با ٦ کشته و ٥ مجروج، اماکن عمومی و پرجمعیتی در پاریس نظیر فروشگاه‌، پستخانه، و متروها در فاصله سال‌های ١٩٨٥ تا ١٩٨٦ که به کشته شدن ١٣ نفر و مجروح شدن ٢٦٠ نفر انجامید، و بمبگذاری سفارت اسرائیل در بوئنس آیرس در سال ١٩٩٢ که ٢٩ کشته و ٢٤٢ مجروج برجای گذاشت، تنها نمونه‌هایی از موارد بمبگذاری پیش از حمله به آمیا بوده‌اند.
اگرچه پیشینه، ملیت، مذهب و حرفۀ قربانیان این حملات تروریستی متفاوت بود، اما در مرگ وجوه مشترک بسیاری داشتند. آن‌ها برای مرگی خشن و بیرحمانه به دست کسانی که نمی‌شناختند، انتخاب شده بودند. کسانی که فرمان حمله به آن‌ها را صادر کرده بودند، تاکنون به پای میز محاکمه کشانده نشده اند. خانواده‌های قربانیان و بازماندگان این حملات درباره شرایط و دلیل این بمبگذاریها به کلی بی‌خبر مانده‌اند.
تحقیقات اولیۀ مقام‌های آرژانتینی در مورد آمیا، که با بی‌دقتی و بی‌نظمی، عامدانه بی‌حاصل ماند،
اطلاعات اندکی در اختیار می‌گذاشت. تنها پس از آنکه گروهی از قربانیان، پرونده را در سال ١٩٩٩ به کمیسیون حقوق بشر دولت های آمریکایی بردند، دولت آرژانتین پذیرفت که به اندازۀ کافی از حق زندگی قربانیان دفاع نکرده است. زیرا می‌بایست پس از بمبگذاری سال ١٩٩٢ در سفارت اسرائیل، تحقیقات کافی به عمل آورده و اقدامات امنیتی لازم را برای جلوگیری از تکرار چنان حمله‌ای در خاک آرژانتین تدارک دیده باشد.
تقریبا ده سال پس از بمبگذاری و برغم از بین رفتن شواهد کلیدی، با انجام تحقیقاتی تازه و قابل اتکا، کیفرخواستی علیه مقامات ایرانی، از جمله علی اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور وقت صادر شد. در سال ٢٠٠٧ سازمان پلیس جنایی بین‌الملل (اینترپل) برای شش تن از مقامات، از جمله علی فلاحیان، وزیر سابق اطلاعات، محسن ربانی، رایزن فرهنگی ایران در بوئنس آیرس، و محسن رضائی، فرمانده وقت سپاه پاسداران، و احمد وحیدی، فرمانده سابق یگان ویژه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به نام «نیروی قدس»، حکم جلب صادر کرد.ر اما جمهوری اسلامی منکر دخالت در این ماجرا شد و بازماندگان آمیا و خانواده‌های قربانیان، همانند موارد مشابه دیگر، هنوز تمام واقعیت را نمی‌دانند. جزئیات امر در محافل داخلی جمهوری اسلامی و چه بسا در پرونده‌های محرمانۀ سازمان‌های امنیتی کشورهای مختلف پنهان مانده است.
ایزنئی، فرمانده سپاه پاسداران، حکم جلب صادر کرد. لاحیان، وزیر سابق اطلاعات، محسن ربانی، آتاشه فرهنگی ایران در بوئنس آیرس، و محس تکرار روند بمبگذاری و قتل‌های فراقضائی توسط جمهوری اسلامی ایران، ریشه در کوتاهی دولت‌هایی دارد که این جنایات در کشور آنها رُخ داده است. این دولت‌ها در طول سی سال گذشته ، از انجام تحقیقات سریع، کامل، مستقل و بی‌طرفانه دربارۀ چنین نقض فاحش حقوق بشری توسط جمهوری اسلامی، و از انجام اقدامات لازم برای مقابله با عاملان جنایات، به ویژه از تشکیل محاکمات جنایی سرباز زده اند. جامعه بین‌المللی با شانه خالی کردن از بار مسئولیتش در محاکمۀ عوامل گروگانگیر، بمبگذار و تروریست، عملا نشان داده است که مسئولان این‌گونه جنایات می‌توانند از پیگرد قانونی در امان بمانند. و به همین دلیل، از بازداشت کسانی که به دنبال دسیسه‌های جنایتکارانه‌ای نظیر بمبگذاری آمیا بودند، عاجز بوده‌ است.
اگرچه شهروندان ایرانی هیچ حقی در تعیین سیاست خارجی جمهوری اسلامی ندارند و نمی توانند مانع از انجام اقدامات تروریستی نظیر بمبگذاری آمیا بشوند، اما دست کم می‌توانند اعمال کشور متبوع خود را تقبیح نمایند، و در داخل ایران و یا هر کجای دیگر، با گرامی داشت یاد قربانیان و حمایت از حق دادخواهی بازماندگانشان، همبستگی خود را با آنها ابراز کنند، به ویژه در شرایطی که رئیس جمهور ایران یکی از متهمان این پرونده ( احمد وحیدی)، را نامزد مقام وزارت دفاع نموده است.
بنیاد عبدالرحمن برومند برای بزرگداشت پانزدهمین سالگرد قربانیان بمبگذاری آمیا ، گزارشی، ترور در بوئنس آیرس، جنایت فراموش شدۀ جمهوری اسلامی علیه بشریت، را ارائه می‌کند که این بمبگذاری را جنایت علیه بشریت شناخته است. به همین منظور بنیاد برومند سرگذشت قربانیان آمیا را در "امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر"، مستند کرده است تا در حافظۀ جمعی و در کنار نام هزاران ایرانی و غیر ایرانی دیگر ثبت شود و بماند؛ اینان جملگی، از قربانیان نقض آشکار حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی ایران بوده‌اند.
پانزده سال پس از آن دوشنبه خونین، هیچ ‌یک از کسانی که دستور این حمله تروریستی را صادر کرده بودند، به پای میز محاکمه کشانده نشده‌اند. اگرچه "خورهه آنتونز" هجده ساله که در بار مقابل ساختمان آمیا کار می‌کرد، و "سباستیان باریرو"ی پنج ساله که از مقابل درب آمیا می‌گذشت، هیچ یک ندانستند که چرا کسانی از یک قارۀ دوردست، برای تصفیه حساب‌های ایده‌ئولوژیک خود، جان آنها را هدف قرار دادند. با این حال، این حق مسلم بازماندگان این بمبگذاری و نزدیکان قربانیان است که حقیقت را بدانند و شاهد اجرای عدالت باشند.

بنیاد برومند نهادی غیردولتی و غیرانتفاعی است که در فروردین ۱۳٨۰ تاسیس شده و متعهد به پیشبرد حقوق بشر و دمکراسی در ایران است. بنیاد سازمانی مستقل و بدون وابستگی سیاسی است که پایبند به پیشبرد آگاهی نسبت به حقوق بشر از راه آموزش و انتشار اطلاعات به مثابه پیش شرط ضروری برای ایجاد یک دمکراسی پایدار در ایران است.

اسفندیار منفردزاده-دستان شما درندگان از جان دکتر محمّد ملکی کوتاه

دستان شما درندگان از جان دکتر محمّد ملکی کوتاه!
اسفندیار منفردزاده
http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-53298

شما با انتصاب رئیس جمهور دلخواه خودتان و درپی آن رسوائی باند مافیائی ـ اسلامی تان،به سرکوب گسترده و کشتارهائی دست زدید که به جای خنثی کردن خیزش های آزادی خواهانه زنان و جوانان ایران ـ برعکس، همه مردمان ایران وجهان را بیش از پیش از درنده خوئی خودتان و یاران تان آگاه کردید و با تجاوزهای جنسی گماشتگان تان به اسیران و با کشتارهای زیر شکنجه، توَهّم «رأفت اسلامی» را هم از مردمان ساده دل زدودید و مهم تر این که آگاهی جوانان امروز ـ کودکان دهه شصت ـ و داغ آزادی خواهان را نسبت به تجاوزات و کشتارهای دهه ی شصت تان و گورهای جمعی تان چون «خاوران» را تازه کردید.

آیا یادتان هست؟ شعار محوری انقلاب پنجاه وهفت،آزادی بود. پیش از انقلاب،نسل ما به استثناء آزادی سیاسی، سایر آزادی های اجتماعی را داشت. ای جوانان! اگر نسل ما فریاد زد «آزادی»، بدانید که ما آزادی سیاسی را می خواستیم. یعنی آزادی مطبوعات و احزاب، آزادی تظاهرات مسالمت آمیز و تشکیل سندیکا ها و اعتصابات تا مردمان ایران بتوانند بدون ایثار جان به قدرت و حکومت برسند و تعیین کننده کلیه امور آموزشی،اقتصادی،نظامی و ... کشور خود باشند.

آزادی سیاسی یعنی برچیده شدن زندان های سیاسی، یعنی آزادی دگراندیشان،مقوله ای که به خاطر آن سال های سال است که همواره عاشقان آزادی و عدالت قربانی شده و می شوند.البته تا آزادی خواهان ما «آزادی دگراندیش خواه» نشوند، در بر همین پاشنه می چرخد. جای شگفتی ست که از انقلاب مشروطه تا انقلاب بهمن هیچ کتاب یا مقاله ای در دفاع از حق آزادی دگراندیشان در دست نداریم. از این روست که دکتر محمّد ملکی در مخالفت با بستن دانشگاه ها در سال پنجاه و نه و اعتراض به سرکوب ها وجنایات شما در دهه شصت و با اعتراض به شما برای سرکوب دانشجویان درسال هشتاد و دو، سربلند سال ها زندان را تحمل کرده است و همچنان خواهان آزادی ست.

آیا ایشان بایستی زندانی شوند چون هر چهار کاندیدای منتخب شمایان را به جرم اعمال شان در پست های ریاست سپاه پاسداران، نخست وزیر، ریاست مجلس و ریاست جمهوری ایران مستوجب محاکمه دانسته است؟ـ آیا توان شرح شفاف «جرم سیاسی» را دارید؟ جرم سیاسی کار دولت مردان حاکم است نه مردم! زندان جای علی کردان، رضائی، توکلی، احمد خاتمی و احمدی نژاد هاست نه جای آزادگانی چون منصور اسانلو، ابراهیم مددی، بهروز جاوید تهرانی و محمّد ملکی!

ای جلّاد ننگت باد!
جمعه، ششم شهریور 2009/08/28


پنجشنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۸

سپاه پاسداران 20 روز دیگر شرکت مخابرات ایران را می خرد

سپاه پاسداران 20 روز دیگر شرکت مخابرات ایران را می خرد
http://www.rahesabz.net/story/836/

شبکه جنبش راه سبز(جرس):بزرگ‌ ترین معامله تاریخ بورس كشور در 18 شهریور برگزار می شود و بنیاد تعاون سپاه پاسداران قصد دارد دراین معامله بزرگ با تشکیل کنسرسیومی سهام 50+1 درصدی مخابرات ایران را خریداری کند.

پیشتر نیز 3 بار قرار بود با واگذاری سهام شركت مخابرات ایران در بورس این شرکت بزرگ دولتی به بخش خصوصی واگذار شود اما هر بار به بهانه ای عرضه سهام مخابرات در بورس به تعویق افتاد.

معاون واگذاری و امور حقوقی سازمان خصوصی سازی یك‌سال پس از به تعویق افتادن سهام مخابرات اعلام کرده که زمان قطعی واگذاری سهام مخابرات در بورس 18 شهریور است و با واگذاری سهام شرکت مخابرات ایران همه بخش های آن از تلفن ثابت، موبایل(اپراتوراول)، ارتباطات دیتا و زیرساخت‌های آن از انحصار بخش دولتی خارج و به بخش خصوصی منتقل شود.

با این حال به روال واگذاری های مشابه در دولت نهم و به ویژه واگذاری کارخانه هایی چون تراکتورسازی تبریز، این بار هم یکی از موسسات زنجیره ای وابسته به سپاه پاسداران خریدار اصلی سهام این شرکت دولتی خواهد بود.

بنیاد تعاون سپاه پاسداران خر یدار اصلی سهام شرکت مخابرات ایران است.این بنیاد که از جمله ده ها موسسه وابسته به سپاه و خود به تنهایی محموعه ای شرکت ها و موسسات فرعی است که در امور اقتصادی و تجاری فعالیت می کنند، مذاکراتی با شستا و یک شخص حقیقی انجام داده تا با تشکیل کنسرسیومی متشكل از بنیاد تعاون سپاه، شستا(شرکت سرمایه گذاری سازمان تامین اجتماعی) و یك شخص حقیقی خریدار بلوك 50+1 درصدی مخابرات باشند. كه اسم شخص حقیقی که قرار است در این کنسرسیوم حضور داشته باشد اعلام نشده اما روزنامه تهران امروز خبر داده که این شخص حقیقی یك سرمایه گذار چینی است كه به واسطه یك فرد ایرانی قصد دارد با سپاه پاسداران برای خرید سهام اصلی شرکت مخابرات سهیم شود.

در ماه های اخیر قرارگاه خاتم سپاه پاسداران نیز به اتفاق شرکت توسعه سرمایه گذاری، سهام شركت دولتی صدرا که در حوزه نفت و سکوهای نفتی فعالیت می کند را در جریان خصوصی سازی این شرکت از دولت خریدند.

پیشتر نیز موسسه مهر اقتصاد ایرانیان یکی دیگر از موسسات زنجیره ای سپاه پاسداران تنها با پرداخت 45 میلیارد تومان در ابتدا و 132 میلیارد تومان طی اقساط 5 ساله کارخانه تراکتور سازی تبریز را از دولت نهم خرید.

این واگذاری عجیب حتی صدای برخی از متحدان احمدی نژاد را نیز در آورد تاجایی که عشرت شايق نماینده هوادار دولت نهم در همان روزها اعلام کرد «قيمت های در نظر گرفته شده برای دارايی کارخانه تراکتور سازی تبريز طی 30 تا 40 سال گذشته در مقايسه با قيمت امروزی، صدها برابر کمتر است و ارزيابی جديدی هم نشده و برای هيچ کس پوشيده نيست که اين کار حراج دارايی های دولتی است.»

بنیاد تعاون سپاه مجموعه ای از موسسات مختلف اقتصادی و تجاری است که از آن جمله می توان به«شرکت مهندسی افق صابرین»،«موسسه مالي اعتباري انصار»،«موج نصر گستر» و ده ها موسسه و شرکت مشابه نامبرد.این بنیاد نظامی همچنین« 45 درصد سهام گروه بهمن»،« 4 درصد سهام گروه سايپا»، و« 25 درصد سهام پتروشيمي کرمانشاه» را در ماه های اخیر خریداری کرده است.

گفت و گو با نسرين ستوده

گفت و گویي در سالگرد کمپين يک ميليون امضاء و فشارهاي بر زندانيان براي قطع همکاري با شيرين عبادي و حکم ارتداد شيرين عبادي

لطفاً به دقيقه 44:30 برويد

اينجا را کليک کنيد

يا اينجا را کليک کنيد

گفت و گو با کيانوش سنجری و احمد باطبی

بحثي درباره زندان و زندانيان با دو نفر که زندان رادر ايران جمهوري اسلامي تجربه کرده اند

لطفاً به دقيقه 27:27 برويد

اينجا را کليک کنيد

يا اينجا را کليک کنيد

قندچی-تفاوت محاکمات کنونی با سالهای 1358-1360

تفاوت محاکمات کنونی با سالهای 1358-1360
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/584-dadgah.htm

آنچه پيش رو داريد در واقع ادامه بحثي است که دو هفته قبل تحت عنوان "مسأله سکولارها نبايد موسوي باشد" نوشتم (1).

در نوشتار پيشين توضيح دادم که در رژيم شاه نه تنها اپوزيسيون مخالف سلطنت اجازه تشکيل احزاب را نداشت و دو حزب اصلي سکولار سالهاي 1320 تا 1332 يعني حزب توده و جبهه ملي بعد از 28 مرداد تعطيل شدند بلکه "خودي ها" هم نميتوانستند احزابي با برنامه هايی در مخالفت سياست هاي شاه بسازند و مثلاً حزب ايران نوين يا حزب مردم يا بعداً حزب رستاخيزبه همين دليل هيچگاه نتوانستند نيروئي شوند. در نتيجه در 25 سال بعداز 28 مرداد، تشکيلات مذهبي نقش سياسي به خود گرفت، و در انقلاب 57 نيز مساجد نقش اصلي را ايفا کردند و نه احزاب، و هنوز هم احزاب سکولار بعد از 56 سال نتوانسته اند در ايران نقشي پيدا کنند.

همچنين در مقايسه اشاره کردم که بعد از سال 1360، جمهوري اسلامي نيز اساساً همه احزاب سکولار را تعطيل کرد، اما با يک تفاوت فاحش با رژيم شاه، و آن اينکه به احزاب خودي نظير مجاهدين انقلاب اسلامي و بعداً هم جبهه مشارکت را اجازه فعاليت داد. در نتيجه امروز يعني 28 سال بعد از تعطيلي احزاب سکولار در سال 1360 اين دو حزب توانسته اند منعکس کننده بحش مهمي از خواستهاي مردم شوند و با شروع دولت احمدي نژاد و پيشروي برنامه مهدويت آيت الله مصباح يزدي، آنچه آقاي مصباح يزدي در همان اول دولت احمدي نژاد گفت، يعني موضوع پاک کردن 16 سال انحراف از نظر ايشان مطرح است (2).

تازه اگر موضوع همکاري با آيت الله خامنه اي نبود، همانطور که در مقاله مورد اشاره در بالا نوشته بودم، در واقع از عدد ديگري که ايشان را به ابتداي جنگ ايران و عراق و حتي به اول انقلاب ببرد ابائي نداشتند. از نظر ايشان طرح مهدويت ميبايست از همان اول انقلاب پياده ميشد و اتفاقاً اختلاف اصلي ايشان با آيت الله خميني نيز بر سر همين موضوع بود. البته اين موضوع بحثم در اينجا نيست و فقط اين مقدمه را نوشتم تا درباره شرايط حاضر بحث کنم.

دولت آقاي احمدي نژاد به روشني از همان چهار سال پيش مدنظرش پياده کردن برنامه مهدويت آقاي مصباح يزدي بود و آقاي مصباح يزدي نيز به روشني اين موضوع را سه سال پيش در همايش دکترين مهدويت در تهران در شهريور 1385 گفتند و خودشان هم گفتند که براي خنثي کردن 16 سال خسارات دولت هاي پيش از احمدي نژاد، 16 سال وقت لازم است. در نتيجه ايشان استراتژي خود را به روشني بيان کرده بودند.

حالا در ايراني که رژيم ميخواهد ميلناريانيسم يا مهدويت را که نويد امام زمان و بهشت را ميدهد، پياده کند، مانند استالين، آنچه در مقابلش هست نه نيروهاي غيرخودي بلکه نيروهاي "خودي" است که اعتقادي به ميلناريانيسم و مهدويت ندارند و باصطلاح پراگماتيست هستند. براي استالين هم انجام اين پروسه تسويه در شوروي دو سال طول کشيد يعني از 1936 تا 1938. مهمترين که در عين حال آخرين کسي شد که هدف وي بقرار گرفت، بوخارين بود. علت سختي کار هم اين بود که بوخارين در حزب و هرم قدرت در شوروي از مکان بالائي برخوردار بود و اتفاقاً هميشه وي از سوي استالين بخاطر پراگماتيسم نقد ميشد اما بعد از کشته شدن، وقتي تاريخ شوروي را از نو نوشتند، در تاريخچه مختصر حزب بلشويک که نوشته شخص استالين است، بوخارين سمبل راست گرئي معرفي شده است، تا که نقطه مقابل دشمن اصلي ديگر استالين که انحراف به چپ خوانده ميشد يعني تروتسکي، اعلام شود. در صورتيکه در سالهاي پيش از انقلاب و زمانيکه بوخارين کتابهاي اصلي خود در حزب نظير الفباي کمونيسم را نوشته بود، از نظر استالين وي پراگماتيست بود که دقيقاً نقطه مقابل ميلياريانيسمي بود که استالين در نظر داشت. در مدل بنيادگرای استالين، راه بهشت کمونيسم همه از پيش ترسيم شده بود، و يک پراگماتيست يک کافر به حساب ميامد که بايد نابود ميشد تا خلوص کمونيسم حفظ شود. در ديدگاه اقاي مصباح يزدي نيز امثال رفسنجاني و خاتمي و بسياري ديگران بخاطر پراگماتيسم محکومند.

اما استالين دشمن خارجي را هميشه لازم داشت چون توجيه حقوقی براي دولت مدرن جهت حذف کامل و اعدام مخالفين نميشد کافر بودن اعلام شود بويژه وقتي کسي خود از پايه گذاران کمونيسم در آن کشور به حساب ايد از بوخارين تا زينويف تا کامنف و ديگران. همان وقتي که استالين خود بطور مخفي با هيتلر قرارداد عدم تجاوز امضاء کرده بود اين مخالفان خلوص کمونيسم را، به اتهام ستون پنجم آلمان بودن محاکمه و شکنجه ميکرد، چون هم خودش و هم محکومين ميدانستند دعوا سر جاسوسي نيست. در واقع حتي تروتسکي هم که پيش از همه اين کمونيستهاي مورد غضب واقع شده به غرب آمد هيچگاه نتوانست کمونيسم را کنار بگذارد و سالها حتي نميتوانستند حمايت در غرب کسب کنند چون در دل خودشان ضد غرب بودند و بوخارين نيز همينگونه بود.

بوخارين همسر جوان و کودک شيرخواري داشت که در شکنجه هاي وي براي اقرار گرفتن از وي تهديد به آنها را مطرح ميکردند تا بوخارين را تسليم کنند و در آخر هم به بوخارين قول داده بودند که در صورت همکاري و قبول اقرار ها با همسرش بعد از اعدام وي کاري نداشته باشند ولي همسرش را هم بعد از اعدام وي به اردوگاه کار اجباري فرستادند، البته خوشبختانه زنده ماند و در زمان گوباچف در سال 1988 وقتي از بوخارين اعاده حيثيت شد حضور داشت. به هر حال همه ميدانيم که بوخارين وقتي اعدام ميشد فرياد ميزد زنده باد کمونيسم و زنده باد استالين و از يکسو فکر ميکرد درباره وي اشتباه شده است. در واقع در چنان حالي ديگر مگر مغز آدم ميتواند کار کند. می گويند او 3 ماه طول کشيد تا خرد شود و هرچه ميخواهند بنويسد. امروز ميدانيم حتي اعترافات وي نيز بوسيله شخص استالين ويرايش شده بود. ميلناريانيسم ويژه مکاتيب مذهبي نيست و همانطور که در نوشتار «وعده بنياد گرائی مذهبی: بهشت هم در زمين و هم در آسمان» مفصلاً بحث کرده ام در تمام جريانات ايدئولوژيک بنيادگرا ديده ميشود (3).

درست است که با روي کار آمدن دولت اوباما در آمريکا ديگر عنوان عامل امريکا بودن ظاهراً کارائي خود را براي جمهوري اسلامي ايران از دست داده است و اتفاقاً مردم بيشتر به خود متکي شده اند تا اينکه اميدوار باشند آمريکا بيايد و مسأله آنها را حل کند ولي براي رژيمي بنيادگرا فرقي نميکند. براي استالين يکروز ستون پنجم بودن معني اش ستون پنجم آلمان بودن را معني ميداد و روز ديگر عامل انگليس و امريکا بودن آنچه مهم بود اين بود که فرد را عامل نيروئي خارج از سيستم مورد حمايت خود نشان دهد و حزب و شوروي را براي رسيدن به بهشت موعود در مقابل اين شياطين متحد کند و اينگونه دشمنان درون حزبي را نابود کند. در ايران کنوني هم حزب مشارکت و مجاهدين انقلاب اسلامي دقيقاً آن نيروهاي خودي هستند که بايد در مهدويت ذوب شوند. آقاي مصباح يزدي هم ميگويد که وقتي آقاي احمدي نژاد تنفيذ شدند اطاعت از ايشان اطاعت از خدا است. چرا همين حرف درباره آقاي خاتمي درست نبود. براي آنکه آقاي خاتمي جزو سيستم فکري مهدويت نيست و اصلاً از ديدگاه اطشان نبايستي که هيچگاه رئيس جمهور ميشدند و دليل رئيس جمهور شدنش هم همان پراگماتيسم است، که بايد نابود شود.

در نتيجه می بنيم که چقدر پياده کردن ميلناريانيسم يا مهدويت در پايان کار براي آقاي مصباح يزدي سخت است و درست می گويند که ايشان 16 سال در قدرت نبوده اند در صورتيکه استالين 16 سال پيش از تسويه ها در قدرت بود و رژيم شوروي نيز هنوز خيلي از عمرش مانده بود در صورتيکه بنظر من ما در پايان عمر رژيم جمهوري اسلامي هستيم. به هر حال همه تشبيهات تاريخي لزوماً يکسان نيستند و غرض در اينجا درک وضع کنوني ايران است و نه تاريخ نگاري.

در واقع سيستم مهدويت آقاي مصباح يزدي برعکس بنياد گرائي طالبان بسيار مدرن است. اما همانگونه که فشيسم مدرن هيتلري ارثيه يونکر ها در آلمان را با خود حمل ميکرد اينجا هم شکل ويژه خود را دارد. آقاي مصباح حتي مسيحيان و يهوديان و بودائياني راکه به آمدن مسيح و مهدي موعود اعتقاد دارند، هم نظر خود ميداند. درست است که مبناي خود را شيعه ميداند ولي مسأله اي با اتحاد جهاني مهدويت نداشته بلکه مبلغ ان است. نکته جالب توجه ديگر نيز اين است که سرکوب جريانات اصلاح طلب اسلامي همزمان با سرکوب شديد نيروهاي مخالف رژيم نيست. استالين هم وقتي تسويه هاي 1936 تا 1938 را انجام داد از اعدام هاي سرمايه داران که در ابتداي انقلاب روسطه شاهدش بوديم يا اعدام هاي کولاک ها در سالهاي سارخوزي کردن کشاورزي شوروي، خبري نبود. حتي سرکوب نيروهاي سياسي سفيد هم مطرح نبود. درست است که آن نيروها تا حد زيادي در 20 سال قبل از تسويه هاي حزبي نابود شده بودند ولي مهمتر ان بود که مسأله سالهاي 1936 تا 1938 همان يک دست کردن "خودي ها" بود و همه اتهامات مبني بر کار کردن براي بيگانگان، چه آلمان ها، و چه انگليس و آمريکا بهانه بود و بسياري از آنها که اتفاقاً کارگزاران غرب در روسيه در همان سالها بودند راحت براي خود زندگي ميکردند و بازار سياه انواع مشروبات و اجناس مختلف در کشور برقرار بود، و کسي هم کارشان نداشت.

خلاصه کنم، در شرايط حاضر ما با جرياني جدي براي مهدويت استاليني در ايران مواجه هستيم. چنين چيزي آنهم در آخر دوران جمهوري اسلامي از نوادر تاريخ است و شانس موفقيت آنهم خيلي کم است و با اينکه در سال 1385 از امکان چنين تحولي در ايران نوشتم تصور نميکردم بتواند پيروز شود اما بعداز 22 خرداد اين حرکت را رژيم تشديد هم کرده است و دادگاه هاي کنوني در ايران همانقدر با دادگاه هاي سران رژيم سابق در 1358 و دادگاه هاي اپوزيسيون در 1360 تفاوت دارند، که سرکوب هاي شوروي در سالهاي اول انقلاب اکتبر 1917 و سرکوب هاي احزاب ديگر نظير اس ار ها در 1922، با سرکوب هاي تسويه هاي استاليني خودي ها در سالهاي 1936 تا 1938 (3).

سوالي که برايم در تاريخ هميشه مطرح بوده است اين است که ايا تسويه هاي استالين دقيقاً براي ورود شوروي استالين به جنگي براي تقسيم مجدد جهان بود يا که تنها تکاملي دروني از سيستم بنيادگراي شوروي بود که به نقطه مطلقه بودن رسيده بود. آيا واقعيت اوضاع جهاني و جنگ جهاني دوم نسبت به تسويه هاي استاليني علت بود يا معلول؟ نميدانم.

در پايان فقط ميخواهم به تمام آزادگاني که امروز در زندانهاي ايران در زير چنگال اين تجاوزگران استاليني خرد ميشوند درود بفرستم و جدا از آنکه چه انديشه اي دارند بگويم که حقوق فردي يعني که هر کسي بايد آزاد باشد هر گونه که ميخواهد بيانديشد و نه انکه به زور و زندان برود بهشت بسازد که چنان بهشتي جهنم فرد و فرديت است. هيچ بهشت تحميلي ارزش ندارد. هيچ اتحاد، هيچ يگانگي ملي يا مذهبي يا سياسي تحميلي پشيزي نميارزد. اول فرديت انسان است که باعث رشد و شکوفائي ميشود آنچه که نه استالين ميفهميد و نه بنيادگرايان مذهبي و نه هر انکسي که از من و شما ميخواهد نظرات و افکارمان را بخاظر هدفي باصطلاح بالاتر براي آرماني که وي ميخواهد به ما تحميل کند، کنار بگذاريم، يا دور بريزيم، و از حق فردي خود به آزاد بودن انديشه و بيان چشم پوشي کنيم. استبداد جمعي به هر شکل آن دموکراسي نيست و به همين علت در همه کشورهاي دموکراتيک چيزي شبيه سند حقوق انساني آمريکا* دارند که حتي اگر همه مردم هم رأي بدهند نميتوانند آن حقوق را از بين ببرند. حقوق فردي چيزي است که جامعه بشري به آن رسيده و جوامع و تشکيلاتهائي که به هر بهانه اي آن را زير پاي ميگذارند راه بهشت را نشان نميدهند بلکه چند صباحي مانند هيتلر و استالين ملتي را در دوزخ ارثيه قرون وسطائي نقض حقوق فردي در دنياي مدرن، به خاکستر منشانند اما ملت نيز مانند ققنوس از خاکستر بر خواهد خواست همانگونه که از ارثيه استالين و بريا جز کابوسي هولناک از گذشته اي دور در تاريخ، چيز ديگري بر جاي نمانده است.

به اميد جمهوري آينده نگر دموکراتيک و سکولار در ايران،

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
5 شهريور 1388
August 27, 2009

1. http://tinyurl.com/o5smd7
2. http://tinyurl.com/lazrsp
3. http://tinyurl.com/njensx
4. http://tinyurl.com/nkr9s8
* Bill of Rights



فرج سرکوهی-حجاریان خوانی در تهران

ارسالي مهدی خانبابا تهراني
http://www.radiofarda.com/content/f35_Hajarian_Sarkuhi_Trial/1808663.html

۱۳۸۸/۰۶/۰۵
حجاریان خوانی در تهران
فرج سرکوهی (منتقد و روزنامه نگار)

آن چه برخی رهبران جبهه مشارکت ایران اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در چهارمین جلسه دادگاه ۱۰۰ نفره در روز سه شنبه مطرح کردند، با توجه به سه جلسه قبلی این دادگاه، چندان دور از انتظار نبود.

اما برخی گفته ها و متن ها، به ویژه متنی که به نقل از آقای سعید حجاریان و به خط او در دادگاه قرائت شد، نه فقط در جمله های کلیشه ای متن که پیام های آشکار اعتراف گیرندگان و گردانندگان دادگاه را منتقل می کنند، که در ادبیت و ادبیات متن، در سفیدی ها و نانوشته های بین سطری، در ساختار و چیدمان موضوع ها و مبحث ها و در بازتاب خواسته یا ناخواسته تضادهای درونی آقای حجاریان به عنوان زندانی مجبور و نه مولف مختار، یکی از هدف های اصلی طراحان متن و گردانندگان دادگاه: ـــ بی اعتبار کردن نظریات، مواضع و شخصیت های اصلاح طلبان مذهبی از زبان یکی از رهبران نظری این گرایش ـــ را بی اعتبار کرد و به متن «اعتراف» اجازه داد تا به سود شخصیت واقعی مولف و علیه سفارش دهندگان و اعتراف گیرندگان طغیان کند.

متن اعترافات، مصاحبه ها و اقرارهای زندانیان سیاسی و عقیدتی، حتی نادر نمونه هایی که بدون شکنجه و فشارهای جسمی و روحی تدوین می شوند، ترکیبی است از جمله های کلیشه ای ِ القایی ِ تحمیلی و پیام های آشکار بازجویان، برخی واقعیت ها یا خرده واقعیت ها، پیام هایی که زندانی، خودآگاه یا ناخودآگاه، به عمد یا ناخواسته، در نانوشته ها و سپیدی های متن می گنجاند، پیام هایی که از خودتعینی و استقلال نسبی، ساختار و زبان متن و از ورای خواست و آگاهی مولف و سفارش دهنده به متن راه می یابند و پیام هایی که از بستر تضادهای درونی مولف، در موقعیت نگارش متن اجباری، برخاسته اند.

رسانه های دولتی متن قرائت شده در دادگاه آقای سعید حجاریان را «اعترفات نظریه پرداز اصلاحات» به نادرستی مبانی «نظری» او و این گرایش توصیف می کنند.

در تبلیغات این رسانه ها متن زندانی بیماری که خود قادر به قرائت متن خود نیست، قرار است «مدرک ورشکستگی نظری» گرایشی باشد که حدود صد سال در تاریخ ایران حضور فعال نظری و سیاسی داشته است.

متنی که در دادگاه و در حضور آقای حجاریان و به خط او قرائت شد از سویی با شخصیت مختار مولف خود بیگانه بود و از دیگر سو شخصیت مجبور او را با واسطه ادبیت متن و ساختار و نانوشته های بین سطری به سود شخصیت مختار او نفی کرد.

متنی که در دادگاه قرائت شد نثر و بافت، سرزندگی و طنز نوشته های سابق آقای حجاریان را نداشت اما در ساختار به نسبت خودمتعین خود، ادعای رسانه های دولتی، پیام های کلیشه ای و موقعیت نویسنده زندانی خود را نفی و از هدف های گردانندگان دادگاه و سفارش دهندگان «اعتراف» و از موقعیت نویسنده زندانی و بیمار خود عبور کرد و مستقل از این همه، و حتی مستقل از خواست آقای حجاریان، حقانیت نظری و سیاسی متهم را در برابر بخش های نظری و سیاسی کیفرخواست دادستانی نشان داد.

هزار نکته باریک تر ز مو

در تحلیل اعترافات و اقرارهای زندانیان سیاسی و نظری، اغلب، ساختار، جمله بندی و چیدمان موضع ها و مباحث متن را نادیده می گیرند چرا که متن را بر مبنای تجربه های مکرر و تلخ، نه متنی اصیل که نشانه ای از و دلیلی انکار ناپذیر بر شکنجه و فشارهای روحی و جسمی تلقی می کنند.

دستور دهندگان، بازجویان، شکنجه گران، طراحان و عاملان اعتراف گیری ها نیز فقط به انتقال پیام ها و اهداف خود نظر دارند و برای متن «به عنوان متن»، اصالتی قائل نیستند چرا که خود، بیش از هر کس دیگر، از نحوه تولید آن باخبراند.

هر متنی ، حتی متنی که حاصل شکنجه و فشارهای جسمی و روحی و سفارش بازجویان است، ادبیت و ادبیات و خودتعینی و استقلال نسبی خود را تا حدی و فراتر از موقعیت و دلایل نگارش خود حفظ و به نسبت متفاوت، تضادهای درونی نویسنده خود را در موقعیت زندانی مجبور، نه نویسنده و مولف مختار، آشکار می کند.

در هر متنی و به ویژه در اعترافات زندانی مجبور «هزار نکته باریک تر ز مو» راه می یابد هر چند خودتعینی و استقلال نسبی، ادبیت و ادبیات و ساختار و فرم متن اعتراف ها و اقرارهای تحمیلی، در مقایسه با متنی که نویسنده ای بیرون از زندان و به دلخواه خلق می کند، با ترفندهای پیچیده تری متن را در اختیار گرفته و نقد ساختاری آن را دشوارتر می کنند.

زندان، به ویژه در ماه های اول و دوران دشوار بازجویی، محیط مناسبی برای تفکر و نقد نظری نیست. تغییر عقیده و نظر نیز در ۲ تا ۳ ماه، حتی اگر بدون شکنجه و در آزادی رخ دهد، چندان معتبر نیست چرا که تفکر و نقد نظری روندی تدریجی است.

بخش مهمی از اعتراف زندانیان سیاسی و عقیدتی برای انتقال خبر بی اعتبار بودن مواضع و نظریات قبلی و تغییر نظر و موضع زندانی تدوین می شود اما دلایلی که در متن اعترافات آقای سعید حجاریان برای بی اعتباری نظریات قبلی او و نقد و تغییر نظر او گنجانده شده اند، شیوه فرموله کردن نظریات قبلی او که به گزارشی مخدوش شباهت می برند و چیدمان مباحث و موضوع ها در متن، از هدف گردانندگان: اعلام بی اعتباری نظریات پیشین زندانی از زبان او، فاصله می گیرند.

در تحلیل اعترافات زندانیانی که در اثر شکنجه و فشارهای روحی و جسمی به نوشتن و قرائت متنی مجبور می شوند، علاوه بر سنجه ها و نکته های بالا، این نکته را نیز باید در نظر داشت که قربانی شکنجه و زندان، گرچه از پای درآمده است، اما یک سره تسلیم نشده و هسته هایی از مقاومت انسانی، حتی در شدیدترین شکنجه ها نیز زنده می مانند و این جا و آن جا، خودآگاه یا ناخوداگاه، سر بر می کشند و با گنجاندن خود در متن، نقش مولف دوم را، مولفی که مولف اول را افشا می کند، ایفا می کنند.

به دست دادن نشانه هایی از سنجه های بالا در متنی که در دادگاه به نقل از آقای حجاریان قرائت شد، می تواند به آزار بیش تر او در زندان منجر شود پس من در این جا نمونه ای از خود به دست می دهم اما خواننده متن آقای حجاریان می تواند با این سنجه ها متن را تحلیل و پیام های اصلی آن را از ورای پیام های کلیشه ای کشف کند.

پیام درست غلط های دستوری

وزارت اطلاعات مرا از فرودگاه تهران ربود و رئیس جمهور و وزیر خارجه وقت رسما مدعی شدند که من در آلمان هستم. کسی که چند سال بعد فهمیدم نام واقعی او سعید امامی است، به همراه دستیاران خود، از جمله مرا مجبور کردند تا نامه ای به دوست دختر خود بنویسم و بگویم که این نامه را از آلمان نوشته ام. پیام اصلی نامه را شفاهی گفتند چرا که می خواستند نامه با نثر من نوشته شود. دستور دادند که نامه دستکم یک صفحه باشد و «حاوی هر مطلب غیر سیاسی و نامتناقض که دلت می خواهد» تا نامه باورپذیر شود.

نوشتن پیش نویس نامه، که هر بار به کارشناسان خود نشان می دادند، چندین بار تکرار شد تا به تصویب رسید. دوست دختر من روزنامه نویسی را با کارآموزی در مجله آدینه، که سردبیر آن بودم، آغاز کرده بود و پس از چند سال همکاری، نثر و سبک و سیاق نگارش و ویراستاری مرا می شناخت.

به عمد چند غلط دستوری بسیار رایج را در نامه گنجاندم. ( به مثل می نماید به جای می کند، بوسیله در جمله مجهول، در رابطه و...) پس از آزادی دانستم که مخاطب نامه پیام درست غلط های دستوری را دریافته و برادر من در مصاحبه با یکی از رادیوهای خارج از کشور و در نامه به مقامات قضایی، با استناد به همان غلط های دستوری، و چند نشانه محتوایی جدی، که بدون آگاهی و قصد من به نامه راه یافته بودند، اصالت نامه را رد کرد و چند مقام بلندمرتبه دولتی و قضایی ، که خواننده آدینه نیز بودند،حق را به او داده اند.

من در این یادداشت سنجه هایی برای تحلیل متن «اعتراف» آقای حجاریان به دست داده و به عمد از اشاره به نمونه ها در این متن پرهیز کردم اما این نکته نیز گفتنی است که در دادگاه ۱۰۰ نفر اخیر ، گردانندگان و اعتراف گیرندگان، بر اثر نادانی یا در نتیجه ناگزیری یا هر دو، بخش مهمی از کار مولف دوم را، مولفی که نادرستی و مخدوش بودن متن مولف اول را افشا می کند، خود بر عهده گرفته و پیام هایی چندان کلیشه ای، مخدوش و متناقض در متن گنجانده اند که متن همگنی خود را از دست داده، به متنی چندپاره و باورناپذیر و لاجرم بی تاثیر بدل شده و فضای اصلی خود را به نانوشته های بین سطری و ادبیت متن و مولف دوم واگذار کرده است.

پس از ابطحی، حجاریان نیز وبلاگش را از درون زندان به روز کرد


پس از ابطحی، حجاریان نیز وبلاگش را از درون زندان به روز کرد
http://gameron.wordpress.com/2009/08/27/hajareyan/

ساعتی پیش سعید حجاریان نخستین پست ِ نخستین وبلاگش را از بازداشتگاهش ارسال کرد، مطلب نوشته شده در وبلاگ سعید حجاریان عینا منتشر می شود.
Align Right
مثل هر شب، قبل از صرف شام، با کمک بازجوی عزیزم(حاج علی) وارد استخر شدم تا تنی به آب بزنم. درسته که حاج علی برادرم نیست اما در حقیقت از برادر بهم نزدیک تر است، در این مدت که در بازداشت هستم اصلا دلتنگ خانواده نشدم زیرا حاج علی با مهربانی هایش نمی گذارد ذره ای در وجودم نگرانی رخنه کند.

نیم ساعتی شنا کردم بعد حاج علی کمک کرد تا لباس هایم رو بپوشم، خودش موهایم رو سشوار کشید تا خشک بشن. مثل شب های قبل زحمت تهیه ی شام باز افتاد گردن حاج علی عزیز. میدونه که من خیلی کباب دوست دارم واسه همین هم مرتب واسم کباب درست می کنه. دیشب کباب بره داشتیم اما امشب واسم کوبیده درست کرده بود.

موقع شام خوردن دیدم کمی ناراحت به نظر میرسد، ازش پرسیدم حاج علی چی شده؟ از دست من ناراحتی؟

حاج علی لبخندی زد و گفت: داش سعید، وجدانا توی این مدتی که من در خدمت شما بودم، شما کوچکترین بی احترامی ای از من دیده ای؟

با تعجب گفتم این چه حرفیه حاج علی، خدا خودش میدونه که شما مثل یک برادر حقیقی برای من زحمت کشیده اید، چرا اینو می پرسی؟

حاج علی گفت شامت رو بخور، بعد از شام قضیه رو برات تعریف می کنم. علیرغم این که کباب خوشمزه ای بود اما چون حاج علی رو ناراحت می دیدم زیاد بهم نچسپید. بعد از شام حاج علی رفت و از اتاق کناری یه لپ تاپ آورد. باید بگم که این جایی که من هستم همه جور امکاناتی داره از استخر مجهز بگیر تا اینترنت پر سرعت.

حاج علی زودی به اینترنت وصل شد و یک سایتی رو باز کرد، توی اون سایت عکسی از من منتشر شده بود، به عکسم اشاره کرد و گفت: ببین چی نوشته اند این ضد انقلاب ها، گفته اند که اون نشانی که روی لب های تو است به خاطر اینه که من شکنجه ات کرده ام. حاج علی نتونست خودش رو کنترل کنه و های های زد زیر گریه. همون طور که گریه می کرد گفت آخه چرا این ها این طور دروغ می نویسند؟ چرا خوف از خدا ندارند؟

دستی به سرش کشیدم و گفتم گریه نکن مرد، جای تو بیشک در بهترین جای بهشت است و من مطمئن هستم که روح تو با روح بزرگان اسلام محشور خواهد شد. فکری به خاطرم رسید، سریع رو به حاج علی گفتم میتونی برام یه وبلاگ بسازی؟

حاج علی گفت چرا که نه، اما واسه چی میخوای؟

گفتم میخوام حقیقت رو بنویسم، میخوام مردم بدونند که تو چه دُر و گوهری هستی، میخوام این ذهنیت رو از اذهان مردم پاک کنم که بازجویان جمهوری اسلامی زندانیان را شکنجه می کنند، میخوام بگم که این نشانی روی لب هام به این خاطر است که دیشب از شدت خوشمزگی ِ کباب بره ات لبهام رو گاز گرفتم و جای دندون هام روشون موند.

برقی از رضایت رو در چشم های حاج علی مشاهده کردم، بعد از آماده شدن وبلاگ دست به کار شدم و این مطالب رو برای شما ملت شریف ایران نوشتم. خواستم بگم که فریب دشمنان نظام رو نخورید، ما نه شکنجه میشیم و نه تحت فشار هستیم، اشتباهاتی داشته ایم و داریم تاوان اون رو هم پس میدیم هر چند که مقامات نظام تاکنون با ما بزرگوارانه رفتار کرده اند و نگذاشته اند قند توی دلمان آب شود.

یادمه پس از اتمام جنگ تحمیلی، زمانی که اسرای عراقی رو به عراق بر می گردوندیم، برخی شون اون قدر تحت تاثیر محبت های برادران بازجو قرار گرفته بودند که ترجیح دادند در ایران بمونند و هرگز به عراق بر نگردند هیچ بعید نیست من هم پس از طی شدن دوران محکومیتم ترجیح بدم که در جوار حاج علی باقی بمونم.

عکسی که اسباب ناراحتی حاج علی عزیز را فراهم آورده بود

فريبا امينی-قاضی، شکنجه گر ، بازجو و رئیس جمهور همه از یک قماشند

قاضی، شکنجه گر ، بازجو و رئیس جمهور همه از یک قماشند
فريبا امينی
http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-53268

پدر من نیز وکیل بود و قاضی. وکیل و قاضی در دوران محمد رضا شاه . دردورانی که این اقایان می گفتند بدترین دوران تاریخ ایران است. ولی همین شیادان روی او را سفید کرده اند. پدرم با شاه مخالف بود ، به زندان نیز افتاد و اعتقادات مذهبی نیز داشت، ولی اگر امروز زنده بود و شاهد این همه ننگ و کشتار و شکنجه و ازار مردم بیگناه ، به عنوان یک قاضی می گفت: این ایران من نیست. این ایران باید تغییر کند. این ها قاضی و وکیل مردم نیستند. این ها مذهب و سیاست و امور مملکتی را غصب کرده اند. این ها غاصبند و باید به جزای خود برسند. وقتی وکیل و زندانی در یک بند قرا ر می گیرند و جرم انان یکی است یعنی دفاع از حقانیت، دفاع از شرف و حقوق انسانی. دفاع از حکومت قانون ، ایران ما مشکلی دارد که باید حل شود. این ها وادار می کنند که روزنامه نگار و فعال حقوق بشراعتراف کنند ولی اعتراف دروغین. این است اجرای احکام دینی این اقایان . این است اسلام این اقایان شیعه که فقط از دین خود لباس کاذب ان را می پوشند.

مانند بسیاری از هموطنان خارج از کشور ، بهت زده و متاثر روی فیس بوک می نشینم، می خوانم و گهگاهی کامنت می دهم یا لینک مقاله ای را می گذارم. ولی اکثر اوقات از خود می پرسم ایا این ایران است ؟ ایا این ها که این همه جنایت می کنند ایرانی هستند؟ ایا مسلمانند؟ و جوابی که به خود می دهم این است که بله این ایران امروزی است . اینها از همین مملکت برخاسته و این ها که د ر راس کار هستند خود را نیز مسلمان واقعی می دانند و تصور می کنند که دارند برای اسلام خون می ریزند.

ما به فرهنگ و تمدن سه هزار ساله خود افتخار بسیار می کنیم و شاید بعضی وقتها حق داریم ولی خیلی وقت ها نداریم . البته من شخصا افتخار به این می کنم که مردم ما بخصوص در این چند ماهه اخیر تحت فشارهای گوناگون ، چه روشنفکر ، چه هنرمند ، چه مردم کوچه و بازار از خود گذشتگی و شهامتی که نشان داده اند بی نظیر بوده است و ما همه به انها افتخار می کنیم. در عین حال به این افتخار نمی کنم که جامعه ما انسان هایی را بار اورده که حاضرند بخاطر مقام و ایدئولوژی عقب افتاده خویش به هر جنایتی دست بزنند و اخر سر هم با کمال وقاحت این اعمال را مثبت ارزیابی کنند و برای ان مجوزی پیدا کنند. نه تنها به این اعمال افتخار کنند ، بلکه دیگران را مقصر بدانند . این بار نه این که فقط خارجی ها را مقصر بدانند ولی بگویند که این روزنامه نگاران وروشنفکران مدافع حقوق بشر که امروز در بند زندان هستند می خواهند ضربه به رژیم مقدس جمهوری اسلامی بزنند و رهبران این جنبش باید محاکمه شوند چه انها هستند که باعث خشونت بوده اند. تبه کاران جمهوری اسلامی هیچ منطقی را که بکار نمی برند هیچ ، به دین خود که اعتقاد ندارند هیچ ، با کمال وقاحت و بی شرمی حاضرند تقصیر را بگردن دیگری بیاندازند. البته این از خصوصیات بسیاری از مردمان ماست. همیشه کس دیگر مقصر بوده و هست و نه شخص من.

پس یک جا ی مسئله لنگ است. فرهنگ ما زیر سئوال است.

شما کافی است از آغاز به جنایاتی که توسط این رژیم مفسد فلارض انجام گرفته و کسانی که در راس امور این مملکت واقع شده اند توجه کنید: به مصاحبه اسدالله لاجوردی ؛ یک بازاری بی سواد که می شود رئیس زندان. بهتر بگوییم به قصاب اوین در سال های اول انقلاب گوش بدهید. این فرد قصی القلب که باعث مرگ و قتل و کشتار بسیاری بود و همه کاره زندان اوین شد ، می گوید: "ما این زندان را اختصاص داده ایم به کسانی که با رژیم جمهوری اسلامی مبارزه مسلحانه می کنند. و اصلا من باید یک نکته را بگویم که لزوی برای وکلا برای اینها وجود ندارد چون وکلا نمی توانند از اینها دفاعی بکنند که به ان اعتقاد داشته باشند!" در جای دیگر لاجوردی می گوید حتی توبه این ها کافی نیست این ها خیلیشان دروغ می گویند . پس جزای انان اعدام است و بس.

و خلخالی می اید و با ان لحن احمقانه می گوید این معتادین نتیجه رژیم مفسد شاه هستند. او کسانی را که اعتیاد دارند و یا "مواد" می فروشند را یکسره اعدام می کند. نه به ان ها شانس این را می هد که خود را احیانا اصلاح کنند و یا در دادگاهی از خود دفاع کنند. نه محاکمه ای در کار است نه وکیل مدافعی و نه دادگاهی . زمانی که از او می پرسند خوب بعضی از این افراد بیگناه بودند ، در جواب می گوید ، اگر چنین بوده انها به بهشت می روند. یک مرد دیوانه می شود قاضی شهر، منتخب ولی عصر!

این داستان تلخ به سی سال پیش بر می گردد. ولی مثل این که تاریخ همیشه دو باره تکرار می شود. فیلسوف بسیار معروفی می گفت تاریخ دوبار تکرا ر می شود: اول به عنوان تراژدی ؛دوم به عنوان کمدی. ولی گویا برای ایران ما که در ان همه چیز متفاوت است ، این تاریخ اول به عنوا ن تراژدی و دوم نیز به عنوا ن تراژدی تکرار شده است.

رئیس جمهورغیر منتخب ایران که دروغگو و رمالی بیش نیست در چهارسال ضمامت خود رکورد اعدام را در دنیا می شکند. رای مردم را نفی می کند و بسیجیان مسلح را به جان مردم بی سلاح می فرستد. کابینه اش را تغییر می دهد. جانی معروفی را جای جانی دیگر می گذارد. اژ ه ای را می کند دادستان کل کشور و او با کمال بی ابرویی می گوید این تقصیر اصلاح طلبان است که می خواستند رای بدهند و رای خود را ببینند. تقصیر از موسوی و کروبی است که مردم را به خیابان ها اوردند. ولی تقصیر از ما نیست که مردم را زدیم و بچه های مردم را به کهریزک و اوین بردیم . به انها تجاوز کردیم و جسد انان را به خانواده هایشان تحویل دادیم. و یا در قبرستانی بی نام و نشانی خاک کردیم. دیگری مقصر است .

علی لاریجانی می گوید نخیر شکنجه ای در کار نبوده است. این ها بیخود می گویند. در ایران اسلامی شکنجه در کار نیست.

علی اکبر جوانفکر مشاور مطبوعاتی احمدی نژاد می گوید بد نیست که بعضی از این زندانیان مانند ابطحی که چاق بوده است لاغر شود. زندان جای خوب است برای رژیم غذائی. "انسان در زندان به خودش می‌آید و پی می‌برد که چاقی برای سلامت جسم و روح انسان مضر است. "

سعید مرتضوی قاضی و دادستان ما می شود. ! پس از اینکه زهرا کاظمی را به قتل می رساند و گویا در یزد مرتکب به تجاوز به زنی بوده همه کاره شهر می شود و دست راست رهبر و جای خالی لاجوردی قصاب را پر می کند.

صادق لاریجانی بدون داشتن هیچ نوع اعتبار قضائی و یا فقهی می شود رئیس قوه قضاییه ایرانی که سه هزار سال فرهنگ پر افتخار دارد.

بازجویان کهریزک و اوین به زندانیان می گویند شما می خواستید این نظام مقدس را زیر سئوال ببرید . پس مجازات شما مرگ تدریجی و یا مرگ با بدترین نوع شکنجه همراه با اهانت و تجاوز است.

رئیس دفاع منتخب رئیس جمهور غیر منتخب کسی است که متهم است به بمب گذاری در کشور آرژآنتین.

رفسنجانی این روباه دو رو که ذهن بعضی هارا به مدت کوتاهی مغشوش کرده بود یکباره می گوید بهتر است که همه پیروی از ولی فقیه کنند.

ولی فقیه ، کسی که قرار بود حافظ جان و مال مردم باشد ، در نماز جمعه می گوید خونتان پای خودتا ن است.

کجای این داستان واقعی به یک تئاتر تراژیک می خورد؟

پدر من نیز وکیل بود و قاضی. وکیل و قاضی در دوران محمد رضا شاه . دردورانی که این اقایان می گفتند بدترین دوران تاریخ ایران است. ولی همین شیادان روی او را سفید کرده اند. پدرم با شاه مخالف بود ، به زندان نیز افتاد و اعتقادات مذهبی نیز داشت، ولی اگر امروز زنده بود و شاهد این همه ننگ و کشتار و شکنجه و ازار مردم بیگناه ، به عنوان یک قاضی می گفت: این ایران من نیست. این ایران باید تغییر کند. این ها قاضی و وکیل مردم نیستند. این ها مذهب و سیاست و امور مملکتی را غصب کرده اند. این ها غاصبند و باید به جزای خود برسند.

وقتی وکیل و زندانی در یک بند قرا ر می گیرند و جرم انان یکی است یعنی دفاع از حقانیت، دفاع از شرف و حقوق انسانی. دفاع از حکومت قانون ، ایران ما مشکلی دارد که باید حل شود. این ها وادار می کنند که روزنامه نگار و فعال حقوق بشراعتراف کنند ولی اعتراف دروغین. این است اجرای احکام دینی این اقایان . این است اسلام این اقایان شیعه که فقط از دین خود لباس کاذب ان را می پوشند.

من نگاهم با نگاه روزنامه نگار محجوب ایران ، زید آبادی گره میخورد و به خود می گویم ایا تو از همان ایرانی بلند شدی که مرتضوی قاضی ان است؟ و جواب این است که متاسفانه اری.

ایران در دست یک مشت اجنبی است ولی این اجنبیان از خود ما هستند. از جایی دیگر و یا ازکره مریخ نیامده اند. به قول معروف از ماست که برماست.

فریبا امینی – واشنگتن- 25- اوت 2009



خانبابا تهراني درباره نقش رفسنجانی

مصاحبه مهدي خانبابا تهراني با راديو فردا درباره نقش رفسنجاني

http://www.radiomihan.com/khnbaba250809.wma

یکشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۸

گفت و گو با نسيم خاکسار

گفت و گو با نسيم خاکسار در اول شهريور 1388 درباره داستان و موضوع حقوق بشر و شکنجه

اينجا را کليک کنيد

قندچی-هشدار جدی درباره مهدويت استالينی

هشدار جدی درباره مهدويت استالينی

http://www.ghandchi.com/583-hoshdar.htm

ما در شرايط حساسي در ايران هستيم. تمام ارزيابي هاي اصلاح طلبان که گوئي کودتائي در ايران در 22 خرداد روي داده است و جنبش بعد از آن توانسته است آن را مهار کند غلط است. درست است که رژيم جمهوري اسلامي مورد نظر اصلاح طلبان ايران در 22 خرداد سقوط کرد و پايان يافت و شايد بشود نام آن را کودتا گذاشت همانطور که در تاريخ شوروي در همان سالهاي اول بعد از انقلاب، بعد از مرگ لنين، رويداد مشابهي به وقوع پيوست، و سوسياليسم مورد نظر کمونيستهاي معتدل آن روزگار را در همان اولين سالهاي انقلاب بلشويکي پايان داد و عده اي آن تحول و روي کار آمدن استالين را کودتا ناميدند اما بحث بر سر لغت نيست. يک سال پيش مفصلاً درباره مهدويت مصباح يزدي بحث کردم که در ايران ممکن است رويداد آغاز يک رژيم استاليني در پايان کار اتفاق بيفتد و اسمش را هم اگر کسي بخواهد کودتا بگذارد مسأله اي نيست اما اگر فکر کنيم که جنبش اعتراضي توانسته است اين جريان مهدويت استاليني را مهار کند، در اشتباه هستيم (1).

حداقل آنچه رژيم به دنبالش است کاري در سطح اعدام قطب زاده، فراري دادن بنی صدر، و خنثي نگهداشتن بازرگان در سالهاي اول انقلاب است. دستگيري هاي شخصيت هاي بالاي رژيم در روزهاي اخير نيز حکايـت از آن دارد که ديگر قطب زاده اي که بايد اعدام شود براي رژيم تقريباً روشن است. اقدامات آقاي ميرحسين موسوي نيز مرا به ياد امضاء جمع کردن هاي روزهاي آخر تشکيلات بني صدر در ايران می اندازد هنگاميکه رژيم مشغول پيش بردن برنامه حذف کامل وي از عرصه سياسي بود. حداقل طرح رژيم براي بني صدر چيزي مشابه آيت الله منتظري بود که حبس خانگي برايش تدارک ديدند. در چنان شرايطي آقاي بني صدر يا بايستي دست پيش را می گرفت و با استفاده از نيروهاي وفادار به خود ارگان هاي اصلي دولت را تصرف می کرد و يا آماده حبس خانگي می شد اما نميتوانست از سوئي در حرف به جريانات اعتراضي ادامه دهد اما در عمل نيروهای وفادار به خود را در هيچ اقدامی عملی رهبری نکند. آقای بنی صدر آنقدر اين دست و آن دست کرد که اگر مسعود رجوي نجاتش نداده بود شايد سر به نيست شده بود.

البته کسانيکه به کوچکترين دليلي ارتباط با دولت هاي خارجي برايشان قابل اثبات باشد و تصور شود در پي تغيير رژيم بوده اند، نظير قطب زاده اعدام خواهند شد. مسأله رژيم حرف هاي آقاي کروبي و افشاگري هاي تجاوزها و هزاران مورد شکنجه و زندان نيست. اين رژيم در اين رابطه بر عکس دوران به قدرت رسيدن استالين، با سابقه 30 سال هولناکترين جنايات دارد قدم در راه استالينيسم می گذارد و اين چيزها برايش عادی است. سالهاست که پرونده هاي اعدام های سال 1360 و سال 1367 گشوده شده است. براي اين رژيم که در آخرين سالهاي عمرش دارد دست به چنين ريسک مهدويت استاليني ميزند، موضوع مرگ و زندگي بقا يا نابودي است.

منظورم اين نيست که افشاگري هاي تجاوز براي مردم يا براي جهان بي اهميت است، حتي بيش از نيم قرن بعد از سقوط رژيم نازي يا استالينيسم هنوز افشاي جنايات آن رژيم ها هم براي مردم آلمان، هم روسيه، و هم بقيه جهان مهم هستند. اما نکته اي را که ميخواهم تأکيد کنم وضعيت بسيار حساس در ايران است که با تشکيل دولت جديد احمدي نژاد خطرناکتر ميشود.

در خارج کشور هم بحث هاي بي ربطي درمورد پرچم راه افتاده است. گوئي امروز کار ما تعيين پرچم ايران است. هر کسي هرجوري که ميتواند در خارج بايد به مقاومت مردم در مقابله با مهدويت استالينستي کمک کند و در خارج فضاي فعاليت ازاد است و هر کسي هر گونه دوست دارد می تواند فعاليت خود را دنبال کند و نيازي به توافق همه بر روي تاکتيک ها نيست. اينگونه رژيم ها از جديت کشورهاي خارجي در مقابله با آنها هراس دارند و امروز ديگر مواضع کلي ضد جنگ مسأله فوري نيست و اينکه دولت هاي خارجي در دست محافظه کاران است يا ليبرالها اصل مسأله ما نيستند. اي کاش غرب يک صدا رژيم احمدي نژاد را به رسميت نشناخته بود. البته کشورهائي نظير آلمان سعي کردند موضع درست بگيرند ولي اپوزيسيون در داخل ايران و در رأس آن آقاي موسوي اشتباه کرد و در اين زمينه هم اين دست و آن دست کرد و به روشني از غرب خواستار حمايت نشد. آقاي موسوي بدتر از بني صدر يکي بعد از ديگري فرصت ها را از دست داد. در همان روز اول تظاهرات می بايست از هواداران خود می خواست که به سوي زندان اوين بروند و زندانيان را آزاد کنند نه آنکه به رژيم اين امکان را بدهد که مردم را دستگير کند و بيشتر زندان کند و تازه رژيم جرئت کند که به دختران و پسران 15 ساله تجاوز کند.

در همان روزهاي اول نيز نوشتم و بازهم تکرار می کنم که هر گونه اقدام مسلحانه چريکی غلط است و روشنفکران مسلح حتي با بازی هاي کوکتل مولوتفي به رژيم امکان سرکوبي بيشتر را می دهند و بايستي از اشتباه 25 خرداد 1360 پرهيز کرد (2).

اما تظاهرات مسالمت آميز در همان روزهای اول به سوي زندان اوين براي آزادی زندانيان ميتوانست نيروهاي خود رژيم و در رأس آنها سپاه پاسداران را بشکند. متأسفانه آن کار نشد. در خارج از کشور نيز برخي شروع کردند به صادر کردن دستور العمل براي اعضاء سپاه و ارتش و اين هم کار غلطي است چرا که بسياري را در ايران بعنوان همکاري با کشورهاي خارجي در معرض خطر قرار می دادند. از خارج حتي نيروهاي مستقل نبايد چنين حرف هائي را بزنند تا چه رسد به کسانيکه بعنوان افراد مستقل شناخته نيستند. به هر حال مسأله خارج و حرف فعالين در خارج مهم نيست و تا آنجا که به خارج ربط دارد حمايت از داخل مدنظر بوده و هست. اصل بحث خود داخل است.

خلاصه کنم رهبران اپوزيسيون در داخل کشور فرصت زيادي ندارند و در روزهاي آتی با اوضاعي نظير دوران اعدام قطب زاده روبرو خواهند بود و بهتر است استراتژي روشني بر گزينند، شخصاً ترجيح ميدهم در اين زمينه نظر ندهم، چه بطور خصوصي و چه بطور عمومي، چون در خارج زندگي می کنم، و کسانيکه خود دست در آتش دارند بايد در اين موردها رهنمود دهند، اما تا آنجا که مربوط به معني مورد نظرم از استراتژي است را در گذشته مفصلاً توضيح داده ام (3).

به اميد جمهوري آينده نگر
دموکراتيک و سکولار در ايران،

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com

اول شهريور 1388

August 23, 2009

پانويس ها:

1. http://tinyurl.com/lazrsp

2. http://tinyurl.com/q6uwbd
3. http://tinyurl.com/nxvwzb


گزارش تکان دهنده تایمز از تجاوز به رضا نوجوان 15 ساله در زندان

تایمز انگلیس با همکاری عفو بین الملل و منابع معتبر خود گزارش کاملی از تجاوز به بازداشت شدگان را فاش ساخته است.
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1532.aspx

در این گزارش آمده رضا نوجوان 15 ساله ای است که در مرکز ایران، در یک خانه امن پناه گرفته است اما به تائید پزشک معالج، قصد خود کشی دارد. وی به همراه عده ای نوجوان هم سن و سال خود که حتی هنوز به سن رای دادن هم نرسیده اند در تجمعی دستگیر شده و در زندان بارها مورد تجاوز وحشیانه و تحقیر جنسی قرار گرفته اند.

مجله تایمز تحقیرهای جنسی علیه این زندانیان را معادل و یا بدتر از آنچه می داند که جمهوری اسلامی ایران ایالات متحده را برای ارتکاب آن در زندان ابوغریب ملامت نموده است. این نوجوان که نام وی، محل اقامت و نام پزشک معالج وی نزد تایمز محفوظ است می گوید در روز اول در بازداشتگاه نامعلوم (سپاه یا بسیج) سه نفر لباس شخصی به وی حمله کرده اند و یکی او را به زور نگه داشته، یکی رویش نشسته و دیگری روی وی ادرار نموده و سپس به طرز وحشیانه ای به وی تجاوز کرده اند. وی در طول مدت زندان (حدود 20 روز) بارها مورد تجاوز قرار گرفته است، حتی پس از انتقال به بازداشتگاه رسمی نیروی انتظامی. رضا برای خودکشی در زندان سر به زمین کوبیده است.

او شاهد تجاوز به چندین نفر دیگر نیز بوده و به شهادت پزشک معالج و تائید نماینده عفو بین الملل در ایران، ادعاهای رضا مبنی بر تجاوز، جراحات جسمی، آسیبهای روحی و تحقیرهای جنسی با واقعیات منطبق است. رضا شاهد زنده‌ی مهدی کروبی، افشاگر تجاوز به زندانیان دربند می باشد. تجاوز کنندگان به رضا مرتبا می گفته اند این کارها را در راه خدا انجام می دهیم و سزای معترضین به نظام اسلامی همین است. گویا صورت وی را در مدفوع فرو کرده اند و در اعتراض به تجاوز، بازجوی وی دوباره به او تجاوز نموده است.

رضا می گوید زندانیان نوجوان را مجبور به "عمل جنسی با یکدیگر" نیز کرده و گفته اند با این عمل "پاک می شوید". در نهایت رضا با وثیقه ای در حدود 70 میلیون تومان در دادگاه انقلاب و با سپردن تعهد مبنی بر عدم افشاگری در مورد این رفتارهای وحشیانه آزاد شده است.

در بیمارستان، نوجوان شانزده ساله دیگری که از وی به عنوان سردسته نام برده شده در اثر شدت جراحات به شهادت رسید. شخصیتهای این گزارش با بیان این واقعیات جان خود را به خطر انداخته و خانواده رضا قصد خروج از کشور دارند.
+ نوشته شده توسط در شنبه سی و یکم مرداد 1388

بازداشت دکتر محمد ملکی و برنامه ی جدید سرکوبگران-انجمن زندانیان سیاسی

بازداشت دکتر محمد ملکی و برنامه ی جدید سرکوبگران-انجمن زندانیان سیاسی
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1531.aspx

بنا به اخبار رسیده اقای دکتر محمد ملکی دبیر جنبش همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران،صبح امروز با یورش نیرو های امنیتی به منزل ایشان بازداشت و به مکان نامعلومی برده شد.دکتر محمد ملکی 78 ساله از سرطان پروستات رنج می برد و تحت درمان است. به این لحاظ جان او در خطر است و امنیتی ها نیز به خوبی از این امر اگاه هستند.با وجود این که امنیتی ها به خوبی اگاه هستند که دکتر ملکی فردی نیست که از چنین بازداشت هایی واهمه داشته باشد و از دیگر سو او در درگیری های اخیر نیز نقشی نداشته تا ان ها بخواهند ،پروژه ی اعترافگیری را تکمیل کرده و احیانا جنبش سبز را به بیرون از ایران ربط بدهند،پیش بینی می شود که بازداشت دکتر ملکی فقط به این دلیل صورت گرفته که از روند معالجاتش جلوگیری کرده و یا این که بخواهند وزن و اعتبار اپوزسیون سکولار در شرایط فعلی را محک بزنند.بر همین اساس باید از همگان خواست تا نگرانی خود از بازداشت فردی 78 ساله که دچار بیماری سرطان است را ابراز دارند.رژیم با تکرار این سرکوب ها نتیجه ای جز بدنام تر کردن خود نخواهد گرفت و این اقدامات ضد حقوق بشری اش روز به روز او را رسوا تر خواهد کرد.

انجمن زندانیان سیاسی

+ نوشته شده توسط در شنبه سی و یکم مرداد

سرگذشت یار دبستانی من !-پژوهشی از شاهین سپنتا

سرگذشت یار دبستانی من !
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1530.aspx

یار دبستانی من، در سال 1358 متولد شد. ترانه سرا و آهنگساز این ترانه سرود « منصور تهرانی » بود. او این ترانه را برای فیلم « از فریاد تا ترور » سروده بود که خودش نویسنده و کارگردانش هم بود و از « فریدون فروغی» خواسته بود که آن را با صدای گرم خود اجرا کند. فریدون فروغی هم آن را اجرا کرد و در تیتراژ فیلم نیز نام او به عنوان اجرا کننده آواز ثبت شد و دکلمه ای از این ترانه هم با صدای فریدون فروغی در یکی از صحنه های فیلم اجرا شد. در همان سال ها فریدون فروغی این ترانه را به همراه یازده ترانه دیگر با صدای خودش در آلبومی با نام « فتنهٔ چکمه پوش» به صورت زیرزمینی منتشر کرد. منصور تهرانی در یکی از گفت و گوهایش در این مورد تاکید کرده است: « شعر و ترانه یار دبستانی در سال 1358 برای فیلم فریاد تا ترور که نام اولیه آن یار دبستانی بود، از ساخته های خود بنده و با صدای زنده یاد فریدون فروغی خوانده شد». جمشید جم، هم در سال ۱۳۶۱ ترانه یار دبستانی را در آلبومی به همین نام و با تنظیم محمد شمس به بازار روانه کرد. بعدها جمشید جم در گفت و گوهایی با روزنامه ها سرگذشت این ترانه را به رویداد 16 آذر سال 32 پیوند زد و گفت که « یار دبستانى ما ابتدا از سال ۱۳۳۲ آغاز شد و سه یار دبستانى در ۱۶ آذر شهید شدند ». جمشید جم در گفت وگویی دیگر، پیام اصلی این ترانه را « ظلم ستیزی، استکبار و استثمار ستیزی و مبارزه با ‏دیکتاتورهای بزرگ جهان » می‌داند.

از سوی دیگر، منصور تهرانی ترانه سرا و آهنگساز این ترانه سرود و کارگردان فیلم « از فریاد تا ترور » در گفت و گویش با رادیو فردا بدون اشاره به 16 آذر سال 32 ، به شرایط خاص دوران پس از انقلاب و تاثیر آن بر ساخت این اثر اشاره کرد و گفت: « ... مقدار کمی از انقلاب گذشته بود و شاید مقداری ناامیدی و خشم در این ترانه هست » .


اما برخلاف بسیاری از ترانه ها که با گذر زمان فراموش می شوند، ترانه سرود یار دبستانی نه تنها فراموش نشد بلکه هرسال بیش از سال پیش در میان مردم و به ویژه جوانان و دانشجویان شناخته تر شد و همچون زبان حال آن ها، در بیشتر جمع های انتقادی و اعتراضی دانشجویان به نشانه همبستگی جنبش دانشجویی به صورت گروهی و با صدای بلند خوانده شد و پس از سرود ملی « ای ایران » به یکی از پرطرفدار ترین و محبوب ترین سرودهای حماسی و ملی تبدیل شد. منصور تهرانی درباره استقبال دانشجویان از این ترانه سرود می گوید : « صاحب اصلی این ترانه دانشجویان عزیز هستند که وقتی برای اولین بار در سال 1375 دست جمعی در پارک لاله این ترانه را فریاد کردند برای من افتخاری بود »

محبوبیت این ترانه سرود باعث شد که رسانه های دولتی طی سال های پس از انقلاب در مناسبت های خاص از آن بهره برداری کنند و حتا در زمان جنگ تحمیلی در سال 1367 برای اولین بار سرودی با عنوان « یاور تخریب چی من » بر بنیان ملودی « یار دبستانی من» اما با شعری ‏متفاوت خوانده شد. ترانه سرود ماندگار « یار دبستانی من » تاکنون با صدای خوانندگان مختلفی اجرا شده است.پس از فریدون فروغی و جمشید جم، در سال 1382خواننده دیگری به نام « خشایار اعتمادی » نسخه ناموفقی از آن را برای تیتراژ پایانی و یکی از صحنه های فیلم سینمایی « کُما » به کارگردانی « آرش معیریان » به اجرا در آورد که به همراه تصاویری نامرتبط با محتوای ترانه پخش شد.

ولی یکی از بهترین اجراهایی که از این ترانه سرود در دست است، اجرایی با صدای خود سراینده و آهنگساز آن یعنی «منصور تهرانی » در سال 1387 و در آلبوم « ترانه سرا » است که « عبدالله یگانه » کار تنظیم آن را برعهده گرفته و نوازندگی پن فلوت آن را نیز خوان کارلوس ( فلوتیست بولیویایی ) به صورت افتخاری در سپاس و احترام به دانشجویان ایران برعهده داشته است. البته پیش از آن و در سال 1382 نسخه ای با تصویر و صدای منصور تهرانی در ویدئو کلیپی به نام «یار دبستانی من » و در پشتیبانی از جنبش های دانشجویان اجرا شد که می تواند به خوبی روایت گر انگیزه های منصور تهرانی از سرودن و ساختن این اثر ماندگار باشد.

اما سرگذشت یار دبستانی به همین جا ختم نمی شود؛ چون پای آهنگ یار دبستانی به رقابت های انتخاباتی ریاست جمهوری نیز کشیده شد. یک بار در سال 1384 و در جریان مبارزات انتخاباتی، آهنگ این ترانه با شعری متفاوت و در ستایش از محمود احمدی نژاد توسط فردی که خود را دبیر آموزش و پرورش معرفی می کرد به نام « سید علی میرکاظمی » ساخته شد و 8 نفر از نوجوان مسجد بعثت افسریه در تهران آن را اجرا کردند و محمود احمدی نژاد را فردی «عاشق خدمت و جهاد ، ریشه کن فقر و فساد ، موافق علم و سواد » خواندند. این سرود با واکنش های متفاوتی رو به رو شد و حتا پس از انتخابات چند بار از شبکه های مختلف سیمای جمهوری اسلامی همچون « جام جم » پخش شد که با انتقاد برخی اشخاص و احزاب مواجه شد. به همین خاطر علی میر کاظمی قسمت هایی از شعر قبلی را تغییر داد و سرود دومی ساخت که برای اولین بار در روز دهم تیرماه در برابر احمدی نژاد به اجرا در آمد.

اما بار دیگر در جریان انتخابات ریاست جمهوری دهم و رویدادهای تیرماه سال 88 ، نسخه خوبی از سرود یار دبستانی با صدای خانم نوشین (خواننده راک مقیم آلمان) منتشر شد و البته دو سال پیشتر از آن فرامرز آصف هم با الهام از یار دبستانی، تک ترانه ای را به همین نام اما با شعری متفاوت اجرا کرده بود که ویدئو کلیپ آن نیز با تصاویری از اعتراض های مردمی تیرماه 88 به همین مناسبت تهیه و پخش شد. یکی دیگر از اجراهای این سرود توسط گروهی چهارنفره با نام های « تفرشی ، مسیحا ، خاندان ، لهراسبی » به صورت ترکیبی با سرود ای ایران و سرود خلبانان انجام شد. همچنین اجرایی از آن به صورت همخوانی نیز در دسترس است.

به این ترتیب ترانه سرود « یار دستانی من » سرگذشت پرحادثه ای را پشت سر گذاشته است و در گذر ۳۰ سال تاریخ پر التهاب ایران به عنوان یکی از محبوب ترین سرودهای حماسی در آمده و از پرده سینما تا دانشگاه ها و خیابان های ایران در میان چند نسل از جوانان آزادی خواه ایرانی شورآفریده است و به نظر می رسد که در سال های آینده نیز نسل های دیگری از هنرمندان ایرانی باز این ترانه ماندگار را از خیابان ها به پرده سینما ها و روی صحنه موسیقی ایران بکشانند و اجراهای متفاوت دیگری از این ترانه سرود را برای دوستدارانش به ارمغان آورند.

اما باید امیدوار بود که در آینده روند این بازخوانی ها به گونه ای باشد که همچون گذشته شاهد پایمال شدن حقوق معنوی و مادی ترانه سرا و آهنگساز این اثر ماندگار نباشیم.



یار دبستانی من،

با من و همراه منی

چوب الف بر سر ما،

بغض من و آه منی

حک شده اسم من و تو،

رو تن این تخته سیاه

ترکهٔ بیداد و ستم

مونده هنوز رو تن ما

دشت بی فرهنگی ما

هرز تمومه علفاش

خوب، اگه خوب

بد، اگه بد

مُرده دلای آدماش

دست من و تو باید این

پرده‌ها رو پاره کنه

کی می تونه جز من و تو

درد ما رو چاره کنه

یار دبستانی من...



لینک اجراهای متفاوت از سرود یار دبستانی من . ( روی نشانه + کلیک کنید ) :

- دکلمه یار دبستانی من با صدای فریدون فروغی در فیلم « از فریاد تا ترور» : +

- ترانه سرود یار دبستانی من در تیتراژ آغازین فیلم « از فریاد تا ترور » : +

- ترانه سرود یار دبستانی من با صدای فریدون فروغی: +

- ترانه سرود یار دبستانی من با صدای جمشید جم : +

- کلیپ یار دبستانی من با صدای خشایار اعتمادی در صحنه ای از فیلم کُما: +

- یار دبستانی من با صدای خشایار اعتمادی برگرفته از فیلم کُما: +

- ترانه سرود یار دبستانی من با صدای منصور تهرانی در آلبوم ترانه سرا : +

- اجرای دیگری از ترانه سرود یاردبستانی من با صدای منصور تهرانی: +

- ویدئو کلیپ یاردبستانی من با صدا و تصویر منصور تهرانی: +

- ترانه یار دبستانی با صدای نوشین ( خواننده مقیم آلمان ) : +

- اجرای ترکیبی یار دبستانی توسط گروه چهارنفره : +

- اجرای سرود یار دبستانی به صورت همخوانی: +

- اجرای تاثیرگذار آهنگ یار دبستانی توسط یک نوازنده دوره گرد در کنار خیابان : +

- اجرای یار دبستانی من توسط یک دختر خانم خارجی : +

- یار دبستانی به سبک فرامرز آصف: +

- ترانه ای در ستایش محمود احمدی نژاد با آهنگ یار دبستانی ولی با شعری متفاوت : +

- اجرای دوم ترانه در ستایش محمود احمدی نژاد با آهنگ یار دبستانی: +

- صحنه ای از اجرای ترانه در وصف احمدی نژاد و در حضور خودش: +

- نقد ترانه یار دبستانی من +


00:44 AM | ویراستار | سرودها و ترانه های ایران زمین | پیام ها [12]

+ نوشته شده توسط در شنبه سی و یکم مرداد 1388

بايگانی وبلاگ