
نماز جمعه ششم شهريور 1388
اول این که اکثریت مردم ایران اعم از کسانی که به موسوی یا کروبی رای داده یا اصولا در انتخابات شرکت ننموده و یا حتا به دیگری رای داده اند ،از این جنبش انتظارات زیادی دارند. به بیان دیگر خاستگاه این جنبش از تقلب انتخاباتی فراتر رفته و می رود تا به یک جنبش ملی تبدیل شود. بنا براین در سطح اول باید اذعان کرد که همه ی مخالفان تقلب،استبداد و سرکوب و تجاوز،از طرفداران این جنبش هستند.
در سطح دوم این افکار جهانی است که جنبش را پشتیبانی می کند. در چند هفته ی گذشته دیده شد که نخبگان جهانی و رسانه های ازاد و گروه های گوناگون اجتماعی و حتا برخی دولت ها از جنبش سبز و اهداف ان پشتیبانی کرده و سعی کردند چهره ی واقعی ملت ایران را در متانت و مظلومیت این جنبش دیده و نه رفتار و گفتار حکومت خشن و خودسر جمهوری اسلامی.در واقع جنبش سبز توانست با بهروری از تکنولوژی، پیام خود را به گوش جهانیان برساند و گفتمان جدیدی در روابط بین الملل در تعامل با ملت ایران را بگشاید.
در سطح سوم باید به هزاران عضو فعال و هوادارن گسترده ی این جنبش در درون و برون مرز اشاره کرد. به راستی هزاران انسان اگاه در انتظار شنیدن اخبار این جنبش و پیوستن به اکسیون ها و تظاهرات مسالمت امیز جنبش سبز هستند. این امر یکی از سرمایه های اصلی جنبش سبز است.
سطح چهارم از سطوح هواداری و پشتیبانی کننده ی این جنبش را اپوزسیون ایران تشکیل می دهد. اپوزسیون دموکرات و مسالمت جو،به شدت از جنبش سبز پشتیبانی کرده و این حرکت را ادامه می دهد. در طول نزدیک به سه ماه گذشته ،این پشتیبانی ها اشکار بوده و امید است که در اینده ی نزدیک بیش از پیش شاهد پشتیبانی تئوریک و عملی اپوزسیون دموکرات از جنبش سبز باشیم.
در سطح پنجم باید به حمایت گسترده ی جناح اصلاح طلب حکومت ،از جنبش سبز اشاره کنیم.این جناح اینده ی خود و بلکه اینده ی جمهوریت را در گرو حمایت از جنبش سبز می داند.زیرا سرنوشت این جناح با جنبش سبز گره خورده است.به راستی باید این سرمایه ی سیاسی- اجتماعی را مد نظر قرار داد و از ان برای تداوم جنبش بهره برد.
تا کنون دیده نشده است که چین بخش بزرگی از روحانیون و شخصیت های حکومتی با یک جنبش اعتراضی هما هنگ شده باشند. در عین حال و با توجه به حجم بزرگ پشتیبانی های مردمی و جهانی و حتا رسمی از این جنبش،انگونه که انتظار می رود،حرکت جنبش رو به جلو نمی باشد.بر همین اساس پیشنهاد های راهگشا و عملی تقدیم راهیان جنبش سبز می شود،بلکه در اینده شاهد گام های استوارتری به سمت اهداف از سوی این جنبش باشیم.
1-یکی از ضعف های اصولی این جنبش،پراکندگی در سطح رهبری است.اگر چه اقای کروبی با افشاگری های شجاعانه و تاریخی خود در افشای ماهیت تجاوز کارانه ی رژیم نقش مهمی ایفا کرده است اما باید پذیرفت که جنبش از رهبری معینی برخوردار نیست.تا زمانی که رهبری دموکراتیک،دسته جمعی و جسور برای جنبش وجود نداشته باشد از پتانسیل واقعی ان استفاده نخواهد شد. باید ساز و کاری طراحی شود تا اپوزسیون دموکرات و رهبران جنبش های اجتماعی بتوانند به نحوی خود را در رهبری این جنبش شریک دانسته و از امکانات خود برای پیشبرد ان استفاده کنند. معلوم نیست بار دیگر چنین شرایط تاریخی برای رهایی ملت به دست بیاید. اصلاح طلبان نیز نباید از اپوزسیون دموکرات واهم داشته باشندو نگرانی ناشی از انحلال تدریجی رژیم فعلی انان را به انفعال وا بدارد.اگر این ساختار با همین وضعیت باقی بماند نه به نفع مردم است و نه به نفع دین. خوب است تا دیر نشده اصلاح طلبان به این واقعیت توجه کنند.
2- جنبش سبز باید تاکتیک های معینی برای تداوم مبارزات مسالمت امیز انتخاب کند.اگرچه در بین این تاکتیک ها ادامه ی تظاهرات مسالمت امیز نقش سرنوشت سازی را ایفا می کند. پر واضح است که رژیم با بی رحمی ،مخالفین را سرکوب می کند.بنا براین استفاده از حاشیه ی امن برای تداوم مبارزه یک تاکتیک درست خواهد بود. چنانچه دقت شود در خواهیم یافت که شعار اله اکبر بر پشت بام ها به دلیل نوع شعار و زمان و مکان مورد استفاده و با توجه به پیشینه ی تاریخی ان،یک اقدام موفق بوده که هنوز ادامه دارد و به طور قطع و یقین هر گاه لازم باشد شهروندان بر بالای پشت بام ها خواهند رفت و شعار اله اکبر- مرگ بر دیکتاتور سر خواهند داد.این یک تجربه ی موفق در جنبش سبز است که باید به عنوان الگو مورد استفاده قرار بگیرد.
بنابراین استفاده از مناسبت های سیاسی-مذهبی برای ابراز نظر و تداوم اعتراضات مسالمت امیز یک تاکتیک سرنوشت ساز خواهد بود. شب های قدر،روز 17 شهریور و گل افشانی میدان شهدا به منظور گرامی داشت یاد شهدای انقلاب،شرکت در تظاهرات روز قدس البته با نشانه های سبز و طرح شعار های متفاوت و شرکت در برنامه های عید فطر البته به تشخیص شهروندان و گزینش راهبرد درست ، مورد پشتیبانی است. جبهه ی دموکراتیک ایران در 22 ربهمن 1379 برای اولین بار و البته با برنامه ی متفاوت در ان راهپیمایی شرکت کرد. در ان روز ما در مقابل دانشگاه تهران ایستادیم و شعار های خود را مطرح کردیم. اما رژیم دست به سرکوب زد و ده ها تن را بازداشت نمود که هزینه ی سختی بر او تحمیل شد.بنابراین مناسبت های مذهبی که رژیم از ان ها بهره برداری سیاسی می کند، همچون شمشیر دو دم است که می تواند مورد استفاده ی مخالفین نیز قرار بگیرد.
3- دولت فعلی نا مشروع است و این عدم مشروعیت موجب تضعیف بیش از پیش ان شده است.عدم همکاری مردم با این دولت و کارشکنی یا نافرمانی مدنی و استعفای مدیران غیر وابسته از تاکتیک های موثر در شکست سرکوبگران خواهد بود.همان گونه که ضرغامی رییس صدا و سیمای دروغ وتحریف،اعلام کرد بخش بزرگی از بینندگان خود را از دست داده اند.بنابر این،جنبش سبز از توانی برخوردا است که اگر بخواهد به راحتی می تواند دولت نامشروع را فلج کند. باید تضعیف دولت غیر مشروع از تاکتیک های اصولی در مبارزه ی دموکراتیک جنبش سبز باشد.البته این مهم نیاز به برنامه ریزی دارد که رهبری جنبش می تواند در میزان موفقیت و اولویت بندی ان نقش اصولی داشته باشد.برای یک بار هم که شده است مردم ایران می توانند به مردم منطقه نشان بدهند که از طریق نافرمانی مدنی می توان دولت نامشروع را ساقط کرد و نیاز به جنگ و خونریزی نیست.
4-بازگشایی مدارس و دانشگاه ها در کنار کارخانه ها با لشکریانی از کارگران بیکار،امکان بزرگی برای تداوم و تقویت جنبش سبز است. اعضا و هواداران جنبش سبز باید بدانند که اکثریت قاطع و فعال گروه ها و صنوف و طبقات اجتماعی را همین ها تشکیل می دهند.بنا براین نباید نا امید و خسته شد. در حالی که رهبران حکومت سرکوب و دیکتاتوری مذهبی از وقوع جنایت در زندان ها سخن گفته و وعده ی مجازات ان ها را می دهند،باید اگاه بود که این قدرت جنبش است که ان ها را وادار به اتخاذ چنین مواضعی کرده است. ان ها از قدرت جنبش دانشجویی و دانش اموزی و فرهنگیان به وحشت افتاده اند. باید جنبش سبز مراقب باشد که تحت هیچ شرایطی سال تحصیلی جدید را عقب نیندازند و در صورت ارتکاب چنین عملی ،بازگشایی مراکز تحصیلی به شعار محوری جنبش تبدیل شود.
5-ب اعضا و فعالین در درون جنبش سبز از طیف ها و جناح های گونا گون اجتماعی هستند که به اسانی حول ارمان های مشخص سیاسی گرد نخواهند امد. شاید به همین دلیل است که این جنبش تا حدودی در جا زده است. برای برون رفت از این ابهام در اهداف،می توان در مورد اهداف کوتاه مدت یا استراتژی ،توافق کرد.یشنهاد جبهه ی دموکراتیک ایران این است که:ازادی کلیه ی زندانیان سیاسی-افشا و مجازات امران و عاملان تجاوز ها-توقف دادگاه های استالینیستی-مشخص شدن وضعیت گم شدگان یا کشته شدگان-حمایت از دانشجویان ستاره دار و دفاع از حق تحصیل برای همه-تضمین ازادی های مصرح در قانون-تقویت مبانی جمهوریت-مخالفت با راه اندازی گشت به اصطلاح ارشاد و توجه ی ویژه به حقوق شهروندی، به عنوان اهداف مرحله ای و کوتاه مدت که همگان بر ان توافق دارند، در دستور کار جنبش قرار بگیرد
یکی از نقاط ضعف جنبش 18 تیر 1378 این بود که خواسته ها مرحله بندی نشد و رژیم به مرور از زیر بار فشار و هزینه ها و جنایات وارده علیه دانشجویان شانه خالی کرد.جنبش فعلی نباید به سرنوشت جنبش 18 تیر دچار شود. با پرهیز از پراکندگی در رهبری جنبش،گزینش تاکتیک ها و استراتژی معین و گزینش اهداف و شعار های مرحله ای،می توان این جنبش را پیش برد.
جبهه ی دموکراتیک ایران
زنده باد ازادی-گسسته باد زنجیر استبداد-برقرار باد دموکراسی
مناظره ها البته به خوبی مردم را قطب بندی کرد. بخش بزرگی از روستائان و شهرستانی ها به طرف کاندیدای مخالف هاشمی رفسنجانی و به اصطلاح کاندیدای افشاگر رفتند و بخش بزرگی از ساکنین کلانشهر ها به ویژه در تهران و اصفهان و ... به سوی کاندیدای مخالف دروغ و استبداد یعنی موسوی کشانده شدند. چیزی که اهمیت داشت این بود که طرفداران دو طرف به واقع پذیرفته بودند که رای ان ها سرنوشت ساز است.رژیم نیز که با زیرکی هر چه تمام تر و با رقابتی نشان دادن انتخابات توانسته بود مردم را در این رقابت وارد کند،ترفندی به کار برد که هیچ کس نتواند مچ او را بگیرد. او حتا اگر 10 ملیون رای می داشت،به دلیل غیر سالم بودن انتخابات که ناشی از عدم وجود ناظر بی طرف بر انتخابات بود ،می توانست و البته توانست تقلب را بپوشاند که هیچ کس نتواند مشت او را باز کند. قبول بفرمایید که در انتخاباتی که مجری و ناظر از یک جناح است و هر دو مرید احمدی هستند،به همان میزان که امکان تقلب زیاد است،به همان میزان نیز مخفی نگه داشتن تقلب امکان پذیر می شود. البته قصد متهم کردن نیرو های طرفدار ولایت که البته به دلیل پیروی از ولایت،به خودی خود معصوم از تقلب هستند را ندارم. اگر چه انها به قصد قربت به چند نفری تجاوز کردند و چند نفری را هم کشتند و گروهی را نیز شکنجه نمودند!؟ ولی این جنایات که ما از ان به جنایت علیه بشریت تعبیر می کنیم و اقای خامنه ای نیز به وقوع ان اعتراف کرد،در مقابل حفظ قدرت نا چیز بود!؟به بیان دیگر برای حفظ قدرت می توان جنایاتی مرتکب شد و پس از ان اعلام کرد که این به ان در!یا این جنایت در مقابل ان اعتراض نا چیز است!به ویژه که این جنایت توسط نیرو های خودی علیه غیر خودی ها صورت گرفته و صد البته حقشان بود ه است! تا کور شوند که پس از این علیه ما شعار ندهند. مگر همین جنایات به نحوی دیگر علیه فروهر ها و نویسندگان از سوی نیروهای خودی و تحت امر اتفاق نیفتاد؟ایا اب از اب تکان خورد؟ان نیرو های مخلص که به دستور عمل کرده و بر پایه ی فتوا پیکر زن ومرد پیر را دشنه اجین کردند،راست راست نمی گردند و البته به نحوی دستمزد خود را نیز دریافت نکردند!؟ بگذریم...
به هر حال داور به نفع احمدی بازی را اداره کرد و او را نیز برنده اعلام کرد. چند ملیونی به خیابان ها ریخته و به داور اعلام کردند که نتیجه ی بازی را قبول ندارند اما تا پیش از این اعتراضات، طرفداران احمدی اعم از این که 10 ملیون بوده باشند یا حتا 18 ملیون ،از نتیجه ی کار راضی بودند. و در مرحله ی پیش از اعتراضات،باز هم رژیم برنده ی این مسابقه ی نا برابر بود.می توانست بگوید که طرف بازی را باخته و حالا جرزنی می کند. اما دو اتفاق موجب شد همه چیز بر هم بریزد. حجم کسانی که در همان روز های اول به خیابان ریختند حاکی از تقلب بزرگ و باخت اولیه ی رژیم بود. برای این که طرفداران احمدی به خیابان نریختند و به جای مقابله ی طرفداران احمدی با طرفداران موسوی،این دستگاه های حکومتی و در راس ان ها رهبر بود که با طرفداران موسوی روبرو شد. و در این جا بود که معلوم شد احمدی را به جای موسوی قالب کرده اند. برای این که اگر احمدی به راستی 25 ملیون طرفدار داشت، حد اقل می بایست یک ملیون از ان ها به خیابان ها می ریخت تا دستگاه های حکومتی مجبور نباشند هزینه ی ان ها را تحمل کرده و خود یک تنه به جنگ طرفداران موسوی بروند! این جا بود که مشت رژیم باز شد و البته ان ها انتظار چنین حادثه ای با این گستردگی را نداشتند.
این باخت اول بود. زیرا در چنین منازعه هایی که یک سوی ان حاکمیت و سوی دیگر ان بخشی از مردم باشند،گفته می شود که حکومت در مقابل مردم ایستاده است.حاصل چنین منازعه ای هر چه باشد ، در نهایت افکار عمومی حق را به مردم خواهد داد و چنین شد.
اتفاق دومی که حاصل منازعه را به طور کامل به نفع مردم و به ضرر احمدی تمام کرد،دستور خامنه ای برای سرکوب کسانی بود که به خیابان ها می امدند. و البته این مسئله ان گاه به صورت یک تراژدی در امد که سرکوب کنندگان با خشونت هر چه تمام تر دست به این کار زدند.من در بین گرو های گوناگون شهری و روستایی ان چه دیدم پیروزی مردم و شکست خامنه ای و احمدی بود. می دانم که از این کلام من بر اشفته می شوند اما من عادت دارم حق را بگویم.شرایط به گونه ای علیه انان است که حتا کسانی که به احمدی رای داده اند ،یا این کار را کتمان می کنند و یا با صراحت می گویند که ما اگر می دانستیم این ها این گونه مردم را می کشند و مورد تجاوز قرار می دهند به هیچ وجه به احمدی رای نمی دادیم.
من با صراحت به اقایان اعلام می کنم ،نه تنها اعتماد عمومی را از دست داده اید، بلکه افکار عمومی علیه شما و اقدامات شما بسیج شده است. البته شما چون از نیروی نظامی و سرکوب بالایی برخوردار هستید،هنوز توانسته اید خود را بر سریر قدرت نگه دارید ، ولی خود می دانید که این قدرت پوشالی است و زور نمی تواند اعتماد و مقبولیت بیاورد. با انجام مناظره ها و برگزاری انتخابات تقلبی و سرکوب وحشیانه ی مردم، احاد شهروندان به شدت سیاسی شده اند.این مردم، مردم سه ماه پیش نیستند. می گویید نه،سعی کنید به صورت ناشناس به میان ان ها بروید تا ببینید چه خبر است.البته دیده ام که اقای خامنه ای نیز به این واقعیت یعنی از دست رفتن اعتماد عمومی و بسیج افکار عمومی علیه ان ها ،اعتراف کرده اما او این امر را نه حاصل سرکوب و تقلب که حاصل اعتراض به سرکوب و تقلب می داند. و البته داوری در این امر را باید به همان افکار عمومی وا گذاشت.می توان همه چیز را دیکته کرد و دیگران عمل نمایند، اما نمی توان افکار عمومی را نیز بر پایه ی دیکته کردن ،این طرف و ان طرف کرد.
جالب این است که اقای خامنه ای رهبر رژیم،به جنایت ارتکابی در کوی دانشگاه و کهریزک اعتراف کرد اما اعلام داشت که این جنایت در مقابل ظلمی که به جمهوری اسلامی شد،کوچک است. در مورد قیاس این دو با هم، هر کس نظری دارد. اگر حاکم باشی ممکن است چنین داوری داشته باشی اما اگر از مردم باشی داوری متفاوتی خواهی داشت.تجاوز به انسانی و شکنجه ی اسیری و کشتن ادم های بی سلاحی، از مصادیق جنایت علیه بشریت است و من در مقاله ی پیشین، مبانی حقوقی ان را بر شمردم.اما من نمی دانم چگونه می شود جنایت علیه بشریت را با تظاهرات مردمی قیاس کرد و انها را در یک ردیف و بلکه جنایت را به نفع اعتراظ مسالمت امیز ،خفیف نمود؟و چرا باید در حکومتی که خود را نماینده ی خدا می داند و 30 سال از عمر ان گذشته ،اقداماتی را مرتکب شد که شخص حاکم از ان به جنایت تعبیر نماید؟ اگر حاکم به وقوع جنایت در حکومت خود اعتراف کرد که کرد، این حق کیست که در مورد ابعاد و نحوه ی پیگیری و مجازات جنایتکاران داوری نماید؟ ایا می بایست به جنایتکار این حق را داد که هم جنایت کند و هم خود در باره ی ان داوری نماید؟ ایا این از مصادیق عدل و انصاف است؟و ایا می توان در این زمینه نیز خواسته های خود را دیکته کرد؟ان چه اهمیت دارد،اعتراف به جنایت است. داوری در باره ی ان را باید به قربانی جنایت وا گذاشت. هیچ کس انتظار ندارد رژیمی که در حق شهروندان خود جنایتی مرتکب شده ،خود نیز در باره ی جنایتکار داوری بی طرفانه و عادلانه ای داشته باشد و به همین دلیل در تراژدی قتل های زنجیره ای یا حمله به کوی دانشگاه یا سایر قتل ها در چند سال اخیر، هیچ گاه عدالت اجرا نشد،اما افکار عمومی نیز این حق را به طرف مقابل نمی دهد که در این جا نیز خواسته ی خود را دیکته کند.افکار عمومی راه خود را خواهد رفت و رفته است.
جالب تر از بیان خامنه ای،داوری احمدی است. او که پس از اظهار نظر اقای خامنه ای نا چار به پذیرش اصل جنایت شد، سعی کرد ان را به قربانی جنایت نسبت بدهد. او می گوید،قربانی جنایت خود جنایت را طراحی کرده بود تا موجبات بدنامی نظام را فراهم سازد!داوری احمدی بیش از پیش نشان داد که او نیز در این جنایات شریک بوده و بیش از این نمی تواند از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند.احمدی که تا کنون سعی می کرد خود را مردمی نشان بدهد با این اظهاراتی که بیشتر توجیه گر جنایت بود تا محکوم کردن ان،خودش را در نوک پیکان اعتراضات مردمی قرار داد تا ان جا که حتا حسن خمینی برای خوش امد گویی او بر سر مزار خمینی،حاضر نشد و عملا نشان داد که او را به رسمیت نشناخته و دولت او را مشروع نمی داند.احمدی که مدعی است 25 ملیون از این مردم به او رای داده اند به جای این که مدعی تجاوز و کشتار و شکنجه شود،تلاش کرد برای جنایتکاران حاشیه ی امنی درست کند تا در نوبت بعدی باز هم به جنایت خود ادامه دهند. او از خود نمی پرسد که چرا باید سردار مقدم و سردار رادان و سردار طائب و امثال او مجری دستورات دشمن برای ضربه زدن به نظام برامده و در زیر زمین وزارت کشور او و در کهریزک و کوی دانشگاه دست به جنایت بزنند؟
فرمانده ی سپاه اما با اظهار نظری که در مورد محاکمه ی لباس شخصی های حمله کننده به کوی دانشگاه و تبرئه ی بسیج نمود، بیش از پیش مشخص کرد که نیرو های نظامی در همه ی جریانات نقش داشته و دارند. و گرنه این موضوع چه ارتباطی به او داشت تا اظهار نظر نماید. باید به سردار جعفری گوشزد کرد که شما فقط با یک جناح و چند ملیون طرفدار ان ها رو برو نیستید. باور کنید که با همه ی مردم یا با تمامیت افکار عمومی رو در رو هستید.پس سعی نکنید از موضع حاکم و به صورت دستوری و یک طرفه وارد منازعه ای شوید و پس از ان از موضع قدرت بخواهید معین کنید که چه کسی به چه اندازه محکوم شود تا مجرمان اصلی رهایی یابند. شما عادت کرده اید این گونه وارد منازعه های سیاسی بشوید و پس از ان نیز همه چیز را به صورت دستوری و یک طرفه فیصله بدهید. امروز البته تفنگ در دست هستید اما معلوم نیست همیشه درب بر این پاشنه بچرخد. از افکار عمومی و داوری مردم بترسید.برای جان ومال وناموس مردم ارزش قایل باشید، برای این که داوری مردم سخت و عقوبت ظلم سخت تر خواهد بود. بی جهت نبوده است که حکما رای به عدم دخالت تفتگ به دستان در سیاست داده اند. اگر سرداران ،تفنگ در دست نداشتند و همچون سایر احزاب در منازعه های سیاسی دخالت می کردند، وزن و اعتبار سخن ان ها بر پایه ی خرد و برنامه ی درست ان ها معین می شد و نه بر اساس زور و لوله ی اتشین تفنگ ان ها. بپذیرید که چون شکست خورده و اعتماد عمومی را از دست داده اید بیش از پیش به زور و اسلحه پناه برده اید.و بپذیرید که افکار عمومی ارتکاب جنایت از سوی مجریان دستورات شما ها را پذیرفته اما قادر نخواهید بود با این گونه مواضع و دادن ادرس های اشتباهی ،خواست خود را به افکار عمومی دیکته کنید. دیکتاتور ها فقط این امکان را دارند که دستورات خود را به زیر دستی ها دیکته کنند اما افکار عمومی بر پایه ی قانون خود عمل می کند.افکار عمومی از شما انتظار اجرای انصاف و عدالت را ندارد برای این که خود را قربانی تجاوز و جنایت می داند. اگاه هستید که تجاوز به یک تن از سوی نیرو های حکومت یا جنایت علیه یک تن از سوی قدرت،به مفهوم تجاوز و جنایت علیه بشریت به حساب می اید. پس اگر افکار عمومی در درون و بیرون از ایران را قربانی تجاوز و جنایت بدانیم ،باید حق داوری را نیز به او بدهیم. در این جا دیکته کردن نظرات و خواسته ها امکان کاربری ندارد. دیکتاتور ها از درک این واقعیت مسلم عاجز هستند.ان هاگمان کرده اند که همان گونه که بر زیر دستی ها و اسلحه ی خود حاکم اند و همان گونه که به انجام هر امری در حوزه ی حکومت و البته به واسطه ی اتکا به زور خود ،توانا هستند پس خواهند توانست به افکار عمومی نیز دیکته کنند که در مورد میزان جنایت ارتکابی یا کوچک و بزرگ بودن ان و یا مرتکبین نیز همان گونه داوری کنند که دیکتاتور ها می خواهند. زهی خیال باطل!به نظر من اگر در این حکومت حساب و کتابی وجود داشت می بایست از حاکمین پرسیده می شد که چرا جنایت؟روحانیت و مرجعیت دینی که تشکیل دهنده ی این حکومت به اصطلاح دینی است باید این جسارت را داشته باشد تا از رهبر بپرسد که چرا جنایت؟اگر با مفهوم حقوقی جنایت و تاثیر مخرب ان بر افکار عمومی اشنا بودند و اگر به این فرموده ی قران کریم که کشتن انسان بی گناهی برابر با کشتن همه ی انسان ها است، حساسیت درست می داشتند،به این سادگی از کنار ان نمی گذشتند. روحانیت شیعه که روزی خود را پرچمدار انصاف و عدالت می دانست در این منازعه که به ارتکاب جنایت منتهی شد،رفوزه شد.این کمترین اثر جنایت در افکار عمومی بود. اقایان و خانم ها بپذیرید که شکست خوردید.