ازجنبش مشروطه تا جمهوري ايراني-محمد مسعود سلامتی
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1452.aspx
ازجنبش مشروطه تا جمهوري ايراني
از14 مرداد 1285 كه فرمان مشروطيت به مهر مظفرالدين شاه ممهورشد، مردم ايران درراهي گام نهادند كه مي توان از آن به جاده دمكراسي ياد كرد. مسيري كه ديگر يك نفر به عنوان حاكم ، قدرت مطلق را دردست نداشت بلكه مي بايست بخشي از اختيارات حكومتي را به نمايندگان ملت واگذارد. در واقع سرسپردن شاه به خواست نخبگان ومردم براي اصلاح حكومت از شيوه مطلقه به رويكرد مشروط به قانون حركتي تاريخ سازو پيروزي بزرگي براي مردم ايران بود. اگر چه تشكيل پارلماني كه حضور دست كم پنج نفر از مجتهدين جامع الشرايط در آن تاكيد شده بلكه راي آنان براي نمايندگان ديگر مطاع دانسته شد، نشانگرآن است كه اين ثمررا به عنوان كف يك نهاد دمكراتيك بايد قلمداد نمود. اما مصلحان ايران به فراست دريافتند كه ريشه دواندن و تعميق بخشيدن فرهنگ دمكراسي در لايه هاي اجتماعي مستلزم آن است تا حداقل ها را مغتنم شمرده و بتدريج اين مسير دشوار پيموده گردد. بزرگي جنبش مشروطه ازآنجا آشكار مي شود كه بخاطرآوريم درآن برهه درسراسرقاره آسيا تنها يك كشورديگر(ژاپن) داراي پارلمان بود. آنهم نه براثر حركت نخبگان ومردم بلكه به خواست امپراطوروقت ژاپن كه تمايل به اصلاح دررويكرد حكومت داشت. واندكي بعد عثماني نيزمتاثرازاين جنبش به رژيم پارلماني روي آورد.
دستاورد مشروطه خود مشخصه ي شروع عصر نو درسنت حكومت داري كشورمان بود و البته همچون هر تلاش بشري كه درمسير تكاملي به رشد وبالندگي مي رسد در آغاز خالي از نقص نبود.
نخستين نقصان آن بود كه با توجه به هنجارهاي سياسي – تاريخي كشورمان ابقاي يك فرد درراس هرم قدرت ولو به صورت مقيد و مشروط دربلند مدت منجر به بازتوليد حكومت مطلقه گرديده چنانكه درعمل نيز با وجود نهاد پارلمان اينگونه شد و زمامداري خودكامانه و ديكتاتورمآبي دهه ها براين كشور سايه افكند. به رغم فراز و فرودهاي ساخت قدرت كه دربازه هاي معين زماني موجب نفس تازه كردن نهال دمكراسي ميشد اما حاكميت ديكتاتوري هيچگاه از عرصه سياسي ايران به طوركامل رخت برنبست. آنگونه كه هنوز هم يكي از شعارهاي اصلي مردم درتجمعات اعتراضي نفي ديكتاتوري است.
گرچه در انقلاب بهمن با تغيير نظام حكومتي از سلطنت به جمهوري ممكن بود كه يكي از دو ايرادات بجاي مانده از مشروطه رفع شود اما به دليل پا برجاي ماندن نقيصه ي ديگركه حضور نهاد دين درحكومت بود. درمدتي نه چندان درازهرآنچه با مجاهدات ملت حاصل شد دوباره برباد رفت.حكومت هاي تئوكراتيك حتا با شعارها و صورت دمكراتيك درنهايت به ابسلوتيسم(مطلق گرايي) و اليگارشي(حكومت يك طبقه) منجرميگردد. اين امر ناشي ازآن است كه بين خواستگاه دمكراسي كه راي مردم است و خواستگاه تئوكراسي كه راي منبعث از احكام دين است تمايزوجود دارد. وماهيت واقعي حكومتي كه بخواهد اين دورا درهم آميزد آنگاه روشن مي شود كه اختلاف راي بين اين دو سرچشمه حكومت رخ نمايد.
جنبش دمكراسي خواهي اخيرمردم ايران داراي ابعاد درخورتامل است كه چشم اندازحركت تاريخ ساز ديگري را ترسيم مي كند. يكي ازخواست هاي مردم دراين جنبش درسردادن شعار استقلال، آزادي، جمهوري ايراني متجلي است. اين شعارنمايانگرآن است كه جنبشي كه يك قرن پيش با تاسيس عدالتخانه و مشروط كردن حكومت سلطنتي آغاز شد وابرازراي نمايندگان پارلمان مقيد به نظرمجتهدين بود، درآخرين درخشش خود بر مطالبات ناتمام خود پاي فشرد كه تاكيدي برپالودن نهاد حكومت ازنهاد دين است. مفهوم ديگراين شعارآن است كه اگردرآغازجنبش مشروطه اين نخبگان جامعه بودند كه سرمنشا رفرم درساختارحكومت شدند اما امروز با گسترش فرهنگ دمكراتيك اين مردم اند كه گام اساسي ديگر درتحول ساختارسياسي را برداشته و جمهوري ناب را طلب مي كنند.
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1452.aspx
ازجنبش مشروطه تا جمهوري ايراني
از14 مرداد 1285 كه فرمان مشروطيت به مهر مظفرالدين شاه ممهورشد، مردم ايران درراهي گام نهادند كه مي توان از آن به جاده دمكراسي ياد كرد. مسيري كه ديگر يك نفر به عنوان حاكم ، قدرت مطلق را دردست نداشت بلكه مي بايست بخشي از اختيارات حكومتي را به نمايندگان ملت واگذارد. در واقع سرسپردن شاه به خواست نخبگان ومردم براي اصلاح حكومت از شيوه مطلقه به رويكرد مشروط به قانون حركتي تاريخ سازو پيروزي بزرگي براي مردم ايران بود. اگر چه تشكيل پارلماني كه حضور دست كم پنج نفر از مجتهدين جامع الشرايط در آن تاكيد شده بلكه راي آنان براي نمايندگان ديگر مطاع دانسته شد، نشانگرآن است كه اين ثمررا به عنوان كف يك نهاد دمكراتيك بايد قلمداد نمود. اما مصلحان ايران به فراست دريافتند كه ريشه دواندن و تعميق بخشيدن فرهنگ دمكراسي در لايه هاي اجتماعي مستلزم آن است تا حداقل ها را مغتنم شمرده و بتدريج اين مسير دشوار پيموده گردد. بزرگي جنبش مشروطه ازآنجا آشكار مي شود كه بخاطرآوريم درآن برهه درسراسرقاره آسيا تنها يك كشورديگر(ژاپن) داراي پارلمان بود. آنهم نه براثر حركت نخبگان ومردم بلكه به خواست امپراطوروقت ژاپن كه تمايل به اصلاح دررويكرد حكومت داشت. واندكي بعد عثماني نيزمتاثرازاين جنبش به رژيم پارلماني روي آورد.
دستاورد مشروطه خود مشخصه ي شروع عصر نو درسنت حكومت داري كشورمان بود و البته همچون هر تلاش بشري كه درمسير تكاملي به رشد وبالندگي مي رسد در آغاز خالي از نقص نبود.
نخستين نقصان آن بود كه با توجه به هنجارهاي سياسي – تاريخي كشورمان ابقاي يك فرد درراس هرم قدرت ولو به صورت مقيد و مشروط دربلند مدت منجر به بازتوليد حكومت مطلقه گرديده چنانكه درعمل نيز با وجود نهاد پارلمان اينگونه شد و زمامداري خودكامانه و ديكتاتورمآبي دهه ها براين كشور سايه افكند. به رغم فراز و فرودهاي ساخت قدرت كه دربازه هاي معين زماني موجب نفس تازه كردن نهال دمكراسي ميشد اما حاكميت ديكتاتوري هيچگاه از عرصه سياسي ايران به طوركامل رخت برنبست. آنگونه كه هنوز هم يكي از شعارهاي اصلي مردم درتجمعات اعتراضي نفي ديكتاتوري است.
گرچه در انقلاب بهمن با تغيير نظام حكومتي از سلطنت به جمهوري ممكن بود كه يكي از دو ايرادات بجاي مانده از مشروطه رفع شود اما به دليل پا برجاي ماندن نقيصه ي ديگركه حضور نهاد دين درحكومت بود. درمدتي نه چندان درازهرآنچه با مجاهدات ملت حاصل شد دوباره برباد رفت.حكومت هاي تئوكراتيك حتا با شعارها و صورت دمكراتيك درنهايت به ابسلوتيسم(مطلق گرايي) و اليگارشي(حكومت يك طبقه) منجرميگردد. اين امر ناشي ازآن است كه بين خواستگاه دمكراسي كه راي مردم است و خواستگاه تئوكراسي كه راي منبعث از احكام دين است تمايزوجود دارد. وماهيت واقعي حكومتي كه بخواهد اين دورا درهم آميزد آنگاه روشن مي شود كه اختلاف راي بين اين دو سرچشمه حكومت رخ نمايد.
جنبش دمكراسي خواهي اخيرمردم ايران داراي ابعاد درخورتامل است كه چشم اندازحركت تاريخ ساز ديگري را ترسيم مي كند. يكي ازخواست هاي مردم دراين جنبش درسردادن شعار استقلال، آزادي، جمهوري ايراني متجلي است. اين شعارنمايانگرآن است كه جنبشي كه يك قرن پيش با تاسيس عدالتخانه و مشروط كردن حكومت سلطنتي آغاز شد وابرازراي نمايندگان پارلمان مقيد به نظرمجتهدين بود، درآخرين درخشش خود بر مطالبات ناتمام خود پاي فشرد كه تاكيدي برپالودن نهاد حكومت ازنهاد دين است. مفهوم ديگراين شعارآن است كه اگردرآغازجنبش مشروطه اين نخبگان جامعه بودند كه سرمنشا رفرم درساختارحكومت شدند اما امروز با گسترش فرهنگ دمكراتيك اين مردم اند كه گام اساسي ديگر درتحول ساختارسياسي را برداشته و جمهوري ناب را طلب مي كنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر