یکشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۸

خطاب به احمد خاتمی-حشمت اله طبرزدی

خطاب به احمد خاتمی-حشمت اله طبرزدی
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1507.aspx

در خبر ها خواندم که اقای احمد خاتمی که از ۲ خرداد ۷۶ نام او را بر زبان انداختند تا بدلی برای خاتمی اصلی بسازند و من نیز همان زمان با نام او اشنا شدم،به نام ۳۰۰ هزار شهیدی که به تعبیر او برای نظام جان داده اند و لابد ایشان مدعی خون ان ها است،علیه کروبی سخنان اتشینی بیان داشته و گفته است که او با نوشتن ان نامه ی تاریخی ابروی نظام را برده است. از ان جا که من خود برادر دو شهید و همسر خواهر یک شهید و در واقع مدعی ۳ شهید از ان ۳۰۰ هزار شهید هستم، تصمیم گرفتم چند کلامی با اقای احمد خاتمی در این مورد به صورت بی پرده و صریح سخن بگویم.بگذریم که اگر بخواهم اسامی دوستان نزدیک و عمو زاده ها ی شهیدم را نیز لیست کنم تعداد ان ها بسیار زیاد خواهد شد. البته نام ان هایی که می دانم بازماندگانشان مثل من فکر می کنند. در همین جا می خواهم از همه ی خانواده های شهیدی که این نامه به دستشان می رسد و امکان نوشتن این گونه نامه ها را دارند خواهش کنم ان ها نیز بنویسند و اجازه ندهند امثال احمد خاتمی که معلوم نیست برای انقلاب و جبهه حتا یک کشیده خورده باشند چه رسد که مدعی شهدا نیز بشوند،بیش از این از نام شهیدان استفاده کنند.

اقای احمد خاتمی اجازه دهید با شما خیلی شفاف ،بی طرفانه و بسیار صادقانه سخن بگویم. شفاف به شفافیت اب زلال چشمه های کویر و صادق به صداقت ان نوجوان ۱۵-۱۶ ساله ای که در شب عملیات برای شهادت دست و پای خود را حنا بندان می کرد و بیطرف به بی طرفی ترازویی که درحد و اندازه ی فهم و دقت بشری بوده و حد اقل از کینه و ترس و طمع و پیش داوری تا حدودی بری باشد.

جناب خاتمی ابتدا اجازه دهید مشاهدات خودم از زندان ها و بازداشتگاه ها و زندانبانان جمهوری اسلامی در ۱۵ سال گذشته و نیز داد گاه های ان را بیان کنم.من فرض را بر این قرار می دهم که جنابعالی از این مسائل هیچ اگاهی ندارید و از روی دلسوزی برای خون شهدا چنین بر افروخته شده اید. بسیار خوب. اجازه دهید تا برایتان گزارش کنم. البته این مقاله کمی طولانی خواهد شد اما برای شما که به عنوان خطیب نماز جمعه و به اصطلاح جانشین پیامبر خدا سخن می گویید، بد نیست که این گونه گزارش ها را نیز بخوانید. جناب خاتمی من طی ۱۵ سال گذشته و از ان روزی که به افشاگری و مخالفت علیه دزدی و فساد و تبعیض و شکنجه و ظلم برخاستم، تصویر متفاوتی از نظام جمهوری اسلامی و نمایندگان و هواداران ان به دست اوردم. تا ان زمان یعنی پیش از شهریور ۱۳۷۳ من به عنوان یک رزمنده ی پیشین که ترکش جنگ را هنوز در بدن دارم و به عنوان برادر دو شهید و همسر خواهر یک شهید و به عنوان یک انقلابی طرفدار پرو پا قرص رهبر اول و دوم و کسی که حتا برای رهبردوم از عنوان امام و برای هاشمی از عنوان ایه اله استفاده کرده بود، گمان می کردم هر انچه در باره ی نظام اسلامی گفته می شود از ناحیه ی بدخواهان و دشمنان خدا و انقلاب و نظام است.ولی هنگامی که دست به افشاگری و انتقاد از طریق پیام دانشجو زدم و در موضع منتقد قرار گرفتم شرایط را طور دیگری یافتم. شما تا زمانی که در موضع منتقد یا مخالف این نظام قرار نگیرید نمی توانید داوری درستی در باره ی ان داشته باشید. گویا این جمله از حضرت علی باشد و من در نهج البلاغه خواندم که :مخافت کن تا امتحان کنی. یا دشمنی کن تا امتحان کنی. به راستی که به درستی این مطلب زمانی با همه ی وجود پی بردم که همین راه را طی کردم. من سال 73 در این راه مخافت قرار گرفتم اما این جمله را در سال 81 و در انفرادی های 2-الف مربوط به سپاه پاسداران خواندم.شما هم اگر می خواهی داوری درستی در باره ی دادگاه ها ی انقلاب،بازداشت گاه ها،بازجو ها و لباس شخصی ها داشته باشی تا زمانی که مدافع سینه چاک وضع موجود هستی نمی توانی بی طرفانه داوری کنی. مخالفت کن تا امتحان کنی.این جمله را هیچ گاه فراموش نکن. این عبارت از من نیست. از علی است.

من در باره ی دادگاه ها و بیطرف نبودن ان ها سخنی نمی گویم. برای این که اگر بخواهم به این مسئله اشاره کنم که شیخ محمد یزدی به عنوان رییس وقت قوه ی قضاییه در یک جانبداری اشکار و از ناحیه ی محسن رفیق دوست که شاکی من بود ،به پرونده ی ما ورود اشکار نمود و مشخص کرد که در بالاترین سطح این قوه که باید داور عادل و بی طرف باشد چیزی جز ظلم و فساد وجود ندارد ،مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. اما باید به اولین برخورد بازجو های اطلاعات با مدیر مسئول شناخته شده ی یک هفته نامه با ان سابقه ی انقلابی اشاره نمایم تا بدانی چه جهنم و لانه ی فسادی به نام نظام اسلامی درست کرده اید تا جنایتکاران در ان پناه بگیرند و هر غلطی دوست دارند بکنند و شما به خود اجازه دهید که خون ۳۰۰ هزار شهید را برای امنیت ان ها چوب حراج بزنید!

اقای احمد خاتمی روحانی محترم و امام جمعه ی تهران!

در روز ۱۴ امرداد ۱۳۷۴ و پس از این که میتینگ قانونی و مسالمت امیز ما در دانشگاه تهران به اتمام رسید، سربازان گم نام امام زمان به دفتر یک نشریه ی قانونی که فقط توقیف شده بود و هنوز تعطیل نشده بود ریخته و به صورت مسلحانه من را بازداشت نموده و با خود بردند. ان ها به من چشم بند زده و به جای نا معلومی بردند. پس از ان فردی به نام سیادتی-دکتر سعیدی فعلی در پست نمایندگی سازمان انرژی اتمی-که خودش را معاون وزیر اطلاعات معرفی می کرد بر سر من نعره می کشید و به من اتهام قدرت طلبی می زد و تهدید می کرد که می خوابانمت و با کابل می زنمت یا بگو که از کی خط گرفته ای و چرا به رکن نظام توهین کرده ای!من در ان شب به چشم خود دیدم که این باز جو ها به هیچ چیز جز پول و زور باور ندارند و برای مدیر مسئول و برادر شهید و انقلابی و رزمنده اگر منتقد یا مخالف باشد، همان اندازه ارزش قایل هستند که برای یک دستمال کاغذی که پس از استفاده ان را به درون سطل زباله می اندازند..ایا شما این را نمی دانی؟

من در ان لحظه ای که او بر سر من در ان تاریک خانه و با چشمان بسته عربده می کشید با خود می گفتم وقتی با من چنین می کنند وای بر دیگرانی که شناخته شده نیستند یا سابقه ی من را نداشته باشند. نا خود اگاه یاد فرج سرکوهی افتادم که به راستی با او چه کردند. به یاد سعیدی سیرجانی افتادم که بر او چه رفته است. به یاد کیانوری ها و طبری ها و هزاران انسانی چون ان ها افتادم که پس با ان غیر خودی ها چه رفته است. به یاد کسانی افتادم که ان ها را محارب می دانستند و حکمشان اعدام و سنگسار و چه وچه بود.من که از خود این ها بودم و فقط در نشریه ام افشاگری کرده بودم مستوجب هر نوع اهانت و تهدید و برخوردی بودم. وای به ان ها که از بیخ و بن با دین و انقلاب مخالف بوده یا احیانا برای براندازی نظام اسلحه دست گرفته بودند.وای که با ان ها چه ها که نمی کردند!

جناب خاتمی مثل این که خودتان نیز نمی دانید چه جهنمی ساخته اید؟چرا از ۳۰۰ هزار شهید برای این جهنم استفاده می کنید؟ از خدا نمی ترسید؟ از ان ها نمی ترسید که روزی از شما باز خواست کنند؟ از بازماندگان ان ها واهمه ندارید که چرا از خون عزیزان ما برای توجیه مظالم خود سوئ استفاده کردید؟

اقای خاتمی این ماجرا ختم به خیر شد. برای این که ان ها نشریه ی ما را که فریاد تظلم این ملت بود را بستند و از من خواستند که میتینگی برگزار نکنم و من را تحت شرایطی ازاد کردند. البته که من به حرف ان ها عمل نکردم اما در هر حال تا حدودی به اهداف خود رسیدند.اما جناب خاتمی فرصت ان رسیده بود تا من خود شخصا و نه دوستان و اعضای دفترم با لباس شخصی ها نیز اشنا شوم. همان هایی که شما در دفاع از ان ها سینه چاک می کنید. بله جناب خاتمی پس از این که سربازان گمنام امام زمان با توهین وتهدید و بازداشت برای ساکت کردن یک نویسنده و مبارز راه حق به نتیجه نرسیدند این بار نوبت لباس شخصی ها بود که منطق نظام اسلامی را به یک برادر شهید و جانباز جنگ نشان بدهند! ان روز در ۲۴ ابان ماه ۱۳۷۶ بار دیگر و برای چندمین بار به دفتر اتحادیه ی اسلامی دانشجویان و دانش اموختگان دانشگاه ها و دفتر پیام دانشجو حمله ور شدند. خوب است بدانی این دفتر را با مساعدت رهبر در اختیار ما قرار داده بودند و ما هنوز خودی بودیم.هنوز انجا را از ما نگرفته بودند. پس خوب است بدانی که ان ها به یک نیروی خودی حمله کرده بودند. اگر غیر خودی بودیم که حساب کارمان با کرام الکاتبین بود. این ها را می گویم تا در فضای درستی قرار بگیرید. طبرزدی امروز را در نظر نیاورید. طبرزدی ان روزی را در نظربیاورید که هنوز خودی بود. اگر چه مخالفت می کرد اما هنوز قانون اساسی و اصل رهبریت در ان قانون را قبول داشت. نه مجاهد بود نه کمونیست نه لائیک و نه حتا سکولار . نه اراذل بود نه هیچ یک از عناوینی که قتل ان واجب می شود و نه محارب و نه معاند.ان ها در حالی به دفتر ما حمله ور شدند که هرچه در پیش پایشان بود را می شکستند و از بین می بردند و عربده می کشیدند و سراغ من را می گرفتند. پس از ان که همه را زدند و لت و پار کردند و از بین بردند به من رسیدند. در حالی که هیچ کس در ان جا نبود که به داد من برسد.

اقای روحانی امام جمعه ی نماینده ی امام زمان! که از خون شهیدان سوداگرانه برای جهنم خود ساخته، استفاده می کنید. ان ها انقدر با کابل و پنجه بکس و مشت ولگد بر سر و روی من زدند که مطمئن شدم که می خواهند من را بکشند. من حتا به التماس افتادم ولی ان ها انقدر بی رحمانه میزدند که التماس من را نمی شنیدند و فقط می گفتند:توهین به ولایت!؟توهین به ولایت!؟نمی دانم چه اتفاقی افتاد که من را رها کردند. گویا دوستان به سراغ نیروی انتظامی محل رفته و ان ها را خبر کرده بودند و این سربازان ولایت نمی خواستند گیر بیفتند یا به ان ها سفارش شده بود فقط تا سر حد مرگ و نه بیشتر او را بزنید!این را باید از روحانی دیگر یعنی اقای حجازی پرسید!جناب خاتمی شاید خود ندانید که چه نیرو هایی تربیت کرده و چه فدائیانی دارید!باور بفرمایید که برای دفاع از ولایتی که شما ها مدعی ان هستید حاضر هستند دست به هر جنایتی بزنند که زدند.تجاوز و کشتن که چیزی نیست. می دانید چرا؟ برای این که باور کردن اند که به راستی مخالفین رهبر مخالف خدا و پیامبر هستند. ولی ایا چنین است؟ ایا روزی که این ها اگاه شوند که چنین نبوده و فریب خورده بودند ساکت خواهند ماند؟

بسیار خوب!این دو چشمه از سربازان گمنام امام زمان شما و سربازان ولایت شما را داشته باشید تا به ذکر موارد دیگر بپردازم. از زندان اوین در سال ۷۵ و ۷۸ و مشهودات خودم نمی گویم. یک راست به سراغ شکنجه گاه توحید می روم. اقای خاتمی که در کسوت روحانی و به عنوان امام جمعه و در دفاع از نظام به کروبی حمله ور می شوی که با ان نامه ابروی نظام که خون ۳۰۰ هزار شهید پشتوانه ی ان است را برده است. من به عنوان برادر دو شهید و به عنوان یک جانباز و کسی که جوانی خود را برای انقلاب و دفاع از میهن و حمایت از نظام گذاشته بودم و نه به عنوان یک مخالف عادی و یک مخالف از بیرون به کشور پرتاب شده،چشمان خود را که باز کردم در انفرادی های توحید بودم که توسط سربازان گمنام امام زمان شما اداره می شد.پیش از ان در ۲۰۹ به ما گفته بودند که شکنجه ی بدنی نیست و من کمی خیالم راحت بود. اما به محض ورود در این مخوفگاه صدای فریاد دوستانم از زن ومرد در گوش هایم پیچید که فریاد می زدند:نزنید!نزنید!نزنید! این صدا انقدر تکرار می شد تا صدای زندانی از شدت درد و بی هوشی خفه می شد. من به مدت ۱۰۰ روز شاهد این تراژدی وحشتناک بودم.اگر چه خودم را کتک نزدند و شکنجه ی جسمی نکردند اما شکنجه ی روحی یا شکنجه ی سفید از شکنجه ی جسمی بدتر بود.ان ها پس از این که نتوانستند من را از پای در اورند برایم پرونده ساختند و به من گفتند که تو به کرد ها اسلحه فروخته ای یا ادم کشته ای و چنین مزخرفات بی پایه ای که به این دلیل به ان متوسل می شوند که به زندانی بفهمانند، اگر ان چه ما می خواهیم نپذیری این امکان را داریم که برایت پرونده بسازیم و به اعدام محکومت کنیم.

اری جناب خاتمی! این سربازان گمنام امام زمان انقدر کف پای اکبر محمدی و بر پشت او کابل زدند تا کلیه هایش از کار افتاد و ناخن هایش افتاد.ان ها حتا به زن ها نیز رحم نکردند و برکف پای ان ها کابل زدند که همه ی این امور مستند است. جناب خاتمی روحانی رئوف بسیار اسلامی و خوب!می دانی که حکم شلاق یا کابلی که کف پا یا روی کمر زندانی سیاسی بیچاره فرود می امد را شیخ محمد یزدی ان دیگر روحانی بسیار رئوف در زمانی که رییس قوه ی قضاییه بود به عنوان تعزیر و یک حکم اسلامی در قانون گذاشت؟ شما روحانیون می خواهید با کشیدن شلاق از گرده ی دختران و پسران جوان به حکومت خود تداوم دهید، چرا ان بازجو با تجاوز به ان ها در این کار مدد کار شما نشود؟وقتی شما ها به عنوان رهبران دینی و معنوی برای حفظ نظام حکم کابل یا شلاق بر گرده ی دختر و پسر جوان را تجویز می کنید ان ها به عنوان پیروان شما برای این که زودتر به بهشت بروند حکم تجاوز را صادر می کنند. برای این که هدف وسیله را مقدس می کند. چون هدف که مقدس شد و خشونت که تقدیس شد،تجاوز هم مباح می شود. ایا چنین نبوده است؟

اقای خاتمی در ان شکنجه گاه سربازان گمنام امام زمان هر انچه از فحش و ناسزا و کتک و شکنجه را بر دانشجویان اعمال می کردند تا ان ها بگویند ،غلط کردیم و دوستان خود را لو بدهند یا بگویند که از امریکا خط گرفته اند تا امنیت را برهم بزنند. اقای خاتمی سربازان گمنام امام زمانتان و پاسبانان نظام مقدس مورد حمایت شما، ان چنان فشاری بر زندانیان وارد می ساختند که اگر از ان ها می خواستند که بگویند با مادر و خواهر خود زنا کرده اند تا ازادشان کنند،برخی از ان ها حتما این کار را می کردند!ایا معنی این حرف من را می فهمی یا خدای نخواسته نخواهی فهمید تا روزی همین بلا سر خودت بیاید؟

اقای احمد خاتمی من نمی خواهم در مورد شکنجه های روحی وجسمی زندانیان توسط پاسداران نظام و سربازان گمنام اما م زمان بیش از این بگویم. نمی خواهم از دادگاه های انقلاب بگویم.دادگاهی که از پیش بازجو ها زندانی بیچاره را مثل موم در دست خود نرم کرده و فقط برای اخذ حکم لازمه در اتاقی دربسته و پر از وحشت و اضطراب به پیش یک بازجوی قدیمی تر به نام قاضی می اورند. و ان قاضی نیز با نگاهی که از ان تنفر و تحقیر می برد و با لحنی چندش اور و تحقیر امیز به او می گوید که این بار هم جستی اما بار دیگر حکم اعدامت را خودم می دهم. حال طرف کیست؟ یک دانشجو یا وبلاگ نویسی که گمان می کرده ازاد است تا مثلا چند انتقام هم از مسئولی بکند.نمی خواهم از فحش های رکیکی که برخی بازجویان یا رییس دفتر های دادگاه های انقلاب در حق دختران و پسران زندانی روا می دارند سخنی بگویم. زیرا همان گونه که اشاره کردم مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. اما اجازه دهید به سراغ سوژه ای بروم که اینک مطرح است و رگ های گردن شما از شدت عصبانیت به دلیل طرح ان از سوی اقای کروبی نزدیک است که بترکند. در مورد تجاوز به زندانیان. شما می دانید که در زندان ها ی اطلاعات و سپاه امکان تجاوز جنسی وجود ندارد. حتا در مواردی مثل علی افشاری و عبد اله مومنی یا بچه های پلی تکنیک فقط تهدید به تجاوز مطرح بوده است. البته در مواردی در توحید یا همین بچه ها استفاده از بطری نوشابه مطرح است که باید رسیدگی شود. من خودم اطلاع درستی ندارم و به همین دلیل سخنی نمی گویم. ولی از یک چیز به خوبی اگاه هستم. زمانی که باز جوها یا زندانبانان بخواهند یک زندانی سیاسی را اذیت کنند یا حتا یک زندانی غیر سیاسی به قول خودشان شرور را ادب نمایند او را به درون بند ها یا بازداشتگاه ها یا سلول هایی می اندازند کا در ان ادم های بسیار شرور یا زندانیان خطرناکی هستند.بازجو ها و زندانبانان کافی است به این زندانی های شرور اشاره ی ضمنی بکنند که این ها را اذیت کنید. ان ها هر کاری از دستشان بر بیاید خواهند کرد. من خود چندین سال در زندان شاهد این مسائل بودم.

بازداشتگاه کهریزک بهترین مکان برای انجام چنین اقدامات ضد انسانی بوده است. برای این که این بازداشتگاه دست نیروی انتظامی بوده است. همگان می دانند که اطلاعات نیروی انتظامی تا چه اندازه بی رحم است. حتا از ۲۰۹ زندانی ها را به نیروی انتظامی می دادند تا در اداره ی اگاهی یا در بازداشتگاه های نیروی انتظامی حساب ان ها را برسند و پس از ان به ۲۰۹ بر می گرداندند تا بازجویی ها را تکمیل کنند. اقای خاتمی اگر خبر نداری بی جهت گلو ندر و خود را خسته نکن. مسئله ی عدم تفکیک جرایم در زندان های نظام مقدس شما و باز بودن دست زندانبانان و از همه بدتر وجود بازداشتگاه های بی نام و نشان، دست عده ای از بازجو های خشن و لمپن را باز می گذارد تا هر گونه بخواهند با زندانی بیچاره برخورد کنند.اگر در مورد زندان ها و بازداشتگاه های جمهوری اسلامی یک تحقیق بی طرفانه صورت بگیرد معلوم خواهد شد که در ۳۰ سال گذشته هر نوع ظلمی در ان علیه زندانیان بیچاره صورت گرفته است.

اقای خاتمی ایا در مورد عدم جواز اعدام باکره چیزی شنیده ای؟دختران باکره ای که باید اعدام می شدند و به همین دلیل پیش از اعدام به عقد موقت زندانبانان در امده تا به ان ها تجاوز کنند تا مانع شرعی اعدام برطرف شود؟ایا کاری هست که در این ۳۰ سال انجام نداده باشید؟ایا جنایتی هست که در حق زندانیان سیاسی و عادی روا نداشته باشید؟

جناب احمد خاتمی!طرفداران شما و طرفداران رهبر که از ان ها به طرفداران نظامی یاد می کنید که خون ۳۰۰ هزار شهید در پشت ان خوابیده است، ان گاه که قرار باشد اعتراض مردم را خاموش کنند،همه کار کرده و می کنند.بی جهت مظلوم نمایی نکنید. می زنند و می گیرند و می کشند و تجاوز می کنند. برای این که مخالفین رهبر را مخالفین خدا می دانند. برای مخالفین به تعبیر خودشان خدا،ارزشی معادل همان دستمال کاغذی که ذکرش رفت قایل هستند و لاغیر.ایا به راستی خامنه ای نماینده ی خداست؟ایا شما نماینده ی امام زمان هستید؟ایا حتا شما و خامنه ای و احمدی نژاد و طرفدارانتان نماینده ی همه ی نظام جمهوری اسلامی هستید؟

مردم ایران هیچ کدام از این ادعا ها را نمی پذیرند.امروز حتا بخش بزرگی از حکومت گران که رفسنجانی در راس ان هاست، خامنه ای و احمدی نژاد و طرفداران ان ها را نماینده ی انحصاری نظام نمی دانند.جناح خط امام که بیش از امثال شما برای نظام زحمت کشیده اند شما ها را کودتا چی و غاصب می دانند. شما چگونه به خود حق می دهید که از طرف همه ی نظام حرف بزنید؟شما در این چند سال هرچه خواستید با مردم ناراضی و دانشجویان کردید. هر خشونتی که خواستید روا داشتید.اینک به عنوان یک اقلیتی هستید که نا عادلانه همه ی پست ها را اشغال کرده اید. چه حقی دارید که از طرف همه حرف می زنید؟مصادره ی همه ی پست ها با استفاده از زور سپاه و تقلب به مفهوم حقانیت یا نماینده ی یک نظام سیاسی حتا نیست.

شما می گویید،کروبی با نوشتن ان نامه ابروی نظام را برد. من می خواهم بگویم که ان کسانی ابروی نظام را بردند که شکنجه کردند و تجاوز روا داشتند و ادم کشتند. نه ان که این جنایت ها را افشا کرد.

من حتا به دعوای شما ها و رقیب برسر نمایندگی نظام کاری ندارم. برای این که ان نظامی که من برایش جانفشانی می کردم همان زمانی مرد که حتا یک زندانی در زندان شکنجه شد. چه رسد که هزاران تن در یک حکم دسته جمعی قتل عام شدند.من این نظامی که شما بر سر تصاحب ان جنگ و دعوا دارید را چیزی جز قدرت از معنا تهی شده نمی دانم. شان شما ها جنگ بر سر این قدرت و این لقمه ی چرب و شیرین است. من سال ها است که چنین چیز هایی را سه طلاقه کرده ام. یا از اول علاقه ای به این امور نداشته و اشتباهی با امثال شما ها همراه شده بودم.اما لازم است به شما گوشزد کنم،گذشت ان زمانی که امثال شما به نام شهید و به عنوان مدعی شهیدان حرف می زدید. با این تحولات اخیر که ملیون هاا نسان اگاه شدند، ما دیگر تنها نیستیم. با صدای بلند فریاد بر خواهیم اورد که شما ها حق ندارید برای تداوم قدرت خود از شهیدان ما مایه بگذارید. برای این که لایق ان نیستید.قدرت و لقمه ی چرب و شیرین نظام تهی شده از معنا متعلق به شما یا هر کس که زور بیشتری داشت .اما اجازه نخواهیم داد به مانند ۳۰ سال گذشته ،شهیدان را به نفع امیال خود مصادره کنید. به زودی خواهید دید که خانواده های شهیدان علیه شما ها فریاد بر خواهند اورد. برای این که در این انتخابات اخیر، بخش اعظم ان ها به موسوی رای دادند ولی شما ها رای ان ها را دزدیدید.ان ها موسوی را نماینده ی خود می دانند و نه احمدی را. قبول ندارید یک نظر خواهی بی طرفانه از سوی خانواده های شهدا بکنید.موسوی اما انقدر اخلاق دارد که نخواهد از خون شهیدان برای تایید نظرات خود استفاده کند. ولی اقای خاتمی شما و رفقایتان کاسبکارانه بر خورد کرده اید. شما برای تثبیت قدرت خود از خون شهدا سو ئ استفاده کرده اید؟ راستی اخرین بار که برمزار شهدای انقلاب یا جنگ رفتید کی بود؟ به یاد دارید؟ یا فقط از ان ها برای تثبیت قدرت و دنیای خود بهره می برید؟ یادت باشد اگر یک بار دیگر بخواهی برای پوشاندن شکنجه و تجاوز از خون شهیدان بهره ببری خانواده ی شهیدان در مقابل دفترت خواهند بود . این را یادت باشد. شهیدان حرمت دارند.در جنگ و دعوا بر سر قدرت ان ها را چوب حراج نزنید.ان ها برای ارمان هایی مقدس جانفشانی کردند.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ