پیشنهاد های جبهه ی دموکراتیک ایران به تشکیلات راه سبز امید
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1510.aspx
جنبش سبز به دنبال شرکت گسترده ی مردم ایران در انتخابات وبه دنبال ان تقلب گسترده تر انتخاباتی به وجود امد. .جنبش سبز به هیچ وجه خواهان راه اندازی اعتراضات خیابانی نبود و می خواست از طریق صندو ق های رای و با برکنار کردن احمدی نژاد،تغییراتی در زندگی مردم به وجود بیاورد. اگر چه شعار تغییر مربوط به کمپین اقای کروبی بود اما عملا خواست سبز ها جز این نبود.سبز ها به قانون اساسی پایبند بودند. اگر چه نباید انکار کرد که بخش وسیعی از اپوزسیونی که خواهان شرکت در انتخابات و رای به موسوی و کروبی بود ،نظام اسلامی را قبول نداشته و ملیون ها ایرانی شرکت کننده در انتخابات،همین نظر را داشتند. ولی تاکتیک ان ها شرکت به قصد تغییر بود.اما رهبران سبز ها به ویژه مهندس موسوی و یاران او، عمیقا به نظام اسلامی پایبند بودند.پس جنبش سبز با چنین مشخصاتی متولد شد.
برای شناخت دقیق تر ان و ارایه ی راه کار های عملی تر باید بر این ویژگی ها تاکید گذاشت تا به بی راهه نرویم
تا پیش از اعلام نتایج ارای انتخابی حتا شخص مهندس موسوی بر مشروعیت نهاد هایی مثل شورای نگهبان و شخص خامنه ای به عنوان رهبرتاکید می کرد.تنها نکته ای که رهبری این جنبش بران تاکید ویژه داشت، تغییر مدیریت کشور و انتخاب فردی جز احمدی نژاد به عنوان رییس جمهوری بود.در عین حال رهبران این جنبش بر برگزاری انتخابات سالم تاکید می کردند و نگران تقلب بودند. اقای مهندس موسوی به شدت نگران تقلب بود و این باور او موجب نمی شد که کسی او را به عدم پایبندی به نظام اسلامی یا شخص ولی فقیه متهم کند. برای این که چنین اتفاقاتی حتا در زمان خمینی نیز عادی بود. اختلاف بین وزارت کشور و شورای نگهبان و نیز اختلاف بین جناح های سهیم در قدرت همواره وجود داشت.
در انتخابات اخیر اما دو پدیده ی نوین ظهور کرد که فصل جدیدی در تاریخ منازعات درونی و برونی رژیم به وجود اورد.پدیده ی اول این بود که اقای مهندس موسوی با اطمینان از نتیجه ی انتخابات،و پیش از نظر شورای نگهبان اعلام کرد که او برنده ی انتخابات است و هر نظری جز این به معنای تقلب خواهد بود.در واقع او از بالای سر شورای نگهبانی پرید که پیش از این داوری او در مورد تایید کاندیدا ها را پذیرفته بود در غیر این صورت باید در اعتراض به اقدام این شورا از کاندیداتوری انصراف می داد.ولی این اقدام موسوی را نیز نمی توان غیر حقوقی دانست. برای این که او نظر خودش را داده است و شورای نگهبان می تواند نپذیرد که نپذیرفت. اما به لحاظ سیاسی یک پدیده ی نو به حساب می اید. برای این که یک نوع نافرمانی مدنی در مقابل نظام و شخص ولی فقیه به حساب می اید.این نوع رفتار سیاسی که به مفهوم به چالش کشیدن نظام اسلامی به حساب می اید، برای اولین بار بود که در 30 سال گذشته شاهد ان بودیم.
پدیده ی دوم مربوط به اقدام خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی بود.او نیز پیش از این که شورای نگهبان به لحاظ قانونی نتیجه ی انتخابات را تایید کند،ان را تایید کرد. تفاوتی که عمل خامنه ای با عمل موسوی داشت این بود که شورای نگهبان هیچ تعهدی نسبت به نظر موسوی نداشت اما حتما به نظر ولایت مطلقه ی فقیه تعهد داشت. برای این که اگر شورای نگهبان نظر ولی فقیه را رد می کرد مشروعیت خودش زیر سوال می رفت. به همین دلیل نظر ولایت مطلقه را ملاک قرار داد و انتخابات را تایید کرد.
پس تا این جا نافرمانی مدنی از سوی میرحسین موسوی و کروبی را داشتیم و نیز پرش خامنه ای از بالای سر شورای نگهبان.
میر حسین به لحاظ حقوقی اقدام غیر قانونی انجام نداد و خامنه ای نیز بر طبق اصل ولایت مطلقه ی فقیه عمل کرد. اما یک سنت جدید بنا گذاشته شد و همانا مخالفت با اراده ی ولی فقیه از سوی نیرو های درون نظام بود.تا پیش از ان اگر رهبر سخنی صریح بیان می کرد،کارگزاران می پذیرفتند اما پس از این واقعه بود که کارگزارانی چون موسوی و کروبی و نزدیکان ان ها در مقابل رای ولی فقیه تسلیم نشده و بلکه ایستادگی کردند. به همین دلیل است که دستگاه قضایی،امنیتی و نظامی و انتظامی فورا دست به کار شد و همه ی یاران موسوی و کروبی را بازداشت کرد. برای این که به زعم خودشان جلوی این بدعت خطرناک را بگیرند.
ولی در این کارزار اتفاق مهم تری نیز بروز کرد. ملیون ها رای دهنده به خیابان ها ریخته و به خامنه ای اعلام کردند که رای ما کجاست؟در واقع نافرمانی مدنی از سطح نخبه ها به سطوح میانی و پایینی جامعه سرایت کرد و رو در روی خامنه ای و شورای نگهبان و دستگاه های مربوطه قرار گرفت.این پدیده ی سوم نیز نادر بود. برای این که اگر چه مردم شهر های گونا گون در طی 30 سال گذشته، همواره به دلیل تقلب های انتخاباتی در شهر ها و حتا در تهران دست به اعتراض زده بودند اما این اعتراض ها هیچ گاه به مفهوم نافرمانی مدنی و مخالفت با رای ولی فقیه تلقی نمی شد. پس از چند روز و با کشته شدن چند نفر فرو کش می کرد و در نهایت حسن به جای حسین یا برعکس به مجلس یا شورا ها راه می یافت. این پدیده البته نو و بدیع بود.البته باید پذیرفت که به روستا ها و شهر های کوچک سرایت نکرد و در سطح کلان شهر ها به ویژه تهران متوقف شد.
این البته یکی از نقاط ضعف جنبش سبز به حساب می اید. برای این که اگرچه ایرانیان در برون مرز بیشترین مشارکت در این جنبش را داشتند اما روستا ها و شهر های کوچک کمترین مشارکت در این زمینه را داشتند. پیام جنبش سبز به انجا نرسید.فقط سرکوب نبود که مانع این امر می شد. بلکه موضوع مورد نزاع و مناقشه، یعنی بحث تقلب انتخاباتی از این ظرفیت برخوردار نبود که همه ی توده ها را به دنبال خودش بکشاند تا بتوان از ان طریق نا فرمانی مدنی را همه گیر کرد.
پدیده ی بعدی در این حرکت،دستور سرکوب صریح از سوی خامنه ای و خشونت غیر قابل تصور نیرو های حکومتی در مقابل یک اعتراض مسالمت امیز یا نافرمانی مدنی بود. در صورتی که خامنه ای می توانست در این زمینه سکوت کرده و حل وفصل این منازعه را به نهاد های دیگر بسپارد. اما گویا دچار اشتباه در محاسبه شد و پس از تایید زودهنگام، دومین خطای استراتژیک خود را مرتکب شده و دستور مقابله با مردم را صادر کرد.تا این زمان رهبر در جمهوری اسلامی به عنوان تنظیم کننده ی روابط بین نیرو های وفادار به نظام به حساب می امد. مثلا در انتخابات پیشین که اقای معین رد صلاحیت شد این رهبر بود که دستور داد او را برگردانند. ولی در منازعه ی اخیر او خودش را حامی یک جناح و مقابل جناح دیگر قرار داد و به شدت ضعیف شد.
اگر چه جنبش سبز از گستردگی ملی برخوردار نشد و هزینه ی سنگینی متحمل گردید اما پیروزی های بزرگی در سطح ملی به دست اورد.برای این که اولین بار نافرمانی مدنی را به سطوح گوناگون رژیم کشانید و حتا در عمل نشان داد که رهبری نظام نا کار امد است. این جنبش به صراحت اعلام کرد که دولت فعلی را کودتایی و نامشروع می داند و برخی مراجع دینی نیز با ان همصدا شدند.جنبش سبز به دلیل توانایی اجتماعی در درگیر کردن بخش مهمی از روحانیت با رهبر و دولت ضربه ی بزرگی بر کلیت نظام وارد کرد. شاید این امری نا خواسته از سوی رهبران ان بود اما عملا چنین امری اتفاق افتاده است.حتا برخی از علما و مسئولین جسور تر خواهان تشکیل مجلس خبرگان رهبری و رسیدگی به عملکرد رهبر شده اند.این ها دستاورد هایی است که در اهداف و برنامه های رهبران جنبش سبز نبود اما عملا اتفاق افتاد. شعار های مرگ بر دیکتاتور و استقلال-ازادی-جمهوری ایرانی و بسیاری از شعار های ساختار شکن از دستاورد های جنبش سبز است.
بنا بر این ،جنبش سبز اگر چه با شعار ها و خواسته ها و رهبری معین شروع کرد و اگرچه یک جنبش ساختار شکن نبود و حتا اگر چه به سطوح ملی و همگانی گسترش نیافت اما عملا به یک جنبشی تبدیل شد که شعار های ملی سر داد به روش های ساختار شکنانه رو اورد و به جبشی ساختار شکن تبدیل شد.اگر به طرفداران و فعالان این جنبش نگاهی بیندازیم خواهیم دید که ان ها اگر چه احمدی نژاد را دشمن خود می پندارند اما در راس شعار های خود،علیه شخص خامنه ای و روحانیون و نهاد ها و مسئولان طرفدار او شعار سر می دهند. در واقع ان ها نه رهبر و نه شورای نگهبان و نه دولت و هیچ یک از مسئولینی که مخالف این جنبش باشند را نپذیرفته و به شدت دشمن می دارند.دشمنی ان ها با این دستگاه از دشمنی اپوزسیون با نظام اگر بیشتر نباشد کمتر نیست. و این البته یک تناقض است.
پس ضعف اولی این جنبش ،در محتوا یا مضمون مورد نزاع است. اگر انها بخواهند تقلب انتخاباتی را همچنان مسئله ای بدانند که بر سر ان با دستگاه حاکم به توافق نرسیده اند، نخواهند توانست بخش وسیعی از مردم را با خود همراه کنند.ضعف دوم ان ها این است که عملا ساختار شکن بوده و هزینه ی یک انقلاب دموکراتیک را می پردازند اما رهبری ان اصرار می ورزد که به نظام وفادار هستند و ،جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر.این ضعف دومی نیز موجب گردید که عملا بخش زیادی از مردم و اپوزسیون به مرور از این جنبش فاصله بگیرند و صرفا تماشاگر منازعه سبز ها با حکومت بشوند. از روز چهل ندا تا کنون هیچ تظاهرات قابل توجهی در کشور صورت نگرفته و قطعا اظهارات برخی از رهبران جنبش سبز در این امر موثر بوده است.به دلیل سرکوب شدید،خطرات دیگری در پیش روی جنبش سبز است.حکومت از قدرت سرکوب شگفتی برخوردار است. اگر چه با این سرکوب،مشروعیت خود را به طور کامل از دست داد اما برای ان ها اهمیتی ندارد که مردم یا دنیا در موردشان چگونه می اندیشند. برای ان ها حفظ قدرت از اوجب واجبات است و بس.به همین دلیل رهبری جنبش سبز باید از توهم بیرون بیاید و راه کار های جدیدی ارایه دهد. این جنبش و همه ی طرفداران ان هزینه ی سنگینی پرداخت کرد. روش و شعار های ان نیز ساختار شکنانه است. عملا نیز امکان برگشت به پیش از 22 خرداد یا خواسته های ان روزگار که خواسته های حد اقلی است وجود ندارد.بنابراین فریز شدن در شعار ها و خواسته های درون نظام، چیزی جز از دست دادن امکانات و نیروهای گسترده ی مردمی نیست. هر اندازه از سوی نمایندگان بیرونی و درونی این جنبش ،مرز های ایدئولوژیک بیشتری برای ان وضع می شود، طیف بیشتری از این جنبش ریزش می کنند.به ویژه در انجا که از کلماتی چون:فقط یا همین است و چیز دیگری نیست و یا باد و نباید های اعتباری یا غیر حقوقی استفاده می شود فاصله بین جنبش سبز و نیرو های اپوزسیون دموکرات افزون تر می شود.
باید پذیرفت که جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران راه طولانی در پیش رو دارد. نه حکومت خواهد توانست با سرکوب جنبش ها خیال خود را راحت کند و نه رهبران سبز باید در این توهم فرو بروند که ان ها به تنهایی قادر خواهند بود به استبداد و دیکتاتوری در ایران خاتمه بدهند.جنبش سبز ادامه ی جنبش های پیشین به ویژه جنبش 18 تیر 1378 است. و باید در انتظار جنبش های دیگری بود که مضمون مبارزات ان ها با دیکتاتوری خشن حاکم نه صرفا ماهیت صنفی داشته باشد نه جناحی و نه حتا طبقاتی و یا قومی. باید مضمون مبارزات را به دموکراسی خواهی،عدالت خواهانه،حقوق بشری و ملی ارتقا داد تا همگان منافع و مصالح خود را در ان ببینند و به مبارزه برخیزند.
این البته راهی طولانی است. برخی جریانات گمان کرده اند که با تقلیل خواسته ها به سطح درون حکومتی خواهند توانست رضایت سرکوبگران را به دست بیاورند. در حالی که واقعیت چیزی دیگر است. مردم ایران که با یک دیکتاتوری خشن مذهبی روبرو هستند به هیچ وجه گرفتار توهم دشمن کوچک انگاری نخواهند شد. این دشمن قدار،به زودی گرفتار انشعاب جدیدی در درون خواهد شد و باید انتظار داشت تا ضعیف و ضعیف تر شود.تلاش ما باید این باشد تا ان جا که ممکن است دنیای ازاد روابط خود با دیکتاتوری مذهبی را محدود کرده و به او اکسیژن بیشتر نرساند.باید بین اپوزسیون دموکرات و رهبران واقع بین تر جنبش سبز تعاملات مثبت صورت بگیرد و از ان ها خواسته شود تا برای خروج سایر رهبران متوهم این جنبش تلاش کنند. باید به ان ها گوشزد کنند که دوران خمینی به سر امده و همه چیز تغییر کرده است. شکنجه است و داغ و درفش و تجاوز. نه این که در ان دوران نبوده بلکه برای رهبران فعلی جنبش سبز چنین چیزی نبوده است. امروز اما انتظار فرش قرمز از سوی دیکتاتوری خشن مذهبی را نداشته باشند.
افشاگری از ان نوعی که کروبی و دستغیب و صانعی انجام می دهند، بسیار کارساز است. باید از روحانیون خواست تا این شتری که خود بر بالای پشت بام برده اند را پایین بیاورند.فاصله گیری عناصر معتدل جناح اصول گرا از دیکتاتوری خشن حاکم بسیار به نفع جنبش دموکراسی خواهی ملت ایران است.
اگر چه شخصیت هایی مثل هاشمی رفسنجانی کاملا قابل اعتماد نیستند اما باید از مواضعی که بر علیه دیکتاتوری خشن مذهبی اتخاذ می کنند استقبال کرد.
جنبش های اجتماعی مثل دانشجویی،نفی تبعیض جنسی ، قومی
مذهبی، جنبش کارگری و جنبش فرهنگی در این مبارزه نقش اصلی را داشته و باید کارکرد خاص خود را داشته باشند.رهبری جنبش سبز اگر بخواهد پشتیبانی موثر این جنبش ها را با خود داشته باشد، باید به خواسته های ان ها احترام بگذارد. ایا به راستی اجرای بدون تنازل قانون اساسی موجود ،چیزی جز گسترش تبعیض خواهد بود؟تغییر قانون اساسی از خواسته های اصولی این جنبش ها است که اتفاقا در شعار های کروبی نیز بر این امر تاکید شده بود.تقلیل گرایی در خواسته های جنبش های اجتماعی، موجب تضعیف عملی جنبش سبز خواهد شد.
در هر حال جا دارد به عنوان جبهه ای که پس از جنبش دانشجویی 18 تیر 1378 و بنا به جمع بندی تجربیات مبارزاتی ان دوران،به وجو امد اعلام کنیم از تشکیلات راه سبز امید استقبال می کنیم و ان را مایه ی پربارتر شدن جنبش سبز به حساب می اوریم.ما نیز با حفظ پرچم و خواسته ها و شعار هایمان که در منشور ده گانه ی جبهه ی دموکراتیک ایران تبلور یافته است ،حاضر به گفتمانی سازنده با این تشکیلات هستیم. اما امید مان این است که از ما خواسته نشود با پذیرش باید ونباید های تشکیلاتی ان ها، امکان چنین گفتمانی عملی شود.
از دیدگاه ما اولین چیزی که رهبری این تشکیلات جدید باید به هواداران خود بگوید این است که:راه
مبارزه برای دموکراسی و حقوق بشر طولانی است. کمی شکیبا باشید.
زنده باد ازادی-گسسته باد زنجیر استبداد-برقرار باد دموکراسی
جبهه ی دموکراتیک ایران
+ نوشته شده توسط در دوشنبه بیست و ششم مرداد 1388
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1510.aspx
جنبش سبز به دنبال شرکت گسترده ی مردم ایران در انتخابات وبه دنبال ان تقلب گسترده تر انتخاباتی به وجود امد. .جنبش سبز به هیچ وجه خواهان راه اندازی اعتراضات خیابانی نبود و می خواست از طریق صندو ق های رای و با برکنار کردن احمدی نژاد،تغییراتی در زندگی مردم به وجود بیاورد. اگر چه شعار تغییر مربوط به کمپین اقای کروبی بود اما عملا خواست سبز ها جز این نبود.سبز ها به قانون اساسی پایبند بودند. اگر چه نباید انکار کرد که بخش وسیعی از اپوزسیونی که خواهان شرکت در انتخابات و رای به موسوی و کروبی بود ،نظام اسلامی را قبول نداشته و ملیون ها ایرانی شرکت کننده در انتخابات،همین نظر را داشتند. ولی تاکتیک ان ها شرکت به قصد تغییر بود.اما رهبران سبز ها به ویژه مهندس موسوی و یاران او، عمیقا به نظام اسلامی پایبند بودند.پس جنبش سبز با چنین مشخصاتی متولد شد.
برای شناخت دقیق تر ان و ارایه ی راه کار های عملی تر باید بر این ویژگی ها تاکید گذاشت تا به بی راهه نرویم
تا پیش از اعلام نتایج ارای انتخابی حتا شخص مهندس موسوی بر مشروعیت نهاد هایی مثل شورای نگهبان و شخص خامنه ای به عنوان رهبرتاکید می کرد.تنها نکته ای که رهبری این جنبش بران تاکید ویژه داشت، تغییر مدیریت کشور و انتخاب فردی جز احمدی نژاد به عنوان رییس جمهوری بود.در عین حال رهبران این جنبش بر برگزاری انتخابات سالم تاکید می کردند و نگران تقلب بودند. اقای مهندس موسوی به شدت نگران تقلب بود و این باور او موجب نمی شد که کسی او را به عدم پایبندی به نظام اسلامی یا شخص ولی فقیه متهم کند. برای این که چنین اتفاقاتی حتا در زمان خمینی نیز عادی بود. اختلاف بین وزارت کشور و شورای نگهبان و نیز اختلاف بین جناح های سهیم در قدرت همواره وجود داشت.
در انتخابات اخیر اما دو پدیده ی نوین ظهور کرد که فصل جدیدی در تاریخ منازعات درونی و برونی رژیم به وجود اورد.پدیده ی اول این بود که اقای مهندس موسوی با اطمینان از نتیجه ی انتخابات،و پیش از نظر شورای نگهبان اعلام کرد که او برنده ی انتخابات است و هر نظری جز این به معنای تقلب خواهد بود.در واقع او از بالای سر شورای نگهبانی پرید که پیش از این داوری او در مورد تایید کاندیدا ها را پذیرفته بود در غیر این صورت باید در اعتراض به اقدام این شورا از کاندیداتوری انصراف می داد.ولی این اقدام موسوی را نیز نمی توان غیر حقوقی دانست. برای این که او نظر خودش را داده است و شورای نگهبان می تواند نپذیرد که نپذیرفت. اما به لحاظ سیاسی یک پدیده ی نو به حساب می اید. برای این که یک نوع نافرمانی مدنی در مقابل نظام و شخص ولی فقیه به حساب می اید.این نوع رفتار سیاسی که به مفهوم به چالش کشیدن نظام اسلامی به حساب می اید، برای اولین بار بود که در 30 سال گذشته شاهد ان بودیم.
پدیده ی دوم مربوط به اقدام خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی بود.او نیز پیش از این که شورای نگهبان به لحاظ قانونی نتیجه ی انتخابات را تایید کند،ان را تایید کرد. تفاوتی که عمل خامنه ای با عمل موسوی داشت این بود که شورای نگهبان هیچ تعهدی نسبت به نظر موسوی نداشت اما حتما به نظر ولایت مطلقه ی فقیه تعهد داشت. برای این که اگر شورای نگهبان نظر ولی فقیه را رد می کرد مشروعیت خودش زیر سوال می رفت. به همین دلیل نظر ولایت مطلقه را ملاک قرار داد و انتخابات را تایید کرد.
پس تا این جا نافرمانی مدنی از سوی میرحسین موسوی و کروبی را داشتیم و نیز پرش خامنه ای از بالای سر شورای نگهبان.
میر حسین به لحاظ حقوقی اقدام غیر قانونی انجام نداد و خامنه ای نیز بر طبق اصل ولایت مطلقه ی فقیه عمل کرد. اما یک سنت جدید بنا گذاشته شد و همانا مخالفت با اراده ی ولی فقیه از سوی نیرو های درون نظام بود.تا پیش از ان اگر رهبر سخنی صریح بیان می کرد،کارگزاران می پذیرفتند اما پس از این واقعه بود که کارگزارانی چون موسوی و کروبی و نزدیکان ان ها در مقابل رای ولی فقیه تسلیم نشده و بلکه ایستادگی کردند. به همین دلیل است که دستگاه قضایی،امنیتی و نظامی و انتظامی فورا دست به کار شد و همه ی یاران موسوی و کروبی را بازداشت کرد. برای این که به زعم خودشان جلوی این بدعت خطرناک را بگیرند.
ولی در این کارزار اتفاق مهم تری نیز بروز کرد. ملیون ها رای دهنده به خیابان ها ریخته و به خامنه ای اعلام کردند که رای ما کجاست؟در واقع نافرمانی مدنی از سطح نخبه ها به سطوح میانی و پایینی جامعه سرایت کرد و رو در روی خامنه ای و شورای نگهبان و دستگاه های مربوطه قرار گرفت.این پدیده ی سوم نیز نادر بود. برای این که اگر چه مردم شهر های گونا گون در طی 30 سال گذشته، همواره به دلیل تقلب های انتخاباتی در شهر ها و حتا در تهران دست به اعتراض زده بودند اما این اعتراض ها هیچ گاه به مفهوم نافرمانی مدنی و مخالفت با رای ولی فقیه تلقی نمی شد. پس از چند روز و با کشته شدن چند نفر فرو کش می کرد و در نهایت حسن به جای حسین یا برعکس به مجلس یا شورا ها راه می یافت. این پدیده البته نو و بدیع بود.البته باید پذیرفت که به روستا ها و شهر های کوچک سرایت نکرد و در سطح کلان شهر ها به ویژه تهران متوقف شد.
این البته یکی از نقاط ضعف جنبش سبز به حساب می اید. برای این که اگرچه ایرانیان در برون مرز بیشترین مشارکت در این جنبش را داشتند اما روستا ها و شهر های کوچک کمترین مشارکت در این زمینه را داشتند. پیام جنبش سبز به انجا نرسید.فقط سرکوب نبود که مانع این امر می شد. بلکه موضوع مورد نزاع و مناقشه، یعنی بحث تقلب انتخاباتی از این ظرفیت برخوردار نبود که همه ی توده ها را به دنبال خودش بکشاند تا بتوان از ان طریق نا فرمانی مدنی را همه گیر کرد.
پدیده ی بعدی در این حرکت،دستور سرکوب صریح از سوی خامنه ای و خشونت غیر قابل تصور نیرو های حکومتی در مقابل یک اعتراض مسالمت امیز یا نافرمانی مدنی بود. در صورتی که خامنه ای می توانست در این زمینه سکوت کرده و حل وفصل این منازعه را به نهاد های دیگر بسپارد. اما گویا دچار اشتباه در محاسبه شد و پس از تایید زودهنگام، دومین خطای استراتژیک خود را مرتکب شده و دستور مقابله با مردم را صادر کرد.تا این زمان رهبر در جمهوری اسلامی به عنوان تنظیم کننده ی روابط بین نیرو های وفادار به نظام به حساب می امد. مثلا در انتخابات پیشین که اقای معین رد صلاحیت شد این رهبر بود که دستور داد او را برگردانند. ولی در منازعه ی اخیر او خودش را حامی یک جناح و مقابل جناح دیگر قرار داد و به شدت ضعیف شد.
اگر چه جنبش سبز از گستردگی ملی برخوردار نشد و هزینه ی سنگینی متحمل گردید اما پیروزی های بزرگی در سطح ملی به دست اورد.برای این که اولین بار نافرمانی مدنی را به سطوح گوناگون رژیم کشانید و حتا در عمل نشان داد که رهبری نظام نا کار امد است. این جنبش به صراحت اعلام کرد که دولت فعلی را کودتایی و نامشروع می داند و برخی مراجع دینی نیز با ان همصدا شدند.جنبش سبز به دلیل توانایی اجتماعی در درگیر کردن بخش مهمی از روحانیت با رهبر و دولت ضربه ی بزرگی بر کلیت نظام وارد کرد. شاید این امری نا خواسته از سوی رهبران ان بود اما عملا چنین امری اتفاق افتاده است.حتا برخی از علما و مسئولین جسور تر خواهان تشکیل مجلس خبرگان رهبری و رسیدگی به عملکرد رهبر شده اند.این ها دستاورد هایی است که در اهداف و برنامه های رهبران جنبش سبز نبود اما عملا اتفاق افتاد. شعار های مرگ بر دیکتاتور و استقلال-ازادی-جمهوری ایرانی و بسیاری از شعار های ساختار شکن از دستاورد های جنبش سبز است.
بنا بر این ،جنبش سبز اگر چه با شعار ها و خواسته ها و رهبری معین شروع کرد و اگرچه یک جنبش ساختار شکن نبود و حتا اگر چه به سطوح ملی و همگانی گسترش نیافت اما عملا به یک جنبشی تبدیل شد که شعار های ملی سر داد به روش های ساختار شکنانه رو اورد و به جبشی ساختار شکن تبدیل شد.اگر به طرفداران و فعالان این جنبش نگاهی بیندازیم خواهیم دید که ان ها اگر چه احمدی نژاد را دشمن خود می پندارند اما در راس شعار های خود،علیه شخص خامنه ای و روحانیون و نهاد ها و مسئولان طرفدار او شعار سر می دهند. در واقع ان ها نه رهبر و نه شورای نگهبان و نه دولت و هیچ یک از مسئولینی که مخالف این جنبش باشند را نپذیرفته و به شدت دشمن می دارند.دشمنی ان ها با این دستگاه از دشمنی اپوزسیون با نظام اگر بیشتر نباشد کمتر نیست. و این البته یک تناقض است.
پس ضعف اولی این جنبش ،در محتوا یا مضمون مورد نزاع است. اگر انها بخواهند تقلب انتخاباتی را همچنان مسئله ای بدانند که بر سر ان با دستگاه حاکم به توافق نرسیده اند، نخواهند توانست بخش وسیعی از مردم را با خود همراه کنند.ضعف دوم ان ها این است که عملا ساختار شکن بوده و هزینه ی یک انقلاب دموکراتیک را می پردازند اما رهبری ان اصرار می ورزد که به نظام وفادار هستند و ،جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر.این ضعف دومی نیز موجب گردید که عملا بخش زیادی از مردم و اپوزسیون به مرور از این جنبش فاصله بگیرند و صرفا تماشاگر منازعه سبز ها با حکومت بشوند. از روز چهل ندا تا کنون هیچ تظاهرات قابل توجهی در کشور صورت نگرفته و قطعا اظهارات برخی از رهبران جنبش سبز در این امر موثر بوده است.به دلیل سرکوب شدید،خطرات دیگری در پیش روی جنبش سبز است.حکومت از قدرت سرکوب شگفتی برخوردار است. اگر چه با این سرکوب،مشروعیت خود را به طور کامل از دست داد اما برای ان ها اهمیتی ندارد که مردم یا دنیا در موردشان چگونه می اندیشند. برای ان ها حفظ قدرت از اوجب واجبات است و بس.به همین دلیل رهبری جنبش سبز باید از توهم بیرون بیاید و راه کار های جدیدی ارایه دهد. این جنبش و همه ی طرفداران ان هزینه ی سنگینی پرداخت کرد. روش و شعار های ان نیز ساختار شکنانه است. عملا نیز امکان برگشت به پیش از 22 خرداد یا خواسته های ان روزگار که خواسته های حد اقلی است وجود ندارد.بنابراین فریز شدن در شعار ها و خواسته های درون نظام، چیزی جز از دست دادن امکانات و نیروهای گسترده ی مردمی نیست. هر اندازه از سوی نمایندگان بیرونی و درونی این جنبش ،مرز های ایدئولوژیک بیشتری برای ان وضع می شود، طیف بیشتری از این جنبش ریزش می کنند.به ویژه در انجا که از کلماتی چون:فقط یا همین است و چیز دیگری نیست و یا باد و نباید های اعتباری یا غیر حقوقی استفاده می شود فاصله بین جنبش سبز و نیرو های اپوزسیون دموکرات افزون تر می شود.
باید پذیرفت که جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران راه طولانی در پیش رو دارد. نه حکومت خواهد توانست با سرکوب جنبش ها خیال خود را راحت کند و نه رهبران سبز باید در این توهم فرو بروند که ان ها به تنهایی قادر خواهند بود به استبداد و دیکتاتوری در ایران خاتمه بدهند.جنبش سبز ادامه ی جنبش های پیشین به ویژه جنبش 18 تیر 1378 است. و باید در انتظار جنبش های دیگری بود که مضمون مبارزات ان ها با دیکتاتوری خشن حاکم نه صرفا ماهیت صنفی داشته باشد نه جناحی و نه حتا طبقاتی و یا قومی. باید مضمون مبارزات را به دموکراسی خواهی،عدالت خواهانه،حقوق بشری و ملی ارتقا داد تا همگان منافع و مصالح خود را در ان ببینند و به مبارزه برخیزند.
این البته راهی طولانی است. برخی جریانات گمان کرده اند که با تقلیل خواسته ها به سطح درون حکومتی خواهند توانست رضایت سرکوبگران را به دست بیاورند. در حالی که واقعیت چیزی دیگر است. مردم ایران که با یک دیکتاتوری خشن مذهبی روبرو هستند به هیچ وجه گرفتار توهم دشمن کوچک انگاری نخواهند شد. این دشمن قدار،به زودی گرفتار انشعاب جدیدی در درون خواهد شد و باید انتظار داشت تا ضعیف و ضعیف تر شود.تلاش ما باید این باشد تا ان جا که ممکن است دنیای ازاد روابط خود با دیکتاتوری مذهبی را محدود کرده و به او اکسیژن بیشتر نرساند.باید بین اپوزسیون دموکرات و رهبران واقع بین تر جنبش سبز تعاملات مثبت صورت بگیرد و از ان ها خواسته شود تا برای خروج سایر رهبران متوهم این جنبش تلاش کنند. باید به ان ها گوشزد کنند که دوران خمینی به سر امده و همه چیز تغییر کرده است. شکنجه است و داغ و درفش و تجاوز. نه این که در ان دوران نبوده بلکه برای رهبران فعلی جنبش سبز چنین چیزی نبوده است. امروز اما انتظار فرش قرمز از سوی دیکتاتوری خشن مذهبی را نداشته باشند.
افشاگری از ان نوعی که کروبی و دستغیب و صانعی انجام می دهند، بسیار کارساز است. باید از روحانیون خواست تا این شتری که خود بر بالای پشت بام برده اند را پایین بیاورند.فاصله گیری عناصر معتدل جناح اصول گرا از دیکتاتوری خشن حاکم بسیار به نفع جنبش دموکراسی خواهی ملت ایران است.
اگر چه شخصیت هایی مثل هاشمی رفسنجانی کاملا قابل اعتماد نیستند اما باید از مواضعی که بر علیه دیکتاتوری خشن مذهبی اتخاذ می کنند استقبال کرد.
جنبش های اجتماعی مثل دانشجویی،نفی تبعیض جنسی ، قومی
مذهبی، جنبش کارگری و جنبش فرهنگی در این مبارزه نقش اصلی را داشته و باید کارکرد خاص خود را داشته باشند.رهبری جنبش سبز اگر بخواهد پشتیبانی موثر این جنبش ها را با خود داشته باشد، باید به خواسته های ان ها احترام بگذارد. ایا به راستی اجرای بدون تنازل قانون اساسی موجود ،چیزی جز گسترش تبعیض خواهد بود؟تغییر قانون اساسی از خواسته های اصولی این جنبش ها است که اتفاقا در شعار های کروبی نیز بر این امر تاکید شده بود.تقلیل گرایی در خواسته های جنبش های اجتماعی، موجب تضعیف عملی جنبش سبز خواهد شد.
در هر حال جا دارد به عنوان جبهه ای که پس از جنبش دانشجویی 18 تیر 1378 و بنا به جمع بندی تجربیات مبارزاتی ان دوران،به وجو امد اعلام کنیم از تشکیلات راه سبز امید استقبال می کنیم و ان را مایه ی پربارتر شدن جنبش سبز به حساب می اوریم.ما نیز با حفظ پرچم و خواسته ها و شعار هایمان که در منشور ده گانه ی جبهه ی دموکراتیک ایران تبلور یافته است ،حاضر به گفتمانی سازنده با این تشکیلات هستیم. اما امید مان این است که از ما خواسته نشود با پذیرش باید ونباید های تشکیلاتی ان ها، امکان چنین گفتمانی عملی شود.
از دیدگاه ما اولین چیزی که رهبری این تشکیلات جدید باید به هواداران خود بگوید این است که:راه
زنده باد ازادی-گسسته باد زنجیر استبداد-برقرار باد دموکراسی
جبهه ی دموکراتیک ایران
+ نوشته شده توسط در دوشنبه بیست و ششم مرداد 1388
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر