پاسخ به دشمن خانگی، مهدی مویدزاده
اشکان رضوی
http://newsecularism.com/2009/08/20.Thursday/082009-Ashkan-Razavi-Response-to-Moayedzadeh.htm
اول، لطفاً حوصله کنيد و اين تکهء بلند از مقالهء بلندتر اخير آقای مهدی مؤيدزاده با عنوان «زندان تطهير کننده نيست» را بخوانيد: «در روزگاری که ملت ايران با مبارزات شبانه روزی خود برای آزادی ودموکراسی در تلاش است و همان گونه که اشاره شد نيروهای ملی موظفند قدرت و توان خويش برای تحقق اين مرحله ارائه کنند، بعضی برآنند تا شايد بتوانند با ايجاد برخورد ميان نيروهای مبارز ملی و مردمی از طريق اعلاميه های ترديدآميز و نظريات دور از واقعيت از همبستگی همه نيروهای غيروابسته به سرسپردگان بيگانه ممانعت بعمل آورند و آبی گل آلود کنند تادربرخوردهای داخلی سکان حرکت ملی مردم ايران را دردست گيرند. در 24 مرداد 88 اعلاميه ای بنام جبهه ملی ايران به سايت هايی که معمولا اعلاميه های جبهه ملی را منتشر ميکنند ارسال ميشود.چون مندرجات آن ورود ويا تائيد حرکتی بود که بطور حتم بايد مورد تصويب شورای مرکزی جبهه ملی قرار ميگرفت اصالت آن زير سئوال رفت.برای انکه هر شخص يا گروهی نتواند نکات مورد نظر خويش را بنام جبهه ملی ايران که در داخل کشور است منتشر کند چندماهی است که جبهه ملی ايران درداخل کشور رسما ومکررا اعلام کرده است که برای پيشگيری از ناهماهنگی ورعايت ائين نامه های تشکيلاتی اعلاميه واطلاعيه وهرگونه نوشته ای که بنام جبهه ملی برای سايت های خبری فرستاده ميشود فقط از طريق روابط عمومی بايدباشد وگرنه آن اعلاميه از سوی جبهه ملی ايران نيست.اين اعلاميه هم چون از طرف روابط عمومی هيئت اجرائی نيامده بود بخودی خود نمايا نگر نظريات جبهه ملی نبود همانگونه که اشاره شد آن اعلاميه ازسوی جبهه ملی نبوده است اما آنچه مرا واداشت به آن اشاره کنم موضع گيری خاصی است که درتائيد نظر آقای مهندس زعيم عضو مستعفی هيئت اجرائيه جبهه ملی انجام شده است.اعتراض به بازداشت مهندس زعيم بطور قطع ضروری وبايد هم پيگيری شود ولی بهانه ای که برای اعتراض بود قابل قبول بنظر نميرسيد.مگر اعتراض به بازداشت وشکنجه وآزار زندانيان از هر گروه دسته ای باشند توجيه لازم داشته است؟ نويسنده آن مطلب خواسته است جبهه ملی را از جنبش مردم ايران دور نگهدارد وبا نام بردن از آرمان آقای زعيم درباره دولت سايه علت بازداشت را داشتن چنين آرمانی واعلام چنين نظريه ای درماهها قبل به شمار آورده است. حال از کدام منبع موثقی به چنين اطلاعی رسيده است الله اعلم! دراينجا جدای از تعلق نداشتن آن نوشته به جبهه ملی پرسشی بنظر ميرسد، مگر در روز سی ام تير ماه 1388که دوازده نفر از اعضاءجبهه ملی بنام اغتشاشگر دستگير شدند آنها هم دولت سايه ميخواستند؟ اعلام دولت سايه درآنچه که مجموعه نظريات آقای زعيم است چندماه قبل منتشر گرديد نوشته شده بود که گروهی در اين دولت سايه نقش دارند: جناب مهندس امير انتظام رئيس اين دولت است وتنی چند در کنار مهندس زعيم در پست های وزارت سايه! اگر الگو، تاريخ انگلستان است آيا هيچ وجه تشابهی ميان دموکراسی انگليس وديکتاتوری ايران متصوراست؟ خوشبختانه مردم ما آگاهتر ازآنند که توهما ت شخصی را به پای باورهای سازمانی گروههای ملی بگذارند. نوشته اند آقای محسن رضايی در جريان انتخابات اخير اشاره ای به تشکيل دولت سايه کرده است. آقای رضايی از خوديهای نظام است ميتواند برای خود وزرايی تعيين کند که روزانه کار وزرا را نظارت وبه نقدآن بنشينند آيا ارتباط دولت سايه پيشنهادی مهندس زعيم هم چون محسن رضايی وحاکميت است؟نميدانم،شايد. جناب مهندس اميرانتظام ويا آقای دکترباوند و..آيا باعضودولت سايه مهندس زعيم بودن موافقند؟آياميخواهيد بگوئيد همه رهروان جنبش اخير هم بايد از دولت سايه شما ساخته حمايت کنند؟تصور نکرديد نتيجه عکس دارد؟چرا ميخواهيد بمردم ا لقا ء کنيد که جبهه ملی برای شما دولت و وزير معين کرده است.ازکی تا بحال قيم مردم شده ايد؟صدای مرگ برديکتاتور ملت ايران را نميشنويد؟آيا براستی اين طرح برای منزوی کردن نيروهای ملی تنظيم نشده است؟ بحث بيشتر درباره جنبه های حقوقی دولت سايه را بزمان ديگری ميگذارم.دريک سايت که بشد ت به زندانی شدن آقای زعيم اعتراض دارد نويسنده ای زندانی شدن را دليل حقانيت يک فرد وبزندان نيفتادن را حجتی بر ناتوانی ديگران در مبارزات آزاديخواهانه دانسته اند.اين طرز تلقی نميتواند بهيچوجه منطقی باشد که زندان نه مکان قهرمان سازی ونه جای تطهيراست،اگر فولاد بودی آبديده ميشوی،باری زمانه را دفتر ودستاريست که حساب نيک وبد کسان درآن نوشته ميشود وملت ايران سره وناسره رااز يکديگر باز خواهد شناخت. مهدی مويدزاده. (تهران بيست پنج مرداد 1388)».
*****
هم میهنان!
چند روز پیش بیانیه ای از سوی جبهه ملی ایران تحت عنوان "دولت در سایه" منتشر شد که از سوی هیئت رهبری جبه ملی ایران تهیه و جهت انتشار در اختیار اعضای دفتر پژوهش های هیئت رهبری نهاده شده بود. اما با کمال تاسف نوشتاری در رد این بیانیه، با امضای روابط عمومی جبهه ملی ایران، منتشر می شود که به جهت تنویر افکار عمومی ایرانیان باید عنوان شود که مسئولیت روابط عمومی جبهه ملی ایران بر عهدهء مهندس زعیم بوده و ایشان در حال حاضر در بازداشت به سر می برند. اگر چه ایشان از هیئت اجرایی جبهه ملی ایران به علت همان فشارهای مورد اشارهء ایشان یعنی از ما بهتران" استعفا داده اند اما این استعفا هر گز پذیرفته نشده و تا پذیرفته شدن استعفای او، وی همچنان عضو هیئت اجرایی تلقی خواهد شد و نسبت دادن این بیانیه به سازمان دانش آموختگان جبهه ملی علارغم آگاهی نگارندگان این بیانیه نسبت به تهیه و صدور آن توسط هیئت رهبری هدفی جز ضربه زدن به سازمان دانشجویان و دانش آموختگان، این یادگار شادروان دکتر پرویز ورجاوند، نمی تواند باشد که همواره مورد بغض بد خواهان بوده است.
بد خواهان جبهه ملی ایران که سالیان سال است در جلد میهن پرستی و پیروی از مصدق بزرگ عملاً سد راه آزادیخواهان میهن پرست و جوانان برای مبارزه بودند در نوشته های کذایی خود خنجر های کین خود را این بار عریان تر از همیشه به دست گرفته و بر مهندس کوروش زعیم که جز برای آزادی میهن و دموکراسی و حقوق ملت ایران هیچگاه گامی بر نداشته فرو می آورند حال گویا فراموش نموده اندکه زعیم اگر در پی منافع شخصی بود در چنین سن و سالی همه هست و نیست و خانواده و زندگی خود را فدای آرمانهای میهن پرستانه اش نمی نمود.
در این شرایط اینان که میهن پرستی و عشق به جبهه ملی ایران را بهانه کین خواهی و عقده گشایی های شخصی خود نموده اند و حتا درباره عضو سازمانی خویش احساس مسئولیت و انصافی ندارند چگونه می توانند در فردای ایران سخن از مدار با دیگران داشته باشند؟
آری «هر آنکس را که در پی نفاق است نباید ملی خواند»، اما فراموش نموده اید که چه کسانی در همهء این سال ها همواره موجبات تفرقه افکنی و چند دستگی در بین نیروهای ملی را فراهم آوردند؟ فراموش نموده اید چرا حزب ملت ایران و بسیاری از ملیون و مبارزان دیرپا دیگر حاضر نیستند در کنار شما های "از ما بهتران "تحت نام جبهه ملی ایران فعالیت کنند؟
آیا فراموش نموده اید که در همهء این سالها حتا یک نفرجوان، آری یک نفر را هم شما ها نتوانستنید جذب جبهه ملی نمایید؟ و تا آنجا هم که می توانستید تلاش کردید جوانان را با اعمال خود خواهانه و تنگ نظرانه خود از جبهه ملی گریزان کنید.
آیا نمی دانید که دوستان گرمابه و گلستان شما در ورای مرزهای ایران در یک پروژهء هدایت شده ماه ها پیش بهانهء اتهامی کوروش زعیم و جوانان دیگر را مهیا نموده اند و هزار و یک صغرا کبری چیدند تا بگویند زعیم و دیگرانی که در لاک محافظه کاری و منفعت طلبی فرو نرفته اند و نان به نرخ روز نمی خورند یا وابسته به اسرائیل و امریکا هستند و یا در ارتباط با کنت تیمرمن و یا وابسته به حکومت اسلامی؟
زهی شرم از این همه دروغ.
کدام منش دموکراتیک را توانستید به عنوان عضو یک سازمان دیر پای آزادیخواه به نمایش بگذارید؟
عربده کشی در جلسات را؟ یا باند بازی و تفرقه افکنی و تشکیل گروه فشار درون سازمانی را؟
تقلب در پلنوم سال 82 را باید عنوان نمود یا تفلب در انتخابات هیئت اجرایی جبهه ملی ایران را و یا هم ارائه لیست دروغین از اعضای کمیته های یک نفره را برای انتخابات پلنوم؟ که اسناد همهء اینها موجود است و اگر لازم شد در اختیار رسانه ها قرار خواهد گرفت.
سیاست صبرو انتظار پیشه کردن اپورتونیستی را در اوج مبارزات روزهای اخیر به دیگران توصیه می نمایید و خروش ملت را دعوای داخلی حکومت می نماید و سکوت را تجویز می کنید و اینک دم از همراهی با جنبش آزادیخواهانه می زنید؟
آیا فراموش نموده اید روزی را که جوانان میهن با تمام وجود آزادیخواهی را در خیابان های تهران فریاد می زدنند، شما در پی محاکمه کردن کوروش زعیم در غیاب او بودید؟
فراموش کرده اید که چرا و به چه دلیل لیست اخراج فعالترین افراد درون جبهه ملی را در تدارک دیده بودید تا به گمان خود برای همیشه از شر زعیم و یارانش خلاص شوید؟
آری زندان خزینه نیست که تطهیر کننده باشد اما بی گمان پاداش یک میهن پرست آزادیخواه هم نمی تواند باشد.
اما هم میهنان توجه داشته باشند که در نوشتاری که از سوی آقای مهدی مژيدزاده، یکی از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی ایران، منتشر شده شدیدترین حملات متوجه مهندس کوروش زعیم که در بازداشت است و روزهای سختی را می گذراند و همچنین مهندس عباس امیر انتظام و دکتر باوند شده است. یعنی، سه تن از چهره های با سابقه و سرشناس میهنی که دوست و دشمن شرافت و پاکدامنی آنان را تایید خواهند کرد. و البته اینگونه نوشتن از سوی این شخص مسبوق به سایقه بوده و حاکی از یک عقدهء شخصی است تا یک انتقاد سازمانی و باید هزاران بار افسوس خورد از اینکه اینک بر جای بزرگانی چون شهید فاطمی و اللهیار صالح و صدیقی و ده ها میهن پرست راست کردار دیگر امروز کسانی تکیه زده اند که ابتدایی ترین اصول اخلاقی را نیز رعایت نمی کنند و آن هنگام سخن از آزادی و مردم سالاری و میهن پرستی سر می دهند.
نوشتار ايشان که در ابتدا با پریشان گویی تلاش دارد تا توانایی قلم نگارنده را به رخ کشد در تیتر پارگراف نهایی نیت وی را به خوبی به نمایش می گذارد که همانگونه که بیان شد چیزی جز یه کین خواهی شخصی نمی تواند باشد.
او تیتر قسمت نهایی را اینگونه آغاز می کند: «زندان تطهير کننده نيست». یعنی اینکه کوروش زعیم یک گناهکار است و با رفتن به زندان هم گناهانش پاک و بخشوده نخواهد شد. نمی دانم تعریف مبارزهء میهنی اگر گناه است که پاداش زندان هم دارد پس همهء آنهایی که این روزها در بند هستند گناهکارانی هستند که حتا با زندان رفتن هم گناهکار باقی خواهند ماند! به گمان من از این واژه های بی محتوا هیچ نتیجه ای نمی توان گرفت جز عمق نفرت و حسادت نگارنده .
مؤيدزاده ادامه می دهد: «در روزگاری که ملت ايران با مبارزات شبانه روزی خود برای آزادی ودموکراسی در تلاش است و همان گونه که اشاره شد نيروهای ملی موظفند قدرت و توان خويش برای تحقق اين مرحله ارائه کنند، بعضی برآنند تا شايد بتوانند با ايجاد برخورد ميان نيروهای مبارز ملی و مردمی از طريق اعلاميه های ترديدآميز و نظريات دور از واقعيت از همبستگی همه نيروهای غيروابسته به سرسپردگان بيگانه ممانعت بعمل آورند و آبی گل آلود کنند تادربرخوردهای داخلی سکان حرکت ملی مردم ايران را دردست گيرند».
اگر منظور ایشان از «نیروهای ملی» باند مربوطه در جبهه ملی باشد که باید فاتحهء مبارزات مردم را خواند. منظور ایشان از «بعضی» نیز بر آگاهان پوشیده نیست و همانگونه که عنوان شد بیانیه مورد ادعای ایشان از سوی هیئت رهبری و سخنگوی جبهه ملی ایران، که انعکاس دهنده آراء و نظرات و مواضع رسمی جبهه ملی ایران است، تدوین شده و اگر ایشان این سخنگو و هیئت رهبری را قبول ندارند که خود جای بحث دیگری است؛ گرچه شواهد نشان می دهد که ایشان در همهء این سالها در تلاش بوده اند که به هئیت رهبری جبهه ملی ایران راه پیدا کنند و هنوز هم مایوس نیستند، که باید عنوان نمود «آروز بر جوانان عیب نیست!»
از وابستگی به بیگانگان نیز سخن گفته اند که فعلن صلاح نیست تاریخ را در اینجا واکاوی کنیم چون آگاهان به خوبی بر تاریخ اشراف دارند و به خوبی می توانند افراد و وابستگی بعضی از آنان به مراکز قدرت را مورد داوری خویش قرار دهند. به یاد مثلی می افتم مبنی بر اين که دزدها هنگام فرار برای رد گم کردن همواره فریاد می زنند آی دزد آی دزد...!»
ایشان ادامه می دهند: «...اما آنچه مرا واداشت به آن اشاره کنم موضع گيری خاصی است که در تائيد نظر آقای مهندس زعيم عضو مستعفی هيئت اجرائيه جبهه ملی انجام شده است.اعتراض به بازداشت مهندس زعيم بطور قطع ضروری و بايد هم پيگيری شود ولی بهانه ای که برای اعتراض بود قابل قبول بنظر نمي رسيد. مگر اعتراض به بازداشت وشکنجه وآزار زندانيان از هر گروه و دسته ای باشند توجيه لازم داشته است؟ نويسنده آن مطلب خواسته است جبههء ملی را از جنبش مردم ايران دور نگهدارد و با نام بردن از آرمان آقای زعيم دربارهء دولت سايه علت بازداشت را داشتن چنين آرمانی واعلام چنين نظريه ای درماهها قبل به شمار آورده است. حال از کدام منبع موثقی به چنين اطلاعی رسيده است الله اعلم!»
ایشان خوشحالی خاص خود را نسبت به استعفای کورش زعیم پنهان نمی کند(البته استعفایی که هیچگاه پذیرفته نشد) و دنبال توجیه دستگیری زعیم می گردند؛ حال چه توجیهی می تواند بالاتر از اتهام های او و یاران منزوی اش در برون مرز باشد. مؤيدزاده می گوید که نگارندهء بیانیه، یعنی هیئت رهبری جبهه ملی به دنبال دور نگه داشتن جبهه ملی از جنبش مردم بوده است؟ عجب! هرگز از خود پرسیده اید که شما را تا چه حد جوانان و دانشجویان و حتا سیاسیون داخلی می شناسند؟ شما خودتان همیشه از جنبش مردم ایران دور بوده اید و بهتر است این را به حساب جبههء ملی نگذارید اگر چه ترمز این سازمان در همهء این دوران ها باند شما بوده که نقش ایزوله کردن را برای این سازمان پویا بازی کرده است اما نتیجه هیچگاه دلخواه شما نبوده و نخواهد بود.
مژيدزاده می افزاید: «مگر در روز سی ام تير ماه 1388 که دوازده نفر از اعضاءجبهه ملی بنام اغتشاشگر دستگير شدند آنها هم دولت سايه مي خواستند؟»
در ابتدا باید یاد آور شد که در همین رابطه نیز دوست شفیق شما هیچ اعتقادی به اطلاع رسانی در باره بازداشت شدن این عزیزان نداشته و اگر نبود همت یاران جوان، بی گمان این موضوع برای شما هیچ اهمیتی نیز نداشت، همانگونه که با صدور بیانیه در حمایت از مهندس زعیم نیز مخالف بودید.
پارادوکس در گفتارتان در اینجا به خوبی به نمایش در می آید؛ چون، به باور شما، کورش زعیم نه به خاطر عضویتش در جبههء ملی بلکه به خاطر نوشتارهایش بازداشت شده است و حال این گفته شما یعنی اینکه صرف عضویت در جبهه ملی هم می تواند بهانهء بازداشت باشد و حاکمیت برای بازداشت نیاز به بهانه ای دیگر ندارد.
اما، به گمان من، مهندس زعیم هیچگاه در مانیفیست خود سخن از دولت در سایه نکرده و آنچه را که بیان کرده یک پیشنهاد برای برون رفت میهن در شرایط دشواری چون روزهای کنونی بود که اگر خوب مطالعه می کرديد بی گمان متوجه هوش و ذکاوت او در پیش بینی حوادث فعلی ایران می شديد. آن نوشتار در شرایطی منتشر شد که شما و دوستان چند نفرهء شما از هیچ کوششی در آن هنگام برای تخریب زعیم فرو گذار نکردید و بیانیهء فعلی هم به باور من در رد اتهام دوست گرمابه و گلستان غار نشین شما، جناب دوارپناه، بود که همان چند ماه پیش این اتهامات واهی را متوجه زعیم ساخت.
و این تشابه خردمندانهء هیئت رهبری در صدور این بیانیه، بین نظریات مهندس زعیم و دولت در سایهء محسن رضایی می توانست یک راهکار باشد برای کاستن از فشارها روی کورش زعیم. و حال تاکید شما بر همان اتهامات واهی قطعن نتیجه ای نا خوشایند را متوجه وی خواهد نمود.
من در اینجا نیازی نمی بینم که از نامهربانی های نگارنده آن سطور نسبت به مهندس امیر انتظام، این مبارز میهنی و اسطورهء مقاومت و نجابت، و همچنین دکتر هرمیداس باوند، دانشمند ارزندهء ایران، سخنی بگویم چون این مسائل بر کسی پوشیده نیست که این عزیزان چه ها که از این نامهربانی ها در طی این سالها کشیده اند.
اما امروز ما جوانان جبههء ملی ایران و ادامه دهندگان راه مصدق بزرگ دیگر سکوت را در این شرایط دشوار میهن که نیاز به هم بستگی و خرد ورزی دارد جایز ندانسته و نسبت به توهین کنندگان و اتهام زنندگان به بزرگان ملی هیچ گونه سکوتی را روا نخواهیم داشتم و زین پس بی پرده هر آنچه را که ایرانیان باید آگاه باشند بدون اغماض بیان خواهیم داشت.
******
آری یاران، سیه دورانی است اینک که بغض فرو خفته همه سالیان جوانی ام را ،همه سالیانی که عاشق بودم و عاشق پیشه اینک دیگر نمی توانم فرو برم. روزی با دلی پر عشق و سری پر شور تا به خود آمدم دیدم عاشق هستم. دیدم از شنیدن نام معشوقم و دیدن همه سالیان رنج ها و بیدادهای رفته به عشقم اشکهایم جاری و پاهایم لرزان می شود و اندبشه ام غرق آرمانی می شود که مرا هماره به فردایی بشارت می دادکه دوست داشتن
و عاشق بودن دیگر گناه نیست.
هزار راه نرفته را یک راه دیدم و یک راهنما نه سر خوشی ونه دلمشغولی دوران جوانی در سر گذارندیم و نه شیفته جیفه دنیا شدم چون عاشق بودم و عاشق هیچ نمی خواهد و هیچ نمی داند جز سر فرازی معشوق.
یک روز با خواندن عاشقانه های ،عاشقانی چون مصدق و فاطمی غرق در شرمساری شدم و بر خود لرزدیم و روز دیگر از سر نوشت همه عاشقان سر زمینم دانستم که چه می خواهم وچه باید بیاندیشم.
آری همان روز دیگر من هیچ نداشتم جز قلبی آکنده از ایمان به آغاز فصلی که می توانست شاد روز همه مردمان سرزمینم باشد.
در این دوران صداقت رااز مصدق آموختم و شجاعت را از فاطمی و فرو هر های دشنه آجین شده عاشق، و صبوری را از محمد مهردادهمیشه استوار وپاک زیستن را ازعلی اردلان وایمان به رهایی را از پرویز ورجاوندو اراده آهنین و صراحت در گفتاررااز خسرو سیف و اخلاق را ازکوروش زعیم وبسیار نیکی های دیگر از همه راد مردان این کهن خاک.
در حلقه یاران و رفیقان جوانی جای گرفتم که آنان نیز همچو من شیدا پیشه بودند و بس هیچ نمی خواستند جز آنچه که می توانست دگرگونه دردهای همه مردمان سر زمینم باشد.
و نازنین همدمی دارم، این عشق دوم که او نیز پیش از من عاشق ایرانش بودو پرچم سه رنگ و پر افتخار ایرانزمین ضمانت زندگی مشترکمان.
آری خواستم از بغض فروخفته ام بگویم که نمی دانم باید از ریختن خون عاشقانی چون ندا و سهراب های در بگویم یا از در بند بودن صدها عاشق دیگر.
از بغض فرو خفته ام بگویم که یاری از ما در بند است و ما رها از بند یا اینکه بگویم که از بند شدن این یار، چه دوست نماها و مبارزان دروغین دیروز و امروز شیهه سر مستی سر می دهند!
گفتم از درد بگویم دیدم که درمانی نیست این درد را . این دردی که همچو دمل چرکین همه تن را فرا گرفته ذره ای بیش نیست اما مصیبتی است به بزرگی سیاه چاله های نیستی که از پای انداخته است بسیاران را،بسیارانی که تاب تحمل این همه درد را نداشتند اگر چه همچو دماوند ایستاده بودند اما زخم درون بد دردی است برادر.
گر دشمنت تیغ به دست همه عمر زندگی را آوردگاه رزم کند خم به ابرو نخواهی آورد اما وای به روزی که خاری در تن و جانت خانه کرده باشد چه توانی کرد؟
در این روزهای رستاخیز و خروش درفش کاویان که در دستهای دخترکان ایرانم جای گرفته نه در دست کاوه آهنگر که تو گویی امروز همه خود کاوه ای دیگر شده اند عافیت طلبان نشسته در کنج امن یاوه سرایی می کنند و نسخه می پیچند و راه نشان می دهند و سخن از جنبش آزادی خواهانه سر می دهند؟
آیا اینان آشناهای این خروش به پا خواسته و از جان گذشته می توانند باشند؟
روی سخنم با شما ست که می گویی " هرآنکس راکه درپی نفاق است نباید ملی خواند"
آری درست گفته ای ،آموخته ام که هر سخن حق و زیبایی حتا اگر از دهان ذبون ترین مردمان نیز بیان شود باز نیکو است.
اما با نوشتن این واژه زیبا آیا اندیشیده ای که معنای نفاق چیست و نفاق افکن چه کسی است؟ انسانها اگر هیچ داوری را نپذیرند یگانه داور وجودی خویش وجدان را نمی توانند انکار کنند.
ایمان دارم که این یکی را دیگر نمی توانی منکر شوی اگر چه در تحریف مبارزات تاریخی و همه آنچه که به دیگر آزادیخواهان مربوط بوده است را تا کنون به یکجا یا به حساب خویش واریز نموده ای یا که به کل منکر شده ای.
از اینکه اینگونه با شما سخن می گویم وجانب ادب را رعایت نمی کنم بسیار از خودم شرمنده ام اما دیگر سکوت جایز نیست و نمی توانم این همه نا جوانمردی ونا راستی را ببینم و دم بر نیاورم مگر نه اینکه همه خواستمان رهایی از بیداد است و نا راستی و بیداد پذیری نیز خود بیداد؟
پس چگونه می توانم این همه بیداد را نه از دشمن بلکه از مدعی مبارزی چون شما شاهد باشم که در همه این سالها ندیدم که تنی به نیکی از شما و یاران حلقه پنج نفره شما یاد کند جز کژ اندیشان دو نفره ای که در برون مرز، که آنان نیز در انزوای اندیشه غارنشینی خویش با دشنام گویی و اتهام زدن به عالم و آدم و لاف مبارزه میهنی روز را به شب می رسانند و هر آینه در این اندیشه و توهم به سر می برند که چگونه می توانند از پشت دشنه ای بر پشت میهن پرستی زنند.
هر آنچه اندیشیدم که بگویم از شما چه آموخته ام در این سالها هیچ به خاطر نیاوردم. هر چه اندیشیدم که به یاد آورم آیا کسی بوده است که از شما نرنجیده باشد دیدم آنکس را که از خود دلگیر ننموده ای کسی نیست جزدشمنان جبهه ملی.
تاریخ را و مبارزات نهضت ملی رابارها و بارها مرور کردم اما هر چه بیشتر تلاش نمودم کمتر نشان خوشنامی از شما و باند معروفتان ! یافتم. اما آنچه نیز که یافتم همان خار در پای آزادیخواهان بود و بس.
در نوشتاری سخیف زمین و آسمان را به هم دوختی تا نسبت به هموندی میهن پرست و در بند عقده گشایی کنی اگر چه تازگی نداشت اما اینبار بی پروا تر و نامهربانتر از همیشه خنجر از رو بستی تا زندانبانان آسوده باشند که زعیم با وجود همچو شمایی نیاز به شکنجه و عذاب زندان ندارد که خود عذاب و شکنجه ای بس دهشتنا ک تر از هر دژخیمی را همه این سالها بر او روا داشته اید.
چه خوب شد که در طی همه این سالها هیچگاه با چون تویی هم سخن نشدم و نه اینکه گفته ها و شنیده های دیگران بر من تاثیر گذار بوده بلکه از آن رو بود که هیچگاه نتوانستم در نگاه و کلامت نشانی از صداقت و شجاعت بینم. و تنها تر از آن بودی که بخواهم عاشقانه های میهن پرستی ام را با تو بگویم.
از "یار شاطر و بار خاطر گفتی" دیدم که خود بار خاطری بیش نیستی چون همه دوران یا در اندیشه توطئه بودی و یا در توهم آن.
****
در این خانه
که بانگ کلون های درش
آزادی را
عشق را
ومیهن پرستی را
بشارت می دهد
گوژ پشتان تبر به دست
تنها "سرو "ایستاده
این خانه را
به بهانه سایه
تبر به ریشه می زنند
آه که چه سیه دورانی است اینک
ریا کاران و نیرنگ بازان
عاشق می شوند!؟
عاشقان در بند فرصت طلب!؟
دیروز در آخور زورمداران
درس نفاق می آموختند
و امروز نشسته در شب
در کمین فردای خوشنامی
ودر فضای کین آلود دروغ
بانگ اناالحق سر می دهند
حنجره های آلوده به دشنامشان
و قلبهای سیاه کین خواهشان
مگر نه اینکه همچو موریانه
ذره ذره
همه سالیان دهشتناک بیداد
بن سرو آزادی را سست نموده اند؟
آه که چه سیه دورانی است اینک
بوزینگان تشنه قدرت
جز پر پر نمودن شقایق ها چه توانند کرد؟
و شقایق ها جز پر پرشد ن آیا چاره ای دارند؟
اشکان رضوی
http://newsecularism.com/2009/08/20.Thursday/082009-Ashkan-Razavi-Response-to-Moayedzadeh.htm
اول، لطفاً حوصله کنيد و اين تکهء بلند از مقالهء بلندتر اخير آقای مهدی مؤيدزاده با عنوان «زندان تطهير کننده نيست» را بخوانيد: «در روزگاری که ملت ايران با مبارزات شبانه روزی خود برای آزادی ودموکراسی در تلاش است و همان گونه که اشاره شد نيروهای ملی موظفند قدرت و توان خويش برای تحقق اين مرحله ارائه کنند، بعضی برآنند تا شايد بتوانند با ايجاد برخورد ميان نيروهای مبارز ملی و مردمی از طريق اعلاميه های ترديدآميز و نظريات دور از واقعيت از همبستگی همه نيروهای غيروابسته به سرسپردگان بيگانه ممانعت بعمل آورند و آبی گل آلود کنند تادربرخوردهای داخلی سکان حرکت ملی مردم ايران را دردست گيرند. در 24 مرداد 88 اعلاميه ای بنام جبهه ملی ايران به سايت هايی که معمولا اعلاميه های جبهه ملی را منتشر ميکنند ارسال ميشود.چون مندرجات آن ورود ويا تائيد حرکتی بود که بطور حتم بايد مورد تصويب شورای مرکزی جبهه ملی قرار ميگرفت اصالت آن زير سئوال رفت.برای انکه هر شخص يا گروهی نتواند نکات مورد نظر خويش را بنام جبهه ملی ايران که در داخل کشور است منتشر کند چندماهی است که جبهه ملی ايران درداخل کشور رسما ومکررا اعلام کرده است که برای پيشگيری از ناهماهنگی ورعايت ائين نامه های تشکيلاتی اعلاميه واطلاعيه وهرگونه نوشته ای که بنام جبهه ملی برای سايت های خبری فرستاده ميشود فقط از طريق روابط عمومی بايدباشد وگرنه آن اعلاميه از سوی جبهه ملی ايران نيست.اين اعلاميه هم چون از طرف روابط عمومی هيئت اجرائی نيامده بود بخودی خود نمايا نگر نظريات جبهه ملی نبود همانگونه که اشاره شد آن اعلاميه ازسوی جبهه ملی نبوده است اما آنچه مرا واداشت به آن اشاره کنم موضع گيری خاصی است که درتائيد نظر آقای مهندس زعيم عضو مستعفی هيئت اجرائيه جبهه ملی انجام شده است.اعتراض به بازداشت مهندس زعيم بطور قطع ضروری وبايد هم پيگيری شود ولی بهانه ای که برای اعتراض بود قابل قبول بنظر نميرسيد.مگر اعتراض به بازداشت وشکنجه وآزار زندانيان از هر گروه دسته ای باشند توجيه لازم داشته است؟ نويسنده آن مطلب خواسته است جبهه ملی را از جنبش مردم ايران دور نگهدارد وبا نام بردن از آرمان آقای زعيم درباره دولت سايه علت بازداشت را داشتن چنين آرمانی واعلام چنين نظريه ای درماهها قبل به شمار آورده است. حال از کدام منبع موثقی به چنين اطلاعی رسيده است الله اعلم! دراينجا جدای از تعلق نداشتن آن نوشته به جبهه ملی پرسشی بنظر ميرسد، مگر در روز سی ام تير ماه 1388که دوازده نفر از اعضاءجبهه ملی بنام اغتشاشگر دستگير شدند آنها هم دولت سايه ميخواستند؟ اعلام دولت سايه درآنچه که مجموعه نظريات آقای زعيم است چندماه قبل منتشر گرديد نوشته شده بود که گروهی در اين دولت سايه نقش دارند: جناب مهندس امير انتظام رئيس اين دولت است وتنی چند در کنار مهندس زعيم در پست های وزارت سايه! اگر الگو، تاريخ انگلستان است آيا هيچ وجه تشابهی ميان دموکراسی انگليس وديکتاتوری ايران متصوراست؟ خوشبختانه مردم ما آگاهتر ازآنند که توهما ت شخصی را به پای باورهای سازمانی گروههای ملی بگذارند. نوشته اند آقای محسن رضايی در جريان انتخابات اخير اشاره ای به تشکيل دولت سايه کرده است. آقای رضايی از خوديهای نظام است ميتواند برای خود وزرايی تعيين کند که روزانه کار وزرا را نظارت وبه نقدآن بنشينند آيا ارتباط دولت سايه پيشنهادی مهندس زعيم هم چون محسن رضايی وحاکميت است؟نميدانم،شايد. جناب مهندس اميرانتظام ويا آقای دکترباوند و..آيا باعضودولت سايه مهندس زعيم بودن موافقند؟آياميخواهيد بگوئيد همه رهروان جنبش اخير هم بايد از دولت سايه شما ساخته حمايت کنند؟تصور نکرديد نتيجه عکس دارد؟چرا ميخواهيد بمردم ا لقا ء کنيد که جبهه ملی برای شما دولت و وزير معين کرده است.ازکی تا بحال قيم مردم شده ايد؟صدای مرگ برديکتاتور ملت ايران را نميشنويد؟آيا براستی اين طرح برای منزوی کردن نيروهای ملی تنظيم نشده است؟ بحث بيشتر درباره جنبه های حقوقی دولت سايه را بزمان ديگری ميگذارم.دريک سايت که بشد ت به زندانی شدن آقای زعيم اعتراض دارد نويسنده ای زندانی شدن را دليل حقانيت يک فرد وبزندان نيفتادن را حجتی بر ناتوانی ديگران در مبارزات آزاديخواهانه دانسته اند.اين طرز تلقی نميتواند بهيچوجه منطقی باشد که زندان نه مکان قهرمان سازی ونه جای تطهيراست،اگر فولاد بودی آبديده ميشوی،باری زمانه را دفتر ودستاريست که حساب نيک وبد کسان درآن نوشته ميشود وملت ايران سره وناسره رااز يکديگر باز خواهد شناخت. مهدی مويدزاده. (تهران بيست پنج مرداد 1388)».
*****
هم میهنان!
چند روز پیش بیانیه ای از سوی جبهه ملی ایران تحت عنوان "دولت در سایه" منتشر شد که از سوی هیئت رهبری جبه ملی ایران تهیه و جهت انتشار در اختیار اعضای دفتر پژوهش های هیئت رهبری نهاده شده بود. اما با کمال تاسف نوشتاری در رد این بیانیه، با امضای روابط عمومی جبهه ملی ایران، منتشر می شود که به جهت تنویر افکار عمومی ایرانیان باید عنوان شود که مسئولیت روابط عمومی جبهه ملی ایران بر عهدهء مهندس زعیم بوده و ایشان در حال حاضر در بازداشت به سر می برند. اگر چه ایشان از هیئت اجرایی جبهه ملی ایران به علت همان فشارهای مورد اشارهء ایشان یعنی از ما بهتران" استعفا داده اند اما این استعفا هر گز پذیرفته نشده و تا پذیرفته شدن استعفای او، وی همچنان عضو هیئت اجرایی تلقی خواهد شد و نسبت دادن این بیانیه به سازمان دانش آموختگان جبهه ملی علارغم آگاهی نگارندگان این بیانیه نسبت به تهیه و صدور آن توسط هیئت رهبری هدفی جز ضربه زدن به سازمان دانشجویان و دانش آموختگان، این یادگار شادروان دکتر پرویز ورجاوند، نمی تواند باشد که همواره مورد بغض بد خواهان بوده است.
بد خواهان جبهه ملی ایران که سالیان سال است در جلد میهن پرستی و پیروی از مصدق بزرگ عملاً سد راه آزادیخواهان میهن پرست و جوانان برای مبارزه بودند در نوشته های کذایی خود خنجر های کین خود را این بار عریان تر از همیشه به دست گرفته و بر مهندس کوروش زعیم که جز برای آزادی میهن و دموکراسی و حقوق ملت ایران هیچگاه گامی بر نداشته فرو می آورند حال گویا فراموش نموده اندکه زعیم اگر در پی منافع شخصی بود در چنین سن و سالی همه هست و نیست و خانواده و زندگی خود را فدای آرمانهای میهن پرستانه اش نمی نمود.
در این شرایط اینان که میهن پرستی و عشق به جبهه ملی ایران را بهانه کین خواهی و عقده گشایی های شخصی خود نموده اند و حتا درباره عضو سازمانی خویش احساس مسئولیت و انصافی ندارند چگونه می توانند در فردای ایران سخن از مدار با دیگران داشته باشند؟
آری «هر آنکس را که در پی نفاق است نباید ملی خواند»، اما فراموش نموده اید که چه کسانی در همهء این سال ها همواره موجبات تفرقه افکنی و چند دستگی در بین نیروهای ملی را فراهم آوردند؟ فراموش نموده اید چرا حزب ملت ایران و بسیاری از ملیون و مبارزان دیرپا دیگر حاضر نیستند در کنار شما های "از ما بهتران "تحت نام جبهه ملی ایران فعالیت کنند؟
آیا فراموش نموده اید که در همهء این سالها حتا یک نفرجوان، آری یک نفر را هم شما ها نتوانستنید جذب جبهه ملی نمایید؟ و تا آنجا هم که می توانستید تلاش کردید جوانان را با اعمال خود خواهانه و تنگ نظرانه خود از جبهه ملی گریزان کنید.
آیا نمی دانید که دوستان گرمابه و گلستان شما در ورای مرزهای ایران در یک پروژهء هدایت شده ماه ها پیش بهانهء اتهامی کوروش زعیم و جوانان دیگر را مهیا نموده اند و هزار و یک صغرا کبری چیدند تا بگویند زعیم و دیگرانی که در لاک محافظه کاری و منفعت طلبی فرو نرفته اند و نان به نرخ روز نمی خورند یا وابسته به اسرائیل و امریکا هستند و یا در ارتباط با کنت تیمرمن و یا وابسته به حکومت اسلامی؟
زهی شرم از این همه دروغ.
کدام منش دموکراتیک را توانستید به عنوان عضو یک سازمان دیر پای آزادیخواه به نمایش بگذارید؟
عربده کشی در جلسات را؟ یا باند بازی و تفرقه افکنی و تشکیل گروه فشار درون سازمانی را؟
تقلب در پلنوم سال 82 را باید عنوان نمود یا تفلب در انتخابات هیئت اجرایی جبهه ملی ایران را و یا هم ارائه لیست دروغین از اعضای کمیته های یک نفره را برای انتخابات پلنوم؟ که اسناد همهء اینها موجود است و اگر لازم شد در اختیار رسانه ها قرار خواهد گرفت.
سیاست صبرو انتظار پیشه کردن اپورتونیستی را در اوج مبارزات روزهای اخیر به دیگران توصیه می نمایید و خروش ملت را دعوای داخلی حکومت می نماید و سکوت را تجویز می کنید و اینک دم از همراهی با جنبش آزادیخواهانه می زنید؟
آیا فراموش نموده اید روزی را که جوانان میهن با تمام وجود آزادیخواهی را در خیابان های تهران فریاد می زدنند، شما در پی محاکمه کردن کوروش زعیم در غیاب او بودید؟
فراموش کرده اید که چرا و به چه دلیل لیست اخراج فعالترین افراد درون جبهه ملی را در تدارک دیده بودید تا به گمان خود برای همیشه از شر زعیم و یارانش خلاص شوید؟
آری زندان خزینه نیست که تطهیر کننده باشد اما بی گمان پاداش یک میهن پرست آزادیخواه هم نمی تواند باشد.
اما هم میهنان توجه داشته باشند که در نوشتاری که از سوی آقای مهدی مژيدزاده، یکی از اعضای شورای مرکزی جبهه ملی ایران، منتشر شده شدیدترین حملات متوجه مهندس کوروش زعیم که در بازداشت است و روزهای سختی را می گذراند و همچنین مهندس عباس امیر انتظام و دکتر باوند شده است. یعنی، سه تن از چهره های با سابقه و سرشناس میهنی که دوست و دشمن شرافت و پاکدامنی آنان را تایید خواهند کرد. و البته اینگونه نوشتن از سوی این شخص مسبوق به سایقه بوده و حاکی از یک عقدهء شخصی است تا یک انتقاد سازمانی و باید هزاران بار افسوس خورد از اینکه اینک بر جای بزرگانی چون شهید فاطمی و اللهیار صالح و صدیقی و ده ها میهن پرست راست کردار دیگر امروز کسانی تکیه زده اند که ابتدایی ترین اصول اخلاقی را نیز رعایت نمی کنند و آن هنگام سخن از آزادی و مردم سالاری و میهن پرستی سر می دهند.
نوشتار ايشان که در ابتدا با پریشان گویی تلاش دارد تا توانایی قلم نگارنده را به رخ کشد در تیتر پارگراف نهایی نیت وی را به خوبی به نمایش می گذارد که همانگونه که بیان شد چیزی جز یه کین خواهی شخصی نمی تواند باشد.
او تیتر قسمت نهایی را اینگونه آغاز می کند: «زندان تطهير کننده نيست». یعنی اینکه کوروش زعیم یک گناهکار است و با رفتن به زندان هم گناهانش پاک و بخشوده نخواهد شد. نمی دانم تعریف مبارزهء میهنی اگر گناه است که پاداش زندان هم دارد پس همهء آنهایی که این روزها در بند هستند گناهکارانی هستند که حتا با زندان رفتن هم گناهکار باقی خواهند ماند! به گمان من از این واژه های بی محتوا هیچ نتیجه ای نمی توان گرفت جز عمق نفرت و حسادت نگارنده .
مؤيدزاده ادامه می دهد: «در روزگاری که ملت ايران با مبارزات شبانه روزی خود برای آزادی ودموکراسی در تلاش است و همان گونه که اشاره شد نيروهای ملی موظفند قدرت و توان خويش برای تحقق اين مرحله ارائه کنند، بعضی برآنند تا شايد بتوانند با ايجاد برخورد ميان نيروهای مبارز ملی و مردمی از طريق اعلاميه های ترديدآميز و نظريات دور از واقعيت از همبستگی همه نيروهای غيروابسته به سرسپردگان بيگانه ممانعت بعمل آورند و آبی گل آلود کنند تادربرخوردهای داخلی سکان حرکت ملی مردم ايران را دردست گيرند».
اگر منظور ایشان از «نیروهای ملی» باند مربوطه در جبهه ملی باشد که باید فاتحهء مبارزات مردم را خواند. منظور ایشان از «بعضی» نیز بر آگاهان پوشیده نیست و همانگونه که عنوان شد بیانیه مورد ادعای ایشان از سوی هیئت رهبری و سخنگوی جبهه ملی ایران، که انعکاس دهنده آراء و نظرات و مواضع رسمی جبهه ملی ایران است، تدوین شده و اگر ایشان این سخنگو و هیئت رهبری را قبول ندارند که خود جای بحث دیگری است؛ گرچه شواهد نشان می دهد که ایشان در همهء این سالها در تلاش بوده اند که به هئیت رهبری جبهه ملی ایران راه پیدا کنند و هنوز هم مایوس نیستند، که باید عنوان نمود «آروز بر جوانان عیب نیست!»
از وابستگی به بیگانگان نیز سخن گفته اند که فعلن صلاح نیست تاریخ را در اینجا واکاوی کنیم چون آگاهان به خوبی بر تاریخ اشراف دارند و به خوبی می توانند افراد و وابستگی بعضی از آنان به مراکز قدرت را مورد داوری خویش قرار دهند. به یاد مثلی می افتم مبنی بر اين که دزدها هنگام فرار برای رد گم کردن همواره فریاد می زنند آی دزد آی دزد...!»
ایشان ادامه می دهند: «...اما آنچه مرا واداشت به آن اشاره کنم موضع گيری خاصی است که در تائيد نظر آقای مهندس زعيم عضو مستعفی هيئت اجرائيه جبهه ملی انجام شده است.اعتراض به بازداشت مهندس زعيم بطور قطع ضروری و بايد هم پيگيری شود ولی بهانه ای که برای اعتراض بود قابل قبول بنظر نمي رسيد. مگر اعتراض به بازداشت وشکنجه وآزار زندانيان از هر گروه و دسته ای باشند توجيه لازم داشته است؟ نويسنده آن مطلب خواسته است جبههء ملی را از جنبش مردم ايران دور نگهدارد و با نام بردن از آرمان آقای زعيم دربارهء دولت سايه علت بازداشت را داشتن چنين آرمانی واعلام چنين نظريه ای درماهها قبل به شمار آورده است. حال از کدام منبع موثقی به چنين اطلاعی رسيده است الله اعلم!»
ایشان خوشحالی خاص خود را نسبت به استعفای کورش زعیم پنهان نمی کند(البته استعفایی که هیچگاه پذیرفته نشد) و دنبال توجیه دستگیری زعیم می گردند؛ حال چه توجیهی می تواند بالاتر از اتهام های او و یاران منزوی اش در برون مرز باشد. مؤيدزاده می گوید که نگارندهء بیانیه، یعنی هیئت رهبری جبهه ملی به دنبال دور نگه داشتن جبهه ملی از جنبش مردم بوده است؟ عجب! هرگز از خود پرسیده اید که شما را تا چه حد جوانان و دانشجویان و حتا سیاسیون داخلی می شناسند؟ شما خودتان همیشه از جنبش مردم ایران دور بوده اید و بهتر است این را به حساب جبههء ملی نگذارید اگر چه ترمز این سازمان در همهء این دوران ها باند شما بوده که نقش ایزوله کردن را برای این سازمان پویا بازی کرده است اما نتیجه هیچگاه دلخواه شما نبوده و نخواهد بود.
مژيدزاده می افزاید: «مگر در روز سی ام تير ماه 1388 که دوازده نفر از اعضاءجبهه ملی بنام اغتشاشگر دستگير شدند آنها هم دولت سايه مي خواستند؟»
در ابتدا باید یاد آور شد که در همین رابطه نیز دوست شفیق شما هیچ اعتقادی به اطلاع رسانی در باره بازداشت شدن این عزیزان نداشته و اگر نبود همت یاران جوان، بی گمان این موضوع برای شما هیچ اهمیتی نیز نداشت، همانگونه که با صدور بیانیه در حمایت از مهندس زعیم نیز مخالف بودید.
پارادوکس در گفتارتان در اینجا به خوبی به نمایش در می آید؛ چون، به باور شما، کورش زعیم نه به خاطر عضویتش در جبههء ملی بلکه به خاطر نوشتارهایش بازداشت شده است و حال این گفته شما یعنی اینکه صرف عضویت در جبهه ملی هم می تواند بهانهء بازداشت باشد و حاکمیت برای بازداشت نیاز به بهانه ای دیگر ندارد.
اما، به گمان من، مهندس زعیم هیچگاه در مانیفیست خود سخن از دولت در سایه نکرده و آنچه را که بیان کرده یک پیشنهاد برای برون رفت میهن در شرایط دشواری چون روزهای کنونی بود که اگر خوب مطالعه می کرديد بی گمان متوجه هوش و ذکاوت او در پیش بینی حوادث فعلی ایران می شديد. آن نوشتار در شرایطی منتشر شد که شما و دوستان چند نفرهء شما از هیچ کوششی در آن هنگام برای تخریب زعیم فرو گذار نکردید و بیانیهء فعلی هم به باور من در رد اتهام دوست گرمابه و گلستان غار نشین شما، جناب دوارپناه، بود که همان چند ماه پیش این اتهامات واهی را متوجه زعیم ساخت.
و این تشابه خردمندانهء هیئت رهبری در صدور این بیانیه، بین نظریات مهندس زعیم و دولت در سایهء محسن رضایی می توانست یک راهکار باشد برای کاستن از فشارها روی کورش زعیم. و حال تاکید شما بر همان اتهامات واهی قطعن نتیجه ای نا خوشایند را متوجه وی خواهد نمود.
من در اینجا نیازی نمی بینم که از نامهربانی های نگارنده آن سطور نسبت به مهندس امیر انتظام، این مبارز میهنی و اسطورهء مقاومت و نجابت، و همچنین دکتر هرمیداس باوند، دانشمند ارزندهء ایران، سخنی بگویم چون این مسائل بر کسی پوشیده نیست که این عزیزان چه ها که از این نامهربانی ها در طی این سالها کشیده اند.
اما امروز ما جوانان جبههء ملی ایران و ادامه دهندگان راه مصدق بزرگ دیگر سکوت را در این شرایط دشوار میهن که نیاز به هم بستگی و خرد ورزی دارد جایز ندانسته و نسبت به توهین کنندگان و اتهام زنندگان به بزرگان ملی هیچ گونه سکوتی را روا نخواهیم داشتم و زین پس بی پرده هر آنچه را که ایرانیان باید آگاه باشند بدون اغماض بیان خواهیم داشت.
******
آری یاران، سیه دورانی است اینک که بغض فرو خفته همه سالیان جوانی ام را ،همه سالیانی که عاشق بودم و عاشق پیشه اینک دیگر نمی توانم فرو برم. روزی با دلی پر عشق و سری پر شور تا به خود آمدم دیدم عاشق هستم. دیدم از شنیدن نام معشوقم و دیدن همه سالیان رنج ها و بیدادهای رفته به عشقم اشکهایم جاری و پاهایم لرزان می شود و اندبشه ام غرق آرمانی می شود که مرا هماره به فردایی بشارت می دادکه دوست داشتن
و عاشق بودن دیگر گناه نیست.
هزار راه نرفته را یک راه دیدم و یک راهنما نه سر خوشی ونه دلمشغولی دوران جوانی در سر گذارندیم و نه شیفته جیفه دنیا شدم چون عاشق بودم و عاشق هیچ نمی خواهد و هیچ نمی داند جز سر فرازی معشوق.
یک روز با خواندن عاشقانه های ،عاشقانی چون مصدق و فاطمی غرق در شرمساری شدم و بر خود لرزدیم و روز دیگر از سر نوشت همه عاشقان سر زمینم دانستم که چه می خواهم وچه باید بیاندیشم.
آری همان روز دیگر من هیچ نداشتم جز قلبی آکنده از ایمان به آغاز فصلی که می توانست شاد روز همه مردمان سرزمینم باشد.
در این دوران صداقت رااز مصدق آموختم و شجاعت را از فاطمی و فرو هر های دشنه آجین شده عاشق، و صبوری را از محمد مهردادهمیشه استوار وپاک زیستن را ازعلی اردلان وایمان به رهایی را از پرویز ورجاوندو اراده آهنین و صراحت در گفتاررااز خسرو سیف و اخلاق را ازکوروش زعیم وبسیار نیکی های دیگر از همه راد مردان این کهن خاک.
در حلقه یاران و رفیقان جوانی جای گرفتم که آنان نیز همچو من شیدا پیشه بودند و بس هیچ نمی خواستند جز آنچه که می توانست دگرگونه دردهای همه مردمان سر زمینم باشد.
و نازنین همدمی دارم، این عشق دوم که او نیز پیش از من عاشق ایرانش بودو پرچم سه رنگ و پر افتخار ایرانزمین ضمانت زندگی مشترکمان.
آری خواستم از بغض فروخفته ام بگویم که نمی دانم باید از ریختن خون عاشقانی چون ندا و سهراب های در بگویم یا از در بند بودن صدها عاشق دیگر.
از بغض فرو خفته ام بگویم که یاری از ما در بند است و ما رها از بند یا اینکه بگویم که از بند شدن این یار، چه دوست نماها و مبارزان دروغین دیروز و امروز شیهه سر مستی سر می دهند!
گفتم از درد بگویم دیدم که درمانی نیست این درد را . این دردی که همچو دمل چرکین همه تن را فرا گرفته ذره ای بیش نیست اما مصیبتی است به بزرگی سیاه چاله های نیستی که از پای انداخته است بسیاران را،بسیارانی که تاب تحمل این همه درد را نداشتند اگر چه همچو دماوند ایستاده بودند اما زخم درون بد دردی است برادر.
گر دشمنت تیغ به دست همه عمر زندگی را آوردگاه رزم کند خم به ابرو نخواهی آورد اما وای به روزی که خاری در تن و جانت خانه کرده باشد چه توانی کرد؟
در این روزهای رستاخیز و خروش درفش کاویان که در دستهای دخترکان ایرانم جای گرفته نه در دست کاوه آهنگر که تو گویی امروز همه خود کاوه ای دیگر شده اند عافیت طلبان نشسته در کنج امن یاوه سرایی می کنند و نسخه می پیچند و راه نشان می دهند و سخن از جنبش آزادی خواهانه سر می دهند؟
آیا اینان آشناهای این خروش به پا خواسته و از جان گذشته می توانند باشند؟
روی سخنم با شما ست که می گویی " هرآنکس راکه درپی نفاق است نباید ملی خواند"
آری درست گفته ای ،آموخته ام که هر سخن حق و زیبایی حتا اگر از دهان ذبون ترین مردمان نیز بیان شود باز نیکو است.
اما با نوشتن این واژه زیبا آیا اندیشیده ای که معنای نفاق چیست و نفاق افکن چه کسی است؟ انسانها اگر هیچ داوری را نپذیرند یگانه داور وجودی خویش وجدان را نمی توانند انکار کنند.
ایمان دارم که این یکی را دیگر نمی توانی منکر شوی اگر چه در تحریف مبارزات تاریخی و همه آنچه که به دیگر آزادیخواهان مربوط بوده است را تا کنون به یکجا یا به حساب خویش واریز نموده ای یا که به کل منکر شده ای.
از اینکه اینگونه با شما سخن می گویم وجانب ادب را رعایت نمی کنم بسیار از خودم شرمنده ام اما دیگر سکوت جایز نیست و نمی توانم این همه نا جوانمردی ونا راستی را ببینم و دم بر نیاورم مگر نه اینکه همه خواستمان رهایی از بیداد است و نا راستی و بیداد پذیری نیز خود بیداد؟
پس چگونه می توانم این همه بیداد را نه از دشمن بلکه از مدعی مبارزی چون شما شاهد باشم که در همه این سالها ندیدم که تنی به نیکی از شما و یاران حلقه پنج نفره شما یاد کند جز کژ اندیشان دو نفره ای که در برون مرز، که آنان نیز در انزوای اندیشه غارنشینی خویش با دشنام گویی و اتهام زدن به عالم و آدم و لاف مبارزه میهنی روز را به شب می رسانند و هر آینه در این اندیشه و توهم به سر می برند که چگونه می توانند از پشت دشنه ای بر پشت میهن پرستی زنند.
هر آنچه اندیشیدم که بگویم از شما چه آموخته ام در این سالها هیچ به خاطر نیاوردم. هر چه اندیشیدم که به یاد آورم آیا کسی بوده است که از شما نرنجیده باشد دیدم آنکس را که از خود دلگیر ننموده ای کسی نیست جزدشمنان جبهه ملی.
تاریخ را و مبارزات نهضت ملی رابارها و بارها مرور کردم اما هر چه بیشتر تلاش نمودم کمتر نشان خوشنامی از شما و باند معروفتان ! یافتم. اما آنچه نیز که یافتم همان خار در پای آزادیخواهان بود و بس.
در نوشتاری سخیف زمین و آسمان را به هم دوختی تا نسبت به هموندی میهن پرست و در بند عقده گشایی کنی اگر چه تازگی نداشت اما اینبار بی پروا تر و نامهربانتر از همیشه خنجر از رو بستی تا زندانبانان آسوده باشند که زعیم با وجود همچو شمایی نیاز به شکنجه و عذاب زندان ندارد که خود عذاب و شکنجه ای بس دهشتنا ک تر از هر دژخیمی را همه این سالها بر او روا داشته اید.
چه خوب شد که در طی همه این سالها هیچگاه با چون تویی هم سخن نشدم و نه اینکه گفته ها و شنیده های دیگران بر من تاثیر گذار بوده بلکه از آن رو بود که هیچگاه نتوانستم در نگاه و کلامت نشانی از صداقت و شجاعت بینم. و تنها تر از آن بودی که بخواهم عاشقانه های میهن پرستی ام را با تو بگویم.
از "یار شاطر و بار خاطر گفتی" دیدم که خود بار خاطری بیش نیستی چون همه دوران یا در اندیشه توطئه بودی و یا در توهم آن.
****
در این خانه
که بانگ کلون های درش
آزادی را
عشق را
ومیهن پرستی را
بشارت می دهد
گوژ پشتان تبر به دست
تنها "سرو "ایستاده
این خانه را
به بهانه سایه
تبر به ریشه می زنند
آه که چه سیه دورانی است اینک
ریا کاران و نیرنگ بازان
عاشق می شوند!؟
عاشقان در بند فرصت طلب!؟
دیروز در آخور زورمداران
درس نفاق می آموختند
و امروز نشسته در شب
در کمین فردای خوشنامی
ودر فضای کین آلود دروغ
بانگ اناالحق سر می دهند
حنجره های آلوده به دشنامشان
و قلبهای سیاه کین خواهشان
مگر نه اینکه همچو موریانه
ذره ذره
همه سالیان دهشتناک بیداد
بن سرو آزادی را سست نموده اند؟
آه که چه سیه دورانی است اینک
بوزینگان تشنه قدرت
جز پر پر نمودن شقایق ها چه توانند کرد؟
و شقایق ها جز پر پرشد ن آیا چاره ای دارند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر