اشتباه اساسی در نحوه طرح سکولاريسم در ايران
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/598-Secularism_is_a_Human_Right.htm
تا از حقوق بشر ميگوئيم، فوراً حق زندگی و حُرّيت، آزادی بيان و انديشه و مذهب و تشکيل اجتماعات، يا مساوات در برابر قانون، انواع حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و يا حتی حق انتظار رعايت احترام و منزلت شهروندان از سوی دولت يا حق داشتن غذا، پوشاک، مسکن، کار و تحصيل و امثالهم به نظرمان ميايد. اما هيچگاه حق داشتن دولت سکولار به فکر کسی بعنوان يکی از حقوق بشر خطور نميکند، در صورتيکه قرن ها در اروپای قرون وسطی تقابل حقوق بشر در برابر حقوق الهی بود که در پايان آن دوران در آثار خردگرايانی نظير دکارت، اسپينوزا، و لايبنيتس بصورت اولين بحث های حقوق انسانی انعکاس يافت و بالاخره هم در دوران مدرن در آثار فلاسفه ای نظير جان لاک، ديويد هيوم، واماتوئل کانت با طرح بحث حقوق طبيعی، آنچه در دنيای جديد حقوق بشر ناميده ميشود، در عرصه فلسفه اجتماعی تکوين يافت (1).
اما اسناد حقوقی مربوط به حقوق بشر در اروپا، نظير اعلاميه حقوق بشر و شهروندی فرانسه در سال 1789، قرنها بعد از تلاشهای فکری-اجتماعی برای جدايی مذهب و دولت، تدوين شدند. در نتيجه جدايی مذهب و دولت پيش فرضی بوده است که در اين نوشته ها نيازی به توضيح آن احساس نشده است. البته در آمريکا در پروسه تدوين قانون اساسی در ايالاتی نظير نيويورک موضوع سکولاريسم نيز بطور مبسوط مطرح ميشود که در نوشتار «سکولاريسم چيست؟» به آن پرداخته ام (2) و نويسندگانی نظير توکويل در مورد تجربه آمريکا توضيح داده اند که در جايی ديگر بحث کرده ام (3) اما حتی در آمريکا نيز جامعه مدرن را اروپائيانی تشکيل ميدادند که قرن ها پيش مبارزه حقوق بشری را در مقابله با حقوق الهی طی کرده بودند، يا به زبانی ديگر سکولاريسم را در تاريخ خود به شکل فعاليتی حقوق بشری در جوامعی که از آنجا آمده بودند تجربه کرده بودند.
اما در ايران و بسياری ديگر از کشورهای خارج از اروپا متأسفانه سکولاريسم از همان اول بصورت موضوع حقوق بشری مطرح نشده است و هنوز هم اين مهم در ميان سکولارهای ايران درست درک نشده است و اين بزرگترين ضعف سکولاريسم در ايران و جوامع مشابه بوده و هست و بنظرمن علت اصلی شکست سکولاريسم در ايران و ترکيه را نيز که پرچمداران سکولاريسم در خاورميانه بوده اند، دقيقاً بايد در همين اشتباه تاريخی سکولارها جست، هرچند مسأله همزمانی سکولاريسم و ناسيوناليسم مدرن هم در اين جوامع بر مشکل افزوده است که پيشتر در مورد آن توضيح داده ام و موضوع اين نوشتار نيست (4).
دو سال پيش در نوشتاری تحت عنوان "چرا سکولاريسم آينده ايران را رقم خواهد زد" توضيح دادم که چرا برخلاف تجربه کشورهای بلوک شرق، تحول آينده ايران را نه مبارزات حقوق بشری از نوع آنچه در جوامع استبدادی اما سکولار کمونيستی در نيم قرن گذشته ديده ايم، بلکه تلاش برای سکولاريسم رقم خواهد زد، و به همين علت نيز مدلهای فعاليت در اروپای شرقی در ايران چندان کارايی ندارد چرا که کمونيسم هيچگاه در روسيه يا اروپای شرقی يا کشورهای ديگر کمونيستی، نتوانست حتی براي يک اقليت قابل ملاحظه ای از مردم آن جوامع بصورت مذهب درآيد، در صورتيکه در جمهوری اسلامی اکثريت مردم با دولت در احساس تعلق به مدهب اسلام اشتراک دارند (5).
اما با وجود بحث بالا هيچگاه اعتقاد ندارم که طرح سکولاريسم به شکلی که حدود يکقرن پيش در ايران يا ترکيه مطرح شد، و شکست خورد، ميتواند اين بار موفق باشد، مگر آنکه اينبار به شکل يک جنبش حقوق بشری مطرح شود-- آنگونه که حقوق بشر و سکولاريسم در تنگاتنک يکديگر در اواخر قرون وسطی در اروپا تکامل يافتند و نه آنکه دولتی بيايد و سکولاريسم را به جامعه ای که برای دولت سکولار بعنوان يکی از حقوق انسانی تلاش نکرده است، از بالا تحميل کند. پاندول دولت سکولار و مذهبی در بهترين حالت خود، نظير ترکيه با فشار نظاميان از اينسو به آنسو ميرود و قوام واقعی در ميان مردم ندارد چرا که هيچگاه در جامعه ريشه ندوانده و مانند تجربه خودمان در ايران يکروز بی حجابی اجباری مطرح ميشود، و روز بعد حجاب اجباری، و حاصل کار نيز، تکرار زور و زور گويی، تنفر و انتقام است، و نه تکامل جامعه.
در ميان کنشگران سياسی و مدنی سکولار ايران همين امروز نيز دو برخورد غلط در رابطه با طرح سکولاريسم وجود دارد. عده ای فکر ميکنند حقوق بشر بدون سکولاريسم بايد در ايران مطرح شود و گويی خود را سخنگوي اسلام ميدانند و سعی ميکنند از زاويه اسلام نقطه نظر مورد علاقه شان را مطرح کنند و عده اي ديگر نيز در قطب مخالف فکر ميکنند که سکولاريسم فقط با نابودی اسلام يا چيزی نزديک به آن بدست ميايد و منتظر دولت ناجی هستند و يک روز دسته اول پيش ميافتند و شعارهای جنبش مذهبی را بدون کم و کاست تکرار ميکنند و روز ديگر دسته دوم پيشقراول سکولارها ميشوند و آرزوی يک دولت استبدای را ميکنند که دمار از روزگار هر چه آخوند و اسلامی است در آورد.
اجازه دهيد مثالی بزنم. شيخ طنطاوی از رهبران تسنن در دانشگاه الازهر مصر مخالف برقه اسلامی براي زنان است. اما آيت الله ناصر مکارم شيرازی از رهبران تشيع در ايران همان زمان شاه نيز بعد از انقلاب سفيد در ايران علناً مخالفت خود با بي حجابی را از نقطه نظر اسلام بيان ميکرد. حالا اگر کسی سنی است و هوادار آقای طنطاوی، ميتواند به او استناد کند و روبنده نگذارد يا اگر کسی شيعه است و هوادار آقاي مکارم شيرازی ميتواند حجاب بر سر گذارد. اما منِ غيرمذهبی که نميتوانم موضعی را که دوست دارم بعنوان موضع اسلامی مطرح کنم. مگر من سخنگوي اسلام هستم. درست است سخنگويان اسلام هم هر کدام نظري متفاوت دارند ولي اين به خودشان مربوط است، و به آنهائي مربوط است که ميخواهند بر طبق آنچه فکر ميکنند که رهنمود اسلام است، عمل کنند، و به من غيرمذهبي، حتي مسلمان، چه ربطی دارد اگر دنبال اين رهنمودها نيستم و برايم اعتقادات امری خصوصی است. منظورم اين است که حق داشتن دولت سکولار يعني دولتی که برای من تصميم نگيرد چه مذهبی داشته باشم و در آن مذهب هم چه مکتبی را برگزينم از جمله ی حقوق بشر براي منِ نوعي است که براي آن هم بايد تلاش مدنی و سياسی کنم. به همين علت هم هر دو موضعي که در ميان بسياری از کنشکران سياسی و مدنی ايران مطرح است از نظر من غلط است.
اين اشتباه در زمان مشروطيت هم بود. مثلاً کنشگران سکولار، مرتب سعي ميکردند نقاط توافق خود با روحانيوني که مخالف سکولاريسم بودند را تأکيد کنند و در طی همه آن مبارزات از حقوق بشر خود به داشتنِ دولت سکولار حرفی نزدند، و حتي در قالب يک شعار هم، در همه آن انقلاب، اين خواست خود را مطرح نکردند، و بعد هم سعي کردند در مجلس با فرمول وتو پنج مجتهد کنار آيند اما دست آخر به موضع متضاد افتادند و اميد خود را به دولت رضا شاه بستند که خواستهاي سکولار آنها را به زور به اجرا گذارد و آنوقت متعجب بودند که چرا عليه خود آنها نيز زور و نقض حقوق بشر به کار گرفته شد. مگر ميشود سکولاريسم را در يک جنبش حقوق بشري بدست نياورد و از طريق زور کسب کرد و بعد انتظار داشت آزاديهاي ديگر را حفظ نمود؟ همه خواستهای حقوق بشری را بايد در تلاش حقوق بشری کسب کرد آنوقت دولتی که آن خواستها رانمايندگی کند، دموکراتيک خواهد شد.
امروز نيز مانند دوران مشروطيت جنبش ما دارد اشتباه مشابهي ميکند. همه مفتون آيت الله منتظري، حجت الاسلام خاتمی، مهدی کروبي و ميرحسين موسوی در مقابله آنها با احمدی نژاد و آيت الله خامنه ای هستيم اما به عمد، نقض مهمترين خواست حقوق بشري خودمان را بی بها ميبينيم و سکولاريسم را در شعارها و بيانيه ها ناديده ميگيريم. مثلاً اينکه مدارس دولتی نبايد مذهب تدريس کنند را حتي زمان شاه نيز مطرح نميکرديم تا چه رسد امروز. چرا؟ سکولاريسم بعنوان يکی از حقوق بشر يعني اگر کسی ميخواهد مدرسه اسلامي يا کمونيستی يا مسيحي يا مدرسه بي دينی برود، بايد پولش را هم خودش بدهد. اما مدرسه عمومی يا دولتی نبايد براي مردم تصميم بگيرد که مذهب اسلام را بخوانند يا هر مذهب ديگر. البته در زمان شاه پيروان مذاهب اقليت، اکثر اوقات مجبور نبودند به کلاس تعليمات دينی بروند اما اصلاً چرا از بودجه دولت بايد کلاس تعليمات دين اسلام وجود ميداشت؟
چرا امروز در مبارزات بعد از انتخابات، شعار يا حسين داده ميشود و حرفی نميزنيم. شعار يا حسين يعنی تحميل دين اسلام به اين مبارزات مدنی. آيا اگر شعار زنده باد بهاء الله داده ميشد، دوستان اصلاح طلب حاضر بودند در تظاهرات شرکت کنند و آن را تفرقه افکني نميناميدند. تا کی روشنفکران مذهبی ما ميخواهند از توکويل کاتوليک هم عقب تر باشند و نبينند که مذهب امری خصوصی است و بزرگترين نقض حقوق بشر، همان تبعيض بر مبنای مذهب است، چه از طريق دولت مذهبی باشد، چه در مؤسسات آموزشي و بهداشتی و ديگر نهادهای عرصه عمومی صورت گيرد.
آيا 30 سال حکومت کليسائي در ايران کافي نيست که از تجربه اروپاي قرون وسطي بياموزيم و حقوق بشر به داشتن جامعه سکولار را در صدر خواستهاي حقوق بشري خود قرار دهيم و يک لحظه در جنبش مدنی و سياسی کنونی از آن غافل نشويم تا که دوباره پاندول دولت سکولار و دولت مذهبی از طريق زور برای مردم ايران شکل نگيرد و در عوض جنبش حقوق بشری ما با پاسداری از سکولاريسم بعنوان حقوق بشر، جامعه ما را تکامل دهد؟
به اميد جمهوري آينده نگر دموکراتيک و سکولار در ايران،
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
دوازدهم آذرماه 1388
December 3, 2009
پانويس ها:
1. http://www.ghandchi.com/600-SecularismPluralism.htm
2. http://www.ghandchi.com/302-Secularism.htm
3. http://www.ghandchi.com/411-FuturistRepublic.htm
4. http://www.ghandchi.com/530-NejatSecularism.htm
5. http://www.ghandchi.com/491-SecularismFuturism.htm
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/598-Secularism_is_a_Human_Right.htm
تا از حقوق بشر ميگوئيم، فوراً حق زندگی و حُرّيت، آزادی بيان و انديشه و مذهب و تشکيل اجتماعات، يا مساوات در برابر قانون، انواع حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و يا حتی حق انتظار رعايت احترام و منزلت شهروندان از سوی دولت يا حق داشتن غذا، پوشاک، مسکن، کار و تحصيل و امثالهم به نظرمان ميايد. اما هيچگاه حق داشتن دولت سکولار به فکر کسی بعنوان يکی از حقوق بشر خطور نميکند، در صورتيکه قرن ها در اروپای قرون وسطی تقابل حقوق بشر در برابر حقوق الهی بود که در پايان آن دوران در آثار خردگرايانی نظير دکارت، اسپينوزا، و لايبنيتس بصورت اولين بحث های حقوق انسانی انعکاس يافت و بالاخره هم در دوران مدرن در آثار فلاسفه ای نظير جان لاک، ديويد هيوم، واماتوئل کانت با طرح بحث حقوق طبيعی، آنچه در دنيای جديد حقوق بشر ناميده ميشود، در عرصه فلسفه اجتماعی تکوين يافت (1).
اما اسناد حقوقی مربوط به حقوق بشر در اروپا، نظير اعلاميه حقوق بشر و شهروندی فرانسه در سال 1789، قرنها بعد از تلاشهای فکری-اجتماعی برای جدايی مذهب و دولت، تدوين شدند. در نتيجه جدايی مذهب و دولت پيش فرضی بوده است که در اين نوشته ها نيازی به توضيح آن احساس نشده است. البته در آمريکا در پروسه تدوين قانون اساسی در ايالاتی نظير نيويورک موضوع سکولاريسم نيز بطور مبسوط مطرح ميشود که در نوشتار «سکولاريسم چيست؟» به آن پرداخته ام (2) و نويسندگانی نظير توکويل در مورد تجربه آمريکا توضيح داده اند که در جايی ديگر بحث کرده ام (3) اما حتی در آمريکا نيز جامعه مدرن را اروپائيانی تشکيل ميدادند که قرن ها پيش مبارزه حقوق بشری را در مقابله با حقوق الهی طی کرده بودند، يا به زبانی ديگر سکولاريسم را در تاريخ خود به شکل فعاليتی حقوق بشری در جوامعی که از آنجا آمده بودند تجربه کرده بودند.
اما در ايران و بسياری ديگر از کشورهای خارج از اروپا متأسفانه سکولاريسم از همان اول بصورت موضوع حقوق بشری مطرح نشده است و هنوز هم اين مهم در ميان سکولارهای ايران درست درک نشده است و اين بزرگترين ضعف سکولاريسم در ايران و جوامع مشابه بوده و هست و بنظرمن علت اصلی شکست سکولاريسم در ايران و ترکيه را نيز که پرچمداران سکولاريسم در خاورميانه بوده اند، دقيقاً بايد در همين اشتباه تاريخی سکولارها جست، هرچند مسأله همزمانی سکولاريسم و ناسيوناليسم مدرن هم در اين جوامع بر مشکل افزوده است که پيشتر در مورد آن توضيح داده ام و موضوع اين نوشتار نيست (4).
دو سال پيش در نوشتاری تحت عنوان "چرا سکولاريسم آينده ايران را رقم خواهد زد" توضيح دادم که چرا برخلاف تجربه کشورهای بلوک شرق، تحول آينده ايران را نه مبارزات حقوق بشری از نوع آنچه در جوامع استبدادی اما سکولار کمونيستی در نيم قرن گذشته ديده ايم، بلکه تلاش برای سکولاريسم رقم خواهد زد، و به همين علت نيز مدلهای فعاليت در اروپای شرقی در ايران چندان کارايی ندارد چرا که کمونيسم هيچگاه در روسيه يا اروپای شرقی يا کشورهای ديگر کمونيستی، نتوانست حتی براي يک اقليت قابل ملاحظه ای از مردم آن جوامع بصورت مذهب درآيد، در صورتيکه در جمهوری اسلامی اکثريت مردم با دولت در احساس تعلق به مدهب اسلام اشتراک دارند (5).
اما با وجود بحث بالا هيچگاه اعتقاد ندارم که طرح سکولاريسم به شکلی که حدود يکقرن پيش در ايران يا ترکيه مطرح شد، و شکست خورد، ميتواند اين بار موفق باشد، مگر آنکه اينبار به شکل يک جنبش حقوق بشری مطرح شود-- آنگونه که حقوق بشر و سکولاريسم در تنگاتنک يکديگر در اواخر قرون وسطی در اروپا تکامل يافتند و نه آنکه دولتی بيايد و سکولاريسم را به جامعه ای که برای دولت سکولار بعنوان يکی از حقوق انسانی تلاش نکرده است، از بالا تحميل کند. پاندول دولت سکولار و مذهبی در بهترين حالت خود، نظير ترکيه با فشار نظاميان از اينسو به آنسو ميرود و قوام واقعی در ميان مردم ندارد چرا که هيچگاه در جامعه ريشه ندوانده و مانند تجربه خودمان در ايران يکروز بی حجابی اجباری مطرح ميشود، و روز بعد حجاب اجباری، و حاصل کار نيز، تکرار زور و زور گويی، تنفر و انتقام است، و نه تکامل جامعه.
در ميان کنشگران سياسی و مدنی سکولار ايران همين امروز نيز دو برخورد غلط در رابطه با طرح سکولاريسم وجود دارد. عده ای فکر ميکنند حقوق بشر بدون سکولاريسم بايد در ايران مطرح شود و گويی خود را سخنگوي اسلام ميدانند و سعی ميکنند از زاويه اسلام نقطه نظر مورد علاقه شان را مطرح کنند و عده اي ديگر نيز در قطب مخالف فکر ميکنند که سکولاريسم فقط با نابودی اسلام يا چيزی نزديک به آن بدست ميايد و منتظر دولت ناجی هستند و يک روز دسته اول پيش ميافتند و شعارهای جنبش مذهبی را بدون کم و کاست تکرار ميکنند و روز ديگر دسته دوم پيشقراول سکولارها ميشوند و آرزوی يک دولت استبدای را ميکنند که دمار از روزگار هر چه آخوند و اسلامی است در آورد.
اجازه دهيد مثالی بزنم. شيخ طنطاوی از رهبران تسنن در دانشگاه الازهر مصر مخالف برقه اسلامی براي زنان است. اما آيت الله ناصر مکارم شيرازی از رهبران تشيع در ايران همان زمان شاه نيز بعد از انقلاب سفيد در ايران علناً مخالفت خود با بي حجابی را از نقطه نظر اسلام بيان ميکرد. حالا اگر کسی سنی است و هوادار آقای طنطاوی، ميتواند به او استناد کند و روبنده نگذارد يا اگر کسی شيعه است و هوادار آقاي مکارم شيرازی ميتواند حجاب بر سر گذارد. اما منِ غيرمذهبی که نميتوانم موضعی را که دوست دارم بعنوان موضع اسلامی مطرح کنم. مگر من سخنگوي اسلام هستم. درست است سخنگويان اسلام هم هر کدام نظري متفاوت دارند ولي اين به خودشان مربوط است، و به آنهائي مربوط است که ميخواهند بر طبق آنچه فکر ميکنند که رهنمود اسلام است، عمل کنند، و به من غيرمذهبي، حتي مسلمان، چه ربطی دارد اگر دنبال اين رهنمودها نيستم و برايم اعتقادات امری خصوصی است. منظورم اين است که حق داشتن دولت سکولار يعني دولتی که برای من تصميم نگيرد چه مذهبی داشته باشم و در آن مذهب هم چه مکتبی را برگزينم از جمله ی حقوق بشر براي منِ نوعي است که براي آن هم بايد تلاش مدنی و سياسی کنم. به همين علت هم هر دو موضعي که در ميان بسياری از کنشکران سياسی و مدنی ايران مطرح است از نظر من غلط است.
اين اشتباه در زمان مشروطيت هم بود. مثلاً کنشگران سکولار، مرتب سعي ميکردند نقاط توافق خود با روحانيوني که مخالف سکولاريسم بودند را تأکيد کنند و در طی همه آن مبارزات از حقوق بشر خود به داشتنِ دولت سکولار حرفی نزدند، و حتي در قالب يک شعار هم، در همه آن انقلاب، اين خواست خود را مطرح نکردند، و بعد هم سعي کردند در مجلس با فرمول وتو پنج مجتهد کنار آيند اما دست آخر به موضع متضاد افتادند و اميد خود را به دولت رضا شاه بستند که خواستهاي سکولار آنها را به زور به اجرا گذارد و آنوقت متعجب بودند که چرا عليه خود آنها نيز زور و نقض حقوق بشر به کار گرفته شد. مگر ميشود سکولاريسم را در يک جنبش حقوق بشري بدست نياورد و از طريق زور کسب کرد و بعد انتظار داشت آزاديهاي ديگر را حفظ نمود؟ همه خواستهای حقوق بشری را بايد در تلاش حقوق بشری کسب کرد آنوقت دولتی که آن خواستها رانمايندگی کند، دموکراتيک خواهد شد.
امروز نيز مانند دوران مشروطيت جنبش ما دارد اشتباه مشابهي ميکند. همه مفتون آيت الله منتظري، حجت الاسلام خاتمی، مهدی کروبي و ميرحسين موسوی در مقابله آنها با احمدی نژاد و آيت الله خامنه ای هستيم اما به عمد، نقض مهمترين خواست حقوق بشري خودمان را بی بها ميبينيم و سکولاريسم را در شعارها و بيانيه ها ناديده ميگيريم. مثلاً اينکه مدارس دولتی نبايد مذهب تدريس کنند را حتي زمان شاه نيز مطرح نميکرديم تا چه رسد امروز. چرا؟ سکولاريسم بعنوان يکی از حقوق بشر يعني اگر کسی ميخواهد مدرسه اسلامي يا کمونيستی يا مسيحي يا مدرسه بي دينی برود، بايد پولش را هم خودش بدهد. اما مدرسه عمومی يا دولتی نبايد براي مردم تصميم بگيرد که مذهب اسلام را بخوانند يا هر مذهب ديگر. البته در زمان شاه پيروان مذاهب اقليت، اکثر اوقات مجبور نبودند به کلاس تعليمات دينی بروند اما اصلاً چرا از بودجه دولت بايد کلاس تعليمات دين اسلام وجود ميداشت؟
چرا امروز در مبارزات بعد از انتخابات، شعار يا حسين داده ميشود و حرفی نميزنيم. شعار يا حسين يعنی تحميل دين اسلام به اين مبارزات مدنی. آيا اگر شعار زنده باد بهاء الله داده ميشد، دوستان اصلاح طلب حاضر بودند در تظاهرات شرکت کنند و آن را تفرقه افکني نميناميدند. تا کی روشنفکران مذهبی ما ميخواهند از توکويل کاتوليک هم عقب تر باشند و نبينند که مذهب امری خصوصی است و بزرگترين نقض حقوق بشر، همان تبعيض بر مبنای مذهب است، چه از طريق دولت مذهبی باشد، چه در مؤسسات آموزشي و بهداشتی و ديگر نهادهای عرصه عمومی صورت گيرد.
آيا 30 سال حکومت کليسائي در ايران کافي نيست که از تجربه اروپاي قرون وسطي بياموزيم و حقوق بشر به داشتن جامعه سکولار را در صدر خواستهاي حقوق بشري خود قرار دهيم و يک لحظه در جنبش مدنی و سياسی کنونی از آن غافل نشويم تا که دوباره پاندول دولت سکولار و دولت مذهبی از طريق زور برای مردم ايران شکل نگيرد و در عوض جنبش حقوق بشری ما با پاسداری از سکولاريسم بعنوان حقوق بشر، جامعه ما را تکامل دهد؟
به اميد جمهوري آينده نگر دموکراتيک و سکولار در ايران،
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
دوازدهم آذرماه 1388
December 3, 2009
پانويس ها:
1. http://www.ghandchi.com/600-SecularismPluralism.htm
2. http://www.ghandchi.com/302-Secularism.htm
3. http://www.ghandchi.com/411-FuturistRepublic.htm
4. http://www.ghandchi.com/530-NejatSecularism.htm
5. http://www.ghandchi.com/491-SecularismFuturism.htm
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر