مجید شرف جنبش دانشجویی است
نویسنده: امیر حسین فتوحی
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1774.aspx
نیستی مجید عزیز که ببینی 16 اذر امسال کماکان ادامه دارد . هر روز مامورین پولکی ولایت دور تا دور دانشگاه ها قدم میزنند . حیف نیستی ببینی که در های زیادی امسال شکسته شد . ادم های زیاد تری امدند و ادمیت خودشان را به رخ حاکمیتی کشیدند که اینقدر پیر و خرفت شده که فکر میکند چادر از ارزش مجید کم میکند .
من به خوبی میدانم از چی میترسند . از تویی میترسند که نه اسلحه دست گرفته ای نه چپ و نه راستی نه عضو شورای مرکزی هستی نه بودنت بسته به ماست و همین طوری بی هیچ ادعایی شده ای قهرمان برای من . تو ی دلم غبطه میخورم به بودنت اینگونه استوار روی حرفی روی اعتقادی و روی عملی که خیلی از ما ها ناتوانیم از بودنت .
خیلی هوای این بیرون بی تو و ان گونه شهامتی که در تو هست، دلگیر است . یک روز مجید از خواب بیدار شدیم و دیدیم بیداری به سبک تو هم شیرین است و یک روز تو گوش تنهایی خودمان زدیم و با خودمان گفتیم تا مجید هست تنها نیستیم . به راستی که تو نه تنها درست زیستن را از پروردگارت اموخته ای بلکه راه درست مردن را هم خودت اموخته ای .
هیهات ای عزیزان حکومتی حالا بخت برگشته ، هیهات و هیهات که ما نه از تجاوز و نه از شکنجه و نه از گلوله و نه از بسیجی ونه از چادر سرکردن روی مجید، از هیچ چیز نمیترسیم .
هیهات که مشتمان گره کرده ناگزیر از دفاع جانانه از شرف و ابرو و ناموسمان شده ایم . اری داریم با دشمنی میجنگیم که نمیدانیم کیست . از کجا امده هم تبار کدام قبیله است ؟ نمیدانیم که این زورمند بی ابرو که بابت ریختن خون کسان ما شرفش را به باد میدهد ازکجا امده و چرا اینقدر تهی شده اندیشه اش؟
هیهات که به دروغ تزویر میکنند و غصه مجید را به قصه جدیدی تبدیل میکنند بی انکه بدانند دانشجوی امروز، خوب دقت کنند ، بی انکه سلاحی داشته باشد الا شرفش که انهم مدیون مجید است ، انها را به زانو در اورده ولی وای به روزی ، به روزی که این صبر پایان بگیرد .
کوردند و نمیبینند که با دست خالی جلوی باتوم ها و سلاح های انها قد راست میکنیم و تمامی قدرتشان را به مسخره میگیریم . وای به روزی که جانمان را کف دست بگیریم انوقت فرقی میان ما و انها خواهد بود و ان این که ما برای مردنمان اعتقادی داریم و انها هرگز جز برای پول نمیمیرند .
هیهات جانشین نا خلف ولایت که نه توانستی ابروی جدت را حفظ کنی و نه توانستی ادای معاویه را در بیاوری. بدان روزی میرسد که صبر ما تمام شود و معنای رحم بمیرد . از هر برزنی صدای فریاد ازادی بیاید و در برابر ان ناکسان تو، تو را تنها بگذارند و مطمئن باش میگذارند چون هیچ چیز ترسناک تراز خشم و کینه ی اذار مجید و مجید ها نیست .
میدانم که مجید توی زندان با خودش باید سوره والعصر را بخواند و شما هر روز هزار بار هر بار هزار بار توبه بخوانید کم است .
من مسلمان نیستم ولی وقتی به ادبیات شیعه نگاه میکنم میبینم چادر سر کردن روی مجید نه تنها ابروی فاطمه را میبرد که توهین بزرگتری به علی است . وقتی به خودم نگاه میکنم میبینم چادر سر کردن روی مجید هیچی نیست و مجید آی تا به حال خندیده به این حرکت کودکانه تان که حدی ندارد .
و وقتی به خودم دوباره نگاه میکنم میبینم که مجید سرشار از امید است و این امید را با این گونه مجاهدتش تو تمام رگهای من دوانده و من حالا میدانم سلطانی که تا این حد زبون شده به رفتار خویش، زودتر از یک غروب افتاب رفتنی است . و تا به حال که غیر از صبح کاذب زمستان های سرد چیز دیگری نبوده .
من وتو شرفمان را مدیون مجیدیم گرچه حتی عقاید هم را نخواهیم . ما ابریمان را مدیون مجیدیم حتی اگر سالی بگذرد و او را نبینیم . ما شجاعتمان را مدیون مجیدیم حتی اگر تو کلانتری سرش چادر کنند . ما نجابتمان را مدیون مجیدیم که تنها و تنها هم ه باشد و هیچ کسی کنارش نباشد حرفش حرف است و رویش میماند بیشتر از خیلی قهرمان ها ی تو قصه و افسانه . من نمیدانم واقعا سالها بعد این حرفها را باور میکنند یا نه اما خوب میدانم که حتی سالها بعد خودم یادم نمیرود قصه مجیدی را که بی ادعا برای خودش و ما جنگید .و میجنگد.
اری مجید بی گفتگو شرف جنبش دانشجویی و نماد بی شرفی سلطان معظم است . این بیرون هر چه میخواهد این سلطان فریاد بزند اما بداند مجید توی همان زندان بی هیچ بلندگویی به همگان ثابت خواهد کرد نه تنها نشکسته بلکه دیوار بلند دروغ را هم ویران کرده و قلبش همچنان استوار است و رویش همچنان گشاده . مجید عزیز میدانم شرفم را حفظ میکنی دعا کن تا من از این شرف نکاهم .
+ نوشته شده توسط در شنبه بیست و یکم آذر 1388
نویسنده: امیر حسین فتوحی
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1774.aspx
نیستی مجید عزیز که ببینی 16 اذر امسال کماکان ادامه دارد . هر روز مامورین پولکی ولایت دور تا دور دانشگاه ها قدم میزنند . حیف نیستی ببینی که در های زیادی امسال شکسته شد . ادم های زیاد تری امدند و ادمیت خودشان را به رخ حاکمیتی کشیدند که اینقدر پیر و خرفت شده که فکر میکند چادر از ارزش مجید کم میکند .
من به خوبی میدانم از چی میترسند . از تویی میترسند که نه اسلحه دست گرفته ای نه چپ و نه راستی نه عضو شورای مرکزی هستی نه بودنت بسته به ماست و همین طوری بی هیچ ادعایی شده ای قهرمان برای من . تو ی دلم غبطه میخورم به بودنت اینگونه استوار روی حرفی روی اعتقادی و روی عملی که خیلی از ما ها ناتوانیم از بودنت .
خیلی هوای این بیرون بی تو و ان گونه شهامتی که در تو هست، دلگیر است . یک روز مجید از خواب بیدار شدیم و دیدیم بیداری به سبک تو هم شیرین است و یک روز تو گوش تنهایی خودمان زدیم و با خودمان گفتیم تا مجید هست تنها نیستیم . به راستی که تو نه تنها درست زیستن را از پروردگارت اموخته ای بلکه راه درست مردن را هم خودت اموخته ای .
هیهات ای عزیزان حکومتی حالا بخت برگشته ، هیهات و هیهات که ما نه از تجاوز و نه از شکنجه و نه از گلوله و نه از بسیجی ونه از چادر سرکردن روی مجید، از هیچ چیز نمیترسیم .
هیهات که مشتمان گره کرده ناگزیر از دفاع جانانه از شرف و ابرو و ناموسمان شده ایم . اری داریم با دشمنی میجنگیم که نمیدانیم کیست . از کجا امده هم تبار کدام قبیله است ؟ نمیدانیم که این زورمند بی ابرو که بابت ریختن خون کسان ما شرفش را به باد میدهد ازکجا امده و چرا اینقدر تهی شده اندیشه اش؟
هیهات که به دروغ تزویر میکنند و غصه مجید را به قصه جدیدی تبدیل میکنند بی انکه بدانند دانشجوی امروز، خوب دقت کنند ، بی انکه سلاحی داشته باشد الا شرفش که انهم مدیون مجید است ، انها را به زانو در اورده ولی وای به روزی ، به روزی که این صبر پایان بگیرد .
کوردند و نمیبینند که با دست خالی جلوی باتوم ها و سلاح های انها قد راست میکنیم و تمامی قدرتشان را به مسخره میگیریم . وای به روزی که جانمان را کف دست بگیریم انوقت فرقی میان ما و انها خواهد بود و ان این که ما برای مردنمان اعتقادی داریم و انها هرگز جز برای پول نمیمیرند .
هیهات جانشین نا خلف ولایت که نه توانستی ابروی جدت را حفظ کنی و نه توانستی ادای معاویه را در بیاوری. بدان روزی میرسد که صبر ما تمام شود و معنای رحم بمیرد . از هر برزنی صدای فریاد ازادی بیاید و در برابر ان ناکسان تو، تو را تنها بگذارند و مطمئن باش میگذارند چون هیچ چیز ترسناک تراز خشم و کینه ی اذار مجید و مجید ها نیست .
میدانم که مجید توی زندان با خودش باید سوره والعصر را بخواند و شما هر روز هزار بار هر بار هزار بار توبه بخوانید کم است .
من مسلمان نیستم ولی وقتی به ادبیات شیعه نگاه میکنم میبینم چادر سر کردن روی مجید نه تنها ابروی فاطمه را میبرد که توهین بزرگتری به علی است . وقتی به خودم نگاه میکنم میبینم چادر سر کردن روی مجید هیچی نیست و مجید آی تا به حال خندیده به این حرکت کودکانه تان که حدی ندارد .
و وقتی به خودم دوباره نگاه میکنم میبینم که مجید سرشار از امید است و این امید را با این گونه مجاهدتش تو تمام رگهای من دوانده و من حالا میدانم سلطانی که تا این حد زبون شده به رفتار خویش، زودتر از یک غروب افتاب رفتنی است . و تا به حال که غیر از صبح کاذب زمستان های سرد چیز دیگری نبوده .
من وتو شرفمان را مدیون مجیدیم گرچه حتی عقاید هم را نخواهیم . ما ابریمان را مدیون مجیدیم حتی اگر سالی بگذرد و او را نبینیم . ما شجاعتمان را مدیون مجیدیم حتی اگر تو کلانتری سرش چادر کنند . ما نجابتمان را مدیون مجیدیم که تنها و تنها هم ه باشد و هیچ کسی کنارش نباشد حرفش حرف است و رویش میماند بیشتر از خیلی قهرمان ها ی تو قصه و افسانه . من نمیدانم واقعا سالها بعد این حرفها را باور میکنند یا نه اما خوب میدانم که حتی سالها بعد خودم یادم نمیرود قصه مجیدی را که بی ادعا برای خودش و ما جنگید .و میجنگد.
اری مجید بی گفتگو شرف جنبش دانشجویی و نماد بی شرفی سلطان معظم است . این بیرون هر چه میخواهد این سلطان فریاد بزند اما بداند مجید توی همان زندان بی هیچ بلندگویی به همگان ثابت خواهد کرد نه تنها نشکسته بلکه دیوار بلند دروغ را هم ویران کرده و قلبش همچنان استوار است و رویش همچنان گشاده . مجید عزیز میدانم شرفم را حفظ میکنی دعا کن تا من از این شرف نکاهم .
+ نوشته شده توسط در شنبه بیست و یکم آذر 1388
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر