درگذشت لئونورا کرینگتون، نقاش سوررئالیست و فمینیست پرآوازه
http://www.voanews.com/persian/news/arts/LeonoraCarringtondead-2011-5-30-122838549.html
مکزیکوسیتی، پایتخت کشورمکزیک هفته گذشته صحنه مراسم وداع با «لئونورا کرینگتون» یکی از آخرین بازماندگان عصر طلائی نقاش های سوررئالیست بود که در روز ٢٥ ماه مه در سن ٩٤ سالگی در این شهر دارفانی را وداع گفت. او خواسته بود تا در «پانتئون بریتانیا» درهمین شهر به خاک سپرده شود.
لئونورا کرینگتون، دراوائل کار به عنوان مدل نقاشی و معشوقه «مکس ارنست»یکی از استادان شیوه سوررئالیستی پا به عرصه هنر گذاشت اما بعدها تبدیل به یکی از برجسته ترین نقاشان عصر خود شد. او به عنوان یک نقاش صاحب سبک، شیوه سوررئالیسم را با عواملی از ادیان جادوئی و موجودات خیالی درهم آمیخت و با نوعی درون نگری به کشف جنبه های فمینیستی هنرخود پرداخت.
کرینگتون هرچند دیر به عرصه هنر پا گذاشت اما با قدرت تخیلی کم نظیر تبدیل به یکی از بهترین هنرمندان زمان خود شد و در ردیف بزرگانی چون سالوادور دالی، میرو و مارسل دوشامپ قرار گرفت. نقاشی های او درحراج های عمومی همواره بیشترین رقم فروش را به دست آورده است است.
لئونورا کرینگتون درانگلستان و دریک خانواده خشک اشرافی زاده شد که از بروز استعدادهای هنری او جلوگیری می کرد. اما او در ١٩ سالگی دست به شورش زد و تحت تاثیر شیوه های سوررئالیستی و درون نمای تازه ای که در هنرهای تجسمی راه یافته بودخانواده خود را ترک کرد تا بتواند به آموختن هنر نقاشی بپردازد و در سال ١٩٣٧ معشوقه «ارنست»، نقاش نابغه و متاهل آلمانی شد که در آن زمان ٤٨ سال داشت.
این دو، مدتی در یک خانه دهقانی در جنوب فرانسه زندگی کردند و وقت خود را با نقاشی، شراب کشی، اجرای نمایش های پیشرو و پذیرائی از هنرمندان دیگر گذراندند. اما اگر این میهمانان هنرمند گاه بیش از حد جا خوش می کردند، میزبانان، املتی از موی سرخود آن ها که شب قبل هنگام خواب چیده شده بود را به عنوان صبحانه به خوردشان می دادند.
زندگی مشترک لئونورا و مکس در کشتزارهای جنوب فرانسه با آغاز جنگ دوم جهانی و تهاجم قوای آلمان های نازی به منطقه به پایان رسید. ارنست به ایالات متحده پناهنده شد و در آن جا با یکی از حامیان معروف هنر به نام «پگی گوگنهایم» ازدواج کرد.
درغیاب «ارنست»، کرینگتون درحالی که با مشکلات زیادی رویارو ودچار ضربات روحی شدیدی شده بود به اسپانیا گریخت اماوقتی خانواده ااش فردی را برای پیدا کردن او به اسپانیا فرستادند او نهایتا به مکزیک گریخت. مکزیک در آن زمان بهشتی برای مهاجران اروپایی به شمار می رفت و لئونورا در درنهایت همانجا تن به یک ازدواج مصلحتی با یک دیپلمات داد.
دراوائل دهه چهل میلادی، آثارلئونورا کرینگتون در گالری های مهم شهر نیویورک به نمایش گذاشته می شد. منتقدین هنری نشریه تایمز در آن دوران نقاشی های کرینگتون را تصاویری «مملو از خشونت و سکس» و «یک مجموعه هنری هراس آور و دیوانه وار»خواندند:«موجودات عجیب و غریب پشمالوی پردار و شاخدار، مخلوقاتی که به صورت غیرقابل باوری تبدیل به پرندگان، حیوانات و گیاهان شده وروی تارهای عنکبوت نقاشی شده اند..همه این ها در زمینه ای از کشتزارهای مه گرفته و آسمان های تاریک و سیاهی که گاه جزیره ای در آن نمایان می شود شکل گرفته اند.»
سوزان فیشراسترلینگ، گرداننده موزه ملی زنان هنرمند شهر واشنگتن معتقد است که وجهه هنری لئونورا کرینگتون در آغاز تحت تاثیر نکات منفی رابطه احساسی او با «ارنست» قرار داشت:«در آن زمان به او بیشتر به چشم یک معشوقه نگاه می شد تا یک نقاش زن برجسته و به نهایت هنرمند.»
لئونورا کرینگتون سالیان درازی پس ازآنکه آثار جنبش های سوررئالیستی در نقاشی تا حدود زیادی ازبین رفت در صحنه هنر باقی ماند و توانست پل روحی و روانی عمیقی بین شیوه های نقاشی سوررئالیستی و نقش زنان در آن به عنوان معشوقه، مادر، الهه های اسطوره ای و ستیزه جویانی که علیه سرکوب های پدرسالاری ایستاده اند بوجود آورد.
نقاشی ها و تندیس های گوناگون«کرینگتون» همه از یک کیفیت رویائی و غیرواقعی برخوردارند. حیواناتی که درکنار خدایان و هم طراز با آن ها قرار گرفته اند و نمادهایی از سنت های دیرین تاریخ مایایی و بودایی و تصاویری از کلام های جادویی یهودی که به «کابالا» معروف است با آن ها ادغام شده است.
«خورخه آلبرتو مانریک» استاد هنرشناسی می نویسد:« جلوه های غریب و گاه طنزآمیزی که در آثار کرینگتون به چشم می خورد بیانگر یک دنیای درونی و عمیق مملو از نمادهای اسطوره ای خود ساخته این هنرمند است که هرچند هراس آور به نظر می رسند اما درعین حال او را از اذیت و آزارهای دنیای وحشت آور برونی محافظت کرده اند.»
دردهه هفتاد و هشتاد میلادی، کرینگتون یک بار دیگر توسط هنرشناسان فمینیست کشف شد و شیوه زندگی و هنر او درمرکز کانون توجه هنردوستان قرار گرفت. اما این زیاده روی ها کرینگتون را خسته می کرد. او معتقد بود که زندگی هر انسانی می تواند جالب و قابل توجه باشد:«مگر آن که آن ها فقط اهل تجارت و پول درآوردن باشند.»
لئونورا کرینگتون در ششم آوریل ١٩١٧ در لنکشایر انگلستان دریک قصر دوران «ادوارد» به دنیا آمد. پدر او یک تاجر پارچه بود« پدرم معتقد بود تنها افراد فقیر و همجنسگرایان به دنبال هنر می روند!»
لئونورا با دیدن عکسی از یکی از نقاشی های سوررئالیستی «مکس ارنست» روی جلد مجله ای در لندن شیفته آثار او شد و چندی بعد در اولین ملاقات با این هنرمند به او دل باخت و به دنبال او به پاریس و بعد هم به «پروانس» رفت.
آثار کرینگتون که غالبا به طرح ها و تصاویری از اسب ها و نمادهای مادینگی و سمبل های زنانه مزین است در نمایشگاه های مختلف پاریس در اواخر دهه سی میلادی مورد توجه شدید منتقدین قرار گرفت.
با هجوم قوای آلمان و آغاز جنگ دوم جهانی کرینگتون در حالتی جنون آمیز به مادرید فرار کرد:«در آن شرایط سخت و شکنجه آور سیاسی تصور می کردم مادرید معده جهان است و من باید خودم را به آنجا برسانم و دستگاه گوارشی به شدت بیمار آن را بهبود بخشم!»
کرینگتون پس از درگیری کوتاهی با پلیس در سفارت انگلستان، به تیمارستانی در حومه شهر مادرید فرستاده شد. او در کتاب خاطرات خود به نام «در زیرزمین» وقایع مربوط به این بخش از زندگی خود و خوردن اجباری داروهای کابوس آور را توصیف کرده است.
پدر و مادر کرینگتون فردی را برای بازگرداندن او به انگلستان استخدام کردند اما لئونورا مصمم بود که هرگز دوباره به نزد آن ها باز نگردد. او در لیسبون پرتغال با یک تاکسی به سفارت مکزیک رفت وپس از چندی با یکی از کارمندان سفارت به نام «رناتو لدوس» ازدواج کرد:«این تنها راه فراری بود که برای من در آن زمان وجود داشت.»
بعدها این زوج به مکزیک نقل مکان کردند و چندی بعد لئونورا پس از جدایی از رناتو با عکاس لهستانی تباری به نام «امریکو ویس» ازدواج کردو صاحب دو پسر شد.
در مکزیک، لئونورا با بسیاری از هنرمندان مهاجر از جمله فیلمساز معروف «لویی بونوئل» حشر و نشر و معاشرت داشت.
یکی از دستیاران سابق بونوئل درباره اولین ملاقات این فیلمساز با لئونورا کرینگتون در سال ١٩٩٧ به نشریه «مورنینگ هرالد» چاپ سیدنی گفته بود:«کرینگتون ضمن استقبال از بونوئل به او گفت: شما خیلی شبیه به یکی از نگهبانان من در تیمارستان مادرید هستید و پس از گفتن این کلمات لئونورا به حمام خانه اش رفت و همانطور لباس پوشیده دوش گرفت.»
بونوئل در آن زمان در عکس العمل به این حرف کرینگتون به اطرافیان گفته بود: «من خودم یک آرتیست سوررئالیست هستم اما واقعا این غیرواقعی بودن تا کجا راه می برد و آیا هیچوقت پایانی هم دارد؟»
کنسوئلو سزار، رئیس شورای ملی هنرهای مکزیک درباره لئونورا کرینگتون می گوید:«او یکی از چهره های درخشان هنر قرن بیستم بود وبا برگزیدن مکزیک به عنوان محل زندگی خود، بر عظمت کشور ما افزود.»
خانه ی حراج کریستی در سال ۲۰۰۹ یکی از آثار لئونارو کرینگتون را به مبلغ یک میلیون و چهارصد و هشتاد هزار دلار به فروش رساند.
http://www.voanews.com/persian/news/arts/LeonoraCarringtondead-2011-5-30-122838549.html
مکزیکوسیتی، پایتخت کشورمکزیک هفته گذشته صحنه مراسم وداع با «لئونورا کرینگتون» یکی از آخرین بازماندگان عصر طلائی نقاش های سوررئالیست بود که در روز ٢٥ ماه مه در سن ٩٤ سالگی در این شهر دارفانی را وداع گفت. او خواسته بود تا در «پانتئون بریتانیا» درهمین شهر به خاک سپرده شود.
لئونورا کرینگتون، دراوائل کار به عنوان مدل نقاشی و معشوقه «مکس ارنست»یکی از استادان شیوه سوررئالیستی پا به عرصه هنر گذاشت اما بعدها تبدیل به یکی از برجسته ترین نقاشان عصر خود شد. او به عنوان یک نقاش صاحب سبک، شیوه سوررئالیسم را با عواملی از ادیان جادوئی و موجودات خیالی درهم آمیخت و با نوعی درون نگری به کشف جنبه های فمینیستی هنرخود پرداخت.
کرینگتون هرچند دیر به عرصه هنر پا گذاشت اما با قدرت تخیلی کم نظیر تبدیل به یکی از بهترین هنرمندان زمان خود شد و در ردیف بزرگانی چون سالوادور دالی، میرو و مارسل دوشامپ قرار گرفت. نقاشی های او درحراج های عمومی همواره بیشترین رقم فروش را به دست آورده است است.
لئونورا کرینگتون درانگلستان و دریک خانواده خشک اشرافی زاده شد که از بروز استعدادهای هنری او جلوگیری می کرد. اما او در ١٩ سالگی دست به شورش زد و تحت تاثیر شیوه های سوررئالیستی و درون نمای تازه ای که در هنرهای تجسمی راه یافته بودخانواده خود را ترک کرد تا بتواند به آموختن هنر نقاشی بپردازد و در سال ١٩٣٧ معشوقه «ارنست»، نقاش نابغه و متاهل آلمانی شد که در آن زمان ٤٨ سال داشت.
این دو، مدتی در یک خانه دهقانی در جنوب فرانسه زندگی کردند و وقت خود را با نقاشی، شراب کشی، اجرای نمایش های پیشرو و پذیرائی از هنرمندان دیگر گذراندند. اما اگر این میهمانان هنرمند گاه بیش از حد جا خوش می کردند، میزبانان، املتی از موی سرخود آن ها که شب قبل هنگام خواب چیده شده بود را به عنوان صبحانه به خوردشان می دادند.
زندگی مشترک لئونورا و مکس در کشتزارهای جنوب فرانسه با آغاز جنگ دوم جهانی و تهاجم قوای آلمان های نازی به منطقه به پایان رسید. ارنست به ایالات متحده پناهنده شد و در آن جا با یکی از حامیان معروف هنر به نام «پگی گوگنهایم» ازدواج کرد.
درغیاب «ارنست»، کرینگتون درحالی که با مشکلات زیادی رویارو ودچار ضربات روحی شدیدی شده بود به اسپانیا گریخت اماوقتی خانواده ااش فردی را برای پیدا کردن او به اسپانیا فرستادند او نهایتا به مکزیک گریخت. مکزیک در آن زمان بهشتی برای مهاجران اروپایی به شمار می رفت و لئونورا در درنهایت همانجا تن به یک ازدواج مصلحتی با یک دیپلمات داد.
دراوائل دهه چهل میلادی، آثارلئونورا کرینگتون در گالری های مهم شهر نیویورک به نمایش گذاشته می شد. منتقدین هنری نشریه تایمز در آن دوران نقاشی های کرینگتون را تصاویری «مملو از خشونت و سکس» و «یک مجموعه هنری هراس آور و دیوانه وار»خواندند:«موجودات عجیب و غریب پشمالوی پردار و شاخدار، مخلوقاتی که به صورت غیرقابل باوری تبدیل به پرندگان، حیوانات و گیاهان شده وروی تارهای عنکبوت نقاشی شده اند..همه این ها در زمینه ای از کشتزارهای مه گرفته و آسمان های تاریک و سیاهی که گاه جزیره ای در آن نمایان می شود شکل گرفته اند.»
سوزان فیشراسترلینگ، گرداننده موزه ملی زنان هنرمند شهر واشنگتن معتقد است که وجهه هنری لئونورا کرینگتون در آغاز تحت تاثیر نکات منفی رابطه احساسی او با «ارنست» قرار داشت:«در آن زمان به او بیشتر به چشم یک معشوقه نگاه می شد تا یک نقاش زن برجسته و به نهایت هنرمند.»
لئونورا کرینگتون سالیان درازی پس ازآنکه آثار جنبش های سوررئالیستی در نقاشی تا حدود زیادی ازبین رفت در صحنه هنر باقی ماند و توانست پل روحی و روانی عمیقی بین شیوه های نقاشی سوررئالیستی و نقش زنان در آن به عنوان معشوقه، مادر، الهه های اسطوره ای و ستیزه جویانی که علیه سرکوب های پدرسالاری ایستاده اند بوجود آورد.
نقاشی ها و تندیس های گوناگون«کرینگتون» همه از یک کیفیت رویائی و غیرواقعی برخوردارند. حیواناتی که درکنار خدایان و هم طراز با آن ها قرار گرفته اند و نمادهایی از سنت های دیرین تاریخ مایایی و بودایی و تصاویری از کلام های جادویی یهودی که به «کابالا» معروف است با آن ها ادغام شده است.
«خورخه آلبرتو مانریک» استاد هنرشناسی می نویسد:« جلوه های غریب و گاه طنزآمیزی که در آثار کرینگتون به چشم می خورد بیانگر یک دنیای درونی و عمیق مملو از نمادهای اسطوره ای خود ساخته این هنرمند است که هرچند هراس آور به نظر می رسند اما درعین حال او را از اذیت و آزارهای دنیای وحشت آور برونی محافظت کرده اند.»
دردهه هفتاد و هشتاد میلادی، کرینگتون یک بار دیگر توسط هنرشناسان فمینیست کشف شد و شیوه زندگی و هنر او درمرکز کانون توجه هنردوستان قرار گرفت. اما این زیاده روی ها کرینگتون را خسته می کرد. او معتقد بود که زندگی هر انسانی می تواند جالب و قابل توجه باشد:«مگر آن که آن ها فقط اهل تجارت و پول درآوردن باشند.»
لئونورا کرینگتون در ششم آوریل ١٩١٧ در لنکشایر انگلستان دریک قصر دوران «ادوارد» به دنیا آمد. پدر او یک تاجر پارچه بود« پدرم معتقد بود تنها افراد فقیر و همجنسگرایان به دنبال هنر می روند!»
لئونورا با دیدن عکسی از یکی از نقاشی های سوررئالیستی «مکس ارنست» روی جلد مجله ای در لندن شیفته آثار او شد و چندی بعد در اولین ملاقات با این هنرمند به او دل باخت و به دنبال او به پاریس و بعد هم به «پروانس» رفت.
آثار کرینگتون که غالبا به طرح ها و تصاویری از اسب ها و نمادهای مادینگی و سمبل های زنانه مزین است در نمایشگاه های مختلف پاریس در اواخر دهه سی میلادی مورد توجه شدید منتقدین قرار گرفت.
با هجوم قوای آلمان و آغاز جنگ دوم جهانی کرینگتون در حالتی جنون آمیز به مادرید فرار کرد:«در آن شرایط سخت و شکنجه آور سیاسی تصور می کردم مادرید معده جهان است و من باید خودم را به آنجا برسانم و دستگاه گوارشی به شدت بیمار آن را بهبود بخشم!»
کرینگتون پس از درگیری کوتاهی با پلیس در سفارت انگلستان، به تیمارستانی در حومه شهر مادرید فرستاده شد. او در کتاب خاطرات خود به نام «در زیرزمین» وقایع مربوط به این بخش از زندگی خود و خوردن اجباری داروهای کابوس آور را توصیف کرده است.
پدر و مادر کرینگتون فردی را برای بازگرداندن او به انگلستان استخدام کردند اما لئونورا مصمم بود که هرگز دوباره به نزد آن ها باز نگردد. او در لیسبون پرتغال با یک تاکسی به سفارت مکزیک رفت وپس از چندی با یکی از کارمندان سفارت به نام «رناتو لدوس» ازدواج کرد:«این تنها راه فراری بود که برای من در آن زمان وجود داشت.»
بعدها این زوج به مکزیک نقل مکان کردند و چندی بعد لئونورا پس از جدایی از رناتو با عکاس لهستانی تباری به نام «امریکو ویس» ازدواج کردو صاحب دو پسر شد.
در مکزیک، لئونورا با بسیاری از هنرمندان مهاجر از جمله فیلمساز معروف «لویی بونوئل» حشر و نشر و معاشرت داشت.
یکی از دستیاران سابق بونوئل درباره اولین ملاقات این فیلمساز با لئونورا کرینگتون در سال ١٩٩٧ به نشریه «مورنینگ هرالد» چاپ سیدنی گفته بود:«کرینگتون ضمن استقبال از بونوئل به او گفت: شما خیلی شبیه به یکی از نگهبانان من در تیمارستان مادرید هستید و پس از گفتن این کلمات لئونورا به حمام خانه اش رفت و همانطور لباس پوشیده دوش گرفت.»
بونوئل در آن زمان در عکس العمل به این حرف کرینگتون به اطرافیان گفته بود: «من خودم یک آرتیست سوررئالیست هستم اما واقعا این غیرواقعی بودن تا کجا راه می برد و آیا هیچوقت پایانی هم دارد؟»
کنسوئلو سزار، رئیس شورای ملی هنرهای مکزیک درباره لئونورا کرینگتون می گوید:«او یکی از چهره های درخشان هنر قرن بیستم بود وبا برگزیدن مکزیک به عنوان محل زندگی خود، بر عظمت کشور ما افزود.»
خانه ی حراج کریستی در سال ۲۰۰۹ یکی از آثار لئونارو کرینگتون را به مبلغ یک میلیون و چهارصد و هشتاد هزار دلار به فروش رساند.
iran#
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر