مصاحبه با ياسمين لوی خواننده اسراييلی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Yasmin_Levy-2011-05-10-121551364.html
برای مشاهده ويديو مصاحبه اينجا را کليک کنيد
یاسمین لِوی خواننده اسراییلی در بسیاری از کشورها از جمله ایران از محبوبیت ویژه ای برخوردار است. آلبوم جدید این خواننده، به نام سِنتیر امسال به بازار آمده است. یاسمین لِوی در مدت اقامت کوتاهی که در واشنگتن داشت گفت و گوی کوتاهی با خبرنگار بخش فارسی صدای آمريکا داشت.
یاسمین لوی با خواندن ترانه های کهن به زبانی رو به زوال، سنت ها را زنده نگه می دارد. یاسمين می گويد: «برای من مهمه که این ترانه ها را بخوانم چرا که فکر می کنم نه زبان، بلکه تنها ترانه ها هستند که باقی می مانند. به نظر من هر کسی باید برای شناختن سنت هایش تلاش کند آنها را زنده نگه دارد چون هویت و بودن ما از سنت هایمان سرچشمه می گیرد.»
پس از متواری شدن یهودیان اسپانیا از آن کشور درسال ۱۴۹۲ به دستور فرمانروایان زمان، ایزابلا و فردیناند، اجداد لوی، برای ۵۰۰ سال در ترکیه و سپس در اورشلیم اقامت گزیدند. یاسمین درباره زبان لادینو می گوید: «زبان اصلی یهودیان اسپانیا مانند زبان مسیحیان، اسپانیایی بود. اما پس از مهاجرت این قشر، کلماتی از زبان کشور نو، به اسپانیایی وارد شد. لادینو ترکیبی است از اسپانیایی قدیمی و زبان های دیگر. ترانه های لادینو نسل به نسل منتقل شده است. در آن زمان خوانندگی برای زن عار بود. زن ها مشغول به کارهای خانه، این ترانه ها را زمزمه می کردند. مادر من در حین آشپزی روی ظرف غذا ضرب می گرفت و برای من می خواند. من از آنجا با این ترانه ها آشنا شدم و آنها را از آشپزخانه مادرم به روی صحنه آوردم. مردها هم در کنیسه ها برای پسرانشان می خواندند و اینطور بود که تا به امروز پس از صدها سال این ترانه ها زنده مانده اند.»
اسحاق لوی پدر یاسمین، در زمان حیاتش، ترانه و ملودی های لادینو را در چهار کتاب جمع آوری کرده است.
ياسمين می گويد: «یک روز پدرم صدای مادرش را شنید که به زبان لادینو می خواند. با خودش فکر کرد روزی که مادرش بمیرد، دیگر این ترانه ها را نخواهد شنید. از آنجا بود که تصمیم گرفت زندگیش را وقف حفظ و نشر این ترانه ها کند. من با خواندن این ترانه ها خود را در کنار پدرم احساس می کنم. شبی خواب دیدم که با پدرم می خوانم. یکساله بودم که پدرم درگذشت. یکی از ترانه های او را که ۵۰ سال پیش خوانده بود، انتخاب کردم و با کمک تکنولوژی، ترانه ای دو صدائه ضبط کردیم و به نظر می آید که با هم می خوانیم. شگفت آوره؛ چون من با او بزرگ نشدم، فقط با صدایش بزرگ شدم.»
خبرنگار می گويد که از یاسمین پرسیدم اگر پدرش امروز با ما بود، از دیدن موفقیت او چه احساسی می کرد؟
ياسمين گفت: «سوال خوبیست! عمه من همیشه می گوید اگر پدرم زنده بود به من اجازه نمی داد که خواننده شوم! من در خانواده ای موسیقی دان بزرگ شدم اما پدرم که آهنگساز و خواننده مذهبی بود، عقیده داشت که موسیقی باید دلمشغولی باشد و نه حرفه. سال ها سعی کردم که نخوانم اما در ۲۲ سالگی دانستم که با وجود احترام زیادی که برای پدرم قائلم، برای خواندن زاده شده ام. حالا دلم می خواهد باور کنم که اگر پدرم زنده بود به من افتخار می کرد. می دانم و حس می کنم که همه جا با من است.»
ياسمين در ادامه گفت: «من ده دوازده سال پیش شروع به خواندن کردم، اما در نوامبر سال ۲۰۰۸ بود که خود را خواننده نامیدم. پس از ضبط سه آلبوم. ۱۰ سال طول کشید تا خودم را در صدایم پیدا کنم. لحظه ای جادویی را روی صحنه در آلمان تجربه کردم. یادم می آید در حالی که می خواندم با خودم گفتم: حالا یک خواننده ای! چون فکر می کنم خواننده باید با موسیقی اش رشد کند و در این راه باید جستجو کند، تجربه کند، اشتباه کند، بی گدار به آب بزند... به همین خاطر باید از هر آلبوم من انتظاری متفاوت داشته باشید. همان یاسمین هستم، اما موسیقی ام متغیر می شود.»
یاسمین به عبری، انگلیسی، اسپانیایی و تا حدی به فرانسوی تسلط دارد. ولی تنها به اسپانیایی شعر می گوید و به لادینو و اسپانیایی می خواند.
ياسمين می گويد: «احساس می کنم فقط با این دو زبان راحتم. زبان یک دنیای کامل است. باید در این دنیا زندگی کنی تا باور و احساسش کنی. من تنها وقتی به زبان های دیگر می خوانم که بتوانم در آن زبان زندگی کنم. در حال حاضر تنها وقتی به اسپانیایی و لادینو می خوانم این احساس را دارم. من ترانه های سنتی لادینو را عوض نمی کنم، کمی تغییرش می دهم و به آنها فلامینگو یا تم شرقی اضافه می کنم، اما عوضشان نمی کنم چون به من تعلق ندارند.»
یاسمین موسیقی را پلی میان فرهنگ ها می نامد و می گويد: «من با خوانندگان کشورهای گوناگون می خوانم. مسلمان، یهودی، مسیحی،... با موسیقی دان هایی از ایران، یونان، عراق، ترکیه، مصر، ارمنستان، اسراییل، اسپانیا، پاراگوئه، همه جا.... این روش من است و به آن اعتقاد دارم. پیام این کار قابلیت پذیرش و احترام دو جانبه است. مثلا من در گروهم یک نوازنده ارمنی و یک نوازنده ترک دارم. همه ما به تاریخ این دو کشور واقفیم. روی صحنه جایی برای جنگ و بی احترامی وجود ندارد. با هم، معنایی را خلق می کنیم که از ما بزرگتر است.»
ياسمين توضيح می دهد که «در دین یهود یک زن تنها می تواند برای زنان دیگر بخواند اما من بر صحنه های جهان می روم و برای مرد و زن می خوانم. باور دارم که با خواندن، شنوندگانم را راضی و خشنود می کنم و اینکار گناه نیست. من صدای زنان مهاجر یهودی سافاری هستم. فراموش نکنیم که این زنان بودند که این ترانه ها را زنده نگه داشتند.»
یاسمین در شعرهایش از آنچه بر او و نزدیکانش گذشته است می گوید:«نتیجه آهنگ ها و ترانه هایی که می سازم چیزی به جز غم نیست! اما می دانم که من اینم... بعضی ها با شاد کردن بر دل ها تاثیر می گذارند و برخی با غم.. من خوشحال ترین انسان روی زمینم وقتی که از همیشه غمگین ترم!... اگر که اصلا ممکن باشد!»
یاسمین شهر زادگاهش، اورشلیم را غمگین ترین شهر دنیا می نامد و می گوید: «انگار که سنگ های اورشلیم می گریند چرا که تاریخ این شهر را می دانند و جنگ و خونریزی ها را دیده اند. از همه جای دنیا در اورشلیم زندگی می کنند، از همه جا و از همه ادیان،.. ولی گروه ها از هم جدا زندگی می کنند و با هم نیستند. وقتی بزرگ می شدم دوستان عرب داشتم که هنوز هم دارم، اما جامعه ها بسته اند. اگر می توانستم به ۸ یا ۹ سالگی برگردم دلم می خواست با کودکان عرب مسلمان به مدرسه ای مشترک بروم و دیگر ترسی نداشتم. الان هم ندارم؛ منظورم کودکان هستند. از هم می ترسند چرا که برای هم نا آشنا هستند. همدیگر را نمی بینند و دست یکدیگر را نمی گیرند. کودکان آینده را می سازند و راه حل ها از آنها آغاز می شود. اگر از سنین کودکی با هم آشنا شوند، آینده زیبایی در انتظار است. شاید سال ها طول بکشد، شاید هم نسل ها، اما باید از حالا آغاز شود. من همشه می گویم اگر دین های آسمانی نبودند، موسیقی مذهب می شد. تنها به این دلیل که من یهودی هستم، خیلی از خواننده های مسلمان با من همخوانی نمی کنند. مثلا من با ناتاشا اطلس، خواننده مصری، خواندم. پیش از من با هیچ خواننده اسراییلی نخوانده بود چرا که می ترسید دنیای عرب او را بایکوت کند. به او گفتم این وظیفه ماست که به عنوان هنرمند نشان دهیم که می شود در کنار هم زندگی کرد. من اگر خواننده نبودم شاید او هیچوقت با من همکاری نمی کرد. ولی موسیقی باعث شد که این کار را بکند.»
یاسمین لوی نه به عنوان خواننده، بلکه از زبان یک زن می گوید: «من باردار هستم و به زودی صاحب یک پسر خواهم شد. شنیده ام که زنان پیش از بارداری نیاز به بچه دار شدن را در درون خود احساس می کنند. صادقانه بگویم که من این احساس را نداشتم. من همیشه عاشق موسیقی بوده ام و زندگی عادی ندارم. همیشه در سفرم و مردم را می بینم که می گریند و می خندند و در این عشق با من شریک هستند. همیشه فکر می کردم به اندازه کافی عشق از هوادارانم می گیرم و نیازی به بچه دار شدن نیست. زن خبرنگاری را دیدم که گفت تو نباید بچه دار شوی، تو یاسمین لویِ ما هستی. اول فکر می کردم راست می گوید و من و موسیقی ام به مردم تعلق داریم. ولی شکر خدا که به او گوش نکردم و انشالله که مادر می شوم... من یک زنم. خواننده ام. می توانم هم مادر و هم خواننده باشم و این بهترین دوره برای من است. اگر از من بپرسید از آینده چه انتظاری دارم، می خواهم که همه چیز سر جای خود بماند... برای هر باری که بر صحنه می روم شکرگزارم، برای اینکه مردم می خواهند که به صدایم گوش کنند. بزرگترین ترسم به جز از دست داد سلامت عزیزان، این است که کسی به صدایم گوش نکند. فکر می کنم هر هنرمندی این واهمه را داشته باشد. از خدا می خواهم که فرصت شریک شدن موسیقی را از من نگیرد و دیگر چیزی نمی خواهم...و البته اینکه به ایران بیایم و با مردمش آشنا شوم. از طریق اینترنت با آنهان در تماسم و خیلی دوست دارم واکنششان را ببینم. عالی خواهد شد.»
برای مشاهده ويديو مصاحبه اينجا را کليک کنيد
یاسمین لِوی خواننده اسراییلی در بسیاری از کشورها از جمله ایران از محبوبیت ویژه ای برخوردار است. آلبوم جدید این خواننده، به نام سِنتیر امسال به بازار آمده است. یاسمین لِوی در مدت اقامت کوتاهی که در واشنگتن داشت گفت و گوی کوتاهی با خبرنگار بخش فارسی صدای آمريکا داشت.
یاسمین لوی با خواندن ترانه های کهن به زبانی رو به زوال، سنت ها را زنده نگه می دارد. یاسمين می گويد: «برای من مهمه که این ترانه ها را بخوانم چرا که فکر می کنم نه زبان، بلکه تنها ترانه ها هستند که باقی می مانند. به نظر من هر کسی باید برای شناختن سنت هایش تلاش کند آنها را زنده نگه دارد چون هویت و بودن ما از سنت هایمان سرچشمه می گیرد.»
پس از متواری شدن یهودیان اسپانیا از آن کشور درسال ۱۴۹۲ به دستور فرمانروایان زمان، ایزابلا و فردیناند، اجداد لوی، برای ۵۰۰ سال در ترکیه و سپس در اورشلیم اقامت گزیدند. یاسمین درباره زبان لادینو می گوید: «زبان اصلی یهودیان اسپانیا مانند زبان مسیحیان، اسپانیایی بود. اما پس از مهاجرت این قشر، کلماتی از زبان کشور نو، به اسپانیایی وارد شد. لادینو ترکیبی است از اسپانیایی قدیمی و زبان های دیگر. ترانه های لادینو نسل به نسل منتقل شده است. در آن زمان خوانندگی برای زن عار بود. زن ها مشغول به کارهای خانه، این ترانه ها را زمزمه می کردند. مادر من در حین آشپزی روی ظرف غذا ضرب می گرفت و برای من می خواند. من از آنجا با این ترانه ها آشنا شدم و آنها را از آشپزخانه مادرم به روی صحنه آوردم. مردها هم در کنیسه ها برای پسرانشان می خواندند و اینطور بود که تا به امروز پس از صدها سال این ترانه ها زنده مانده اند.»
اسحاق لوی پدر یاسمین، در زمان حیاتش، ترانه و ملودی های لادینو را در چهار کتاب جمع آوری کرده است.
ياسمين می گويد: «یک روز پدرم صدای مادرش را شنید که به زبان لادینو می خواند. با خودش فکر کرد روزی که مادرش بمیرد، دیگر این ترانه ها را نخواهد شنید. از آنجا بود که تصمیم گرفت زندگیش را وقف حفظ و نشر این ترانه ها کند. من با خواندن این ترانه ها خود را در کنار پدرم احساس می کنم. شبی خواب دیدم که با پدرم می خوانم. یکساله بودم که پدرم درگذشت. یکی از ترانه های او را که ۵۰ سال پیش خوانده بود، انتخاب کردم و با کمک تکنولوژی، ترانه ای دو صدائه ضبط کردیم و به نظر می آید که با هم می خوانیم. شگفت آوره؛ چون من با او بزرگ نشدم، فقط با صدایش بزرگ شدم.»
خبرنگار می گويد که از یاسمین پرسیدم اگر پدرش امروز با ما بود، از دیدن موفقیت او چه احساسی می کرد؟
ياسمين گفت: «سوال خوبیست! عمه من همیشه می گوید اگر پدرم زنده بود به من اجازه نمی داد که خواننده شوم! من در خانواده ای موسیقی دان بزرگ شدم اما پدرم که آهنگساز و خواننده مذهبی بود، عقیده داشت که موسیقی باید دلمشغولی باشد و نه حرفه. سال ها سعی کردم که نخوانم اما در ۲۲ سالگی دانستم که با وجود احترام زیادی که برای پدرم قائلم، برای خواندن زاده شده ام. حالا دلم می خواهد باور کنم که اگر پدرم زنده بود به من افتخار می کرد. می دانم و حس می کنم که همه جا با من است.»
ياسمين در ادامه گفت: «من ده دوازده سال پیش شروع به خواندن کردم، اما در نوامبر سال ۲۰۰۸ بود که خود را خواننده نامیدم. پس از ضبط سه آلبوم. ۱۰ سال طول کشید تا خودم را در صدایم پیدا کنم. لحظه ای جادویی را روی صحنه در آلمان تجربه کردم. یادم می آید در حالی که می خواندم با خودم گفتم: حالا یک خواننده ای! چون فکر می کنم خواننده باید با موسیقی اش رشد کند و در این راه باید جستجو کند، تجربه کند، اشتباه کند، بی گدار به آب بزند... به همین خاطر باید از هر آلبوم من انتظاری متفاوت داشته باشید. همان یاسمین هستم، اما موسیقی ام متغیر می شود.»
یاسمین به عبری، انگلیسی، اسپانیایی و تا حدی به فرانسوی تسلط دارد. ولی تنها به اسپانیایی شعر می گوید و به لادینو و اسپانیایی می خواند.
ياسمين می گويد: «احساس می کنم فقط با این دو زبان راحتم. زبان یک دنیای کامل است. باید در این دنیا زندگی کنی تا باور و احساسش کنی. من تنها وقتی به زبان های دیگر می خوانم که بتوانم در آن زبان زندگی کنم. در حال حاضر تنها وقتی به اسپانیایی و لادینو می خوانم این احساس را دارم. من ترانه های سنتی لادینو را عوض نمی کنم، کمی تغییرش می دهم و به آنها فلامینگو یا تم شرقی اضافه می کنم، اما عوضشان نمی کنم چون به من تعلق ندارند.»
یاسمین موسیقی را پلی میان فرهنگ ها می نامد و می گويد: «من با خوانندگان کشورهای گوناگون می خوانم. مسلمان، یهودی، مسیحی،... با موسیقی دان هایی از ایران، یونان، عراق، ترکیه، مصر، ارمنستان، اسراییل، اسپانیا، پاراگوئه، همه جا.... این روش من است و به آن اعتقاد دارم. پیام این کار قابلیت پذیرش و احترام دو جانبه است. مثلا من در گروهم یک نوازنده ارمنی و یک نوازنده ترک دارم. همه ما به تاریخ این دو کشور واقفیم. روی صحنه جایی برای جنگ و بی احترامی وجود ندارد. با هم، معنایی را خلق می کنیم که از ما بزرگتر است.»
ياسمين توضيح می دهد که «در دین یهود یک زن تنها می تواند برای زنان دیگر بخواند اما من بر صحنه های جهان می روم و برای مرد و زن می خوانم. باور دارم که با خواندن، شنوندگانم را راضی و خشنود می کنم و اینکار گناه نیست. من صدای زنان مهاجر یهودی سافاری هستم. فراموش نکنیم که این زنان بودند که این ترانه ها را زنده نگه داشتند.»
یاسمین در شعرهایش از آنچه بر او و نزدیکانش گذشته است می گوید:«نتیجه آهنگ ها و ترانه هایی که می سازم چیزی به جز غم نیست! اما می دانم که من اینم... بعضی ها با شاد کردن بر دل ها تاثیر می گذارند و برخی با غم.. من خوشحال ترین انسان روی زمینم وقتی که از همیشه غمگین ترم!... اگر که اصلا ممکن باشد!»
یاسمین شهر زادگاهش، اورشلیم را غمگین ترین شهر دنیا می نامد و می گوید: «انگار که سنگ های اورشلیم می گریند چرا که تاریخ این شهر را می دانند و جنگ و خونریزی ها را دیده اند. از همه جای دنیا در اورشلیم زندگی می کنند، از همه جا و از همه ادیان،.. ولی گروه ها از هم جدا زندگی می کنند و با هم نیستند. وقتی بزرگ می شدم دوستان عرب داشتم که هنوز هم دارم، اما جامعه ها بسته اند. اگر می توانستم به ۸ یا ۹ سالگی برگردم دلم می خواست با کودکان عرب مسلمان به مدرسه ای مشترک بروم و دیگر ترسی نداشتم. الان هم ندارم؛ منظورم کودکان هستند. از هم می ترسند چرا که برای هم نا آشنا هستند. همدیگر را نمی بینند و دست یکدیگر را نمی گیرند. کودکان آینده را می سازند و راه حل ها از آنها آغاز می شود. اگر از سنین کودکی با هم آشنا شوند، آینده زیبایی در انتظار است. شاید سال ها طول بکشد، شاید هم نسل ها، اما باید از حالا آغاز شود. من همشه می گویم اگر دین های آسمانی نبودند، موسیقی مذهب می شد. تنها به این دلیل که من یهودی هستم، خیلی از خواننده های مسلمان با من همخوانی نمی کنند. مثلا من با ناتاشا اطلس، خواننده مصری، خواندم. پیش از من با هیچ خواننده اسراییلی نخوانده بود چرا که می ترسید دنیای عرب او را بایکوت کند. به او گفتم این وظیفه ماست که به عنوان هنرمند نشان دهیم که می شود در کنار هم زندگی کرد. من اگر خواننده نبودم شاید او هیچوقت با من همکاری نمی کرد. ولی موسیقی باعث شد که این کار را بکند.»
یاسمین لوی نه به عنوان خواننده، بلکه از زبان یک زن می گوید: «من باردار هستم و به زودی صاحب یک پسر خواهم شد. شنیده ام که زنان پیش از بارداری نیاز به بچه دار شدن را در درون خود احساس می کنند. صادقانه بگویم که من این احساس را نداشتم. من همیشه عاشق موسیقی بوده ام و زندگی عادی ندارم. همیشه در سفرم و مردم را می بینم که می گریند و می خندند و در این عشق با من شریک هستند. همیشه فکر می کردم به اندازه کافی عشق از هوادارانم می گیرم و نیازی به بچه دار شدن نیست. زن خبرنگاری را دیدم که گفت تو نباید بچه دار شوی، تو یاسمین لویِ ما هستی. اول فکر می کردم راست می گوید و من و موسیقی ام به مردم تعلق داریم. ولی شکر خدا که به او گوش نکردم و انشالله که مادر می شوم... من یک زنم. خواننده ام. می توانم هم مادر و هم خواننده باشم و این بهترین دوره برای من است. اگر از من بپرسید از آینده چه انتظاری دارم، می خواهم که همه چیز سر جای خود بماند... برای هر باری که بر صحنه می روم شکرگزارم، برای اینکه مردم می خواهند که به صدایم گوش کنند. بزرگترین ترسم به جز از دست داد سلامت عزیزان، این است که کسی به صدایم گوش نکند. فکر می کنم هر هنرمندی این واهمه را داشته باشد. از خدا می خواهم که فرصت شریک شدن موسیقی را از من نگیرد و دیگر چیزی نمی خواهم...و البته اینکه به ایران بیایم و با مردمش آشنا شوم. از طریق اینترنت با آنهان در تماسم و خیلی دوست دارم واکنششان را ببینم. عالی خواهد شد.»
iran#
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر