بحثي بدون رودربايستي با اصلاح طلبان درباره اسرائيل
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/585-MiddleEast.htm
در اين نوشتار نميخواهم نظرم را درباره کشور اسرائيل و مسأله فلسطين و يا حتي موضوع خطر جنگ بين ايران و اسرائيل تکرار کنم چرا که در گذشته مفصلاً در مورد آن موضوعات بحث کرده ام (1).
آنچه می خواهم بحث کنم درک اشتباه اصلاح طلبان اسلامی از استراتژِي جهاني مهدويت آيت الله محمد تقي مصباح يزدي و محمود احمدي نژاد است که دقيقاً ديدگاه آنها را در رابطه با اسرائيل شکل ميدهد. اين نيروها حتي پيش از به قدرت رسيدن آقاي احمدی نژاد در انتخابات سال 1384 تصورشان از احمدي نژاد اين بود که وي يک سياستمدار پوپوليست است و نه يک بنيادگراي مذهبي. همين اشتباه را آقاي بازرگان در رابطه با آيت الله روح الله خميني کردند که نه وي را يک بنيادگراي اسلامي با استراتژي معين جهاني بلکه فقط يک پوپوليست ميديدند که بعد از پيروزي انقلاب قرار است به قم برود.
درست است که مکتب آيت الله خميني با آيت الله مصباح يزدي متقاوت است ولي عدم درک اين واقعيت که اينها هر دو بنيادگرا بودند و هردو استراتژي جهاني مورد نظرشان بسيار جدي بود و فقط سخنان پوپوليستي نبود موضوعي است که خيلي به جنبش سياسي ايران لطمه زده است. مثلاً در ابتداي انقلاب در همان زمان دولت موقت بازرگان آيت الله خميني به روشني ميگفت که خواستار فتح کربلا است و بعد از آن هم فتح قدس يعني اين دو فتح را راهي ميدانست که توسط آن کل مردم همه کشورهاي اسلامي به شيعه مورد نظر وي ايمان آورند و دولت هاي خود را سرنگون کنند و به اينگونه با اتحاد جهان اسلام در خاورميانه، کل جهان به تسخير انقلاب اسلامي در آيد.
آقاي خميني اصلاً اين حرف ها برايش تبليغات نبود که آقاي بازرگان ناراحت ميشد و ميگفت اينها تشنج به وجود مياورد. آقاي خميني وقتي هم عراق به ايران حمله کرد تعجبي نکرد و بازهم فتح کربلا را تکرار کرد و روزي هم که صلح را امضاء کرد زماني بود که چند نفر از افراد مورد اعتماد وي به او اطمينان دادند که تا سلاح شيميائي و اتمي نداشته باشد نميتواند بر عراق پيروز شود و اولي را در حين جنگ، از آلمان تهيه کردند، ولي به خميني اطمينان دادند که دومي را تا جنگ هست نميشود تهيه کرد و بايستي با يک برنامه دراز مدت تقيه، امکانات غني سازي اورانيوم را فراهم کرد تا بشود تسليحات اتمي ساخت و در نتيجه راهي غير از امضاء صلح نيست. بعد از آتش بس با عراق هم صدام از اين مسأله آگاه بود و به همين علت هم مرتب بلوف داشتن تسليحات اتمي را تکرار ميکرد، چون ميترسيد اگر جمهوري اسلامي به تسليحات اتمي دست يابد اولين اقدامي که بکند دوباره تلاش براي فتح کربلا باشد.
در واقع از همان اول ايجاد جمهوري اسلامي، رژيم تازه هم گروه هاي مختلف شيعه عراق و هم گروه هاي مختلف شيعه لبنان و فلسطين را در ايران پناه داد و کاملاً از نزديک با آنها کار ميکرد. اينکه بلوف هاي صدام درباره تسليحات اتمی و کارهاي ديگرش نظير حمله به کويت باعث شد که آمريکا رژيم وي را برچيند، و گروه هاي شيعه اي که بعضاً هم به ايران نزديکند در عراق به قدرت برسند، باعث شد هدف خميني بدون زحمت زياد بر آورده شود، ولي داشتن حکومتي نزديک به خود در عراق يعني فتح کربلا گام اول در استراتژي خميني بود که گام بعدي اش هم نابودي اسرائيل و فتح قدس بود که به اين طريق کل مردم جهان عرب را بسوي خود جلب کند تا رژيم های کنونی جهان عرب را سرنگون سازند و حکومت هاي بنيادگراي اسلامی متحد جمهوری اسلامی ايران برپا کنند.
نه تنها خميني تا آخر عمر از هدف بالا دست برنداشت بلکه کل پروژه هسته اي جمهوري اسلامي ايران نيز بخاطر خدمت به اين استراتژي جهاني بوده و هست و با هدف رژيم شاه در توسعه اتمي که رقابت با همسايگان ايران بود، کاملاً فرق داشته است. اگر گام اول استراتژي خميني با حمله آمريکا به عراق تسهيل شد، گام بعدي را بخوبي ميدانست که آمريکا يا هيچ دولت عربي ۀن زمان برايش به ثمر نخواهد رساند و فقط در پرتو داشتن تسليحات اتمي ميتواند به آن دست يابد. در نتيجه براي خميني از همان اول استراتژي اش روشن بود و با کسي هم شوخي نداشت وقتي از فتح کربلا و فتح قدس سخن ميگفت. اين آقاي بازرگان بود که اشتباه ميکرد و فکر ميکرد خميني بخاطر سياستمدار نبودن و ندانستن زبان ديپلماسي حرف هائي ميزند که بازرگان بايد ترميم کند.
آيت الله مصباح يزدي و آقاي محمود احمدي نژاد نيز امروز استراتژي شان به همان روشني است و در نوشته هاي پيشين گفتم که مهدويت، استراتژي جهاني اين دولت است، و مسأله شان نه پوپوليسم است و نه ناداني، و همه حرف هاي آقاي احمدي نژاد هم درباره اسرائيل دقيقاً از استراتژي مهدويت ايشان ناشي ميشود که فکر ميکند اگر پايان دهنده اسرائيل باشد تمام جهان اسلام به شيعه و مهدويت مصباح يزدي ايمان خواهند آورد و جهان را اين ديدگاه بنيادگرا تسخير خواهد کرد و ابداً از اين حرفها قصدشان شلوغ بازي نيست و اصلاً هم آقاي احمدي نژاد در جهان غلط درک نشده اند. اگر هم در مواردي مجبورند تقيه کنند به اين علت است که هنوز تسليحات اتمي را ندارند و دقيقاً هم به همين دليل آقاي خميني حاضر شد با صدام حسين صلح را امضاء کند. نميگويم همه رهبران جمهوري اسلامي به اين دليل حاضر به امضاي صلح شدند. ما همه ميدانيم که حای همان سال آخر جنگ، مهندس بارزگان به دليل لطماتي که به کشور ميرسيد خواهان صلح بود و براي آن هدف زحمت ها کشيد و بسياری ناملايمات را تحمل کرد اما من در اينجا دقيقاً بحثم درباره استراتژي بنيادگرايان مذهبي در ايران و مشخصاً آيت الله خميني در آن روز و آيت الله مصباح يزدي و آقاي احمدي نژاد در امروز است.
حالا با در نظر گرفتن اين استراتژي بنيادگرايان اجازه دهيد به موضوع اصلاح طلبان و اسرائيل برگردم. جدا از تخيلات بنيادگرايان ، در دنياي واقعيت در رابطه با صدام، دامن زدن به تشنج با عراق و بعد هم حمله عراق به ايران، جدا از آنکه علت حمله تحريکات خميني بود يا که صدام به هرحال چنان برنامه اي داشت و با ديدن تضعيف ارتش ايران در انقلاب فکر کرده بود فرصت مناسبي براي حمله به ايران بوجود آمده است، به هرحال نتيجه جنگ ميليونها تلفات براي ايران بود و تنها دستاورد آن تا امروز ميتوانست براي ايران هيچ باشد و يا حتي تقويت صدام باشد البته اگر که حمله آمريکا به عراق اتفاق نيافتاده بود، و اين فقط يک شانس تاريخي براي جمهوري اسلامي بود که صدام سرنگون شد و دولت شيعه نزديک به جمهوري اسلامي در عراق به روي کار آمد و بعد هم بخاطر درگيري هاي آمريکا با طالبان و القاعده در افغانستان و عراق، عملاً عرصه به روي ايران براي نفوذ در عراق ميسر گشوده شد. اما امروز همان کارهاي زمان انقلاب، اينبار در رابطه با اسرائيل، هر روز ايران را به ورطه جنگ با اسرائيل نزديکتر ميکند و چنين جنگي را نه آمريکا و اروپا جلويش را خواهند گرفت و نه کشورهاي عربي چون از ديدگاه هردو آنها بر خلاف تصور استراتژيست هاي بنيادگراي مهدويت، جمهوري اسلامي ايران است که نابود خواهد شد بدون آنکه آنها هزينه اي بکنند. البته ما ميدانيم که فقط جمهوري اسلامي ايران نخواهد بود که نابود خواهد شد بلکه ايران و ايراني نيز در جنگ ايران و اسرائيل، چه اتمي باشد و چه غير اتمي، به همراه جمهوری اسلامی نابود خواهند شد.
حالا مردم ايران هستند که در معرض فدا شدن براي تخيلات استراتژي جهاني مهدويت هستند و اينبار خطر شعار فتح قدس بزرگتر از آنچيزي است که در زمان خميني با شعار فتح کربلا يعني مرحله اول اين استراتژي، مردم ما با آن روبرو شدند. سؤالي که امروز هست اين است که اصلاح طلبان ايران که بهتر از من به واقعيت اين ديدگاه در ميان بنيادگرايان اسلامي در ايران واقفند چه کار ميخواهند بکنند؟ آيا در ميان آنها کسي پيدا ميشود که شجاعت داشته باشد و به اسرائيل برود و به مردم اسرائيل بگويد که مردم ايران خواهان جنگ با اسرائيل نيستند و مخالف همه اين استرتژي هاي نابود کننده بينادگرايان طرفدار مهدويت هستند. آيا کسي هست که قبل از شروع جنگي هزاران بار نابود کننده تر از جنگ ايران و عراق جلوي وقوع آن را بگيرد؟ آيا حاضرند از انگ هاي روزنامه کيهان شريعتمداري نهراسند و برايشان جلوگيري از نابود شدن ايران مهمتر باشد و نه برچسب هاي صهيونيست و امثالهم که به هر مخالف استراتژي بنيادگرايان اسلامي ارزاني ميشود (2).
به اميد جمهوري آينده نگر دموکراتيک و سکولار در ايران،
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
12 شهريور 1388
September 3, 2009
پانويس ها:
1. http://tinyurl.com/luuajd
2. http://tinyurl.com/nlo3tn
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/585-MiddleEast.htm
در اين نوشتار نميخواهم نظرم را درباره کشور اسرائيل و مسأله فلسطين و يا حتي موضوع خطر جنگ بين ايران و اسرائيل تکرار کنم چرا که در گذشته مفصلاً در مورد آن موضوعات بحث کرده ام (1).
آنچه می خواهم بحث کنم درک اشتباه اصلاح طلبان اسلامی از استراتژِي جهاني مهدويت آيت الله محمد تقي مصباح يزدي و محمود احمدي نژاد است که دقيقاً ديدگاه آنها را در رابطه با اسرائيل شکل ميدهد. اين نيروها حتي پيش از به قدرت رسيدن آقاي احمدی نژاد در انتخابات سال 1384 تصورشان از احمدي نژاد اين بود که وي يک سياستمدار پوپوليست است و نه يک بنيادگراي مذهبي. همين اشتباه را آقاي بازرگان در رابطه با آيت الله روح الله خميني کردند که نه وي را يک بنيادگراي اسلامي با استراتژي معين جهاني بلکه فقط يک پوپوليست ميديدند که بعد از پيروزي انقلاب قرار است به قم برود.
درست است که مکتب آيت الله خميني با آيت الله مصباح يزدي متقاوت است ولي عدم درک اين واقعيت که اينها هر دو بنيادگرا بودند و هردو استراتژي جهاني مورد نظرشان بسيار جدي بود و فقط سخنان پوپوليستي نبود موضوعي است که خيلي به جنبش سياسي ايران لطمه زده است. مثلاً در ابتداي انقلاب در همان زمان دولت موقت بازرگان آيت الله خميني به روشني ميگفت که خواستار فتح کربلا است و بعد از آن هم فتح قدس يعني اين دو فتح را راهي ميدانست که توسط آن کل مردم همه کشورهاي اسلامي به شيعه مورد نظر وي ايمان آورند و دولت هاي خود را سرنگون کنند و به اينگونه با اتحاد جهان اسلام در خاورميانه، کل جهان به تسخير انقلاب اسلامي در آيد.
آقاي خميني اصلاً اين حرف ها برايش تبليغات نبود که آقاي بازرگان ناراحت ميشد و ميگفت اينها تشنج به وجود مياورد. آقاي خميني وقتي هم عراق به ايران حمله کرد تعجبي نکرد و بازهم فتح کربلا را تکرار کرد و روزي هم که صلح را امضاء کرد زماني بود که چند نفر از افراد مورد اعتماد وي به او اطمينان دادند که تا سلاح شيميائي و اتمي نداشته باشد نميتواند بر عراق پيروز شود و اولي را در حين جنگ، از آلمان تهيه کردند، ولي به خميني اطمينان دادند که دومي را تا جنگ هست نميشود تهيه کرد و بايستي با يک برنامه دراز مدت تقيه، امکانات غني سازي اورانيوم را فراهم کرد تا بشود تسليحات اتمي ساخت و در نتيجه راهي غير از امضاء صلح نيست. بعد از آتش بس با عراق هم صدام از اين مسأله آگاه بود و به همين علت هم مرتب بلوف داشتن تسليحات اتمي را تکرار ميکرد، چون ميترسيد اگر جمهوري اسلامي به تسليحات اتمي دست يابد اولين اقدامي که بکند دوباره تلاش براي فتح کربلا باشد.
در واقع از همان اول ايجاد جمهوري اسلامي، رژيم تازه هم گروه هاي مختلف شيعه عراق و هم گروه هاي مختلف شيعه لبنان و فلسطين را در ايران پناه داد و کاملاً از نزديک با آنها کار ميکرد. اينکه بلوف هاي صدام درباره تسليحات اتمی و کارهاي ديگرش نظير حمله به کويت باعث شد که آمريکا رژيم وي را برچيند، و گروه هاي شيعه اي که بعضاً هم به ايران نزديکند در عراق به قدرت برسند، باعث شد هدف خميني بدون زحمت زياد بر آورده شود، ولي داشتن حکومتي نزديک به خود در عراق يعني فتح کربلا گام اول در استراتژي خميني بود که گام بعدي اش هم نابودي اسرائيل و فتح قدس بود که به اين طريق کل مردم جهان عرب را بسوي خود جلب کند تا رژيم های کنونی جهان عرب را سرنگون سازند و حکومت هاي بنيادگراي اسلامی متحد جمهوری اسلامی ايران برپا کنند.
نه تنها خميني تا آخر عمر از هدف بالا دست برنداشت بلکه کل پروژه هسته اي جمهوري اسلامي ايران نيز بخاطر خدمت به اين استراتژي جهاني بوده و هست و با هدف رژيم شاه در توسعه اتمي که رقابت با همسايگان ايران بود، کاملاً فرق داشته است. اگر گام اول استراتژي خميني با حمله آمريکا به عراق تسهيل شد، گام بعدي را بخوبي ميدانست که آمريکا يا هيچ دولت عربي ۀن زمان برايش به ثمر نخواهد رساند و فقط در پرتو داشتن تسليحات اتمي ميتواند به آن دست يابد. در نتيجه براي خميني از همان اول استراتژي اش روشن بود و با کسي هم شوخي نداشت وقتي از فتح کربلا و فتح قدس سخن ميگفت. اين آقاي بازرگان بود که اشتباه ميکرد و فکر ميکرد خميني بخاطر سياستمدار نبودن و ندانستن زبان ديپلماسي حرف هائي ميزند که بازرگان بايد ترميم کند.
آيت الله مصباح يزدي و آقاي محمود احمدي نژاد نيز امروز استراتژي شان به همان روشني است و در نوشته هاي پيشين گفتم که مهدويت، استراتژي جهاني اين دولت است، و مسأله شان نه پوپوليسم است و نه ناداني، و همه حرف هاي آقاي احمدي نژاد هم درباره اسرائيل دقيقاً از استراتژي مهدويت ايشان ناشي ميشود که فکر ميکند اگر پايان دهنده اسرائيل باشد تمام جهان اسلام به شيعه و مهدويت مصباح يزدي ايمان خواهند آورد و جهان را اين ديدگاه بنيادگرا تسخير خواهد کرد و ابداً از اين حرفها قصدشان شلوغ بازي نيست و اصلاً هم آقاي احمدي نژاد در جهان غلط درک نشده اند. اگر هم در مواردي مجبورند تقيه کنند به اين علت است که هنوز تسليحات اتمي را ندارند و دقيقاً هم به همين دليل آقاي خميني حاضر شد با صدام حسين صلح را امضاء کند. نميگويم همه رهبران جمهوري اسلامي به اين دليل حاضر به امضاي صلح شدند. ما همه ميدانيم که حای همان سال آخر جنگ، مهندس بارزگان به دليل لطماتي که به کشور ميرسيد خواهان صلح بود و براي آن هدف زحمت ها کشيد و بسياری ناملايمات را تحمل کرد اما من در اينجا دقيقاً بحثم درباره استراتژي بنيادگرايان مذهبي در ايران و مشخصاً آيت الله خميني در آن روز و آيت الله مصباح يزدي و آقاي احمدي نژاد در امروز است.
حالا با در نظر گرفتن اين استراتژي بنيادگرايان اجازه دهيد به موضوع اصلاح طلبان و اسرائيل برگردم. جدا از تخيلات بنيادگرايان ، در دنياي واقعيت در رابطه با صدام، دامن زدن به تشنج با عراق و بعد هم حمله عراق به ايران، جدا از آنکه علت حمله تحريکات خميني بود يا که صدام به هرحال چنان برنامه اي داشت و با ديدن تضعيف ارتش ايران در انقلاب فکر کرده بود فرصت مناسبي براي حمله به ايران بوجود آمده است، به هرحال نتيجه جنگ ميليونها تلفات براي ايران بود و تنها دستاورد آن تا امروز ميتوانست براي ايران هيچ باشد و يا حتي تقويت صدام باشد البته اگر که حمله آمريکا به عراق اتفاق نيافتاده بود، و اين فقط يک شانس تاريخي براي جمهوري اسلامي بود که صدام سرنگون شد و دولت شيعه نزديک به جمهوري اسلامي در عراق به روي کار آمد و بعد هم بخاطر درگيري هاي آمريکا با طالبان و القاعده در افغانستان و عراق، عملاً عرصه به روي ايران براي نفوذ در عراق ميسر گشوده شد. اما امروز همان کارهاي زمان انقلاب، اينبار در رابطه با اسرائيل، هر روز ايران را به ورطه جنگ با اسرائيل نزديکتر ميکند و چنين جنگي را نه آمريکا و اروپا جلويش را خواهند گرفت و نه کشورهاي عربي چون از ديدگاه هردو آنها بر خلاف تصور استراتژيست هاي بنيادگراي مهدويت، جمهوري اسلامي ايران است که نابود خواهد شد بدون آنکه آنها هزينه اي بکنند. البته ما ميدانيم که فقط جمهوري اسلامي ايران نخواهد بود که نابود خواهد شد بلکه ايران و ايراني نيز در جنگ ايران و اسرائيل، چه اتمي باشد و چه غير اتمي، به همراه جمهوری اسلامی نابود خواهند شد.
حالا مردم ايران هستند که در معرض فدا شدن براي تخيلات استراتژي جهاني مهدويت هستند و اينبار خطر شعار فتح قدس بزرگتر از آنچيزي است که در زمان خميني با شعار فتح کربلا يعني مرحله اول اين استراتژي، مردم ما با آن روبرو شدند. سؤالي که امروز هست اين است که اصلاح طلبان ايران که بهتر از من به واقعيت اين ديدگاه در ميان بنيادگرايان اسلامي در ايران واقفند چه کار ميخواهند بکنند؟ آيا در ميان آنها کسي پيدا ميشود که شجاعت داشته باشد و به اسرائيل برود و به مردم اسرائيل بگويد که مردم ايران خواهان جنگ با اسرائيل نيستند و مخالف همه اين استرتژي هاي نابود کننده بينادگرايان طرفدار مهدويت هستند. آيا کسي هست که قبل از شروع جنگي هزاران بار نابود کننده تر از جنگ ايران و عراق جلوي وقوع آن را بگيرد؟ آيا حاضرند از انگ هاي روزنامه کيهان شريعتمداري نهراسند و برايشان جلوگيري از نابود شدن ايران مهمتر باشد و نه برچسب هاي صهيونيست و امثالهم که به هر مخالف استراتژي بنيادگرايان اسلامي ارزاني ميشود (2).
به اميد جمهوري آينده نگر دموکراتيک و سکولار در ايران،
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
12 شهريور 1388
September 3, 2009
پانويس ها:
1. http://tinyurl.com/luuajd
2. http://tinyurl.com/nlo3tn
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر