پنجشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۸

مهندس طبرزدی: روز قدس، جمهوری خواهان در مقابل دیکتاتوری

روز قدس : جمهوری خواهان در مقابل دیکتاتوری -حشمت اله طبرزدی
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1624.aspx

روز 27 شهریور خورشیدی مصادف است با اخرین ادینه ی ماه رمضان قمری. این روز در اوایل پیروزی انقلاب از سوی ایه اله منتظری به عنوان روز قدس پیشنهاد شد و با تایید ایه اله خمینی در تاریخ جمهوری اسلامی،به عنوان یک روز تاریخی مستقر شد.امسال اما این روز از اهمیت ویژه ای برخوردار شده است. برای این که سبزها و رهبران ان ها و حتا سایر گرو ه ها ی ازادی خواه ،اعلام کرده اند که می خواهند در این روز در تظاهرات شرکت کرده و شعار ازادی ایران را سر بدهند. نه غزه-نه لبنان-جانم فدای ایران. این شعار محوری پیشنهادی سبز ها برای این روز است. شعاری که تا حدود زیادی به شعار استقلال-ازادی-جمهوری ایرانی شبیه است.برای این که در شعار محوری جمهوری ایرانی،نفی اسلامیت حکومت مد نظر بود و در این شعار نیز نفی پرداختن به فلسطین و لبنان مد نظر قرار گرفته که هر دو در نقطه ی مقابل نظر حاکمیت است.

به راستی چه مسئله ای موجب شده است تا این روز در سال جاری تا این اندازه از اهمیت برخوردار باشد؟حدود 3 ماه از انتخابات تقلبی یا کودتای نرم می گذرد. در انتخابات 22 خرداد،چند ملیون از طرفداران موسوی و کروبی و مخالفین وضع موجود، به خیابان ها ریخته و به صورت مسالمت امیز دست به تظاهرات زدند. اما نیروی حاکم به جای این که با نمایندگان معترضین به گفتگو بنشیند،دست به سرکوب ان ها زد و در این سرکوب ها گروه زیادی از هم میهنان کشته شده و گروهی بازداشت و مورد شکنجه واقع شدند و افرادی مورد تجاوز واقع و گروهی نیز در زندان های سپاه و اطلاعات نگه داری شده تا با فشار های سنگین روحی و شاید جسمی مجبور به اعتراف علیه خودشان بشوند که اخرین ان ها عبد اله مومنی بود که در دادگاه استالینیستی مجبور به اعتراف شد.

اما منازعه به همین جا خاتمه نیافت و با ورود مراجع دینی و شخصیت هایی چون هاشمی رفسنجانی و با نحوه ی برخورد کسانی چون حسن خمینی با مراسم تنفیض،مشخص شد که این منازعه بسیار دامنه دار تر از ان است که رهبران حکومت اسلامی بتوانند به راحتی ان را فیصله بدهند. با ممانعت از حضور رفسنجانی در نماز جمعه ی روز قدس،این منازعه وارد مرحله ی کاملا جدیدی شد که در این مقاله سعی خواهم کرد ابعادی از ان را بیان کنم.

به نظر من با توجه به انچه در بین دو جناح موجود در حکومت می گذرد می توان ادعا کرد ، برای اولین بار طرفداران جمهوری اسلامی در مقابل طرفداران حکومت اسلامی قرارگرفته اند.طرفداران حکومت اسلامی در برنامه های خوداز سه ویژگی یا سه نمایندگی بر خوردار هستند. 1-نظره پردازی چون مصباح یزدی.2-نیروی نظامی سپاه.3-نهاد ولایت فقیه.

1-مصباح یزدی تنها فیلسوف بنیادگرای اسلامی است که با صراحت اعلام کرده است که مشروعیت ولی فقیه و حکومت اسلامی نه به ارای مردم که برگرفته از خدا است. او در این نظریه ی خود تا ان جا پیش رفته است که حتا اطاعت از احمدی نژاد را در طول اطاعت از خدا قلمداد کرده است .به نظر می رسد این نظریه ی مصباح یزدی برای بخشی از روحانیون یا حتا همه ی روحانیون حکومتیبنیاد گرا بسیار مقبول و با اموزش های سنتی شیعی سازگار باشد. برای این که بخش بزرگی از فقها و روحانیون شیعه در گذشته چنین تبلیغ کرده و می کنند که امامت ائمه ی شیعه را خدا معین کرده است و رای مردم در ان تاثیری ندارد.ایه اله خمینی نیز از همین استدلال استفاده کرد و اعلام کرد که ولایت و امامت فقیه در طول امامت شیعه است و مشروعیت ان نیازی به رای مردم ندارد. شیعه به این لحاظ و به دلیل این که در طول تاریخ منزوی و در اقلیت بوده است برای این که بتواند خود و طرفدارانش را توجیه کند به چنین نظریه ی نخبه گرا یانه و اریستوکراتی پناه برد و برای پیروان خود جا انداخت که عدم اقبال عامه یا حکومت ها از این مذهب به مفهوم حقانیت ان ها و عدم حقانیت شیعه نیست. بلکه برعکس است. حق را خدا تعیین کرده و این حق به امامان شیعه داده شده ،ولی مردم به دلیل گمراهی نتوانسته اند به حبل اله چنگ بزنند و منحرف و متفرق شده اند. خمینی از همین منطق استفاده کرد و اصل ولایت فقیه را مطرح نمود.با این تفاوت که او گمان می کرد که این اصلی که خدا قرار داده است را می توان و باید بتوان با رضایت و رای مردم مستقر کرد. در بینش خمینی دیده نشده است که برای اجرای اصل ولایت فقیه، نا گزیر می بایست مردم را به زور وادار به پذیرش کرد.او اگر چه مشروعیت این اصل را از ناحیه ی خدا می دانست اما استقرار ان را به رضایت مردم ارجاع می داد .

البته در همین جا اضافه کنم که روحانیون و مراجع بزرگی چون ایه اله خویی و سیستانی و حتا گلپایگانی با اصل ولایت فقیه مشکل داشته و به ان باور نداشتند. این ها همان مرجعیت سنتی هستند که دین را از سیاست جدا می دانسته و هنوز بر این عقیده هستند.

پس اگر چه ایه اله خمینی از واضعین و استقرار کنندگان ولایت فقیه است و اگر چه او منشائ این اصل را الهی می داند ولی به استقرار ان از روی زور و اکراه باور ندارد.به همین دلیل است که سعی می کند از روی ارشاد و اگاهی دادن به توده های شیعه ان ها را برای تایید جمهوری اسلامی اماده کند.

از دیگر سو مراجع سنتی در مقابل او به این اصل باور ندشته و صرفا امامت را الهی دانسته و در عصر غیبت به جدایی دین از سیاست فتوا داده اند.

اما اقای مصباح یزدی نه تنها در منشائ که حتا در استقرار ولایت فقیه و حکومت اسلامی براین عقیده است که مردم نقشی نداشته و باید تایید کننده ی ان باشند. امروز این فیلسوف بنیادگرا یا به شدت رادیکال به عنوان نظریه پرداز حکومت حاضر در امده است. ارکان حکومت فعلی نیز نشان داده اند که به خوبی از این دیدگاه غیر انتخابی دفاع می کنند. به تعبیر ان ها این بار قاعده عوض شده و ان چه حاکم است حق است و نه ان چه با حاکم در افتاده. و باز هم به تعبیر خودشان این بار در مواجه ی حسین-که لابد خامنه ای است-با یزید زمان ،این یزید است که کشته می شود و نه حسین. زیرا حسین این بار حاکم مطلق و قدرتمندی است!؟

2-غیر از شاخصه ی نظریه پردازی غیر انتخابی،باید به توانمندی نظامی این جریان اشاره کنیم. این جریان نیروی نظامی را در دست دارد و به نحو شایسته از ان در مواجه با مخالفین استفاده می کند.این نیرو به شدت به اموزه های مصباح یزدی وفادار است و در عمل نشان داده که حتا اگر همه ی مخالفین حکومت اسلامی مورد نظر مصباح نیز کشته شوند، ان ها حکومت را حفظ خواهند کرد.در واقع ان نظریه که نظرا وعملا نقش مردم یا اکثریت در گزینش حکومت را بی اثر می نماید، حتما باید به نیرویی برای حفظ ساختار حکومتی اش متکی باشد. خدا که خودش نمی اید وارد کار زار شود. مردم نیز که جایگاهی نداشته و به مرور به بیرون از صحنه ی انتخاب رانده می شوند. تنها نیروی حامی،نیروی نظامی خواهد بود. در غیر این صورت ،حکومت با مخالفت مردم به سرعت فرو خواهد ریخت.

3-البته ولی فقیه به عنوان جنبه ی عملی و عینی ان نظریه و مشروعیت دهی به قدرت نیز باید وجود داشته باشد. در غیر این صورت بار دیگر جای حسین و یزید عوض شده و بار دیگر این حسین است که مظلومانه به شهادت می رسد.البته ولی فقیه تنها نیست. یک نهاد عریض و طویل است که تعداد زیادی روحانی و غیر روحانی به عنوان کارگزار در اختیار دارد و ان ها هستند که از ولی فقیه مشروعیت گرفته و در عین حال از قدرت او محافظت می کنند.

امتزاج این سه شاخصه موجب شکل گیری قدرت موجود در ایران شده که از ان به حکومت اسلامی تعبیر می کنند.اعم از این که به عنوان ازادی خواه و دموکراسی خواه، ان را یک دیکتاتوری مذهبی بنامیم.یا به نام طرفداری از جمهوری اسلامی ان را استبداد دینی و حکومت کودتایی تلقی کنیم.

گفتیم که ایه اله خمینی که پایه گذار جمهوری اسلامی بود اگر چه اصل ولایت فقیه را نوری می دانست که خدا قرار داده است،اما مدعی نبود که این نور با زور و بدون رضایت مردم استقرار می یابد.او عموم مردم ایران را مسلمان می دانست و بر این گمان بود که با ارشاد و راهنمایی ان ها می توان ،رضایتشان را برای تایید ولایت فقیه جلب کرد.شاید به این دلیل که خودش با رژیم شاه در گیر بود و همواره مجبور بود از حق مردم حرف بزند یا به این دلیل که مردم در انقلاب بهمن 57 به نظرات او پایبند بودند در هیچ شرایطی سعی نکرد بین حکومت اسلامی و رای مردم نوعی مقابله را در نظر بیاورد و یا در عمل به چنین شیوه هایی روی بیاورد.

ولی چه شد که جمهوری اسلامی مورد ادعای خمینی به مرور به حکومت اسلامی موجود تبدیل شد؟

این امر البته به مرور و طی 30 سال گذشته صورت گرفت. اما در 22 خرداد 1388 تکمیل شد.به همین دلیل است که اینک طرفداران جمهوری اسلامی و خط اما م فریاد بر اورده اند که این یک حکومت کودتایی است. جالب این است که طیف طرفداران جمهوری اسلامی به جای حکومت اسلامی یا استبداد دینی ،بسیار گسترده تر از طرفداران دیکتاتوری مذهبی یا حکومت غیر انتخابی و اریستوکرات است.از بیت امام گرفته تا یاران نزدیک او و مراجعی چون منتظری،اردبیلی و صانعی تا کسانی چون هاشمی رفسنجانی و خاتمی و موسوی تا...اگر گستردگی این طیف مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد به خوبی در خواهیم یافت که سطح مناقشه ی اخیر به هیچ وجه به اختلافات خانوادگی یا اختلاف جناحی و یا دعوا برسر قدرت یا ریاست جمهوری محدود نمی شود. جنگ بین طرفداران جمهوری اسلامی با طرفداران حکومت غیر گزینشی و دیکتاتوری و حتا کودتایی است. این جنگ وارد مراحل سرنوشت سازی شده است تا ان جا که حکومت کودتایی و غیر گزینشی حتا از امدن هاشمی رفسنجانی به نماز جمعه جلوگیری می کند.از ان سو طیف طرفداران خط امام و جمهوری اسلامی به جای حکومت غیر انتخابی،روز قدس را یادگار ایه اله خمینی دانسته و نمی خواهند ان را نیز به کودتا گران واگذار نماید.این مهم را در پیام هاشمی رفسنجانی تا خاتمی و روحانیون مبارز و موسوی به خوبی می بینید. کودتاگران اما به دنبال این هستند تا از قدرت نظامی و امنیتی بهره برده و پایه گذاران جمهوری اسلامی و بانیان خط امام را به عنوان اشوبگر و قانون شکن معرفی کنند. این جاست که حاکمین،نا خود اگاه این حکم غیر منطقی را که حق از ان کسی است که غالب است را به رسمیت شناخته و تلاش می کنند کسانی را با زور از میدان به در کنند که خود از پایه گذاران همین حکومت در 30 سال گذشته هستند.بر خلاف انچه تبلیغ می کنند ان ها اینک در جایگاه بنی امیه قرار گرفته اند و مخلفین خود را اموی یا خارجی معرفی می نمایند.

جمهوری اسلامی خواهان اما به دلیل این که از حق انتخابات ازاد سخن گفته و اذعان داشته اند که منشائ قدرت و حکومت حتا اسلامی را رای مردم می دانند مورد حمایت اکثریت مردم و دموکراسی خواهان در مواجه با کودتاگران ،قرار گرفته اند. این جریان اگر بر خواسته های خود اصرار بورزد می تواند به مرور حاکمان را پس بزند و قدرت را از ان ها باز ستاند. روز قدس،شب های قدر،روز های محرم و به ویژه 22 بهمن از مناسبت هایی است که باید از انحصار جریان سرکوب خارج سازد.برای این که جریان حاکم،از پشتوانه ی مردمی برخوردار نیست و فقط بر زور اتکا دارد. این جا نقطه ضعف اصولی کودتا چیان نرم است.

جریان سکولار یا طرفداران جمهوری ایرانی نیز جمهوری اسلامی خواهان را نه تنها در مقابل خود ندانسته ، بلکه در شرایط فعلی حمایت از ان ها را گام نهادن در راه دموکراسی می دانند. اگر جمهوری اسلامی خواهان با حمایت اپوزسیون طرفدار جمهوری ایرانی و توده های مردم بتواند بردیکتاتوری مذهبی فایق اید،در مراحل بعدی پیگیری دموکراسی،سکولاریزم و حقوق بشر امری اسان تر خواهد بود.ولی امروز این جمهوری اسلامی خواهان هستند که در خط مقدم مبارزه با دیکتاتوری مذهبی هستند. پس به همین دلیل است که باید از ان ها پشتیبانی کرد و نباید عملکرد گذشته را به رخ ان ها کشید یا مطالبات بعدی را امروزی قلمداد نمود و به این بهانه از ان ها فاصله گرفت.

امروز جمهوری خواهان در صدد هستند تا نگذارند اقلیت حاکم با استفاده از نیروی نظامی همه ی حقوق مردم را زیر پا بگذارد. جنبش سبز این توانمندی را دارد تا با بسیج ملیون ها شهروند ایرانی این راه را هموار سازد. باید به ان ها مدد رساند و به راستی از مردم خواست تا در راهپیمایی روز قدس،شرکت کنند. مهم نیست که سخنران چه کسی باشد. مگر سخنران روز 22 بهمن احمدی نیست؟ایا قرار نیست در ان روز ملیون ها ایرانی شرکت کنند و شعار های خود را مطرح سازند؟

+ نوشته شده توسط در چهارشنبه بیست و پنجم شهریور 1388



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ