داشتن آمادگی
برای آزادی، دموکراسی، جمهوری و همه ایده آلهای والای بشریت سؤالی است که حامیان
دیکتاتورهای مصلح همواره مورد سؤال قرار می دهند و اینگونه آتش به جان متفکران می اندازند. در
همین آمریکا پس از 200 و اندی سال دموکراسی همین پرسش را می شود کرد. مثلاً آیا
سیستمی که در آن اینشتین یک رأی دارد و کسی که دست راست و چپش را از هم تشخیص نمی
دهد هم یک رأی دارد، می تواند عادلانه باشد؟
چرچیل در
سخنرانی خود در مجلس عوام در سال 1947 می گوید "دموکراسی بدترین شکل دولت است به
استثنا همه اشکال دیگر دولت که در طول زمان آزمایش شده اند." او آنقدر فهم داشت
که به رغم پیروزی در جنگ جهانی دوم، باختن خود در انتخابات پس از جنگ را با این
جمله عمیق اما خنده دار توصیف کند و نشان داد که در نگاه او مردم حقشان است که
دیگر او را نخواهند و او کسی نیست که بگوید مردم قدر مرا ندانسته اند، اتفاقاً
بالعکس حق مردم را برای بیرون کردنش از قدرت، مورد تأکید قرار داد. البته دوباره
در سال 1951 انتخاب شد.
منظور اینکه
ادعای "مردم آماده نیستند" را مرتب از سیاستمداران ایران شنیده و می شنویم. آیا
این حرف درست است؟ واقعیت این است که دموکراسی حکومت مردم نیست بلکه قضاوت مردم
است (1). با اینحال چگونه می شود حق مساوی برای قضاوت یک دانشمند و یک نادان قائل
شد؟ اتفاقاً دلیل پیشرفت جوامع دموکراتیک همین است چون هر قدر افراد داناتر
باشند بیشتر احساس وظیفه می کنند که در مورد تضمیمات اجتماعی با افراد نادان حرف
بزنند چرا که سرنوشت خود را در گرو قضاوت آنها می بینند و نه آنکه احساس کنند
لطفی در حق عوام کرده اند. یعنی در دموکراسی نخبگان با بالا بردن آگاهی عوام
لطف در حق خود می کنند. به همین علت الیت چه در جامعه ایران و چه در آمریکای
دموکراتیک از این اصل مساوی بودن در رأی راضی نیستند اما اگر سیستم دموکراتیک در
جامعه برقرار شود، دیگر راهی ندارند.
اگر در سمت
راست، طرفداری از دیکتاتور مصلح در برابر دموکراسی قرار می گیرد، در سمت چپ آنهم
آنارشیسم است که می گوید دموکراسی محدود کننده آزادی است و آزادی بدون چنین
محدودیتی را توصیه می کند چون از گرگهائی که انتخاب می شوند هراس دارد.
دوباره همان مسأله آگاه کردن مردم است تا درست انتخاب کنند و رأی مساوی یک
دانشمند و یک فرد عامی باعث می شود اولی مجبور باشد آگاهی اجتماعی دومی را بالا
ببرد. سیاست از زمان ارسطو تا به امروز معنایش عوض نشده و همان مدیریت جامعه است
اما با قبول دموکراسی جامعه مجبور می شود آگاهی های اجتماعی و سیاسی آحاد خود را
بالا ببرد.
در گذشته مسأله
تبعیض در حق رأی بردگان و زنان در آمریکا مطرح بود. دلیل کسانیکه چنین تبعیضاتی
را تجویز می کردند آن بود که این دو گروه رأی مستقل نمی توانند بدهند چون از نظر اقتصادی مستقل
نیستند. آن حرف هم غلط نبود ولی عیناً بحث نداشتن آمادگی است. اگر حق رأی داده
شود آنها که می بینند عدم استقلال گروهی باعث چرخش آراء به ضرر آنهاست، تلاش می
کنند با فقدان استقلال بردگان و زنان نیز مقابله کنند، و کردند. در نتیجه بازهم
قبول اصل دموکراتیک باعث پیشرفت جامعه شد.
خلاصه آنکه بحث
مردم آمادگی ندارند فقط توجیهی برای جلو نرفتن جامعه است و جوامع دموکراتیک همه
این خطر را کرده اند که امکان قضاوت را به شعور آحاد مردم با حقوق مساوی بسپارند
و به اینگونه توانسته اند پیشرفت کنند.
پانویس:
1. دموکراسي
حکومت مردم نيست، قضاوت مردم است
متون برگزیده:
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر