سه‌شنبه، آبان ۲۷، ۱۳۹۳

آقای پیکتی، اینکه برنده همه چیز را تصاحب می کند مسأله است Mr. Piketty, Winner-Take-All is the Problem

آقای پیکتی، اینکه برنده همه چیز را تصاحب می کند مسأله است
سام قندچی
Mr. Piketty, Winner-Take-All is the Problem
هشت ماه پیش در آوریل 2014 در پی انتشار ترجمه انگلیسی کتاب تازه توماس پیکتی تحت عنوان "سرمایه در قرن بیست و یکم" هیجانی ناگهانی در میان چپ گرایان به وجود آمد. کتاب اساساً نابرابری ها را در کشورهای توسعه یافته بر مبنای انباشت سرمایه توضیح می دهد و نتیجه گیری می کند که نابرابری ها به دلیل درآمدهای کسب نشده است که از طریق ارث منتقل می شوند (درآمدهای کسب نشده به درآمدهایی نظیر سود سهام یا بهره بانکی اطلاق می شود که از طریق کار به دست نیامده است و با انباشت سرمایه افزایش می یابند). گرچه این نقل داستان ساده ای برای فقرا است که فکر کنند آنچه برسرشان آمده به این خاطر است که ثروتمند متولد نشده اند اما واقعیت از این دیدگاه ساده دلانه فرسنگها فاصله دارد. خوشبختانه پژوهشگران تیزبینی نظیر جفری فرنکل از دانشگاه هاروارد داده های ارائه شده توسط آقای پیکتی را به دقت و با صداقت مورد بررسی قرار داده اند (1).

اصل مسأله تحلیل است و نه داده ها. پیکتی مرا به یاد پرودون می انداز که کتاب "فلسفه فقر" را نوشت که در آنجا بسادگی مالکیت خصوصی را دزدی قلمداد کرده و به این طریق به فقرا احساس خوبی در مورد نابرابری می داد. داستان او برای فقرا تسلی دهنده بود اما از نظر علمی غلط بود. مارکس نقد پرودون را در کتاب "فقر فلسفه" نوشت که بیشتر بحثی در مورد تئوری اقتصاد است و داده های چندانی ارائه نکرده بود. "فقر فلسفه" مارکس را سالها پیش در نوشتار "یک تئوری ارزش ويژه" مفصلاً بحث کرده ام. مارکس نشان می دهد که تحلیل اقتصاددانان کلاسیک نظیر آدام اسمیت و دیوید ریکاردو در مقایسه با پرودون راه انجام آنالیز علمی از اقتصاد سرمایه داری است و نه آنچه پرودون ارائه کرده است. مارکس بمثابه یک سوسیالیست نسبت به اقتصاددانان سرمایه داری نظیر اسمیت و ریکاردو منتقد بود اما علم را فدای احساسی گری در تئوری اقتصادی نمی کند. مارکس داده های آماری را مدتها پس از آن تاریخ در اولین جلد کاپیتال منتشر کرد.

متأسفانه مارکسیستها امروز بسیار از روش مارکس عقب افتاده اند و برای برخورد احساسی پیکتی هرچند با داده های زیاد آماری را جشن گرفته اند بدون آنکه به یاد آورند آنچه که مارکس در جلد سوم کاپیتال در مورد "قانون بازگردان نزولی" انباشت سرمایه بحث می کند. اشتباه در خط کش اندازه گیری وقتی که داده های اقتصادی باید فهمیده شوند مختص پرودون نبوده و همین امر در مورد پیکتی نیز صادق است. بازگردان بر مبنای ارزش حقیقی و نه قیمت صوری محاسبه می شود آنچه که مارکس در جزئیات تفاوتش را در جلد اول سرمایه توضیح داده است.  البته تا زمان انتشار جلد سوم کاپیتال که پس از مرگ مارکس توسط فردریک انگلس منتشر شد، پرودون دیگر مدتها بود که به فراموشی سپرده شده بود.

برعکس پرودون و پیکتی، مارکس نشان می دهد که نابرابری نتیجه *درآمد کسب شده* است. به عبارت دیگر، حتی انبساط و انقباض ثروت حاصل از ارث در جوامع صنعتی بر مبنای بازگردان سرمایه در جواع صنعتی صورت می گیرد حتی اگر که ثروت در جامعه پیش صنعتی دوران فئودالی انباشت شده باشد. حالا، در زمان امروز چگونه است؟ آیا می شود نابرابری دز جوامع فراصنعتی را از طریق تئوری ارزش اضافی مارکس توضیح داد؟ در واقع در سکتور صنعتی اقتصاد، همچنان تئوری ارزش اصافی مارکس کار می کند و نابرابری ها در آن سکتور اقتصاد را نشان می دهد، اما هرچه بیشتر اقتصاد اطلاعاتی رشد می کند، دیگر سکتور صنعتی بخش اصلی اقتصاد نیست. پس چگونه می توانیم نابرابری در سکتور فراصنعتی اقتصاد را توضیح دهیم؟

پاسخ به سؤال بالا چالش مقابل متفکران اقتصاد فراصنعتی در 50 سال گذشته بوده است. اصطلاح جامعه فراصنعتی با کتاب دانیل بل که به همین نام است مطرح شد. دانیل بل که سه سال پیش درگذشت  روی "تئوری دانشی ارزش" کار می کرد که در سال 1989 درباره اش نوشته بود. برای نامه دانیل بل لطفاً به لینک زیر مراجعه کنید (2). خبر ندارم که دانیل بل اصلا این پروژه را تمام کرده باشد. اما رساله ام در مورد اینموضوع که دانیل بل در این نامه درباره اش نظر داده است در سال 1989 نگاشته شده بود (3). نکته در مورد بحث نابرابری را بطور جداگانه در پی دیدن تجربه بحران 2001 در سیلیکان ولی، در سال 2003 تحت عنوان "عدالت اجتماعی و انقلاب کامپيوتری" منتشر کردم. این نوشتار به روشنی نشان می داد که نابرابری جدید در سکتور فراصنعتی اقتصاد که با رشد جامعه اطلاعاتی در حال گسترش است، مافوق سودی برای خالقانش بوجود می آورد و این امر ابداً به شکل گیری ارزش اضافی در سکتور صنعتی که کماکان حقیقت دارد، ارتباطی ندارد (4).

این تئوری بطور وسیعتر توسط رابرت فرانک، احتمالاً بدون آگاهی از رساله "يک تئوری ارزش ويژه" سال 1989 اینجانب، تحت عنوان "برنده همه چیز را تصاحب می کند" در سال 2001 منتشر شد (5). در واقع عبارت "برنده همه چیز را تصاحب می کند" برای توصیف این پواقعیت اقتصادی جدید که باعث رشد نابرابری در سکتور اقتصادی فراصنعتی می شود، بسیار مناسب است. فقط نگاهی به ثروت افرادی نظیر مارک زوکربرگ این پدیده جدید اقتصادی را در زمان ما، به وضوح نشان می دهد.

سؤال این است که در مورد نابرابری حاصل از این واقعیت تازه اقتصادی چه می توان کرد؟مالیات تصاعدی در همه اقتصادهای عمده جهان واقعاً کاری است که دولت ها می توانند بکنند و می کنند و همانگونه که آقای فرانکل اشاره می کند "تصور کنید که در آینده ما در دنیای پیکتی زندگی کنیم که ارث و درآمد کسب نشده به نابرابری های درآمدی دامن میزنند. آیا اکثریت 99 درصد جامعه همچنان قانع می شوند علیه منافع خود رأی دهند؟" مضافاً آنکه می دانیم نه اقتصادهای کمونیستی که اجرت را بر مبنای کار پرداخت می کردند و نه اقتصادهای دولت رفاه اروپایی که در آنها پرداخت برحسب نیاز شکل گرفت، نتوانستند مساله عدالت اقتصادی را حل کنند. در زمان ما، بسیاری از آینده نگرها معتقدند که از ابتکارهای غیردولتی نظیر آنچه اریک درکسلر و پیتر دیاماندیس برای ایجاد فراوانی مطرح کرده اند، استفاده شود (6).

صرفنظر از اینکه هرکدام از این راه حل های پیشنهادی بعنوان راهکاری در مقابل نابرابری در قرن بیست و یکم تأثیری بر مسأله بگذارد، معتقدم درک نابرابری به دلیل نتیجه مکانیسم "برنده همه چیز را تصاحب می کند" در سکتور فراصنتعی اقتصاد، نخستین گام برای یافتن راه حل برای مسأله است. "قانون بازگشت پرشتاب" مطرح شده توسط ری کورزویل به عبارتی نوعی پادزهر در برابر گرایشی است که مارکس در اقتصادهای سرمایه داری با عنوان "قانون بازگردان نزولی" توصیف کرده است. سعی کرده ام تئوری کورزویل را در عرصه تولید غذا بعنوان راهی برای دستیابی به فراوانی غذا که نیاز اولیه بشر است، به کار برم، . به نوعی با مسأله نابرابری از طریق ایجاد فراوانی روبرو شوم. امیدوارم آنچه در مورد معضل غذا مظرح شده بتواند برای نیازهای اولیه دیگر بشر یعنی پوشاک، مسکن، آموزش و بهداشت نیز به کار رود. این موضوع هدف از نوشتن "بازگشت پرشتاب در توليد غذا" بوده است (7).

متأسفانه اقتصاددانان حرفه ای، دانیل بل را در عرصه اقتصادی جدی نگرفتند و همواره به او بعنوان جامعه شناس می نگریستند. اما نیم قرن بعد می بینیم که درستی پیش بینی های دانیل بل در مورد ظهور جامعه فراصنعتی ثابت شده است. امیدوارم امروز اقتصاددانان حرفه ای به آنچه ری کورزویل با "قانون بازگشت پرشتاب" مطرح می کند، توجه بیشتری مبذول کنند چرا که طرح کورزویل ممکن است که جهت راهیابی درباره نابرابری های قرن بیست و یکم، مؤثر افتد.

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ

http://iranscope.blogspot.com
http://www.iranscope.com
http://www.ghandchi.com

بیست و هشتم
آبان ماه 1393
November 19
, 2014
 
پانویس:
1. Jeffrey Frankel, Piketty’s Missing Rentiers, Sept 18, 2014
http://goo.gl/Kup9e4
 

2. نامه دانیل بل به سام قندچی مورخ 5 سپتامبر 1989
http://www.ghandchi.com/Bell090589.jpg

3. يک تئوری ارزش ويژه، اول سپتامبر 1989
http://www.ghandchi.com/297-uniqueness.htm 
 
4. عدالت اجتماعی و انقلاب کامپيوتری، نهم ماه اوت 2003
http://www.ghandchi.com/238-SocialJustice.htm

5. Robert Frank, Talent and the Winner-Take-All Society, December 10, 2001
http://goo.gl/98EFoF 
 
6. چگونه اقتصاد را درست کنیم، 24 ماه اوت 2011
Bill Clinton Discusses “Moonshots” with Peter Diamandis, Endorses Abundance
http://goo.gl/thp1g4
7.  بازگشت پرشتاب در توليد غذا
Accelerated returns in food production
متون برگزیده:


Mr. Piketty, Winner-Take-All is the Problem
Sam Ghandchi
http://www.ghandchi.com/835-piketty-winnertakeall-english.htm


آقای پیکتی، اینکه برنده همه چیز را تصاحب می کند مسأله است
http://www.ghandchi.com/835-piketty-winnertakeall.htm
Thomas Piketty's book "Capital in the Twenty-First Century" has become an overnight sensation with the leftists since its English edition was released 8 months ago in April 2014. The book basically explains inequality in developed countries by capital accumulation and concludes that inequality is because of unearned income and is passed down by inheritance. Although this may sound like an easy way for the poor to feel that all that has happened to them is because they were not born rich but reality is far from this naive view of inequality. Thanks to many astute researchers such as Jeffrey Frankel of Harvard, Piketty's data have been examined thoroughly and honestly (1).

The problem is analysis and not the data. Piketty reminds me of Proudon, who wrote the "Philosophy of Poverty" where simply calling private property as theft made the poor feel good in thinking about inequality. His story was like a solace for the poor but it was scientifically incorrect. Marx wrote a critique of Proudon in his book "Poverty of Philosophy" which was more about economy theory and did not present much data. Long time ago, I discussed Marx's "Poverty of Philosophy" in details in my paper "A Theory of Uniqueness Value." Marx showed the analysis of classical economists like Adam Smith and David Ricardo in contrast to Proudon to be the way to do scientific analysis of capitalist economy than the presentation of Proudon. Marx as a socialist was critical of capitalist economists like Smith and Ricardo but would not sacrifice science in favor of sensationalism in economic theory. Marx's actual data was presented a long time later when he published his first volume of Capital.

Unfortunately Marxists today have fallen so much behind Karl Marx's approach and are celebrating a sensationalist approach of Piketty albeit with a lot of data without even remembering what Marx showed in his third volume of Capital where he discussed his "Law of Diminishing Returns" about capital accumulation.  This error in the yardstick when understanding economic data was not only particular to Proudon but the same goes for Piketty. The returns are measured in actual value and not the nominal price which is what Marx had shown in minute details in the first volume of Capital. Of course, by the time of publication of third volume of Capital, which was published posthumously by Frederick Engels, Proudon had long been forgotten.

Contrary to Proudon and Piketty, Marx showed that inequality is derived from *earned* income. In other words, even the inherited wealth expands or contracts, based on the return of capital in the industrial society even if it had been accumulated in pre-industrial feudal era. Now, how about today? Can we explain the inequality of the post-industrial society by Marx's Theory of Surplus Value? Actually in the industrial sector of the economy, still the theory of surplus value works fine and shows the reason for inequality in that sector, but the more information economy grows, industrial sector is not the main sector of economy anymore. Then how can we explain inequality in the post-industrial sector?

The answer to the above question has been the challenge of post-industrial thinkers in the last 50 years. Late futurist Daniel Bell himself who coined the term Post-Industrial Society was working on a "Knowledge Theory of Value" and wrote to me about it in 1989. For Daniel Bell's letter, please see the link noted below (2). I do not know if Daniel Bell ever finished that project. But my paper about the topic which he had commented about in his letter, was written in 1989 (3). The point about inequality I published separately in 2003 under the title of "Social Justice and the Computer Revolution" after the 2001 economic downturn in Silicon Valley. The writing clearly showed that the new inequality in the post-industrial sector of economy, which was growing with the growth of Information Society, was still related to the *earned* income, albeit in the new economic sector, but it was based on the valuation of products as best, or considered the best, creating a superprofit for their creators, and this had nothing to do with formation of surplus value of the industrial sector which was still valid. (4).

This theory was more widely presented by Robert Frank, maybe not knowing about my "Theory of Uniqueness Value" of 1989, and he called the theory as "winner-take-all" in 2001 (5).  Actually Mr. Frank's wording "winner-take-all" is very appropriate to describe the new economic  phenomena which is responsible for the growth of inequality in the post-industrial sector of post-industrial economy. Just looking at the wealth of individuals like Mark Zuckerberg exemplifies this new economic phenomena of our times.

The question is what can be done about inequality rising from this new economic reality? Progressive taxation is used in all major economies which is really what governments can do and are doing and as Mr. Frankel notes "imagine that in the future we lived in a Piketty world, where inheritance and unearned income fueled stratospheric income inequality. Could a majority of the 99% still be persuaded to vote against their self-interest?" Moreover we know that neither Communist economies based on payment for the work, nor European welfare states using the need based compensation were able to solve the problem of economic injustice. In our times, many futurists are convinced to use non-governmental initiatives such as those proposed by Eric Drexler and Peter Diamandis to create abundance (6).

Regardless of whether any of these new proposed solutions to address the 21st Century economic inequality will make a dent in the problem, I believe the correct understanding of inequality in our times as consequence of a winner-take-all mechanism in the post-industrial sector of the economy, is the first step in finding solutions for the problem. Ray Kurzweil's "Law of Accelerated Returns" is in a way an antidote to Marx's description of the trend he described about capital accumulation in his "Law of Diminishing Returns" for industrial economies. I have tried to apply Kurzweil's theory to look at food production, as a way to be able to achieve abundance of food, a basic need of humans, in other words to address inequality by creating abundance. I hope what is presented on the food issue can be useful to apply to other human needs such as clothing, housing, education and health. This was my goal in writing "Accelerated Returns in Food Production" (7).

Unfortunately, mainstream economists did not take Daniel Bell seriously in economics and considered him just a sociologist. A half century later, we see predictions of Daniel Bell about coming of the post-industrial society proved to be the most correct. I hope today our mainstream economists pay more attention to what futurist Ray Kurzweil is proposing in his "Law of Accelerated Returns" because his proposal may prove to be the key in addressing inequality in 21st Century.
Sam Ghandchi, Editor/Publisher
IRANSCOPE
http://www.ghandchi.com
http://www.iranscope.com
November 19, 2014
 
Footnotes:
1. Jeffrey Frankel, Piketty’s Missing Rentiers,  Sept 18, 2014
http://goo.gl/Kup9e4
2. Daniel Bell, A letter to Sam Ghandchi, Sept 5, 1989
3. A Theory of Uniqueness Value, Sept 1, 1989
4. Social Justice and the Computer Revolution, August 9, 2003
5. Robert Frank, Talent and the Winner-Take-All Society, December 10, 2001
http://goo.gl/98EFoF
6. How to Fix the Economy?, August 24, 2011
Bill Clinton Discusses “Moonshots” with Peter Diamandis, Endorses Abundance
http://goo.gl/thp1g4
7. Accelerated returns in food production, August 19, 2012
http://www.kurzweilai.net/accelerated-returns-in-food-production
Featured Topics:
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ