ماجراي جالب گرو گرفتن خانه دهخدا و حمايت مصدق به روايت فروغ دهخدا
http://iranscope.blogspot.com/2015/06/blog-post_66.html
http://iranscope.blogspot.com/2015/06/blog-post_66.html
دوشنبه ۸ تیر ۱۳۹۴ ه.ش.
هنوز هم به دهخدا ميگويد آقاجون. فروغ دهخدا، دخترخوانده دهخداست كه از دوسالگي در
كنار دهخدا بزرگ شده و خاطرات غريبي از خانهباغ در ذهنش باقيمانده است.
به گزارش پارس توريسم ،نسرين ظهيري درتهران امروز نوشت:
فروغ دهخدا با دقت به سوالهايم گوش ميدهد. او دلخور است. همين چند وقت پيش خاطرات بسياري را گردآوري و در يك جلسه سخنراني آنها را قرائت كرده است اما بعد از مدتي تمام حرفهايش در كتابي چاپ شده بدون اينكه نامي از او برده شود يا به گفتههايش استناد شود.
خودش اميدوار است كه با وجود كهولت، خاطرات خانه دهخدا را جمعآوري و بهصورت كتابي منتشر كند.
فروغ دهخدا كه صاحب چهار فرزند است در بيشتر عكسهاي دهخدا حضور پررنگي در كنار او دارد و قلمي را كه دهخدا با آن لغتنامه را نگاشته به موسسه دهخدا اهدا كرده است.
فروغ خانم مدام نگران است كه اطلاعات بيش از حد در مورد خانه دهخدا ندهد تا دانستههايش بيدليل لو نرود. با اين حال، مهربانانه سوالات ما را كوتاه و مختصر جواب ميگويد.
از خانه استاد برايمان بگوييد. اينكه چطوري خانه تبديل به دبستان شد؟
دوساله بودم كه وارد آن خانه بزرگ شدم. خانهباغي كه توي خيابان ايرانشهر بود. اين خانه را آقاجون با 14 هزار توماني كه از حقالتاليف امثالالحكم گرفته بود، خريد. بعد هم همه فاميل را آوردند آنجا ساكن كرد. 32 اتاق داشت و هفت حوض. ظاهرا بهخاطر اينكه من مدام لب حوضها بازي ميكردم، كف حوضها را آوردند بالا تا توي آب خفه نشوم.
ماجراي گرو رفتن خانه چه بود؟
آقاجون خانه را گرو ميگذاشتند و با پول گرويي براي اهالي محل قند و شكر و زغال ميخريدند، براي آنهايي كه مستحق بودند. بالاخره روزي رسيد كه پول گرو و پول خانه با هم يكي شد و قرار شد كه خانه را از آقاجون بگيرند.
مرحوم مصدق رفت توي مجلس و گفت كه اين چهكاريه كه ميخواهيد با مردي كه براي شما يك عمر زحمت كشيده بكنيد؟
با كمك او قرار شد كه آقاجون تا آخر عمر در همان خانه زندگي كند و بعد از مرگ او هم آمدند و خانه را با آن اتاقهاي قشنگ و ديوارهاي كاشيكاري خراب كردند و جايش دبستان ساختند، با اين همه خانوادهاي كه در اين خانه زندگي ميكردند.
مرحوم دهخدا به حد كافي آرامش براي نوشتن لغتنامه داشتند؟
همه پنجرهها را پنبه گذاشته بودند، صداي هيچكس بلند نميشد. من 10 سال بعد از ازدواجم هم در اين خانه زندگي كردم. مرحوم دهخدا آدم عجيبي بود كه مثلش را در زندگيام نديدم.
روزي 16 ساعت كار ميكرد اهالي خانواده بسيار مراقب اين موضوع بودند كه مزاحم ايشان نشوند. حالت غريبي داشتند و همه از او حساب ميبرند.
پاتوق دهخدا در شهر تهران كجا بود؟
آقاجون از اين خانهباغ كمتر بيرون ميآمدند. بيشتر دوستانشان ميآمدند و در كار تهيه لغتنامه مشاركت داشتند.
هفت، هشت نفر از شاگردانش هم كه در اين خانه از صبح تا شب مشغول تهيه لغتنامه بودند. همه را روي كاغذ مينوشتند و چندين بار مرحوم دهخدا تصحيح ميكرد و برميگرداند و آنها از اول مطلب را مرور ميكردند.
بهخاطر همين دقت بود كه وصيت كرده بود كه هركس ميخواهد از اين لغتنامه ايرادي بگيرد، برود خودش يك لغتنامه جديد بنويسد.
منبع: پارس توریسم
به گزارش پارس توريسم ،نسرين ظهيري درتهران امروز نوشت:
فروغ دهخدا با دقت به سوالهايم گوش ميدهد. او دلخور است. همين چند وقت پيش خاطرات بسياري را گردآوري و در يك جلسه سخنراني آنها را قرائت كرده است اما بعد از مدتي تمام حرفهايش در كتابي چاپ شده بدون اينكه نامي از او برده شود يا به گفتههايش استناد شود.
خودش اميدوار است كه با وجود كهولت، خاطرات خانه دهخدا را جمعآوري و بهصورت كتابي منتشر كند.
فروغ دهخدا كه صاحب چهار فرزند است در بيشتر عكسهاي دهخدا حضور پررنگي در كنار او دارد و قلمي را كه دهخدا با آن لغتنامه را نگاشته به موسسه دهخدا اهدا كرده است.
فروغ خانم مدام نگران است كه اطلاعات بيش از حد در مورد خانه دهخدا ندهد تا دانستههايش بيدليل لو نرود. با اين حال، مهربانانه سوالات ما را كوتاه و مختصر جواب ميگويد.
از خانه استاد برايمان بگوييد. اينكه چطوري خانه تبديل به دبستان شد؟
دوساله بودم كه وارد آن خانه بزرگ شدم. خانهباغي كه توي خيابان ايرانشهر بود. اين خانه را آقاجون با 14 هزار توماني كه از حقالتاليف امثالالحكم گرفته بود، خريد. بعد هم همه فاميل را آوردند آنجا ساكن كرد. 32 اتاق داشت و هفت حوض. ظاهرا بهخاطر اينكه من مدام لب حوضها بازي ميكردم، كف حوضها را آوردند بالا تا توي آب خفه نشوم.
ماجراي گرو رفتن خانه چه بود؟
آقاجون خانه را گرو ميگذاشتند و با پول گرويي براي اهالي محل قند و شكر و زغال ميخريدند، براي آنهايي كه مستحق بودند. بالاخره روزي رسيد كه پول گرو و پول خانه با هم يكي شد و قرار شد كه خانه را از آقاجون بگيرند.
مرحوم مصدق رفت توي مجلس و گفت كه اين چهكاريه كه ميخواهيد با مردي كه براي شما يك عمر زحمت كشيده بكنيد؟
با كمك او قرار شد كه آقاجون تا آخر عمر در همان خانه زندگي كند و بعد از مرگ او هم آمدند و خانه را با آن اتاقهاي قشنگ و ديوارهاي كاشيكاري خراب كردند و جايش دبستان ساختند، با اين همه خانوادهاي كه در اين خانه زندگي ميكردند.
مرحوم دهخدا به حد كافي آرامش براي نوشتن لغتنامه داشتند؟
همه پنجرهها را پنبه گذاشته بودند، صداي هيچكس بلند نميشد. من 10 سال بعد از ازدواجم هم در اين خانه زندگي كردم. مرحوم دهخدا آدم عجيبي بود كه مثلش را در زندگيام نديدم.
روزي 16 ساعت كار ميكرد اهالي خانواده بسيار مراقب اين موضوع بودند كه مزاحم ايشان نشوند. حالت غريبي داشتند و همه از او حساب ميبرند.
پاتوق دهخدا در شهر تهران كجا بود؟
آقاجون از اين خانهباغ كمتر بيرون ميآمدند. بيشتر دوستانشان ميآمدند و در كار تهيه لغتنامه مشاركت داشتند.
هفت، هشت نفر از شاگردانش هم كه در اين خانه از صبح تا شب مشغول تهيه لغتنامه بودند. همه را روي كاغذ مينوشتند و چندين بار مرحوم دهخدا تصحيح ميكرد و برميگرداند و آنها از اول مطلب را مرور ميكردند.
بهخاطر همين دقت بود كه وصيت كرده بود كه هركس ميخواهد از اين لغتنامه ايرادي بگيرد، برود خودش يك لغتنامه جديد بنويسد.
منبع: پارس توریسم
ایرانسکوپ#
#iranscope