پنجشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۹۴

چند کلمه درباره براندازان و اصلاح طلبان

چند کلمه درباره براندازان و اصلاح طلبان
http://iranscope.blogspot.com/2015/06/blog-post_16.html

سه روز پیش در ارتباط با گفتگویی درباره براندازی در برنامه پرگار بی بی سی به موضوع دریافت کمک خارجی اشاره شد اما به خود موضوع وضعیت فعلی نیروهای برانداز و اصلاح طلب در ایران و دلائل آن، برخوردی نشد (1).
 
واقعیت این است که دو سال بعد از انقلاب در پی آنکه مجاهدین در 30 خرداد 1360 در تظاهرات میدان فردوسی تفنگ برداشتند، خود آنها و نیروهای رادیکالی که ایجاد نظامی دیگر مورد نظرشان بود، نابود شدند. ابتدا با اعدام سعید سلطانپور و شکرالله پاکنژاد و سپس کادرهای مجاهدین و بالاخره پس از خیزش جنبشهایی نظیر سربداران در آمل، نه تنها آنها اعدام شدند بلکه حتی جریانات وفادار به جمهوری اسلامی نظیر حزب توده نیز اعدام شدند. به عبارت ساده تر کل نیروهای رادیکال و شبه رادیکال نابود شدند. هفت سال بعد هم تتمه این نیروها در سال 1367 در زندانها اعدام شدند. در نتیجه آنچه بتوان بالقوه نیروهای تغییر رژیم خواند، هرچند اکثراً نظیر چریکهای اکثریت و حزب توده اعتقادی به خود براندازی هم نداشتند، نابود شدند. البته در برخی مناطق مرزی نظیر کردستان نابودی نمی توانست کامل باشد.  در پروسه نابود کردن مجاهدین، آیت الله خمینی نیاز به متحدی نظیر اصلاح طلبان داشت و در مقاطع مختلف در آن سالها به چیزی شبیه اصلاح طلبی تکیه کرد، منظور آنکه در ابتدا به نیروهایی نظیر نهضت آزادی مهدی بازرگان فشار وارد شد که مجاهدین را نفی کنند و بعدها جریاناتی نظیر گروه مهندس میثمی و  مجاهدین انقلاب اسلامی در همکاری با خمینی آلترناتیو مجاهدین شدند و دست آخر نیز پس از دوم خرداد 1376 جنبش اصلاح طلبی با شخصیتهایی نظیر سید محمد خاتمی فراگیر شد. آنچه مهم است همه جزئیات نیست که بسیار بحث شده بلکه مسأله نابود کردن نیروهای رادیکال موضوع اساسی است. در همان سال 1360 مثلاً دانشجویی متهم به هواداری از مجاهدین را می بردند در جاده ای کنار دره و در مغزش گلوله میزدند و به دره پرتاب می کردند. خیلی شبیه کارهای امروز داعش و در دانشگاه هم درباره جنایتشان حرف می زدند. هدف فقط ایجاد رعب و وحشت در دانشگاه ها نبود که با انقلاب فرهنگی تعطیل شده بودند بلکه هدف نابودی گروه های سیاسی رادیکال بود. و واقعا هم از آن دوره رادیکال هایی که باقی ماندند فقط زندانیانی بودند که بالاخره در 1367 در زندانها به دستور خمینی اعدام شدند و خاوران خاطره آنهاست. نابود سازی مخالفین در تاریخ در کشورهای انقلابی نمونه زیاد دارد. مثلا در ویتنام، ژنرال جیاپ از رهبران معروف کمونیستها، سنگهای بزرگی به پای فعالان نیروهای اصلی غیرکمونیست از جمله لیبرالها می بست و همه را غرق می کرد و به این سان رقیبان اصلی خود را نابود کرد. به هر حال در آغاز جنبش اصلاحات، نیروهای رادیکال عملاً نابود شده بودند. در خارج کشور هم آنهایی که توانسته بودند فرار کنند، بیشتر سوگوارانی بودند که باید زندگی را در دنیایی که در آن زندگی عادی جریان داشت، از نو می ساختند، دنیای غرب سالهای 1980 دنیای سالهای جنبش ضد جنگ ویتنام نبود و در جامعه غرب مردم همه به فکر کار و زندگی عادی بودند، و با دردهای این تبعیدیان بیگانه. یعنی دیگر نیروهای رادیکال ایران در داخل نابود و در خارج هم وجود خارجی نداشتند.
 
کسانیکه در این مصاحبه ها آنگونه حرف می زنند که گویی این فعالان جنبش نمی دانستند که مراحل مختلف جنبش اجتماعی چیست، خبر ندارند از چه کسانی حرف می زنند. واقعیت این بود که همه نابود شدند. اینکه اصلاح طلبی میدان دار شد به این دلیل نبود که فعالان اشتباه کرده و راه گم کردند، بلکه به این دلیل بود که آن فعالان نابود شدند. در مورد تطور جریاناتی نظیر مجاهدین در عراق و نیز گروه های دیگر با همان نام های قدیم مانند چریکهای فدایی خلق، اما در خارج، خیلی منتشر شده، اما واقعیت این است که همه این جریانات در همان سال 1367 پایان یافته بودند. آنچه بنام این گروه ها در خارج ادامه یافت نقشی مانند کمیته مرکزی حزب توده بعد از 28 مرداد داشته که در خارج نامی بود اما هیچ شباهتی با حزب توده سالهای 1320 تا 1332 نداشت که سمبل تشکیلاتهای کارگری و اصناف در ایران بود. به هرحال جریان رادیکال در ایران همان سال 1360 نابود شد و تتمه آنهم در سال 1367 از بین رفت. اصلاح طلبان از جریانات اولیه نظیر نهضت آزادی که اصلا اصلاح طلب هم خوانده نمی شدند، تا جنبش اصلاح طلبی بعد از انتخابات خاتمی در 1376، جریانی را تشکیل می دادند که جمهوری اسلامی به آن احتیاج داشت اما بیش از آنچه رژیم می خواست پر و بال گرفتند. انتخاب بار اول خاتمی نیز بیان این واقعیت بود. دلیل روی آوردن بسیاری از روشنفکران به طرف اصلاح طلبان نیز گول خوردن نبود. نیروهای رادیکال سالها بود که نابود شده بودند و جریان اصلاح طلبی تنها جریان موجود بود. خیلی شبیه دورانی که رژیم شاه همه گروه ها مثل چریکها را شدیداً سرکوب کرد اما به دکتر شریعتی اجازه فعالیت داد. به هرحال جنبش اصلاح طلبی تا انتخابات 1388 به اینگونه جلو رفت. در آن سال جنبش سبز سرکوب شد. اگر حوادث کهریزک به نابودی کامل اصلاح طلبان انجامیده بود، شاید ایران نظیر فاشیسم هیتلری حتی نیروهای لیبرال را هم تحمل نمی کرد و احتمالا آنچه یکی از شرکت کنندگان میزگرد خواهان آنست روی می داد یعنی اکثریت فعالان به کشورهای خارجی امید می بستند و وارد کارزار جنگ با ایران در رکاب بیگانگان می شدند، نظیر آنچه آلمانی های فراری در همکاری با متفقین برای نابودی رژیم نازی کردند. خوشبختانه در سال 1388 جمهوری اسلامی دیگر تا حد نابود کردن کامل نیروهای اصلاح طلب جلو نرفت هرچند کسانی نظیر تاجزاده هنوز در زندان به سر می برند. در بک کلمه آنچه امروز می بینیم به این دلیل نیست که گویی رادیکالهای جنبش مستقل سیاسی ایران هانا آرنت نخوانده اند. دلیلش تطور خود جامعه ایران در این سالهاست که به رغم نابود سازی نیروهای رادیکال، جامعه به مدد گیری از جنبش های مدنی توانسته راه های دیگری یافته و خود تلاش کند به دموکراسی برسد، نه آنکه مجبور شود در همدستی با کشورهای خارجی با امید رسیدن به موهبت دموکراسی از سوی آنان، کمک کند به آنها که از آسمان ایران بمب بریزند تا آنگونه که در آخرین روزهای برلین اتفاق افتاد، شاید تغییر رژیم به بهتر صورت گیرد. البته برای این مهم هم رژیم و هم اپوزیسیون تأثیر داشته اند و در آینده نیز انتخابهای هردو مؤثر خواهد بود.
 
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران

سام قندچی، ناشر و سردبير ایرانسکوپ
http://www.ghandchi.com 
پانزدهم خرداد ماه 1394
June 5, 2015

1. بازهم درباره گرفتن کمک خارجی
http://www.ghandchi.com/925-foreign-help.htm
 
 
 

ایرانسکوپ#
#iranscope

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ