دوشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۹

فیروزه خطیبی-جایزه اول اتحادیه بازیگران سینما SAG به فیلم «نطق پادشاه» رسید


جایزه اول اتحادیه بازیگران سینما SAG به فیلم «نطق پادشاه» رسید
فیروزه خطیبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Screenactorsawardcermoney-2011-1-31-114939679.html

فیلم بریتانیایی «نطق پادشاه» King's Speech جایزه اول «اتحادیه بازیگران سینما» Screen Actor's Guild را برای بهترین «آنسامبل» یا گروه بازیگران دریک فیلم را از آن خود ساخت. کالین فیرث، بازیگر نقش پادشاه انگلستان در این فیلم و «ناتالی پورتمن» بازیگر نقش یک رقاص باله در فیلم «قوی سیاه» جوایز بهترین بازیگران مرد و زن سال SAG را به دست آوردند.

دو جایزه اخیر یک بار دیگر فیلم «نطق پادشاه» را به عنوان برنده احتمالی جایزه اسکار درصدر فهرست نامزدهای این جوایز قرار می دهد که روز ٢٧ فوریه طی مراسمی در لس آنجلس به برندگان آن اهدا خواهد شد. این درحالی است که اغلب دست اندرکاران انتظار داشتند جایزه بهترین گروه بازیگران جوایز «سگ» به فیلم «شبکه اجتماعی» اهدا شود.

جایزه بهترین بازیگر نقش دوم زن سال به «ملیسا لیو» برای بازی در فیلم «مشت زن» داده شد در حالی که بازیگر دیگر این فیلم «کریستیان بیل» نیز جایزه بهترین بازیگر مرد یک نقش مکمل را به دست آورد. به این صورت این دو بازیگر نیز یک قدم به دریافت جوایز اسکار بهترین بازیگران نقش مکمل اسکار نزدیک تر شده اند.

فیلم «نطق پادشاه» با ١٢ نامزدی جوایز اسکار از جمله بهترین فیلم و بهترین بازیگر مرد برای «کالین فیرث» از شش ماه گذشته و از آغاز نمایش آن درجشنواره های مختلف جهانی جوایز سینمایی گوناگونی را به دست آورده است. کالین فیرث در فیلم نقش جورج ششم، پدر ملکه الیزابت را بازی می کند که پش از رسیدن به مقام پادشاهی در دهه سی میلادی می کوشد تا مشکل لکنت زبان خود را برطرف کند. این بازیگر بریتانیایی در نطق کوتاه پس از دریافت جایزه خود به حاضران گفت:«تا امروز و تا لحظه دریافت جایزه اتحادیه بازیگران سینما هنوز هم باور نکرده بودم که این جوایز واقعا به من داده شده است.

کالین فیرث درادامه با بیانی طنزآمیز گفت:«من همیشه کارت عضویت اتحادیه بازیگران سینما را به همراه دارم. چون براق و قشنگ است. وقتی شما در انگلستان بزرگ می شوید هرگز فکر نمی کنید یک روز بتوانید صاحب چنین کارتی باشید. برای همین هم من این کارت را به همه نشان می دهم و گاه حتی سعی می کنم با آن وارد یک کلوپ شبانه خصوصی یا یک اداره دولتی بشوم یا حتی توجه خانم ها را به خودم جلب کنم. البته این اتفاق هرگز نیافتاد.»

بسیاری از برندگان ضمن قبول جایزه خود از اتحادیه بازیگران سینماو حمایت های آن از هنرمندان تقدیر کردند. ناتالی پورتمن که برای ایفای نقش یک بالرین در فیلم «قوی سیاه» برنده جایزه بهترین بازیگر زن سال شده است گفت:«من از یازده سالگی به کار بازیگری در سینما اشتغال داشته ام. اتحادیه بازیگران سینما از همان زمان از من مراقبت و مواظبت کرده است. آن ها مواظب بودند که من به عنوان یک بازیگر خردسال سینما زیاد کار نکنم و به خصوص از درس هایم عقب نیفتم.»

کریستیان بیل نیز که گمان می رود جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد «اسکار» را هم برنده شود در فیلم «مشت زن» نقش «دیکی اکلند» را بازی می کند. مشت زنی که به خاطر اعتیاد به مواد مخدر شانس حرفه ای شدن در ورزش بوکس را ازدست میدهد. در مراسم اهدای جوایز «سگ» شب گذشته در لس آنجلس، «اکلند» به دعوت «کریستیان بیل» برای چند لحظه بر روی صحنه آمد. کریستیان بیل درسخنان قبولی جایزه خود به حاضران که اغلب آن ها را بازیگران سینما تشکیل می دادند گفت:«من عاشق بازیگری هستم. عاشق این حرفه و کاری که انجام می دهم و گاه البته فکر می کنم چه شغل مضحکی است. یعنی خیلی شبیه بازی های بچه ها درعالم بچگی است. اما گاهی اوقات هم فکر می کنم واقعا چه کار پرمعنا و عمیقی است این که ما خودمان را جای یک نفر دیگر می گذاریم ومن فکرمی کنم بدون این کار و بدون احساس شفقتی که در آن وجود دارد زندگی بی معنی می شود.»

«ملیسا لیو» برنده بهترین بازیگرزن نقش مکمل جوایز سینمایی «سگ»، دو سال پیش برای ایفای نقش اول «رودخانه یخ زده» Frozen River نامزد جایزه اسکار شده بود. این بازیگر ٥٠ ساله پیش از آن هم با شرکت در چند فیلم تلویزیونی از معروفیت نسبی برخوردار شد اما بازی در فیلم «مشت زن» یک بار دیگر او را به یک چهره مطرح سینمایی تبدیل کرده است.

«ملیسا لیو» که تا لحظاتی پس از دریافت جایزه خود در حالت شک و ناباوری به سر می برد وقادر به سخن گفتن نبود به حاضران گفت:«من وقتی حرف هایم را یک نفر دیگر می نویسد خیلی راحت تر صحبت می کنم.»

بتی وایت بازیگر ٨٩ ساله قدیمی که اخیرا یک بار دیگر درفیلم های کمدی تلویزیونی به معروفیت رسیده و از محبوبیت زیادی برخوردار است جایزه بهترین بازیگر زن کمدی یک فیلم تلویزیونی را برای بازی در سریال «داغ در کلیولند» Hot In Cleveland از آن خود ساخت. الک بالدوین برای پنجمین سال پیاپی جایزه بهترین بازیگر کمدی مرد سال را برای ایفای نقش اول در سریال «سی راک» به دست آورد و گروه بازیگران سریال «خانواده مدرن» جایزه بهترین بازیگران یک سریال تلویزیونی در رده بندی کمدی جوایز «اتحادیه بازیگران سینما» را به خود اختصاص دادند. «استیو بوشمی» بازیگری که اخیرا جایزه گلدن گلوب را هم به دست آورد، جایزه بهترین بازیگر یک سریال دنباله دار تلویزیونی را برای ایفای نقش اول «امپراطوری اسکله چوبی» Boardwal Empire دریافت کرد. نخستین قسمت این سریال توسط مارتین اسکورسیزیز کارگردانی شده بود که شنبه شب گذشته جایزه «سندیکای کارگردان های سینمای آمریکا» را هم به دست آورد. آل پاچینو نیز برنده جایزه بهترین بازیگر یک فیلم تلویزیونی برای ایفای نقش دکتر کیورکیان یا دکتر مرگ درفیلم «شما جک را نمی شناسید» شد.

جایزه یک عمر دست آوردهای هنربازیگری جوایز SAG به ارنست بورگناین بازیگر قدیمی که در بیش از ١٤٠ فیلم سینمایی و تلویزیونی از جمله «دوازده مرد خشن» و «مارتی» بازی داشته است اهدا شد.





شنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۹

تسليت به خانواده و دوستان داريوش همايون


تسليت به خانواده و دوستان داريوش همايون
http://www.ghandchi.com/652-DaryoushHomayoun.htm


چند لحظه پيش خبر تأثر انگيز درگذشت دکتر داريوش همايون را خواندم و شديداً متأثر شدم و مراتب تسليت و همدردی خود را به خانواده و دوستان او تقديم می کنم. (1).

داريوش همايون يکی از رهبران فکری ايرانيان بود (2).

در 30 سال گذشته آقای همايون نقش به سزايی در معرفی انديشه ليبراليسم در ميان سلطنت طلبان ايران و بويژه حزب مشروطه ايفا کرد و اين مهم خود به تنهايی وی را شايسته ارج گذاری بسيار برای جنبش سياسی ايران می کند چرا که يک انديشه سياسی را نميشود با کتاب و جزوه درمورد تئوری آن به يک جامعه معرفی کرد و هر نيروهای سياسی فعال در جامعه ضروری است که هواداران خود را با برخورد به موضوعات روز به درک يک انديشه سياسی برساند و دکتر داريوش همايون اين موضوع را به خوبی دريافته بود و صادقانه در پيچ و خم های مبارزات سياسی 30 سال گذشته هيچگاه از انجام اين کار، باز نايستاد.

دکتر داريوش همايون درک بسيار روشنی از تفاوت ترقی و ارتجاع در برنامه توسعه جامعه داشت که در واقع تبادل نظری را بين ما در اينترنت موجب شد که بسيار پربار بود (3).

همچنين تا آخرين سالهای عمر در مورد علل به روی کار آمدن جمهوری اسلامی می انديشيد و نه آنکه نفرت را در اين مورد تبليغ کند بلکه درک بهتر و آگاهی را مدنظر داشت و به تحليل روشنگرانه می پرداخت (4).

ياد آن شادروان زنده باد و با آرزوی صبر برای خانواده و دوستانش در اين لحظات دردناک.

سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
نهم بهمن ماه 1389
January 29, 2011

پانويس ها:

1. http://www.irancpi.net
2. http://www.ghandchi.com/405-OpinionLeaders.htm
3. http://www.ghandchi.com/505-taghiir.htm
4. www.ghandchi.com/647-StateClergy.htm


جمعه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۹

اعتراض به مجموعه تلويزيونی «عصر باشکوه» در ترکيه


اعتراض به مجموعه تلويزيونی «عصر باشکوه» در ترکيه
http://www.voanews.com/persian/news/Turkey-Show-2011-01-28-114787379.html

پخش يک مجموعه تلويزيونی داستانی در ترکيه در مورد کنيزی که قلب سلطان عثمانی را می ربايد خشم و اعتراض دولت و عده ای از مردم اين کشور را به دنبال داشته است. مجموعه ای که نام آن «عصر باشکوه» است.

«عصر باشکوه» نام مجموعه ای داستانی است که روی زندگی قدرتمندترين سلطان امپراتوری عثمانی و رابطه عاشقانه او با کنيز صيغه ای او حورم يا رُکسِانا تمرکز کرده است.

قسمت اصلی اين مجموعه در حرم سلطان سليمان رخ می دهد که کاملا از چشم مردم دور نگه داشته می شد. نقش معشوق سلطان را در اين مجموعه مريم اوزرلی بازيگر آلمانی الاصل ايفا می کند. او شخصيت حورم را زنی بی ثبات توصيف می کند. حورم شخصيتی کاملا پيچيده و غيرقابل پيش بينی دارد. مثل يک بمب ساعتی که هر لحظه ممکن است منفجر شود.

از زمان پخش اولين قسمت اين مجموعه جنجالی در ترکيه، تهيه کنندگان آن هشداری تنبيهی را از شورای عالی نظارت بر راديو و تلويزيون ترکيه دريافت کردند. اين شورا به کانال تلويزيونی پخش کننده اين سريال اخطار داد که از پخش صحنه های حساسيت برانگيز در حريم خصوصی چهره ای تاريخی خودداری کند.

حسن تحسين فِندوقلو، يکی از اعضای شورای نظارت بر برنامه ها، که به درخواست جريمه رأی داده بود می گويد تهيه کنندگان اين سريال به زندگی خصوصی سلطان عثمانی حمله کرده اند. از سلطان سليمان چهره ای نمايش داده شده که گويی همه توجه وی به يک کنيز بوده است و تقريباً حکمرانی بر امپراطوری را به فراموش سپرده است. همچنين زندگی خصوصی سلطان عثمانی نيز به شکل گسترده ای به تصوير کشيده شده است که برای من خيلی آزار دهنده است.

حتی معاون نخست وزير ترکيه «بولِنت آرينک» در پاسخ به واکنش عمومی گفت که بايد بررسی های دقيقتری انجام شود.

بگفته شورای نظارت بر برنامه های راديو تلويزيونی ترکيه اين شورا از زمان پخش اولين قسمت مجموعه تلويزيونی عصر «باشکوه» تاکنون ۷۰ هزار شکايت دريافت کرده است.

با افزايش واکنشها، اعتراضها به خيابانها هم کشيده شده است. دهها معترض با حمايت يک گروه محلی به نام «مهتر» که خود را مقّلدين ارتش عثمانی می خوانند در برابر شبکه تلويزيونی «شو تی وی» دست به تظاهرات زدند و اعلام کردند که اين مجموعه تلويزيونی به تاريخ عثمانی توهين کرده است. تظاهرکنندگان با پرتاب تخم مرغ به ساختمان اين شبکه تلويزيونی آگهی های مجموعه «عصر باشکوه» را نيز پاره کردند.

اين مجموعه تلويزيونی علاوه بر به تصوير کشيدن روابط عاشقانه سلطان عثمانی او را نشان می دهد که عليرغم اينکه مسلمان و حاکم يک امپراتوری اسلامی است، مشروبات الکلی می نوشد.

فيروزه خطيبی-انتشار کتاب تازه ای درباره زندگی جی دی سالینجر، نویسنده منزوی رمان «ناتوردشت»


انتشار کتاب تازه ای درباره زندگی جی دی سالینجر، نویسنده منزوی رمان «ناتوردشت»
فيروزه خطيبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/AnewbookonSalinger-2011-1-28-114826614.html

یک سال پس از درگذشت جی دی سالینجر در روز ٢٧ ژانویه ٢٠١٠ در سن ٩١ سالگی در شهرکوچک «کورنیش» درحومه نیویورک، هنوز هم به سختی می توان زندگی نویسنده یکی از مهم ترین رمان های قرن بیستم، «ناتوردشت » را مورد بررسی قرار داد چرا که سئوال های زیادی در اطراف این شخصیت گوشه گیر و منزوی هنوز بی جواب باقی مانده است. چگونه می توان درباره مردی که بیش از نیم قرن پیش از مرگ از گفتگو با خبرنگاران خودداری کرده است صحبت کرد؟ در طول ١٢ ماه گذشته نیز هیچگونه نشانه ای از انتشار آثاری که سالینجر درطول این پنجاه سال نوشته است به دست داده نشده است. آخرین اثر جی دی سالینجر قطعه ای به نام Hapworth16 است که در سال ١٩٦٥ در نشریه نیویورکر بچاپ رسید.

کتاب تازه «کنت اسلاونسکی» به نام «جی دی سالینجر: یک زندگی» نخستین زندگینامه ای است که به طور کامل از این نویسنده به چاپ رسیده است اما منتقدین ادبی در مجموع این کتاب تازه را به «نامه ای از سوی یک هوادار به نویسنده مورد علاقه خویش» تشبیه کرده اند.

«کنت اسلاونسکی»در سال ٢٠٠٤ سایت اینترنتی «دد کالفیلد دات کام»ِDeadCulfield.com را نیزتاسیس کرده است که در آن هرچیز و همه چیز درباره «جی دی سالینجر» قابل بحث و بررسی است. با این همه در کتاب «جی دی سالینجر: یک زندگی» به نظر می رسد که روی آثار ادبی سالینجر و زوایای چندگانه این آثاربیش ازجزئیات زندگی او که برای خواننده مهم تراست تکیه شده است.

دردرونی ترین بخش کتاب که می توان آن را قلب تصویری که «اسلاونسکی» از «جی دی سالینجر» به دست خوانندگان خود داده است خواند، تجربیات نویسنده در دوران جنگ دوم جهانی قراردارد. هنگامی که در مدتی کم تر از یازده ماه سالینجر که درارتش آمریکا خدمت می کرده است درجریان های تهاجم به نورماندی و آزادی پاریس شرکت دارد و درنهایت در اروپای شرقی و از نزدیکی یکی از اردوگاه های مرگ آلمان نازی سردرمی آورد و جایی که «بوی سوختگی گوشت انسان ها از چند مایلی به مشام می رسید». «اسلاونسکی» می نویسد: «سالینجر هم چون بسیاری از کسانی که شاهد چنین صحنه هایی در جنگ جهانی دوم بوده اند در رابطه با این مسائل سکوت اختیار کرد. ما نمی دانیم او دقیقا چه وظایفی را در دوران جنگ برعهده داشته است اما به نظرمی رسد او یکی از نیروهای متحدین ودرمیان قوایی بوده است که در زمان آزاد ساختن اسرا از اردوگاه مرگ «داکاو» در آن محل حضور داشته است.»

بخش های دیگری از این ، چالش هایی را در رابطه با این کتاب تازه پیش روی خواننده قرارمی دهد که نشان دهنده آن است که هنوز بسیاری از موارد در رابطه با سالینجر زیرپوششی از ابهام باقی مانده است. با این همه به نظر می رسد «سالینجر» زخم هایی فراموش نشدنی از دوران جنگ خورده است. او در تابستان ١٩٤٥ درحالی که هنوز در آلمان به سر می برد، به یکی از بیمارستان های ارتشی مراجعه می کند تا برای مشکلات روانی ناشی از جنگ که بسیاری از سربازان آن دوران از آن رنج می برند درمان شود. اما «اسلاونسکی» کوشیده است نشان دهد که این جراحات روحی و روانی دوران جنگ، «سالینجر» را تبدیل به فردی معتقد به «سرنوشت» ساخته است و همین مسئله از دیدگاه «اسلاونسکی» تعیین کننده مسیرهنری و چگونگی آثاری بوده است که این نویسنده از آن پس دست به نوشتن آن ها زده است.

منزوی بودن «سالینجر»، پرهیز کردن از گفتگوهای مطبوعاتی و عدم شرکت در سخنرانی ها، ازبین بردن بسیاری از نامه ها و یادداشت ها و سکوت دوستان و نزدیکان او از جمله دلایلی بوده است که «اسلاونسکی» را وادار ساخته است تا از منابع دست دوم برای اطلاعاتی که به خوانندگان کتاب خود می دهد استفاده کند. او از آرشیو دانشگاه پرینستون و کتابخانه دانشگاه تگزاس کمک می گیرد و به یکی از اولین داستان های کوتاه و چاپ نشده «سالینجر» به نام Birthday Boy این چنین اشاره می کند:«احتمالا شاید کمی خطرناک باشد اگر ما بخواهیم شخصیت های خیالی این کتاب را با زندگی واقعی سالینجرمقایسه کنیم.» اما دراغلب موارد به همین صورت زندگی و آثار سالینجر با هم ادغام شده و «اسلاونسکی» شخصیت «جی دی سالینجر» نویسنده را همواره با شخصیت های کتاب های مهم او، «سیمور»، «بادی گلاس» و «هولدن کالفیلد» مقایسه می کند و به دنبال نقاط مشترک میان این شخصیت های خیالی و شخصیت درونی و واقعی نویسنده می گردد.

این شمشیری است با دولبه تیز، به ویژه برای آن دسته از خوانندگان کتاب «جی دی سالینجر: یک زندگی» که با آثار او به خوبی آشنایی دارند. تحلیل های «اسلاونسکی» اغلب نااستوار و درمواردی دارای اشتباهاتی است. از جمله دربخشی ازکتاب که در آن «اسلاونسکی» درباره چالش هایی که سیستم آموزشی آمریکا با خواندن کتاب «ناتوردشت» در مدارس داشته است و درباره «سکوت سالینجر» در این مورد درسال ١٩٦٤می نویسد «او تصمیم گرفت که این مسئله جنجالی را نادیده بگیرد و درعوض انرژی خود در راه خلق آثار تازه ای که درحال نوشتن است مصرف کند». یا جایی دیگر ازکتاب که «اسلاونسکی» ادعا دارد که نویسندگان دیگری چون «جان آپدایک» و «کورت وانگات» در دوران نوجوانی خود به شدت تحت تاثیر نوشته های «سالینجر» بوده اند. درحالی که درواقع «وانگات» یکی از هم دوره های «سالینجر» محسوب می شود و آثارشان هم زمان منتشر شده اند و شاید بتوان گفت که آثار «کورت وانگات» گاه حتی در مدت زمانی توانست «سالینجر» و آثار او را تحت الشعاع قراردهد.

بخش هایی از کتاب تازه «اسلاونسکی» که به نوشتارهای چاپ نشده سالینجر و مقالات جمع آوری نشده این نویسنده در دهه چهل میلادی در نشریاتی چون «کازموپولیتن» و «ساتردی ایونینگ پست» اختصاص داده شده است تا حدودی قابل توجه اند. این آثار اغلب ناشناخته در درک بیشتر آثار شناخته شده سالینجرکمک دهنده می باشند. اما «اسلاونسکی» بیش از چند بارپیاپی در کتاب خود به اثراتی که سالینجر بردیگرنویسندگان هم دوره خود داشته است تاکید می کند. مسئله ای که خواننده خوب می داند خود «سالینجر» کوچکترین علاقه ای به بیان آن ها نداشته و همواره از این نوع تفکرفراری بوده است.

این موارد در کتاب «دی جی سالینجر: یک زندگی» هنگامی به اوج می رسند که «اسلاونسکی» مسئله کشته شدن «جان لنون» و سوء قصد به جان رونالد ریگان، رئیس جمهور پیشین آمریکا را درکتاب پیش می کشد. دو موردی که در آن هردو قاتل و سوء قصد کننده بنا برفرضیه ای کتاب «ناتوردشت» سالینجر را خوانده و تحت تاثیر شخصیت اول آن «هولدن کالفیلد» بوده اند. «اسلاونسکی» می نویسد:«اما بسیاری دیگرمعتقدند که قتل جان لنون و تیراندازی به سوی ریگان بخشی از یک توطئه پیچیده دیگر است که بیشتر به داستان «کاندیدای منچوری» شباهت دارد.»

این مسئله ای است که منقدین با کتاب تازه اسلاونسکی دارند که بنا برگفته برخی از آن ها «به نامه ای از سوی یکی از هواداران سالینجر بیشتر شباهت دارد تا به زندگینامه این نویسنده» و در اینجاست که خواننده نمی تواند به درستی شخصیت راسیتینی که پشت پرده این ابهامات وجود دارد را بشناسد: آن مرد واقعی، پدر و شوهری منزوی و دورازدسترس، مرد گوشه گیری که از شکافی که بین خود و دیگران احساس می کند آگاهی دارد اما قادرنیست آن را ازمیان بردارد. هرچند درجایی از کتاب ،«اسلاونسکی» این مسئله را به خوبی مطرح کرده است. درلحظات کوتاهی که «سالینجر»حضورخود را دریک سالن رقص توصیف می کند:«موسیقی آهسته تر و آهسته تر می شد و رقصندگان دورتر و دورتر می شدند.»

با این همه «اسلاونسکی» نتوانسته است درکتاب خود به درون آن ویرانی، خرابی و پریشانی که دراعماق وجود نویسنده وجود داشته و برانگیزنده او در نوشتن آثاری که از او باقی مانده بوده است نقبی بزند. کتاب هم چنین سال های پس از انتشار آخرین نوشته های «سالینجر» را تا حدود زیادی از قلم انداخته است و به نظر می رسد برای این دانستنی ها باید تا عمومی شدن آرشیو خصوصی خود سالینجر منتظر ماند و شاید درنهایت این همان خواست خود نویسنده «جی دی سالینجر»بوده است.

پنجشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۹

سوراخ خرگوش، فیلم احساسی که نیکول کیدمن را به نامزدی جایزه اسکار رساند


سوراخ خرگوش، فیلم احساسی که نیکول کیدمن را به نامزدی جایزه اسکار رساند
آلن سیلورمن - هالیوود
http://www.voanews.com/persian/news/arts/NicoleKidman-2011-1-27-114725234.html

اندوه دلخراش از دست دادن یک فرزند، موضوع اصلی داستان فیلم «سوراخ خرگوش» Rabbit Hole است که برای بازیگر برنده اسکار نقش اول آن، نیکول کیدمن، یک بار دیگر نامزدی جایزه اسکار را به همراه داشته است.

کیدمن در این فیلم تازه با «ارون اکهارت» هم بازی شده است که در این فیلم نقش پدری دلسوخته و غم زده را بازی می کند.

«بکا» و «هاوی»زندگی مشترک خوبی در یکی از شهرهای زیبا در حومه نیویورک داشتند. اما یک اتفاق ناگوار و غیرقابل پیش بینی همه چیز را برهم می زند. وقتی که درهای باغ خانه بزرگ باز می ماند و سگ خانه و به دنبال او پسر چهارساله آن ها به خیابان می دوند و اتومبیلی که به سرعت از آنجا می گذشته، فرزندشان را زیر می گیرد ناگهان همه آن خوشبختی ها در یک لحظه کوتاه محو و نابود می شود.

غم و اندوه «بکا» و «هاوی» با از دست دادن فرزند به جایی می رسد که نه تنها اعضای خانواده نمی توانند برای آن ها تسکین دهنده باشند بلکه دعا و عبادت و روان درمانی های گروهی نیز فایده ای نمی بخشد. در یکی از صحنه های فیلم، «بکا» که نقش او را نیکول کیدمن ایفا می کند می پرسد:

«چرا خدا او را از ما گرفت؟»

« شاید خدا به یک فرشته دیگر احتیاج داشت.»

«خوب چرا خودش یک فرشته نساخت؟ مگر او خدا نیست؟ می توانست فرشته خودش را بسازد.»

در نهایت همچون آلیسی در سرزمین عجایب، «بکا» هم در دنیایی واژگون شده به دنبال خرگوش سفید که همان سئوالات بی جواب انسان است سرگردان شده است. «بکا» و «هاوی» هم مثل آلیس از داخل یک «سوراخ خرگوش» به درون دنیایی ناشناخته فرود آمده اند و باید راهی برای مقابله با این شرایط و مسئله ای که به یک عذاب دائمی و پایان ناپذیر می ماند پیدا کنند.

نیکول کیدمن بازیگر نقش «بکا» که تهیه کننده فیلم «سوراخ خرگوش» نیز هست به صدای آمریکا می گوید: «نکته مهمی که در این فیلم گنجانده شده این است که چطور در چنین شرایطی انسان ها می توانند به زندگی روزمره خود ادامه دهند.» مسئله از دست دادن فرزند برای هر پدر و مادری یک رویداد وحشتناک به شمار می رود: «من فکر می کنم این درد از آنجایی ریشه می گیرد که می دانیم این یک درد همیشگی و بی پایان است که در همه لحظه های زندگی وجود دارد و تمام نمی شود. اما به راستی چطور زن و مردی که چنین درد مشترکی را تجربه کرده اند می توانند به زندگی با یکدیگر ادامه بدهند؟»

به این صورت فیلم به ما نشان می دهد که پس آیند چنین واقعه ای آتشی است که به خرمن مشکلات احساسی تازه در زندگی این زوج دامن می زند. تا جایی که در یکی از صحنه های فیلم «هاوی» از «بکا» می پرسد: «به نظر می رسد تو می خواهی بگویی که من به اندازه کافی زجر نمی کشم؟ »

بکا در پاسخ می گوید:« یک چیزی باید عوض بشه. من دیگر نمی تونم یک قدم دیگه هم جلو برم...همه چیز به شکلی غیرقابل تحملی در آمده است.»

نیکول کیدمن می گوید: «احساساتی که موقع بازی در این فیلم به من دست داد و روی بازی ام تاثیر گذاشت ازعشق عمیقی که به بچه های خودم دارم سرچشمه گرفته است. این عشق مثل چشمه ای بود که من توانستم از آب زلال و تمام نشدنی آن فراوان بنوشم.»

در بخش های دیگری از فیلم، پدر و مادر داغ دیده هر یک به صورتی می کوشند تا خاطرات فرزند از دست رفته خود را به فراموشی بسپارند. نیکول کیدمن می گوید: «برای یک بازیگر این یکی از دشوارترین چالش هاست. یعنی بازیگر موقع کار همیشه درحال نقب زدن به این احساسات رقیق و بیرون آوردن آن ها از اعماق وجودش می باشد و خوب ما در این فیلم دائما با این احساسات سروکار داریم. اما بخش عظیمی از آنچه روی پرده سینما دیده می شود کار کارگردان و ادیتور فیلم است و اینکه آن ها چگونه این احساسات را به تماشاگر القا می کنند.»

جان کامرون میچل، کارگردان فیلم «سوراخ خرگوش» می گوید: «بر خلاف تصور بسیاری، این یک فیلم ناراحت کننده نیست و شما را به درون چاه اندوه فرو نمی کشد بلکه برعکس ما دو شخصیت اصلی فیلم را می بینیم که کم کم از این نقطه تاریک زندگی شان به طرف نوری خیره کننده حرکت می کنند.»

میچل می گوید هرچند تماشای این فیلم برای بسیاری از جمله مادر و پدرها مشکل است اما به اعتقاد او «سوراخ خرگوش» مجموعه ای است از احساسات انسانی و طنزی غیرقابل پیش بینی که در نهایت کل مسئله از دست دادن فرزند را به یک تجربه مثبت تبدیل کرده است: «اگر فیلمنامه این خاصیت را به من نشان نداده بود من هرگز حاضر به ساختن فیلم نمی شدم. این همان حرکت به جلو و مثبت گرایی است که زوج دلشکسته را در سفر تاریکی که در پیش دارند یاری می دهد و به آن ها امید می بخشد. البته بسیاری از مسائل دیگر هم در این راه بیرون می ریزند و احساسات هریک از این دو تازه شده و صیقل می خورند. ما خواسته ایم که این فیلم برای هرکسی که عزیزی را از دست داده یک وسیله و ابزار کمک دهنده باشد.»

يک مخترع مجاری دوچرخه تسمه ای اختراع کرد


يک مخترع مجاری دوچرخه تسمه ای اختراع کرد
http://www.voanews.com/persian/news/Bike_Invention-2011-01-27-114708369.html

کولهِب، مخترع مجاری، تسمه ای را اختراع کرده است که ميتوان از آن بجای زنجير در ساختن دوچرخه ها، استفاده کرد. اين تسمه برخلاف زنجيرهای متداول نيازی به روغن کاری ندارد.

قرار است سری اول اين دوچرخه های جديد در ماه فوريه سال جاری در مجارستان به بازار عرضه شود.

دوچرخه ای با تسمه اما بدون زنجير. اين يک دوچرخه تسمه ای است که توسط يک مَجاری اختراع شده است. اين وسيله شايد در نظر اول بسيار شبيه دوچرخه های عادی باشد اما با نگاهی دقيق تر ميتوان ديد که به جای زنجيری که به رکاب های آن متصل باشد از نوعی تسمه استفاده شده است.

اين فکر زمانی به ذهن اين مخترع رسيد که سرگرم تعمير يک ماشين چمن زنی بود. کولهِب می گويد: «وقتی تسمه پروانه ماشين چمن زنی را تکان دادم متوجه اتصال عالی آن با موتور ماشين شدم. از اين فکر برای ساختن دوچرخه جديدم استفاده کردم.»

کولهِب اين فکر را با همکار خود «ميهالی لانتوس» در ميان گذاشت و پس از آزمايش های گوناگون راهکار حرکت چرخهای دوچرخه توسط يک تسمه ويژه را توسعه داد. حرکت چرخ عقب دوچرخه مانند حرکت نرم و آهسته يويو است.

اين تسمه فلزی نيست و نيازی به روغن کاری ندارد. گفته ميشود به علت توازن بسيار مطلوب ميان چرخها و مکانيزم حرکت تسمه سواری با اين دوچرخه ها بسيار نرم تر از دوچرخه های معمولی است. توليد و سوار کردن اين دوچرخه ها در کارخانه «اِشوين سِپل» در بوداپست، صورت می گيرد. گفتنی است اين کارخانه توليد دوچرخه را در سال ۱۹۲۸ ميلادی آغاز کرد.

اين کارخانه سالانه حدود ۶۰ هزار دستگاه دوچرخه توليد و به بازار عرضه می کند. هنوز تقاضای زيادی برای دوچرخه های تسمه ای در مجارستان وجود ندارد و به همين علت کارخانه «اِشوين سِپل» تنها بخشی از نيرو و امکانات خود را به توليد اين دوچرخه جديد اختصاص داده است. با افزايش احتمالی تقاضا در آينده سطح توليد اين دوچرخه ها هم افزايش خواهد يافت.

پيتر کليمون، صاحب و مدير کارخانه، می گويد: «ما در گذشته پيشنهاد های زيادی در مورد از دور خارج کردن دوچرخه های زنجيری دريافت کرديم. هميشه امکان بهينه سازی سيستم وجود دارد و نبايد به ادامه روند فعلی، قانع باشيم.»

قيمت کنونی هر يک از اين دوچرخه ها ۲۵۰۰ يورو معادل ۳۳۵۰ دلار است. اما اين کارخانه اميدوار است با سرمايه گذاری های گروه او تی پی- يعنی بزرگترين بانک تجاری مجارستان بتواند در آينده اين دوچرخه ها را با قيمتی نازلتر به بازار عرضه کند.

برخی از دوچرخه سواران می گويند هنوز وقت از دور خارج کردن دوچرخه های زنجيری فرا نرسيده است. رابرت جاری، شرکت کننده ای در مسابقات دوچرخه سواری، می گويد: «من در مسابقات دوچرخه سواری شرکت ميکنم. برايم استفاده از دوچرخه های تسمه ای در مسابقات غيرقابل تصور است. شايد خيلی ها دوست داشته باشند از اين دوچرخه ها برای آمد و شد به محل کارشان در شهرها استفاده کنند. اما دوست دارم يکی از اينها را بخرم و آخر هفته ها با آن در شهر رکاب بزنم.»

با افزايش مجدد بهای نفت در بازارهای جهانی و تراکم ترافيک در بيشتر شهرها شايد دوچرخه تسمه ای درمجارستان بتواند در عرصه حمل و نقل مقبوليت قابل ملاحظه ای، کسب کند.

مکزيک صدور کارت شناسايی با اِسکن عدسی چشم را آغاز کرد


مکزيک صدور کارت شناسايی با اِسکن عدسی چشم را آغاز کرد
http://www.voanews.com/persian/news/ID_Scan-2011-01-27-114708819.html

مکزيک نخستين کشور جهان است که استفاده از سيستم تشخيص هويت هوشمند يعنی اِسکن کردن عدسی چشم توسط کامپيوترهای پيشرفته و قراردادن اطلاعات فردی شهروندان را بر روی کارت های شناسايی شهروندان اين کشور، آغاز کرده است.

مکزيک از روز دوشنبه اين هفته توليد کارتهای شناسايی جديد را با استفاده از دستگاه های پيشرفته اسکن چشم، آغاز کرد. به گفته مقامات دولت مکزيک اين کارت های شناسايی از تدابير ايمنی بالايی برخوردار هستند و جعل آنها به هيچ وجه کار آسانی نخواهد بود.

اين کارتهای شناسايی جديد حاوی تصاويری از عدسی چشم، اثر انگشت، عکس و همچنين امضای دارندگان آن است. فيليپ زامورا، مسؤل امور حقوقی وزرات کشور مکزيک گفته است کارايی امنيتی اين کارتها تا ۹۹ درصد، موثر خواهد بود.

قرار است اين کارتهای شناسايی در چند مرحله توليد و کل جمعيت مکزيک را تحت پوشش قرار بدهد. در دو سال نخست اجرای اين طرح برای حدود ۲۸ ميليون نفر از شهروندان زير ۱۸ سال مکزيک کارتهای شناسايی جديد صادر خواهد شد.

کلارا آلوِرا مورالِس دانش آموز دوره ابتدايی از شهر تيوانا نخستين شهروندی بود که کارت جديدش را دريافت کرد.

قرار است از سال ۲۰۱۳ کار صدور کارت های شناسايی هوشنمد برای شهروندان بالای ۱۸ سال آغاز بشود.

گفتنی است اجرای اين طرح توسط کميسون ملی حقوق بشر مکزيک مورد انتقاد قرار گرفته است. مخالفين اين طرح می گويند جمع آوری حجم زيادی از اطلاعات فردی ناقض حقوق مربوط به حريم خصوصی شهروندان است.

اِسکن عدسی چشم در بيشتر کشورهای جهان و به منظور کنترل آمد و شد مسافران و روند مهاجرت توسط پليس و مقامات مورد بهره برداری قرار گرفته است.

چهارشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۹

قيام تونسی ها به ايرانيان مدافع حقوق بشر قوت قلب می دهد


قيام تونسی ها به ايرانيان مدافع حقوق بشر قوت قلب می دهد
http://www.voanews.com/persian/news/iran-tunisia-rights-01-26-11-114649379.html

آيريش تايمز زير عنوان "قيام تونسی ها به فعالان ايرانی مدافع حقوق بشر قوت قلب می دهد" می نويسد شورشی که در تونس منجر به سرنگونی زين العابدين بن علی رئيس جمهوری آن کشور شد، در ايران، به گفته يک فعال سرشناس مدافع حقوق زنان ايرانی در جريان سفرش به دوبلين، با علاقمندی بسيار دنبال می شود.

پروين اردلان، که برای تلاش در دفاع از حقوق بشر در ايران جايزه سال ۲۰۰۷ بنياد اولاف پالمه به او تعلق گرفت، می گويد "انقلاب تونس شوک خوبی بود نه تنها برای تونس، بلکه برای منطقه و ازجمله ايران. اين انقلاب احساسی از اميد را به ارمغان می آورد که بسيار مهم است".

خانم اردلان که ايران را پس از اعتراض های انتخابات مورد اختلاف رياست جمهوری ژوئن ۲۰۰۹ ترک کرد، با فعالان مدافع حقوق بشر در کشورش، که به توصيف او در محيطی با سرکوبگری های روز به روز بيشتر فعاليت می کنند، منظما در تماس است. خانم اردلان می گويد "اوضاع تونس موجب بحث هائی بسيار در ميان مردم ايران از طريق اينترنت، روزنامه ها، و حتی روزنامه های اصول گرا شده است. بعضی ها به تونس نگاه می کنند و به خودشان می گويند ما می توانيم اين وضعيت را در ايران داشته باشيم، اما پس چرا هنوزتحقق نيافته است؟".

شب گذشته خانم اردلان که يک ژورناليست و يکی از پايه گذاران کمپين يک ميليون امضاء برای پايان بخشيدن به قوانين تبعيض آميز در ايران است، در دانشگاه دوبلين در باره جنبش حقوق زنان در ايران صحبت می کرد. جلسه را دانشکده عدالت اجتماعی دانشگاه دوبلين با همکاری عفو بين الملل ترتيب داده بودند. او گرفتاری هائی را مطرح ساخت که فعالان در پی سرکوبی های پس از انتخابات ۲۰۰۹ با آنها مواجه اند. صدها نفر بازداشت، زندانی و يا مجبور به زندگی در تبعيد شده اند، از جمله در ترکيه. دادگاه ها احکامی سخت تر و مجازات هائی سنگين تر وضع می کنند.

خانم اردلان که فعلا در سوئد زندگی می کند از گرفتاری های نسرين ستوده وکيل مدافع خودش، به عنوان يک نمونه ياد کرد. خانم ستوده که در عين حال وکيل شيرين عبادی برنده جايزه صلح نوبل نيز هست، پيشتر در اين ماه به ۱۱ سال حبس محکوم شده است. خانم اردلان گفت "دولت سعی به نهادينه کردن سرکوبی ها از طريق عادی جلوه دادن آن ها دارد. فشار بيشتری که دولت به مردم وارد می کند معرف ترس بيشتر آن است".

خانم اردلان گفت اين سرکوبی ها نشان می دهد که مقاومت در ايران هنوز وجود دارد و مقامات اين را می دانند. مقاومت متوقف نشده است".

نقد کتاب : توهمات غلط مردم آمریکا درباره عرب ها


نقد کتاب : توهمات غلط مردم آمریکا درباره عرب ها
محمد الشیناوی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Arabvoices-2011-1-26-114651744.html

جیمز زاگبی، پایه گذارو مدیر «انستیتوی آمریکایی های عرب تبار»، یک موسسه غیرانتفاعی مدافع حقوق شهروندان عرب تبارآمریکایی در شهر واشنگتن، دریک کتاب تازه منتشر شده به نام «صداهای عرب» Arab Voices، پنج مورد اساسی در رابطه با دیدگاه مردم آمریکا نسبت به اعراب را به چالش گرفته است.

نخستین دیدگاه غیرواقعی در رابطه با عرب ها به نظر زاگبی این است که مردم آمریکا همه کشورهای عربی را یکسان، یکپارچه ومتشکل می بینند.

دومین مورد، مسئله «دنیای عرب» است که بنا برتحقیقات سازمان پژوهشی وابسته به انستیتوی آمریکایی های عرب تبار(زاگبی اینترنشنال)، یک مورد خیالی واصولا غیرواقعی است. نتایج این پژوهش های گسترده در کشورهای عربی از غرب و مراکش تا شرق و امارات عربی نشان می دهد که هریک ازاین کشورها دارای فرهنگی غنی ، جدا و متفاوت از دیگری هستند که هریک از آن ها نیز به نوبه خود متشکل از اقوام گوناگون و فرهنگ های مختلف وکوچک ترمی باشد. اما درمجموع همه این اقوام و ملیت های متفاوت دارای نوعی احساس وابستگی به جهان عرب هستند.

جیمز زاگبی می گوید:«برای مثال فرهنگ مراکش با فرهنگ لبنان از زمین تا آسمان فرق دارد. هم چنین فرهنگ عربستان سعودی هیچ ارتباطی با فرهنگ مصر ندارد. مردمی که در این کشورها زندگی می کنند از افکار و عقاید مختلفی برخوردارند که زندگی آن ها را در این کشورهای خاص به طور روزمره تحت تاثیر قرار می دهد. اما درعین حال یک ریسمان ظریف و نامرئی همه آن هارا در سطح منطقه ای به هم پیوند می دهد. این پیوند هم نتیجه زبان مشترک ، احساس، درک و حساسیت های مشترک آن هاست.

عرب ها هم از لحاظ اختلاف نظربایکدیگر می توانند به اندازه دیگر مردم جهان ازهم گسیخته باشند اما مشاهده کردیم که هنگامی که عراق مورد تهاجم قرارگرفت آن ها ناگهان به هم پیوستند.هم چنین وقتی فلسطین مورد تهاجم قرار می گیرد آن ها متحد و هم زبان می شوند و همین صدای اتحاد است که به صورتی قدرتمند انعکاس پیدا می کند و این توهم را بوجود می آورد که جهان عرب یک جهان واحد است.»

«زاگبی» در کتاب تازه خود، رسانه های خبری آمریکایی را دلیل اصلی مشکل و معضل سوم می داند. این همان دریافت ودرک منفی است که با تماشای اخباراین رسانه ها از عرب ها به آمریکایی ها منتقل می شود:«درآمریکا ما تصورمی کنیم هرفرد عرب هرشب با تنفر از آمریکا به رختخواب می رود و هر صبح با تنفر از اسرائیل از خواب برمی خیزد درحالی که آمار به ما نشان می دهد که عرب ها هم مثل مردم دیگر جهان نگران خانواده، بیمه سلامتی، مخارج تحصیلی فرزندان و نگهداشتن شغلشان هستند.»

نتایج آمارگیری ها درخاورمیانه در طول دهسال گذشته نشان می دهد که تعداد کسانی که در این منطقه برای عبادت به مساجد می روند کوچکترین تغییری نکرده است. چنانچه تعداد کسانی که در ایالات متحده آمریکا به کلیساها می روند نیز از دهه پیش بیشتر نشده است.

چهارمین مسئله مهمی که «زاگبی»آن را در کتاب خود یک اسطوره غیرواقعی و خیالی می خواند این است که مردم آمریکا تصور می کنند عرب ها همگی از تندروی های مذهبی پیروی می کنند. نتایج به دست آمده از اذهان عمومی در کل خاورمیانه نشان می دهد که این مسئله واقعیت ندارد و بنا برگفته «جیمززاگبی» این «هالیوود» است که عرب ها را یا به صورت یک عده تروریست به نمایش می گذارد یا به شکل میلیونرهای فاسدی که پول نفت را حیف و میل می کنند:«البته که آن ها می توانند عربی را به شکل تروریست نشان دهند. ما می دانیم که عرب های تروریست وجود دارند. هم چنین شیخ های ثروتمندی که کارهای زشتی با پول های بی حسابشان انجام می دهند. اما اگر تنها تصویری که ازیک عرب می بینیم همین باشد مسلم است که مردم تحت تاثیر قرار می گیرند. تصور کنید اگر ما یک شخص سیاهپوست یا آفریقایی تبارآمریکایی را توی تلویزیون همیشه به عنوان یک جنایتکار نشان دهیم. یا یک فرد یهودی تبار را به شکل یک دغلکارمالی به تصویر بکشیم. اگر این تنها تصویری باشد که ما از این افراد نشان می دهیم مسلم است که کم کم در ذهن مردم این تصاویر با واقعیت یکی می شوند. مسئله در اینجاست که اگر ما این چهره های کریه و ناهمگون را از اعراب به آمریکایی ها نشان می دهیم باید درمقابل آن چهره های دیگری که در میان اعراب وجود دارد را نیز به نمایش بگذاریم تا این اثرات منفی را ازبین ببرد و مردم این کشور بدانند که همه عرب ها یک جور نیستند.»

مسئله پنجمی که در کتاب «صداهای عرب» مطرح شده شاید بتوان گفت مهم ترین این مسائل را تشکیل می دهد. این مسئله که اعراب با رفرم و دگرگونی مخالفند مسئله ای است که زدودن آن فقط با تلاش و کوشش غرب امکان پذیر است. زاگبی با آمار و ارقام دقیق نشان می دهد که مردم در سراسر کشورهای عربی خواستار تغییرات سیاسی و اجتماعی هستند. اما نمی خواهند این تغییرات به زور کشور دیگری در مملکت آن ها انجام شود. آن ها از رفرم و حرکت های خودجوش و خودخواسته مردمی حمایت می کنند.

زاگبی معتقد است سیاستمداران آمریکایی باید از تجار این کشورراه داد وستد با اعراب را بیاموزند:«تجار آمریکایی هنگام تجارت از انجام یک دادوستد استقبال می کنند. آن ها با دقت به حرف های طرف مقابل خود گوش می دهند تا به درستی متوجه شوند خواست های آن ها چیست. این تجار می دانند که تا بازار جنسی را که می خواهند بفروشند نشناخته اند نمی توانند این معامله را به انجام برسانند. اگر ما می توانستیم سیاست را هم به صورتی که تجارتمان را انجام می دهیم به ثمر برسانیم، خیلی زودتربه صلح و دوستی که خواهان آن هستیم درمیان مردم درسراسر جهان می رسیم. مردم اجناس آمریکایی را از طریق این تجار می خرند چرا که آن ها فرهنگ و ارزش های ما را دوست دارند و محصولات ما را می پسندند. آن ها نوع زندگی ما را دوست دارند و می خواهند مثل ما باشند اما ما دائما با سیاست های غلط آن ها را دلزده می کنیم.»

این سوء تفاهم ها به نظر می رسد نسل بعدی آمریکایی ها را هم درخود فروخواهد کشید. چرا که به نظر زاگبی سیستم و شیوه های رایج آموزشی در آمریکا اطلاعات کافی در مورد اعراب و خاورمیانه در دسترس دانش آموزان این کشور قرار نمی دهد. او می گوید این نا آگاهی و عدم اطلاعات لازم باید جبران شده و این سوء تفاهم ها بایستی از بین برده شود. این یکی از راه های رسیدن به مرحله ای است که ایالات متحده آمریکا بتواند جایگاهی را که شایسته آن است درقلب و ذهن مردم عرب پیدا کند.



سه‌شنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۹

فيروزه خطيبی-اسامی نامزدهای جوایز اسکاراعلام شد


اسامی نامزدهای جوایز اسکاراعلام شد
فيروزه خطيبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Oscarnominees-2011-1-25-114584784.html

فیلم «نطق پادشاه» King's Speech با ١٢ نامزدی ازجمله بهترین فیلم و بهترین بازیگرمرد سال برای «کالین فیرث» در صدرفهرست اسامی نامزدهای جوایز اسکار قرار گرفت. این اسامی سحرگاه روز سه شنبه در لس آنجلس اعلام شد.

فیلم «شهامت» True Grit بازسازی تازه ای از یک فیلم وسترن قدیمی ساخته جوئل و ایتان کوئن با ١٠ جایزه اسکار در مقام دوم بیشترین تعداد نامزدی هشتاد و سومین مراسم اهدای جوایز اسکار قرار گرفت و فیلم «شبکه اجتماعی» Social Network درباره پیدایش «فیسبوک» و فیلم علمی تخیلی«آغاز» Inception هریک با ٨ نامزدی در رده سوم بیشترین تعداد نامزدی این جوایز قرار گرفتند.

این چهارفیلم در رده بندی بهترین فیلم سال ٢٠١٠ با فیلم های «قوی سیاه»، «مشت زن»، «بچه ها حالشان خوب است»، «١٢٧ ساعت» ، انیمیشن «داستان اسباب بازی ٣» و «استخوان زمستان» رقابت خواهند کرد. فیلم «داستان اسباب بازی ٣» در رده بندی بهترین انیمیشن سال نیزنامزد جوایز اسکار شده است.

امسال درمیان اسامی نامزدهای جوایزاسکار فیلم های بزرگ و پرخرجی چون «آغاز» و «داستان اسباب بازی ٣» در کنار فیلم های کوچک ترو کم خرج تری چون «استخوان زمستان» و «قلمروحیوانات» از ساخته های فیلمسازان مستقل و جوان قرار گرفته اند.

کالین فیرث، بازیگرتئاتر و سینمای بریتانیا که اخیرا جایزه بهترین بازیگر مرد سال «گلدن گلوب» را نیزبه دست آورد، در این رده بندی با بازیگران دیگری چون «جیمز فرانکو» بازیگر نقش اول فیلم «١٢٧ ساعت»، حاویه باردم بازیگر اسپانیایی تبار، که نامزدی او تا حدودی غیرقابل انتظار بود برای ایفای نقش در فیلم «بیوتیفول»، جسی آینزنبرگ برای بازی در نقش مبتکر فیسبوک در فیلم «شبکه اجتماعی» و جف بریجز، بازیگری که سال پیش جایزه اسکار بهترین بازیگر را از آن خود ساخت برای بازی در فیلم تازه برادران کوئن – شهامت – رقابت خواهد کرد.

ناتالی پورتمن، برنده جایزه بهترین بازیگر زن سال جوایز «گلدن گلوب» در رده بندی بهترین بازیگر زن سال برای بازی درفیلم «قوی سیاه» با برنده دیگری از این جوایز – آنت بنینگ – از نامزدهای جوایز اسکار بهترین بازیگر زن سال هستند. این دو با نیکل کیدمن بازیگر نقش اول فیلم «سوراخ خرگوش» Rabbit Hole، جنیفر لورنس بازیگر فیلم «استخوان زمستان» و میشل ویلیامز بازیگر نقش اول فیلم «والنتاین آبی» Blue Valentine رقابت خواهند داشت.

نامزدهای جوایز اسکار در رده بندی بهترین بازیگر نقش مکمل مرد سال عبارتند از: کریستیان بیل برای بازی در فیلم «مشت زن»، جان هاوکز برای بازی در فیلم «استخوان زمستان»، جرمی رنر، بازیگر نقش یک سارق بانک در فیلم «شهر»The City، مارک روفالو برای بازی در فیلم «بچه ها حالشان خوب است» و جفری راش بازیگر استرالیایی تبار برای بازی در نقش مربی تصحیح لکنت زبان در فیلم «نطق پادشاه».

نامزدهای جوایز اسکار در رده بندی بهترین بازیگر نقش مکمل زن سال «ایمی آدامز» و «ملیسا لیو»برای بازی در فیلم «مشت زن»، «هلن بونهام کارتر» برای فیلم «نطق پادشاه»، هیلی استاینفلد، بازیگرچهارده ساله فیلم «شهامت» و جکی ویور بازیگر فیلم «قلمرو حیوانات» هستند.

هرچند بسیاری از نامزدهای جوایز اسکار در رده بندی بازیگرسال، پیش از این نیز نامزد جوایز اسکار بوده اند اما درکنار آن ها چهره های جوان ترو تازه ای نیز چون جسی آیزنبرگ، لورنس و استاینفلد قرار دارند.

با این همه بسیاری از بازیگرانی که انتظار می رفت امسال به نامزدی جوایز اسکار برسند از قلم افتادند از جمله «رایان گاسلینگ» بازیگر فیلم «والنتاین آبی»، اندرو گارفیلد برای بازی نقش مکمل مرد درفیلم «شبکه اجتماعی» و مارک والدبرگ در نقش اول فیلم «مشت زن». هم چنین میلا کونیس که نتوانست به نامزدی جایزه اسکار برای ایفای یک نقش مکمل زن در فیلم «قوی سیاه» دست پیدا کند.

عدم حضور «کریستوفر نولان» کارگردان فیلم «آغاز» که از فیلم های منتخب اسکار امسال است در فهرست نامزدهای جایزه بهترین کارگردان سال موجب شگفتی بسیاری از دست اندرکاران سینما درهالیوود شد. هرچند فیلمنامه این فیلم ترسناک و سورریالیستی به قلم نولان توانست به نامزدی جایزه اسکار برسد.

نامزدهای جوایز اسکار در رده بندی بهترین کارگردان سال گذشته عبارتند از : دارن آرنوفسکی برای فیلم «قوی سیاه»، دیوید او راسل برای فیلم «مشت زن»، تام هوپر برای فیلم «نطق پادشاه»، دیوید فینچر برای فیلم «شبکه اجتماعی» و برادران کوئن برای فیلم «شهامت». این دو برادرهم چنین توانستند برای نوشتن فیلمنامه این فیلم از روی کتابی به قلم «چارلز پورتیس» به نامزدی جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اقتباس شده برسند.

امسال دو فیلم از میان فیلم های منتخب اسکار توسط زنان کارگردانی شده اند. این دوفیلم که کارگردان های آن نتوانستند به نامزدی جوایز اسکار برسند عبارتند از: «بچه ها حالشان خوب است» و «استخوان زمستان». عدم حضور کارگردان های زن در رده بندی بهترین کارگردان سال، جایزه ای که سال گذشته به «کاترین بیگلو» برای فیلم «قفسه درد» داده شد برای بسیاری دلسرد کننده بود.

نامزدهای جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی سال عبارتند از: فیلم«بیوتیفول» از مکزیک، Dogtooth از یونان، فیلم برنده جایزه گلدن گلوب «در یک دنیای بهتر» از دانمارک، «آتش افروزان» از کانادا و «غیرقانونی» از الجزیزه.

به نظر می رسد شانس برنده شدن فیلم «نطق پادشاه» که از لحاظ تعداد نامزدی جوایز اسکار با وسترن «شهامت» برابری می کند بیشتر باشد چرا که تاریخچه جوایز اسکار نشان داده است که رای دهندگان این جایزه با فیلم های وسترن میانه چندانی ندارند. از زمان برنده شدن فیلم وسترن «نابخشودنی» Unforgiven ساخته کلینت ایستوود در سال ١٩٩٢ تا کنون تنها سه فیلم از این ژانر برنده اسکار شده اند.

یکی از هیجان انگیزترین اخبار دررابطه با نامزدهای جوایز اسکار امسال، نامزدی فیلم مستند «خروج از مغازه لوکس فروشی» Exit from the Gift Shop است که «گریفیتی» آرتیست معروف بریتانیایی «بنکسی» آن را کارگردانی کرده است. نامزدی این هنرمند خیابانی که هویت و شکل ظاهری خود را تا امروز مخفی نگهداشته است این سئوال را در سایت های مختلف اینترنتی پیش آورده که آیا «بنکسی» درصورت برنده شدن جایزه اسکار برای دریافت آن هویت خود را آشکار خواهد ساخت یا اینکه مثل همیشه به این گونه مسائل بی اعتنا خواهد بود؟

پاسخ به این سئوال و هم چنین اسامی برندگان جوایز اسکار در روز ٢٧ فوریه در مراسم اهدای این جوایز در تئاتر «کداک» هالیوود داده خواهد شد.

وضعیت وخیم جسمی حسین رونقی ملکی، وبلاگ نویس زندانی


وضعیت وخیم جسمی حسین رونقی ملکی، وبلاگ نویس زندانی
http://www.rahesabz.net/story/31343/

جــرس: بنا به گزارش منابع حقوق بشری، وضعیت جسمی حسین رونقی ملکی، زندانی سیاسی محبوس در بند امنیتی ۳۵۰ زندان اوین رو به وخامت گذاشته است.

به گزارش ارگان خبری فعلان حقوق بشر در ایران، یکی از کلیه‌های حسین رونقی ملکی به شدت متورم شده و این در حالی است که مسئولین زندان از رسیدگی به این زندانی سیاسی امتناع می‌کنند.

حسین رونقی ملکی تا به حال چندین نامه از شرح وقایعی که بر وی گذشته را خطاب به دادستان انقلاب تهران نگاشته اما مسئولین زندان با کارشکنی از ارسال نامه‌های وی ممانعت به عمل آورده‌اند.

مسئولین زندان از بیماری‌های جسمی این زندانی برای اعمال فشار بر وی استفاده می‌کنند و تاکنون هیچگونه رسیدگی پزشکی برای درمان عفونت دندان و کلیه وی انجام نداده‌اند.

از سوی دیگر ماموران وزارت اطلاعات با کارشکنی در پرونده این زندانی از تودیع وثیقه یک میلیاردی وی ممانعت به عمل آورده‌اند و از ملاقات‌های حضوری این زندانی با خانواده‌اش جلوگیری می‌کنند.

حسین رونقی در آذر ماه سال ۸۸ بازداشت و به مدت یک سال در سلول‌های انفرادی زندان اوین زیر شکنجه‌های روحی و جسمی شدید به سر می‌برد. وی در مهر ماه سال جاری به ۱۵ سال زندان محکوم و این حکم توسط دادگاه تجدید نظر تایید گشت.

قندچی-نامه سرگشاده به کورش زعيم در مورد ائتلاف همبستگی

نامه سرگشاده به کورش زعيم در مورد ائتلاف همبستگی
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/651-KouroshZaim.htm

دوست عزيز آقای مهندس زعيم:

کمتر از دو سال پيش حشمت طبرزدی به همراه شما و شماری ديگر از آزاديخواهان ايران ائتلافی را با عنوان "همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ايران" پايه گذاری کرديد و از همان روز اول نيز اعلام نموديد که اين تشکيلات با هدف نفی يا جايگزينی هيچ تشکيلات ديگر سياسی يا مدنی در ايران بوجود نيامده است بلکه يک تشکيلات ائتلافی نوينی از افرادی است که آن را تأسيس کرده اند و هدف شما نيز رسيدن به اهدافی است که در پلاتفرم خود برشمرده ايد (1).

متأسفانه امروز مهندس طبرزدی که سخنگوی ائتلاف همبستگی بود مدت هاست که در زندان است و شايد نتواند سخنانی نظير آنچه در اينجا ذکر می شود را بيان کند. ضمناً از بنيانگذاران و اعضاء همبستگی پوزش می خواهم که نظرات شخص خود را که فقط نويسنده ای از هواداران تشکيلات همبستگی هستم در اين نامه بطور عمومی در ميان می گذارم، اما اين مباحث نيز حرف های خصوصی نيست و بحث های عمومی نظری است. همچنين آشکار است که نظرات فردی خود را بعنوان يک تحليگر سياسی می نويسم و از قول تشکيلات شما سخن نميگويم.

از آنجا که ائتلاف همبستگی از همان اول روشن نمود که تشکيلاتی تازه است هيچ مسؤليتی ندارد که جايگاه خود را بر بستر تاريخی هيچ گروه و سازمانی توضيح دهد و پاسخگوی تاريخ هيچ گروه و سازمان ديگری هم نيست و در صدد حذف جريانی هم نيست. البته درست است که هر جريان تازه ريشه در جريانات پيش از خود داشته است اما تحليل اين موضوع کاری است که مورخان می کنند و خواهند کرد و وظيفه عملی يک تشکيلات تازه، اعلام موضع در مورد اين نوع ارزيابی ها نيست. انقلاب کبير فرانسه بيش از دو قرن پيش صورت گرفته است اما هنوز مورخان در مورد تک تک جريانات آن انقلاب با هم اختلاف نظر دارند و تا زمانيکه تاريخ بعنوان يک مبحث نظری وجود دارد چنين تنوع نظرات نيز غيرقابل اجتناب است. در مورد تشکيلات ها و گروه ها و شخصيت های تاريخی جنبش سياسی ايران نيز چه در داخل و چه در خارج کشور چنين است و قرار نيست هيچ تشکيلات نوين يا هيچ رهبر سياسی ايران در مورد همه اين مسائل نظر دهد.

اساساٌ متأسفانه عموماً سياستمداران ايران هر تصميم خود را در مورد مسائل روز با يک تحليل تاريخی از خود يا جنبش همراه می کنند که البته به سليقه آنها مربوط است و آزاد هستند اما اگر در غرب نگاه کنيم به ندرت اين روش را در گفتارهای سياستمداران می بينيم و اين نوع بحث ها را چه در مورد خود و چه در مورد تشکيلات ها به مورخان واگذار می کنند چرا که بحث هايی هم که بر ضد يا در هواداری از اينگونه موضوعات تاريخی مطرح می شوند را مورخان هم دانش لازم را دارند و هم وقت لازم را برای پرداختن به اينگونه گفتمان ها، در صورتيکه وقتی سياستمداران در اين موارد صحبت کنند، اگر در قدرت باشند، موضع آنها بعنوان آخرين حرف تلقی می شود نظير آنچه در دوران استالين مرسوم بود و حتی نظر استالين در مورد زبانشناسی يا نظر لنين در مورد ساختمان اتم، بعنوان حکم نهايی در اين علوم اعلام می شدند. چنين مشروعيت طلبی در محافل سياسی دموکراتيک بی معنی است و عکس آنهم که کسی را به اينگونه مشروعيت زدايی کنند بی معنی است. بهتر است بحث های تاريخی حتی تاريخ خود افراد و شخصيت ها را به مورخان سپرد و بحث های سياسی را بر روی موضوعات پلاتفرم ها متمرکز کرد. ائتلاف همبستگی جريانی نوپاست و خيلی هم حرف برای گفتن در جامعه ايران دارد.

در ايران احزاب و سازمانهايی از حزب توده تا جبهه ملی و نهضت آزادی که تاريخی بيش از نيم قرن دارند تا سازمانها و تشکيلاتهايی نظير چريکهای فدائی خلق و مجاهدين که تاريخی بيش از ربع قرن دارند و ده ها سازمان و گروه اتنيک، چپی، طرفداران پادشاهی و جمعيت های مذهبی با قدمت چند دهه تا بيش از يک قرن موجودند. نه تنها موجوديت اين جريانات امری سالم برای دموکراسی است بلکه کار بحث در مورد تاريخ آنها نيز هيچگاه تمامی نخواهد داشت و در واقع مورخان در ايران و نقاط ديگر دنيا سالها در اين موارد تحقيق و پژوهش کرده اند و خواهند کرد و علاقمندان نيز ميتوانند مستقلاً آن پژوهش ها را مطالعه کنند و نيازی به اين نيست که يک تشکيلات جديد در مورد همه اينگونه موضوعات و شخصيت های جريانات مختلف بخواهد نظر دهد يا که بالعکس آن تشکيلاتها ضرورتی داشته باشند که چنين کاری کنند. البته هر کسی آزاد است نظر خود را در مورد موضوعات تاريخی بگويد اما در سياست واقعی به ندرت اين بحث ها موضوع اصلی است و بهتر است بحث ها بر روی موضوعات اصلی سياست و اقتصاد و مشخصاً مطالبات مردم در ايران متمرکز شوند.

آنچه در شرايط کنونی در ايران با آن در عرصه سياسی روبرو هستيم انتخابات های بعدی و مشخصاً انتخابات رياست جمهوری است که بهتر است از حالا تشکيلاتهای سياسی ايران کاری نظير انتخابات مقدماتی را شروع کنند و اقلاً بدانند کانديدای گروه های خودشان چه کسی خواهد بود جدا از آنکه دولت جمهوری اسلامی و نظارت استصوابی اجازه دهد که فرد گزيده شده برای انتخابات نهايی نامزد شود يا خير. چرا ما خود يک سيستم انتخابات مقدماتی را شروع نکنيم و حتی تشويق کنيم که اصول گرايان هم انتخابات مقدماتی برگزار کنند و مثلاً آقای احمدی نژاد را کانديد خود کنند. البته از آنجا که ايشان دو دوره کانديد بوده اند از کمپ ايشان شخص ديگری بايد داوطلب شود اما منظورم اين است که هر جريان سياسی، انتخابات مقدماتی خود را به شکل مستقل يا ائتلافی انجام دهد. همانطور که جمهوری اسلامی، مجلس و انتخابات و جمهوری را پذيرفته است دليلی ندارد که مکانيسم انتخابات مقدماتی را نپذيرد. حتی اگر هم نپذيرد چرا آنها که اين روش را قبول دارند آن را انجام ندهند و به اينطريق، بجای اطاق در بسته، کانديد تشکيلات خود را توسط اعضاء و هواداران خود انتخاب کنند و خود با انجام روش دموکراتيک، سرمشق ديگران شوند. مثلاً گام اول برای ائتلاف همبستگی انتخابات برای کانديداهای خود است و نه آنکه در روز انتخابات پشت درهای بسته تصميم بگيرد از چه کسی حمايت کند. مدتها پيش پيشنهادم را در جزئيات بيشتر نوشته بودم (2).

به هرحال اگر ائتلاف همبستگی نتواند برای چنين طرح های سياسی مؤثر باشد بايد سؤال کرد در چه عرصه هايی می تواند مؤثر باشد که هوادارانی نظير خود نيز بتوانيم از آن برنامه ها حمايت کنيم يا که موضوع کارايی اين ساختار را برای يک تشکيلات مؤثر مورد بحث قرار دهيم (3).

پيشنهاد می کنم در صورت تمايل با کيانوش توکلی مدير سايت و مسؤل پالتاک ايران گلوبال تماس بگيريد و بحثی در اين مورد برگزار شود. لازم است متذکر شوم که دليل ذکر نام آقای توکلی به اين خاطر است که پالتاک ايران گلوبال يکی از محل های خوب مستقل برای تبادل نظر در مورد موضوعات جاری سياسی ايران است وگرنه با ايشان نه در مورد اين نامه و نه در مورد اين پيشنهاد حرفی نزده ام و مسؤليت همه نقائص اين نامه و پيشنهادات نيز با حقير است و اگر مايليد لطفاً مستقيماً با ايشان برای پرسش در مورد تمايل متقابل ايران گلوبال برای برگزاری چنين نشست اينترنتی، تماس بگيريد (4).

با سپاس و آرزوی موفقيت برای شما و همه دوستان ائتلاف همبستگی
با آرزوی آزادی هرچه زودتر مهندس حشمت طبرزدی
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،

سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
پنجم بهمن ماه 1389
January 25, 2011

پانويس ها:
1. http://www.ghandchi.com/563-Hambastegy.htm
2. http://www.ghandchi.com/629-nominee1392.htm
3. http://www.ghandchi.com/627-hezbyaajebhe.htm
4. http://farhanggoftego.com/index.php?option=com_content&view=article&id=259:2009-10-01-18-11-01&catid=1:2009-08-25-13-25-19&Itemid=2


شنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۹

صد و چهلمين سالگرد نخستين اجرای اپرای آيدا در قاهره


گزارش: صد و چهلمين سالگرد نخستين اجرای اپرای آيدا در قاهره
http://www.voanews.com/persian/news/Aida_Cairo-2011-01-22-114412324.html

به گزارش رويترز خانه اپرای قاهره در مصر صد و چهلمين سالگرد نخستين اجرای اپرای آيدا، اثر مشهورجوزپه وِردی آهنگساز توانای ايتاليايی را با اجرای دوباره آن جشن گرفت.

اپرای آيدا، اثر مشهور جوزپه وِردی -- آهنگ ساز ايتاليايی-- صد و چهل سال پيش در ۲۴ دسامبر ۱۸۷۱ برای نخستين بار در قاهره برگزار شد. خانه اپرای قاهره صد و چهلمين سالگرد اين اثر مشهور را با اجرای دوباره آن جشن گرفت.

جوزپه وِردی، به سناريوی اگوست ماريه، مصر شناس فرانسوی، علاقمند شد، آن را مطالعه کرد و اپرای آيدا را الهام گرفته از اين سناريو ساخت. اپرای آيدا داستان عشقی و غم انگيز ملکه اِتيوپی است که در مصر به اسارت گرفته شده است و رامادا معشوقه او بايد يا عشقش به آيدا و يا تبعيت از فرعون مصر را انتخاب کند.

اجرا کنندگان اين اپرا از کشورهای مختلفی چون ايالات متحده آمريکا، آلمان، و ايتاليا به قاهره سفر کرده بودند. خوانندگان اپرا در اين برنامه تاکيد داشتند که رشته هنری آنها به پشتيبانی مالی بيشتری احتياج دارد. ايمان مصطفی که نقش آيدا را در اين برنامه اجرا کرد می گويد، اميدوار است يک شخص يا يک شرکت خارجی پشتيبانی مالی آنها را تقبل کند. او معتقد است آنها به اندازه خوانندگان کشورهای ديگر مهارت دارند و بايد به آنها فرصت داده شود تا در خارج از کشور هم برنامه اجرا کنند.

مراسم جشن سالگرد اثر اپرای آيدا که به رهبری عبد المٌنِم کامِل اجرا شد، صد ها تماشاگر را جلب خود کرد. يکی از شرکت کنندگان در برنامه خانه اپرای قاهره می گويد اين نخستين باری است که به اينجا آمده و از اجرای قوی اين گروه در شگفت است. به گفته وی موسيقی، تنظيم و اجرای اين برنامه خارق العاده بوده و او را تشويق کرده است که بيشتر به خانه اپرای قاهره بيايد.

گفته می شود وِردی برای تنظيم آهنگ اين اپرا، ازاسماعيل پاشا خديو مصر، يکصد و پنجاه هزار فرانک طلا دريافت کرده بود. اپرای آيدا تا امروز شهرت خود را حفظ کرده و تماشاگران بسياری را از اقصی نقاط جهان جذب خود می کند.

جمعه، بهمن ۰۱، ۱۳۸۹

فيروزه خطيبی-حضورفیلم ایرانی «شرایط» ساخته مریم کشاورز در بخش رقابت های فستیوال ساندنس


حضورفیلم ایرانی «شرایط» ساخته مریم کشاورز در بخش رقابت های فستیوال ساندنس
فيروزه خطيبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/MaryamKeshavarz-2011-1-21-114372729.html

امسال در بخش رقابت های جشنواره سینمایی «ساندنس»Sundance Film Festival، در «پارک سیتی» یوتا، فیلم درام «شرایط» Circumstance محصول مشترک ایران و آمریکا به کارگردانی «مریم کشاورز» فیلمساز ایرانی زاده نیویورک به نمایش درخواهد آمد.

فیلم که اغلب صحنه های بیرونی آن در «لبنان» فیلمبرداری شده است درباره شرایط یک خانواده مرفه ایرانی در داخل ایران است که دختر نوجوان آن ها دچارتمایلات همجنسگرایی شده و پسر آن ها به دنبال مشغولیات خطرناکی از جمله استفاده از مواد مخدراست.

این فیلم١٠٥ دقیقه ای که به زبان فارسی با زیرنویس انگلیسی به نمایش گذاشته خواهد شد، ماجرای روابط میان دخترجوانی به نام «عاطفه» و بهترین دوست او «شیرین» است. وقایع زندگی و روابط این دو دختردر حال رشد در زمینه ای از فرهنگ و هنر «زیرزمینی »تهران اتفاق می افتد و در زمانی که «مهران» برادر زیاده روی عاطفه پس از یک دوره ترک اعتیاد به خانه باز می گردد و با اتفاقات تازه ای درمحیط خانه روبرو می شود.

از طرفی دیگر، چالش های مهران با اهریمن درون نیز بالاخره او را وادار می سازد که زندگی گذشته خود به عنوان یک نوازنده موسیقی سنتی را نفی کرده و درعوض به نیروی پلیس امنیت اخلاقی و پاکسازی جامعه بپیوندد.

مهران که از رابطه نامتعارفی که خواهرش عاطفه با «شیرین» ایجاد کرده و نزدیکی بیش از حد این دو ناراحت است با نوعی وسواس می کوشد تا «شیرین» را از زیر نفوذ «عاطفه» خارج کند. درنتیجه خواهر و برادری که پیوسته دوستانی صمیمی و رازدار یکدیگر بوده اند ، در یک نوع مثلث بلاتکلیفی، پاییده شدن و خیانت درگیرمی شوند و خانه ای که روزی مکانی آزاد و بهشتی برای خانواده محسوب می شد تبدیل به قصروحشت و مکان خطرناکی برای عاطفه می شود.

فیلم «شرایط» از ساختاری محکم برخوردارو سرشار از لحظه های عاطفی عمیق وگاه شهوانی است و نشان از استعدادی تازه و هیجان انگیز درزمینه فیلمسازی نوین دارد. این نخستین فیلم داستانی و بلند کشاورز محسوب می شود که فیلمنامه آن هم توسط خود این کارگردان نوشته شده است. فیلم «شرایط» نگاه نادری است به درون شرایط و فرهنگ امروزی جوانان ایرانی در داخل مملکت و نمایش یک «عشق ممنوعه».

مریم کشاورز پیش از آغاز کار به عنوان یک فیلمساز، در دانشگاه شیراز به آموختن ادبیات فارسی اشتغال داشته و پیش از سفر به ایران هم در دانشگاه های مختلف آمریکا در رشته های ادبیات انگلیسی، مطالعات خاورنزدیک و پژوهش های زنان درس خوانده است.

مریم کشاورز با کارکنان انستیتوی ساندنس و دست اندرکارانی که در این نهاد فرهنگی با فیلمسازان جوان کار می کنند در مورد ساختن فیلم «شرایط» مشاوره و همکاری داشته است. داستان او پس از چند باربازنویسی به صورت فیلمنامه و در نهایت به شکل فیلمی قابل ارائه در یک فستیوال سینمایی جهانی درآمده است.

مریم کشاورز در سال ٢٠٠١ برای نخستین بار با همکاری یک گروه فیلمساز و بازیگران زن، نخستین فیلم ١٦ میلی متری خود به نام Sanctuary یا «مکان مقدس» که اثری «سوررئالیستی» و فانتزی در باره یک زن ایرانی در وقایع پس از یازدهم سپتامبر در آمریکا بود را کارگردانی کرده است. این فیلم در همان سال به چند فستیوال بین المللی راه یافت و جایزه «استیو تیش» را از آن این فیلمساز جوان ساخت. با کمک هزینه تحصیلی که این جایزه به همراه داشت، کشاورز توانست در دانشگاه «نیویورک» NYU به تحصیل در رشته فیلم بپردازد. در سال ٢٠٠٣ کشاورز با تجربیاتی که از زندگی بین ایران و آمریکا به دست آورده بود نخستین فیلم مستند خود به نام «رنگ عشق» را کارگردانی کرد. این فیلم مستند درچند جشنواره سینمایی از جمله فستیوال جهانی فیلم مونترال، جشنواره «داک فیلم» Ducfilm در موزه هنرهای مدرن نیویورک و فستیوال سینمایی برزیل به نمایش درآمد و سه جایزه از جمله جایزه معتبر «دیوید ولپر» را برای این فیلمساز به همراه داشت.

در سال ٢٠٠٥ مریم کشاورز فیلمنامه روایتگرانه «روزی که من مردم» The Day I Died را نوشته و کارگردانی کرد. این فیلم داستان یک مثلث عاشقانه میان سه جوان است که ماجراهای آن در یک شهرکوچک و خواب زده درسواحل «آرژانتین» درآمریکای لاتین اتفاق می افتد.

این فیلم تنها فیلم کوتاهی بود که در برلینال دو جایزه را از آن خود ساخت. جایزه «خرس طلائی» برای بهترین فیلم کوتاه و جایزه مخصوص هیئت ژوری.

جشنواره سینمایی ساندنس که به همت «رابرت ردفور» کارگردان و بازیگر آمریکایی پایه گذاری شده به مدت ده روز تا ٣٠ ژانویه ادامه خواهد داشت.

همسر عبدالله مومنی: دادستان جواب ما را نمی دهد


همسر عبدالله مومنی: دادستان جواب ما را نمی دهد
http://www.kaleme.com/1389/11/01/klm-44427/

چکیده :من هیچ درخواستی ندارم چون اینها اصلا به درخواست ما رسیدگی نمی کنند. فکر هم نمی کنم به این آسانی تلفن های بند را وصل کنند یا ملاقات حضوری بدهند. چه بگویم! بچه های من مدرسه می روند و فقط یکبار در ماه می توانند پدرشان را از پشت شیشه ببینند ، تلفن ها را هم قطع کردند که حداقل می شد صدای پدرشان را بشنوند وقتی این وضعیت برای بچه ها به وجود می آید دیگر چه انتظاری می توان داشت!من دیگرهیچ انتظاری...

فاطمه آدینه وند، همسر عبدالله مومنی، زندانی عقیدتی و سخنگوی سازمان ادوار تحکیم وحدت با اظهار اینکه هشت ماه است بچه هایش از دیدن پدرشان به صورت حضوری محروم بوده اند و تنها ماهی یکبار پشت شیشه او را می بینند به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که دیگر هیچ انتظاری از مسوولان ندارد.

فاطمه آدینه وند درباره درخواست های خود برای ملاقات حضوری با همسرش گفت: « بارها درخواست نوشتم ، آخر وقتی به دادستانی و یا هرجای دیگری برای پیگیری می رویم به جز سرباز جلوی در شخص دیگری را نمی بینیم یعنی به ما اجازه دیدن و حرف زدن داده نمی شود، فقط می توانیم درخواست های خود را به صورت کتبی بنویسیم و تحویل سرباز دهیم که حالا آیا خوانده شود و یا نه. من در آخرین نامه ام از دادستانی پرسیدم که علت ندادن ملاقات حضوری به من و بچه هایم پس از هشت ماه چیست که جوابم را نداده اند.»

فاطمه آدینه وند درباره علت ندادن ملاقات حضوری به آنها گفت: « احتمال می دهم به دلیل نوشتن نامه های همسرم باشد به دلیل اینکه درست پس از نامه ها ملاقات حضوری ما قطع شد.» همسر عبدالله مومنی با بیان اینکه حال جسمی مومنی در زندان خوب است، گفت: «اما حال روحیش خیلی خوب نیست،در زندان آدم کسل می شود ولی باز هم خوب است که با دوستانش در یک بند هستند.»

فاطمه آدینه وند درخصوص اینکه الان هوای زندان سرد است و آیا از او لباس گرم برای همسرش قبول کرده اند، گفت: « لباس گرم را اوایل آبان ماه به مسولان زندان تحویل دادم که آنها نیز خدا را شکر به دستش رسانده اند. اما درباره چیزهای دیگر سخت می گیرند مثلا چند بار دیوان حافظ و گلستان سعدی برایش بردم که قبول نکردند و فقط چند کتاب زبان را از من گرفتند.

همسرعبدالله مومنی درخصوص درخواستش از مسولان قضایی و کشوری گفت: «من هیچ درخواستی ندارم چون اینها اصلا به درخواست ما رسیدگی نمی کنند. فکر هم نمی کنم به این آسانی تلفن های بند را وصل کنند یا ملاقات حضوری بدهند. چه بگویم! بچه های من مدرسه می روند و فقط یکبار در ماه می توانند پدرشان را از پشت شیشه ببینند ، تلفن ها را هم قطع کردند که حداقل می شد صدای پدرشان را بشنوند وقتی این وضعیت برای بچه ها به وجود می آید دیگر چه انتظاری می توان داشت!من دیگرهیچ انتظاری ندارم.»

عبدالله مومنی شب ۳۰ خرداد ۱۳۸۸ پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری ایران در ساختمان ستاد شهروند آزاد در میدان ونک تهران که ریاست ستاد شهروند آزاد (حامیان کروبی) را بر عهده داشت بازداشت شد.او و سازمان ادوار تحکیم در این انتخابات از حامیان کاندیداتوری مهدی کروبی بودند. او چندین ماه پس از دوران بازجویی خود نامه های افشاگرانه ای خطاب به رهبر جمهوری اسلامی ایران درباره شکنجه شدن های خود توسط بازجویانش نوشت.


مصاحبه مجريان پارازيت در ديلی شو


مصاحبه کامبيز حسينی و سامان اربابی، مجريان پارازيت، در ديلی شو -- به انگليسی

اينجا را کليک کنيد

پنجشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۹

فیروزه خطیبی-نگاهی به جشنواره سینمایی ساندنس ٢٠١١ در پارک سیتی یوتا


نگاهی به جشنواره سینمایی ساندنس ٢٠١١ در پارک سیتی یوتا
فیروزه خطیبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/SundanceFilmFestival-2011-1-20-114290369.html

پارک سیتی شهرک کوچکی درایالت یوتا، هرچند از پرزرق وبرق ترین اماکنی که معمولا جشنواره های سینمایی را درخود جای می دهند به شمار نمی رود اما در طول ١٠ روزآینده و تا آخر ماه ژانویه به «مکه» ای برای سینماگران از سراسر جهان تبدیل خواهد شد و به روایتی دیگردر طول این مدت همه راه ها به پارک سیتی و «جشنواره سینمایی ساندنس» در این شهرختم می شود.

امسال از میان بیش از ٣٨٠٠ فیلم ارسال شده تعداد ١١٧ فیلم برای شرکت در بخش های مختلف این جشنواره معتبر گزیده شده اند.علاوه براین امسال برای نخستین بار دست اندرکاران جشنواره سینمایی ساندنس منتخبی از فیلم ها و فیلمسازان را به ٩ شهر مختلف از جمله «لس آنجلس» دعوت کرده اند تا آثارشان در این شهر ها هم هم زمان به نمایش گذاشته شود.

دست اندرکاران جشنواره سینمایی ساندنس برنامه ای هم تحت عنوان «چگونه از جشنواره استفاده کنیم» را برای کسانی که برای نخستین بار به ساندنس آمده اند ترتیب داده اند تا این شرکت کنندگان بتوانند راحت تر در اماکن مختلف به تماشای فیلم های فستیوال بنشینند.

یکی دیگر از تغییرات عمده درجشنواره امسال چگونگی مراسم گشایش آن است. امسال بجای رسم همیشگی آغاز فستیوال با نمایش یک فیلم در یک سینما، تماشاگران می توانند از بین پنج فیلم از ژانرهای مختلف از جمله ژانر« مستند » در پنج سینمای مختلف شاهد مراسم آغازفستیوال باشند. فیلم مستند گشایش جشنواره امسال اثر تازه فیلمساز فرانسوی «جیمز مارش» به نام «پروژه نیم» Projet Nim است. این فیلمساز پیش ازاین نیز با فیلم «مردی روی سیم آهنی» که ماجرای راه رفتن او راروی یک سیم آهنی بین دوساختمان تجارت بین المللی نیویورک نشان می دهد برنده چندین جایزه سینمایی شده است.

در فیلم تازه «پروژه نیم» جیمز مارش داستان زندگی شامپانزه ای را نشان می دهد که ازهرجهت به صورت یک انسان پرورش یافته است تا دانشمندان ببینند آیا می توانند با او با زبان اشاره مخصوص «کرو لالها» صحبت کنند یا نه؟ این آزمایش علمی غیرمتعارف در نهایت باعث شد که شباهت های زیادی میان انسان و شامپانزه ها دیده شود و بسیاری از افراد نتایج این یافته ها را برخورنده به انسان که «اشرف مخلوقات» به شمار می رود یافتند.

امسال دست اندرکاران ساندنس بخش وسیع تری را به فیلم های مستند و مستندسازان قدیمی در خارج از بخش رقابت های فستیوال اختصاص داده اند. از جمله فیلم درخشان «لیز گاربوس» به نام «بابی فیشر علیه دنیا» Bobby Fisher Against The World که یک بررسی حیرت آوری است درباره این نابغه آمریکایی عالم شطرنج و پیروزی او بر «بوریس اسپاسکی» روسی پیش از آنکه در نهایت به عالم جنون کشیده شود. لیز گاربوس برای جالب ترکردن نمایش این فیلم مستند از چهار قهرمان شطرنج دعوت کرده است تا در «پارک سیتی» در مکانی که عنوان «محل شطرنج بازی با قهرمانان» نام گرفته است، شرکت کنندگان شطرنج بازدر فستیوال را به چالش با خود بخوانند.

دوفیلم چشمگیر دیگر دربخش مستندسازی، فیلم سه ساعته «استیو جیمز» به نام «گسیختن»Interrupters است که داستان اعضای پیشین گنگ های خیابانی شیکاگو را نشان می دهد که می کوشند تا ازجنایت های دیگر توسط گنگ های تازه جلوگیری کنند. دیگری فیلمی است برای همه کسانی که دهه شصت میلادی را به خاطر می آورند. فیلمی به نام «اتوبوس جادویی» Majic Bus ساخته آلکس گیبنی و آلیسون الوود درباره سفر تاریخی ١٩٦٤ گروهی مسافران اتوبوسی که با خوردن «اسید »به مدت ٤٠ ساعت به شهرهای مختلف آمریکا سفر می کنند. این فیلم را «کن کسلی وکمپانی» در اختیاراین دو فیلمسازقرار داده است و سفری است که نویسنده معروف «تام ولف» در کتاب The Electric Cool Aid Acid Test تمام لحظات آن را نکته به نکته یادداشت کرده است.

بسیاری از تماشاگران جشنواره سینمایی «ساندنس» از طرفداران پروپاقرص بخش رقابت های جایزه هیئت ژوری یا آثار سینمایی و دراماتیک آمریکایی هستند. در این بخش از جشنواره امسال فیلم هایی چون «دیوانه وار» Like Crazy از «درک دورموس» به نمایش درخواهد آمد که داستان یک رابطه عاشقانه از راه دور را به نمایش می گذارد و«فلسیتی جونز» و «آنتون یلچین» بازی های درخشانی در آن ارائه داده اند. در این بخش فیلم «ملودرامایی» نیز به نام «شرایط» درباره عشق و عاشقی در ایران از فیلمساز ایرانی ساکن نیویورک مریم کشاورز به نمایش گذاشته خواهد شد.

یکی از فیلم های بحث انگیز جشنواره امسال فیلم تا حدودی غم انگیز «تری» ساخته «آزازل جکوبز» درباره پسربچه چاقی است که آنچنان با محیط پیرامون خود ناجور و غیرمتجانس است که با پیژاما به کلاس مدرسه می آید و کسی متوجه نمی شود. فیلم دیگری به نام «امواج سرو» Cedar Rapids یک طنزتلخ است که توسط «میگل آرتتا» درباره فروشنده بیمه ای که از محدوده خارج می شود ساخته شده ودر بخش «پرمیر»Premier فستیوال به نمایش درخواهد آمد. فیلم کمدی دیگری از همین بخش به نام Win Win با شرکت پل جیاماتی مردی را نشان میدهد که با یک خطای کوچک دچار گرفتاری هایی جبران ناپذیر می شود.

بخش مستندهای ساخت آمریکا همواره از جالب توجه ترین بخش های جشنواره سینمایی ساندنس بوده است. امسال شاید بیش از همیشه با فیلم هایی سرگرم کننده ای چون «تروبادورز» ماجرای آغاز کار خوانندگانی چون «کارول کینگ» و «جیمز تیلور» و فیلم دیگری از ساخته های «اندرو راسی» به نام «صفحه اول: یک سال درروزنامه نیویورک تایمز» و فیلم «جنایت بعد از جنایت» درباره عدالت و عدالتخواهی درلس آنجلس و اشتباهاتی که هرگزتصحیح نمی شوند به این مسئله توجه شده است.

دوفیلم درخشان دیگر در این بخش از جشنواره به نمایش درخواهد آمد از جمله فیلمی درباره شیوع بیماری ایدز در سن فرانسیسکو به نام «ما اینجا بوده ایم» که در آن نجات یافتگان از این بیماری همبستگی ها و کمک های اعضای مختلف جامعه را در آن شرایط به این بیماران به یاد می آورند.

فیلم «چگونه می توان در اورگان مرد» بررسی قانون تازه و بی سابقه ای است که اجازه می دهد پزشکان به بیماران خود در راه خودکشی یاری کنند.این فیلم با بررسی داستان زندگی چند فرد بیمار به تماشاگر نشان می دهد که مسئله«مرگ آبرومندانه »برای این عده چه مفهومی دارد.

دربخش فیلم های مستند جهان اغلب فیلم هایی که توسط کارگردان های غیر آمریکایی ساخته شده روی مسائل آمریکایی تمرکز دارد. فیلم The Flow ساخته دیوید سینگتون نگاه دقیقی است به بحران های موجود در سیستم های کاپیتالیستی و فیلم «قدرت سیاه دهه شصت و هفتاد» ساخته «گوران هوگو اولسون» وقایع مربوط به جنبش سیاهان آمریکا را با استفاده از فیلم هایی که روزنامه نگاران سوئدی در آن دوران گرفته اند نشان می دهد. فیلم دیگری ساخته «دنفانگ دنیس» به نام «بازگشت از جهنم» ماجرای یک سرباز آمریکایی را نشان می دهد که در جنگ افغانستان به شدت مجروح شده است اما بالاخره به خانه خود در «کارولینا» باز می گردد.

فیلم های زبان خارجی جشنواره ساندنس امسال برخلاف فیلم های مستقل آمریکایی، اغلب از تم های جدی تری برخوردارند. فیلم «ترمیم» Restoration ساخته «یوسی مادمونی» از اسرائیل وفیلم کانادایی به زبان فرانسه «فروشنده» ساخته «سباستین پیلوت». فیلم خوف آور«خون آشام» ساخته فیلمساز ژاپنی «شونجی ایوایی» و بالاخره فیلم برنده جایزه گلدن گلوب «در یک دنیای بهتر» In A Better World ساخته «سوزان بیبر» که انتظار می رود عنوان بهترین فیلم زبان خارجی جوایز اسکار را هم از آن خود سازد.

فیروزه خطیبی-شهرزاد سپانلو و اجرای یک کنسرت هنری در گالری سیحون لس آنجلس


شهرزاد سپانلو و اجرای یک کنسرت هنری در گالری سیحون لس آنجلس
فیروزه خطیبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/ShahrzadSepanlou-2011-1-20-114328879.html

هنرمندان شناخته شده در سطح بین المللی از جمله «استینگ» Sting و «پرینس» Prince از چند سال پیش در موزه ها، گالری های هنرهای تجسمی، سالن های کوچک تئاتر و تالارهای خصوصی هتل های معروف جهان دست به اجرای برنامه هایی برای جمعیت های کوچک تری از طرفداران خود زده اند. چرا که بسیاری از هواداران آن ها حاضرند با پرداخت بهای بلیت های گرانقیمت (تک بلیت های برنامه پرینس در یکی از هتل های لس آنجلس اخیرا بالغ بر ٦ هزار دلار بوده است) در یک حال وهوای صمیمانه تر وخصوصی تر به موسیقی هنرمندان مورد علاقه خود گوش دهند.

گالری سیحون لس آنجلس هم به عنوان یک مرکز فرهنگی از چندی پیش محل اجرای اوپراهای کوچک، امضای کتاب هنرمندان سرشناس، نمایش فیلم های مستند و اجرای برنامه هایی برای قدردانی از دست اندرکاران ایرانی هنرهای هفت گانه بوده است.

مریم سیحون مدیر گالری سیحون لس آنجلس می گوید این روزها کنسرت های خصوصی در اماکن کوچکتر و حتی به شکل کنسرت های خانگی رواج زیادی پیدا کرده است :«مردم دوست دارند در کنار کنسرت های بزرگ تر درتالارهای چند هزار نفری در یک محیط کوچک تربا این هنرمندان آشنا شوند و با کارهای آن ها رابطه ایجاد کنند. بنا براین یک گالری هنری می تواند برای این کار بسیار مناسب باشد به همین دلیل هم ما این برنامه را ترتیب دادیم و خوشبختانه مردم هم بسیار استقبال کردند.»

شهرزاد سپانلو که در یک خانواده هنری از مادری نمایشنامه نویس، شاعر و منتقد ادبی (پرتو نوری علا) و پدری شاعر(محمد علی سپانلو) متولد شده است از بیش از ده سال پیش روند تازه ای را درکار خوانندگی خود آغاز کرده است. روندی که او را از موسیقی که در آغاز کار با گروه دخترانه «سیلوئت» شروع کرد جدا می سازد. این به هیچوجه به این معنی نیست که کار این گروه و یا تلاش های دست اندرکاران موفق و قدیمی موسیقی پاپ در لس آنجلس وافرادی چون شهبال شب پره که راهگشای حرفه خوانندگی برای جوانان نسل بعد از خود بوده را باید نادیده گرفت.

شهرزاد در مورد روزهای آغاز کار خوانندگی می گوید: «خوب من پیش از سیلوئت به زبان انگلیسی در برنامه های هنری و آموزشی آواز می خواندم اما کارخواندن به زبان فارسی را با این گروه شروع کردم.»

به جرات می توان گفت که گروه «سیلوئت» که پس از سه سال فروپاشید زمینه ای بود برای پیدایش گروه های دخترانه ایرانی بعدی که امروزه شکل تحول یافته آن را می توان در گروه «آبجیز» ساکن کشورسوئد جستجو و مشاهده کرد.

سیلوئت در مدتی کوتاه از معروفیت چشمگیری برخوردار شد اما شهرزاد که نخستین عضو گروه سیلوئت بود که تصمیم گرفت خارج از گروه به کار «سولو» یا تکخوانی بپردازد به دنبال راه دیگری بود:« آدم وقتی توی لس آنجلس زندگی می کند و دوربرش بیشتر فقط یک نوع کار انجام می دهند این روی آدم تاثیر می گذارد.اما سبک کار وموسیقی سیلوئت آن چیزی که من دنبالش بودم نبود.»

شهرزاد سپانلو می گوید:« حقیقت این است که بعد از فروپاشی گروه سیلوئت خودم را برای چند سالی گم کرده بودم .دلم می خواست کاری که دوست داشتم را با سلیقه خاص خودم انجام بدهم و به صورتی که با آن احساس راحتی می کنم. اما درعین حال دلم می خواست مردم هم این کارهای مرا دوست داشته باشندو از آن استقبال کنند و خوب این تقریبا غیر ممکن بود.»

همکاری با فرزین فرهادی – آهنگساز و نوازنده ساکسفون ساکن لس آنجلس که از همان زمان سیلوئت آغاز شده بود با خواندن ترانه «بلوار میرداد» با شعری از محمد علی سپانلودر یک آلبوم تازه تکنفره به نام «قصه ما» جهت دیگری به زندگی هنری شهرزاد سپانلو داد و این خواننده با این آلبوم توانست مسیر تازه ای را که در آن قدم گذاشته بود مشخص کند.

شهرزاد سپانلو در این دوره از زندگی حرفه ای خود در اغلب ترانه هایش از اشعار پدر و مادرش استفاده کرده است:«انتخاب این شعرها مثل انتخاب اشعار شاعرهای دیگه به این دلیل بود که من با معنای پشت این شعرها ارتباط ذهنی و عاطفی بیشتری احساس می کردم و می توانستم عمیقا آن ها را درک کنم. تم اجتماعی شعرهای پدرم را دوست دارم و با آن احساس نزدیکی می کنم وعلاقه زیادی به حال و هوای عاطفی شعرهای مادرم دارم.»

در ماه ها و هفته های گذشته به خصوص دردورانی که با فرارسیدن تعطیلات عید کریسمس و سال نوی مسیحی بازار کنسرت های «لاس وگاس» گرم است از «شهرزاد سپانلو» هم دعوت به همکاری شد اما او این دعوت ها را نپذیرفت:«نمی دانم. شاید واقعا نمی توانم با این نوع کارها آن رابطه لازم را برقرار کنم.»

اما وقتی شهرزاد برای اولین بار با مریم سیحون درباره اجرای یک برنامه کاملا هنری در گالری صحبت کرد احساس کرد فضایی را که به دنبالش بوده است بالاخره پیدا کرده است:« این محل به من این احساس را داد که دارم یک کار فرهنگی می کنم و احساس کردم می توانم با پشتیبانی این مرکز فرهنگی و درحضور تماشاگرانی که صرفا برای حمایت از یک کار هنری به این محل می آیند کاری که کمی متفاوت و بیشتر«جازی» است را به همان شیوه ای که خودم می پسندم انجام بدهم واجرای زنده این کارها را درمقابل تماشاگرانی که آمادگی آن را دارند تجربه کنم.»

شهرزاد می گوید:«هنرمندان بزرگی مثل «استینگ» هم کارهایی شبیه به این کرده اند. «ابی» خواننده معروف یک بار به من گفته بود که خواندن برای هزاران نفر هیچوقت لذتی را که از خواندن در جاهای کوچک تردارد برای او نداشته است. انرژی مردم خیلی مثبت بود وآن ها واقعا از این کار استقبال کردند.»

شهرزاد در برنامه «شبی با شهرزاد سپانلو با معرفی یک آلبوم» یک بار دیگر با گروه چهارنفره خود همکاری داشت و در این برنامه آهنگ هایی از آلبوم تازه خود «یک روز» را اجرا کرد و دستچینی از آلبوم ها وترانه های قدیمی تر اجتماعی و عاشقانه از جمله «دریایی» فروغ فرخزاد که یکی از آهنگ های مورد علاقه خود شهرزاد به شمار می رود. شهرزاد می گوید:« این روزها در اغلب برنامه هایی که اجرا می کنم می بینم خوشبختانه کسانی که فکر نمی کردند از این نوع موزیک خوششان بیاید می نشیینند و گوش می دهند. من فکر می کنم اغلب مردم این نوع موسیقی را واقعا دوست دارند. فقط فرصت های زیادی دست نمی دهد که با آن خو بگیرند و آن را بیشتر بشنوند.»

با موفقیت این اجرای هنری تازه شهرزاد سپانلو توانسته است کاری را که دوست دارد به همان شیوه ای که همیشه آرزوی آن را داشته است ارائه دهد :«با این کار احساس راحتی می کنم. کاری است که با روحیه و وضعیت خانوادگی من بیشتر جوردرمی آید...»

سید مصطفی تاجزاده-نامه به علی مطهری


نامه به علی مطهری
نویسنده: سید مصطفی تاجزاده
http://www.emruznews.com/2011/01/post-5554.php

به نام خدا
جناب آقاي دكتر علي مطهري

با سلام و آرزوي توفيق

هشدارهاي خيرخواهانه جنابعالي به رفتار ناموجه دولت عليه مجلس و مصوبات آن و نيز خفقان و نقض حقوق بشر در كشور، ضمن آن‌كه اقدامي انساني و شجاعانه به شمار مي‌رود، زمينه‌ساز گفت‌وگوي انتقادي و اصلاحي بين همه دلسوزان ايران اسلامي است. جنابعالي ضمن تأكيد ويژه بر آزادي بيان، به اصلي‌ترين مانع تحقق اين اصل نيز اشاره كرده و به درستي وحشت‌پراكني بيجا از اصلاح‌طلبان و ايجاد ديوار ضخيم ميان اصلاح‌طلبان و منتقدان خاموش و مرعوب در صفوف اصولگرايان را مهم‌ترين مشكل جريان متبوع خود دانسته‌ايد. اگر متن سخنان سردار مشفق را به دقت مطالعه يا نوار صوتي آن را استماع فرماييد، به وضوح ملاحظه خواهيد كرد كه ترسيم چنان وحشت و ديواري به هيچ وجه بر داده‌هاي اطلاعاتي ابتناء نشده، بلكه در مكان معيني به نام تاريكخانه نظامي- امنيتي نظاميان مداخله‌گر در سياست، مهندسي و توليد شده است.

مردم نيز زماني كه در جريان حركت خودجوش و عظيم اجتماعي خود سؤال كردند: «رأي من كو؟» و به اين ترتيب جنبش ايران سازي را آغاز كردند، در واقع همان مكان تاريك را در نظر داشتند كه چاه ويل اعتمادشان بود و قرارگاه اصلي مهندسي نظامي- امنيتي انتخابات.

آن سند گويا و خودافشاگر نشان مي‌دهد كه اتهاماتي از قبيل بي‌ديني يا وابستگي ياران و همراهان امام خميني و دولت دفاع مقدس به اجانب، هرگز افتراهاي جماعتي پراكنده و مستقل نيست كه از سر تصادف و ناآگاهي بر زبان‌ها جاري شود، بلكه چنين دروغ‌ها و تهمت‌هاي سخيف به نحو سيستماتيك و برنامه‌ريزي شده در لابراتوار جنگ رواني ستاد كودتا توليد و در رسانه‌ها و تربيون‌هاي رسمي نظام پخش مي‌شود تا راه را براي حاكميت تك‌صدايي و ساكت و سركوب كردن همه منتقدان هموار كند. به عبارت ديگر معماري آن ديوار كه جنابعالي به درستي آن را مانع رويت واقعيت اصلاح‌طلبي توسط اصولگرايان مي‌دانيد، بخش تفكيك ناپذير مهندسي انتخابات توسط حزب پادگاني است.

همچنين جاي بسي خوشوقتي است كه جنابعالي در واكنش عليه بازگشت سودجويانه عده‌اي از دولتيان به باستا‌ن‌گرايي آريامهري، به ديدگاه‌هاي شهيد مطهري استناد كرده و هشدارهاي دلسوزانه خويش را ناشي از انس با آثار پدر خوانده‌‌ايد.

استاد مطهري در مقدمه درخشان كتاب «خدمات متقابل اسلام و ايران» به خوبي نشان مي‌دهد كه نقد ناسيوناليسم شاهنشاهي هرگز به معناي طرد و نفي امر «ملي» نيست، بلكه چنين ناسيوناليسمي بر اساس منطق تنگ‌نظرانه خود، حقوق بشر، دموكراسي و مشروطيت را صرفاً به دليل آن‌كه از «بيرون از مرزهاي خودي و ملي آمده است»، نمي‌تواند تبديل به يك امر خودي و ملي كند و با مليت قابل جمع بداند. در آن رژيم، بيگانه دانستن اسلام با روح ملي نيز در رديف بيگانه دانستن دموكراسي و حقوق بشر با همان روح جمعي به حساب مي‌آمد. اين ناسيوناليسم، ايران‌گرايي عصر مشروطه نبود كه در سند قانون اساسي آن دوره با حقوق و آزادي‌هاي اساسي ايرانيان سازگار بود. باستان‌گرايي آريامهري در واقع نقش مشروعيت‌بخش و لاپوشاني دو كودتاي متكي به خارج «نه» به ملت ايران را بر عهده داشت كه استاد مطهري به ترتيب آن‌ها را ضد «رژيم آزادي و دموكراسي» مشروطيت و بر هم زننده «بساط آزادي و دموكراسي» در عصر نهضت ملي مي‌دانست (مرتضي مطهري، نامه‌ها و ناگفته‌ها، ص 199، انتشارات صدرا (مطالب درون گيومه مأخوذ از تعبير استاد در توصيف مشروطيت و نهضت ملي است).

بنابراين جاي تعجب ندارد كه هر كودتاي ديگري نيز در استمرار دو كوتاي قبلي، باستان‌گرايي و ايران‌گرايي كاذب را در جهت جبران كمبود مشروعيت و فقدان دموكراسي و آزادي به استخدام خود درآورد و عليه آن ايران‌گرايي واقعي و ملي به كار گيرد كه استاد مطهري شرط شكوفايي آن را در گرو رفع استبداد و برقراري رژيم دموكراسي مي‌داند و در بيانيه سياسي دوران انقلاب اسلامي، خطاب به جهانيان، چنينش معرفي مي‌كند:

«ملت ايران در طول تاريخ خود، به استثناي فترتهاي كوچك و محدودي، در زير چكمه استبداد به سر برده و از اين رو با اين‌كه به اعتراف اهل بصيرت يكي از باهوش‌ترين و با استعدادترين ملل جهان است، نتوانسته است در عرصه بين‌المللي استعدادهاي خود را بروز دهد. در هفتاد و اندي سال پيش كه از استبداد به ستوه آمده بود، به رهبري روحانيوني آگاه و مجاهد و پايمردي مجاهديني مسلمان كوشش كرد رژيم آزادي و دموكراسي را در ايران برقرار سازد؛ ولي اين دولت مستعجل نپاييد و كودتاي 1299 كه با كودتاي1332 تأكيد شد، بساط آزادي و دموكراسي را برچيد و حكومت فردي و استبدادي را بار ديگر برقرار كرد. اگر آزادي و دموكراسي محفوظ مي‌ماند، ملت ايران امروز در رديف مترقي‌ترين كشورهاي جهان بود، در صورتي كه پس از سه ربع قرن هنوز از نظر فقر و بي‌سوادي و فرهنگ و تمدن در رديف عقب‌مانده‌ترين كشورهاي جهان است. اختناق سياسي و اجتماعي و محروميت از آزادي و مشاركت در تعيين سرنوشت خود يكي از موجبات خشم و نفرت اين مردم است.» (همان، ص 199).

بنابراين مدعاي ايران‌گرايي و تمدن‌سازي ايراني، اگر شرط اصلي تجلي هوش ايراني، يعني آزادي و دموكراسي را در محاق بگذارد و حق مشاركت دموكراتيك ايرانيان را در تعيين سرنوشت ناديده انگارد، لافي بيش نخواهد بود و حداكثر صورتي «اسلامي» به گزافه‌گويي‌هاي شاهانه در كتاب «به سوي تمدن بزرگ» خواهد بخشيد.

حتماً توجه داريد كه استاد مطهري در دوراني كه گفتمان ناسيوناليستي زمانه آغشته به تئوري‌هاي افراطي فاشيستي و شوونيستي بود، ايران‌گرايي دموكراتيك خود را در كتاب «خدمات متقابل ايران و اسلام» بسط داد و نقش بي‌نظير ايرانيان را در شكل دادن به تمدن اسلامي صريحاً محصول شكستن حصارهاي رژيم موبدي و ايجاد «جامعه باز» دانست. به همين دليل بايد گفت كساني كه امروزه تز «جامعه باز» را ارمغان سازمان‌هاي جاسوسي غربي مي‌‌دانند، نه آنچه به تعبير استاد اسلام به ايران هديه داد، هرگز نمي‌توانند خود را ادامه دهنده راه مطهري در حال حاضر معرفي كنند. ديدگاه و عملكرد آنان يادآور احياي رژيم موبدي و جامعه بسته است.

بر اساس چنين برداشتي از مفهوم ايران و شكوفايي ملي است كه شهيد مطهري در تبيين مطالبات انقلابيون نقشي اساسي براي دموكراسي قائل مي‌شود و «برچيده شدن حكومت استبدادي و برقراري نظام دموكراسي بر طبق موازين اسلامي و رسيدن به آزادي كه شرط اصلي رشد و تكامل انساني و اجتماعي است، اعم از آزادي بيان، آزادي قلم، آزادي اجتماعات همراه با امنيت واقعي، قضايي و اجتماعي و بدون دخالت مزاحمت‌هاي رنگارنگ دستگاههاي انتظامي» (همان، ص 202) را در رأس «هدف‌ها و آرمان‌هاي نهضت» قرار مي‌دهد.

اين همه تأكيد و تصريح مشخص بر دموكراسي و آزادي‌هاي دموكراتيك البته بدين معنا نيست كه استاد آرمان‌هاي انقلاب اسلامي را صرفاً در دموكراسي‌خواهي خلاصه كند و مطالبه ديگري به جز آزادي نداشته باشد. او «اجراي دقيق تعليمات اسلامي» را هم جزو اهداف و آرمان‌هاي نهضت اسلامي بر‌مي‌شمارد، در عين حال تأكيد و تصريح مي‌كند كه «اجراي همه اين خواسته‌ها، فرع بر اين است كه اولين خواسته اجرا شود، بدون آن هيچ چيز ديگر عملي نيست و اگر عملي شود مانند هميشه جز صورت‌سازي و فريب و اغفال نخواهد بود.» (همان، ص 203) يعني «اجراي دقيق تعليمات اسلامي»، «از بين بردن كانون‌هاي تخدير و فساد اخلاق»، «اجراي برنامه اقتصادي نوين» كه آن‌ها را جزو هدف‌ها و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي معرفي مي‌كند، همگي «فرع» بر يك هدف و آرمان محوري به نام «برقراري نظام دموكراسي» است. در حقيقت مقياس بودن «عدل»، «عقل» و «دموكراسي» براي دين از ديد استاد مطهري از چنان وضوح و روشني برخوردار بود كه بدون آن حتي نماز را امري شرك‌آلود و بي‌محتوا مي‌دانست و مي‌گفت: «در جاهليت دين را مقياس عدالت و حسن و قبح مي‌دانستند... لازمه اين كه عقل را از مقياسيت و اعتبار بيندازيم همين است كه صلوة ما در نزد بيت مكاء و تصديه باشد.» (مطهري، يادداشت‌ها، جلد ششم، ص 203 (اشاره به آيات 34 و 35 سوره انفال كه نماز مشركان را چيزي جز كف و سوت بي‌محتوا نمي‌داند).

جناب آقاي مطهري

پيوند سازگار و موفق ميان نان، پيشرفت، دموكراسي و اسلام را امروزه مي‌توان در تجربه مردم تركيه در جريان عبور از قانون و دولت كودتا و بازگشت تدريجي نظاميان از عرصه سياست به قلمرو پادگان مشاهده كرد و در همان حال تجربه تلخ سال‌هاي اخير ايران را به سوگ نشست كه حكايت از عبور از آرمان‌هاي مطهري فهيم و بازگشتي قهقرايي به حكومت‌هاي نظامي و كودتايي جهان سومي دارد. بي‌دليل نيست كه آقاي اردوغان نخست وزير تركيه در جمع‌بندي پيروزي رفراندوم اصلاح قانون اساسي كشورش مي‌گويد: «نمي‌توان پيوند ميان پيشرفت اقتصادي و دموكراسي را بر اساس نسبت معكوس ارزيابي كرد. تماماً بر عكس، اگر دموكراسي پيش رود، اقتصاد نيز پيشرفته خواهد شد.»

بر اين مبنا، اگر تركيه موفق شده است در هشت سال اخير خود را از صف كشورهاي استبدادي- نظامي جهان سومي جدا كند و عزم بازيگري منطقه‌اي و جهاني را در سر بپروراند و در نقطه اوج ركود و بحران جهاني اقتصاد، به مقام ششمين اقتصاد اروپايي ارتقا يابد و به نرخ رشد حدود 11 درصد نايل شود، همه اين امور پيوندي انكارناپذير با افزايش سطح دموكراسي و كاهش سطح مداخله نظاميان در سياست دارد. بر عكس، اگر در كشور ما نرخ رشد 5 درصدي طبق اظهارات كارشناسان اقتصادي به سختي قابل دسترسي است و يك رويا به حساب مي‌آيد، هرگز نمي‌توان آن را با پديده منفي پادگاني شدن سياست و پيشروي نظاميان از قلمرو پادگان به همه حوزه‌هاي اقتصادي، فرهنگي،‌آموزشي، سياسي و بين‌المللي نامرتبط دانست.

اگر آقاي اردوغان مي‌تواند مدعي شود كه به دنبال پيروزي رفراندوم اصلاح قانون اساسي «در سال پيش ‌رو به شكلي مصممانه به سوي هدف قرار گرفتن در صف ده كشور نخست جهان پيشروي خواهيم كرد»، بايد آن را جدي ارزيابي كرد و در پس اين ادعاي بزرگ به تغييرات ژرف در قانون اساسي آن‌ها چشم دوخت كه براي اولين بار در تاريخ تركيه مصونيت قضايي نظاميان و كودتاچيان را لغو مي‌كند و متجاوزين به حقوق ملت را در هر مقام و لباسي كه باشند محاكمه‌پذير مي‌كند.

كنان اورن كودتاچي دهه 1980 تركيه مي‌گفت ما چنان رسالتي بر عهده نهادهاي قضايي گذاشتيم كه ديگر نيازي به كودتا نداشته باشيم، اما اكنون با رفرم و تغيير ساختار نهاد «محكمه قانون اساسي» و نهادهاي انتصابي و قضايي به مثابه آخرين برج و باروي كودتاچيان، دستگاه قضايي تركيه به شأن اصلي خود يعني استقلال و بي‌طرفي نايل شده است. به دليل همين تغيير است كه در تركيه صفي طويل از قربانيان و شكنجه شدگان براي شكايت و محاكمه گوينده سخنان مذكور و ساير كودتاچيان تشكيل شده است.

به اين ترتيب گوهر اصلي اصلاحات قانون اساسي در تركيه در بعد قضايي را مي‌توان در اين سخن موجز و گوياي خانم دكتر زهرا رهنورد خلاصه كرد كه خطاب به رئيس قوه قضاييه نوشت: «شما خوب مي‌دانيد مقام قاضي‌القضاتي نه تنها در اسلام بلكه در قاموس بين‌المللي، رساندن حق به حق دار است نه حفظ حاكميت»

شگفت اينكه طي سال‌هاي اخير مضمون سخنان فوق (البته با مختصري تغيير و مثلاً عدم استفاده از واژه «قاضي القضات») در مباحث روشنفكران ترك درباره ضرورت اصلاح قانون اساسي و آزادسازي امر قضاوت و نهاد قضا از سلطه نظاميان، عيناً و به كرات مطرح شد و نهايتاً پشتوانه قانوني يافت. شگفتي ديگر آن كه فعالان سياسي مسلمان تركيه دوشادوش آزاديخواهان و دموكرات‌هاي آن سرزمين بيش از هر قشر اجتماعي بر ضرورت بسط آزادي‌هاي دموكراتيك و از آن جمله دموكراتيزه كردن امر قضاوت تأكيد كرده‌اند. چرا كه نسبت ميان اين قبيل اصلاحات را با افزايش سطح توسعه ملي، كاهش خشونت، افزايش رفاه و درآمد سرانه و نيز افزايش آزادي‌هاي بنيادي ديني عملاً دريافته‌اند و رشد گرايش به هنجارها و شعائر اسلامي را در حيات روزمره خويش مشاهده كرده‌اند.

جناب آقاي مطهري!

نتايج رفراندوم اخير تركيه در جنبه نظري و عقيدتي خود به طور ضمني بيانگر رقابتي هيجان‌انگيز و پرشور ميان دو سبك و شيوه زيست آزاد مسلماني و زيست بسته سكولار بود كه به گمان من مداقه در آن مي‌تواند پاسخگوي ايرادي باشد كه جنابعالي ذيل عنوان «اباحه‌گري» و يا «سهل‌انگاري» اصلاح‌طلبان نسبت به مسأله حجاب و سبك‌هاي زندگي شهروندان مطرح مي‌كنيد و به همين لحاظ دفاع از اظهارات اخير آقايان احمدي‌نژاد و مشايي را، به نادرست، همرديف دفاع اصلاح‌طلبان از آزادي سبك‌هاي گوناگون زندگي مي‌خوانيد. من همچنان كه در بخش قبلي سخنانم تفاوت بين ناسيوناليسم كودتايي و ضد آزادي را با ايران‌گرايي دموكراتيك بيان كردم، كوشش مي‌كنم به استناد تجربه اخير تركيه، تفاوت بيّن ميان دفاع حقوق بشري اصلاح‌طلبان از آزادي سبك‌هاي مختلف زندگي را با عوامفريبي‌هاي موافق آزادي‌ حجاب و مخالف آزادي‌هاي مدني و سياسي نشان دهم. جنابعالي بارها به تعابير گوناگون اظهار نگراني كرده‌ايد كه اعطاي كمترين آزادي در خصوص پوشش‌ بانوان (ولو در حدود معقول و محدود) منجر به پيشروي بي‌حجابي در حد تسخير كل جامعه و «بدتر از اروپا شدن» خواهد شد. اين در حالي است كه در تركيه بسياري از لائيك‌ها با تكيه بر دغدغه‌هاي آزاديخواهانه معتقدند آزادي حجاب زنان تركيه در دانشگاه‌ها، تنها در حد دانشگاه‌‌ها باقي نمانده و كار به جايي خواهد رسيد كه پس از مدتي بي‌حجابي در خيابان‌ها و محلات شهري تبديل به امري دشوار شود و عرصه‌هاي عمومي در انحصار زنان محجبه قرار گيرد. بر همين اساس بسياري از ناظران و تحليلگران رأي منفي 42 درصد به رفراندوم قانون اساسي را به مفهوم «آري» به قانون اساسي كودتا نخواندند. بلكه اين رأي را به معناي ترس از به مخاطره افتادن سبك زندگي سكولار و آزاد به وسيله دموكرات‌هاي مسلمان ارزيابي كردند كه پيشتازي آنان در عرصه دموكراسي، هژموني و حاكميت ناگزير اسلام را در عرصه اجتماعي به دنبال خواهد داشت.

سؤال اين است كه چرا در تركيه بسياري از لائيك‌ها نگرانند كه در صورت آزاد شدن حجاب، پس از مدتي زنان محجبه مسلمان نه فقط دانشگاه‌ها، بلكه همه عرصه‌هاي عمومي شهري را در آن كشور در اختيار خود مي‌گيرند و همزمان در ايران، نگراني بسياري از سياستمداران و پيروانشان اين است كه در صورت آزاد شدن حجاب، پس از مدت كوتاهي «ايران بدتر از اروپا» مي‌شود؟ مگر ما به مثابه مسئولان نظام اسلامي در طول 30 سال گذشته با شهروندان خود چه كرده‌ايم كه فرمانده نيروي انتظامي مي‌گويد اگر نظارت و برخورد پليس نباشد، ايران به كام بي‌حجابي فرو مي‌رود؟ در حالي كه رعايت حقوق بشر و دموكراسي (ولو در حد نسبي) در جامعه‌اي مسلمان همچون تركيه موجب مي‌شود كه به موازات بسط آزادي‌هاي اجتماعي و سياسي، هم كشور توسعه يابد و بر ثروت‌ و رفاه مادي مسلمانان افزوده شود و هم سرمايه‌هاي معنوي و مذهبي جامعه رشد ‌يابد. يعني بسط دموكراسي و جامعه مدني و تحقق نسبي تئوري جامعه باز در تركيه نه تنها منجر به كاهش حجاب نشده، بلكه مطابق آخرين آمار افزايش نسبي آن را در 7 سال گذشته به دنبال داشته است و هم اكنون حدود 70 درصد بانوان تركيه محجبه هستند.

جناب آقاي دكتر علي مطهري

فرض كنيم حق با شما باشد و به محض دادن كمترين آزادي به مردم، ايران بدتر از اروپا خواهد شد. در اين صورت آيا نبايد به اين سؤال جواب دهيد كه چرا بعد از سه دهه حاكميت و تبليغات شبانه‌روزي و نظارت پليسي- قضايي به محض اين‌كه پليس پا پس بكشد، ايران بدتر از اروپا مي‌شود؟ آيا همين مسأله به تنهايي شكست قاطع سياست‌هاي كنوني را نشان نمي‌دهد؟ چه تضميني است كه تداوم اين سياست‌ها وضعيت را بدتر نكند؟ البته من اعتقاد ندارم با آزادي پوشش اسلامي، در حد عرف كشورهاي مسلمان، ايران بدتر از اروپا شود، اگر چه چند ماهي در عكس‌العمل به وضع كنوني تفريط‌هايي مشاهده خواهد شد. ولي حق با شماست، كار فرهنگي- تبليغي نتوانسته است همه زنان را به رعايت حجاب مورد نظر جنابعالي قانع كند. اما ين روش يعني يكسان كردن پوشش زنان، چه با تبليغ و كار فرهنگي و چه با اجبار ممكن نخواهد شد. مگر در زمان رضاشاه جواب داد؟ آيا در تركيه به نتيجه رسيدند؟ در فرانسه مگر توانستند همه زنان مسلمان را بي‌حجاب كنند؟ بنابراين سخن جنابعالي كه چون كار فرهنگي پاسخ نداده است، پس بايد به پليس و قهر و دادگاه روي آورد، هرگز مشكل را حل نمي‌كند؛ اگر بي‌اعتنايي‌ها و كينه‌ها را نه تنها نسبت به موضوع فوق، بلكه نسبت به كثيري از ارزش‌ها و هنجارهاي ديگر بيشتر و عميق‌تر نكند (كه به باور من خواهد كرد). اجازه دهيد به صراحت عرض كنم كه در عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات و در دوره حاكميت گفتمان دموكراسي و حقوق بشر در جهان، يكسان كردن سبك زندگي، از جمله در مورد پوشش زنان (حجاب يا بي‌حجاب و اقناعي يا اجباري) در هيچ كشور بزرگي ممكن نيست.

آيا در آمريكا، چين، مصر، انگلستان، هند، سوئيس، روسيه، مالزي، تركيه، هلند، عربستان سعودي، عراق، فرانسه، لبنان، آذربايجان، استراليا، افغانستان، الجزاير، دانمارك، كانادا، آذربايجان، سوريه و... همه باحجاب يا بي‌حجاب‌اند؟

پيشنهاد من به جنابعالي كه مي‌خواهيد سنت حسنه پدر اسلام‌خواه و درد آشنايتان را ادامه دهيد، اين است كه از موقعيت خود در مجلس شورا يا در دفتر نشر آثار استاد استفاده كنيد و با دعوت استادان و صاحب‌نظران در رشته‌هاي گوناگون جامعه‌شناسي، روانشناسي، علوم تربيتي، فقه، علوم سياسي، امور بين‌الملل، حقوق، مديريت و مديريت فرهنگي، ارتباطات، تبليغات و رسانه‌ها در كنار دعوت از مديران اجرايي مسئول در اين زمينه، پرسش‌هاي زير را مورد بحث و گفت‌وگو قرار دهيد و نتيجه آن مباحث را منتشر كنيد. سه پرسش مشخص در اين باره عبارت است از:

1. حتي اگر از بهترين روش‌هاي فرهنگي، آموزشي و تبليغاتي در دنياي كنوني و در ايران امروز بهره ببريم، آيا خواهيم توانست همه زنان را به رعايت حجاب اسلامي قانع كنيم؟ اگر پاسخ مثبت بود، روش‌هاي فوق آن را تدوين كنيد و به مرحله اجرا بگذاريد و تناقض آن را در عمل برطرف كنيد و اگر جواب منفي بود (كه به باور من چنين خواهد بود)، آن‌گاه به سؤال دوم بپردازيد. البته من در همه حال به تلاش‌هاي فرهنگي و تبليغي براي معرفي هنجارهاي اسلامي و انساني معتقدم و آن را مؤثر مي‌دانم، اما همه مردم آن‌ها را نخواهند پذيرفت.

2. آيا در كنار كار فرهنگي، آموزشي و تبليغاتي، استفاده از قوه قهريه رضايت‌بخش خواهد بود و جوانان را به تدريج با هنجارها و شعائر اسلامي نزديك‌تر خواهد كرد؟ يا اوضاع را روز به روز شكننده‌تر خواهد نمود و تحقيرها موجب انباشت نفرت‌ها نه از حجاب به تنهايي، بلكه از بسياري از ارزش‌ها و هنجارها و شعائر ديني و اخلاقي خواهد شد؟ چرا در جامعه ما آمار اعتياد رو به افزايش است؟ جواب مثبت، مسأله را حل مي‌كند و فقط بحث‌ درباره روش‌هاي اجرايي و تدوين قوانين لازم باقي مي‌ماند. اما اگر پاسخ مثبت نبود (كه باز هم به نظر من اين گونه خواهد بود)، آن وقت شجاعانه به بحث درباره اين پرسش كليدي بپردازيد:

3. چرا در زمان محمدرضا پهلوي و با وجود همه تلاش‌هاي رژيم شاه در جهت گسترش بي‌حجابي و حتي بي‌بند و باري (به نام آزادي زن) و تحقير نمودن پوشش ديني زنان، ارزش‌ها، گرايش‌ها، هنجارها و شعائر اسلامي در بين همه قشرها، به ويژه ميان تحصيلكردگان و دانشگاهيان رو به توسعه بود و چرا امروز، با وجود حاكميت اسلامي و تلاش‌هاي سي ساله ما و به رغم همه كنترل‌هاي پليسي و جريمه‌ها و مجازات‌ها حركت جامعه، عكس روندي است كه پيش از پيروزي انقلاب جريان داشت؟ يعني چرا فرمانده نيروي انتظامي ادعا مي‌كند به محض كنار كشيدن پليس، ايران در آستانه بي‌حجابي است؟ افزون بر آن چرا امروز در همه كشورهاي اسلامي و حتي غير اسلامي، روند علاقه‌مندي به اسلام و رعايت هنجارها و شعائرش رو به گسترش است جز در جمهوري اسلامي ايران؟ فهم دلايل اين وضع، خود بهترين راهنما براي حل مسأله است.

طبعاً از جنابعالي انتظار ندارم همچون استاد مطهري شخصاً بتوانيد مسأله را از زواياي گوناگون تاريخي، فقهي و عقلاني مورد بحث قرار دهيد و راه‌حل ارائه كنيد. اما مي‌توانم اميدوار باشم روحيه و منش آزاديخواهانه و حق‌طلبانه پدر بن‌بست شكن خود را سرمشق قرار دهيد و فضاي سياست‌زده و عوام‌زده (اگر نگويم عوامفريب) پيرامون حاكميت را بشكنيد يا دست‌كم تسليم منطق قدرت‌پرست كساني نشويد كه دين را هم ابزار قدرت خويش مي‌خوانند و حاضرند با عواطف و احساسات مردم براي مقاصد دنيوي بازي كنند، بدون آن كه به عواقب تصميمات و اقدام‌هاي خود بينديشند. در هر حال امكاني فراهم كنيد تا صاحب‌نظران بتوانند به ارائه آزاد و امن ديدگاه‌هاي خود بپردازند تا به تدريج ابعاد مسأله روشن شود. در آن صورت اتخاذ تصميم درست، همه‌جانبه و كارآمد ممكن خواهد شد. من همچنان كه قبلاً هم گفته‌ام علت‌العلل تفاوت روند حركت كنوني جامعه را با دوران قبل از انقلاب، به ويژه در دو دهه 1340 و 50 خورشيدي در ايران و نيز با آنچه در كشورهاي ديگر در سراسر جهان جريان دارد، در اين مي‌دانم كه اسلام و روحانيت مدافع حقوق مردم و در كنار آنان و منتقد حكومت و كژي‌هايش، يعني اسلام و روحانيت عدالت‌طلب و آزاديخواه در زمان گذشته را به «اسلام تحميلي- تكفيري» و روحانيت توجيه‌گر حكومت و كاستي‌هايش تبديل كرده‌ايم و در نتيجه آن‌ها را در برابر مردم و مطالبات عدالت‌طلبانه و آزاديخواهانه آنان قرار داده‌ايم. در نتيجه دين و روحانيت بخش مهمي از عملكرد و جاذبه‌هاي رهايي‌بخش خود را از دست داده‌اند. وقتي وظيفه و نقش اسلام و روحانيت، تحميل يك سبك زندگي از يك سو و توجيه سركوب و تحميل و گراني و بيكاري و فساد حكومتي و خويشاوند‌سالاري و بي‌كفايتي مديران جامعه از سوي ديگر باشد، وقتي هر انتقادي را به حاكمان، همچون طالبان در افغانستان، با برچسب ضديت با اسلام و پيامبر اكرم (ص) بخوانيم و خود را جاي خدا بنشانيم و جامعه را همچون پادگان بدانيم و شهروندان را سرباز محسوب كنيم و منتقدان را همچون ملحدان يا مرتدان به حساب آوريم كه بايد با شديدترين وجه سركوب شوند، وقتي اهانت‌آميزترين و سخيف‌ترين واژه‌ها را به ويژه در يكسال اخير عليه منتقدان و مخالفان به كار مي‌بريم و ادبيات فرعوني محمدرضا شاهي را زنده مي‌كنيم كه يكبار خطاب به منتقدان خود گفت: «مه فشاند نور و سگ عوعو كند»، در چنين شرايطي چه تصويري از اسلام و روحانيت تشيع ترسيم كرده‌ايم و چه انتظاري از جامعه، به ويژه نسل جوان دختر يا پسر داريم؟ به راستي به اين مسأله فكر كرده‌ايد كه چرا مرجعيت شيعه در نجف پس از سقوط صدام، اجراي احكام اسلامي از جمله رعايت حجاب را اجباري نكرده است؟ چرا وقتي حماس در انتخابات فلسطين پيروز شد، جزو اولين موضوعاتي كه مطرح كرد اين بود كه به هيچ وجه قصد ندارد اجراي احكام اسلامي و در رأس همه حجاب را اجباري كند و به همه سبك‌هاي زندگي احترام مي‌گذارد؟ چرا حزب‌الله لبنان هرگز خواهان اجباري شدن حجاب نشده است و نخواهد شد؟ چرا در افغانستان به جز طالبان كسي و گروهي خواهان اجباري شدن اجراي احكام اسلامي نيستند؟ فكر نمي‌كنم كسي در تعهد و علاقه آيت‌الله سيستاني به احكام شرع و نيز ايمان و اعتقاد رهبران حماس و حزب‌الله لبنان به اسلام و احكامش كوچكترين ترديدي داشته باشد (دست‌كم من ندارم). اما به راستي چرا حاضر نيستند همچون ما رفتار كنند؟ آيا جز اين است كه نتايج حكومتي شدن اسلام و روحانيت و اجباري كردن اجراي احكام اسلامي را به چشم ديده‌اند و مي‌بينند؟

جناب آقاي مطهري

به نظر جنابعالي ميزان اختيارات "اكثريت" در هر كشوري چقدر است و حكومت‌ها،‌ كه در بهترين و دموكراتيك‌ترين حالت منتخب اكثريت هستند، در چه زمينه‌هايي اختيار يا مسئوليت دارند و مي‌توانند در زندگي شهروندان دخالت كنند؟ فرض كنيد يك يا چند كشور طرحي را به مجمع عمومي سازمان ملل متحد پيشنهاد كنند و طبق آن، هيچ حكومتي حق نداشته باشد حجاب يا بي‌حجابي را براي شهروندان خود اجباري كند. به نظر شما بايد با اين طرح موافقت كرد يا مخالفت؟ حتماً توجه داريد كه رأي منفي دادن به اين پيشنهاد به معناي آن است كه "اكثريت" در هر كشوري تعيين كننده نحوه پوشش همه شهروندان و در واقع چگونگي "حجاب اقليت" شود. در آن صورت جمهوري اسلامي ايران مي‌تواند حجاب را براي همه شهروندانش، فارغ از دين و اعتقادات و سلايق آنان اجباري كند. ولي همزمان اين اجازه را به همه دولت‌هاي عضو سازمان ملل متحد مي‌دهد تا هر كجا كه مسلمانان در اقليت باشند، يعني در بيش از دو سوم كشورهاي جهان، بتوانند بي‌حجابي را الزامي كنند. آيا شما به اين وضع راضي هستيد؟ مسلمانان جهان در اين باره چه فكر مي‌كنند؟ اگر پدر بزرگوارتان زنده بود چه نظري مي‌داد؟ از سوي ديگر دادن رأي مثبت به طرح مذكور تضمين كننده حقوق مسلمانان، از جمله شيعيان در سراسر جهان است. در عين حال به معناي آن است كه حجاب در ايران نيز آزاد شود تا هر كه مايل است آن را رعايت كند. روشن است كه زنان مسلمان مي‌دانند كه طبق فتاواي مشهور و نزديك به اجماع فقهاي شيعه و سني، رعايت حجاب لازم است، اما بحث درباره اين است كه آيا حكومت بايد آن را اجباري كند يا نكند، همچنان كه دولت‌ها وظيفه خود را الزامي كردن نماز نمي‌دانند، از دخالت در اين مسأله خودداري نموده و صرفاً به ترويج و تبيين ارزش‌ها و هنجارهاي مطلوب اكثريت بپردازد؟

جناب آقاي مطهري!

از شما مي‌پرسم آيا تلقي و باور پدربزرگوارتان اجباري كردن حجاب توسط حكومت بود؟ آيا آيات كلام‌الله مجيد بيانگر آن است كه مسلمانان در هر جامعه‌اي كه اكثريت داشته باشند، بايد رعايت حجاب را الزامي و متخلفان را مجازات كنند؟ آيا سيره پيامبر اكرم (ص) مجبور كردن زنان (مسلمان و غير مسلمان و آزاد و برده) به رعايت حجاب شرعي بود؟ امير المومنين (ع) در دوره زمامداري خود چگونه رفتار كرد؟ آيا ائمه معصومين شيعه متعرض خلفاي اموي و سپس عباسي شدند كه چرا در قلمرو سرزمين‌هاي اسلامي حجاب را اجباري نمي‌كنند؟ آيا رواياتي در اين زمينه در عصر غيبت صغرا از حضرت مهدي (عج) موجود است؟ عرف حكومت‌هاي شيعه و سني در طول هزار سال از آغاز دوره غيبت كبرا تاكنون آيا اجباري كردن حجاب بوده است؟ چند فقيه برجسته چنين فتوايي داده‌اند؟ از پاسخ‌هاي جنابعالي به پرسش‌هاي فوق سپاسگزار مي‌شوم. افزون بر آن خرسند مي‌شوم چنانچه بفرماييد چه اتفاقي اگر رخ دهد، شما به اين نتيجه خواهيد رسيد كه "اجباري كردن" پوشش (حجاب يا بي‌حجابي) سياست و روشي شكست خورده است و به بدحجابي يا بي‌حجابي دامن مي‌زند، پس بايد آن روش را تغيير داد؟

روشن است من درباره اصل حجاب و وظيفه مسلمانان در اين باب سخن نمي‌گويم. حرف من اين است كه باز كردن پاي حكومت به اين حوزه چه عوارضي دارد. چه مي‌دهيم و چه مي‌گيريم؟ بالاخره بايد معلوم شود كه نقش و تأثير روش اجباري حجاب در عرصه‌هاي گوناگون اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و ديني و نيز در موضوعاتي مثل توريسم، برگزاري مسابقات قاره‌اي و جهاني ورزشي در كشور، فرار مغزها و سرمايه‌ها و مهم‌تر از همه بدبيني به اصل دين و اكثر قريب به اتفاق شعائر اسلامي چيست؟ در سه دهه گذشته چقدر از انرژي ما به جاي وظايف اصلي حكومت صرف اين مسأله شده است و اگر ما مسائل جامعه را حل و رضايت مردم را جلب مي‌كرديم، حجاب اسلامي خود به خود افزايش نمي‌يافت، شبيه آنچه در تركيه رخ داده است؟

جناب آقاي مطهري!

جامعه پادگان نيست كه بتوان به تن همه اونيفورم واحد پوشاند. اگر پدرمان "آدم" و مادرمان "حوا" با وجود آزادي مطلق در زندگي بهشت‌گونه خود، تنها نهي خداوند را بر نتافتند و عليه آن، اراده آزاد خويش را به نمايش گذاشتند، چگونه از فرزندان آدم و حوا انتظار داريد در دنيايي كه به جهنم شبيه‌تر است تا به بهشت، به تحميل‌ها و تحقيرهاي انسان‌هاي‌ همتراز خويش تمكين كنند و عليه آن اراده آزاد خويش را به نمايش نگذارند؟ جالب آن كه با وجود تفاوت‌هاي دو جامعه مسلمان تركيه و ايران، كه در شرايط كنوني در اولي و در نظامي لائيك، يك حزب مسلمان در انتخابات آزاد پيروز مي‌شود و در دومي، جناح حاكم ادعا مي‌كند كه در صورتي كه انتخابات آزاد برگزار شود، در نظامي اسلامي يك فرد سكولار رأي مي‌آورد! با همه تفاوت‌هاي ديگر، اما يك مسأله در هر دو كشور مشترك است: اكثريت قاطع شهروندان تركيه و ايران با وجود اعتقاد به پوشش اسلامي با تحميل و تحقير مخالف‌اند و مخالفت خود را به اشكال گوناگون نشان داده‌اند و خواهند داد. اين طور نيست؟

جنابعالي بهتر از من مي‌دانيد كه در سنت معصومين (ع) حكومت مسئوليت نداشت كه حجاب را اجباري كند، به همين دليل مهم‌ترين استدلال در جهت الزامي كردن پوشش اسلامي، حساسيت مؤمنان خوانده مي‌شود كه از بدحجابي موجود ناراحتند. از شما مي‌پرسم مگر فقط ايران مؤمن دارد؟ مؤمنان در كشورهاي اسلامي كه در آن‌ها حجاب آزاد است چگونه زندگي مي‌كنند؟ مهم‌تر آن‌كه مسلماناني هستند كه در جوامع غير اسلامي و در اقليت به سر مي‌برند. آنان چگونه از اعتقادات، ارزش‌ها، هنجارها و شعائر اسلامي خود دفاع مي‌كنند؟ آيا با وجود آزادي حجاب در تقريباً تمام اين كشورها، ايمان به اسلام رو به گسترش نيست؟ به علاوه مگر وظيفه حكومت، كسب رضايت فردي مؤمنان به هر قيمت است؟ يعني آيا با علم و اطلاع از نتايج سوء يك تصميم يا اقدام غلط و شكست‌خورده، باز هم بايد بر تداوم آن اصرار ورزيد؟ صرفاً به اين دليل كه مؤمنان از وضع ناراضي‌اند؛ مگر آنان فقط از مسأله حجاب ناراحتند؟ جنابعالي را به مشكلات معيشتي و اداري و... مردم ارجاع نمي‌دهم، اما مي‌پرسم آيا بهتر نيست كه از سطح عبور كنيم و به عمق برسيم و ببينيم كه در درون لايه‌هاي پنهان جامعه چه مي‌گذرد؟ چرا نبايد صاحب‌نظران را به ياري طلبيم و دست كم به اندازه حجاب دختران و پسران، گرايش رو به ازدياد و خانمان برانداز قشرهاي وسيعي از نسل جوان را به اعتياد و نيز افزايش آمار طلاق، فرار مغزها و سرمايه‌ها، دختران فراري و... مورد بررسي قرار دهيم؟ آيا در آن صورت نخواهيم ديد كه مشكل، فقط شكست سياست و برنامه‌هاي ما درباره حجاب نيست، بلكه انديشه و راهبرد تحليلگر و تكثيركننده در ايران با ناكامي مواجه شده است؟ انديشه‌اي كه جامعه را پادگان مي‌بيند و شهروندان را سربازاني كه با لباس و اونيفورم ثابت موظف‌اند به اوامر فرماندهان خود تمكين كنند، بدون هر گونه چون و چرايي.‌ آيا اين راهبرد با شكست تاريخي مواجه نشده است؟

من اين سؤال را در سال‌هاي اخير بويژه در محافل مذهبي و حتي حزب‌اللهي و بسيجي بارها مطرح كرده‌ام و اكنون خوشحالم كه رفراندوم اخير تركيه مجالي تازه براي بسط همان ايده‌ها در پرتو تجربيات جديد در اختيارم قرار مي‌دهد. پيوند ميان توسعه اقتصادي، ملي و فني با ثروت، آزادي و اسلام در تركيه از آن رو بيشتر به چشم خواهد آمد كه در نظر بگيريم آري گويان 58 درصدي به رفراندوم اخير، عمدتاً طبقه نوخاسته متوسطي هستند كه در سال‌هاي اخير از دل طبقات فرودست اجتماعي و اقتصادي فرا روييده‌اند. اينان كساني هستند كه طبق نظر تحليل‌گران و جامعه‌شناسان ترك، بيش از هر قشر ديگر اجتماعي، ارتباط ميان دموكراسي و رفاه و درآمد را در زندگي روزمره خود مشاهده كرده و حلاوت نان و آزادي را به نحو همزمان و توأمان چشيده‌اند. تحقيقات به عمل آمده درباره انگيزه آري‌گويي به رفراندوم اخير، «بسط آزادي‌ها» و «آزادي بيشتر» قيد شده است و بسياري از شركت‌كنندگان در رفراندوم، بدون آنكه اطلاع تفصيلي از مضمون 26 ماده‌اي اصلاحات داشته باشند، اجمالاً به «آزادي بيشتر» رأي داده‌اند و از اين‌كه تركيه به قبرستان احزاب ممنوع شده توسط دستگاه قضايي كودتايي تبديل شود، ناراحتند.

در مقابل بسياري از شهروندان تركيه بدون آنكه نظر مساعدي به قانون اساسي كودتا داشته باشند، بر اثر يك ترس هويتي، يعني ترس از به مخاطره افتادن سبك زندگي آزاد و غير مذهبي، رأي منفي خود را نثار پيشنهاد اصلاحي حزب عدالت و توسعه كردند و پيشتازي حزب حاكم در عرصه دموكراسي را به مفهوم توسيع سبك زندگي مذهبي و تنگ‌تر شدن دامنه زيست لائيك در نظر گرفته اند. اين در حالي است كه نه فقط كمترين اجبار و فشار حكومتي يا حتي تبليغاتي و رواني از سوي سياستمداران مسلمان عليه بي‌حجابي صورت نگرفته، بلكه تجربه 8 ساله اخير نيز مويد مدعاي آقاي اردوغان است كه مي‌گويد: «ما سبك زندگي كسي را تهديد نكرديم و به مخاطره نيفكنديم». اتفاقاً در طرف مقابل، يعني در ميان لائيك‌هاي افراطي و اقتدارگرا،‌ تهديدي مشخص، واقعي و قانوني عليه پوشش اسلامي بانوان وجود دارد. يعني در تركيه نيز همچون ايران نظريه‌پردازان دخالت نيروهاي مسلح در سياست، وحشت پراكني در مورد يك ترس موهوم را جايگزين يك خطر واقعي مي‌كنند تا در سايه‌ آن، خطرات واقعي از جمله خطر تسخير اقتصاد و فرهنگ و سياست توسط نظاميان تحت‌الشعاع قرار گيرد. به تعبير روشن‌تر ذهنيت ميليتاريستي برغم تفاوت ايدئولوژيك، در هر دو كشور عملكرد يكسان دارد و با ادبيات و گفتمان يكساني بر ضد دموكراسي موضع مي‌گيرد. به همين لحاظ من در همان حال كه تجربه تركيه را متضمن درس‌هايي گرانبها و ارزشمند براي اصولگرايان داخلي مي‌دانم، معتقدم در اين پديده شگرف درسهايي نيز براي سكولارهاي دموكرات ايراني وجود دارد و اينكه بكوشند نشان دهند سكولاريسم لزوماً مترادف ضديت با هنجارهاي ديني نيست و هويت طلبي سكولاريستي نبايد جايگزين دموكراسي شود يا عرصه را بر آن تنگ كند.

جالب آن كه اقتدارگرايان ايراني در اين توهم به سر مي برند كه گويا اصطلاحاتي از قبيل «كودتا يا انقلاب مخملي» (يا كودتايي نماياندن انقلاب مخملي) و «سوروسي» و «جين شارپي» نماياندن رقيب، ابداع انحصاري آنان در ادبيات سياسي است، غافل از آنكه كودتاچيان و رسانه‌هاي حامي كودتا در تركيه از سال‌ها پيش بر همين سفره نشسته‌اند و از همين واژه‌ها و اتهام‌ها تغذيه ‌كرده‌اند تا بر كودتاي واقعي و نظامي خود سر پوش گذارند. عين همين ايراد بر سكولارهاي اقتداگرا و ضد دين و نيز ملي‌گراهاي ديگرستيز و شوونيست وارد است كه نفي يا حذف دينداران از عرصه سياست را به مثابه امري «مترقي» و «مدرن» لازم مي‌دانند و در اين توهم به سر مي‌برند كه گويي اگر بتوانند فعالان سياسي مسلمان را منزوي يا حذف كنند، اتوماتيك‌وار به قافله پيشرفت اقتصادي و توسعه سياسي نايل خواهند شد.

جناب آقاي مطهري

مشي اصلاح‌طلبان بر مبناي معيارهاي انساني و اخلاقي و حقوقي با همه اشكال مذهبي و يا سكولاري اقتدارگرايي و ديكتاتوري تفاوت دارد و من همچنان كه در هنگام بازجويي، در پاسخ به سؤال‌هاي تفتيش عقايدي توضيح دادم،‌ گفتم كه طرفدار آزادي سبك‌هاي گوناگون زندگي هستم، اما همچنان كه در زندان تصريح كردم، انگيزه‌ام دفاع از كرامت انساني و حجاب اسلامي است و معتقدم آنچه «اروپايي شدن» و «بدتر از اروپايي شدن» در زمينه حجاب ناميده مي‌شود، از استمرار همين وضع موجود، يعني مداخله‌هاي خشونت بار حكومت در تعيين آمرانه سبك زندگي شهروندان به وجود آمده است و چنانچه اين روش‌ها اصلاح نشود، دير يا زود بي‌حجاب و با حجاب را يكسان در كام خود فرو خواهد برد. همين جا بايد اضافه كنم كه من قبل از آنكه شكايت جمعي زندانيان سياسي 88 از دخالت‌كنندگان غير قانوني در انتخابات موجب بازگشتم به زندان شود، در ملاقات‌هاي متعدد و بحث‌هاي چهره به چهره با جوانان كوشيدم تفاوت‌ بارز بين درك حقوق بشري و دموكراتيك از آزادي‌ سبك‌هاي متنوع زندگي را با عوامفريبي‌هاي اخير تشريح كنم. اكنون مجدداً و اجمالاً عرض مي‌كنم كه به باور من هرگز نمي‌توان مطالبات زنان و بويژه مطالبات اقشار متوسط و مدرن شهري را صرفاً به آزادي در پوشش (داشتن يا نداشتن حجاب) تقليل داد و در اين توهم باطل مستغرق گشت كه گويي با انتقاد به محدوديت‌ها و ممنوعيت‌هاي پليسي درباره حجاب، مي‌توان ديگر مطالبات و حقوق شهروندان را به محاق برد يا در سايه ابهام قرار داد. نگاه ابزاري به زنان به عنوان يك «شيئ» بي‌حجاب يا باحجاب بر اين باور است كه در شرايط مشخص جامعه ما راهي ميان‌بر براي دور زدن آزادي‌هاي مدني و سياسي شهروندان ابداع كند و مطالبات بر حق قشرهاي گوناگون اجتماعي را به آزادي پوشش تقليل دهد. به باور من زنان حقوقي فراتر از آزادي پوشش خود دارند و نمي‌توان حقوق متنوع بشري و شهروندي را در اختياري بودن حجاب خلاصه كرد. روشن است است كه قصد من خفيف كردن حق انتخاب آزاد سبك زندگي نيست. به اهميت آن كاملاً واقفم. اما حقوق و آزادي‌هاي ديگر مانند آزادي انديشه، بيان، قلم، مطبوعات، تحزب، تجمع، اعتراض و انتخابات نيز هرگز قابل چشم‌پوشي نيستند. ما در زمان محمدرضا شاه آزادي حجاب داشتيم، اما فاقد آزادي‌هاي فوق بوديم. به همين دليل انقلاب كرديم و يكي از مهم‌ترين شعارهايمان نيز «آزادي» بود.

جناب آقاي مطهري

نكات مهم و قابل گفت‌وگوي بيشتري در سخنان شجاعانه جنابعالي وجود دارد كه من كوشش مي‌كنم براي طولاني‌تر نشدن نامه مهمترين فراز آن را از ديدگاه خودم شرح دهم و نامه را به اتمام رسانم. از سر دلسوزي و خيرخواهي به اصولگرايان طعن زده‌ايد كه مبادا گمان كنند هر انتقادي موجب تقويت اصلاح‌طلبان مي‌شود و بنابراين نتيجه بگيرند كه بهتر است در برابر اشتباهات سكوت كنند و اضافه كرده‌ايد: «من معتقدم اگر مشكل كهريزك ايجاد مي‌شود و يا حادثه‌اي مغاير با حقوق بشر در كشور رخ مي‌دهد، ما بايد اولين نفري باشيم كه اعتراض مي‌كنيم. قبل از اينكه ديگران بگويند، اصولگرايان بايد بگويند.»

من در اين سخنان طنيني كوچك از اندوه‌خواري مومنامه شهيد مطهري مي‌يابم كه مي‌گفت پيشامد ناگوار جمود و اشعري‌گري در جهان اسلام مانع از آن شد كه مسلمانان به جاي فرنگي‌ها پرچمدار حقوق بشر بشوند. در عين حال همين دغدغه ميمون، تفاوت ميان استاد جهان‌نگر را با شاگرد محلي‌نگر خود نشان مي‌دهد كه چون در بند مسأله‌سازي‌هاي مشتي خوارجي مسلك تازه به دوران رسيده گرفتار آمده است، نمي‌تواند همچون پدر از منظري تاريخي و جهاني به فجايع ضد حقوق بشري كهريزك سازان بنگرد و اين حقيقت تلخ را عيان كند كه جنايات بومي كه متأسفانه به نام اسلام و به نام دفاع از موجوديت نظام اسلامي صورت مي‌گيرد، چگونه در عين ظلم به شهروند ايران زمين، چهره اسلام را در افكار عمومي جهاني مخدوش مي‌كند و آب در آسياب اسلام‌ستيزان حرفه‌اي در جوامع غربي مي‌ريزد و ماده سوخت قرآن سوزان شيطاني را فراهم مي‌آورد. اگر از اين منظر جهاني و قرآني به پديده شوم نقض حقوق بشر در كشورمان نظر افكنيم، به روشني در خواهيم يافت كه كشتن يك مظلوم در همان حال كه كشتن همه بشريت است، ضربه‌اي هولناك بر پيكر اسلام است، زيرا در ايران به نام دين انجام و توجيه مي‌شود. از اين رو اقدام به افشا و مقابله با نقض حقوق بشر در كشور ما صرفاً‌ يك وظيفه ملي و انساني نيست كه البته همين امر به تنهايي و مستقلاً‌ ارزش فوق‌العاده‌اي دارد، بلكه علاوه بر آن دفاع از اسلام و انقلاب اسلامي نيز هست كه در آغاز نامه اهداف و‌ آرمان‌هاي دموكراتيك آن را از منظر استاد آوردم. بر اين اساس مي‌گويم اي كاش اصولگرايان نه فقط پيشتاز افشاي جنايات كهريزك و كهريزك‌ها بودند، بلكه در شكايت عليه آمران و مباشران مداخله‌هاي غير قانوني در انتخابات 88 كه سردار مشفق آنان را لو داده است، از اصلاح‌طلبان پيشي مي‌‌گرفتند. اي كاش ماه‌ها قبل از آن‌كه روحانيون آگاه و بيدار جامعه با تكيه بر مستندات سخنراني سردار مشفق عليه دخالت‌هاي غير قانوني در انتخابات اعلام جرم نمايند، همان روحانيون و ائمه جماعتي كه مخاطب سخنان آن افسر كودتاچي بودند، في‌المجلس پاسخ او را مي‌دادند و قبل از اينكه درس تقوا به خلق خدا دهند، آموزه‌هاي تقوا و عدالت را در همان مجلس به كار مي‌بستند و راه شيوع فساد و بي‌تقوايي و بي‌عدالتي را در همان نطفه مسدود مي‌كردند. فرموده‌ايد اگر پدر بزرگوارتان و استاد نسل انقلاب زنده بود، عليه خفقان و اباحه‌گري جديد موضع مي‌گرفت. من عرض مي‌كنم اگر تروريسم خوارجي "فرقان" و "مجاهدين خلق" چنين سرمايه‌هاي ملي و اسلامي را از ما نگرفته بود، كجا يك سردار متوهم مي‌توانست از موضعي چنان بالا با انبوهي از روحانيون در پاي منبر خود سخن بگويد و جرأت كند آن همه سخنان دروغ، سخفيف و كژانديشانه را به نام «درس‌هاي دشمن‌شناسي» و «درس‌هاي انقلاب و ضدانقلاب» به هم ببافد و به خورد مخاطبين خود بدهد كه علي‌القاعده مي‌بايست از نخبگان ديني جامعه باشند؟ چرا بايد به جاي اينكه مدعيان اصولگرايي به نام دفاع از اصول اسلام و انقلاب به پيشگيري جرائم فاحش و ضد آرمان‌هاي امام و انقلاب امثال سردار مشفق بپردازند، اين سردار هتاك و قصه‌پرداز، چشم در چشم مخاطبين روحاني خود بدوزد و جريان كودتا را به عنوان «ما اصولگرايان» و «من به عنوان يك اصولگرا» شرح دهد؟ به راستي كجاست مرزهاي اصولگرايي و كودتاگرايي؟ چرا بايد همه هزينه‌ي سنگين افشاي كودتا و شكايت از كودتاگران بر دوش عده‌اي خاص بار شود و اساساً چرا بايد هزينه شكايت عليه نقض حقوق بشر و از جمله حق انتخابات و حق مداخله در تعيين سرنوشت جامعه چنان بالا رود كه امضاكنندگان متن شكايت به عنوان «هفت دلاور» معرفي شوند و اساساً چرا بايد چنان تظلم بديهي و حقوقي مستلزم «دلاوري» باشد؟ چرا نبايد به تعبير درخشان استاد مطهري در شرح مفاد اعلاميه جهاني حقوق بشر، «محيط زندگي به نحوي باشد كه اولاً هر كسي از لحاظ عقيده و بيان آزاد باشد و عقايد در صحنه تنازع آزادانه بقا جاي خود را به يكديگر بدهند، و ديگر اينكه ترس و بيمي افراد بشر از يكديگر نداشته باشند، ترس فقط از قانون و تخلفات و جرايم باشد»؟ (مطهري، يادداشت‌ها، جلد سوم، ص 224، انتشارات صدرا).

جناب آقاي مطهري

پدر بزرگوار شما پاسخ روشن و درخشاني براي چراهاي مذكور دارد و مي‌گويد «فرق ما و فرنگي‌ها يعني گويندگان و نويسندگان اخير ما و آن‌ها در اين است كه آن‌ها همت گماشتند ملت را به حقوق خود آشنا كنند و ما سعي داشتيم ملت را به حدودشان آشنا كنيم» (همان، ص 233). اين تفاوت ريشه در يك معضل بزرگ فرهنگي و نقصان آموزش و پرورشي جوامع استبدادي دارد كه آن استاد فرزانه براي رفع آن نقصان توصيه مي‌كرد:

«از شؤون آشنايي به حقوق اين است كه تنها به آشنايي و معرفت حقوقي اكتفا نشود، بلكه يك نوع حس و غيرتي فوق منافع مادي در افراد پيدا شود، نظير حس دفاع از ناموس كه حق ناموس تلقي شود، به طوري كه تسليم شدن در مقابل متجاوز نظير تسليم شدن به ديّوثي تلقي شود. بالاتر اينكه حقوق، مقدس شناخته شود و فدا شدن براي حق، فدا شدن در راه خدا و راه عاليتر تلقي شود.» (همان، ص 234).

بر اين مبنا، از شؤون عدم آشنايي به حقوق، اين است كه صرفاً مسائلي نظير حجاب و حوزه‌هاي جنسيتي جنبه ناموسي به خود بگيرد و تجاوز به حقوق شهروند و نقض حق تعيين سرنوشت هرگز جنبه حيثيتي و ناموسي نيابد. بنابراين اگر فجايعي نظير كهريزك و اوين و شكنجه‌هايي كه بر سر امثال كرمي و مومني آمده است، غيرت ديني بسياري از مدعيان ولايت و ديانت را برنمي‌انگيزد، نبايد همه تقصير را متوجه جاه‌طلبي و قدرت‌پرستي عده‌اي كرد، بلكه همچنين بايد به ريشه‌هاي تربيتي و پرورشي آن انديشيد و ديد هنگامي كه مطهري منشأ خشونت خوارجي را در «تربيت نايافتگي در مكتب اسلام» مي‌دانست چه چيزي را در نظر داشت؟ كدام برداشت از مكتب اسلام است كه به قول او «روح دموكراسي و آزاد منشي و تحمل عقايد ديگران و پرهيز از لجاج و استبداد و پرهيز از تمكين و تسليم و المامور معذور» (مرتضي مطهري، يادداشت‌ها، جلد دوم، ص 191 (تبيين محورهاي تعليم و تربيت اسلامي) را در متن «مسائل تعليم و تربيت اسلامي» جاي مي‌دهد و به مجاورت ساير اصول تربيتي نظير «تربيت شعور باطن» و «ايمان به صحت اخلاقي مسلك» و «معنويت عبادت» در مي‌آورد؟ و متقابلاً كدام برداشت از اسلام است كه حقوق بشر و دموكراسي را جزو شوم‌ترين ارمغان‌هاي غربي مي‌داند و محصول توطئه يهود و فراماسون و موساد و سيا معرفي مي‌كند؟

بر اين اساس مي‌پرسم آيا خوارج تربيت نايافته كه شهيد مطهري شكل امروزي آن را در تيغ‌كشي به روي اصحاب فضيلت و متفكران مسلمان مي‌‌ديد، مي‌توانند نسبت به موارد بيّن و بارز نقض حقوق بشر در كشور حساس باشند؟ «خوارج يعني يك مردم- به تعبير ما بدوي بي فرهنگ- بي اطلاعي كه اصلاً اسلام را نمي‌شناسند، تأديب نشده‌اند و در اسلام پرورش پيدا نكرده‌اند،‌ ادبشان ادب اسلامي نيست، فكرشان فكر اسلامي نيست... معمولاً‌ آدم‌هاي جاهل، تنگ نظر هستند. دچار تنگ‌نظري همه مقدس‌هاي جاهل شدند: فلان كس كافر شد، گناه كبيره موجب كفر است، عمل كافر شد و ...» (مرتضي مطهري، فلسفه تاريخ، جلد 4، ص 274).

در همين زمينه بايد گفت واژه «فتنه» در مفهومي كه شارح نهج‌البلاغه در عصر ما معرفي كرده است، ارجاعي مشخص به همان تنگ‌نظري خوارجي دارد و اگر اميرالمومنين افتخار مي‌كند كه كسي جز او نمي‌توانست «چشم فتنه» را در آورد، تبيين كننده سخن مولا جاي ترديدي درباره مصاديق امروزين «فتنه» و «زبان فتنه» باقي نمي‌گذارد. او در سخنراني تاريخي حسينيه ارشاد نشان ‌داد كه فتنه‌گران عصر همان بي‌تربيت‌هايي هستند كه نيش زبان به روي نوانديشان و روشنفكران مسلمان گشوده‌اند.

به تعبير ديگر اگر استعاره علوي «چشم فتنه» ناظر بر وجود سياسي و اجتماعي آن پديده شوم در جامعه اسلامي است، استعاره «كلب خوارجي» ماهيت فتنه و خوارج و شيوه سخنگويي خشونت‌بار و بي‌ادبانه آن را افشا مي‌كند: «تعبير ديگر اين است كه حالت اين خشكه مقدسان را به «كلب» به فتح كاف و لام تشبيه مي‌كند. كلب يعني هاري. هاري همان ديوانگي است كه در سگ پيدا مي‌شود. به هر كس مي‌‌رسد گاز مي‌زند» (مرتضي مطهري، جاذبه و دافعه علي (ع)). حربه اصلي خوارج همان بد زباني آن‌هاست كه با نيش تكفير و تسفيق بر عالمان نوانديش مسلمان مي‌كوشند جسارت آن‌ها را سلب كنند. به باور استاد: «علي مي‌خواهد بگويد اگر من با نهضت خارجيگري در دنياي اسلام مبارزه نمي‌كردم، ديگر كسي پيدا نمي‌شد كه جرأت كند اين چنين مبارزه كند.» (مرتضي مطهري، جاذبه و دافعه علي (ع)).

بنابراين جسارت زدايي به كمك فتنه زباني شيوه اصلي خوارج است كه بنا بر تحليل مطهري روح آن به رغم نابودي خوارج در همه اعصار باقي مانده و زبان و شيوه سخنگويي آن به تملك گفتاري كساني كه همو «خوارج بي‌شهامت» مي‌خواند، درآمده است. به همين دليل اگر امروز مي‌بينيم فرزند شهيد مطهري مي‌گويد «دولت جسور، مجلس جسور مي‌خواهد. مجلس نجيب و ملاحظه‌كار و منفعل، نمي‌تواند راست كننده‌ كژي‌هاي چنين دولتي باشد»، بايد به تفكيك جسارت خوارجي از شجاعت ممدوح و اخلاقي اقدام كرد و به افشاي تكنيك‌هاي شجاعت‌زدايي پرداخت. تكنيك‌هايي كه «مجاهدين خلق» برجسته‌ترين آموزگاران آن بودند.

باطل‌السحر خوارج مسلكي، «بصيرت» علوي است، اما اين مفهوم آن چنان كه استاد مطهري به ما مي‌آموزد، با آنچه امروز نام «طرح بصيرت» بدان داده‌اند، نسبتي ندارد. چرا كه اين نام آن‌چنان كه در سخنراني آقاي مشفق شاهد آن هستيم، اسم مستعاري است بر بدزباني و تهمت و بداخلاقي و حرمت‌شكني. حال آن‌كه شهيد مطهري مصاديق امروزين بصيرت را جدا از نهضت‌هاي اصلاحي و دموكراتيك معاصر غربي و شرقي نمي‌بيند و مي‌گويد:

«آن چنان كه در نهضت مسلمانان صدر اول گواه راستين آن را مي‌يابيم كه علي عليه‌السلام با اين جمله ماهيت نهضت آن‌ها را مشخص مي‌كند و حملوا بصائرهم علي اسيافهم (نهج‌البلاغه، خطبه 148) همانا بينش‌هاي واقع‌بينانه خويش را بر شمشيرهاي خود حمل مي‌كردند... مانند قيام‌هاي آزاديخواهانه شرق و غرب در دو قرن گذشته براي برقراري دموكراسي كه نمونه‌اش نهضت مشروطيت ايران است.» (مرتضي مطهري، مجموعه آثار، جلد 24، ص 426).

طبق ديدگاه او «بصيرت» معنايي به جز «حق‌طلبي و آزاديخواهي» ندارد و نمي‌توان (آنچنان كه سردار مشفق مدعي آن است) كودتا بر ضد يك جنبش دموكراتيك و اصلاحي را به عنوان يك «طرح ولايي در جهت بالا بردن بصيرت‌ها» توجيه كرد و آن را مبناي صدور كيفرخواست عليه رهبران و فعالان جنبش سبز دانست. بصيرت در تعريف عالمانه شهيد مطهري همان خطي است كه نهضت مسلمانان صدر اول را به نهضت‌ها و جنبش‌هاي اجتماعي و دموكراتيك معاصر متصل مي‌كند.

جناب آقاي دكتر علي مطهري

پدر فرزانه شما در عصري به نام اسلام به دفاع از دموكراسي و آزادي و حقوق بشر پرداخت كه گفتمان نيروهاي انقلابي در سراسر جهان كه عليه استبداد و استثمار و استعمار قيام كرده بودند، لنين‌زده بود. به همين دليل كثيري از مفاهيم انساني، از جمله همين موضوعات را با پسوند «غربي» (حقوق بشر غربي)، «بورژوايي» (دموكراسي بورژوايي) و «سرمايه‌داري» (آزادي سرمايه‌داري) تحقير و نفي مي‌كردند. در آن دوره نه از ماهواره و اينترنت و تلفن همراه و نه حتي از ويدئو خبري بود و نه جهاني شدن شتاب گرفته بود و اگر استاد اكنون در ميان ما بود و در عصر ماهواره و اينترنت، جهاني شدن و دموكراسي خواهي زندگي مي‌كرد، مدل مختار او براي حكومت كدام بود؟ او را مدافع دموكراسي و آزادي و حقوق بشر به نام اسلام و رقابت آزاد با ديگران و حكومتي با محوريت مردم و نظارت آنان بر اركان حكومت مي‌ديديم يا حامي و توجيه‌گر استبداد ديني با محوريت نظارت استصوابي نمايندگان خدا در زمين بر مردمي صغير كه اگر لحظه‌اي به حال خود واگذار شوند، از مسير حق منحرف مي‌شوند يا خواهند شد؟ آيا آن شهيد بزرگوار در پي آن مي‌بود كه روز به روز از حقوق و آزادي‌هاي آن بكاهد تا جايي كه در نهايت آنچه حرف اول و آخر را در رابطه حكومت و مردم خواهد زد، زور عريان باشد؟ به راستي استاد از كدام دين و روحانيت دفاع مي‌كرد؟ اسلام و روحانيتي رهايي‌‌بخش و مدافع حقوق انسان‌ها يا اسلام توجيه‌گر حكومت و سركوب‌ها و تحقيرها و بي‌كفايتي‌هاي آن؟

با احترام
سيدمصطفي تاج‌زاده




بايگانی وبلاگ