رجانيوز-گزيده گفتوگوي یک مقام امنیتی پیرامون فتنه 88 و زمينههاي آن؛
http://rajanews.com/detail.asp?id=75516
هفتهنامه «9دی» در دومین شماره خود مصاحبهای با یکی از مسئولان وزارت اطلاعات که از زیر و بم جریانات پس از انتخابات ریاست جمهوری آگاه است ترتیب داد، "شکري" نام این مسئول بلندپایه وزارت اطلاعات است که در این مصاحبه مباحث مختلفی از سازماندهی جریان فتنه برای مقابله با نظام را مطرح کرده است، وی در بخشهایی از این مصاحبه، به ایجاد تصور "موقعیت انقلابی" برای میرحسین موسوی اشاره میکند، که در این حالت جامعه را آماده یک حرکت انقلابی میبیند، شکری پس از آن، نامه بدون بدون سلام معروف هاشمی به مقام رهبری را نیز با وجود همین تصور "موقعیت انقلابی" تحلیل کرده و میگوید: " نامه جسارتآمیز هاشمی به مقام معظم رهبری نیز درست به مانند موسوی با تصور وجود «موقعیت انقلابی» به نگارش درآمد و با اتکای به این موقعیت انقلابی بود که مقام معظم رهبری را تهدید به اقدامات براندازی در جریان انتخابات و پس از آن کرد!"
در این مصاحبه به موضوعات دیگری همچون تقسیم کار در میان سران فتنه از پیش از انتخابات تا به امروز، نقش زهرا رهنورد و سابقه وی، انحرافات عقیدتی میرحسین موسوی و همچنین اطرافیان وی که از وابستگان به منافقین خارج از کشور بودند نیز پرداخته شده است.
رجانیوز، متن این مصاحبه را منتشر ميكند:
جناب آقای شکری! با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، بدون مقدمه عرض كنم كه هفته نامه 9 دي همانطور كه از هويت نامش پيداست بنا را بر اين گذاشته كه موضوعات را با صراحت دنبال كند و از ميهمانان صفحه گفتگو هم مي خواهد كه با توجه به انتظار مخاطبان اين نشريه بي پرده سخن بگويند...
بسم الله الرحمن الرحیم. البته اين روش و منش خوبي است ولي اقتضا شغلي ما اين را مي طلبد كه به ميزاني كه شرايط كاري اقتضا مي كند سخن بگوييم. البته اميدوارم روزي برسد كه اين اقتضاآت برطرف شود و بر اساس شعاري كه برخي سر ميدهند يعني "دانستن حق مردم است" ما هم بتوانيم مردم را از پشت پرده برخي از اقدامات مطلع كنيم.
انشاءالله. ببينيد بیش از یک سال و نیم از انتخابات ریاست جمهوری دهم و دقیقا یک سال از دفع فتنه هشت ماههای که در تاریخ انقلاب و ایران بیسابقه بود میگذرد. هنوز برخیها قضایای پارسال را از جنس یک دعوای سیاسی و انتخاباتی میدانند، برخی دیگر نیز تحلیلهای ارایه شده درباره برانداز بودن جنس فتنه 88 را بهانه دولتیها و اصولگرایان برای محو کامل رقیب سیاسی خود ارزیابی میکنند. سؤال این است که شما به عنوان یک مقام امنیتی كه البته در دوره فتنه سال قبل مسئوليت مستقيمي در اين باره داشتيد، چطور وقوع چنین اتفاق بزرگ در صحنه سیاسی کشور آن هم با بهرههایی از بدنه داخلي و درون خانوادگي جمهوری اسلامی را توجیه میکنید؟
از مجموع اطلاعات موجود در پایانه اسناد استراتژیک وزارت اطلاعات اینگونه دریافت میشود كه توسط مرکزیتی از اول انقلاب تا به حال فتنههای بسیار بزرگ و پیچیده طراحی و تولید و عملیاتی شده است و البته در اين فتنه ها بسیاری از عناصر داخلی به عنوان پیاده نظام آن مرکزیت نقشآفرینی كرده اند و شايد خودشان هم متوجه نشده اند!
اگر امکان دارد آن مرکزیت را معرفی كنيد؟
پس از ناکامیهای پی در پی دشمنان نظام در دهه اول انقلاب به خاطر محوریت ولایت فقیه و شخص حضرت امام، این مرکزیت عملیات هوشمند و فتنهای بزرگ علیه امام را طراحی و اجرا كرد. در آن مقطع بعد از ریاست جمهوری بنیصدر ملعون جرياني به نام خط سه در داخل شکل گرفت و با جسارت تمام آقای منتظری را در مقابل حضرت امام علم کرد. در آن مقطع حساس وزارت اطلاعات با شناخت دقیق و عمیق ماهیت این جریان فتنه وارد عمل شد و به شاخه نظامی و عملیاتی آن را ضربه زد که مهدی هاشمی معدوم در رأس آن بود ولی بعدها بويژه پس از ارتحال حضرت امام، متأسفانه شاخه سیاسی این جریان که به شدت از امام كينه به دل داشت و با رهبری آيت الله خامنه اي هم مخالف بود با جسارت تمام به دليل خوش خيالي برخي از مسئولان عالي رتبه به تدريج وارد دستگاه اجرایی کشور شد و در لایههای حساس و استراتژیک سياسي و اقتصادی کشور نفوذ کرد.
جناب آقای شکری شما گفتید وزارت اطلاعات شناخت عمیقی از این جریان پیدا کرد، پس چرا با کل جریان برخورد نکرد؟
نفوذ بخش مؤثر این جریان در بخشهایی از حاکمیت از يك سو و همچنين نفوذ اين جريان در راس برخي از مراكز حساس اجازه برخورد با شاخه سیاسی این جریان را نداد و متأسفانه حمایتهای برخی از شخصیتها که اتفاقا در فتنه 88 نیز نقش محوری و در حقیقت رهبری فتنه را داشتهاند موجب در امان ماندن آنان شد.
چرا فتنه 88 اتفاق افتاد؟ چه جریاناتی در آن نقش داشتند؟
بنده بر اساس اطلاعاتي كه دارم عناصری که در فتنه 88 نقش داشتهاند را به چهار دسته تقسیم مي كنم:
دسته اول: بیگانگان با محوریت آمریکا، اسراییل و انگلیس که بیشترین نقش عملیاتی در داخل کشور را انگلیسیها به عهده داشتهاند به دلیل اینکه آمریکاییها و اسراییلیها در داخل کشور پایگاهی به اسم سفارت ندارند و بیشتر نقش هدایتی و رهبری این فتنه را بعهده داشته اند.
دسته دوم: ضد انقلاب سنتی داخل و خارج از کشور شامل افراد، جریانات، تشکلهایی با گرایشات مثل:
1. اسلامگرایی التقاطی مانند منافقان، لیبرال دموکرات (نهضت آزادی و...) اسلامگرایان سوسیال دموکرات (جنبش مسلمانان مبارز و...) اسلامگرایان سوسیالیست (بنیصدر و...)
2. ملیگرایان لیبرال دموکرات (جبهه ملی داخل کشور و خارج از کشور ملیگرایان سوسیال دموکرات و سوسیالیست
3. چپگرایان سوسیال دموکرات، سوسیالیستها و کمونیستها
4. مشروطهخواهان و سلطنت طلبان.
دسته سوم: ضد انقلاب جدید كه این دسته نیز از زمان دولتهای سازندگی و اصلاحات كم كم ادبيات خودشان را به ادبيات اپوزیسیوني تبدیل كردند. این جریان با شعار زیبای تبدیل معاند به مخالف و مخالف به موافق عرصه را برای جولان فرهنگی- اجتماعی ضد انقلاب پیشین و فعالان تجديد نظر طلب سیاسی اجتماعی جدید فراهم كرد. این تحول هم پروژه بود و هم پروسه، در این مرحله واژه هایی مانند فعال سیاسی به جای ضد انقلاب و پس از آن فعال اجتماعی (مانند فعال دانشجویی، فعال کارگری، فعال حقوق بشر و...) در عرصه عمومی ظاهر شد، فعالان سیاسی و اجتماعی با گرایشات مشابه گردهم آمدند و شبکههای حقیقی و مجازی را در قالب سازمانهای غیر دولتی یا همان (ان جی اوها و تشکلهایی در حوزههای مختلف صنفی) به وجود آوردند.
دسته چهارم: خواص بیبصیرت بودند كه متأسفانه سیاست نفوذ و رخنه سرویسهای اطلاعاتی در طول سالهای گذشته در بین نزدیکان و بستگان درجه یک برخي از شخصیتها و رجال سیاسی مذهبی کشور، عامل اصلی بازدارندگی ایشان در مقابله با جریان فتنه بود. از طرفي كينه جوييها و حسادتهاي سياسي باعث شد تا اين شخصيتها تحت تاثير القات اطرافيانشان قرار بگيرند و متأسفانه حتي در مواردي شاهد همراهی و حتی رهبری اين شخصيت هاي با نفوذ توسط همين اعضاي خانواده بودیم. اما عامل اصلی و مقوم و شتابدهنده تهدیدات در فتنه 88 علیه نظام و انقلاب اسلامی، آمریکا بوده که با استفاده از همه توان و دولتهای همپیمان و سه عامل دیگر اقدام به انجام يك كودتاي مخملي كرد.
دسته پنجم هم فرقه های نوظهوری است که ریشه و پیشینه آنها استعماری است مانند انجمن حجتیه و بهائیت و...
یعنی این خواص بی بصیرت می دانستند چه میکنند؟
شاید بسیاری از آنها ندانسته در این حلقه قرار گرفته اند ولی الان در حال بازی در زمین آنها هستند. استراتژی این فتنه ایجاد اختلال در نظم موجود و ناکارآمدسازی نظام و ایجاد جنبش فراگیر اجتماعی علیه نظام بود. تاکتیکهای دشمن در فتنه 88 خلق و مصادره مناسبتهای ملی و مذهبی، سایهسازی رهبری، سایهسازی مرجعیت، سایهسازی روحانیت، ایجاد شبکهها و نهادهای اجتماعی سکولار، ایجاد کانونها و جریانهای عرفانی و مذهبی جعلی، ایجاد فرقههای کلاسیک و نوظهور بود.
بنابراین طی یک فرآیندی مرکزیت هدایت فتنه توانسته در بستر انتخابات از دستههای ذکر شده بهره ببرد اینکه بگوییم همه اینها به صورت سیستمی و تشکیلاتی با هم مرتبط بودهاند و همه جریانات داخلی فتنه مستقیم وصل به سازمان جاسوسی سیا بودهاند و مستقیم از سوی آنان هدایت میشدهاند؟ خیر، این را من نمی گویم ولی عرض کردم دشمن از بستری که در زمان سازندگی و اصلاحات برایش در کشور فراهم شد طرح نفوذ و رخنه را در برخی خواص به اجرا درآورده و متاسفانه بیشترین بهره را نیز در جنگ هوشمند از این گروه برد.
بنابراین بخشی از این جریان به طور غیر مستقیم و به عنوان موتور محرک و پشت پرده بخشی دیگر عمل میکرده است؟
جریان خارج و داخل میخواستند که یک تفکر جنبشگونه را به جامعه ایران تحمیل بکنند، به آنها جرأت بدهند، اعتماد به نفس بدهند که میتوانید در مقابل نظام بایستید. هدف مشترک این جریان داخلی و خارجی هم این بود که بگویند احمدینژاد نه، چون احمدینژاد توی این چهار سال خیلی از بنیانهای آنها را در سطح جهان به چالش گرفته بود، محل بیداریهای فراوان شده بود، نسبت به استراتژی آمریکا در خاورمیانه چالش بنیادین به وجود آورده بود و نمیگذاشت استراتژی آنها در سطح خاورمیانه به پیش برود. هدف دوم این بود که بنیاد ولایت فقیه و ولیفقیه را در کشور تضعیف نمایند، هدف سوم شکستن اقتدار نظام در داخل و همچنین در فضای بینالمللی بود. غرب استراتژیاش برای خاورمیانه سکولاریسم است، رسما هم اعلام کرده و دهها پروژه تا الان اجرا کرده که بتواند سکولاریسم را در خاورمیانه تقویت کند.
ببخشید جناب آقای شکری این تحلیل را کمی بدبینانه نمی دانید؟ آیا برای این تحلیلتان که بسیار تکاندهنده هم هست، شواهد و قرائن و سند و مدرکی هم دارید؟
یکی از اسناد که از موارد مهم انحراف عقیدتی میرحسین موسوی و باند او نیز هست، جزوه الگوی زیست مسلمانی اوست که توسط مؤسسه جمعیت توحید و تعاون تهیه شده و موسوی بارها در صحبتهای انتخاباتی خود از آن نام برده. حرف اصلی این جزوه همان ادعای دروغ استحالهطلبان مبنی بر «چالش بین جمهوریت و اسلامیت» و «ایجاد انسداد در نظام دینی» است! مؤسسه موسوی وظیفه این جزوه را در یافتن راهی برای برونرفت از انسدادهای موجود ذکر میکند! یعنی با جبههگیری در برابر اصل ولایتفقیه که ستون خیمه جمهوری اسلامی است به ارایه جایگزین آن میپردازد و صد البته، مسیری که نشان میدهد مسیر طی شد در غرب است یعنی برپایی یک نظام لیبرال دموکراسی تحت عنوان منافقانه «عقلانیت جمعی توحیدی» است!
با دقت روی این عبارت فکر کنید، در این جزوه ذکر میکنند که «پیدا کردن راه برونرفت از انسدادهای موجود با توسل به کتاب و سنت و باز تفسیر معرفت و تجربه دینی – و نه خود دین- و الگوی اجتماعی آن یعنی عقلانیت جمعی توحیدی صورت خواهد گرفت» اما در تمام طول جزوه شما به ندرت مطلبی از اسلام و بویژه موضوع ولایت و امامت مشاهده میکنید.
در ابتدای جزوه و مقدمه آن نیز به نحو افراطی به موضوع رویکرد عقلانی جزوه اشاره میکنند به نحوی که در حدود 20 صفحه اول بیش از 12 مرتبه بر رویکرد عقلانی تحقیق خود و حدود 12 مرتبه نیز از سایر مشتقات آن مانند مدلهای عقلانی، بررسی عقلانی، تحلیل عقلانی، ابزارهای عقلانی، منظومه عقلانی، شاخصهای عقلانی، عقلانیت متعارف و... استفاده میکنند. گویا دیگران در تحقیقات خود از رویکردهای غیر عقلی و احمقانه بهرهگیری میکنند! البته واضح است که تأکید افراطی آنها بر رویکرد عقلانی و نیز عقلانیت جمعی به دلیل بی اعتنایی آنها به کتاب و سنت است که منافقانه فقط اسمی از آنها آورده ولی در سرتاسر کتاب و جزوه حضور واقعی آنها دیده نمیشود.
کمی بیشتر درباره این به اصطلاح «عقلانیت جمعی توحیدی» توضیح میدهید؟
در سرتاسر این جزوه آنچه دیده میشود یک کشور و حتی جهان کاملا بی عیب و نقص و مدینه فاضله در سایه تشکیل یک نظام لیبرال دموکراسی تحت عنوان عقلانیت جمعی توحیدی است! ذکر کلمه توحیدی نیز برای خالی نبودن عریضه است والا با توجه به توضیحاتی که میدهند، مشخص میشود، توحیدی صرفا صفت است و نه قید، یعنی چون مردم مسلمان هستند! خود به خود لیبرال دموکراسی آنها نیز اسلامی میشود! یعنی همان حرفهای سروش و کدیور و دیگر فتنه گران و پیش از اینها بازرگان و گروهک نهضت آزادی.
اگر اجازده دهید من نکته مهمی را عرض کنم ادبیاتی که این جزوه عقلانیت جمعی توحیدی دارد و قسمتی از آن را شما بیان کردید ما را به یاد ادبیات حزب توده و مارکسیستهای مسلمان انداخت. چقدر این عقلانیت جمعی توحیدی شبیه جامعه بیطبقه توحیدی است!
میتوان از جلسات خصوصی ولی مکتوب و مستند آنها، مشخص کرد که هدف اینها از شرکت در انتخابات برای کمک به مردم نبوده بلکه به دنبال تغییر نظام دینی بودند. یکی از جلسات مستمر سران فتنه، جلسات پنجشنبههای موسوی بوده است. در جلسه 25/1/85، استراتژی خود را «اجتماعی کردن گفتمان» ذکر میکنند و گفتمان را «جنگ برای بازپسگیری مواضع از دست رفته» تعریف میکنند، مواضع از دست رفته ای مانند بسیج، مردم، مساجد و دانشجویان.
یک عنصر اطلاعاتی و امنیتی میتواند از این مباحث تلویحا براندازی نرم نظام دینی را استنباط کند اما فعلا ما چنین قضاوتی نمیکنیم تا ببینیم آیا مواضع آنها شفافتر خواهد شد؟
دقیقا شش ماه بعد، یعنی در تاریخ 20/7/85 مجددا در جلسه ای با مسئولیت شخصی موسوی، موضوع براندازی نرم نظام را صریحا مطرح میکنند و می گویند: «اسقاط نظام از طریق بازتولید انقلاب 57 غیرممکن است اما پاشنه آشیل نظام، انقلاب نرم است»! سپس برخی ویژگیهای انقلابهای رنگی را برمیشمارند، مانند گرایشات لیبرالی، دفاع از دموکراسی و حقوق بشر، شکلگیری در کریدورهای قدرت، آشکار و بزرگ کردن تقلب و... اما وقتی به استراتژیها و تاکتیکهای انقلابهای نرم میپردازد، ضمیر را به «ما» برمیگردانند و می گویند «تاکتیکهای ما برای براندازی نظام دینی ایران» که این تاکتیکها عبارتند از: 1. با اجتماعات گفتوگو کنیم، 2. مردم باید به علایق غیرمعمول (!) ترغیب شوند (که دکتر امیری توضیح میدهد یعنی امروزی شویم) 3. یاری همگان را بپذیریم (که دکتر مدنی توضیح میدهد ما مرزبندی با هیچ جا نداریم) 4. ماهیت رژیم مستقر را افشا کنید و رازها را بیرون بریزید، 5. باید با تخریب و تحریف، چهره رژیم منفور شود، 6. از شمایل شیعیپرستانه و تقدس آنها پرهیز شود، 7. به هراس اخلاقی دولت دامن بزنید، 8. نامی کوتاه، فانتزی و جوانپسند انتخاب کنید، 9. دختران جوان با لباسهای روشن را در صف جلو قرار دهید، 10. از آوازها و سرودهای دستهجمعی مهیج بهره بگیرید، 11. اماکن عمومی را پارلمان مردم کنید و...
این عناوینی که ذکر می کنید در جزوه زیست مسلمانی موسوی آمده یا در جای دیگری ذکر شده؟
همه اینها در جلسات پنج شنبه جریان نفاق جدید با مدیریت شخص میر حسین موسوی مطرح شده و نشان میدهد که جلسه شش ماه پیش آنها در مورد اجتماعی کردن گفتمان نیز در واقع برنامهریزی برای براندازی بوده نه صرفا شرکت در انتخابات. یعنی باند موسوی بعد از خارج شدن اصلاحطلبان از قدرت در سال 84، تصمیم به شرکت در انتخابات با هدف ادامه و استمرار روند براندازی استحالهطلبانه گرفت و جلسات پنجشنبههای موسوی همانگونه که مشاهده شد در این مسیر حرکت میکرد.
آقای شکری خب این اسناد بسیار تکاندهنده است، دیدگاه خود موسوی در این جلسات چه بوده و اظهارنظر کرده است؟
موسوی در جلسه 26/7/86، امکان ایجاد چپ جدید را مطرح می کند و میگوید: «برای تغییر، باید ایده جدید ترکیبی از چپ مارکسیستی و اسلام مطرح شود»، «شعارها باید تغییر داده شود»، «از تجربه اول انقلاب هم (!) میتوان استفاده کرد»
همین موسوی درست شش ماه بعد یعنی در تاریخ 22/1/87 میگوید: «چپ جدید را حذف کنیم و قرائت امام خمینی بیاید»! تقریبا نوعی نفاق فرقانی را از خود بروز میدهد.
اکنون با این مقدمات سوال این است که موسوی و دیگر سران فتنه، چگونه وارد مرحله اصلی براندازی یعنی مرحله تهاجم و عملیات نهایی براندازی برای استقرار آلترناتیو خودشان شدند؟
جزوه «منشور راهبردی» که در دو سه هفته آغازین اغتشاشات بعد از انتخابات - روی این زمان دقت کنید تقریبا نیمه اول تیر 88 است - نوشته شده و از جاسازی منزل علیرضا بهشتی بدست آمده است، با این جمله آغاز میشود:
«پدیده شگرفی که به نام جنبش سبز در این ایام تجربه کردیم، بیش از هر چیز نتیجه و حاصل پدیده دیگری به نام قیام شرایط یا شورش واقعیت بود.»
حالا باید دید اولا پدیده قیام شرایط یا شورش موقعیت چیست و ثانیا این پدیده، چگونه فتنه سبز را ایجاد کرده؟
برای آنکه بتوانیم تشخیص بدهیم که چه زمانی شرایط سیاسی جامعه در وضعیت «موقعیت انقلابی» قرار میگیرد، باید بفهمیم که دو مشخصه اصلی آن بوجود آمده: اول اینکه مردم نخواهند، یعنی نظام موجود را نخواهند و دوم آنکه نظام هم نتواند یعنی قادر به دفاع اصولی از خود در برابر جریان برانداز نباشد. هنگامی که چنین ویژگیهایی مشاهده شد، جریان برانداز میتواند وارد فاز تهاجم و اجرای عملیات نهایی براندازی شود و آلترناتیو خود را مستقر کند. به همین دلیل در پایان آن منشور راهبردی مینویسند: «شورش موقعیت یا قیام شرایط یعنی حالا وقتشه» یعنی وقت آن است که جریان برانداز باند موسوی و دیگر سران فتنه، از فاز تهدید وارد فاز تهاجم براندازی شوند.
حالا باید دید که در جریان فتنه چه اتفاقی رخ داد که آنها از آن شرایط، موقعیت انقلابی را استنباط کردند و تصمیم گرفتند بعد از 22 خرداد در هر حالتی – چه شکست و چه پیروزی- وارد فاز نهایی براندازی و تهاجم شوند.
یعنی این موقعیت انقلابی یا به قولی «قیام شرایط» بعد از 25 خرداد به وجود آمده بود یا قبل از آن؟
از اوایل خرداد و مشخصا هفته دوم خرداد، حضور هواداران موسوی در سطح خیابانها آغاز شد. آنها ابتدا در سطح پارکها و چهارراهها و عمدتا شبها و در سطحی محدود حاضر شدند و سپس در سایر خیابانها بویژه خیابانهای شمالی و ولیعصر و در اواسط روز و در سطحی گستردهتر، این حضور ادامه یافت.
در این حالت طبیعی بود که نیروی انتظامی قصد برخورد با آنها را نداشت و آرام نمودن فضا برای 22 خرداد، استراتژی اصلی مدافعان نظام بود. سران فتنه از این حضور گسترده هواداران موسوی از یک سو و عدم امکان برخورد نیروی انتظامی با آنها از دیگر سو، تلقی «موقعیت انقلابی» داشتند و تصمیم نهایی خود را مبنی بر ورود به فاز تهاجم براندازی به شکل «آغاز اغتشاشات» در صورت شکست در انتخابات و به شکل «جشنهای ساختارشکنانه» در صورت پیروزی اتخاذ کردند.
ظاهرا موسوی در این باره مصاحبه ای هم با یک نشریه خارجی داشتند که خیلی هم صدا کرد...
همینطور است که می گویید. برای اثبات این تحلیل میتوان به دو مورد کاملا واضح و آشکار یعنی مصاحبه با موسوی با مجله تایم و نامه آقای هاشمی رفسنجانی به مقام معظم رهبری استناد کرد.
خبرنگار مجله تایم، در 21 خرداد 88 – یک روز قبل از انتخابات - در مصاحبه با موسوی به او متذکر میشود که حتی شما اگر به مقام ریاست جمهوری هم برسید به اندازه رهبری قدرت نخواهید داشت بویژه در حوزههای سیاست خارجی و امنیت ملی، اما موسوی موکدا میگوید: «تجمعات خیابانی چشمگیر هفتههای گذشته، و فشارهای عمومی احتمالا ماهیت ساختار قدرت را به نحوی بنیادین دگرگون خواهد ساخت و در واقع این اتفاق با فشار بر رهبری نسبت به پذیرش بیشتر افکار عمومی رخ خواهد داد.»
ملاحظه کنید هدف موسوی از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری نه کمک به مردم بلکه تغییر بنیادین ماهیت ساختار قدرت است! و اتکای او در این بیان آشکار و جسارتآمیز، صرفا تجمعات خیابانی هواداران اوست، همانگونه که قبلا گفته ام، تلقی موسوی هم از آن «موقعیت انقلابی» است.
اما احتمال باخت نیز وجود دارد! به همین دلیل خبرنگار تایم از موسوی میپرسد: «اگر انتخابات را ببازید، آن وقت چه میشود؟» موسوی پاسخ میدهد: «تغییر از مدتی قبل آغاز شده است. تنها بخشی از آن به پیروزی در انتخابات مربوط میشود و بخشهای دیگر ادامه خواهند یافت و هیچ عقبگردی در کار نخواهد بود.» یعنی حتی در صورت شکست نیز روند تغییر بنیادین ماهیت قدرت و به عبارت صریحتر براندازی نظام ادامه خواهد یافت که دیدیم ادامه نیز یافت.
اما برخی از شخصیت های سیاسی و بویژه نمایندگان مجلس که منتقد احمدی نژآد هستند، مناظره ها را دلیل اصلی اغتشاشات می دانند...
اشتباه افراد سادهلوح و خواص بیبصیرت از اینجا معلوم میشود که علت همه این اغتشاشات را به مناظرهها نسبت میدهند! و احمدینژاد را نیز به همان اندازه جریان برانداز در وقوع حوادث آتشسوزی و آدمکشی و خسارات جانی و مالی مقصر قلمداد میکنند! در حالی که پر چالش ترین مناظره انتخاباتی در شب سالگرد ارتحال امام – یعنی شب چهارده خرداد – پخش شد ولی اولین درگیرها از 25 خرداد – یعنی 10 روز بعد و سه روز پس از انتخابات انجام شد؟!
آقای شکری! نامه بدون سلام و والسلام هاشمی رفسنجانی به رهبر انقلاب هم در این فرایند تاثیر داشت؟
برداشت بنده به عنوان یک عنصر امنیتی این است که نامه جسارتآمیز هاشمی به مقام معظم رهبری نیز درست به مانند موسوی با تصور وجود «موقعیت انقلابی» به نگارش درآمد و با اتکای به این موقعیت انقلابی بود که مقام معظم رهبری را تهدید به اقدامات براندازی در جریان انتخابات و پس از آن کرد! نامه ای که قبل از رسیدن به حضرت آقا در سایتها منتشر شد علی هاشمی در ستاد قیطریه و در جمع شش نفر از اعضای اصلی ستاد موسوی با هیجان وصف ناپذیری مطرح می کند: «این نامه حاج آقا خیلی تند است و ما داریم آن را چاپ می کنیم، شما هم بگویید چاپ کنند. باید دست به دست هم بدهیم تا موج ایجاد کند. حاج آقا گفته یا اینجا کار خراب می شود یا فضا برمی گردد.»
ظاهرا این نامه آقای هاشمی است که الان دست شماست...
بله! آقای هاشمی در نامه مورخ 19/3/88 یعنی سه روز قبل از انتخابات به آقا مینویسد: «بر فرض اینکه اینجانب صبورانه به مشی گذشته ادامه دهم، بیشک بخشی از مردم، احزاب و جریانها، این وضع را بیش از این برنمیتابند و آتشفشانهایی که از درون سینههای سوزان تغذیه میشوند، در جامعه شکل خواهد گرفت که نمونههای آن را در اجتماعات انتخاباتی در میدانها، خیابانها و دانشگاهها، مشاهده میکنیم... از جنابعالی انتظار است برای حل این مشکل و برای رفع فتنههای خطرناک و خاموش کردن آتشی که هماکنون دودش در فضا قابل مشاهده است، هرگونه که صلاح میدانید، اقدام مؤثری بنمایید و مانع شعلهورتر شدن این آتش در جریان انتخابات و پس از آن شوید.
سرچشمه شاید گرفتن به پیل
چو پر شد نشاید گرفتن به بیل»
ملاحظه کنید هاشمی در پایان این فراز از نامه اش خبر از اغتشاشات پس از انتخابات می دهد. بنابر این معلوم میشود که پشتوانه آقای هاشمی نیز برای ارسال نامه تند و بدون سلام و حتی تهدیدآمیز به مقام معظم رهبری، تصور او مبنی بر وجود «موقعیت انقلابی» در جامعه است. این ادعای آقای هاشمی مبنی بر وجود آتشفشانهایی که نمونه آنها را در اجتماعات انتخاباتی در خیابانها مشاهده میکنیم مؤید این امر است. حتی تهدید ناشیانه نسبت به مقام معظم رهبری به شعلهورتر شدن آتش در جریان انتخابات و پس از آن هم به دلیل امیدواری آقای هاشمی به استمرار موقعیت انقلابی است که آن را به شکل آتشی که دودش در فضا قابل مشاهده است، بیان میکند.
نتیجه اینکه از مصاحبه موسوی در قبل از 22 خرداد کاملا برمیآید که آنها به دلیل تصور وجود «موقعیت انقلابی» در جامعه، تصمیم قطعی خود را برای اجرای عملیات نهایی براندازی چه در صورت پیروزی، به صورت اجرای جشنهای ساختارشکنانه و چه در صورت شکست، به صورت اغتشاشات براندازانه، اتخاذ کرده بودند و صریحا نیز آن را بیان میکردند.
آیا هدف فقط این بود که انتخابات ملغی بشود یا اهداف کلان دیگری را تعقیب میکردند؟
اهداف غایی راس اصلی فتنهگران که همان سازمان های امنیتی جریان استکبار بود، چند بخش دارد. اول نابودسازی مدل انقلاب اسلامی بود، نباید این مدل موفق باشد. اگر این مدل انقلاب اسلامی موفق شود و تسری پیدا کند، نظم نوین جهانی آمریکا را بهم خواهند زد، دوم اینکه این مدل حکومت اسلامی باید از درون فروپاشی پیدا کند، از درون فرسوده شود و به اضمحلال و نابودی برسد.
جالب است که همین کار را دستگاه یزید کرد، سپاهی که به جنگ امام حسین (ع) میرود چه سپاهی است؟ لشکر حضرت علی است، با لشکر حضرت در کوفه به جنگ پسرش امام حسین (ع) رفتند، با یاران امام علی فرزند امام علی (ع) را سر بریدند. گفتند باید کاری کنیم که این تفکر برای همیشه بخشکد این مربوط به امروز و دیروز نیست. آمدند گفتند اگر میخواهید در امان باشید باید بیایید در لشکر ابن زیاد و ابن سعد. یک خیمهای زدند و یک پرچمی زدند گفتند هر کس که مخالف حسین است برود زیر آن پرچم! بعد گفتند این کفایت نمیکند کسی از ماست که همراه ما بیاید تا حسین را نابود کنیم. اتفاقا خواص بیبصیرت آن روز آنها را همراهی کردند و بر امام حسین (ع) شمشیر کشیدند.
پرچم سبز جریان فتنه دقیقا برگرفته از الگوی ابن زیاد و ابن سعد بود. بنابراین این مدل باید از درون فروپاشی بشود تا به دنیا بگویند این مدل مفلوکی بود، چون خود مردم در مقابلش ایستادند و آن را فروپاشی کردند.
برای اجرای هدفمند و دقیق این مدل، غرب کلیه مؤسسات و بنیادهایی که در فروپاشی شوروی سابق فعالیت داشتهاند را فعال کرد تا از نظر اندیشه و عمل، بیشترین حملات به حوزه دین، اعتقاد، مرجعیت و رهبری گسیل داشته شود.
موسوی در این جریانات خودش رهبری و هدایت را بر عهده داشت یا اینکه تحت تأثیر افراد یا گروههای دیگری به این سمت کشیده شد؟
به نکته خوبی اشاره کردید. ببینید حضور و نفوذ منافقان در پیرامون موسوی به حدی است که میتوان گفت نامبرده به واقع در چنگال منافقان گرفتار شده و عناصر نفوذی این گروهک از هر طرف او را احاطه کرده بودند...
فکر کنم لازم باشد تا کمی صریح تر این حلقه اطراف موسوی را معرفی کنید.
مهمترین عنصر نفوذی منافقین در ستاد میرحسین، اردشیر امیر ارجمند است که اخیرا به خارج از کشور متواری شده و مدتی در استراسبورگ فرانسه و بعد پاریس مستقر شد. مادر و برادر این شخص از اعضا و سمپاتهای منافقین هستند. همین الان اردشیر امیر ارجمند ارتباطات تشکیلاتی با کادر اطلاعات گروهک منافقان در فرانسه دارد و بنابر اطلاعات موجود با سرویس اطلاعاتی امنیت داخلی فرانسه نیز چندین جلسه برگزار کرده و ضمن تخلیه کامل اطلاعاتی، رهنمودهای لازم جهت ادامه همراهی با این سرویس و پیشبرد کارها به عنوان نماینده و مشاور میرحسین موسوی در اروپا و خاصه در هیئت مدیره کانال تلویزیون رسا به وی داده شده.
یکی دیگر از عناصر نفوذی منافقین در تشکیلات موسوی فاطمه رهنما، همسر شاپور کاظمی (برادر زهرا رهنورد) است. این فرد در اغتشاشات بعد از انتخابات دستگیر شد. فرد دیگر از اطرافیان موسوی، وحید طلایی است که ارتباطات وسیعی با سرپل گروهک نفاق دارد، عضو کمیته به اصطلاح آسیبدیدگان باند موسوی بوده و با صالح نقره کار (خواهرزاده رهنورد) ارتباطات نزدیکی داشت.
طلایی در وصل افراد متعدد در حوزههای مختلف و ارایه اطلاعات داخلی و انتقال آن به سرپل نفاق فعال بوده و مبالغ زیادی را برای کمک به خانواده آسیبدیدگان از منافقین دریافت کرده است. البته باید اضافه کنم که چند نفر جاسوس سرویس های بیگانه در حلقه اطراف موسوی فعال بودند که شناسایی شدند و...
ببخشید آقای شکری، این افراد با موسوی ارتباط غیر رسمی داشتند یا در ستاد موسوی فعالیت رسمی داشتند؟
نخیر! اینها در ستاد موسوی فعال بودند. همین وحید طلایی در کمیته حقوقی ستاد میرحسین فعالیت داشت و با توجه به دسترسیهایش به اطلاعات ستاد در انتقال اطلاعات به منافقین و القاء مطالب آنان به اعضای ستاد فعال بوده.
نقش همسر موسوی یا همان زهرا رهنورد در این ارتباطات چیست؟
رهنورد هم جلساتی را در سه شنبه ها داشت که خانمی به نام زهرا حاتمی دبیری جلسات سهشنبههای زهرا رهنورد را بعهده داشت. این فرد دارای سابقه سمپاتی به منافقین و خانوادههای منافق دارد. خواهر و شوهر خواهرش هر دو در قرارگاه اشرف منافقین در عراق بودند که معدوم شدند و یک خواهرزادهاش هماکنون در قرارگاه منافقین در عراق بسر میبرد.
البته چهار نفر از اعضای تشکیلات موسوم به مادران عزادار که زیر نظر زهرا رهنورد فعال بوددند و وی از آنها برای اهداف غیرقانونی و فتنهگرانه خودش سوء استفاده می کرد، در حین خروج از کشور دستگیر شدند. این افراد از مرتبطین گروهک منافقین بودند و قصد داشتند در کشور آلمان با سرپل منافقین ملاقات کنند.
در زمان دستگیری حلقه اول موسوی، یکی از کارکنان عادی دفتر موسوی تقاضای مذاکره با بچه های ما را داشت و مدعی بود که اطلاعات مهمی دارد. بعد از دیدار نیروی ما با این بنده خدا، وی خبر داد که بهزادیان نژاد - رییس ستاد موسوی – دو روز قبل از اقدامات ما، اسناد و مدارک مهمی را به ویلای شخصی خود در دماوند منتقل کرده و در محلی آن را جاسازی کرده که بلافاصله با اعزام به محل، اسناد مهمی از جمله اسناد جلسات ده ساله موسوی و حلقه اولش کشف شد.
سئوال دیگری که برای بسیاری از مردم ما مطرح است متن بیانیه های موسوی است. با این اطلاعاتی که شما مطرح کردید به نظر می رسد که بیانیه های موسوی هم توسط این حلقه تهیه می شده؟
بله! این ارتباط آنقدر تنگاتنگ شده که در مواردی ادبیات رجوی در بیانیه های موسوی دیده شده.در اوایل فتنه سال 88 مسعود رجوی در تیرماه طی بیانیهای خطاب به موسوی و زهرا رهنورد اعلام کرده بود: «بایست و استقامت کن، ما گذشته تو را در خصوص قتل عام سال 67 نادیده میگیریم چرا که امروز هدف مشترکی داریم و آن هم مبارزه علیه ولایت فقیه است. پس به اکنون و آینده بیندیش.»
در سال 89 زهرا رهنورد در خصوص اعدامهای سال 67 در مصاحبه با سایتهای خارجی در پاسخ به سؤال آنان اظهار کرده که این اعدامها لکه ننگی است به دامن نظام جمهوری اسلامی ایران که با هیچ آب کوثر و زمزمی نمیتوان آن را پاک کرد.
رجوی در 7 اردیبهشت سال 89 هم در بیانیهای خطاب به میرحسین از او میخواهد به هر قیمتی شده قیام را زنده نگه دارد و با مجوز و بدون مجوز مردم را دعوت به حضور در خیابان و مقابله با نظام کند. در این بیانیه رجوی به میرحسین میگوید که موسوی باید در قالب همین رژیم بماند و کارهای خود را پیش ببرد و حفظ او واجب است. جالب اینجاست که رجوی تأکید می کند که ما باید به گونهای عمل کنیم که موسوی را یک قدم به مقابله با ولایت فقیه به جلو هل دهیم.
یعنی موسوی از این بیانیه ها اطلاع دارد و باز در این مسیر حرکت می کند؟
شاید برای شما جالب توجه باشد که میرحسین هم در بیانیه خودش که در 29 آذر 89 منتشر کرده و در ضمن آن اهانتهای مستقیمی به نظام مقدس جمهوری اسلامی داشته، بیانیه اش را با ذکر شعار مشهور و معروف مسعود رجوی به پایان رسانده...
کدام شعار رجوی؟ نترسید نترسید...
بله! منافقین در طول جریان فتنه از طریق کانال تلویزیون خودشان بارها از هوادارانشان خواستند که در صحنه اغتشاشات از شعار «نترسید نترسید ما همه با هم هستیم» استفاده میکردند که میرحسین هم همین شعار را در پایان بیانیه اش آورده و نوشته: «یادمان نرود که همه با هم این شعار را میدادیم که نترسید نترسید ما همه با هم هستیم.»
ولی این همنوایی موسوی و رجوی خیلی عجیب است، این چفت شدن موسوی با منافقین چطور تحقق پیدا می کند؟
ببینید، موسوی در اطراف خود حلقه ای از منافقین را دارد که تحت تاثیر آنهاست، کانالهای ارتباطی موسوی کانالیزه شده، برای همین مثل یک آدم جن زده شده و اساسا انگار هیچ چیز را نمی فهمد، برای همین هم به اعتشاشگران عاشورا می گوید مردم خداجو!
جناب شکری! اشاره کردید که موسوی همچنان به صدور بیانیه های خودش ادامه میدهد و حتی برای 16 آذر در اواخر آبان بیانیه میدهد. خب جریان فتنه و میرحسین موسوی الان به لحاظ اجتماعی چه وضعیتی دارند و حمایت از جریان فتنه و شخص موسوی در میان گروههای مختلف اجتماعی به چه میزان است؟ ضمن اینکه بگویید استراتژی وزارت اطلاعات جهت برخورد با موسوی چیست؟
در پاسخ به سؤال اول باید بگویم که بر اساس آخرین اطلاعات موجود پس از مدیریت و هدایت هوشمندانه مقام معظم رهبری در خصوص اعطای فرصت به موسوی برای نشان دادن چهره اصلی اش و عدم برخورد مستقیم با سران فتنه که امکان مظلومنمایی را از آنها گرفت، روند تحولات و اقدامات صورت گرفته از طرف نهادهای امنیتی و رسانهای، چهره واقعی سران فتنه را برای بسیاری از مردم آشکار کرد به طوری که بخش عمده ای از حمایتهای مردم و نخبگان از جنبش به اصطلاح سبز در سطح گستردهای کاسته شده. طبق اطلاعات و تحلیلهای موثق ما میزان ریزش نیروی جریان فتنه در میان طیفهای مذهبی به مراتب بالاتر بوده. به نحوی که موسوی در ارزیابی شرایط راهپیمایی روز قدس یکی از نگرانیهای خودش را حضور افراد غیرمذهبی به عنوان حامیان جریان فتنه یاد می کند و می گوید که حضور این چهره های غیر مذهبی در دفاع از من مورد بهرهبرداری نظام قرار خواهد گرفت.
در عین حال در میان اقشار عادی جامعه هم ریزش نیروی هوادار موسوی به نحو محسوسی قابل مشاهده است که نمونه آن عدم شکلگیری جریانات اعتراضی در طول سال گذشته و بعد از عاشورای سال 88 است.
از نظر شما استراتژی جریان فتنه و میرحسین موسوی برای آینده چیست؟
بر اساس آنچه ما رصد کرده ایم و اشراف اطلاعاتی به نظر می رسد که استراتژی این جریان بهرهگیری و سوء استفاده از خانواده آسیبدیدگان در فتنه از طریق شبکه زهرا رهنورد به منظور زنده نگه داشتن به اصلاح جنبش سبز، استمرار اهانت و حمله به ارکان اصلی نظام خصوصا جایگاه ولایت فقیه و رهبر معظم انقلاب، پیشبرد اهداف براندازانه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران با استفاده و ارتباط با اپوزیسیون و گروهکهای ضد انقلاب، رسانههای خارجی، سایتهای ضد انقلاب، فراریان خارجنشین و...، مهمترین مبحث، تفکیک مأموریت بین سران فتنه و نقش هر یک از آنان برای تداوم و استمرار فتنهگری در نظام است.
یعنی شما معتقد به یک تقسیم کار در این جریان هستید؟
قطعا همینطور است. البته شاید باز هم برخی از شخصیتها ادعا کنند که ما از این موضوعات اطلاع نداشتیم برای همین من به برخی از کدهای اطلاعاتی اشاره می کنم. برای نمونه شما به این کد اطلاعاتی که مربوط است به یکی از جلسات محفلی موسوی با عناصرش در تیرماه امسال توجه کنید که چطور جریان فتنه در درون خودشان تقسیم کار کرده اند. موسوی خطاب به این حلقه می گوید: «یک وقت تلقی ما این است که این جنبش با این عظمت چهره های گوناگونی دارد. مثلا فردی در موقعیتی قرار می گیرد و می تواند تند و صریح صحبت کند و دیگری ملایم صحبت کند. یکی می تواند پنجره ای را باز نگه دارد، یکی می تواند مذاکره کند، ما باید استقبال کنیم.
در این حالت این گرایشها مکمل همدیگرند. یعنی دوستانی که الان در سطح جنبش فعالیت می کنند و اسمشان هم مطرح است، می توانند نقشهایی را داشته باشند که دیگری نمی تواند آن نقش را داشته باشد و این را ما باید به عنوان فرصت تلقی کنیم و دائما وقتی با این حضرات قرار داریم، بگوییم این جنبه جنبه خوبی است. ما نمی خواهیم این تنوع را از دست بدهیم. فرض کنید آقای کروبی، آقای خاتمی، آقای هاشمی و دیگران عین هم فکر کنند، عین هم عمل کنند و عین هم بیایند در صحنه، این چیز خوبی نیست. بله در مواردی چه اشکالی دارد که اینها همه با هم یک بیانیه بدهند. این اوج است و ایجاد امید می کند. من این را کامل قبول دارم ولی اینکه فکر کنیم همه فکرها عین هم باشد، من این را اصلا به ضرر جنبش می دانم. این به نفع ماست که آقای هاشمی در همین موقعیت خودش باشد. البته دوست دارم هاشمی بیاید کارهای دیگری هم بکند، اما اگر نکرد همین هم خوب است. ببینید ما به نماز آقای هاشمی هم نیاز داریم.»خوب که دقت کنید دقیقا روند حرمت موسوی و تلاشی که وی برای هماهنگی و استفاده از دیگران دارد مشخص می شود. یا مثلا زهرا رهنورد که نقش خاتمی در جنبش سبز را نقش تغییر فرهنگ در جنبش بیان میکند.
بنابراین تحرکات اخیر خاتمی و یکی به نعل زدن و یکی به میخ زدنهای خاتمی در همین راستاست؟
تردید نکنید! میرحسین در ملاقات خودش با شکوریراد که به عنوان نماینده مشارکتیها با او ملاقات داشته، بعد از اخذ گزارش از شکوریراد مبنی بر انحلال حزب و وضعیت نابسامان آنان در سراسر کشور به او توصیه میکند: «شما باید هستههای جدید با نامهای جدید و عناصر سفید ایجاد کنید. اگر سازماندهی مناسب انجام نشود، هدایت استانها با مشکل روبرو خواهد شد، لذا توصیه میکنم به جای حزب، شبکه اجتماعی را در فضای مجازی دنبال کنید. شبکه اجتماعی محسنات بسیار زیادی دارد که حزب ندارد من به قدرت شبکه اجتماعی در فضای مجازی بعد از انتخابات (فتنه) ایمان آوردهام.»
به نظر میرسد جریان اصلاحطلبان به معنای عام آن یعنی «نفاق جدید» با اتخاذ رویکرد جدید، در پی فدا کردن تعدادی از سران فتنه و یا به عبارت دیگر زیر تیغ کردن برخی از آنهاست تا طیف اصلی و مؤثر جریان نفاق جدید را در بدنه نظام برای کادرسازی و ظهوری دوباره در مقطع مناسب دیگر حفظ کند.
کاملا درست است. مصداق این رویکرد را هم میتوانید علاوه بر اظهارات نفرات مؤثر جریان فتنه از جمله شخص محمد خاتمی، در دو بیانیه اخیر میرحسین به وضوح مشاهده کنید.
در حال حاضر اشتغالات موسوی چگونه است؟ چه کار می کند؟
موسوی در حال حاضر کاملا مأیوس، منزوی و مستأصل و درمانده شده. تنها مشغله این آدم میهمانیهای دورهای با کروبی و خاتمی است! اوج استیصال و درماندگی موسوی را شما در بیانیه اش به مناسبت 16 آذر و روز دانشجو به راحتی می توانید ببینید...
خب، خیلی ممنون از وقتی که در اختیار هفته نامه 9 دی قرار دادید. در پایان اگر نکتهای به عنوان جمعبندی این بحث دارید بفرمایید؟
به عنوان جمعبندی میتوانم بگویم با توجه به تجربه سه دهه از انقلاب شکوهمند اسلامی و بنا بر اسناد و مدارک، با قاطعیت میتوان گفت که مجموعه گروهکهای ضد انقلاب و اپوزیسیون داخل و خارج از نظام توان راهاندازی جریان مخالف علیه نظام و به عبارت دیگر براندازی را نداشته و نخواهد داشت ولی خیانت نیروهای داخلی و سران فتنهگر ضدانقلاب سبب زنده شدن گروهکها و امیدواری آنان زیر سایه سرویسهای اطلاعاتی کشورهای بیگانه سبب شده تا بار دیگر برای نظام بتوانند دردسری بیافرینند که البته با هوشیاری و حضور پرشور مردم بسیار فهیم و آگاه کشورمان و آمادگی همه نهادهای انقلابی کشور و دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی نظام و مهمتر از همه تدابیر هوشمندانه و عالمانه رهبر معظم انقلاب، منجر به خنثی شدن طرح شوم آنان شده.
انشاءالله، البته خیلی از مباحث ما ماند که امیدواریم در فرصتی دیگر بتوانیم با شما به گفتگو بنشینیم.
انشاءالله. امیدوارم شما هم مانند حماسه 9 دی، همانطور صریح و با شجاعت باقی بمانید.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر