ايميل فورورد شده
اي روزها از ژرفناي بيپايان خود بدرآييد
والت ويتمن
...
اي دموكراسي همچنان توفنده باش! به پيش تاز! ضربتهاي انتقام را فرو كوب!
و شما اي روزها و اي شهرها، از هميشه فراتر خيزيد!
اي طوفانها، سختتر از پيش در هم شكنيد! شما به من سود
بخشيدهايد، روح من كه در كوهساران پرورده شده، خوراك
نيروبخش و جاودان شما را جذب ميكند،
چه بسا شهرها و جادههاي روستايي و كشتزارها را پيموده بودم،
بيآنكه سيراب شوم،
ترديدي غثيانانگيز همچون ماري پيچان، پيش پاي من
بر زمين ميخزيد،
مدام بر قدمهاي من پيشي ميگرفت، بيشتر رو به سوي من ميكرد،
با طعنه و طنز فش ميكشيد؛
شهرهايي را كه چنان دوست داشتم رها كردم و رفتم،
به سوي [واقعيتها و] مسلّماتي كه با من سازگار بود، شتافتم،
نيروهاي ازلي و گستاخي طبيعت را طلبيدم، طلبيدم، طلبيدم،
تنها ازين راه، خود را طراوت ميبخشيدم، حظ من تنها از آن بود،
به انتظار شعله كشيدن آتش پنهان مينشستم - بر دريا و بر هوا
ديرزماني چشم به راه بودم؛
اما اكنون ديگر منتظر نيستم، سراپا سيرابم، لبريز شدهام،
صاعقهي حقيقتي را به چشم ديدهام، شاهد نيروي برقآساي
شهرهايم بودهام،
من زنده ماندهام تا شاهد خروش و تاختن آدميان، و برخاستن
امريكاي رزمجو باشم،
از اين روست كه ديگر در طلب طعمهي دشتهاي مهجور شمال نيستم،
ديگر كوهها را به زير پا نميگذارم و درياي طوفاني را درنمينوردم.
برگرفته از كتاب:
ويتمن، والت؛ گزيدهي اشعار والت ويتمن؛ برگردان دكتر سيروس پرهام؛ چاپ سوم؛ تهران: انتشارات مرواريد 1383.
برگرفته از تارنمای ره پو
اي روزها از ژرفناي بيپايان خود بدرآييد
والت ويتمن
...
اي دموكراسي همچنان توفنده باش! به پيش تاز! ضربتهاي انتقام را فرو كوب!
و شما اي روزها و اي شهرها، از هميشه فراتر خيزيد!
اي طوفانها، سختتر از پيش در هم شكنيد! شما به من سود
بخشيدهايد، روح من كه در كوهساران پرورده شده، خوراك
نيروبخش و جاودان شما را جذب ميكند،
چه بسا شهرها و جادههاي روستايي و كشتزارها را پيموده بودم،
بيآنكه سيراب شوم،
ترديدي غثيانانگيز همچون ماري پيچان، پيش پاي من
بر زمين ميخزيد،
مدام بر قدمهاي من پيشي ميگرفت، بيشتر رو به سوي من ميكرد،
با طعنه و طنز فش ميكشيد؛
شهرهايي را كه چنان دوست داشتم رها كردم و رفتم،
به سوي [واقعيتها و] مسلّماتي كه با من سازگار بود، شتافتم،
نيروهاي ازلي و گستاخي طبيعت را طلبيدم، طلبيدم، طلبيدم،
تنها ازين راه، خود را طراوت ميبخشيدم، حظ من تنها از آن بود،
به انتظار شعله كشيدن آتش پنهان مينشستم - بر دريا و بر هوا
ديرزماني چشم به راه بودم؛
اما اكنون ديگر منتظر نيستم، سراپا سيرابم، لبريز شدهام،
صاعقهي حقيقتي را به چشم ديدهام، شاهد نيروي برقآساي
شهرهايم بودهام،
من زنده ماندهام تا شاهد خروش و تاختن آدميان، و برخاستن
امريكاي رزمجو باشم،
از اين روست كه ديگر در طلب طعمهي دشتهاي مهجور شمال نيستم،
ديگر كوهها را به زير پا نميگذارم و درياي طوفاني را درنمينوردم.
برگرفته از كتاب:
ويتمن، والت؛ گزيدهي اشعار والت ويتمن؛ برگردان دكتر سيروس پرهام؛ چاپ سوم؛ تهران: انتشارات مرواريد 1383.
برگرفته از تارنمای ره پو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر