پاسخ دکتر اسماعیل نوری علا به نامه سام قندچی در مورد کامنت
جنبش سکولار دموکراسی
http://iranscope.blogspot.com/2015/08/blog-post_48.html
http://iranscope.blogspot.com/2015/08/blog-post_48.html
پاسخی از اسماعيل نوری علا، سردبير سايت جنبش
دوست گرامی ام، آقای سام قندچی
نخست از اين آغاز کنم که از انتشار مطلب شما از طريق آقای مهدی خانبابا تهرانی آگاه شدم که آن را «بخشنامه وار» برای ليست ای ميلی خود ـ که خوشبختانه ای ميل من هم در آن جای دارد ـ فرستاده اند. تعجب کردم که چرا مطلب برای خود من فرستاده نشده تا در دادن پاسخی به آن قصور نکرده باشم. بهر حال، بخاطر احترامی که برای شما قائلم اکنون با سرعتی که در توانم هست پاسخ نکات آمده در مطلب تان را می دهم.
در اين مطلب اشاره کرده ايد که:
1. «نگرانی ام را بتازگی نسبت به برخی روندها در کنگره فرانکفورت نوشتم و پاسخی دریافت نکردم»؛ که البته به استناد مکاتبات مان در مورد پرسش شما، من هم جواب تان را داده ام و هم در اين مورد وارد برخی تفصيلات شده ام. اما شايد مقصودتان آن باشد که من پاسخ خود به شما را منتشر نکرده ام که در اين مورد بايد يادآور شوم که اولاً من وظيفه ندارم که هرکس پرسشی را ـ آن هم بدون مخاطبه با من ـ مطرح کرد پاسخ اش را تهيه کرده و منتشر کنم و، ثانياً، بجای اين کار همواره مخير هستم که جواب پرسشی را بدهم يا ندهم.
2. اما اين بار شما اصلاً پرسشی مطرح نکرده ايد که پاسخی بطلبد بلکه، با ذکر آن پرسش قبلی که بزعم شما بی پاسخ مانده، نوشته ايد: «امروز هم با دیدن کامنت ذکر شده در بالا بیشتر نسبت به تطور "جنبش سکولار دموکراسی ایران" نگران شدم». می بينيد که نه پرسشی در کار است و نه اگر هم باشد برای من فرستاده نشده تا پاسخ دهم. بيشتر يک اظهار نگرانی توضيح داده نشده است در مورد کرداری که تا کنون همواره از او حمايت کرده ايد.
3. در مورد تظور جنبش سکولار دموکراسی ايران هم نکتهء روشنگری مرقوم نکرده ايد تا ماهيت اين، به زعم شما، «تظور» روشن شود. تا آنجا که در آگاهی من و ديگر دست اندرکاران «جنبش» می گذرد ما و جنبشی که به آن تعلق داريم همچنان همان خطی را تعقيب می کنيم که سه سال پيش در کنگره واشنگتن نسبت به آن متعهد شديم و «پیمان نامهء عصر نو» را همچون چراغی فرا راه خود گرفتيم.
4. اما گويا تطور مزبور در نظر شما به اين بر می گردد که ما حمايتنامهء عده ای از ايرانی ـ امريکائی ها را يکی از دلايل پا برجائی حکومت اسلامی دانسته ايم. به گمان من، موضع ما در مورد روابط حکومت اسلامی مسلط بر ايران با کشورهای ديگر هم آغاز چنين بوده است و ما هر نوع حمايتی را از افعال اين حکومت دال بر استحکام بخشيدن به پايه های آن می دانيم.
5. مثال مع الفارغ شما در مورد اينکه «هرگاه کسی در زمان شاه از خارج به ایران سفر می کرد و بعد از بازگشت می گفت پیشرفت هایی بعد از انقلاب سفید ذر کشور شده، عده ای در کنفدراسیون او را به عامل رژیم شدن متهم می کردند»، و مشابه دانستن موضع گيری مندرج در اين حمايتنامهء با آن، دور از هوش و ذکاوتی است که همواره در اظهارات و نوشته های شما وجود دارد. در واقع اين شما و ديگر امضاء کنندگان حمايتنامهء مزبور هستيد که بايد نشان دهيد حکومت اسلامی چه «پيشرفت هائی» کرده است که قابل مقايسه با پيشرفت های زمان شاه است و لذا لازم است از آن حمايت شود. از نظر من نه تنها حکومت ضد ملی اسلامی مسلط بر ايران هرگز گامی به سود مردم بر نداشته و نخواهد داشت بلکه مهار آن بوسيلهء قدرت های اصلی جهانی نيز، اگر متضمن بقای اين حکومت باشد، به سود ملت ما نيست. اين دو راههء جعلی «يا اين موافقت نامه يا جنگ» هم که آقای اوباما در بوق اش می دمد متضمن پشت کردن به اپوزيسيون راستين و ابقای رژيم است و بس. در عين حال، اين واقعيت نيز از هم اکنون آشکارا به چشم می خورد که پول های رها شده از قيد تحريم ها تأمين کنندهء خرج جيب ماجراجوئی های حکومت است نه چاره ساز مشکلات مردم.
6. البته ما در سايت «جنبش» خبری را منتشر کرده ايم که متن و عکس مربوط به آن (که بسيار گويا هم هست) از راديو فردا نقل شده است و، در نتيجه، از وجود امضای شما در زير آن با خبر نبوده ايم. اما اين بی خبری البته که رافع مسئوليت ما نيست. اعتقاد من و ما چنين است که وقتی هنوز هيچ کس، حتی نمايندگان کنگرهء امريکا، قادر نيستند سود و زيان اين موافقتنامهء نيمی آشکار و نيمی پنهان را به درستی ارزيابی کنند، چگونه است که يک عده لابی گر حکومت اسلامی، همراه با چند هنرپيشه و کمدين، از دقايق آن مطلع شده و به کمک عده ای از ثروتمندان ايرانی ـ امريکائی يک صفحهء نيويورک تايمز را ـ که قيمت اش بيش از صد هزار دلار است ـ خريده و اين حمايتنامه را در آن منتشر کرده اند؟ شما بجای اينکه از ديدن نام شريف خود در کنار اين اشخاص وحشت زده شده و امضاء خود را پس بگيريد، ما را مخاطب قرار داده و کارمان را به «هوچی گری های دوران کنفدراسيون» زمان شاه تشبيه می کنيد؟
7. آيا فکر نمی کنيد امضاء شما در پای اين حمايتنامه معادل امضاء تان در پای خود موافقنامه و ملحقات سری آن هم هست؟ آيا می دانيد که در اين موافقتامه ايران، و نه حکومت اسلامی، متعهد شده است که تا 25 سال ديگر درهای همهء زوايای دفاعی کشور را بروی بيگانگان گشوده نگهدارد؟ آيا بعنوان روشنفکری که عمرش را در طرح مسائل مربوط به ايران گذرانده و می گذراند قبول داريد که ايران حتی در دوران فروپاشی حکومت اسلامی و استقرار احتمالی حکومتی که شما خواستار آنيد ممکن است نتواند از زير بار اين توافقات قد علم کند و به استقلال برسد؟
8. آيا وظيفهء شما آن نيست که، بجای حمايت از اين شرمنامهء خطرناک، صدا برداريد که «خانم ها و آقايان نمايندهء کشورهای 1+5، ما حکومت اسلامی مسلط بر ايران را نمايندهء واقعی مردم کشورمان نمی دانيم و حکومت های آينده ای را که مسلماً جانشين اين پديده هولناک خواهند شد و کمر به آزادی و آبادی ايران خواهند بست متعهد به اين موافقنامه ها نمی خواهيم؟
9. تازه، چرا اگر نظر عده ای که نام خود را کارگزاران جنبش سکولار دموکراسی گذاشته اند بر آن باشد که حمايت های اين چنينی حاصلی جز تحکيم مبانی حکومت اسلامی و بخشيدن عمر بيشتر به آن ندارند، معنايش آن است که آنها خط خود را عوض کرده و نسبت به امضاء کنندگان اينگونه حمايتنامه ها «بی لطفی» کرده اند؟ يقيناً قبول داريد که در مقولهء تعارض ديدگاه ها و تفسيرها و موضع گيری ها اموری همچون لطف و بی لطفی جائی ندارند. شما به علاقهء من به خود و تفکرتان آگاهيد و حتی گاهی که دل تان از جفای ديگران می گيرد برای اظهار شِکوه خطاب به من نامه می نويسيد. اما اجازه دهيد که، برغم صميمیتی که در بين ما جاری است، به شما دوست عزيزم بگويم که شما در امضای اين حمايتنامه خطائی فاحش کرده ايد و نبايد آنقدر بجانب خودشيفتگی برويد که بيان ايرادی به خطای خود را به کم لطفی و تطور مواضع جمعی از دوستان تان تعبير کنيد.
10. و بالاخره شما که پای حمايتنامه ای را امضاء کرده ايد که ـ بر خلاف گفته تان ـ تهيه کنندگان اش معلوم و نام شان در بالای آن آمده است و همان ها پول گذاشته اند و صفحهء ای از نيويورک تايمز را خريده اند ـ باور می کنيد که افرادی چون انوشه انصاری (مدیر و فضانورد)، رضا اصلان (نویسنده و استاد علوم دینی)، نازنین بنیادی (هنرپیشه)، حمید بیگلری (معاون پیشین سیتی گروپ)، شهره آغداشلو (هنرپیشه)، آرش فردوسی (از بنیانگذاران دراپ باکس)، ماز جبرانی (کمدین)، امید کردستانی (رییس بخش تجاری گوگل)، دارا خسرو شاهی (مدیر سایت اکسپدیا)، مهران کاردار (استاد فیزیک در دانشگاه میشیگان)، سالار کمانگر (مدیر پیشین سایت یوتیوب)، فیروز نادری (مدیر در سازمان فضایی آمریکا، ناسا)، شیرین نشاط (هنرمند و فیلمساز)، علی و هادی پرتویی (سرمایهگذار و از مدیران حوزه فناوری)، علی روغنی (مدیر پیشین دفتر اجرایی سایت توئیتر) و آیدین قاجار (مدیر بخش تولید سایت فیس بوک) براستی وقت گذاشته و اين متن 160 صفحه ای را (که تنها قسمت آشکار موافقتنامه است) خوانده اند و، حتی اگر خوانده باشند، چيزی از پيچ و خم حقوقی و تعهد آور آن فهميده اند؟ آيا در نظر شما محرک و رانش پشت تصميم آنان به انتشار اين حمايتنامه واقعاً خدمت به ملت ايران بوده است؟
11. دوست عزيز! اجازه دهيد که سخنم را با اين جمله به پايان برسانم که: عزيز من، سام قندچی، باور کن که وقتی فهميدم تو هم اين نامه را امضاء کرده ای بيشتر به اينکه آن شب حکومت اسلامی بايد شادمانه سر به بالين گذاشته باشد باور آوردم. چرا که، بقول گذشتگان: از شمار دو چشم يک تن کم / وز شمار خرد هزاران بيش!
با مهر و دوستی
اسماعيل نوری علا
منبع:
سایت جنبش سکولار دموکراسی ایران
برای مطالعه اصل نامه سام قندچی لطفاً به لینک زیر مراجعه کنید
بیست و سوم مرداد ماه 1394
August 14, 2015
August 14, 2015
ایرانسکوپ#
#iranscope
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر