حشمت طبرزدی: به یاد پروانه و داریوش
http://iranscope.blogspot.com/2015/11/blog-post_20.html
آذر ماه از راه می رسد و بار دیگر ، ما را آذری می کند. از سه آذر اهورایی جنبش دانشجویی تا آذرخش های 77. پروانه و داریوش را به یاد می آورم؛پوینده و مختاری و...را.
یادم هست سال 76 با داریوش و پروانه، دوست شده بودم. داریوش در بین اپوزسیون، اولین کسی بود که حمله وحشیانه ی حزب اله در 24 ابان ماه 76 به دفتر اتحادیه و ضرب و شتم من و دوستانم را رسما محکوم کرد. از آن زمان رابطه ی دوستی برقرار شد و تا 2 روز پیش از فاجعه ی کارت آجین کردن او و پروانه، توسط سربازان گمنام امام زمان، رابطه ی همکاری و دوستانه ادامه داشت.
پس از ان هیچ گاه دستگاه امنیتی دست اندر کار قتل های زنجیره ای، اجازه نداد در مراسم این دو دوست عزیزم شرکت کنم.
یا در زندان بودم و یا اگر در مرخصی از زندان به سر می بردم، اجازه ی حضور ندادند.
البته نمی بایست می دادند. برای این که در آنجا، اگر فرصت پیدا می کردم از آن دو دوست عزیزم می گفتم و از دلایل کارت آجین کردن انها. دستگاه به خوبی می دانست اگر پروانه زنده بماند اجازه نمی دهد راه داریوش کور شود یا به بی راهه کشیده شود. این بود که هر دو را با هم زد.
دوست داشتم در نبودن این دو سرو آزادی، کسی نام و راه آنها را نشانی بدهد، همان گونه که از خود آنها دیده و شنیده بودم اما ...
یلی بود آن سرور ارجمند / نماد حماسه،ستون سهند
به بالا همانند سهراب گرد / ز پیکار می گفت و پا می فشرد
که باید برانداخت بیخ بدی / سراپا همه فرهء ایزدی
دلیری همه عمر، ایران پرست / درفش گران قدر ایران ، به دست
چو کوهی گران بود در سنگرش / که در راه ایران چه ارزد سرش
دریغا دریغا دریغا دریغ / که اهریمنان بر کشیدند تیغ
به ماوای آن یل شبیخون زدند / به نامردمی دشنه در خون زدند
سحر در گشودند از آن قتلگاه / به خون غرقه دیدند خورشید وماه
مشبکتن از خنجر کین شده / تن همسرش دشنه آجین شده
کجا می توان برد این درد را / ستمکاری ناجوانمرد را
بگیر ای جوان جای سرو سهی / که سنگر نباید بماند تهی
درفش سرافراز را برفراز / که تا جاودان باد در اهتزاز
http://iranscope.blogspot.com/2015/11/blog-post_20.html
آذر ماه از راه می رسد و بار دیگر ، ما را آذری می کند. از سه آذر اهورایی جنبش دانشجویی تا آذرخش های 77. پروانه و داریوش را به یاد می آورم؛پوینده و مختاری و...را.
یادم هست سال 76 با داریوش و پروانه، دوست شده بودم. داریوش در بین اپوزسیون، اولین کسی بود که حمله وحشیانه ی حزب اله در 24 ابان ماه 76 به دفتر اتحادیه و ضرب و شتم من و دوستانم را رسما محکوم کرد. از آن زمان رابطه ی دوستی برقرار شد و تا 2 روز پیش از فاجعه ی کارت آجین کردن او و پروانه، توسط سربازان گمنام امام زمان، رابطه ی همکاری و دوستانه ادامه داشت.
پس از ان هیچ گاه دستگاه امنیتی دست اندر کار قتل های زنجیره ای، اجازه نداد در مراسم این دو دوست عزیزم شرکت کنم.
یا در زندان بودم و یا اگر در مرخصی از زندان به سر می بردم، اجازه ی حضور ندادند.
البته نمی بایست می دادند. برای این که در آنجا، اگر فرصت پیدا می کردم از آن دو دوست عزیزم می گفتم و از دلایل کارت آجین کردن انها. دستگاه به خوبی می دانست اگر پروانه زنده بماند اجازه نمی دهد راه داریوش کور شود یا به بی راهه کشیده شود. این بود که هر دو را با هم زد.
دوست داشتم در نبودن این دو سرو آزادی، کسی نام و راه آنها را نشانی بدهد، همان گونه که از خود آنها دیده و شنیده بودم اما ...
یلی بود آن سرور ارجمند / نماد حماسه،ستون سهند
به بالا همانند سهراب گرد / ز پیکار می گفت و پا می فشرد
که باید برانداخت بیخ بدی / سراپا همه فرهء ایزدی
دلیری همه عمر، ایران پرست / درفش گران قدر ایران ، به دست
چو کوهی گران بود در سنگرش / که در راه ایران چه ارزد سرش
دریغا دریغا دریغا دریغ / که اهریمنان بر کشیدند تیغ
به ماوای آن یل شبیخون زدند / به نامردمی دشنه در خون زدند
سحر در گشودند از آن قتلگاه / به خون غرقه دیدند خورشید وماه
مشبکتن از خنجر کین شده / تن همسرش دشنه آجین شده
کجا می توان برد این درد را / ستمکاری ناجوانمرد را
بگیر ای جوان جای سرو سهی / که سنگر نباید بماند تهی
درفش سرافراز را برفراز / که تا جاودان باد در اهتزاز
منبع:
اینترنت
----------------------
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر