یکشنبه، آبان ۱۷، ۱۳۹۴

علی سجادی: «تجاهل العارف» شادروان دکتر مصدق درباره «فرمان عزل»؟

علی سجادی: «تجاهل العارف» شادروان دکتر مصدق درباره «فرمان عزل»؟
هشتم نوامبر 2015
http://iranscope.blogspot.com/2015/11/blog-post_8.html
 
تقریباً دو طبقه از یکی از قفسه های کتابخانه محقر من اختصاص دارد به کتابهایی که درباره شادروان دکتر مصدق نوشته اند. تعدادی از اینها از دیگر کتابها ممتازند، از جمله «مصدق در محکمۀ نظامی» نوشتۀ جلیل بزرگمهر، که مشروح محاکمه وی است به قلم یکی از مریدانش، و «خاطرات و تألمات» که نوشته خود دکتر مصدق است، «نگاهی به زندگی سیاسی دکتر مصدق» تحقیق دکترجلال متینی، «زندگی سیاسی مصدق در متن نهضت ملی ایران» تحقیق و نوشتۀ فواد روحانی از ملّیون سرشناس ایران، و «خواب آشفتۀ نفت» اثر تحقیقی دکتر علی محمد موحد.
زندگی سیاسی – و حتی خصوصی – شادروان دکتر مصدق سالهاست که تبدیل به یکی از مشغله های سیاستمداران و محققان ایرانی شده است و به نظر نمی رسد هنوز هیچگونه تفاهمی درباره نقش این رجل سرشناس قرن بیستم ایران میان ایرانیان وجود داشته باشد. آیا نمی توان و نباید رشته ای درباره «مصدق شناسی» در یکی از دانشگاههای ایران برقرار کرد؟
به هر حال در یکی دو ماه اخیر شروع کرده ام این آثار را که به تفاریق ظرف سی و چند سال گذشته خوانده ام، بار دیگر به طور منظم بخوانم. فعلا و تا این جا از خواندن این مطالب یادداشتهایی برداشته ام که از این به بعد به تدریج با شما در میان خواهم گذاشت و امیدوارم نظرات دیگران را هم در این باره بشنوم.
*
نخستین مطلبی که نظرم را جلب کرده است، تشکیک درباره «فرمان عزل» دکترمصدق از نخست وزیری در اولین ساعت بامداد 25 مرداد 1332 است. اهمیت «فرمان عزل» از جمله در آن است که شادروان دکتر مصدق در دادگاه نظامی به اتهام عدم تمکین به «فرمان عزل»، حکومت غیر قانونی، و تلاش در راه خاتمه دادن به سلطنت محمد رضا شاه (کودتا؟) محاکمه شد.
هدف از این نوشته کوتاه این است که وقایع آن شب تا صبح، یعنی بعد از دریافت فرمان عزل از ساعت 1 بامداد 25 مرداد تا 8 بامداد همان روز به رشته تحریر درآید، زیرا فکر می کنم توجه به توالی اتفاقات به درک بهتری از وقایع آن شب می انجامد.
دکتر مصدق در نخستین ساعات بامداد روز 25 مرداد ماه ۱۳۳۲، فرمان عزل خود را از نخست وزیری، توسط سرهنگ نعمت الله نصيری (فرمانده گارد سلطنتی) دریافت کرد و به آورنده رسیدی داد، که عکس آن موجود است و بر روی آن به خط دکتر مصدق آمده است: «ساعت یک بعد از نصف شب 25 مردادماه 1332 دستخط مبارک به این جانب رسید.»
 

دکتر مصدق در محاکمه خود چندین ایراد بر این فرمان عزل می گیرد:
«نظر به این که فرمان ملوکانه روز 22 مرداد صادر شده و علت عدم ابلاغ آن تا ساعت یک صبح روز یکشنبه 25 مرداد معلوم نبود و ساعت 6 بعد از ظهر روز شنبه 24 که جناب آقای ابوالقاسم امینی کفیل وزارت دربار اینجانب را ملاقات و از پاره ای از نظریات اعلیحضرت همایون شاهنشاهی اینجانب را مستحضر فرمودند، چنین تصمیمی را به اینجانب ابلاغ ننمودند؛ و به جای این که فرمان با جریان عادی و معمول به این جانب ابلاغ می شد، به صورت کودتا یعنی پس از دستگیری دو نفر وزرای خارجه و راه و بعضی از وکلا در ساعت یک بعد از نضف شب روز یکشنبه که رفت و آمد به واسطۀ حکومت نظامی جایز نبود به وسیلۀ قوای نظامی که در رأس آن فرمانده گارد سلطنتی قرار داشت به اینجانب ابلاغ گردید، لذا در اصالت فرمان مشکوک شدم، زیرا اعلیحضرت شاهنشاهی خوب می دانستند که اگر می فرمودند مایل به ادامۀ خدمت من نیستند دقیقه ای در خدمت باقی نمی ماندم. … تردید در اصالت فرمان سبب شد که این جانب از پیشگاه ملوکانه توضیحاتی بخواهم. پس از تحقیق معلوم شد اول وقت یکشنبه از کلاردشت به رامسر و از آن جا رهسپار بغداد شده اند که این عمل نیز در جامعه سوء اثر نمود و به فرار تلقی شد.» (به نقل از کتاب «مصدق در محکمۀ نظامی» جمع آوری و نوشتۀ سرهنگ جلیل بزرگمهر وکیل تسخیری دکتر مصدق، صفحات 3 – 4 )
بنابراین دکتر مصدق چند ایراد اساسی به «فرمان عزل» دارد:
1 – فرمان به تاریخ 22 مرداد بوده و در ساعت یک بامداد 25 مرداد تحویل شده.
2 – عصر روز قبل از دریافت فرمان کفیل وزارت دربار نزد ایشان بوده و چنین تصمیمی را (به فرض اتخاذ) به وی ابلاغ نکرده است.
3 – و در صبح روز 25 مرداد که خواهان توضیحاتی در اصالت فرمان از شاه بوده، وی به رامسر و از آنجا به بغداد رفته بوده است.
شاید با قرار دادن وقایع، یکی پس از دیگری (آن طور که بر اساس اسناد موجود به نظر می رسد انجام شده بوده است) پاسخهایی برای تردید دکتر مصدق به اصالت «فرمان عزل» بیابیم.
ابتدا اشاره به این نکته ضروری است که دکتر مصدق بر اساس آنچه گذشت در «اصالت فرمان عزل» تردید می کند، ولی در اصل موضوع که شاه در دوره فترت مجلس (بر اساس قانون اساسی) حق عزل و نصب نخست وزیر را دارد تردید نمی کند، و تاکید او که اگر در اصالت فرمان شکی نداشت آن را اجرا می کرد، دلیلی بر همین مدعاست، اگرچه قبل از وقایع روزهای 25 تا 28 مرداد، و هنگامی که قصد داشت برای انحلال مجلس رفراندوم کند، بسیاری از یارانش به او گفته بودند که با انحلال مجلس و در غیاب مجلس، شاه حق عزل او را دارد و از او پاسخ شنیده بودند که شاه «جرات نمی کند»، نه این که قانوناً نمی تواند. اگرچه بعداً در جلساتی از دادگاه اصل چنین حقی را زیر سوال قرار داد، که بررسی آن نیاز به مطلب دیگری دارد.
این است ترتیب وقایع به صورتی که روی داده است و می توان از اسناد استخراج کرد (همه تأکیدها در این مطلب از من است):
1 – دکتر مصدق در ساعت 1 بامداد 25 مرداد بعد از دادن رسید دریافت فرمان عزل، سرهنگ نصيری را بازداشت می کند و بشیر فرهمند مدیر کل ادارۀ تبلیغات و رادیو ایران را تلفنی به خانه اش احضار می کند:
«… شب 25 مرداد سال 1332 از منزل دکتر مصدق مرا احضار کردند، و دکتر مصدق گفت « معزول شده ام». شما وسايل را برای ضبط آخرين پيام بياوريد که من (دکتر مصدق) آخرین پیام خود را به ملت ایران بگویم. من وسایل را از اداره به منزل دکتر مصدق بردم و پیام را ضبط کردم تا در آغاز برنامه صبح روز بعد از رادیو پخش شود. در پیام، صدور فرمان عزل و تقاضا از ملت که سرنوشت خود را در دست گیرد گفته شد، در این موقع دکتر [حسین] فاطمی [وزیر خارجه] با پیژاما و مهندس [احمد] زیرک زاده و [جهانگیر] حق شناس و تنی چند از یاران دیگر وارد شدند. دکتر مصدق گفت من معزول شده ام و پیام خداحافظی از ملت را هم داده ام که صبح پخش شود. دکتر فاطمی شدیداً اعتراض کرد و گفت شما نخست وزیر قانونی هستید و هیچ مقامی نمی تواند شما را عزل کند. در این ضمن دکتر شایگان و سه نفر دیگر هم تلفنی احضار شدند. در نتیجۀ تبادل نظر و اصرار شخص دکتر فاطمی قرار شد دولت بماند و استعفا نکند. ولی مردم به وسیلۀ اعلامیه ای از کودتای نافرجام و ضد ملی مطلع شوند.»
سحرگاه به بشیر فرهمند تلفنی دستور می دهند به جای خبر استعفا این پیام را پخش کند: «دیشب کودتایی در شرف وقوع بود که دولت جلوگیری نمود و محرکین و نیز عاملین را بازداشت کرده است.» (از مصاحبۀ احمد انواری از ملیون صاحب نام و سردبیر روزنامۀ «پرخاش» در سال 1358 (بعد از پیروزی انقلاب اسلامی)، با بشیر فرهمند به نقل از کتاب: «شاه، مصدق، زاهدی»، نوشتۀ نور محمد عسگری؛ ص 107 – 108)
دکتر مصدق در خاطرات و تألمات خویش نیز نوشته است: «… اگر اعليحضرت همايون شاهنشاهی حق عزل نخست وزير را داشتند، چرا دستخط مبارک را آن وقت شب،‌ آن هم با افراد مسلح… ابلاغ نمودند. چنانچه روز روشن ابلاغ می نمودند اگر اطاعت نمی کردم، متمرد بودم…» (خاطرات و تألمات، چاپ اول، ص 294)
– بنابراین نخستین واکنش دکتر مصدق به فرمان عزل پذیرش آن بوده است، و حتی آخرین پیام به عنوان نخست وزیر را هم ضبط کرده بوده که پخش شود، ولی دکتر فاطمی و دکتر شایگان و تنی چند ازدیگر یارانش نظر او را عوض می کنند.
2 – دکتر مصدق در اولین ساعات روز 25 مرداد، بعد از دریافت «فرمان عزل»، و تغییر رای به واسطه تشجیع دکتر فاطمی و شایگان، ابتدا دستور خلع سلاح گارد سلطنتی، و تعویض نگهبانان کاخ های سلطنتی را می دهد. فواد روحانی از طرفداران دکتر مصدق و نهضت ملی ایران در کتاب «زندگی سیاسی مصدق در متن نهضت ملی ایران می نویسد:
«دستور خلع سلاح به سرتیپ ریاحی داده شد. او معاون ستاد سرتیپ کیانی و فرماندار نظای سرهنگ اشرفی را مامور این کار نمود و آنها این عمل را به این صورت انجام دادند که گارد جاویدان حافظ شخص شاه را که از افراد داوطلب تشکیل می شد همچنان باقی گذاشتند (هر چند طی دادرسی گفته می شد که آنها هم خلع سلاح شدند) ولی در مورد افراد وظیفۀ گارد شاهنشاهی برای این که مبادا دست به اسلحه ببرند و اتفاقی بین آنها رخ دهد اسلحۀ آنها را جمع آوری کردند و در سربازخانۀ گارد شاهنشاهی نگاه داشتند و پاسداران کاخهای شهر و سعد آباد و باغشاه را تعویض نمودند. این کار تا پیش از صبح انجام شد.» (صفحۀ 515)
به فرمان دکتر مصدق، بعد از خلع سلاح گارد سلطنتی و تعویض نگهبانان قصرهای شاه قبل از دمیدن آفتاب، ابوالقاسم امینی کفیل وزارت دربار، رحیم هیراد نویسنده «فرمان عزل»، و بهبودی کارمند تشریفات دربار را بازداشت کردند.
به نظر می رسد که هم رحیم هیراد و هم بهبودی و ابوالقاسم امینی، بعد از بازداشت اصالت فرمان عزل را برای دکتر مصدق تایید کرده باشند، زیرا وی در طول محاکمه خود هیچ اشاره ای به این موضوع نکرد. یعنی اگر هیراد و بهبودی و امینی اشاره ای کرده بودند که مثلاً در اصالت «فرمان عزل» تردیدی هست و یا آنها اطلاع نداشته اند یا ترتیب نوشتن آن غیر عادی بوده است، حتماً دکتر مصدق از آن در دادگاه یاد و استفاده می کرد.
بنابراین با بازداشت این 3 نفر قطعی است که اگر هم دکتر مصدق هنگام دریافت «فرمان عزل» به اصالت آن مشکوک بوده، بعد از بازداشت نویسندۀ فرمان که مستقیماً و مشخصاً در صدور فرمان نقش داشته، از اصالت آن آگاه شده بوده است.
3 – بین ساعات 7 و 8 بامداد، بعد از خلع سلاح گارد سلطنتی، تعویض نگهبانان کاخ های سلطنتی، و بازداشت امینی و هیراد و بهبودی، رادیو ایران به جای آخرین پیام دکتر مصدق بعد از دریافت «فرمان عزل» – که به خواست دکتر مصدق و توسط بشیر فرهمند رئیس رادیو برای اطلاع رسانی به مردم ضبط شده بود – این خبر را چندین بار پخش می کند که در ساعات بعد هم تکرار می شود:
«دیشب کودتایی در شرف وقوع بود که دولت جلوگیری نمود و محرکین و نیزعاملین را بازداشت کرده است.» و ساعتی بعد اعلامیه دولت پخش می شود: «از ساعت 11 و نیم دیشب یک کودتای نظامی به وسیلۀ افسران گارد شاهنشاهی به مرحلۀ اجرا گذاشته شد. بدین ترتیب که ابتدا در ساعت مزبور نفرات نظامی مسلح به شصت تیر و اسلحۀ دستی وزیر امور خارجه (دکتر فاطمی) و وزیر راه (حق شناس) و مهندس زیرک زاده را در شمیران توقیف کردند و برای توقیف رئیس ستاد ارتش نیز به منزلشان مراجعه نمودند ولی چون تیمسار ریاحی در ستاد ارتش مشغول کار بودند به دستگیری ایشان موفق نشدند. در ساعت 1 بعد از نیمه شب نیز سرهنگ نصری رئیس گارد شاهنشاهی با چهار کامیون نظامی مسلح و دو جیپ ارتش و یک زره پوش به منزل [و محل کار] آقای نخست وزیر آمده به عنوان آن که می خواهند نامه ای بدهد قصد اشغال خانه را داشته است ولی چون محافظین منزل نخست وزیر مراقب کار خودبودند بلافاصله سرهنگ مزبور را توقیف کردند. …. مامورین انتظامی از این ساعت [5 بامداد] ابتکار عملیات را به دست گرفته و چند تن از توطئه کنندگان دستگیرگردیدند.» (نقل از کتاب روحانی، ص 454 – 455)
شادروان دکتر مصدق، بعد از بازداشت هیراد و امینی و بهبودی و کسب اطمینان از صحت «فرمان عزل»، نه تنها دریافت آن فرمان را با مردم در میان نگذاشت و از آن با لفظ «نامه» در بیانیه دولت استفاده کرد، بلکه به جز تعداد معدودی که با آنها در این مورد مشورت کرده و تسلیم نظراتشان شده بود، وجود فرمان عزل را از سایر همکارانش پنهان نگاه داشت.
4 – دکتر مصدق می گوید قصد داشته است اصالت فرمان را از شخص شاه استفسار کند، ولی وقتی سعی در تماس با وی می کند، در می یابد که «اول وقت یکشنبه از کلاردشت به رامسر و از آن جا رهسپار بغداد شده اند… »
رفتن شاه به کلاردشت و رامسر و سپس «فرار» به بغداد بعد از آگاهی وی از پنهان کاری دکتر مصدق و عدم انتشار «فرمان عزل»، خلع سلاح گارد محافظ شخصی شاه توسط دکتر مصدق، بازداشت کفیل وزارت دربار، بازداشت نویسنده «فرمان عزل» و مسؤول تشریفات ارسال فرمان بود.
– آیا احتمالاً به همین دلیل نیست که کرمیت روزولت «داستان تاریخی» خود را از وقایع 25 تا 28 مرداد Counter Coup نام نهاده که به معنی «ضد کودتا»ست؟ در داستان روزولت، عملیاتی که وی مدعی رهبری آن است، بر ضد کودتایی بود که دکتر مصدق علیه شاه انجام می داد. با این حال هنوز مریدان شادروان دکتر مصدق به نوشته های این داستان تاریخی به عنوان «حکم» و «سند» استناد می کنند.
5 – دکتر مصدق در رد اتهامش می گوید «فرمان عزل» تاریخ 22 مرداد را داشته است. اما این موضوع، نه اهمیتی دارد و نه قابل اثبات است، خاصه این که به گفته شادروان دکتر مصدق «در ساعت 6 بعداز ظهر روز شنبه 24 مرداد که آقای کفیل وزرارت دربار با اینجانب ملاقات نمود، از این دستخط به هیچ وجه صحبتی به میان نیامد.» (مصدق در محکمۀ نظامی، ص 134)
فرمان نخست وزیری فضل الله زاهدی هم در همان روز 22 مرداد نوشته شده.


 
فرض دکتر مصدق بر این است که چون «فرمان عزل» در تاریخ 22 مرداد نوشته شده و کفیل وزارت دربار – که پسر خالۀ شادروان دکتر مصدق و برادر وزیر دارایی منتخب وی نیز بود – از این فرمان اطلاع نداشته و ایشان را از آن مطلع نکرده بوده است، پس فرمان اصالت ندارد. این منطق درست نیست؛ از جمله به این دلیل که مرحوم ابوالقاسم امینی به عنوان کفیل وزارت دربار، از سوی شادروان دکتر مصدق به دربار تحمیل شده بود و گزینه شاه برای این کار نبود، پس عجبی هم نبوده است که برخی از تصمیم های حساس و مهم را از او پنهان نگهدارند. البته می توان فرض کرد که مرحوم امینی چشم و گوش دکتر مصدق در دربار شاه بوده و این موضوع حتماً از شاه هم پنهان نبوده است.
به فرموده شادروان دکتر مصدق اصل این فرمان نزد ایشان بوده و از بین رفته: «بسیار متأسفم که اکنون در دسترس نیست. زیرا مقارن ساعت 1 بعد از ظهر روز چهارشنبه 28 مرداد که خانۀ اینجانب در خطر بود، آن را با کلیۀ نوشتجات مهم دولتی که در ضبط من و در طاقچۀ پهلوی تختخوابم بود برداشته در صندوق آهنینی که در اطاق مجاور بود گذاشتم… که روز 28 مرداد به عنوان اموال غارتی از بین رفت والا دستخط ملوکانه را ارائه می دادم و یقین داشتم که تصدیق خواهید فرمود متن دستخط بعد از توشیح نوشته شده؛ و نویسنده سعی خود را به کار برده بودکه متن را به امضای ملوکانه وصل نماید.» (همان کتاب، همان صفحه)
دکتر مصدق در این توضیح خود به همه جزئیاتی که معتقد است در فرمان وجود داشته، از جمله فاصله خطوط و درشتی و ریزی کلمات اشاره می کند ولی اشاره ای به تاریخ بالای فرمان ندارد.
نمی دانم که در آن زمان از فرمان ها و نامه های وزارت دربار – یا سایر وزارتخانه ها – کپی برای آرشیو یا سوابق کارها تهیه می شد یا نه، چنان که نمی دانیم آیا هنگام بازداشت امینی و هیراد و بهبودی، دفاتر و اسناد آنها هم توسط بازداشت کنندگان توقیف و به جای دیگری منتقل شده بوده است یا نه. آنچه مسلم است نسخه ای از «فرمان عزل» باقی نمانده و نه متن آن و نه شیوه نگارش یا فاصله خطوط یا اندازه کلمات قابل رویت و استناد نیست. با توجه به آنچه گذشت پذیرفتنی این است که ابوالقاسم امینی کفیل وزارت دربار در ساعت 6 بعد از ظهر روز 24 مرداد و هنگام ملاقات با شادروان دکتر مصدق از «فرمان عزل» مطلع نبوده باشد. این موضوع به هر حال اهمیتی در اصل فرمان و اصالت فرمان ندارد.
بهترین کسانی که می توانسته اند در این باره شهادت بدهند، نویسنده فرمان عزل رحیم هیراد، و بهبودی مسؤول تشریفات وزارت دربار بوده اند که هیچکدام در زمان بازداشت خود در بامداد 25 مرداد این تاریخ را تایید نکرده اند.



----------------------

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ