جمعه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۹

آقای اکبر گنجی با اين ريش می‌خواهند بروند تجريش؟


ارسالی مهدی خانباباتهرانی

آقای اکبر گنجی با اين ريش می‌خواهند بروند تجريش؟
ناصر زراعتی
http://news.gooya.com/politics/archives/2010/09/110683.php

اگر قرار باشد در چنين "بازنگری‌های انتقادی"، "حقيقت" در نظر گرفته نشود و هر کسی از ظن خود، روايتِ دلخواه‌اش را آن هم صرفاً بر مبنای منافعِ شخصی و گروهی خويش و خودی‌ها از رويدادها بيان کند، راه به جايی برده نخواهد شد

ناصر زراعتی - ويژه خبرنامه گويا

آقای اکبر گنجی روزنامه نگارِ مبارز و فعالِ سياسی که خوشبختانه جايزه های متعددی دريافت کرده و ميکنند (از جمله همين آخری جايزۀ «قهرمان آزادی مطبوعات»)، روزِ جمعه دهم سپتامبر، به دعوت گروههای مدنی و حقوق بشری مقيم شهر وين، در دانشگاهِ آن شهر سخنرانی کرده اند.

متنِ فشردۀ سخنرانی ايشان [در سايت گويانيوز] آمده است.

شايد لازم به ذکر نباشد که بازنگری انتقادی آقای اکبر گنجی که خود از درونِ حکومت اسلامی بيرون آمده اند و بر بسياری مسائل آگاهی دارند نسبت به رويدادها و عملکردهای جمهوری اسلامی و مسؤلان آن در سی و دو سالۀ گذشته، کاری است نيک و پسنديده که از هم اکنون نتايج مثبت و روشنگرانۀ آن را ميتوان مشاهده کرد.
آقای گنجی در اين سخنرانی، نکته ها و موردهای بااهميتی را مطرح کرده اند.
در اين مختصر، به اين نکته ها و موردها فعلاً کاری ندارم، تنها ميخواهم به يکی دو نکتۀ اشاره شده در آغاز سخنرانی ايشان اشاره کنم، با اين يادآوری ضروری که اگر قرار باشد در چنين «بازنگريهای انتقادی»، «حقيقت» در نظر گرفته نشود و هرکسی از ظن خود، روايتِ دلخواهش را آن هم صرفاً برمبنای منافعِ شخصی و گروهی خويش و خوديها از رويدادها بيان کند، راه به جايی برده نخواهد شد.
اگر نسلِ جوانِ امروز و سی ساله ها و حتی چهل ساله ها سالهای آغاز انقلاب را درک نکرده اند، ما که آن زمان جوان بوديم و هنوز تعداديمان زنده ايم، خوشبختانه يادمان نرفته است. به همين دليل است که ميخواهم به يکی دو نکته اشاره کنم، با اين خوشبينی و اميد که شايد مورد توجهِ ايشان و ديگر چهره های مطرح فعال و نيز جوانان قرار گيرد.
آقای اکبر گنجی در آغازِ سخنان خود، به وقايع و درگيريهای کردستان، گنبد(کاووس در ترکمن صحرا) و خوزستان اشاره ميکنند. (درگيريهای ديگری مانند ماجرای برخورد شيعيان و سنيان در بندر لنگه را نيز بايد بر اين موارد افزود.)
سپس ميگويند: «دانشگاه از محل توليد دانش به مرکز گروههای چريکی و اتاق جنگ تبديل شد.» [به قول سياسی نويسان آن روزگاران، «تأکيدها از من است!»]
و آنگاه به «اعلام جنگ مسلحانۀ سازمان مجاهدين خلق در سال ۱۳۶۰» ميپردازند.
متأسفانه اينگونه اشاره های يکسونگرانه را در سخنان و نوشته های ديگر فعالان نامدار همچون دکتر سروش و دکتر کديور و حتی آقای مهندس ميرحسين موسوی و ديگران نيز در اين يک سال و اندی، به دفعات شاهد بوده ايم.
اگر حاکمان آن زمان به خواستهای برحق کردها و ترکمنها و عربها و سنيان مناطق مختلف ايران (که از جمله ساکنان و صاحبان اين خاک پاک هستند) توجه ميکردند، (بايد پرسيد) آيا بازهم چنين درگيريهايی به وجود ميآمد؟ [همچنان که در چند سال گذشته اگر به خواستهای مردم محروم بلوچستان اندک توجهی ميشد، آيا اين الم شنگه ها که راه افتاده، راه می افتاد؟] اگر ايشان فراموش کرده اند، ما که يادمان نرفته است ماجرای ترور آن چهار ترکمن را، نپذيرفتن دکتر قاسملو که از کردستان انتخاب شده بود برای عضويت در مجلس خبرگان (که انگار قبلاً قرار بود «خبرگان» نباشد و چيز ديگری باشد!)، رد صلاحيت کانديداتوری مسعود رجوی برای انتخابات نخستين دورۀ رياست جمهوری به بهانه ای واهی، دستگيری و بعدها اعدام نمايندۀ منتخبِ مردم مسجدسليمان از کانديداهای مجاهدين و بسياری حرکات نادرست و تحريک آميز ديگر که فقط کافی است روزنامه های کيهان و اطلاعات آن سالها را (که خوشبختانه بازچاپ هم شده و در اختيار همگان است) ورق بزنيم تا دريابيم واقعيت چه بوده است.
وقتی مبارزِ رنج کشيده و تن به تبعيد اجباری داده ای همچون آقای اکبر گنجی که صابون زندان و آزار و اذيتهای همين حاکمان به تنش خورده، آن هم در اوضاع و احوال فعلی و پس از اينهمه تأييد و تکريم و دريافت جايزه های ريز و درشت، هنگام سخنرانی آن هم به دعوت «گروههای مدنی و حقوق بشری»، از همان زبان و اصطلاحاتی استفاده ميکنند که سی سال پيش حضرات به کار بُردند تا بهانه داشته باشند برای تخته کردن در دانشگاهها و اخراج استادان و دانشجويان دگرانديش و دستگيری و حبس و سپس شکنجه و اعدام گروهی از آنان و راه انداختن مضحکه ای با عنوان «انقلاب فرهنگی»، متأسفانه حتی شنونده و خوانندۀ خوشبين و ساده دلی همچون من نيز دچار ترديد ميشود که نکند همين قربانيان دروغ و تزوير و ريا و جعلِ واقعيتهای تاريخی نيز از همان شيوه ها و شگردهايی دارند استفاده ميکنند که (به تعبيرِ خودشان) «کودتاگران» و دولتِ حاکمِ غيرِقانونیِ فعلی آنها را اينهمه فوتِ آبند؟
وجود و حضور چند انجمن دانشجويی که نهايتش هرکدام يک اتاق يا کلاس در دانشگاهی در اختيار داشتند و فعاليتهای عده ای دختر و پسر پُرشور و معصوم در برگزاری نمايشگاه عکس يا نمايش فيلم يا سخنرانی را «ايجاد مرکز گروه چريکی» و «اتاق جنگ» جلوه دادن آيا توجيهی نامنصفانه نيست و نخواهد بود برای ماستمالی کردنِ تمام آن سرکوبها و بگير و ببندها و کشت و کشتارها؟
در اينجا، قصد من دفاع از سازمان مجاهدين خلق و عملکردهای درست يا نادرست رهبران و اعضای آن هيچگاه نه بوده و نه اکنون هست، (چراکه ماشاالله آنقدر رسانه و زبانِ گويا و فصيح در اختيار داشته و دارند که نيازی به زبان و قلم الکن آدمی همچون منِ يک لاقبا نداشته و نخواهند داشت) اما منصف باشيم، آيا واقعاً «جنگ مسلحانه» را آنها شروع کردند؟ (حتی گيرم که سازمانی بوده اند با خط مشی مبارزۀ مسلحانه!) يا اينکه پس از سه سال همراهی و تأييد و «امام، امام!» گفتن و واپس رانده شدن و توسری خوردن و دستگير شدن و تحقير و تهديد از سوی «حزب الله»، کم کم چنان به دامِ درگيری و بعد هم بروزِ آن حرکاتِ کور فروغلتيدند که ديگر راه بازگشتی برايشان نماند؟
درست است که در دنيای معاصر و با وجود اينهمه اسناد و مدارکِ کتبی و چاپی و صوتی و تصويری، واقعيت و حقيقت را نميتوان همچون گذشته لاپوشانی و تحريف کرد، اما «خاکمالی»(*) که ميتوان کرد؛ همين کاری که معمولاً آقايان از جمله آقای اکبر گنجی ميکنند.
اجازه ميخواهم اين تذکر کوتاه را با اين انتظار و اميد به پايان برسانم که:
بياييد بکوشيم برای «حقيقت» ارج قائل شويم و از «دروغ» و «نادرستی» خود را دور نگهداريم و آنها را بگذاريم برای کسانی که در برابر ما ايستاده اند و تمام تلاششان خفه کردن «حقگويی» است و «آزادی» و سرکوبِ «آزاديخواهان» و «آزادانديشان»...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*) اصطلاح «خاکمالی» از «قاپ بازی» ميآيد که نوعی قمار قديمی و البته رو به فراموشی است. قماربازان (يا همان قاپ بازان) قاپها را معمولاً روی زمين ميريختند. وقتی يکی از آنان قاپش درست نمينشست، يا «پوک» و «جيک» ميآورد، حرفی يا حرکتی از سوی رقيبان را بهانه ميکرد و قاپها را به هم ميزد و کاسه و کوزه را به هم ميريخت. اين عمل را همانا «خاکمالی» ميناميدند، زيرا روی خاک انجام ميشد و قاپها به خاک ماليده ميگشت! «کاسه و کوزه» هم البته از وسائل ضروری و مورداستفادۀ همان قماربازان بود و «کاسه کوزه دار»ی از جمله مشاغلِ شريف اين قشرِ والامقام!

گوتنبرگِ سوئد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ