دوشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۹

قندچی-مرحله دوم جنبش سبز آغاز شده است


مرحله دوم جنبش سبز آغاز شده است
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/638-GreenTurningPoint


حمله دو روز پيش به خانه همت و باکری که از قهرمانان شهيد بسيج محسوب می شوند مهمتر از آن است که در ظاهر امر بنظر ميرسد. ظاهراً اين دو خانواده به دليل آنکه ميخواستند با آقايان کروبی و موسوی ملاقات کنند از طريق عوامل لباس شخصی رژيم مورد حمله واقع شدند. اما موضوع مهمتر از ترساندن کسانی است که بخواهند با دو شخصيت اصلاح طلب تماس داشته باشند. برای درک اهميت آنچه اتفاق می افتد بد نيست کمی به برخورد آيت الله خامنه ای در آغاز شکل گيری جنبش سبز نگاهی بيافکنيم.

بيش از يکسال قبل از انتخابات، آيت الله خامنه ای در گفتگو با آقای احمدی نژاد و کابينه وی از خدمات دولت احمدی نژاد در رابطه با دفاع از برنامه اتمی ايران ستايش کرد و گفت که بروند و خود را برای دور تازه رياست جمهوری آماده کنند. اين اقدام آقای خامنه ای مايه شگفتی بود با اين حال حتی اصلاح طلبان نيز اعتراضی نکردند چرا که کسی آن زمان تصور هم نميکرد که در انتخابات بعدی وضعيتی پيش آيد که به هر قيمت ولی فقيه بخواهد اقتدار خود را برای رييس جمهور آينده به کرسی بنشاند. هنوز باور همگان اين بود که نظير دوران انتخاب اول محمد خاتمی که ولی فقيه ناطق نوری را کانديدای مورد علاقه خود معرفی کرده بود و با انتخاب شدن آقای خاتمی کنار آمد، اين بار نيز چنين شود.

آيت الله خامنه ای همواره ايران را با کشورهای جهان کمونيسم مقايسه کرده است و در آنجا تحولی که به پاشيدگی اتحاد شوروی انجاميد برای او دهشتناک تلقی می شود، و بعوض، تحولی نظير چين مورد قبول آقای خامنه ای بوده است. به همين دليل نيز با وجود همه اختلافات با آقای رفسنجانی، آيت الله خامنه ای از روش چينی رفسنجانی در پيشبرد جمهوری اسلامی، همواره استقبال کرده است. حتی اقای خامنه ای به فيلترينگ اينترنت به شيوه چينی ها نيز آنقدر علاقمند است که ايران ميلياردها دلار را به دستور شخص او در عرصه کنترل اينترنت سرمايه گذاری کرده است. البته آقای خامنه ای دليلی نمي بنيد که مدل چينی را در ايران آقای رفسنجانی به جلو ببرد و فکر ميکند آقای احمدی نژاد با کمک خود او ميتواند نقشی نظير چوئن لای و مائو در رابطه با آمريکا بازی کند و لزوماً نيازی به رفسنجانی نيست که نقش تن شيائو پينگ ايران را بخواهد ايفا نمايد.

در همين حال وحشت آقای خامنه ای از تحول نوع شوروی هر باری که در دوران آقای خاتمی وی بعنوان گورباچف در جهان مطرح ميشد دو چندان می گشت هرچند خوب ميدانست که آقای خاتمی نه گورباچف است و نه اميرکيبر و مطيع اوامر خود او است و نميخواهد به جمهوری اسلامی خدشه ای وارد گردد. اما حرکتی که با آقای خاتمی در جامعه ايران همزمان تطور پيدا می کرد موجب وحشت آقای خامنه ای بود و به همين دليل نيز با 18 تير آنچنان سبعانه رفتار شد و در انتخابات جديد نيز آقای خامنه ای خيلی زود حمايت خود را از آقای احمدی نژاد اعلام کرد و کناره گيری آقای خاتمی از کانديدا شدن را موجب طيب خاطر ديد و آقای موسوی نيز که ميخواست پلی بين اصول گرايان و اصلاح طلبان باشد در اين انتخابات مشکلی تصور نميشد. اما با راه افتادن زنجيره انسانی سبز در خيابانهای تهران دوباره ترس از آنچه در شوروی رخ داده بود و انقلاب های مخملين که همواره سوژه مورد وحشت دوران ولايت آيـت الله خامنه ای بوده است، قوت گرفت.

در همان هفته نخست خيزش جنبش سبز بعد از انتخابات آيت الله خامنه ای سمت گيری خود را اعلام کرد و از انتخاب آقای احمدی نژاد دفاع کرد. نيرويی را نيز که برای مقابله با اين جنبش انتخاب کرد نه پليس بود و نه ارتش، بلکه بسيج و سپاه بودند که برای اين کار انتخاب شدند. علت اين انتخاب نيز آن بود که آقای خامنه ای وحشت داشت ارتش نظير انقلاب 57 به مردم بپيوندند. در واقع بعد از 30 سال که از عمر دولت جمهوری اسلامی می گذرد اصرار در عدم استفاده از نيروهای منظم انتظامی و بهره جستن از بسيج عجيب بنظر ميرسد اما اين نيز دقيقاً از طرز فکر آيت الله خامنه ای نتيجه می شود که از همان اول جنبش سبز را کاريکاتور انقلاب 57 لقب داد.

آنچه آشکار است بسيج و سپاه نيروهايی بودند که در يکسال گذشته برای سرکوب جنبش سبز به کار برده شدند و نه پليس و ارتش.

اما اگر سپاه در جنگ با دشمن خارجی يا با دشمن سازی در نقاطی نظير کردستان يکپارچگی اش حفظ می شود، تأمين يکپارچگی بسيج که از اول هم برای سرکوب خيزش های مردمی در نظر گرفته شده بود، کار ساده ای نيست. درگير شدن نيروهای جنبش سبز با بسيج مايه مسرت آقای خامنه ای بود چرا که اين برخورد ميتوانست يکپارچگی بسيج را تأمين کند. اما جنبش سبز حداکثر با شوخی به بسيجی ها برخورد کرده و سنديس و کيک خور آنها را ميناميدند ولی حتی وقتی آنان را تنها پيدا می کردند، انتقامی نميگرفتند و رهايشان می کردند. اما به عوض جوانان جنبش سبز در زندانهای سپاه و بسيج مورد تجاوز و قتل قرار گرفتند.

يکسال بعد از خيزش سبز و با بر ملا شدن وقايعی نظير کهريزک کم کم شکاف در بسيج شکل گرفته و عميق می شود و اين خود آغاز مرحله نوينی از جنبش سبز است چرا که در اعتصابات خيابانی آينده ديگر حکومت ولايی نميتواند بر روی يکپارچگی بسيج اتکاء کند و نظير جنبش سال 57 که بعد از ميدان ژاله ديگر در ميان نيروهای ارتش که قرار بود جنبش را در خيابان سرکوب کنند شکاف بوجود آمده بود، اينجا نيز حالت مشابهی شکل گرفته است. در سال 57 حتی نخست وزيری ازهاری که خود از سران ارتش بود نتوانست که يکپارچگی را به ارتش بازگرداند و در دوران نخست وزيری وی ايران از دوران شريف امامی هم بيشتر شاهد از هم پاشيده شدن انسجام ارتش بود.

به همين شکل بنظر ميرسد که بعد از خرداد 1389 ديگر انسجام بسيج از بين رفته است و بخش مهمی از نيروهای بسيج ديگر از وضع موجود راضی نيستند.

درست است کسانيکه در سپاه و در بسيج از هواداران آيت الله مصباح يزدی بوده اند هيچگاه به حکومت مردمی و انتخابات اعتقادی نداشته اند و بقول خانم فاطمه رجبی، همسر غلامحسين الهام، حتی متعجب هستند که جمهوری اسلامی از کجا سردرآورد چرا که هيچگاه دنبال جمهوريت نبودند. اما همه بسيجی ها اينچنين فکر نميکنند و نظير سربازانی که در زمان شاه حاضر نبودند ديگر به روی هموطنان خود تيراندازی کنند، اين ها نيز ديگر آمادگی خود را برای سرکوب عاشورايی ديگر در ايران از دست ميدهند. ماجراهايی نظير کهريزک رنگ ديگری به فعاليت بسيج داده است که به اين سادگی قابل پاک کردن نيست.

در چنين شرايطی است که حمله به خانه های دو شخصيت معروف بسيج در دوران جنگ معنايش جلوگيری از اين مرحله تازه جنبش سبز است که بطور آشکار در نيروی اصلی سرکوب اين جنبش، يعنی بسيج، شکاف جدی بوجود آورده است.

حمله به خانه همت و باکری تلاشی است برای در نطفه خفه کردن اين شکاف اما نتيجه اش عمق پيدا کردن اين شکاف خواهد بود و مطمئناً در تظاهرات خيابانی بعدی بخش عمده ای از نيروهای بسيج ديگر سانديس خور هايی نخواهند بود که برای رژيم جوانان بيگناه را به مسلخ ببرند و بلکه ممکن است فوج فوج به نيروهای چنبش سبز بپيوندند و شايد آنچه همواره وحشت آيت الله خامنه ای بوده است يعنی انقلاب مخملين در ايران به وقوع بپيوندد. البته بايد از آقای خامنه ای پرسيد که چرا انقدر از انقلاب مخملين نفرت دارند که در هيچ کشوری خونی از دماغ کسی نريخت و فقط به استبداد پايان داده شد.



به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،

سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
پنجم مهر ماه 1389
Sept 27, 2010


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ