نئوکانها،
دانيل بل و ايران
سام قندچی
متن انگليسی
English Text
من از هواداران هميشگی کارهای
تئوريک دانيل بل بوده ام و نوشته ام که با 99 درصد نوشته های او موافقم (1). در
همين حال با ديدگاه های نئوکانها چه پيش و چه پس از جنگ آمريکا و عراق در سال 2003
مخالفت کرده ام (2). برخی نويسندگان وقتی در مورد جنگ می نويسند کتاب "پايان
ايدئولوژی" سال 1960 دانيل بل را نقطه شروع نئوکانها قلمداد می کنند (3). متأسفانه
دانيل بل در زمان جنگ آمريکا و عراق خيلی مسن بود که چيزی در مورد جنگ يا موضوع ديگری بنويسد. او دو سال
پيش در 91 سالگی در 25 ژانويه سال 2011 درگذشت. اما کمتر از دوسال پيش از مرگش
در 6 سپتامبر 2009 در نامه ای به مجله اکونوميست لندن در رابطه با مقاله يادبود
ايروينگ کريستول آن مجله به روشنی از نئوکانيسم فاصله گرفت. دانيل بل هميشه خود را
"يک سوسياليست در اقتصاد، يک ليبرال در سياست، و يک محافظه کار در فرهنگ" توصيف می
کرد و در همان يادداشت متذکر می شود که حتی می شود برای توصيف نظرات او از برچسب "سوسيال دموکرات"
استفاده کرد اما نه يک "نئوکان." درست است برخی از آينده نگر ها نظير الوين تافلر بوده اند که
هميشه از نئوکان معروف نوت گينگريچ در عرصه سياست حمايت می کرد اما تا آنجا که به دانيل
بل مربوط می شود، گرچه دوستی شخصی با ايروينگ کريستول داشت اما به روشنی در همين يادداشت می گويد که
با ديدگاه های سياسی آقای کريستول اشتراک نظر ندارد (4).
امروز حدود 10 سال پس از آغاز جنگ
آمريکا و عراق نئوکان ها دوباره در عرصه سياست آمريکا فعال شده اند تا جنگ تازه ای
را اينبار با ايران راه بياندازند. لزومی ندارد که من اينجا برای دانيل بل پاسخ بدهم
چرا که همانگونه که متذکر شدم دانيل بل به روشنی پيش از مرگ صف خود را از نئوکانها
جدا کرد. اما مهم است که به نقطه نظرات دانيل بل نگاهی بياندازيم و
درک کنيم که همه آينده نگرها نئوکان نبودند و در واقعيت ارثيه فکری دانيل بل
راهنمای بزرگی برای مواجهه با خيزش اسلامگرايی است (5). البته اکثريت آينده نگرها
در 50 سال اخير کلا از سياست فاصله گرفته اند (6) با اينحال در زمان جنگ آمريکا و عراق
در سال 2003 بسياری از آينده نگرها نه تنها از جنگ حمايت نکردند بلکه سالها پيش از
آن ديدگاه هايی را دنبال کردند که در نقطه مقابل نقطه نظرات نئوکانها قرار داشت
(7).
آينده نگری مدرن (8) اساسا پس از
جنگ جهانی دوم آغاز شد هنگاميکه متفکرينی نظير آسيپ فلختايم و برتراند دو ژوونل
استدلال می کردند که نه سوسياليسم و نه سرمايه داری قادر به حل معضلات پيش پای
بشريت نيستند و نياز جامعه نه به يک موضع سانتريستی بلکه به گام نهادن فراسوی سوسياليسم و
سرمايه داری است. تقريباً 25 سال بعد، اين انديشه را دانيل بل
در کتاب "فرا رسيدن جامعه فراصنعتی" در سال 1973 به بهترين شکل توصيف کرد
هنگاميکه به روشنی نشان داد که اقتصاد جهانی فراسوی جامعه صنعتی در حرکت است آنچه
ما امروز اقتصاد اطلاعاتی می ناميم. اما در آن روزهای نخستين بعد از جنگ دوم جهانی
منتقدين کمونيسم در غرب از يکسو ليبرالهايی بودند که به چپ نو متمايل
بودند و از سوی ديگر محافظه کاران قرار داشتند. کتاب "پايان ايدئولوژی"
دانيل بل در سال 1960 اساسا اين بحث را مطرح می کرد که هر دو طرف اين گفتمان
ايدئوژيک است در حاليکه در واقعيت محتوای مورد مناقشه از بين رفته است. در آمريکا و
اروپای غربی اساسا درخواست های تئوری جامع ليبراليسم نه تنها بصورت قوانين کشورها
مدون شده بود بلکه در فرهنگ و مناسبات اجتماعی نهادينه می شد.
همين را می شد در ارتباط با مطالبات سوسياليستها در کشورهای اروپای
غربی ديد در نقاطی که سوسيال دموکراتها به قدرت رسيده بودند و حتی در آمريکا بسياری
از اين مطالبات در دوران معامله جديد روزولت و از طريق اتحاديه های کارگری بدست
آمده بودند. در نتيجه بحث "پايان ايدئولوژی" همه تبليغات شوروی را در آن زمان بی
معنی می کرد چرا که نه تنها گقتمان محافظه کاران بلکه حتی گفتمان ليبرال چپ نيز
ديگر جايی نداشت. البته لازم به
يادآوری است که خيزش جنبش های مائوئيستی، فمينيستی و ضد جنگ در همان زمان در غرب
نوعی چالش در برابر اين نظريه بود.
در نتيجه با اين بينش کل کشمکش
نيروهای چپ يا ليبرال یا جريانات محافظه کار بی معنا بود. اين ديدگاه در اوائل
سالهای 60 به اين معنی بود که آينده نگرها ديگر دست از چالش سياسی اتحاد شوروی به
دليل اساس اقتصاد برداشتند چرا که دو مدل اقتصادی در اساس صنعتی خود تفاوتی نداشتند
و جنگ کلمات اساساً به جنگ بی حاصل ايدئولوژيک تقليل يافته بود. بدينگونه خود دانيل
بل کانون توجه خود
را بر کار جديدی قرار داد که از نظر او ادامه کاری
بود که نظير جلد چهارم کاپيتال مارکس می توانست تلقی شود. شاهکار دانيل بل جامعه
اطلاعاتی را آنقدر دقيق پيش بينی کرد که هنوز هم کاری خارق العاده در تئوری اقتصادی
است. اما بيش از 10 سال پيش از آن، آنچه آينده نگرها و از جمله دانيل بل تشخيص
ندادند اين بود که گرچه ديدگاه های تئوری ليبرالی در دموکراسی های غربی نهادينه شده
اند اما ارزش های بشری که سوسياليستها پيگيری می کردند نظير بيمه درمانی، حقوق
بيکاری، حقوق زنان و کودکان هنوز چندان در آمريکا بدست نيامده بودند. آنها درست می
گفتند که ادامه مسيری که گروه های چپ نو می رفتند به جايی نميرسيد اما تعريف اين
حقوق جدا از سيستم جامع ليبراليسم يا سوسياليسم لازم بود، کاری که جان رالز
نئوليبرال در کار خود در "يک
تئوری عدالت"
انجام داد و دانيل بل نيز بعد ها در کتاب
"گذرگاه پيچ وخم"* از آن ياد می کند.
اما
نئوکانها در مقايسه با رالز فقط
انديشه های "پايان ايدئولوژی" را در فراسوی سالهای 1960 ادامه دادند
و کاری با تئوری عدالت نداشتند. آنها
فقط از اين بينش در حملات خود به اتحاد شوروی استفاده کردند که خيلی هم مؤثر بود
چرا که سياست اتحاد شوروی به يک "ايدئولوژی" تقليل پيدا کرده بود که ربطی با واقعيت
نداشت. به عبارت ديگر مؤمنان همچنان درباره آن بعنوان ايدئولوژی پرولتاريا می
انديشيدند وقتی در جستجوی رستگاری بودند. بينشی که ديگر به صورت يک مذهب درآمده بود. اما مطالبات
ليبرالی و سوسياليستی برای حقوق بشر در عرصه های سياسی و اقتصادی تخيل نبوده و
واقعيت را بيان می کردند و گرچه بخشاً در جوامع صنعتی، چه سرمايه داری و چه
سوسياليستی، بدست آمده بودند دعواهای اجتماعی هياهوی بسيار برای هيچ نبود که بشود همه را
بعنوان ايدئولوژی به دور ريخت. با اينحال پس از سقوط اتحاد شوروی در سالهای 1990 اين
واقعيت خود را به دليل شکوفايی شديد اقتصادی که در پی تحول تکنولوژی های کامپيوتر و
اينترنت به وقوع پيوست، نشان نداد. اولين سقوط دات کام ها در سال 2000 و بحران 2001
(9) که به دنبال آن روی داد مسائل قديمی عدالت اجتماعی را به جلو آورد اما اين بار
جنبش های مذهبی بويژه جنبش اسلامگرايی کانون توجه خود را بر اين مسائل برای رد غرب به دليل بر
نياوردن نيازهای بشر متمرکز کردند. اين بار کسی نمی توانست با "پايان ايدئولوژی" پاسخ
دهد چرا که مسأله بين دو تمدن با مبانی يکسان جامعه مدرن صنعتی نبود. در اينجا
يکطرف به مذهب ماقبل صنعتی باز می گشت و در مقابل آن نياز به دفاع از دستاوردهای
ليبرالها و سوسياليستها بود، اما بی اعتنايی به محتوای حقوق بشر، سياسی يا اقتصادی،
در زير پرچم پايان ايدئولوژی، به اين معنی بود که اختلاف به جنگ تمدن ها می
انجاميد. يک تمدن تصور می کرد که برتر از ديگری است، همان طريقی که بسياری از
نئوکانها طرح های خود را در مقابله با اسلامگرايان فرموله کردند که وضعيت را خصمانه
تر کرد.
نمی شود که "پايان ايدئولوژی"
دانيل بل را مقصر دانست. کار او برای زمان خود عالی بود و برای سه دهه چارچوب
مقابله با اتحاد شوروی را مهيا کرد، اما کاربستن آن نظر در فراسوی زمان و مکان که
نئوکانها کردند به فاجعه در جنگ با عراق ختم شد و
همچنان اين ديدگاه نقشه راه را برای قدرت های غربی ترسيم می کند که به جنگ های تمدن
ها دامن می زند. دانيل بل پس از "پايان ايدئولوژی" کارهای نظری ارزنده بيشتری را به
رشته تحرير درآورد. در مقالات بسياری در کتاب "گذرگاه پر پيچ و خم" ابعاد
مختلف جامعه فراصنعتی را در عرصه های مختلف زندگی بشر مورد تتبع قرار داده است. در
کتاب "تضادهای فرهنگی کاپيتاليسم" کانون توجهش بر مسائل محلات شهرهای بزرگ
متمرکز است معضلاتی که ما در کشورهای پيشرفته سرمايه داری نظير آمريکا امروز شاهد آن
هستيم. اين نوشته های بل حتی يکدهه پس از آغاز قرن بيست و يکم بيشتر معنی می
دهند. دانيل بل در سالهای آخر عمر در مورد مسائل عدالت اجتماعی و تئوری ارزش کار
می کرد که هيچگاه منتشر نکرد (10).
پس از جدايی از نئوکانها، دانيل بل
اساساً محققی آکادميک بود و در دانشگاه هاروارد تدريس می کرد. آن
سالها تازه از ايران برگشته بودم و پس از در ميان گذاشتن رساله ام در مورد هوش
مصنوعی با او در سال 1985 (11)، در اواخر سالهای 1980 با درميان گذاشتن تجربه هايم
در ايران به او گفتم که چگونه به نظرات تازه ام در پی تجربه انقلاب ايران رسيدم و
چرا کتابفروشی نوا را در سانيويل کاليفرنيا به قصد يافتن افرادی با علاقه های مشابه
بازکردم تا بتوانم درک بهتری از توسعه در جهان بدست آورم و اينکه اميدوار بودم بتوانم
يافته هايم را در ژورنال مناسبی منتشر کنم. در نامه پاسخش درک زيادی از آنچه برايش
توصيف کردم نشان داد و نوشت "سالها پيش سنت تحقيقات مستقل وجود داشت و ژورنالهای
مستقلی که چنين کارهايی را منتشر کنند. متأسفانه بيشتر اين عرصه ها، از جمله
تحقيقات خود من، بسيار "پروفشناليزه" شده اند و بيشتر کارها تقريبا غيرقابل رسوخ"
(12).
به موضوع بحث برگرديم، مسائلی که غرب
در نقاطی نظير ايران با آنها روبروست نمی توانند با شمشير از غلاف کشيده
تمدن "برتر" نئوکانها در مقابل به اصطلاح تمدنهای "کهتر" حل شود. در واقع،
از جمله برخی
از ما ايرانيان در توسعه ديدگاه های آينده نگری شرکت داشته ايم (13) و در تلاش برای
ايجاد حزب آينده نگر هستيم (14). ايرانيانی بوده اند که از بنيانگذاران ترانس
هومانيسم بوده اند (15). به عبارت ديگر، ايرانيانی که خواستار تغيير در ايران هستند
فقط عده ای سلطنت طلبان نيستند که نئوکانها در پی بازگرداندنشان به قدرت هستند. ما
برای دموکراسی و سکولاريسم مدتها پيش از شکل گيری جمهوری اسلامی مبارزه کرده ايم و
متحمل شکنجه و اعدام در دوران رژيم شاه شده ايم و بارها در مورد برخورد درست
برای حل مسأله اتمی در ايران سخن گفته ايم (16). فراموش نکنيم که چرا سکولاريسم در نيمی
از جهان شکست خورد (17). غرب لازم است که با اتکاء به ريشه های ارزش های مدرن خود
در تلاشهايی که برای کار با يکديگر درکل جهان انجام می شود شرکت کند آنهم در دورانی که ری کوروزيل به بهترين وجه بعنوان
سينگولاريته
ترسيم کرده است. اين راهی است که می شود مسائل اقتصادی جهان را حل کرد (18). و
اينها چالش هايی است که برای درک و همکاری در برابر ما قرار دارد. وقت ساختن
اقتصادهای سينگولاريته است (19) و نه راه انداختن جنگ های بيشتر نظير آنچه در عراق
روی داد که ما را به امنيت، آزادی و عدالت نزديکتر نمی کند. حتی برای حل اختلافات
ايران و اسرائيل بايستی به همين شکل عمل کرد تا به نتيجه رسيد (20). بيائيم با هم
برای ايران آينده نگر کار کنيم (21).
به امید
جمهوری آینده نگر
دموکراتیک و
سکولار در ایران،
سام قندچی، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
ايرانسکوپ
June 20, 2013
پانويس:
* Daniel Bell, The Winding Passage
Neocons,
Daniel Bell and Iran
Sam Ghandchi
Persian Text
متن فارسی
I have been one of the firm supporters of Daniel Bell's
theoretical works and have written that I agree with 99% of his writings (1).
At the same time I have opposed the neocon viewpoints before and after the
US-Iraq War of 2003 (2). Some authors when writing about the war consider Daniel
Bell's "The End of Ideology" of 1960 as the starting point of neocons
(3). Unfortunately Daniel Bell was very old during that time to write about the
war or anything else for that matter. He passed away more than two years ago at
the age of 91 on January 25, 2011. But less than two years before his death on
September 26, 2009 in a letter to Economist regarding the obituary of Irving
Kristol he clearly distanced himself from neoconservatism. Daniel Bell always
wrote of himself as "a socialist in economics, a liberal in politics and a
conservative in culture" and in that note he indicates that can even be labeled
a "social democrat" but not a "neocon". True that there have been some futurists
like Alvin Toffler who always supported a well-known neocon, Newt Gingrich, in
politics, but as for Daniel Bell, even though he was a personal friend of Irving
Kristol, but clearly said that he did not share Irving Kristol's political
views (4).
Almost ten years after the start of US-Iraq War the neocons
are again active in the US political landscape trying to start a new war, this
time with Iran.
I do not need to answer for Daniel Bell because as noted above he clearly
distanced himself from the neocons before his death. But it is important
to look at the views of Daniel Bell and understand that not all futurists were neocons and actually the legacy of Daniel Bell is a great guideline when dealing
with the rise of Islamism (5). Of course the majority of futurists in the
last 50 years distanced themselves from politics altogether (6), nonetheless at
the time of US-Iraq War of 2003, there were many futurists who not only did not
support the war but long before the war pursued visions that were antithetical
to neocon viewpoints (7).
Modern futurism (8) basically started after World War II when
some thinkers like Ossip K. Flechtheim and Bertrand De Jouvenel reasoned that
neither socialism nor capitalism can provide the answer to issues that humanity
faced and saw the need not for a centrist position between socialism and
capitalism but to go beyond them. Almost 25 years later this thought was best
described by Daniel Bell in 1973 in his book "The Coming of Post-Industrial
Society" where he clearly showed the world economy going beyond the industrial
society what we call today the information economy. But in those early days
after WWII still the critics of Communism in the West were
liberals some leaning towards New Left on one side and others leaning towards
Conservatives. Daniel Bell's "The End of Ideology" in 1960 basically
argued that both those critics were ideological whereas in reality the content
had long been exhausted. In the United States and Western Europe basically all
the demands of comprehensive liberal theory not only had
become
laws of the land but were
getting incorporated in the culture and social relations. The
same was true regarding the demands of socialists in many Western European
countries where social-democrats ruled and even in the U.S. many similar demands
were met during Roosevelt's New Deal through the power of the Labor Unions.
Thus
stating "The End of Ideology" would make all the Soviet propaganda of
the time meaningless
because not only the conservative discourse but even the discourse of liberal left would be discarded. However we should
remember that the rise of Maoism, Feminism and anti-war movements in the West at
that time was kind of a challenge to this theory.
Therefore the whole left or liberal versus conservative
quarrel had become meaningless. This view in early 60's meant that basically
futurists stopped political challenge of Soviet Union on the basis of
fundamentals of economy as they saw not much of a difference between the two
models in their fundamental industrial basis and the war of words was reduced to
a useless ideological war. This is how Daniel Bell himself focused on writing
his new work which he considered as the continuation like a fourth volume of
Marx's Capital. The masterpiece of Bell predicted the Information Society so
accurately that it is still an extraordinary work of economic theory. But more
than ten years before that, in 1960, what the futurists including Daniel Bell
did not realize was that although the visions of liberal theory were mostly
incorporated in the Western democracies but the human values pursued by
socialists such as health insurance, unemployment benefits, women and children's
rights are still hardly achieved in the United States. They were right that
continuing on the path of various New Left groups was not getting anywhere but
defining these rights separate from comprehensive system of liberalism or
socialism was still needed, a work that John Rawls a neo-liberal did in his work
on "A Theory of Justice"
and Daniel Bell recalls in later years in his "The Winding Passage."
Neocons in contrast to Rawls just took the tenants of "The
End of Ideology" beyond the the the 1960's and had no concern for
theory of justice. They just used this outlook
in their attacks on the Soviet Union which worked very well because the Soviet's
politics had been reduced to an "ideology" hardly relating to the reality. In other words the believers still
thought of it as the proletarian ideology when seeking salvation. It was
just like a religion. But the liberal and socialist's demands for human rights
in political and economic spheres were not fictions and were real and although
had been partly achieved in industrial societies, capitalist or socialist, the
battle was not all much ado for nothing to be tossed away as ideology. In fact,
after the fall of the Soviet Union during the 1990's this reality still did not
show itself because of the simultaneity of a strong economic boom thanks to the
computer and Internet technologies. The first dotcom bust in 2000 and the
subsequent crisis of 2001 (9) brought forth these age old issues of social justice
but this time religious movements especially the Islamist movement focused on
refuting the West because of not meeting the human needs. This time one could
not respond with "End of Ideology" because the case was not between two
civilizations based on the premises of modern industrial world. Here one side
was going back to a religious pre-industrial world and one would need to defend
the achievements of liberals and socialists, but disregarding the human rights
content, political and economic, under the flag of the end of ideology,
the contention would move to a civilization war. One civilization thinking of
itself as superior to the other which is the way many neocons formulated their plans
in dealing with Islamists which aggravated the situation.
One cannot blame the situation on Daniel Bell's "The End of
Ideology." His work was great for its time and for three decades provided the
framework to deal with the Soviet Union, but applying it beyond its time and
place by the neocons ended in disaster in the war with Iraq and it is continuing to draw a roadmap
for Western powers to end up in wars of civilizations. Daniel Bell himself wrote
many valuable works after "The End of Ideology." In his numerous articles that were
collected as "The Winding Passage" he examined the different dimensions of the
post-industrial society in various aspects of human life. In his "The Cultural
Contradictions of Capitalism" he focused on intercity issues that we have been
witnessing in advanced capitalist countries like the United States. Bell's
writing even makes more sense today after the first decade of the 21st Century.
Actually he still was working on the social justice issue and theory of value in
his last years but did not publish (10).
After parting from neocons, Daniel Bell was mostly
an academic scholar and taught at Harvard University. I had just come back from Iran in those years and after
sharing my paper about AI with him in 1985 (11), in the late 1980's shared some of my
experiences of Iran and told him how I had arrived at my new views
after the experience of Iranian Revolution and why started Nova bookstore in Sunnyvale of
California to find likeminded people to get a better understanding of the global
developments and hopefully to publish it in an appropriate journal. In a letter
to me, he had so much understanding of what I described to him and wrote "years
ago there was a tradition of independent scholarship, and independent journals
where such work could be published. Unfortunately, most of our disciplines,
including my own, have become "professionalized" and much of the work almost
impenetrable [spelling corrected, SG]" (12).
Back to our original discussion, the issues the West is
facing in situations like Iran cannot be solved by neocon's drawn gun of a
"superior" civilization against an "inferior" one. In fact,
some of us Iranians have contributed to futurist visions (13) and are on our way to
making a Futurist Party (14). There were Iranians who were among the founders of transhumanism (15). In other words, Iranians who want change in Iran are not
just a few monarchists that neocons like to bring back to power in Iran. We have
struggled for democracy and secularism long before the formation of Islamic
Republic and endured torture and executions during the Shah's regime too and
many times have talked about the proper way of solving Iran's nuclear issue (16).
Let's not forget why secularism failed in half of the world (17). The West needs to pronounce
its roots of modern values while participating in the efforts for the whole
world to work
together as we move towards Singularity as sketched the best by Ray Kurzweil.
This is how we can fix global economic problems (18). And these are the challenges for understanding and cooperation,
it is time to start building Singularity economies (19) rather than making more wars
like the one fought in Iraq which cannot get us any closer to security, freedom and
justice. Even the Iran and Israel differences should be addressed in this light
to give results (20). Let's work together for a futurist Iran (21).
Hoping for a democratic and
secular futurist
republic in Iran,
Sam Ghandchi,
Editor/Publisher
IRANSCOPE
June 20,
2013
Footnotes:
iran#
iranscope#
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر